ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 4 - صفحه 22
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/02/abasmanesh-4.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-02-15 20:29:492024-02-15 20:34:32ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 4شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
بنام الله هدایتگر
سلام و عرض احترام خدمت استاد عزیزم
جواب سوال
من آدمیم که هیجان و تجربه چیز های جدید دوست دارم ، حالا درمورد تغییرات هم همینطوره دوست دارم اتفاقا و چیزهای تجربه کنم ، چون تو خیلی از این تجربه ها یا موقعیت ها بوده که فهمیدم چی میخوام یا تضاد هام چیه و….
همیشه دکوراسیون اتاقم تغییر میدم ، جاهای جدیدتجربه میکنم ، آشنایی با آدم های جدید و….
مرحله اول:
در خصوص جواب این تمرین ناشناخته ها برام جالبه، وقتی میرفتم مدرسه معلم فیزیکمون میخواست بره حج و یک جایگزین بجای خودشون اوردن به مدت یک ماه بجاشون تدریس بدن ، بعد از رفتن معلممون ، معلم جایگزینشون هم جوان تر بود ، و چقدر قشنگ تر و بدون هیچ لحجه ای تدریس میکردن و قشنگ اون یک ماه با لذت میرفتم ( معلممون لحجه شدید داشتن و عملا بعضی حرفاشون متوجه نمیشدیم)
مربی باشگاهمون دو هفته سفر بودن و یک مربی جایگزین اورد باشگاه ، اولش گفتم یعنی قراره چطور باشه اولش که وارد کلاس شدکمی مبهم بود کاراشون برام ولی بعد از اون کاملا لذت برم از وجودشون و دوست داشتم بمونند چون روششون بینظیر بود و همیشه مارو به چالش میکشید.
هفته گذشته تو یک دوره بودم که استاد این داره خیلی آدم رک و پر ابهتی بود و حرفش صریح میگفت، همه اولش براشون ترسناک بود که این چرا اینجوریه چرا انقدر راحت حف میزنه و… تااینکه دو روز بعد گفت من جلسه دیگه چندساعت نمیام سرکلاس و همکارمو میفرستم جلسه بعد همکارشون اومد بعد از دیدن همکارشون و سبک کاملاااااا متفاوتی که با استاد داره کلاس شده بود زنگ تفریح چند ساعت بعد که استاد اومد فهمیدیم که چقدر رک بودن و جدی بودنشون تو کار برای ما مفیدتر و استفاده بهتری برامون داره
مرحله دوم
من از وقتی که آگاه تر شدم ، یا بهتره بگم با فایل ها و دوره های استاده آگاه تر شدم زندگی در حال تغییر هست و آگاهانه میرم به سمت تغییرات ناگفته نماند که اندکی مقاومت دارم درمقابل بعضی از تغییرات ، اونم بخاطر ترسهام ، ترسهای که همیشه باید برم تو دلش تا از بین برن سعی میکنم برن تو دل تجربه های جدید ، و در برخی از موضوعات که میدونم در مقابلشون مقاومت دارم قدمی بردارم و خودم رو از قفس اون محدودیت دربیارم .
مرحله سوم
جمله قشنگی که همیشه میگین و عالیه و سعی میکنم همه جا بیاد بیارم، اینه که دنیا ایستا نیست، و درحال تغییر برای بهبودیه ما باید مدام در حال حرکت رو به جلو باشیم و شرایط رو بهتر بهتر کنیم ، وآیه:
الخیرُ فی ما وَقَع
هر چه پیش آید، خوش آید
که همیشه برای خودم میگمش که یادم نره خدا همیشه بهترین ها رو برام میخواد و آیه عالی که هروقت آگاهانه برم تو دل ترسم و بااینکه هنوز ازش میترسم :
فَاللّهُ خَیْرٌ حافِظاً
همانا خداوند بهترین حافظ است.
مرحله چهارم
1_باید شجاع تر باشم من آزادی میخوام و همیشه دارم سعی میکنم بااینکه میترسم ولی واقعا دلم میخواد بدون ذره ای ترس یا حتی حساب کتاب کردن ازادی رو تجربه کنه این خواسته در حال حاضر اصلی ترین محور زندگی منه و با جان دل میخوام تجربه کنم .
2_ ترم اخر ارشد هستم ولی حوصله ندارم پایان نامه رو بنویسم چون متوجه علاقه زیادم به ورزش شدم و دوست دارم تو این حیطه ادامه بدم و پیشرفت کنم ولی بحث پایان نامه وقت گیره و من شجاعت انصراف دادن ندارم ، همش کلمه حیف میاد تو ذهنم تو که پنج ترم رفتی این یه ترمم روش ، قبل انتخاب واحد این ترم نشانه اومد برام که ادامه نده ، و روز قبلش دقیقا پیش دوستم بودم و ایشون یه کار که اگر من جاشون بودم عمرا انجامش میدادم ، گفت که کارشو ول کرد اینم نشانه دومم بود ولی من نتونستم .
در مورد بحث اول، تمرینات شخصی برا خودم میزارم سعی میکنم هرروز یکم بهتر از دیروزم باشم ، من تو این موضوع خیلی شرک دارم چون ترسهام جورین بقیه رو برای خودم خدا میکنم و خدا رو نادیده میگیرم با یاد آوری این موضوع به خودم سعی میکنم ترسهامو کمتر کنم و بزارم خدا هدایتم کنه، این روزا انقدر قشنگتر شده زندگیم از وقتی که صب تا چشمم باز میکنم شکرگذاری مینویسم و روزمو طوری که میخوام از خدا درخواست میکنم ورها میکنم میزارم خودش منو هدایت کنه انفاقات جوری برام رقم میخوره که آخر شب ساعتها وقت میبره از پس برگه ها درموردش پر میکنم .
درمورد دومی هیچ ایده ای ندارم فردا دارم میرم که ببینم چطور کار ادامه بدم .
این فایل یه جور نشانه تایید بود برام چون درحال حاضر من در دل یک تغییر بزرگ در زندگیم هستم مسیر نشناخته و جدیدی رو آغاز کردم و حالم تو این مسیر عالیه و میخوام هرروز درموردش کلی چیز یاد بگیرم و امروز داشتم فکر میکردم چطور عمل کنم اصن من برای این تغییر ساخته شدم (بحث ترسها و عزت نفس و….)تااینکه این فایل شنیدم و این فایل مهر تایید مسیر بهم داد.
به نام خدای مهربان
سلام خدمت استادان گرانقدر و دوستان نازنینم
در رابطه با تغییر خیلی شخصیتی ندارم که استقبال کنم از تغییرات یا تغییر رو یک فرصت برای رشد و پیشرفت بدونم و در مورد تغییرات ناخواسته که برام رخ میده اولش شاید بهم بریزم ولی بعدش خودم رو جمع و جور میکنم و سعی میکنم احساسم رو خوب کنم و یه راه حلی براش پیدا کنم.
یکی از تغییراتی که در گذشته انجام دادم بحث لاغری بود من از بچگی تپل و چاق بودم و خیلی اذیت میشدم مثلا شلوار دلخواهم رو نمیتونستم تو سایز خودم پیدا کنم یا تو تابستون زیاد عرق سوز میشدم و خیلی از مشکلاتی که این اضافه وزن به همراه داشت ولی دیگه از یه جایی به بعد تصمیم گرفتم که خودم رو لاغر کنم و یواش یواش شروع کردم به کمتر غذا خوردن و کم کردن ورودی و ورزش و پیاده روی و تو شیش هفت ماه تقریبا 20 ،25 کیلو وزن کم کردم که خیلی باعث تعریف و تمجید من از طرف دوستان و اطرافیان میشد و اعتماد به نفسم خیلی رفت بالا و این یک تغییر بزرگ در من بود.یکی از تغییرات دیگه ای که به برکت آشنایی با استاد و سایت انجام دادم کنار گذاشتن تلویزیون بود که اولش خیلی مقاومت داشتم ولی یواش یواش این کار انجام شد و الان خیلی راحتم و کلی از حواشی و سیاست و اخبار و برنامه های چرت و پرت دور شدم خدا رو شکر ،و فکر کنم یه شیش هفت ماهی میشه که اینستا رو هم حذف کردم از گوشیم و این هم باعث شده که کلی از ورودی های نامناسب ازم دور بشه
الان که فکر میکنم به این تغییرات میبینم باعث شده که کلی پیشرفت کنم و خیلی راحتتر زندگی کنم و لذت بیشتری از زندگی ببرم.
جملات تاکیدی: 1.تو دل هر تغییر کلی اتفاقات عالی و بینظیر هست
2.جهان با تغییرات کلی پیشرفت کرده پس به نفع من که آگاهانه تغییر کنم و رشد بدم خودم رو
3.خداوند حامی و پشتیبان من در هر تغییر
4.من با تغییر کردن باعث رشد و گسترش جهان هستی میشم پس جهان هم به من کمک میکنه
مرسی از همه عزیزان
با سلام خدمت استاد عباسمنش گرامی و مریم بانوی عزیزم
زمانی که تغییری در زندگی من ایجاد میشه بستگی به کوچیک یا بزرگ بودن اون تغییر ،یه درصدی مقاومت دارم نسبت به اون.
مثلا برام پیش اومده که خواستیم خونمون رو عوض کنیم ولی به خاطر اینکه من به خونه قبلی عادت کرده بودم، خیلی کلنجار رفتم با خودم تا بالاخره راضی شدم. البته الان که فکرشو میکنم میبینم یجورایی از اهرم رنج و لذت استفاده کرده بودم.
یا اینکه یه مدت پیش یه شغلی داشتم که راضی نبودم از شرایطش و هر روز هم احساسم نسبت بهش نا زیباتر میشد، ولی بازم اولش برام سخت بود که اون کار رو کنار بزارم و با این تغییر کنار بیام.ولی با هدایت خدای بزرگم، موفق شدم به این تغییر، جواب مثبت بدم و راه رو برای ایده های جدید باز بزارم.
یه تغییر بزرگ دیگه که توی زندگی من ایجاد شد، و بهتره که بگم آگاهانه این اتفاق افتاد، این بود که به تشویق من همسرم از یک کار دولتی که حدود 16 سال در اون ارگان کار میکرد استعفا داد و واقعا یه تحول بزرگ رو ایجاد کردیم تو زندگیمون. چیزی که از نظر اکثر مردم یه کار بسیار نادرست بود. ولی خداروشکر با یاری خدای مهربانم، از پس این موضوع براومدیم و به لطف خدا، داریم شرایط جدیدی رو تجربه میکنیم .
استاد جان، از توی صحبتهای شما نکاتی رو بیرون کشیدم که یسری همزمانی هارو به من یاد آور شد. چند روز پیش تمیز کار گرفته بودم تا توی تمیز کردن خونه بهم کمک کنه، ایشون چنتا از وسایل خونه رو جابجا کرد. باور کنین چند بار اومدم که برشون گردون سر جای اولشون، ولی یه حسی بهم گفت یه مدت این حالت رو تجربه کن، شاید نکات مثبتی که بدردت بخوره توش باشه. الان میبینم که حسم خیلی به دکور جدید بهتره و حتی کاربردی ترم هست برام.
در کل تجربه های زیادی در رابطه با تغییر داشتم و خداروشکر هر وقت تن به تغییر دادم، اتفاقای شیرینی برام افتاده و لذتهای جدیدی رو تجربه کردم.
اگر بخام تغییرای کوچیکی رو انجام بدم، فک میکنم بهتره از نحوه ارتباطم با بچه هام شروع کنم
به یاری خدا بزودی نتایج قشنگی رو بدست میارم.
جمله تاکیدی من در رابطه با تغییر: اگه خدا منو به سمت این تغییر هدایت کرده، قطعا اتفاقای قشنگی در انتظارمه و باید انجامش بدم.
سپاسگذارم از خدای بزرگم و همینطور شما
به خاطر این موضوع مهمی که برامون در نظر گرفتین و به زیبایی در موردش صحبت کردین.
من این فایل رو یه هدایت از طرف خدای بزرگم میبینم چرا که الان توی موقعیتی هستم که نیازمند یه تغییر اساسیه و مطمئنم با این صحبتها خیلی راحتتر و آگاهانه این تغییر رو انجام میدم.
به نام خدای مهربان
سلام به استاد عزیزم و همه دوستان عزیزم
سوال:من درخانواده ای بزرگ شدم ک به سختی واقعا به زور هرتغییری رو میپذیرن ازکوچکترین تغییری ک رخ میده سریع واکنش نشون میدن ک قبلی خوب بود این یجوریه مابهش عادت نداریم و سعی میکنن منصرفت کنن ازتغییر ،همینا باعث شده بود منم نسبت به تغییرمقاومت نشون بدم ولی همیشه تغییرو دوست داشتم وچون همیشه یکسری باورهای محدود کننده ازخانوادم شنیده بودم خیلیییی مقاومت داشتم نسبت به هرتغییری (همین تضاد باعث شده ک من عاشق هرنوع تغییری بشم تغییر محل زندگیم،شهرم،کشورم کلا تغییر همه چیز ازبس محدودم کردن نسبت به تغییر دوست دارم همه چی رو تغییر بدم) خدارو شکر الان خیلیییی بهتر شدم خیلی راحت ترتغییرات رو میپذیرم و اگاهانه چندین تغییربزرگ رو ایجادکردم برای زندگیم:)
الان ازادی بیشتری دارم واسه تغییر وسایل خونمون دکور خونه نوع پوششم و…
خدایا شکرتتتتتتتتت این هم ازفضل پروردگارمنه که یه ادمی رو ک به شدت مقاومت نشون میداد نسبت به هرتغییری اززندگیم دور کرد اینقدررر دور که هرتغییری رو الان بخوام میتونم ایجاد کنم و دیگه نیست کغر بزنه و منصرفم کنه:)، واقعا احساس ازادی میکنم احساس اینکه دارم خودمو زندگی میکنم
یادمه وقتی ابتدایی بودم پدر مادر بچهها میومدن دنبالشون ولی من ازهمون ابتدایی بااینکه نزدیک هم نبود مدرسه م ولی خودم برمیگشتم از مدرسه و یادمه با دوستم عسل برمیگشتیم اون میرفت خونه مادربزرگش و یه مسیری بود ک انگار باید یه دور میزدی مدرسه رو من باخوشحالی میرفتم محله های جدید رو میدیدم دوستم رو میرسوندم وبعد میرفتم خونمون این کنجکاوی ازهمون بچگی تو وجودم بود خدارو شکر مامانم هم زیاد سخت نمیگرفت اون موقع ها بهم. الان هم کلاس رفتنی یا پیاده روی و جاهای دیگه سعی میکنم ازجاهای مختلف برم و حتی ازنشان استفاده میکنم ببینم راه جدیدی رو پیشنهاد میده ک تاحالا نرفتم
غذاهای جدید رو بدون ترس میپزم و امتحان میکنم شاید مزه ش خوب نشه میگم اشکال نداره امتحان کردم فهمیدم دوس ندارم این مدل غذارو
تغییر مدل موهام رو هم انجام میدم چند وقت یکبار و کلا ادمی هستم ک دوست دارم به استقبال تغییر برم
تمرین مرحله اول:یه شرایطی تو زندگیم به وجود اومد بااینکه سنم کم بود ولی مجبور بودم خرید های خونه رو خودم برم انجام بدم اولش برام سخت بود و یجورایی مقاومت داشتم ک چرا تا وقتی برادرم هست من باید برم خریدایی ک وظیفه اون بود انجام بدم
ولی بعد ازمدتی کانجامش دادم دیدم چقدر خوبه میتونم اعتماد به نفسمو بااین شرایط ببرم بالاتر میتونم بیشتر بگردم شهرمونو و ازمغازه های مختلف خرید کنم کیفیت مواد غذایی رو بسنجم باخوراکی های جدید مسیرهای جدید اشنا بشم مردم درحال خرید رو ببینم میوه ها ومواد غذایی تازه رو ببینم و لذت ببرم و خیلی به نفعم بود این تغییر.
مرحله دوم: درحال حاضر دارم تغییراتی در وعده های غذاییم ایجاد میکنم و میوه خوردن رو گذاشتم هفته ای یکبار درطول روز دوبار غذا میخورم و سعی میکنم بین وعده ها چیزی نخورم پیاده روی هم اگاهانه ایجادش کردم چندسالی هست.
ترمزهای ذهنیم راجب ثروت روهم دارم پیدا میکنم وهرروز مینویسم و کارمیکنم که انشاءالله دروضعیت مالیم تغییرخوبی ایجاد کنم
مرحله سوم:تغییر برای رشد و پیشرفت من لازمه، دردل هر تغییر موقعیت های عالی برای موفقیت من وجود دارد ،تغییر باعث رسیدن من به خواستهایم میشود،
مرحله چهارم:تغییر در سبک تغذیه م ک میدونم باید اصلاح بشه،
ازاین به بعد سعی میکنم تغییرات بیشتری رو نسبت به قبل درزندگیم ایجاد کنم و بااغوش بازبه استقبالشون برم
ممنونم استادجان بابت این سری فایل ها و آگاهی هایی ک بهمون میدید،
درپناه الله یکتا باشد.
«به نام خدای حامی و هادی»
سلام به استاد عزیز و همهی دوستان همفرکانسی
من این فایل رو 4_3 بار گوش دادم و باید بگم من خیلی خیلی توی مسئلهی تغییر مشکل دارم و اصلاً نمیتونم تغییر رو بپذیرم، چه برسه به اینکه خودم تغییر ایجاد کنم! من تا جایی که تو ذهنم ریسرچ کردم دیدم من نه تنها تغییری ایجاد نکردم در هیچچیزی، بلکه اگه تغییری هم ایجاد شده، من با زوررر رفتم به سمت همون جایگاه قبلی که باهاش راحت بودم. و چقدر ناراحت شدم از اینکه در جواب این سوال که چه تغییری کردم و نتیجهش خوب بوده یا نه؟ جوابی ندارم متأسفانه…
من از تغییر به شدتتتتت میترسم.
من از اشتباه کردن میترسم.
من از ناشناختهها میترسم.
به شدت هم میترسم، طوری که تصورش هم شاید سخت باشه این میزان از ترسیدن.
من حتی از موفق شدن هم میترسم.
من از ثروتمند شدن هم میترسم.
من از عوض شدن آرایشگرم یا مربی باشگاهم هم میترسم حتی.
اونقدرررر ذهنم درمورد تغییر مقاومت داره که حتی بار اولی که داشتم این فایلو گوش میدادم، درست نمیتونستم بشنومش و فقط فهمیدم درمورد تغییر بود و بعد پیش خودم فکر کردم که چرا من اینقدررر از تغییر میترسم، حتی وقتی خواستهای دارم نمیتونم برم سمتش و خودمو توی چالش قرار بدم، شاید چون میترسم شرایط کنونی و نقطهی امنم لطمه ببینه، در صورتی که از وضعیتی که هستم و شرایطی که دارم هم راضی نیستم، اما باز هم میترسم که برم تو دل ترسها… انگار که ذهنم میگه: این شرایط هرجوری که هست اشکال نداره، عوضش آشناست.
و چقدر دلم به حال وجودم سوخت…
خیلیییی به این فکر کردم که برای اولین تغییر، چه کاری انجام بدم و یادم افتاد به اینکه من بیشتر از 10 ساله که دلم میخواد موهامو کوتاه کنم اما این کارو نمیکنم… آره من تا این حد از تغییر میترسم که در برابر کوتاه کردن موهام هم مقاوت دارم…
و الان تصمیم دارم این کارو انجام بدم، البته هنوز دل و جرأت این کارو پیدا نکردم اما فکر کردن بهش واسم راحتتر شده… و تمام سعیم رو میکنم که برم تو دلش و این کارو عملی کنم، ایشالله خدا هم یاری کنه…
دوست دارم به خودم بگم که: مائده جان، تغییر خوبه، تغییر از هر نوع و جنسش خوبه، چون جهان داره تغییر میکنه و اگه تو همینجوری ایستا باشی و تغییر نکنی، جهان زیر چرخاش لهت میکنه… تغییر خوبه عزیزم، اصلاً جهان بر پایهی خیر و خوبیه، مگه میشه جهانی که خمیرمایهش خیر و خوبیه، تغییر ایجاد کنی و بد بشه؟! تو تغییر کن، جهانت زیباتر میشه… چون خدا هم ذاتش رحمان و رحیمه و هم ربوبیتش، پس در دل هر تغییری، درهای جدیدی از خیر و فراوانی به روت باز میشه…
امیدوارم به یاری خدا اولین چالش خودم رو بتونم انجام بدم و برم به سمت تغییر…
و سعی هم میکنم هرچند وقت یه بار یه چالش اینجوری برای خودم ایجاد کنم و برم به سمت تغییر، شایدم اومدم و پایین همین کامنتم از تغییراتم نوشتم… خدایا به یاری تو…
استاد عباسمنش عزیز بسیار بسیار از شما ممنونم بابت این فایل آگاهیبخش و ممنونم که دست میزارید روی پاشنههای آشیلی که زنگار گرفته حتی… خیلی ازتون سپاسگزارم
در پناه الله یکتا
سلام به دوست عزیزم.اینکه میخواهید پا روی ترس هاتون بگذارید و تغییر کنید حتی در مورد کوتاهی مو هاتون تبریک میگم.دوست عزیزم برای کوتاهی مو هاتون من یک پیشنهاد دارم اینکه شما برای طی کردن مراحل تکامل تون و اینکه قدم به قدم در مسیر تغییر حرکت کنید اینکه یک مرتبه مو هاتون را کوتاه نکنید چون تا حالا اینکار را نکردهاید طبیعی هست که خیلی سخت باشه بخصوص زمانی که دیگران هم بالاخره بخواهند نظر بدهند که چرا کوتاه کردی چطور دلت اومد حیف اون موهای به اون بلندی و زیبایی نبود که کوتاهشون کردی یا موی بلند بیشتر بهت میاد و…..هزار تا نظر دیگه .برای همین پیشنهاد میکنم البته که یک مرتبه اینکار را انجام ندهید چون اول باید برای خودتون این جرات و شهامت و تغییر ظاهری ثابت بشه طی مراحل تکاملش و به چند بار کوتاهی تقسیم کنید مثلا هر دفعه ده سانت کوتاه کنید تا این کوتاهی یواش یواش برای خودتون هم جا بیفته و همین اینکه مدل های کوتاهی زیادی را ببینید و تحسین کنید تا به ذوق بیایید .باور کنید زمانی میرسه که با خیال آسوده و راحت مو هاتون را تا پایین گردن تون کوتاه میکنید و خیلی هم لذت میبرید.
سلام معصومه جان, امیدوارم حالتون خوب باشه و دنیا به کامتون…
خیلی ممنونم بابت کامنتتون و عذرخواهم که دیر جواب دادم به کامنت شما، راستش میخواستم به نتیجه برسم و بعد بیام اینجا بنویسم… و خیلی خیلی ممنونم بابت پیشنهادتون و خیلی هم به پیشنهاد شما فکر کردم ولی بعد دیدم من قصدم فقط کوتاهی مو نبود، من قصدم راحت بودن و اوکی شدن با تغییرات بود و به همین خاطر کامل موهارو کوتاه کردم تا گردن… دیروز این کارو کردم و الان خیلی خیلی خوشحال و راضی هستم از این تغییر و راستش واقعاً خیلی به خودم افتخار کردم بابت شهامت و شجاعتم… خدایا شکر که از پس این تغییر براومدم و این کوتاهی مو همیشه برای من یک یادآوری خواهد بود که «تغییر خوبه و از تغییر استقبال کن.»
بازم از شما سپاسگزارم معصومهی عزیز
در پناه الله یکتا.
در مورد تغییرات در بعد روابط من قبلا خیلی خیلی مقاومت داشتم و از کوچکترین تغییر در روابطم بسیار میترسیدم
الان من خیلی توی این مورد بهتر شدم اما این پاشنه ی اشیلمه و یکمی میبینم گاهی توش مشکل دارم و زود حلش میکنم
الان خیلی بهتر شدم اما عالی نیستم توش هنوز
منظورم در بعد روابط اینه که وقتی به فردی یا ارتباطی عادت میکنم برام تغییر درش سخته
یادمه دبیرستان بودم یه دوستی داشتم و اون منو ول کرد رفت با یه نفر دیگه دوست شد و همه اش باهم بودن و منو کلا فراموش کرد … من سر این موضوع ماه ها گریه میکردم
یا یه دوسته دیگه ای داشتم اگه یکم باهام قهر میکرد ناراحت میشد یا جواب سلاممو نمیداد روزگار برام تاریک و سیاه میشد تا اشتی کنه و مثل دفعه قبل باهام گرم بگیره
این چیزیه که تو دبیرستان بودم
الان سه سال میگذره از اون موقع
من به جایی رسیدم که اون فردی که ترک میکنه من شدم
اون فردی که دیگه محل نمیذاره و بقیه التماس میکنن باش باشن منم
البته با اینکه دقیقا 180 درجه تغییر کردم و از کسی که میچسبید تبدیل شدم به کسی که بقیه دنبالشن
اما باز میبینم گاهی اون پاشنه اشیله رو درحد کمتر دارم
مثلا چند وقت پیش یکی از دوستام که مربیه خفن و حرفه ایه و بهم کلی چیز یاد میده سر موضوعی باهام دیگه سرد برخورد میکرد و مثل قبل زنگم نمیزد و جویای حال و احوالم نمیشد
تو یک هفته اول خیلی مقاومت داشتم سعی میکردم بهش نزدیک بشم و رابطمون مثل قبل بشه و بام گرم بگیره و کمی تلاش کردم
اما بعدش ولش کردم و گفتم اوکی اگه میخواد اصن بره و دیگه هیچ تلاشی نکردم
بعد دیدم خود اون فرد کم کم بام خوبتر شد
من روابط پاشنه ی اشیلم بود که الان هر دفعه دارم توش بهتر و بهتر و بهتر میشم
یه مربی داشتم پارسال منو انداخت از کلاسش بیرون کلی بهش التماس و پیگیری کردم زنگ و پیام دادم تا دوباره منو راه بده و بتونم دوباره باش دوست بشم چون دوستش داشتم
امسال خودم اروم اروم ازش فاصله گرفتم و کنار کلاسش یه کلاس دیگه گرفتم ولی یهو اومد دوباره منو از کلاسش انداخت بیرون
یکم یکم همون چند ساعت اولش سعی کردم نگهش دارم سعی کردم رابطه ی دوستیمون رو نگه دارم چون برام با ارزش بود چرا با ارزش بود چون باورای اشتباهی داشتم
اما بعد از چند ساعت پذیرفتم و تمام تلاشمو کردم باورامو تغییر بدم و جملات تاکیدی مثبت در برابر این تغییر به کار بردم اینقدر با خودم حرف زدم و این تغییر رو به خیر و صلاحم دونستم که به یک روز نکشید حالم خوب شد و کاملا رهاش کردم …
در کل الان خیییلی بهترم نسبت به قبل اما خیلی جای بهتر شدن دارم
استاد به قول خودتون ما باید خودمون رو از قبل اماده کنیم
من چطور میتونم فردی باشم که در برخورد با چالش ها ، مسائل ، تضاد ها و تغییرات حالش همچنان خوب میمونه و نمیگذاره حالشو بد کنه ؟؟؟
اینکه هر روز یاداوری کنه باورهای در جهت این مسائل رو
هر روز یاداوری کنم ممکنه مثلا فلان رابطه ای که دارم و خیلی دوستش دارم از بین بره به هر دلیلی شاید طرف دیگه نخواد باشه من باید هر روز یاداوری کنم خودمو اماده کنم که هر کسی که الان دوستش دارم و میخوام بمونه تو زندگیم ممکنه اون بخواد بره
و اون حق اینو داره بره و من حق ندارم حتی بپرسم چرا
باید باور اینو بسازم که اگه رفت صد در صد بهترش میاد
این یعنی توحید … که خداوند همیشه همیشه چهارچشمی حواسش به منه و هر اتفاقی میوفته صد در صد به نفع منه
حتی اگه من ظاهرش رو دوست نداشته باشم حتی اگه ظاهرش ناخوشایند باشه … همه اتفاقات زندگیم به نفع منههههههههه
الان با این قسمت من دارم به این فکر میکنم که بیشتر هر روز خودمو اماده کنم برای تغییرات در روابطم
در حدی بشم که باز اگه کسی که دوستش داشتم خواست بره از زندگیم بگم به سلامت و با شادی روتین زندگیم رو ادامه بدم چون قراره بهترش بیاد
تا به الان میگم خیلی بهتر شدم اما تا الان واکنشم اوایلش مقاومت بوده در برابر تغییر اما بعد ول میکردم میخوم جوری بشم که از همون اول هیچ مقاومتی نکنم هییییچ مقاومتی و بگم اوکی خدافظ
.
جواب مرحله ی اول :
من توضیح دادم جریان اون مربیم رو … وقتی منو از کلاسش انداخت بیرون امسال برای دومین بار چند ساعت اولش نگران شدم اما بعدش تا فردا نرسید اروم کردم خودم رو و برا همیشه رهاش کردم
از اون جریان 5_6 ماهی میگذره
و باید بگم بعد از اون من با یک مربی دیگه کارم رو شروع کردم
استاد نمیدونم چطور بگم این مربی و کلاس الانم چههههه قدر منو رشد داده چه قدر رو من تاثیر گذاشته که حتی یک درصد به واللله قسم حتی یک درصد این تاثیر رو اون کلاس مربی قبلیم روم نداشت و من هیچی اونجا طی نه ماه یاد نگرفتم هیچی هیچی هیچی الکی فقط میرفتمو میومدم چون باورای اشتباهی داشتم چون دوستش داشتم وفکر میکردم خاصه اما نبود و نمیدونستم چون من از ورزش هیچی بلد نبودم که بفهمم کلاسش مناسبه من نیست ( در کل مربی خفنی بود اما برای من و کسایی مثل من در سطح مبتدی اصلا خوب نبود اصلا )
و من این شیش ماه توی این کلاس جدید کلی بدنم قوی شده کلی عضله ای شدم کلی اطلاعاتم رفته بالا کلی حرکت یاد گرفتم و کلی دوستای خوب پیدا کردم تو این کلاس درحالیکه بچه های اون کلاس قبلیم هیچ کدومشون با من دوست نبودن
.
مرحله دوم :
برنامه ی قابل اجرای من
اینه ک هر روز بیشر رو توحیدم و احساس لیاقت و خود ارزشمندی ام کار کنم و بدونم نیاز به هیچ کسی به جز خدا ندارم و رابطهی اصلی من رابطه با خداونده
.
مرحله سوم :
همه ی اتفاقات زندگی من با تاییدیه خداوند رخ میدن در زندگیم و در جهت رشد و پیشرفت من هستن
من لایق روابطی بهتر هستم و اگه قراره این فرد بره پس قراره یک فرد خیییلی بهتری جاش بیاد برام
خداوند چهار چشمی حواسش به منه و همه اتفاقات درجهت رسیدن من به خواسته هامه حتی اگه ظاهرش رو دوست ندارم
.
الان یادم افتاد یک تغییر دیگه رو هم بگم
من پارسال گیاهخوار بودم و وقتی فهمیدم این راه درست نیست و تصمیم گرفتم بیام دوره سلامتی شرکت کنم از شدت مقاومت گریه ام گرفت اما انجامش دادم و الان از نتیجه خیلی راضی ام
حدودا یک سال این روند پذیرش برام طول کشید
اوایل که دوره سلامتی اومده بود به شدت بهش مقاومت داشتم
میگفتم من حاضرم بمیرم ولی گوشت نخورم
و گفتم اوکی استاد خوبه بقیه دوره هاش اینو ول کن
و دیگه یک سری اتفاقات افتاد که بعد یک سال این تغییر رو پذیرفتم و متعهدانه انجامش دادم … الان یک ساله تو این دوره ام و حتی یکبار هم چیت نکردم هر روزم دارم متعهد تر عمل میکنم هر روز دارم میبینم چیا خوردم این ماه چیکارا کردم و چه چیزی رو باید تغییر بدم تا بهتر بشه
.
استاد من اینقدر حواسم به خودم هست و هر روز دقیق و جزیی خودم رو چک میکنم که الان واقعا چیزی نمیبینم که نیاز به تغییر باشه از طرف من در زندگیم
هر روز دارم روی باورام و توحیدم کار میکنم
هر روز بهتر و دقیق تر عمل میکنم از همه جنبه ها و با دقت فراوان روندم رو زیر نظر دارم در تمام ابعاد زندگیم
تنها چیزی که نیاز دارم باورامه که قویتر بشن
.
الهی شکرت که برای دومین بار امروز به من اجازه دادی کامنت بنویسم و بم گفتی چی بنویسم
.
در پناه الله یکتا
بنام خداوند بخشنده مهربان.
بنام خداوندی که مرا به اینراه بهشتی هدایت نمود..تا معنای خودشناسی را عمیقا درک کنم!
و بدانم تنها راه خوشبختی و اشرف مخلوقات بودنم اینه!که من وجود خودمو بشناسم…تا به یگانگی خودش،برسم.
شب را در روز و روز را در شب فرو می برد،و خورشید و ماه را بکار گرفته که هر کدام تا سرآمد معینی روانند،این است خدای یکتا پروردگار شما،فرمانروایی ویژه اوست ،معبودهایی را که به جای او می خوانید مالک پوست هسته خرمایی هم نیستند!
الله اکبر….مالک پوسته هسته خرما…
چقدر این باورهای قرآنی مهر محکمی بر دلهای ما انسانها هست..برای اینکه یادآور بشیم بخودمون ما در مقابل این خداوند عزوجل هیچی نیستیم.هر چه داریم از آن اوست..
استاد عزیزم من از بچگی.تشنه بهترینها بودم.ولی تا 32سالم شد.که عدد کمیم نیست..قبل از آشنایی با شما….
خیلی جاها بود تعقییراتی که تو زندگیم پیش میومد…برام نقطعه عطف شد..
و من به خوشبختی و رشد و پیشرفت رسیدم…
و خیلی جاها هم بودبخاطر باورهای محدود کننده ام..میترسیدم و خودمو تو کنج نگه میداشتم.و شرایط تعقییر برام خیلی سخت بود..
دوستداشتم شرایط زندگیم تعققیر کنه..تو بحث روابط بود..ولی ترس برای تعققیر خیلی زیادتر بود!
و هزاران فرصتها پیش اومد.که فکر میکردم برام زجر آور اون تعقییر بعد از یه مدت زندگیم در تمامی ابعاد تعقییر کرد..و من رشد کردم همجوره..و به فردی دیگری تبدیل شدم..
ولی کلا زندگی گذشته ام ..چه آگاهانه چه ناآگاهانه آدم قوی ایی بودم به نسبت افراد و دوستان دور برم..و حقیقتا تو حوزه زندگیم همیشه بفکر پیشرفت و رشد خودم بودم..
و دقیقا سال 97..یه موضوعی تو رابطه برام پیش اومد…و خیلی تو دهنی های زیادی خوردم از اطرافیانم.همون باعث شد.که تصمیم به تعقییر در تمامی جنبه های زندگیم بگیرم..
و باعث شد..من به جمع خانواده ایی بپیوندم که امروز شاهد تعقییرات شخصیتی و درونی باشم.
همه جوره تعققیرات برای من رشد و پیشرفت بود…
سوال شما استاد عزیزم!با آشنا شدنم با این سایت الهی
1-که در حال حاضر چه تعقییری است که می دانی باید در روند زندگی شما ایجاد شود اما به دلایل مختلف انجام ان را به تعویق انداخته ایی..؟
جواب!..تعقییردر چیدمان اتاق و محل کارم و حذف وسایل اضافی
2-قوی شدن در تمییز کاری کارهای روزانه.(که خیلی منو به رنج آورده بود)یکار روتین و خسته کننده میدیدمش.الان جوری شدم کار کرد اون موقع 2ساعت بود الان سر ربع تا نیم ساعته..اینقدر سرعتم و لذت بردنم در کنارشه
3-تعققیر در نحوه کارم.و وردم بکار جدید.و نزدیک به چند ماه فشرده..تونستم تمرینات زیادی رو در نحوه اجرایی کارم انجام بدم..
4-…من همیشه بدنبال افرادی بودم که ازشون بخام توی بروز رسانی گوشیم بهم کمک کنن..ولی تونستم اینکار رو خودم براحتی و با لطف پروردگار انجامش بدم.
صدها تعققیر در شخصیت.در درون.در بیرون.در اطراف زندگیم.همجوره خیلی تلاش میکنم..نمیگم نجوا هم کنارش هست..و بخودم قول دادم بتونم از پسش بربیام.و به لطف پروردگار.من تمام وقتم اینه که بتونم ادامه بدم.
به لطف پروردگار تصمیمات به تعویق افتاده ام در جریانه..همجوره دارم تلاش میکنم که همیشه قوی باشم.و بتونم گلیم خودمو از آب جمع کنم.
من خیلی تصمیمات به تعویق افتاده داشتم چه ریز چه درشت..ولی تونستم خیلیاشو به اجرا در بیارم..و پیروز بشم..
و تمام این افتخارات.رو بخدای درونم میبینم..
و به شما استاد عزیزم.که داریید وعده های خداوند رو بهمون یاداور میشید…
نتایج خیلی برام بولدتر شده..
و هر روز نسبت به تعقییرات دارم قوی تر میشم.و دارم روشها رو امتحان میکنم.
چه جالب امروز!امروز طبق خاسته ایی که داشتم.خریدی داشتم که قبلا با یه سایت آشنا کار میکردم
دیدم..نمیشه من متکی به یفرد باشم…امروز وارد تعققیر جدید و چالش جدید شدم..دیدم چقدر خوبه همیشه تعقییرات کوچک تو نحوه کوچکترین و پیش افتاده ترین..چقدر میتونه ما رو گسترش بده!من امروز موفق شدم چند تا کار پیش افتاده که بازم ترس گریبانش بود خودم براحتی با لطف پروردگار.بود انجامش بشم.باز هم من چند درجه بزرگ شدم..
استاد اینقدر نتایجم هر روز داره با تصمیمات کوچک بزرگ میشه که میشه دفترها پر کرد..
چه شخصیتی.چه کاری!
سوال دوم…چه تصمیماتی برای اجرایی کردن این تعققیر به تعویق افتاده داری؟
استادم من تصمیمی داشتم که خیلی روش کار کردم و الهامات خداوندم بهم رسیده…
دیگه از نظر خودم باید خداوند به مرحله اجرایی درش بیاره…من هر جا جای تعقییر دادن بوده..تونستم با لطف خودش انجامش بدم..
ولی این تصمیم،حکمت خودشه..خودش بهتر میدونه.نمیتونم پافشاری کنم که چرا هنوز به مرحله اجرا در نیومده..
الهامشو از خو دش شنیدم.از درون احساس میکنم..خودش باید همزمانیها رو بوجود بیاره..تنها کارم اینه کنترل ذهن کنم و از خودش بخام و ….
و بیشتر میدونم این تعویق افتادن مرتبط میشه من بیشتر تسلیمش باشم.بیشتر در برابرش فروتن باشم…
چون هر کاری بوده در زمینه رفتاری و بیرونی تمام تلاشمو کردم.و حفظ این بهبودها رو انجام بدم..روزانه….
دیگه اون همزمانی رو ،خودش داره انجام میده..دیگه من با ذهن استدلالی و منطقی اصلا هیچی نمیدونم.
و من فردی ناتوانم در برابر انجام شدن اینکار!
و سوال….
سوم…
با توجه به آگاهی های این فایل به صورت کلی از این به بعد چه برنامه ایی برای ایجاد ذهنیت استقبال کننده از تعقییرات در زندگی ات داری!؟
من تنها برنامه ایی که در این مدت عضویتم به لطف پروردگار کسب نموده ام..و در دانشگاه علم و رستگاری دارم درس میخونم در طی شبانه روز!بازم کردیتش بخداوند میدونم!
هر روز کار کردم و به یاداوردن.و تمرین کردن در بهبود شخصیت..و مهارتم…و ادامه دادن.و هر روز بهتر شدن…و با آغوش باز بیشار برای حل کردن!
من امروز داشتم تو زمینه کاریم .یسری کارها رو انجام میدادم..دیدم چقدر من نکته بیین شدم..با وجودی که چند سال تو این زمینه بودم اصلا متوجهش نبودم…
و تونستم الگوهای متفاوتی رو از یه همین تمرین در بیارم.و ادامه بدم..
ناگفته نمونه خداوند فردی رو بصورت واضح برام فرستاد که اینکار رو انجام بده..
میخام بگم .نتیجه این فایل برای شخص خودم باعث شد..وقتی شروع به تعققیر میکنی..حالا این تعققیر چه شخصیتی..چه برنامه کاری…
هر بار با تکرار و استمرار..باعث میشه قوی بشی برای مسائل بزرگتر..اینقدر این تداوم پیش میره..تا ما هر روز رشد و گسترش پیدا کنیم.
حتی نحوه صحبت کردنمونم متفاوت میشه!
چون قدرت درکمون بالا رفته…
و ذهن دروری تبدیل به مغز شده.و درکش بالا رفته…
و اینقدر این تعققیر ایجاد شدن ادامه پیدا میکنه..که چیزی بنام ذهن و حرفها و فکرکردنهای بی مورد رو نمیتونه پردازش کنه!…
کلا تعققیر کردن.همون پیشرفت و رشد خودشناسی هست!و ما رو به اصل خودمون خداشناسی متصل میکنه.
انشالله بتونم از این نیرو. از این آگاهانه زندگی کردن و هر روز تعققیر کردن بتونیم به نفع خودمون زندگی و شرایطمونو برگردونیم براه راستی و درستکاری..
و در نهایت…بگم..این باور توحیدی و مخصوصا باورهای قرانی میتونه زمینه زندگیمون باشه!
و من باور دارم.هر خیری از خداوند به من میرسه.بهمون خدای واحد.حتی جاهایی بوده که من کم آوردم یا مورد توهین قرار گرفتم.به مو رسیده ولی پاره نشده…بهم کمک میکنه..هر اتفاقی بیفته بنفع منه…
حتی وارد شدنم به این سایت بعد از چک و لگدهایم بود..که باعث شد من وارد این بهشت بشم..و بدونم اگه این تعققیرات چه با ضربه چه بدون ضربه ..تو زندگیم برام اتفاق افتاده همه برای رشد و پیشرفتم بوده…
من باور دارم.که خداوند هر لحظه در حال هدایتمه و همیشه داره بهم کمک میکنه و منو تحت حمایتش قرار میده.فقط من باید یکم آرام باشم بزارم خودش منو هدایت کنه..چون اون از دید بلند مدت یچیزی رو میبینه.ولی ما انسانها.فقط یه اندازه کوچیکی داریم میبینیم..
اینجا هم در این تصمیم.که خودم میدونم تسلیم بودن در برابرشو میطلبونه.آگاهانه بتونم بهش چشم بگم و بدونم خودش زمان و مکانشو بیشتر میدونه..
و دوستداره ما موفق باشیم..ما رشد و پیشرفت کنیم!
پس این شعار با آغوش باز و استقبال برای تعققیر دادن..میشه نقطعه عطف هر انسانی!درسته ترس هست.که بازم نجوا میاد.همینکه سعی کنیم پا روی ترسها بزاریم اولین قدم برای حرکته..که من خیلی دارم سعی میکنم عملیش کنم…و بدون بروبرگرد نتایجشم همهجوره دیدم.
همه اینها میشه خالق زندگیت شدن!و قوی شدن در برابر مسائل بزرگ…و این سیکل برای همیشه ادامه داره…
که به راستی و درس در سریال زندگی در بهشت و سفر به دور امریکا به روایت تصویر میبینیم!
با سلام
من همیشه از اینکه از منطقه امن خودم خارج بشم مقاومت میکردم همیشه دوست داشتم در حالت آرامش و بدون چالش زندگی کنم جون کلا من عاشق آرامش هستم ولی از همون دوران بچگی تو خانواده شلوغ و پر رفت وآمد بودم به خودم میگفتم اشکال نداره ازدواج کردم میرم ی جای خیلی دور به دور از همه در آرامش زندگی میکنم شاید باورتون نشه حدود دو سال شد رفتیم اطراف شهرمون ولی خانواده ها میومدن و یکی دو روز میموندن البته خوشحال میشدم ولی ته دلم میگفتم به من آرامش نیومده همون برم وطن خودم (تهران) مثل اینکه راحتترم و اومدم تهران و جالبه هر چی از شلوغی فراری بودم بیشتر توش گیر می افتادم چون اطرافیانم ناخواسته منو درگیر مسائلشون میکردن مثلا تو باید باشی نباشی نمیشه نیای نمیشه مرتب تلفن ما زنگ میخورد و من مجبور به جواب دادن میشدم نمیدونم چرا با اینکه من زنگ نمیزدم بلکه ارتباط کمتر بشه بقیه زنگ میزدن و خیلی داستانهای دیگه
من وقتی همه چی آروم پیش میره و خوبه دوست دارم تو همون حالت بمونه و آرامشم به هم نریزه و اینجوری تغییر اذیتم میکرد البته با بقیه بر خلاف میلم پیش میرفتم
ولی با توجه به این اخلاقم در مورد جابجایی وسایل خونه اکی بودم و خیلی تغییر دکوراسیون میدادم ولی از شلوغی و چالش جدید فراری بودم و همانطور که گفتم همیشه هم درگیر بودم البته بهتره بگم درگیرم میکردند
اما الان با توجه به آموزه های استاد جانم چند چیز رو متوجه شدم
اول اینکه به هر چه توجه کنی وارد زندگیت میکنی یعنی من از شلوغی فراری بودم و بهش توجه میکردم و نمیدونستم که دارم جذبش میکنم
دوم اینکه من باید از اون چالشها درس خودم رو میگرفتم و میفهمیدم که تضادها اومدن که منو رشد بدهند
سوم اینکه به قول استاد جان آب که یک جا بمونه و راکد باشه میگنده و من دوست داشتم یک جا و در یک شرایط بمونم که خدارو شکر به لطف الله مهربانم اطرافیان بدون اینکه من بخواهم نگذاشتند راکد بمونم
اما الان از استادم آموختم که تغییر در جهت مثبت برای رشد انسانها نه تنها لازم بلکه ضروری است و باعث پیشرفت میشود چرا که جهان هر لحظه در حال تغییر و پیشرفت است پس دو راه بیشتر نداریم یا با پیشرفت جهان پیشرفت میکنیم و جلو میرویم یا سقوط میکنیم جون در جهان هستی ایستایی وجود ندارد
استاد جان ممنونم که این آگاهیها را به ما آموزش میدهی و باعث رشد ما میشوی
دوستون دارم
سلام و عرض عشق به عزیزانم
1.احساس و واکنشت به تغییرات چیه؟
من همیشه دوست دارم چیزای جدید رو تجربه کنم مثلا مکان های جدید، غذاهای جدید و…
خیلی از تغییرات اطرافم نمیترسم. مثلا اگه مدیر یا رئیس عوض بشه برام مهم نیست. توی دلم میگم شاید اصلا برای من بهتر شه الخیر فی ما وقع. یا مثلا یه قانون جدید وضع میشه همه میگن دیگه بدبخت شدیم من زیاد برام مهم نیست و نگران نمیشم توی دلم میگم هیچ تاثیری روی من نداره تازه شاید برای من خوب باشه. یا اینکه اگه یه برنامه از قبل چیده شده تغییر کنه شاید اولش یکم ناراحت بشم اما سریع میگم الخیر فی ما وقع حتما اینطوری بهتره من که نمی دونم اگه اون برنامه اجرا میشد چه نتیجه ای داشت. البته این ویژگی هارو بعد از کار کردن روی فایل های استاد کسب کردم. قبلا از هر تغییر کوچیکی میترسیدم و نگران میشدم. یه جورایی میچسبیدم به شرایط موجود و فقط میخواستم همه چیز ثابت بمونه و خوشبختی رو در ثبات میدیدم.
اما اما اما وقتی تغییر راجع به تغییر شخصیت خودم باشه یکم مقاومت دارم، ذهنم میگه خیلی خیلی کار سختیه تغییر شخصیت، خیلی باید وقت بذارم و کلی تمرین کنم تا بالاخره شخصیتم بهبود پیدا کنه و یک سری عادت های خوب رو در خودم ایجاد کنم. اینجا خیلی به تغییر حس خوبی ندارم بیشتر میخوام ازش فرار کنم.
در مواردی که اعتماد به نفس بیشتری دارم مثل موضوعات درسی یا پژوهشی، خودم از تغییرات استقبال می کنم و دنبال روش ها و موضوعات جدیدی هستم که بقیه اتفاقا ازش دور میشن.
2.چه تغییراتی در گذشته من رخ داده که نتایج خوبی داشته؟
الف: تغییراتی که رخ داده و من باعث اون تغییر نبودم:
یه تغییر همین امروز: توی خوابگاه یخچال اتاقمون رو میخواستن جا به جا کنن ما به شدت مقاومت داشتیم که نه اتاق تاریک میشه بد میشه، ولی آخرش تسلیم شدیم. امروز جابه جا کردن. اتاقمون خیلی فضادارتر و روشنتر شد و در نهایت بهتر شد.
یک تغییر دیگه اینکه من عادت کرده بودم یه بخش خاص بیمارستان باشم و دیگه همه چی رو اونجا میدونستم و به خوبی انجام میدادم. بعدش به خاطر برنامه ریزی گروه مجبور شدم چندین بخش جدید برم. واقعا استرس داشتم و روزای اول سردرگم بودم. اما کم کم روتین هر بخش رو متوجه شدم و کلی چیزای جدید یاد گرفتم. و این تجربیات باعث شده اعتماد به نفسم بالاتر بره و ترس از بخش جدید خیلی توی ذهنم کم شده. و الان واقعا خوشحالم که اینقدر تجربیات مختلف دارم.
ب: یک سری تغییرات که خودم ایجاد کردم و اولش خیلی ذهنم مقاومت داشت:
من طبق صحبتهای استاد تصمیم گرفتم که در رژیم غذاییم تغییر ایجاد کنم و هر چی شکر و قند داره و کلا هله هوله و نون و برنج و ماکارونی رو از رژیم غذاییم حذف کنم. خیلی توی ذهنم سخت و غیر ممکن و بزرگ بود حتی فکر می کردم شاید یه بلایی سرم بیاد یا روحیه ام پایین بیاد. اما الان چندین وقته این کارو انجام دادم و خیلی خیلی برام مفید بوده و خیلی راضی ام. اینقدر هم سخت نبود که فکر میکردم. البته تصمیم دارم دوره قانون سلامتی رو تهیه کنم و طبق اون عمل کنم و میدونم در بهترین زمان به اون دوره بی نظیر هدایت میشم.
باز هم تحت تاثیر ویدیوهای ورزش کردن استاد و خانم شایسته عزیز تصمیم گرفتم ورزش قدرتی و عضلانی انجام بدم. بازم فکر میکردم که باید زجر بکشم و خیلی خیلی سخته. اما چند وقته عادت کردم و اتفاقا برام لذت بخش شده و نمی تونم انجامش ندم.
بعد از 15 سال موهامو کوتاه کردم. یجورایی هویتم رو بسته بودم به موهام. اما خودمو از این بند رها کردم. خیلی خیلی از نتیجه اش راضی هستم.
آرایش کردن رو تحت تاثیر صحبت هایی که از خانم شایسته عزیزم شنیدم کنار گذاشتم و واقعاااا احساس رهایی و آزادی دارم. خیلی راحتتر زندگی می کنم. منی که نمی تونستم حتی تا سر کوچه بدون آرایش برم.
3.یک سری تغییرات رو آگاهانه برنامه ریزی کن تا کم کم به تغییرات احساس بهتری داشته باشی و خودت به استقبال تغییرات بری:
-باز هم موهامو کوتاهتر کنم.
– روش آماری پایان نامم رو تا جایی که می تونم خودم یاد بگیرم تا خیلی وابسته استادم نباشم.
-برای دوره عزت نفس هر جلسه کامنت بذارم و تمرین هارو دقیقتر انجام بدم.
-با آدم های غریبه بیشتر ارتباط بگیرم.
4. جملات تاکیدی مثبت راجع به تغییر بنویس:
-با هر تغییر درهایی از نعمت و برکت به زندگی من باز میشه.
-نتیجه هر تغییر بهتر از اون چیزیه که فکر می کنم.
-تغییر خیلی ساده تر از چیزیه که فکر می کنم.
-هر وقت تغییری ایجاد میشه یعنی مدار من بالاتر رفته و اتفاقات عالی در راهه
5.چه تغییراتی رو میدونی که باید انجام بدی اما مقاومت میکنی؟
– بایددد زبان انگلیسیم رو تقویت کنم
– بایددد عزت نفسم رو تقویت کنم
6.چه برنامه ای داری که روی تغییرات ضروری کار کنی؟
هر روز با یک ربع شروع کنم و هم روی عزت نفسم کار کنم. و هم روی تقویت زبان انگلیسیم. از ساده ترین راه شروع می کنم. که ازین مسیر لذت هم ببرم.
7.چطور میخوای ذهنیت استقبال کننده از تغییر برای خودت ایجاد کنی؟
باید باورم رو راجع به تغییر مثبت کنم. باید هر وقت اسم تغییر بیاد توی ذهنم پیشرفت معنیش کنم. باید تغییر رو یه کلمه مثبت مثل موفقیت توی ذهنم جا بندازم. و به یاد خودم بیارم هر وقت به موفقیتی رسیدم در پی تغییری بوده که در شخصیتم، باورهام، رفتارم یا شرایط زندگیم به وجود آوردم.
سپاسگزارم
بنام خدایی که جهان را براساس تغییر آفرید تا روز به روز باعث گسترش اون بشه تغییرات و جهان بزرگتر بشه…
سلام خدمت استاد دانا و آگاهی که با فایل های بسیار ارزشمند ما رو توی این مسیر راهنمایی می کنند
سلام خدمت مریم عزیز که کاره تدوین فایل ها رو بعهده دارند
و سلام خدمت تمام هم فرکانسی های عزیز که روزی از خدا خواستند تغییر کنند و خدا راهشون رو به سمت این سایت باز کرد
قبل از اینکه بخوام درباره این فایل بنویسم!این دومین کامنت من هست که نوشتم و چون زمان زیادی وقت برد هنگام ارسال بدون اینکه بتونم ذخیره یا ارسال کنم مشکل وردپرس دوباره اومددو کامنتم حذف شد از استاد و سایره اعضای این سایت هر کسی میدونه مشکل از چیه که چندین روزه برام این مشکل بوجود میاد راهنمایی کنه ممنون و سپاسگذارش هستم اگه راهکاری دارین!؟
انَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ
خداوند سرنوشت هیچ قوم( و ملّتی) را تغییر نمی دهد مگر آنکه آنان آنچه را در خودشان است تغییر دهند
اولین بار که این فایل رو گوش دادم ذهنم بدون کوچکترین تفکری گفت مقاومت میکنم و پر بیراه هم نمیگفت چون من در خانواده ای بزرگ شده بودم که تغییر برابر بود باخطر کردن و ریسک کردن و کمترین استقبالی از تغییر میشد و چون پدرم بشدت دارای باورهای محدود کننده بود و مادرم بسیار ترسو و ما رو از انجام هر کاری منع میکردند و الان هم همین طوری هستند ما هم بااین ذهنیت ها بزرگ شده بودیم و در افکار و باورهایمان نفوذ کرده بودند ولی از وقتی وارد سایت شدم و از آگاهی هایش نتیجه گرفتم دیدم که نه حرفهایی هم برای سرجای خودش نشوندن این ذهنم دارم
اولین تغییر من با ورود به سایت شناخت خدا و کوبیدن هر آنچه که سالیان سال در ذهنم گفته بودند و هزاران هزار ترس و شرک رو به خورد من داده بودند و ساختن خدایی با باورهای جدید و افکار مناسب که هر چقدر بیشتر و بیشتر روی این تغییرم کار کنم در بهبود شخصیتم و دیدگاهم نسبت به خدا بیشتر قدم برداشته ام و شکر خودش بسیار بسیار عالی نتیجه گرفته ام نسبت به این تغییر و میدونم و باور دارم هر چه بیشتر افکارم رو تغییر بدم نتیجه ی بیشتری در دست خواهم داشت
ودومین تغییرم،شروع یه کسب و کار خونگی بود که بعده اولین ماه از ورودم به سایت بهم الهام شد و خواستم کار کنم بااینکه توی یه شهر کوچیک ،با امکانات محدود،بدون حضور در کلاس های مربوط به این حرفه،داشتن تضادهای زیاد،قضاوت دیگران که نیازی نداری چرا میخوای کار کنی و هزاران هزار دلیل دیگه که نخوام انجامش بدم ولی من یه دلیل داشتم و میخواستم تغییر کنم و شخصیتم بزرگتر بشه و همین دلیل تنها بس بود برای اینکه بقول استاد ایمانم قویتر بشه و توکلم زیادتر و شروع کردم والان بیش از دوساله که تو خونه همراه با خونه داری دارم یه کاری رو که عاشقانه دوسش دارم رو انجام میدم و لذت میبرم و کسب درآمد میکنم و شکر خدا جزوء بهتربن های شهرم هستم و بسیار معروف شده کارام…ولی چند روزیکه این الهام میاد که باید دوباره تغییر کنی و چون شرایطم الان فوق العاده ست ولی این ندا میاد که قبل از اینکه پنیرت کمتر بشه تغییر کن!چطوری!؟نمیدونم و هر لحظه ازش هدایت میخوام و دقیقا همون حالی رو دارم که استاد می گفتند تو بندرعباس کار نمیکردند و حقوق دریافت میکردند ولی خواستند که تغییر بدن اون شرایط رو!و من هم بااینکه کارم عالیه ولی انگار مزمزه های تغییر و اینکه فوقش دو سه ساله دیگه میتونی اینکاررو انجام بدی و با اومدن نیروهای جدید،باید بفکر کاره دیگه ایی باشی و اینکه این کار کردنم توی دوسال اون قدر شخصیتم رو بزرگ کرده و اون احساس لیاقتم بیشتر شده ولی نمیدونم چرا چند روزیکه این ندا میاد بفکر تغییر باش و همین فایل هم بی ربط با افکار دو سه روزه ی من نبود!از خودش هدایت میخوام که کمکم کنه تا بیشتر تجربه کنم و بیشتر بتونم ظرف وجودی ام رو بزرگتر کنم…
سومین تغییر من!آموزش رانندگی بود بااینکه پدرم بشدت مخالفت میکرد و میگفت زن جماعت راننده های خوبی نمیشند و میبری ماشین رو میزنی جایی و ترس های مادرم دوباره دلهره انداخته بود تو دلم ولی وقتی یه بار امتحان میکنی و نتیجه میگیری انگار توکلت و ایمانت بیشتر میشه و باعث میشه در مقابل تغییرات مقاومت هات کمتر بشن و الان به لطف خودش استقلال دارم تو این زمینه و وابسته ی کسی نیستم…
تغییر بعدی ام بعده ورود به سایت بهبود سلامتی جسمی ام بعد از افسردگی چندین ساله ام بود که روزانه نزدیک به 18عدد قرص و داروی آرام بخش استفاده میکردم ولی با ورودم به سایت و شنیدن آگاهی هایی که تشنه اش بودم روحم آرام گرفت و همون ماه اول تمام قرص ها رو کنار گذاشتم و به لطف خودش سالم ترین انسان هستم…
و تغییر دیگه ای که روش تمرین کردم و شده جزئی از برنامه هام،نوشتن کامنت روی فایل های استاد هست بااینکه این ذهن همیشه پایه ام،میگه که کامنت هات در سطح خوبی نیستند ولی من با نوشتن هرروزه میخوام روی این ذهن نجواگر رو کم کنم و حتی برای تنبیه کردنش فایل ها رو از اول شروع کردم و همزمان با فایل های جدید و نوشتن کامنت و گوش دادن بهشون،روی اونا هم کامنت میزارم تا مقاومت این ذهن رو کمتر کنم…
برنامه ای قابل اجرا برای استقبال از تغییر بریز و آگاهانه شروع به ایجاد یک سری از تغییرات روی روتین های روزانه ات بکن!
برای اینکه بتونم سفارشات مشتری ها رو آماده کنم و در کناره اون خانه داری و کارهای دیگه رو انجام بدم از ورزش و باشگاه کناره گیری کردم ولی الان برنامه ای دارم که میخوام بایه ساعت زود بیدار شدن و انجام کارهام در کناره سفارشات،به باشگاه برم و ورزش روزانه رو در برنامه ی خودم بگنجونم و آرام آرام ذهنم رو به سمت برنامه ی دقیق و منظم،رهبری کنم…
مرحله ی چهارم
چه تغییری الان باید انجام بدهی تا در بهبود روند زندگیت ایجاد شود؟
بزرگترین تغییرم،گذشتن از ترس هام هست ترس هایی که در وجودم هستند و بزرگترین پاشنه ی آشیلم و باید قدم به قدم از اونا بگذرم …
هر روز با قدم های کوچکتر و حرکت کردن به سمت ترس هام که بزرگترینشون بیرون آوردن ماشین از پارکینگ پر از تضاد بود رو شروع کردم و با تمرین و تکرار روز به روز به لطف خودش بهتر میشم تو این زمینه و میخوام ماهرترین باشم توی این کار تا چشم بسته بتونم انجامش بدم…
اینکه هر وقت خواستم تغییر کنم به رشد خودم وشخصیتم کمک کردم و این بهترین دلیل هست که با تغییرات مواجه بشم و ازشون استقبال کنم چون میدونم هدایت خداست این تغییرات…
_تغییر یعنی ایمان به نیروی الله،یعنی خدا یه قدم از تو جلوتره و راه رو میدونه…اگه گوش کنی به نفعت هست و بزرگتر میشی ولی اگه مقابله کنی زیر چرخ دنده های جهان نابود میشی و باید کنار بری و مثل درختی که اگه رشد نکنه و بزرگ نشه اون رو از بین میبرن و به جاش یه نهال تازه میکارند.
_تغییر یعنی خدایا به هدایت ها و حمایت هایت ایمان دارم و میدونم بهترین ها در انتظارم هستند
_تغییر یعنی دست در دستان خدا بدیم و سوت زنان از جاده های زیبایی که خدا برامون در نظر گرفته رد بشیم نه اسیر نجواهای ذهن
_تغییر یعنی خدایا من نمیدونم هر خیری از تو به من برسه من سخت به اون محتاجم
_تغییر یعنی ایمان به خدا،به غیب،به الهامات،به هدایت ها
_تغییر یعنی من میدونم این تغییرات به نفع منه و باعث بزرگ شدن من میشه
بقول شمس تبریزی
بجای مقاومت در برابر تغییراتی که خدا برایت رقم زده،تسلیم شو!
بگذار زندگی با تو جریان یابد نه بدون تو
نگران این نباش که زندگیت زیر و رو شود
از کجا معلوم زیر زندگیت بهتر از رویش نباشد؟!
سپاسگذار استاد عزیزم هستم که روز به روز با کنکاش درونمون ،باعث شناخت بهتر و برطرف کردن اون ها هستیم…