ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 3 - صفحه 34
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/02/abasmanesh-2.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-02-07 20:36:482024-02-14 06:04:58ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 3شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام به استاد عزیزم، سلام به خانم شایسته مهربون و دوستداشتنی و سلام به همه دوستای عزیزم در خانواده صمیمی عباسمنش، امیدوارم حال همگی عالی باشه.
سوال: به اشتباهی که اخیرا انجام دادی فکر کن و ببین چه واکنشی و طرز برخوردی با آن مشکل داشتی؟ آیا گفتی از این مشکل چه درسهایی میتوانم بگیرم؟ یا خودت را سرزنش کردی و آن اشتباه را به شخصیت خود وصل کردی و به احساس ناتوانی رسیدی؟
استاد جان، چه سوال خوبی، من وقتی یه اشتباهی میکنم، اولش به هم میریزم، اولش قشنگ احساس میکنم حالم بده، بعد که میفهمم که از اون اشتباه بوده، میام آگاهانه باخودم توی ذهنم یا کلامی صحبت میکنم، نسبت به قبل بهتر شدم، اما همیشه و در تمام موارد هم عالی نمیتونم ذهنم رو کنترل کنم، با خودم میگم ببین: من با احساس بد داشتن که نمیتونم کاری از پیش ببرم، من باید حالم رو خوب کنم، اشکال نداره، هر اتفاقی بیوفته به نفع منه، من ببینم از این اتفاق چه درسهایی میتونم بگیرم.
یه بار صاحب کارم بهم گفت: ملتفت، باید فلان کار رو انجام بدی، این مطلب رو ده بار بهت گفتم، ده بار دیگه هم میگم، اما بعدش دیگه برخورد جدی میکنم. آقا من هم این بار انگار تازه متوجه شده بودم که باید از این موضوع درسش رو بگیرم، من از قبل یه نوتی توی گوشیم درست کردم با عنوان درسهای من از اشتباهاتم و مینویسم که فلان اتفاق چه درسهایی برام داشته، مینویسم که دیگه تکرارش نکنم، چون از استادم یاد گرفتم یه بار توی معرفی قانون سلامتی بود اگر اشتباه نکنم: گفتن من حوصله ندارم که یه کاری رو دوبار اشتباه انجام بدم و دوباره بیام پایین، زندگی من باید همیشه رو به بالا باشه، من اگر درس یه موضوعی رو گرفتم، میبرم توی ذهنم حکش میکنم، اما زندگی خیلیها یو یو هست، یه مدت از لحاظ مالی نتیجه میگیرن، بعد دوباره میان پایین، یه مدت روابطشون خوب میشه، بعد دوباره مشکل پیش میاد و …
یه بار همین اخیرا بود که یه کدورتی بین دو نفر از نزدیکانم بود، بعد من فراموش کرده بودم، فکر کردم مشکل حل شده دیگه، یادم رفته بود، به این اقواممون تماس گرفتم و حالش رو پرسیدم، یه صحبتی شد و بعد مکالمه تمام شد، اتفاقی که افتاد، اون نفر دوم گفت چرا بهش زنگ زدی و حالش رو پرسیدی، تازه من توی اون مکالمه گفته بودم که نه، چیزی نیاز ندارم، نگو یه بدهکاری هم این وسط بوده و کاری کردم که نفر دوم یه جورایی دروغگو از آب دربیاد، چی شد؟ آقا، یه دعوای مشتی شدم، درحد کلامی و دلخوری، واکنش من چی بود، کمی ناراحت شدم، اما گفتم اشکال نداره، همون صحبتهایی که نوشتم، من با احساس بد نمیتونم کاری از پیش ببرم، اگر حالم رو خوب کنم، خداوند بهم ایده میده و مسئلهام حل میشه، بعد آمدم درسش رو توی گوشیم نوشتم که آقا جز راست نباید گفت، هر راست نشاید گفت و این شجاعت میخواد که بگی من نمیدونم و ببین افراد الگوهاشون چیه، چون آدمها سخته براشون که تغییر کنن، فرض رو بذار روی این موضوع که دفعه بعدی هم اون فرد به همین صورت عمل میکنه (مثلا درخصوص بدهکاری)، با آگاهی از این موضوع تو پلن بی رو اجرا کن.
این تیکه آخر درباره الگوها توی سری فایلهای الگوهای تکرارشونده یاد گرفتم:
abasmanesh.com
یه مورد که اشتباه کردم این بود که من موقع رانندگی با موتور آهنگ میخوندم و حرکات موزون داشتم و لذت میبردم، آقا یه بار خوردم زمین، یه بار دیگه با یه عابر پیاده تا نزدیکی تصادف رفتم، بعد درسش رو گرفتم که آقا موقع رانندگی حواس جمعی نیاز داره، حتی جالبه عادت کردم که وقتی موقع رانندگی آهنگ میخونم، به خودم میگم حواست به جاده باشه عشقم و اینطور حواسم رو جمع میکنم، اگر سرعتم زیاده، کمش میکنم و خدا رو شکر از بعد از اون درس اتفاق خاصی نیوفتاده برام.
یه مورد دیگه اینکه من توی روابطم با همکارهام نگاه میکنم، خیلی رسمی بودم، شوخی و صمیمیتم کم بود، بعد یکی از همکارهام خیلی پسر فوقالعاده صمیمی و دوستداشتنی هست، میومد پیگیر میشد، مدام سوال میپرسید ازم، آقا ذهن من درگیر شده بود، اذیت بودم، یکی دیگه از همکارهام بهم گفت: میتونی بیشتر با بچههای شرکت ارتباط بگیری، صمیمیتر بشی، بعد دیدم من صمیمیت میخوام، من دوست دارم کیفیت روابطم بیشتر بشه، درسش رو گرفتم، با خودم صحبت کردم که شوخی کنم، بگم و بخندم با همکارهام و لذت ببرم و از رسمی بودنم کم کنم، حالم رو خوب کردم، دیگه من میرم با اون دوستم شوخی میکنم، بهش تنه میزنم و با هم صحبت میکنیم، با دوستام بعضی روزها میرم بیرون و لذت میبریم. خدا رو شکرت.
یه مورد دیگه اینکه من وقتی ماشین جدید میومد شرکت نمیتونستم خط و خش و رنگ پریدگی ماشین رو پیدا کنم، یه سری نارضایتیها و شکایتها پیش میومد، اولش درگیر میشدم، بعد سعی میکردم حالم رو خوب کنم، توی دفترم بنویسم، به خودم میگم من تلاش خودم رو میکنم، ممکنه نتیجه اون چیزی که من میخوام نشه، من اعتماد بنفس و عزت نفسم رو به میزان تلاش خودم و میزان اراده خودم گره میزنم، به خودم میگم این مشکل و اشتباهی که من مرتکب شدم هیچ ایرادی نداره، من درسش رو یاد میگیرم، خودم رو ناراحت نمیکنم، من یه نقشی رو پذیرفتم توی این دنیا، این دنیا یه بازیه، یه سرگرمیه به قول قرآن و من باید درسش رو بگیرم و احساس خوب برابر است با اتفاقات خوب و احساس بد مساویست با اتفاقات بد و من با احساس بد داشتن نمیتونم کاری از پیش ببرم. با این باورها من احساسم رو خوب میکنم و توی نوت گوشیم درسش رو مینویسم و هر چند روز تکرارش میکنم که اون درس برام تکرار بشه و دیگه اون اشتباه رو دو بار تکرار نکنم.
شاد و سلامت باشید.
سلام و درود به همه اعضای سایت وخانواده عباسمنش و ویژه سلام به بانو مریم شایسته عاشقانه همه شما دوستان عزیز رو دوست دارم من توی قدم نهم از دوازده فدم هستم ممنونم از خدا واقای عباسمنش برای دورههای آموزشی فوق العاده من بعداز یادگیری ده ها هنر تازگی ها هنر کاشت ناخن رو آموزش دیدم من سراغ هر هنری میرفتم باورم این بود که استعداد یادگیری خوبی دارم بنابراین خوب یاد میگرفتم علاقه زیادی به رنگها دارم پس فرش بافی،رنگ مو زدن،تتورنگی،گلیم بافی،میکاپ،خیاطی باپارچه های رنگارنگ،وبه تازگی کاشت ناخن بارنگهای زیبا یاد گرفتم هردفعه خوب یاد میگرفتم اما برای هرکسی اجرا میکردم اگر ایراد کوچکی داشت خودم احساس میکردم مال این کار نیستم وزود نا امید میشدم با اینکه استعداد و علاقه داشتم برای همسرم تتوزدم خوب بود اما میگفتم اگر برای غریبه انجام بدم و اشتباه کنم دیگه از روی بدنشان پاک نمیشه دیگه برای کسی نزدم میترسیدم خوشش نیاد یااون چیزی نباشد که اون میخواسته حتی میکاپ میکردم پیش خودم میگفتم ازمن بهتر هم هست من نمیتونم اونقدر حرفهای بشم خلاصه برای هرحرفه یه ترس بزرگ توی خودم به وجود میاوردم طوری که دستام میلرزید دلشوره میگیرم از وقتی دوازده قدم خریدم قدم نهم هستم پا روی ترسام گزاشتم رفتم کاشت ناخن یاد گرفتم اولین بارتوی عمرم چهل ودو سالمه همه گفتن این حرفه مال خانمها ی جوان تا بیست و دو سال هستش اما دیگه گوش ندادم رفتم جلو اولین بار بودکه هدایت خدارو احساس کردم ویه میز کار اجاره کردم باهدایت نمیدانی چقدر این هدایت شیرین بود وحالم خوب بود اما هنوز هیچ مشتری ندارم روی دست اطرافیان و خترام تمرین میکنم اشتباه میکنم ومراحل موادگزاری رو جابه جا میکنم پیش خودم میگم پس کی یاد میگیرم؟ اما خودمو جمع وجور میکنم وگفتم همه اشتباه میکنن درست میشه دفعه دیگه همین دوشب پیش برای زن داداش کاشت کردم فرداش ناخن شصت افتاد یه لحظه گفتم من که مراحل درستی انجام دادم شاید موادم خوب نیست شاید من خوب یاد نگرفتم شاید اشتباه کردم اصلأ به این حرفه آمدم بعد دوباره گفتم من که دارم روی خودم کار میکنم با دوره دوازده قدم دیگه نباید مثل قبل فکر کنم باید دوباره تلاش کنم اما ترس هم دارم که نکنه نشه واینکه میترسم نکنه کارم خوب نباشه ترس کوچیکی دارم نکنه مشتری نیاد هیچکس منو نمیشناسه اما دوباره میگم خدا خودش هدایت کرده پس خودش مشتریان نازنینی به سمت من هدایت میکنه باید صبر کنم باید ایمانم رو قوی کنم توکلم رو خالص کنم استاد دوستت دارم من از زندگی کارتون خوابی همسر معتادم باشما که از سمت خدا امدید برای من همسرم ترک کرده سالم شده خانه اجاره کردیم با چهار بچه چرخ زندگیم داره روان میشه درآمد همسرم هر دفعه بیشتر میشه با اینکه فقط منم که کار میکنم روی خودم همسرم اعتقاد ندارند اما به نظرم همسرم روزی میاد که خودش از دورههای آموزشی شما میخره من از پنهانی همسرم دوره خریدم بهش نگفتم کاری به کارش ندارم اما معجزه وار روابط همسرم بامن هر روز بهتر وبهتر میشه ممنونم از خدا برای اینکه شما رو به من داد استاد عزیزم ممنونم از شما وخدا دوستت دارم استادم
به نام خدا
استاد سلام، امیدوارم حالتون عالی باشه
اشتباه اخیری که انجام دادم این بود که ، به خاطر اثباب کشی داشتم تمام وسایل رو تمیز میکردم و بسته بندی میکردم، اول گاز رو شستم و اومدم شیشه پشت گاز رو که شسته بودم سرجاش قرار بدم و شیشه رو روی صفحه گاز بخوابونم، یدفعه نمیدونم چی شد که قطعه لولای تاشو شیشه گاز شکست، با اینکه من صد بار این کارو کرده بودم و مشکلی هم پیش نیومده بود ولی خب این اتفاق افتاد. راستش تو لحظه ناراحت شدم و چون صدای شکستن یه مقدار بلند بود، ترسیدم و داشتم فکر میکردم باید بیشتر دقت میکردم و همیشه هر کاری رو که فکر میکنم دیگه حرفه ای بلدم انجام بدم بازم دقت کنم .
جالبه که به خاطر آموزش های شما، مقدار خودسرزنشی که داشتم کوتاه و سطحی بود ولی از صبح تا حالا که شب شده همش فکرش میاد و میره و میفهمم که چقدر ذهن میخواد به اشتباه پیله کنه.
خب عمدا حواسمو به انجام کارهای دیگه پرت میکنم و میدونم گوش دادن به این فایل بارها و بارها برام موثره
یه موضوع دیگه که میخوام بگم، اینه که بعد از شنیدن این فایل از خودم پرسیدم عکس العمل من در مورد اشتباهات بقیه چیه؟
دیدم من به راحتی بقیه رو میبخشم و کمک میکنم خودشونو ببخشند ولی در مورد خودم همش احساس میکنم باید سختگیر باشم و البته میدونم این طرز برخورد با خودم کاملا اشتباهه
مدت هاست دارم تمرین میکنم با خودم خیلی مهربون باشم و میدونم این تمرین باید همیشگی باشه….
بی نهایت از شما ممنونم استاد برای آماده سازی فایل های خودشناسی چون باعث میشه من با خودم در مورد خودم صحبت کنم…..
به قوله مریم جون خدا نگه دار و هدایت گر هممون باشه.
به نام خداوند قدرتمندم
سپاس از حضورم در امروز و در این دنیای زیبا
سپاس از حضور استاد عباس منش عزیز که هدایتگر ما هستند
چقدر خوشحالم که این حرفهای شما آرامشی عمیق از جنس ایمان به قلبم میدهد
اینکه از اشتباهات درس بگیریم و هر روز بهتر بشویم
من چطور روابطم را بهتر میتوانم بکنم
من چطور کارم را بهبود بدهم
من چطور با ترسهام کنار بیام
و من چطور خودم را ببخشم برای اشتباهاتی که کردم
و از این اشتباهات پلی برای بهتر شدن بسازم
خدایا آرامشی ده تا بتوانم بپذیرم هر آنچه را که نمیتوانم تغییر دهم و شهامتی ده که تغییر دهم هر آنچه را که می توانم و بینشی ده که تفاوت آن دو را دریابم
من هر روز و هر لحظه از هر حیث و هر نظر بهتر و بهتر میشوم
سپاس
سلام خدمت استاد بزرگواروخانم شایسته مهربون وبچه های مثبت وحال خوب کن سایت عاشقتونم وعاشقانه دوستتون دارم سالهای اخیر یعنی قبل ازآشنائی بااستاد همین نوشته عرض سلام برایم یک تضادبوداستادبزرگوارولی این کامنت روباعشق بدون فکرکردن درپائین میدان انقلاب روی جدول کنارخیابون می نویسم وازاستاد بزرگواروآقا ابراهیم وخانم فرهادی وخانم شایسته و…سپاسگزارم برای راه اندازی این سایت من استادیه ورشکسته بودم درسال 91منفی 465میلیون وباکمک سایت شما خودمو شناختم وبه خودم تبریک میگم ترس ازچک ،وام، طلب کارو… ولی برترسام غلبه کردم ونتایج خوبی گرفتم ولی بااین فایل شما توفکررفتم هنوزکه هنوزتوشغل اصلی خودم برنگشتم چون فکرمیکنم اگه برگردم دوباره شکست بخورم جواب مردم روچی بدم با این فایل کلی آگاهی کسب کردم وترمزهای ذهنم رو شناسائی کردم خدایا سپاسگزارم ازاین لطف که استادرو سرراهم قراردادی عاشقتم استاد وعاشقانه دوستت دارم استاد با فایلهای رایگان که میلیاردها میلیارد وبیشتر ارزش داره تقریبا 30کیلو وزن کم کردم درآمدم 10برابرشده کلی ازبدهی هارو پرداخت کردم وروز به روزپیشرفت میکنم ودرذهنم باورهای قدرتمند کننده میسازم باورفراوانی دیگه وام نمی ترسم وام نمیگیرم ، چک نمیگیرم، چیزی قسطی نمیخرم،.میل نداشته باشم چیزی الکی نمی خورم دیشب خواب می دیدم توخواب به یه تضادی برخورد کردم توخواب می گفتم یه خیریتی تواین هست یعنی به لطف خدا خواب روکنترل می کردم به قول یکی از بچه توکامنت ها نوشته بودن من برای خودم کافی هستم ونیازی به تایید دیگران ندارم ازخودم خوشم میاد . وتمام اشتباهات گذشته باعث شد تا من بااستاد آشنا بشم وبیشتر ازدورانی که مغازه داشتم تولیدی ، زمین ، خونه ماشین و… الان بیشترلذت میبرم چون چیزی رو به دست آوردم که قیمت نداره ومطمعن هستم به روزی غیرالحساب میرسم ازراه درست خدایا کمک کن یارم کن من به جزتوکسی روندارم تمام اعضای بدنم روتودرست کردی من توروباوردارم اگه اشتباه میکنم گوش زد کن دخواب وبیداری خدایا تو به من توانائی هارو به من دادی قبل ازاینکه کسی به من یاد داده باشه پس چرا خوشحال نباشم که توپشیبان من هستی وخواهی بود نفس من توئی ای مهربانترین مهربانان یاری درپناه الله یکتا شاد سالم وثروتمند دردنیا وآخرت… استادبزرگوارسپاسگزارم
به نام خدا
سلام استاد عزیزم ومریم عزیزم
من وقتی اشتباهی میکنم لحظه اول درونی خودمو سرزنش میکنم ولی سریع خودمو جمع میکنم
وبه خودم میگم اشتباهی پیش اومده و گذشته ونباید ذهنمو مشغول کنم مهم اینه که تکرارش نکنم
تکرار کردن اشتباه بدتر از سرزنش خودم هست.
هیچ وقت دوست ندارم که بعد اشتباه به خودم بگم
ای کاش این کارو نمیکردم یا این حرفو نمیزدم
یا این کارو میکردم واین حرفو میزدم
هرچی بوده گذشته و تمام شده باید به فکر بعدا باشم.
من در فروشگاه سم وکود پیش پدرم کار میکنم 7ساله دقیقا بعد از تموم شدن لیسانس میکروبیولوژی.
من در کارم اشتباه کردم و سم اشتباهی به مشتری دادم و مشتری شکایت کرد و پدرم خسارتو داد
من برای اولین بار که موضوعو شنیدم خیلی ترسیدم چون از محصول هیچ سودی نگرفته بود و محصول سوخته بود به حرف مشتری میگفت من سم علفکش برای کلزا میخواستم ولی من سم علفکش گندم دادم ولی هیچ مدرکی نداشت واسه اثبات این موضوع
من هم اصلا این موضوع یادم نبود که اون روز اون چی خواسته بود چون بعد یک ماه شکایتشو گفت
من اول به پدرم میگفتم قبول نکن چون شاید اون اشتباها به من گفته که همچین سمی بده
ولی بعدها از اینکه چون من بدون مدرک مربوطه به این شغل سم میفروشم ترسیدم که درهر صورت مقصر منم و این جدا از اون مسئله مشکل سازه و نکنه پام به دادگاه باز بشه و پرونده دار بشم و شب های آرامی نداشتم و به خودم میگفتم ای کاش اینجا کار نمیکردم وقتی درسشو نخوندم و پدرم به خاطر من کوتاه اومد وتفاهمی هزینه خسارتو داد.
اصلا دوست نداشتم کسی این موضوعو بدونه ونظرش درمورد من عوض بشه و مشتری ها با شک وتردید از من خرید کنند وفقط خانوده ام میدونستند
تا اینکه به خیر گذشت
من از اون به بعد همیشه با خودم تکرار میکردم که حتما از مشتری دقیق چندبار سوال کنم که برای چه محصولی سم میخواد وسم هایی که میدم حتما دوباره چک کنم واز خودم مطمئن باشم
خیلی تو ذهنم بود که مدرک ارشد گیاه پزشکی بگیرم و دولتی شرکت کردم و قبول نشدم و باز بیخیال شدم که من با همین مدرک همینجا کار میکنم دیگه
و من توانایی خوندن ارشد و آزمونش ندارم درصورتی که پدرم اصرار به خوندن ارشد دانشگاه آزاد با هزینه خودش میده ولی من تنبلی در رفت وآمد دانشگاه و خوندن واسه امتحانات قبول نکردم
وتا به امروز که بازدید از فروشگاه ما شد باز با این مسئله رشته ام مواجه شدم و تصمیم قطعی گرفتم که حتما نیازه به داشتن این مدرک برای آرامشم خودم تا با اعتماد به نفس بیشتر کارمو ارتقا بدم و مشاوره قطعی به مشتریانم بدم چون سوال بیشتر مشتریانم همینه آیا رشته ات مرتبط با این کاره؟
از خدای خودم میخوام که منو به بهترین و درست ترین راه هدایت کنه برای پیشرفت شخصیتی خودم
سپاسگزار از خدای خودم و استاد عزیزم
بسم الله النّور
سلام استاد عباس منش عزیز
در جواب سوال اول فایل باید بگم که بیشتر وقتا وقتی اشتباه داشته باشم فقط اولش یه کوچولو ناراحت میشم اما بعدش فکر می کنم که چی شد و چرا این اشتباه رو کردم . چه کاری نباید می کردم و یا چه کاری باید می کردم بعضی وقتا هم تو دفتر می نویسم که چجور پیش رفتم و از این به بعد چجور پیش برم که تکرار نشه. اما خیلی کم پیش اومده که در لحظه از خودم عصبانی بشم که اینجور موقع ها به شدت خسته هم بودم، ولی بازم زود آروم میشم و بیشتر به تغییراتی که باید داشته باشم فکر می کنم. همین چند روز پیش متوجه شدم که تو روال کاری خودم یه اشتباه داشتم ، دو سه روزی فقط فکرم مشغول بود ، از دست خودم عصبانی نبودم. تا قبل از این فکر می کردم که اون روال هدایت الله هست اما متوجه شدم که اشتباه فکر می کردم. یاد توضیح شما افتادم که اشاره داشتین به اینکه شیطان حتی برای پیامبران هم نجوا می کرد اما خداوند یاری می کرد. به خودم گفتم اشکالی نداره ، تو اون دو سه روز به همه ی جوانب کارم فکر کردم و به نکات مثبت کارم توجه کردم و دیدم که من سعی می کردم که خیلی خوب کارم رو انجام بدم ، اما در دو مورد اشتباه داشتم. به خودم گفتم این تجربه است. و اگه بخوام از اشتباهاتم بترسم نمی تونم به راهم ادامه بدم. یادم افتاد که خیلی ها ممکنه اشتباه کنن اما اونایی موفق شدن که اشتباهات اونا رو متوقف نکرد و بعد از گرفتن درس ها پر قدرت تر و آگاهتر ادامه دادن. تصمیم گرفتم منم اشتباهم رو بررسی کنم و ببینم که چی شد که این کار رو کردم . خودم رو بخشیدم و گفتم که اینهمه خانواده ها ابراز رضایت داشتن ، اینهمه بچه ها تو نمرات زبان مدرسه شون پیشرفت عالی داشتن . این یک دو اشتباه نباید اون همه تلاش های مثبت و ارزشمند من رو زیر سوال ببره. و همون موقع که فهمیدم روالم اشتباه بوده ، از همونجا متوقفش کردم و دو سه روزی بهش فکر کردم و به لطف خدا روالم رو تغییر دادم . هم آرامشم بیشتر شد و هم یهو در عرض چند روز تعداد شاگردانم دو برابر شد.
البته من از اول اینطوری نبودم. همیشه بعد از اشتباهاتم خودم رو سرزنش می کردم تا اینکه 5،6 سال پیش تو یه سخنرانی از استاد شاهین فرهنگ شنیدم که گفتن باید از اشتباهات خودمون درس بگیریم ، اگه درس نگیریم بازم تکرار میشه ، اینقدر تکرار میشه یا زیر اون اشتباه له میشیم یا درس لازم رو میگیریم . وقتی درس لازم رو گرفتیم و رویه ی خودمون رو تغییر دادیم عملاً جلوی اون اشتباه رو گرفتیم. از اون روز به بعد یواش یواش دید من نسبت به اشتباهات خودم تغییر کرد. و بر همین اساس تونستم تصمیمات بزرگی بگیرم و آگاهانه جلوی اشتباهات بزرگ یا کوچیک خودم رو بگیرم البته مواردی رو که فهمیدم اشتباهه. بعضی وقتا اشتباه رو دیر می فهمیم اما به نظر من مهم اینه که وقتی فهمیدیم که اشتباهه روش درست رو پیش بگیریم و خودمون رو به سمت درست پیش ببریم.
و باز هم ممنونم استاد عزیز ، آرزو می کنم زمانی برسه که بتونم به راحتی چندین ساعت در روزم رو به سایت شما اختصاص بدم و از این منبع عظیم آگاهی استفاده بیشتری داشته باشم.
اللّهم ثبّت اقدامنا…
بنام خالق بی همتا
درود بر استاد عزیز و دوستان
من معمولا بر خوردم با خودم خوب و سعی میکنم هر اشتباهی انجام دادم رو سخت نگیرم به خودم
البته بستگی به نوع اون اشتباه داره
تکراری ترین اشتباهات من در زندگیم افکار منفیه البته از زمانی که شرکع کردم به تعقییر باورهای و سبک زندیگم این منفی های ذهنم بیشتر شد
برای مثل وقتی که میخوام برای خودم وقت بزارم بفکر خودم باشم فکرمنفی به سراغم میاد که کارم اشتباهی و این یه خود خواهی حساب میشه و تا مدت ها هی این فکر اشتباه منو آزار میده
اگر بخوام بگم بزرگ ترین و مکرر ترین اشتباهات در زندگی چیه،همین افکار منفی ذهنمه که تغربیا همیشه هست و آسودگی رو از من میگیره
افکار منفی تمرکز منو میاره پایین منو از خودم دور میکنه و قدرت حرکت رو از من میگره،
البته که من همیشه در حال تمرین هستم که آگاهانه فکردم کنترل کنم و خداروشکر تا حدودی موفق هم هستم
سلام استاد عزیزم
من یک متعهد هستم
استاد گفته بودیدتجربیاتتون و درس هایی که گرفتید را بنویسید
من میخواستم پرورش مرغ انجام بدم و چون آپارتمانی که در اون بودم کوچک بود و شرایط پرورش مرغ را نداشت اومدم یک منزلی را که حاشیه شهر بود و فاقد امکانات رفاهی بود اجاره کردم یعنی آب و برق و گاز نداشت ولی یک زمین بسیار بزرگ بود و یک سازه ای هم در داخلش بود یک چیزی به من میگفت که بابا اینجا هیچی نداره تو با خانواده ات چه طوری اینجا میخوای دوام بیاری ولی من گفتم که نه اگر به من این الهام شده و گفته شده برو دنبال مسیر علاقت پس همین هستش و من باید این کار را انجام بدم خلاصه رفتم اونجا یک ماه اول که فقط از محیط و آب و هوا لذت میبردیم و ولی از ماه دوم به بعد به دلیل نبود امکانات مجبور بودم هزینه ی بیشتری را متحمل بشم و به قدری هزینه ها رفت بالا که اصلا نمیتونستم به فکر پرورش جوجه و قفس و ایناها باشم و ناگفته نمونه که صاحب اون ملک هم به من گفته بود که بیا بشین و هزینه اجاره را در خود همین خانه خرج کن برای رفاه خودت و من هم قبل از اینکه بیام و مستقر بشم توی اون خونه یک سری اقدامات رفاهی فراهم کردم ولی بازهم هزینه ها اجازه نمی داد تا اینکه هوا سرد شد و خیلی داشتیم رنج میکشیدیم اونجا به حدی رنج کشیدیم که اصلا فکر پرورش مرغ و اینا اومدم بیرون فقط به فکر یک سر پناهی بودم که از اونجا خارج بشم و اون الهامم را در جای دیگه ای پیاده کنم که حداقل خودم و خانواده ام تحت رنج نباشن و هزینه ها هم کم بشود با اینکه اونجا 50 میلیون تومان هزینه کرده بودم و صاحب اون ملک هم گفت قرارداد کردیم و نمیتونه قرارداد را کنسل کنه با این وجود من اومدم و دریک جایی داخل حاشیه شهر ولی با امکانات رفاهی کامل اجاره کردم که گرفتن اون هم کاملا معجزه وار انجام شد
درسی که گرفتم از این اتفاق :
1- سپاسگذار نعمت هایی باش که همین الان در دسترس هستند و استاد نمیدونید میرفتم توی حمام و دوش میگرفتم بارها و بارها خدارو شکر میکردم و میگفت الهی شکر آب پرفشار و نامحدودو اونم از بالای سرم داره میاد بسیار حس و حالم خوب و بود و لذت میبردم از همون حمومی که قبلا عادی بودش حتی از چراغ بالای سرم هم سپاسگذاری میکردم و به خاطر بخاری و گازی که بود بارها و بارها خدا را سپایگذاری میکردم .
2- هیچ وقت نباید از جا و موقعیتی که هستی به جا و موقعیتی پایین تر از جایی که هستی در تمامی جوانب (منظورم از لحاظ مالی و مکانی و..) حرکت کنی و این کار دقیقا عدم قانون تکامل هم هست و شما فقط باید توجه کنی که رو به رشد باشی نه رو به افول.
3- حالا فهمیدم که از هون جایی که هستی و از همون موقعیتی که هستی باید مسیر مورد علاقه را شروع کنی یعنی چه ؟ و الان رفتم قشنگ قفس تهیه کردم و روی همون بالکن خونه کار مورد علاقه ام را شروع کردم و توکل به خداوند.
سلام به استاد عباس منش عزیز استاد مریم خانم گل و اعضای محترم
استاد در پاسخ به سوالی که مطرح کردید باید عرض کنم که چند وقت پیش توی حرفه خودم که تعمیرات بردهای الکترونیکی هست(البته شغل دومم هست و شغل اولم کارمندی هست) به اشتباه خودم باعث خرابی برد شدم و بردی که قابلیت تعمیر داشت کلا سوخت و تنها دلیلش خودم بودم در ابتدا ذهنم شروع به سرزنش کرد که تو نمیتونی کاری رو درست انجام بدی تو اصلا ناتوانی این کار تو نیست،برای چی کاری رو که خوب نمیتونی انجام بدی رو شروع میکنی،تو فقط بدرد کارمندی میخوری و دانش تو به اندازه این کار نیست و دیگه کار نگیر و برو همون کارمندی رو ادامه بده چون یه رونده بی حاشیه و جایگاه امنی داری استراحت خیلی بیشتره و درسته که آب باریکه ای هست ولی دائمیه و بیمه داری و این مشکلات و دردسرهای این شغل رو نداره و کلا خیلی راحتی و نمیخواد حالا جواب مردم رو بدی.
یه چند ساعتی توی همین افکار بودم ولی احساسم بد نبود مثل این میموند که فشار مغز اثری روم نداشت والبته که آروم نمیشود و ادامه میداد و رفته رفته بیشتر میشد توی همین حین یاد فایل احساس گناه شما استاد عزیز افتادم و اون فایل توی ذهنم مرور میشد و اون جملات و مثالهایی که فرموده بودید همون جور که مرور میکردم حس کردم رفته رفته داره فشار مغزم کمتر میشه یاد اون جمله شما افتادم که فرمودید خداوند هر گناه و اشتباهی رو میبخشه به شرطی که خودمون توی احساس گناه نمونیم و اون مثالی که فرمودید حضرت موسی بود که به اشتباه باعث مرگ یک نفر شده بود و پیش خداوند استغفار کرده بود و خدا اون رو میبخشه و حتی به پیامبری میرسه این مثال باعث شد خیلی ایمانم به بخشنده بودن خداوند بیشتر بشه و با خودم هی تکرار میکردم که حالا یه اشتباهی شده ولی من توی خیلی جاها و کارها اینقدر خوب بودم و کارم رو تمیز انجام دادم که کمتر کسی توی این شغل میتونه انجام بده و با این نوع تفکر باعث شدم به خودم بیام و با امید ادامه بدم.
درس های خیلی زیادی از این اشتباه گرفتم اول که ساز و کار جهان به گونه ای هست که هر چیزی که الان وجود داره و جوری دقیق و درسته که مثل معجزه میمونه در ابتدا که این شکلی نبوده هزاران خطا داشته و شکستهای بسیار زیادی رو تجربه کرده که این شده و دلیل به وجود آمدن تمام فناوری ها و پیشرفتهای بشر ادامه دادن ایده ها و الهاماتشون بود و ناامید نبودنشون توی مسیر بوده،وحتی بزرگترین دانشمندان هم از این مسیر گذر کردن این دستاوردهای عظیمی که بدست آوردن میوه همون درختی هست که ابتدا فقط یک بذر بوده و با ادامه دادن و توکل به خدا و نگرش درست در مورد شکستها باعث پدید آمدن این پیشرفتها بوده.
از درس های دیگه ای که گرفتم اینه که دقتم خیلی بیشتر شده کلی مسیر رو تحلیل کردم و علت خرابی رو فهمیدم و کمکم کرده تا دیگه این اشتباه رو توی کارهای دیگه انجام ندم.
از راهکارهایی که برای در عمل انجام دادن درس ها و راهکارها میتونیم داشته باشیم به خودمون شک نکنیم و بدونیم اشتباه بخشی از مسیره یادگیریه و اگر پیش بیاد درسش رو بگیریم و ادامه بدیم،برای خودمون مثال افراد موفقی رو که توی مسیرشون چالشهاشون رو حل کردن و ادامه دادن رو مرور کنیم و ازشون استفاده کنیم من خودم مثالهای استاد در مورد کشتی تایتانیک و اشتباهاتی که باعث غرق شدنش شد و اون درسی که گرفتن رو که باعث پیشرفت شد رو خیلی دوست دارم و کلی مثال دیگه که استاد توی فایلهای گوناگون توضیح دادن و الگو های بسیار خوبی برای ما فراهم کردن که بتونیم خودمون تو هر شرایطی بهترین عملکرد رو داشته باشیم.
استاد عزیز واقعا از شما و تیم تحقیقاتی عباسمنش سپاسگزارم که اصل و اساس موفقیت رو صادقانه به ما آموزش میدید
از شما عزیزانی که وقت گذاشتید و کامنت بنده رو خوندید سپاسگزارم
فعلا خدانگهدار