ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 3 - صفحه 39 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/02/abasmanesh-2.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-02-07 20:36:482024-02-14 06:04:58ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 3شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام
من همواره نسبت به اشتباهاتم اغماض داشتم از اول ینی طوری بود که بعد از انجام دادن اشتباه یه جوری توجیه میکردم اشتباهمو که انگار از اول نبوده گاهی اوقات هم که نمیتونستم توجیه کنم و خودمو راضی کنم به مادرم میگفتم و مادرم باحرفاش طوری قانع ام میکرد که انگار همواره بایس اون اشتباه رو انجام میدادی وهمواره مسولیت کارامو قبول میکردم با جون و دل ولی درحد تواناییم سعی میکنم که درستش کنم اون اشتباهمو نه خودمو به اب و اتیش بزنم
هر چیزی که تو دوسش داری قابل یادگیری هسش
حتی اگر دوستش نداشته باشی مطمعنا راهی وجود داره که همون مسئله رو طور دیگه یاد بگیری جوری که نتیجه همونی باشه که تو میخوای
چندین سال پیش رفته بودم عروسی ((دوستم بهمن)) توی مراسم خیلی سعی میکردم که اشتباه نکنم و حساسیت زیادی داشتم که درست رفتار کنم ((بخاطرمردم)) الان از اون مراسم عروسی نزدیک به 7 سال میگذره که یکی از دوستان رو ((رضا دوست مشترکمون پسرعمه بهمن)) دیدم که تقریبا باهم صمیمی هم بودیم و هستیم درمورد عروسی حرف میزدم نکته ی جالب این بود که بهم گفت : فلانی چرا من اصلا تورو یادم نیست تو مراسم عروسی؟؟
باخودم گفتم ای خدا؟چقدر به خودم سخت گرفتم بخاطر مردم درحالی که هیشکی اصلا به من توجه نمیکرده
یکی از ایرادات من دقیقا همینه سعی میکنم همه چی رو اولین بار بی نظیر انجام بدم
که الان بعد از اینکه نزدیک به 2 سال هست که روش کار میکنم (یه سال نااگاه) و یه (سال بعد از اشنایی با عباسمنش اگاهانه) خیلی بهتر شدم
و هرگاه که برای خودم اشتباهمو توجیه کردم و روش کار کردم تو اون موضوع خیلی خوب پیشرفت کردم
با نام خداوند مهربا نی ها.با سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته و دوستان آگاه. در خصوص صحبت های استاد من تجربه ای دارم که خواستم با شما به اشتراک بذارم.من از اول زندگی منظورم دوران کودکی تا چند سال پیش چاق بودم و به وزن صد و چهار کیلو هم رسیدم.بعد تونستم با توکل بخدا رژیم غذایی مناسب و ورزش بیشتر دویدن به وزن مناسب هفتاد و دو کیلو رسیدم.وقتی می دویدم با خودم فکر کردم من که وقت میذارم پس بهتره همون وقت رو علمی کار کنم و البته بیشتر بحث هدایت الهی بود و من چون قبلش با استاد آشنا نبودم از این بحث هدایت اطلاع نداشتم.تمرین و تمرین کردم و علاوه بر تثبیت وزن تمرین رو زیر نظر مربی دومیدانی انجام دادم و سه سال پشت سر هم توی کشور و در اداره ی خودم دوم سوم و سوم شدم.شما ببینید یه نفر چاق صد و چهار کیلویی بعد از مدتی میرم رشته ی دقیقا مقابل مثل دومیدانی و تونستم حتی مقام بیارم که چیزی جز کمک خداوند و هدایت الهی نبود و البته دست های بیشمار خداوند که کمکم کردن.همین امروز هم هشت کیلومتر دویدم.با آرزوی سلامتی سعادتمندی و موفقیت برای شما
سلام بر استاد عزیز
اشتباهی که اخیرا انجام دادم در مورد رفتارم با شوهرم بودش که وقتی بهم گفت این موضوع رو نخواستم قبول کنم و هی به خودم میگفتم من که این جوری رفتار نکردم که به فکر کردن به رفتار هام فهمیدم که خیلی از جاها باعث ناراحتیش شدم و دلش رو شکستم و به خودم گفتم که دیگه سعی کنم بهتر رفتار کنم و یا این که زیاد صحبت نکنم
و این رو بگم که استاد جان خودم رو خیلی سرزنش کردم که اگه وارد زندگی شوهرم نمیشدم زندگی بهتر داشت
و نشستم فکر کردم به درست کردن اشتباهاتم در ذهنم و گفتم من هر روز صبح سعی میکنم نهار رو زودتر آماده کنم و سرزنش نشم
و درباره سرزنش کردن هام درباره شوهرم هم مشکل از خودمه که هیچ دوست و ارتباط دیگه آیی ندارم که وابستگی ایجاد کردن من به شوهرم و داشتن بیش از حد انتظارات از شوهرم هستش که فهمیدم باید ارتباطاتم رو گسترش بدم و وابستگی به همسرم رو کم کنم و خودم یه کار مستقل داشتم باشم تا انتظاراتم از همسرم کم تر بشه
و این که استاد جان تمرین کنم که دیگه دیگران را سرزنش نکنم و با همه ی وجودشون اون هارو بپذیرم و بیشتر سعی کنم درس بگیرم تا دیگه این الگو واسم تکرار نشه
این اشتباه فرصتی برام به وجود آورد تا بفهمم که بیشتر روی خوبی های دیگران تمرکز کنم تا بدی هاشون
از این زاویه باید به این قضیه نگاه میکنم که من آدم قضاوت گریم و این اشتباهه منه و باید درستش کنم و در راه درست کردم این اشتباهم باشم
مرحله چهارم :
ایده این رو دارم تا یه دفتر باز کنم و هر روز که شکر گذاری میکنم و تموم کردم شروع کنم به نوشتن در آن دفترم درباره خوبی های دیگران و به چشم بیان و این جوری بیشتر روی خوبی ها تمرکز داشته باشم و ذهنیت خودم رو تغییر بدم .
بنام خداوند بخشنده مهربانم
سلام به استاد عزیزم و مریم جانم
استاد میخوام از تضادی بهتون بگم که بی ربط به بحث شما نیست
ماجرا از این قرار بود که من برای مادرم اسنپ گرفتم تا سوار شدن همراهیش کردم
راننده اسنپی به مادرم پبشنهاد داده بود که منو به کسی معرفی کنه نمیخوام وارد جزییات بشم
خلاصه اینکه وقتی مادرم اومد این موضوع گفت
کلی بهم ریختم حالم واقعا ناجالب شد چرا چون تا الان چنین موضوعی نشنیده بودم
این حس به مادرم القا کردم
از اونجا که برادر کوچکم آقا رو میشناخت بهش گفتم برادرم ناراحت شد
اما بعدش آرام شدم سرنمازم خدا بهم گفت این ی تضاد بود تو که داری میگی روی خودت کار میکنی
چرا واکنش نشون دادی مگه استادجان نمیگه اعراض کن احساس بد =اتفاق بد
چرا نیومدی از ی زاویه دیگه نگاه کنی که شخصیت اون آقا تا این حد بوده تو چرا خودتو ناراحت کردی
تو چرا اجازه دادی که بهم بریزی
تو بی قید شرط ارزشمندی
بدون هیچ دلیل ن مدرک ن زیبایی ن شغل ن پول
ن سن
تازه الان دارم درک میکنم این حرفو
خداجونم سرنمازم گفت بنوبس چه درسی گرفتی
درسهایی که گرفتم
اولا من ارزشمندم توانا هستم من خالق زندگیم هست ن دیگران زندگی که دلم میخاد خودم میسازم
دوما.. اعراض کنم و سکوت
سوما. به هیچ عنوان واکنش نشون ندم چرا چون همش اون حس ناجالب میاد بالا
چهارم. بیشتر مراقب ورودی هام باشم شکرگزار
پنجم. از زاویه ای ببینم که حال خوبمو حفظ کنم
وای نمیدونید استاد الان دارم تو آسمون سیر میکنم انقدر که آرامش گرفتم
با سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته مهربون و خانواده بزرگ عباسمنش
تا قبل از آشنایی با شما باید بگم در برخورد با مشکل همیشه احساس سرخوردگی میکردم و همیشه خودم رو مقصر میدونستم اما الان که دوره های شمارو ( چه رایگان و چه محصولات ) گوش میدم و تمرین میکنم به جرات میتونم بگم که در برخورد با هر اشتباه و مشکلی، اون رو هدیه ای از طرف خداوند میدونم برای اینکه ظرف وجودیم رو بزرگتر کنه.
مثلا همین چند روز پیش مشکلی که برام به وجود اومده بود و من بدون توجه به قوانین و صحبت های استاد عزیزم و بدون اینکه ذهنم رو کنترل کنم عصبانی شدم بابت اینکه چرا طرف مقابلم به ناحق داره منو قضاوت میکنه و از اینکه می دیدم کسی که خیلی دوستش دارم، داره مورد سوءاستفاده قرار میگیره به شدت به هم ریختم و خیلی سعی کردم که روشنش کنم و بهش بفهمونم که مسیرش اشتباه هست ولی ایشون با مقاومت کردن و توجیه کردن اصلا متوجه نمیشد و خیلی راحت من افسار ذهنم رو دادم دست ایشون و به راحتی تخلیه انرژی شدم. و از حس بدم تازه فهمیدم که دارم از مسیر خارج میشم . استاد، تنها صدایی که تو اون شرایط تونست منو آروم کنه صدای شما بود گفته های شما که من مطمئن هستم از طرف خداوند هست. و تا چند ساعت تو سکوت مطلق فقط داشتم به گفته های شما فکر میکردم و درسی که گرفتم این بود:
اولین چیزی که به ذهنم رسید کلمه اعراض بود. با خودم فکر کردم که اگر از قران فقط و فقط کلمه اعراض رو تو زندگیمون پیاده کنیم چه معجزاتی که برامون اتفاق نمیوفته. با استفاده از کلمه اعراض میتونیم جلوی نشتی انرژیمون رو بگیریم و تمام انرژِ خودمون رو بذاریم برای رسیدن به اهدافمون و دیگه درگیر حاشیه نمیشیم و یاد گرفتم که به زور نمیتونیم کسی رو بیاریم تو مسیر درست. کسی که خودش رو زده به خواب بیدار کردنش خیلی سختر تا کسی که خوابیده.
این شعار استاد همیشه تو ذهنم هست که :
هم خوب زندگی کنیم و هم جهان رو جای بهتری برای زندگی کردن کنیم
امیدوارم تو این دوره همی توحیدی با کمک استاد عزیزمون و خانم شایسته مهربون درسهای زیادی از هم یاد بگیریم و اهرمی بشیم برای حرکت همدیگه به سوی موفقیت
الهی آمین
به امید روزهای بهتر و روشنتر همه رو به خدای بزرگ میسپارم
روزتون پر از لبخند خداوند
به نام خدا
سلام استاد عزیزم
من حدودا تا چند ماه پیش این مدلی بودم که
بعضی وقت حتی به عمد اشتباهات کوچیکی انجام میدادم مثلا مثل سوتی در صحبت کردن یا رفتاری کلاچیزای کوچیکی که خیلی هم مهم نیستن
برای چی حالا ؟!
برای اینکه جدیدا مد شده بین دوستانی که هستیم این سوتیا یا خنگولی بازیا ،کیوت نام گذاری شده یا بامزه
چند ماه که متوجه شدم همین اشتباهات کوچیک گاها واقعی و بعضی وقت عمدی
باعث کاهش عزت نفس من میشه
و عمقش به مرور تاریکی در وجودم میاره
و باعث میشه جاهای که باید کاملا درست کارمو انجام بدم ناخوداگا اشتبا میکنم
ولی دیگ برام خنده داره نیست یا بامزه
چون دوست دارم اون تواناییه واقعی که دارمو نشون بدم
نه فقط برای خندیه لحظه ای و شنیدن چقدر کیوت و بامزه ای ،بخوام خودمو ناتوان نشون بدم
و در اخر این مدل ادمها کیوت نشون داده میشن
مثال: همیشه نیاز دارن یکی مراقبشون باشه موقعه راه رفتن , حتی این چیز ساده
وشاید همین رفتارها هم از نبود عزت نفسم بوده و کم کم این شکلی شده که یه کار اشتباه کنم بقیه بخندن و توجه کنن به من
خداروشکر متوجه این رفتارم شدم
و چند وقتیه دارم روش کار میکنم
و از این لحاظ که بعد اشتباه چه رفتاری با خودم دارم ..
ممکن لحظه ای کوتاه پشیمونشم بگم چرا
ولی بعدش میدونم که لازمه کارمه و باعث پیشرفتم میشه
و قبلا وقتی بازخورد منفی از بقیه بابت کارم میگرفتم حالا هر کاری مخصوصا اگر اون شخص ،شخصی مهمی بود برای ذهن من
دیگ دس میکشیدمو ادامه نمیدادم یا حین ادامه دادنش کلی سوال میپرسیدم که مبادا بازم اشتباه کنم و ضایع بشم جلو بقیه
هم چنان دارم روی این باورم کار میکنم که خب چه اشکال داره اشتباهی بشه ،مگه بقیه هم مثل من انسان نیستن! اونام اشتباه میکنن ،ولی من چون عزت نفس نداشتم جوری نشون میدادم که بی عرضه ام اما اونا نه ،اشتباهشونو با حرف زدن طوری جلوه میدادن که، خیلی هم حالیشونه و کار بسیار خوبی کردن و عالین همیشه اما میدیدم که از درون و با توجه به رفتارهای بعدیشون ،از درون خورد شدن انگار،اما بازم خداروشکر من از درون میدونستم هم چی کار بدیم نکردم که ..
