ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 2 - صفحه 59

822 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    عاطفه عباسی گفته:
    مدت عضویت: 707 روز

    به نام خدای نور

    سلام به استاد عزیز وخانم شایسته دوست داشتنی و دوستان عباس منشی.

    من همین الانم بایه چالشی برخورد کردم که دوروزه دارم زمان میذارم حلش کنم و روی باورها و ترمزهای مخرب کار کنم من وقتی یه چالش و یا یه تضادی میبینم اولش ممکنه نجوا بیاد سراغم و حالم گرفته بشه ولی میگم نه این راهش نیست باید حالمو خوب کنم و این رو به عنوان یه فرصتی و نشونه ای برای پیشرفت بدونم که یجا ثابت نمونم چالش ها و تضاد ها برای این میان توی زندگیم و همین الانم هیییچ ایده ای برای حل این چالشی که دارم به ذهنم نمیرسه و فقط به خدا گفتم من راهشو نمیدونم خودت بهم بگو چکار کنم و من راحت ترین راه رو میخوام چون من از وقتی با استاد اشنا شدم فهمیدم وقتی راهی سخته یعنی اون مسیر اشتباهه و من راحترین و اسون ترین مسیر رو میخوام خداجونم خودت از هزاران راه میتونی این چالش رو برام حل کنی من هیچ ایده ای ندارم خودت از طریق دستانت و الهام کردن مسیر درست بهم،حلش کن برام.

    *زندگی همیشه چالشه اون کسی که نگاهش به چالشا مثبته واردش میشه و اون  نگاه مثبت و اون باور قدرتمند کننده و اون ذهنیت باز کمک میکنه از چالشا بگذره و بزرگتر بشه و رشد کنه و جهانم بهش پاداش خواهد داد این قانون جهانه.

    چالشی که الان دارم اینه که توی کارم یه چند روز خوب میگذره مشتری دارم بقیش و دیگه خبری از مشتری و یا مدل نیست و دنبال اینم که این ترمز و پیدا کنم که چرا اینطوره چرا توی کارم یه چند وقت راحت و روون همچی میگذره ولی یهو استپ میشه خدایا من نمیدونم چکار کنم خودت هدایتم کن به مسیر درست الانم هم دارم روی باورهام کار میکنم و میخوام شروع کنم کار کردن روی حِرفم که بهتر بشم خدایا خودت هدایتم کن ازکجا شروع کنم و روی چه باورهایی کار کنم.

    من با حل این چالش میتونم از لحاظ مالی رشد کنم الان وضعیت مالیمم چالشه اون چیزی که میخوام نیست من با حل این چالش ورودی مالیم چند برابر میشه و اینطور نیست که چند روز فقط خوبه بقیش استپ بشه من با حل این چالش اعتماد بنفسمم بیشتر میشه و ورودی مالیمم که الان خودش یه چالشه برام حل میشه.

    من با حل این چالش و رفتن تو دلش ترس هایی که توی حیطه کاریمم دارم برطرف میشن دستم تند تر میشه دیگه اینطور نیستم که مشتری بگه فلان خدمات رو میخوام بترسم بگم کلی زمان میبره نمیتونم ارائه بدم این خدماتو.نه من با حل این چالش کلی رشد میکنم.

    من حتی دقیق نمیدونم راه حل این چالش چیه فقط خواستمو به خدا گفتم و ازش هدایت خواستم خودش مسیر رو بهم نشون بده و توی همین مسیر میدونم کلی قرار توکل کردن و ایمان به خداوند رو بیشتر یاد بگیرم.

    من با حل این چالش و پیدا کردن ترمز و کار کردن روش مشتری و مدل بیشتری میگیرم و راحت تر و سریع تر میتونم خدمات ارائه بدم یعنی توی کارم خییلی بهتر میشم.

    و من با حل این چالش توانایی و مهارت حل چالش ها و مقابله با تضادها در من تقویت پیدا میکنه و خیلی با اعتماد بنفس ترمیشم.

    من با حل این چالش کلی چالش دیگه ای که توی زندگیم دارم برطرف میشن و نعمت های خداوند رو خیلی بیشتر توی زندگیم حس میکنم یعنی ظرفم بزرگتر میشه.

    جدای ازاینکه این چالشو وقتی حل کنم خیلی با اعتماد بنفس ترمیشم و عزت نفسمم بیشتر میشه و ازلحاظ مالی پیشرفت میکنم و توی کارمم خیلی پیشرفت میکنم و ازلحاظ شخصیتی هم رشد میکنم و پیشرفت میکنم.

    وای باورم نمیشه انقدر زود جواب داد همین که داشتم مینوشتم یه پیام اومد واسم که برای روز شنبه یه مشتری دارم از ذوق نمیدونم چکار کنم فقط سپاسگذارم.خداجونم سپاسگذارم استاد عزیزم سپاسگذارم برای این تمرینات فوق العاده ای که گذاشتین و اصلا فکرشو نمیکردم انقدر زود جواب بگیرم سپاسگذارم نور من که هرلحظم مثل معجزه میگذره.

    چه قدم های کوچیکی برای حل این چالش میتوتم انجام بدم؟

    هرروز قدم کوچیکی بردارم مثل:

    برای کارم تمرین کنم ومدل بزنم،خیلی مهم که روی پیج کاریمم کار کنم محتوای خوب و فعالیت مداوم داشته باشم حتی اگر شده اندازه یه استوری و یا یه پست فعالیت داشته باشم،روی باور هایی که حس میکنم ترمزن کارکنم مثل:احساس لیاقت،کمبود،فراوانی،عزت نفس و اعتماد بنفس خیلی باید کار کنم خداجونم من نمیدونم چطور و ازکجا شروع کنم خودت هدایتم کن‌.

    خدایاسپاسگذارم که به این خوبی هدایتم میکنی.

    شاد،سلامت،موفق و ثروتمند باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    زینب گنجی زاده گفته:
    مدت عضویت: 1357 روز

    به نام خدا

    تمرین )

    چه چالش و مسیله ای هست که فرار میکنید

    ذهنیت درموردش تغییر بدید به جای نتیجه رو سفر تمرکز کنید چه چیزهایی خواهم یاد گرفت ، چه توانایی هایی در من بیدار میشه و چه نعمت هایی بهم داده میشه ، چقدر ایمانم و اعتمادبه نفسم بیشتر میشه

    کارایی که باید انجام بدید به قسمت های کوچیک تقسیم کنید مثلا روزی ده کلمه زبان یادبگیرم ، 10 دقیقه ورزش کنم و…

    تو هر مرحله مسیر بسنج که چقدر پیشرفت کردید و تمرکز کنید روی پیشرفت و بهبود و تشویق کنید و پاداش بدید که دیدی الان چقدر راحت تر شده

    جواب تمرین ) من اعتراف میکنم وقتی یه چالشی پیش میاد ، مخصوصا مشکل مالی خیلی خیلی احساس ناتوانی میکنم ، از بچگی برای مسایل ام فرار انتخاب میکردم با دوره حل مسایل که تازه فقط 4 جلسه اشو دیدم این همه موفقیت کسب کردم نسبت به گذشتم که رفتم دوره دیدم ، رفتم کاراموزی و 6 ماه کار کردم تو جایی که ارزوش داشتم و بعدشم که خودم استعفا دادم

    در حاضر چه چالشی دارم که فرار میکنم ؟

    .منکه همیشه چالش مالی داشتم ، الانم که از محل کارم امدم بیرون باز هم این چالش دارم اما الان دیگه به وزرات کار قانع نیستم ، خیلی میخوام ، دوست دارم برای خودم کار کنم ، اصلا نمیخوام دیگه حرف بشنوم ، بازبینی بشم ، تلاش هام کم شمرده بشه ، اشتباهاتم بزرگ نمایی بشه … اینجوری دارم فرار میکنم که هزینه دوره روانشناسی ثروت 1 دارم ولی میگم دوره هاتو هنوز ندیدی و نصفه رها کردی اینم بخری فایده نداره درحالی که با همون چند جلسه از دوره هامم زمین تا اسمون تغییر کردم و نتایج زیادی گرفتم امدم جلسات تقسیم کردم و به خودم مهلت دادم که همه دوره هامو ببینم و خلاصه نویسی کنم که حس عذاب وجدان ، کمالگرایی یا هرچیزی که هست خاموش کنم و بعدش روانشناسی ثروت بخرم و این چالش بزرگ و همیشگیمو حل کنم

    .چالش بعدی هم وزن و هیکلمه که از بهمن رژیم گرفتم و فقط 5 کیلو کم کردم ، خیلی انگیزمو از دست دادم هرچند انتظار دیگه ای هم نداشتم چون توضیحات استاد برای کاهش وزن میبینم و درک میکنم که کربوهیدرات و قند کامل باید حذف بشه ولی باز دارم فرار میکنم میگم نه هنوز مشکل مالی دارم و نمیتونم اونشکلی پیش برم هرچند که تو این رژیمم خیلی خرج کردم :)) _ سعی میکنم همین پیشرفتی که داشتم به خودم تبریک بگم که 5 کیلو سبک تر شدم و فعلا ادامه بدم تا قانون سلامتی بخرم

    چالش بعدیمم داشتن رابطه صمیمی و عاطفی هست ، هرچند خیلی خیلی بهتر از قبل هستم ولی کلا راه نمیدم ادم ها بخوان بیان نزدیک و پیشنهاد بدن چون از آسیبی که ممکن بعدا ببینم و اون رابطه دایمی نباشه فرار میکنم ، میگم خوب تهش که جدا میشیم چرا وقت بذارم درحالی که میتونم خیلی مهارت های ارتباطی مو بیشتر کنم ، یاد بگیرم یا حداقلش واضح میدونم از رابطه چی میخوام که همین الانم نمیدونم

    چالش بعدیم زود ناامید شدنه ، واقعا خیلی زود جدیدا جا میزنم چون همه موفقیت هامو گره زدم به پول :/ یعنی هرچقدر بیشتر دربیارم خودمو موفق تر میدونم و اگه از کاری پول درنیارم انگار وقتمو تلف کردم یا موفق نبودم هرچقدر هم که یاد گرفته باشم چیزیو ، خیلی باید رو عادت سازی دیدن پیشرفت های کوچیک و تشویق کردن و بزرگ کردنشون کار کنم مطمین ام خیلی زندگیمو عوض می‌کنه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    پروین گفته:
    مدت عضویت: 1352 روز

    با سلام و عرض ادب به استاد

    سوال : به طور کلی، با مسائل یا چالش هایی که در زندگی برایت بوجود می آید، چه برخوردی داری؟

    پاسخ : احساس نا امیدی و ناتوانی می کنم و سعی می کنم از مواجه شدن با چالش ها و مسائل خود فرار کنم.

    تمرین :

    مرحله اول :

    چه چالش هایی در حال حاضر در زندگی وجود دارد که از حل آن فرار میکنی ؟

    1. فن بیان قوی ( بصورتی که منجر به متقاعد سازی مشتری برای فروش محصولی شود. )

    2. سرعت عمل بالا چه در امور شغلم و چه در امور شخصی

    3. سرعت تایپ بالا و 10 انگشتی

    مرحله دوم :

    ” فن بیان ”

    1. سوال : چه چیزهایی در حین حل این چالش یاد میگیرم ؟

    پاسخ : نحوه برخورد با شخصیت های مختلف.

    2. سوال : چه مهارتهایی کسب خواهم کرد ؟

    پاسخ : مهارت ” نه ” گفتن به چیزهایی که دوست ندارم یا عدم تعامل با کسانی که از لحاظ فکری همسو نیستیم.

    3. سوال : چه توانایی هایی در من بیدار میشود و از این توانایی ها چه استفاده هایی میکنم ؟

    پاسخ : خلاقیت.

    1. میتوانم به سوالات غیرمنتظره پاسخ دهم.

    2. میتوانم در حل مسائلی که در زندگی بوجود میاد، شیوه های مختلفی را در نظر بگیرم.

    4. سوال : چه نعمت هایی به من داده میشود ؟

    پاسخ : ورود انسانهایی در زندگیم که میتوانم از تجارب آنها استفاده کنم و لذت ببرم.

    5. سوال : چه پیشرفت هایی میکنم ؟

    پاسخ : قدرت در بیان و کلام و نظرم در جمع هایی که مورد خطاب قرار میگیرم.

    6. سوال : چقدر ترس هایم کم میشود ؟

    پاسخ : خیلی زیاد . در حدی که در مواجعه با چالش های بعدی با جسارت بیشتری عمل کنم.

    7. سوال : چقدر توکلم بیشتر میشه ؟

    پاسخ : خیلی زیاد . بطوریکه بپذیرم با توکل از عهده هر چالشی بربیام .

    8. سوال : چقدر مهارتهای ارتباطیم بهتر میشه ؟

    پاسخ : خیلی زیاد . به اندازه ای که میتونم روابط آسیب دیده گذشته رو بهبود بخشم .

    مرحله سوم :

    سوال : چه کارهایی نیاز است که برای رفع این چالش انجام دهم ؟ ( قدم های کوچک )

    پاسخ : 1. دیدن 10 دقیقه، 2بار در هفته، فیلم آموزشی یادگیری فن بیان .

    2.بلندتر و شمرده تر از قبل صحبت کردن پشت تلفن و یا حضوری با دیگران.

    مرحله چهارم :

    بیان نتایج و روند پیشرفتی که از انجام این کارها کسب کردم . ( و تشویق خود برای این پیشرفت )

    1. بهبود در شرح دادن سوایق کاری در مصاحبه های کاریم برای شغل جدیدم.

    2. بهبود در مشاوره دادن به مشتری در مورد فروش محصولات شرکت.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      زهرا مختاری گفته:
      مدت عضویت: 2363 روز

      سلام دوست عزیزم،

      امیدوارم همیشه در مسیر مستقیم دریافت عالی ترین نعمات الهی باشی.

      ی چیز جالبی بهت بگم، امروز در تمرین ستاره قطبی از خداوند خواستم درباره ی مسیر کسب و کار به وضوح برسم.

      در میانه ی روز ایده ای دریافت کردم که بخشی از آن کار کردن روی فن بیانم بود.

      من قبلا دوره ی آموزشی یکی از اساتید فن بیان رو تهیه کرده بودم، و میخواستم از اول برنامه بزارم بهتر روش کار کنم.

      الان داشتم به این قضیه فکر میکردم که هدایت شدم به این صفحه و اولین چیزی که دیدم کلمه ی فن بیان در متن کامنت تو بود، بعد دیدم اصن چقد خوب باز کردی جوانب مختلف کار کردن روی فن بیان رو،

      یعنی کیف کردماا ازین هدایت ، اونم قبل خواب ، اصن حالمو عالی کرد

      متشکرم که دست پر خیر خداوند شدی برای گسترش آگاهی،

      حالت عالی تر باشه.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    بهار گفته:
    مدت عضویت: 889 روز

    با سلام خدمت استاد عباس منش عزیز و دوستان

    سوال این قسمت وقتی چالش یا مسئله ای برای شما به وجود می آید چه برخوردی دارید؟

    آیا نگاه شما این است که این موضوع باعث بهبود شما در جنبه های مختلف زندگی میشود یا فرار میکنید و احساس نا امیدی دارید؟

    پاسخ من به این سوال از اول بخاطر شرایط زندگی مجبور بودم که تمام چالش های که پیش میاد رو خودم حل کنم از مالی و عاطفی و ….

    وقتی میخاستم برم رشته ریاضی نمرات من تو درسهای مربوطه خیلی پایین بود و اصلا امکان نداشت ک منو این رشته ثبت نام کنن بنابراین نیمه دوم سال از کسانی که تو فامیل این رشته درس می‌خوندن و همکلاسی هام و معلمم کمک گرفتم و با پشتکار هم نمراتم عالی شد هم خودم دیگه به بقیه یاد میدادم …گذشت و من یه رشته قبول شدم رفتم اما به دلایلی انصراف دادم و یه رشته دیگه این بار دانشگاه آزاد وقتی میخاستم برم پولشو نداشتم و برام یه چالش بود ..با روی باز استقبال کردم و کارهای که انجام دادم شاید هزارتا دانشجو یک نفر هم حاضر به انجام این کار نباشه اما برای من خیلی شیرین بود ایده های کاری که به سرم میزد انجام میدادم تو خود دانشگاه هزینه تحصیلمو جور میکردم چون اون موقع کار پاره وقت نبود ترم دوم بخاطر اینکه دو روز از هفته دانشگاه بودم کارفرمایی که خودش گفته بود برو درس بخون و من مشکلی ندارم برای من جایگزین آورد ….

    این مسائل حل شد کلی هم لذت بردم .و خوشحالم از نتایجش

    اما این چند سال بخاطر مسیر های اشتباه که کارهای مختلفی رو شروع کردم و به سرانجام نرسید و بخاطر عدم مداومتم شکست خوردم باعث شده یه سری باور محدود کننده تو ذهنم به وجود بیاد که نکنه کاری ک میخام شروع کنم شکست بخوره و تقریبا چند ماهی میشه که با دوره های مختلف خریدن و انجام ندادن در واقع دارم فرار میکنم می‌دونم که باید بالاخره یه جای وایسم حوصله و زمان بزارم و تاثیر گذار ترین مسئله زندیگمو‌ حل کنم

    جواب سوال اول بود

    با تمرینات این دوره که استاد بزرگوار برای ما وقت گذاشتن تهیه کردن دارم رو بهبود خودم و حل این مسئله کار میکنم و باید بتونم نتایج خوبی رو کامنت کنم به امید اون روز …

    سپاسگزارم از خدای هدایتگرم از استاد عباس منش و خانم شایسته عزیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    ثوری خانوم گفته:
    مدت عضویت: 662 روز

    ب نام خدا جون مهربون

    سلام استاد عزیزم و مریم بانو جان

    و

    سلام به دوستان هم فرکانسی

    در هنگام مواجهه با چالش ها

    همیشه توکل بر خدا کردن و علم بر اینکه حتما خیری در آن هست در ذهنم وجود دارد ولی

    .

    .

    متاسفانه در عمل ترس بیش از حدی در من وجود دارد و نگرانی سراغم می‌آید …

    نگرانی از طرز فکر افراد در مورد من اگر اشتباه کنم و شکست بخورم … ترس از مخالفت همسرم … ترس از موفق نشدن … ترس ازینکه پول براش خرج کنم و باشکست خوردنم پولم حدر بره ویا مجبور باشم به کسی جواب پس بدم که دیدی نتونستی

    .

    .

    مثلا من سالهاست حدود 10 سال که گواهی نامه رانندگی دارم ولی هرگز سوار ماشین نشدم

    1.. چون میترسم از تصادف و اینکه اشتباه کنم و مردم مسخره م کنن

    2.. چون همسرم روی ماشین حساس هست .. کلا میترسم بهش بگم، ماشین و بردارم

    3.. هر بار تصمیم میگیرم دوباره برم تعلیم رانندگی و همسرم مخالفت میکنه جرات ندارم روی تصمیمم بمونم و تصمیمم رو عملی کنم

    من بسیار باهوش و توانمند هستم … اما نمیتونم به همسرم نه بگم

    البته این یه نمونه از چالش های بی شماری هست که باهاش مواجه هستم و خیلی ناراحتم که همشون دست نخورده مونده و سالهاس که دارم بابتش غصه میخورم و کاری نمیکنم

    الان میدونم که باید به کار های کوچیک قابل انجام تقسیمش کنم و انجامشون بدم

    ولی اولویت بندی باید بکنم و ببینم کدوم مهمتره

    من میدونم مشکلم

    ضعف ایمان به خدا و ترس (باید توحید عملی کار کنم)

    عدم احساس لیاقت (باید دوره احساس لیاقت رو بخرم)

    امیدوارم بتونم … و کامت بعدی که میام بگم انجامش دادم

    در پناه خدا جون مهربون باشید

    ممنونم از استاد عزیزم که دستی از دستان خدا هستید برای من

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    فراز گفته:
    مدت عضویت: 1178 روز

    سوال این قسمت:

    به طور کلی، با مسائل یا چالش هایی که در زندگی برایت بوجود می آید، چه برخوردی داری؟

    آیا نگاه شما این است که: این چالش فرصتی برای بهبود، یادگیری و پیشرفتم است؟!

    یا احساس نا امیدی و ناتوانی می کنی و سعی می کنی از مواجه شدن با چالش ها و مسائل خود فرار کنی؟!

    جواب :

    با اینکه همون ابتدا متوجه میشم که چقدر حل اون چالش میتونه به موفقیت و پیشرفت و یادگیری و آگاهی و بهبود در تمام زاویه های زندگیم ختم بشه ، اما در اکثر اوقات در وحله اول و حتی به طور کلی در مواجهه با چالش ها ( چه بزرگ و چه کوچک ) احساس ضعف و ناتوانی بهم دست میده . یعنی به این آگاهی میرسم که راه گریزی نیست و این موضوع و مسئله باید حل بشه وگرنه یه جایی یه روزی یقمو میگیره باز . اما کلافه میشم و بی حوصلگی میکنم که چرا این چالش و این اتفاق برای من رخ داده !!؟؟ و حتی اگر اون مسئله کوچیکم باشه که بخوام حل کنمش ، با کلافگی و بی حوصلگی و گاها عصبی به استقبال و حلش میرم و عموما اینطور پیش رفته که کار خرابی پیش اومده و مسئله پیچیده تر شده یا حلش زمان بیشتری به طول انجامیده و …

    این توضیح جواب سوال ابتدایی این قسمت هستش که تمرین های این قسمت رو هم ، چون تکاملی به نتایج ختم میشه رو نیز ، به مرور در این تاپیک ها بارگزاری خواهم کرد

    سپاسگزارم از استاد نازنینم بابت این دوره فوق العاده که با اینکه هدیه داده شده بهمون ، قدرشو میدونم که کلی زحمت پاش صرف شده و متعهدانه دارم انجامش میدم و به امید الله نتایج حاصله و مثبت آن پاسخی به زحمات استاد عزیزم خواهد بود

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    ابوالفضل گفته:
    مدت عضویت: 1111 روز

    سلام خدمت استاد و دوستانی که کامنت رو میخونند

    اولین چالشی ک یادم میاد سفرم ب کشور عراق بود ک بسیار ب خاطر هوای گرم و خشکش چالش برانگیز بود برام همیشه و هیچ نتونستم بیشتر از 5 روز در شرایط سختش دووم بیارم

    پارسال ک رفتم همون روز اول میخاستم برگردم اما جنگی در رونم بود و یکی میگفت بمون و پیشرفت کن و یکی هم میگفت برو و راحتی رو انتخاب کن و اما من ب لطف خدا موندن رو انتخاب کردم بسیار سخت بود بسیار

    14 روز تقریبا تونستم بمونم در روز آخر شرایطم جوری بود ک از مریضی و ضعف با خودم میگفتم یعنی میتونم یکبار دیگه هوای کشورم رو تنفس کنم میتونم ی بار دیگه خونمون رو ببینم از کم طاقتی نبود ها از بدی حالم بود ب قدری حالم بد بود ک فکر میکردم دارم میمیرم دو تا سرم تزریق کردم تا تونستم برگردم ب زور

    پاداش حل اون چالش خورد دوره 12 قدم بود ک بسیار شوق داشتم بابتش و شکرگزار بودم و اگر باز هم برگردم ب عقب برای رسیدم ب اون پاداش اون چالش رو قبول میکنم

    درس هایی ک تونستم ازش بگیرم ک باید هر بار بهتر از قبل بشم و بیشتر از آستانه تحملم صبر داشته باشم تا انسان پخته تری بشم

    چالش بعدی در کار بود در جایی ک کار می‌کردم مصادف بود با شروع دوره 12 قدم موقع نوشتن چکاپ فرکانسی دیدم در محل کارم تقریبا هیچ دوستی ندارم و افراد اونجا در تلاش بودند تا زیرآب منو بزنن تا من از اونجا برم شرایط سختی بود متنفر بودم از کار چون یک کار روتین روزانه داشت و هیچ تغییری وجود نداشت و من با حداقل حقوق کار می‌کردم و حتی ب خودم تعهد داده بودم ک جوری کار کنم ک دوست دارم کس دیگری برایم اونجور کار کند اکثر اوقات تا 2 ساعت بیشتر از ساعت کاری میموندم تا بتونم کارمو عالی انجام بدم نتیجه این کارها این بود ک کارفرما ک با افراد قبل از من در آنجا هر هفته باید میلیونی جریمه میداد ب کارشناسان بازرسی اما خداروشکر موقعی ک من رفتم حتی یکبار هم جریمه نشد

    یادمه یک شب ک ب اوج خستگی رسیدم و موقع برگشت ب خانه اشک می‌ریختم با خودم میگفتم ک من جرا دارم تحمل میکنم همین امشب میرم ی پیشنهاد حقوق بالایی ب کارفرما میدم ک قبول نکنه و بکم از فردا نمیام

    باز هم ی صدایی در گوشم میگفت از خدا هدایت بخواه اون موقع احساس لیاقت برای دریافت هدایت کم بود و باور نداشتم ب هدایت الله

    همون لحظه ی هندزفری گذاشتم در گوشم یک فایل از استاد باز شد و استاد گفت و بشر الصابرین

    اینو ک گفت فهمیدم ک خدا میگه باز هم صبر کن بیشتر از آستانه تحملت صبر کن فقط برای پیشرفت خودت

    با این ک خیلی سخت بود وته خط بودم باز هم تحمل کردم

    شرایط جوری پیش رفت ک وقتی از کار اومدم بیرون اون افرادی ک اونجا ی روزی دنبال زیر آب زدن من بودند موقع رفتنم گریه میکردن و میگفتن توروخدا بمون

    اونوسختی ها باعث شد ک بفهمم ک علاقه من در صنعت غذایی نیس و لذت نمی‌برم از کار روتین و روست دارم آدمهای متفاوت و راه های متفاوت رو تست کنم و مدام در حال تغییر باشم

    نتیجه صبر در اون چالش قوی تر شدنم و بالاتر رفتن عزت نفسم بود ک من میتونم ب کمک خدا شرایط رو تغییر بدم ب طوری ک از این رو ب اون رو بشه

    خدایا میدونم ک تو لطف کردی و بهم نیرو دادی تا بتونم تحمل کنم سختی ها و چالش هارو تا قوی تر بشم انشان های ضعیف ازربین میروند

    استاد جونم جوری زا تو سپاسگزاری میکنم ب اندازه ارزش ای فایل ک خودتون میدونین چقدر باارزشه

    در حین این ک خیلی مشتاق تغییر ما هستین در همین حین هم جوری رفتار میکنین ک نمیخاین کسی رو ب زور تغییر بدین این واقعا یک هنره

    فقط عشقتون رو دنبال میکنی فقط لذت میبرین ن حرص میزنین ن نگرانی چون قانون رو میدونین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    علی شایان گفته:
    مدت عضویت: 579 روز

    سلام به دوستان و استاد عباسمنش عزیز

    من دو تا مورد خیلی مهم تو زندگیمو ایگحور کردم به مدت طولانی که باعث میشه ته ذهنم همیشه یه استرس ریزی باشه مخصوصا وقتی یادشون میافتم

    حالا با تمرین این جلسه اونا رو تبدیل به کارای کوچیک کوچیک کردم و اقدام میکنم واسشون تا به امید خدا هر دو تاشون حل شه و الان که فکر میکنم اگه هر کدومشون حل شه زندگیم خیلی بهتر میشه و من نباید انقدر تنبلی میکردم که البته بحاطر ترس از شکسته که اقدام نمیکنم

    اقدام کردم در راستای این چالشا ایمان ما رو به خدا نشون میده که بنظرم خیلی کار معنوی ایه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    طیبه حجت ابادی گفته:
    مدت عضویت: 474 روز

    به نام خدای مهربان باسلام و خدا قوت خدمت شما استاد گرامی خیلی فایل مهم و تاثیر گذاری بود من از گوش دادن به آن لذت بردم چندین بار آن را گوش دادم دیده گاه من نسبت به این فایل من اگه مشکل یا چالشی در زندگیم برخورد کنم تمام تلاشم رامیکنم که با هر روشی آن را حل کنم در اکثر مواقع حل آن برایم زمانبر بود وگاهی هم اصلا انجام نمیشد ومرا خسته وناامید میکرد لاجرم رهایش میکردم چون ذاتا دوست داشتم مسئله‌ای حل نشده در ذهنم نماند بعد از مدتی دوباره برمیگشتم روش کار میکردم که شاید بتوانم حلش کنم ولی راه حل مناسبی نداشتم که نتیجه بخش باشد برایم چندماهی که با این قانون جهان هستی آشنا شدم البته قبل از اینکه خدا مرا به سوی سایت استاد عباسمنش راهنمایی کند چالش در زندگیم بوجود امد که درصدد حل آن بر امدم و برای خودم قانون تعیین کردم وبرای حلش آن را به 5 قسمت تقسیم کردم که حل کردنش اسانتر شود همه را در دفترم یادداشت کردم هر دفعه روی یک قدم کار کردم ؛ الان قدم اول تقریبا رو به پایان هست و از این بابت خیلی خوشحالم که کم کم به خواسته ام نزدیک میشوم ان شالله به یاری خداوند قدمهای بعدی رو هم با موفقیت بر خواهم داشت ونتیجه آنها را در همین قسمت خواهم گفت وبی نهایت از استاد گرامی تشکر و سپاسگزارم که رد پایی از این چالش و موفقیت اینجا به یادگار میگذارم که بعدها خودم این متن را خواندم از موفقیت خودم لذت ببرم که من هم توانستم خالق خواسته های خود باشم از خدای بزرگ هم سپاسگزارم که مرا بسوی سایت شما هدایت کرد. در پناه خداوند مهربان پاینده باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    فاطمه بهرامیان گفته:
    مدت عضویت: 754 روز

    به نام خدایی که به تنهایی کافیست.

    سلام به استاد عزیز ومریم جان.

    کلید:توانایی به نام خودشناسی.

    فایل:ذهنیت قدرتمند کننده در برابر ذهنیت محدود کننده.

    خدایا شکرت.

    سوال چالشها.

    قبل از اومدن به سایت تقریبا 80 درصد چالشها رو به دلیل ترس اصلا واردشون نمی شدم وسعی می کردم ازشون فرار کنم با اینکه شاگرد درسخونی بودم وبهترین نمرات رو می گرفتم ورتبه عالی در کنکور گرفتم به دلیل ترس دانشگاه شهرهای دیگه نرفتم ودر شهر خودم موندم رشته ای رو خوندم که دوستش نداشتم وفایده ای هم برام نداشت.

