ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 2 - صفحه 38
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/02/abasmanesh-1.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-02-04 20:39:222024-02-14 06:06:02ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 2شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام استاد عزیزم
با توجه به صحبت های شما به این نتیجه رسیدم که ما باید نگاهمون را از اساس نسبت به چالش ها تغییر بدیم و شاید واژه چالش از اون لغات مفیدی باشه که اکثر انسان ها باور غلطی نسبت بهش دارند . مثل همون باورهایی که در مورد پول و ثروت دارند . چالش ها باید مترادف بشند با فرصت هایی که میتونند باعث جهش ما بشند و واقعا باید به این مفهوم فکر کرد و ترس را کنار گذاشت چون ترس اصلا جایگاهی نداره . وقتی ما بدونیم که با حل مسأله ممکنه بجای یک قدم ده قدم جلو بیفتیم خب چرا باید فرار کنیم چرا باید بترسیم . و نکته قشنگش اینجاست که اگر فرار نکنیم و با روبرو شدن با مسائل از پس حل کردن اونها بربیاییم قدرت بیشتری در ما بوجود میاد و ظرف یا اندازه ما بزرگتر میشه و قطعا مسائل بعدی را بهتر حل میکنیم .
در مورد خودم اینو بگم که من وقتی با این سایت آشنا شدم هیچ شناخت خاصی از خودم نداشتم . هیج شناختی از قانون نداشتم . من فکر میکردم در استاد در دوره های ثروت میاد بازاریابی یاد میده ولی خب از حرفهایی که میزد لذت میبردم . رفتم کل کتاب رویاهایی که رویا نیستند را روی کاغذ چاپ کردم و جلد و فنر زدم و همه جا میخوندمش . حالم خوب میشد باهاش . ولی من هیچی نمی دونستم میشه گفت خداوند با توجه به شناختی که از من داشت منو آرام آرام درون دریایی فرو کرد و بعد گفت حالا خودت باید بیرون بیای . یعنی منو با استاد و فایلها و دوره ها آشنا کرد و دریایی از آگاهی بهم نشون داد و بعد گفت هرجوری که میتونی از اینها استفاده کن و خودت را بالا بکش . در واقع من یک عالمه چالش داشتم ولی خودم خبر نداشتم . اون موقع هم آگاهانه چالش هام را حل نمی کردم چون بلد نبودم و اگر به من میگفتند فلان موضوع یک چالشی هست که تو باید حلش کنی من وحشت میکردم بنابراین طول کشید تا من بتونم تغییر کنم . الان میفهمم که تمام اون چک و لقد ها را لازم داشتم چون من بعد از صد بار گوش دادن به فایل فقط روی خدا حساب باز کن روی آدمها حساب باز میکردم یعنی من شعار میدادم و طول کشید تا خودم را بشناسم و با نقاط ضعف خودم آشنا بشم من در واقع با خودم آشنا نبودم . ولی یک کار را خیلی خوب انجام میدادم اونم این بود که استاد را کنار نمیذاشتم و هرروز به حرفهاش فکر میکردم فایل گوش میکردم مینوشتم تا اینکه به یک چالش بزرگ برخورد کردم که البته اینطور نبود که من دنبال چالش بگردم . من از هر دری وارد آموزش های استاد میشدم با این توصیه استاد مواجه میشدم که وارد حوزه مورد علاقه تون بشید و اینکه من یک چشمانداز تاریکی در حرفه خودم در ایران میدیدم که مدام به من الهام میشد که عمل کنم و من گفتم مرگ یکبار شیون یکبار من باید ثابت کنم مرد عمل هستم . من وارد چالش استعفا و خروج از شغلم و ورود به دنیای هنر شدم من شدم یک هنرجو که هیچی بلد نبود درآمد نداشت همه چیز برای من بی سروسامان جلوه میکرد ولی ته دلم خودم را یک انسان شجاع میدیدم که عرضه داشت دنبال رویاهاش بره . اصلا آسون نبود . سه سال از اون تصمیم میگذره و الان با تمام قدرت اومدم بگم استاد سپاسگزارم . اومدم بگم استاد من از صفر شروع کردم و باور کردم که میتونم از هرآنچه یاد میگیرم پول بسازم و در حد باورهایی که کردم تونستم درآمد کسب کنم و بعد باورهام را بزرگتر کردم و حالا پیشنهاد کار از آلمان دارم . من به رویاهام نزدیک شدم . من آرزو دارم کارهای تک و زیبا انجام بدم و به جهان ارسال کنم . کارهایی که برای دنیا جدید باشند . و حالا دارم روی طرح های اروپایی کار میکنم در واقع طرح ها و رنگهایی که مورد پسند اروپایی ها باشه را در هنر سنتی بکار ببرم . منفقط روی این موضوع کار کردم که من این رویا را دارم و به چگونگی به وقوع پیوستنش کاری ندارم و من به قدم هایی که بهم گفته میشه عمل میکنم . و خداوند انسانهایی بسیار صادق و بی آلایش را از اروپا به زندگی من وارد کرد که بواسطه اون ها من با ایرانی هایی آشنا شدم که هرگز فکر نمیکردم چنین انسانهای درستکار و ثروتمندی در اطراف من وجود داشته باشند . اگر بخوام از جفت و جور شدن این پازل بگم شاید باور نکنید . و دلم می خواد از خانم شایسته که یک ماه پیش برای من یک ایمیل ویژه فرستاد که با ارسال کامنتی از بچه های سایت چیزهایی را به من یادآوری کرد و از من خواست که دوره 12 قدم را که تا قدم نهم خریده بودم و رهاش کرده بودم ادامه بدم و من همون لحظه که ایمیل را خوندم قدم دهم را خریدم و باورتون نمیشه که چقدر این قدم فرکانس های نیمه ساخته من را کامل کرد روزی ده بار فایل پنجمش را گوش میکردم تا باور کردم که به چگونگی کار نداشته باشم و به خدا اعتماد کنم . یاد گرفتم که به خدا اعتماد کنم و روی قدرت و توانا بودنش حساب کنم و با این اعتماد درهایی از نعمتها و انسانها به روی من باز شدند . استاد عزیزم خانم شایسته عزیزم من تا عمر دارم از شماها قدردانی میکنم
به نام خدای مهربان
سلام و احترام خدمت استاد عزیزم
ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده 2
چقدر عالی که این فایل در دستهبندی آگاهیهای دورهی شگفت انگیز “شیوهی حل مسائل” هست.
به طور کلی، با مسائل یا چالش هایی که در زندگی برایت بوجود می آید، چه برخوردی داری؟
برخورد من در بیشتر مواقع، یک احساس گذرا از احساسات بد هست، ولی خیلی زود سعی خودم رو میکنم به هر طریقی شده احساسم رو اول خنثی و بعد خوبتر کنم. بعد که آرام تر شدم با این باور که؛ همهی مسائل نه تنها راه حل دارند، بلکه راه حل آنها بسیار آسان و در دسترس است، هر ایده ای که بهم گفته بشه رو انجام میدم. حتی اگه به ظاهر بیربط باشه.( در مورد مسائل اساسی تر، مدت زمان بیشتری طول میکشه تا به احساسات بهتر برسم و راه حل ها رو ببینم)
تمرین این قسمت:
مرحله اول:
بنویس در حال حاضر چه چالشی در زندگی شماست که سعی می کنی با آن روبرو نشوی یا از آن فرار می کنی با اینکه می دانی باید حل شود؟
مسئله مهم حال حاضرم اینه که برای افزایش درآمدم این ایده بهم گفته شد تا در همان کار مورد علاقه م به نحوی شکل کار رو تغییر دهم. به طوری که از حالت خدماتی ببرم روی حالت فروش و در نهایت تولید..
خب این تغییرات در نگاه من خیلی سخت، بزرگ و چالش برانگیزه، که دارم هِی ازش فرار میکنم..
مرحله دوم:
برای تغییر ذهنیت محدود کننده به قدرتمند کننده در برخورد با این چالش، سعی کن به جای تمرکز بر نتیجه نهایی، بر سفر شگفت انگیزی تمرکز کنی که برای حل این چالش، طی می کنی..
*یعنی صرف ورود به این چالش چه برکاتی برایم دارد؟
مطمئنا موهبت های زیادی برایم خواهد داشت،
▪︎ ظرف وجودم گسترده تر، عزت نفس و احساس لیاقت ام قدرتمند تر، باور اینکه من از مسائلم بزرگتر هستم در من شکل میگیرد، در کارم رشد و پیشرفت عالی دارم و در نهایت به موفقیت و ثروت مورد نظرم میرسم.
▪︎ با رفتن به دل این مسئله، ترس من از تحول و انجام کارهای بزرگتر به مراتب کمتر میشود، ترس از ارتباط برقرار کردن با آدمهای جدید از بین میرود.
▪︎ ایمان و توکلم به هدایت های الهی بیشتر می شود.
▪︎ مهارت فروش و مارکتینگ، مهارت تبلیغ کردن خودم و محصولاتم، مهارت های ارتباطی ام خیلی قوی تر میشود.
▪︎ اونوقت در حل مسائل پیش رو بسیار قوی تر و تواناتر میشوم، و وقتی این طور پرقدرت در مسیر علاقه م حرکت کنم بی نهایت نعمت و ثروت وارد زندگیم میشه و کسب و کارم گسترش پیدا میکنه.
《انصافا وقتی نگاه خود را از نتیجه ی آن چالش برمیدارم و بر مسیر میگذارم، چقدر زیبا و امیدوار کننده و راحت میشه برام》
مرحله سوم:
کارهایی که برای مدیریت و حل این چالش باید انجام شود را لیست کن و هر کار را به قسمت هایی کوچک، قابل مدیریت و قابل اجرا با امکانات این لحظه تقسیم کن.
به نظرم در قدم اول؛
◇ الگوهای بیشتر و موفق رو ببینم یا حتی حضوری مصاحبه کنم.
◇ باید در کنار کار الانم، یه سری محصول مرتبط تهیه کنم و به مشتری ها پیشنهاد بدهم که برای نتیجه بهتر و ماندگار تر این محصولات رو هم استفاده کنند.
◇ به تدریج که مهارت فروش و ارتباطم با مشتری بهتر و بهتر شد، در یک پلتفرم
آنلاین شاپم رو استارت بزنم.
◇ تولید محتوا رو حرفهای تر یاد بگیرم
◇ بعد با افزایش سرمایه ام میتونم اون فروشگاه مورد نظر خودم رو که همیشه تجسم میکنم رو در کنار آنلاین داشته باشم.
خدایا شکرت
به نام خدای وهاب و زیبایی ها
سلام به استاد عزیزم و مریم جان عزیزم و دوستان خوبم
خدایا شکرت به خاطر این سلسله سوالات
سوال این قسمت :
به طور کلی، با مسائل یا چالش هایی که در زندگی برایت بوجود می آید، چه برخوردی داری؟
آیا نگاه شما این است که: این چالش فرصتی برای بهبود، یادگیری و پیشرفتم است؟!
یا احساس نا امیدی و ناتوانی می کنی و سعی می کنی از مواجه شدن با چالش ها و مسائل خود فرار کنی؟!
استاد تا قبل از اینکه درکی از قانون خداوند رو داشته باشم ، همه رو مقصر می دونستم الی خودم .
اگر کسی رفتار نامناسبی با من می کرد، من هیچ موقع خودم رو عامل نمیدونستم و همیشه دیگران رو مقصر می دونستم . تا اینکه من سفر خودشناسی خودم رو شروع کردم و اوجش زمانی بود که با شما و قانون خداوند آشنا شدم .
آموزش های شما برای ذهن منطقی من بسیار دلیل قانع کننده بود و بهتر درک کردم که همه چیز از منه ، هیچی اون بیرون نیست .
این مثال رو میزنم که الان بهم گفته شد: چشمهای من مثل دوربین ویدئو پروژکتور عمل میکنه ، اون چیزی که الان دارم می بینم و تجربه میکنم همون چیز هایی که من در وجودم درونی کردم و باور کردم و من دارم میبینم ، یعنی من از قبل اون رو خلقش کردم به وسیله چیزهایی که دیدم و شنیدم و باور کردم . حالا چه چیزهایی رو غالبا می بینم این همون چیزی هست که در من شکل گرفته شده . حالا اگر میبینم دوستش ندارم با کانون توجه ام و کار کردن روی باورهام و احساس خوب و توکل به خداوند میتونم تغییرش بدم ،یعنی جایگاهم رو عوض میکنم میرم تو جایگاهی که همه چیز عالی و خوب در اون هست . جایگاهی که همه نعمت ها هست .
در حال حاضر استاد من در یک چالش خیلی سختی هستم اما خیلی آرام هستم . و واقعا این چالش رو موهبتی از طرف خداوند میدونم تا بیشتر بهش نزدیکتر بشم و توحیدی بشم ، چون این خواسته ی من بوده .
بعد از خریدن دوره های ی 12 قدم که تا قدم 10 اومدم و خریدن چند دوره ی دیگه ، من دیگه نتونستم دوره بخرم یعنی اوضاع مالی به یک باره تغییر کرد و این در زمانی بود که همه چیز خوب داشت پیش می رفت و حال من و خانواده ام عالی بود .
استاد این رو هم بگم ، من متوجه شدم که یه جورایی خوره ی دوره گرفتن پیدا کردم و به خودم اجازه نمیدادم این آگاهی ها تو وجودم نفوذ کنه و همین طوری تند تند گوش میدادم می رفت و انگار تو مسابقه دوره خریدن افتاده بودم .
و این اتفاق افتاد یک موهبت بود تا خودم رو بهتر بشناسم و به خودم بگم این همه آگاهی هایی که کسب کردی ببینم میتونی بهش عمل کنی یا نه ؟
استاد دقیقا مثل زمانی که شما میگفتید که بدهکار شده بودید و همکاراتون بهتون میگفتن چرا نگران نیستی ، پاشو یکه کار بکن ولی شما میگفتید که من باید آرام باشم ، زمانی که آرام باشم هدایت ها میرسه ، من هم الان اینگونه هستم . به خودم بارها میگم این چالشه داره من رو به خواسته ام می رسونه ، چطوری ؟ من نمیدونم ، من فقط باید آرام باشم و به قول خداوند در قرآن : به مومنان بشارت بده که به خدا توکل کنند و کسانی که توکل کنند ، خدا برای آنها کافیست .
از خداوند هدایت خواستم و خیلی واضح به من گفته شد که سوال های دوستان رو تو عقل کل جواب بده و من هم بدون هیچ مقاومتی گفتم : چشم و الان چند مدت کوتاهی شروع کردم این ماموریت الهی ام رو . به خدا میگم : خدایا من هیچی نمیدنم تو بهم الهام کن تا بهترین جواب رو از نظر قانون خودت بنویسم ، از علم و آگاهی خودت در وجودم قرار بده و این کار چقدر داره به من کمک میکنه و قانون رو هی مرور میکنم .
استاد نمیدونید چقدر من لذت میبرم از این کار و چقدر احساس خوبی دارم و فکر بالای 90درصد اون چیزهایی رو که می نویسم رو دارم خودم بهش عمل میکنم . مثلا میگم فلان فایل رو برید ببینید بهتون خیلی کمک میکنه و چون میدونم این رو خدا داره بهم میگه و من مینویسم بعد از جواب دادن اون سوالات خودم میرم همون فایل رو میبینم تا باز هم بهتر قانون رو درک کرده باشم و هم به آن چیزی که نوشتم عمل کرده باشم .
استاد یه چیزی رو که فهمیدم و این رو باور کردم که خدا عاشق منه و داره کارهای من رو انجام میده . همین فایل ، همین فایل کاملاخصوصی و به صورت رایگان ، شما به من مشاوره دادید ، شما به موضوعاتی اشاره کردید مثل یادگیری زبان انگلیسی و نویسندگی ، اون چیزی هست که به تازگی به من الهام شده ، به من گفته شد، در راستای نویسندگی قدم بردار و
از جواب دادن به عقل کل و نوشتن کامنت و خوندن کامنت بچه ها که صد تا کتاب های موفقیتی پر محتوا تر هست و مقالات زیبای مریم جان و خدایا من چقدر خوشبختم که عضو سایت تو هستم . و استاد چقدر شما راهکار عالی به من دادید و بی نهایت سپاسگزارم و من از همون شب شروع کردم و عمل کردم . اگر این نعمت نیست پس چیه ؟ خدایا بینهایت سپاسگزارم
خداوند به خاطر صبر و شکیبایی من و من هم عاشقانه بندگی اش رو میکنم و به او توکل میکنم ، این جوری داره پاداش میده. خدایا شکرت
استاد همین دیروز صبح تو دفترم نوشتم من هم میخوام امروز مثل حضرت مریم غذای بهشتی بخورم . خوب خداروشکر روش تغذییه من به روش قانون سلامتی هست و چه موهبت هایی نسیب من شد با استفاده از این روش، خدایا شکرت برای خودم نصف مرغ با کره محلی و آب قلم درست کردم و رفتم باشگاه و چقدر هوا عالی بود نه سرد بود نه گرم و تو مسیر همه اش سپاسگزاری میکردم و کلا تو احساس خوب بودم . وقتی که برگشتم بعد از یک ساعت شروع کردم به غذا خوردن ، همون لحظه گفتم خدایا ای کاش یه چیزی بود با این غذام میخوردم ، چیزی باشه که سازگار هم باشه با قانون سلامتی یهو گفته شد : مرغت رو با چند تا حبه سیر بخور ، بعد گفتم فکر نکنم داشته باشیم ، بهم گفت حالا تو برو نگاه کن ، رفتم دیدم تو در یخچال یه چند تا حبه سیر از قبل مونده بود وااااااااااااای خدای من، استاد اومدم با غذام خوردم مزه ی بهشت گرفته بود غذام و به خودم گفتم : بفرما خدا برات غذای بهشتی فرستاد ، همون چیزی که از خدا خواستی . استاد نمیدونید چه ترکیب جادویی شد و چقدر لذت بردم از غذایی که داشتم میخوردم . الان که دارم می نویسم دهنم آب افتاد و واقعا غذای بهشتی به من داده شد ، خدایا سپاسگزارم
استاد تو راستای این تضاد من چقدر الهامات و نشانه های خداوند رو بهتر می فهمم ، چند بار به خاطر آگاهی ها و پیدا کردن ترمزها اشک ها ریختم ، اشک ذوق ، اشک از سر آگاهی ، اشک از سر نزدیکه به خداوند به قول خودتون میگفتید لطیف شده بودم ، من هم چقدر لطیف شدم. خدایا سپاسگزارم
همه اینها تضادها و چالش ها لطف پروردگارمه و به زودی این مسائل حل میشه و باعث میشه من چقدر رشد کنم ، خدایا سپاسگزارم
استاد عزیزم سپاسگزارم از شما به خاطر همه چیز و مریم جان عزیزم بی نهایت از شما سپاسگزارم ،از نظر من شما فردی هستید که شبیه ترین فرد به خداوند هستید و این رو هم استاد میگن که شما بهتر از من به قانون عمل میکنید ، من این رو واقعا درک کردم و ان شاءالله به زودی از نزدیک میبینمت، و راجب همین درکی که نسبت به شما پیدا کردم رو براتون تعریف خواهم کرد ، الهی آمین
دوستتون دارم عزیزای دلم
سلام خدمت اساتید عزیزم
آرزو هستم
من خیلی از این چالشها رو داشتم یکی از اونا که خیلی برام جالب بود یاد گرفتن مهارت دوچرخه سواری بود
من چون خانم بودم و دیگه سنم،سن دوچرخه سواری نبود اما به دلایلی مجبور شدم که دوچرخه سواری رو یاد بگیرم که بارها از این مهارت طفره میرفتم و پشت گوش مینداختم تا اینکه بالاخره خودمو مجبور کردم که وارد این چالش بشم و اون روز موعود رسید که با وحود مقاومت ذهنی شدید شروع کردم
تو این مسیر خیلی هم اذیت شدم هم لذت بردم و مهم تر از همه اینکه به استادی هدایت شدم که از طریق آموزش آنلاین و همکاری پدر خیلی عزیزم بالاخره این مهارت رو یاد گرفتم
باور کنید خودم احساس کردم دستان خداوند به صورت استاد مهربان و پدر عزیزم منو یاری کرد
که با وجودیکه یکسال از انجام اون چالش میگذره اما هنوزم به خاطر کمک خداوند مهربانم شکرگزاری میکنم
و یکی از مواردیکه معنای واقعی توکل رو فهمیدم همین مورد بود
دوستتون دارم و امیدوارم همه در سایه خداوند شاد و پیروز باشیم.
سلام به استاد عباس منش عزیز و همین طور خانم شایسته عزیز و همه بچه های سایت عالی عباس منش
این دومین کامنت من در سایت هستش در حالی که تقریبا تمام محصولات رو خریداری کردم و فایلهای دانلودی رو هم استفاده کردم ولی نمیدونم چرا این قدر کامنت کم نوشتم ولی خوب تصمیم گرفتم که سال جدید میلادی رو متفاوت تر از قبل عمل کنم. من کسب و کارم اینترنتی هست و هم از طریق سایتمون و هم از طریق پلتفرم های فروش مثل آمازون فعالیت دارم. میخوام چند تا از چالشهامون رو بگم که یکی رو سال قبل حل کردیم و از نتایجم بگم و دیگری که تازه شروع کردیم.
چالش اول این بود که وقتی شما در پلت فرم های فروش مثلا آمازون فعالیت میکنی یه سری قوانین سفت سخت حاکم هست که تو باید طبق قوانین اونها پیش بری و به جورابی برات تعیین و تکلیف میکنن و به عنوان مثال سال قبل به خاطر یه اشتباه محاسباتی اونها در فاکتورهایی که آخر هر ماه به ما میدادند ما مجبور شدیم یه مبلغ قابل توجهی رو به اونها بدیم و مثالهایی از دست. وقتی این اتفاق افتاد من به خانمم که هم همسرم هست و هم همکارم گفتم به نظر من این یه نشانه از طرف خداست که ما بیشتر روی سایت شخصی خودمون کار کنیم و فروش اصلی ما از طریق وبسایت شخصی مون باشه. تا اون موقع حقیقتا فروش خاصی از سایتمون نداشتیم و یه جورایی باورمون هم نمیشد که میشه از طریق سایتمون هم به فروش خوبی دست یافت. اولین کاری که همیشه پشت گوش مینداختیم و ازش فرار میکردیم این بود که مدیر فنی سایتمون رو عوض کنیم خیلی هم نشانه آمده بود ولی ما به نشانه ها یه جورایی بی توجهی میکردیم تا اینکه تصمیم جدی گرفتم و گفتم خدایا منم یه شخصی رو میخوام مثل آقا ابراهیم که مدیر فنی سایتمون باشه و هرروز برای خودم و خدای خودم مینوشتم . اتفاقی که افتاد طبق روال عادی که همیشه خداوند درهای بسته رو برامون باز کرده و باز میکند با شخصی آشنا شدم که برنامه نویسه و با اینکه سن کمی داره یه شرکت بزرگ با کلی کارمندداره و کارش رو خوب و تخصصی انجام میده. و چیزی که منو بیشتر شگفت زده کرد این بود از بس من اسم آقا ابراهیم رو نوشته بودم اسم این دوستمون هم اتفاقا ابراهیمه. با ورود ایشون کلا سایتمون رو زیر و رو کردم و از ریشه تغییرات اساسی در سایتمون ایجاد شد در مدت زمان خیلی کم و خدا رو شکر در حال حاضر که حدود تقریبا یه سال از اون تغیییرات میگذره بعضی از محصولاتمان که کم هم نیستند در صفحه اول گوگل هست در حالی که شرکتهای بزرگی در این زمینه فعالیت دارن و هزینه تبلیغاتشون هم از طریق گوگل کم نیست خدا رو صد هزار بار شکر فروش مون نسبت به قبل چندین برابر شده و کلی هم باورهامون سر این قضیه تغییر کرد نسبت به فروش از طریق سایت شخصی خودمون.
و اما چالش دوم که تازه من و خانمم استارتش رو زدیم بحث محصولاتی هست که مشتری ها مرجوع میکنند و خوب این قضیه قطعا چالش همه کسانی که کسب و کار اینترنتی دارند هست به خصوص اینجا در اروپا که مشتری ها میتونن چندین ماه بعد از خرید و استفاده کردن از یه محصول اون رو مرجوع کنند و پولشون رو پس بگیرن به خاطر همین موضوع ما تصمیم گرفتیم که محتوای محصولاتمان رو بهتر کنیم این رو هم بگم که همه کارهای محتوا از عکس گرفتن و ادیت اونها تا نوشتن توضیحات برای محصولات رو خودمون دو نفر انجام میدیم و چون برای بعضی از محصولات خیلی وقت پیش محتوا درست کردیم و در حال حاضر تجربه ما از محتوا درست کردن خیلی متفاوت تر و حرفه ای تر شده مصمم شدیم تا محتوای محصولات قدیمی تر رو تغییر بدیم تا مشتری هم دید بهتری نسبت به خرید یه محصول داشته باشه مثل سایز دقیق محصول رنگ محصول و …
در همین حین ایده فیلمبرداری از محصولات هم به الهاماتمون اضافه شد و توی دستور کارمون برای سال جدید میلادی نوشته بودم که یه لپ تاپ جدید MacBook Pro میخوام داشته باشم که خدا رو شکر اونم معجزه وار جور شد و ما الان حدود یه هفته ای هست که مشغول چالش جدیدمون هستیم و مطمئنم و ایمان دارم که اتفاقات خوبی رو دوباره رقم خواهیم زد به لطف الله.
از شما استاد عزیز هم واقعا سپاسگزارم به خاطر انتشار این آگاهی های ناب
به نام خداوندی که هرلحظه حامی و هدایتگر من به راه مستقیم هست به راه کسانیکه نعمت داده و مرا آسان کرده بر آسانی ها،الهی شکرت
قبل از اینکه ادامه فایل و ببینم و بخوام در موردش بنویسم اونجایی ک استاد فرمودن،نقطه عطف زندگی افراد موفق اتفاقا ی چالش بوده خاستم در مورد بزرگترین چالش زندگی خودم بگم
چالش از دست دادن برادر 27سالم و دوسال بعدش از دست دادن پدر عزیزم.
واکنش اولیه من افسردگی حاد بود ب مدت تقریبا سه سال،و چند ماه بعداز از دست دادن پدرم ی روز ب خودم اومدم و گفتم بسته دیگه این مدلی بودن نمیخام بگم این مدلی زندگی کردن چون در حقیقت من زندگی نمیکردم و یک مرده متحرک بودم و خییلی خلق و خوم عوض شده بود و ب ی فردی تبدیل شده بودم ک مدام با دیگر اعضای خانواده درگیر بودم و …. ب هرحال یک روز تصمیم گرفتم که زندگیمو ب بهترین نحو ممکن تغییر بدم هرچند حتی فکرشم نمیکردم ک ب این نحو و ب بهترین حالت ممکن زندگیم دگرگون بشه ب لطف الله.
تصمیم گرفتم مهاجرت کنم ب ی کشور دیگه حالا وضعیت زندگی من:
ی دختر افسرده ک برادر و پدرشو از دست داده بود ،دوتا عزیزی که حامی مالی و عاطفی و همه چی بودن…
تو ی خانواده ای ک وضعیت مالی خوبی ندارن و هیچ منبع درآمدی نیست
از ی شهرستان بسیار کوچیک با نگاه و محدودیت های خاص خودش
شرایطی ک حتی ی دونه از ملاکهای مهاجرت نداشتم
نه پول نه مهارت نه زبان و نه اطلاعاتت نه حامی هیچی و هیچی
ولی مرگ پدرم نقطه عطف زندگی من بود و بارها گفتم هرچند گفتنش سخته ولی مرگ عزیزم بزرگترین نعمت زندگی من بود.
ب هرحال من شروع کردم ب زبان خوندن برا آزمون ایلتس،ب اطلاعات جمع کردن از نحوه اپلای برا دانشگاهای مختلف درحالی ک من هزارتومن پول تو جیبم نداشتم ک بخوام حتی پول آزمون و بدم یا بخوام وکیل بگیرم و….و از اونطور سعی کردم ک تمرکزمو بگذارم روی درسام تا معدل لیسانس مو بالا ببرم و همچنین شروع کردم ب محدود کردن روابطم یعنی اون تایمی ک با دوستام برا گشت و گذار و وقت تلف کردن تو دانشگاه بین کلاسا بود و حذف کردم و از هرفرصتی استفاده میکردم تا آگاه شم درمورد نحوه مهاجرت و یادگیری حتی شده دوتا کلمه بیشتر برا زبان و خداروشکر صفر تا صد مهاجرت و ب لطف الله خودم همه رو انجام دادم بدون داشتن مشاور یا وکیلی….و تو این مسیر بود ک با استاد عباسمنش عزیز آشنا شدم و همه اون چالشهای خود مهاجرت بازم نقطه عطفی بود برا آشنا شدن با این سایت بی نظیر و اینکه بخوام آسان شم بر آسانی ها…
چون من داشتم تلاش میکردم ولی خیییلی ترس داشتم ترس از آزمون ترس از نداشتن پول برا مهاجرت ترس از نداشتن تمکن مالی برا سفارت ،نداشتن حامی وپشتیبان چون بارهای بارها خانوادم ب من گفتن تو نمیتونی و همه این ترسهارو باهم داشتم ولی ی امیدی تو دلم بود ک تو میتونی و نیاز داشتم ک این آگاهی ها روداشته باشم تا یکم با خیال آسوده ادامه بدم و حرکت کنم…..
تا اینکه شد و الان حدود 14 ماه از مهاجرت من ب ایتالیا میگذره
و میتوانم بگم ک این 14ماه و من هرروز هزاران بار خداروشکر کردم بابت تمامی تضادهایی ک داشتم همون تضاد حمایت نکردن خانوادم بزرگترین نعمت زندگی من بود تضاد مرگ برادر و پدرم تضاد بی پولی و فقر..…
و الان تو ی شرایط بسیار عالی سال دوم ارشد تو رشته ای ک بهش علاقه دارم هستم
تو شهری ک مردمان بسیار مهربون و شادی داره دارم زندگی میکنم و هر روز از تک تک ثانیه های زندگیم دارم لذت میبرم تو شهر زیبای رم
ب لطف الله بورسیه دارم و علاوه بر اون سرکار میرم و سرجمع بخوام بگم ورودی مالی و درآمد من از منفی صفر ب حدود 100 میلیون تومن در ماه رسیده ک ب لطف الله تونستم این مدت کلی هدیه برا مادرم و تک تک خانوادم ک ب من گفتن تو نمیتونی مهاجرت کنی براشون بخرم و بفرستم و بارها بارها این تو ذهن خودم مرور کنم ک من به بیشتر از اون چیزی ک فکرشو میکردم حتی رسیدم چراکه خداوند ب شجاعان پاسخ میده و من میتوانم بگم واقعا این مدت بارهای بارها ب طرق مختلف ایمانمو نشون دادم و هرچقدر ک میگذره ایمان و باور من ب خودم و ب خدای خودم بیشتر میشه.
و شکر خدا کلی موفقیت تو تمام جنبه های زندگیم ب دست آوردم
در پناه الله یکتا شاد وسلامت و ثروتمند و سعادتمند خوشبخت باشیم.
بنام خداوند بخشنده مهربان.
در راه خداوند آن چنان که شایسته، جهاد است جهاد کنید،او شما را انتخاب کرد و در این دین بر شما ،تنگی قرار نداد،(سوره الحرج)
سلام و درود به استاد بهشتیم..چقدر این اعتماد شما به خداوند هر روز بیشتر میشه..و این اعتماد در جای زیبایی از محل خونتون نصب شده..اینهمه زیبایی و قشنگی رو از تمام وجودم بهتون تبریک میگم..
به خداوند اعتماد داریم!.
به راستی مومنان پیروز شدند هم آنان که در نمازشان فروتن اند
و از بیهوده و بی فایده رویگردانند.
و پرداخت کننده زکاتند…
استادم
این بهشت فردوس را به شما تبریک میگم !من عاشق زیبایی شما و محل زندگی زیباتونم.دوستتون دارم
استاد عزیزم.قبل از اینکه جواب سوالمو بدم..فقط میخاستم اینو بگم !
من دقیقا تو مورد چالش خیلی سخت بخودم میگرفتم..
ولی خیلی جاها بود خیلی راحت میپذیرفتمش و میرفتم تو دلش..
من به لطف خداوند تمام خوشبختیهایی که بدست اوردم.بخاطر حل اون مسائلی که دقیقا نقطعه عطفم بود، تونستم ناآگاهانه اونا رو بدست بیارم..و همیشه لطف خداوندم شامل حالم بود…و چه خوشیهایی در زمان مناسب و در مکان مناسب برام اتفاق افتاد..
سپاسگزار خداوندم…
و امروز دارم نتیجه هاشو تو زندگیم میبینم…
نتیجه هایی که قلبم از این بابت آرام هست..دیگه حسرت بدل نموندم…
که بگم آره..چرا نشد..و چراها باعث بشه من از درون خودم مقاومتهای سختی رو داشته باشم..
و اینو به گذشته ام پیوند بدم…
خیلی از چالشهایی که گذشته ها برای خیلیا پیش اومده.و نتونستن اون زمان درست، حلش کنن..باعث حسرتهای خیلی طولانی میشه..که واقعا این نیاز به باورای قدرتمند کننده داره…که من به لطف خدا ،تو زندگییم خیلی خوب تونستم مدیریتش کنم.و هر جا هم بوده شاید طولانی شده.یا بهم ریختگی داشتم.ولی بعد از گذشت زمان خیر و لطف پروردگار دیدمش….که واقعا سپاسگزارش شدم.
یادمه من بسیار تو مدرسه درس نخون بودم.اصلا تلاش برای درس نداشتم فقط بفکر بازیگوشی..چالشها میومد ولی من حلش نمیکردم.(که بازم اونا نیاز بوده برای رشدم)تا اینکه پشت کنکور بودم..
و حرف معلمم باعث شد..تا رگ غیرتی بگیرم..دقیقا سال اول کنکور من دانشگاه دولتی قبول شدم..بخاطر مخالفتهای پدرم..ولی من اینقدر تشنه چیزهای جدید بودم..ادمهای جدید موقعیت جدید..روز ورودم به دانشگاه انگار عروسیم بود..تو دلم فقط شور و شوق بود..و من با تلاشم این زمانهارو با احساس خوب پر کردم و پیشرفتها تو مسئله شخصیم و عادتهام کردم…
و…بازم بگم با نااگاهیم خیلی خوب تونستم از پسش بربیام!و بسیارم موفق بودم.
و رسید به آخرای ترم..و بازم چالش دیگر اومد.من نتونستم.بخاطر ترس..بخاطر خستگی.یا هر چیز دیگری…بازم بخاطر باورهام میخاستم از همون محیطی که برام خوشبختی بود.فرار کنم.و بهمین دلیل نتونستم از پس اونکار بر بیام.حالا من اینو لطف خداوند میدونم ..
که گذشته ها درس عبرتی برای آینده مونه که بیشتر دقیقتر بشیم.و قدر هر لحظه از زندگیمون مخصوصا الهامات پروردگار برای حرکت رو بپذیرییم و ادامه بدییم..
………………………………………………………
…………………………………………………….
سوال این برنامه!..برای چالشهای بعد از آگاهی در این راه بهشتی..
وقتی به مسئله و چالشی تو زندگیت پیش میاد چه واکنشی نشون میدی؟!..
اولش یه کوچولو ذهنم بهم میریزه.خیلی کم ولی در عین حال.دارم بهش فکر میکنم این برام یه درسی داره…
چون این ذهنیت در راه راست بدست اوردم!و بعد از گذشت این دوسال خورده ایی میدانم این چالشه ها و مسائلی که پیش میاد داره درسی رو نشونم میده..همون لحظه دقیقا بین چالش و فکره..حالا من باید چکار کنم!
فورا این معما برام میتونه خیر و پیشرفت باشه..خیلی روزانه برام پیش میاد از ریزترین اتفاقات تا بزرگترین که اونم شخصیتم تو روابطه که الان مدام دارم روش کار میکنم.
……
این باور قدرتمنده کننده.در همون لحظه وردم به سایت! استادم تونستم حلش کنم..من خیلی از مسائل زندگیم.همون بحث تمییز کاری محیط زندگیمون…و چیزهایی که ناجالب بود بخودم وابسته کرده بودم.و یسری چیزایی بود دقیقا مثل سریال زندگی در بهشت…اینقدر نخاله ها رو دور خودم جمع کرده بودم…
به محض ورود به سرزمین بهشتی شما..و مخصوصا سریال زندگی در بهشت..باعث شد..محیط و فضای خونمون اتاق کارم اتاق که مخصوص خودم،! یه تغییر بسیار شگرفی رو انجام بدم..
وسایلام همه و همه از بهم ریختگی..با وجودی که من بسیار تمییز و مرتبم..ولی یسری وسایل بخاطر باورهام بعد از کار کردن رو خودم کاملا بجای خاص منتقل پیدا کرد.
دقیقا نفسهای اتاقمو از جان و دلم حس کردم.
پرده تاریکی که اتاقمو به سیاهی کشونده بود و رفتارهای ناصحیحی که روزگارمون به سیاهی کشونده بود همه و همه مثل یه گلوله ایی شد پرتابش کردم بجای ناصحیح خودش..
الان من یه پرده(اتاق) ،ساده و اینم بردمش تا بالا فقط روشنایی.میبینم.و همه چیز همه عادتها با سرعت بالا انجام شد ..انگار شده بودم قوی ترین مردان جهان..
چون احساسم خوب شده بود دیگه نمیخاستم آدم قبل باشم..بهمین دلیل تمام اجزای اتاقم همه چیز تعقییر کرد…
….
چالش تمییز کاری خونه.
.الان به چند دقیقه نمیرسه همه چیز تمییزو مرتب..همه چیز به حال خوب انجام میشه …
استاد من بسیار مقاومتهای سختی در این مورد داشته و خیلی سخت..که واقعا الان که دارم مینوسمش میدونم چقدر من ترسو بودم..و بسیار ناصحیح عمل میکردم..
تو دل ترسها که رفتم به لطف الله الان برام لذت بخش و اسان و راحت شده..اصلا تو کارای تمییزکاری محیط فضام..بسیار دقیق و بسیار سریع عمل میکنم.که حتی اطرافمم بهم میگن.چقدر حوصله داری..
..این بخاطر حاصل تکرار و تمرینه من هرروز سعی و تلاش میکنم.نمیگم بازم خوبم ولی خیلی تلاش کردم از عادتهای گذشته ام راجع به این مسائل داشتم سرپیچی کنم!
موهبتهاش….خیلی زیاده..جوریه که خودمم احساس خیلی خوبی دارم…
خیلی خوب میتونم اطرافمو مدیریت کنم.با وجودی که قبلا برام سخت بود
توانایی بدنیم بسیار قوی شده..جوری که خودم به تنهایی چیزهای وزن سنگین رو برمیدارم.
نعمتها هر روز داره در اینراه بیشتر میشه و بیشتر میتونم مسائل این قبیل رو تنظیم کنم.خیلی خوب شدم خیلی زیاد که بازم نیاز به استمرار داره….
پس نتیجه من.از روند پیشرفتم در محیط زندگیم و محیط اطرافم و تمییز کاری انها…قبلا برام سخت بود.و مدام گردن فرد ارشد خانواده مینداختم.ولی الان بسیار برام مهمه که خودم انجامش بدم..استاد دقیقا چالشهای سریال زندگی دربهشت.منم تو زندگیم دارم حل میکنم حالا هر کسی بستگی به موقعیت زندگیش داره…
این به لطف خدا حل شد…
جوری شدم عین کامپیوتر سریع عمل میکنم.
به محض اینکه تونستم مسئله این کارمو بر عهده بگیرم.خداشاهد وسایلا که پک شد.و همجا مرتب شد..بخودم گفتم خدایا اینا چی بوده که من دور خودم جمع کرده بودم.بخودم خندم گرفته بود…
چقدر این ذهن.چقدر باورها میتونه تو زندگیمون تاثیر گذار باشه..)الله اکبر)از این قدرت ذهن.
میخام بگم اگه بخام چالشهای زندگیمو بگم باید ساعتها بنویسم.چه نتایجی گرفتم و موهبتهاش درونمو قوی کرد
……………………………………………………..
…….
چالش مهم زندگیم…چالش روابط که هنوزم دارم روش کار میکنم.
حدودااز 5سال پیش بخاطر چالشی که برام پیش اومد باعث شد تا من بتونم تعقییرات شگرفی رو در خودم ایجاد کنم.
رابطه ایی که بسیار از نظر خودم زیر منفی رسیده بود..بسیار بسیار شدید..و از بیین رونده..همجوره زیر صفر کلوین.
همون موقع گفتم این یه مسئله ایی..من باید حلش کنم..
انگار همجوره منو غربال کرد بسمتی که من بدونم این چه چیزیه که داره منو نابود میکنه..
اینقدر لیاقتم رو خوب میدونستم.و الگوها رو دیده بودم.میگفتم من مشکل دارم من باید تعقییر کنم…
و این چالش استاد به اینجا اقدام شد..نمیگم خیلی خوبم ولی به لطف الله..جز مایه خیر و برکت چیزی برام نداشته..
پر از پیشرفت…
من یه انسان بسیار بد دهن.بسیار ادمهارو مسخره میکردم.خیلی تو ریزه کاریهای افراد منفی میرفتم و خودمو بزرگ میدونستم.و بسیار ناسپاس…و بسیار کارهای اشتباه که بازم مورداش خیلی زیاده..
ولی همیشه دوستداشتنم وارد یه رابطه خوب بشم..
و چون درخواست من با درونم متفاوت بود…(رفتارم.با فردی که مورد گزینش من بود.کاملا فرق داشت) همین شکیات باعث شد تا تعقییراتی تو درونم بدست بیارم..
استاد الان میخام بگم چقدر قانون درسته..و جاهایی که ما فکر میکنیم درست عمل میکنیم و بگم نااگاهانه..انتظار بهترینها هم دارییم..الله اکبر..
من با شخصیت بسیار متشنج..میخاستم وارد رابطه ایی بشم که همجوره عالی باشه..
مگه میشه زنان ناپاک برای مردان پاک باشه!
مگه میشه قفل در اتاق رو بزنیم به قفل در خونه!؟
نه نمیشه چرا چون هیچ سنخیتی با هم ندارن..
حالا من بیام قانون رو بهمین چشم ببینم..
وقتی من با خودم .با خدام.با پدرو مادرم و برادر خواهرم.دوستم اطرافم همه چیز محل زندگیم.محل همه چیز مشکل داشته باشم…
مگه میتونم اون چیز ناپاک رو کنار پاک قرار بدم..
همینه دیگه!
نمیشه!آقا خودتو بکش نمیشه نمیشه نمیشه..
تو بیا دلیل داشته باش…خدا تو پاسخت میگه چی…..نمیشه چرا چون تو تعقییر نکردی که بخای زندگی خوبی رو در تمامی جنبه ها داشته باشی..
خوب تو اوردم اینجا که حل مسئله کنی..آیا میتونی این چالش زندگیتو بپذیری؟!
گوش کن با توآم…
ایا میتونی شخصیتتو تعقییر بدی و بتونی این احساس خوب رو تو درونت تقویت کنی!
و استاد چی بگم!و میخام بگم.کل بازی همینه..انتخاب چالش…حالا این چالش از کوچکترین قدمه..تو برمیداری کم کم..قربون عدالت خداوند برم که همیشه غفور رحیمه!
و این استمرار و حرکت من در اینراه چالش بزرگ..برکتهای خیلی خوبی رو تو زندگیم برام پیش آورد.و من از زیر صفر رسیدم به بالای 50درصد..
و نمیگم خیلی خوب عمل میکنم ولی عزت نفس میقبولونه خیلی خوب شدم خیلی زیاد..
و الان همون یه بحثی تو روابط برام پیش میاد..میگم این مورد بخودم ربط داره..خداوند گفته همه چیز درست سر جاشه اگه یجایی یه کوچولو موضوعی تو روابط برام پیش میاد..فورا میام چک میکنم.که این بخاطر چی بوده..وقتی بررسی میکنم دقیقا پاشنمو توش در میارم..یا دقیقا نشانه پروردگار برای پیشرفتم و رشدم میدونم..
موهبتهای این چالش بزرگ روابط، که الان 282دو روز دارم روش کار میکنم هر روز بزرگتر میشم.استاد من ثانیه ایی تعقییر میکنم.و خودم بسیار تحسین میکنم..
میخام بگم چالش و این حل مسئله روابط من از زیر صفر. الان به در صد بالا میگریمش!
من یه انسان دیگه ایی شدم انسانی که هر روز داره اشرف مخلوقات بودنشو حس میکنه.. ..
فقط من از خدا کمک میخام که بتونم..اون کمبود در روابط رو هر لحظه بتونم تو درونم بکشومش…باورای منفی مو نابود کنم..چون همه چیز از همین افکار محدود کننده میاد بالا..
تفاوتش مثل خوردن قارچ سمی..بجای قارچ خوردنیه…
حالا تو باید بتونی مسایلتو بهر شکلی که شده انجامش بدی…
و موهیبتهاش استاد خیلی زیاده خیلی زیاد خیلی زیاد
خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی
…………………
………………………………………………………
چالش سوم…بحث ترسی که قبلا نسبت به حرفه ایی که میخاستم داشته باشم.
بازم در کنار حل مسائل روابطم.
خداوند بهم الهام کرد کار بعدیتو انجام بده.شب دقیق اومد تو خوابم بهم گفت اینو بگیر ادامه بده…
چون از پس رابطه ام مشکل داشت و تمام دغدغه ام همین بود..و از جایی که پیشرفت کردم بهم گفت حالا بیا رو این موضوع..
منم طبق خاسته ایی که داشتم.بازم لطف پروردگار.باعث شد کاری رو انجام بدم که یه زمانی آرزوشو داشتم..
و امروز من تونستم با قدرت و کوچولو کوچولو قدم بردارم و امروز من بسیار قوی شدم..و نمونه کارهای خیلی خوبی رو ارائه دادم.خیلی ترسهام ریخت..
الان که بهش فکر میکنم میگم چقدر ماها بعضی موقعها میترسیم و کم میاریم.
و من با احتیاط بخاطر اینکه بتونم درست و دقیق انجامش بدم چند ماه طول کشید و ساعتها کار میکردم
و هیچ وقت دریغ از سایت الهیمم نبودم..
استاد منم از پس این چالش براومدم.الان خیلی جسورتر شدم و میخام هنوز قوی تر باشم…
و باورامو نسبت بهش تقویت کنم و بدونم با استمرار هست که من این پیشرفتها رو کردم..انشالله زمان درستش میخام کارایی انجام بدم.و ناگفته نمونه خداوندم بهم الهام کرده که مسیرت درسته…
انشالله پیشرفت خیلی خوبی کنم.و نتیجه ثابت شد. بیام بنویسمش تا به یادگار برای روزهای اینده ام باشد….میخوام بگم،.خیلی تحول بزرگیه تو صنعت کارم فقط نیاز به استمرار و تداوم که به لطف الله دارم بهش عمل میکنم.
و بازم این چالش و واقعا اولش برام ترس زیادی داشت..
چون باور قوی ایی که از جامعه آموزش و پرورشم بهمون قبولونده بودن..
که فردی موفقه که ذاتی استعداد داره.
فردی موفقه که از بچگی دنبالش رفته
فردی موفقه که بسیار تلاش داشته تو مدرسه
فردی موفقه که خانواده خوب داشته
فردی موفقه که پول قلبمه باباش زیر دستش بوده
و هزاران باور اشتباهی که از طریق خانواده و جامعه حکم ران زندگیمون بوده..و همین باعث شده بود که من قبلا تلاشی نداشته باشم…
……
و
من پا گذاشتم رو ترسهام بسیار برام استاد سخت بود..که بتونم از پسش بر بیام ولی تونستم..
چرا !
چون باور من قدرتمند کننده شد..
تا بخودم بگم درسته الان 35سالته! عمرتو 15سال تلف کردی ولی…تو همین الانم میتونی.گذشته درسهایی، برامون داشته. برای اینکه امروز قدمهامونو اگاهانه بردارییم..
و ناگفتنه نمونه مسیر درست.مسیر خداوند و الهامتشه..که این دلگرمی رو بهمون میده که بهش، همون اعتماد رو داشته باشیم..
مثل خونه زیبای شما!که با این اعتماد ،گل سر سبد زندگیتون شده..in God we trust
انشالله برای ما هم همینطور…
و میخام بگم هر صبح که از خواب بیدار میشم و ورزشمو انجام میدم..حتی ورزشمم برام چالشیه برای قوی شدن اندام داخلی و بیرونی بدنم…که بازم الهام خداوند بود برام..
و هر روز این چالش داره برام قوی تر میشه..
من سپاسگزار خداوندم که دیوهای زندگیم را برام مورچه کرد..تا بتونم این قدرت حکمرانی پروردگارم را در درونم افزایش بدم…
و بدونم همیشه باید در دل ترسها رفت همیشه این استمرار را انجام داد..
تا روزنه های امید، جای نخاله های باورهای محدود کننده رو پر کند..و فضای درونیمونو با عشق خودش سرسبز و امیدوار ،برای مسایلهای بعدی..و این استمرار انشالله ،شاخکهای امیدوار
را برای همیشه مستدام و پایدار کند.
استاد عزیزم انشالله که بتونیم بجای حرف مفت عمل کنیم.چون همه چیز عمل..داشتن شاخکهای سرسبز و پر ،نیاز به تداوم همیشگی داره!
نمیشه یه گل رو کاشت بهش کود داد..ولی رهاش کرد رفت پی کارش..
پس همه چیز استمرار و استمرار استمرار میخاد
حدودا چند ماه پیش یکی از دوستانم پیشنهاد داد چرا نمیای خونمون…
و من قولش دادم گفتم هفته اینده…
دقیقا همون شب خداوند بهم الهام کرد…که دیدم نهال وجودیمو بهم گفت اگه تو این مکان بری.نابود میشی..دقیقا خودم اون درخت بودم که حصاری دورش کشیده بودن و من هیچ راهی نداشتم..
میخام بگم کنترل ذهن.و کنترل اطراف خیلی میتونه روی این نهال وجودیمونو بپوشونه..
.فقط باید مواظبش باشیم.
به امید اینکه بتونیم همیشه مسائلمونو به درستی حل کنیم…من لطف خداوند ،تو حل مسائلم خیلی بهتر شدم..انشالله همیشه زندگیمون مثل سریال زندگی در بهشت باشه..
و بجای دویدنها و خسته شدنها..بیاییم زندگی رو اگاهانه انجام بدیمم.
نه ظرفی که سورخدار..هر چندم بزرگ باشه، با یه سوراخ کوچک کم کم نعمتها رو از ما بگیره..
پس اگاهانه زندگی کردن در تمامی جنبه ها میتونه مهر بزرگی بر راه راست راه حقیقت خداوند باشه!
به نام خداوند بخشنده مهربان است
سلام استاد عزیزم و خانم مهربان سایت.
استاد من در فایل شماره ی یک که برای خودم در دفتر، گرفتن الگو ها از دیگران بود و به مفصلی نوشتم ولی یک جاهایی نمیتونستم از مسیر اونها آگاه باشم زیرا سالهاست که مسیر اونها از مسیر من جدا شده و با اینکه فامیل هستیم به دلایلی هیچ رفت و آمدی با اونها نداشتم که مسیر رشد، شو نو بدونم .
اما در کل این هدایت و توکل اونها بوده که اوضاع بر وفق مراد شون بوده .
در مورد چالشهای زندگیم .من بی نهایت بار چالش داشتم از اون دسته چالشهایی که حتی به فکر رها کردن هر آنچه که هست و رفتن بوده .
من یه زمانی از الگوهای تکراری شوهرم به ستوه اومده بودم و حاضر بودم .بچه مو رها کنم و از ایشون جدا بشم .اما در این مورد خاص یه روز که تو اتاق در و بسته بودم و صدای تلوزیون و باز کرده بودم تا دخترم صدای گریه هامو نشنوه .اون موقع که تسلیم شدم و از ته قلبم هدایت خواستم در کانال تلگرام یه فایل با صدای شما رو شنیدم و اون لحظه نقطه ی عطف من بود .
به هر حال اون بزرگترین چالش من بود .و من خودمو یه فرد ضعیف با تحصیلات کم و بدون سر پناه و شغل میدیدم و از طرفی ترس جدایی و مشکلات بعدش برای من به این چالش، ترس بزرگتری میداد و من از این اوضاع درمانده بودم .افسرده و غمگین و بادی به هر جهت .
اما وقتی کم کم با قوانین آشنا شدم و روش طی کردن این مسیر رو یاد گرفتم همه چیز با تکامل و کم کم تغییر کرد و محل زندگی ما به فردیس منتقل شد. و من خودمو در مکانی دیدم که امکان پیشرفت داشتم و میتونستم به همسرم و خودم ثابت کنم که دیگه ضعیف نیستم .با پس اندازهام اول کلاس زبان ثبت نام کردم و یک ترم رفتم و در ادامه گواهی نامه ی رانندگی مو گرفتم و دانشگاه علمی کاربردی ثبت نام کردم و در رشته ی معماری داخلی دارم به استقبال ترم سوم میرم و از همه مهمتر در یک دفتر فنی مهندسی یک شغل دارم که با کمک تمامی این مجموعه ی مهربان تونستم پیشرفت زیادی داشته باشم .
و وقتی فکر میکنم به سمیرای سه سال پیش که زجه میزد از ناتوانی الان یه سمیرا رو میبینم که با تضاد و چالشی که براش پیش اومد با تکیه به الله مهربان و دونستن قوانین توسط بهترین آدم و راهنمای خوبم استاد عزیز.از چالش عظیم زندگیم پل محکمی ساختم .
زبان و تا ترم سه ادامه دادم ولی از یه طرف کلاسهای دانشگاه و از طرفی کارم مانع شدند.
این اولین چالشه منه که قراره رفع بشه.
دومین دخترم هست که نجوا ها اجازه نمیدن راه درست و از غلط تشخیص بدم .
دخترم نسبت به سنش در مورد مسائلی اطلاع داره که از هم سن هاش شنیده و این برای من نگران کننده ست و مسیر رفتن به مدرسه ش پر از چالشه .
این تفاوت میان عقیده های من و خواسته های اون خیلی متفاوته و کارهایی که اون طلب میکنه در خور من نیست که انجامشون بدم و بد حجابی هایی که طلب میکنه طبق الگوهایی که از دوستاش میگیره .
با مواردی که دخترهای 13 ساله در مدرسه انجام میدن من واقعا در مورد رفتارم با دخترم به مشکل خوردم و میدونم با توجه به سادگی و کم تجربه گی که داره قطعا اگر رهاش کنم به مشکلات جدی میخوره و خیلی زیاد صدمه میبینه .
این بزرگ ترین چالش من هست .و تمامی اینها باعث شده، که من به فکر کار در منزل باشم یعنی شاپ کردن رو از همسرم که کارشه یاد بگیرم و در منزل انجامش بدم ولی باز هم نجوا و افکارم در هم آمیخته شدن و اجازه نمیده من الهامات رو دریافت کنم.
امیدوارم و هدایت میخوام که این چالش رو هم بر طرف کنم.
چالش بعدی عوض کردن خونه در موعد قرار داد هست .در تمامی این سالها این اولین خونه ای هست که ما واردش شدیم که بسیار بزرگ و تمیزه با دو تا خواب و من خیلی دوستش دارم اما کرایه ی زیادی داره و همسرم در دادنش همیشه به من کلی غر میزنه و من فک میکنم که در موعد مقرر آیا خونه ای به تمیزی و امنیت و زیبایی این جا هم هست با کرایه ی کمتر و باز هم چالش و نگرانی.
اما مت سعی میکنم به خودم یاد آوری کنم که چرا نباشه اون زمان که در اون خونه های فجیه زندگی میکردی آیا انتظار چنین خونه رو داشتی و الان داریش درسته مستاجر هستی اما بالخره مخل امن و آسایش تو هست و به لطف و کرم خدا یکی میخری .
و داشتن یک خانه و ماشین حداقل چیزیه که میتونی بدست بیاری اگه بتونی ذهنت و تنظیم کنی به اطاعت از قوانین و تمرکز کنی روی زیبایی ها و دوری از همه ی اونچه که میتونه تو رو از مسیر خارج کنه .
و توجه به سپاس گزاری و دیدن نعمت ها .
و همه ی اینها در مجموع میتونه تو رو به خواستت برسونه .
با سلام خدمت دوستان و استاد گرامی
اول کمی ناراحت میشم بعد سعی میکنم خودم را جمع کنم و به این فکر کنم که اتفاقیه که افتاده و حالا من چه کاری میتونم بکنم و چه کاری از من بر میاد
من رهبری را قبول میکنم و تمام سعیمو میکنم یه تیم قوی بسازم و قبلا هم اینکارو کردم و نتایج عالی بود به صورتی که زمانی که میخواستم از کارم بیام بیرون و استعفا بدم مدیرم خیلی تلاش کرد با دادن امتیازات مختلف به من منو نگه داره و احساس میکرد کسی نمیتونه براش مثل من باشه
چالش الان زندگی:
در مراحل تکمیل شغل جدیدم به مرحله ی آزمون رسیدم و انگاری که الان باید برم سر جلسه ی امتحان و یه ترسی دارم از اینکه نکنه درسامو به حد کافی نخوندم،نکنه باید بیشتر تمرین میکردم،نکنه کمی تمریناتم منو بدتر به عقب ببره و روحیه ام تضعیف بشه چون مدام حرفای استادم در گوشم زنگ میزنه که حداقل یه بازه ی زمانیه 5 ساله لازمه،اینکار هوش نمیخواد تمرین و تمرین میخواد،اونایی که تمریناتشون کم بوده امتحان دادن و دیدن نشده مجبور شدن دوباره به عقب برگردنو خیلی حرفای دیگه و من همیشه به این باور داشتم که آدمها هر کدام مسیر منحصر به فرد خودشون را دارن و نقاط قوت و ضعف خودشون را دارن و میشه یه مسیر 5 ساله را شخصی در 10 سال طی کنه شخصی در 2 سال و اینو قبول داشتم که یه شخصی با 10 بار تمرین کردن میتونه روی یه موضوعی مسلط بشه شخصی با100 بار و این بستگی به اون فرد داره با توجه به شخصیتش و میدونم که نشد نداره فقط زمانش متفاوته برای هر فرد بسته به شخصیتش.از طرفی باورهای خودم و از طرفی حرفای استادم منو کاملا گیج کرده این دوگانگی منو پشت در جلسه ی امتحان میخکوب کرده
فارغ از اینکه من بتوانم از پسش بر بیام یا نه اگر واردش بشم چه فوایدی برای من داره؟
من فارغ از نتیجه ی نهایی اگر وارد بشم به امتحان اعتمادم به خودم و باورهام بیشتر میشه،به ترسام غلبه میکنم(من بسیار از مورد سرزنش قرار گرفتن بدم میاد)،به نقاط قوت و ضعفم پی میبرم میتوانم با کار کردن روی آنهابه هدف نهایی خودم و پیشرفت برسم و حتی میتونم یه مثال بوجود بیارم که بازه ی زمانی و میزان تمرین برای هر کس میتونه بسته به شخصیتش متفاوت باشه
تقسیم چالش به مراحل کوچکتر:
قدم اول قبل از امتحان درسها را یه بار دیگه مرور کنم و یه جمع بندی کنم همش به خودم بگم تو میتونی و با توکل به خدا و گفتن این جمله که خدایا من تمام تلاشمو میکنم و تو به من کمک کن تا نتیجه ی دلخواهم را بگیرم برم سر جلسه ی امتحان
سلام به استاد عزیزم
سلام به همه بچه های باعشق .خدا قوت
من از همین کامنت نوشتن شروع کردم چون هیچ
موقع کامنت نمیزاشتم
شغل من بازاریابی هستش همیشه دوست داشتم
یه فروشنده موفق باشم به لطف خدا بودم .
بعد از 10سال سابقه تواین زمینه امسال خودم
تصمیم گرفتم به یه شرکت بزرگتر برم به لطف خدا رفتم یه شرکت بزرگ .ولی وقتی کارو شروع کردم
اونی نبود که فکر میکردم یه سری شرایط سخت داشتن .محصولات زیادی داشتن ولی به من یه محصول بیشتر ندادن برای فروش حالم گرفته شد
حتی یک بار رفتم با مدیرش صحبت کردن گفت نگران نباش درست میشه محصولات بیشتر بهت میدم برای فروش.اما تابه این لحظه ندادند
بچه ها قوانین یادم رفته بود ایمانم از دست داده بودم نجواها حالمو بدکرده بود
هی با خودم میگفتم پس چرا اینجوری شد
من میخواستم رشد کنم
تو شرکت قبلی درآمد خوبی داشتم
ولی تواین شرکت خیلی درآمدن کم شد
بی انگیزه شده بودم
ولی به لطف خدا دوروزه که این فایلو دیدم حالم
عالی شد
آره من خودم خواستم تویک شرکت بزرگتر وبهتر برم
حالا باید تمام چالشهاشو بپذیرم حرکت کنم اقدام کنم باعشق با حس خوب وتمان ایرادهارو برطرف کنم .
این همون مسیر رشد منه
این همون جایی که من دیگه باید توکل کنم و راهی
جز توکل ندارم .
اما چالش زبان که چند ساله میخوام انجام بدم
ولی میترسم تا آخرش ادامه بدم .
میترسم نتونم یادش بگیرم
ولی اگه یادش بگیرم اعتماد به نفس بالا میره
جایگاه شغلیم خیلی تغییر میکنه .
خودم حال میکنم یه زبان بلدم
استاد ممنونم از شما
خدایا شکرت