ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 4 - صفحه 35 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/02/abasmanesh-4.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-02-15 20:29:492024-02-15 20:34:32ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 4شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام به استاد عباسمنش عزیز و خانم شایسته و کل این خانواده ی فوق العاده.
امیدوارم حال همگی عالی باشه.
استاد چه کردی؟ با این فایل چه کردی؟ اول از همه تشکر میکنم که مثل همیشه به موقع و سر به زنگاه به دادم می رسید با اموزه های نابتون. اینکه من اصلا نمیتونم به حد کافی تشکر کنم که شکی درش نیست ولی استاد از صمیم قلبم ازتون سپاسگزارم.
من این چند روزه به شدت حال روحیم و به طبع جسمیم اصلا خوب نیست. و ذهن و فکرم بسیاااار به خاطر دو مسئله ی مهمی که واسم به وجود اومده درگیره. ولی به طور فوق العاده ای به لطف خدای مهربان همش هدایت میشم به فایلایی که قشنگ جواب منه و انگار اصلا شما اینارو گذاشتین که راهنماییم کنید. خدا عجیب غریب داره از طریق شما منو هدایت میکنه. متاسفانه یا خوشبختانه رابطه ی من با همسرم به هم خورد و منو ترک کرد و رفت. خوب بعد از مهاجرت شما فکر میکنید چون خانوادتونم ازتون دورن با این اتفاق دیگه خیلی تنها میشی. رابطم با دوستای ایرانیم هم از چند ماه قبل بسیار کم و کمرنگ شده. تقریبا میشه گفت تنها شدم. ترم اخر دانشگاهمم هست و باید علاوه بر کار روی تز و دفاعم کار هم پیدا کنم که بتونم اینجا بمونم. شهرم رو خیلی دوست دارم و واقعا ترجیحم اینه که نه تنها تو این ایالت بلکه تو همین شهرم بمونم. از بین رفتن رابطم و نگرانی واسه کارو درس به شدت این روزا روم فشار میاره. مدام در حال گوش دادن به قانون افرینشم و دقبق تو قسمتت باورهای قدرتمد کننده و تضعیف کننده ام که شما این فایل رو گذاشتین تو سایت. واااقعا عجیبه واسم چون دقیقا این فایل به هر دو مسئله ی من داره کمک میکنه. استاد در کمال ناباوری شما گفتین اگه تو رابطه ای هستی که میترسی ازش بیای بیرون و خیلی ام خوب نیست یهو یه ایتفاقی می افته و طرفت از زندگیت میره بیرون. گفتین نترس اگه به خدا ایمان داشته باشی اینو میپذری . با ایمان میگی مطمئنا قراره فرد خیلی بهتری بیاد تو زندگیت و روابط بهتری رو داشته باشی. متاسفانه زمان بسیار طولانی ایست که باهم در ارتباطیم نزدیک به 15 سال. ولی همیشه ناراحتی تو روابطمون بوده شاید این ناراحتی ها بیشتر از لحظات خوشی که باهم داشتیم بوده. مخصوصا این اواخر. تا اینکه سرموضوعی منو در کمال ناباوری تنها گذاشت و رفت. با این فایل خیلی آرومم کردین نه صرفا بخاطر یه رابطه ی عاطفی جدید به خاطر اینکه شاید این تغییرات قراره به نفع من باشه. البته که چون عادت به این تنهایی ندارم تحملش سخته ولی بااین نگاه کمی بهتر میتونم حال خودمو بهتر کنم. حتی در مورد تغییرات در کار هم به زیبایی گفتین. من از خداوند خواستم کار مورد علاقم در شرکت مورد علاقم در این شهر رو واسم جور کنه ولی دیگه به اون حد از تغییرات و جابه جایی نمیترسم و نگران نیستم. به خودم میگم من از خدا خواستم دیگه باقیش با اونه اگه مجبور به جابه جا شدن شدم حتما خیریتی درش هست . سعی میکنم با آغوش باز ازش استقبال کنم.
استاد ازتون خیلی ممنونم بخاطر وقتتون بخاطر آموزه هاتون به خاطر اینکه همیشه مثل فرشته ی نجات به دادم می رسید و میاین کمک.
این اگه معجزه نیست پس چیه؟ شما دقیقا راجع به مسائلی صحبت کردین که من یه شنیدنشون احتیاج داشتم. از خداوند متعال سپاسگزارم که منو با شما آشنا کرد تا دستی باشین از دستان قدرتمند خداوند برای هدایت من.
در پناه الله مهربان شاد و سلامت و ثروتمند باشید.
سلام استاد عزیز و خانم شایسته مهربان
چقدر همه چیز دقیق و به موقع هست
چقدر زمانبندی خداوند درست هست چقدر من این فایل رو درست و به موقع گوش دادم و چقدر نیاز داشتم که بشنومش.
. چند روز بود که این فایل رو روی سایت دیدم ولی خب قرار بود الان بشنوم و چقدر خوشحالم که الان اومدم گوشش دادم.
از دیشب یکسری ترس ها در درون من بالا اومده بود.. مثل ترس از بیماری.. ترس از پیر شدن.. و حتی دیشب خواب دیدم که پدرم بهم میگه من چکار کنم که شرایط سلامتیم بهتر بشه و منم که این روزا به سلامتی پدرم فکر میکردم و دوست داشتم کاری براش انجام بدم.. و تمام این موارد ترس هایی رو درون من بالا اورده بود..
و حالا که این فایل رو دیدم.. میبینم من ترس از تغییر داشتم و با وجودیکه قبلا بارها خودم برای تغییرات توی زندگیم اقدام کرده بودم..
مثل تعییر توی شغلم و دقیقا همزمان شده بود با پندمیک..و خیلی راضی بودم از این تغییر..
ولی زمانهایی هم بود که در برابر تغییر مقاومت داشتم مثل تمام سالهای مدرسه که هر 4، سال یکبار، محل زندگی مون تغییر میکرد.. و بعد از دیپلم هم، تغییر محل زندگی از گچساران به شیراز.. و من همیشه مقاومت داشتم.. نسبت به تغییراتی که دنیای بیرون، ایجاد میکنه و ترس هایی برام ایجاد میشد.
ولی دیده بودم جابجایی از شهر کوچیک و اومدن به شهر بزرگتر چقدر باعث رشدم شده بود و ازش خوشحال بودم..
یا تغییر شغلم.. که بستن مغازه م بود و کسبو کارمو آنلاین کردم.. که همزمان شد با پندمیک چقدر خوشحال بودم..
یا تغییر در سبک زندگیم، سبک کسبو کارم، و سبک غذاییم با قانون سلامتی و حتی فکریم.. همه اینها.. واقعا ازشون خوشحالم.
ولی همچنان در برابر رخ دادن چیزهایی که برام تازگی داره.. مثل بالا رفتن سن.. البته که 40 سنی نیست، ولی ترس از تغییر، دوباره بالا اومده بود.. و الان که متوجه این ترس شدم.. که این ترس طبیعی مغز هست و چون ذهن نمیخواد تغییر کنه منو با این ترسوندن ها، میخواست در برابر تغییر مقاومت کنم.
و وقتی روی خودت، روی افکارت، روی سبک زندگیت کامل تغییر ایجاد میکنی، مسلما شرایط بیرونی هم آروم آروم تغییر میکنه و من لازم داشتم این صحبتا رو بشنوم..
مورد بعدی تغییرات کوچیک.. ایجاد کردن
که الان بیش از دو سالی هست که پیاده روی میکنم.. چند روزی بود که دلم میخواست که مسیر پیاده روی رو تغییر بدم.. و امروز هر مثال شما، انگار دقیقا برای من بود.
و حتی تمام شرایطی که رخ میده، به درخواست خودمون اتفاق میفته..
اولین تغییری که خودم بهش نیاز دارم اینه که رویه ترس از تغییر. کار کنم.. به استقبال تغییرات برم.. حتی اگر تغییرات بیرونی، به ظاهر ترسناک و ناخوشایند باشند..بوسیله انجام همون کارهای کوچیکی که مثال زدین و اسفند ماه هم رسید و خونه تکونی میتونه یه تغییر خوبی باشه.
دومین تغییر.. پذیرش هر شرایطی که خداوند برام ایجاد میکنه..این بخش رو باید درون خودم بیشتر تقویت کنم.
سوم به آدم ها نچسبم… نگران این نباشم که چه اتفاقی میخواد در آینده رخ بده.. هر اتقاقی میفته خیر من در همونه. برای اینکه بعدن حسرت چیزی رو نخورم.. همین الان کارهایی که میتونم برای خانواده م انجام بدم رو انجام بدم.
تغییر بعدی
توی کسبو کارم هست که مدل ارائه ش رو باید تغییر بدم. که البته چند وقتی هست دارم توی این مسیر جلو میرم و هنوز دنبال ایده و مسیری که منو هدایت کنه هستم.
یا حتی رابطه ی عاطفی م هم که دقیقا 4 ماهی هست که دستخوش تغییراتی شده و خیلی از این بابت خوشحالم، هر اتفاقی بیفته میدونم بهترین رخ میده
یک روشی که من دارم.. برای عملی کردن کارها توی روتین های زندگیم اینه که همه چیو یادداشت میکنم و توی کارهای روزانه م قرار میدم و عملی میکنم.. اینکه چه عادتهایی میخوام درون خودم ایجاد کنم رو بهمین شکل جلو بردم..
حالا کاری که میخوام انجام بدم اینه که روی این ترسی که تازه متوجه ش شدم بیشتر کار کنم، بهش اگاه باشم.. و خودمو به چالش بکشم.. و به شکل های مختلف تغییرات توی زندگیم ایجاد کنم..یا اجازه بدم جهان تغییراتی که لازم هست رو توی زندگیم ایجاد کنه.
بنویسم از چه تغییراتی میترسم و براش برنامه ریزی و اقدام کنم.
چقدر شنیدن صحبت هاتون حال درونیم رو خوب کرد و به موقع بود. ممنون استاد برای محتواهایی که آماده میکنید و خداروشکر برای حضورتون که کلام تون، روی آدم انقدر اثر بخش هست.
ممنون استاد، شاد و سلامت و موفق و پیشرو باشید️
با سلام به استاد عباس منش و شایسته خانوم تاثیر گذار و همه دوستان معنویم
سوال وقتی که تغییری در روند زندگی شما رخ میده د چه واکنشی نشان میدهید.؟
راستش حالا که خوب نگاه میکنم به زندگیم. همیشه و همیشه از تغییرات فراری بودم .تغییرات کوچک برام سخت نبود مثل تغییر دکوراسیون یا نوع غذا .اما چالشم و مقاومت زیادم در تغیییرات بزرگ بود .دچار استرس میشدم و فقط منفی های موضوع تو ذهنم میومد .
یادمه سالها پیش که محل خدمتم در یکی از شهرستانهای اطراف شهر محل زندگیم بود. یه روز بی مقدمه نامه مدیر کل به من ابلاغ شد که محل خدمتم عوض شده و باید بیام مرکز در اداره کل مشغول بکار بشم اونم واحد مالی که اصلا با کارم مطابقت نداشت .شاید باور نکنید چهار روز گریه کردم و با همکارا با اینکه از قبل میشناختمشون اوکی نبودم و استرس داشتم .بعد از چها روز دلو بدریا زدم رفتم و از مدیر کلمون خواستم منو برگردونه سر جای قبلیم .حالا چند نفر بمن خندیدن و… که بماند .آخه موقعیت جدید هم از نظر رشد درآمدی ، لول کاری و خصوصا بودن در نزدیکی خونه ما عالی بود و من با نپذیرفتن تغییر همه را از دست دادم و تا ده سال بعدش نتونستم انتقالی بگیرم و از مزایا استفاده کنم . باورهای اشتباهم فقط افکار منفی و ترس آور بمن القا میکرد .آخر کار هم تقصیرو انداختم گردن خدا که او نخواسته وگرنه جور میشده .امیدوارم با راهنمائی های استاد و فایل های بی نظیرشون تغییرات اساسی در باورها و افکارم رخ بده و نتایج عالی بگیرم و بیام و اینجا با شما خوبان به اشترا ک بذارم .
به امید آن روز نزدیک….
استاد عزیز و سرکار خانم شایسته ی گرامی سلام و عرض ادب و احترام
امیدوارم هر لحظه تون شاد و سرشار از احساس شکرگزاری باشه
ممنون و سپاسگزارم از تیم عباسمنش بخاطر گسترش این آگاهی های ناب و از خانواده ی بزرگ عباسمنش بخاطر انجام به موقع تمرین ها که به استاد عباسمنش انرژی میده تا ادامه ی این فایلهای زیبا رو برامون آماده کنن
استاد جان
من به طور کلی وقتی به زندگیم نگاه میکنم با تغییرات مثبت موافق و بعضی تغییرات منفی رو بخاطر سختیهایی که در مسیرش برام اتفاق میافته خیلی دوس ندارم
ولی اینو دوس دارم مدام در حال تغییر باشم
و جای ثابت و تکراری رو اصلا دوس ندارم
حتی تا الان بارها شده شغلمو عوض کردم و جاهای مختلف وآدمهای مختلف رو امتحان کردم
اما سوال بعدی:
که چه تغییراتی در گذشتتون رخ داده که نتایجش خوب بوده؟؟
من قبلا که با قوانین آشنایی نداشتم از در و دیوار میخوردم و از زمین و زمان شکایت میکردم، غیبت میکردم، تهمت میزدم، اما به لطف خدای عزیزم بزرگترین تغییر از خودم شروع شد
و کتاب 4میثاق رو خوندم و با خودم عهد کردم سعی کنم
1 با کلام خودم گناه نکنم
2 هیچی رو به خودم نگیرم
3 پیش داوری نکنم
4 بیشترین تلاشم رو بکنم تا اون سه تا کار بالا رو انجام بدم…
بعد از تغییرِ خودم، اتفاقهای زیبا یکی بعد از دیگری خودشو بهم نشون داد و زندگیم روز به روز بهتر و بهتر و بهتر شد
نتایجی که داشتم :
آرامشم به شدت زیاد شد
سلامتیم به شدت زیاد شد
از لحاظ مالی همیشه پول داشتم
خیلی از چیزهایی که دوس داشتم و میخواستم خریدم
خونه ساختم
تو شغلم ارتقا پیدا کردم
و…
و فقط و فقط همه ی اینها با تغییر نگرش وشخصیت خودم اتفاق افتاد
دقیقا همینطوره استاد
شما درست میگید
ما همه میدونیم کجای زندگیمون باید تغییر ایجاد بشه ولی نمیدونم چی این وسط مانع تغییر میشه
ترسه؟ نمیدونم
تنبلیه؟ نمیدونم
حقه ی ذهنه؟ نمیدونم
دلایل عقله؟ نمیدونم
شاید هم هنوز وقتش نرسیده که تغییراتِ آگاهانه انجام بشه و زندگیمو از این رو به اون رو کنه…
اما
استاد عزیزم
من از امروز سعی کردم سحرخیزی رو تو برنامه ی زندگیم بزارم
و باز اولین تغییر رو آگاهانه و از خودم شروع میکنم و مطمئنم زندگیمو به شدت تحت الشعاع قرار میده و نتایج خوبی برام داره
امروز یک ربع زودتر بیدار شدم از ساعت 4ونیم تا 5ونیم بیدار موندم و الان انرژیم فوقالعادس
خدای عزیزم سپاسگزارم
به نظرم من باید در مورد خودم این تغییرات رو انجام بدم
1 یه کم شادتر بشم
2 ورزش رو تو برنامه ی روزانه قرار بدم
3 یه کم بیشتر کتاب بخونم
اینا تغییرات خودمه
در مورد مسائل مالی هم یه سری تغییرات آگاهانه ایجاد کردم که امیدوارم ادامه دار باشه
یعنی ماهانه یه خورده پول پس انداز میکنم که وقتی زیاد شد بتونم سرمایه گزاری کنم
در مورد مسائل شغلیم هم تازه ارتقاء گرفتم و به زودی به لطف خدا بازهم ارتقاء میگیرم
در مورد جمله ی تاکیدی بنظرم این جمله ی قشنگیه
که
جهان هرلحظه در حال تغییره و به عبارتی خداوند خودِ تغییره
استاد جان
امیدوارم بتونم با توجه به زیبایی ها و نکات ارزشمند شما و کامنتهای خوب خانواده ی عباسمنش هر روز بهتر و بهتر و بهتر بشم
دوستون دارم
شاد باشید و شکرگزار
به امید دیدار
به نام خدای مهربان
إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَومٍ حَتّىٰ یُغَیِّروا ما بِأَنفُسِهِم
سلامی گرم و دلچسب از تو دل یه زمستون قشنگ به استاد بینظیر خودم و مریم بانو شایسته مهربان و دوستان خوبم
شب و روزتون بخیر و شادی
وقتی تغییری در روند روتین زندگی شما رخ میده چه واکنشی نشان میدهی
بحث تغییر و مقاومت های ذهن برای حفظ حالت قبلی
خدا رو شکر جدیدا خیلی اگاهانه دنبال تغییر هستم و خودم دوست دارم، هم از درون تغییر کنم و هم زندگیم تغییر کنه و یه روند جدیدی رو شکل بدم و کاملا متفاوت از قبلم باشم و زندگی کنم
قبلا خیلی مقاومت داشتم نسبت به تغییر و ذهنم همیشه بهونه میاورد، بهونه های بیجا که بیا و ببین و همیشه میخواست شرایط قبلیش رو حفظ کنه و خوب معمولا موفق هم میشد. اینکه میگم قبلا منظورم تا همین چند ماه پیش هست.
خدا رو شکر الان دیگه از اون مقاومت های بی مورد و بیجا وسفت سختش دیگه خبری نیست
و خیلی خیلی راحتتر میتونم متقاعدش کنم که کل جهان داره تغییر میکنه
و اگه ثابت باشیم و تغییری نداشته باشیم و بخوایم توی همون دایره امن قبلی زندگی کنیم شرایط فقط سخت و دشوار میشه.
و اصلا قانون جهان هستی این هست که تغییر کنیم و رو به بهبود و رشد و تکامل حرکت کنیم تا اوضاع همیشه برامون بهتر و بهتر بشه
شاید اولش کمی سخت باشه ولی عوضش پاداش های خوبی رو به همراه داره. هم توی مسیر و هم توی پایانش
من هرچی این مقاومت ذهنم رو کم و کمتر کنم یه جورایی هدایت میشم به قدم ها و تصمیماتی که با برداشتن اون قدم ها، نتایج ده ها برابر بزرگتر جهانو دریافت میکنم
چون خود جهان داره تغییر میکنه، تغییر به سمت بهبود به سمت رشد و تکامل، به سمت پیشرفت و بهتر و عالی تر شدن
و خود جهان از تصمیمات و اقدامات من برای تغییر و بهبود حمایت میکنه و یه جورایی خودش شرایطش رو برام فراهم میکنه و قدمای بعدی رو بهم نشون میده
فقط به این شرط که من مقاومت از خودم نشون ندم، شک و تردید نداشته باشم و با این روند جهان خودم رو هماهنگ کنم و با نشونه های خدا قدم به قدم جلو برم و نخوام ثابت بمونم و دست از حرکت بکشم
وقتی من قدم به قدم و اروم اروم خودم رو تغییر میدم و رو به جلو حرکت میکنم دیگه ذهن هم نمیتونه مقاومت کنه چون قانون تکامل جهان رو هم رعایت کردم
خوب تا اینجا چند تا عبارت تاکیدی هم نوشتم ولی میخوام یه چند تا دیگه عبارت تاکیدی بنویسم
خداوند از تغییر من داره حمایت میکنه
یک نیروی برتر و بالاتری، داره این مسیر تغییر من رو مشخص میکنه و منو توی این مسیر قدم به قدم هدایت میکنه
خداوند خیر مطلق هست و جز خیر و خوبی و زیبایی های بیشتر چیز دیگه ای برای من نمیخواد
خداوند با تغییر روتین زندگی من، داره ظرفم رو بزرگتر میکنه برای دریافت نعمتهای بیشترش
من توانا هستم که خدا شرایط تغییر و پیشرفت رو برام فراهم کرده و این خبر خوبیه
کل جهان هستی در حال تغییر هست و من با تغییر کردنم دارم خودم رو هم راستا میکنم با منبع خیر و خوبی خداوند
خداوند از اینده ها خبر داره و با تغییر در زندگی و شرایط الانم، داره منو اماده میکنه برای اینده های زیبا و پر نعمتش
استاد نازنینم و خانم شایسته عزیز ازتون بینهایت سپاسگزارم
وجود شما خیر و برکت زندگیمون هست
سلام به استاد عزیزم ومریم جان .
خدا قوت .ممنونم به خاطر این فایل های بینظیرتون که در حد یک دوره ی آموزشی ارزشمند هست.
وقتی فایل اول رو گذاشتید روی سایت یک بار گوش کردم .ولی ننوشتم وتمرین انجام ندادم.
چند روز بعد بهم گفته شد مگه نمی خواستی احساس لیاقتت رو بهبود بدی برو وفایل هارو کار کن.
خداروشکر می کنم که حالا توی این مسیر با شما همراه شدم.
این فایل جاییه که باید استپ کنم اونقدر باهاش کار کنم تا بتونم اون تغییری که لازم دارم رو ایجاد کنم.
به خاطر ذهن بینهایت کمالگرایی که دارم که مدام می خوام همه ی کارهارو باهم انجام بدم وقتی با تغییر هم مقاومت داشته باشه دیگه ببین چه می کنه.همه کاری رو انجام میده به جز اون کاری رو که باید انجامش بده.
حالا تغییری که من باید انجام بدم موندن روی این فایل کار کردن وتمرین کردن وقدرتمند کردن ذهنمه تا:
اولا سراغ فایل های دیگه نرم تا بتونم ذهنم رو با گوش کردن به این فایل و استفاده از عبارات تاکیدی اونقدر قدرتمند کنم که منجر بشه به انجام کار درست(تغییری که لازمه انجام بدم)
ثانیا اون کاری که باعث تغییر در شرایط بیزینسم میشه که آماده کردن فایل های آموزشی هست وذهنم داره ازش فرار می کنه رو انجامش بدم.
وقتی تمرینات رو انجام دادم و مثال هایی رو که ذهنم داشت از انجامشون فرار می کرد رو نوشتم دیدم اکثرا به علت ترس از آشنا نبودن با اون کار خاص بود .اولش ذهنم اون کار رو خیلی در نظرم بزرگ وسنگین جلوه میداد ولی حالا که نگاه میکنم میگم خوب اصلا سخت نبود ویا چیز خاصی نبود.
مثل وقتی می خواستم برم یک رم بخرم ( چون اصلا از کارهای کامپیوتری و ابزار وجوانبش سر در نمی اوردم وفکر میکردم اگه فروشنده چیزی ازم بپرسه ومن گند بزنم چقدر بد میشه که بر میگرده به ترس از اشتباه کردن.
یا وقتی برای اولین بار می خواستم از سمباده لرزون استفاده کنم چقدر کارم رو عقب انداختم بعد از انجامش دیدم با با اصلا چیزی نبود .باز هم به خاطر این بود که می ترسیدن خرابکاری کنم.
یا اولین باری که می خواستم از سمباده گردون استفاده کنم.
یا وقتی می خواستم اولین بار یک کار منبت رو به دور از نظر استادم وتوی خونه به تنهایی انجام بدم.