    وکاری که قبل از ازدواج برام پیدا شده بود ولی چون مصاحبه داشت وشرایط سخت بود اصلا داخل نشدم ورهاش کردم.

    وقتی در آزمون شهر گواهینامه دفعه اول رد شدم واحساس کردم به دلیل استرس چشمام چیزی رو نمی دید وهیچ کاری نتونستم انجام بدم تا نزدیک دوماه دیگه شرکت نکردم .

    بعدش هم چون یکی از نزدیکانم شرکت کرد وبرام خیلی گرون اومد دوبار دیگه شرکت کردم وآموزش دوباره دیدم تا تونستم بالاخره قبول بشم.

    کارهای مغازه شوهرم که کلا با کامپیوتر هست رو تلاشی برای یادگیری نمی کردم چیزهای پیش پا افتاده رو یاد گرفتم اما کارهای مهم که مربوط به ادارات وشرکتها بود رو انجام نمی دادم واگر تنها بودم مشتری رو رد می کردم وعملا چون می ترسیدم نمی خواستم مشتری بیاد پس در زمان تنهایی جواب فرکانسهام رو می گرفتم ویکی دوتا مشتری بیشتر نداشتم.

    اما با اومدن به سایت سعی می کنم به خودم جرات بدم.

    در مورد کارهای کامپیوتری سعی کردم کار در سایتهای مختلف رو یاد بگیرم والان نه عالی ولی نسبت به قبل بهترم واز خدا می خوام برام مشتری بفرسته وکارهایی باشه که بتونم انجام بدم ولی به خودم که دروغ نمی گم بازم هم ته دلم کمی ترس هست چون هنوز چند موردی رو یاد نگرفتم وگاهی به دلیل همین ترسهام پرینتر یا اسکنر بی جهت خراب می شه وکار نمی کنه طوری که شوهرم می گه چطور هر وقت تو می ری خراب می شه.

    اما باید یاد بگیرم چون موقعیت خوبیه با مردم خیلی ارتباط دارم اعتماد به نفسم بالا می ره با پولی که خودم در می یارم حس لیاقتم بیشتر می شه واز انجایی که امروزه خیلی از کارها با اینترنت وکامپیوتر هست پس می تونه زمینه ای بشه برای انجام وراه اندازی کارهای دیگه.

    من هرگز تنهایی به شهر دور ومسافرت نرفتم واین یه ترس برام هست.

    برای یه موضوعی باید چند وقته دیگه به یه شهر دیگه برم که می تونه شرایط خوبی برام پیش بیاره واز الان چون می ترسم گاهی نجوا می یاد که ولش کن خوب نمی ری این همه هزینه کنی اگر نشد چی اگه نتونستی چی‌.

    اما با چیزهایی که از شما یاد گرفتم به ذهنم می گم من باید برم حتی اگر تا ترمینال اون شهر رفتم باید برم باید تنها برم بدون شوهرم باید بتونم بر این ترس غلبه کنم.

    حتی اگه اون زمینه کار برام به وجود نیاید حداقلش اینه که ترسم از بین رفته فاطمه بزار کنار این ضعف رو این ترس رو نصف عمرت رفته هنوز درگیری .

    ومن حتما این سفر رو می رم .نگاه مالی هم بهش نمی کنم هر چقدر هم خرج بشه ارزشش رو داره چون ترسم از بین می ره.

    چالش بعدی ارزوی چندین ساله هست که به دلیل ترس از حرف مردم ترس از سن بالا ترس از بیماری واتفاق ترس از هزینه ترس از مراقبت ومواظبت ترس از کسی رو نداشتن همه اینها اجازه نمی ده وارد چالش بشم.

    در حالی که این خواسته همه فکر وذهن من هست.

    وهمه این ترمزها به دلیل بی ایمانی ونداشتن توکل در عمل ونداشتن حس لیاقت هست وخوب می فهمم مشکل کجاست اما اونقدر ریشه دار هست وحرفهای بقیه تاثیر گذار که اجازه نمی ده واردش بشم .

    الان هم که فکر می کنم نمی تونم قول بدم که انجامش می دم.

    ومی دونم تنها کار کردن روی توحید وحس لیاقت هست که می تونه من رو به ارزوم برسونه.

    خدایا شکرت کمکم کن در این مسیر ثابت قدم باشم وهر روز با ایمانتر وموفقتر شوم.

    استاد متشکرم.

    درپناه خدا.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: