ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 4 - صفحه 24 (به ترتیب امتیاز)

490 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مهناز تیموری گفته:
    مدت عضویت: 871 روز

    سلام خدمت استاد عباس منش عزیزم و خانم مریم شایسته عزیزم

    استاد تغییر بزرگی که من در زندگی خودم انجام دادم و شاید بزرگترین و از دید من ترسناکترین تغییر بود

    این بود من از محیط کار خودم خیلی ناراضی بودم وخیلی مدت هم از ترس بیکار ماندن اقدام نمی کردم

    ولی روزی تصمیم گرفتم پس از سالیان سال کار کردم نروم سر کار

    استاد معجزه پشت معجزه وارد زندگی من شد

    استاد از راهنمای شما در چند دوره که خریدم و عمل کردم نتایج فوق العاده گرفتم بی نهایت از وجود

    دوره های شما پروردگار را شاکرم از شما استاد فوق العاده ودوست داشتنی و مریم شایسته عزیزم و از

    تمام همکاران شما در گروه تحقیقاتی عباس منش کمال تشکر دارم همیشه دعای من پشت شما عزیزانم است

    خدا نگهدارتان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  2. -
    یوسف علیزاده گفته:
    مدت عضویت: 1750 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان، خداوند هدایتگر من و همه دوستان به شرط باور قلبی به خودش

    درود بر شما استاد عباسمنش عزیز

    باید بگم همونطور که گفتید تغییر جز جدانشدنیه این جهان مادیه و همواره همه چیز در جهان در حال تغییره، و ما نمیتونیم ثابت باشیم

    یا چیزی داره در این جهان متولد میشه یا میمیره، بزرگ شدن تغییر کردن از بچگی به بزرگسالی از نهال به درخت از ستاره کوچک به ستاره بزرگ از آب به ابر از روز به شب از بهار به زمستان و ….

    پس همین نشون میده که همه چیز و همه کس در حال تغییره و ما باید از این ویژگی استفاده کنیم برای پیشرفت و بهبود ببخشیم خودمونو

    باید متوجه بشیم که حضور هیچ چیزی و هیچکسی در این دنیا ابدی نیست و هیچ چیز همیشه در یک موقعیت نمیمونه و شرایطش تغییر میکنه

    ———————————

    سوال اول : در مقابل تغییرات چه واکنشی نشان میدهی؟ من قبلا خیلی مقاومت داشتم مثل همون مثال هایی که زدید، اگه به یک چیزی عادت میکردم دیگه دوست داشتم از همون استفاده کنم، از نرم افزار بود تا لباس و مسیری که میرم مدرسه و برمیگردم و خیلی چیزهای دیگه ولی الان خیلی بهتر شدم سعی میکنم خودمو با شرایط عوض کنم اگه جایی نیاز هست حتما تغییر کنم و خودمو بهبود ببخشم ، اگه جایی باید رفتارمو عوض کنم این کارو بکنم اگه نیاز هست چیزی یاد بگیرم برم و یاد بگیرم اگه نیاز هست عادتی رو ترک کنم این کارو انجام بدم

    من با شروع آشنایی به شما سعی کردم وجود و درون خودمو شخم بزنم و فکر میکنم تا حد زیادی موفق بودم، مثلا وقتی در رابطه عاطفیم تغییر ایجاد شد و تنها شدم سعی کردم خودمو و ویژگی هایی که باعث شد به این مرحله برسه تغییر بدم، تغییر بدم رفتار هامو افکارمو باورهامو که خیلی کمک کردن در خیلی از ابعاد زندگیم بهتر بشم، باورهای مالیمو سعی کردم بهبود ببخشم باورهای روابطی و برخورد با آدمها اینکه آدم های خوب زیادن ، باورهای سلامتی و اینکه جسمم قوی ترین داروخانه جهانه و همواره سلامتم، باورهای معنوی و ارتباطی با خدا اینکه احساس گناه نکنم و بدونم خداوند همواره کنار منه و نعمت خدواند بی انتهاست و مهارت های جدید یاد گرفتم ، توانایی هامو دیدم و در عمل استفاده کردم، اعتماد به نفسم بیشتر شد و خیلی چیزهای دیگه

    در کل الان راحت تر با تغییرات مواجه میشم اگه قرار از مسیر یکسانی برم سعی میکنم مسیر جدید امتحان کنم، خونه ای که توش هستم اگه نیاز هست حتما تغییرش بدم و به جای بهتر برم، نرم افزاری اگه قراره یاد بگیرم برم دنبالش و یاد بگیرم

    به همین تازگی هم غذای جدید امتحان کردم وقتی رفته بودم چین هشت پا و صدف خوردم و دیدم مزه بدی نداره و میتونم غذاهای متفاوت بخورم

    سوال دوم : چه تغییری مقاومت داشتی اولش ولی بعد دیدی چه نتیجه خوبی داشته؟

    مثالی که میتونم بزنم یادگیری کار با نرم افزار کورل بود که اولش سخت بود برام چون برای کارم باید طراحی میکردم و بعد کار اجرا میشد ، اوایل میدادم طراح طراحی کنه برام و هزینه باید پرداخت میکردم ولی رفتم یاد گرفتم پاروی ترس هام گذاشتم و الان خودم طراحی میکنم

    یا وقتی همسرم ترکم کرد اولش برام سخت بود جدا بودن ولی بعد یاد گرفتم ادامه بدم زندگی کنم و توکل کنم به خداوند و شرایط هربار بهتر شد

    سوال سوم : آگاهانه تغییرات کوچک انجام بده:

    همونطور که بالاتر اشاره کردم اگه قراره از مسیر یکسان و همیشگی برم سعی میکنم از مسیر جدید برم ، برای تناسب اندام و انرژی بیشتر برم باشگاه، از واژه های چشم و لطفا و کلمات محبت آمیز در مکالمه با افراد استفاده کنم

    سوال چهارم: عبارات تاکیدی

    اینو به خودم جهان در حال تغییره و کمک میکنه من پیشرفت کنم

    یا عبارت تاکیدی که در دوره 12 قدم گفتید: خداوند و قوانین جهان سرگرم کارند تا نعمت ها و ثروت های بیشماری وارد زندگیم کنند

    سوال پنجم: چه برنامه ای داری تا آگاهانه در خودت تغییر ایجاد کنی؟

    باورهای مالی مو بهتر کنم باور هی و سپاسگزارتر باشم

    احساس لیاقتمو بیشتر کنم و توانایی های خودمو بیشتر ببینم و خودمو ارزشمندتر بدونم

    مسافرت بیشتری برم و دنبال امتحان چیزها و مکان های جدید باشم

    ممنونم‌ استاد جان امیدوارم به زودی بیام امریکا و از نزدیک ببینمتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  3. -
    مرتضی گفته:
    مدت عضویت: 1440 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    زمانی که داشتم این فایل رو برای اولین بار گوش میدادم اومده بودم پارک برای پیاده روی و زمان پیاده روی بارون گرفت اومدم توی ماشین نشستم و همزمان آفتاب هم در اومد و من قشنگترین رنگین کمانی که تا الان دیده بودم رو دیدم ، رنگین کمونی بزرگ کامل بعد دوتا رنگین کمون همزمان نزدیک هم ایجاد شده بود که اولین بار بود دوتا رنگین کمون تو یک صحنه از آسمون زیبای خدا میدیدم‌.

    خدایا شکرت برای این همه نعمت و زیبایی

    میخوام در مورد تغییراتی بگم توی زندگیم که اول خیال میکردم سخت و مشکله ولی بعد خودم رو سپردم به خدا و به خودم گفتم این تغییرات باعث ورود خوبی و مسیر خیر توی زندگیه من میشه.

    یکی از این تغییرات توی محل کارم بود مثلا ، امسال محل کارم تغییراتی داشت باید دو روزش رو جای جدیدی میرفتم ، اول یک مقدار مقاومت داشتم بعد خودم رو سپردم دست خداوند و الان میبینم که این تغییرات به نفع من بوده و اون دو روز جدید راحتر هستن به لطف خدا و نتایج بهتری داشته برای من نسبت به سال قبل.

    تغییرات دیگه مربوط میشه به برنامه ایی که با اون کارامو توی سیستم انجام میدادم شروع کار من با یک برنامه بود ولی برنامه های دیگه ای هم بودن حتی نسخه های از این پیشرفته تر ولی خب چون مدرس من روز اول گفته بود این برنامه خوبه دیگه توی ذهنم مقاومت داشتم و سراغ برنامه های جدید نمیرفتم اما خب شرایطی پیش اومد و مجبور شدم از برنامه های دیگه استفاده کنم و با تلاش کمی تونستم به اون ها عادت کنم دیدم چقدر بهتر هست این برنامه های جدیدتر و به خودم گفتم چرا زودتر این کارو انجام ندادم ! این برنامه امکانات بهتر پیشرفته تر و زیباتر با اتصال بهتری نسبت به برنامه ی قبلی داشت ،و راحتر میتونم کارهامو باهاش انجام بدم .

    مورد بعدی تغییر ، من چند سال بود یک روش رو توی کارم آموزش دیده بودم و چون چند سال برای این روش وقت گذاشته بودم ، امتحان کردن روش دیگه و رفتن به یک سمت دیگه خیلی برام سخت شده بود ولی الان چند روزه یادگیری روش دیگه رو شروع کردم و بدون در نظر گرفتن اون چند سال میگم این مدت لازم بوده برای کسب تجربه و میدونم با این روش جدید چیزهای بهتر و پیشرفته های قابل توجه ای بکنم این کارو شروع میکنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  4. -
    مریم شریعت گفته:
    مدت عضویت: 891 روز

    با سلام

    من همیشه از اینکه از منطقه امن خودم خارج بشم مقاومت میکردم همیشه دوست داشتم در حالت آرامش و بدون چالش زندگی کنم جون کلا من عاشق آرامش هستم ولی از همون دوران بچگی تو خانواده شلوغ و پر رفت وآمد بودم به خودم میگفتم اشکال نداره ازدواج کردم میرم ی جای خیلی دور به دور از همه در آرامش زندگی میکنم شاید باورتون نشه حدود دو سال شد رفتیم اطراف شهرمون ولی خانواده ها میومدن و یکی دو روز میموندن البته خوشحال میشدم ولی ته دلم میگفتم به من آرامش نیومده همون برم وطن خودم (تهران) مثل اینکه راحتترم و اومدم تهران و جالبه هر چی از شلوغی فراری بودم بیشتر توش گیر می افتادم چون اطرافیانم ناخواسته منو درگیر مسائلشون میکردن مثلا تو باید باشی نباشی نمیشه نیای نمیشه مرتب تلفن ما زنگ میخورد و من مجبور به جواب دادن میشدم نمیدونم چرا با اینکه من زنگ نمیزدم بلکه ارتباط کمتر بشه بقیه زنگ میزدن و خیلی داستانهای دیگه

    من وقتی همه چی آروم پیش میره و خوبه دوست دارم تو همون حالت بمونه و آرامشم به هم نریزه و اینجوری تغییر اذیتم میکرد البته با بقیه بر خلاف میلم پیش میرفتم

    ولی با توجه به این اخلاقم در مورد جابجایی وسایل خونه اکی بودم و خیلی تغییر دکوراسیون میدادم ولی از شلوغی و چالش جدید فراری بودم و همانطور که گفتم همیشه هم درگیر بودم البته بهتره بگم درگیرم میکردند

    اما الان با توجه به آموزه های استاد جانم چند چیز رو متوجه شدم

    اول اینکه به هر چه توجه کنی وارد زندگیت میکنی یعنی من از شلوغی فراری بودم و بهش توجه میکردم و نمیدونستم که دارم جذبش میکنم

    دوم اینکه من باید از اون چالشها درس خودم رو میگرفتم و میفهمیدم که تضادها اومدن که منو رشد بدهند

    سوم اینکه به قول استاد جان آب که یک جا بمونه و راکد باشه میگنده و من دوست داشتم یک جا و در یک شرایط بمونم که خدارو شکر به لطف الله مهربانم اطرافیان بدون اینکه من بخواهم نگذاشتند راکد بمونم

    اما الان از استادم آموختم که تغییر در جهت مثبت برای رشد انسانها نه تنها لازم بلکه ضروری است و باعث پیشرفت میشود چرا که جهان هر لحظه در حال تغییر و پیشرفت است پس دو راه بیشتر نداریم یا با پیشرفت جهان پیشرفت میکنیم و جلو میرویم یا سقوط میکنیم جون در جهان هستی ایستایی وجود ندارد

    استاد جان ممنونم که این آگاهیها را به ما آموزش میدهی و باعث رشد ما میشوی

    دوستون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  5. -
    فاطمه(نرگس) علی پور گفته:
    مدت عضویت: 1338 روز

    بنام خداوند بخشنده مهربان.

    بنام خداوندی که مرا به اینراه بهشتی هدایت نمود..تا معنای خودشناسی را عمیقا درک کنم!

    و بدانم تنها راه خوشبختی و اشرف مخلوقات بودنم اینه!که من وجود خودمو بشناسم…تا به یگانگی خودش،برسم.

    شب را در روز و روز را در شب فرو می برد،و خورشید و ماه را بکار گرفته که هر کدام تا سرآمد معینی روانند،این است خدای یکتا پروردگار شما،فرمانروایی ویژه اوست ،معبودهایی را که به جای او می خوانید مالک پوست هسته خرمایی هم نیستند!

    الله اکبر….مالک پوسته هسته خرما…

    چقدر این باورهای قرآنی مهر محکمی بر دلهای ما انسانها هست..برای اینکه یادآور بشیم بخودمون ما در مقابل این خداوند عزوجل هیچی نیستیم.هر چه داریم از آن اوست..

    استاد عزیزم من از بچگی.تشنه بهترینها بودم.ولی تا 32سالم شد.که عدد کمیم نیست..قبل از آشنایی با شما….

    خیلی جاها بود تعقییراتی که تو زندگیم پیش میومد…برام نقطعه عطف شد..

    و من به خوشبختی و رشد و پیشرفت رسیدم…

    و خیلی جاها هم بودبخاطر باورهای محدود کننده ام..میترسیدم و خودمو تو کنج نگه میداشتم.و شرایط تعقییر برام خیلی سخت بود..

    دوستداشتم شرایط زندگیم تعققیر کنه..تو بحث روابط بود..ولی ترس برای تعققیر خیلی زیادتر بود!

    و هزاران فرصتها پیش اومد.که فکر میکردم برام زجر آور اون تعقییر بعد از یه مدت زندگیم در تمامی ابعاد تعقییر کرد..و من رشد کردم همجوره..و به فردی دیگری تبدیل شدم..

    ولی کلا زندگی گذشته ام ..چه آگاهانه چه ناآگاهانه آدم قوی ایی بودم به نسبت افراد و دوستان دور برم..و حقیقتا تو حوزه زندگیم همیشه بفکر پیشرفت و رشد خودم بودم..

    و دقیقا سال 97..یه موضوعی تو رابطه برام پیش اومد…و خیلی تو دهنی های زیادی خوردم از اطرافیانم.همون باعث شد.که تصمیم به تعقییر در تمامی جنبه های زندگیم بگیرم..

    و باعث شد..من به جمع خانواده ایی بپیوندم که امروز شاهد تعقییرات شخصیتی و درونی باشم.

    همه جوره تعققیرات برای من رشد و پیشرفت بود…

    سوال شما استاد عزیزم!با آشنا شدنم با این سایت الهی

    1-که در حال حاضر چه تعقییری است که می دانی باید در روند زندگی شما ایجاد شود اما به دلایل مختلف انجام ان را به تعویق انداخته ایی..؟

    جواب!..تعقییردر چیدمان اتاق و محل کارم و حذف وسایل اضافی

    2-قوی شدن در تمییز کاری کارهای روزانه.(که خیلی منو به رنج آورده بود)یکار روتین و خسته کننده میدیدمش.الان جوری شدم کار کرد اون موقع 2ساعت بود الان سر ربع تا نیم ساعته..اینقدر سرعتم و لذت بردنم در کنارشه

    3-تعققیر در نحوه کارم.و وردم بکار جدید.و نزدیک به چند ماه فشرده..تونستم تمرینات زیادی رو در نحوه اجرایی کارم انجام بدم..

    4-…من همیشه بدنبال افرادی بودم که ازشون بخام توی بروز رسانی گوشیم بهم کمک کنن..ولی تونستم اینکار رو خودم براحتی و با لطف پروردگار انجامش بدم.

    صدها تعققیر در شخصیت.در درون.در بیرون.در اطراف زندگیم.همجوره خیلی تلاش میکنم..نمیگم نجوا هم کنارش هست..و بخودم قول دادم بتونم از پسش بربیام.و به لطف پروردگار.من تمام وقتم اینه که بتونم ادامه بدم.

    به لطف پروردگار تصمیمات به تعویق افتاده ام در جریانه..همجوره دارم تلاش میکنم که همیشه قوی باشم.و بتونم گلیم خودمو از آب جمع کنم.

    من خیلی تصمیمات به تعویق افتاده داشتم چه ریز چه درشت..ولی تونستم خیلیاشو به اجرا در بیارم..و پیروز بشم..

    و تمام این افتخارات.رو بخدای درونم میبینم..

    و به شما استاد عزیزم.که داریید وعده های خداوند رو بهمون یاداور میشید…

    نتایج خیلی برام بولدتر شده..

    و هر روز نسبت به تعقییرات دارم قوی تر میشم.و دارم روشها رو امتحان میکنم.

    چه جالب امروز!امروز طبق خاسته ایی که داشتم.خریدی داشتم که قبلا با یه سایت آشنا کار میکردم

    دیدم..نمیشه من متکی به یفرد باشم…امروز وارد تعققیر جدید و چالش جدید شدم..دیدم چقدر خوبه همیشه تعقییرات کوچک تو نحوه کوچکترین و پیش افتاده ترین..چقدر میتونه ما رو گسترش بده!من امروز موفق شدم چند تا کار پیش افتاده که بازم ترس گریبانش بود خودم براحتی با لطف پروردگار.بود انجامش بشم.باز هم من چند درجه بزرگ شدم..

    استاد اینقدر نتایجم هر روز داره با تصمیمات کوچک بزرگ میشه که میشه دفترها پر کرد..

    چه شخصیتی.چه کاری!

    سوال دوم…چه تصمیماتی برای اجرایی کردن این تعققیر به تعویق افتاده داری؟

    استادم من تصمیمی داشتم که خیلی روش کار کردم و الهامات خداوندم بهم رسیده…

    دیگه از نظر خودم باید خداوند به مرحله اجرایی درش بیاره…من هر جا جای تعقییر دادن بوده..تونستم با لطف خودش انجامش بدم..

    ولی این تصمیم،حکمت خودشه..خودش بهتر میدونه.نمیتونم پافشاری کنم که چرا هنوز به مرحله اجرا در نیومده..

    الهامشو از خو دش شنیدم.از درون احساس میکنم..خودش باید همزمانیها رو بوجود بیاره..تنها کارم اینه کنترل ذهن کنم و از خودش بخام و ….

    و بیشتر میدونم این تعویق افتادن مرتبط میشه من بیشتر تسلیمش باشم.بیشتر در برابرش فروتن باشم…

    چون هر کاری بوده در زمینه رفتاری و بیرونی تمام تلاشمو کردم.و حفظ این بهبودها رو انجام بدم..روزانه….

    دیگه اون همزمانی رو ،خودش داره انجام میده..دیگه من با ذهن استدلالی و منطقی اصلا هیچی نمیدونم.

    و من فردی ناتوانم در برابر انجام شدن اینکار!

    و سوال….

    سوم…

    با توجه به آگاهی های این فایل به صورت کلی از این به بعد چه برنامه ایی برای ایجاد ذهنیت استقبال کننده از تعقییرات در زندگی ات داری!؟

    من تنها برنامه ایی که در این مدت عضویتم به لطف پروردگار کسب نموده ام..و در دانشگاه علم و رستگاری دارم درس میخونم در طی شبانه روز!بازم کردیتش بخداوند میدونم!

    هر روز کار کردم و به یاداوردن.و تمرین کردن در بهبود شخصیت..و مهارتم…و ادامه دادن.و هر روز بهتر شدن…و با آغوش باز بیشار برای حل کردن!

    من امروز داشتم تو زمینه کاریم .یسری کارها رو انجام میدادم..دیدم چقدر من نکته بیین شدم..با وجودی که چند سال تو این زمینه بودم اصلا متوجهش نبودم…

    و تونستم الگوهای متفاوتی رو از یه همین تمرین در بیارم.و ادامه بدم..

    ناگفته نمونه خداوند فردی رو بصورت واضح برام فرستاد که اینکار رو انجام بده..

    میخام بگم .نتیجه این فایل برای شخص خودم باعث شد..وقتی شروع به تعققیر میکنی..حالا این تعققیر چه شخصیتی..چه برنامه کاری…

    هر بار با تکرار و استمرار..باعث میشه قوی بشی برای مسائل بزرگتر..اینقدر این تداوم پیش میره..تا ما هر روز رشد و گسترش پیدا کنیم.

    حتی نحوه صحبت کردنمونم متفاوت میشه!

    چون قدرت درکمون بالا رفته…

    و ذهن دروری تبدیل به مغز شده.و درکش بالا رفته…

    و اینقدر این تعققیر ایجاد شدن ادامه پیدا میکنه..که چیزی بنام ذهن و حرفها و فکرکردنهای بی مورد رو نمیتونه پردازش کنه!…

    کلا تعققیر کردن.همون پیشرفت و رشد خودشناسی هست!و ما رو به اصل خودمون خداشناسی متصل میکنه.

    انشالله بتونم از این نیرو. از این آگاهانه زندگی کردن و هر روز تعققیر کردن بتونیم به نفع خودمون زندگی و شرایطمونو برگردونیم براه راستی و درستکاری..

    و در نهایت…بگم..این باور توحیدی و مخصوصا باورهای قرانی میتونه زمینه زندگیمون باشه!

    و من باور دارم.هر خیری از خداوند به من میرسه.بهمون خدای واحد.حتی جاهایی بوده که من کم آوردم یا مورد توهین قرار گرفتم.به مو رسیده ولی پاره نشده…بهم کمک میکنه..هر اتفاقی بیفته بنفع منه…

    حتی وارد شدنم به این سایت بعد از چک و لگدهایم بود..که باعث شد من وارد این بهشت بشم..و بدونم اگه این تعققیرات چه با ضربه چه بدون ضربه ..تو زندگیم برام اتفاق افتاده همه برای رشد و پیشرفتم بوده…

    من باور دارم.که خداوند هر لحظه در حال هدایتمه و همیشه داره بهم کمک میکنه و منو تحت حمایتش قرار میده.فقط من باید یکم آرام باشم بزارم خودش منو هدایت کنه..چون اون از دید بلند مدت یچیزی رو میبینه.ولی ما انسانها.فقط یه اندازه کوچیکی داریم میبینیم..

    اینجا هم در این تصمیم.که خودم میدونم تسلیم بودن در برابرشو میطلبونه.آگاهانه بتونم بهش چشم بگم و بدونم خودش زمان و مکانشو بیشتر میدونه..

    و دوستداره ما موفق باشیم..ما رشد و پیشرفت کنیم!

    پس این شعار با آغوش باز و استقبال برای تعققیر دادن..میشه نقطعه عطف هر انسانی!درسته ترس هست.که بازم نجوا میاد.همینکه سعی کنیم پا روی ترسها بزاریم اولین قدم برای حرکته..که من خیلی دارم سعی میکنم عملیش کنم…و بدون بروبرگرد نتایجشم همهجوره دیدم.

    همه اینها میشه خالق زندگیت شدن!و قوی شدن در برابر مسائل بزرگ…و این سیکل برای همیشه ادامه داره…

    که به راستی و درس در سریال زندگی در بهشت و سفر به دور امریکا به روایت تصویر میبینیم!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  6. -
    اردیبهشت گفته:
    مدت عضویت: 579 روز

    «به نام خدای حامی و هادی»

    سلام به استاد عزیز و همه‌ی دوستان هم‌فرکانسی

    من این فایل رو 4_3 بار گوش دادم و باید بگم من خیلی خیلی توی مسئله‌ی تغییر مشکل دارم و اصلاً نمی‌تونم تغییر رو بپذیرم، چه برسه به اینکه خودم تغییر ایجاد کنم! من تا جایی که تو ذهنم ریسرچ کردم دیدم من نه تنها تغییری ایجاد نکردم در هیچ‌چیزی، بلکه اگه تغییری هم ایجاد شده، من با زوررر رفتم به سمت همون جایگاه قبلی که باهاش راحت بودم. و چقدر ناراحت شدم از اینکه در جواب این سوال که چه تغییری کردم و نتیجه‌ش خوب بوده یا نه؟ جوابی ندارم متأسفانه…

    من از تغییر به شدتتتتت می‌ترسم.

    من از اشتباه کردن می‌ترسم.

    من از ناشناخته‌ها می‌ترسم.

    به شدت هم می‌ترسم، طوری که تصورش هم شاید سخت باشه این میزان از ترسیدن.

    من حتی از موفق شدن هم می‌ترسم.

    من از ثروتمند شدن هم می‌ترسم.

    من از عوض شدن آرایشگرم یا مربی باشگاهم هم می‌ترسم حتی.

    اونقدرررر ذهنم درمورد تغییر مقاومت داره که حتی بار اولی که داشتم این فایلو گوش می‌دادم، درست نمی‌تونستم بشنومش و فقط فهمیدم درمورد تغییر بود و بعد پیش خودم فکر کردم که چرا من اینقدررر از تغییر می‌ترسم، حتی وقتی خواسته‌ای دارم نمی‌تونم برم سمتش و خودمو توی چالش قرار بدم، شاید چون می‌ترسم شرایط کنونی و نقطه‌ی امنم لطمه ببینه، در صورتی که از وضعیتی که هستم و شرایطی که دارم هم راضی نیستم، اما باز هم می‌ترسم که برم تو دل ترس‌ها… انگار که ذهنم می‌گه: این شرایط هرجوری که هست اشکال نداره، عوضش آشناست.

    و چقدر دلم به حال وجودم سوخت…

    خیلیییی به این فکر کردم که برای اولین تغییر، چه کاری انجام بدم و یادم افتاد به اینکه من بیشتر از 10 ساله که دلم می‌خواد موهامو کوتاه کنم اما این کارو نمی‌کنم… آره من تا این حد از تغییر می‌ترسم که در برابر کوتاه کردن موهام هم مقاوت دارم…

    و الان تصمیم دارم این کارو انجام بدم، البته هنوز دل و جرأت این کارو پیدا نکردم اما فکر کردن بهش واسم راحت‌تر شده… و تمام سعیم رو می‌کنم که برم تو دلش و این کارو عملی کنم، ایشالله خدا هم یاری کنه…

    دوست دارم به خودم بگم که: مائده جان، تغییر خوبه، تغییر از هر نوع و جنسش خوبه، چون جهان داره تغییر می‌کنه و اگه تو همینجوری ایستا باشی و تغییر نکنی، جهان زیر چرخاش لهت می‌کنه… تغییر خوبه عزیزم، اصلاً جهان بر پایه‌ی خیر و خوبیه، مگه می‌شه جهانی که خمیرمایه‌ش خیر و خوبیه، تغییر ایجاد کنی و بد بشه؟! تو تغییر کن، جهانت زیباتر می‌شه… چون خدا هم ذاتش رحمان و رحیمه و هم ربوبیتش، پس در دل هر تغییری، درهای جدیدی از خیر و فراوانی به روت باز می‌شه…

    امیدوارم به یاری خدا اولین چالش خودم رو بتونم انجام بدم و برم به سمت تغییر…

    و سعی هم می‌کنم هرچند وقت یه بار یه چالش اینجوری برای خودم ایجاد کنم و برم به سمت تغییر، شایدم اومدم و پایین همین کامنتم از تغییراتم نوشتم… خدایا به یاری تو…

    استاد عباسمنش عزیز بسیار بسیار از شما ممنونم بابت این فایل آگاهی‌بخش و ممنونم که دست می‌زارید روی پاشنه‌های آشیلی که زنگار گرفته حتی… خیلی ازتون سپاسگزارم

    در پناه الله یکتا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      معصومه نجفی گفته:
      مدت عضویت: 1767 روز

      سلام به دوست عزیزم.اینکه میخواهید پا روی ترس هاتون بگذارید و تغییر کنید حتی در مورد کوتاهی مو هاتون تبریک میگم.دوست عزیزم‌ برای کوتاهی مو هاتون من یک پیشنهاد دارم اینکه شما برای طی کردن مراحل تکامل تون و اینکه قدم به قدم در مسیر تغییر حرکت کنید اینکه یک مرتبه مو هاتون را کوتاه نکنید چون تا حالا اینکار را نکرده‌اید طبیعی هست که خیلی سخت باشه بخصوص زمانی که دیگران هم بالاخره بخواهند نظر بدهند که چرا کوتاه کردی چطور دلت اومد حیف اون موهای به اون بلندی و زیبایی نبود که کوتاهشون کردی یا موی بلند بیشتر بهت میاد و…..هزار تا نظر دیگه .برای همین پیشنهاد میکنم البته که یک مرتبه اینکار را انجام ندهید چون اول باید برای خودتون این جرات و شهامت و تغییر ظاهری ثابت بشه طی مراحل تکاملش و به چند بار کوتاهی تقسیم کنید مثلا هر دفعه ده سانت کوتاه کنید تا این کوتاهی یواش یواش برای خودتون هم جا بیفته و همین اینکه مدل های کوتاهی زیادی را ببینید و تحسین کنید تا به ذوق بیایید .باور کنید زمانی میرسه که با خیال آسوده و راحت مو هاتون را تا پایین گردن تون کوتاه میکنید و خیلی هم لذت میبرید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        اردیبهشت گفته:
        مدت عضویت: 579 روز

        سلام معصومه جان, امیدوارم حالتون خوب باشه و دنیا به کامتون…

        خیلی ممنونم بابت کامنتتون و عذرخواهم که دیر جواب دادم به کامنت شما، راستش می‌خواستم به نتیجه برسم و بعد بیام اینجا بنویسم… و خیلی خیلی ممنونم بابت پیشنهادتون و خیلی هم به پیشنهاد شما فکر کردم ولی بعد دیدم من قصدم فقط کوتاهی مو نبود، من قصدم راحت بودن و اوکی شدن با تغییرات بود و به همین خاطر کامل موهارو کوتاه کردم تا گردن… دیروز این کارو کردم و الان خیلی خیلی خوشحال و راضی هستم از این تغییر و راستش واقعاً خیلی به خودم افتخار کردم بابت شهامت و شجاعتم… خدایا شکر که از پس این تغییر براومدم و این کوتاهی مو همیشه برای من یک یادآوری خواهد بود که «تغییر خوبه و از تغییر استقبال کن.»

        بازم از شما سپاسگزارم معصومه‌ی عزیز

        در پناه الله یکتا.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  7. -
    حمیده اسماعیلی گفته:
    مدت عضویت: 2096 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان…

    وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَهَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی وَلْیُؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ

    ﻫﻨﮕﺎﻣﻰ ﻛﻪ ﺑﻨﺪﮔﺎﻧﻢ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﻣﻦ ﺑﭙﺮﺳﻨﺪ ، [ ﺑﮕﻮ : ] ﻳﻘﻴﻨﺎً ﻣﻦ ﻧﺰﺩﻳﻜﻢ ، ﺩﻋﺎﻱ ﺩﻋﺎ ﻛﻨﻨﺪﻩ ﺭﺍ ﺯﻣﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﻣﺮﺍ ﺑﺨﻮﺍﻧﺪ ﺍﺟﺎﺑﺖ ﻣﻰ ﻛﻨﻢ ; ﭘﺲ ﺑﺎﻳﺪ ﺩﻋﻮﺗﻢ ﺭﺍ ﺑﭙﺬﻳﺮﻧﺪ ﻭ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺁﻭﺭﻧﺪ ، ﺗﺎ [ ﺑﻪ ﺣﻖّ ﻭ ﺣﻘﻴﻘﺖ ] ﺭﺍﻩ ﻳﺎﺑﻨﺪ [ ﻭ ﺑﻪ ﻣﻘﺼﺪ ﺍﻋﻠﻲ ﺑﺮﺳﻨﺪ ] .(١٨۶البقره)

    و چقدر من این آیه رو دوست دارم….

    سلام استاد عزیزم، سلام بانوی دوست داشتنی و سلام دوستان ارزشمندم….

    قبلا که تو سایت نبودم وقتی روال زندگی به جایی می‌رسید که احساس میکردم کم آوردم اولین و تنهاترین کاری که انجام میدادم گریه و زاری به درگاه خداوند بود…درخواست کردن از ناحیه استیصال، غم، نگرانی و تا وقتی روند این بود نتیجه صفر بود اما هدایت شدم به این سایت( بهترین اتفاق زندگیم )….

    اینجا یاد گرفتم که شکایت به خدا نکنم، اگر شکایتی هم باشه باید از خودم و نحوه افکار و باورهام داشته باشم…بر گردیم به قرآن که میفرماید:

    هر خیری که به شما میرسه از ناحیه خداونده، و هر شر و زیانی که به شما وارد میشه از ناحیه خودتونه

    اولین قانونی که اینجا متوجه شدم همین بودم که انگشت اشارمو بگیرم به سمت خودم، خودم و تنها خودم هستم که مسئول 100 درصد تمام اتفاقات زندگیمم…شنیدنش درد داشت چه برسه به باور کردنش، آروم آروم بهتر و بهتر شدم و چقدر این قانون رعایت اصل تکامل مهمه، و خیلی مهمه….از خداوند میخام که همیشه و در همه مراحل زندگیم این اصل مهم رو بهم یادآوری کنه….

    و یه جاهایی موضوع این جلسه رو با گوشتو، پوستو، استخوانم درک کردم که یا تغییر کن یا کاری میکنم که تغییر کنی…نه از سر اینکه خداوند میخواد ما رو اذیت کنه..نه اینطور نیست بلکه قانون جهان هستی اینه، قانون خداوند اینه که همه چیز درحال رشد و پیشرفته‌…یا تغییر میکنی یا حذف میشی….و خداروشکر که ما بچه های سایت همه اینجاییم و قصد تغییر رو به جلو داریم حالا هرکس در هر زمینه ای …اما یه خبر خوب اینجا موفقیت و تغییر همه جانبه رو یاد میگیری…نه تنها در یک حوزه بلکه در تمام زمینه های زندگیت رشد خواهی کرد….پس به خودم میگم…حمیده عزیزم از تغییر نترس، رشدت میده، ظرفتو بزرگ می‌کنه و وقتی ظرفیت بزرگ بشه پس نعمت های بیشتری وارد زندگیت خواهد شد…

    پس قانون مهم:

    تغییر = رشد و پیشرفت

    من قبلا از تغییر کردن خیلی ترس داشتم، دقیقا مثل حل مسئله….این دو مورد برای من تو ذهنم بشدت مقاومت ایجاد میکرد.اما با آموزشها الان بهترم و دارم در این زمینه تکاملم رو طی میکنم، خودم در شرایط عادی اینقدر قوی نشدم که به استقبال تغییر برم اما وقتی تغییری در زندگیم بوجود میاد ازش استقبال میکنم، مقاومت نشون نمیدم….مثلا اگر برم داخل رستوران با اینکه بچه ها غذای تکراری رو سفارش میدن من ترجیح میدم غذای خاص اون منطقه رو بخورم که هیچ شناختی هم ازش ندارم، یا اگه برای خواب جام عوض بشه، یا بالشم عوض بشه خوابم بهم نمیریزه…با این تغییر مکان، زمان و یا تغییرات اینچنینی زود خودم اداپت میکنم….اما با تغییرات بزرگ همچنان مقاومته تا حدودی هست…

    یادتونه تو جلسات قبل در مورد مسافرت رفتن به منطقه همسرم گفتم.این برای من یه تغییر بود، من قبلنا اوایل زندگیم بشدت با رفتن به اونجا عصبی میشدم، بهم میریختم و یه جورایی مقاومت داشتم اما با کار کردن روی خودم این اتفاقات ایندفعه به نسبت دفعات قبل خیلی خیلی تغییر کرد. این تغییر رو به جلو من باعث شد که سر زدن به فامیل های همسرم که برای من کار اسونی نبود این دفعه خیلی آسون شد…چون من تغییر کردم. دیگه از روبه رو شدن با این شرایط ترسی نداشتم…چون به صلح رسیده بودم با خودم….

    تغییری که من باید شروع کنم و از دیروز استارتشو مجددا زدم انجام دادن پیاده رویه…چند وقتی میشه گذاشته بودمش کنار و قشنگ بدنم داشت به تنبلی عادت میکرد اما از دیروز دوباره استارتشو زدم….و خداروشکر میکنم بسیار برام نتیجه بخش بود.

    تغییر کردن یعنی بهبود روزانه…

    با تغییر کردن ظرف من بزرگ میشه …

    با بزرگ شدن ظرفم، نعمت های بیشتری وارد زندگیم خواهد شد….

    یه برنامه دیگه هم دارم :

    من یه سری آموزشها رو دارم، از دیروز تا حالا احساسم بهم میگه رو این آموزشها کار کن می‌خوام به حرف احساسم گوش کنم از قدم بعدیش خبر ندارم اما در اولین قدم میخام این آموزشها رو ببینم و انجام بدم….بهتر از اینه که بیکار بمونم….قطعا هدایت خواهم شد….

    از خداوند می‌خوام همه ما رو در بهترین زمان به بهترین مکان هدایت کنه….

    همچنان پر قدرت ادامه میدیم….

    مراقب زیبایی‌های درونمون باشیم….

    عاشقتوووونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  8. -
    یاسمن اسدنژاد گفته:
    مدت عضویت: 1913 روز

    سلام بر عزیزانم

    استاد جان من پذیرفتن تغییر برام یه کم سخته اما بعد از گذشت یه مدتی خیلی عالی با اون تغییر کنار میام یعنی انگار اولش برام غیر قابل تحمله ولی بعد خیلی راحت میشم

    درمورد سوالی که پرسیدین خیلی جاها بوده که تغییراتی به وجود اومده و من اولش ناراحت شدم اما بعد دیدم که خیلی هم به نفعم بوده

    مثلا وقتی گوشی های لمسی تازه اومده بود من چون عادت کرده بودم به گوش های دکمه ای اصلا دوست نداشتم لمسی بخرم اما بعد که خریدم دیدم وای چقدر عالیه چقدر کار کردن باهاش راحتتره و الان اگر یه گوشی دکمه ای که قبلا باهاش کار میکردم بهم بدن خیلی خیلی برام سخته که باهاش کار کنم

    یه مثال دیگه اینکه خواهر من وقتی از همسرش جدا شد با بچه ش اومد خونه ما و این برای من خیلی سخت بود و اصلا اون وضعیتو دوست نداشتم اما بعد که خودم از خانواده م جدا شدم و یه جورایی مستقل شدم فهمیدم که چقدر خوب شد که خواهرم پیش مادرم هست هم به مادرم کمک میکنه و هم باعث میشه که مادرم کمتر برای من دلتنگی کنه و اینطوری منم میتونم با خیال راحت به کارهای خودم برسم

    یکی دیگه از تغیرات جابه جایی پول توسط اینترنت و همراه بانکه که خیلی خیلی کارو راحت کرده و من اولش اصلا از این سیستم خوشم نمیومد و یا اینکه دیگه قبضای کاغذی نمیاد جلوی در خونه و اولش ما خیلی با سیستم مشکل داشتیم ولی الان میبینم خیلی راحت شده اس ام اس قبض میاد و ما از خونه با اینترنت پرداخت میکنیم

    در حال حاضر باید تغییراتی در خودم به وجود بیام مثلا این که شغلمو عوض کنم ، چندتا مسافرت تنهایی برم، با افراد جدیدی رابطه برقرار کنم راستش هنوز ایده ای برای شغل جدید ندارم اما اگر قراردادم تموم شه احتمالا برای افراد دیگه ای کار کنم

    عبارت تاکیدی که میتونه روی من تاثیر داشته باشه درمورد تغییر اینه: تغییر خیلی خوبه و منو رو چند پله میبره بالاتر

    استاد جان فعلا تا همین جا یادم میاد و میخوام کامنتارو بخونم و مطمئن هستم با خوندن کامنتها خیلی چیزهای بیشتری هم یادم میاد

    استاد عزیزم و خانم شایسته عزیزم بینهایت از شما سپاسگذارم برای این فایل ارزشمند

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  9. -
    سارا گفته:
    مدت عضویت: 2105 روز

    سلام به همگی

    وقتی تغییری در روتین زندگی من رخ می دهد چه واکنشی نشان میدهم ؟

    به تغییرات نه به چشم فرصتی برای تجربه های جدید بلکه به چشم اختلال در زندگیم نگاه میکنم . وارد احساس قربانی شدن و افسردگی میشوم و بسیار ناراحت میشوم به طور مثال : وقتی خانه مان را عوض کردیم تا مدت ها افسرده و ناراحت بودم و برای جبران این احسا خلا درونی وارد روابط ناسالم زیادی شدم یا وقتی یکی از دوستان خاستار قطع رابطه با من شد حس میکردم اختلالی در زندگیم به وجود اومده ( با اینکه خودم از قبل میخواستم این کار رو انجام بدم و حس خوبی از اون رابطه نداشتم اما ترس داشتم ) و خلاصه در برابر تغییرات خصوصا درباره روابط مقاومت شدیدی دارم . راستیتش استاد من اصلا فکر نمیکردم این قضیه انعطاف پذیر بودن در برابر تغییر قضیه مهمیه

    یه چیزایی شنیده بودم اما الان که این فایل رو گوش دادم کاملا واسم واضح شد چقدرررر مهمه

    مخصوصا مخصوصا پروراندن این خصوصیت توی کودکان از کودکی خیلی مهمه !!!

    الان شما فرمودید

    * جهان هر لحظه در حال تغییره و نمیشه جلوش رو گرفت .

    و این حقیقته محضه

    من بخاطر تجربیاتی که توی روابطم داشتم به قطع میتونم بگم نمیشه بودن یکی که حس میکنی اتفاقا خیلی رابطه محکم و قوی ای باهاش داری رو تا فردا تضمین کرد !!

    و همیشه ی همیشه باید آمادگی نبود افراد توی زندگی رو داشت .

    و الان اگه بخوام از تغییرات مثبت توی زندگیم بگم : قطع رابطه با اون دوستی که بالاتر کفتم باعث شد با آدمای بهتری آشنا شم ! من فکر میکردم این دیگه از آسمون افتاده و بهترشو پیدا نمیکنم به طرز معجزه آسایی وقتی رفت انگار جا باز کرد برای کلی آدم فوق العاده دیگه ..

    عوض کردن خونمون واقعا واقعا باعث شد دیگه یه اتاق خیلی رویایی تر از قبلی داشته باشم با اینکه وابستگی زیادی به خونه قبلی پیدا کرده بودم ولی شرایط این اتاقم فوق العاده ست .. استاد فکر کنین وسط تهران منطقه ی امیر آباد به این شلوغی از حجم ساختمونی خونه ای که طبقه اوله از بالکنش هیچ ساختمونی دید نداره به داخل بالکن ( بالکن داخل اتاق منه ) و این موضوع همیشه تو خونه های قبلی برای من معضل بود

    چون بالکن این خونه هم به حیاط وصله با خیال راحت میرم تو بالکن و میام و استرسی ندارم .

    این اتاقم خیلی خیلی بزرگتر و بهتر و نورانی تره و روزی نیست که بابتش سپاسگزاری نکنم از خدای عزیزم

    الهی سپاسگزارم واقعا..

    تغییر دیگه ای که اتفاق افتاد این بود که من به پدرم خیلی وابستگی مالی داشتم و دارم و یهو اتفاقی که افتاد این بود که کار و کسب پدر من پیش نمیرفت و به شدت بی پول شده بود … این باعث شد به هیچ عنوان دیگه دلم خوش نباشه به پدرم و بیزینس خودمو جدی تر بگیرم

    علاوه بر این باعث شد قدر نعماتی که تو روزای پولداری داشتمو بدونم و بخاطر کوچبکترییین چیز ها مثل شیر توی یخچال هم سپاسگزار باشم .

    خب حالا تغییراتی که گفتید آروم خودمون ابجاد کنیم برای من این ها هستن : یک اینکه من باید و باید با چند تا آدم رو کاملا دیلیت کنم از زندگیم ، البته یکمی سخته ولی میدونم که خودم این کار رو نکنم هم این اتفاق میوفته بلاخره ..

    دو اینکه

    میخوام با آدمای جدید و غریبه معاشرت کنم

    سه اینکه

    اگاهانه روابط و صمیمیتمو با کسانی که بهشون وابستگی دارم کم کنم ( خیلی کوچولو کوچولو ) مثلا هروقت ذهنم بهم کفت خب الان وقتشه به فلانی رنگ بزنی جلوی خودمو بگیرم و نزنم

    فعلا همینا تو ذهنمه

    با تسکر از همه ی کسانی که مطالعه کردن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  10. -
    نفیسه محمدی گفته:
    مدت عضویت: 1658 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    سلام و درود به استاد عزیزم و خانم شایسته نازنین و دوستان گلم در این خانواده دوستداشتنی

    چه فایل پر باری استاد جان ضبط کردی چقدر آگاهی ، چقدر هدایت درون این فایل بود .

    تازه یاد کارهایی افتادم که به تعویق انداخته بودم به خاطر شرایطی که داشتم و چون یادم رفته بود حالاکه شرایط تغییر کرده و میتونستم انجام بدم از یادم رفته بود . من کلا آدم مقاومی هستم توی تغییر و کمتر پیش میاد به استقبال تغییرات برم با توجه به خواسته هام . اما چون شدت خواسته هام زیاد معمولاً اگر تغییر نکنم جهان منو مجبور میکنه و من بالاخره تغییر رو ایجاد میکنم . اولین و مهم ترین تغییری که توی زندگی من رخ داد بحث جدایی من بود . زندگی که دیگه هیچ ارتباطی با همسرم نداشتم و به این نتیجه رسیده بودیم که باید جدا بشیم خیلی مسالمت آمیز ،اما بعدش خانواده ها نذاشتن و ما رو دوباره با حرف و نصیحت سر زندگی برگردوندن واتفاق بدی که افتاد این بود که دو ماه بعد به طرز خیلی بدی با دعوا و پلیس کار ما به جدایی ختم شد و من اونجا فهمیدم که باید سریع تصمیم گرفت ، البته بماند که هدایت الله با من بود و من نتیجه خوبی گرفتم از این جدایی.

    اتفاق بعدی من مهاجرتم بود که میخواستم اتفاق بیفته اما ترسهام نمیذاشت و دوباره جهان با تضادهاش منو محبور کرد و بعدش دیدم که چقدر زندگی من تغییر کرد و خواسته ام بهم داده شد . در واقع تضادها و الهامات برای رسیدن ما به خواسته مون هست اما ما چون مقاومت میکنیم و نمیتونیم بپذیریم خواسته ها مون هم بهمون داده نمیشه . اما من بعد هر تصمیم به خواسته ام رسیدم . انگار جهان میخواست به زور خواستمو بهم بده . و من دریافت کردم . یکی دیگه از تصمیمات من کنار گذاشتن یه سری دوست و رفیق هایی بودن که ناخواسته داشتن روی زندگی من تاثیر منفی میذاشتن و خیلی نامحسوس منو سوق میدادن به سمت شخصیت منفی اما در قالب مثبت میدونستم که باید این ارتباط تموم بشه چندبار هم جهان با اتفاقاتش به من فهموند اما میگفتم اینا خیلی خوبن من توجه نمیکنم به قسمت های منفی این ادما و خودمو گول میزدم . اما اینطور نبود چ بالاخره اتفاقات به سمتی پیش رفت که من جدا شدم و روابطم رو قطع کردم . الان خیلی سریع تر میفهمم و سریع تر نتیجه میگیرم . اتفاقا این فایل یه جورایی مهر تایید دو تا تصمیم بود که داشتم انجام میدادم دیشب یکی شو انجام دادم و امروز هم استارت دومی رو دارم میزنم که باید انجام بشه .

    من بیزنسم طراحی لباس هست یکی از تغییراتی که باید انجام بدم اینه که باید روش های کارمو عوض کنم . متدها و روش هایی که کارمو جلوه بیشتری میده . البته اینم بگم که الان کارم عالیه و دستم خیلی سکه داره و همه تحسینم میکنن ولی با توجه به خواسته هایی که دارم باید از الان روش های کارمو عوض کنم و بهبود بدم . دوره های تخصصی اینکار رو هم تهیه کردم و خداوند منو به بهترین روش ها و راحترین ها هدایت کرده اما با تمرکز پیش نمیرفتم چون الان نزدیکه عید نوروز و مجموعه ایی که مدیرش هستم به شدت شلوغه و حسابی درگیر کار هستم ولی الان کار من کم کم داره کم میشه و کارفرما دیروز تایید اینو داد که دیگه برم روی کارهای تابستونی کار کنم و این تغییر فصل یه فرصته برای من بتونم خودمو آپدیت کنم تا از این آرامشی که دارم بهره ببرم البته تصمیم دیشب ام هم برای کات کردن رابطه ایی بود که مناسب من نبود و اول آشنایی مون بود ولی من میدیدم که با استانداردهای من هماهنگی نداره و دیشب این رابطه رو کات کردم که بتونم تصمیم بعدی مو بگیرم و انجامش بدم . با وجود اون شرایط نادلخواه من تمرکزم از بین میرفت و نمیتونستم که کارمو به نحو احسن انجام بدم . و دقیقاً دیشب یه الهامی توی خواب بهم شد که اینو قطع کن . و بالافاصله بعد از بیداری تمام راه های ارتباطی مون رو قطع کردم و کویرمو نگه نداشتم .

    برنامه ام اینه الان که بعد از خوردن یه چای خوشمزه که چاشنی اش هل هست شروع کنم به گوش دادن اموزش های دوره های هدایتی الله . تمرکزی نکته برداری کنم و بهبودهای کارمو انجام بدم .

    چیز جالبی که برام اتفاق افتاد این بود که من برای بهبود خودم دنبال راه و روش ساده ایی بودم و هیچ کدوم از روش هایی که میدیدم و میشنیدم توی کت من نمیرفت چون اصولی نبود .تا اینکه بالاخره خداوند در زمان مناسب منو هدایت کرد به روشی که بسیار ساده و کارا هست و خوشحالم که قراره این پیشرفت تاثیرات مثبتی توی زندگیم رقم بزنه .

    این موضوع خودش یه باوره که برای تغییرات سختی رو نپذیریم و اجازه بدیم خداوند از راههای ساده تر ما رو هدایت کنه و البته که میدونم از این ساده تر هم هست .

    خدا رو شکر من کارمو خیلی دوست دارم و با روح من عجین هست . من تمام مدتی که سرکارم هستم لذت میبرم ،یه محیط شاد و دوستانه دارم . پرسنل خیلی صمیمی هستن و مث رفیق میمونن با من . هر روز احترام فراوانی دریافت میکنم . و این لطف خداونده که به من عطا کرده و منو سرشار کرده از لذت .

    استاد عزیزم ممنونم ازتون که این عشق رو در قالب فایل های متعدد میدین و ما رو برای تغییر مصمم و اماده میکنین . دوستون دارم براتون بهترینها رو میخوام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای: