ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 4 - صفحه 34
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/02/abasmanesh-4.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-02-15 20:29:492024-02-15 20:34:32ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 4شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام استاد جان
من وقتی بچه بودم مثلا یادمه میخواستن مدرسمو عوض کنن کلی گریه کردم که عوض نکنن چون دوستام اونجا بودن معلما رو میشناختم بالاخره فضا آشنا بود 4سال توی اون مدرسه بودم حس میکردم اگه برم یه مدرسه دیگه بچه هاش چون منو نمیشناسن اذیتم میکنن مسخرم میکنن یا نثلا اون حس معذب بودنه که کسب رو نمیشناسم آزارم میده یا مثلا اکه معلم ازم چیزی بپرسه بلد نباشم بچه ها بیشتر مسخرم میکنن و من حس بدتری پیدا میکنم … اینکه از بچگیم الان که خیلییییییی بهتر شدم و خداروشکر میکنم الان درنورد غذا کهدمن عااااااشقققق چیزای جدیدم یعنی یه غذایی رو دوبار بخورم میگم میخوام غذای جدیدتری رو انتخاب کنم ولی دروغ چرا رستورانی برم که یه غذاش رو انتخاب کرده باشم قبلا بیشتر نیلمه که همونو دوباره انتخاب کنم چون میترسم به خوشمزگی اون غذایی که خوردم نباشه ولی خب میدونم باید به خودم بگم حتی اگه غذاش اونقدری که فکرمه خوشمزه نباشه حداقل چیز جیدید رو کشف میکنم تجربم بیشتر میشه و…. یا مثلا اگه توی کار یه موقعیت جدید بوجود بیاد اولش شاید ترس داشته باشم ولی سعی میکنم راه های ناشناخته ای که توی مسیر شغل فعلیم رفتم رو به یاد بیارم که تونستم ازش سربلند بیرون بیام و میگم اگه حتی به مشکلی هم بخورم چیز جدید یاد میگیرم به قول استاد هر آنچه مرا نکشد قوی ترم خواهد ساخت… درمورد لباس و دکور اتاقم و آدمای جدید خییللیییی مقاوتم کمتره یعنی راحت استقبال میکنم مثلا پارسال پیرارسال بود که تختم روی اتاقم میخواستم جا به جا کنم بزارم وسط اتاقم ولی مامانم گفت نه زشته من ولی دوست داشتم و اتفاقا وقتی اینجور کردم همه گفتن چقد خوب شده… یا مثلا مسیر های مختلفی که برای رفتن به مکان مورد نظر انتخاب میکنم از مسیر های مختلف میرم میگم باحاله چیزای جدید میبینم یا مثلا حدود یه ناه پیش ماشینمون خراب شد و من میترسیدم ببرمش نمایندگی میترسیدم سرم کلاه بزارن چیزی رو بلد نباشم و…. ولی وقتی رفتم اونجا دوستمو که چند سال بود ندیده بودم رو دیدم کلی تعجبب کردم و خوشحال شدم و اون قرارا شد کارمو پیگیری کنه و سفارشمو کرد این نشون میده وقتی تو قدم میزاری توی ناشناخته ها خدا درا رو باز میکنه و کمکت میکنه خدارو صدهزار بار شکر
جهان درحال تغییره و تغییر تنها چیزیه که نمیشه تغییرش داد و جلوشو گرفت
یعنی شما معمولی ترین جیز رو نگاه کنی طی سال های زیاد تغییر کرده مثلا ناخن گیر که مردم باهاش ناخن میگفتن سال های قبل با چاقو فک کنم ناخنشونو کوتاه میکردن ولی الان با ناخن گیر البته جدیدا یه دستگاهی دیدم اوتوماتیک ناخنتو میگیره یا نثلا اوایل مردم با جاروی بافتی خونشون رو تمیز میکردن ولی الان جاروبرقی و جدیدا جاروی رباتی و کسایی که هنوز هستن که جاروی بافتی دارن استفاده میکنن که البته تعدادشون کمه، داره دهنشون سرویس میشه چون تغییر نکردن و دارن له میشن زیر چرخ پیشرفت جهان
یا نثلا درمورد مهاجرت من از بچگی دوست داشتم که مهاجرت کنم به یه شهر دیگه چون آب و هواش بهتره
چیزای باحال تری داره شهرش با آدنای جدیدی آشنا میشم دوستای جدید پیشرفت بیشتر فضای شهری جدید آدما با پوشش های جدید و خلاصه دوست داشتم
اگر در برابر تغییر داری مقاومت میکنی یعنی باورهایی داری که نمیذاره حرکت کنی و آینده روشنو ببینی همش ترس ها جلو چسمته همش نشدنا جلو چشمته
تغییراتی که توی زندگیت رخ داد و نتایج خوبی داشت؟ رفتن سرکار: خب من دانشگاه میرفتم ولی دنبال کار میگشتم و جور نمیشد تا کار حسابداری بهم پیشنهاد شد و رقتم یاد گرفتم و الان دارم انجام میدم ولی خب اولش هیییچییییی بلد نبودم یعنی میگفتن این برگه رو بزار توی زونکن بلد نبودم اصن نمیدونسم زونکن چیه ولی الان بعد 6 ماه درآمد دارم خداروشکر یا مثلا چالش های مختلفی که باهاش روبرو شدم یا مثلا من از اداره جات و این خوشم نمیومد هنوزم خیلی کشته مردش نیسم ولی خب خییلییی بهتر شدم من از اداره دارایی فرارای بودم ولی الان راحت میرم و میام یا مثلا من از توی جمع بودن و از بودن با همسن و سالام مخصوصا جنس مخالف فراری بودم ولی الان جوریه که بیشتر همکارام خانم هستن و رابطه خوبی بینمون هست یا مثلا از رانندکی و یادگرفتنش فراری بودم چون میترسیدم ازش الان مثل کره رانندگی میکنم و…. مثالی که یادآوریشون باعث میشه پا روی ترسام بزارم و بخوام که تغییر کنم
تغییرات باعث میشه من پیشرفت کنم و چیزایی که نمیدونمو یاد بگیرم باعث میشه احساس سرزندگی و نشاط توی وجودم باشه باعث میشه هدف داشته باشم برای زندگیم باعث میشه احساس خوب داشته باشم احساس خوب توانمدی و یاد گرفتن و کشف چیزای جدید حتی اگه یه قابلیت جدید خودکار رو بفهمی دیدی چقد حس خوبی میده یا مثلا استفاده از وسایلت به یه شکلی که کارا تره راحت تره باحال تره و…
دوستون دارم
باسلام خدمت دوستان و استاد عزیزم
در جواب ب سوال اول باید بگم ک در همچین شرایطی اولش شاید یکم ذهنم بهم بریزه و یکم اذیت بشم ولی سعی میکنم باهاش کنار بیام باهاش خودمو اذیت نکنم بجاش باهاش سازگار بشم.
جواب سوال دوم اگه بخوام بگم کلی مورد هست ولی از مهم تریناش این بود ک من وارد یه رابطه ای شدم و نزدیک یکسال بودیم و بسیار بسیار مقاوت داشتم نسبت به ترک رابطه و اگه اسم کات و جدایی میومد کلی اذیت میشدم ولی بعد مدتی ک این اتفاق افتاد انگار چشمو گوشم باز شد از اون محدودیت و زندان و حریمی ک درست کرده بودم اومده بودم بیرون تازه متوجه شدم نبودن توی اون رابطه هیچ اتفاقی برام رخ نمیده و اذیت نمیشم بلکه خیای خیلی بهترم هست و اصلا اون طرف با معیارهایی ک من داشتم کلی تفاوت داشت .
مورد بعدی پدرم از دوسال سه سال پیش فکر این بود ک یا خونه ای ک توی خیابون اصلی باشه ک یه مغازه سرقفلی ام داشته باشه بگیریم یا خونه ای ک هستیم رو دوطبقه کنه و بسازیمش منم همش غر و ترس و … از اینکه قراره بنایی کنیم نکنه بنایی کنیم نکنه خونه گیرمون نیا و یه جهنم برای خودم تو ذهنم ساخته بودم و همش داشتم اذیت میشدم و میگفتم الان سال کنکورمه جا میمونم و کلی چیزای دیگ
ولی وقتی واردش شدیم دیدم ک اصلا اونطوری ک فکر میکردم نبود بعضاً اگه این ساخت و سازه نبود یسری اتفاقاتی ک برام رخ داد اگه این ساخت و ساز نبود ک درگیرش بشیم و سرگرم بشیم کلی اذیت میشدم
و بعد تموم شدنش یه مکان خوبی شد برام ک راحت به کارای خودم بپردازم و جدا از خانواده و به خونه مستقل داشته باشم و اصلا یادم نبود من قبلا همش آرزوی اینو داشتم ک خونمون دوطبقه باشه یادم نبود ک از قدیم خودم این خواسته رو ب جهان هستی فرکانسشو داده بود و خدارو شکر میکنم واقعا هر اتفاقی و تغیری ک برام رخ میده جز خیر برام چیزی نیست و نبوده و همیشه باید با اغوش باز به سمت تغیر رفت ولی خب به هر جهت هیچ انسانی کامل نیست و خیلی خیلی کار داره ک توی مواجه با تغیر کاملا با آغوش باز به سمتش حرکت کنم.
و باید روی عملگرا بودنم حالا توی هر زمینهای چه برای درس خوندنم ک اگاهی هایی ک دریافت میکنم و… کار بکنم و این تغییر و درونم ایجاد کنم و همچنین اهمال کار بودنم و اون خورده تنبلی برای عمل کردن و مدت زیادیه میخوام تغیر بدم ولی یجورایی نمیشه ولی دارم اقداماتی میکنم براش ک مطمئنم زندگیمو از این رو ب اون رو میکنه
از خدای بزرگ و مهربانم و استاد عباسمنش به خاطر این اگاهی ها بسیار تشکر میکنم.
موفق باشید.
سلام به استاد عزیزم و همه دوستانم
استادجان، ممنون بابت فایل بسیار با ارزشی که گذشتید
تمرین من تو این جلسه :
تو روتین زندگیم اغلب اوقات نسبت به تغییراتی که پیش میاد واکنش مثبتی نشون میدم
بخصوص اگه اون تغییرات تو چیزهای ساده ای مثل تغییر دکوراسیون خونه یا تغییر مسیری که میخوام برم جایی باشه که با شوق اونارو انجام میدم و یجورایی همیشه فکر میکنم که دوستندارم همه چیز همیشه یجور باشه و تکراری بشه
در مورد تغییراتی مثل محل زندگیم معمولا پذیرا هستم چون تو دوران بچگیم تقریبا هر سال یا هر دوسال یبار ما خونمون و محلمون تغییر میکرد، مدرسم تغییر میکرد، که البته نسبت به مدرسه مقاومت داشتم و برام سخت بود تا یه زمانی بگذره بتونم خودم وفق بدم اما تغییر خونه برام هیجان انگیز بود، الانم نسبت به این موضوع مقاومتی ندارم، اما در مورد تغییر درآمد و بالا پایین شدنش در حال حاضر باید بیشتر رو کنترل ذهنم و جریانات کار کنم تا بتونم با انگیزه بیشتری پیش برم
و در کل، همیشه طرفدار تغییر تو شخصیتم، کارم، جریانات زندگیم هستم و الان که بهتر میتونم ذهنمو کنترل کنم و وجه مثبتش رو بیشتر ببینم پذیرشش خیلی برام راحت تر شده، که اینو واقعا یکی از دستاوردهای بزرگی برای خودم میدونم.
در مورد پاسخ به مرحله اول :
من در برابر تغییر تو روابطم ( رابطه عاطفی با دوستم و با افراد خانواده ) مقاومت خیلی زیادی داشتم و فکر میکردم که مشکل از اون ها هست نه من، در صورتی که طبق قانون به این درک رسیدم که هر چی بیرون اتفاق میفته و برخورد افراد نسبت به من و واکنش هاشون، همش برمیگرده به افکار و باورهای خودم و وقتی که تصمیم گرفتم این روند رو تغییر بدم با حتی کمی کار کردن رو خودم، اعتمادبه نفسم، پذیرش اینکه باید یسری از روابطمو قطع کنم، همه چی خیلی خوب پیش رفت و اون آرامش درونی باعث شد که هی بیشتر رو خودم کار کنم و تصمیمات بهتری بگیرم و الان با حس خوب در کنار خانوادم میتونم باشم و چقدر برخورد همه نسبت به من محترمانه و پر از محبت شده که همش برمیگرده به رابطه ی خوبی که من با خودم پیدا کردم.
یکسری تغییرات تو روند کاریمم باعث نتایج مثبتی تا الان شده که نتیجش احساس خوب و لذت بیشتر و ثروت بوده، یعنی از وقتی که تصمیم گرفتم باید یسری کارها رو انجام بدم و طبق قولی که به خودم دادم متعهدانه پیش برم همه چی ام به همون سمت داره ادامه پیدا میکنه.
مرحله دوم :
یکی از موارد که به پیشنهاد استاد هم هست، تغییر تو مسیر رفت و آمدها هست، که من اتفاقا امروز اجراش کردم، از خدا هم خواستم که یه مسیر متفاوت و لذت بخش رو بهم نشون بده که وقتی رفتم واقعا زیبایی های بیشتری دیدم و چون هدایتی بود از طرفی انتظار اتفاق های بهتری رو داشتم که فکر میکنم همینم باعث حس بهترم شد،
تغییر تو چیدمان وسایل مثلا جابجایی وسایل کمد، کتاب ها، وسایل آشپزخونه،
حتی تغییر رنگ های اطرافمون تو هرچیزی بخصوص وسایلی که اغلب ازشون استفاده میکنیم،
تغییر تو شرایط سفرهایی که میریم مثلا وسایل نقلیه مختلفی رو امتحان کنیم یا بعضی وقتا بجای هتل خونه های محلی رو بریم یا هر تجربه ای که میشه چون تو سفر واقعا تغییرات زیاده،
یکی از تغییرات مورد علاقه خودم که به عنوان مربی بنظرم خوشاینده و شاید بعضی از مربی ها هم دوستداشته باشند تجربه کردن باشگاه های مختلف و آموزش به افراد جدید و یا بازی ( البته تو حیطه کاری خودم میگم ) با افراد مختلفه که هم باعث کار کردن رو روابط میشه و اعتماد بنفس رو بیشتر میکنه هم اینکه خیلی جذابه و لذت بخش ترِ،
یه مورد دیگه ام بنظرم میشه تغییر مدل مو باشه که بخصوص ما خانم ها در این مورد مقاومت های زیادی داریم و من به شخصه باید رو این قضیه کار کنم،
تغییر تو پوشش که میشه لباس های مختلف رو امتحان کنیم،
تغییر تو نوع طبخ غذا یا نوع قهوه و چای که هر روز استفاده میکنیم، تغییر تو ورزش هایی که انجام میدیم میتونیم یه ورزش جدید رو امتحان کنیم یا تو همون ورزش مدلشو عوض کنیم ( بازهم این، تو حیطه کاری خودم خیلی برای من لذت بخشه و کارآمد، حتما توصیه میکنم که امتحان کنید )
مرحله سوم :
تغییر همیشه باعث انگیزه و اشتیاق من برای روند مسیر زندگیم میشه
من با تغییر دادن افکارم، باورهام و نوع نگاهم به مسائل از پس هر چالشی برمیام و هر روز برای من یه روز کاملا جدید و لذت بخش میشه که قرار کلی اتفاقات خوب بیفته
تغییر باعث بهبود روند کارم میشه و درآمد بیشتر و افراد بهتری رو وارد جریان کاری من میکنه
من با تغییر دادن محیط اطرافم باعث آرامش خاطر بیشتر خودم میشه و هر روز با شوق بیشتری روزمو شروع میکنم
من با تغییرات کوچیک به سمت بهبودگرایی میرم و میتونم اون حس کمالگرایی رو راحت تر کنترل کنم
من با تغییرات مثبت در خودم و اطرافم باعث میشم که رو مسائل مهم تری بتونم تمرکز کنم
تمرکز و دقتم نسبت به خودم و اطرافم و کارم بهتر و بیشتر میشه
با تغییر افکارم و باورهام تو مسائلی مثل روابط، درآمدزایی، شغلم، سلامتیم… باعث کلی اتفاقات خوب میشم و به سمتی پیش میرم که افراد خوب رو به سمت خودم جذب میکنم و نعمت و ثروت و سلامتی بیشتری وارد زندگیم میشه
مرحله سوم :
1- تو مسیر کاریم باید یکسری تغییرات ایجاد بشه
2- باید مهارتمو بیشتر کنم و اعتمادبنفسمو بالا ببرم تا بتونم نحوه آموزشمو تغییر بدم و بهبود ببخشم و این جسارت رو پیدا کنم که باشگاه های بهتری رو برم
3- نسبت به تغییراتی که برام پیش میاد در طول روز سعی کنم با کنترل ذهن وجه مثبتش رو ببینم که این اتفاق قطعا به نفع منه و اگه به ظاهر منفی هم باشه حتما یه خیرتی توش هست و قانون رو به خودم یادآوری کنم که جهان به تغییر باورهای مثبت من و احساس خوب پاسخ مثبت میده و لاجرم همه چی خوب پیش میره
در اطرافم کسانی رو ببینم که با تغییر روند زندگیشون و… الان باعث کلی پیشرفت و بهبود خودشون شدن و حتی دیدن تغییرات کوچیک و نتایج مثبتی که داشته باعث انگیزه و اشتیاق من برای پذیرش تغییر و بهبود میشه
ممنون استاد بابت این تمرین فوقالعاده
سلام استاد عزیز
سلام به دوستان هم مسیر
من در گذشته در مقابل تغییرات واکنش خوبی نداشتم و مقاومت داشتم اکثر مواقع از لحاظ روحی و احساسی بسیار غمگین میشدم حتی الان هم این حس را دارم اما از زمانی که با شما آشنا شدم کم رنگ شده و روی خودم کار میکنم که کلا از بین بره
_ یه تغییری در گذشته در زندگی من رخ داد که از لحاظ احساسی من را بسیار درگیر کرد و نزدیک به یک سال میشه گفت افسرده و رنجور شدم
ولی درسی که من از اون یاد گرفتم این بود که دیگه هرگز بخاطر کسی راهی را انتخاب نکنم و در این راه قدم بگذارم ، این یک درس بزرگ برای من بود و بعدها که با این مباحث آشنا شدم متوجه شدم که چه اشتباهی بوده و چطور شرک میورزیدم و یک نفر را برای خودم تنها راه داشتن و رسیدن به خواسته ام میدونستم سیلی محکمی خوردم و بعد که متوجه شرک وجودم شدم و از خدا طلب بخشش کردم ورق برگشت و من بعد از سالها به اون خواسته رسیدم
اون تغییر این درس را برای من دااشت که هرگز روی دیوار کسی یادگاری ننویسم
و حالا با این فایل باید تغییراتی هم خودم ایجاد کنم در زندگی
امروز مسیر برگشت از سرکار را تغییر دادم و مسیر دیگه ای را رفتم.
باورهایی که یاد گرفتم:
تغییرات میتونه باعث پیشرف زندگیم بشه
باید از تغییرات استقبال کنم
جهان در حال تغییر هست و من باید با این تغییرات همراه شوم
اگر تغییر نکنم و با جهان همراه نشوم زیر چرخهای جهان له میشوم
باید آگاهانه تغییرات در زندگیم ایجاد کنم
اگر تغییری به خواست من ایجاد نشد اون را بپذیرم و اون را یک فرصت رو به پیشرفت ببینم
تغییرات میتونه فرصتها را برای من ایجاد کنه.
در حال حاضر تغییری که باید ایجاد کنم
برای انجام کاری که میخواهم زود تصمیم بگیرم
و تصمیمی که گرفته میشه زود عملی کنم
ترس هام را کنار بگذارم، اقدام کنم و بازخورد بگیرم
روی باورهام کار کنم تا نتیجه حاصل بشه
بنام تک فرمانروای کل کیهان ”
استاد سلام ”
دوستان سلام ”
حالتون چطوره ”
امیدوارم عالی باشید ”
استاد در مورد تغییر گفتید. اگر صادقانه بگم در مورد کار و زندگی خودم سعی میکنم زود به خود بیام . و به خودم یه، تکون بدم .
من در رشته ی حسابداری قبول شدم و چون علاقه نداشتم بعد از یک ترم انصراف دادم و رفتم خدمت سربازی و بعد از خدمت اومدم و اومدم توی رشته برق قدرت که خیلی علاقه داشتم. و ادامه دادم. این یک تغییر بزرگ برای من بود .و همه میگفتن پسر تو دیوانه ای. و با شدت مخالفت خانواده روبه رو شدم .
تا اینکه بعداز درس و مشق و خدمت سربازی.
به پیشنهاد دوستی یک مغازه سوپر مارکت (البته در حد خوب و بزرگ ) زدیم.
ولی باز منو راضی نمیکرد . و چیزی درون من میگفت این شغل تو نیست. چون منم رشته ی برق رو دوست داشتم. و علاقه داشتم کارهای بزرگ رو انجام بدم.
و از درون یکی میگفت این کار تو .هر کسی می تونه انجام بده . از یک بچه گرفته تا برو بالاتر …. بعد یکسال و نیم
مغازه رو جمع کردم. و مهاجرت کردم سمت تهران .
نه کسی رو میشناختم و نه کسی بهم کار میداد. تا اینکه خداوند هدایت کرد و با یک شخصی آشنا شدم به صورت اتفاقی و اولین کارمو توی تهران که 24 واحد بود شروع کردم و ادامه ی ماجرا و اینم یک تغییر بود که خودم رفتم استقبالش ”
(الان خدا رو شکر الان رسیده 330 واحد و بلوک های 700واحدی )
ولی یک مورد که واقعا نتونستم بپذیرم این بود که یک شاگرد داشتم که انسان درستی و پاک و بی نظیر که چهار سال باهام بود و بهش عادت کرده بودم . دیدم
گفت من دیگه نمی تونم بیام.
منم خیلی ناراحت شدم و چون باورهای محدود زیادی داشتم. بالای سه یا چهار ماه من هی زنگ میزدم و اصرار میکردم پیشم بمون و کار کن …
خودم تنها ادامه دادم ….
تا اینکه دوستی منو راهنمایی کرد و گفت
نگاه کن اونم برای خودش میخاد کار کنه چرا این همه اصرار میکنی ”
نمیشه که تا آخر عمرش شاگرد شما باشه ”
اون خودش دیگه می تونه کارهای بزرگ انجام بده و …..
خلاصه دوستمون رفت و ما موندیم تنها ”
الان فکر کنم اصفهانه و برای خودش پیمانکار بزرگی شده ”
هر کجا هستن موفق باشن ”
تااینکه استاد با همکاری آشنا شدم و جریان رو بهش گفتم .که من کارگر میخام و یک شاگرد خوب و انسان سالمی باشه.
و ..
این دوستمون یک نفر رو به هم معرفی کرد. و با هاش تماس گرفتم و قبول کرد و همدیگر رو دیدیم.
اتفاقا از اون شاگردم بهتر بود. و تو ی کار خیلی بهم کمک کرد. و چون وسیله نقلیه هم داشت و منو می رسوند و کلی کارهای دیگه برام انجام میداد.
میخام دوستان اینو بگم نباید بترسیم. اگر کسی رفت همکاری، دوستی، معلمی ”
مطمئن باش بهترش میاد . و همش خیره.
فقط و فقط باید به خدا اعتماد کرد .
شاید اولش یه کم سخته ولی کم کم عادت میکنی.
استاد قبل از آشنایی شما ” شاید یه کم
تغییر برام سخت بود . ولی الان دیگه با آغوش باز می پذیرم ”
البته تغییرات زیادی داشتم . چالش های زیادی که خدا رو شکر ازشون درس گرفتم.
و تجربه کسب کردم .
سپاسگزارم استاد بی نظیر ”
که این فایل ها باعث میشه خودتو بیشتر بشناسی و به درونت بیشتر پی ببری”
درپناه الله باشید “
به نام خداوند مهربان
سلام استاد عزیز وبانو شایسته مهربان وتمام دوستانم
سوال وقتی یک تغییری در زندگیتون اتفاق می افتد چه واکنشی به آن تغییر نشان میدهید؟
فکر میکنم در برابر تغییرات واکنش خوبی دارم واونا را فرصتی برای بزرگ شدن وکسب تجربه های جدید می دانم در برابر تغییرات مقاومت نداشته ام وبا ایجاد تغییر سعی کردم باهاش کنار بیایم خوبی هایش را در نظر بگیرم ودر برابرش واکنش مثبتی داشته باشم
چندسال پیش وقتی محل کارم عوض شد واز آزمایشگاه خصوصی به بخش دولتی آمدم ومحل کارم با خانه ام فاصله ی زیادی داشت شهرستان دیگری بود اون را یه فرصت خوب دانستم این که در محل دولتی تجربه جدید کسب کنم درازمایشگاه خصوصی کلا سه نفر بودیم که باهم کار میکردیم ولی وقتی آمدم درمانگاه همکاران زیادی داشتم که در حوزه های مختلف کار میکردن با کارهای متفاوت واخلاق های مختلف ومن سعی کروم خودم را با محیط جدید وکار جدید وفق بدهم خوب کار کنم وتجربیات جدید کسب کنم
تمرین اول به این فکر کنید چه تغییری درگذشته برای شما رخ داده که نتایج خوبی داشته؟
بزرگترین و خوشایند ترین تغییر برای من آشنایی با سایت شما و آغاز تغییرات برایم بود فهمیدم که در 45 سال زندگی کلی باور غلط داشتم سبک زندگیم را باید عوض کنم وبه قول معروف از صفر شروع کنم وچقدر هم سخت بود واقعا کنترل ورودیها جهاد اکبر میخواهد
خوشحالم که پا در این راه گذاشتم و هر لحظه با هدایت الهی مسیر را پیدا میکنم در مسیر تکامل هستم وتمام تلاشم را میکنم تا به هدفم برسم
تمرین دوم یک سری آگاهانه تغییرات را خودتان برای خود ایجاد کنید؟ برای من مهم ترین کار کنترل ذهن هست اینکه بتوانم آگاهانه ورودی های خوب به ذهنم بدهم تمرکزم بر نکات مثبت باشه زیبایی ها را ببینم وتحسین کنم وجلوی افکار منفی را بگیرم وقدم به قدم در این مسیر پیش بروم
یه عبارت تاکیدی بنویسید که کمک کند ذهنیت در مورد تغییرات عوض بشه
تغییرات باعث رشدو بالندگی من میشوند ومرا قویتر میکنند به قول استاد آنچه مرا نکشد مرا قویتر میکند
دنیا همواره در حال تغییر است پس من هم همواره تغییر میکنم
من عاشق تغییرات وپیشرفت هستم وهمواره مسیر تکامل را طی میکنم
چه تغییری را باید ایجاد کنید که آن را به تعویق انداخته اید؟ استاد من همیشه دلم میخواد از لحاظ مالی پیشرفت کنم و علاوه بر کار کارمندی کاری داشته باشم تا در خانه انجام دهم ولی هر بار مقاومت داشتم وبه تعویق انداختم باید علاقه ام را پیدا کنم روی خودم کار کنم مهارت کسب کنم وپا در مسیر بگذارم
کار دیگه که مدتهاست میخوام انجام بدهم زندگی به سبک قانون سلامتی هست الان که 46 ساله شدم وکم کم درد بدن را احساس میکنم دلم میخواد دوره قانون سلامتی را داشته باشم وسبک زندگی تغذیه ام را تغییر بدهم یه برنامه هایی برای خودم ریختم که به زودی انجام میدم ایشالا به زودی خداوند کمکم میکنه تا بتوانم دوره قانون سلامتی را تهیه کنم وباهاش پیش بروم
من باید اراده ام را محکم کنم چیزهایی را از سفره غذایی ام حذف کنم وشروع به تغییر کنم
ممنونم استاد از تمام اطلاعات خوبی که در اختیار ما قرار میدهید
عاشقتونم در پناه حق باشید ️
سلام ب هم فرکانسی های عزیزم
سلام ب شما استاد نازنین و مریم قشنگم
قسمت چهارم
اگر ک از تغیر مطلع باشم ینی خودمو ازقبل اون رو خواسته باشم یا شنیده باشم
ن بهم نمیریزم و اونو فرصتی برای پیشترف توی زندگیم یا کارم میدونم
اما اگر ک اون تغیر یهو اتفاق بیوفته
بله اولش بهم میریزم و خیلی زود خودمو کنترل کنم ک حتما ی حکمتی توش هست
قبلا از تغیر خیلی میترسیدم اما الان بیشتر سعی میکنم ک استقبال بکنم
درمورد تمیرینی ک دادین بگم ک
تغیری ک برام اتفاق افتاده بود
اینه ک چندین سال پیش ک نه ماه از ازدواجم گذشته بود ک بایک مسئله ای رو به رو شدم ک مجبور بودم اونجارو ترک کنم
من 9ماه با خانواده ی همسرم زندگی میکردم ک همسرم ی روز کار میکرد چندهفته بیکار بود
و اصلا مسئولیتی ک داشت رو نمیخواست قبول کنه ک
الان متاهل شده و باید مدام کار کنی تا بتونی درامدی داشته باشی …اون همچنان بیخیال بود تااینکه اون مسئله باعث شد ک ب خودم بیام و اونجارو ترک کنم
من با پولی ک از خواهرم قرض کرده بودم اونم سال 97بامبلغ 200هزارتومن من ب مشهد رفتم همراه همسرم ..بدون اینکه من اونجا کاری داشته باشم یا کسیو داشته باشم
اما باهمون پول تونستم پول کرایه و دوروز مسافر خونه رو بدم و همش دنبال کار میگشتم
چون ب هیچ وجه نمیخواستم برگردم
باید ی کاری پیدا میکردم و زندگیمو بدون هیچ وسیله ایی و هیچ تکیه ایی ب کسی شروع میکردم
من حتی رو همسرمم حساب نمیکردم فقط خدا فقط
و مطمئن بودم ک نتیجه میده این تغیر بزرگی ک من توزندگیم انجام دادم
مثل ریسک بود
چون من هیچ پس اندازی یا هیچ طلایی هم نداشتم ک بخوام رو اونا حساب کنم
من روز دوم ی کاری دیدم درواقع ی اگهی بود ک روی یک شیشه مغازه زده بودن ک یک خانم و اقا برای کار در مسافرخونه میخوان
رفتیم داخل پرسیدیم ک چجوری هست و اون شماره رو گرفتیم زنگ زدیم و رفتیم سراغ همون مکانی ک نیاز ب کارگر داشت
اونموقع 600تومن حقوق داشت و کاری ک من باید انجام میدادم نظافت کل سوییت ها بود ک تقریبا 10تا سوییت بود و کار همسرمم نگهبانی بود
باصاحب مسافرخونه حرف زدیم و روز بعدش رفتیم اونجا و کارمو شروع کردم
بعد از چند ماه اشنای خواهرم اومد و به ما ی کاری رو پیشنهاد داد ک توی رستوران بود
ما رفتیم اونجا و همون اشنای خواهرم ب ما 20 روز جای خواب داده بود و مامیرفتیم صب رستوران کارمیکردیم تا شب
بعد پول پیش از صاحب رستوران قرض کردیم
ک از حقوقمون کم کنه تونستیم ی سوییت اجاره کنیم و زندگیمون همینجوری اوج میگرفت
و باز خونه ی بزرگتر کار بهتر
صاحب ی بچه شدیم
ودرکل بگم ک هیچوقت از تغیر کردن نترسیدم اولش یکمی هول میشم خودمو گم میکنم ولی زود خودمو کنترل میکنم
من همچنان حتی رفتارمو هرروز دارم روش کار میکنم ک تغیر بدم
طرز حرف زدنم
رفتارم بادخترم ک بهتر میکنم اونو
ولی تغیراتی ک همیشه منو تکون میده اینه ک همسرم ی کارایی میکنه ک من اخرش مسئولیتشو باید ب گردن بگیرم
و اون مسئله رو خرکش کنم دنبال کنم
جملاتی ک من توی تغییری ک برام اتفاق میوفته اینو میگم که:
همیشه مطمئن باش ک ب نفع تو هست و باعث میشه چندتا پله ب بالا داری حرکت میکنی
اینم مثل قبلی ها
باید قوی باشی و از پسش بر بیای
تو میتونی تومیتونی
استاد تغیری ک خیلی اساسی هست تو زندگیم میخوام انجامش بدم اینه ک
رابطه ایی ک توش هستم رو ادامه ندم
ولی میترسم
چرا
چون ی دختر 2ونیم ساله ایی دارم ک
باعث شده تا الان نتونم هیچ اقدامی براش انجام بدم
چون رابطه ایی ک الان باهمسرم دارم اینجوری هستش ک
مثل یک همخونه هستیم
و اصلا باهم خوب نیستیم
مثل ی زوجی ک ب زور مارو کنار هم قرار دادن
از خدا میخوام منو ب یه راهی هدایت کنه و بتونم انجامش بدم
چون خیلی سعی کردم رابطمونو حفظ کنم و خودمو هی اصلاح میکردم ک شاید مشکل از منه
ولی خب بجای اینکه بهتر بشه هی بدتر میشه
امیدوارم خدا مثل همیشه منو کمکم کنه
تندرست باشید استاد مهربونم و مریم شایسته ی عزیزم
درود بر استادم و دوستان هم فرکانس
امروز می خواهم بی رحمانه به این سوال جواب بدم.
الان وقتی مساله ای برام پیش می یاد با این همه کار کردن روی خودم و نشان دادن فکتها از گذشته ام باز وقتی خسته می شم و یا نتیجه نمی یاد می خواهم برگردم مثل قبل بگم چکار کنم بلد نیستم ولی سریع موچ خودم رو می گیرم و به خودم میگم من توی مسیر درست هستی ولی باید ادامه بدی تا تکامل رو طی کنی و یاد بگیری پس عجله نکن یاد میگیری درست تر را و یادم می یاد که چقدر عجله کردن من رو از مسیر م دور کرد .
پس میدونم من هر روز باید تغییر کنم و رشدم رو ببینم.و آگاهم که مقاومت م در مقابل این تغییرات این هست که باید باور جدید بسازم و هیچ راهی غیر از این نیست که فکر و عملم روتغییر دهم.
من دیگران نتونستن جلوی تغییراتم را بگیرم و من خیلی تونستم در مقابل مقاوت دیگران ایستادگی کنم و مسیرم را برم ولی در مقابل مقامتهای خودم بیشتر سختم بوده و لی خیلی هاش رو هم تونستم تغییر بدم مثل جابه جای خانه و محل کارم و کن دوباره قوی نر و آگاهانه تر از قبل آرام آرام شروع میکنم تا خودم رو بهتر و بیشتر بشناسم و روی خودم تسلط داشته باشه.
به نام رب العالمین
سلام بر استاد عزیزم
ممنون بابت این فایل ها که وقتی شروع به نوشتن میکنیم پاشنه آشیل هامون بیرون میاد.
به ظاهر شاید وقتی کامنت ها را میخونم و فایل را گوش میکنم میگم خوب فهمیدم ولی وقتی شروع به نوشتن میکنم میرم به عمق وجودی خودم و اونجاست که پاشنه آشیل ها پدیدار میشه.
منم مثل شما استاد عزیز وقتی کتاب چه کسی پنیر مرا برداشته است را خواندم فهمیدم تغییرات میتونن چقدر توی زندگی ما تاثیر بگذارند. و جالبه هر بار این کتاب را دوباره میخوندم یه تغییر جدی در زندگیم میدادم.
در اون سال ها من عاشق تغییرات بودم و هر جایی که به پیشرفت من کمک میکرد تغییر میکردم .
سر کار هر قسمتی میگفتند برو یاد بگیر میرفتم و در اون قسمت هم توانا میشدم اما یک چیز منو آزار میداد و تا همین الان هم با منه تغییراتی که مربوط به پول میشه منو اذیت میکنه.
پاشنه آشیل من پول و درآمد است و هر گونه تضاد یا تغییری که مربوط به این باشه من واکنش نشون میدم.
مثلا در کارم اون زمان وقتی کار جدیدی یاد میگرفتم و مسئولیت هام بیشتر میشد اما حقوقم تغییر نمیکرد عصبانی میشدم و کمی تحمل میکردم اما همیشه منجر به جدایی از اون محیط میشد. چون حالم بد میشد.
الان میفهمم که پاشنه آشیل من همه جا خودش را نشون میدهد تا حل نشه همه جا به صورت تضاد و الگوی تکرار شونده برام ظاهر میشه.
من تغییرات را دوست دارم و با جان و دل این تغییرات را میپذیرم بخصوص در مورد آن چیزی که علاقه منه . من عاشق هنر هستم و همه جوره در موردش تلاش کردم تغییر کردم یاد گرفتم اما پس از مدتی وقتی اون پاشنه آشیله پدیدار میشه دلسرد میشم .
پس من نتیجه گرفتم که باورهای من در مورد اون تضاد و اون پاشنه آشیل باید درست بشه.
و تمام فایل های شما در من این را پدیدار کرده. و دقیقا روی همون موضوع دارم کار میکنم.
فکر میکنم که باورم درست بشه و این چرخ های زنگ زده روغن کاری بشه چه حرکتی خواهم داشت. الان هم حرکت داشته ام . به اندازه ای که این سیمان های سفت را نرم کرده ام حرکت کرده ام.
به همون اندازه که باورام درست شده نتیجه هم درست شده.
ممنونم که این فایل ها اینقدر خوبند اینقدر تا عمق وجود میرن البته اگه خودمون بخواهیم تا در خودمون جستجو کنیم . به نظرم با نوشتن میتونیم آشغال های زیر مبل را پیدا کنیم . و برداشتن آشغال ها برمیگرده به خودمون.
خدا را شکر میکنم که آشغال ها را پیدا کردم و دارم دونه دونه پاک میکنم . وقت میبره و بعضی آشغال ها سخت چسبیدند اما همونطور که برای استاد شده همونطور که برای بچه های سایت شده برای منم میشه.
خدایا شکرت
خیلی دوستتون دارم
سپاسگزارم
به نام خداوند خرد که هدایت گر من است
سلام استاد حکیم و دانای من
سلام بر مریم شایسته و سلام بر دوستان عزیزم
استاد جانم
این ذهنیت که تغییر بکنه تموم زندگی در تمام جنبه ها تغییر میکنه
پارسال راننده وانت بودم امسال پشت میز نشین اگه این لطف خداوند نیست اگه این پاداش نیست پس چیه
واقعا زندگی از این لذت بخش تر چیه
واقعا عشق از این واقعی تر چیه
اون منو اجابت کرده همه چیز رو از خدای خودم دارم
دیشب یکی از پرسید کار این روزا خوبه گفتم آره گفت خداروشکر با غرور گفتم هرچی هست از خداوند کدوم خدا خدای رب خدای فراوانی ها
الهی شکر واقعا تغییر از ذهن شروع میشه ذهن که تغییر بکنه همه چی تغییر میکنه
من میخوام تغییرات رو بزرگ تر کنم
اومدم دفتر تمرین رو به سه قسمت تقسیم کردم
شکر گذاری جدا
ستاره قطبی جدا
با سناریو نویسی
باورها هم جدا
و چقد روحیم بهتر شده دارم حسش میکنم خداروشکر شوق انگیزه من بیشتر شده الهی شکر واقعا
من دیگه از تغییر نمیترسم هر جا تغییری باشه با سر میرم خو دلش چون توش پاداش هست از طرف خداوند
تغییر ذهنیت واقعیت زندگی انسان رو هم تغییر میده
واقعیت از ذهن شروع میشه
خودم به شخصه هیچ مقاومتی دیگه ندارم تو این زمینه چون الگویی مثل شما دارم استاد عزیزم شما استاد تغییر هستی میخوام هر ثانیه زندگیم در حال تغییر باشه مثل کتاب پنیر واقعا لذت بخشه برای من
نمیترسیدی چکار میکردی واقعا این سوال چقد قدرتمند خدایا شکرت
باید شیوه و رویه کار رو تغییر داد
یادمه توی کارم بهم گفته شد باید بری از این محل کار و چه پاداشهایی نصیب من شد با چه آدمهایی آشنا شدم واقعا از این لذت بخش تر چیه خداوند پاداش میده با این تغییرات
میخوام ی برنامه ریزی حسابی انجام بدم و کلی تغییر تو زندگیم انجام بدم و لذت ببرم و پاداش بگیرم خدا جونم مرسی
استاد از شما هم ممنونم و میدونم میام و از تغییراتی که ایجاد کردم بازم اینجا مینویسم