ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 3 - صفحه 15

569 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    زهرا گفته:
    مدت عضویت: 1206 روز

    سلام ممنون از اگاهی

    شما فقط در مورد اشتباهات مهارتی صحبت کردین

    یک سری اشتباهات مربوط به شخصیته

    مثل اشتباهاتی که از حسادت یا سرزنش یا مقایسه یا خیانت هست که مواجه باهاش و قبولش و پذیرشش خیلی سخت تر از اشتباهات مهارتیه

    اگه در این موارد هم راهنمایی کنید ممنون میشم یا دوستانی هستن که میتونن کمک کنن ممنون میشم ازشون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    جواد صنمی گفته:
    مدت عضویت: 1956 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    سلام به استادان عزیزم و دوستان گرامی

    بسیار خوشحال و خوشبخت هستم که در این سایت الهی هستم و چنین آگاهی های نابی رو دریافت میکنم و امیدوارم که بتونم به نحو احسنت در زندگیم و باورهام استفاده کنم و به رشد و پیشرفت بیشتر و بهتر برسم هم برای خودم و هم برای دوستان عزیزم که کلی چیز ازشون یادگیرفتم و میگیرم

    تمرین این جلسه

    1.اشتباه اخیری که مرتکب شدی فکر کن و با جزئیات آن را توضیح بده

    توی این مدت گذشته اشتباه آنچنان فاحشی که زندگیم رو مختل کنه رو یادم نمیاد که انجام داده باشم و از صبح بهش خیلی فکر کردم ولی چیزی به ذهنم نرسید توی دوسال پیش یک اشتباه کردم اما اون مال گذشته دور هست و بعضی وقت ها ذهنم اون رو می‌کشه وسط اما سریع به خودم میام و سعی در کنترل ذهن میکنم و در اون زمان خیلی خودم رو تکثیر میکردم حالم بد بود احساس کوچکی و پوچی میکردم خودم رو قربانی میدونستم و توی مورد دوم احساس گناه زیاد داشتم که چرا به پدرم مرحومم بیشتر نرسیدم و بیشتر کمکش نکردم و هزاران مورد دیگه اما از وقتی که دوره بی نظیر عزت نفس رو خریدم و تمرین هاش رو انجام دادم خیلی بهم کمک کرد که با خودم مهربان باشم و بیشتر به صلح برسم با خودم برای همین اون خطا ها مربوط به زمان خیلی دور هست ولی در همه اون اشتباهات خیلی خودم رو سرزنش میکردم و به شدت حالم بد میشد

    اما الان اشتباهات جزیی انجام میدم که ناخواسته هست و بعضی وقت ها حالم بد میشه و خودم رو ناتوان میبینم اما همیشه اینطور نیست و بعضی وقت ها این ذهن چموش شوخیش میگیره

    ولی یک وقت‌هایی هم هست که آگاهانه به خودم میگم که این کار باعث رشد و پیشرفت من میشه باعث میشه که بیشتر یاد بگیرم باعث میشه اعتماد به نفسم و خودباوری و خداباوریم بیشتر بشه و زندگیم رو به جلو در جریان باشه و الان هم توی همین چالشی هستم که این کار بهم خیلی کمک می‌کنه ولی ذهنم هم بیکار نمیشینه

    نمی‌دونم این مورد رو اشتباه بذارم یا ناخواسته نمی‌دونم

    2.توضیح بده وقتی آن اشتباه رخ داد، چه احساسی داشتی؟ چطور واکنش نشان دادی و چه برخوردی با خودت داشتی؟

    آیا خودت را سرزنش کردی؛

    آیا به توانایی هایت شک کردی و از ادامه کار نا امید شدی؛

    یا اینکه تمرکز خود را بر درس ها و بهبودهایی گذاشتی که آن اشتباه می تواند برایت داشته باشد؟

    همینطور که توی سوال قبلی جواب دادم اشتباه زیادی نداشتم اما حس های بد داشتم و دارم الان

    مثلا چند وقتی هست بهم الهام شده که که توی اینستاگرام فعالیت شغلی داشته باشم با اینکه طبق آموزش های استاد نباید توی فضای مجازی باشم و خودم رو دور کنم از این افکار و حاشیه ها اما واقعا بهم گفته شده خیلی هم با خودم کلنجار رفتم اما قلبم بهم میگه باید توی این مسیر باشی برات این بهتره

    و بارها یاد این آیه افتادم که میگه شاید اون چیزی که فکر می‌کنی برات بده خوب باشه و اون چیزی که فکر می‌کنی برات خوبه بد باشه و خدا دانا و تواناست

    من اومدم توی این فضا و خیلی خودم رو مقایسه میکردم و هنوز هم میکنم با آدم هایی که ده سال و 5 سال از من زودتر شروع کردن و همین مقایسه کردن ها ی شب بقدری حالم رو بد کرد که با صدای بلند فقط گریه میکردم و از خدا کمک میخواستم و واقعا کنترل ذهن برام سخت بود اما بعد از اینکه خودم رو خالی کردم دوباره برگشتم به مسیر اصلی و گفتم حالا که این عیب بزرگ رو متوجه شدم باید بهتر بشم و این باور مخرب رو کنترل کنم و یا حتی حذف کنم و می‌دونم که زمان بر هست و باید تکاملم طی بشه

    و اومدم برای خودم نوشتم که چه کمکی بهم می‌کنه و چه چیزها و درس‌هایی رو بهم میده و من چه ایرادهایی دارم در این مسیر که باید درس بهتر بشم و یادشون بگیرم به این موارد رسیدم

    1.عزت نفسم بهتر میشه

    2.اعتماد بنفسم رشد می‌کنه

    3.بخاطر فعالیت در شغلم مجبور میشم اطلاعات و آگاهی هام رو ببرم بالاتر

    4.بر ترسم که حرف مردم باشه مقابله میکنم

    5.ایمانم به خدا و الهاماتی که بهم می‌کنه بیشتر میشه

    6.مجبور میشم نرم افزار های کارم رو بیشتر و بهتر یاد بگیرم

    7.ترسم از جلوی دوربین رفتن می‌ریزه

    8.زبان بدنم بهتر میشه

    9.شناختم از خودم و توانایی هام بیشتر میشه

    10.شناخت مردم نسبت بهم بیشتر میشه

    و …. والان در همین مسیر هستم

    و توی این مسیر خودم رو سرزنش کردن

    به توانایی هام شک کردم و نا امید شدم

    اما باز دوباره بلند شدم و تمرکز گذاشتم روی خودم و بهبود خودم و کارم

    الان باید توی این مسیر باشم چون دارم میبینم که چه باگهایی دارم و اگر این باگها رو بردارم و بهتر بشم چه درهایی از نعمت بروم باز میشه

    مرحله چهارم

    بنویس چه ایده ها و راهکارهایی داری تا آن درس ها و بهبودها را در عمل اجرا کنی؟

    ایده های زیادی هست ولی در شروع کار ذهنم خیلی کمالکرا عمل می‌کنه و من رو دور می‌کنه از این ایده ها

    اما راهکار بهتر که از دوره حل مسئله یادگرفتن این حس که اون ایده رو به قسمت های کوچکتر و قابل اجراتر در بیارم و قدم به قدم برم جلو تا نتیجه حاصل بشه

    2.بدون ترس و نظر مردم کار خودم رو بکنم و سعی کنم مقایسه نکنم خودم رو و توی مسیر هر روز بهتر بشم

    3.با هرچیزی که دارم شروع کنم و اون ایده ها رو اجرا کنم

    4.اگر خطا یا اشتباهی کردم اشکالی ندارد و سعی کنم که از اون خطا درس بگیرم برای بهار شدن و خودم رو سرزنش و سرکوب نکنم

    5.سعی کنم اطلاعاتم رو در شغلم بیشتر کنم تا بتونم راحتتر حرف بزنم جلوی دوربین

    6.سعی کنم که تداوم و ثبات داشته باشم در پست گذاشتن (این در صورتی هست که اصلا من اینستا نداشتم و اصلا بلدش نبودم و نیستم الانشم ولی چون بهم گفته شده باید انجامش بدم)

    7.سعی کنم روش های مختلف رو اجرا کنم تا نتیجه مورد نظرم رو پیدا کنم و با همون روش پیش برم

    و…..

    امیدوارم که تونسته باشم بهتر خودم رو بشناسم و توی این سلسله فایل ها به شناخت بهتری از خودم برسم

    ممنونتم اسناد جانم برای این آگاهی های ناب الهی

    دوستون دارم

    در پناه ایزد یکتا شاد باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  3. -
    حامد نظافت گفته:
    مدت عضویت: 3182 روز

    سلام استاد عزیز و دوستان گرامی ،ممنونم بابت این فایلها که پر از آگاهیه ،این فایل منو یاد دوره عزت نفس انداخت ،و اینکه این دوره چقدر در من تغییر ایجاد مخصوصا در این زمینه ،من شخصی بودم که به شدت خودمو موقع اشتباه سرزنش میکردم و داستان برای خودم درست میکردم ،که رها شدن ازش خیلی کار داشت ،اما خدا رو شکر الان به لطف خدا و استاد عزیز ،رفتارم با خودم در حین انجام کارها به شکل اشتباه متفاوت شده ،همین امروزم تو کارم یک اشتباه کردم و اصلا به فکر سرزنش و …نرفتم ولی با خودم گفتم که باید سعی کنم اینجوری عمل کنم و بهترش کنم و رفتم با دوستمم صحبت کردم که تجربش بیشتره تو این کار که کجاش رو درست کنم بهتر میشه و درسش رو دریافت کردمو اینکه من آدمیم که خیلی تکرار میکنم ،یکسری جاها بوده که نتیجه نداده اما یکسری جاها هم بوده که نتیجه بخش بوده برام و با یکبار دوبار کم نیاوردم والبته مسلما اونهایی هم جواب نداده ،باید یکسری تغییرات ایجاد میکردم که بعدها متوجه شدم ،خدا روشکر که با این مسیر آشنا شدم و از خدا میخوام تا همواره منو در این مسیر نگه داره و همینطور همگی در این سایت رو .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  4. -
    یاسمن اسدنژاد گفته:
    مدت عضویت: 1903 روز

    سلام بر عزیزانم

    استاد عزیزم خیلی از شما ممنونم برای این فایلهای ارزشمند و ارائه این سوالاتی که واقعا باعث خودشناسی میشه

    خب من توو این اواخر اشتباهات کوچیکی کردم که اولش یه کم ناراحت شدم اما اصلا چیزای مهمی نبودن دقیقلا مثل مثالی که درباره آشپزی زدین خیلی وقتا توو آشپزی اشتباهاتی میکنم که با خودم میگم ای کاش این کارو نمیکردم یا ای کاش این کارو میکردم ولی انقدر مهم نبوده که حسمو بد کنه اما یه اشتباه بزرگی که پارسال انجام دادم اعتماد بی جا به یک فرد غریبه بود که من سر اون اشتباه خیلی خودمو سرزنش کردم

    من پارسال توو فضای مجازی با یه خانمی آشنا شدم و بعد از یکی دو ماه ایشون با ترفندهای خودشون منو برد داخل نتورک و البته که تقصیر خودم بود که بدون تحقیق و پرس و جو به یک فرد غریبه اعتماد کردم و هر چی پول داشتم وارد نتوورک کردم

    حالا گذشته از همه اینا اشتباه بزرگ بعدیم این بود که خواهرمو وارد نتورک کردم و اون هم به من اعتماد کرد و پولهاشو وارد نتورک کرد و بعد از یک ماه من متوجه شدم که دارم راهو اشتباه میرم و فهمیدم که اونا هم حرف و عملشون یکی نیست و بعد فایل شما استاد عزیز رو گوش دادم مطمئن شدم و دیگه ادامه ندادم

    و بابت اینکه خواهرمو وارد این کار کرده بودم بسیار احساس پشیمونی میکردم و خودمم احساس میکردم که گول خوردم و اونا از سادگی من سو استفاده کردن و من تا چند ماه بابت این موضوع عصبانی بودم هم از دست خودم و هم از دست اون خانمی که منو برد و زیر مجموعه خودش کرد و بیشتر از همه احساس عذاب وجدان داشتم از اینکه خواهرمو بردم و هیچ کدوم نتیجه ای نگرفتیم

    حالا من چه درسهایی از این اشتباهم گرفتم

    یک ، الکی به کسی اعتماد نکنم

    دو، وقتی میخوام یه کاری رو شروع کنم حسابی درموردش تحقیق کنم

    سه، وقتی خودم از یه کاری نتیجه نگرفتم کس دیگه ای رو وارد کار نکنم

    چهار، نشانه ها و الهامات رو جدی بگیرم( چون چندتا نشانه واضح برام به وجود اومده بود که سرمایه مو وارد کار نکنم و خواهرمو نیارم اما من اونارو جدی نگرفتم)

    اما این اشتباهم نکات مثبت هم برام داشت :

    یک، من وقتی وارد نتورک شدم یه سری دوره ها و کلاس ها برامون برگزار میکردن که من در اونجا عالی عمل میکردم یعنی انگار داشتم میرفتم دانشگاه و شاگرد اول کلاس بودم و مباحث جدید رو خیلی عالی میفهمیدم و درک میکردم و این به من این باورو داد که من هنوز هم قدرت یادگیری چیزهای جدید رو دارم

    دو، صبح ها قبل از شروع کار مراسم شکرگزاری داشتیم و من پا میشدم با اعتماد به نفس بین اون همه زن و مرد شکرگزاری میکردم و این خیلی بهم اعتماد به نفس میداد و این خیلی برای منی که توو جمع راحت نبودم خوب بود

    سه، من تونستم یه سری از محصولاتی که خریده بودم بفروشم و این هم خیلی به افزایش التماد به نفسم کمک کرد

    چهار، رفتن به نتوورک باعث شد ایمان من آموزشهای استاد و قوانین الهی به وجود بیاد

    پنج، مطمئن شدم هدایتهای الله همیشه هست و خداوند به من کمک میکنه

    و خدارو شکر میکنم که من کلا یک ماه اونجا بودم و به جز خواهرم کس دیگه ای رو نبردم و از کسی پول قرض نگرفتم برای اینکه خرید کنم و فقط یک تجربه بود که چشم و گوش منو نسبت به خیلی از مسائل باز کرد و اتفاقا وقتی از نتورک اومدم بیرون خیلی مصمم شدم که به موفقیت مالی برسم و الان خدارو شکر به جایی رسیدم که خیلی راحت میتونم پولی رو که خواهرم وارد کار کرد رو بهش برگردونم و همین راه مستقیم رو پیش برم

    استاد عزیزم و خانم شایسته عزیزم بی نهایت از شما ممنونم برای این فایل بسیار ارزشمند

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  5. -
    رڼا ځاځی گفته:
    مدت عضویت: 1691 روز

