ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 4 - صفحه 33

490 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    ناعمه احمدی گفته:
    مدت عضویت: 1292 روز

    به نام خداوند بخشاینده ام

    سلام ب استاد عزیزم و دوستانم

    تغییراتی ک تابحال با آنها مواجه شدم رو مینویسم، ب نظر خودم واکنشی نبودم و از همه اطرافیان آرام تر بودم. البته بعد از آشنایی با سایت شما و دوره عزت نفس وابستگی هام کمتر شد

    در مدرسه سال آخر بودیم پیش دانشگاهی، یادمه من و دوستان چندین ساله ام وارد یک مدرسه جدید شدیم و فقط من فقط و فقط من وارد یک کلاس جدید با دوستان جدیدم شدم و اوایل خیلی بهم سخت میگذشت و خیلی احساس تنهایی میکردم ولی بعدش خودم رو وفق دادم و برام عادی شد.خیریتش این بود ک من درس خون تر شدم و از کل دوستان قبلی ام معدلم بالاتر شد. حالا ک فکر میکنم شاید اصن در مدار اون افراد نبودم و باید تمرکز بیشتری روی درسم میزاشتم.

    در مورد تغییر معلم خیلی مقاومت داشتم چون جو کلاس اینطور بود و من هم تابع جمع.

    در اداره یکی از کارمندان ک دوست من بود رفت همون اوایل ورودم و علاوه براینکه من دوستی نداشتم مسئولیت های اون فرد هم ب دوش من افتاد و باز دورانی بود ک ب ظاهر سخت میگذشت ولی خیلی زود عادت کردم و عالی از پس تمام مسئولیت ها برمی اومدم، درکل ب خودم سخت نمی گرفتم و میگفتم شرایطی هست ک پیش اومده.

    مجدد وارد کار جدید شدم این رو آگاهانه خودم واردش شدم برای رشد بیشتر، کار جدید، مدیر جدید، همکارانی ک نمی شناختم، و یادمه ی مسئولیت جدید بود و گفتن باید بازاریابی کنی، اولش خیلی حسم بد شد و گفتم نمی تونم ولی فرداش قبول کردم و انجام دادم و مطمئن بودم قراره تجربه خوبی بشه برام برای عزت نفسم برای غلبه بر ترسم و انجامش دادم و اونم عادی شد برام.

    تغییرات عاطفی پیش اومده، مثلا مهاجرت خواهرم ب کشوری دیگه بعد از ازدواجش و ب طبع حال و هوای خونه عوض میشه ولی من از بین تمام اطرافیان ناراحت خاصی نشدم و گفتم زندگیش هست خداروشکر شرایطش عالیه اونجا در کنار شوهرش، و یا مهاجرت عمو، و یا شرایطی ک مادرم 2 هفته در ماه رو نبود و پرستاری میکنه از مادربزرگم باز من با این شرایط کنار اومدم و مسئولیتش رو قبول کردم. درکل ادم احساسی نیستم و وابستگی ندارم ب کسی.

    یا زندگی کردن ب سبک قانون سلامتی، ک قبلا تجربه کرده بودم و الان مجدد برگشتم، خیلی زود خودم رو وفق دادم و نظر بقیه ب هیچ عنوان برام مهم نبود.

    از معاشرت با انسان های جدید نمیترسم و ب عنوان چالش واردش میشم و مطمئنم جهان فرکانسی ب سادگی و راحتی دوستان غیرهم فرکانس رو از من جدا میکنه. و خیلی روی عزت نفسم تاثیر مثبت داشته.و اینکه اگر ببینم اون فرد با من هم مدار نیست خیلی راحت بهش اعلام میکنم و اون رابطه رو سریع تموم میکنم.

    ی سری تغییرات آگاهانه رو گاهی خودم بودجود میارم. مثلا غذاهای جدید، طرز تهیه متفاوت از مادرم، خرید از مغازه های مختلف، رفتن ب جاهای جدید، کافه های جدید، مسیرهای جدید. و دیدم لذت بخش تر از قبل بوده.

    در مورد کارم ی ایده اومد برام ک کانال ایتا و تلگرام بزنم، اینم ی تغییر جدید بود برام چون کار آنلاین رو دوست دارم، عکاسی کردن، ادیت کردن، تبلیغ کردن کانالم ب مشتری هام. این تغییرات رو باید انجام میدادم و رفتم و انجام دادم همون کاری ک اول ذهنم و خواهرام میگفتن برا چی کانال میزنی، الان مشتری ها از طریق کانال جنس هام رو بیشتر می بینن و خریدشون بیشتر شده و خیلی بهتر جنس هام دیده میشن خیلی زیباتر، و اینکه هرکس بخواد وایسته ببینه میگم کانال دارم از اونجا با خیال راحت و با لذت نگاه کنید و خیلی محترمانه میگم ک تجمع نکنن ؛)))

    نمیدونم قراره چه تغییراتی بدم در آینده ولی در حال حاضر مثلا از خرید جنس های جدید نامربوط ب نوشت افزار میترسم، ینی ریسک نمیکنم. و از عوض کردن چیدمان هم فرار میکنم. شاید در آینده بعد از این فایل ی نشانه هایی از تغییر کردن دیدم ک باید انجامشون بدم.

    جملات کلیدی: جسارت در دل خودش نبوغ و رشد دارد.

    با هر تغییر شرایط، تو بزرگ تر و باتجربه تر و نترس تر میشی.

    با پذیرفتن تغییر و وفق دادن خودت وابستگی هات کمتر میشه، و اگر شرایط از پیش تعیین نشده اتفاق افتاد تو کمتر ضربه روحی میخوری و فرد قوی تری هستی.

    همون آرامش داشتن و الخیر فی ماوقع رو درنظر داشته باشیم و بگیم حتما توی این تغییر خیریتی برای من هست.

    استاد عزیزم سپاسگزارم بابت تهیه این فایل، در پناه الله باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  2. -
    اعظم جم نژاد گفته:
    مدت عضویت: 2622 روز

    سلام به خانواده ی عزیزم و استاد بی نظیرم .هزار بار شکر خدا برای بودن در این مسیر رشد .

