ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 4 - صفحه 23
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/02/abasmanesh-4.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-02-15 20:29:492024-02-15 20:34:32ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 4شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خداوند یکتا…
سلام استاد و مریم عزیز سلام به همه اعضای خونواده صمیمی عباس منش، امیدوارم حالتون خوب باشه و لبتون خندون، سپاس گذار خداوند که یه فرصت دیگه به من داد تا یه کامنت دیگه بنویسم،
خدایا تو هدایتم کن…
#چه واکنشی نسبت به تغییرات نشون میدم؟
من به زیاد اهل تغییرات اینجوری نیستم، تازگیا سعی کردم یکم خودم رو بیشتر به چالش بکشونم ولی در کل حوصله تغییر کردن ندارم، مثلا اگه توی خونه بخوام کاری انجام بدم از کار کردن میترسم و انگار اون کار بیهوده میدونم و زیاد بهش توجهی نمیکنم و اولویت انجام اون کار توی ذهن من کمه و بیشتر فکر میکنم که باید یه کاری بیرون از خونه انجام بدم تا تغییر به حساب بیاد و اگه پول هم بسازم که دیگه احساس خوب بیشتری بهش پیدا میکنم،
در مورد تغییر توی اسکیل های بزرگتر من شجاعتم کمه و زیاد اهل ریسک نیستم، یکی از آرزوهای من مهاجرت به یه شهر دیگه هست ولی هنوز به اون لول نرسیدم، بیشتر میترسم که با زن بچه کجا برم چیکار کنم خونه رو چکار کنم درآمد همش ذهنم درگیر اینجور چیزاست، انگار چسبیدم به همین چیزایی که دارم و ترس از دست دانشون رو دارم، البته به لطف خداوند نسبت به قبل خیلی بهتر شدم ولی دوست دارم بهتر از این بشم،
چقدر این دوره استاد کمک میکنه تا خودشناسی من بهتر بشه، واقعا من ازتون بینهایت سپاس گذارم…
#چه تغییراتی در گذشته برام رخ داده که با اینکه فکر میکردم خوب نیست ولی نتایج خوبی داشته؟
من یادمه سال 97،98 بود که من اصلا از زندگی کردن راضی نبودم، یه انسان بی انگیزه بودم که هیچ چیزی نمیتونست به من انگیزه بده برای زندگی، زندگی یه چیز مزخرف بود برام و هرکاری که انجام میدادم به نظرم بیهوده بود، دیگه هیچ چیزی برام جذابیتی نداشت هیچ انگیزه و امیدی نداشتم برای زندگی و فقط داشتم ادامه میدادم تا زنده بمونم، مشکلات از در و دیوار وارد زندگیم میشد و من مسبب تمام این موضوعات عوامل بیرونی از خودم و خدا میدونستم، خدا هم داشت منو اجابت میکرد و میگفت اگه اینجوری فکر میکنی منم بهت ثابت میکنم که داری درست فکر میکنی، میگفت چیه هنوز میخوای توی این رابطه بمونی میخوای با همین ذهنیت به من و زندگیت نگاه کنی باشه منم پایتم هرجور تو بخوای همون میشم برای من فرقی نمیکنه، رسیدم به بی خدایی…
رسیدم به اون جایی که سر تعظیم مقابلش فرود آوردم و گفتم خدایا یا منو ببر یا زندگیم رو تغییر بده… دقیقا بعد این تغییر یعنی تسلیم شدن در برابر خداوند شرایط من آرام آرام شروع به تغییر کرد، و اگر من ذهنیتم رو تغییر نمیدادم و توی اون رابطه میموندم حتما زیر چرخ های جهان لههه میشدم، جهان بازتابی از درون ماست…
وقتی که به این نقطه رسیدم که کاری از دستم بر نمیاد خداوند دست من گرفت یا بهتر بگم اجازه دادم خدا دست منو بگیره، نتایج زندگی من شروع به تغییر کرد و وقتی من این تغییرات رو دیدم روز به روز ایمان به این مسیر قوی تر شد و ادامه دادم نمیگم اصلا ناامید نشدم ولی وقتی شرایط سخت میشد میگفتم خدایا تو کمکم کن و یاد اون روزهای سخت میوفتادم و میفهمیدم شرایط الانم خیلی هم بد نیست و از اون روزها خیلی بهتر و اینجوری حالم بهتر میشد و ادامه میدادم، نتایج الانم بازتابی از تغییر نگاه من به زندگی بوده و اگه بتونم این تغییر رو ادامه بدم و به دنبال بهبود دائمی باشم شرایط زندگیم هم به دنبال این تغییر خواهد کرد،
#چه برنامه برای تغییر و استقبال از این موهبت دارم، یک قدم کوچک قابل اجرا با توجه به شرایط اکنونم بردارم؟
من به خودم گفتم که باید اجازه بدم به خداوند تا منو هدایت کنه به راه راست، پس باید مقاومت هامو رو کم کنم تا کلام خداوند در من جاری بشه، باید کشتی مو در حضور خداوند مطابق وحی اون بتونم بسازم… اگر سعادت دنیا و آخرت میخوام،
هنوز من تغییرات شخصیتی رو زیاد موفقیت حساب نمیکنم و وقتی اینجوری میام خودم رو کنکاو میکنم متوجه این موضع میشم که ذهنم داره از این راه نادیده گرفتن اونها و بلد کردن عوامل بیرونی مثل پول ساختن از کار فیزیکی و نسبت دادن انجام اون کار به من باعث میشه تا من شرک خفی نسبت به خداوند داشته باشم،
دقت کردم وقتی یک روز کار فیزیکی انجام ندم و درآمد هم نداشته باشم یه چیزی انگار کم دارم و حالم بده و این حس در روزهایی که درآمد بالایی دارم اصلا وجود نداره،
همین ویژگی من هم باعث شده تا کارهایی مثل خرید وسایل نو برای خونه و آشپزخونه و یا کارهای تعمیراتی که توی خونه هست رو مهم ندونم و اونها رو پشت گوش بندازم چون پولی توش نیست و بی نتیجه میدونم اینکارهارو، به واسطه همین اخلاقم خیلی از شرک هایی که درونم هست رو هم نمیتونم شناسایی کنم و در تعجبم که چرا از یه جایی بالاتر نمیرم…
یه جاهایی ذهنم میاد میگه کی میخواد این همه کارو انجام بده میدونی چقدر کار میبره تا اینهمه باوری که استاد میگه عوض بشه و نتایج رخ بدن، چقدر سخته این آگاهانه زندگی رو شکل دادن و از اینجور حرفا… ولی خدا منو اینجوری آروم میکنه که تو به اندازه یک عمر وقت داری تا اینکارو انجام بدی عجله ای نداریم همون قدی که در توانمون هست انجامش میدیم، این فضای خالی در اختیار تو گذاشته شده تا بتونی پرش کنی و منم به همون شکلی که تو بخوای در میام و تو به شکلی که من بخوام این سیکل همینجوری ادامه داره و روز قیامت بر همین مبنا اعمالت حساب میشه پس جای نگرانی نیست…
تصمیم دارم بیشتر حواسم به کارای خونه باشه و تجهیزاتش رو نو کنم مخصوصا آشپزخونمون رو…
کارهایی که برای خودم انجام میدم رو باید در اولویت بزارم و نتیجه رو به پول گره نزنم و پول نتیجه اون شخصیت قوی و باورهای توحیدی و اتصال به خداوند یکتا بدونم،
استاد توی فایلاتون یه چیز جالب برای من هست و اون اینکه شما خیلی به آشپزخونه و کسی توش داره کارهارو انجام میده اهمیت میدین، بهترین وسایل و ابزارها و بهترین مواد غذایی با بالاترین کیفیت رو تهیه میکنید و این بازتاب درون شماست، امیدوارم منم مثل شما بتونم کشتیم رو در حضور خداوند طبق وحی اون بسازم…
#چند عبارت تاکیدی بنویسم که کمک میکنه مقاومت ذهنم در برابر تغییر کم شود و باورهای قدرتمند کننده ای در راستای استقبال از تغییرات در ذهنم ایجاد شود؟
جهان همواره در حال تغییر کردن هست،
تغییرات جزئی ثابت از این جهان مادی است،
تغییرات نعمت های الهی هستند که برای قویتر کردن من اومدن، هر آنچه که مرا نکشد قوی ترم خواهم ساخت،
هر اتفاقی بیوفته یه خیرتی توش هست،
تغییرات شخصیتی قویتری در من ایجاد میکنند،
تغییرات وسعت بیشتری به ذهنیت من نسبت به این جهان میبخشن،
تغییرات امتحانات الهی هستند برای آزمودن ایمان من،
#چه تغییری باید در زندگیم ایجاد شود که آن را به تعویق انداخته ام؟ آن را یاداشت کنم و برنامه ای برای اجرایی کردنش بریزم؟ با توجه به آگاهی های این فایل چه برنامه برای ایجاد ذهنیت قدرتمند کننده استقبال از تغییرات دارم؟
من خیلی دوست دارم مهاجرت کنم خیلی دوست دارم از این ساکن بودن در یکجا از بدو تولد در بیام و اینکه بخوام توی وطنم بمونم، دوست دارم جهان بزرگتری رو تجربه کنم دوست دارم به آزادی در تمام جوانب برسم، دوست دارم سطوح عمیقتری رو از رابطه خودم و خدای خودم تجربه کنم، سطوح عمیقتری از شغلم و رسالتم،
امیدوارم خداوند یاری کنه منو تا بتونم به اون رسالتی که دارم برسم و سهم خودم رو بتونم ادا کنم،
چند وقتی هست که من خیلی دارم به این فکر میکنم که چرا من هنوز زنده ام، چرا با وجود اینهمه کارای خطر ناکی که میکنم و کردم از بچگی تا الان هنوز دارم نفس میکشم و این منو یاد اون اتفاقی که استاد برای شما توی اون شرکت نفتی افتاد میندازه و همیشه از خدا خواستم تا منو هدایت کنه بلکه بتونم بفهممش و رشد پیدا کنم،
سال آینده هدف اصلی من همین خواهد بود و با یاری خدا واردش میشم امیدوارم که بتونم از پسش بربیام و شما و خدا رو روسفید کنم استاد عزیزم،
تغییرات جزئی جدایی ناپذیر این جهان هستند و این تغییراتن که باعث شده تا این تکامل در موجودات و جهان هستی شکل بگیره و همچی هر روز یه ذره بهتر از روز قبل بهتر از ورژن قبل و بهتر از نسل قبل بشه، تغییرات نشون دهنده این هستند که اگر اینی که الان هستم بهتر یا بدتر از روز قبلم هست پس منو میتونه به این باور برسونه که بازم میشه اینکه هستم رو به سمت خوب و بد بیشتر متمایل کنم و زندگی من به دست خودم داره خلق میشه نه سرنوشت و یا خواست خدا…
تغییر ذهنیت من باعث این همه تغییر در زندگی من شده، تغییر ذهنیت من باعث شد تا من به خداوند نزدیک تر بشم و حضور خداوند در زندگیم بیشتر حس کنم، تغییر ذهنیت من باعث شد تا من از فقر و بیماری و رابطه عاطفی و عزت نفس داغون برسم به یه زندگی رویایی در تمام جوانب البته که هنوز اول راه هستم…
توی طبیعت هم این تغییرات هستن که باعث دیده شدن زیبایی ها میشن اگه همه چیز یکسان میبود که این همه گوناگونی توی موجودات زنده و کائنات نبود و ما فرق بین زشت و زیبا یا درست و غلط یا عشق و نفرت نمیفهمیدم،
تغییر آگاهانه و حرکت به سمت اون یک کار خدایی هست و اگه اینجوری باشیم جزو بنده های خاص خدا میشیم و میتونیم به هر آنچه میخوایم دست پیدا کنیم بدون هیچ محدودیتی،
خدایی که توی قرآن ازش یاد میشه خدای آسمان ها و زمین خدای نوح و ابراهیم و موسی و محمد و بودا و انیشتن و عباس منش… خدای فرعون و قارون و شیطان و تمام اصحاب شون هست، این خدا همش در حال تغییر و به شکلی که ازش خواسته میشه در میاد، پس ما هم باید مثل آب شکل پذیر باشیم و خودمون رو به شکلی که اون میخواد و به روند گسترش جهان کمک بیشتری میکنه در بیاریم و توی این مسیر به ما آزادی در تمام جوانب داده میشه همون چیزی که تمام نسل بشر دنبالش بوده و این سیکل همین جوری ادامه داره تا ابد…
امیدوارم که که بتونم خدایی زندگی کنم و از خدا طلب هدایت میکنم، خدایا قدرت عمل به این آگاهی هارو هم به من عطا کن الهی آمین…
برای همتون بهترین هارو از خداوند تقاضا میکنم و عاشقتونم.
به نام پرودگار مهربان
سلام به استاد عباسمنش عزیز و دوستانم
چقدر این سلسه فایل ها جذابه
مثل الگو رفتاری
این باور محدودکننده هم جذابه و چالش های جالبی داره
مغز مجبور میکنه یه کنکاش کردن
خب داستان منم از این قرار شروع شد
من چند ماهه رویای مهاجرت دارم
اول اومدم از باوری ک برام امکان پذیریش بیشتره شروع کردم
من شهر مشهد زندگی میکنم کمتر از 40روز دیگه قصد مهاجرت به سمت شهر یزد دارم
تغییری ک من باید انجام بدم
و این تغییر خیلی برای من ترسناکه ولی از اونجایی ک من تصمیم گرفتم پا روی ترس هام بزارم
تصمیم دارم فروردین مغازم جمع کنم
با این ک این مغازه رو من مثل یک بچه کوچیک بزرگ کردم و الان روی پا وایستاده و لوکیشن قوی داره
و من به لطف الله همه چیز برای مغازه دارم
من با خودم گفتم سمیرا تغییر بپذیر و خودتو بسپار به الله
یادمه یک فایلی استاد گفتن دفتر هاشون جمع کردن
با این ک در اوج بودن ایشون
منم با خودم گفتم سمیرا بیا تو هم در اوج مغازه رو جمع کن
این برای من ک چند سال زندگیم روی این مغازه گذاشتم یک تغییر بزرگی هستش
………..
موضوع بعدی ک خیلی دلم میخواد تغییر کنم ترسیدنم هستش
من بینهایت از گربه یا سگ میترسم
جوری ک راه خودم دور میکنم ک با یک گربه توی یک راه نباشم
تصمیم گرفتم تغییر کنم و ترسم بزارم کنار
اولین کاری ک کردم دیدن عکس بچه گربه ها بود
بعدش این ک از کنارشون رد بشم
و دارم میبینم چقدر تغییر خوبی کردم توی روند ترسم
……….
استاد هر روز ک از خواب بیدار میشم
دارم حل مسئله میکنم
هر روز دارم با خودم میگم جواب مسئله درون سوال هستش
تغییر در رفتارم
تغییر در معاشرتم با آدم
من سپاسگزار شما هستم برای این فایل های جذاب
استاد هر روز من خداروشکر میکنم ک با شما زمانی آشنا شدم ک بزرگ ترین تضاد زندگیم بهش برخورد کرده بود و تونستم تضاد زندگیم هندل کنم و مغزم درگیر نکنم و به راحتی حل مسئله انجام دادم
درپناه پرودگار زیبایی ها باشید
به نام خداوند بخشنده مهربان…
وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَهَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی وَلْیُؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ
ﻫﻨﮕﺎﻣﻰ ﻛﻪ ﺑﻨﺪﮔﺎﻧﻢ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﻣﻦ ﺑﭙﺮﺳﻨﺪ ، [ ﺑﮕﻮ : ] ﻳﻘﻴﻨﺎً ﻣﻦ ﻧﺰﺩﻳﻜﻢ ، ﺩﻋﺎﻱ ﺩﻋﺎ ﻛﻨﻨﺪﻩ ﺭﺍ ﺯﻣﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﻣﺮﺍ ﺑﺨﻮﺍﻧﺪ ﺍﺟﺎﺑﺖ ﻣﻰ ﻛﻨﻢ ; ﭘﺲ ﺑﺎﻳﺪ ﺩﻋﻮﺗﻢ ﺭﺍ ﺑﭙﺬﻳﺮﻧﺪ ﻭ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺁﻭﺭﻧﺪ ، ﺗﺎ [ ﺑﻪ ﺣﻖّ ﻭ ﺣﻘﻴﻘﺖ ] ﺭﺍﻩ ﻳﺎﺑﻨﺪ [ ﻭ ﺑﻪ ﻣﻘﺼﺪ ﺍﻋﻠﻲ ﺑﺮﺳﻨﺪ ] .(١٨۶البقره)
و چقدر من این آیه رو دوست دارم….
سلام استاد عزیزم، سلام بانوی دوست داشتنی و سلام دوستان ارزشمندم….
قبلا که تو سایت نبودم وقتی روال زندگی به جایی میرسید که احساس میکردم کم آوردم اولین و تنهاترین کاری که انجام میدادم گریه و زاری به درگاه خداوند بود…درخواست کردن از ناحیه استیصال، غم، نگرانی و تا وقتی روند این بود نتیجه صفر بود اما هدایت شدم به این سایت( بهترین اتفاق زندگیم )….
اینجا یاد گرفتم که شکایت به خدا نکنم، اگر شکایتی هم باشه باید از خودم و نحوه افکار و باورهام داشته باشم…بر گردیم به قرآن که میفرماید:
هر خیری که به شما میرسه از ناحیه خداونده، و هر شر و زیانی که به شما وارد میشه از ناحیه خودتونه
اولین قانونی که اینجا متوجه شدم همین بودم که انگشت اشارمو بگیرم به سمت خودم، خودم و تنها خودم هستم که مسئول 100 درصد تمام اتفاقات زندگیمم…شنیدنش درد داشت چه برسه به باور کردنش، آروم آروم بهتر و بهتر شدم و چقدر این قانون رعایت اصل تکامل مهمه، و خیلی مهمه….از خداوند میخام که همیشه و در همه مراحل زندگیم این اصل مهم رو بهم یادآوری کنه….
و یه جاهایی موضوع این جلسه رو با گوشتو، پوستو، استخوانم درک کردم که یا تغییر کن یا کاری میکنم که تغییر کنی…نه از سر اینکه خداوند میخواد ما رو اذیت کنه..نه اینطور نیست بلکه قانون جهان هستی اینه، قانون خداوند اینه که همه چیز درحال رشد و پیشرفته…یا تغییر میکنی یا حذف میشی….و خداروشکر که ما بچه های سایت همه اینجاییم و قصد تغییر رو به جلو داریم حالا هرکس در هر زمینه ای …اما یه خبر خوب اینجا موفقیت و تغییر همه جانبه رو یاد میگیری…نه تنها در یک حوزه بلکه در تمام زمینه های زندگیت رشد خواهی کرد….پس به خودم میگم…حمیده عزیزم از تغییر نترس، رشدت میده، ظرفتو بزرگ میکنه و وقتی ظرفیت بزرگ بشه پس نعمت های بیشتری وارد زندگیت خواهد شد…
پس قانون مهم:
تغییر = رشد و پیشرفت
من قبلا از تغییر کردن خیلی ترس داشتم، دقیقا مثل حل مسئله….این دو مورد برای من تو ذهنم بشدت مقاومت ایجاد میکرد.اما با آموزشها الان بهترم و دارم در این زمینه تکاملم رو طی میکنم، خودم در شرایط عادی اینقدر قوی نشدم که به استقبال تغییر برم اما وقتی تغییری در زندگیم بوجود میاد ازش استقبال میکنم، مقاومت نشون نمیدم….مثلا اگر برم داخل رستوران با اینکه بچه ها غذای تکراری رو سفارش میدن من ترجیح میدم غذای خاص اون منطقه رو بخورم که هیچ شناختی هم ازش ندارم، یا اگه برای خواب جام عوض بشه، یا بالشم عوض بشه خوابم بهم نمیریزه…با این تغییر مکان، زمان و یا تغییرات اینچنینی زود خودم اداپت میکنم….اما با تغییرات بزرگ همچنان مقاومته تا حدودی هست…
یادتونه تو جلسات قبل در مورد مسافرت رفتن به منطقه همسرم گفتم.این برای من یه تغییر بود، من قبلنا اوایل زندگیم بشدت با رفتن به اونجا عصبی میشدم، بهم میریختم و یه جورایی مقاومت داشتم اما با کار کردن روی خودم این اتفاقات ایندفعه به نسبت دفعات قبل خیلی خیلی تغییر کرد. این تغییر رو به جلو من باعث شد که سر زدن به فامیل های همسرم که برای من کار اسونی نبود این دفعه خیلی آسون شد…چون من تغییر کردم. دیگه از روبه رو شدن با این شرایط ترسی نداشتم…چون به صلح رسیده بودم با خودم….
تغییری که من باید شروع کنم و از دیروز استارتشو مجددا زدم انجام دادن پیاده رویه…چند وقتی میشه گذاشته بودمش کنار و قشنگ بدنم داشت به تنبلی عادت میکرد اما از دیروز دوباره استارتشو زدم….و خداروشکر میکنم بسیار برام نتیجه بخش بود.
تغییر کردن یعنی بهبود روزانه…
با تغییر کردن ظرف من بزرگ میشه …
با بزرگ شدن ظرفم، نعمت های بیشتری وارد زندگیم خواهد شد….
یه برنامه دیگه هم دارم :
من یه سری آموزشها رو دارم، از دیروز تا حالا احساسم بهم میگه رو این آموزشها کار کن میخوام به حرف احساسم گوش کنم از قدم بعدیش خبر ندارم اما در اولین قدم میخام این آموزشها رو ببینم و انجام بدم….بهتر از اینه که بیکار بمونم….قطعا هدایت خواهم شد….
از خداوند میخوام همه ما رو در بهترین زمان به بهترین مکان هدایت کنه….
همچنان پر قدرت ادامه میدیم….
مراقب زیباییهای درونمون باشیم….
عاشقتوووونم
بنام الله یکتا
سلام
زمانی که یه آدم معمولی بودم ،زیاد از تغییر خوشم نمیومد و دوست داشتم یه سری شرایطی مداوم باشه
از ازدواج خواهرو برادرم بدم میومد
از رفتن اونها به شهری دیگه بدم میومد
از بزرگ شدن خودم بدم میدمد
روزهای زیادی گریه میکردم که دبستانم تموم نشه و اجازه بدن دوباره از اول شروع کنم
همیشه مقاومت میکردم
اما وقتی عباسمنشی شدم،خودم میرم تو دل تغییرات،خودم میرم تو دل شرایط جدید
نمیترسم …چون توحیدم بیشتر شده و میدونم خداوند پشتمه
نمیترسم …چون میدونم کلی اتفاق خوب منتظرمه
در طی این دوسال تسلیم شدم
خودم و به جریان رودخانه زندگی سپردم
و میدونم خداوند من و به سمت بهترینها سوق میده
هرجایی هم که ضربه خوردم…مقصر خودم بودم که ترسیدم و دست وپا زدم
دقیقا مثل استخر…تا زمانی که رها باشی و ریلکس باشی روی آب میمونی
همینکه حس کنی الان میری تو آب و میخوای دست و پا بزنی …دقیقا همون موقع است که فرو میری
من همیشه بعد از شنیدن یکی از فایلهای استاد که فرمودن …باز پس گرفتن خاکریز اعتماد و توکل به خداوند از شیطان کار سختی بود و من تونستم با تلاش شبانه روزی و مهمات رسوندن از شیطان پس بگیرم…همیشه دعای من اینه که خدایا کمکم کن من هم بتونم این خاکریز رو فتح کنم
در پناه الله یکتا شادو ثروتمند باشید
به نام خداوند بخشنده و مهربان
سلام به استاد عزیز و همکاران عزیزشون ودوستان گرانبهای در این سایت
استاد بازم ازتون ممنونم بابت حلاجی کردن این ذهن و بهم یاد میدی چطوری خودم رو بشناسم تشریحکنم و تغییر بدم و بهبود ببخشم.
قبل از این فایل رو بزارین یه زن داداش جدید به
خونواده مون اضافه شده خداروشکر، من با توجه به دیدمثبت گرایانه در این مسیرنظرات مثبت رو ارایه دادم اما ته قلبم بازم نگرانی داشتم که باتوجه به آموزه های این فایل فهمیدم یه ترمز مخفی از خیلی وقت پیش تو ذهن خودم دارم وقتی کس جدید وارد خونواده مون میشه من خوشم نمیاد و در مقابل این تغییر مقاومت دارم ،الان به ذهنم میگم عزیز جان این تغییر در تمام ابعاد به نفع منه خداوند به وسیله تغییرات دنیا رو گسترش میده و ارتقا میبخشد به خداوند تکیه کن و از روی دوش خداوند بودن لذت ببر،تمام افراد جدید که به خونواده وارد شدن عالی بودن خونواده مون رو پیشرفت دادن خدایا شکرت!
من قبل از ورود به این مسیر الهی در سلسله تضاد های بسیار قرارداشته و درحال تحمل عذاب بسیار بودم تا این که خداوند درونم بهم نهیب زد و گفت این مسیر درست زندگی نیست به خدا قسم این قدر از نادرستی مسیرم مطمن شده بودم که هرکاری رو خلاف جهت کارای قبلی انجام میدادم من راست دست بودم شروع کردم با دست چپ کار کردن تا این که خداوند راه الهی خودش رو اول با انس با قرآن و آشنایی با کتاب گرانبها نظیر کاترین پاندر و اسکاول شین ودارن هاردی و کانال تلگرام انگیزشی و این سایت عزیز استاد عباس منش آشنا کرد خدایا شکرت
تغییر کردن یک موهبت الهی است و هر تغییر پر ازنعمت و ثروت و خوشبختی برای منه اگه خداوند جهت زندگی من رو تغییر نمیدادوبا این آموزه ها آشنا نمیکرد من تو جهل خودم بودم (خدایاشبانه روزی پنج بار برای گفتن اهدنا صراط مستقیم ،صراط الذین انعمت علیهم غیر مغضوب علیهم و لاالضالین کم است ) خدایا شکرت،
باید از مادر طبیعت الهام گرفت چهار فصل لذت بخش رو بهمون نشون میده که هرکدام پر از لذت و زیبایی است ،باید با آغوش باز به پیشواز تغییرات رفت خداوند دوست داره بندهاش زیبایهاش رو از جنبه های مختلف ببینه مثل کتابامون که لذت ریاضی با لذت های فارسی و علوم و اجتماعی فرق داشت مانبایدتو یه زنگ بمونیم ودنیا رو ببینم باید زنگای مختلف رو دید و خدارو شکر کرد و بگیم خدایا دیگه چهچیزجالبی داری بهم نشون بده بزار منم تحیت وتبارک گوی توباشم….
یادمه این روزا در مورد پیری یه خوابی دیدم که توهمون خواب خودم جواب خودم رو دادم گفتم پیری هم یه فصل از فصلنامه خداس باید به خاطر اون هم شکرگزار بود و سجده شکر به جای اورد..ودیگر مرگ جای خود دارد…
برنامهی این روزای من برای تغییر، استقلال مالی هست که به شدت دوستش دارم و در مسیرش قرار گرفتم و دارم از مسیررسیدن بهش لذت میبرم…
خونمون رو عوض میکنیم و مطمن خداوند ما روبه یه جای عالیتر بهتر پیشرفته تر ،ارامش بخش تر ،با امکانات عالی وپر از ثروت و سلامتی میبره ،خدایا شکرت!
یه عضو جدید از خانواده توراه داریم خدا ایشالا این مسیر رو پر از آسانی شادی وسلامتی و لذت برام قرار میده…به امید خدا
خدایا شکرت به خاطر این مسیر الهی.! خدایا شکرت به خاطر این استاد عالی ! خدایا شکرت به خاطر این سایت پر از الماس !خدایا شکرت به خاطر صبح بارانی دل انگیز پر از نعمت وشوکت
به نام خالقی که مرا خالق زندگی خود آفرید
سلااااااام بر استاد جان
وقتی این فایل را گوش کردم باعث شد خودم را تحسین کنم و یادم بیاد که من خیلی کارها قبلا کردم که برای خیلی ها سخت بوده ولی من پذیرفتمشون یا خودم تغییر دادم پس الانم نباید بترسم و باید اقدام کنم
مثلا میزنم
دختر خونه که بودم با مامان و بابام که میرفتم پیاده روی همیشه کلافه میشدم چرا همش یه مسیر تکراری را برای پیاده روی انتخاب میکنند مثلا ماشین را دم پل مارون پارک میکرد و از رو پل رد میشدند میرفتند به سمت پل فلزی و آذر و دور میزدند میومدند دم ماشین. من التماس میکردم بابا جان ما که داریم این مسیر را میریم حداقل یکبار برعکس بریم ولی اونا نمی پذیرفتند و الانم که سال ها گذشته میبینم چند وقت یکبار یک جا را میرند الان چند ساله میرند پل نصر و تو جاده سلامت ناژوان پیاده روی میکنند من اصلا نمیتونم تکراری یک کار را انجام بدم
یا مثلا سال ادل ازدواجم بود به خاطر شرایط بد کاسبی همسرم تصمیم گرفتیم از اصفهان بریم یه شهر دیگه که حداقل خرج و برجمون کمتر بشه حتی به رفتن اربیل عراق هم فکر کردیم چون پیشنهاد کار شده بود ولی بعد رفتیم کاشان خیلی ها سخت بود براشون که منه تازه عروس کجا دارم میرم ولی من خیلی راحت ابن تغییر را پذیرفتم
تازه بعدش که دوقلو دار شدم همه میگفتند تنهایی نمیتونی باید برگردی اصفهان ولی تغییر را پذیرفتم
یا تو رفت و آمد با خانواده همسرم خیلی اتفاقات بدی با خودش همراه داشت و من هی میخواستم این رابطه را خوب نگه دارم ولی دائم داشتم ضربه میخوردم و هی فاصله میگرفتم ولی باز دوباره می رفتم و بدتر از بد میشد ولی وقتی کامل گذاشتم کنار خیلی حالم بهتر شد
من تغییر دادن خونه را خیلی دوست دارم و همیشه جابجا کردن وسایل خونه احساس خوبی بهم میده و تغییر را دوست دارم
چیزی که متوجه هستم اینه من به خاطر ذهن تنوع پسندم از ابن مدل تغییرات استقبال میکنم ولی چرا تو. کار جدید که مبخوام برم با ابنکه مهارت نسبی پیدا کردم کارم را هم بقیه تایید میکنند ولی شروع نمیکنم
من نصیحتی که دائم به خودم مبکنم و میدونم اگه انجامش بدم زندگیم در تمام جوانب رشد میکنه مستقل شدن در تمام جوانب زندگیم هست چه مالی چه بقیه چیز ها
من میتونم به لطف الله مستقل بشم
من اونایی قدرت انجام کارهای جدید را دارم
من مسئولیت صفر تا صد تصمیم هام را به عهده میگیرم
من علاقه خوبی به کار بافت مو پیدا کردم و آموزش های لازم را هم دیدم و میتونم به درآمد خوبی برسم فقط هی اقدام نمیکنم و باید اقدام کنم و با افتخار بیام درموردش صحبت کنم
به نام خداوند جهان بیرون و درون به عنوان اولین باره که تو سایت کامنت می زارم و خوشحالم بابت این کار و در واقع یک تغییر عملی برای این جلسه ؛ اگه بخوام از تجربه خودم بگم تغییر با وجود ما در هماهنگی هست یعنی من خودم هر موقع از خداوند خواستم وقتی که در مورد یه مسئله ای یا تضادی به من کمک کنه همیشه بهترین چیزها رو در بهترین مواقع در مسیر من قرار میده ، اما چون اختیار وجود داره بسته به نگاه و باور توحیدی منه که اون کارو انجام میدم یا نه و وقتی اون تغییر ایجاد میشه و ما ایمان داریم و حرکت می کنیم میبینیم نتایج و پاداش ها بیشمار هست و قلب ما کاملا پذیرای تغییر و رشد است ، من اگه بخوام از تغییرات بگم در مورد شیوه سلامت در زندگیم هست ؛ با استفاده از قانون سلامتی که واقعا اگه در مقابل این کار مقاومت می کردم معلوم نبود که چقدر میشد سلامتی خودم رو حفظ کنم ولی به لطف خدا نتایج و پاداش ها بیشمار از انجام این کار داشتم و سپاس گذارم از استاد عباس منش بابت این دوره و آگاهی تمام فایل ها و شخصا در خیلی موارد عاشق تغییر هستم و به قول خودم این عشق رو مثله آچار فرانسه تو هر چیزی میدونم چون تغییر و جسارت در قدم برداشتن باعث رشد در هر سطحی میشه و زندگی روز به روز زیبا تر میشه ، مثله قلب ما که هر لحظه در حاله تپشه، مثله آگاهی ما که لحظه به لحظه در حال رشد و بهتر شدن و ساده تر شدنه
اول سپاس گذاره خداوندم بابت وجودش و این جهان زیبا که توش هستیم و حاضریم تا زندگی رو زندگی کنیم و خیلی سپاس گذارم بابت این مکان مقدس که واقعا انرژی خوب توش در جریانه
به نام خداوندبخشنده ی جهان گستر
سلامودرودخداوند به استادعزیزوگرانقدرم ومریم بانو بهترین الگوی زندگی من
سپاسگزارخداوندم که باردیگرفرصت پیداکردم تا بتونم ازتغییراتم ونتایجم درزندگیم بگم
جوابی که من درمورد این سوال دادم این بود که قبل از آشناییم بااین قانون همیشه فکروباورم این بود که مافقط میتونیم تو تغییرات دکوراسیون زندگیمون فعال باشیم،هیچوقت به این فکرنمیکردم که من ایراد اساسی دارم و دلیل اتفاقات ناخوشایندزندگیمرو همیشه عوامل بیرونی میدونستم و میگفتم خوب فلان ادم ایرادداره،من چیکارکنم،یافلان اتفاق افتاده منچیکارم،حتما تقدیرم این بوده…
یعنی همیشه فکرم این بود که یک خانم توزندگیش حق داره غربزنه،حق داره گله ووشکایت کنه،میتونه دخالت دیگران حالشو خراب کنه،حق داره گریه کنه،حق داره احساس مظلوم نمایی کنه و همیشه حرف زور توسرش باشه،یااینکه سرنوشت هرخانم خانه داری اینه که از جونوقلبش مایه بذاره برای همسروفرزند و خودش بایک لباس بی کیفیت ونامناسب و غذای ته دیگی سهمش شدن،دیگه تقدیر هرخانم خانه داریه وباید بسوزه ووبسازه،،چون اصولا اینجور رفتارهارو ازمادرو اطرافیانم دیده بودم وگفتم خوب منم بهترازین نمیتونم باشم،ویجورایی پذیرفته بودم که خوب دیگه هرزن خانه داری نهایت تقدیرش همینه…
خلاصه بعداز آشنایی باقانون فهمیدم که هرآدمی فارغ از جنسیتش،هیچ کسی هیچ قدرتی توزندگیش نداره و هرکسی باورش این باشه که دیگران به اندازه ی پشیزی درزندگیش نمیتونه دخالت کنه و قدرتی نداره،خوب این باورباعث شد خیلی جاها با طی کردن تکاملم جوری رفتارکنم که کسی حق این رو نداشته باشه که کوچکترین دخالتی توزندگیم داشته باشه و همین باعث شد که یکسری رفتوآمدهای حاشیه ای هم اززندگیم حذف بشه
وقتی باورکردم که فارغ از جنسیتم حق دارم بهترین لباس باکیفیت رو بخرم،باتنهایی خودم حال کنم،ازوجود خودم لذت ببرم،بهترین غذارو تو تنهایی خودم بخورم،خوب این تغییردرمن باعث شد که همسرم و فرزندم اونجوری رفتاربامن کنند که من باخودم دارم،و باعث شد اونهاهم مثل خودم بامن خوش رفتاری کنند
وقتی باورکردم که میشه کارهای خونه رو بدون غرولند لذتبخش کرد و با عشق انجام داد،خوب این تغییرم باعث شد همسرم هم بهتر قدر کارهام رو بدونه،هنوزهم نمیتونم بگم تواین مورد پرفکت شدم ولی میتونم باجرأت بگم بالای شصت درصد تونستم کارهامو بدون هیچ غروشکایتی انجام بدم
قبلا اونقدر مقاومت داشتم با رفتارهای همسرم که اگه لباس زیرش رو توی حمام نمیشست یک جنجال وحشتناکی به پامیکردم،واون نه تنها این کارو هزاران بار تکرارمیکرد و منو عصبانی تر میکرد،بلکه اجبارمیدونستم که حتما بااید من تومسائل بهداشتیش بهش تذکربدم،و دست آخرهم خودم باید لباسهاشو دراکثرمواردمیشستم
ولی ازوقتی که همه چیو سعی کردم رهاکنم،و خودم رو مسئول کارهای کسی ندونم،شرایط هم جوری توزندگیم پیش رفت که دیگه نمیخواد همیشه تذکربدم،چون اولا خیلی دیگه سخت نمیگیرم،و همینکه سخت نمیگیرم،آسون میشم برای آسونیها و همسروفرزندم تومسائل شخصی بهداشتیشون بهتر عمل میکنند
ازوقتی که باورکردم که مظلوم نمایی باعث میشه توشرایطی بیوفتم که بیشتر احساس مظلوم نمایی کنم،خوب یکسری تغییرات در رفتاروکلامم ایجادکردم که میتونم به جرأت بگم بالای هشتاددرصد کسی این اجازه رو نداره بخواد جوری بامن رفتارکنه که من احساس مظلوم نمایی کنم
کلا ازوقتی که باورکردم هرانسانی میتونه تغییرکنه و تغییرات فقط مختص جابجایی وسایل یا تغییرات دکوراسیون خونه نیست،بسیار مشتاقانه ازتغییرات درونیم استقبال کردم و انصافا خیلی خوب دارم پیش میرم هرچند که هنوز خیلی خیلی جای کاردارم که بهترعمل کنم
ازوقتی که کمک همسرم اومدم وعمدا توی کارهای مغازش باهاش همکاری کردم،خیلی از منیت ها وغرورهام رو کنارزدم،خیلی جاها وقتی توحسابوکتاب بامشتری اشتباه عمل کردم،آگاهانه ازش عذرخواهی کردم،و جوری رفتارنکردم که مشتری بگه عجب آدم مغروری بود یه عذرخواهی ازدهنش بیرون نیومد
هروقت مشتری درخواست محصولی میکنه آگاهانه درجوابش باصدای رسا وواضح کلمه ی چشم رو بکارمیبرم،منی که غرورم اجازه نمیداد حتی بایک مرد غریبه چشم توچشم بشم و جواب سلامش رو بدم،الان خیلی عالی میتونم با آقایون توی مغازمون رفتارکنم..
واما درمورد تغییرات بنیادین خونمون:
من همیشه تو تغییرات خیلی اساسی دکوراسیون خونمون مقاومت داشتم این بود که هیچوقت حاضرنبودم یک تغییراساسی بنیادین تو زندگیمون ایجادبشه،مثلا من همیشه مبلمان یا بخاری رو تغییرات مختلفی میدادم،ولی ازینکه مثلا پرده های خونمون یا فرش خونمون یامثلا مدل لامپهای خونمون رو عوض کنیم،مقاومت داشتم و یجورایی هم باور محدودکننده توی ذهنم بود که کلی باید هزینه کنیم،و ازیک طرف هم مقاومت داشتم برای اینکه که پیش خودم این فکرومیکردم که اگه زیادی به این خونه برسیم،و هزینه های زیادتو این خونه کنیم مثل سُرب به همین خونه وومحله میچسبیم و یجورایی دیگه دلمون نمیاد یا نمیخوایم ازین محل مهاجرت کنیم
وقتی دیروز این فایل رو گوش دادم،تموم اون تغییراتی که دوست داشتم توی خونمون اجراکنم و چندین سال بخاطر مقاومتهام انجام نداده بودم،باورتون نمیشه فرشهای توی خونمون رو جمع کردم و یک قلموچکش برداشتم و افتادم به جون اُپن آشپزخونمون،چون سالها بود این اُپن روی مخ من بود ولی به دلیل باورهای محدودم دلم نمیومد خرابش کنم،یعنی این فایل چنان روی من تأثیرگذاشت که فاصله ی تصمیمم تاعملم درعرض کمتراز یک روز بود
واتفاقی که افتاد این بود که بعداز ده سال تحمل کردن اُپن آشپزخونمون بلاخره تونستم دل ازش بکنم و توی اون روز بسیاربارانی بسیار پرانرژی و مشتاقانه به استقبال تغییربنیادین توی خونمون رفتم،و چققدر روحیه ی منوهمسرم بعدازبرداشتن این اُپن بازشد،بخدا که انگار یک کوهی ازدماوند ازجلوی چشم ما رد شده بود
کلی فضای خونمون بازترشد،وای نمیدونید که چقدراحساس سبکی و راحتی میکردم،والان بفکراینم که کل وسایل خونمون رو از لامپ گرفته تا فرشو پرده کلا همه رو عوض کنم و کلی از وسایلهای داخل کابینتمون رو ازآشپزخونمون حذف کنم،اونقدر این دروزو حالوانرژیم عوض شده که باخودم میگم ای کاش زودتر این کارو کرده بودم
واقعا تغییرات درهمه ی جنبه های زندگی لازمه ی هرانسانیه و این تغییرات هست که زندگی آدم رو لذتبخش میکنه
استادجان ازتون ممنونم که بهم یاددادید ایمانم رودر عمل نشون بدم،واقعا اونقدر ازتون یادگرفتم که فاصله ی تصمیم تا عملم درعرض چندساعته حتی گاهی کمتر،و این رو مدیون آموزشهای شماهستم
چون قبلا شنیده بودم عجله کاره شیطونه،من فاصله ی کم تصمیم تاعملم رو عجله نمیدونم این رو یک توکل و یک ایمان به غیب میدونم که تصمیمم رو فوری عملی میکنم و خداوند از جایی که فکرشو نمیکنم برام خیروبرکت میرسونه وهمه چیو به خیرمن تموم میکنه
کلا بااین نوع شخصیتم خیلی حال میکنم،چون اگه رگبارم ازآسمون بباره من باید همون روز تصمیمم درعمل اجرابشه
قبلا هم این ویژگی رو داشتم اما بیشتروقتها دودوتا چهارتامیکردم و گاهی وقتا منصرف میشدم،ولی به لطف آموزشهای شما،الان نزدیک به دوساله گواهی نامم رو گرفتم،منی که سالهای سال دوست داشتم زودترگواهی رانندگیموبگیرم
سالهای سال بود که دوست داشتم کاملا خودخواهانه زندگی کنم و خودم رو مسئول بدبختیها وبیماریهای دیگران ندونم،الان کاملا خودخواهانه متمرکزشدم به بهبود خودم وزندگی خودم،خیلی حرفها هم میشنوم که صفا عروس خوبی برامون نشد،،دیگه گوشم بدهکار این حرفها نیست،و میفهمم که چقدر داره زندگیم رنگوبوی خدا رومیگیره و چقدر از حواشی دور شدم،و چقدر منوهمسرم درکنارهم رابطه ی عاشقانه عالیی رو باهمدیگه داریم
خدارو صدهزاران مرتبه شکر بخاطر حسوحال خوبم،دراین موقع شب،باکلی کاروشستو شو،بازهم باانرژی عالی بیدارموندم و کامنتم رو نوشتم
عاشقتونم و شمارو به خداوند بلندمرتبه میسپارم
سلام خدمت استاد عزیزم و همگی.
خدارو شکر که این فایل هماهنگ شد با فایل جلسه 6 قدم 7 که در مورد تغیر بود .
جواب سوال.
من تاجای که یادمه به راحت میتونم بگم 99درصد بیشتر در برابر تغیرات مقاومت داشتم و خیلی سخت پذیرفتم شرایطی رو که تغیر کرده رو خیلی سخت .
وهیچ وقت نرفتم سراغ تغیرات همیشه هم فراری بودم
واقعا خدارو شکر میکنم که این روزا بیشتر دارم با این فایلها و 12قدم خودمو میشناسم و انگار داره مدارم میره بالاتر بهتر درک میکنم اتفاقاتی که هر روز می افته تو زندگیم بخاطر چی بوده و هست .
مرحله 1ول چه تغیراتی در گذشته بوده.
من تو رابطه های عاطفی که قبلا بسیار زیاد وابسته نگران تحقیر و کم بینی خود و گدای میکردم درواقع سالهای سال شاید بگم 15 سال این روند هی بد ترو بدتر میشد و هی اعتماد بنفس من بیشتر پاین می اومد .حتی از سال 96 به بعد ک اشنا شدم با استاد بازم این روند ادامه داشت .چون واقعا بسیار زیاد باورهای غلطی داشتم و اعتماد بنفسم پاین بود .
و اینم بگم که هی هر بار سعی میکردم بهبود پیدا کنم خودم رو انقدر باورهای غلطی داشتم انقدر اعتماد بنفسم پاین بود که واقعا به جای رسیده بود که اصلا خودمم به درو دیوار میزدم که حتی کسی باهام دوست نمیشد. یعنی انگار قحطی دختر بود خداشاهده .
خلاصه.
تا اینکه رسیدیم به 1400زمستان بود خلاصه یه اتفاق در یک سفر ی که رفتیم باخانواده بدون اشنای اینا منو بردن دیدن دختری که الان همسرم هست و ازدواجمون سر گرفت .
این شد که واقعا من در این تغیر به سختی قبولش کردم وارد این رابطه ازدواجی شدم
دیگه من با باورهای درب و داغون و همسرم و خانوادش هم همینطور .
دیگه تو رابطه هستم و بسیار درب و داغون و به ضاهر بد .
اما خدارو شکر میکنم که با دوره 12قدم از همون اوایل شروع زیر سقف کار کردم .
من پذریفتم که واقعا خودم با باورهای خودم این دختر و خانوادشو جذب کردم
اشک تو چشام جمع شدن بخدا من با 12قدم هر روز دارم رشد میکنم بسیار درب و داغون بودم ولی این فایل های 12قدم منو دارن پرواز میدن
واین تغیر که من رو در شرایطی بضاهر سخت ازدواج قرار داد.
و من بدنبال راهی برای جدای بودم و میخواستم با جنگ و دعوا تحقیر همه اینا جدا بشم و به عوامل بیرونی پناه برده بودم
اما با 12قدم من یاد گرفتم این نه تنها بد نیست این ازدواج برام بلکه داره منو هرروز بهتر میکنه ومنو گسترش میده
ومن پذیرفتم که خودم این شرایط رو بوجود اوردم با باورهای غلط با توجه کردن به ناخواسته ها با احساس بد .
پس با همین راه میتونم مدارم رو بالاتر ببرم باورهام رو تغیر بدهم
باتوجه کردن به خواسته هام با توجه کردن به زیبای هام با ماندن در احساس خوب .
نه با جرو بحث کردن نه با دعوا کردن .
خدارو شکر که من از پارسال با شروع قدم سوم هر روز بهتر شدم
و با هر بار دعوا کردنمون با هر بارجرو بحث کردنمون
من درس میگرفتم و مدارم بالاتر میرفت
والبته با این دیدگاه که من خودم مسئول تمام این اتفاقات نه هیچ کس دیگه ای نه هیچ کس ..
همه اینا با 12قدم من دارم بهتر میشم
من قبلا بارها و بارها اشتباه میکردم و هزار ان بار تکرار میکردم
اما با 12قدم با هر بار اشتباه کردن به خودشناسی بهتر میرسم و بهتر تصمیم میگیرم و عمل میکنم
واین تغیر به ضاهر بد که اولش خیلی سختم بود
داره هر روز ظرف منو بزرگ تر میکنه .
مرحله 2 برنامه قابل اجرا .
من در شغل زنبور داریم از سال 98شروع به کار کردم اما بخاطر اینکه تغیر نکردم هی هر روز پس رفت کردم اما من با برکت دوره 12قدم و درک قانون تکامل
می خواهم امسال متفاوت تر از سالهای قبل شروع کنم
یک دوره کامل رو خریدم و دارم هی روش کار میکنم امسال می خوام با اموزش دیدن و از همین امکاناتی که دارم با همون تعدادی که دارم شروع کنم و ادامه بدهم
چند وقتیه رفتم سراغ تغیر با اموزش دیدن و قدم اول رو برداشتم وسایل های نیاز رو برداشتم خیلی هم خوشحالم
چون سالهای قبل فقط دنبال عوامل بیرونی میگشتم برای پیشرفت در شغلم مثل اب و هوا مثل شریک گرفتن مثل قرض گرفتن مثل وام گرفتم..
ولی همه این سالها درسته من پیشرفت نکردم ولی درسهای بزرگی یاد گرفتم که با این عوامل بیرونی نمیتونم پیشرفت کنم
باذور زدن مثل وام و قرض قسط شریک ….اینا
البته با این دیدگاه که من فقط باید روی خودم کار کنم و از همینجای که هستم با همین امکاناتی که دارم شروع کنم و ادامه بدم با اموزش دیدن با هزینه کردن هم مالی هم انرژی وبا باورهای درست ..
تغیر دیگه ای که هست وهمین امشب هم شروع کردم که نرفتم میخوام دور همی هارو کمتر کنم چون واقعا ورودی های نامناسبی رو داره برام .
مرحله 3باورهای تاکیدی .
من باید هر روز تغیر کنم والا زیر چرخ دنده جهان له میشم
سراغ تغیر رفتن باعث میشه که من ظرفم بزرگ تر بشه
باهر بار تغیری که ایجاد میشه تو زندگیم من بیشتر پیشرفت میکنم
اعتماد بنفس من حل کردن مسائل در تغیرات هر روز بهتر میشه
مرحله 4
قسمت 1چه تغیراتی هست که تعویق افتاده.
من در مورد قانون سلامتی میگم که میدونم باید به اون سبک عمل کنم اما هر بار اونو به عقب میندازم
میدونم که این همه مریضی درد و پا درد قلب درد خلاصه کل بدنم نیاز داره به این دوره
اما بخاطر باورهای غلط هی میندازم عقب .
مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَىٰ نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِیلًا
مومنین کسانی هستن که به عهدی که با خدا بستن پایبند هستن و تغییر نمیکنن و منتظر می مانند ، تنها چیزی که در جهان تغییر نمیکنه وعده و عهد خداست که تبدیلی در آن نیست
سلام به روی ماهتون استاد جونم
سپاسگزارم که بینا و شنوا هستین تا پیام اصل رو دریافت کنید و با صداقت منتشر کنید
چقدر خداوند در زمان مناسب ، آگاهی های مناسب جاری میکنه
الله اکبر از این همه همزمانی
من بعد از فایل توحید عملی به یک موضوعی رسیدم که باید ی سریع شرایط و تغییر بدم اما بخاطر ترس همش ازش فرار میکردم و هر بار که با عینک توحید به موضوع نگاه میکردم شِرک و ترس فریاد میزد
اما ذهنم که از تغییر میترسید چنان مجابم میکرد که این شرایط و خدا برات فراهم کرده اگه تغییرش بدی یعنی داری ناشکری میکنی پس الکی جوگیر نشو و زندگیت و بکن
ذهنم میگفت تو به اندازه کافی تو زندگیت تغییر ایجاد کردی دیگه بسه !!!!
اما قلبم میگفت سارا این پنیر به زودی تموم میشه عزیزم ، پاشو راه بیافت و پنیر جدید و پیدا کن
و این دو دلی مثل موریانه آرام آرام روح و فرسایش میده
بعد رخنه میکنه تو ابعاد دیگه !!
وقتی تو این شرایط قرار میگیرم و جنگی بین ذهن و قلبم راه میافته برای احساس امنیت پناه میبرم به یک عادتی که بهم حس آرامش میده ،مثل بچه یی که یواشکی کاری رو انجام میده و دچار لذت ورود به منطقه ممنوعه میشه و انگار فاتح میدان شده
و من یواشکی شروع کردم به شکلات خوردن ، جالبه که لذتی هم برام نداشت اما میدیدم که ذهنم با قلبم داره لجبازی میکنه چون نمیخواست تغییری اتفاق بیافته
خلاصه که دو روز در حال پیدا کردن راه حل بودم و تنها راه تسلیم شدنه
و مثل همیشه خداوند اینقدر شگفت انگیز هدایتم کرد به آسانی تا تغییر رخ بده ، خداروشکر
بنابراین من در پروسه تغییر قرار دارم خداروشکر
و قلبم فریاد میزنه با این تغییر چنان درهایی از خیر و برکت و شادی به روت باز میشه که الان فکرشم نمیکنی
خدایا عاشقتم
استاد جان از وقتی که یادمه همیشه در حال تغییرات بودم حالا کوچیک یا بزرگ
اما دقت که کردم میبینم هرچی سن آدم بالاتر میره اگه افسار ذهن و نکشه ، ترس اجازه نمیده تغییر کنیم
هر چی بیشتر خودم و میشناسم و به خدا متصل تر میشم تغییر برام راحتر رخ میده
با توجه به شخصیتم در کل ، آدمی هستم که با تغییرات موافقم ، حالا در هر بعدی که میخواد باشه
حالا چند نمونه از تغییرات بگم
مثلا قبلا به خاطر احساس بی ارزشی و احساس خوب نبودن و کافی نبودن در روابط تا لحظه مرگ تحمل میکردم و بعد که دیگه به مرز جنون میرسیدم تغییر میکردم
چون روحم از بودن تو رابطه زجر میکشید اما ذهنم بخاطر پیش فرض های غلط اجازه تغییر نمیداد
اما خداروشکر دو سالی میشه که خیلی خیلی عالی شدم تو این موضوع و طبق قانون چون فرکانس خودم تغییر کرده جهان هم تجربه ها مو تغییر داده ، الهی شکر
یکی از بهترین تغییرات زندگیم که کلا مسیر رشد من از اون نقطه بود ، طلاقم بود که قبلش به شدت مقاومت داشتم
خدایا شکرت
یکی از تغییرات نوع تفکر و رفتارم نسبت به دخترم و خواهر و بردارم بود که سارای جدید اصلا ربطی به آدم قبلی نداره و خیلی روند بینظیری رو دارم پیش میرم و هر روز شاکر تر هستم
استاد از لحاظ شخصیتی من خیلی خیلی خیلی تغییر کردم ، خداروشکر
الان طی نوشتن این موضوع یادم افتاد که در گذشته اگه دوستی از زندگیم حذف میشد یعنی ی مدتی خبری ازش نبود ، ذهنم شروع میکرد که تو رو دیگه دوست نداره ببین ی احوالی ازت نمیپرسه و کلی از این چرت و پرت ها
بعد که قانون و فهمیدم ، متوجه شدم بابا این دقیقا درسته و زمانیکه ما تغییر میکنیم چه خوب چه بد
جهان اطراف ما هم تغییر میکنه
چقدر آگاه زندگی کردن ، لذت بخشه ، خداروشکر
در مورد تغییر عادت های روزانه یا کارهایی که بصورت اتومات انجام میدیم میخوام بگم که هر عادتی و که تغییر میدیم تو مغز رشته های عصبی جدید شروع به ساختن میکنه و با هر بار تکرار این رشته عصبی محکتر میشه تا اینکه اون رفتار به صورت اتومات تبدیل میشه و هرچقدرکه رشته های عصبی جدیدی بسازیم ، هوشیارتر و آگاه تر میشیم و راحتر میتونیم در لحظه بمونیم و به طبع هدایت رو بهتر دریافت میکنیم
به قول قرآن بینا و شنوا هستیم
من که تلاشم و میکنم همیشه تغییرات ایجاد کنم و گاهی هم که تغییرات اساسی هستن و ذهنم به شدت مقاومت داره با کمک خدا میرم تو دلش چون ایمان دارم این نیرو مقاومت تبدیل میشه به پاداش و خیر و برکت
استاد جونم سپاسگزارتونم برای این فایل های ارزشمند
سلام ویژه به مریم جون برسونید در ضمن دلم هم تنگ شده برای فایل های دو نفره تون
دوستتون دارم ی عالمه
ی تشکر ویژه هم دارم از همه اعضای فعال خانواده که لطف میکنم و مینویسن و خدا میدونه که چقدر آگاهی و درس داره نوشته هاشون
ایشالا که همگی جمیعا عاقبت بخیر شیم در دنیا و آخرت