    سلام به استاد مهربان و دوستان سایت

    من میخواهم از شکست بزرګم قصه کنم مه از کوچکی عشقم ورزش بود خوب حالی نمیفامم که واقعا عشقم بود یا نې یا بخاطر ایکه برادرم تکواندو میرفت و مه اجازه بیرون رفتن از خانه ره نداشتم شاید به ای خاطر شوق اش ره داشتم خوب مه وختی 19 ساله بودم پنهانی جیم ره شروع کردم از فامیل خوب جیم مقصد اصلیم نبود ولې چون مه بی نهایت ضعیف بودم و در او سن 38 کیلو وزن داشتم و بخاطر لت و کوب زیاد که در خانواده شده بودم عضلاتم پاره و ضعیف شده بودن خوب و جیم اولین جای بود که پیدا کردم چون در افغانستان جاهای ورزشی بری دختر ها بیسیار کم است و مه در نبود پول شروع کردم و اهسته اهسته عضلاتم کمی قوی تر شدن همیقسم اهسته چند ماه کلپ پانکریشن رفتم و بعدش بوکسنګ و اخرش عشقم فریفایت یا MMA ره شروع کردم ده ای رشته است که ده سخترین شرایط شروع کردم که فیس اش ره پرداخته میتانستم و همچنان خطر ایکه پدرم و برادرم خبر نشون که حتی باعثم مرګ قطعی ام میشد چون کلپ بوکسنګ و فریفایت ده افغانستان زنانه نیست ای رشته ها تنها برای مردها مهیا بود و مه با مردها یکجا تمرین میکدم یعنی مرګ قطعی به خودم انتخاب کده بودم خوب هدفم تاکید بر این است که حتی جانم ره بخاطرش ده خطر انداخته بودم ازار و اذیت جنسی که میشدم جدا بود ولی ده هنګام تمرین ایقدر حس خوب داشتم که هیچ خوشی دنیا همرایش مقایسه نمیشه ده قصه هیچ چیزی نبودم فقط میخاستم بتانم در مسابقات اشتراک کنم و خودم ره اماده بسازم خوب ده میان توقف کرونا هم امد و سفرم به ترکیه هم امد حتی تا ای حد که به خودم اجازه فکر هیچ چیزی ره جز فریفایت به ذهن و مغزم نمیدادم هرګز خود ارضایی نمیکدم و ویدیو یا تصویری نمیدیم تا انرژی ام در هنګام ورزشم کمتر شوه از موبایل و انترنت یک استفاده میکردم فایلهای استاد عباس منش ره ګوش میکردم و ویدیو های مسابقات UFC و one championship را میدیدم و بخودم پلان سنجیده بودم که تا 25 ساله ګیم قهرمانی one championship را بدست میارم وزن سبک وزن را چون تنها سازمان که وزن و قد مره میپذرد در مسابقات این سازمان است ولی خیالات UFC ره هم داشتم میګفتم شاید خدا چاره ره برم برابر بسازه تا ده 30 ساله ګیم قهرمان ای سازمان هم شوم تمریناتم ره روز به روز بیشتر میکدم روز سه ساعت تمرین ثقیل که مردهای زیادی نمیتانست همرایم ادامه بته ره میکدم هر حرکت و تمرین ره بهتر تر از هشتاد فیصد بچه های کلپ انجام میدادم ده هنګام تمرین خسته نمیشدم ولی ده فایت خیلی ضعیف بودم در اصل اولا خوب بود زود پیشرفت کدم ولی از مدتی پس اګه یک ضربه در رویم میخورد و سر خودم فشار میاوردم که چرا ایطور شد چطور بتانم ده مقابل حرکت جوابدهنده ره بکنم یا یک حرکت ره غلط میکدم سر خودم سخت میګرفتم که چرا ای حرکت ره درست انجام ندادی و یک چیزی دګه که بخاطر مشکلات خانواده ګیم حتی از شنیدن صدای پای مرد میترسیدم ولی خدا ره شکر با همی فایت کردنها ایقدر شجاع شدم که با مردها درست جنګ میکردم او زما ای ترس از مرد هم در فایت مره ضعیف میکرد و مه در درون خودم ره جنګ میکردم که چرا درست فایت نمیکنی ای هنګام وظیفه که میرفتم با وجود که کل پول ام ره ورزشم و خوراکم مصرف میکدم ولی خوراکم بیسیار ضعیف بود اهسته اهسته بعد چند مسابقه که داشتم دګه از مسابقه خبری نشد و ماندم تنها در کلپ یک دختر تاپ دګه چیزی نی و بعدش سقوط افغانستان و خانه نشین شدن تمام زنها ای باعث شد که دګه به ورزش که تمام زنده ګی ام و از جانم بخاطرش تیر بود دګه دلسرد شوم چون با چند سال مصرف تلاش تا اخرین حد توان و توقفهای که در میانش امد چون رشته ما طوری بود اګر یک ماه هم رها میکردی اګه دوباره شروع میکدی دوبار از مرحله اول خود ره اماده میساختی ای بزرګترین شکستم بود و همچنان لذت بخشترین صحنه زند ګیم هم و میفامم تنها افکار منفی خودم و توقع بیش از حد از خودم باعث شد تا ثمره زحمات پنج ساله ام ره نبیبنم

    حالا یک هدف دګه که بخودم انتخاب کردی لغات هفت کتاب انګلیسی ره یاد بیګیرم در دو یا سه ماه مه قبلا با تمام تلاشم روزی ده تا لغت انګلیسی ره هم یاد ګرفته نمیتانستم علت اش هم ای بود که مه به لغت یک لاین مکمل معنا مینوشتم و کوشش میکدم که تمام معنا های یک لغت ره یاد بیګیریم ای هم فشار اوردن سر خودم بود که باید یک لغت ره با تمام معناهایش باید یاد بیګیریم ولی یک هفته میشه تصمیم ګرفتم تا هر لفغ ره یک معنایش را یاد بیګیرم و خدا ره شکر یک کتا ام ره بخیر فردا ختم میکنم و مه تانستم یک کتاب با پانزده یونت تمام لغات اش ره که با فردا میشه 6 روز یاد بیګیرم بالای خودم افتخار میکنم که یک کتاب ره ده چند روز مکمل کردم و فردا یک تکرار مکملش ره میکنم

    در نتیجه مه قبلا بی نهایت خفه میشدم که یک کاری ره غلط میکدم وام در مورد هدفم مخصوصا چون اویل افکار منفی ده ذهنم میامد و مه به خودم میګفتم حقت است که ای مشکلات سرت میایه باید ازی بدتر شوی چرا هر بار به موضوعات منفی فکر میکنی حالی شکر کمتر شده هم افکار منفی ام او هم از وختی که قبول کردیم که ای طبیعی است که فکر منفی ده ذهنم میایه و دګه سر خودم سخت نګرفتم و توجه برش نکدم و هر وختی که فکر مثبت داشتم ره به خودم بولد میکدم و به خودم یاد میکدم که بیسیار یک کار خوب کردی ای وخت که مثبت فکر کردی اینجا هم ایره یاد ګرفتم که به افکار منفی ام توجه نکنم تا زیات شوه به افکار مثبتم توجه کنم تا زیات شوه و خدا ره شکر افکار منفی ام کمتر شده حتی مشکلات زنده ګیم بیسیار خیره و کوچک شده که به نظرم نمیایه و از همه بزرګتر از او جنګ و نارامی درونی ام ازاد شدم و از درون بیسیار راحت هستم دنیای درونم امن شده خدا ره شکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  6. -
    نانا مهدیان گفته:
    مدت عضویت: 890 روز

    سلام بر استاد عزیزم و مریم جان نازنینم

    سلام به تمام خانواده بزرگم در سایت

    سپاسگذار خداوندی هستم که همواره در حال هدایت کردن منه

    خدایا شکرت که با استاد و درسهای بی نظیرش آگاهی های لازم برای داشتن باورهای درست آشنا کردی

    من بیشتر اوقات بیکاریم را در سایت می‌گذارند و فایلهای رایگان و کامنتهای دوستان را می‌خوانم و تحسین میکنم که چه باورهای درست و نابی در این سایت وجود داره خدایا شکرت و هزاران بار شکرت

    سوال این جلسه = چه اشتباهی اخیرا رخ داده و واکنش من به آن چه بوده ؟

    جواب = من چند بار از همکارم خواستم ملکی را معرفی کنه تا من روی آن کار کنم و به سازنده هایی که میشناسم معرفی کنم برای ساخت ، که متاسفانه فایلش الکی بود و من اشتباه کردم و باور کردم حرف همکارم را و این اشتباه اخیر من بود چون سازنده م بهم پیام میداد که جلسه بزار و ناچار شدم بگم مالک دیگه نمیخواد ملکش ساخته بشه .

    سوال چه احساسی در آن لحظه داشتم ؟

    جواب = اول ناراحت شدم بعد به خودم گفتم اشتباه از سمت خودمه و خوبه که متوجه شدم و ببینم چه درسی از این ماجرا میگیرم

    تمرین این جلسه :

    سوال چه اشتباهی اخیرا مرتکب شدی ؟

    جواب= یکماه پیش من از دفتری که مشغول کار بودم به دفتر دیگری تغییر مکان دادم و در آنجا با افراد جدیدی آشنا شدم و در میز کناریم یک همکاری که در این شغل قدیمی بود( بنگاه املاک) نشسته بود ، من گفتم بزار ازش کمک بگیرم ببینم مشتری چی داره و یا مشارکت چی داره من انجام بدم دیدم ادعا کرد من دارم و بهت فایل میدم روی آن کار کنی و خلاصه هی من منتظر بودم بعد چند روز یه فایلی رو معرفی کرد که روی اون کار کنم من شروع کردم به تماس گرفتن با سازندگان منطقه و خلاصه بعد متوجه شدم که فایل الکی معرفی کرده

    مرحله دوم تمرین :

    چه احساسی در آن لحظه داشتم؟

    جواب= اول ناراحت شدم که این چه کاریه که کرد بعد به خودم گفتم اشتباه از سمت خودمه و اشکالی نداره منکه به مهندس گفتم فایل یکی از همکارای منه و میگم برات یه ملک دیگه پیدا میکنم که شرایطش هم خوب باشه

    چه درسی من از این اشتباه گرفتم ؟

    جواب= من باید حواسم باشه که وقتی ملکی معرفی می‌کنند خودم اول پیگیری کنم اگر درست بود به مشتریم معرفی کنم و کار رو درست ببرم جلو .

    مرحل سوم تمرین=

    درسی که برای من داره اینه که به توانایی‌های خودم اعتماد داشته باشم و به خودم بگم اشکالی نداره خودم با مالکین صحبت میکنم و انگیزه میگیرم تا بهتر عمل کنم

    مرحله چهارم تمرین =

    چه ایده و راهکاری برای این مسئله دارم ؟

    جواب= ایده و راهکارهام اینه که ارتباطم را با مالکین بیشتر کنم با آنها وارد مذاکره بشم و دلایلی بیاورم که چرا بهتره اینکار را انجام دهیم و یا از خودشان بخواهم راهکار بدهند که چه صحبتی با خریدار بکنم درباره ویژگی‌های این ملک و خود مالک ایده ها راهکارهای خوبی ارائه می‌دهند و در اینجا میفهمم که مالک چه دیدی نسبت به ملکش داره و من هم از همان طریق وارد عمل میشم و کارمو جلو میبرم

    البته قبلا اینطور نبودم چون روی خودم در این یکسال که عضو سایت شدم کار میکنم افکارم تغییر کرده و اگر مسئله ای منو ناراحت و یا عصبانی بکنه چند لحظه است بعد به خودم یادآور میشوم که اشکالی نداره ، پیش میاد ، به نکات مثبت قضیه نگاه کن و باید ببینم چه درسی میتونم ازش بگیرم که باعث بهبودی کارهایم شود

    باتشکر از شما استاد عزیزم بابت این فایل آموزنده

    خدایا شکرت که همواره ما را هدایت میکنی به را راست و توحید

    برای استاد عزیزم و خانم شایسته نازنین و دوستان عزیزم در سایت همگی درپناه خداوند شاد و سالم و ثروتمند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  7. -
    ایمان عزیزی نژاد گفته:
    مدت عضویت: 997 روز

    به نام خدای هدایتگرم

    سلام و درد بی پایان خدمت استاد عزیز و خانم شایسته مهربان و دوستان عزیزم

    من در گذشته یک اشتباه را مرتکب شدم و هر روز خودم را سرزنش میکردم و تا موجب شد مجددا همون اشتباه را بارها و بارها تکرار کنم و هر بار باز خودم را سرزنش میکردم و آنقدر غرق در سشرزنش و احساس گناه بودم تا اینکه غرق در نتایج اون اشتباه شدم و تا جایی که فکر میکردم هیچ راهی برای بیرون اومدن از این منجلاب وجود نداره اما روزی که تصمیم گرفتم خودم را ببخشم و با خودم در صلح باشم چندین راه حل برای برداشتن این موانع به ذهنم خطور کرد تا جایی که الان در مرحله حل مسئله خودم هستم و اعتماد به نفسمم داره بالاتر میره

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    شیدا و مهرک گفته:
    مدت عضویت: 1736 روز

    سلام به استاد عزیزم ودوستان خوبم

    اول از همه بگم که الان که دارم این کامنت رو مینویسم کلی احساسم خوبه هوا فوق العاده و بهاریه درحال گوش دادن فایل استاد هستم وپروژه ام رو تموم کردم که قبلا انجامش برام غیرممکن بود

    استاد عزیزم ازتون بسیار سپاسگذارم بابت این فایل عالی

    امروز که داشتم به این فایل گوش میدادم و تو ذهنم دنبال جواب های سوالاتتون تو ذهنم بودم

    اشتباهات زیادی از خودم یادم اومد و به این فکرکردم که بعد از هرکدوم از اون اشتباهات چه احساسی داشتم چجوری فکر کردم

    دیدم من به یک چیزی باور داشتم همیشه در مورد اشتباه کردن و همیشه یک نوع افکار داشتم و یک نوع احساس

    من هیچ وقت خودم رو سرزنش نمیکنم به خاطر اشتباهاتم

    همیشه به خودم میگفتم من اولین بار که دارم این زندگی رو تجربه میکنم و طبیعیه که اشتباه کنم

    و هیچ وقت بابت اشتباهاتم ناراحت نشدم این رفتار از زمان بچگی من درون من بود

    اما نمیتونم بگم تو این موضوع 100 درصد خوب بودم

    تو بعضی از موارد اشتباهاتم اذیتم میکرد و حتی سالها بعد هم که بهش فکر میکردم همون حس خجالت بهم دست میداد

    اون هم وقتی که تو یک جمعی یه حرکتی حرفی رفتاری که به اصطلاح خیلی ضایع بوده

    تو این مورد خیلی اذیت میشدم بارها به خودم میگفتم چرا اینکارو کردی

    اما به مرور زمان با شناخت قوانین فهمیدم آقا همه ی ادم ها یه همچین چیزی رو بارها انجام دادن دوما اصلا ضایع هم باشه اصلا مهم نیست بقیه چه فکری میکنند در مورد من بعد از اون رفتار یا حرف من

    وقتی به این درک رسیدم خیلی خیلی کم این مورد اذیتم کرد و تقریبا دیگه ندارمش تو درونم

    اما آخرین و بولد ترین اشتباهی که داشتم و ازش درس گرفتم

    سکوت کردن وادامه دادن ارتباطم با کسی که بهم بی احترامی میکنه و خوردم میکنه و من فقط به خاطر شرایطم هیچی نمیگم و بهش احترام میزارم

    که ضربه بدی هم از این اشتباه خوردم

    من کلا آدمی هستم که به همه آدم ها احترام میزارم و واقعا در ارتباطاتم آدم خوب و درست وبدون حاشیه ای هستم

    اما اینکه کسی خیلی راحت بهت بی احترامی و بی ادبی کنه هرروز شخصیتت رو خورد کنه و تو به خاطرشرایط مالی سکوت کنی نه تنها اشتباه بزرگی هست بلکه بدترین نوع شرک و بی ایمانی به الله یکتاس

    و بعد از اینکه از این اشتباهم ضربه خوردم

    باز هم بدون احساس بد ازش خیلییییی درس بزرگی گرفتم و با مهرک بارها از درس هایی که گرفتیم تجربه هایی که به دست آوردیم صحبت کردیم و خدارو شکر کردیم که اینقدر بزرگ تر شدیم

    اصولا از این نوع اشتباهات واقعا درس میگیریم و میشینیم با عشقم ساعت ها در مورد نکات مثبتی که از این اشتباه به دست آوردیم صحبت میکنیم

    اما در مورد اشتباهاتی مثل

    خراب شدن غذا یا شکستن یه ظرفی یا اشتباه انجام دادن یک کاری اااااااصلا حتی ذره ایی ناراحت نمیشم

    واگر کسی هم بخواد تو اون لحظه بهم حرفی بزنه که چرا این اشتباه کردی چرا خوب یاد نگرفتی چرا خوب کارتو انجام ندادی

    با اعتماد به نفس کامل میگم که هرکسی ممکنه این اشتباه رو بکنه هیچ اشکالی نداره دارم یاد میگریم یا دفعه اولی که دارم این کارو میکنم

    اااااماااا

    نکته مثبت تری که دارم اینه که

    توی 90 درصد اوقات از اشتباهاتم درس میگیریمو دیگههه تکرارش نمیکنم

    و اگر تکرارش کنم اونجاس که احساسم بد میشه و خودم رو سرزنش میکنم

    و از اونجایی که اصلا از دعوا کردن خودم خوشم نمیاد اون اشتباه میشه آخرین اشتباه و تجربه

    بارها گفتم که تمام اشتباهات گذشته من باعث این شخصیت خوب و ارتباطات بهتر و رابطه عالی تر و شرایط مالی رو به پیشرفت من شده و بابتش از خداوند سپاسگذارم

    استاد عزیزم سپاسگذارم ازتون چقدر شما عالی هستی چقدر خوش هیکل و چهرتون زیبابه دلنشین هست چقدر قشنگ قانون رو توضیح میدید ممنونم ازتون و دوستتون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  9. -
    مریم گفته:
    مدت عضویت: 1002 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    سلام و درود خدمت استاد و تمام شاگردان استاد

    خدا قوت چه فایل ارزشمندی

    اشتباه زیاد کردم در خونه داری در آشپزی در همه زندگی زیاد اشتباه داشتم و بارها خودمو سرزنش کردم که دیگه اون اشتباه تکرار نکنم

    چه قدر خودمو سرزنش کردم تحقیر کردم فکر کردم دفعه دیگه چه جوری انجام بدم

    همسرم بارها تحقیرم کرده و من هم واکنش نشان دادم باشه دیگه تکرار نمیشه مثلا سر غذا سر آرایش سر خرج خونه سر مهمان و ….

    الان کلاس خیاطی میرم و دوباره همسرم همش حس منفی میده یاد نمی گیری نرو دیره سنی ازت گذشته ولی من مقاومت دارم میرم با ذوق نمی دونم چرا مثل بقیه یاد نمی گیرم شاید حرفهای همسرم توی ذهن من تاثیر گذاشته

    تلقین بد که خیلی تاثیر داره

    خودم بارها موقعه دعوا کردن با همسرم خودمو سرزنش کردم که من باید کوتاه میامدم هیچی نمیگفتم تا بحث به این جاه نکشه درسی که من گرفتم اینه موقعه بحث اونجا رو ترک باید میکردم سکوت میکنم ادامه نمیدم

    با آموزهای استاد فهمیدم اشتباه جزعی از تکامل جهانه و موقعی که داری اشتباه میکنی داری تجربه کسب می کنی اشتباه کن تجربه کسب کن و اشتباه باعث تصمیم درست میشه حرکت کن قدم بردار و درس بگیر

    ذهنینت محدود کننده باعث میشه موقع اشتباه عصبانی بشی خودتو تحقیر کنی نگرش ات به خودت بد بشه

    و برای خودت سد درست کنی و تمام راهها رو ببندی که دیگه نمیشه دنیا به آخر رسیده

    اشتباه فرصتی برای یادگیری هست نباید فکر کنی بی عرضه هستی

    ذهنیت قدرتمند کننده برای پیشرفت آماده میشه که درسش گرفتی بلند شو دوباره این اشتباه به نفع منه که تکرار نکنم با آرامش این دفعه و تجربه بیشتر کارم انجام بدم

    با دید بهتری انجامش بدم که میتونم

    امیدوارم همه از این آموزه های عالی یاد بگیریم و شاگرد خوبی باشیم

    در پناه الله مهربان شاد و سالم و ثروتمند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  10. -
    قمر خانجانی گفته:
    مدت عضویت: 2718 روز

    سلام به استادعزیزم که سخاوتمندانه بی توقع وبی منت این همه اگاهی های ارزشمندوراهگشارادراختیارمان قرارمیدهد سپاسگزارم اززحمات بیدریغ شماوسلام به خانم شایسته مهربان واقاابراهیم وخانم فرهادی عزیزاززحمات شماعزیزان سپاسگزارم وسلام به تک تک بچه های نازنین این سایت الهی مدت یک ماهه که خودم راواردچالش یادگیری قلاب بافی کرده ام البته که لذت میبرم وطبق توصیه های استادعزیزم دارم ازیوتیوپ اموزش میبینم یعنی ازکانالهای مختلف بافتهای دلخواهم رایادمیگیرم اوایل برام واقعاچالش سختی بودچون قبلاقلاب بافی نکرده بودم ولی دوست داشتم یادبگیرم بعدخواهرم بهم قلاب دادویه کاموا وخواهردیگرم سه تاکاموادادوگفت لازمش ندارم یعنی من قدم برداشتم جهان لوازمش رابرام فراهم کرد خدایاشکرت به خودم قول دادم که مرحله به مرحله تکاملم راطی کنم ونخوام قدم بزرگ دریادگیری واموزش بردارم حالانمیخوام مراحل یادگیری ام رابنویسم ازصفرشروع کردم هرتکنیکی که یادمیگرفتم کلی ذوق میکردم ساعتهامینشستم ومیبافتم بافتهای مختلف راامتحان میکردم حدود20تابافت کوچولو درمدلهای متفاوت بافتم نگه داشتم تاچندسال بعدببینم که ازکجاشروع کردم خداراشکربرای تولدم که15بهمن بودبراخودم سوتین بافتم البته قبلش چندباربافتم وبازکردم چون تعدادزنجیره هاکم بودوبعدچندباردرست بافتم الانم دارم کراپ میبافم من هربارکه اشتباه میکردم شایدچندثانیه ناراحت میشدم امازوداحساسم رابهترمیکردم باتغییرنگاهم که اقااشکال نداره من تازه کارم یادش میگیرم منکه نبایدخودم باافرادمتخصص تواین حوزه مقایسه کنم اوناهم مثل من ازصفرشروع کردن اگر قراربودباچنداشتباه ناامیدبشن دیگه ادامه نمیدادن والان این هنراستپ میخوردوازبین میرفت یعنی همه ی کسانی که به یه موفقیتی رسیدندحتمااشتباهاتی درمسیرپیشرفتشان داشتن ولی انقدرعاشق هدفشون بودن ناامیدنشدن وباهرباراشتباه میفهمیدن که پس ازاین راه نمیشه مسیرراادامه دادبایدراه وروش دیگه ای راامتحان کنم وادامه میدادن درواقع بااشتباه کردن مسیرهای درست واسان برایشان واضح ترمیشدمن هم درهمین کارهرباراشتباه میکردم میگفتم خب حالافهمیدم این روش جواب نمیده پس اون روش امتحان میکنم البته که هرمهارتی یک سری قوانین خاص خودش راداردمثل اموزش ریاضی و..اماازانجایی که من دراین حرفه مبتدی هستم وتایادگیری کل قوانین قلاب بافی راه دارم پس درمسیراولیه اموزشم واقعانگران اشتباه کردن نیستم والان چیزایی که بافتم جلوی چشامه وهرلحظه خودم راتحسین میکنم ومیدونم که اگرباتعهدادامه دهم تایکسال اینده خیلی پیشرفت میکنم من واقعا دارم ازاین مسیرلذت میبرم تازه حتی ایده های خودم رااجرامیکنم وبافتم خیلی زیباترمیشودازانجایی که حین بافتن سربسمت پایین خم میشه وگردن بخاطرسکون زیادوپایین بودن شایددردبگیره ایده بهم الهام شدکه شال گردنم راچنددور دورگردنم بندازم تاگردنم بسمت پایین خم نشودودردنگیردوباانجام ان نتیجه عالی شدواقعا دیگه اذیت نمیشم خدایاشکرت بابت هدایت دائمی مابه سمت خواسته هایمان درپناه الله مهربان عزیزانم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: