ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 3 - صفحه 31
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/02/abasmanesh-2.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-02-07 20:36:482024-02-14 06:04:58ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 3شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خداوندی که همیشه همراه من و حامی و پشتیبان و هدایتگر من است به مسیری که من انتخاب میکنم سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته یکی از اشتباهات که من نیز مرتکب شدم این بود که یک شغل دولتی داشتم و حقوق و مزایای نسبتاً خوب از شغلم و کاری که انجام میدادم دوست نداشتم و استعفا دادم و آمدم شغل آزاد برای خودم راه اندازه کردم و پیش خودم میگفتم که خدا نیز به من کمک میکند و درها باز میشود و وارد مدارهای بالاتری از سلامتی ثروت و خوشبختی میشوم و اگر من احساس خوب داشته باشم در طول روز در آرامش بیشتری باشم و به نکات مثبت و زیباییهای خودم و اطرافم بیشتر توجه کنم و فرد زیبا بینی باشم و شخصیتم تغییر کند و روی باورهای قدرتمند کننده کار کنم سپاسگزار باشم انشاالله هدایت میشوم به مدارهای بالاتری از سلامتی و ثروت ولی هر از چند گاهی نیز به خودم میگویم که چه کار اشتباهی کردم باید تو شغل دولتی پیشرفت میکردم به قسمتهای بالاتر نیز ارتقا پیدا میکردم و ذهن نیز به من فشار میآورد و میگوید که چه کار اشتباهی بزرگی انجام دادی ولی خیلی خوب شد که من درسهای بزرگی از این تصمیمم گرفتم یکی اینکه برای رشد و پیشرفت هیچ وقت نباید اون مسئله رو یا صورت مسئله رو پاک کنیم باید همیشه یه راه حل خوب پیدا کنیم و نباید عجولانه و احساساتی تصمیم بگیریم بزاریم جهان کار خودش رو به راحتی و نرمی انجام بده هر کجا هستی استاد خیلی دوست دارم سپاسگزارم ازت و قدرت رو میدونم استاد انشالله موفق سربلند سعادت و خوشحال
سلام میکنم به استاد عزیزم و خانم شایسته و تمام بچههای سایت یه تشکر ویژه دارم از استاد بابت این سلسله فایلها که چقدر باعث شد خودمو بشناسم و خودمو بپذیرم و بهبود ببخشم عاشقتونم استاد عزیزم
خب شروع میکنم تمرین این قسمت رو من اشتباه خاصی که بخوام بگم جدیداً حضور ذهن ندارم اما موردی که همه وجودم داره میگه که راجبش بنویسم اینه که من مدتیه که یک سری برنامه روزانه دارم شامل یک سری کارها مثل ورزش مطالعه و یادگیری زبان انگلیسی و…میباشد که با خودم گفتم هر روز باید این کارها رو انجام بدم و یک سری رفتارهای شخصیتی که از خودم توقع دارم خب من اینطوریه که اگه یک روز بیام و کم کاری کنم به هر دلیلی یا خسته باشم به خاطر شغلم چون شغل من هر روز نیست بستگی به کارم داره و خیلی انرژی بالایی میگیره از جسمم چون فیزیکیه ممکنه یک روز واقعاً خسته باشم یا به هر دلیلی نتونم مثلاً من توی رابطم یه بحثی بشه عصبانی بشم و حالا یه برخوردی بکنم بعدش ذهنم شروع میکنه به اینکه تو ناتوانی تو به درد این کار نمیخوری تو حتی نمیتوانی یک برنامه روزانه را انجام بدی تو حتی نمیتونی رفتارتو کنترل کنی وقتهایی که عصبی میشم حتی گاهی به شرایطی میرسم که میگم خدایا این قوانین و جهان تو خیلی قشنگه اما من نمیتونم بهشون عمل کنم البته خیلی کم این اتفاق میافته ولی خدا را شکر میکنم که هیچ وقت این افکار باعث نشده برای همیشه متوقف بشم و مسیرمو ترک کنم و بیشتر توی این مواقع با خودم تنها میشم و با خودم صحبت میکنم و ارزشهای خودم رو به خودم آور میشم و فایلها رو با عشق گوش میدم و به خودم میگم اول این حس کمال گرایی باید در خودم خاموش کنم
کی گفته که همیشه همه چی باید عالی باشه ؟اینکه اشتباه کنم این قسمتی از مسیر یادگیریه کی گفته که اگر اشتباه کردم یعنی من ناتوانم ؟!
من صدها کار دیگر رو به درستی انجام دادم من توی هر کاری که وارد میشم استاد انقدر عالیم که تویه هر زمینهای که رفتم تمام اونها واقعاً بهم میگفتن که چقدر عالی با دقت و با استعدادم اتفاقاً جدیداً یکی از دلایلی که گیجم کرده بود این بود که وارد کدوم شغل بشم چون واقعاً به خودم میگفتم دختر تو توی تمام کارهایی که وارد شدی عالی عمل کردی و امروز متوجه شدم که شما گفتین انسان توی هر آنچه که بخواهد میتونه عالی باشه و چیزی به اسم استعداد ذاتی نیست و خب خیلی این جمله بهم کمک کرد که بین این موارد وارد کاری بشم که بیشترین علاقه رو بهش دارم.
و اینکه من نباید خودمو سرزنش کنم به خاطر یک رفتار اشتباه بابا اشتباه کردن بخشی از مسیر که فقط میتونم ازش درس بگیرم و شخصیت و وجود با ارزش من هیچ ربطی به اشتباهاتم نداره من همینطور که هستم با ارزشم و باید خودم رو دوست داشته باشم حق سرزنش و مقایسه خودم با دیگران ندارم واقعاً یک مورد دیگه که من زیاد توی شبکههای مجازی نیستم اما یه مدت بود که یکم فعالیتم بیشتر شده بود با اینکه خب بیشتر سعی میکردم افراد موفق دنبال کنم بعد ناگهان ذهنم من رو با اونها مقایسه میکرد مثلاً اگر روزایی که ورزش نمیکردم حالا به خاطر شغلم یا هرچی وقتی میرفتم میدیدم طرف استوری ورزش گذاشته سریع خودمو باهاش مقایسه میکردم و بعد سرزنش حرفی که باید به خودم بزنم تو نیومدی توی این جهان که عالیه عالی باشی اگه تصمیم گرفتی یکسری عادات و اضافه کنیم که خوبتر زندگی کنی به این معنا نیست که اگر اونها را انجام ندی آدم بیارزشی هستی تو تا وقتی نتونی درونا به ارزش خودت پی ببری حتی اگر این کارها رو انجام بدی بی تاثیر تا وقتی ذهن و روحت هماهنگ نباشه نگرشت خوب نباشه خودتو نپذیری حتی اگر هر روز ورزش کنی فایل گوش بدی اما توی درونت تاثیر نداره
زبان بخونی اگه خودتو دوست نداشته باشی باختی همه چی برمیگرده به درون که فهمیدم باید عاشق خودم باشم اون وقت همه چی درست میشه
و توی مقایسه خودم با افراد اینکه شرایط کاری من با بقیه کاملاً متفاوته پس من حق ندارم خودمو با دیگران مقایسه کنم پس کاری که باید بکنم اینکه خودمو فارغ کارهایی که انجام میدم یا نه بپذیرم و دوست داشته باشم نکته مثبت خودمو ببینم و کمال گرایی رو بذارم کنار قرار نیست همه چی همیشه عالی باشه من آدمم و شاید یه روزی خسته باشم همه چی برمیگرده به درون من وقتی من خودمو از درون بپذیرم اون وقت حتی اگر یه روزایی نتونستم ورزش کنم برای مثال میگم هیچ اشکالی نداره فاطمه جان اگه یه وقتی عصبی شدم و رفتار اشتباهی کردم نمیگم که تو ناتوانی در کنترل رفتارت میگم من هم انسانم گاهی پیش میام تو شرایط احساسی بیش از حد احساسی شدم واین رفتارو داشتم اما دفعه بعد اگر عصبی شدم سریع اون محیطو ترک میکنم تا به بحث نرسه اینکه خودمونو بپذیریم نه به این معنا که حرکت نکنیم بلکه به این معنا که اگه یه جاهایی به هر دلیلی اشتباه کردیم به خودت بگی که اشکالی نداره وجودمن ارزشمند و درس میگیرم دفعه بعد بهتر عمل میکنم حتی اگه بارها هم اشتباه کردم باز هم سعی میکنم درسمو بگیرم چون که تو اینقدر ارزشمندی که هزاران سلول داره واسه زیستن تو فعالیت میکنه خودتو دوست داشته باش فاطمه و از اشتباه نترس همه اینها بهت کمک میکنه که بهتر زندگی کنی و مورد بعد اینکه من متوجه شدم که اگر بخوام به برنامههام برسم میتونم صبحها زودتر بیدار بشم و کارهامو انجام بدم و بعدش برم سر کارم و به جای وقت گذروندن توی فضای مجازی لازم نیست برم افراد موفقم چک کنم به تولید محتوا راجع به کاری که مورد علاقمه و میخوام واردش بشم برسم و بقیه و بسته به روزم میتونه متغیر باشه
باز هم از استاد عزیزم سپاسگزارم بابت این فایل عالی
وازخدا میخام که همه مارو همیشه توی این مسیر منو ثابت قدم نگه داره و ما رو به راه راست هدایت کنه
به نام یگانه قدرت جهان هستی
سلام خدمت استاد عزیزم ،مریم جانم و دوستان گرامی
ذهنیت قدرتمند کننده در برابر ذهنیت محدود کننده،3
استاد عزیزم بسیار بسیار از شما سپاسگزارم که چنین دوره ارزشمندی رو به ما هدیه دادید..
سوال؟
به اشتباه مهمی که اخیرا انجام دادی فکر کن،در آن زمان چه واکنشی داشتی و چطور با خودت برخورد کردی؟
مرحله اول:
حدودا یکماه پیش رفتم واسه ضبط کارم و در یکروز سه اپیزود رو ضبط کردم..کار تدوین هم به همون دوستم که صدابردار هستن و استودیو دارن سپردم و شاد و خندان اومدم منزل و….وقتی فایلها به دستم رسید دیدم خودم باید سرعت خواندنم پایینتر می بوده و اصلا ادیت و تدوین ایشون هم دوست نداشتم.. اولش حالم گرفته شد..و سعی میکردم حال خودم رو خوب کنم.
مرحله دوم:
خدارا شکر با گذراندن دوره عزت نفس همه اش به خاطر می اوردم که نباید خودم رو سرزنش کنم..اولش به احساس ناتوانی و غم رسیدم و بغض شدم،ولی بعدش گفتم اشکالی نداره من از این اتفاق درس می گیرم و همه چیزو درست میکنم..اشتباهم رو پذیرفتم..من هم عجله کرده بودم و هم کمی مغرور شده بودم و خیلی متن رو تمرین نکرده بودم..( البته باید این نکته رو بگم که: این حد از پیشرفت من در پذیرش مسئولیت اشتباهم و اینکه با روی خوش با خودم رفتار میکنم رو فقط و فقط مدیون آموزشهای استاد جانم هستم)
مرحله سوم:
حدود یکی،دو روز فکر کردم و در حالیکه احساسم هم نوسان داشت،گاهی خوب و گاهی بد میشد،بررسی کردم من باید چکار کنم؟ چه درسی باید ازین تجربه کسب کنم؟ (چون به قول استاد شکست وجود نداره همه اش تجربه است برای رسیدن)
فهمیدم با توجه به زمان محدودی که استودیو داره و من وقت ندارم قبل از تدوین فایلم رو گوش بدم و اصلاح کنم،پس باید خودم تجهیزاتم را در حد توان فعلی ام بخرم،باید خودم بخشهای مختلف کارم را بیاموزم یعنی ادیت و تدوین و….چون وقتی خودم به کارم مسلط باشم اون نتیجه ای که میخوام رو دریافت میکنم..چون خودم دقیقا میدونم چی میخوام!!!
خوب بررسی کردم و دیدم در شرایط فعلی میتونم چه قدمی بردارم؟! دیدم مطالعه کتابهایی که مربوط به کارم هست و انتخاب متن دلخواهم..
و انشالا همین ماه تجهیزاتم هم خرید میکنم.
این اشتباه باعث شد که من بپذیرم که باید مهارت های لازم رو یاد بگیرم.برای تجهیزاتم در حد توانم هزینه کنم،فعلا در فضای خانه ام کار کنم،
و الان دقیقا میدونم چه اشتباهاتی داشتم و تکرارشون نمیکنم.
_
به خودم افتخار میکنم که نترسیدم و وارد عمل شدم،اقدام کردم و تجربه کسب کردم.هزینه سنگینی برای کسب تجربه ام پرداخت نکردم،توی این مدت که توقف کردم ایده های خیلی خوبی به ذهنم رسیده..
و خدارا شکر میکنم که وقتی حرکت میکنیم و به خودش توکل میکنیم بهترین دستانش رو به کمک ما میفرسته..
استادم به من هدیه داد و اونم دقیقا ورکشاپی بود که مربوط به همین کار من هست و از صفر تا صد رو میخوان در 12 ساعت و طی 3 روز آموزش بدهند..البته 3 تا استاد هستن..و من دعوت شدم که به عنوان هدیه ازین فرصت بینظیر بهره ببرم..
اگر این پاداش ایمان من به مسیرم نیست پس چیه؟؟!!!
نمیدونید چه ذوقی کردم وقتی استادمون داشتند در کمال احترام از من دعوت میکردن..و من همون موقع تو دلم داشتم به خدا میگفتم ایول،،دمت گررررم،،داری چکار میکنی عشق قشنگم؟؟؟!!!
به لطف الله مهربانم از روزی که در این مسیر سبز قرار گرفتم همه چیز زیباست و من خیلی قدرتمند شدم..واقعا به خودم افتخار میکنم که در مسیری ماندم و مصمم و با انگیزه حرکت میکنم ،که بر خلاف مسیر 97 درصد مردم کل دنیاست..
سپیده عزیزم دمت گرررررررررررررم
دم تک تک شما دوستان عزیزم هم گرررررررررررررم
همین الان خودتون رو در آغوش بگیرید و ببوسید.
استاد اینکه زندگی من اینقدر زیبا شده و من به هر مسیله ای که واسم پیش میاد فکر میکنم و ریشه احساسی ام را جستجو میکنم،خودم را سرزنش نمیکنم،باور کردم هر کاری رو با تکرار و تمرین میتوانم یاد بگیرم و انجام بدم و بسیار خودم را دوستدارم و اعتماد به نفسم بالاتر رفته رو مدیون شما و آموزشهای ارزشمند شما هستم..خدایا شکرررررررت
استاد عزیزم خدارو شکر که شمارو دارم ،، دمتون گررررم که خسته نشدید و ادامه دادید و بهترینها رو خلق کردید و در من این شوق و انگیزه رو ایجاد کردید که من هم میتوانم..برای من هم میشود… خدا حفظتون کنه.
از همه دوستانی که تجربیاتشون رو به اشتراک میگذارن خیلی ممنونم چون واقعا مطالعه کامنتهای ارزشمند شما در این مسیرِ بی نظیر خیلی به من کمک میکنه و انگیزه میده.
دوستتون دارم
در پناه خدای بسیار عطا کننده و دانا روز و روزگارتان عااااالی
درود خدمت استاد عباس منش و خانم شایسته
و تمام دوستان
سوال این قسمت:
به اشتباه مهمی که اخیرا انجام دادی فکر کن. در آن زمان چه واکنشی داشتی و چطور با خودت برخورد کردی؟
اولش ناراحت شدم و بعد گفتم بازم خراب کردم و احساس ناامیدی
مرحله اول:
به اشتباه اخیری که مرتکب شدی فکر کن و با جزئیات آن را توضیح بده.
برای اولین بار بود که بعد از جدایی و تنهایی کار کردن رفتم سرکار و یه موتور کرکره نو گرفتم و بردم نصب کردم خیلیم عالی بود ولی بعد از بیست روز به من زنگ زد و گفت موتور شکسته (چون یکسال در این صنف گارانتی میکنن)و شکستگی شامل گارانتی نمیشد ولی خب طرف به هیچ صراطی مستقیم نبود خلاصه رفتم دیدم ناراحت شدم و گفتم ببین شانسو چه موقعی خراب شد هیچ پولی هم نداشتم بردم درست کردم
اما در عوض با افراد جدیدی در شرکت اشنا شدم که در کارم بهم کمک میکنن برای پیشرفت و شمارمو گرفتن و خیلی با حرف زدنشون آرامتر شدم که عیب نداره اول کاری و تجربه میشه و یاد میگیری و اون ناراحتی که صب داشتمو دیگه نداشتم و گفتم راست میگن از اول چرا اینجوری فکر نکردم
مرحله دوم:
توضیح بده وقتی آن اشتباه رخ داد، چه احساسی داشتی؟ چطور واکنش نشان دادی و چه برخوردی با خودت داشتی؟
آیا خودت را سرزنش کردی؛
آیا به توانایی هایت شک کردی و از ادامه کار نا امید شدی؛
بله به توانایی هام شک کردم
یا اینکه تمرکز خود را بر درس ها و بهبودهایی گذاشتی که آن اشتباه می تواند برایت داشته باشد؟
همزمان این احساسم داشتم ولی اون زورش بیشتر بود و کم کم خودمو قانع کردم که یه چیز جدید یاد گرفتم و باعث پیشرفتم شده اشکال نداره پیش میاد
مرحله سوم:
با توجه به توضیحات استاد عباس منش درباره ذهنیت قدرتمند کننده و محدود کننده در برخورد با اشتباه، به این موضوعات فکر کن که:
چه درس هایی می توانی از اشتباه اخیر خود بگیری تا در موقعیت های مشابه آینده، عملکرد بهتری داشته باشی؟
من این درسو گرفتم که همون بار اول نگم درست میکنم و شامل گارانتی میشه باید بگم شرکت باید ببینه تا دلیل خرابیشو بگه و هرچی آرامتر باشم و احساس بهتری داشته باشم راحتر کارام انجام میشه
این اشتباه چه فرصت هایی برای بهتر شدن برایت دارد؟
اعتماد بنفس بیشتری دارم با ترس خیلی کمتری کار میگیرم قبل از این اتفاق میگفتم اگه خراب شه چیکار کنم
(اتفاقا خودم این خراب شدن رو خلق کردم انقد گفتم اگه خراب شه چیکار کنم پول از کجا بیارم ببرم پیش کی درست کنه برام تا این اتفاق افتاد)
از چه زاویه قدرتمندکننده ای باید به این اشتباه نگاه کنی تا نه تنها به توانایی هایت شک نکنی بلکه برای بهتر شدن، انگیزه بگیری؟
من این توانایی رو داشتم که اونو دوباره درست کردم و حدسم درست بود که میکروسوئیچ سوخته و یک قسمت جدید تر یاد گرفتم با مکانیک های بیشتری آشنا شدم که در کارم بدردم میخورن
مرحله چهارم:
پس از تفکر و پاسخ به سوالات مرحله قبل، بنویس چه ایده ها و راهکارهایی داری تا آن درس ها و بهبودها را در عمل اجرا کنی؟
نترسم هرچی باشه بلاخره درست میشه و مسئولیت کارمو بپذیرم وهرچقدر کمتر بحث کنم با مشتری احساس بهتری دارم
سلامت و ثروتمند و پیروز باشید
بدرود
درباره اینکه چه ذهنیتی درباره اشتباهاتتون دارید،
هرچی فکر کردم دیدم این اواخر اشتباهی انجام ندادم.
ولی آیا همه کارهای من درست بوده و منو به نتیجه دلخواهم رسونده؟
نه !
ولی من اسم این رو اشتباه نمیذارم.
مثلا من لاغر کردم و ظاهرم رو دوست نداشتم.
تا این کار رو نمیکردم حسرت لاغر شدن رو میخوردم .
پس باید تجربش میکردم .
ولی آیا این کار اشتباه بوده؟ نه.
اگر انجامش نمیدادم اشتباه بوده!
سرزنش کردن من تو انجام کارها فقط چند دقیقه طول میکشه.
به خودم حق میدم و دلایل متعدد میارم که حق داشتم .
بعد حسم خوب میشه .
چون موندن تو اون احساس هیچ کمکی به من نمیکنه.
سلام استاد عزیزم سپاسگزارم به خاطر این جلساتی که در اختیار ما گذاشتید
قبل از ورود به این سایت اگر اشتباهی میکردم خودمو سرزنش میکردم به خاطر اینکه اعتماد به نفس پایینی داشتم اگر کسی به خاطر اشتباهم مسخرهام میکرد به شدت واکنش نشون میدادم و ناراحت میشدم، اما به لطف الله از وقتی که وارد این سایت شدم مخصوصاً تو دوره اعتماد به نفس کار کردم دیگه سعی میکنم از اشتباهاتم درس بگیرم و خودمو سرزنش نکنم.
سوال
به اشتباهی که مرتکب شدی فکر کن و با جزئیات بنویس
جواب
میخوام از اشتباهی که توی خیاطی انجام دادم بگم یادمه به خاطر علاقهای که به خیاطی داشتم رفتم چرخ خیاطی گرفتم اونقدر دوختم شکافتم که دستم راه افتاد و خیاطی کردن و پیش مربی یاد گرفتم اما زمانی که از یه نفر لباس مردانه میآوردم و میدوختم حواسم نشده بودویه سری از کارها دوختش خراب شده بود و تعداد زیادی بود اونایی که خیاطی میکنن میدونن چی میگم هزار تا کار بدوزی ولی یه دونه نشکافی � چقدر شکافتن زمان میبره یادمه چندروزبعدش عقد پسر خواهر شوهرم بود و من با عجله کارا رو دوخته بودم و تحویل داده بودم که موقع عقد خیالم راحت باشه و یه روز مونده به عقد صاحب کارم کارها را آورد و گفت خراب شده باید همشو بشکافی و دوباره بدوزی و عجله هم دارم و من هم مجبور شدم به خواهرم بگم بیاد تا کمکم کنه بشکافیم و شب و نشستیم و اونا رو درست کردم و چقدر کار سخت و زمانبری بود و فرداش چون نخوابیده بودم شب خسته و خواب آلود بودم؛ من اولش خودمو سرزنش کردم که چرا خراب دوخته بودم ولی خیلی زود به حالت قبل برگشتم و ذهنمو کنترل کردم و گفتم اشکالی نداره من باید از این اشتباهم درس بگیرم و یادم باشه با عجله کار انجام ندم و توی کارم همیشه دقت کنم حواسم به دوخت چرخم باشه چکش کنم هر چند وقت یه بار؛؛ اگه یه دونه اشتباه باشه شکافتنش کار راحتیه ولی اگه تعداد زیادی باشه خسته کننده میشه از اون موقع به بعد دوختی که انجام میدادم هر چند تایه دونه نگاه میکردم چرخمو و به تمیزدوزی اهمیت میدادم تا کارم به جایی رسید که تعدادی از خیاطها که منو میشناختن و کارمو دیده بودن خواهش میکردن که براشون کار بدوزم بعضیاشون می خواستند که به شاگردهای دیگشون نظارت داشته باشم ولی من دیگه خیاطیو کنار گذاشتم چون به روانشناسی علاقه داشتم حالا باید همین روندو توی این حوزه انجام بدم تا حرفهای بشم شکر خدا از وقتی که رو خودم کار کردم خیلی تو اشتباهات نمی مونم و سعی میکنم درس بگیرم و دنیا را گذرا میبینم خودمو سرزنش نمیکنم و به کسایی که می بینم خودشونو سرزنش میکنن در حین اشتباه کردن میگم که خودتونو سرزنش نکنید و از اشتباهاتتون درس بگیرید و سعی کنید دیگه این اشتباه و انجام ندید.
یه مورد دیگه میخواستم بگم اونم اینه که یادمه یه روز پسرم با همسرم به خاطر یه مسئلهای با هم بحث میکردن و چون من هم تو خونه بودم لیوان دستم بود و چای میخوردم وقتی زیاد بحث کردن من یهو از کوره در رفتم و نتونستم ذهنمو کنترل کنم لیوان خالی که تو دستم بودو یهو انداختم زمین و لیوان تکه تکه شد. همسرم رفت سر کارش پسرمم رفت مدرسه من موندم و تکه های شیشه خورده که باید دونه دونه جمعشون میکردم و تمیز میکردم خونه رو اولش دو تا حرف بار خودم کردم که نمیتونستی بری حیاط یا ذهنتو کنترل کنی ولی بعدش کلی خندیدم به خودم و به خودم گفتم از این به بعد اگر کسی جایی بحث میکرد من باید اون محلو ترک کنم و اگر واکنشی نشون بدم ضررش به خودم برمیگرده و به زحمت میافتم از اون موقع به بعد سعی میکنم ذهنمو کنترل کنم یا لااقل اون محلو ترک کنم یا خودمو مشغول به یه کار دیگه کنم.
استادعزیزم بازم سپاسگزارم بخاطرفضایی که فراهم کردید
به نام خداوند بخشنده مهربان، خداوند هدایتگر من و همه دوستان به شرط باور قلبی به خودش
درود بر شما استاد عباسمنش عزیز
واکنش من به اشتباهی که انجام میدم: قبلا خودمو خیلی سرزنش میکردم و میگفتم ای کاش این کارو نمیکردم یا میگفتم من اصلا درد این کار نمیخورم یا میگفتم من نمیتونم هدایت یک گروه رو بر عهده بگیرم یا مسئولیت یک کاری رو به عهده بگیرم ، در کل اعتماد به نفسم هر بار پایین تر میومد ، البته اونقدر ها هم بد نبود مثلا کارهایی انجام میدادم که میدونستم بلدم و لذت میبردم از انجامش ولی برای خودم بزرگ نمیدونستم وتوجهی بهشون نمیکردم
اما الان اگه اشتباهی کنم خیلی راحت تر میپذیرم ، مسئولیت انجام اون اشتباهو به عهده میگیرم خودمو شماتت نمیکنم حداقل خیلی خیلی کمتر از قبل و میگم این تجربه بود برای من و من چه درس هایی میتونم از این موضوع یاد بگیرم
تمرین اول : اشتباهی که اخیرا انجام دادم
مثلا وظیفه من این بود که روزنامه هایی که برامون تدارک دیدنو سرکار یادم رفت بچینم در جای مخصوص به خودش و این اشتباهو پذیرفتم و به مدیر مربوطه اعلام کردم که من یادم رفت و عذرخواهی کردم و دیدم نه تنها برخورد بدی با من نشد، بلکه برخورد خوبی با من شد و مدیرمون گفت برای هرکسی پیش میاد و اشکالی نداره ، دلیلشم فکر کنم به خاطر این بود که وارد ترس هام شدم و گفتم من با شجاعت میرم میگم چنین اشتباهی پیش اومده و اگه هر واکنشی دیدم نمیترسم و میپذیرم
تمرین دوم: چه واکنشی نشون دادم و چه احساسی داشتم
اولش یکم جا خوردم ولی به خودم گفتم اشکال نداره پیش اومده من هم انسانم ممکنه برای هرکسی پیش بیاد، و پذیرفتم و تجربه شد برای خودم که حواسم بیشتر جمع باشه
تمرین سوم: چه درسی میتونم بگیرم
درسی که میتونم بگیرم این بود که حواسم بیشتر جمع باشه از قبل وظایفمو بیشتر مرور کنم و اگه نکته ای راجع به اون وظیفه هست تکرارش کنم راه حلشو پیدا کنم و هوشیارتر باشم
تمرین چهارم : چطور اون درس هارو در عمل اجرا میکنم
مطالعه بیشتر در مورد کارم
تمرکز بیشتر در کار
با خودم مثل بهترین دوستم و کسی که عاشقشم رفتار کنم و بپذیرم که هرکسی ممکنه اشتباه کنه
در کل نسبت به قبل خیلی بهتر شدم خودمو بیشتر دوست دارم و متوجه شدم که هرکسی براش چالش بوجود میاد و ممکنه که اشتباه کنه، مهم اینه که از اون اشتباه درس بگیریم و تجربه های خوبی داشته باشیم
استاد جان ممنون بابت این فایل خیلی دوستون دارم و دوست دارم بیام امریکا از نزدیک ببینمتون
به نام خدای بخشنده ی مهربان
من اخیرا بعد از حدود 4 سال کنترلم رو از دست دادم و یه حرف و واکنش نامربوط نشون دادم به یکی از همکارام. واقعا نفهمیدم چی شد اون لحظه انگار چیزایی که میگفتم دست خودم نبود و حدودا 4-5 ثانیه این حالت رو داشتم و بقیه هم همینطور واکنش های بد بهم نشون دادن.
بعد که اومدم بیرون یکم پیاده روی کردم دقیقا به همین سوال فکر کردم که این کاری که من کردم، اشتباه بوده یا تضاد؟
چرا اینطوری واکنش نشون دادم؟
بعدش واقعا رسیدم به اینکه آقا شما انسان هستی
درسته که میدونی بهترین واکنش چیه، بهترین باورها چیه، بهترین ذهنیت ها چی هستند و داری به سمتشون حرکت میکنی اما نگاه کن بقیه آدم هارو… اونا هرروز دارن اشتباه میکنن بدون اینکه حتی علتش رو بدونن یا ازش درس بگیرن. دیگه تو ربات نیستی که باور رو روت آپلود کنن و طبق اون دقیق عمل کنی
اصلا نمیشه
جهان مادی 2 قطبیه
جهان پس از مرگ فقط خوب یا فقط بده
تو باید خودت رو “بیشتر” به سمت باورهای خوب متمایل کنی
واقعا بعد از اینکه با خودم اینطوری حرف زدم آروم شدم. واقعا اون جمله که “بقیه هم اشتباه میکنن اما ازش درس نمیگیرن…” آرومم کرد و خداروشکر با هدایت های خداوند، هرموقع که اشتباه کردم و نتیجه دلخواهم نبوده، سریعا به این فکر کردم که چه درسی رو داره یاد من میده و اینکه اشتباه کردن و یاد گرفتن “طبیعیه” آرومم میکنه.
یه مثال دیگه ای که هست، توی بحث آموزش و Training هوش مصنوعیه
توی مدل های یادگیری هوش مصنوعی هم شما میای برای اون برنامه یا مدل “فرصت تصمیم گیری” قرار میدی و بعدش با توجه به مطلوب بودن نتیجه و چیزی که باید باشه بهش امتیاز مثبت یا منفی میدی. این هوش مصنوعی از همین مکانیزم یاد میگیره و هیچ چیزه دیگه ای نیست و هربار تصمیمات و پاسخ هاش رو با کیفیت تر میکنه نسبت به “فیدبکی” که ما بهش میدیم.
به نام خداوندی که قوانین ثابتی دارد
سلام استاد گلم و مریم بانو و عزیزان هم مدارم
خدا رو هزاران بار شکر می کنم که منو در مدار این فایل پر از آگاهی قرار داد و خیلی رو ذهن من تاثیر گذار بود که حواسم برای اشتباهاتی که ممکن است انجام دهم همیشه خودم رو سرزنش نکنم و احساس گناه نکنم
اشتباه چند روز پیش من این بود که چند تا نیرو استخدام کردم که داشتن دزدی می کردن و کلی برای ما حاشیه درست کرده بودن ولی به لطف خداوند متعال دست آنها برای من رو شد و مشخص شد که اینها چطور آدمهایی هستن و من در مورد استخدام آنها اشتباه کرده بودم ولی خدا رو هزاران بار شکر که منو با استاد عزیزم آشنا کرد و تونستم با کمک آموزه های استاد گلم بر این احساس گناه و سرزنش بی حد مرز خودم غلبه کنم
با خودم گفتم درسته که من در انتخاب این افراد اشتباه کردم و کلی با آبروی من بازی کردن ولی من درس اش رو می گیرم و این مورد شد یک تجربه برای من که به هر کسی اعتماد نکنم و بیشتر حواسم رو جمع کنم که حداقل این اشتباه رو دوباره تکرار نکنم و درسی رو که گرفتم آویزه گوشم کنم و با آگاهی بیشتری برای رسیدن به اهدافم قدم بردارم
خدایا شکرت من هر چه دارم از تو دارم
به نام خدای مهربان
سلام به استاد عزیز وخانم شایسته مهربان ودوستان خوبم
تجربه ای که روز گذشته در مسافرتم داشتم
بدنبال اشتباه رفتن داخل کوچه باریک وطولانی وبن بست اول صبح که هوا تاریک بود،با آرامی دنده عقب میومدم که پسرم گفت مامان سریعتر بیا عقب ومن با خونسردی گفتم عجله ای نداریم
واز مهارتم در رانندگی همراه با نگرانی لذت میبردم
زمان برگشت بدنبال تجربه خوبی که از این مسافرت یکروزه داشتیم وبه هر دو مون خوش گذشت ،در ترافیک سنگینی قرار گرفتیم ،با خستگی که داشتم با بی احتیاطی پس از دور زدن از روی پل سرعتم بیشتر شد که معجزه وار خداوند
هدایتم کرد وبتدریج سرعت کنترل شد وآرامش گرفتم وفقط چند ثانیه نگران شدم که حادثه رخ نده وشروع به شکر گزاری کردم(پسرم خوابیده بود ومن بیشتر نگران اون اعتمادی که فرزندم به من کرده ودر آرامش خوابیده شدم )
خیلی سریعتر از شرایط و وقایع دیگه توی زندگیم در این مورد ذهنم رو کنترل کردم
برایم تعجب آور بود که چگونه من در این مورد راحت تر ذهنم را کنترل میکنم وحتی در اعتراض فرزندم کمتر واکنش نشون میدم ولی در موارد خیلی پیش پا افتاده تر ممکنه براحتی ذهنم کنترل نشه ونیاز به زمان بیشتری داشته باشه ( متوجه شدم که در این زمینه احساس مهارت وتوانایی بیشتری نسبت به قبل دارم واز رانندگی لذت میبرم وکمتر به انتقاد یا واکنش دیگران توجه میکنم )
اخیرا در تمرینهای روزانه ای که مینویسم
ممکنه در بررسی وقایعی که رخ میده واحساسی که تجربه میکنم ومتعاقب رفتاری که بدنبالش دارم ،در ذهنم سریع آگاهی های مختلفی میاد
که هدایتم میکنه چطور عمل کنم
برای اینکه حین نوشتن فراموش نکنم، بصورت ویس ضبط میکنم وبعد در دفترم آگاهانه تر وبا آرامش بیشتر مینویسم ،که خیلی کمکم کرده بهتر خودم را بشناسم وبا انگیزه بیشتری ادامه بدم
گاهی حین نوشتن بیشتر تمرکزم روی ترمزها وناخواسته ها میرفت وتغییرات کوچکی که در همه زمینه ها داشتم رو نادیده میگرفت وحرکت کند میشد، ولی این روش باعث شد که آگاهتر باشم به مسیر رو به پیشرفتم ومعجزات کوچک را ببینم وشکر گزار باشم بویژه در رابطه با فرزندم
سپاسگزارم از استاد عزیزم که بصورت هدیه این آگاهی های ناب رو در اختارمون میذارن
امیدوارم که با استمرار بیشتر وتعهد بیشتر در این مسیر سپاسگزار تر از قبل عمل کنم