ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 2 - صفحه 29
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/02/abasmanesh-1.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-02-04 20:39:222024-02-14 06:06:02ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 2شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام استاد
من کلی جواب داده بودم ولی یه لحظه کاری پیش اومد 2 دقیقه رفتم و اومدم سراغ گوشی ، همه پرید.
این یکی از مشکلاتی هست که من سخت کامنت می زارم.
ای کاش سیستم سیو موقت توی کامنتها داشته باشیم.
اومدم دیدم واقعا ریختم به هم چون یه چیزایی نوشته بودم که خودش اومده بود ، البته که حتما پاک شدن اون هم دلیل خودش رو داره.
با تشکر
به امید پیشرفتهای روزافزون برای همه
سلام عزیزم اگر گوشیتون آیفون هستش
گوشیتون رو تکون بدید متن برمیگرده
گفتم بگم بهتون شاید کارآمد باشه
ولی چون متن کوتاهه کامنت پذیرفته نمیشد پس باید یه جوری متن و زیاد کنم تا بتونی ببینی
موفق باشی عزیزم
انشالا کامنت های بهتر قراره بنویسی
سلام فاطمه جان ..
یه برنامه notes دانلود کن و توی گوشیت نصب کن و قبل از اینکه کامنت رو اینجا منتشر کنی توی اون برنامه بنویس و کپی پیست کن اینجا .. اینجوری دگ اینقدر اذیت نمیشی عزیزم
میتونی از گوگل پلی این نرم افزار رو دانلود کنی ..
به نظرم این موضوع کامنت نوشتن خودش برای شما یک چالش است.. با این روش میتونی بر این چالش به ظاهر سخت غلبه کنی عزیزم
موفق باشی
سلام به همه عزیزان.
من وقتی به چالشی توی زندگیم برخورد کنم احساس عجز ناتوانی وحتی ترس میکنم و متاسفانه سریع کنترل ذهنمو از دست میدم البته از زمانی که دارم جدی تر کار میکنم روی خودم زمان عصبانتیم کمتر میشه .ودارم کم کم به مفهموم الخیر فی مابقع میرسم.سعی میکنم نادیده بگیرمشون ولی میدونم اگرحلش نشن اوضاع بدتر میشه.
یکی از چالش های زندکی من توی روابطه :خب من خیلی بلد نیستم با جنس مخالف رابطه برقرار کنم وبیشتر حالت تهاجمی دارم تا گفتگو در ارتباط با خانوادم همینطور نمیتونم محکم در برابرشون صحبت کنم سریع اشکم درمیاد یا باهاشون قهر میکنم که بهم احساس عجز ناتوانی خودخوری و بی ارزش بودن خودم برای اونا رو میده.
چالش بعدی من ،ترس ار تاریکیه که واقعا اذیتم میکنه فقط هم از جن میترسم که نمیتونم شبها در اتاقمو ببندم وراحت بخوابم وباعث ایجاد یه چالش دیگه هم شده از نظر ذهنی برام راحته از خانوادم مستقل بشم اما وقتی به شب خوابیدن تنها فکر میکنم میترسم و کلا منصرف میشم. البته از زمانی که دیدم خانم شایسته عزیز توی پرادایس به اون بزرگی تنها می موند خیلی برام قوت قلب شده وبا خودم میگم اکه خانم شایسته تونسته پس من هم میتونم
چالش بعدی من ترس از آبه :من از شنا کردن توی استخر بشدت میترسم کلاس شنا هم رفتم اما نتونستم به ترسم غلبه کنم وبرام شنا کردن ولذت بردن شده یه ارزو.
من از ناشناخته ها هم میترسم یعنی از کشف ناشناخته ها :خب باعث شده تجربه های زیاد ولذن بخشی رو هم تجربه نکنم.
یکی دیگه از چالش های من اینکه ،من میخوام کار داشته باشم دارمد داشته اما چون بچه خواهرم پیش ما هستش صبحا تا ساعت 2،همش نگرانم اگر من برم سرکار خانوادم از پسش برنمیان و بچه اذیت میشه کلا شده برام یه چالش ویه ترمز خیلی بزرگ.
خب در مورد چالش اولم روابط:اگر من مهارت های ارتباط برقرار کردن رو باد بگیرم بهتر بگم دوی عزت نفس و احساس لیاقتمبیشتر کار کنم با خودم به صلح برسم وعاشق خودم باشم روی عزت نفس کار کنم خیلی خیلی راحتر میتونم حتی رابطه داشتم با جنس مخالف یه رابطه خوب ،میتونم خیلی راحت وبدون رودبایستی با خانوادم صحبت کنم و مسائلم رو بگم .که مطمینم زندگی برام لذت بخش تر میشه.
وقتی من تونستم بر ترس از تاریکی غلبه کنم خیلی خیلی راحت میتونم از خانوادم مستقل بشم حتی برم سفر ویا به مهاجرت کردن به کشور دلخواهم فکر کنم خدا رو شکر مقاومت کمی در مورد مهاجرت کردن دارم.شبا وقتی میخوام تا جایی که بشه در اتاقمو کامل میبندم وبه خودم مرتب میگم مریم جان عزیز تونسته توی پرادایس تنها باشه پس منم میتونم.
واقعا برای ترس از آب الان هیچ راهکاری ندارم فقط میدونم که باید بپرم توی آب .
به نام خداوندهدایتگر
سلام به استاد عزیزم برای این فایل فوق العاده
و خانم شایسته مهربان
زمانی که باید چالش روبرو میشوم این باور دارم که خداوند مسئله حل اون چالش در دلش گذاشته
و با توکل به الله مهربان حل میشود
چالش های که باید حل شود
یاد گیری زبان انگلیسی
یادگیری برنامههای کامپیوتری
و یکی از چالش های مهم نداشتن کار
خوب با آموزش زبان انگلیسی خیلی راحت تر در یادگیری برنامههای کامپیوتری میشوم پیشرفت میکنم احساسم بهتر میشه
برای پیدا کردن کار دستم باز تر میشود
با آموزش برنامه های کامپیوتری و بردن مهارتم بالا چقدر دوست حس خوبی دارم مهارتم بالا میره حس خوبی دارم
بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و درود خدمت استاد گرامی مریم شایسته عزیز و تمامی اعضای سایت گروه تحقیقاتی عباس منش دات کام
میخواهم تجربه امروزم را از عمل به آگاهیهای فایل دوم باورهای قدرتمند کننده و محدود کننده
را اینجا بنویسم دوستان عزیز من یک آموزشگاه در بخشهای آموزش زبانهای خارجی و کامپیوتر دارم امروز صبح استادی که در بخش کامپیوتر آموزشگاه من کار میکرد بدون اطلاع قبلی به وظیفه خود حاضر نشد از کار کردن با ما انصراف داد
اینجا بود که مسئله جدید و حساس برایم پیش شد از یک طرف استاد کامپیوتر نداشتم از طرف دیگر از صبح ساعت 7:30 الا بعد از ظهر ساعت 5:30 صنف درسی داشتم در بخش کامپیوتر و من بودم این مسئله
اینجا بود که نجواهای شیطان شروع شد و شروع کرد به ترساندن من که دیگه استاد کامپیوتر پیدا نمیشود تاوقتیکه استاد کامپیوتر پیدا کنی شاگردای خود را از دست میدهی و این خود یک ضربه مالی هست و زمان هم قید است و از این حرف ها
اینجا بود که وقت عمل کردن من به آموختههام از فایلهای استاد بود و من گفتم با خود که این زمان مناسب است تا من ایمانم را نشان دهم عمل به آگاهیهایم را برای خودم ثابت کنم و نترسم شروع کردم به کنترل ذهن و همان شیوهای که استاد عزیز در فایلهای خود مراتب تاکید میکند من هم به قدری که درک کرده بودم شروع کردم به عمل لحظهای نشستم گفتگو را شروع کردم با خودم گفتم این استادی که از وظیفه انصراف داد چگونه با ما همکار شده بود و متوجه شدم که خداوند این فرد را دقیقاً در زمان مناسب بشکل معجزه آسایی به سمت من هدایت کرده بود که من شدیداً به استاد کامپیوتر ضرورت داشتم و من برای استخدام این استاد هیچ کار خاصی انجام نداده بودم فقط باورم این بود که فرد مناسب را خداوند در زمان مناسب به سمت من هدایت میکند
و حالا که این فرد از ما جدا شده به این معنا هست که خداوند استاد بهتری را برای من در نظر گرفته در زمان مناسب جذب آموزشگاه من میشود و به این شکل ذهنم را کنترل کردم و به کار عادی ام شروع کردم طوری که کاملاً فراموش کردم که من شدیداً به استاد کامپیوتر نیاز دارم
این اتفاق ساعت 7:30 صبح رخداد و من بعد از ساعت 9 صبح فراموش کرده بودم که مسئلهای دارم و باید آن را حل کنم البته از ساعت هفت و نیم الا 9 صبح به خاطر حل مسئله راه حلهایی را طرح کرده بودم تا اینکه ساعت 3 بعد از ظهر خداوند برای من استادی کامپیوتر که به مراتب از استاد قبلی بهتر بود هدایت کرد و جذب آموزشگاه من شد و من وقتی این استاد آمد به دفتر و پیشنهاد داد که من استاد کامپیوتر هستم و میخواهم با شما همکاری کنم و از فاصله دوری آمدم آنجا بود که گوشهایم به صدا آمد که دستان خداوند همیشه و در همه جا هستند و برای کمک رساندن ما میرسند خدایا شکرت خدایا شکرت
خدایا شکرت خدایا شکرت
این مسئله وکنترول ذهن من در بر خورد با این مسئله ونتیجه اش باعث شد ایمانم به خدا و نزدیک بودن خدا بامن شد
این مسئله برای من فهماند که باید صبور باشم از خودم ایمان نشان دهم و نترسم
تمام این داستان در فاصله زمانی 6 ساعت شروع و ختم شد
خواستم این داستان را بنویسم تا برای خودم یاد آوری کرده باشم کرده باشم
به نام الله یکتا
سلام به استاد عزیزم مریم بانوی نازنینم وشمادوستان عزیز
به قول اسداله عزیز بعد ازمدتی استراحت کوتاه (بعد از دوره ی ناب احساس لیاقت ) که به خودم دادم،البته که هرروز به سایت سرمیزنم چون جزئی از واجبات زندگیم شده مثل همون ده دقیقه حداقل در روز تمرین کردن زبان که استاد تواین فایل اشاره کردن،میخوام کامنت جدید بنویسم ..
اگه با چالش مواجه بشی چطور برخورد میکنی؟
واقعا تمام این جوابها رو باید تقسیم کرد به دوره ی قبل از آشنایی با این سایت وبعد ازون
قطعا زمین تا آسمون فرق میکنه،وهر بار هم که محصول جدیدی رو خریداری میکنم وشروع به یادگیری میکنم باتمام وجودم حس میکنم چقدر راحت تر پله های ترقی رو طی میکنم
هر دوره به نظرم ،به نوبه ی خودش ارزشمند وقطعا تو هر مداری که بودیم هدایت شدیم وخریدیم به همین دلیل، دونه به دونه ی اونها خودشون الماس گرانبهایی هستن وهر بار که من برمیگردم واز اول گوش میدم متوجه میشم که چه در های گرانبهایی رو من دارم ومن چقدررررر ثروتمند هستم..
خدایا هزاران با سپاسگزارم
تو چالشهای زندگیم (الخیر فی ماوقع )شده سرلوحه تمام زندگیم وچقدررررر بهم آرامش میده
به نظرم همین نکته که اگه در لحظه زندگی کنیم چقدر میتونه کمک کنه به ما که برای آینده ای که هنوز نیومده وگذشته ای که تمام شده ورفته ،خودمون
رو عذاب ندیم ودم رو غنیمت بشمریم. ،مطمئنا چالش هم اگه بوجود بیاد خیلی راحت باهمین منطق میتونیم باهاش کنار بیایم.
من تو این موقعیت به خودم میگم شهلا تا حالا هر اتفاقی افتاده بالاخره دیر یازود. کم یازیاد تموم شده پس حوصله کن و با خودت در صلح وآرامش باش…
یعنی استاد عزیزم، وقتی این کلمه ها تو ذهنم میان ومیرن، تمام مطالب دوره ها از یه گوشه ی ذهنم به یادم میان:قانون آفرینش،دوره عشق ومودت،دوازده قدم،قانون سلامتی،احساس لیاقت،سفر به دور آمریکا،زندگی در بهشت،کامنت های بچه ها،صحبتهای شما در فایلهای به ظاهر رایگان و…..
مگه میشه این همه درس رو پاس کنی اونم با دقت تمام ،ونتونی با چالشها کنار بیای
البته که تکامل رو طی کردم،سختیهای خاص خودش هم بود،ولی الان رسیدم به اون مرحله که یه جاهایی بدم هم نمیاد خودم رو وارد چالش جدیدی کنم بببنم چقدر شاگرد زرنگ تری شدم؟!
آخ استاد جان ،هر چه بنویسم کم نوشتم از برکت این سایت :داشتن استاد راهنمایی مثل شما،عزیز دلتون که رفیق ناب خودم شدن،ودوستان عزیزی که تو سایت پیدا کردم….
دوستون دارم
در پناه حق باشیم
سلام و درود خداوند بر شهلای عزیزم
با این که چند روزی از تولد دو سالگی تون در این سایت الهی گذشته است اما مطمئن بودم برای این فایل کامنت خواهی نوشت و آنوقت میتونم بهتون تبریک بگم تولد دو سالگی تون رو.
تو کامنتت از دوره هایی که گذراندید نام بردید که هر کدامشان یادآور فصلی از زندگیم بوده است. از دوره قانون آفرینش که اولین دوره ای بوده که هر دویمان تهیه کردیم تا دوره احساس لیاقت که آخرین دوره مشترک هر دویمان بوده و این نشان از استمرار و حرکت و تلاش برای بهبود شخصیت و زندگیمان بوده است که ستودنی و قابل تحسین است. شاید دو سال مدت زمان زیادی نباشد اما تغییرات و بهبود زندگی و نگرش هایمان قطعآ بزرگ ستودنی است. بودن در دوره احساس لیاقت و همداری و همفرکانسی با این دوره خودش گواهی بر صحت و تائید این ادعاست.
امیدوارم سال جدید برایتان دستاوردها و نتایج عالی تر و بزرگتری را رقم بزند و در این مسیر زیبا و بهشتی غرق لذت و شادی سعادت و نعمت و ثروت باشید دوست عزیز.یا حق
سلام به اسداله عزیزم
دوروز هست که کامنت پر از مهر ومحبتت رو خوندم وهزاران بار خدار وشکر کردم که تنها کسی که تولد واقعیم رو بهم تبریک گفت شما بودی وخیلی به دلم نشست،من آخر هفته ها برعکس اکثر مردم،از لحاظ کاری سرم شلوغ تر میشه ودلم میخواست جواب کامنتت رو زمانی بدم که با ذهنی آرام دلنوشته هام رو بنویسم..
ازین بابت عذر خواهی میکنم که یه کم دیر جواب دادم.
اسداله عزیزم ،همسفر من در این دوسال ،خودم میدونم که شخصیت متفاوتی تو این دوسال از من ساخته شد،شهلا زیر بنای زندگیش، شخصیتش، ،جسمش،روحش از نو بنیان گذاشته شد ،اسداله جان این رو باتمام وجودم مینویسم وبهش باقدرت اعتقاد پیدا کردم که شهلا واقعا دوسال هستش که متولد شده واصلا این شخصیت ،رنگ وبویی از گذشته نداره
از همه قشنگتر این موضوع هست که متولد شدنم همزمان شده با کوله باری از تجربه،که خیلی از اونها دیگه قرار نیست که اصلا تکرار بشه،خیلی از راه های اشتباهی که دیگه قرار نیست رفته بشه،خیلی از رفاقتها که دیگه قرار نیست ادامه پیدا کنه،خیلی از روابط که دیگه تمام شده،وخیلی مسائل که زمان زیادی برای نوشتن اونها نیاز ….
اسداله جان یه وقتهایی در تمرین ستاره قطبی مینوشتم ،خدای مهربانن ازت یک عشق ناب ورابطه ی عالی وخدایی میخوام،ابعد از دوره ی احساس لیاقت متوجه شدم که خدا این عشق رو به من هدیه داده،عشق به خودم ،عشق به شهلا،اسداله عزیزم نمیدونی چقدر عاشق خودم شدم وخودم رو بیشتر دوست دارم نسبت به خودم خالص تر شدم وبرای خودم ارزش بیشتری قائل هستم،یه وقتایی از سر انسان بودن به خودم میگفتم ای کاش الان یه کسی بود بهم علاقه داشت و…ولی الان متوجه شدم که عاشق خودم شدم ،عشقی که فکر میکردم با وجود کسی دیگه ای کامل میشه روبا وجود نازنین خودم پیدا کردم واین یعنی ثروت واقعی.
در خلوت خودم باخودم لذت میبرم از کارم لذت میبرم از بودن کنار فرزندانم زمانهایی که باهم هستیم لذت میرم،به خودم کادو میدم،برای خودم زندگی میکنم،اصلا کاری به بقیه ندارم که چیکار میکنن،واین یعنی تولدی دوباره،شاید از لحاظ مالی نسبت به قبلا هنوز به اون جایگاه نرسیدم وخیلی زمان نیاز باشه،ولی آرام آرام داره حرکت چرخ زندگیم رو به جلو میره،چیزایی رو که از دست دادم باسرعت آرام بدست میاد ولی با یک تفاوت بزرگ که قدر داشته هام رو بیشتر میدونم ،ازشون لذت میبرم ولی وابسته نیستم
به خودم میگم شهلا تو دوسالگیت چقدر ثروت داری وچقدر ثروتمندی
چقدر جلو هستی،ودیگه خیلی نمیخوای عجله داشته باشی
چهل وسه وچهارسال از عمرم گذشته ومن چقدر خوشبختم که الان به این مرحله رسیدم که باخودم ودنیای خودم ودر هر لحظه از زندگیم در صلح باخودم هستم،عجله ای ندارم،زور نمیزنم که جلو بیفتم،آرامش دارم واز همه مهمتر چقدررررر خودم رو دوست دارم
اسداله جان ببخش که کامننم داره طولانی میشه ،ولی عجیب دلم میخواست این همه حال خوبم رو برای کسی عنوان کنم،چه کسی بهتر از یک هم دانشگاهی،هم کلاسی،دوست رفیق…هر چیزی که میشه توصیفش کرد…
شک ندارم که خودت هم این تغییرات رو با سلول به سلول بدنت حس کردی ومیدونی من از چی میگم
مطمئن هستم که زندگی جدید برای هر کسی که تواین سایت خدارو با تمام وجودش پیدا کرده ،قطعا بهشت وبهشتی تر هم خواهد شد
سپاسگزارم از جملات آخر کامنتت برای من،من هم برات از خدای نازنینم میخوام سال جدید بهترین ها برات رقم بخوره وبرسی به مرحله ای که توی قسمت آخر نوشته های پروفایلت که تو ذهنت بوده هست،وماهم سهیم بشیم تو خوشحالی رسیدن به اهدافت….
آمین
در پناه حق رفیق نازنینم
سلااام به همه مخصوصا استاد قلبها
من سریع میرم سراغ اصل مطلب
سوال:
به طور کلی ، با مسائل یا چالش هایی که در زندگی برایت به وجود می آید چه برخوردی داری؟
آیا نگاه شما این است که : این چالش فرصتی برای بهبود، یادگیری و پیشرفتم است ؟!
یا احساس ناامیدی و ناتوانی میکنی و سعی میکنی از مواجه شدن با چالش ها و مسائل خود فرار کنی؟!
جواب:
من در هر زمینه ای تجربه خودم رو بیان میکنم
در رابطه با ثروت و شغل باید بگم که من توی هر زمینه ای قدم گذاشتم نیمه کاره رها کردم قطعا به خاطر وجود همون چالش ها و مسائلش بود مثلا در زمینه آواز یک سال و نیم پیش رفتم تا زمانی که به خاطر ویروس کلاس ها آنلاین شد و من دیگه ادامه ندادم شاید این بهانه بود ولی حس میکردم رشد ندارم
یا بازیگری هم همینطور تا جایی پیش رفتم که حس کردم ادما محدودن حتی کسی که پیشش آموزش میدیدم و انگار با معیارهام هماهنگ نبود و رها کردم
کتاب نوشتم و چاپ کردم باز هم رها کردم وقتی دیدم فروشش کنده
الان هم یک کسب و کار تازه ای رو خودم استارت زدم تو خونه و دارم حواسمو جمع میکنم که از راه درست با باورهای درست اونو پیش ببرم و البته دوره سلامتی خیلی توی روند زندگیم و دیدگاهم موثر بوده اینو هم بگم تا اینجای ماجرا احتمال داره به تضادی که بخواد اذیتم کنه برنخوردم چون همسرم برام امکانات رو تا جایی که بتونه فراهم میکنه ولی من همش تصمیم میگیرم توانایی هامو بسنجم و خودمو ارزیابی کنم منتها رها میکنم تا به چالشی میخورم
در مورد روابط باید بگم چون دارم روی دیدن زیبایی ها تمرکز میکنم از اینکه ببینم کسی داره منفی میگه اذیت میشم میدونم این چالشه و من دارم مقاومت هامو تجربه میکنم ولی فرار میکنم و ترجیحم اینه که خونه و تنها باشم یا با همسر و بچه هام باشم و به زندگیم برسم تا جایی که بتونم وارد رابطه و جمع نمیشم که همین هم فرار کردن از چالش روابط است
ولی در مورد سلامتی کاملا همه چیز فرق میکرد من به شدت به تضاد خورده بودم و مساعد نبودم . یک سال و نیم منتظر بودم تا دوره رو بخرم تا اینکه خریدم و تصمیم گرفتم با همه چالش هاش پیش برم و سبک زندگیم بشه زمانی که کل خانواده طبق دوره پیش رفتیم و پسر کوچیکم از حال رفت و حالش بد شد اونجا فرار نکردم گفتم فعلا بچه ها طبق دوره جلو نرن تا خودم و همسرم بفهمیم و درکش کنیم زمانی که مردم حرف میزدن من و همسرم با هم میگفتیم چطور رفتار کنیم بهتره . غذاها رو تست کردیم
من توی دوره به مشکل چشم برخورد کردم و اینقدر پیگیر شدم تا فهمیدم به دلیل بالا بودن ویتامین A بدنم باید مصرف جگر مرغ و گوسفند رو صفر کنم چون اینها ویتامین A بالایی دارن و ویتانین A بالا به بینایی آسیب می رساند و اینجوری مسئلم حل شد یا هر مسئله دیگه ای فرار نمیکنم بلکه با انجام راه حل ها و ایده های مختلف حلش میکنم الان هم ریزش مو پیدا کردم و دارم کنکاش میکنم و راه ها رو امتحان میکنم تا این هم حل بشه و کلی نتایج بزرگ گرفتم
خلاصه اینکه دارم در برخورد با چالش ها و مسائل ، بزرگ میشم و اونو دریچه ای به سمت رشد و پیشرفت میبینم
نکته :
چالش=فرصت چالش =پیشرفت
جهان یک مسیری است که با حل مسائل ما یاد میگیریم و رشد و پیشرفت میکنیم و تواناییهامون معلوم میشن
با رفتن به دل چالش ها آماده میشیم واسه دریافت نعمت ها
تمرین:
مرحله اول
1) ادامه دادن در کسب و کار شخصی و صبور بودن و کار کردن روی باورهام برای ایجاد مشتری
2) ارتباط با مادرم سختمه چون مادام انتظار داره و باعث اذیت خودش و بقیه میشه
مرحله دوم
1) تمرکز روی انجام کار درست با عشق و لذت و کار کردن روی باورهام و اینکه کلی آدم دوست داره از محصول خوشمزه من استفاده کنه و یک محصول ارگانیک و سالم به مشتری میرسه و من توی این مسیر ایمانم به خدا بیشتر میشه که برام مشتری میفرسته . کلی مشتری وجود داره که دوست داره از محصولم استفاده کنه من توی این مسیر پول به دست میارم و راحت تر برای خودم خرید میکنم
2) من میتونم بیشتر مامانم رو ببینم اگر یاد بگیرم به نکات مثبتش توجه کنم و اینکه نگران واکنش اون نباشم و زود به زود بهش سر بزنم حتی در حد 5 دقیقه که اون هم راضی بشه و با نگاه اینکه از بچگی بزرگم کرده و کلی عشق و محبت بهم داشته به سمتش برم و سعی کنم تحسین کنم و خوبی هاشو ببینم
مرحله سوم این چالش ها رو هم حتما انجام میدم
در پناه حق
سلام و خدا قوت
وقتی به چالشی بر میخوردم تا قبل از آشنایی با دوره ها فرار میکردم ولی از وقتی که روی خودم کار کردم یک سالی هست ، نگاه اولم به چالش ها ، سکوی پرواز هست ؛ با لبخند میگویم که خدا برایم خوابهای خوبی دیده است و پس از هر سختی آسانی شیرینی است
چالشی که در حال حاضر باهاش رو برو هستم عنوان کردن به همسرم برای اینکه دوست دارم برم سر کار و چون میترسم مخالفت کنه ازش فرار میکنم
اگه با این چالش روبرو بشم حس اعتماد به نفسم بالا میره و عزت نفس پیدا میکنم میتونم بفهمم که چقدر نظر من برای همسرم مهمه و چقدر در کل براش ارزشمندم تکلیفم با خودم و زندگیم مشخص میشه مسیرم روشن میشه
تصمیم گرفتم که اول از خانواده خودم شروع کنم و اول به اونها اعلام کنم با دلیل و برهان و بعد برم سراغ همسرم و برای اونم اول کمبودهای مادی زندگی رو بیان کنم تا متوجه بشه که چرا من میخوام سر کار برم و درآمدی داشته باشم تا باری از دوش خودش برداشته بشه و کمک حال زندگی خودمون باشم
به نام خدا وند بخشنده مهربان
سلام به استاد عزیزم و استاد شایسته محترم
با آرزوی بهترین ها برای همه ما بچه های سایت و شما عزیزان
تمرین دوم از این دوره ارزشمند رو شروع میکنم
واقعیتش من همین الان در گیر هستم با یک چالش خیلی سخت و دارم سعی میکنم برخورد خوبی باهاش داشته باشم ک در صورت این ک نتونم حلش کنم ضرر مالی رو برای من داره
موضوع اینه ک من یک سری لباس سفارش دادم و چون از طرف پست به مشگل خورد دیر به دستم رسید و اون فردی ک میخواست ازم قبول نکرد و من حالا خودم باید مشتری پیدا کنم این در حالی هست ک لباس ها کمی گرم و امکان خریدش دیگه کمتر شده
حالا من برخوردی ک با این موضوع دارم اینه اولش واقعا ناراحت شدم به هم ریختم و این ضرر خیلی برام سخت بود با این ک مبلغ زیادی نیست ولی بازم ناراحت کننده هست
با وجود آشنایی با قوانین دارم سعی میکنم نجوا های شیطان رو نشنیده بگیرم و باور های قدرت مند کننده رو در خودم ایجاد کنم
نجوا ها هست مثل این ک مشتری پیدا نمیکنی
فصلش گذشته
از،طرف اطرافیان تحت فشار قرار میگیری
و هزاران نجوا دیگه ک حالم رو بد میکنه
باور هایی ک دارم جایگزین میکنم اولش فراوانی هست
فراوانی مشتری هست
خدا دل هارو نرم میکنه و برا من میشه مشتری
من باید سعی کنم از پسش بر بیام و خودم مشتری پیدا کنم
باید بگردم دنبال هدایت ها باید حواسم رو جمع کنم برای شنیدن صدای خدا
برای فهمیدن ندای قلبم
من با آشنا شدن با آدم های مختلف برای خودم فرصت خلق میکنم برای کار های بعدی
من با آشنا شدن با افراد زیاد تری برای پیدا کردن مشتری اعتماد به نفس بیشتری پیدا میکنم
و من با داشتن احساس،خوب اتفاقات خوب بیشتری رو تجربه میکنم
در این فاصله من واقعا ممکنه گاهی اوقات کنترل ذهنم رو از،دست بدم و لی سعی میکنم زود برگردم به احساس خوب
از خدا هم هدایت میخوام برای گذر ازین چالش
انشاالله از حل شدن این چالش براتون می نویسم
نمیدونم قراره چه چیز،هایی در این چالش یاد بگیرم
از،خدا میخوام کمکم کنه
منتظر دریافت نعمت ها و فرصت های این چالش،هستم
خدا نگهدار هممون هست و خواهد بود
بنام پروردگار قدرتمند و توانای جهان هستی
درود بر استاد عباس منش عزیزمون و همراه نازنینشون مریم بانوی نازنین و همه دوستان هم فرکانس ام
سپاس از استاد به خاطر این فایلهای چالش برانگیز رشد و بهبود شخصیتی و سپاس از همه دوستان هم مدارم با مشارکت حداکثری شون در کامنتها ، آگاهی های استاد و با اشتراک نظراتشون چندین برابر کمک کننده برای ماست …
بعد از آشنایی با استاد ، سعی میکنم همه مسائل و چالش ها و تضادهای زندگی ام و خیر بدونم و اونها را حل کنم . ابتدا از خداوند میخوام من و به سادگی و آسونی هدایت ام کنه به حل مسئله ام ، با باور های توحیدی و ایمان به خداوند و توانایی های خودم از الهامات پروردگارم کمکگرفته و قدم به قدم با احساس خوب و آرامش وتسلیم خداوند بودن ، چالش ام و حل کنم .
میدونم با روبرو شدن و حل مسائلی رشد و پیشرفت میکنم و ظرف وجودی ام برای دریافت نعمت ها بزرگتر خواهد شد .
یکی از چالش های اکنون من : افرایش وپیشرفت مالی در کارم هست
من چندین ساله در یکی از لاینهای زیبایی مشغول به فعالیت هستم ، خداروشکر تو کارم و افزایش مشتری هام و هنرجوهام موفق بوده ام ولی هنوز اون در آمدی که مدنظرم هست را نتونستم خلق کنم .
کارهایی که باید انجام بدم و در ادامه مسیر این چالش هستم :
روی باورهای فراوانی و ثروت ساز کار میکنم
با باورهای توحیدی و بالابردن کیفیت خدمات ام و سپاسگزاری روزانه به جای تبلغات با هزینه ، از خداوند میخوام با تبلیغات دهان به دهان مشتری هام و از طریق دستان معجزه گر خداوند ، خودش نعمت و ثروت و رزق وروزی بی حساب و وارد زندگی ام کنه .
دوره های آپدیت کارم و هر چند ماه یکبار دارم ، اتفاقا دو روز پیش هزینه کردم و یک دوره آموزشی مجازی تخصصی لاین خودمو خریداری کردم با عشق و علاقه و قراره تا چند روز دیگه که رو سایت اومد بشینمتمرکزی روش کار کنم وتوانایی هام و بیشتر کنم در زمینه بهبود شغلی ام پیش برم .
هر موقع مشتری ومدل دارم سعی میکنم با عشق و علاقه و ذوق و شوقی که به کارم دارم کارش و با کیفیت بالا عالی انجامبدم و پایان کار هم عکاسی از نمونه کار داشته باشم .
با قانون تکامل و باورهای قوی و قدرتمند و صبوری و ایمان وتوکل به خداوند گوش به زنگ هدایت هاش در پروسه پیشرفت شغلی ام هستم واعتماد به نفس ام هرروز بیشتر میشه.
خودمولایق و شایسته نعمت وثروت و بهترین مشتری ها و هنرجوها در حوزه کاری ام میدونم .
با دیدن الگوهای ثروت ساز در حوزه شغلی ام ، وموفقیت یکی از دوستان ام در زمینه افزایش و رشد مالی اش ، میدونممن هم میتونم به هدف رشد و بهبود شغلی و مالی ام که مدنظرم هست برسم .
به نام خداوند هدایتگر
سلام به استاد عزیزم و خانوم شایسته عزیز
سلام به همه دوستان ارزشمندم
با مسائل یا چالش هایی که در زندگی برایت بوجود می آید، چه برخوردی داری؟
آیا نگاه شما این است که: این چالش فرصتی برای بهبود و یادگیری و پیشرفتم است؟
یا احساس نا امیدی و ناتوانی می کنی و سعی می کنی از مواجه شدن با چالش ها و مسائل خود فرار کنی؟
تا قبل از آشنایی با استاد و دوره حل مسائل زندگی انسان ضعیفی بودم و در برخورد با مسائل حتی مسائل کوچک اولین کار این بود که گریه میکردم چون خودم رو نا توان در حل مسئله میدیدم
خودم رو برگی در باد میدیدم و انسانی که هیچ تسلطی رو اتفاقات زندگیش نداره و هیچ توانایی در حل مسائل زندگیش نداره
بعد کارکردن با آموزش های استاد مخصوصا دوره حل مسائل اگه یه چالشی برام به وجود بیاد شاید همون لحظه نتونم ذهنم و کنترل کنم ولی خیلی زود سعی میکنم ذهنم و آروم کنم و به خودم بگم این یک هدیه از طرف خداوند است
حتما این اومده که من و رشد بده
بعد ذهنم میگه تضاد به این زشتی کجاش هدیه است ؟ چطوری میخوای از دلش زیبایی بکشی بیرون ؟
و ذهنم و اینطوری منطقی میکنم و بهش میگم ذهن عزیز من
من در مسیر درست هستم
من دارم رو خودم کار میکنم
من اکثر مواقع حالم عالیه
من همیشه سعی میکنم سپاسگزار باشم
من هرروز دارم خودم و بهبود میدم و پیشرفت میکنم
من دارم سمت خودم و انجام میدم
پس حتما این تضاد اومده که باعث رشد و پیشرفت من بشه شاید الان نمیتونم حکمتش و بفهمم ولی من ایمان دارم که خدا داره من و به سمت خواسته ام هدایت میکنه
استاد عزیزم قبل از اینکه به بقیه سوالات پاسخ بدم میخوام بخشی از نتایجم از دوره بینظیر شیوه حل مسائل زندگی رو بنویسم که به ذهنم ثابت کنم من توانایی حل مسئله رو دارم پس هر چالشی تو زندگیم به وجود بیاد میتوانم حل کنم با این منطق که
همه مسائل نه تنها راه حل دارند بلکه راه حل های ساده و قابل اجرا دارند
راه حل هر مسئله تو دل همون مسئله هست
خداوندا راه حل تمام مسائل رو تو میدونی پس من را به جواب مسئله ام هدایت کن
من با حل کردن هر مسئله تو زندگیم صدها برابر قوی تر و با اعتماد به نفس تر میشوم
اولین و مهم ترین نتیجه من از دوره حل مسائل و حل کردن مسائل ریز و درشت زندگیم
قوی شدن من و تقویت اعتماد به نفسم بود و تقویت این باور که من توانایی حل مسئله رو دارم پس وقتی این باور در من ساخته شده که من توانایی حل هر مسئله رو دارم از چالش های زندگیم نه تنها ناراحت نمیشم بلکه خوشحالم میشم که اگه این مسئله رو حل کنم چنان اعتماد به نفسی بهم میده که میتونم روش کوه بسازم
و حتی بارها شده خودم آگاهانه برای خودم چالش انتخاب میکنم
نتیجه بعدی که برام خیلی بزرگ بود این بود که تونستم از قالب یه شخصیت دلسوز و فداکار برای دیگران و حلال مسائل دیگران بودن بیام بیرون
تونستم در نه گفتن به دیگران قوی بشم و به درخواست های نابجای دیگران بگم نه
تونستم تمرکز و انرژی و زمانی که برای دیگران میزاشتم و درخواست هاشون رو برآورده میکردم بزارم برای خودم وبرای خودم ارزش قائل باشم
برآورده کردن درخواست دیگران
به خاطر کم بودن عزت نفسم در نه گفتن به دیگران بود
به خاطر تایید گرفتن از دیگران بود
به خاطر دلسوزی بیجا برای دیگران بود
به خاطر مهم بودن حرف دیگران بود
به خاطر ایستادن سر راه خدا بود
تونستم این باورهای محدود کننده که به شدت من و آزار میداد و باعث شده بود تمرکز رو اهدافم نداشته باشم رو تبدیل کنم به باورهای قدرت مند کننده به طوری که الان تمام زندگیم هدفمند شده و برای خودم هدف های کوچک انتخاب میکنم بهش میرسم و میرم جلو
تونستم نرم افزار پریمیر رو یاد بگیرم
کاری که همیشه میدونستم باید انجام بدم ولی ازش فرار میکردم به خاطر اینکه خیلی کمالگرا بودم و میگفتم من الان یاد بگیرم خیلی طول میکشه که بخوام مثل فلانی حرفه ای بشم
به خاطر کمالگرایی هیچ وقت نخواستم یادگیری پریمیر رو شروع کنم
ولی با دوره حل مسائل به این ترسم غلبه کردم و کمال گرایی رو گذاشتم کنار و از خدا درخواست کردم که هدایتم کنه و تو خونه به صو رت آنلاین شروع کردم به یادگیری پریمیر و خدا به طرز معجزه آسا همون آدمی که باید و سر راهم قرار داد
و طوری یاد گرفتم که
همسرم بهم گفت ادیت های خودت از فلانی خیلی عالی تر میشه ( همون کسی که من فکر میکردم خیلی حرفه ایه و من خیلی جای کار دارم تا بهش برسم )
فقط با یاد گرفتن نرم افزار پریمیر هزاران هزار مشکل تو کسب و کار من و همسرم برطرف شد و چنان اعتماد به نفسی بهم داد که دیگه از یادگرفتن چیزاهای جدید ترسی ندارم و با آغوش باز میرم یادش میگیرم
نتیجه بعدی توانایی من در لیدر بودن تیم و رهبری کردن تیم تو کسب و کارمون بود
کاری که همیشه همسرم انجام میداد و من به هر نحوی ازش فرار میکردم و فکر میکردم من مثل همسرم خوب نیستم نمیتونم تیم و مدیریت کنم و نمیخواستم مسئولیتی رو دوش من باشه همش میترسیدم یه خرابکاری بشه یا کسی کارش و خوب انجام نده و مقصر همه چیز من باشم
ولی واقعا سپاسگزار خداوندم که بارها من و تو شرایطی قرار داد که دیگه راه فراری نداشتم
این برام خیلی چالش بزرگی بود ولی رفتم تو دلش و بارها و بارها در نبود همسرم تیم و مدیریت کردم و نه تنها چیزی خراب نشد بلکه همه کارها عالی انجام میشد و چنان ذوق و شوق و اعتماد به نفسی گرفتم که دیگه خیلی از جاها آگاهانه از همسرم درخواست میکردم که اون روز نیاد و من انجامش بدم
مسئله مهم بعدی نداشتن آزادی زمانی و مکانی و اتلاف شدید انرژی بود که تو زندگی من و همسرم حل شد
ما آزادی زمانی و مکانی و تمرکز بیشتر رو کار و میخواستیم
داشتن مشتری از همه جای ایران میخواستیم نه فقط همون نقطه خاص که ما هستیم
ولی میترسیدیم کار و ببریم به سمت آنلاین و میخواستیم هنوز به روش سنتی رفتار کنیم و بشینیم تو دفتر و مشتری بیاد
داشتن دفتر کار و رفت و آمد هرروز و طی کردن مسیر بین خونه و دفتر و هدر رفتن تایم و انرژی مون
برامون شده بود مسئله
با این منطق که میخوای کویر و نگه داری و توش برنج بکاری و این امکان پذیر نیست
با هدایت ها و نشانه های عالی از طرف خداوند دفتر کار و جمع کردیم و کار و بردیم به سمت آنلاین
با این کار نه تنها مسئله آزادی زمانی و مکانی و اتلاف انرژی حل شد
بلکه با ایده های جدید که اومد ما صدها برابر قوی تر شدیم برای خلق ثروت
همین کار باعث شد مشتری از بقیه شهر ها داشته باشیم و حتی چندتا پیشنهاد کار در خارج از ایران
باعث شد سایتمون و راه اندازی کنیم کاری که همیشه ازش فرار میکردیم
با حل همین یه مسئله یه عالمه مسئله دیگه حل شد که بخوام بنویسم خیلی طولانی میشه ولی خوب برای خودمون خیلی ملموس و روشن هست
کلا ذات دوره حل مسائل اینه که وقتی شما یه دونه مسئله رو حل میکنی ناخودآگاه هزارتا مسئله دیگه در کنار اون حل میشن چون تو مسائل رو به صورت ریشه ای حل میکنی
مسئله بعدی که خیلی برام ترسناک بود و نمیتونم بگم کامل حل شده ولی تا حدی اوکی شده
ترس وحشتناک من از سوسک بود
طوری که نمیتونستم حتی از ترس به عکسش نگاه کنم نمیتونم بگم چه ترس وحشتناکی بود ولی حداقل چند بار تونستم برم بکشمش و یه ذره ترسم کمتر شده نمیگم کامل برطرف شده ولی خیلی بهتر شده حداقل وقتی میبینم میتونم جیغ نزنم و فرار نکنم و یه ذره با خودم کلنجار برم و یه راهی پیدا کنم برای کشتنش
اگه بخوام برای سوال اول مثال بزنم میتونم بگم که
خونه قبلی که ما بودیم بعضی وقتا سوسک میومد و اگه من اون آدم قبلی بودم به همسرم میگفتم اسباب کشی کنیم بریم یه جای دیگه و نمیدونم واقعا اگه اون ادم قبلی بودم چه زجری میکشیدم و چقدر زندگی تو اون خونه برام جهنم میشد
ولی گفتم اشکال نداره به جای فرار از مسئله حلش میکنم
اتفاقا من قوی تر میشم اتفاقا خدا من و هدایت کرد به اینجا که من بر ترسم غلبه کنم و قوی بشم
بیام به جای فرار از مسئله ریشه حل کنم
اولا که بیام بر ترسم غلبه کنم
دوما ببینم حتما یه جایی که درزی چیزی هست اونو میبندم و مشکل حل میشه
و بعد از حل کردن این مسئله تونستم از همون خونه که در ظاهر قدیمی بود و زیبایی نداشت به قدری لذت ببرم و زیبایی ها رو توش پیدا کنم و بهشون توجه کنم که بعدش هدایت شدیم به یه خونه بزرگتر و فوق العاده زیباتر و مدرن تر
با این تفاوت که من از اونجا فرار نکردم
من هدایت شدم به جای زیباتر
یعنی شرایطی پیش اومد که ما باید میرفتیم مجبور بودیم که بریم
مسئله بعدی که حل کردم و خیلی برام ترسناک و چالش برانگیز بود و هنوزم دارم انجامش میدم تا بهتر بشم
من هیچ وقت مشتری پرزنت نمیکردم و اصلا بلد نبودم با مشتری ارتباط برقرار کنم
همیشه همسرم این کار و انجام میداد و بازم من همیشه میخواستم از این کار فرار کنم
برای اینکه بتونم این توانایی رو در خودم تقویت کنم
برای خودم یه چالش انتخاب کردم و گفتم میرم به شرکت ها و مجموعه هایی که به کار ما احتیاج دارن خودمون و معرفی میکنم و بهشون پیشنهاد همکاری میدم
اینطوری هم به نوعی تمرین آگاهی بازرگانی رو انجام دادم
هم یاد میگیرم در نبود همسرم و بدون وابستگی بتونم با مشتری ارتباط برقرار کنم و مشتری جذب کنم
هم اعتماد به نفسم تقویت میشه
هم اینکه اگه اونا پیشنهاد من و قبول کردن و قبول به همکاری کردن دیگه عالی میشه
این برام خیلی سخت بود خیلی
و ذهنم هرکاری میکرد که ازش فرار کنم
و میدونستم چون این پاشنه آشیلم بود و ذهنم سختش بود انجامش بده میخواست ازش فرار کنه و همش نجواها میومد که
الان میری مسخره ات میکنن
مطمئن باش بهت میگن نه
خودشون انقدر سرشون شلوغه مگه وقت دارن بیان به حرفهای تو گوش بدن
همسرت نباشه عمرا بتونی مشتری پرزنت کنی
اصلا تو چی بلدی چی میخوای بگی
ترس از مسخره شدن بود ترس از نه شنیدن بود
ولی
یه شب به خودم گفتم اگه فردا بیدار شدی و زنده بودی میری انجامش میدی
تنها در صورتی فردا نمیری که از خواب بیدار نشی
صبح بیدار شدم با کلی ترس رفتم و اولین جایی که رفتم اتفاقا چقدر استقبال کردن
چقدر کارهامون و تحسین کردن و گفتن چقدر عالی و حرفه ای هستین
دیگه اعتماد به نفسم زیاد شده بود و هرروز چندتا مجوعه انتخاب میکردم میرفتم
یه شرکتی رفتم که مدیرش یه خانوم بود
بعد از اینکه خودمون و کارمون و معرفی کردم بهم گفت
اومدن شما به اینجا اتفاقی نبوده
من دنبال یه تیم خوب و حرفه ای بودم
خوشحالم و خدارو شکر میکنم و از شما ممنونم که ما رو انتخاب کردین
من همکاری با شما رو به فال نیک میگیرم
یعنی من که میترسیدم مسخره بشم نه تنها مسخره نشدم بلکه تحسینم شدم و اونا از من سپاسگزار بودن
این حرف دیگه حجت را بر من تمام کرد و تمام نجواهای ذهنم خاموش شد
این کار و اوکی شدن چند تا قرارداد چنان ایمان و اعتماد به نفسی بهم داد که احساس میکردم میتونم کوه رو جابجا کنم
و یه اتفاق جالب که افتاد این بود که یه شرایطی پیش اومد که خداوند یه آقایی رو سر راه ما قرار داد که من و همسرم باید یه سری از جلسات کاری و همراه ایشون میرفتیم
بعد دیدم ایشون چقدر عالی صحبت میکنه و چقدر عالی رزومه خودش و داره بیان میکنه
و به قشنگی داره تمرین آگاهی بازرگانی و انجام میده با اعتماد به نفس کامل
طوری که طرف مقابل کاملا جذب صحبت کردنش میشه
و من از ایشون خیلی درس یادگرفتم و تو برقراری ارتباط و معرفی خودم خیلی تواناتر شدم
یعنی میخوام بگم وقتی من قدم برداشتم خدا هم کمکم کرد و این آدم رو سر راه من قرارداد تا من توانایی هام بیشتر بشه
خیلی مسائل ریز و درشت دیگه بود که تو زندگیم حل شده اونم در عرض یک سال که دوره حل مسائل آپدیت شده
شاید نشه همه رو بنویسم ولی خودم میدونم تغییرات از زمین تا آسمون بوده تو زندگیم
استاد ازتون سپاسگزارم که همیشه اصل و به ما یاد میدین
تمرین:
در حال حاضر چه چالشی در زندگی شماست که سعی می کنی با آن روبرو نشوی یا از آن فرار می کنی با اینکه می دانی باید حل شود؟
چالشی که خودمون آگاهانه تو کسب و کارمون انتخاب کردیم
درسته خودمون خواستیم وارد این چالش بشیم ولی ذهن آدم دوست داره که از انجامش فرار کنه چون براش سخته و نمیخواد از نقطه امنش بیاد بیرون
مثال: ما کارمون انجام کارهای مربوط به عکاسی و تصویربرداری هست
ولی همیشه برای مراسم های عروسی این کار و انجام میدادیم
کم کم به جایی رسیدیم که دیدیم ما خیلی تو این حوزه پیشرفت کردیم و دیگه این کار هیچ چالشی برامون نداره
انگار شده یه کار روتین و یه چیزی که چشم بسته انجام میدیم
دیگه پتانسیل رشد و پیشرفت نداره
و همچنین خیلی تضادها پیش اومد مثل اینکه ما دیگه نمیخواستم مثلا تا 2 نصفه شب تایممون رو تو مراسم ها بگذرونیم
و دیدیم یه جایی داریم میرسیم که دیگه چیزجدیدی برای یادگیری نیست
این پنیر دیگه داره تموم میشه
اومدیم این سوالات و از خودمون پرسیدیم
چی کار کنیم که تو این نقطه نمونیم و پیشرفت کنیم ؟
چه چالشی میتونیم برای خودمون درست کنیم که انگیزه و ذوق و شوق در ما ایجاد کنه ؟
چطوری میتونیم از نقطه امن خودمون بیایم بیرون و رشد کنیم ؟
چطور میتونیم از همین شغل که دوسش داریم ثروت خلق کنیم ولی با ذوق و شوق بیشتر و با کار فیزیکی کمتر؟
ما باید چه کاری انجام بدیم که نیاز داشته باشه مهارت هامون رو تقویت کنیم ؟
اگر ما از انجام این کار خسته شدیم پس اون چی کاریه که به ما لذت بیشتری میده؟ چه کاریه که بهش عشق بیشتری داریم؟
با پاسخ دادن به این سوالات و با تضادهایی که جهان داشت به خاطر درخواست های خودمون بهمون نشون میداد
ما کارمون و بردیم به سمت انجام عکاسی تبلیغاتی و صنعتی و ساخت تیزرهای تبلیغاتی و انجام پروژه ای تبلیغاتی برای شرکت ها و کارخونه ها و صاحبان مشاغل
یکی از تضادهایی که خیلی واضح بود کنسل شدن بی سابقه قراردادهای عروسی که از قبل نوشته بودیم اونم پشت سر هم
به طوری که تو این چند سال کاری مون هرگز چنین چیزی نبود حتی زمانی که به خاطر پندمیک همه چیز تعطیل شده بود
والان این حجم از کنسل شدن قراردادها بی سابقه بود
و نداشتن مشتری به طرز عجیب
این یکی از اون تضادها بود اولش نمیفهمیدیم یعنی چی
مگه میشه چندین و چندتا قرارداد پشت سر هم کنسل بشه اونم بی دلیل
یه تضاد کنسل شدن قراردادها بود و تضاد دیگه این بود طبق قرارداد باید یه مقداری از بیعانه ها رو که دریافت کرده بودیم برمیگردوندیم و این خودش برامون مشکلات مالی ایجاد کرد
این همون تضادیه که ظاهرش زشته ولی باید بگی حتما من یه درخواستی از خدا داشتم و خدا داره پاسخ میده شاید ظاهرش قشنگ نیست ولی تو دل این تضاد حتما نقشه گنج هست
خدا داره نقشه گنج و به تو نشون میده پس خوشحال باش
وقتی با همسرم این روند و این اتفاقات بررسی کردیم به خودمون گفتیم
بابا ما خودمون میخواستیم شاخه کاریمون و عوض کنیم و پیشرفت کنیم ولی جسارتش و نداشتیم
ولی الان جهان داره ما رو مجبور میکنه که این کار و انجام بدیم
بعد از اینکه هدف مون و انتخاب کردیم و فهمیدیم باید چه کاری انجام بدیم که هم برامون لذت بخش تر باشه و هم جا برای پیشرفت داشته باشه
گفتیم خدایا دستت درد نکنه دمت گرم که هم قرارداد هامون و کنسل کردی و دیگه مشتری نفرستادی
وارد شدن به حوزه کارهای تبلیغاتی برای ما یه چالش جدیده و نیاز داره به یادگیری یه سری مهارت های جدید
ما قبلا این کار و انجام دادیم ولی خیلی کم یعنی میتونم بگم تخصص مون نبود و تمرکزی روش نداشتیم
ولی الان میخوایم تمرکزمون رو بزاریم رو این شاخه از هنرمونو میخوایم توش متخصص بشیم
که هم برامون لذت بخش تره و هم ما مهارت هامون قوی تر میشه و بیشتر رشد میکنیم
مرحله دوم:
وارد شدن به این چالش چه نعمتهایی رو برای ما به ارمغان میاره؟ باعث چه پیشرفت هایی در ما میشه ؟
باعث میشه چه توانایی ها در ما بیدار بشه ؟
به چه ترس هایی غلبه میکنیم؟
چون انجام این کار برای ما جدید و چالش برانگیز هست طبیعتا نجواهای ذهنم خیلی زیاده پس برای خاموش کردن نجواهای ذهنم مینویسم
کلی مهارت جدید یاد میگیریم و مهارت های قبلی مون رو تقویت میکنیم و این باعث بالا رفتن اعتماد به نفسمون میشه
چون مجبوریم مهارت هامون رو زیاد کنیم همین باعث شور و شوق و انگیزه در ما میشه و زندگی مون هدفمند تر میشه
به واسطه کارمون با افرادی که بیزنس های موفق و بزرگ دارن آشنا میشیم و ارتباط برقرار میکنیم و کلی ازشون درس یاد میگیریم
چون برای ما یه چالش جدیده پس خیلی جاها مجبوریم بر ترس هامون غلبه کنیم و همین غلبه بر ترس ها کلی به ما اعتماد به نفس میده
چون علاقه ما به این کار بیشتر هست و برامون لذت بخش تره پس ناخودآگاه نیازی نیست همش دنبال این باشیم که چی کار کنم پول بیشتری بسازم ما تمرکزمون رو میزاریم رو کار و پول و ثروت میاد
به واسطه کارمون مجبوریم به شهرهای مختلف سفر کنیم و این برای من خیلی لذت بخشه
مرحله سوم
قدم هایی که من باید بردارم:
من نرم افزار پریمیر رو تا حد خوبی یاد گرفتم ولی برای ادیت کردن تیزرهای صنعتی هنوز یه جاهایی ضعف دارم و نیاز دارم که یه سری مسائل رو حل کنم و یه سری موارد رو یاد بگیرم
میدونم نقاط ضعفم کجاست
پس قدم اول رو گذاشتم بهبود ضعف هام در نرم افزار پریمیر
چند قسمت آموزش هست که باید نگاه کنم
و همچنین ادیت کردن دوباره تیزرهای تبلیغاتی که دیگران برامون ادیت کردن
البته من الان چند وقته دارم این کار و انجام میدم یعنی هرروز یه دونه تیزر یک دقیقه ای درست میکنم
اگه کار جدید باشه انجام میدم ولی اگه نباشه میگم همین تصویرهای قبلی که هست بیا با همینا تیزر بساز
و این خیلی داره بهم کمک میکنه
یه کار دیگه ای هم که میدونم باید انجام بشه
انجام یک سری تغییرات تو سایت مون هست که نیاز داره به یه قرار حضوری با کسی که کارهای فنی سایت مون و انجام میده و دیروز باهاش هماهنگ کردم که روز جمعه میرم پیشش و کارهای فنی سایت و باهم انجام بدیم
فعلا میدونم باید این دو تا کار انجام بشه
هدف بعدی رو هم انتخاب کردم ولی فعلا میخوام تمرکزم رو قدم اول باشه
خیلی باید مواظب کمالگرایی باشم پس باید تو برنامه هام گوش دادن به جلسات 4 و 5 و6 دوره حل مسائل رو هم بزارم
استاد یه موضوع دیگه رو هم بگم
چقدر خدا قشنگ آدم رو به سمت خواسته هاش هدایت میکنه و شرایط و برای آدم به وجود میاره
وقتی ما تصمیم گرفتیم وارد این کار بشیم یه پیشنهاد کاری بهمون شد برای انجام کارهای عکاسی و تصویربرداری اتاق بازرگانی ایران و قطر
وقتی رفتیم تو اون جلسه خوب رییس اتاق بازرگانی ایران و قطر هم حضور داشتن و بیشتر فوکوس رو ایشون بود
چند سال پیش وقتی من و همسرم با شما آشنا نبودیم و کلاسهاس بازاریابی میرفتیم تو یه همایشی ثبت نام کردیم که ایشون
یعنی رییس اتاق بازرگانی به عنوان مدرس اومدن برای ما صحبت کردن
اون موقع اوضاع کاری ما خیلی داغون بود و خیلی میرفتیم همایش های بازاریابی
اون روز که به عنوان تیم تصویربرداری رفتیم تو اون جلسه و بعد از سالها اون آقا رو دیدیم
خیلی به خودمون افتخار کردیم که شاگرد شما هستیم چون جایگاهمون دیگه خیلی فرق میکرد با اون روزی که رفتیم تو اون همایش
خدایا شکرت که بهم فرصت نوشتن دادی
اینارو نوشتم تا رد پایی از خودم گذاشته باشم نوشتن کامنتم 4 ساعت طول کشید ولی ارزشش رو داشت که یه سری بهبودها رو به خودم یادآوری کنم
استاد شاید نتونم تو کامنتم خیلی خوب توضیح بدم ولی خودم میدونم چقدر پیشرفت کردم
چه هدایت هایی رو دریافت کردم و چقدر ایمانم به خدا بیشتر شده
چقدر توانایی هام در برخورد با تضادها بیشتر شده
استاد از شما و خانوم شایسته عزیزم سپاسگزارم
سلام به مونای عزیز
چقدر خوشحال میشم وقتی میبینم یکی از اعضای خانواده استادعباسمنش به این همه موفقیت رسیده وتحسین میکنم مونای عزیز برای روبرو شدن با ترسها وبه چالش کشیدن خودشون درمورد مسائلی که دارن،موفق و سربلندوشادباشی عزیزم
سلام مونا جان
از خواندن کامنت شما لذت بردم و بهت تبریک میگم
بابت تمام چالش هایی که حل کردی.بابت اینکه خواستی مستقل باشی و اقدام کردی
بابت اینکه اقدام کردی
بابت اینکه به نشانه ها دقت کردی
بابت اینکه هر روز تلاش کردی
بابت اینکه سخاوتمندانه تجربیات خودت رو با جزییات گفتی ، هر کدام از تجربه های تو یک کد جدید برای من درست کرد .خیلی زیبا بود .
لذت بردم که 4ساعت کامنت نوشتی اون هم بدون اشتباه تایپی
این جمله آخر رو نوشتم که بگم من کامنت کم می نویسم و کوتاه و همیشه اشتباه تایپی دارم ،این هم چالش جدید برای من که کار رو سعی کنم با کیفیت بیشتری انجام بدم . و از همین الان شروع میکنم که این کامنت رو بدون اشتباه تایپی بنویسم
روزگار بر شما خوش