همه ی این تجربه ها هر چند کوچولو کوچولو تغییراتی رو در جهت رشد من داشته.
حالا باید برم تو دل یک ناشناخته ی جدید.یک تغییر جدید که مدت هاست میدونم باید انجامش بدم ولی عقب میندازم.
استاد جان ممنونم به خاطر این هدایای گرانقدرتون.عاشقانه دوستتون دارم.
به نام آرامش بخش دلم
سلام استاد خوبم
بازم ممنونم بابت این فایل فوق العاده
خدایاشکرت
از تغییراتی که داشتم بگم …
من در کار قبلیم خیلی به حرفها و تعریفاتی که از سمت صابکارم از من میشدوابسته شده بودم و در ذهن من بت شده بودن
و هر کاری که میگفتن من انجام میدادم چون فکر میکردم بهترین راه همینه
انگار که کنترل ذهن من دست اونا بود
بعد کم کم دو نیرو جدید گرفتن
که بعدش رفتارشون با من عوض شد
توهین و مسخره کردن من براشون عادی بود و بسیار با لحنای بد صحبت میکردن بامن
من تایم صب و عصرم برایه کارم بود و تایمهای که خونه هم بودم مخصوصا قبل خواب و بعد بیداری
تمامی حرفا ورفتاراشون تو ذهن من میچرخید
مثل کابوس بود
اولش فک میکردم بخاطر نیروهای جدید و باعثش اون دو نفر هستن
ولی متوجه شدم که این دوفرد بت زندگی من شدن… ومن هیچ اخیتاری از زندگیم ندارم
و زندگی کاملا دست اوناس
حتی جوری شده بود ماهای اخر که میدیدن حال روحیم کاملا تغییرکرده و میگفتن که حالت اگ خوب نیست بخاطراینه که ما کمتر کنارت هستیم و اگه باهات صحبت کنیم بهتر میشی
همون لحظه بعد شنیدن این جمله
انگاری که چند لحظه خاموش شدم
دوباره روشن شدم
به خودم گفتم مگه این خداس!…
من با فایلهای شما اشنایی داشتم ولی دور شده بودم از سایت و شما
همون روز شروع کردم دوباره گوش دادن به فایلهای رایگان ،(دوره عزت نفس رو خریده بودم از قبل ولی چون هم فرکانسش نبودم سمتش نرفتم)
و هر روز در محل کارم شروع کردم به شکر گزاری نوشتن به سبک خودم ،چرا میگم سبک خودم،(چون اون دو نفر به روش خاصی شکر گزاری میکردن و به منم گفته بودن و منم انجام میدادم ،و بعد از چند وقت شکرگزاری برای من مثل عذاب شده بود )
و تا رسیدن به اونجا فایلهای شماروگوش میدادم
این جملرو هر روز میشنیدم از شما
( ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است)
من با اینکه میدیدم دارم زجر میکشم اونجا وگریه میکردم .،اما به خودم میگفتم نه از پسش برمیام و حل میشه ،درست میشه مثل قبل
اما خب نشد
و خداروشکر که نشد
و بلاخره اون شکر گزاریهای هر روز جواب داد
و من تصمیم گرفتم برم بگم که دیگه نیستم
همین که بهش فکر کردم حس ازادی بم دست داد
و با حس خوب اونجارو ترک کردم
و براشون ارزوی موفقیت دارم
دقیقا همون شب تو خونه دور افتخار و ازادی زدم کلی شاد بودم خیلییییییی احساس عالیه بود
خدایا شکرت
با اینکه به پولش نیاز داشتم ولی ارامشم مهمتر بود
خودمو پیدا کردم با فایلهای شما
بعد از اون روز ک دیگه نرفتم
درهای خوشبختی پشت سر هم باز شد
دوتا سفر عالی رو تجربه کردم که خیلیییی بینهایت به من خوش گذشت اونم فقط بعد حدودا یک ماه
با اینکه سر کار نبودم ولی هرچی میخواستمو پولش جور میشد که داشته باشمش
و مهمتر از همه ارامش و ازادی بود که داشتم
و الانم مشغول کار جدیدم هستم که از همه لحاظ برتری بر اون قبلی داره خداروشکر
هم محیطش هم ادمهاش هم درامد و همه چی… درامد من پنج برابر شد ،و هدایت شدم به دیدن سفر به دور امریکا و خرید دوره 12 قدم که الان قدم چهارمم و بهترینها داره برای من رقم میخوره
اخیش که چقدر الان حالم خوبه
خب تغییراتی که میخوام انجام بدم ..
زمان بزارم برای حرفه ای شدن در استعدادی که دارم و علاقمه
قدم بردارم برای کسب و کار خودم
جملات تاکیدی:
کاری که امروز انجام میدم آیندمو میسازه
من لیاقت بهترینهارو دارم پس باید شروع کنم
دوستون دارم
به امید دیدار
به نام خدای مهربان
سلام استاد عباس منش و خانم شایسته عزیز
سلام به همه بچه ها
ذهن همیشه سعی میکنه توی محیط امن توی شرایط تکراری بمونه اینو همه ما تجربه کردیم اصلا دوس نداره ذهن خودشو به چالش بکشه . این روال همیشه جلوی پیشرفت خیلی انسان ها و خیلی اتفاقات رو گرفته
مثل شرکت نوکیا که استاد مثال زد
برای رشد جهان تغییرات لازمه برای اینکه پیش بره و برای همین جهان همیشه در حال پیشرفته
همیشه استاد میگفت ما باید تغییر کنیم تا قبل اینکه جهان مارو مجبور کنه به تغییر ما خودمون تغییر کنیم تا پیشرفت کنیم . نه اینکه اونقدر تغییر نکنیم تا زیر چرخ دنده های جهان له بشیم
ما باید اگاهانه هربار درحال تغییر باشیم . مثال خود استاد که توی قم وقتی کلوپ داشت تغییر را شروع کرده تا باز به پیشرفت ها و موفقیت ها برسه و توی محیط امن نمونده .
اگر استاد تغییر نمیکرد و توی همون قم میموند این همه تجربه های قشنگ و پله های پیشرفت را طی نمیکرد . روزی به این پیشرفت نمیرسید .
استاد به قول شما اگه ما توی قایق نشستیم و داریم توی دریاچه ها قایق سواری میکنیم تغییرها رو باید بوجود بیاریم بریم از دریاچه ها به سمت اقیانوس ها و بیشتر لذت ببریم
تغییرات میتونه دنیای شمارو جدیدتر و بهتر بکنه
سوال چه تغییراتی در گذشته در زندگی شما رخ داده …..
جواب
تغییری که در کسب و کارم شکل گرفت و منو خیلی رشد داد همین تغییرات در دکوراسون و جنس های من بود
من قبلا همیشه به این فکر بودم که سبک دکوراسیون و نمای فروشگاهمو همیشه به روزتر کنم یادمه همیشه یه نوع جنس میفروختم و همیشه با تعداد کم مشتریم خودمو قانع میکردم که خب این کسب و کار توی این خیابون نهایتش همینه و با اینکه دوس داشتم فروشگاهمو بروزتر کنم ولی میگفتم نه نیاز نیست آخه تغییرات چرا همین بد نیست میگذره ، یادمه هرماه و هرسال این شکل میگذشت تا رقیبی درست روبروی من فروشگاهی باز کرد که کلا اصلا جوری شروع کردم به تغییرات شروع به تغییر دکور شروع به تنوع اجناس و… که شدم یکی از برندهای شهرمون و الان میگم اگه تغییری شکل نمیدادم شاید توی اون ذهنیت له میشدم و این اتفاقات باعث شد من خیلی مشتری های جدید خیلی اجناس جدید باهاشون اشنا بشم و تجربه کاریم بالا بره و درامدم رشد کنه .
تغییر دیگه ای که در زندگیم رخ داد تغییرات در ارتباطات من بود و عزت نفس من تغییر پیدا کرد . من همیشه ازینکه یه آدم معمولی هستم و نباید خیلی برای خودم تغییرات ایجاد کنم و باید با همین افکار بمونم و یه نوع سبک لباس بپوشم و خیلی جاهارو نمیرفتم چون فکر میکردم شخصیتم پایینه و به اون محیط ها نمیتونم برم خودم رو از خیلی امکانات دور میکردم و بعد شروع کردم روی خودم کار کردم با دوره های استاد شروع کردم پله پله با تغییر در طرز فکرم ، تغییر در تفکراتم، باعث شد عزت نفسم بیشتر بشه و الان خیلی حس خوب دارم شخصیتم خیلی بهتر شده اینو توی ارتباطاتم میبینم و خیلی عزت نفسم بالا رفته .
استاد کتاب چه کسی پنیر منو جابجا کرد واقعا کتاب خوبیه این کتاب و حرفهای شما همیشه توی ذهنم هست که چیزهای جدید امتحان کنم از تغییرات فرصت های جدید پیدا کنم و چیز جدید یاد بگیرم و پیشرفت کنم از سفر به جاهای جدید و …
تغییرات همیشه کمک میکنه من پیشرفت کنم
در دل تغییر فرصت هایی است برای پیشرفت و یادگیری
این جمله چقدر قشنگ بود این تغییر را خدا ایجاد کرده که مارو به سمت پیشرفت ببره چون باعث بزرگ تر شدن و پیشرفت ما میشه
تغییر فرصت جدیده یه پیشرفته .نمیشه جلوی تغییر گرفت جهان در هر لحظه در حال تغییرات هست در هر زمینه اگر مقاومت کنیم نشون میده باورهای محدود کننده داریم و خیلی از فرصت های خوب رو از دست میدیم .
و خیلی بهتره که خودمون بریم توی دل تغییرات
بنام خدای مهربان
سلاام ب همگی عزیزانم
سوال این قسمت:
وقتی تغییری در روند روتین زندگی شما رخ می دهد، چه واکنشی نشان می دهید؟اولش ب شدت ذهنم مقاومت میکنه بعد ک بهش فکر میکنم آروم آروم میپذیرمش
ی جورایی منطقیش میکنم برای ذهنم البته بعد ی مدت
خواه تغییراتی سطحی مثل تغییر دکوراسیون، غذا و … باشد یا تغییرات جدی تری مثل تغییر در منبع درآمد، محل زندگی، رابطه عاطفی و …
تو روابط من هنوز مشکل دارم یعنی هنوز در مداری هستم ک کسی تو دور و برم حرفم و نمیفهمه و همه میخوان من تغییر کنم خخخ
و خودخواه نباشم
تازه چند روز پیش ی پیشنهاد ب ظاهر وسوسه انگیز بهم دادن ک تو بیا قسم بخور ک عباسمنش و کنار میزاری
تا ماهم ی گوشی خوب برات بگیریم
ک بلافاصله گفتم نمیخوام
خداروشکر تواین مورد میدونم ک مسیرم درسته و انتخابم هم هدایت خداوند بوده
ک اصلا نمیخوام تغییر بدم خودمو
ب امید خدا و باهدایت خودش میخوام تا آخرین لحظه ی عمرم تواین مسیر باشم
تو رابطه با جنس مخالف نیاز بود تغییر بدم خودم ولی مقاومت کردم
ک بعد مجبور شدم ک تغییر کنم
و برای اینکه تغییر کنم اولین فکری ک ب ذهنم رسبد و عملی کردم ، قبل آشنایی با این مسیر
و اونم این بود ک حداقل ب خودم فرصت بدم ک با جنس مخالف ارتباط برقرار کنم حرف بزنم .
خودم و خواسته م و بهتر بشناسم
ک این تو دنیای واقعی برام امکان پذیر نبود چون من آدمش نبودم ک برم با ی پسر دوست بشم
خلاصه عضو گروه های چت شدم
و نزدیک 2سال و خورده ای
گروه چت داشتم و ارتباط هایی شکل میگرفت ک دلخواه من نبود
و خیلی بهم کمک کرد تا بفهمم چی میخوام خواسته م چیه
و بعد هدایت شدم ب ی گروه شکر گزاری ک روزهای اول فقط پیام هارو میخوندم و حالم بهتر میشد
بعد شروع کردم ب نوشتن همون شکر گزاری ها و تمرین شکرگزاری 21روزه
اینقد مینوشتم ک دستم درد میگرفت خخخ
و احساسم بینظیر بود
پراز حس خوب شده بودم
و حتی از ادمین فعالتر بودم
تا اینکه خداوند شخصی و فرستاد پی وی من ک ایشون شاگرد استاد عباسمنش عزیزم بودن
و با دست و دلبازی تمام، هرآنچه یادگرفته بودن بهم یاد دادن
و من رشد کردم هرروز حالم وانرژیم بهتر و بهتر میشد
تا اینکه من شرک ورزیدم و چسبیدم ب دستی ک خدا فرستاد
حسم بهم میگفت باید رهاش کنی
ولی من مقاومت کردم و بعد چن ماه ک رهاش کردم و تغییر کردم
و از خدا درخواست کردم ک هدایتم کنه ب یک استاد توحیدی ک باعشق بهم آموزش بده
و دوستان توحیدی داشته باشم ب راحتی هدایتم کرد ب سایت
یعنی استاد وسایت پاداشی بود ک خداوند بابت تغییرم بهم داد
آیا در برابر آن تغییر مقاومت می کنی یا با آغوش باز از آن تغییر استقبال می کنی؟!قبلا ک خیلی مقاومت میکردم
مث وقتی ک استاد کوتاهیم عوض شد کلی شاکی شدم و رفتم ب مدیریت سالن گفتم چرا این اتفاق افتاده
و همه ش میگفتم این استاد چیزی بلد نیست
ک درآخر متوجه شدم ایشون مدل های جدید و عالی و ب راحتی و زیبایی آموزش میدن در صورتی ک استاد قبلی آموزش هاش قدیمی شده بود
الان ی کم بهتر شدم یعنی دوزش کمتر شده
و گاهی هم استقبال میکنم
من ب جز خیاطی توانایی های دیگه هم دارم ک ازش ثروت بسازم ک اونم آرایشگری هست
قبل پندمیک من تو سالن کار میکردم و تازه اسم در کرده بودم
دوره کوتاهی رفته بودم
دوره بیسیک و گرفتم ک با خونه نشین شدنم گذاشتمش کنار
چون مدارم مناسب نبود برخوردهای خوبی باهام نمیشد احترام دریافت نمیکردم مسخره میشدم
حتی نماز خوندنم هم
اون موقع تو محرم فقط نوحه گوش میدادم خخخخخ
و بندگان خدارو عاصی کرده بودم
باورم این بود ک من چون نماز میخونم ب خدا نزدیک ترم در صورتی ک اونها موفق تر وشاد تر بودن و من همیشه ی خدا هشتم گروعه نهم بود
فک میکردم خدا اونارو دوست نداره چون عاشق پولن و ب راحتی پول درمیارن
و همیشه تو ذهنم قضاوت و محاکمه شون میکردم
چ باورهایی داشتم خداای من
خلاصه من ک درحال حاضر الان 4ساله ک اومدم تو لاین خیاطی
هنوز ی درآمد ثابت حتی 200هزار تومن هم ندارم
چون نشستم تو خونه منتظرم ک خدا شرایط و برام درست کنه
کارمو آماده کنه
و ی گونی پول برام بفرسته دم در خونه
من خیاطی و دوسدارم و کار با مو رو هم دوست دارم مخصوصا کوتاهی
برای پیشرفتم تو خیاطی و انتخاب شاخه ای ک توش فعالیت کنم
هدایت شدم ب دوره مجلسی
چون باورم این بود ک پول تواین لاینه
الان ی اتفاق جالب یا شاید ی نشانه س برای من افتاده
سایتی ک آموزش های مجلسی روش هست فیلتر شده و من دسترسی ندارم بهش
و باخودم گفتم حتما خیریتی تواین اتفاق هست برای من این ی نشانه س
بعد چن روز ک دیگه نتونستم آموزش هارو ببینم
و گوشیمم خیلی زود شارژ خالی میکنه و حافظه ش پره
و جواب درخواستی ک برای گوشی دادم
این بود ک این مسیر و بزارم کنار تا برام گوشی بگیرن
ک این پیشنهاد باعث شد خیییلی بهم بربخوره ک زکی خانم ببین 4ساله داری وقتتو تلف میکنی
ن درآمدی داری
ن مغازه ای
و ن جایی مشغول شدی
حتی نمیتونی برای خودت ی گوشی بخری
خیر سرت شاگرد استاد عباسمنشی
این همه دوستان نتیجه گرفتن
ولی تو چی
خلاصه برآن شدم ک برم دنبال کار ک حداقل ی ورودی مالی داشته باشم
ک رفتم تو دیوار نگاه کردم هدایت شدم ی یک سالن تازه تاسیس آرایشگری ک دعوت ب کار کرده
و این فایلم اومده بود روسایت ک بیشتر مصمم شدم ک حتما خیریتی تواین جریان هست و هدایت خداست
ک ب امید خدا میخوام برگردم تو لاین آرایشگری حداقل یک ماه کار کنم ببینم
چطوره
و حسم داره بهم میگه قراره کلی اتفاقای خوب بیفته برام
ک
آیا آن تغییر را فرصتی برای تجربه های جدید، ورود به دل ناشناخته ها و رشد و پیشرفت می دانی یا به چشم “اختلال در زندگی ات” به آن نگاه می کنی؟!
ب شکل ی اختلال تو زندگیم ک مشکلی هست
ولی اخیرا یاد گرفتم از ی زاویه دیگه نگاه کنم
و ب خودم میگم حتما خیریتی تو این ماجرا ست
سلام و درود
یکم اروم تر برو تا من هم برسم
من از پروفایل شخصی ات ، زمانی که پیام در سایت میزاری ، لینک ایمیل بفرست برای من را فعال کردم
دختر زیبا و عالی
خیلی خیلی عالی واقعا لذت میبرم
شده تا ساعت 3 صبح میشنم پای کامنت ها و یا جوابی که به کامنت ها دادی
باز تموم نمیکنم دیشب یعنی پشت سیستم خوابم برد
از همه قسمت های سایت ایمیل الارم خانم زیبا دریافت میکنم
من هم نشانه برای خودم گذاشتم از هر قسمتی بیاد خود فایل و کامنت ها و توضیحات انرا میخونم
فعلا هم فقط برای شما کامنت مینویسم
و کامنتها را میخونم و تاییدشون میکنم
فعلا هیچ فعالیت اساسی در سایت با اینکه کلی دوره و کلی نتیجه گرفتم اما در سایت هیچ ردپای از خودم ندارم
دوست دارم بینظیری ازت یاد میگیرم خیلی
نمیدونم چند سالت هست
دست به هر کاری میزنی طلا بشه
یه زره هم به من رحم کن اروم برو برسم کلی کامنت مونده
عاشقتم
روز و روزگارتان شاد باشه عزیزم
شوخی کردم با همین فرمون برو جلو من باید سرعتم بیشتر کنم
کلی انرژی میگیرم
بدرود
بنام خدای مهربان
سلااام ب شما دوست عزیزم آقا محمد گل
سپاسگزارم ک وقت گذاشتین و باعشق برام نوشتین ،نمیدونید چقددد انرژی گرفتم از نقطه ی آبی ک برام روشن کردین
قلبم و لبریز از حس خوب کرد
سپاسگزار خداوندم بخاطر وجود دوست ارزشمندی چون شما، منم کامنت های خیلی از دوستان و پی گیری میکنم و انرژی میگیرم و انگیزه برای ادامه مسیر
چقد خوشحال شدم ک گفتین کامنت های من براتون مفید بود خداروشکر پیامی ک از کامنت شما دریافت کردم این بود ک گاهی برگردم
و کامنت های خودم و بخونم ک از کجا شروع کردم چقد تغییر کردم و ببینم ک چقد عمل کردم ب تعهدهام
خیییلی ازت ممنونم بابت لطف و محبتی ک ب من داشتی دوست خوبم
الان ساعت 22:22هست
من این ساعت و خییلی دوسدارم و ی نشونه س برام
محمد جان منم شمارو دوست دارم
خیلی جالبه منی ک هیچ وقت شما و دوستان عزیزم در سایت و ندیدم
ولی انگار سالهاست همو میشناسیم
و حس خیلی نزدیکی داریم بهم واینکه خیلی از حس ظنزتون خوشم اومد کلی خندیدم کلی تحسینتون کردم خدا خیرتون بده واقعا
من متولد2آبان 1370هستم واز آشنایی باشما خرسندم
خیلی ممنونم بابت دعای قشنگت ان شاالله ک 1000برابر انرژی ک برام فرستادی برگرده بهت
و ابنکه خییلی ممنون ازت بابت اینکه وقت ارزشمندتو میزاری و کامنت های منو میخونی:))
برات بهتربن هارو از الله یکتا میخوام
واینکه عاشقتممم:))
برداشت من از این جلسه
تغییر
شمشیر دولبه ای که اگر در برابرش مقاومت کنی، اینقدر سخت و سختر میشه که در نهایت له میشی ولی اگر همراهش بشی بعد از مدت کوتاهی نربادنی برای موفقیت خواهد بود.
اما دیدن حالت دوم در یک تغییر یه هنره که اکتسابی هست.
برای من اگر تغییر در مسیر توانایی هام ومهارتم باشه راحتتر باهاش کنار میام در غیر اینصورت به سختی باهاش کنار میام و بهم فشار میاد.
اما اخیرا خودم تغییری در زندگی ایجاد کردم، قبل از اینکه زندگی مجبور به تغییرم کنه. من اضافه دارم و حدود یک ماه هست که با رژیم غذایی شروع به کاهش وزن کردم نتایج خوبی بدست آوردم. قبل از اینکه دچار کمردرد و دیابت و … بشم.
اما همانطور که استاد گفت اگر کسی از خودم در مورد تغییری که باید در زندگی بوجود بیاد بپرسه بدون معطلی میگم شغلم. در حال حاضر کارمند یک اداره نیمه دولتی هستم که اصلا از محیطش راضی نیستم، درآمد پایینی هم داره که داره کمتر میشه ولی ترس از تغییر و خارج شدن از محیط امن باعث شده که تلاشی. برای تغییر نکنم. محیط امن من در حال حاضر امنیت شغلی و حقوق ثابت سر ماه هست.
اما نظر منطقم در مورد وضعیت و فکرم.
نمی خوام اینجا حرف زشت بزنم ولی مجبورم بنحوی حس و حالم رو بگم.
منطق: ای (شماره دو) توی این نقطه امنت، بنده خدا کدوم امنیت شغلی!!!! هر جا بگی میخوام با چندرغاز حقوق براتون کار کنم تا آخر عمر باهات قرارداد می بندن . حقوقت هم که هنوز ندادن خرج میشه.
من: خوب باشه حالا چکار کنم؟! کجا برم!
منطق: هول نشو و عجله نکن. اول از تغییر نترس و بخواه تغییر کنی. دوم باور داشته باش که جای بهتری با حقوق بالاتر وجود داره. سوم با حال خوب سرکار برو و زندگی کن. چهارم رو هم بسپار به قانون.
نمی دونم چی شد که کامنتم شکل گفت گو گرفت ولی لازم هست که بگم منطق فعلی من نتیجه ی حضور در این سایت و استفاده از دوره های اون هست.
–من از تغییر استقبال می کنم
–تغییر باعث پیشرفت من می شود.
–من توانایی مواجه شدن با تغییر و استفاده مثبت از اون رو دارم.