و خلاصه اینکه خداروشکر که هستم در این مدار که این فایلهای عالی رو بشنوم
شاد و ثروتمند باشید
دوستون دارم
به امید دیدار
اشتباهات
سوال:
به اشتباهی که اخیرا مرتکب شدی فکر کن و چه برخوردی با خودت داشتی؟
1)یه موضوع خیلی کوچیک پیش اومد، من اینقد درموردش بحث کردم که هم خودم خسته شدم هم طرف مقابل. (بعدش به خودم گفتم کار اشتباهی کردم و ناراحت بودم گفتم چرا اینقد کشش دادم و خودمو سرزنش کردم)، از این درس گرفتم که تا یه مشکلی پیش میاد حواسم باشه چقدر داره انرژیمو میگیره و موجب میشه به خودم و طرف مقابل آسیب بزنم مفید مختصر دربارش صحبت کنم حتی اگه طرف متوجه نمیشه دیگه اینقدر خودمو آزار ندم و ببندمش تمام.
2)فلاکس رو بد جایی گذاشته بودم افتاد و درش شکست، (گفتم وای چه کار اشتباهی کردم و خودمو سرزنش کردم ولی مثل قبلا خودمو ناراحت نکردم چون نسبت به گذشته خیلی بهتر شدم قبلا اگه یه چیزی میشکست میزدم تو سرم یا خیلی ناراحت میشدم و هی افسوسشو داشتم الان اونجوری نیستم زود میگذرم) درس میگیرم وسایلو جای درست بذارم کارمو تمیز انجام بدم اما اگرم باز اتفاقی اشتباهی پیش اومد اشکال نداره فداسرم.
3)یه سوال داشتم تو موضوعی که یاد میگیرم از چند نفر پرسیدم دیدم جواب درستی دادن که خیلی راحت بود (هی به خودم گفتم چرا اونو میدونن من متوجه نشدم و خودمو سرزنش کردم چرا خوب توجه نکردم چرا زود پرسیدم چرا به ذهن من نرسید) درس میگیرم عب نداره عزیزه من اونام هزار بار پرسیدن تا الان ملکه ذهنشون شده و زود جواب پیدا میکنن، منم اگه اندازه اونا کار کنم تکرار کنم، حتما عالی میشم.
4)تو رانندگی تو ترافیک برای بار اول میومدم 2بار خاموش کردم (گفتم وای خدایا چرا اینکارو کردم، چند بار عذرخواهی کردم، هی نگران پشت سریا بودم مزاحمشون نباشم هی خودمو سرزنش کردم) خب درس گرفتم من خیلی خیلی عالی هستم طرف خودش بعد از گواهینامه میشینه بسختی میتونه مسیر ترافیک رو بره من فقط خاموش کردم هیچ اشکالی نداره من لایق تشویق بودم، نیازی نیست اینقد نگران پشت سریا باشم اگه خاموش کردم خودمو بیشتر هول نکنم ، صبور و خونسرد باشم برا همه خیلی بیشتر از من این مورد پیش اومده خدا کناره منه و منو هدایت میکنه و مراقبمه و من از پس هرکاری برمیام.
5)یه حرکت سخت ورزشی رو نتونستم انجام بدم وارونه شدن (هی گفتم چرا بقیه میتونن من نمیتونم حالا اونا چی فکر میکنن و..) درس گرفتم من اندازه اونا تمرین نداشتم. تمرکزم فقط رو خودم نبود ب نظر اونام بود در حالی که نظر و توجه اونا اصلا مهم نیست، و چند وقت بعد براحتی انجامش دادم من رو خودم فوکوس میکنم، هرکاری هرکسی تونسته انجام بده منم میتونم انجام بدم.
6)خیلی از خودم گذشتم و سعی کردم دیگرانو خوشحال کنم، خیلی غصه ها خوردم، خیلی فداکاری ها کردم (خیلی از موقعیتها رو از دست دادم، مجبور شدم رو کاری بمونم ک بهش علاقه نداشتم و خودمو سرزنش کردم) درس گرفتم من نمیتونم زندگی هیچ کسی رو تغییر بدم، من اشتباهمو پذیرفتم، منم باید رو خودم متمرکز باش نه روی دیگران. خدای من خدای اونام هست پس خودش بهتر میدونه باید چکار کنه. من به دیگران کمک میکنم تا جایی که موجب آزار خودم نشم. من از گذشته درس میگیرم نه اینکه خاطراتشو مرور کنم.
من یاد گرفتم :
اگه اشتباهی کردم، نگرش غلطیه که فک کنم به درد اینکار نمیخورم یا من برای اینکار ساخته نشدم.
اشتباهاتمو با کارهای درست دیگران مقایسه نکنم.
اشتباه کردم خودنو سرزنش نمیکنم.
من فلان جا اشتباه کردم و فرصتی بود برای پیشرفت که از اشتباهم درس بگیرم و تکرارش نکنم.
من مسئولیت اشتباهمو میپذیرم و درسشو میگیرم.
اشتباه پیش میاد اما درسی که از اشتباه میگیرم مهمه.
هیچ کاری در دنیا نیست که نشه انجامش داد.
هرچیزی رو اگه بخوام ، میتونم یادش بگیرم.ممکنه اول اشتباه کنم بعد بهبودش میدم و ادامه میدم و بهتر میشم در نهایت عالی میشم.
خودم خودمو محدود نمیکنم، من بدرد فلان چیز نمیخورم، نه خانم این اشتباهه مغزته.
اشتباهات قسمتی از مسیره برای یادگیری.
همه اشتباه میکنن.
اگه اشتباه کردم به توانایی هام شک نکنم.
بهترین بازیکنان جهان هم دروازه خالی رو گاهی نتونستن گل بزنن.
مردم اصلا نظرشون مهم نیست من برای مردم زندگی نمیکنم، اینکه مردم برام مهم باشن زندگی برام سخت میشه، ممکنه من اشتباه کنم و مردم هم ببینن اصلا مهم نیست.
ممکنه سر کلاس زبان چیزی رو اشتباه تلفظ کنم بقیه بخندن، این نباید باعث بشه من دیگه مشارکت نکنم.حتی دفعه دومم اشتباه کنم اشکال نداره باز کار میکنم بهترش میکنم.
ممکنه یه پروژه بهم بدن، و روشم اشتباه باشه، نه اینکه من بلد نیستم. من نمیگم من برای اینکار نیستم بلکه ایراد کارو پیدا میکنم و حلش میکنم.
هرچه قدر تو یه موضوعی کار کنی و مدام با احساس خوب تکرار کنی، مغز تو اون، قوی و قویتر میشه و اوتومات خودش انجام میده.
سلام و عرض ادب به دوستان ارزشمندم
میخواستم راجع به یکی از اشتباهاتم در روابط عاطفی صحبت کنم
که این اشتباه از یه باور محدود کننده ام نشات گرفته بود
تا اون لحظه ای که رابطه ی عاطفیمو خودم با دستای خودم خرابش کردم و بهم زدمش
اون باور محدود کننده هم این بود که من میتونم به دیگران از لحاظ احساسی آسیب برسونم و اگر نتونم در کنارش باشم و باهاش بمونم اون دختر خیلی از لحاظ عاطفی آسیب میبینه و رنج میکشه و منم خودم رو باعث و بانی اون اسیب میدیدم و فکر میکردم که من باعث میشم اون صدمه ببینه
با این باورم یه رابطه عاطفی فوق العاده قشنگ رو بهم زدم
جوری بود که بهش میگفتم درسته تو خیلی منو دوست داری و به دلیل دوست داشتن زیادت ، اگر من نتونم باهات بمونم تو خیلی زجر میکشی پس بهتره که هنوز که رابطه مون طولانی نشده از هم جدا بشیم
اون همیشه سعی داشت که این رابطه رو نگه داره و من بخاطر این باور که من با نبودنم باعث رنج و اذیت اون میتونم باشم سعی میکردم رابطه رو تموم کنم بعد از اینکه پس از چند بار تلاش اون برای نگه داشتن رابطه بالاخره با جنگ و دعوا و بی احترامی از هم جدا شدیم
نمیدونم چی شد که من متوجه شدم که این باورم محدود کننده بوده و باعث شده که همچین رابطه ی قشنگی رو خودم تموم کنم
جالبیه ماجرا اینجا بود که فکر میکردم من چه کار انسان دوستانه ای کردم و چقدر ادم خوبیم و بهش میگفتم اگر ما از هم جدا بشیم دیگه من عذاب وجدانی ندارم
با اینکه هم من اون دختر رو خیلی دوست داشتم و اون هم منو خیلی دوست داشت
واقعا چه باور مزخرفی داشتم
بعدش فهمیدم که من باید رابطه مو با هر کسی ادامه بدم و از باهم بودن لذت ببریم و اگر هم به هر دلیلی از هم جدا شدیم خودش مقصر عذاب کشیدن احساسیشه اگر بخواد وابسته بشه
شخصیت منم جوریه که کلا ادمی نیستم که ادم وابسته ای باشم از لحاظ احساسی
ولی اون دختری که ما باهم توی رابطه بودیم خیلی ادم وابسته ای بود بیش اندازه یعنی خیلی انتظارات نامعقولی داشت
خلاصه من با این اشتباهم ، باور محدود کننده ام رو پیدا کردم و طرز فکر اشتباهم رو شناختم
و. رابطه ی بعدیم رو خیلی قشنگتر از قبلی ساختم و ادم بهتری هم سر راهم قرار گرفت که اصلا اون وابستگی های شخص قبلی نداشت
دوست دار همه عزیزان هستم
ممنون از استاد عباسمنش بخاطر این سایت پر برکت و بینظیر
سلام بر استاد عزیزم
و دوستان هم فرکانسیم
اول از همه ی شما ها ممنونم بابت کامنت های فوق العاده اتون و به اشتراک گذاشتن تجارب ارزشمندتون با ما
من به شخصه خیلییی درس گفتم و لذت بردم
و از استاد هم خیلی تشکر میکنم برای این آگاهی ها و این فایل بی نظیر
این فایل نشونه امروز من بود و از خداوند خواستم که منو هدایت کنه با توجه به ذهنیتی که الان دارم و نمیدونین این فایل چقددددددد جواب بود برام
من از وقتی که با استاد عباسمنش آشنا شدم فهمیدم که هر اتفاقی می افته تو زندگیم نتیجه فرکانس هایی ک خودم فرستادمه،
و خیلی خیلی خیلی ازاد شدم از قضاوت ها، از مشکلات رو از چشم دیگران دیدن یعنی اینجوری بودم که هر اتفاق بدی که می افتاد برام میگفتم که اره تقصیر فلانی بود، اون باعث این موضوع شده و کاملا هم حق رو به این باوری ک خودم داشتم میدادم یعنی یک درصد هم فکر نمیکردم نکنه من اشتباه میکنم خلاصه خداوند هدایتگر من رو هدایت کرد و من وارد سایت شدم و آشنا شدم با این جمله ی طلایی که شما با فرکانس هایی که دارید با باور هایی که دارید اتفاقات زندگیتونو رقم میزنید و کلا کلا تغییر کردم و اصلا به هیچ وجه هر اتفاقی که برام می افته به دیگران ربطش نمیدم و خودم مسئولیتش رو گردن میگیرم و این خیلی تو ارتباطاتم نقش موثر و رشد دهنده ای داشته و نوع نگاهم به ادم های زندگیم رو تغییر داده و خیلی حس خوبی بهم میده، از تشنج های ارتباطی با دیگران منو نجات داده و نمی شینم به دعوا با دیگران، نگاه میکنم ببینم خودم چه باوری داشتم ک این شده نتیجه اش،
متاسفانه از وقتی که فهمیدم خودم باعث این اتفاقات میشم خیلی خودمو اذیت میکنم و خیلی سخت خودم رو میبخشم و الان وقتی اتفاقی برام می افته انگار بیشتر اذیت میشم چون ک متوجه شدم ک خودم باعثشم و همش با خودم میگم خودم کردم ک لعنت بر خود من و خیلی برام سخته بخشیدن خودم و البته که دارم باور های محدود کننده ام رو پیدا میکنم، پاشنه آشیل من کمبوده عزت نفس و حس قربانی بودنه برای همین همیشه اتفاقاتی می افته برام ک من مقصر نیستم اما در اخر کاسه کوزه ها سر من میشکنه، خداروشکر ک اینا رو متوجه شدم و هنوز هم دارم تو وجود خودم کنکاش میکنم و سعی میکنم خودم رو بشناسم و متوجه شدم هرچی تو این مسیر پیش میرم حالم چقد بهتر میشه
و سعی میکنم ک سرزنش نکنم خودمو، ذهنم رو کنترل کنم، تو حال بد نمونم، از دید مثبت یا از دیدی که باعث میشه حس بهتری بگیرم به قضیه نگاه کنم، نمیگم خیلی موفقم اما تلاشم رو میکنم و میدونم ک خداوند هر لحظه بیشتر و بیشتر هدایتم میکنه و کمکم میکنه و برای خودم هم یه جایزه در نظر گرفتم و اونم خرید دوره ی عزت نفسه که انشالله به همین زودیا میخرمش
و یه چیز دیگه ای که من تو وجود خودم متوجه اش شدم اینکه اشتباهاتی که نسبت به خودم یعنی درسم یا کاری که دارم انجامش میدم، انجام میدم رو قبول میکنم و به خودم سخت نمیگیرم و به خودم میگم عیب نداره اون لحظه این بهترین تصمیمی بوده ک میتونستی با اون ذهنتیتی که اون موقع داشتی بگیری اما تو اشتباهاتی که به دیگران ربط داره سخت میگیرم برا خودم، نوع نگاه طرف، حرف هایی که بهم میزنه و بعد نجوا های شیطان تو ذهنم خودم یه جوری میشه که میگم خدایا منو از دست خودم نجات بده انقدر که پیش روی میکنه این حسه که دارم سعی میکنم بفهمم چه باوریه باعث این موضوعه و حس میکنم مهم بودن مردم و حرفشونه ک از این باور اب میخوره این جریان، در مورد حرف مردم متاسفانه من کلا اینجوری بزرگ شدم با این حرفا ک مردم چی میگن مخصوصا برای پدرم خیلی براش مهمه ک مردم درمورد بچه هاش، خودش، همیشه خوب حرف بزنن و همیشه براش تو اولویت اوله این موضوع
ولی خداروشکر من تونستم تا حدودی بشکنم تو وجودم این موضوع رو، نمیکم خیلی خوبم ولی تلاشمو میکنم ک بهتر و بهتر بشم
یه باوری ک برای خودم ایجادش کردم اینکه وقتی یک چیزی رو بلد نیستم میگم من توانایی دارم و میتونم ک یادش بگیرم هیچ غیر ممکنی وجود نداره و به قول استاد. وقتی یک نفر تونسته انجانش بده قطعا منم میتونم
تو سریال عالی سفر به دور امریکا من وقتی دیدم استاد با مشکلات چطور برخورد میکنن، خیلی درس ها گرفتم دیدگاه زیبایی ک داشتن ک میگفتن با حل کردن مشکلات ظرف وجودمون بزرگتر میشه و اعتماد به نفس میگیریم و اگرم که نمیتونستن اون قضیه رو حل کنن، حالشون رو بد نمیکردن میرفتن لذت میبردن از زیبایی ها و متتظر هدایت های خداوند می موندن و من دیدم ک خداوند زمانی که پله. RV خراب بود چطور یه ادم ک کارش مکانیکی بود اومد و کار رو درست کرد یا وای فای اینترنت RV ک طرف خوره اینترنت و این کارا بود
یا هدلایت هایی ک استاد خودشون تعویض کردن برای RV, یا تعویض. باطری های RV, و رو من چقدددد تاثیر داشت و دید من رو گسترده کرد نوع نگاهم به اشتباهاتی ک میکنم ب مشکلاتی ک برام پیش میاد رو تغییر داد
خدایا هدایتم کنه ک تو این مسیر هیع پر بار تر بشم و رشد کنم و با خود در صلح بودن رو یاد بگیرم چرا ک از کوزه همان برون تراود که در اوست اگر من زیبایی میخوام احترام میخوام. باید یاد بگیرم زیبا ببینم باید احترام ب خودم و دوست داشتن خودم رو خوب یاد بگیرم و ب خودم احترام بزارم تا جهان هر لحظه منو هدایت کنه به جاهایی ک احترام زیاده، عشق زیاده، زیبایی زیاده
خدایا بابت تموم این آگاهی ها ازت ممنونم
خدایا شکرت برای وجود استاد عباسمنش تو زندگیم
دوستدارتون مهلا گلی
بنام خدای مهربان
سلام به استاد عزیزم و مریم بانوی شایسته و مهربونم و همه دوستان خوبم در این سایت بهشتی
سؤال این جلسه
به اشتباهی که اخیراً مرتکب شدی فکر کن ببین وقتی اون اشتباهو کردی چه برخوردی با خودت داشتی
من عادت بدی که در گذشته داشتم این بود که وقتی یک اشتباهی می کردم ناخودآگاه این جمله نامناسب به زبونم میامد که: اِوا خاک به سرم دیدی چی شد(مثلاً غذام سوخت)، و خودمو سرزنش می کردم، البته سرزنش کردنم در اون حد شدید نبود که احساس کنم من کلاً ناتوانم در این زمینه بلکه اینجوری بود که چرا حواسمو جمع نکردم چرا دقت و تمرکز نکردم رو کارم
الان خدا رو شکر بعد از استفاده از آموزشهای استاد و بخصوص دوره شیوه حل مسائل با اینکه دو سه جلسه اول رو فقط کار کردم و دوره احساس لیاقت خیلی بهتر شدم، هم چند قدم از کمالگرایی بسمت بهبودگرایی پیش رفتم و هم با خودم دوست شدم و مهربونتر رفتار می کنم
مثلاً پریشب دیدم زمان خوابم رسیده و یک کمی هم گذشته و من تمرینات ورزشی امروزمو که معمولاً صبحها بعد از پیاده روی یکساعته روزانه انجام می دادم هنوز انجام ندادم
بخودم گفتم خانم خانما میخوای بخوابی و هنوز ورزشتو انجام ندادی
اولاً که اون جمله نامناسب رو به زبون نیاوردم که بگم (خاک به سرم) ورزشمو انجام ندادم، یعنی خیلی وقته که دارم تمرین می کنم آگاهانه اینو نگم هر چند که هیچوقت منظور خاصی از این عبارت نداشتم لقلقه زبونم بود و فقط طبق عادت می گفتم ولی به هر حال عبارت منفی هست و من میخوام و باید که از کلمات مثبت توی کلامم استفاده کنم
و ثانیاً اصلاً خودمو سرزنش نکردم و مهربانانه بخودم گفتم اشکال نداره عزیزم حالا پیش اومده، فردا تمرینات ورزشی دو روز رو با هم انجام میدم
من از این اشتباه درس می گیرم که ورزشمو تا عصر انجام بدم و به آخر وقت نندازم چون دیر میشه و کارهای دیگه هست و معمولاً وقت نمی کنم
و درسی که از این اشتباه گرفتم و بهبودی که ایجاد کردم رو هم در اینجا و هم در جنبه های دیگه زندگیم میتونم بکار بگیرم و اون هم اینه که کارها رو در وقت مناسبش انجام بدم
یه اشتباه دیگه که اخیراً داشتم این بود که ظرف شیشه ای سنگین پر از شربت رو که قطرش اندازه بطری آب یک و نیم لیتری بود و راحت تو دستم جا نمیشد رو می خواستم از یخچال بردارم بزارم روی کابینت آشپزخونه و چون موبایل تو دستم بود با یک دست برداشتم، تا اومدم بزارمش روی کابینت یه گوشه اش خورد به لبه کابینت و از دستم افتاد به زمین و شکست…و خودتونم می تونید تصور کنید که چه خبر شد، قسمت زیادی از کف آشپزخونه پر از شربت آلبالوی چسبناک و شیشه خورده شد و من یه لحظه مات نگاه کردم… ولی بلا فاصله گفتم اشکال نداره الان جمعش می کنم،پیش اومده دیگه فدای سرم، خدا رو شکر که شیشه تو پام نرفت و به خودم آسیبی نرسید
یعنی نه تنها خودمو اصلاً سرزنش نکردم بلکه کلی هم به خودم دلداری دادم و با خودم مهربون بودم و برخورد محبت آمیز داشتم، و سعی کردم که از زاویه بهتری بش نگاه کنم و بگم خدا رو شکر هیچ صدمه ای به من نرسید
من پذیرفتم که اشتباه کردن طبیعیه و قسمتی از روند یادگیریه و حتی موفقترین آدمها هم اشتباه می کنن، مهم اینه که از اشتباهم درس بگیرم و درسی که گرفتم رو عمل کنم بش تا دفعه های بعد اشتباهم رو تکرار نکنم
مثلاً در مورد افتادن شیشه شربت من درس گرفتم که روشم درست نبود من باید گوشی موبایل رو کنار میزاشتم و دو دستی شیشه بزرگ و سنگین رو بر میداشتم تا بهتر بتونم کنترلش کنم و از دستم نیوفته
و از این درس در موارد دیگه هم استفاده کنم و عمل کنم یعنی کارها رو از روش صحیح و درستش انجام بدم تا نتیجه بهتری بگیرم
وقتی به رفتارهام تو این دو مثال و موارد دیگه ای که برام اتفاق افتاده دقت می کنم می بینم که به لطف خدا و به برکت استفاده از آموزشهای ارزشمند استاد عزیزم واکنشهام نسبت به موضوعات مختلف از زمین تا آسمون فرق کرده، یعنی من طبق ذهنیت قدرتمند کننده دارم رفتار می کنم و واکنش نشون میدم
و متوجه یه موضوع دیگه هم شدم و اون هم اینه که اشتباهاتم به مراتب کمتر شده نسبت به گذشته، معنیش اینه که درس گرفتم از خیلی از اشتباهات قبلیم و دیگه تکرارشون نمی کنم
خدا رو هزاران بار سپاس برای این تغییرات مثبتم
سپاسگزارم اول از استاد عزیزم که این فایلهای بسیار ارزشمند رو برایگان در اختیار ما قرار میده
و بعد سپاسگزارم از دوستان نازنینم که این همه استقبال کردن و کامنتهای با ارزش و فوق العاده ای می نویسن و من این روزها وقتهای بیشتری رو مشغول مطالعه کامنتهاشون هستم
برای همه رشد و پیشرفت در همه جنبه های زندگی رو از خدای بخشنده و مهربان درخواست می کنم