    وقتی تغییری در زندگیت رخ می‌دهد چه واکنشی نشان می‌دهی آیا استقبال میکنی یا مقاومت داری؟آیا آن تغییر را فرصتی برای رشد و پیشرفت میدانی یا اختلالی در زندگیت می دانی؟

    راستش وقتی تغییری رخ میده اولش سختم میشه و یه مقدار به همم میریزه ولی از اونجایی که به لطف خدا و آموزش های استاد در این مسیر هستم همیشه سعی میکنم زود به خودم برگردم و حس خودمو خوب کنم ،اغلب با هدایت خواستن از خداوند مهربان یا با نوشتن و صحبت کردن با خودم و ریشه یابی موضوع و بررسی اون جریان به آرامش میرسم و ذهنم آرام میشه.

    یه مثالی که میتونم بزنم در مورد شغلم هست .من از اینکه قرضی کار کنم و یا از کسی پول قرض کنم به شدت به همم میریزم و ذهنمو در گیر میکنه و اینو توی دوره ی احساس لیاقت از صحبت‌های ارزشمند استاد درک کردم .

    برای کسی مثل من قرض نگرفتن راحت بود اما اینکه بخوام به مشتری هام بگم قرضی کار نمیکنم بسیار سختم بود من به شدت نگران ناراحت شدن اونها بودم که چه فکری در موردم می‌کنند.

    اما این چیزی بود که هر بار برام توسط یه مشتری چه اقوام چه غریبه رخ می‌داد و ذهنمو در گیر می‌کرد برام خیلی مهمه که ذهنم آرام باشه تا توی مسیر رشد بهتر ادامه بدم برام خیلی مهمه که اگر چیزی رو از استاد می‌شنوم حتما بهش عمل کنم و سرسری نگیرم ،به لطف خدا

    روزهای اول به چند تا از مشتری هام که این موضوع رو گفتم ،یعنی به صورت پیامک نه رو در رو ،خیلی ناراحت شدن و باهام قهر کردند که یکی شون اقوام همسرم بود و چند تاشون هم غریبه بودند ،موقع نوشتن این حرف برای اونها اینقدر سختم بود و مقاومت داشتم که توی سرم داغ شده بود و ناراحت بودم اما میدونستم که این کار رو باید انجام بدم هر چند که با کلی احترام و عذر خواهی نوشتم که مبادا ناراحت نشن .

    اما ناراحت شدن و کلا قهر کردند .اول خیلی به هم ریختم ولی اصلا از حرفم پایین نیومدم پیش خودم گفتم این یه تغییره و اینکه ذهنم اینقددددر سختش هست کم کم درست میشه و براش عادی میشه وقتی بتونم حرفمو بزنم و به قول معروف جنگ اول به از صلح آخره و دیگه اون مشتری هایی که می مونند می‌فهمند که این قانون کارِ منه و من دیگه هر بار ذهنم درگیر نمیشه که چرا نمیان پولشو بدن و …و اون روز رفتم توی حیاط و یه مقدار با خودم صحبت کردم و از خدا هدایت خواستم تا اومدم داخل پسرم که یه مدت هست دوره کشف قوانین رو گوش میده و همیشه با صدای بسیار آهسته و فقط برای خودش ، اون لحظه صدای گوشیشو بلند کرده بود و دقیقا خداوند بود که از زبان استاد باهام صحبت می‌کرد که اگر یه آدم توی رابطه عاطفی قهر کرد و رفت به خاطر اینه که مدارت تغییر کرده و آدم های بهتر میان و …و به لطف خدا هدایت شدم و دلم آرام گرفت .البته که چند بار بعد از اون باز نجواها میومد اما هر بار سعی می‌کردم ذهنمو درست کنم و به آرامش برسم و حق رو به خودم بدم و به خاطر اینکه بقیه رو خوشحال کنم خودم رو ناراحت نکنم .

    باز چند روز پیش یه مشتری دیگه که اونو از خواسته بودم که سریع الحساب باشه و بعد از اینکه اونمشتری های قبلی قهر کردند این یکی اومد ،اما بعد از چند بار که اومد و زود حساب کرد اما اینم یه مقدار دیر پرداخت کرد البته به یک روز نکشید اما من میخواستم همون موقع حساب کنه و با احترام بسیار و یادآوری اینکه بسیار خوش حساب هستند همیشه و اینکه این قانون کارِ منه که مشتری ها همون موقع حساب کنند بهشون پیامک زدم و این صحبت‌ها رو کردم ،که این مشتری هم یه جورایی داغ کرد و گفت اعتماد هم خوبه و صبر داشته باشید و …و من باز با احترام و عذر خواهی نوشتم که باید ببخشید این قانون کار منه و از همه حتی خانواده ی خودم هم همین خواهش رو دارم و پیش خودم گفتم اگر قرار باشه بمونه که می مونه و یاد می‌گیرند همیشه همون موقع پولشونو پرداخت کنند اگر هم قهر کنه و بره ،همون خدایی که اینو آورد مشتری های بهتر رو میاره .

    متوجه ذهنم شدم که این بار مقاومت کمتری داشت برای گفتنِ این حرف و مثل سری قبل زیاد به هم نریختم و توی سرم داغ نشد .

    البته یه چند نفری هم بودند که با اینکه اول گفتند حالا نداریم و چند روز دیگه حساب میکنیم و من همون لحظه خجالت کشیده بودم بهشون بگم که اینجوری کار نمیکنم و بعد از رفتنشون ذهنم محاکمه م کرده بود که چرا حرفتو نزدی بهشون پیام دادم و صحبت کردم و گفتم که من اینطوری راضی ترم و به لطف خدا اونها با روی باز قبول کردند و کاملا حق رو به من دادند و …

    همین الان هم نمیگم کامل توی این مورد خوب شدم اما این یه تغییره که داره به صورت تکاملی در من ایجاد میشه و با اینکه درد داره اما ان شاءالله نتایج خوبی داره .

    باز یه مثال دیگه که میتونم بزنم مربوط به چند سال پیش و زمان اوایل آشناییم با استاده ،من یه دوستی داشتم که بی نهایت با هم صمیمی بودیم و یه روز باز خدا در حقم لطف کرد و هدایتم کرد و گفت باید اسماعیلت رو قربانی کنی بی نهایت دردناک بود در حدی که ذهنم میگفت حتما میمیری.اما به لطف خاص خداوند تونستم این کار رو انجام بدم و از دوستم خداحافظی کنم و برم دنبال خواسته ها و هدف های خودم .

    روزهای اول حتی بلند بلند وقتایی که توی خونه تنها بودم گریه می‌کردم اما حق رو به خودم میدادم هر چه هدیه یا چیزی که منو به یاد اون می انداخت از خونه بیرون بردم .دوره عزت نفس ،دوره عشق و مودت که یکی دو جلسه ش استاد در مورد وابستگی صحبت میکنه بسیار بهم کمک کرد که خانواده م خریده بودند .اینه یه هدف بزرگ داشتم هم بسیار کمکم کرد تا به سلامت از اون ماجرا خارج بشم .

    با اینکه اون هدف یه هدفی بود که با قانون جور نبود و من میخواستم زندگی بقیه رو نجات بدم و …اما همون هدف باعث شد از اون دوست جدا بشم و کم کم وارد مسیر توحید بشم من واقعا بعد از اون رشد کردم و بسیاااار راضیم با اینکه بسیااااار برام اوایل اون جدایی درد داشت مثل اینکه نزدیک ترین و عزیزترین شخص زندگیمو از دست داده باشم .اما خدا تنهام نگذاشت توی اون روزها و بارها شده که از خدا تشکر کردم و گفتم خدایا من راضیم من تونستم توی این مسیر توی تنهایی خودم بسیار با خداوند رابطه نزدیک تر و دوستانه تر و حتی عاشقانه تری بر قرار کنم البته که منی وجود نداره و هر چه هست از لطف خداست .

    چون هرگز به خودم نمی دیدم که از پس این تغییر بزرگ بربیام و اگر خدا هدایتم نکرده بود و دستمو نگرفته بود مُرده بودم .

    تغییر اوایلش راحت نیست اما چیزی هست که بعدش واقعا منو راضی و خوشحال میکنه.

    باز یه مثال دیگه که میتونم بزنم در مورد دوره قانون سلامتی هست که واقعا یه تغییر در سبک غذایی بود که اولش ترس داشتم از رزق و از اینکه باید خیلی از غذاهایی که شیرین بود و یا دوست داشتم و ….ولی سمی بود و به بدنم آسیب وارد کرده بود رو کنار می‌گذاشتم و به لطف خاص خداوند و آموزش های بی نظیر ترین استاد دنیا تونستم این تغییر رو ایجاد کنم و الان واقعا راضیم و خوشحال و بدنم بسیار سالم تر شده و چندین بیماری که سالها باهاش درگیر بودم تا حد بسیار بالایی در بدنم درمان شده و هر روز بدنم در حال سالم تر شدن و قوی تر شدن و زیباتر شدنه .

    خدا رو صد هزار بار شکر و بی نهایت سپاسگذار استاد عزیزم هستم

    و پیش خودم فکر کردم اگر یک سال دیگه بگذره و من به این سبک تغذیه و ورزش پیش رفته باشم و این تغییر رو ایجاد کرده باشم چی میشه و اگر ایجاد نکرده باشم چی میشه و الان بسیار خوشحالم که این مسیر رو به لطف خدا پیش اومدم .

    تغییری که فعلا در حال انجامش هستم توی حوزه شغل مورد علاقمه و اینکه روی ارزشمندی خودم کار کنم توی دوره احساس لیاقت.

    سپاسگذارم و عاشتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    مهسا قاسمی گفته:
    مدت عضویت: 1191 روز

    سلام به استاد عزیزم خیلی وقت بود دیگ تو سایت نمیومدم و خلاصه این مدت خیلی چیزا تجربه کردم شکر خدا

    اول اینکه ی چیز جالبی ک تازه دقت کردم بهش بگم، من خب از سن کم حدودا 17 سالم بود ک شروع کردم به گوش دادن فایل هاتون و تا ی دو سال خیلییی فایل گوش میدادم بعد از ی جایی ب بعد فهمیدم ک باید عمل کنم و فایده نداره فقط گوش بدم خلاصه این شد ک این مدت فاصله گرفتم تا بیشتر ب صورت عملی رو خودم کار کنم هرچند پادکست گوش دادن و کتاب خوندن جز روتین مثبت منه

    حالا جالبیش اینجاست ک با اینکه این مدت دیگ فایل هاتون گوش نمیدادم اما الان ک برگشتم و دقت میکنم میبینم اون جوهره ذهنیت شما انگار در من حک شده چون تو سن خیلی خوبی( از لحاظ تغییر) این فایل هارو مدام گوش میکردم اره خلاصه

    تو این فاصله خیلی چیزا تونستم تجربه کنم و مهم تر اینکه تصمیم گرفتم کورکورانه از عقاید دیگران اطاعت نکنم حتی شما استاد عزیز و خیلی خوشحالم ازین بابت

    و هیچ وقت این حرفتون یادم نمیره که میگفتین تو یکی از فایل هاتون که اگ از فردی ،چیزی خوشتون نمیاد یا اصن قبولش ندارین نرین سمتش اصن و منم همین کار میکنم و اگ کتابی هم میخوندم ک مثلا 50 درصدش درست بود همون 50 درصد ازش درس میگرفتم و رد میشم از بقیش… این انگار سرلوحه زندگی من شده

    من الان که 20 سالمه و مایندست (یا همون ذهنیت) منحصر ب فرد خودم دارم و قرار نیست با کسی بجنگم مثلا وقتی ک فایل های شما گوش میدم قرار نیست همش قبول کنم ولی اون چیزی ک بهش پی بردم درسش میگیرم

    و درمورد این فایل باید بگم شکر خدا من نسبت ب گذشتم خیلی بهتر الان تغییرات میپذیرم و حتی خودم سعی میکنم اگاهانه ایجاد کنم هرچند این مسیر بی انتهاست و من پرفکت نیستم ولی بهتر از قبل شدم واقعا و باید جدی تر رو این مورد کار کنم چون هنوز ی جاهایی باگ دارم ولی بخوام مثال دقیق بزنم اینکه دیگ من حتی ازینکه از شهر کوچیک خودمون بریم شهر بزرگ تر و از دوستای صمیمیم و فامیل جدا بشم و حتی خونمون ک چقدررر دوسش دارم واقعا قشنگ و عالیه از هر نظر و اتفاقا همین دو سه روز پیش بحثش پیش اومد و من گفتم من موافقم بریم من اوکی ام چون میخوام چیزای جدید تر تجربه کنم

    البته هنوز تو یسری موارد عمیق تر خودم وفق ندادم با شرایط جدید ک باید روش خیلی کار کنم.

    دوستون دارم ایشالا تو کامنت های بعدیم بیشتر تجربیاتم میگم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  4. -
    محسن درخشان گفته:
    مدت عضویت: 1711 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلا م به دوستان و استاد عباس منش و کلیه انسان‌های یگانه پرست و توحیدی که تو این سایت هستند .

    باز هم تو این فایل به لطف خدا اگاهی‌های خیلی جالبی می بینم و از خداوند که مرا به این راه و سایت خدایت کرده تشکر می کنم و از استاد وخانم مریم شایسته و سایر دوستان که با کامنتها مطلب را تشریح می کنند بسیار سپاسگذارم.

    موضوع تغییر در مورد شرایط نرمال و روال عادی زندگی یک اتفاق خیلی پسندیده‌ایه از نظر خود من و همیشه سعی کردم تو بیشتر موارد استقبال کنم از این قضیه مخصوصاً تو اموری که تخصص دارم و جزو اساس کار فنی من هست و تغییرات و اتفاقات جدید تو این مسیر رو همیشه مایه رشد خودم می‌دونستم و با آرامش سعی می‌کردم یه پلی بسازم برای رفتن به مراحل بعدی و رشد و ترقی در وجودم و تجربیاتم ایجاد کنم .

    معمولاً توی این اتفاقات فنی و کاری موفق بودم اما در مورد سایر شرایط زندگی 10 تا 20 درصد پذیرش داشتم و سعی می‌کردم از تغییرات پرهیز کنم چون آرامش رو بیشتر دوست داشتم و احساس می کردم همین شرائط خوبه ونیاز به پیشرفت نیست ولی الان به شدت وپس از سالیان زیاد فشار و سختی می بینم که اشتباه می کردم و بایستی در تمام زمینه ها رشد وپیشرفت کنم ،چون قانون جهان رشد هست وتوقف به معنای له شدن در میان چرخ روزگارهست.

    در پاسخ به قسمت اول سوال و تمرین که تغییراتی در گذشته که در زندگی ما اتفاق افتاده و ما نگاه مثبتی نداشتیم اما در نهایت برای ما مفید بوده:

    اول اینکه در کودکی من دوچرخه‌ام رو با کمکی استفاده می‌کردم و یک روز بر اثر برخورد با سنگ یکی از کمکیها شکست و من ناراحت و گریان به خانه آمدم و پس از یک روز دیدم چاره‌ای نیست و باید کار از سر گرفت و دوچرخه سواری یاد بگیرم ،پا شدم و حرکت کردم و یاد گرفتم به حدی که پس از یک روز کمکی سالم اون طرفم خودم باز کردم و اینجا این خاطره کودکی منه که هنوزم باهامه و این تغییر رو که ناپسند بود و نتایج مثبت داشت به خوبی تو زندگیم حس کردم .

    دوم: چند سال پیش من تو پراید داشتم میومدم تو ماشین خودم که یک نیسان از پشت به من زد من طبق آموزش‌های استاد سعی کردم آرامش خودمو حفظ کنم و اومدیم پایین صحبت کردیم و دیدیم طرف خوابش برده بود ماشین امانت بود و اگر ماشین من سر راهش نبود، ماشین و خود شخص احتمال آسیب دیدگی شدید بود که خدا را شکر مثبت واقع شد و پیرو اون هم جهت تعمیرات و سایر مراحل شرایط خوبی برای من پیش اومد و خدا را شکر ظاهر حادثه که تصادف بود به نتایج خوبی منجر شد و تقریباً هیچ سختی یا رنجی تو این مسیر حس نکردم .

    سوم اینکه ما یه نگهبان در یکی از پروژه‌هامون داشتیم که خیلی روش تکیه داشتیم ناگهان تصمیم گرفت که مهاجرت کنه و زمان کمی هم به ما داد من خودم یه خورده اذیت شدم چون ریتم کار به هم خورد ولی خدا را شکر با پیگیری‌های مستمر یک جایگزین بسیار خوب برای ایشون پیدا کردیم که مناسب با شرایط فعلی کارگاه ما بود و اتفاق خیلی بهتری رقم زد و دیدیم که این رفتنه و اومدن دوست جدیدمون باعث تسهیل تو کارا شد.

    مورد چهارم اینکه من برای کنکور درس می‌خوندم گفتم که اگر شهرستان قبول شم نمیرم و سختی‌هاشو نمی‌پذیرم و به خواست خدا من شهرستان قبول شدم و نفهمیدم چی شد که بدون هیچ اتفاق خاصی شرایط طوری رقم خورد که من شهرستان رفتم و تحصیلمو انجام دادم و لیسانسمو گرفتم و خدا را شکر می‌تونم بگم تو تمام زمینه‌ها برای من خیلی خوب و عالی نتیجه داد و از خداوند سپاسگزارم.خدایا خیلی خیلی شکر.

    پنجم:من حوالی سال 83 در پروژه ای فعال بودم که مشکل فنی پیش آمد و طی یک جلسه مدیر شرکت عذر مرا خواست در صورتیکه مقصر اصلی من نبودم و من پس از اعلام نظر ودلایل خودم ،یک جمله گفتم و این بود که

    روزی مراخداوند می دهد اما بدانید که اشتباه قضاوت کردیدو خداحافظی کردم .

    وخدارا شکر ظرف چند روز به یک پروژه بسیارعالی هدایت شدم و سه سال در شرایط بهتر کار خودم را انجام دادم و پیشرفت های خوبی حاصل شد وخدا را شکر می کنم.

    جملات تاکیدی؛

    -تغییرات در مسیر زندگی از طرف خداوند برای رشد وپیشرفت من ایجاد شده

    -من همیشه از تغییرات نتایج خوبی گرفتم

    من نگاه خوبی به تغییر دادم

    -من از تغییرات استقبال می کنم

    -خداوند در مسیر تغییرات هدایتگر ماست

    من برای تغییر خیلی فکر کرده ام ،اما فعلا به نظرم باید روی باورهایم متمرکز شوم چون زمزمه های شیطان فقر وکمبود و ناخواسته ها را تبلیغ می کند و ترمزها را کمک می کند .

    خدایا به خاطر آگاهی ها بسیار سپاسگذارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  5. -
    آتنا محمدی گفته:
    مدت عضویت: 617 روز

    سلام استاد

    من امروز شارژر گوشیم خراب شد اومدم بگم ای وای…

    گفتم نهههه آتنا خداوند این رو به نفع تو تمام می‌کنه

    دیگه به شارژر توجه نکردم و رفتم سر کار خودم و شروع به مطالعه کردم و بعد که کارم تموم شد ایده از طرف الله یکتا اومد گفتم شاید مشکل از جلد گوشیه برش داشتم و گوشیم شارژ شد.

    تمرین:

    من یک سال یک استاد داشتم و به معلم زیست ام عادت کرده بودم بعد سال یازدهم و دوازدهمم میخواستم معلم جدیدی بیارم و معلم زیست جدیدمون واقعا عالی بود و در سال کنکورم این به نفع من تمام شد

    تغییری که امروز رخ داد و شارژرم کار نکرد باعث شد من درسم رو زود تر تمام کنم

    وقتی پدرم فوت شد باعث شد من بدونم الان پشتوانه ی مالی دیگه ندارم و خیلیییییی آگاهی و تلاشم بیشتر شد و این هم به نفع من تمام شد

    و…

    خداوند با تغییر شرایط به من ایده و برکت میدهد

    تغییر شرایط باعث یادگیری در من میشه

    تغییر در من باعث بهبود من میشود

    مورد سوم

    تغییری که باید در خودم ایجاد کنم:

    من باید تعداد تستمو به حداقل100تا برسونم تا نتیجه ی بهتری بگیرم و تایم مطالعه ام رو هم بالاتر ببرم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  6. -
    عاطفه عباسی گفته:
    مدت عضویت: 717 روز

    به نام خدای نور

    سلام به استاد عزیز و خانم شایسته دوسداشتنی و دوستان عباس منشی.

    ابتدای هر تغییر من مقاومت هایی دارم و ممکنه حتی بعضی وقتا عصبی بشم یا ری اکشن های متفاوتی از خودم نشون بدم اما به دلیل باورهای خوبی که ساختم اون باورهای خوب سریع جلوی نجوارو میگیرن و میگم حتما خیری بوده الخیر و فی ماوقع و سریع باورهای خوب  و وجود خدایی که جز خیر برای ما چیزی نمی خوادرو با خودم تکرار میکنم.

    ذهن از تغییرکردن میترسه مقاومت میکنه میگه نمیدونم چه اتفاقی قراره بیوفته.

    اگر تغییر نکنی از بین میری.

    تغیرات رو هم اگاهانه به وجود بیار و از تغییرات استقبال کن.

    یه ذهنیت قدرتمند کننده میگه حتما یه فرصتی برای رشد و یادگیری توی این قسمت هست چرا باید مقاومت کنم.

    اگر مقاومت میکنیم در برابر تغییر نشون میده که خیلی باورهای محدود کننده داریم و البته که خیلی از فرصت های خوب و ازدست خواهیم داد.

    تغیری که من داشتم تموم شدن یه رابطه سمی بود که شروعی دوباره برای من بود و انگار به خودم اومدم که اونجا بود کم کم بعدش با قانون اشنا شدم و تکاملم و طی کردم که الان آرامشی دارم که مقایسه با اون دوران نیست ازادی دارم که اصلااا یه صدم هم نمیشه با اون دوران مقایسش کرد اعتماد بنفس عزت نفس واحساس لیاقتی دارم که هزاران برابر بهتر ازاون دورانه و هنوز باز جای کار کردن داره ولی عالیه همین الانهم و ارتباطاتم جوری شده که بدونه اینکه بخوام کار خاصی انجام بدم ادما بهم عشق میورزن ویژیگی های خوبم رو میگن و باهام با احترام رفتار میکنن و دوستایی دارم که ساعت ها میتونیم بشینیم باهم درمورد قانون حرف بزنیم و کار کردنم رو شروع کردم و دارم برای حرفه ای شدنم قدم برمیدارم و همه ایناها دقیقا بعد از اون رابطه سمی کم کم شکل گرفتن خدایا سپاسگذارم برای این ارامش و حال خوب و ازادی که دارم من سپاسگذارم خداجونم اینا عالین ولی من شرایط و ازادی مالی زمانی و مکانی بیشتررر و بهتری رو میخوام.

    من تغییرمو میتونم از تمرین کردن روزانه برای کارم شروع کنم که کلا قبل از نوشتن این کامنت این کارو نیم ساعت انجام دادم و الان گفتم ایده ی خوبیه حتما هرروز اینکارو انجام بدم چون بهم حس خوبی میداد و میتونم باز یه قدم کوچیک تری بردارم برای زبان از قدم های کوچیک میتونم شروع کنم مثل زمان ده دقیقه یا 18 دقیقه شایدم نیم ساعت در روز برای زبان وقت بذارم و برای گوش دادن به فایل های استادم سخت نگیرم و کمالگرا نباشم که حتما دفترو خودکارم پیشم باشن بعد گوش بدم این چیز باعث میشه درلحظه گوش ندم فایل های استادو تا زمانی که حوصلم بیاد و برم دفتر و خودکار بیارم و شروع کنم به نوشتن بجاش اومدم تونوت گوشیم نکات مهم رو نوشتم و این ایده رو یکی از دوستام بهم گفت که عالیه درهرلحظه و هرحالتی که باشم میتونم نکته برداری کنم و گوش بدم حتما که نباید دفتر و خودکارم باشه تا شروع کنم به گوش دادن به فایل های استاد.

    من با تغییر کردن و ثابت نموندن میتونم به آزادی مالی زمانی و مکانی برسم.

    تغییر کردن نشانه ی ایمان به خداونده که بدون توجه کردن به اینکه بعدش چی میشه قدم های کوچیک تغییر کردن رو برمیدارم.

    من با تغییر کردن به اونچه که میخوام نزدیک میشم چون جهان درحال تغییروگسترشه من هم باید با جهان هم راستا باشم.

    فکر میکنم یسری باورهایی دارم که مثل ترمزی هستن که جلوی داشتن مشتری رو  توی کارم گرفتن و باید تغییرشون بدم که فراوانی ثروت و مشتری و رزق و روزی رو داشته باشم.

    فکر میکنم باید روی باورهای ثروت ساز و فروانی و احساس لیاقت کار کنم.

    و باید در روز زمان بذارم این باورهارو تغییر بدم و الان که چند روز تعطیله زمان مناسبی براش که هم وقت بذارم باورهامو تغییر بدم و هم روی پیجم کار کنم و نمیخواد سخت بگیرم برای پیجم همینکه کمی اطلاعات بدست بیارم برای حرفه و کارم کافیه.

    خیلی این فایل عالیی بود و من همیشه ناخوداگاه اینکارو میکردم ولی بخاطر ترس یا هرچی که داشتم کم پیش میومد که خودم قدم بردارم ولی اگه تغییری توی زندگیم پیش می اومد سریع بهم یاداوری میشد اون باورهای که ساختم و میگفتم حتما خیری توش بوده الخیر و فی ماوقع.

    خداجونم سپاسگذارم که حالم خوبه و ازادی زمانی اینو دارم که روی خودم کار کنم خداجونم سپاسگذارم برای این شرایطی که پیش اوردی که باعث پیشرفتم شد.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    منصوره گفته:
    مدت عضویت: 859 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام به استاد عزیزم، مریم بانوی مهربان و همه دوستانم در این سایت الهی

    اول از همه از استاد عزیزم تشکر می کنم بابت این فایلهای پر از آگاهی که به اندازه محصولات ارزشمندند.

    حالا پاسخم به سوال:

    وقتی تغییری در روند روتین زندگی شما رخ می دهد، چه واکنشی نشان می دهید؟

    من در مقابل برخی تغییرات، واکنشم خیلی خوب بوده مثلا وقتی اوایل ازدواجمون همسرم گفت که میخواد شغلشو عوض کنه، نه تنها مانعش نشدم بلکه تشویقش هم کردم. دلیل این واکنشم این بود که پیشرفت و رشد همیشه برای من خیلی مهم بوده یادمه قبل از ازدواجم همیشه دنبال شخصی بودم که دنبال پیشرفت باشه. حتی وقتی برای بار دومم همسرم تغییر شغل داد من مشوقش بودم.

    شغل جدیدش در شهری بود که 30 کیلومتر با شهر خودمون اختلاف داشت و بعد از مدتی تصمیم گرفتیم که به اون شهر نقل مکان کنیم. در مورد این تغییر هم من کوچکترین مقاومتی نداشتم با وجود اینکه باید از خونه مادرشوهرم که رایگان در اختیارمون بود به خانه اجاره ای نقل مکان می کردم.

    ولی در بعضی موارد من در مقابل تغییر مقاومت کردم و اون موقع که باید دست به تغییر می زدم نزدم مثلا چند سال پیش توی شرکتی کار می کردم که خیلی تحت فشار روانی بودم و اذیت می شدم ولی بخاطر عزت نفس پایین و این فکر  که اونچنان کارم خوب نیست که جای بهتر بتونم کار پیدا کنم و باور شرک آلود که بهتر از این همکارها پیدا نمی کنم در اون محیط موندم و زمانی که به ناچار اونجا رو ترک کردم به جایی رفتم که از همه جهت از جای قبلی بهتر بود و همکارانی به مراتب بهتر هم داشتم. این اتفاق باعث شد که بفهمم آدم خوب همه جا هست و نباید به آدمها وابسته شد. البته اون موقع اصلا با قوانین آگاه نبودم.

    کلا خیلی جاهایی که احساس کردم تغییری برای پیشرفتم خوبه مقاومت زیادی نداشتم ولی بعضی جاها هم بخاطر کمبود عزت نفس مقاومت داشتم. 

    تمرین اول: تغییراتی که مقاومت داشتم اما به نفعم شده

    همون تغییر در محل کارم که بهش اشاره کردم جزو این موارد بوده است. یه مورد دیگه در زمان تحصیلم بود که برای پایان نامه فوق لیسانسم، استادی که می خواستم استاد راهنمام باشه گفت بخاطر تعداد زیاد دانشجوهاش نمی تونه منو قبول کنه و بهم پیشنهاد کرد که استاد دیگه ای رو انتخاب کنم و خودش استاد راهنمای دومم میشه. من اول خیلی ناراحت شدم ولی بعدا به نفعم شد. چون استاد دوم خیلی وقت می گذاشت و رابطه خوبی هم با من داشت.

    تمرین دوم: برداشتن قدمهای کوچک برای تغییر:

    در مورد امتحان غذاهای جدید یا مسیرهای جدید مقاومتی ندارم و الانم انجامش می دم ولی معمولا خیلی به تغییر دکوراسیون علاقه ندارم که الان می خوام در این زمینه هم انعطاف پذیرتر باشم.

    تمرین سوم: جملات تاکیدی در مورد تغییر:

    خدا در این مرحله جدید همراه منه و در حل مسائل بهم کمک می کنه.

    رشد و پیشرفت با تغییر ممکنه.

    تمرین چهارم: تغییراتی که می خوام در زندگیم اعمال کنم:

    الان در دو قسمت از زندگیم می خوام تغییر کنم و در واقع شروع کردم: یکی مدیریت بهتر زمانم در طول روزه که می خوام با تغییر برخی از رفتارهام از وقتم بهتر استفاده کنم و به آرامش بیشتری برسم‌.

    مورد دوم هم شروع کردن ورزش و پیاده رویه. قبلا تقریبا هر روز پیاده روی می کردم ولی الان مدتیه که رها کردم و می خوام دوباره از نو شروع کنم.

    خیلی نیاز دارم که در مورد ارتباط با آدمهای جدید روی خودم کار کنم و خودمو تغییر بدم چون از بچگی از ارتباط با آدمهای جدید طفره می رم.

    کلا از این فایل یاد گرفتم که از تغییر فرار نکنم و به ذهنم باج ندهم و اگه هم باورهای نامناسبی دارم که مانع تغییرم می شن اونها رو رفع کنم. مثلا در ارتباط با آدمهای جدید باورهای منفی دارم که مربوط به عزت نفسمه مثلا کسی دوست نداره با من دوست بشه یا من آدم جذابی نیستم و آدم کسالت آوریم و خلاصه از اینجور چیزها که مسلما باید باورهامو تغییر بدم تا منجر به عمل متفاوت و تغییر بشه.

    بازم ازتون ممنونم استاد عزیزم

    خدا رو شاکرم بابت بهترین و بزرگترین تغییر زندگیم که تغییر افکارم و پا گذاشتن در این مسیر هست

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  8. -
    Maryam گفته:
    مدت عضویت: 1432 روز

    به نام خدا

    سلام…

    در مورد این فایل باید بگم خیلی وقته ک خودم دارم آگاهانه برای خودم تغییر ایجاد میکنم خودم تصمیم گرفتم چ رشته ای بخونم خودم تصمیم گرفتم دوره کارشناسیمو شهر دیگه بخونم و از این تغییر استقبال کردم و الانکه کارشناسیم داره تموم میشه خودم ب دنبال تغییرم و بدنبال ی شرایط جدیدم.

    قبلا یادمه بچه ک بودم وقتی قرار بود ی شهر دیگه برای زندگی بریم خیلییی ناراحت بودم و چون قرار بود وارد ی شهر بزرگ و ی مدرسه بزرگ و شلوغ تر برم هفته اول خیلیی اذیت شدم چون از همون اول اینو برا خودم بزرگش کرده بودم و فکر میکردم از پسش برنمیام.

    تغییر دیگه این بود ک همیشه از یه مسیر با ی اتوبوس ب شهر محل تحصیلم میرفتم و یبار مجبور شدم از طریق ی اتوبوس دیگه و مسیر دیگه برم و اولش خیلی برام استرس‌زا بود ولی این تغییر رو پذیرفتم و باعث شد با دل و جرئت تر بشم.

    به طور کلی بخوام بگم در اکثر مواقع تغییرات رو پذیرفتم و نتیجه خوبی هم ازش گرفتم شاید برای شروع سخت بود ولی شدنی بود.

    تغییری ک الان باید ایجاد کنم اینه ک ب دنبال شغل مربوط ب رشتم باشم و شرایطم رو بهتر کنم

    ی سری رفتارها هم هس ک باید عوض کنم و میدونم ک باید درستش کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    میثم شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1780 روز

    به نام رب جهانیان

    سلام به استاد عزیز و خانم شایسته

    سلام به دوستان توحیدی

    خدایا کمکم کن که به جای تغییر گریزی تغییر پذیر باشم.

    تغییرات زیادی در زندگیم بوده که برای من ناخوشایند بودند.

    اما وقتی مجبور شدم و اون تغییر اتفاق افتاد نتیجه بهتری از زندگی گرفتم .

    با این وجود هنوز هم در مقابل تغییر مقاومت دارم.

    مثلا در مورد جابجا شدن از خانه ای استیجاری به محله و خانه جدید.

    اول مقاومت و ترس داشتم ولی وقتی انجام میشد میدیدم که اینطوری خیلی بهتر است.

    یا در مورد کارم که چند سال پیش من برای کسی دیگه به صورت دستمزدی کار میکردم

    وشرایط به نحوی شده بود که باید مستقل میشدم و این نیاز به تهیه ابزار داشت و من هم پول کافی برای این کار رو نداشتم

    یک فکر ماند و اون هم فروش ماشینم بود

    که بالاخره من این کار رو انجام دادم .

    و ابزار تهیه کردم و از اون به بعد دیگه حتی

    اگه پیشنهاد کار به اون شکل هم میشد من قبول نمیکردم.

    مورد بعدی .

    شرایط مالی بهتر هست که تازگی ها متوجه شدم که در مقابلش ایستادم در صورتی که ظاهرا این یکی از اهداف اصلی من تو این مسیر هست و چه قدر برام اهمیت دارد.

    اما ناخودآگاه دارم توی ذهنم پسش میزنم.

    در صورتی که ثروتمند شدن حق الهی من است

    و اگه بخوام خدارو بهتر درک کنم اول باید به ثروت برسم.

    و حالا در حال حاظر تغییری که باید انجام بدم و دارم هی به تعویق می اندازمش.

    کشیدن سیگار هست.

    میدانم که بعد از انجام این کار خیلی شرایط بهتر میشه ولی هنوز هم قاتعانه تصمیم نگرفتم

    اما دارم روی مسئله کار میکنم .

    ان شاءالله به زودی میام و از این تغییر و شرایط عالی جدید هم مینویسم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    ملیحه کشمیری گفته:
    مدت عضویت: 1218 روز

    بنام خداوند هدایتگر و وهابم.

    سلام ب استاد عزیزم و همراهان گرامی در این سایت الهی.

    پاسخ ب سوال اول فایل:

    در کل زیاد با این مورد مشکلی نداشتم.شاید کمی مقاومت داشتم ولی حاد نبوده.

    مثلا از تغییر محل زندگی استقبال میکنم.راحت دکور خونه و جای وسایل و تغییر میدم در صورتیکه میبینم بعضیا حاضر نیستن سالهای سال جای ی صندلی رو تو خونه یا محل کارشون تغییر بدن.

    از تغییر تیپ و ظاهرم ب شکل نرمالش استقبال میکنم.

    مثلا هر 4،5 سال کلا فرم لباس پوشیدنم،ارایش مو و رنگ و …..عوض میشه.

    از همه رنگی لباس دارم.

    بعضیا رو میبینم سالهای سال فقط ی رنگ و ی مدل لباس میپوشن و موهاشون و ارایش میکنن و حاضر نیستن حتی برای ی بار امتحان کنن ی مدل دیگه رو.

    خداروشکر مقاومتی ندارم تو تغییر.

    قبل از زندگی ب شیوه ی قانون سلامتی،رستوران های جدید و غذاهای جدید و حتما تست میکردم.

    باورم این بود ک ارزششو داره ی بار امتحان کنم تا اینکه اصلا ندونم چی ب چیه.

    گیر نمیدادم ب ی رستوران یا ی مدل غذای خاص.

    از مغازه های مختلف خرید میکنم،گیر نمیدم ب ی جای خاص و ی برند خاص.

    الان ک یادم میاد فقط تو ی مورد برام تغییر خیلی سخت بود.اونم تغییر باشگاه و مربی ورزشی.

    سالهای سال با ی مربی و باشگاه کار کردم.این در صورتی بود ک اصلا محیط باشگاه و دوست نداشتم.

    تا چند سال پیش از همه مدل تیپ و شخصیت و اخلاقی،دوست و رفیق داشتم.ولی ی جایی رسید ک خسته شدم و دایره ی ارتباطیم و خیلی کوچیک کردم.

    تغییر بزرگی بود چون من معروف بودم ب رفیق بازی و دوست متنوع زیاد داشتن.

    الان فقط ی تعداد خیلی کم،و کنترل شده با همونا هم رفت و امد دارم.

    (البته از وقتی ب طور جدی شروع کردم روی خودم کار کردن،دیگه فرصتی نمونه برای رفت امدهای بیخودی و زیادی).

    ==================================

    تمرین های این جلسه:

    1-یکی از مهم ترین تغییراتی ک الان یادم میاد،تغییر در سبک زندگی کردن و شخصیتم بود.

    متوجه شده بودم، دلیل اینکه زندگی بر وقف مراد نیس و هر چی تلاش میکنم نتیجه ی مطلوبی حاصل نمیشه،برمیگرده ب سبک و شیوه ی زندگی کردن خودم.

    باید تغییرش میدادم تا نتایج هم تغییر کنه.

    سال 99 با ی استاد تلگرامی اموزش و شروع کردم و اسفند ماه سال 400 هدایت شدم ب این سایت الهی و شما استاد عزیزم.

    بدون هیچ مقاومتی یکی یکی فایل های دانلودی رو نگاه کردم و گوش دادم.حرف های استاد و وحی منزل دونستم.

    همه رو تو زندگیم اجرا کردم.

    تمام فایل ها رو گوش دادم و بعدش هدایت شدم ب 12 قدم و احساس لیاقت.

    با برخورد ب ی تضاد در سلامتیم متوجه شدم ک باید سبک و روش خورد و خوراکم هم تغییر بدم.

    وارد دوره ی قانون سلامتی شدم و بدون ذره ای مقاومت و بوجود اومدن سوالی ،تک ب تک گفته های استاد و بهش عمل کردم.چون کاملا ب استاد و اموزش هاش ایمان پیدا کرده بودم.

    الان ک 3 ماه از زندگی ب این شیوه میگذره نتایج فوق العاده ای گرفتم.نه تنها این تغییر سخت نبوده خیلی هم راحت بوده.الان دیگه این سبک زندگی برام خیلی راحت و روتین شده.

    این دوتا تغییر مهم و اساسی بوده برای من ک تو این مدت رخ داده و باید انجام میشد وگرنه معلوم نبود ب کجاها کشیده میشد وضع زندگیم.

    عبارت های تاکیدی:تغییرات منو رشد میدن مثل همه ی اون تغییراتی ک کردم و رشد کردم و نتیجه ی خوبی گرفتم.

    جهان در حال تغییره اگر من تغییر نکنم حذف میشم.

    آب ک ی جا بمونه،مرداب میشه پس منم نباید ایستا باشم و هر روز باید تغییر کنم.

    در حال حاضر تغییری ک باید بکنم افزایش درامدم هست و حتما حتما یادگیری یک زبان جدید ک خیلی علاقه دارم ب زبان ترکی استانبولی.

    برنامه ای ک برای اجرای این تغییرات دارم اینه ک:با توکل ب خدا و بستن کمر همت،کنار گذاشتن کمالگرایی و درست کردن اهرم رنج و لذت باید شروع کنم.خداوند هم هدایتم میکنه.

    برنامه ای ک برای ذهنم دارم اینه ک:ذهن عزیزم اصلا تغییر ترس نداره،خیلی راحته.هر تغییری انجام شده ب نفع من بوده پس از این ببعد هم همینه.

    جهان در حال تغییره.

    نمونه اش هم تغییر فصول.

    پس تغییر و جزوی از روند زندگی بدون…..

    سپاس گزارم استاد عزیزم بابت این فایل بینظیر.

    در پناه الله مهربان باشید/

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: