ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 2 - صفحه 15 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/02/abasmanesh-1.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-02-04 20:39:222024-02-14 06:06:02ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 2شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام
فکر میکنم چالشی که من چند ساله داشتم این بود که از ادامه تحصیل متنفر بودم وادامه تحصیل رو برای خودم یه مشکل میدیدم باتوجه به اتفاقای قبلی
اما بعد از چندسال به فکر افتادم که ادامه بدم خداوند هم در هدایتش به من الهام کرد ادامه تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد رو حتما انجام بدم
ومن هم واردش شدم دیشب یعنی 14بهمن 1402 موفق به ثبت نام شدم پروسه ش خیلی سخت بود اما من از اونجایی که عاشق کارهای نرم افزاری وانجام همه کارها به صورت دیجیتال توسط خودم هستم بعد سه روز تلاش و اسکن مدارک با اسکنر گوشی خودم ونرم افزار کاهش حجم عکس در گوشی موبایل خودم تونستم به راحتی ثبت نام کنم البته روند ادامه کار رو تو لب تاب انجام دادم
خیلی عالی شد همه میگفتن برو کافی نت انجام بده خودت نمیتونی
اما من انجامش دادم
حالا هم از اینکه تونستم دوباره واسه ارشد ثبت نام کنم خیلی خوشحالم
الان دیگه مثل قبل برای درسخواندن اینقدر خودم رو ضعیف نمیدونم
حس شوق وذوق زیادی دارم مطمئنم بهترین دوران تحصیلیم رو خواهم داشت چون دیگه مثل قبل اسیر باورهای غلط مثل شانس ومثل حدس وگمان وجادو وطلسم نیستم
من خودم شرایط زندگیمو میسازم من بهتون قول میدم
یه روز براتون از ثبت نام خودم در مقطع دکترا براتون مینویسم
که ارشد معدل عالی داشتم وچهره درخشان شدم
دیگه میدونم تنها مانع خوشبختیم خودمم
چالش دیگه زندگی این بود که همسرم که بود من دیگه رانندگی نمیکردم
اما 3روز پیش همسرم دستش رو جراحی کرد ومن به ترسم غلبه کردم وبا همسرم به مسافرت 200کیلومتر دورتر از خونه رفتم بدون رانندگی همسرم
من خودم فقط رانندگی کردم از اون روز حس ترس یا مقاومت در برابر رانندگی در کنار بقیه ازم برداشته شد
واین تکامل رو طی کردم
دیروز همسرم میگفت خیلی رانندگی ت خوب شده کلی ازم تعریف کرد
قبل از اینکه باهاش برم بیرون ذهن محدود کننده بهم میگفت الان بری بهت ایراد میگیره
اما خودم به خودم گفتم اشکال نداره یاد میگیری اگرم اشتباه کنی چیزی بهت میگه که یاد بگیری
بازم رانندگی بهتر میشه
سلام وعرض ادب خدمت استاد عزیزم و همینطور مریم جانم
و سلام ب همگی دوستان عزیزم…1402/11/16
وقتی هنوز فایلو گوش ندادم و فقط متنو میخونم دوستدارم سریع جواب بدم بعد فایلو نگاه میکنم،چون ذهنم میگه سریع باش اول جواب بده،بعد گوش کن.. بریم سراغ انجام تمرین…
سوال این قسمت..
#دربرخورد با چالشهای زندگی چگونه رفتار میکنید؟؟
ابتدا ناراحت میشم و کمی بیشترتو لاک خودم میرم و هزاران چرا و اما و اگر میاد تو ذهنم ولی بعدش خودم و جمعوجور میکنم ن خیلی زود ولی،لِخ لِخ کنان خودم و جمع میکنم و بدنبال راه چاره میگردم،بعدش اولین سوالی ک میاد تو ذهنم میگم از دل این اتفاق چ چیزی قراره بیرون بکشم!؟چ چیزی داره ک قراره بنفع من تموم بشه!؟
البته،اولش اینو بگم ک اولین سوالی ک میاد سراغم این هست،ک من ب چی فکر میکردم افکارم چطوری بوده ک این شده نتیجه اش،!؟
دوباره برمیگردم بخودم نگاه میندازم ولی جز ضعیف کردن خودم چیزی عایدم نمیشه ،باخودم میگم منی ک زاویه دیدم و عوض کردم و سعی میکنم دیدم ب اتفاقات زندگیم مثبت باشه؟سعی میکنم شکرگزار نعمتام باشم،سعی کردم روی خودم تمرکز کنم؟چراباید این اتفاقا بیوفته،!؟
(یکطرف قضیه زندگی منم ولی طرف دیگه همسرم هست،)
قدم بعدی،میام از دل این چالش اتفاقاتی ک قراره بنفع من تموم بشه میکشم بیرون، سعی میکنم آرامشو بخودم برگردونم،ولی بازم چالش برام پیش میاد،باعلم اینکه اگر از دل این چالش بیام بیرون حتی اگر حرکتی کنم،قراره اتفاقات خوبی از سمت خدا برام رقم بخوره ولی تو دلم آشوبی برپامیشه،بااینک اونور قضیه مثل روز برام روشنه ک،پشیمون میشم ک چرا زودتر حرکت نکردم..
قسمت دوم سوال،،
#چ چالشی در حال حاضر بااون مواجه هستین ک ازش فرار میکنین؟؟
وجود شخص سوم در زندگیم و وجود خیانتهای مکرر شریک زندگیم ،
واقعا جای تأسف داره،بخاطرترسام،بخاطرنداشتن ایمان،روزهایِ روزه ک همه جوره بالا پایین کردم همه جوانب و از هرطرفی بالا پایین کردم،
تاالان میگفتم موندم بخاطر بچها ولی همین بچها آمار از پدرشون میدن بازم تکرار همون خیانتها،فقط بافرق اینکه الان زبونش کوتاهتر شده ولی در خفا بازم خیانت خیانت خیانت..
استاد من خودم بزرگترین خیانت رو بخودم کردم با موندنم،با دروغ گفتن بخودم با صبوری بیموردم بهتره بگم تحمل همراه با زجر..
گل گفتین استاد،،قسمت دوم…
#بایدذهنیت خودم رو بسمتی هدایت کنم ک…
+چ نعمتهایی برام ب ارمغان میاره
+ ب چ ترسایی میتونم غلبه کنم.
+دربرخورد بااین چالش چ مهارتهایی یاد میگیرم.
+چ توانایی های در من بیدار میشه ک خودم ازشون بیخبر بودم.
+چ نعمتهایی بهم هدیه داده میشه،شجاعت انجام هرکاری بالارفتن اعتمادبنفسم خصوصا از گفتن حقیقت و دفاع از شخصیت و شعور خودم بدون اومدن اشکی ازچشمام.
+قراره چ پیشرفتهایی تو زندگی و کارم بکنم..
(ناگفته نماند ک در این مدت 2ماه همه این گفته های شما جلو چشمم اومده و همین نکات و اینک تاالان بفکر بچه و دیگران بودی پس کی فاطمه،فاطمه چی میشه،،
ب این نتیجه رسیدم ک من فقط قِسم وجودیِ بچهارو درنظر میگرفتم ک آواره نشن زیردست نامادری نباشن،
ولی قافل بودم از قسمت روح و روان فرزندانم من با موندنم در این خونه و سرکردن با این شرایط ،ب بچهام یاد میدم ک تو میتونی بعد ازدواجت آزاد باشی میتونی هرکاری بکنی و من با سکوتم و مهلت دوباره دادن ب پدرشون بهشون یاد میدم ک خیانت اشکالی ندارد و آنقدرها هم بدو زشت نیست،و تو براحتی میتونی هرررجوری ک دلت میخواد زندگی کنی و نیازهای شریک زندگیتم برات مهم نباشه (همینطور ک الان داره بامن تو این خونه برخورد میشه)
متاسفم استاد عزیزم ک اوقاتتون مکدر کردم و همینطور از دوستانم عذرخواهی میکنم،
الان ک دارم تایپ میکنم،دستام ازشدت عصبانیت میلرزه و اشکام نمیتونم کنترل کنم.
چندماه پیش بعداز برملا شدن مجدد خیانت همسرم،رفتم تو دل ترسم ،و رفتم شکایت کردم و مهریه ام و اجرا گذاشتم،بااینکه همون موقع هم خیلی کلنجار رفتم باخودم،ولی بلاخره حرکت کردم،متاسفانه دوباره باچرب زبانی و ابراز ندامت و پشیمانی اومد سراغم و یک مهلتی خاست تا عوض بشه،ولی دریغ از تغییری،دریغ از حرکتی رو ب جلو،«داعما یک جمله میشنوم،آره منم خسته شدم ازین وضعیت ،دلم میخاد تغییر کنم،ولی متوجه شدم ک داره بازیم میده(بزرگترین مسعله ای ک ازدل این اتفاق بظاهر ناگوار بنفع من شد،متوجه شدم چون همسرم ازدواج دومش رو بدون اجازه من انجام داده،هم حق طلاق بامنه و هم میتونم مهریه ام رو تماما بگیرم،قبلا سوال کرده بودم ولی بهم گفتن اگه همون موقع اقدام میکردی حرفت میرسید ولی الان دیگه دیره،وااای خدا چقدر تباه بودم)درسال 85زمانی بود ک خیلی بچه تربودم ودرسنی نبودم ک اعتماد بنفس بالایی داشته باشم،بهتره بگم اعتمادبنفسم 0،داعما میخواستم خودم و ثابت کنم داعما از خودم دفاع میکردم،چون همیشه انگشت اتهام بسمتم بودهم وابستگی عاطفی شدیدی ب خانواده ام داشتم و هم ترس از بزگترام خصوصا برادرام ترس از ترد شدن و تنها موندن،و بیتجربگی،21سالم بود،(جالبه بگم ک الان هیچکسی ندارم ترد شدم،تنها موندم،ولی دیگ اون همه ترس از وجودم رفته)درسته حرکتم ب سمت جلو مثل حرکت حلزون بود ولی درسال 94تازه با اسم قانون جذب و استاد عباس منش آشنا شده بودم،(بماند ک داستانها داره قبل این سالها),ولی الان کسیو دارم ک با تمام بیتجربگی و نادانیم بازم هوامو داشته و داره و خواهدداشت، و در این مدت بظاهر ناگوار معجزاتش رو جوری برخم کشیده ک از زمین ب عرش رسیدم،یکدفه ای اعتمادبنفسم از 0ب 100رسیده ، البته این امتیاز برام زوده بعد اینکه رفتم تو چالش بزرگ زندگیم میشه بگم 100،
استاد،قبلنا و حتی همین حالا با خودم میگفتم من روی باورام کار کنم تا جهان خودش این شخصو از سرراهم ببره بیرون ولی متوجه شدم،)اونم از تکرار فایلهای شما چ رایگان چ غیررایگان،درسته ک تو روی باورات کار میکنی ولی خداهم بیکار ننشسته داره نشونه میفرسته برات تو کافیه هوشیار باشی و حرکت کنی ن اینکه بشینی دست روی دست بذاری ک کاعنات خودشون بیان اون شخصو ببرن کنار از زندگیت،باخودم گفتم فاطمههه بخودت بیا،چقددیگه میخای بشینی و فایل گوش کنی یجایی باید حرکت کنی،نزار بیشتر ازین از کاعنات چک و لگد بخوری،ببین لبو دهنت پراز خونه ببین کمرت شکسته ببین چطوری لنگ لنگ میکنی ک این زندگی رو با چنگ و دندون بزور ب جلو بکشی بابا دندونات کنده شدن ناخونات ازبین رفتن این زندگی ،اون زندگی نمیشه ک تو میخوای،
چرا فکر میکنی ینفر دیگه رو تو میتونی عوضش کنید!؟تا شخص خودش نخاد نمیتونه عوض بشه بخودت بیا،
استاد اینا جملاتی بودن ک الان بمدت چندین ماه و چندین هفته هست ک با خودم تکرار میکنم و جدیدا داره برام پررنگتر میشه،
اینکه تجسمم نسبت ب رشدم در آینده،چقدر واضح و روشن هست..
جملاتی ک وقتی الان یادشون میوفتم ک چطوری من تحملشون کردم و سکوت کردم،و من چطوری رفتار کردم ک شخص مقابلم ب این توهم رسیده بود ک فقط اون تو این زندگی مهمه و باارزشه،و اگ اون حالش خوب نباشه زنوبچه مهم نیستن و اونا برن بمیرن،خدایا من چطوری رفتار کردم ک ب این توهم رسیده بود.(حالم از خودم بد میشه ،ک کجای این سکوت نشان از مثبت اندیشی هست،!؟ب این میگن مثبت اندیشی؟ب این میگن حماقت ب این میگن خودتو هرروز بااره برقی تیکه پاره کنی،،
کسیکه معتاده و هرروزش باخیانت ب سر میرسه فقط خدا میتونه هدایتش کنه…
یادمه شما در فایلی گفتین ک پول آدمارو عوض نمیکنه،پول ذات واقعی آدمارو بیرون میکشه..
و برای مرحله سوم سوال یا بهتره بگم تمرین،وقتی حرکت اصلی رو زدم..
میام و گزارشاتمو مینویسم.
