ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 3 - صفحه 38
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/02/abasmanesh-2.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-02-07 20:36:482024-02-14 06:04:58ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 3شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خدای مهربان
سلام به استاد عزیزم و مریم جان
چه فایل فوق العاده ای استاد.
چه همزمانی جالبی رخ داد برام، گوش دادن این فایل و تجربه ای که از اشتباه اخیرم داشتم.
من همین اخیرا تصمیم گرفته بودم که نقاشی رنگ روغن رو یاد بگیرم به سبک آلاپریما. و این اولین باری بود میخواستم کار با رنگ روغن روی بوم رو انجام بدم. تا قبل از اون فقط با مدادرنگی و سیاه قلم نقاشی کشیده بودم. اما هیچ کلاس اموزشی برای رنگ روغن نرفته بودم. و برای این سبکی که میخواستم بکشم هیچ کلاس اموزشی حضوری توی شهرمون پیدا نکردم. برای همین تصمیم گرفتم که از اموزش های انلاین یوتیوب استفاده کنم و خود اموخته پیش برم و اگه قرار باشه خدا خودش یه معلم خوب واسه این سبک به سمتم هدایت میکنه. وقتی برای اولین بار میخواستم چیزهایی که یاد گرفتم رو حالا روی بوم بکشم خیلی خیلی سخت تر از چیزی بود که فکرش رو میکردم و یجورایی افکارم داشت سعی میکرد منو به سمت ناامیدی ببره. رنگا رو خراب کرده بودم. نقاشی هم آخرش شبیه چیزی که میخواستم درنیومد. قبل از اون فکر میکردم رنگ روغن مثل نقاشی با مدادرنگی برام مثل آب خوردنه ولی فهمیدم اینجور نیس. ولی سریع ذهنم رو کنترل کردم و نذاشتم افکار ناامید کننده سراغم بیان و بخوان منو منصرف کنن که کلا بیخیالش بشم. به خودم گفتم اشکالی نداره، این یه تجربه خیلی عالی بود به عنوان اولین تمرینم روی بوم. میدونم با تمرین و تلاشم هر دفعه بهتر و بهتر میشم و من قطعا خواهم توانست اون تابلوهایی که آرزومه یه روزی بکشمشون رو بکشم. من خدا رو دارم، قدرتی که هرچیزی رو بهش بسپرم برام انجام میده. اون منو هدایت میکنه به سمت مسیری که بتونم به خوبی یاد بگیرم و به خواسته ام نزدیک شم. اصلا خودمو سرزنش نکردم و نگفتم که من بدرد این کار نمیخورم. به خودم گفتم همونطور که کار با مدادرنگی رو یاد گرفتم و الان حرفه ای هستم توش، این رو هم یاد میگیرم و بسیار حرفه ای میشم. اینو قشنگ میبینم و برام واضحه وقتی تجسمش میکنم. هرکاری رو که بخوام میتونم انجام بدم. اگه من میتونم تجسمش کنم پس میتونم انجامش هم بدم. و خدارو کلی شکر کردم.
استاد باورتون نمیشه خیلی برام جالب بود. روز بعدش خیلی هدایتی یه فیلم اموزشی از استاد باب راس رو توی اینستا دیدم و توجهم رو به خودش جلب کرد. حسم بهم میگفت برو اولین قسمت برنامه هاشو ببین. رفتم دیدم و باورم نمیشد، داشت مهمترین نکته و رمز نقاشی به سبک آلاپریما (همون سبکی که میخواستم یاد بگیرم) رو میگفت و اونم این بود که میبایست قبل شروع نقاشی یک لایه کامل از مجیک وایت به بوم بزنیم تا بتونیم اونجور که میخوایم رنگها رو فید کنیم. چیزی که من اصلا تا قبلش نمیدونستم و به شکل و روش دیگه ای انجام داده بودم و برای همین هرچی تلاش میکردم نقاشیم به شکلی که میخواستم درنمیومد و کار سختی بود برام. اونجا بود که فهمیدم اصلا روشم اشتباه بوده و چقدر خوشحال بودم از هدایت خداوند. درسته که فقط همون نکته نبود و بازهم به کلی تمرین نیاز داشت. حتی همون مجیک وایت که باب راس میگفت توی ایران پیدا نمیشد و فقط از امازون میشد بخریم. اما من بعد از اون به ویدیویی هدایت شدم که یاد میداد با چه ترکیباتی خودمون اون مجیک وایت رو بسازیم.
امید بسیار زیادی درونم بوجود اومده بود. هدایت های الله همراهم بود و من قشنگ حسشون میکردم. چون تو این مسیر خودمو به اون سپرده بودم.
بعد از اون این ایده به ذهنم اومد که به همراه تمامی اموزشهای استاد باب راس نقاشی هامو پیش ببرم و برای تک تک شون تجربه کسب کنم و مهارتم رو هردفعه بیشتر کنم و هر دفعه یه پله بالاتر برم.
خوشحالم ازینکه اون اشتباه باعث یه هدایت بزرگتر شد. و من تسلیم و ناامید نشدم. به توانایی هام شک نکردم. و دنبال ایرادهای کارم میگردم هردفعه و از اشتباهاتم درس میگیرم. و به توانایی های خودم یقین دارم و از این مسیر یادگیری لذت میبرم.
ازتون سپاسگزارم بخاطر این فایل فوق العاده
شاد و سلامت باشین
سلام به شما و دوستان عزیز
تمرین من
من خیلی فکر کردم و به نتیجه ای رسیدم که انگار دری برایم باز کرده و من تازه فهمیدم که
1 از اشتباهاتم درس نمیگیرم و فکر میکنم اگر دفعه قبل نشده با همون فرمول قراره این دفعه بشه ولی قانون میگه اگر از قانون و راه درستش نری همیشه شکست میخوری
2 احساس من در مقابل اشتباه اینه که واای دیگه همه چی تموم شد و دیگه قرار نیست که بهتر بشه یعنی من همیشه دوست دارم که هر چیزی از جمله روابط ثروت کارم و… بدون هیچ اشتباهی باشه و بی نقص پیش بره ولی تازه فهمیدم که این پاشنه آشیلمه و برای همین من خسته و نا امید میشم چون فکر میکنم اگر دفعه اول نشد پس یعنی من به درد این کار و این حرفه نمیخورم
الان خوشحالم چون متوجه شدم که چه چیزی باعث عقب رفتنم میشه.
ایده هایی که گرفتم اینه که
1 من باید از اشتباهات قبلی درس بگیرم و اونها رو لحاظ کنم که بتونم همیشه قدم بع قدم برم جلو
2 باید از کمال گرایی و ایده آل گرایی فاصله بگیرم و فقط انجام بدم تا بتونم پیشرفت کنم چون فهمیدم همه همون دفعه اول بهترین و عالی ترین نشده براشون
سپاس گذار شما و این سایت عالی هستم
اشتباهات
سوال:
به اشتباهی که اخیرا مرتکب شدی فکر کن و چه برخوردی با خودت داشتی؟
1)یه موضوع خیلی کوچیک پیش اومد، من اینقد درموردش بحث کردم که هم خودم خسته شدم هم طرف مقابل. (بعدش به خودم گفتم کار اشتباهی کردم و ناراحت بودم گفتم چرا اینقد کشش دادم و خودمو سرزنش کردم)، از این درس گرفتم که تا یه مشکلی پیش میاد حواسم باشه چقدر داره انرژیمو میگیره و موجب میشه به خودم و طرف مقابل آسیب بزنم مفید مختصر دربارش صحبت کنم حتی اگه طرف متوجه نمیشه دیگه اینقدر خودمو آزار ندم و ببندمش تمام.
2)فلاکس رو بد جایی گذاشته بودم افتاد و درش شکست، (گفتم وای چه کار اشتباهی کردم و خودمو سرزنش کردم ولی مثل قبلا خودمو ناراحت نکردم چون نسبت به گذشته خیلی بهتر شدم قبلا اگه یه چیزی میشکست میزدم تو سرم یا خیلی ناراحت میشدم و هی افسوسشو داشتم الان اونجوری نیستم زود میگذرم) درس میگیرم وسایلو جای درست بذارم کارمو تمیز انجام بدم اما اگرم باز اتفاقی اشتباهی پیش اومد اشکال نداره فداسرم.
3)یه سوال داشتم تو موضوعی که یاد میگیرم از چند نفر پرسیدم دیدم جواب درستی دادن که خیلی راحت بود (هی به خودم گفتم چرا اونو میدونن من متوجه نشدم و خودمو سرزنش کردم چرا خوب توجه نکردم چرا زود پرسیدم چرا به ذهن من نرسید) درس میگیرم عب نداره عزیزه من اونام هزار بار پرسیدن تا الان ملکه ذهنشون شده و زود جواب پیدا میکنن، منم اگه اندازه اونا کار کنم تکرار کنم، حتما عالی میشم.
4)تو رانندگی تو ترافیک برای بار اول میومدم 2بار خاموش کردم (گفتم وای خدایا چرا اینکارو کردم، چند بار عذرخواهی کردم، هی نگران پشت سریا بودم مزاحمشون نباشم هی خودمو سرزنش کردم) خب درس گرفتم من خیلی خیلی عالی هستم طرف خودش بعد از گواهینامه میشینه بسختی میتونه مسیر ترافیک رو بره من فقط خاموش کردم هیچ اشکالی نداره من لایق تشویق بودم، نیازی نیست اینقد نگران پشت سریا باشم اگه خاموش کردم خودمو بیشتر هول نکنم ، صبور و خونسرد باشم برا همه خیلی بیشتر از من این مورد پیش اومده خدا کناره منه و منو هدایت میکنه و مراقبمه و من از پس هرکاری برمیام.
5)یه حرکت سخت ورزشی رو نتونستم انجام بدم وارونه شدن (هی گفتم چرا بقیه میتونن من نمیتونم حالا اونا چی فکر میکنن و..) درس گرفتم من اندازه اونا تمرین نداشتم. تمرکزم فقط رو خودم نبود ب نظر اونام بود در حالی که نظر و توجه اونا اصلا مهم نیست، و چند وقت بعد براحتی انجامش دادم من رو خودم فوکوس میکنم، هرکاری هرکسی تونسته انجام بده منم میتونم انجام بدم.
6)خیلی از خودم گذشتم و سعی کردم دیگرانو خوشحال کنم، خیلی غصه ها خوردم، خیلی فداکاری ها کردم (خیلی از موقعیتها رو از دست دادم، مجبور شدم رو کاری بمونم ک بهش علاقه نداشتم و خودمو سرزنش کردم) درس گرفتم من نمیتونم زندگی هیچ کسی رو تغییر بدم، من اشتباهمو پذیرفتم، منم باید رو خودم متمرکز باش نه روی دیگران. خدای من خدای اونام هست پس خودش بهتر میدونه باید چکار کنه. من به دیگران کمک میکنم تا جایی که موجب آزار خودم نشم. من از گذشته درس میگیرم نه اینکه خاطراتشو مرور کنم.
من یاد گرفتم :
اگه اشتباهی کردم، نگرش غلطیه که فک کنم به درد اینکار نمیخورم یا من برای اینکار ساخته نشدم.
اشتباهاتمو با کارهای درست دیگران مقایسه نکنم.
اشتباه کردم خودنو سرزنش نمیکنم.
من فلان جا اشتباه کردم و فرصتی بود برای پیشرفت که از اشتباهم درس بگیرم و تکرارش نکنم.
من مسئولیت اشتباهمو میپذیرم و درسشو میگیرم.
اشتباه پیش میاد اما درسی که از اشتباه میگیرم مهمه.
هیچ کاری در دنیا نیست که نشه انجامش داد.
هرچیزی رو اگه بخوام ، میتونم یادش بگیرم.ممکنه اول اشتباه کنم بعد بهبودش میدم و ادامه میدم و بهتر میشم در نهایت عالی میشم.
خودم خودمو محدود نمیکنم، من بدرد فلان چیز نمیخورم، نه خانم این اشتباهه مغزته.
اشتباهات قسمتی از مسیره برای یادگیری.
همه اشتباه میکنن.
اگه اشتباه کردم به توانایی هام شک نکنم.
بهترین بازیکنان جهان هم دروازه خالی رو گاهی نتونستن گل بزنن.
مردم اصلا نظرشون مهم نیست من برای مردم زندگی نمیکنم، اینکه مردم برام مهم باشن زندگی برام سخت میشه، ممکنه من اشتباه کنم و مردم هم ببینن اصلا مهم نیست.
ممکنه سر کلاس زبان چیزی رو اشتباه تلفظ کنم بقیه بخندن، این نباید باعث بشه من دیگه مشارکت نکنم.حتی دفعه دومم اشتباه کنم اشکال نداره باز کار میکنم بهترش میکنم.
ممکنه یه پروژه بهم بدن، و روشم اشتباه باشه، نه اینکه من بلد نیستم. من نمیگم من برای اینکار نیستم بلکه ایراد کارو پیدا میکنم و حلش میکنم.
هرچه قدر تو یه موضوعی کار کنی و مدام با احساس خوب تکرار کنی، مغز تو اون، قوی و قویتر میشه و اوتومات خودش انجام میده.
سلام خدمت استاد عباسمنش عزیز و خانم شایسته و همه دوستان گرامی
سوال این جلسه: به اشتباهی که اخیرا کردی فکر کن و ببین چه واکنشی نسبت به اشتباهت داشتی؟ برخوردت چجوری بوده؟
خب من اشتباهی که اخیرا کردم این بوده که اون تعهد و تمرکز کافی رو برای کار کردن روی خودم ندارم و این فکر مثل خوره میفته به جونم که تو ناتوانی تو نمیتونی خودتو تغییر بدی تو بدرد این کار نمیخوری و همچین فکرایی تو ذهنم میگذره و خیلی احساسمو بد میکنه و مخصوصا ناامیدم میکنه و برگشتن به مسیر برام سخت میشه ولی سعی میکنم طبق آموزش ها به خودم بگم اگه نمیتونم خوب عمل کنم یه ایرادی تو کارم هست که باید اینو درستش کنم باید اون ترمز مخفی رو پیدا کنم اصلاح کنم نمیتونم ادعا کنم این کارو عالی انجام میدم ولی سعی میکنم ذهنمو به این سمت ببرم و میدونم خیلی باید رو این موضوع تمرکز کنم تا درستش کنم.
حالا من باید از این اشتباهم این درسا رو بگیرم که مشخصه من خوب پیش نمیرم این حرکت من برای موفقیت کافی نیست تمرکز من پراکندس خب وقتی متوجه این ایراد از دل اشتباهم شدم پس این فرصتو دارم ایرادمو درست کنم اگه برام مهمه درست کنم اگه دوس دارم موفق بشم به خواسته هام برسم باید خوب عمل کنم باید به اندازه کافی وقت بزارم پس این اشتباه من باعث شد که خودمو بشناسم ترمزمو بشناسم حالا اگه درسشم بگیرمو اصلاح کنم برای دفعات بعدی چه موهبتی میشه برای من
نبایدم به توانایی هام شک کنم چرا که مشکل از خودمه من یه ایرادی دارم وگرنه توانایی های من که سرجاشه من ازشون استفاده درست نکردم من تمرکزمو برعکس صرف کردم واس چیزایی که هیچ نتیجه ای برام نداره پس توانایی دارم ولی به نفع خودم استفاده نمیکنم.
حالا من بیام این ایده رو اجرا کنم که روزانه یه قدم رو به جلو یه گام یه حرکت یه بهبود کوچیک انجام بدم نیاز نیست و نمیتونم همه پله ها رو یه روزه برم بالا و روی این رعایت نکردن قانون تکامل و کمالگرایی هم خیلی کلیک کنم.
بعضی وقتا هم آدم اشتباه میکنه کارو به درستی انجام نمیده تو هر جنبه ای هیچ اشکالیم نداره چون ما آدمیم و اشتباه میکنیم چیز بدی نیست ولی ایرادشو بدونه و دفعه بعد بهتر عمل کنه نه اینکه ناامید بشه پس به امید خدا سعی میکنم این ایده رو عملی کنم.
تشکر میکنم از استاد بخاطر این سلسله فایلهای ارزشمند که باعث میشه به خودشناسی برسیم و همچنین از همه دوستان بخاطر کامنتهای قشنگشون
انشالله هممون بتونیم خوب عمل کنیم
در پناه خدا باشید.
سلام خدمت استاد عزیز و همه دوستان خوبم
با اینکه سری فایلهای ذهنیت قدرتمندکننده در برابر محدودکننده رو گوش کردم و تمام سوالات هربخش رو تو دفترم نوشتم دوست داشتم اول بیام و به سوال این قسمت جواب بدم و کامنت بزارم
اشتباهی که اخیرا مرتکب شدم و چه برخوردی باهاش داشتم
من میخوام اشتباهی که مدام توی کسب و کارم تکرار میکردم رو بگم اشتباهی که نمیدونستم اشتباهه یعنی آگاهیشو نداشتم و در واقع بعدش یکسری باورها و مسائلی رو بفهمم که دست به دست هم داده بود تا من توی این سیکل معیوب بیفتم و درسهای ارزشمندی که گرفتم
من حدود سه سال پیش که تصمیم گرفتم کسب و کار خودم رو شروع کنم از اونجایی که از بچگی به من گفته بودند تو نقاشیت خیلی خوبه و استعداد داری تصمیم گرفتم وارد حوزه نقاشی بشم و کار خودمو شروع کنم خب من شروع کردم و همه چیز خوب پیش میرفت و به درامد رسیده بودم و من روی سفال نقاشی میکشیدم کم کم توی این سیکل معیوب افتادم که مثلا هر روز میرفتم سمت یک روش یک تکنیک توی نقاشی خب نقاشی دنیای گسترده ایه من اینکارو میکردم مثل پرنده ای که هر لحظه مپیره روی یک شاخه یک روز نقاشی روی سفال یک روز میرفتم سمت نقاشی روم بوم باز میرفتم سمت نقاشی روی چوب و سبک های نقاشیو رو هم عوض میکردم مثلا یک روز سبک مدرن باز بعد یه مدت رئال و….خلاصه هر از مدتی اینکار رو میکردم و درآمدم داشتم ولی مشکل اینجا بود هر پولی از نقاشی در میوردم بعلاوه هر پولی که از جایی دیگه دستم میومد رو فقط خرج کار میکردم جوریکه حتی واسه ضروریاتم پولی نمیموند و خیلی وقتها حتی وسایلی میخریدم که بعد خرید میدیدم همش الکی بوده و فقط پولام رفته در واقع
اینم بگم مابین یک مدت کوتاه سمت کیف سازی هم رفتم ولی برگشتم دوباره سمت نقاشی
گذشتت تا چند ماه پیش که تصمیم گرفتم کلا از نقاشی بیام بیرون و خب از این تصمیم الانم پشیمون نیستم دلیلشو جلوتر میگم
چندماه پیش اومدم هرچی پول داشتم دیگه تا جایی امکان بود حتی یه هزار تومان رو جمع کردم دقیقا مثل اون دونده ای که لحظات قبل شروع مسابقه داره تمام توانشو برای یه حمله همه جانبه جمع میکنه (ایموجی خنده) چون واقعا خندم گرفته این قسمتش از کار خودم
چرا همه دار و ندارمو جمع کردم؟ چون چند وقت قبلش یکی بهم پیشنهاد کاری داد که بیا من سنگ مصنوعی تولید میکنم تو بفروش و… بعد من کنجکاو شدم اینکار چیه رفتم تحقیق کردم و باخودم گفتم دیگه اینکار واسه منه چقدر پتانسیل خوبی داره من میتونم توی روز کلی محصول تولید کنم حالا میگم دلیل این تفکر اشتباهم چی بود خلاصه وارد اینکار شدم و هر چی پول داشتمو مواد و متریال کارو خریدم دیگه اعتقادم این بود توی اینکار قراره خیلی موفق بشم و… ولی دوباره افتادم توی همون سیکل معیوب توی اینکارم و چندتومن پولم رو از دست دادم و خب با کلی زحمت تونستم چندتا سفارش عمده بگیرم و حداقل ی مقدار از پولم رو برگردونم
اینو بگم واقعا حس کردم به بن بست رسیدم و از این ماجرا هنوز یک ماهم نمیگذره تصمیم گرفتم کلا کار رو ول کنم و همون شب مامانم باهام شروع کرد به دعوا و گفت تو خودتو و همه ما رو مسخره کردی و شروع کرد منو سرزنش کردن و گفت مشکل از کارا نیست از بی عرضگی خودته و خب وقتی این حرفو زد من برگشتم گفتم اره شایدم حق باتویه من بی عرضم اگه واقعا عرضه داشتم الان اینجا نبودم یجورایی پذیرفتم اره شاید من تواناییشو ندارم تصمیم گرفتم برم مشهد و تو پاساژی که دخترداییم سرکار میره منم یکار پیدا کنم و برم باخودم گفتم میره تا ببینم اینده چی میشه
و دقیقا همون شبی که وسایلمو جمع کرده بودم که صبحش برم مشهد تو سکوت اتاقم نشسته بودم و باخودم فکر میکردم چرا اینجوری شد و واقعا یه حجم سنگینی از فشار رو روی قلبم حس میکردم
باخودم گفتم تو مدتهاست که با قوانین ذهن اشنایی فایل گوش میدی کتاب میخونی و نتایجی هم گرفتی هدفت چیبود که این همه فایل گوش کردی کتاب خوندی هدفت این بود که تهش تسلیم این احساس ضعف بشی واقعا اونقدر این شدت درد زیاد بود و فشار سنگینی روی خودم حس میکردم اون لحظه باخودم گفتم من باید بشینم تمرکزی دوباره از اول همه فایل هارو گوش کنم باید بفهمم ایراداتم کجا بوده من نمیخام فرار کنم نمیخام بپذیرم نمیتونم در عوضش میپذیرم حتما یچیزایی هست من بهشون عمل نکردم حتما باورهایی دارم که درست نکردم و میخام تمرکزی بررسی کنم و اینا رو اصلاح کنم حالا میگم چه چیزایی رو فهمیدم و این اشتباه واسم چه درس هایی داشت
در واقع چیزایی که بهشون رسیدم مطالبی بود بارها شنیده بودم ولی نمیدونم چجوریه که شاید هزاربار یچیزیو بشنوی ولی تو یک زمان خاصیه که انگار تو حالیدونت میفته انگار یجوری درکش میکنی که تا قبلش به نظر میاد با اینکه هزاربار شنیدی ولی نمیدونستیش
من شروع کردم به گوش کردن فایل ها از لایوها تا مهم ترین عامل موفقیت در کسب و کار و… حتی یک فایل از تی هارو وایکر نویسنده کتاب اسرار ذهن ثروتمند داشتم که چندتا اصول ثروتمند شدن رو میگفت اونم چند بار گوش کردم اینجوری بگم شاید میشد 10 ساعت فایل گوش میکردم الانم دارم ادامه میدم و روزی حداقل 5 ساعت به بالا فایل گوش میکنم
من فهمیدم که مهم ترین قانون که قانون تمرکزه رو رعایت نمیکردم من اصلا تمرکزی نداشتم اون تمرکزی که استاد عباسمنش ازش حرف میزنه اون حد از تمرکزی که تی هارو وایکر میگه من اصلا نداشتم اون کل تمرکزی که بزارم روی یک کار نبود پس طبیعیه نتیجه نگرفتم. باخودم گفتم ببین سحر اصلا اشکالی نداره مهم اینه الان اینو درک کردی و تو دفترم نوشتم من تمرکز نداشتم اما چه باورهایی چه چیزهایی باعث میشد که من نتونم تمرکز کنم ؟ مثلا تو لایو شماره 22 زمانیکه استاد تصمیم گرفتن تمرکزی روی سایت کار کنن باورهای محدوده کننده ای بوده که استاد حل کرده یا الگوهای دیگه ای که گشتم و پیدا کردم باخودم گفتم پس بیام اون باورها اون چیزایی که تمرکزم رو داره بهم میزنه پیدا کنم و روشون کار کنم چون اشتباه من این بود روی یک کار تمرکز نداشتم و شاخه به شاخه میپریدم
فهمیدم که اصلا من با یک باور اشتباه وارد عرصه نقاشی شدم اونم بخاطر اینکه همیشه بهم گفته بودند تو استعداد نقاشی داری و منم فکر میکردم که خب من توانمندیم دیگه تو همین زمینه هست و باید راهمو همینجا پیدا کنم در حالی که اگه باخودم صادق باشم فقط یک مدت کوتاهی از نقاشی لذت بردم و بعدش انگار تلقین میکردم مدام ب خودم و نمیخاستم به حسم توجه کنم
من مدام بدون اینکه متوجه باشم نگاهم به کار دیگران بود اره ببین مثلا فلانی داره سبک مدرن کار میکنه چه درامدی داره منم برم انجامش بدم و… دقیقا همون حرفی که استاد توی فایل مهم ترین عامل موفقیت توی کسب و کار میزنه این باور که درامد ربطی به نوع کار داره یه چیز دیگم که باعث میشد اینکارو بکنم این بود که بعد یه مدت حرفای بقیه شروع شد مخصوصا مامانم و اینکه گاهی ی حرفایی میزد که من دچار حس عذاب وجدان میشدم و خودمو سرزنش میکردم و واسه اینکه ثابت کنم من میتونم یا اینکه زود به یه درآمد خوب برسم تا بتونم واسه مامانم بچه ی خوبی باشم مدام دنبال این بودم چی درامدش تو نقاشی بهتره برم سراغش تا زود موفق بشم دیگه مامانم این حرفارو به من نزنه بقیه نگن تو اینجوری و اونجوری
در واقع اینا رو الان فهمیدم که این باورا این اهمیت دادن به حرف بقیه مخصوصا حساسیت روی حرفای مامانم باعث شده هی این اشتباهو تکرار کنم نمیخام بگم تقصیر مامانمه نه واقعا اصلا اصلا این فکرو نمیکنم من باید ذهنمو کنترل میکردم من باید یه راهی پیدا میکردم که تحت تاثیر قرار نگیرم و دچار حس سرزنش نشم ولی اگه پدر و مادر هستید و این کامنت رو میخونید لطفا هیچوقت به فرزندتون نگید بچه های بقیه به مادر پدرشون کمک میکنن ولی بچه های من بجای باری بردارن باری شدن رو دوش من
خب شنیدن این حرفا بارها بارها سخته ولی با این وجود من نمیخام خانوادمو مقصر بدونم مامانمو مقصر بدونم و اصلا هم ناراحتی ندارم از کسی و این ضعف درونی منه که اینقدر حرفای بقیه روم تاثیر داشته و باید اینو حلش کنم
این نگاهی که درامد به نوع کار ربط داره و بیشتر حس سرزنش تو وجودم و تلاشم برای اثبات خودم به دیگران منو تو این سیکل معیوب انداخته بود
و اینم فهمیدم واقعا باورهای توحیدیم ضعیفه
این اشتباه باعث شد نگاه عمیق تری به درون خودم و قوانین ذهن و مطالبی که گوش میکردم داشته باشم و به درک بهتری برسم
به این اشتباه از این زاویه نگاه کردم که من اگه اشتباهم کردم حداقل یکاری انجام دادم چون اشتباه کردن بهتر از حرکت نکردنه اینکه اشتباه کردم یعنی حرکت کردم حداقل جرئت اینو داشتم کار خودمو شروع کنم کاری که خیلیا جرئتشو ندارن و الانم این اشتباه باعث شد کلی درس کسب کنم تجربه کسب و کنم و با اصلاحشون رشد کنم پیشرفت کنم
من تصمیم گرفتم یکاریو که سالهاست از سن کم تو اوقات فراغتم انجام میدم رو ازش یه کسب و کار بسازم این یکی از راهکارهای منه که تو عمل باورهامو درست کنم چون کار ساده ایه هیچوقت این نگاهو بهش نداشتم که بشه ازش کسب و کار ساخت ولی خب بهش علاقه دارم و کاریم نیست الان مثلا بگم واو چه درامدی میشه ازش ساخت ولی میخوام کل تمرکزم رو بزارم روش و همه باورهای محدود کننده ای که باهاش مواجهم رو میخام درست کنم این کار فرصت خوبیه چون منو میبره تو دل چالش ها میخام به خودم ثابت کنم که درامد ربطی به نوع کار نداره چرا که اگه من روی خودم و باورهام کار کنم میتونم از حتی از یک کار ساده هم ثروت بسازم و دارم در اینباره الگوهایی پیدا میکنم یچیز دیگه که فهمیدم اینه همونجور که بین نوع کار و درامد یه پیوندی تو ذهن ماها هست یه ارتباط هم بین نوع کار و میزان ارزشی که به خودمون میدیم هم هست چون وقتی تصمیم به انجام اینکار گرفتم فهمیدم ذهنم مقاومت داره که تو باید حتما یکار خاص انجام بدی که ارزشمند باشی ببین مثلا فلانی کارش چیه تو میخای بگی به بقیه من کارم اینه و میخام با انجام اینکار ثابت کنم این کارم نیست که به من ارزش میده بلکه منم به کارم ارزش میدم یعنی من هرچقدر از درون به حس لیاقت بیشتری برسم و عزت نفسم بالاتر بره کارمم ارزشمندتر میشه این نیست که بخام اون ارزشمندی رو در یک عامل خارجی مثل نوع کار یا شغل خاصی جستجو کنم و میخام روی باورهای توحیدیم کار کنم و اجازه بدم خداوند کار خودشو انجام بده چرا که خداوندی که روزی رسان منه من در هر کاری باشم واسش فرقی نداره و اگه جلوشو نگیرم منو به بهترین مسیرها هدایت میکنه
انشالله در اینده ای نه چندان دور در پاسخ این کامنت خودم مینویسم کاری که شروع کردم چیه
ممنون از شما استاد عزیز برای این فایلها و اگاهی های ارزشمند
به نام فرمانروای جهان هستی
درود به محضر استاد عزیز و بانو شایسته و هم فرکانسی های محترم
مرحله اول: اشتباه اخیر حدود 1ماه و نیم پیش است. قصه ای را خواندم که خیلی خیلی مرتبط با قوانین کیهانی بود و خیلی خیلی باهاش ارتباط برقرار کردم. ولی آن لحظه ننوشتمش ، و ذخیره اش نکردم. یک ماه که گذشت رفتم دنبالش ولی هرچه گشتم پیدایش نکردم.
مرحله دوم: خیلی عصبانی شدم از دست خودم. سرزنش کردم که چرا یادداشت نمیکنم با اینکه میدانم ذهنم فرّار است. چرا منبعش را ننوشتم. چرا نمیدانم به چه زبانی خوانده ام. چرا ، چرا ، چرا. و بسیار احساسم بد شد.دلم میخواست خودم را بزنم.
مرحله سوم:
-همیشه باید یک سند از چیزی که میخوانم تهیه کنم . یا ورقی یا الکترونیکی. هرچه در آن لحظه دم دستم است.
– یادم می ماند عده ای زیادی مثل من هستند وقتی دیگران هم در این موقعیت قرار بگیرند میتوانم بهشون کمک کنم که بهتر فکر کنند.
-اینکه خودم را ببخشم و بدانم که من انسان بدنیا آمده ام نه یک ماشین کامپیوتری.
-همان خدایی که یه روز منو به آن قصه هدایت کرد میتواند دوباره هم هدایتم کند.
مرحله چهارم:
در بهمن ماه یک کانال درست کردم خصوصی برای خودم و دوستم. آنجا قصه هایی که میخوانیم یا میخواهیم راجع بهشون کار کنیم را مینویسیم. اینطوری همیشه بهش دسترسی دارم. همیشه به خودم یادآوری میکنم که باید بنویسمش. در نتیجه برایم تکرار میشود و باعث میشه بهتر در حافظه ام بماند.
– در دفتر هم مینویسم که اگر زمانی دسترسی به گوشی نداشتم بتوانم از دفتر استفاده کنم.
قصه ها را طبقه بندی دقیق تری میکنم.
سلام به استاد بی نظیرم و مریم عزیز
سوال :به اشتباهی که اخیرا انجام ددی فکر کن و چه واکنشی نسبت به خودت داشتی؟
من اول از همه از استاد بی نهایت سپاسگزارم بابت دوره شیوه حل مسئله که انقد زندگی و خودم رو نسبت به خودم عالیتر کرد.
تا قبل از دوره شیوه حل مسئله من وقتی اشتباهی میکردم شروع میشد نجواهای ذهن و سرزنش کردن و تو عرضه نداشتی ببین فلانی چقد خوب تونست تو اصلا بلد نیستی کاری کنی و همینجور تخریب خودم و حتی گاهی انقد سرزنش کردن خودم زیاد میشد که من اصلا دیگه سراغ اون کار یا هر چی بود نمیرفتم …
و اما حالا و اما حالا به لطف الله مهربان اوایل که وقتی شروع کردم با توجه به دوره شیوه حل مسئله که به خودم یاد بدم وقتی اشتباهی کردم خودم رو سرزنش نکنم و این اشتباه داره به من مسیر درست رو میگه و سری بعد دیگه اون راه رو نمیرفتم .مسیر و ایده و راه کار جدیدی رو با توجه به اشتباهم شروع میکردم هرچند استاد اوایل این کار بازم سرزنش کردن بود اما من گوش نمیکردم و هی تمرین میکردم نجواها رو کنترل میکردم تا بعد از چند ماه خداروشکر انقد عالی شدم در این کار که خودمم تعجب میکنم. تا اشتباهی میکنم میگم عزیز دلم هیچ اشکالی نداره تو در مسیر یادگیری هستی حالا بجای سرزنش کردن و احساس بد دادن به خودت بیا ببین این مورد سری بعد چجوری درست کنیم که مثل این دفعه نشه، باور کنید استاد وقتی اینجوری پیش میرم هی تمرینات کار علاقه ام با کیفیت تر بهتر و عالیتر از قبل میشه و اینکه هی باورم نسبت به اینکه منم میتونم هرکاری که بخوام انجام بدم و چقد احساسم خوب میشه..
بی نهایت سپاسگزارم از پروردگارم و از شما استاد بی نظیرم و مریم گلی
دوستتون دارم
به نام خداوندی که عاشق منه
سلام استاد عزیزم و دوستان همفرکانسی
بعضی وقتا پیش میاد اشتباهی مرتکب میشم شاید کمی عصبانی بشم یا ناراحت
درونی یکم غر بزنم اما تلاش میکنم که بزبون نیارم و بازهم به لطف خدا و آموزش های استاد عباسمنش خیلی زود به خودم میام آگاهی ها رو به یاد میارم
منم انسانم و در مسیر تکامل ، میدونم که یک شبه حرفه ایی نمیشم باید در مسیر رشد حرکت کنم تحقیق کنم تلاش کنم یاد بگیرم تمرین کنم تا رشد کنم
یاد گرفتم که باید امیدوار باشم به لطف خداوند و توکل کنم
اگه چند سال پیش بود احتمالا خودمو سرزنش میکردم یا …
اما الان به لطف خدا سریع کنترل ذهن میکنم و توجهم رو میبرم به سمتی که چطور میتونم توی اون موضوع بهتر عمل کنم و حال خوب رو در اولویت گذاشتم
خدا رو هزار مرتبه شکر برای آرامشم برای حال خوبم که بعد از این کامنت حالم بهتر هم شد
درود خدا بر همه شما
سلام به همگی و استاد عزیزم
با توجه به دو اشتباهی که اخیرا برام پیش اومد :
تو اشتباه اول خیلی به سختی تونستم که خودم رو آروم کنم و اون گفتارهای منفی و سرزنش گر رو ببرم به سمت گفت و گوهای مثبت، که کم کم به خودم گفتم هیچ ایرادی نداره اگه این اتفاق افتاده، شاید الان باید اینجوری میشد تا من مسیرهای جدید رو یاد بگیرم و سعی کردم که درس این موضوع رو بگیرم تا دیگه پیش نیاد
تو اشتباه دوم تو مدت زمان کمتری این سرزنش ها بود، یعنی خیلی بهتر تونستم که خودمو کنترل کنم، اما باز هم اون لحظه به خودم و توانایی هام شک کردم که شاید من هنوز به اون لِوِلی نرسیدم که بتونم تو این پوزیشن تشخیص درستی بدم یا شاید نتونستم که اونطور که باید تمرینمو انجام میدادم و همه چیو زود پیش بردم…
ولی بعد یک ساعت که حالم بهتر شد، بیشتر فکر کردم به نتایج مثبتی رسیدم و تونستم تا حدودی خیرت موضوع رو بفهمم و یجورایی انگیزم بیشتر شد برای تغییر یکسری مسائل و همینطور وقتی بیشتر گذشت، متوجه شدم که اگه از دید مثبت بهش نگا کنم چقدر میتونه باعث بیشتر شدن اعتماد بنفس من بشه و بهم فهموند که من تو رابطه ام با افراد و همینطور کارم چقدر پیشرفت کردم و بهتر شدم
و با گوش دادن این فایل بازم به نتایج بهتری در مورد این اشتباهات رسیدم.
در واقع این اشتباهات باعث شد که متوجه بشم :
خیلی زود شرایط و خودم رو قضاوت نکنم، خودم رو با دیگران مقایسه نکنم بلکه خودمو فقط با چند وقت پیش خودم مقایسه کنم که اونموقع کجا بودم الان کجا هستم و چقدر پیشرفت کردم،
متوجه شدم که تو چه زمینه هایی باید تمرینات بیشتری کنم، بیشتر یاد بگیرم و قطعا توجهم به اهدافم باشه
اینکه قبل از انجام کاری بیشتر بررسی کنم که آیا الان باید انجامش بدم! آیا از این مسیر برم یا مسیرهای بهتری هم هست!! و همیشه ام از خدا هدایت بخوام.
برای اینکه بتونم این درس هارو در عمل هم اجرا کنم :
هر روز اتفاقات خوبی که برام میفته که نتیجه کنترل ذهن و احساس خوبم بوده رو بخودم یادآوری کنم
رو مهارت هام بیشتر کار کنم
سعی کنم که با داشتن احساس لیاقت بیشتر برای خودم و کارم ارزش قائل باشم تا خودمو با کسی مقایسه نکنم
تو کار بخودم سخت نگیرم و همیشه قانون تکامل به خودم یادآوری کنم تا دچار کمال گرایی نشم که بخوام همه چیو پرفکت انجام بدم و اشتباهی ازم سر نزنه!
و از اونجایی که منم پاشنه آشیلم همیشه حرف مردم بود و خیلی به نظرات بقیه اهمیت میدادم، باید با تمرینات بیشتر باز هم این موضوع رو تو ذهنم کمرنگ تر کنم، خداروشکر الان خیلی بهتر شدم ولی اینچیزیه که باید همیشه روش کار کنم و در عین حال تمام این موارد ارتباط مستقیمی داره با اعتمادبنفس من که با تمرینات این دوره باید بهتر و بهتر انجامشون بدم
خیلی سپاسگزارم امیدوارم تو این مسیر باز هم با انجام دوباره این تمرینات باعث بشم شخصیت بهتری از خودم بسازم.
سلام خدمت استاد عباس منش عزیز و خانم شایسته گرامی، در رابطه با سوال این جلسه که فرمودید اشتباهات چه تاثیری بر ذهن شما دارن؟
راستش من دانش آموز کنکوری هستم و درواقع سال اولی هست که پشت کنکور هستم و درحال مطالعه ام، راستش اون اوایل که آزمونی راجعب درسی رو خراب میکردم حدودا 1 یا 2 روزی فکرم درگیر میشد و کاملا به توانایی هام شک میکردم و کلا به قول شما تو درو دیوار میرفتم!
اما خداروشکر با پیشرفت هایی که کردم و گوش کردن به فایل های شما نظرم درباره ی اشتباهاتی که انجام دادم تغییر کرده و هر دفه که اشتباهی میکنم تو هر زمینه ای یا به یک تضادی بر میخورم، این باور درونم هست که من توانایی انجام هرکاری رو دارم چون در گذشته توانستم با اکثر تضادهایی که برام بوجود اومده، مقابله کنم و به خوبی ازشون درس بگیرم و پیشرفت کنم.