ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 3 - صفحه 20 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/02/abasmanesh-2.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-02-07 20:36:482024-02-14 06:04:58ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 3شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام استاد عزیز ،
ممنونم به خاطر این فایل عالی که باعث شد به خودم رجوع کنم و فکر کنم و نحوه ی برخورد با خودم و موقعیت رو هنگام اشتباه کردنم مرور کنم و به خودشناسی بیشتری در مورد خودم برسم.
اشتباهی که من اخیرا مرتکب شدم در رانندگی بود که به خاطر یه بی دقتی و خواب آلودگی در رانندگی نزدیک خیابون شرکت با یه ماشین تصادف جزئی کردم .
چه واکنشی به این اشتباه نشون دادم ؟
اول از همه سعی کردم در مقابل صدای بلند آقای راننده و اعتراضاتش که خانوم حواست کجاست و چه وضعشه و … آرامشم رو حفظ کنم و از ایشون به خاطر اتفاقی که افتاده معذرت خواهی کنم و مسئولیتش رو بپذیرم .
چه احساسی داشتم؟
در لحظه حسم خیلی بد شد و به خودم میگفتم ببین الکی الکی یه هزینه ای برا خودت تراشیدی اما در فاصله ی خیلی کوتاهی احساسم رو بهتر کردم و مدام با خودم تکرار میکردم که : الخیر فی ما وقع ، آرام باش.
چه درسی از این اشتباه گرفتم ؟
متوجه شدم روزایی که خیلی زود بیدار میشم و خوابم کامل نیست در رانندگی دچار خواب آلودگی میشم و این برام خطرناکه و خدا و جهان شاید با این اتفاق که از نظر جسمی به خیر گذشت و ماشین من هیچیش نشد و فقط ماشین طرف مقابلم یکم جزئی آسیب دید میخواست این درس رو بهم بده که تو این حالت نباید رانندگی کنی و اگه درسش رو نگیرم و این موقعیت تکرار بشه ممکنه برام سنگین تر تموم بشه .
به چه شکل درسهام رو در عمل میتونم جبران کنم ؟
با تنظیم کردن وقت خوابم و حواس جمعی بیشتر در رانندگی سعی میکنم جلوی اتفاق مشابه رو بگیرم.
چطور با خودت برخورد کردی ؟
استاد راستش به خودم افتخار کردم که در مقابل برخورد تند فرد مقابلم من آرامشم رو حفظ کردم و مسئولیت این اتفاق رو پذیرفتم و از ایشون هم خیلی مودبانه معذرت خواهی کردم طوریکه بعد از تموم شدن کارهای ماشینش و بعد از اینکه هزینه ش رو بهش پرداخت کردم چندین بار ایشون از من به خاطر رفتار تندشون عذرخواهی کرد و در فرآیند یکی دو روزه ای که بابت تعمیر ماشینشون باهم صحبت میکردیم فوق العاده با احترام و ادب با من برخورد کرد و من این تغییر رفتار ایشون رو نتیجه ی رفتار درست خودم میدونم .
من واقعا در این اتفاق سعی کردم با خودم مهربون باشم و بگم اشکالی نداره و درسش رو بگیرم و یه تمرین خیلی خوب شد واسم که ببینیم چطور احساسم رو حتی در چنین شرایطی میتونم خوب نگه دارم و خداروشکر فکر میکنم از پسش براومدم.
دوستتون دارم و در پناه خدا :)
بنام خالق زیبایی ها
سلام به یادآوران نعمات زندگیمان و سلام به دوستان خوبم دراین مسیرالهی
خدایاشکرت
به اشتباه مهمی که اخیرا انجام دادی فکر کن. در آن زمان چه واکنشی داشتی و چطور با خودت برخورد کردی؟
آیا احساس شما این بود که:
” اشتباهی است که رخ داده و اشکالی ندارد. ببینم چه درسی برایم دارد؛ ببینم چه تغییر یا بهبودی ایجاد کنم که در آینده این اشتباه تکرار نشود؛ ببینم چطور می توانم در این موضوع بهتر شوم”؛
من دقیقا همینم
آیا به شدت خود را سرزنش کردی! نه اگرم باشه خیلی خیلی کم و در زمان کوتاه
آیا آن اشتباه را به شخصیت خود وصل کردی و به احساس ناتوانی رسیدی؟! میپذیرم ک خطایی من بوده و درستش میکنم
آیا به این نتیجه رسیدی که کلا به درد این کار نمیخوری؟!
اگه علاقه نداشته باشم
واقعیتش استاد تواین زمینه من خیلی یادم نمیاد که اشتباه بزرگی کرده باشم اخیرا
ولی ی مثال خیلی کوچیک میزنم که جدیدا برام رخ داده
من ی تماسی از ی مراجعه کننده ای داشتم که اون خانم میخواست با همکار من صحبت کنه و چندین بار اسم همکارمو پشت گوشی گفت منتهی من برا اینکه مشکلشوبرطرف کنم خودمومعرفی نکردم و اون شخص خیلی ابراز علاقه میکرد تا اینکه متوجه شد من نیستم اون فرد موردنظر
و از اینکه من خودمومعرفی نکردم خیلی ناراحت شد و خیلی تندبامن صحبت کردو قطع کرد تماسشو
اینجا من ی حسی داشتم و اون اینکه من اشتباه کردم باید خودمومعرفی میکردم حق داره اشتباه کردم
و ی حس درگیری ذهنی پیداکردم
تا اینکه همکارمودیدم و بهش گفتم جریانووازش خواستم ازطرف من عذرخواهی کنه و حتی به همکارم گفتم درست میگه من باید خودمومعرفی میکردم تا بنده خدا اینقدر ابراز علاقه نکنه
این مورد خیلی کوچیک و حتی پیشه پا افتاده ذهن منوبه خودش درگیر کرد و من همون لحظه به خودم گفتم خب که چی
شد دیگه
من بعدخودمومعرفی میکنم
وهمینکاروکردم
استادمن هروقت اشتباهی میکنم خودموسرزنش نمیکنم و همیشه به خودم میگم خب شد دیگه
فداسرم
یادمه تو جراحی ی اتفاقی افتاد که خطایی کاری من بود و همزمان هم من به خودم و هم پزشکم به من گفت فدای سرت
و گذر کردیم و من دقتموبیشترکردم و برایش راه حل پیدا کردم
درستش میکنم
فدای سرم
اصلا همین آسان گرفتن به خودم باعث شده که همه بهم بگن دنیارواب ببره آرزو رو خواب میبره اینقدر که من خونسردم و با آرامش گذرمیکنم
از نظر دیگران اینه ولی بنظر من هیچ عجله ای برای هیچ کاری نیس با آرامش میشه خیلی از کارهاروبا کیفیت بالا انجام داد
خدایاشکرت
شادباشید
﴿قُلْ هُوَ رَبِّی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ﴾
بگو:او”ﷲ”پروردگارمناست،
معبودىجزاونیست،ومنبراوتوکلکردم.
سورهٔرعـد/3٠
سلام به استادعزیزم ومریم جانم
وهمه دوستانم در این مکان مقدس
خداروشکر بابت دیدن طلوعی دیگر تا یادم باشد برای هرلحظه ای که می گذرد شاکروسپاسگزار باشم وبنده ای باشم که امروز کارنامه ای درخشان برای خداوندم ارائه دهم وهمین باعث تمرکز بهتر وبا کیفیت تری شده روی رفتارعملکردم ،الهی شکرت.
چند روز پیش در مورد املت پختن تجربه دادم و اشتباهم را پذیرفتم که باید موقعی که کاری انجام می دهم تمام سعی ام تمرکز بر روی همان کار باشد واین باعث شد که دیگر دنبال خلوتی نباشم برای سرزنش کردن خود وناراحتی ودل گیری بلکه بپذیرم مرتبه بعد عالی تر عمل کرده ومهم تر از آن بدنبال دلایل به وقوع پیوستن این مسئله باشم وسعی کنم تا کاری را با تمرکز وکیفیت ارائه دهم .
خداروشکر می کنم در دوره دوازده قدم این نکته طلایی استاد همیشه آویزه گوش های کوچک وخوشگلم کرده ام مثل گوشواره زیبایی که اشتباه نباید بیشتر از یکبار تکرار شوند واین بدین معنا نیست که اصلا نباید اشتباه کنم بلکه از یک سوراخ دوبار گزیده نشوم چون برای خودم باید درس عبرت باشد و یک تفاوتی با کسی که در این فضا وفرکانس نیست داشته باشم وهمین نکته کلیدی وارزشمند باعث شده سعی کنم مدیریت عالی تری داشته تا ضریب اشتباهات خود را به حداقل برسانم وتصمیم درست وصحیح بگیرم که خداروشکر با آگاهی های کسب شده از محضر استاد گرانقدرم تا به حال اشتباهی نکرده ام که خودموزندگیم آسیبی خورده باشد.
باز هم بی نهایت خدارو شاکروسپاسگزارم که مرا به اینمکان مقدس هدایت کرد مکانی لبریز از آگاهی های ناب که از زبان گهربار استادم شنیدم و عجب نوش دارویی هستند…..
در پناه خداوندمهربانم هرنفس شاد، سلامت وعالی باشید و بدرخشید، عاشقتونم.
خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت
متشکرم متشکرم متشکرم
درود وعشق فراوان به استاد عزیزم وخانم شایسته جان و دوستان همفرکانسی
بلافاصله بعد از مطرح شدن سوال استپ زدم در دفتر اینطور نوشتم
اشتباه اخیری که داشتم املت رو یکم خوش نمک کردم و بچه ها گفتن اگه ما شور کرده بودیم دعوا میکردی ولی من گفتم نه این اشتباه منه ومن قبول میکنم نمک زیاد زدم
ولی در مورد کار و شغلم اگه اشتباه کنم از درون خودم رو سرزنش میکنم
مثال یه ملک رو فروختم که بجاش دو زمین رو بسازم،تا نصف ونیمه پیش رفتم وبعدش ادامه ندادم هی امروز وفردا کردم که اول بزار مدیریت کارم رو بگیرم بعد با خیال راحت بسازم و بعضی موقع ها ذهن نجوا گرم،زر زر میکنه ولی زود حرف میزنم وقانعش میکنم به خودم میگم ببینی چه درسی بایدبگیری وسعی میکنم احساسات خودم رو خوب کنم سعی میکنم مسئولیت اشتباهی که کردم رو قبول کنم وتکرار نکنم با اینکه خیلی در مورد کارهایی که داشتم، شغل هایی که داشتم، اشتباه رو تکرار کردم ،الان که فکر میکنم میبینم یکی دوسالی هست اشتباه نکردم یا کمتر اشتباه کردم
(((تمرین)))مرحله اول
اشتباه اخیری که داشتم
در مورد آموزشها یی که دارم ظبط میکنم
فکر میکنم اشتباهاتی داشتم و میتونستم بهتر آموزش ها رو ظبط کنم ((آموزشهای غیر حضوری خیاطی وبافتنی کفش بافی هست()))
اشتباهی که داشتم باید محتوا رو جدا میکردم هزینه هر کدوم هم جدا میگرفتم
(((تمرین دوم)))
بعد از اینکه متوجه اشتباهم شدم به خودم بیشتر وقت دادم و تمام کارهام رو روی دفتر تقسیم بندی کردم ،آموزش های بهتری درنظر گرفتم ،حتی آموزش ادیت گرفتم که ادیت هم خیلی بهتر انجام بدم ولی چند دقیقه ی اول خودم رو مقایسه میکردم که زود به خودم نهیب زدم تو باید به ایده ها عمل کنی تا ایده های بهتر بعدی تو ذهنت بیاد که اجرا کنی
ولی استاد یه چیزی که هست تمرکز من این یکی دوماه، چند جا هست اینو باید درست کنم و گاهی بخاطر همین که تمرکزم روی علاقه ام بزارم یا روی درآمدم
خیلی به حرفهاتون فکر میکنم به اونجا که در دوره حل مسائل فرمودین دوره تندخوانی رو از سایت برای همیشه برداشتین به مشاوره هایی که چندملیون بود و حذف کردین
منم باید تمرکز صدرصدی ام رو روی شغل
و درآمدم بزارم
تمرین)))))(((سوم
تقریبا تمرین سوم رو در قسمت بالا جواب دادم
با تمرینات خیلی خیلی خوب وعالی شما و
دوره ها ذهنتیت من بهتر شده قدرتمند تر شده الهی شکر
درسهایی که از اشتباهات اخیر گرفتم مثلا اگه غذایی که بچهها پختن و شور یا به نوعی خراب شد اول فکر میکنم اگه خودم بودم همین حرف رو که الان میخوام بزنم ،میزدم؟ و دعواشون نمیکنم
راجبه اشتباهی که در گرفتن آموزش های آنلاین دارم،درسی که گرفتم باعث شد محتوای بهتری پیدا کنم و وقت کمتری بزارم،ارزش بیشتری به کارم بدم
موقعیتهایی مشابه که توی ذهنم اومد و دارم اجرا میکنم بیشتر بخاطر همون اشتباهی کوچک ودرشتی بوده که انجام دادم.،پس این اشتباهات برام بد که نشد هیچ بهتر هم شد
و از یک زاویه قدرتمندی که دارم بهش نگاه میکنم اینه که تمرکزم رو برای یه شغل بزارم
با ذهنی قوی انگیزه ی عالی برای بهتر شدن ونتیجه گرفتن در کارم و برای رسیدن به نعمتهای قشنگ الهی تمرکز م رو بیشتر از قبل میزارم روی شغلی که دارم ولی بازم ذهن نجوا میکنه ولی من قوی هستم وجلوی نجوا و زر زدنش رو خواهم گرفت
(((تمرین چهارم)))
پس از اندیشه به سوالات مرحله قبل
ایده ای که سراغم اومد
یک،از اشتباهات باید پله ساخت برای طرقی کردن نه سرزنش برای پس رفت کردن یا درجا زدن
دو،،راهکارهایی که به ذهنم اومد رو قطعا اجرا خواهم کرد،عمل خواهم کرد و ایده ی جدیدی که گرفتم انگار یه تلنگری بود برام و اونم برای تمرینات این جلسه بود((تمرکزم رو یک جا بزارم))
کارم رو بهبود ببخشم روزی حداقل یه قدم بهتر از روز قبل بردارم،بهبود ببخشم ،در عمل اجرا کنم چرا که با اجرا کردن ایدهاست که ایده ی بهتر و جدیدتر به ذهنم میاد،با این روش ذهن رو قدرت میبخشم نه اینکه محدودش کنم به خودم قول دادم تمرینات رو با دل و جان انجام بدم
بی نهایت از خداوند متعال سپاسگزارم
استاد جان ممنونم
الهی زنده باشی ان شاالله
سلام
من واقعا قبلا اگر اشتباهی مرتکب میشدم کلی خودم رو سرزنش میکردم و بعد باعث میشد احساس ناتواتی و ناامیدی کنم کلی روی اعتماد به نفس و عزت نفسم تاثیر گذاشته بود ولی الان خداروشکر خیلی خوب شدم حتی توی کارم یه چیزی میخوام بسازم میگم اشکال نداره ایندفعه سعی میکنم از این قسمت درس بگیرم و دیگه این اشتباهون نکنم تجربه کسب میکنم و با خودم مهربونترم خودمو بیشتر دوست دارم درصورتی که قبلا خودمو سرزنش میکردم باعث میشد دوباره اون اشتباهو انجام بدم یا اصلا دیگه حرکتی نکنم
خداروشکر الان راضی ام از خودم تو این مورد بهتر هم میشم…
خب تمرین:اشتباهی که اخیرا انجام دادم این بود که در کارم خب من هیچ تجربه ای نداشتم و این کارو انجام نداده بودم اولش خیلی من کارم نامرتب بود تمیز و خوب در نمیومد ولی خداییش استاد اولین باری بود که خودم رو زیاد یا اصلا سرزنش نکردم خیلی آنی شاید حسم این بود چرا خوب در نمیاد و یکم خواست منو مقایسه کنه با خواهرم که تو این کار بهتره خوب اون آموزش دیده بود و از خیلی وقت پیش شروع کرده بود گفتم اونم که از اول بلد نبوده تمرین کرده یاد گرفته منم میتونم بعدش رفتم یکم تحقیق کردم تجربه کردم و یه کار بهتر و خوشگلتر ساختم و تمیزتر شد اون اشتباهاتم رو فهمیدم و دیگه انجام ندادم و گفتم من اول راهم هیچی از این کار بلد نبودم طبیعیه که بار اول خوب در نیاد کمالگرایی رو میزارم کنار مقایسه رو میزارم کنار نظر بقیه رو میزارم کنار من رقابتی ندارم با کسی این کار واقعا علاقمه دوسش دارم و خداروشکر هر چقدر نظر دیگران برام کم اهمیت تر میشه کمتر خودمو سرزنش میکنم واقعا این باورهای درست در ادامه ی این کار باید باشه و هی با خودم مرور میکنم روی دوره ی عزت نفس اخیرا کار کردم باید این سوخت باشه برای ادامه…
تمرین سوم:من چه درسی میتونم بگیرم از این اشتباهم که دیگه تکرارش نکنم یا با چه دیدی نگاه کنم که به خودم و توانایی هام شک نکنم:اینکه آقا هر کسی از اول که بهترین و پرفکت و بی نقص نبوده تو کارش با تمرین و استمرار حرفه ای شده
اینکه نظر دیگران مهم نیست نمیخوام به بقیه به خانوادم ثابت کنم که من توی هر کاری از اول بهترینم این ثابت کردن به بقیه که من از اول توی هر کاری بهترینم عالی ام یکم باید از ذهنم بیرون کنم این مسیر عشق و علاقمه من باید این کارو با عشق و حس خوب انجام بدم هر اشتباهی یه درسه برام که دفعه ی بعد بهتر بشم نمیخوام از همین اول به درآمد برسم یه کاری بسازم از همون اول دهن همه باز بمونه بگن چقدر عالیه یعنی میدونم تو این موضوع ثابت کردن و مهم بودن نظر بقیه یکم کار دارم به امید خدا پیش میرم فقط نباید درگیر مقایسه با بهترین ها و موفق ترین ها بشم در اول راه درگیر کمالگرایی درگیر حرف و نظر بقیه
تمرین بعدی :اون درسهایی که از اشتباه قبلم گرفتم چجوری عملی کنم تا بهبود پیدا کنم:اینکه از همون اول نخوام یه کار بزرگ و خفن رو انجام بدم از کارای کوچیکتر انجام بدم
از اون نکاتی که از آموزش ها و تجربه های دیگران گرفتم ایندفعه توی این کارم استفاده کنم میدونم آموزش دیدن بهتر میکنه کار و روندمو
هی نخوام همون کار اولمو بفروشم باید فقط برای لذت و یادگیری بیشترم باشه
فقط باید حرکت کنم اقدام کنم کمالگرایی رو بزارم کنار اینقدر کارای کوچیک یا تمرین انجام بدم تا خوب بشم تو این موضوع نه اینکه همه ی تمرکز و فکرم این باشه همین کارو شروع کنم بزرگ و حالا باید بهترین بشم تو همین کار اول نهههه تمرین و استمرار و تداوم شرط بهتر شدنه اقدام و ادامه
و تمرین آخر هم اینکه باید حواسم باشه که ذهنم دفعه ی بعد قدرتمند عمل میکنه با نه منو محدود میکنه سرزش میکنه وقتی که اشتباه میکنم
خب بزارید نکاتی که از این فایل یادگرفتم بنویسم که مرور بشه برام
من هنگام هر اشتباهی نباید فک کنم که دیگه من استعداد این کارو ندارم یا ناتوانم یا بدرد این کار نمیخورم
یا دیگران رو از ذهنم ببرم بیرون و حرف مردم رو که اونا منو بدرد نخور و ناتوان ببیند هنگام این اشتباه اونا چه فکری درمورد من میکنند
باید ببینم روشم کجای کارم اشتباهه درس بگیرم از تجربیات دیگران استفاده کنم که دیگه اون اشتباه رو انجام ندم
حتی بهترین و موفق ترین افراد هم ممکنه اشتباههای کاملا ساده ای رو انجام بدن این دلیلی برناتوانی و بی عرضگی اون فرد نیست نباید اشتباهات در کار و موضوعی رو به شخصیت خودم ربط بدم نه من توانایی دارم اصلا این ناتوانی و توانایی چیز مادرزادی نیست که من میتونم تو هر موضوعی که بخوام علاقه داشته باشم بهترین بشم با تمرین و استمرار مگه من از همون اول خوندن و نوشتن بلد بودم که بعدش موفقترین توی حوضه ی درس بودم نه با تمرین و ادامه و استمرار و کسب تجربه موفقترین بودم من خودمو باور دارم به توانایی هام باور دارم به خودم و توانایی هام ایمان دارم تمرین میکنم و ادامه میدم توی حوضه ی کارم تا مثل درس خوندن موفقترین بشم فقط با حس خوب ایمان و باورداشتن خودم و توانایی هام به امید خدا
فایلی بسیار مفیدی بود واقعا این فایلها در زمان مناسب دارند تهیه میشند و من آگاهی هاشون رو دریافت میکنم درست زمانی که نیاز دارم خوشحالم بخاطر این همزمانی
استاد نازنینم شما بینظیرید و ممنون که با عشق این آگاهی های ارزشمند رو در اختیارمون میزارید به امید عمل به این آگاهی ها…
سلام خدمت استاد عزیزم و مریم جان مهربانم
من یکی از اشنباهات اخیرام داد و فریاد زدن سر فرزندم به خاطر اینکه چرا برای درس خواندنش به من متکی هست و من باید کنارش باشم تا کارش رو انجام بده یا وقتی می ره سراغ درسش قبل از باز کردن کتابش من رو صدا می زنه.
خوب قبلش باز هم می گم من چون یه یچه درس خون بودم و از بچه گی توی کلم رفته بود اگر می خوای راحتر به شرایط مالی بهتر برسی باید درس بخونی و مدرک تحصیلی و کار داشته باشی ، پاشنه آشیلم روی درس خوندن پسرم هست که البته به لطف خداوند و دستان مهربانش استاد عزیز و مریم جان خیلی خوب روی خودم کار کردم و دیدم بله من در شغلهایی موفق بودم که هیچ مدرک تحصیلی و تجربه قبلی در مورد اون نداشتم . ولی وقتی در رفتار خودم دقت کردم دیدم درسته ه الان من دنبال مدرک تحصیلی نیستم ولی این پاشنه آشیل هنوز در وجودم اون هم به شکل دعوا و داد و بیداد سر فرزندم برای درسهاش وجود داره و یه حسی به من گفت فاطمه تو فکر می کنی که این باور تو عوض شده ، چون اگر عوض شده بود رفتار تو با فرزندنت که یه جورایی خودت هستی این طور نبود.
و روی خودم خیلی کار کردم. چند وقت پیش به هپین دلیل عصبانی شدم و شریع ذهنم رو کنترل کردم و به خود گفتم ، عزیزم آروم باش و برای اینکه توی اینجور مواقع عصبانی نشی ، اولا اگر وقت داشتی و کاری نداشتی می تونی از این زاویه نگاه کنی که وقتی پاسخ درسی فرزتدت رو می دی یه جورایی خودت از یادآوری درسهات لذت می بری ، پس اول به خاطر لذت خودت این کار رو بکن و اگر هم شرایطش رو نداشتی با آرامش به او بگو خودت برو و کارت رو انجام بده و بدون که اون هم توی مسیر رد و یاد گیری هست و به تدریج اعتماد کردن به خودش رو یاد می گیره و با آرامش محیط رو ترک کن ، تو که می دونی درس و ندرک تحصیلی عامل موثر موفقیت آدمها نیست و اصلا مهم نیست حتی اگر خودش تنهایی این دفعه و یا دفعه های بعد نمره خوبی نگیره ، بالاخره راه حل مسایلش رو پیدا می کنه.
و همین حرفها و تصمیمات باعث شد دفعه بعد خیلی خونسرد و راحت خانه رو ترک کنم و به فرزندم بگم من الان کار دارم . بدون دادو فریاد و بدون اینکه اعصاب خودم و فرزندم رو خورد کنم.
خدایا شکرت که تو کافی هستی برای آرامش رسیدن در هر زمینه ای .
و واقعا فکر نمی کردم که توحید و قدرت ندادن به غیر حتی باعث آرامش در روابط با فرزندت در خصوص عدم درس خواندنش می شه.
البته ناگفته نماند با کارهایی که روی خودم می کنم ، در حال حاضر فرزندم تکالیفش رو خودش سریع انجام می ده بدون اینکه من اصلا متوجه بشم و این درحالیه که قبلا بدای هر کاری به من وابسته بود.
خدایا شکرت و سپاسگزارم که جواب هر مسیله ای با توحید حل می شه. سپاسگزارم که من رو با این فرمول راحت ساده و کامل آشنا و آگاه کردی و سپاسگزارم که کمکم می کنی تا هر روز بهتر و خلاقانه تر از اون استقاده کنم و طعم زیبای زندگی در شایه بندگی تو رو بچشم.
شکر شکر شکر
سلام به استاد عزیزم و مریم خانم نارنین
استاد شما وااقعا استاد آزاد کردن ذهن هستید با این سوال های نابی که میپرسید
چهارشنبه هفته پیش پسرم گفت گلوم درد میکنه و بعدش نیم درجه تب داشت بعد از 12 ساعت هم تبش کلا قطع شد، من شربت سرماخوردگی و استامینوفن بهش دادم (به مامان دوستاش هم گفتم که نمیام کلاس روز بعدش یکیشون هی میگفت چرا نبردیش دکتر گول حال خوبش رو نخور و باید میبردیش دکتر) خب پسر من خداروشکر خوب شد، بود چند ماه پیش هم اینطوری شده بود و وقتی بردم دکتر گفت چیزیش نیست همون شربت سرماخوردگی رو تو خونه بهش دادی خوب بوده، ولی حرف دوستم باعث من عذاب وجدان بگیرم که چرا نبردمش دکتر(احساس گناه)
این یک هفته حالش کاملا خوب بود تا اینکه پنجشنبه دوباره تب کرد بردیم دکتر دو روز تب داشت و اسهال و استفراغ برای گلوش هم دارو گرفت گفت ویروسیه، زیاد شده جایی هم نرید. وقتی پسرم کامل حالش خوب شد و بردمش کلاس، دوستام پرسیدن چرا جلسه قبل نیومدی؟ گفتم پسرم یکم مریض شده بود هموون آدمی که قبلا گفت باید میبردیش دکتر گفت بخاطر این نبوده که اون هفته نبردیش دکتر؟ و دوباااره تمام وجود من شد عذاب وجدان گفتم نه این اسهال استفراغ بوده و فرق داشته، و پرسید الان بریدش دکتر؟ با این حرفش این احساس در من ایجاد شد که من مادر خوبی نیستم!
دلیل:
حرف مردم، نظر مردم، اگه دوستم اون حرف رو نمیزد من عمممرا احساس گناه میکردم، چون میگفتم یک هفته پسرم کاملا خوب شده بود، و یه مریضی دیگه گرفته، اگه همون عفونت قبلی تو بدنش بود که تب قطع نمیشد اما نظر دوستم باعث شد من فکر کنم نکنه اونا فکر میکنن من مادر بدی هستم (چون هممون بچه های همسن داریم)
درس:
1)هر موقع پسرم گفت گلوم درد میکنه ببرمش دکتر.
2)هییچ وقت پیش بقیه که باهاشون صمیمی نیستم چیزی از مریض شدن پسرم (یا هر موضوع منفی دیگه ای) نگم. (چون با این کار اظهار نظر میکنن و من خودم رو تحت فشار قرار میدم)
سلام خدمت استاد عزیزم و تمامی دوستان
یه اشتباهی که من انجام میدم اینه که در بعضی از مواقع خیلی زود واکنش نشون میدم نسبت به برخوردم با اطرافیان،مثلا طرف مقابل من به نظر من داره کار اشتباهی انجام میده یا حرف نادرستی داره میزنه قبلا من این رو خیلی واضح بهش میگفتم و همون لحظه واکنش نشون میدادم ولی در حال حاضر با توجه به این که روی خودم دارم کار میکنم و خیلی خودمو بهبود دادم ، الان در حال حاضر در مورد اون اشتباه یا حرف اشتباهی که طرف مقابل زده باهاش صحبت نمیکنم و واکنشی نشون نمیدم البته در اغلب موارد
ولی یه موردی رو فهمیدم اینه که من در ذهنم در مورد اشتباه یا حرف اشتباهی که طرف زده دارم فکر و تحلیل میکنم این اشتباهی هست که من باید بهبودش بدم واکنش گرا نباشم یا به عبارتی تدافعی عمل نکنم حتی در ذهنم
اولش که من اشتباهی انجام میدم یه مقدار عصبانی میشم در اغلب موارد من ناسزا و یا حرف بدی به زبون نمیارم و فقط در ذهنم ناراحت میشم ولی خداروشکر در زمان نسبتا خوبی سعی میکنم احساسم رو بهتر کنم و به این فکر میکنم که دیگه این اشتباه رو تکرار کنم البته اول اشتباه خودم رو می پذیرم یعنی تقصیر دیگران نمیندازم میگم من این اشتباه رو انجام دادم حالا خودمم باید به فکر اصلاح این اشتباهم باشم و با خودم فکر میکنم که چه کارهایی رو باید انجام بدم تا دیگه این اشتباه اتفاق نیفته
یه ایده ای که بنظرم میرسه اینه که اگه اشتباهی کردم این اشتباه رو به شخصیتم ربط ندم و نگم من آدم بدی هستم و … فقط این رو با خودم میگم من فقط این اشتباه رو کردم و باید سعی کنم اشتباهم رو تکرار نکنم و یه نقطه میزارم،این باعث میشه من دیگه اشتباهات بعدی رو که بواسطه این اشتباهم انجام دادم رو دیگه انجام ندم.به قولی خودم رو ریست میکنم و خودم رو آروم میکنم
ممنون از استاد عزیزم برای تهیه مجموعه این فایل ها
و ممنون از شما دوستان گرامی
ان شاءالله در پناه الله یکتا شاد و سلامت و سعادت مند در دنیا و آخرت باشید
با نام و یاد خدای مهربان حمایتگر و هدایتگر
سلام به استاد عزیزم و دوستان عزیزم تو این سایت الهی
اشتباه اخیری که انجام دادی رو بنویس؟
اشتباه اخیرم در مورد عدم تصمیم گیری به موقع و موندن تو شک و دودلی بود یعنی نمیتونستم تصمیم بگیرم که کدوم کارو انجام بدم
بنویس چه واکنشی نشون دادی آیا خودتو سرزنش کردی یا ازش درس گرفتی؟
من اول شروع به سرزنش خودم کردم و برچسب عدم توانایی در مورد تصمیم گیری به موقع به خودم زدم ولی بعد از گوش دادن به فایل سرمایهگذاری روی خودت از استاد عزیزم شروع کردم به نوشتن مزایا و معایب تصمیمات
و بالاخره بعد از نوشتن مزایا و معایب یک گزینه رو انتخاب کردم و گزینه دیگر را حذف کردم و چقدر به آرامش رسیدم وقتی تصمیممو گرفتم
چه درسی میتونی از این اشتباه بگیری؟
اگه تو شک و تردید و دودلی بمونم هر روز احساسم بد و بدتر میشه و احساس بد و بدتر باعث اتفاقات بد میشه و و رفته رفته من اعتماد به نفسمو از دست میدم و تواناییهامو از یاد میبرم و احساس عدم لیاقت میکنم
و اتفاقات بد به صورت رندم برای من بیفته
هر روز ضعیفتر و ضعیفتر میشم از لحاظ شخصیتی و دیگه حتی توانایی تصمیم گرفتن یک تصمیم کوچک رو ندارم
چطور درسهایی که گرفتم را در عمل استفاده کنم؟
درسی که گرفتم این بود که اولاً باید روی اعتماد به نفس و عزت نفسم کار کنم ارزشهامو بشناسم بدونم چی واسم مهمه بدونم چی واسم مهمه تو زندگی بر اساس ارزشهام تصمیم بگیرم و اگه تو موردی تو شک و دودلی بودم زودتر مزایا و معایبشو بنویسم و تصمیم بگیرم تو تردید وشک و دودلی نمونم و اگه اشتباه تصمیم بگیرم بهتر از موندن توی شک و دو دلی و احساس بده حداقل نتیجه تصمیممو میدونم و میتونم بهتر تصمیم بگیرم
سپاسگزارم ازتون بابت آگاهی های نابی که برای ما میذارید
به نام خدای مهربان
سلام استاد عزیزم و اعضای خونواده صمیمی عباسمنش، امیدوارم حالتون خوب لبتون خندون باشه، سپاس گذار خداوند که دوباره این فرصت داد تا بیام و یه کامنت دیگه توی این فضای روحانی بنویسم،
# نکته ها:
پذیرفتن اشتباهات و پذیرفتن اینکه اونها جزئی از روند پیشرفت من هستند،
پذیرش انتقاد دیگران از زاویه ای که خداوند داره یه پیغامی رو به من میده،
برای تغییر نتایج یک کار تکراری انجام ندم و شیوه خودم رو عوض کنم،
پذیرفتن خودم به عنوان کسی اشتباه میکنه و هیچ چیزی درست مطلق نیست، (به نام خداوند بخشنده و مهربان)
نجنگیدن با نجوا های ذهن و اعراض از اونا،
اشتباهات من نعمت های الهی هستند و برای وضوح بیشتر من در مسیر رشد،
پذیرفتن اشتباهات و کنترل ذهن یعنی اعراض از اونها،
مقایسه خودمون با دیگرانی که خیلی بالاتر ما هستند کار ذهن،
توجه به نکات مثبت ورودی هامون، توجه به اشتباهات باعث ظهور بیشتر اونها در ما میشه،
من مسئول تمام جوانب زندگیم هستم،
تواضع نقطه مقابل غرور،
ما توی هر زمینه توانایی پیشرفت تا بینهایت رو داریم به شرط تمرین و گسترش آگاهیمون،
هیچ محدودیتی در کار نیست محدودیت فقط توی ذهن ماست،
برای شروع شجاعت و شهامت مهمه نه هوش ذکاوت،
مغز توانایی یادگیری هر کاری رو داره،
بی اهمیت ترین چیز در جهان نظر مردم نسبت به منه،
سبک شخصی خودم رو داشته باشم برای زندگی،
همه آزادن هرجور دوست دارن درمورد من فکر کنن،
دنبال قانع کردن دیگران نباشم، دیگرانی وجود ندارن…
غرور باعث بروز اشتباهات تکراری در من میشه، غرور یکی از صفات خطاکاران در قرآن هست…
وقتی به دنبال حقیقت باشم دیگه تعصبی به نوع روش حل مسائل ندارم،
من توانایی حل هر موضع و مسئله ای رو در خودم دارم فقط باید روش مناسبش رو پیدا کنم،
همه انسان ها در پیشگاه خداوند برابرند، همه ما انسان ها به یک نوع سیستم عصبی یکسان برای پیشرفت دسترسی داریم،
احساس خوب در انجام کارها اشتباهات مارو کمتر میکنه،
#در مورد این جلسه و سوال قسمت اول که چه اشتباهی این اواخر مرتکب شدم و نحوه برخوردم با اون چطور بوده و ارتباطش با شخصیت من…؟
الان که دارم بهش خوب فکر میکنم اواخر سال پیش و اوایل سال جاری بود که اون حس خالی بودن و تنهایی رو برای اولین بار در خودم داشتم تجربه میکردم، گفتم که حدود چهار سال از آشنایی من با شما گذشته بود و من خیلی به حرف های شما فکر کرده بودم و نوع نگرش شمارو دوست داشتم و توی زندگی خودم اجرا میکردم…
این چهار سال که تموم شد وارد دوره جدیدی از زندگیم شدم و این مصادف شده بود با شروع تحقیقات من در قرآن برای پیبردن به حقیقت… و من خیلی جاهطلبانه یه این موضع نگاه میکنم که من هیچی کم تر از ابراهیم و محمد و علی و استاد و خیلی های دیگه ندارم و اگر همون ایمان و عمل داشته باشم اگر همون شخصیت قوی رو داشته باشم اگر همون حس تسلیم بودن داشته باشم خداوند تمام جهان به تسخیر من در میاره… خلاصه با خلوص نیت وارد این کار شده بودم و خیلی نتایج خوبی هم گرفته بودم و الهامات زیادی هم دریافت کردم جوری که وقتی از خواب بلند میشدم تا 5 تا 10 ثانیه و گاها بیشتر صداهایی رو میشنیدم و کم کم با هوشیار شدنم قطع میشدن، خیلی اون روز هارو خوب یادمه چون به شدت احساس تنها بودن میکردم و روی من فشار بود برای اینکه بهتر درک کنید مثل کسی بودم که وارد دل یه چالش جدید شده و یک مسئولیت سنگینی مثل رهبری یک جامعه ای رو به عهده گرفته و همه مردم منتظرن که ببینن این چه گلی به سرشون میزنه…
توی سرم پر از نجوا بود و از شما یاد گرفته بودم که روی هدفم تمرکز کنم و احساسی عمل نکنم فقط همین یادم بود چون خیلی تکرار کرده بودم با خودم و توی مغزم حک شده بود، اصلا نمیفهمیدم چی درسته و چی غلط ولی ادامه دادم گفتم نهایتش اینکه جونم از دست میدم و میمیرم ولی تلاشم کردم و اون دنیا حسرت نمیخورم که چرا…
یه تایمی بود که حتی به شما هم شک کرده بودم از شدت فشار و دیدم که خداوند داره منو اجابت میکنه و میگه هرجوری که تو فکر میکنی همون درست و به مواردی در آموزش ها شما و فایل ها تون برمیخوردم که با حرفاتون مقاییرت داشت، چیزهایی یادم میومد از شما که اصلا به حرفاتون ربطی نداشت و میگفت ببین استاد اونجوری که میگه نیست و دقیقا حرفاش برعکس اون چیزی هست که داره عمل میکنه و فقط اون چیزی که ما دوست داریم رو داره به ما میگه…
#چه احساسی نسبت به اشتباهم داشتم و چه برخوردی با خودم کردم؟
این روند ادامه داشت و من قرآن رو خوندم تا جایی که دیگه حسش نیومد که ادامه بدمش کلی مطلب یاداشت کرده بودم و با خوشه توی سیلو ذخیره کرده بودم ولی فکر کردم کاری که کردم اشتباه و من در مقامی نیستم که بتونم چیزی رو به عنوان… از قرآن استخراج کنم و توی زندگی خودم به کار بگیرم و اگه دیدم جواب داد به بقیه خودم هم کمک کنم تا به درک بهتری از خداوند برسن و همشون پاک کردم و گفتم اینو باید بسپرم به اهلش من که نمیتونم و علمش رو ندارم، استاد و امثال اون اگه تونستن سالها مطالعه کردن ولی من…
فکر میکردم اون احساس تنهایی که بخاطر تغییرات دیگه در من ایجاد شده بود نتیجه این کار به ظاهر اشتباه و من زیاده روی کردم یا توهم زدم…
من آدمی نیستم که زیاد خودم سرزنش کنم بخاطر اشتباهاتم و گفتم عیبی نداره دیگه اینکارو انجام نمیدم خودمو میبخشم و میسپرم به اهلش…
الان که تا حدودی زیادی دلیل اون احساسم درک کردم فهمیدم خداوند داشته به من پیغام میداده فعلا بسه بزار بقیش واسه بعدا تا شرایط استیبل بشه ولی من اشتباه فهمیدم نشونه اش رو…
میدونید استاد چی حس میکنم فکر میکنم شما این دوره رو برای من برگذار کردید انگار تمام سوال های که مطرح میکنید و تمرین هایی که میدید داره منو حول میده به سمت اون روزها، چون من هدفم رو انتخاب کردم اول سال و براش قدم برداشته بودم، داشتم و دارم تلاش میکنم تا بهتر بشم توش و اشتباهی جز این نیومد به ذهنم که از تحقیقاتم توی قرآن دست برداشتم… وای خدا چقدر من دوست دارم اون روز هارو انگار منو خدا بودیم دربرابر یه سونامی از نجواها ولی اینقدر نترس شده بودم و اینقدر به خودم گفته بودم که اگه لازم باشه جونمم میدم که حتی توی زندگی روز مره هم اینقدر نترس شده بودم که داشتم به خودم آسیب میرسوندم، یادمه با یه گروهی رفته بودم موتور سواری برگشتنا تنها بودم و از اونا جدا شدم از یه شیبی داشتم میومدم پایین وقتی فهمیدم چیکار کردم و چه شیبی رو اومدم پایین که نتونستم موتور کنترل کنم و خوردم زمین البته با موتور طرح هندا 125 سی سی و بعد فهمیدم زیاده از حد هم نباید نترس باشی و باید تعادل توی وجودت ایجاد کنی و این ترس برای بقای من لازم و جزئی از ساز و کار جهان نمیشه نباشه ولی جالب که هیچ آسبیی هم به من و موتورم وارد نشد و حتی یک راهنماشم نشکست…
دوست دارم دوباره شروع کنم به مطالعه قرآن، با درکی که الان نسبت به خودم و خدا و شغلم و جهان اطرافم دارم حتما به نتایج بزرگتری از قبلا دست پیدا میکنم، انگار خداوند داره هدایت میکنه منو از طریق شما و این دوره بینظیر به اون روزهای معنوی و خاص، میدونید استاد تمام اینها برای من یه نشونه هست که شما دقیقا زمانی این دوره شروع کردید که من نیاز داشتم و از خدا طلب هدایت کردم انگار بازتاب درون من هست این اتفاقات و اصلا هم اتفاقی نیست…
میدونم که چقدر دارید لذت میبرید از خوندن کامنتای ما استاد مهربونم و میدونم که این یکی از بزرگترین سپاس گذاری های شماست که اینقدر انسان تاثیر گذاری شدید در جهان اطرافتون، آگاهانه زندگیتون رو ساختید و به گونه ای که دیگران و عموم جامعه میخوان شکل نگرفتید… امیدوارم من هم بتونم عاشقتونم :)
#چه درسهایی میتونم از این اشتباهم بگیرم تا در آینده به کارم بیاد و کمتر اشتباه کنم، چه فرصت های برای رشد در آن هست تا به توانایی هایم ایمان بیشتری بیاورم؟
من تو شرایط احساسی تصمیم گرفتم به اون کار، چون دلیل اون احساس خلع و تنهایی رو نمیدونستم اونو احساس بد قلم داد کردم و این عمل بخاطر این اشتباه چون من آگاهانه این تصمیم رو نگرفتم و احساسات بر من غلبه کردن و به تصمیمات من سمت و سو دادن،
این اتفاق برای من یه مثال واضح میمونه که وقتی احساساتی هستی و حالت بده هیچ تصمیمی نگیر بزار با احساس خوب و آگاهانه تصمیم بگیر اگر نتایج دلخواهت رو میخوای بگیری، درون وجود ما مثل طبیعت بالا داره و پایین داره، شب داره روز داره، سرما و گرما داره، زشت داره زیبا داره، طوفان داره نسیم ملایم داره ولی کی یه موجود رشد میکنه وقتی که آرامش برقرار باشه…
این اشتباه من باعث شد تا من تکاملم رو بهتر بتونم توی درک قوانین الهی طی کنم من کلی مطالعه توی زمینه های دیگه انجام دادم و خودم رو توی شغلم گسترش دادم، مهارت های جدیدی کسب کردم و پا روی ترس های زیادی گذاشتم، شناخت بهتری از مردم به دست آوردم و خیلی چیز دیگه که کمک میکنه تا من توی قرآن به درک عمیقتری از کلام خداوند برسم،
ترکیب ویژگی های من در شغل و علاقمندی های دیگم و نوع نگرشم به قوانین الهی و دنیای فیزیکی که توشم میتونه منو به سبک شخصی برسونه که من همیشه آرزوش رو داشتم و دلیل خلقتم همین بوده، خدا هم داره همین جوری خدایی میکنه…
#چه ایده و راهکاری برای استفاده اون بازخورد ها در عمل دارم؟
احساساتی که خداوند در اختیار ما گذاشته برای تشخیص مسیرمون هست نه جهت دهی به اون، احساسات میتونن قطب نمای راه ما باشن تا از اون روش بتونیم فرق بین خداوند و شیطان، فرق بین صدای قلب و ذهن رو متوجه بشیم و در جستجوی آرامش باشیم شاید رشد یابیم…
الان زاویه نگاهم خیلی بزرگتر و وسیعتر نسبت به قبل اشتباهم هست، امیدوارم بتونم رسالت خودم رو پیدا کنم و بتونم سهم خودم ادا کنم، خداوند منو یاری کنه توی این مسیر رشد همیشگی که اگه نکنه من از گمراهان خواهم بود، امیدوارم برای همگی مفید بوده باشه برا خودم که بینظیر بود، هدف سال آینده رو انتخاب کردم به امید نتایج بزرگ ایشالا نتیجه گرفتم براتون میام مینویسم استاد عزیزم و اعضای خونواده خودم، عاشقتونم و براتون بهترین هارو آرزو میکنم.