فایلهای رایگان زیادی از سایت دانلود کردم دیشب محل کارم،میخاستم فایلی ازشما بزارم و گوش بدم ک ناخودآگاه دستم ب فایل تصویری خورد و این فایل باز شد
# قدرت تحمل شما چقدر است؟؟ نشستم ب گوش دادن استاد انگار شخص مقابل تون من بودم و داشتین اون حرفارو بمن میگفتین،بیدار شدم یعنی بهتره بگم بیدارترم کردین،
استاد من با کمک فایلهای شما و دوره هاتو سعی و تلاشم این بود ک باتغییر باورام هم زندگیرو داشته باشم بخاطر بچهام و هم خودم در آرامش باشم و همسرم و ندید بگیرم شاید،بلکم، روزی سرش بسنگ روزگار بخوره و درست زندگی کنه و برگرده،
ولی زهی خیال باطل،هرروز وقیعتر میشد،و احساس کردم ک کارش بجایی رسیده ک زن بیاره تو خونه جلو چشم خودم……. واای خدای من..
من در چ عالمی بودم همسرم در چ عالمی.
پسر کوچیکم میگه من از بابام متنفرم ک با خانمهای دیگه هم حرف میزنه هم چت میکنه،(هه من موندم ک بچهامو از آسیبهای جامعه در امان نگهدارم،ولی الان متوجه شدم ک آسیب های جامعه اومدن تو خونه ام)خدایا چطوری 21سال تحمل کردم این شرایطو
این متنو نوشتم ک هم حرف استادو گوش داده باشم ک تو سایت فعالیت بکنیم بهتره و هم تمرین انجام داده باشم چون مدتها هست ک خودم رو مجاب کردم برای رسیدن ب نتیجه بهتر ب انجام تمارین ممارست داشته باشم و هم،همین حرکتم باعث حرکت عملیم بشه و بازم از شما استاد گرامی و دوستان عزیزم بخاطر مکدر کردن اوقاتتون عذرخواهی…
در خدا آرام و ثروتمند باشید
بنام الله
سلام به فاطمه عزیز وارزشمند
فاطمه جان تمام مراحلی که گفتی من در زندگی سابقم تجربه کردم بخاطر تایید طلبی وترس از حرف مردم وآبروی خانواده ام 12 سال زندگی با شخصی را تحمل کردم که حتی پدرش اندازه 200 هزارتومن بهش اعتبار نمیداد منم میترسیدم قدم بردارم هم خیانت بود هم اعتیاد هر دفعه قول میداد که عوض میشه ومن فکر میکردم باصبوری با محبت کردن میتونم او را تغییر بدم ولی زهی خیال باطل ،تفاوت من با شما این است که من فرزندی نداشتم چون پسرم که 8 ساله بود یکسال قبل از جدایی از همسرم به رحمت خدا رفت وبعد من پا رو ترسام گذاشتم جدا شدم فاطمه جان همین که من اقدام کردم برای اینکار به طرز جادویی جهان وخداوند به کمک من آمدند وبا استاد آشنا شدم وشروع کردم با تغییر باورهام
فاطمه عزیزم خداوند در آیه اول سوره طلاق بعد از اینکه از حق زن میگه آخر آیه میفرماید نا امیدی ویاس در اسلام ممنوع است ومسلمان باید به آینده خوش بین باشد حوادث تلخ را به فال نیک بگیریم تقوا وحدود الهی را رعایت کنیم وآینده را هم بخدا بسپاریم
فاطمه عزیز بهترین بهترینها را برات از خداوند آرزو دارم
یه حسی منو وادار کرد تا این دیدگاه را در جواب به کامنتت بنویسم امیدوارم برات مثمر ثمر باشد
یاحق دوست عزیز
سلام ب شما دوست و خواهر عزیزم فهیمه جان،ممنونم از پاسخ زیبا و دلگرم کنندتون،
خواهرم بخاطر فوت فرزنددلبندتون متاسفم و خداوند رحمت کند،
پاک از دنیارفتن،
کارخداوند هیچ وقت بیحکمت نیست،
دعامیکنم درراه پیشرفت و خودشناسیتون پراز خبرهای خوب باشین و همیشه تنتون سلامت و پرامیدباشید
آیه اول سوره طلاق همانند چراغی روشنگر راهم شد ودلم امیدوارتر،باخودم گفتم اگر طلاق زشت و کراهت داشت خداوند بازم منع میکرد درحالی ک خداوند امید داده ب امیدوار..
سپاس ازشما خواهر خوبم..
درخداوند آرام و ثروتمند باشید
سلام به استادعزیزم مریم جون وهمه دوستان خوبم
درمواجه باتضادهاچه برخوردی داری؟
تاقبل ازاشنایی باشما با برخوردبه هرچالشی دقیقا فکرمیکردم که مجازات خداست میگشتم ببینم چه گناهی کردم که مستحق همچین مجازاتی ام
خدای مهربون هدایتم کرد تابفهمم که جریان ازچه قراراست
ارام ارام باورهام به لطف خدا وشمااستادعزیزم تغییر کرد
والان دربرخوردباتضادشایداولش کمی ناراحت بشم اما سریع به خودم یاداوری میکنم که این یه فرصت برای رشده
دوهفته پیش به راحتی دومیلیون ازدست دادم این چالشی بودبرام که اگرمثل قبل بودم چقدرخودموسرزنش میکردم چقدراحساس ناتوانی و…
اما واکنش من چی بود؟؟
اشکال نداره زهرا حالا مگه چی شده …خدااینقدرثروت داره که صدبرابرشو تورندگیت واردمیکنه مهم حاله الانه توعه
مهم احساسته که بدنشه .وبا گفتن این جمله ها به خودم اروم اروم بودم و به هیچ کس هیچی نگفتم حتی همسرم ومیدونم که حتما خیربوده برام
درسشو گرفتم که راحت به همه اعتمادنکنم بزرگ شدم ورشد کردم
من موقع برخوردباتضادخیلی ازخداهدایت میخوام
قران روبازمیکنم وازخدامیخوام باهام حرف بزنه
اینقدرقشنگ وبه جا خدا جواب میده به من که واقعا جابرای هیچ حس بدی نمیمونه
همیشه متعجب وشکرگزارم که خدایا چقدرقشنگ هدایتم میکنی
مثلا درموردهمین موضوع بالا قران روکه بازکردم
این ایه اومدکه:اگرخداوندزیانی به توبرساندهیچ کس جزخدانمیتواندان را برطرف کند واگرخیری به توبرساند اوبرهرچیزی تواناست(انعام ایه 17)
هفته پیش توشرکت برای همسرم تضادبزرگی پیش اومد که باهمین باورهای درست خداگونه تونستیم مدیریتش کنیم
همین باورکه روزی دهنده ماخداست اگه توشرکت نباشی حتماازجای بهتروبیشتربهمون روزی میده
سعی کردیم نگران نباشیم نترسیم که شاید کارشوتوشرکت ازدست بده باچندین سال سابقه
سپردیم به خدا و سعی کردیم اروم باشیم وبه نجواها گوش نکنیم به هیچ کس نگفتیم که چی شده
قران روبازکردم این ایه اومدکه::توکل کنندگان بایدفقط برخداتوکل کنند
انها میخواهندشماراازسرزمین خودبیرون کنندولی ماستمکاران راهلاک میکنیم وشمارابعدازان دراین سرزمین سکونت خواهیم داد نترسید
بااین ایه من فهمیدم که افرادی که توشرکت علیه همسرم حرف زدندخودشون ضررمیکنند وهمسرم جایگاهش خفظ میشه وهمینم شد و خداروشکر که با برنامه های خدا ودستانش که برامون فرستاد فهمیدن که اشتباه کردن ودرستی کارهمسرم بیشترازقبل مشخص شد
عدوشودسبب خیر اگرخداخواهد..همش این جمله روتکرارمیکردیم ونتیجشودیدیم
چالشی که الان باهاش روبه رو هستم وترس از ورودش دارم چالش مشتری برای کسب وکارشخصیمه
اینکه برم سفارش حضوری بگیرم برام سخته ویه کم ترس اوره که برم با ادمهای ثروتمندوکله گنده بازار حرف بزنم
بااینکه تاحالا دوباراینکاروکردم
یه بارکه سفارش عالی وزیادگرفتم
یه بارهم سفارش نداشتم اماکلی درس یادگرفتم بارفتنم
امااین سری همش منتظر بودم که راحت واینترنتی بارم روبفروشم که یه مقدارهم راحت فروش رفت به لطف خدا اما اون عددعمده ایی که مدنظرم بودروهنوز فروش نداشتم وباید واردش بشم باید برم تودل کار باید پارواین ترسم بذازم اینقدربااین ادمهاصحبت کنم که ترسم ازمواجه شدن باهاشون بریزه اونوقته که نتیجه هم میگیرم به امیدالله
بااین تمرین من فهمیدم که تومسیر کارم وجذب مشتری یه سری ترس ها دارم که باید واردش بشم
فارغ ازاینکه نتیجه برای من چی میشه
بایدواردش بشم تاببینم هیچ اتفاق خاصی برام نمیوفته
اگه قدم بردارم خداهدایتم میکنه
باباورهای درستی که میسازم قدم برمیدارم حرکت میکنم واردترسهام میشم وخداوند راههاروبرام بازمیکنه
دستانش روبرای کمک به من میفرسته
خداوندهمیشه داره به من لبخندمیزنه و منتظره که من تکاملم روطی کنم تا ثروت روبینهایت وارد زندگیم کنه
خداونددوستم داره
من لایق خوشبختی شادی ارامش سلامتی وثروت هستم
چقدراعتمادبه تفسم بالاترمیره
چقدرقدرت صحبت کردنم بیشتر وبهترمیشه
چقدربه خودم بیشترافتخارمیکنم که دوباره پاروی ترسم گذاشتم ورفتم تودلش
توانایی یادگیری جذب مشتری بالامیره
چقدرخداروبیشترکنارخودم حس میکنم
به امیدالله قدم برمیدارم
خدایاشکرت
تمرین قسمت دوم ذهن قدرتمند کننده در برابر محدود کننده
میخام توی این کامنت راجب اینکه تضاد ها برای همه پیش میان بنویسم چون من همیشه یه حس قربانی شدن داشتم و دارم تا حدودی که انگار فقط این بلاها سر من میاد این نداری ها این کم و کاستی ها واسه منه و بقیه دارن خوش و خرم زندگی میکنن و فقط منم که بدبختم!
وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَرَاتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرِینَ
قطعاً همه شما را با چیزی از ترس، گرسنگی، و کاهش در مالها و جانها و میوهها، آزمایش میکنیم؛ و بشارت ده به استقامتکنندگان!
توی این آیه خداوند میگه طبق قانون هر کسی هر انسانی در هر برحه ای از زمان با یه چیزی که احتمالا براش مهم بوده آزمایش میشه
میتونه با ترس باشه مثلا مهاجرت یا مثلا افزایش قیمت دلار و کم ارزش شدن دارایی هاش
میتونه با گرسنگی باشه مثلا توان خریدش کم بشه یا واقعا در مالش کمبود ایجاد بشه
میتونه با از دست دادن عزیزانش باشه
میتونه از دست دادن ثمرات کارها و نتایجش باشه و ….
ولی اینجا آدم ها دو دسته میشن یه عده کمی خدا میگه ازشون بشارت بگیر یعنی مژده گونی باید بدن بابا!
بشارت بده به صابرین
توی آیه بعد توضیح میده که منظور دقیقا کیان:
الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَهٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ
آنها که هر گاه مصیبتی به ایشان میرسد، میگویند: «ما از آنِ خدائیم؛ و به سوی او بازمیگردیم!»
صابرین افرادی هستند که وقتی مصیبتی به آن ها اصابت میکنه میگن ما از خداییم بابا! غصه و ناراحتی نداره! ما خودمون هم رفتنی هستیم!
توی آیه بعدی نتیجه این افراد رو میگه:
أُولٰئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَهٌ وَ أُولٰئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ
اینها، همانها هستند که الطاف و رحمت خدا شامل حالشان شده؛ و آنها هستند هدایتیافتگان!
این آدم ها که در مقابل چالش های زندگی که طبق قانون رخ میده و شکی درش نیست و برای همه هست و هرکسی هرجایی که باشی برات رخ میده دو دسته میشن
دسته اول میترسن ناراحت میشن غصه میخورن و ….
دسته دوم صابرین هستند ! که توکلشون بخداست و مسیر رو با احساس خوب ادامه میدن!
دسته دوم کسانی هستند که خود خود خدا به آن ها درود میفرسته و نگاه رحمت دار میکنه بهشون و این دسته جزو هدایت شدگان هستند!
حالا هدایت شدگان چه ویژگی دارن؟
اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ
صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ
راه هدایت برابر است با راه کسانی که به آن ها نعمت داده شده
ویژگی اینکه بفهمیم در مسیر درست هستیم چیه؟
قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِیعًا ۖ فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدًى فَمَنْ تَبِعَ هُدَایَ فَلَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ
گفتیم: همه از بهشت فرود آیید، تا آن گاه که از جانب من راهنمایی برای شما آید، آنان که پیروی او کنند هرگز بیمناک و اندوهگین نخواهند شد.
ویژگی هدایت خدا اینه که نه ناراحتی نه میترسی! یعنی حالت خوبه!
پس یه نتیجه گیری کلی:
اولا چالش ها برای همه هست
نگاه ما به چالش ها نتیجه رو مشخص میکنه اینکه در مسیر هدایت باشیم یا نه
از کجا بفهمیم نگاهمون درسته از اینکه حالمون خوبه یا نه
اگر مسیر چالش رو با حال خوب ادامه بدیم به نعمت های پشت اون چالش میرسیم!
چند هفته پیش پسر عموی من یه بچه دو ساله داشت که از دست داد و همه کلی ناراحت و گریه زاری که این خدا دل نداره که این همه پیر مرد و پیر زن زنده موندن اومده جون یه بچه رو گرفته و …
اینجاها مشخص میکنه نه ما خدارو خوب شناختیم و نه قرآن رو خوندیم!
خود خدا میگه هر کسی طبق قانون آزمایش میشه بابا! مگه خدا یه آدمه که بخاد تصمیم بگیره برای کسی یا مثلا دلش بسوزه!
مگه ما توی بازی کامپیوتری بسوزیم براش مهمه؟!
یادمه یه زمانی من بازی gta بازی میکردم و یه مرحله رقص ماشین بود که بلد نبودم ردش کنم
اینقدر باختم و دیگه بازی رو ادامه ندادم
و اصلا هم بازی براش مهم نبود ! آیا من باید بیام بگم من دارم بازی رو پاک میکنم چرا بهم التماس نمیکنه که نه تروخدا پاک نکن؟ بازی احساس داره مگه؟
نه
تو قانون بازی رو بلد نبودی
سوختی
باختی
حالا اصلا هم مهم نیست کجا دنیا هستی سنت چقدره اصلا بلد بودی انگلیسی بخونی یا نه …
قانونو بلد نبودی باختی دیگه باختی!
کسی که قوانین رو بلد نیست میبازه!
خدا یه سیستمه خدا آدم نیست که تصمیم بگیره!
قانون جهان اینه که داره با تضاد ها رشد میکنه و خداوند هم به افراد با ایمان پاسخ میده
یعنی اگه من در گذشته قانونو نمیدونستم و از تضاد ها فرار میکردم خب نتیجه ای هم نگرفتم چون قانونو بلد نبودم و این ربطی به خدا نداره!
مثلا تضاد مشکلات مالی الان تو کشور ایران خب خیلی رایجه و خیلی وقت ها من خودم شروع به شکایت میکنم از خدا که ای بابا این چه وضعشه چرا فلان دوستم تو خانواده ثروتمنده و اصلا درک نمیکنه این چیزا رو و اینقدر داره و توانایی داره که ….
ولی خب اینم به خاطر درک ناکامل از قانون خود خداست
کُتِبَ عَلَیکُمُ القِتالُ وَهُوَ کُرهٌ لَکُم ۖ وَعَسىٰ أَن تَکرَهوا شَیئًا وَهُوَ خَیرٌ لَکُم ۖ وَعَسىٰ أَن تُحِبّوا شَیئًا وَهُوَ شَرٌّ لَکُم ۗ وَاللَّهُ یَعلَمُ وَأَنتُم لا تَعلَمونَ﴿216﴾
جهاد در راه خدا، بر شما مقرّر شد؛ در حالی که برایتان ناخوشایند است. چه بسا چیزی را خوش نداشته باشید، حال آن که خیرِ شما در آن است. و یا چیزی را دوست داشته باشید، حال آنکه شرِّ شما در آن است. و خدا میداند، و شما نمیدانید.
شاید چیزی باشه که تو دوسش نداری ولی خیره برات ها …
هر چی بیشتر کار کنم روی این موضوع تضاد راحت تر میتونم از مشکلات رد بشم!
یادمه یه فیلمی میدیدم به نام the air پیشنهاد میکنم ببینید در مورد برند نایکی هستش، طرف از پشت ماشینش کفش فروختن شروع کرده و الان یه برند داره با 100 میلیارد دلار ارزش!
خب بخاطر تضاد ها پیشرفت ها صورت گرفته ولی این ادم ها کمن چون دسته کمی بلدن از تضاد ها قدرت بگیرن برای موفقیت
امیدوارم ما جزو دسته هدایت شدگان قرار بگیریم و هدایت یابیم
به نام خالق زیبایی ها و قوانین بدون تغییر
خوب من در مسائل مختلف طرز برخورد متفاوتی از خودم نشون میدم مثلاً در مورد مسائل فنی اون مسئله رو خیلی راحت باهاش برخورد میکنم حتی اگه یک ضرر به ظاهر مالی خورده باشم میتونم
توی اون مسئله به راحتی از عهدش بر بیام ولی به صورت کلی و دیگر مسائل نه اصلاً دوست ندارم باهاشون روبرو بشم بااینکه میدونم میتونم حلشون کنم با اینکه میدونم که وقتی واردش بشم براش راه حل پیدا میکنم ولی به صورت کلی تا مجبور نشم نمیخوام اون مسئله رو حلش کنم ولی وقتی فکر میکنم میبینم که هزاران بار شده که با یک مسئله برخورد کردم و اون مسئله رو به راحتی حلش کردم. ولی همش تحت اجبار و فشار اون کار انجام شده.
ولی به صورت کلی عادت به روبرو شدن با مسائل ندارم با اینکه میدونم که انسان هستم که میتونم مسائل رو حل کنم.
و هر وقت هر کدوم مسائل رو که مجبور شدم حل کنم خیلی برام مزیت داشته و ازش بهره بردم و رشد کردم و شرایطم بهتر شده.
حتی مواردی بوده که شاید ده نفر آدم متخصص توی حوضه کاریم نتونستند حلش کنند ولی من به راحتی حلش کردم.
شاید هم به خاطر کمال گرایی منه و دوست ندارم مسائل کوچیکم رو حل کنم دوست دارم همیشه برم سراغ مسائل خیلی بزرگ که بقیه از عهدهاش بر نمیان.
و همیشه اکثر مسائل رو به درخواست دیگران و فشار دیگران حلش کردم ولی هیچ وقت خودم برای خودم موردی رو مشخص نکردم و حلش کنم با اینکه میبینم و میدونم که یه عیبی هست.
و دوست دارم مسائل کوچیکم رو بقیه حل کنند.
حتی مسائلی که به بعد شخصی من مربوط میشه رو دوست دارم مثلاً همسرم حل کنه.
و دوست دارم خودم به مسائل خیلی بزرگ فکر کنم براش راه حل پیدا کنم و اقدام کنم.
ولی خیلی وقته به خاطر همین هم فکر میکنم دارم درجا میزنم.وپیشرفتی ندارم.
نکات کلیدی این فایل از استاد گرامی
مسائل و مشکلات به صورت طبیعی برای هر انسانی وجود داره و دلیلشم برای این است که انسان رشد کنه پیشرفت کنه بهتر بشه و لذت بیشتری از زندگی ببره و احساس بزرگ شدن کنه.
مسائل به صورت طبیعی واسه انسانها پیش میاد و نیازی نیست که خودمون مسئله ایجاد کنیم ولی بعضیها اینقدر عاشق حله مسئله هستند که برای خودشون چالش ایجاد میکنند.
سیستم خداوند با ایجاد مسئله دوست داره که انسان و جهانش رشد کنه و وقتی که مسئله ای پیش میاد این عذاب خدا نیست،بلکه فرصتی است برای بهبود شرایط زندگی و بزرگ شدن ظرف وجودی انسان ها یعنی یه جورایی مثل عضله سازیه
که هر بار عضله تخریب میشه دفعه بعدی بدن اون عضله رو قوی تر میسازه که اون عضله از عهده وزنه سنگین تر بر بیاد.
حالا انسان هر بار مسئله ای به وجود میاد یعنی تخریب عضله حل مسئله قبلی و با حل کردنش میشه عضله قوی تر و آماده سازی برای وزنه بالاتر و یا مسائل بزرگتر.
ممنونم استاد عزیزم دوستون دارم.
بسم الله الرحمن الرحیم
با مسائل و چالشهایی که تو زندگی بر میخوری چگونه برخورد میکنی اونا رو به عنوان یه فرصت برای پیشرفت میبینی یا نا امید و ناراحت میشی و از برخورد باهاش فرار میکنی؟
کلا که به نظر خودم خیلی ضعیفم تو این موضوع ولی خب بستگی داره تو چه موضوعی مسئله برام پیش بیاد اگر تو کارم باشه ضعیف عمل میکنم و زمان میبره که خودم رو راضی کنم برم تو دل ترسم و حلش کنم ولی با آموزش های استاد خداراشکر بهتر شدم
ولی در کل وقتی مسئله ای برام پیش میاد اولش ناراحت میشم و ذهنم رو خیلی درگیر میکنه و بعد از مدتی سعی میکنم خودم رو آروم کنم و کلا بهش فکر نکنم یا توجه کنم به نکات مثبتش
بزرگترین چالشی که الان باهاش روبه رو هستم برای خودم این هست که من باید تو شغلم که مربی گری هست سر مربی گری کنم یعنی اینکه مسئولیت بزرگتری رو قبول کنم تو شغلم من امسال پیشنهاد سر مربی گری داشتم اما قبول نکرد به خاطر همون باورهای محدود کننده که شاید نتونم از پسش بر بیام شاید هنوز زوده و تکاملم رو طی نکردم در صورتی که به وضوح میبینم که اطلاعات ،فن بیانم ، هنر تمرین طراحی کردنم، ارتباطات برقرار کردن با بچه ها رو بسیار خوب بلدم حتی بهتر از خیلی از سرمربی ها و با این همه توانایی هنوز سر مربی گری رو تجربه نکردم ولی تصمیم گرفتم که در سال آینده سر مربی گری یک تیم رو بر عهده بگیرم و برم تو دل این چالش و مطمئنم و مطمئنم که بسیار بسیار لذت بخش خواهد بود برام مطمئنم که بی نهایت درس هست که یاد میگیرم از این چالش و با قبول این مسئولیت چقدر اعتبارم بالاتر میره و ادمهای بیشتری میشناسن منو با قبول این مسئولیت چقدر رزومه ی خوبی میشه برام برای پیشرفت کارم و گرفتن مدارک BوA آسیا ، چقدر اعتماد به نفسم میره بالاتر برای انجام کارهای بزرگتر و مسلما از لحاظ درامد مالی هم خیلی پیشرفت میکنم خدایا صد هزار مرتبه شکرت بابت این تصمیم قطعی که گرفتم و انشالا عملیش میکنم ای کاش پارسال این تصمیم جدی رو گرفته بودم اما هیچ اشکالی نداره ماهی رو هر وقت از اب بگیری تازس
قدمهایی که باید بردارم برای این چالش :
من باید مطالعاتم رو در مورد شغلم بیشتر کنم باید یاد بگیرم تمرین های جدید رو باید شروع کنم به خوندن مقالات معتبر
باید از همکاران خودم که الان سر مربی هستن و روش کارشون رو دوست دارم سوال بپرسم و از تجربیاتشون استفاده کنم
باید ثبت نام کنم کلاسهای جدید مربی گری رو و آموزش بیشتری ببینم
باید به مدیریت باشگاه اعلام کنم که امسال میخام یه رده رو سر مربی گری کنم یعنی چند وقت پیش بهش گفتم اما اینبار میخام بگم که حتما میخام سر مربی باشم امسال
همین شغل مربی گری که من الان هستم اولین باری که من میخاستم برم تو این کار بسیار بسیار ترس داشتم و فکر میکردم اطلاعاتی ندارم هنری ندارم برای آموزش و چقدررررر من ترسیده بودم فکر میکردم مربی هااااااا آدمهای خاصی هستن که همه چیز رو بلدن و از اینجور فکرهاولی با شجاعت. رفتم تو دلش و رفتم با مدیریت باشگاه صحبت کردم و کارو شروع کردم و همین شجاعت به خرج دادن باعث شد من الان چند ساله که تو شغل مورد علاقم دارم فعالیت میکنم هر سال داره درامدم بیشتر از پارسالم میشه چقدررررررررررر من چیز یاد گرفتم چقدر اعتماد به نفسم رفته بالاتر الان شاگردهایی دارم که میگن ما فقط میخایم با شما کار کنیم چون میبینن که چقدر با عشق دارم باهاشون کار میکنم و پیشرفتشون برام مهمه خداراشکر اینقدراز لحاظ مالی دارم پیشرفت میکنم که دیگه نیازی ندارم در کنار مربی گری کار دیگه ای انجام بدم و الان چندین ماهه که من صد در صد تمرکزم روی مربی گریم هست و انشالا برنامه های بسیار عالی برای سال آینده دارم خدایا صد هزار مرتبه شکرت
من هر وقت غلبه کردم به ترسهام هر وقت با شجاعت رفتم تو دل چالش های زندگیم پیروز شدم و بی نهایت پیشرفت و نعمت اومده برای من توی اون حوضه من باید اینهارو به یاد بیارم و استفاده کنم برای رفتن تو دل ترسهای جدید
واقعا استاد ازت سپاسگزارم که این فایل های ارزشمند رو برای ما میذاری باعث میشی ما ترمزهای خودمون رو شناسایی کنیم و یه قدم رو به جلو حرکت کنیم
در پناه الله شاد و ثروتمند باشیم
درود بر استاد عزیزم وتمام دوستان هم فرکانسیم
خدارو شکر میکنم برای شنیدن واین فایل ناب
اینکه چقدر مربوط به حس درونی منه
اینکه چقدددددر زیاد نیاز دارم روی خودم کار کنم تا ریشه ای مشکل و در خودم حل کنم
اینکه در یک جدال همیشگی با خودم هستم
با شنیدن این فایل فوق العاده وقتی در اعماق وجودم فرو رفتم ،متوجه شدم که چه باورهای غلطی در من ریشه داره
خدایا شکرت
هرگز دیر نیست
من در مورد موفقیتهایی که خودم بهشون نرسیدم همیشه حسادت کردم ،خشمگین شدم و بیشتر از خشم ،غمگین شدم ،که چرا من در اون شرایط نیستم
و از درون حسم به شدت بد شد
مثلا دوستی داریم که من به شدت دوستشان دارم و ایشان طی چند سال اخیر از نظر مالی رشد بسیار عالی کردن و من براشون خوشحال شدم و لذت بردم اما همزمان این احساس هم به سراغم میاد که چرا برای ما اتفاق نیوفتاده هنوز ،البته برای دوستمان خوشحالم و همیشه در مورد موفقیت آنها با افتخار برای دیگران صحبت میکنم ،اما …
این حس بد هنوز با منه
و بیشتر اوقات به موفقیتهای دیگران حسادت کردم البته ازدرون وظاهرم چیز دیگه نشون میده
اما تا چند روز حالم خوب نیست و غمگین میشم
ذهنم شروع میکنه به نجوا ،که توعقب موندی ،همه موفق شدن و تو جا موندی و….
قبلا خیلی بیشتر تو حس بد باقی میموندم ،اما حالا خیلی خیلی سریع با باورهای خوب حالم خوب میشه و زود کنترل میکنم ذهنم و که همینم برای خیلی خوشاینده که آگاهانه دارم ذهنم و کنترل میکنم
و مرتب با خودم تکرار میکنم که نعمت و فراوانی همیشه هست و با موفقیت یه نفر دیگه ،نعمتها تمومنمیشه و این باور خیلی به من کمک میکنه
و مطمئنم که با داشتن باورهای درست برای من هم موفقیتهای بزرگ در راهه
خییییلی بیشتر از قبل امیدوارم
دائم منتظر اتفاقات عالی هستم ،هرروز با کلی حال خوب و امید روزم و شروع میکنم ،خدایا شکرت
ولی خب ،خییییلی باید روی خودم کار کنم تا حس خشم و کمبود و خود کم بینی و کنار بزارم
خدا جونم به شدت نیاز به هدایت و حمایت تو دارم
تا بسازم من جدیدم و که حاصلش حال خوب و شادی بیشتر در زندگیم باشه
استاد عزیزم
احساس میکنم هر فایلی که میاد روی سایت مختص منه و خداوند از زبان شما برای من پیغام میفرسته
تا منو هدایت کنه .
از شما سپاسگزارم برای این آگاهی های ناب
هرروز با صحبتهای شما خودم و بهتر میشناسم که احساساتم ریشه اش از چیست
چطور باید از پس این هیولای خشم و حسادت درونم بربیام
سپاسگزارم خالقم
سپاسگزارم استاد عزیزم
با آرزوی حال خوب برای خودم وهمه عزیزان
به نام خداوند جان و دل
سلام خدمت استاد عباس منش و همه عزیزان
من وقتی به یک چالشی در زندگی برمیخورم بستگی به کوچکی و بزرگی آن چالش دارد ولی در اکثر مواقع ذهن خودم را کنترل میکنم و احساس خودم را خوب میکنم و سعی میکنم که آن چالش را با احساس خوب بگذرونم تا هم تجربه جدیدی بدست بیاورم و رشد کنم و هم با احساس خوب اتفاقات خوب را به سمت خودم بکشم اگر چالش خیلی بزرگ و وحشتناک باشد هم باز سعی میکنم در ساعات اولیه یا نهایتا روزهای اولیه احساس خودم را خوب نگه دارم ولی اگر نتوانم سعی میکنم ازش اعراض کنم و حواسم را به چیز دیگری پرت کنم تا به احساس خوب برسم و بعد ببینم چه کاری میتوانم انجام بدهم.
تمرین:
مرحله اول:چالشی که در حال حاضر دارم در زندگی اینکه خودم درآمد ندارم و حقوق همسرمم تمام شده و تقریبا بی پول هستیم ولی ترس دارم از اینکه سرکار برم و درآمد داشته باشم و همش منتظرم که بتونم از نوازندگی ام درآمد کسب کنم و اونم باز بخاطر باورهای محدود کننده ام نمیتونم البته دارم روش کار میکنم ولی بدیش اینکه فقط منتظرم تا از همین راه به درآمد برسم
و چالش بعدی هم رعایت دوره قانون سلامتی هست که باز هم مربوط به چالش اول و نبود پول هست و من دارم با غذای نامناسب درحال حاضر تغذیه میکنم البته روزی یک وعده هست ولی باز هم نامناسب هست
چالش بعدی ترس دارم از نوازندگی در گروه و جمع و انگار خودم را کم میبینم
مرحله دوم:
چالش اول:اگر به سرکار بروم خودم درآمد خواهم داشت و به راحتی پول درمی آورم و با انسان های بیشتری ارتباط برقرار میکنم مهارت و تجربه های زیادی کسب میکنم به خیلی از ترس هایم غلبه میکنم و همچنین اگر باورهای محدود کننده ام را در نوازندگی بشکنم و نترسم و خودم را به دیگران معرفی کنم و در مراسمات و مجالس ها شرکت کنم و نوازندگی کنم هم درآمد دارم و هم حرفه ای تر میشوم و تجربه کسب میکنم هم با اعتماد به نفس تر میشم و هم با انسان هایی در این مسیر آشنا میشوم که به من کمک ها و راهنمایی های بزرگی میکنند
چالش دوم:اگر رعایت کنم دوره قانون سلامتی را باعث میشود لاغرتر خوش اندام تر سرحال تر جذاب تر تمرکز بیشتر و بهتر شکم و پهلوهای صاف و پر انرژی تر پوست صاف و شفاف و بدون جوش و تمرکز بیشتر و بهتر داشتن را بدست بیاورم.
مرحله سوم:
تصمیم دارم هر روز آهنگ هایی که بلدم را دوره کنم و هر هفته یک آهنگ جدید را یاد بگیرم و هر سری
خودم را به یک گروه یا خواننده یا مداحی آشنا کنم
برای کار و درآمد داشتن هم دقیقا نمیدونم چیکار کنم فعلا .
برای دوره قانون سلامتی هم از تخم مرغ و غذاهای کم هزینه تر استفاده میکنم فعلا تا دوباره حقوق بگیریم و گوشت بخرم و مرغ.
..
..
..
وای استاد چقدر زیبا گفتید که روی بهبود تمرکز کنید
چه عالی بود واقعا هر سری در نوازندگی آهنگ جدید یاد میگرفتم تو دلم میگفتم چه فایده هنوز اینو اونو بلد نیستم ولی الان فهمیدم چیکار کنم خدایا شکرت من قبلاً روی آهنگ اصلا اشاره نمیتونستم بزنم ولی تازگی ها با تمرین کردم تونستم بدون اینکه وزن را بهم بریزم اشاره بزنم خدایا شکرت بابت این بهبودم و خدایا شکرت بابت استاد عباس منش
بریم که قدم به قدم میوه های ریشه های که ساختیمو ببینیم .
هیچ چالشی نیست که انسان نتونه از پسش برنیاد.
خدایا شکرت بابت این همه آگاهی های زیبا و عالی
وقتی چالش و مسئله ای در زندگیتون پیش میاد چه واکنشی نشون میدهید؟
راستش این سوال برای من به دو بخش قبل و بعد تقسیم میشه …
قبل از آشنای با سایت و آموزه های استاد ، بعد از آشنای با سایت …
قبلا به شدت عصبی میشدم ، کنترل اوضاع از دستم در میرفت و برای مدت طولانی غمگین میشدم و تو فرکانس منفی میموندم … آخر سرم به ظاهر میگفتم خب حتما یه خیری توش هست اما فقط ظاهر بود اصلا درونن باور نداشتم چون ترس و احساس غم وجودم رو میگرفت اما الان اگه چالشی برام پیش بیاد خیلی ریلکس تر باهاش برخورد میکنم و فورا ذهنم رو کنترل میکنم و اتفاقا کاملا درونی و با باور قوی مطمئنم که … الخیر فی ماوقع .
راستش به خودم افتخار میکنم که تونستم خودمو تا این حد از تغییر برسونم چون قبلا خودم رو کاملا یادمه و از الانم خوشحالم اما راضی نه چون باید بهتر و بهتر بشم و بیشتر رو خودم کار کنم .
با وجود باورهای توحیدی خیلی این روند خوب پیش میره …
با یاد خدا دلها آرام میگیرد …
من هر چی بیشتر روی توحید و ایمان به خدا کار میکنم بیشتر آروم و رها میشم و مسائل و مشکلات رنگ میبازن .
همین چند روز پیش بود که گوشیم خود به خود هنگ کرد و از کار افتاد ، اگه قبلا بود کلی نارحت میشدم و میگفتم چرا باید ضرر کنم ، چه بد شانسی آوردم وووو از این جور حرفها …. اما فورا با خودم گفتم ، خب برای یه چیز جدید و بهتر باید قدیمیه بره و جاش خالی بشه ، حتما خدا منو لایق یه گوشی بهتر میدونه که گوشیم از کار افتاد ، پس یه بهترشو میخرم … من لایق بهترین هام و این یه نشانه از طرف کائناته …
خدا شاهده هر روزم خیر و برکت این اتفاق بیشتر برام مشخص میشه که چرا گوشیم از کار افتاد … تا این حد خدا بیشتر از ما خواهان پیشرفتمونه .
و سوال بعدی …
چه چالش و مسائلی توی زندگیتون هست که بخاطر ترس ازش فرار میکنید ؟
راستش چالش شروع و استارت کار مورد علاقم …
همیشه بهونه میارم و یه جورایی فرار میکنم از اینکه برم تو دلش .
استاد واقعا مرسی از طرح این سوال ، قطعا هدایت و نشانه خداست .
راهکار و مراحلی که گفتید خیلی عالین حتما حتما مثل بقیه آموزهاتون به کار میبرم و طبق همین مراحل پیش میرم و مطمئنم جواب میگیرمممم … مرسییییی استاد خوشتیپ و جذابم .
سلام و عرض ادب به استاد جان به ابراهیم زمان به دست قدرتمند پروردگار برای نجات مشتاقان و خانم شایسته عزیز و بانوی بهشتی این سرا
در پاسخ به سوال اول
معمولا با خودم میگم آ چی شد کجا من اشتباه کردم که چالش درست شده کجا نقض قوانین کردم میرم توی خود سرزنشی که حتما من یه کاری کردم که این مشکل به وجود اومده یعنی اصلا اون نگاه اولم به صورت یه فرصت نیست ولی با تمام درگیریهای درونی برای پیدا کردن علت بروز چالش سعی میکنم کنترل خودمو و اوضاع رو به دست بگیرم جلو برم قدم بردارم و همیشه هم متوجه میشم که چقدر اون چالش
خیر داشته واسم دقیقا میشه” الخیر فی ما وقع ”
وای استاد چقدر ازتون ممنونم من تا به حال متوجه نشده بودم چقدر بی دلیل همیشه خودمو سرزنش میکنم و اصلا این دید رو لااقل در هنگام مواجه با چالش نداشتم و پایبند نبودم که سیستم به این صورت کار میکنه که با چالش باعث پیشرفت میشه
پارسال دقیقا همین موقعها بودکه تجهیزات و لوازم کار پشت سر هم خراب میشدن هر بار کلی هزینه و زمان صرف خرید و تعمیر میشد اما در عرض چند ماه همین تضادها باعث شد هدایت بشیم به دستگاههای بسیار پیشرفته تر که الان با انجام همون سفارشها در مدت زمان کوتاه تر هم کیفیت کار بالا رفته هم زمان کمتری میبره هم ثروت بیشتری خلق میشه
تمرین ….
مرحله اول
من چند وقته چالش اضافه وزن و متناسب نبودن اندامم به شدت روی روانه
البته دست ب اقدام شدم یعنی در پی انجام به الهامات به صورت تکاملی رسیدم به آگاهیهای دوره سلامت از چندین ماه قبل شیرینی جات کاملا حذف شده بودن و مدام دلم میخواست روزه باشم و روزه میگرفتم اما در تک وعده غذایی که میخوردم نان بود و با فایل قدرت اراده در مقابل نحوه عملکرد مغز نان رو هم کاملا حذف کردم و خدا رو شکر در بیشتر طول روز احساس سیری دارم و ولع خوردنم از بین رفته
مرحله دوم
حقیقتش این چالش من که در اون هستم از اولین قدم که برداشتم انقدر واضح حالمو بهتر کرده که خود ب خود منو به احساس بسیار بسیار بهتری رسونده همین که در عرض 4 روز 2 سانت دور شکمم کم شده همینکه سیرم وای خدا من همش گشنه بودم اصلا من داشتم غذا میخوردمم گشنه بودم میگفتم خدایا من معدم از نوک سرم تا توک پامه!!!!!!یعنی این احساس سیری منو چنان احاطه کرده که در طول روز از خودم ده بار میپرسم واقعا سیری معده جان خوبی خوشی سلامتی ….یعنی استاد جان فکر میکنم که من ادامه بدم چه لباسهایی دلم میخواد بپوشم چقدر راحت میشم از این وزن اضافه که با خودم حملش میکنم حالم توپ میشه… هر بار شما و خانم شایسته رو میبینم مخصوصا همین فایل شما چقدر زیبا شدید تمام توجهم میره به اینکه منم جوانتر و موزونتر و سالمتر بشم و تصاویر شما و نتایج اعضای محترم سایت چه نعمتهایی که میتونم داشته باشم رو به وضوح داره نشونم میده…
مرحله سوم
برای مدیریت این چالش تمام سعیمو میکنم که در همون لحظه همون ساعت همون روز خودمو کنترل کنم سعی میکنم تقوی داشته باشم یعنی احساس میکنم اینبار دارم الهی به سلامتی برمیگردم یعنی اون شیوه ای که هم خواست خداست هم خواست من، یعنی قانون سلامتی نهایت آرزوی آرزومندانه
تمام اونچه از کنترل ذهن و دادن ورودی مناسب و تمرکز به نکات مثبت و توجه به خواسته ها و … در مورد ذهن بهم آموختید رو دارم برای جسمم هم به کار میبندم و خیلی حسم خوبه ازتون ممنونم که قوانین رو بهم آموزش دادید