ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 5 - صفحه 10 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/02/abasmanesh-5.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-02-20 08:13:572024-02-20 08:31:07ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 5شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام رب العالمین
سلام استاد عزیزم
خدا رو شاکرم که توفیق درک آگاهی های این فایل را به من عطا فرمود انشاالله با عمل به آگاهی هاش سپاسگزار خواهم بود انشاالله
آیا فکر میکنید با تمرین و تلاش در مواردی که الان مهارت ندارید میتونید خیلی پیشرفت کنید؟ بله چون مثال عینیش رو دیدم افرادی که در زمینه ای استعداد نداشتن ولی بعد موفق شدن
نکات مهم:
هر چقدر قانونو درک کنیم تکامل رو درک کنیم متوجه میشیم که رسیدن به هر خواسته ایی امکان پذیره و در هر موضوعی اگه تلاش کنیم حرکت کنیم باور و توکل داشته باشیم پیشرفت میکنیم و لاجرم نتیجه میگیریم
اگر برای پیشرفت و یادگیری هر موضوعی باور درستش رو بسازیم روشی که بهتر یادش میگیریم رو پیدا کنیم ایمان توکل داشته باشیم و حرکت کنیم هر روز خودمون رو بهبود دهیم لاجرم موفق میشویم
دلیل توقف افراد در زمینه ای که استعداد داشتن اینه که تشویق شدن به خاطر استعدادشون نه به خاطر حرکت و تلاششون
خطر اینجاست که فکر کنیم استعدادش رو ندارم اون موقع حرکتی هم نمیکنیم
استعداد چیزی نیست که باهاش بدنیا بیایم بلکه میتونیم بهبودش بدهیم مغز رو میشه همیشه در هر زمینه ای بهبودش داد
موقعی افراد رو تشویق کنیم پاداش بدهیم که دارن حرکت میکنند نه صرفاً به خاطر استعدادشون
اگه فکر میکنیم موضوعی یادگیریش برامون مشکله به این فکر کنیم که ممکنه نیاز داشته باشیم به تلاش بیشتر ولی اگه تیکه اولش رو رد کنیم میتونیم خیلی پیشرفت کنیم
تمرین این قسمت:
موضوعی که فکر میکردید درش استعداد ندارید رو انتخاب کنید؟ «ریاضی»
دقیقا یادم نیست کلاس هشتم نهم بودم که سر مسئله ای گیر کردم و دیدم خواهرم خیلی راحت حلش کرد و بعد از تکرار اون موضوع از اون موقع من فکر کردم من نمیتونم ریاضی رو بفهمم و از ریاضی زده شدم فقط برا نمره قبولی میخوندم چون پذیرفته بودم من یادش نمیگیرم چون استعدادش رو ندارم و این موضوع ادامه پیدا کرد و این درک نکردنها ادامه پیدا کرد و مسائل روی هم تلنبار شد به شکلی که از ریاضی فراری بودم و سوالهای پیچیده رو خواهرم برام حل میکرد این شد که همیشه در ذهنم کلی مسئله حل نشده داشتم برام رویای دست نیافتنی شد که بتونم راحت هر مشتق هر معادله چند مجهولی هر انتگرال و لگاریتمی رو حل کنم چون اگه یکم سوال پیچیده میشد از یه جایی به بعد نمیتونستم ادامه مسئله رو متوجه بشم و حلش رو کامل کنم
من اگه یه مبحث رو با مثالهای متفاوت از چندین جهت حلش رو ببینم بهتر یادش میگیرم نه صرفا فقط یه مثال .یادمه وقتی از طریق شما قانون رو به یاد آوردم من عاشق ریاضی شدم و دوست داشتم برگردم و تمام مسئله های که در ذهنم حل نشده رو حلش کنم تا اینکه خدا چند روز پیش بهم الهامش کرد شروع کنم بعد قدم اول برا من نوشتنش در تمرین ستاره قطبی بود نوشتم ریاضی و اون روز فقط بهش فکر کردم و باز هم امداد خداوند اومد و مسیرش برام باز شد به این طریق که دقیقا روز بعد شما این فایل رو گذاشتید و حس کردم خداوند سفارشی برا من این فایل رو آماده کرده بعد از گوش دادنش و خلاصه برداری و فکر کردن بهش هدایت شدم به گرفتن یه دوره آموزش ریاضی و همون موقع ثبت نام و شروع جلسه اول البته من به خودم قول دادم تا مبحثی رو درک نکردم و در ذهنم ملکه نشده سراغ جلسه و مبحث بعدی نروم چون دوست دارم قشنگ ریاضی رو بفهممش و قوی بشم اینکه چقدر طول میکشه برام مهم نیست مهم اینه که من بهتر بشم هدف کوچک من اینه که میخوام این جلسه رو بفهمم این چند روز سر جلسه اولم و فقط یه قسمتش رو کار کردم و نیازه بارها تکرارش کنم تا درکش کنم وقتی داشتم نگاه میکردم بارها فیلم رو نگه داشتم و برا خودم توضیح دادم و بعد ادامه دادم دوست دارم قشنگ یادش بگیرم ولی همون قدری که متوجه شدم برام خیلی لذت بخش بود خیلی حس خوب گرفتم از همین اندازه بهتر شدنم در ریاضی خدا رو شاکرم که همواره هدایتم میکنه به مسیر بهتر شدن و همواره همراهه…
پلن خدا رو دارم حسش میکنم دارم همراهیش رو حس میکنم اینکه راحت کارها رو برام انجام میده رو حس میکنم و لذت میبرم متوجه میشم یه موضوعاتی داره در ذهن من تغییر میکنه و خدا داره اینکار رو میکنه من دارم بهتر میشم در درک الهامات خدا و عمل بهش یعنی خدا داره تمام کارها رو میکنه و مسیر عمل بهش رو برام باز میکنه واقعابی اندازه ستودنیه خداوندی که قوانینی تا این حد غیر قابل تغییر و عادلانه در جهانش قرار داده …
استاد عزیزم بسیار ممنونم که این سری فایل ها رو آماده کردید و به من هدیه دادید خودش یه دوره جامع و کامله انشاالله رب العالمین از جایی که فکرش رو نمیکنید شما رو اجابت کنه که این اندازه ارزش خلق میکنید برا جهانش کار شما ستودنیه دوستتون دارم و از رب العالمین براتون سلامتی شادی ثروت موفقیت و سعادت در دنیا و آخرت را خواستارم.
استاد عزیزم سلام
بخش اول
یادم نمیاد تو بچگی این بازخورد گرفتم که بچه بی استعدادی هستم
همه همیشه من رو دختری باهوش، مودب، درسخون و هنرمند میدونسنند و ب کلام در هرجایی از من تعریف میکردن
ولی از ی جایی که الان فکر میکنم مقایسه بوده
خودم خودم رو از درون تخریب میکردم
مثلا اگر کسی از شحاعت و جسارت خواهرم تعریف میکرد
من نمیومدم تلاشم کنم که برترسم غلبه کنم
بلکه تو همون موضع میموندم و تو ذهنم این بود که من ترسو هستم
اصلا نمیدونم چطور ولی این رفته تو ذهنم
که من توی ورزش خوب نیستم
من توی رانندگی خوب نیستم و جسارتم پایین
من توی تربیت فرزند خوب نیستم
من توی نظم و ترتیب دادن و چیدمان خوب نیستم
همه میگن نقاشیم عالی ولی من تو ذهنم اینه که ب اندازه فلانی و فلانی خلاق نیستم خوش سلیقه نیستم
صاحب سبک نیستم
با گوش دادن به فایل متوجه شدم که من ب اندازه کافی تلاش نکردم
و تا ی ناخواسته رو دیدم
کشیدم کنار
بجای اینکه تلاش کنم و صدم بذارم تو اون
همیشه ی صدایی ته ذهنم که تو هیچ وقت ی نفر برتر نمیشی
عالی میشی ولی نفر اول نیستی
مثل حرف استاد که میخواستن تو حوزه خودشون نفر اول باشن
همیشه ته ذهنمه که من نمیتونم توی نقاشی بینظیر و صاحب سبک باشم
توی تدریس زبان
توی خوشنویسی و …
مثلا هفته پیش که استاد خوشنویسیم گفتن اگر ازمون فلان رو قبول بشی مجوز موسسه بهم میدم
سریع صدای ته ذهنم گفت
اووو کو تا تو ازمون های خوشنویسی قبول بشی
با اینکه استادم خیلی از خطم و پیشرفتم راضیه و گفت اگر ادامه بدی من خطت رو میسازم
بازم اون صدا توی من قویتر
با توجه ب فایلهای گذشتتون استاد
اخساسی که درمورد خودم دارم
ی همه کاره ی هیچ کاره اس
ی ادم که میخواد تو همه چیز سرک بکشه و وقتی دید چطوره، میدوه میره سراغ ی چیز دیگه
ی لیست بلند بالا از کارهایی که بلد هستم دارم ولی تو هیچ کدوم حرفه ای نیستم
هیچ وقت از خودم راضی نیستم و انتظار از همون اول کار بدون اشکال که اینم از خس کمال طلبی میاد
اعتراف میکنم بهد از همراهی با شما خیلییییی بهتر شدم ولی هنوز جای کار دارم
in the name of god
درود بر خانواده صمیمی عباس منش
قسمت 5
سوال :
آیا فکر می کنی با تمرین، تلاش و مداومت می توانی در مواردی پیشرفت کنی که اکنون درباره آن مهارت خاصی نداری یا به اصطلاح با استعداد نیستی؟
یا اینکه معتقدی اگر در زمینه ای استعداد نداشته باشی، تلاش و تمرین نمی تواند باعث پیشرفت و مهارت در آن موضوع شود؟
پاسخ من :
به نظرم اگر در زمینه ای مهارت خاصی ندارم متعقد به تکرار و تمرین تلاش نیستم و فکر میکنم برای موفق شدن در اون زمینه باید یک استعداد ذاتی داشته باشم و تلاش و تکرار و تمرین بدون داشتن استعداد یک کاری بیهوده است…
و همچنین به نظرم این باور رو دارم که حتی اگر در زمینه ای استعداد هم داریم و اگر تلاش و تکرار و تمرین هم کنیم باز هم در این مملکت و این کشور کاری بیهوده است چون همه چیز پارتی بازی است و همچنین مسئولینی داریم که نسبت به پیشرفت اهمیتی نمیدهند خصوصا در مورد ورزش..
و همچنین این باور رو دارم که افراد خیلی موفقی مثل فرشچیان یا شجریان یا مثلا مسی یا چه میدونم هر فرد موفق دیگری این ادم ها اصلا یک نبوغ خاص ذاتی و استعداد عجیب غریب خدادای داشتن !!!
نتیجه گیری :
در کل به نظرم این باور رو دارم که تلاش و تکرار و تمرین کاری بیهوده است و عامل موفقیت داشتن یک استعداد خاص ذاتی است و تازه اونم به شرطی که ایرانی نباشی و توی این مملکت نباشی و خصوصا این باور رو دارم که مثلا ورزش کردن در این مملکت بسیار کاری بیهوده است…
در کل این باور رو دارم که در این کشور و در این مملکت به نمیشه موفق شد.. بنابراین مهم نیست چقدر تلاش میکنی و یا چقدر استعداد داری یا نداری !!!
و به عبارت کلی این باور در ذهنم هست که اگر در زمینه ای استعداد نداشته باشم با تلاش و تکرار و تمرین نمیتونم موفق شم و یادش بگیزم !!! چون لازمه موفق شدن داشتن استعداد ذاتی به همراه داشتن پارتی است !!!
(( به به چه باورهای قشنگی دارم ))
……………………………………………………………………
تمرین
مرحله ی اول:
مهارتی که فکر می کنی در آن استعدادی نداری یا متقاعد شده ای که به درد انجام آن کار نمیخوری را انتخاب کن.
کلید: ترجیحاً موضوعی را انتخاب کن که کسب مهارت در آن، به شما کمک می کند. خواه در شغل و درآمد شما، خواه در زندگی شما به هر شکل دیگری.
سپس یک هدف قابل دستیابی و معقول برای بهبود در آن مهارت را در نظر بگیر؛ پیرامون آن موضوع مطالعه و تحقیق کن؛ ایده های قابل اجرا برای شروع کار را یادداشت کن و قدم اول را در آن راستا بردار.
پاسخ من:
الف) اول برم سراغ مهارت هایی که از بچگی خیلی خودم یا دیگران هی بهم گفتن نمیتونی:
1) خب من وقتی فکرش رو میکنم همیشه توی دوست یابی و ارتباط برقرار کردن همیشه حتی از بچگی مشکل داشتم و مهارت های ارتباطیم هیچ وقت خوب نبوده درنتیجه کلا به این باور رسیدم که من اصلا به درد این کار نمیخورم و اصلا من استعدادش رو ندارم و من نمیتونم رابطه ی خوب و دوستای خوب داشته باشم…
2) موزد بعدی این که من از بچگی از نقاشی و خط خودم هیچ وقت راضی نبودم و اگر یه ذره نقاشی میکردم و خطاطی میکردم … چه خط با خودکار چه نستعلیق.. همیشه خودم رو تخریب میکردم و فکر میکردم استعدادش ندارم به همین دلیل با اولین نقاشی بد یا خطاطی بد یا طراحی بد جا میزدم و ادامه نمیدادم …
3) من خیلی کم مهارت مسافرت کردن به تنهایی رو دارم اگرم مسافرتی چیزی رفتم معمولا با خونواده بوده به همین دلیل الان به این باور رسیدم که من اصلا تنهایی نمیتونم مسافرت کنم و به دردش نمیخورم و کلی ترس دارم …
4) در موزد پول ساختن من از بچگی کلا خودم پول نساختم و درواقع یه جورایی متکی و وابسته به پدر و مادرم و اینا بودم و اگرم در بزرگی پولی ساختم با سرمایه اولیه پدری بوده… منظورم کسب و کار خونوادگیه… به همین دلیل الان در بزرگی کلا به این باور رسیدم که از کار مورد علاقم نمیتونم پول بسازم و من کلا عرضه ی پول ساختن ندارم و اگرم بخوام پول بسازم باید برم توی اون کسب و کار خونوادگی خودمون کار کنم یا توی همون کسب و کار باشم ولی برای دیگزان کار کنم تا پول بسازم … به همین دلیل الان در بزرگی با وجودی که من یکساله دارم کار مورد علاقم رو انجام میدم و در یک مجموعه ای استخدام شدم ….(( که در موردش قبلا صحبت کردم )) الان باورم شده که نههههه من اصلااا به درد پول ساختن نمیخورم و من اصلا عرضه ی پول ساختن ندارم و باید همچنان متکی به دیگران باشم… به همین دلیل اگر یه سری از دوستان رو میبینم که میان از محصولات استاد عباس منش استفاده میکنن و خیلی زود از لحاظ مالی جهش پیدا میکنن و رشد مالی خیلی خوبی پیدا میکنن من میام خودم رو با اون ها مقایسه میکنم و خودم رو در برابر اون ها تخریب میکنم که الان من 2100 و خورده ای روزه عضو این سایتم تازه درامدم شده ااینقدر که خیلی کمه و اون یارو یه ماهه نمیدونم دو سه ماهه اومده توی سایت درامدش چندین برابر رشد کرده پس اون با استعداده و من کلا نسبت به پول ساختن بی عرضم !!!
مثلا در کار مورد علاقم مراجعه کننده به من یا هنرجو خیلی سخت داره تعدادش زیاد میشه و من نسبت به خودم کلا شک کردم که لابد به درد این کار نمیخورم چون سالمند هستن و کار کردن باهاشون نسبت به اون چیزی که فکر میکردم واقعا سختتره ….
خب این از مواردی که از بچگی مورد داشتم… حالا بریم سراغ قسمت بعدی
ب) مواردی که قبلا فکر میکزدم استعدادش رو داشتم ولی ادامش ندادم و پیشرفتی هم نکردم و الان در بزرگی فکر میکنم خب اون موقع استعداد داشتم ولی الان که استعداد ندارم !!! .. چون توی ذهنم این هست که استعداد یک موضوعیه که مربوط به کودکی و سنین کم میشه…
(( پس این مورادی که مینویسم مواردیه که فکر میکردم در سنین پایین خیلی توشون با استعداد هستم .))
1) زبان انگلیسی:
الان که بزرگ شدم فکر میکنم خب اوکی من قبلا با استعداد بودم توش پس الان کلا اون استعداده از بین رقته و من هیچ وقت نمیتونم زبان انگلیسی یاد بگیرم.. !! به همین دلیل با اولین تلاش در کسب یادگیری زبان انگلیسی با وجودی که شاید خوبم عمل کنم ولی خیلی زود نا امید میشم و میگم ولش کن من به درد زبان نمیخورم و دگ از من گذشته ..
2) ورزش :
من توی ورزش بسیار بسیار از دید بقیه در بچگی با استعداد بودم ولی ادامه ندادم و الان در بزرگی فکر میکنم که خب لابد اون موقع استعداد داشتم دگ الان که استعدادش رو ندارم و در سن مثلا 35 سالگی تازه یادم افتاده ورزش کنم ؟؟ نههههه استعداد ندارم دگ.. استعداد یه چیزیه فقط برا بچگیه… الان اگر ورزش کنم چون سنم بالا رفته خیلی زود اسیب میبینم و باید از بچگی شروع میکردم و چون از بچگی تمرین نکردم دگ نمیشه و دگ دیره !!! پس ولش کن کلا دگ به درد این کار نمیخورم….. و اینکه مگ میشه از این سن سروع کنی و مثلا خیلی خیلی توش پیشرفت کنی و مثلا المپیک بزی یا جهانی بشی ؟؟؟!!! نههههه اونایی که مثلا قهرمان المپیک شدن اونا اولا از بچگی شروع کزدن .. دوما یه ادمای خیلی خاص و عجیب و غریب بودن … پس من که از بچگی شروع نکردم و دگ استعدادش هم ندارم !!!
(( این اون چیزیه که من مثلا خیلی عقده ی المپیکی شدن و جهانی شدن توی دلم مونده مثلا در مورد ورزش ولی چون فکر میکنم باید از بچگی شروع میکردم به تمرین کردن پس بنابراین الان دیگه دیره !!! چون دگ بدن نمیشکه و سن بالا رفته و خب دیره دگ و بدن آسییب پذیر شده و اژین حرفا !!!…. و این ذهنیت اجازه نمیده به من که درست و حسابی و مستمر حرکت کنم و ادامه بدم و پیشرفت کنم !! چون همش این توی ذهنم هست که دیگه دیره !!! و خب بقیه هم میان این رو تایید میکنن و بدتر ادم رو ناامید میکنن ….. ))
کاش در این مورد دوستان به من الگو معرفی کنن و راهنماییم کنن..
3) کار کردن با اینترنت و این چیزا..
4) کار کردن با مثلا یو تیوب :
یادمه یه کانال یوتیوبی درست کرده بودم و توی کمتر از دو ماه پست که میذاشتم حدود 600 تا ویو خورده بود ولی ادامش ندادم چون فکر میکردم به دردش نمیخورم .. الان هم یه کانال یوتیوبی در مورد یه موضوع دیگه دارم ولی همچنان فکر میکنم من به درد محتوا تولید کردن نمیخوزم …
5) عکاسی
6) ریاضی
7) عربی
8)کلا مباحث درسی و ازین چیزا
نتیجه گیری: اینجوری که دارم پیس میرم معلومه کلا به این باور و نتیجه رسیدم که بی عرضه و خنگ و کند ذهن شدم !!! خخخخخخخخ
………………………………………………………………………..
نکته :
از بین موراد بالا اون چیزی که الان خیلی برام همه و ضروریه که توش مهارت کسب کنم این هاست :
زبان انگلیسی …. ورزش و در واقع کلا حوزه ی مورد علاقم …. یوتیوب و تولید محتوا.. وب سایت و فضای اینترنت .. سفر و ماجراجویی … مهارت ارتباطی و دوست یابی … پولسازی در زمینه ایده ها و علایق
……………………………………………………………………
مزحله ی دوم :
در طی برداشتن هر قدم در راستای این هدف، بهبودهایی که در این روند ایجاد می کنی را ببین و در یک دفترچه یاد داشت کن. خیلی سخاوتمندانه این کار را انجام بده و حتی کوچکترین بهبودها را ببین و یادداشت کن. حتی بهبودهایی که ذهن شما می خواهد آنها را بی ارزش جلوه دهد را نیز جدی بگیر.
پاسخ من :
به جای چسبیدن به نتیجه نهایی پیشرفت های هر چند کوچک رو یادداشت کنم .. که من خیلی خیلی نتیجه گرا هستم … و نتیجه توی ذهنم یه کار هیولا وار و عجیب و غریبه و مثلا اگر دازم زبان کار میکنم یهو انتظار دارم مثل بلبل حرف بزنم … یا اگر دارم توی یوتیوب محتوا میذارم خیلی توقع بیجا دارم از خودم که خیلی زود کانالم رشد بزرگ داشته باشه.. .
بعد مثلا نمیام خودم رو تحسین کنم که ویدئوی قبلی که آپلود کردم حدود 35 تا ویو خوزده و الان ویدئوی جدیدم 65 تا ویو خورده !!! همش میگم چه فایده به چه درد میخوره فلانی رو ببین تویکانالش یه ویدئو گذاشته چند میلیون بازدید خورده .. اون کجا و من کجا ؟؟!!! هنوز هیشکیتوی کانالم عضو نشده چه فایده !!! پس من اصلا به درد تولید محتوا نمیخورم !!!
……………………………………………………………………
مرحله سوم :
در طی روند پیشرفت، لیست بهبودهای خود را مرور کن و با استفاده از این شواهد، مرتباً این نکته را به ذهن خود یادآوری کن که : حتی در مواردی که فکر می کردی به درد انجام آن کار نمی خوری و استعداد نداری، ببین چقدر پیشرفت داشته ای!
پاسخ من:
مثلا من خیلی توی ذهنم هست که ادم هایی که پول خوب میسازن اینا احتمالا استعداد پول سازی دازن و احتمالا پول ساختن یک موضوع ژنتیکی و ارثیه و اگر مثلا بیل گیتس خیلی پولداره این اصلا کلا ژنوم پول دارن !!!
نه اینا چرت و پرته.. خود بیل گیتس هم از گوشه ی انبار خونش کارش رو شروع کرد…. این ادم سرمایه اولیه و استعداد نداشت بلکه پشتکار و ایمان و تلاش رو اینا رو داشت..
دز مورد من بیا م هدف بعدیم رو قرار بدم که سال بعد حدودا دو برابر و سه برابر درامدم رشد کنه و خودم رو با کسی مقایسه نکنم …
من پارسال یه کار خیلی خیلی نادلخواه داشتم با صبح تا شب کردن تازه اونم هر شش هفت ماه یکبار ینی توی این بازه زمانی کلا ویلون بودم …. که بارها در موردش صحبت کردم ..
امسال کار مورد علاقم رو دارم کلا هشت جلسه در ماه یعنی هشت ساعت کلاس یوگا میذارم و ساعتی 250 هزار تومان دریافتیمه !!!
خب این نتیجه در مقایسه با خودم بسیار نتیجه ی خوبیه نسبت به اوضاع پارسالم !!! و من به جای اینکه بیام به خودم بگم چرا درامدم ماهی 100 میلیون نشده به خودم بگم پارسال اونجا بودم و امسال اینجا هستم پس سال بعد هم اوضام قطعا بهتر خواهد شد اگر این روند کار کردن روی محصولات رو ادامه و ادامه بدم ….
اها اینم اضافه کنم که :
من فکر میکردم برای کار کردن و نتیجه گرفتن از دوزه های استاد عباس منش باید استعداد داشته باشم !!!!
در صورتی که تمام دوره های استاد حرف از تلاش و استمرار و حرکت کردن و ایمان و توکل و بهبود قدم به قدم و اهسته هست و هیچ حرفی از استعداد زده نشده است… به همین دلیل استاد عباس منش همیشه میگه با فایل های من زندگی کنید و هر روز گوششون کنید… چون تکرار و تمرینه که مهمه نه استعداد !!!
موفق باشید …
سلام و درووود بر عزیزان دلم
خب جواب سوال اول:
طرز تفکر من ،قبلا این بوده که استعداد و مهارت یه چیزی ذاتی هست،واگر بخوایم کاری رو کنیم،باید استعدادش رو ذاتا داشته باشیم و اصلا قبول نداشتم که هر کاری رو میشه با تمرین و تکرار انجام داد یا هر مهارتی رو یاد گرفت،مگر اینکه ذاتا اونو بلد باشیم.
ولی بعد از گذشت 1 سال از کار کردن روی دوره ی ارزشمند عزت نفس،دیدگاه و درکم نسبت به این موضوع عوض شده.خب خیلی بهتر از قبل شدم و خیییلیی بیشتر از قبل قبول دارم که هر کاری رو میشه با تمرین و تکرار انجام داد،البته که هنوز خیلی جای کار دارم.
البته اینم اضاف کنم که اگر عشق داشته باشیم توی اون یادگیری مهارت و عاشقش باشیم،خییلی سرعت یادگیری خیییلی بالا هست،اینو تجربش کردم.
تمرین دوم:
خب من آموزش هام رو سر کلاس،به صورت فارسی آموزش میدم و خب چندین بار خواستم سر کلاس هام،آموزش ها رو به انگلیسی توضیح بدم و نتونستم و کلا بی خیالش شدم.
الان میخوام شروع کنم و قدم به قدم به لطف الله یکتا انجامش بدم.
هدف اول:باید هدفم رو بزار روی اینکه اول بتونم در مورد یه مبحث خیلی ساده،بتونم به انگلیسی در حده چند ثانیه توضیحش بدم و اینکه در موردش سعی کنم پادکست هایی رو گوش بدم که کلا به انگلیسی هستش و بتونم هر بار 2 ثانیه مثل پادکست صحبت کنم.یعنی قدم اول ثانیه 0 تا 2 رو بتونم خودم از صفر بگم با لهجه ی اصلی،قدم دوم ثانیه 2 تا 4 و به همین ترتیب ادامه بدم.
توی این مسیر هم برای اولین بار میخوام تمرکزم رو بزارم فقط روی بهبود ها و پیشرفت ها.
به لطف الله مهربان میرم که انجامش بدم.
عاااشقتووونمممم استاااد
با سلام به استاد عزیز و خدا قوتت فراوان برای تولید این فایل های بی نظیر که توی هر قسمت کلیدی ترین و اصلی ترین رکن های رسیدن به موفقیت و خوشبختی رو به ما یادآوری و آموزش میده .
راجب سوال اول : من از بچگی کلا این باور توی من نبوده که کسی که توی یک زمینه موفقه دلیلش اینه که توی اون کار استعداد داشته ، بلکه تلاش، تمرین، ذهنیت درست و علاقه اون شخص به اون کار رو دلیل موفقیتش میبینم و نه استعداد.
کریستیانو رونالدو بهترین بازیکن فوتبال تو یک مصاحبه ایی که دیروز ازش دیدم خبرنگار ازش پرسید دلیل موفقیتت چیه ؟ گفت دلیل موفقیت من ذهن منه ، و اشاره کرد به ذهنش ، به قول استاد گفت دلیل موفقیت های من “توانایی کنترل ذهن“ است
یا اونجایی که دوید بکام که این کاشته هایی بی نظیر و زیباش رو توی فوتبال میزد به دلیل داشتن استعداد نبود بلکه این بوده وقتی سنش کمتر بوده توی زمین نزدیک خونشون روزی هشت ساعت ضربه میزده که توپ رو وارد اون لاستیکی که توی دروازه گذاشته بوده بکنه و این باعث میشه دوید بکام بشه یکی از بهترین ضربه زن های دنیا.
یکی از مورد هایی که من فکر میکردم واسه این کار نیستم چون پدر و اطرافیانم اینجور نبودن ، ارتباط برقرار کردن با دیگران بود از همون اول میگفتم ما کلا تو این زمینه مشکل داریم و من آدم درونگرایی هستم و دست خودم نیست
ولی از وقتی که تصمیم گرفتم تغییر کنم تو این زمینه و دوره ی عزت نفس رو تهیه کردم دیدم که چقدر بهتر شدم ، چه کار هایی رو کردم که قبلا فکرشم نمیکردم و چقدر ارتباط برقرار کردن با دیگران برای من لذت بخش و راحت بود تا وقتی که روی خودم کار میکردم .
خدایا شکرت برای دسترسی داشتن به آموزش ها و این آگاهی های عالی
خدایا خودت توانایی این رو بهم بده بتوانم از این آگاهی ها به بهترین شیوه و استفاده کنم و اون ها رو توی زندگی م بکار ببندم
بنام خالق مهربانم
سلام به همگی
خداوندا هر انچه که من دارم ازآن توست.
استاد جانم این جمله رو از شما یاد گرفتم،برای من فوق العادست، سپاسگزارم.
موضوع:استعداد
بله 100% به لطف خداوند من میتونم با تمرین و تکرار و تلاش در زمینه ای که مهارت خاصی یا استعدادی در مورد اون موضوع ندارم، پیشرفت کنم و خیلی خیلی در آن موضوع موفق بشم،
چون میدونم مغز همه انسانها از یک سری رشته های نورونی تشکیل شده و شدنیه،
مثل سیم کشی،یه کلیپ کوتاه در مورد مغز انسان دیدم که این موضوع رو واسم خیلی منطقی کرد،
میگفت یادگیریِ یک چیز جدید،برای همه مساوی است،با تغییر بخشی از مغز و کار کرد آن؛
مغز ما هزاران میلیارد سلول مغزی داره که به هم وصل هستند؛
پس یادگیری زمانی شکل میگیره که یک مسیری بین سلولها ساخته و تقویت بشه، وقتی این پالس الکتریکی(مثل شروع به یادگیری موسیقی یا زبان یا هرچیز دیگه) از سلولی به سلول دیگه میره، و ارتباطی در مغز ما ایجاد میکنه،
بین سولها یه فاصله کوتاه یا شکافی هست بنام سیناپس، و وقتی که ما میخوایم چیزی یاد بگیریم سیگنالهای الکترونیکی از این فاصله و شکاف کوتاه باید بپرند،درسته فاصله بین دو سلول مغزی بسیار کوتاهه اما این برای یک الکترون، کار آسونی نیست و تلاش میخواد.
یه مثال خیلی زیبا زده شد:
دوتا کوه رو، روبه روی هم و دور از هم در نظر بگیرید،که یه دره یا همون شکافی مابین دوتا کوه ها وجود داره، و ما میخوایم از این شکاف عبور کنیم،یعنی خودمونو از این کوه برسونیم به کوهِ روبه رو،
عبور کردن از این شکاف اطلاعاتی به ما میده که دقیقا شبیه به روند یادگیری ماست، اولین بار چیزی که یاد می گیریم شبیه به اینه که ما برای اولین عبور یه طناب خیلی بلند پرت می کنیم سمت کوهِ روبه و اویزون طناب میشیم و کم کم میرسیم به اون کوه و (این شروع) سخترین جای کاره،
پس وقتی که اولین سیگنال میخواد از این شکاف عبور کنه سخترین کارو داره،
دفعه بعدی یه قرقره اضافه می کنیم، و راحتتر از قبل میرسیم،یعنی به ازای هر بار عبور، کار آسونتر میشه ،دفه بعدی یه طنابِ دیگه اضافه میکنیم،دفه بعدی طنابهای هفت وهشت برای جای دست و راه رفتن اضافه می کنیم وتا جای که به کف طنابها تخته اضافه میکنیم ،یعنی یه مسیر عصبی محکمتر و قویتر شکل میگیره،
پس وقتی بارها و بارها کاری رو انجام میدیم و تکرارش می کنیم خیلی راحت و بدون دردسر از پسش برمیایم و هر وقت که خواستیم میتونیم انجامش بدیم،و این چنین ما چیزیو به خوبی یادمی گیریم.
این کیلیپ کنار دوره های استاد، ذهن منو خیلی منطقی کرد که مقاومت نکنم و برای هر چیزی که دلم میخواد هدف بزارم و واسش تلاش کنم، و بدستش بیارم.
به قول استاد یاد بگیریم استعداد مهم نیست توکل و باورمون به خداوند،حرکت کردن،پشت کار داشتن و ادمه دادنه که نتیجه رو بوجود میاره،مثل هدفهای بلند مدتی که انتخاب کرده بودم،مثل یادگیری زبان انگلیسی یا نواختن گیتار،یا طراحی،رانندگی ،شنا، خیاطی ارایشگری ،اشپزی ،والیبال، خودشناسی،خدا شناسی، حتی واسه عضله سازی موقع شروع دوره قانون سلامتی،الان در موقعیتهای مختلف خیلیها میپرسن چند ساله داری رو اندامت کار میکنی؟و البته خدارو صد هزار مرتبه شکر با کلی نتایج شگفت انگیز.
اوایلش مقاومت ذهنم در هر هدفی بالا بود به خاطر باورهای اشتباه و باورهای محدود کننده، ولی با همون فرمول ناب( مسیر درست رو انتخاب کن و هدف بزار، حرکت کن، باور واعتماد واقعی به خداوند داشته باش ،پشت کار داشته باش ،ادامه بده و نتایج بوجود میاد)
به عنوان مثال منی که بلد نبودم سیم اول گیتار اسمش چیه،انگشتام در حد سوختن میشد،یا وقتی تمرینم تموم میشد باورهای محدودِ من میگفت نمیتونی عاقا زوره مگه و اشکم مثل شبنم میخورد روی گیتار، و من بارها و بارها میگفتم من کم نمیارم چون نسبت به قبل یه پله جلوام پس اون نیروی که منو یه پله برده به جلو باعث میشه پله های بعدم برم جلو؛
الان بعد از یک سالو نیم بدون نگاه به سازم شروع میکنم به نواختن یه اهنگ دلنشین،و مطمئنم هرچی بهتر و قویتر ادامه بدم بیشتر موفق میشم انشالله.
استاد عزیزم شما بی نظیرید
خانم شایسته عاشقتم زیاد
سپاسگزار خداوندم هستم برای همه چی
همگی در پناه الله مهربانم
قسمت پنجم ذهنیت قدرتمند کننده در برابر ذهنیت محدود کننده
درود و سلام خدمت دو عزیز بزرگوارم استادعباسمنش پر آوازه و خانم شایسته ی عزیز دلم.
و سلام به همسفرهای این کشتی گوهرنشان که هم چون الماس شفاف و درخشان و نورانی هستید
اتفاقا چقدر همزمانی خوبی برای من ایجاد شد بخاطر اینکه امروز در قسمت 89 روز شمار تحول زندگی من استاد داشتند در مورد نقش باورها صحبت می کردند اینکه همه چی به باورهای ما بستگی دارد
اینکه استاد گفتند وقتی روی باورهای قدرتمند کننده ای برای رسیدن به خواسته هامون کار کنیم و بسازیم و الگو برداری کنیم … و همچنین ترمزها و یا همون ذهنیت محدود کننده رو شناسایی کنیم ..
و یا از طریق تضاد هامون و یا اتفاقات ناخواسته میتوانیم فرصت ها رو از دل این تضادها بدست بیاریم برای رسیدن به اهداف و خواسته هامون ..
برای اینکه بهتر این باورهای قدرتمند کننده برای ذهنیت قدرتمند کننده رو در برابر ترمزها و یا ذهنیت محدود کننده رو بیشتر درک کنیم توضیحات استاد رو در این فایل که لینک شو براتون میگذارم . خیلی خوبه شما دوستان عزیزم هم ببینید ..
abasmanesh.com
اسم فایل این هست نقش «باور و انگیزه» در بروز توانمندی ها
استاد جان قبلنا قبل از اینکه با شما و این سایت و یا با این قوانین آشنا شوم همیشه در حال کسب مهارت بودم .. که البته مهارت هام بیشتر در زمینه ی هنری بود و همیشه احساس می کردم هر هنری رو دوست داشته باشم زود یاد می گیرم و اصلا به استعداد داشتن زیاد توجه نمی کردم . یعنی من فکر می کردم فقط علاقه مهمه مثلاً همیشه ازم می پرسیدن میخوایی بزرگ شدی چیکاره بشی … منم فوری می گفتم میهماندار هواپیماااا . ولی دنبالش نرفتم.. مثلا در دوران مدرسه خیلی دوست داشتم بافتنی دو میل یاد بگیرم . هرکسی رو میدیدم داره چیزی می بافه می رفتم ازش سوال می کردم ولی جرآت بافتن شو نداشتم تا اینکه یک روز دیدم خاله کوچیکم می خواد کلاه ببافه منم خواستم مثل اون ببافم در صورتی که اصلا هیچ چیزی بلد نبودم . فوری رفتم چهار تا یا نمیدونم چند تا کلاف کاموا آبی رنگ و بهمراه دو تا میله بافتنی خریدم ( این قضیه مال چهل سال پیش یا بیشتر هستش) اومدم و گفتم منم می خوام کلاه ببافم .. خلاصه با هزار جون کندن فقط مدت ها طول کشید تا بتونم میله رو توی دستم نگه دارم و یا کاموا رو دانه دانه بندازم توی میله .. ولی شاید چندین ماه و شاید یکسال طول کشید تا تونستم ساده بافی یاد بگیرم و هی میشکافتم و هی دوباره میبافتم میبافتم خلاصه تا اینکه الان هر چیرو که دوست داشته باشم می بافتم و هر مدلی حتی نقش های رنگ و وارنگ رو توی کاغذ های شطرنجی چهار خونه نقاشی آن رو در میارم و بعدش دانه به دانه میشمارم و روی بافت در میارم یادمه یک بلوز برای پسرم که دو ساله بود بافتم که نقشه ی خانه و ماشین بود که خودم برای اولین بار بود می خواستم طراحی کنم و توانایی این کار رو در خودم دیدم و از روی یک نقاشی در آوردم و تونستم ببافم .. خلاصه هر هنری رو دوست داشتم رفتم دنبالش و انجام دادم حتی قلاب بافی رومیزی رو خودم از کتاب آموزشی یاد گرفتم و بافتم و چند تایی رومیزی قلاب بافی رو برای یکی از همسایه هام بافتم و فروختم .. کلا هر هنری رو یاد می گرفتم فوری بفکر فروش میوفتادم و بعدش هم براحتی فروش داشتم .. توی شیرینی پزی هم همینطور .. چند سال پیش یکی از بستگان دوستم رو دیدم که آدمک و عروسک های کوچولو موچولو میبافت و حتی یک پیجی هم داشت .. دیدم چقدر قشنگه و بنظرم اومد کار سختی باشه . یک روز ایشون رو توی خونه ی دوستم دیدم و ازش سوال کردم چطوری این عروسک ها رو میبافی . بههم توضیح داد هر قسمت از این آدمک ها رو جداگانه باید بافت خلاصه با همین توضیحاتی یک جرقه ای در ذهنم زد و گفتم تمرین می کنم شاید بتونم ببافم .. بعدش اومدم خونه و توی گوگل سرچ کردم . طرز بافتن عروسک پاپانویل… بظاهر ساده میومد ولی اول باید چندین رنگ کاموا مختلف تهیه می کردم و یادمه حتی پشم شیشه داخل عروسک رو از یک کوسن در آوردم خلاصه از آنجایی که یک کار ظریف و زمان بری بود باید حوصله بخرج میدادم خلاصه وقتی یک پاپانویل بافتم تکمیل شد خیلی لذت بردم از این خلاقیتم هر چند اولین کارم زیاد جالب نشد ولی اشکالات کارمو فهمیدم و بعدش تصمیم گرفتم بازم ببافم و حتی در سایز های مختلف که اینم خودش یک پروسه ای داشت و الان خیلی عاشقانه و خوشکل و تر و تمیز این پاپا نویل ها رو می بافم و کلی هم خواهان داره …
به خیاطی هم علاقه داشتم و کلاس هاشو هم رفتم ولی تا انتها تمام نکردم یعنی تا ضخیم دوزی یاد گرفتم و آنقدر بخت و اقبال با من یار بود که در نزدیکی خانه مان در (خیابان شریعتی محله ی قدیم مون) پیش یک شخصی که همسرشان هم خیلی معروف بود رفته بودم خیاطی…خانم آقای خالقی ویالونیست معروف ایران خدا رحمتشون کنه.. این داستان مال خیلی سال پیشه همون موقع هایی که تازه ازدواج کرده بودم یک بچه هم داشتم.. بعدش رفتم مدرک آرایشگری گرفتم و چند سالی هم توی این رشته کار کردم … سال ها بعدش دوست داشتم مربی تعلیم رانندگی بشم .. رفتم دنبالش و مدرکشودگرفتم و حدودا بیست سال مربی رانندگی بودم . در همون دوران که شاغل بودم رفتم دنبال درس خواندن در هتلداری اقدسیه تهران… هم کار می کردم و هم درس می خواندم .. یعنی بطور جداگانه مدرک های مختلف فنی حرفه ای هتلداری رو با نمرات بالا دریافت کردم . آشپزی درجه 2 دو… کافی شاپ .. مدیریت رستوران بین الملل .. دکوراسیون و نورپردازی وتزیینات شمع سازی… کارآفرین KAB … اطاق داری هتل … شیرینی پزی ..
کلا خیلی کارها و مهارت ها رو علاقه داشتم یاد گرفتم .. بنظر من انسان هر کاری رو دوست داشته باشه میتونه بهش برسه
بعدها … وقتی یک مسافرتی که به آلمان داشتم دیدم هیچ نوشته ی آلمانی رو نمی تونم بخونم خیلی بهم برخورد هر نوشته ای رو میدیدم از دوستانم که میهمون شون بودم می پرسیدم میدیدم با زبان انگلیسی خیلی متفاوتع .. اصلا هیچی متوجه نمیشم … پیش خودم گفتم شاید بخوام مهاجرت کنم پس یادش می گیرم … وقتی برگشتم رفتم کتاب های آموزشی نصرت رو بهمراه سی دی خریدم .. هر چی گوش می کردم هیچی نمی فهمیدم . آنقدر که تند صحبت می کردند… خلاصه یک هفته ای طول کشید تا من فقط یک کلمه رو متوجه بشم اصلا چی میگه… ولی از آنجایی که آدمی بودم که هر کاری رو شروع می کردم باید تمامش می کردم مخصوص اگر علاقه مند باشم .. یواش یواش گوشم آشنا شد . یواش یواش تونستم تلفظ کنم . و بنویسم خلاصه دقیقا یادمه هشت ماه یکسره صبح تا شب داشتم توی خونه این زبان رو می خوندم و می نوشتم .. یعنی دو تا کتاب رو با دو تا سی دی (آنموقع سی دی بود) تمامش کردم هر چند سعی می کردم با لهجه یاد بگیرم ولی نیاز به تجربه و مهارت بیشتری بود ولی فهمیدم که انسان هر کاری رو بخواد می تونن اجام بده بشرط اینکه تمرین و تکرار کنه ..
استاد جان در حال حاضر بیشترین زمان من در این سایت می گذاره یعنی چندین سالی که در این سایت الهی حضور دارم دوست دارم فقط روی خودم کار کنم . روی خودسازی و خود باوری و خودشناسی و خدا شناسی .. یعنی عاشق خواندن کامنت های دوستانم هستم عاشق دیدن فایل های شما هستم .. یعنی احساس می کنم هیچ کاری بجز این کار برام مهم تر نیست .. هر چند بهترین تفریح من پیاده روی و شنیدن فایل ها و شیرینی پزی و بافتنی و آشپزی و کارهای هنری است ولی باز هم سریع می پرم توی سایت یعنی هر روز بیشتر میفهمم که هنوز هیچی نمیدونم و جای کار داره پس باید بیشتر تلاش کنم و از این مسیرم فوق العاده لذت میبرم..
من باید یاد بگیرم هرچی هستم هر کاری میکنم و در هر جایی هستم باید قوی باشم قوی بودن در پول و ثروت .. قوی بودن در جسم و جان و ذهن و سلامتی و تندرستی .. قوی بودند در قدرت تصمیم گیری و داشتن اراده ی قوی .. قوی بودن در روابط درست و مناسب .. قوی بودن در اعتماد به خداوند و یقین و ایمان داشتن به خداوند ….و با خودسازی و خداشناسی باید روی باورهای قدرتمند کننده ی خودم کار کنم
استاد جان تمام سوالات شما رو یکسره جواب دادم یعنی وقتی شروع به نوشتن کردم دیگه خودش میومد و منم همین طوری نوشتم البته بازم بر می کردم و دوباره سوالات رو می خونم اگر چیزی رو جواب ننوشتم دوباره می نویسم
ممنون و سپاسگذارم استاد جان با سوالات شما کلی به اعماق درونم رفتم و داشتم ی چکاپی از خودم در مسیر زندگیم رو مرور می کردم.. درسته خیلی دستاوردها داشتم و همیشه در مسیر کسب مهارت و آموزش دیدن بودم ولی با این آگاهها بیشتر دارم خودمو می شناسیم … استاد عزیزم ممنون و سپاسگذارم
خدایااا خودت کمکم کن که مدارم بالاتر بره
خدایاا خودت کمکم کن که بسمت مرحله ی بعدی زندگیم هدایت شوم تا مدارم بالاتر. بره
خدایاا خودت منو بسمت زندگی جدیدم هدایتم کن تا مدارم بالاتر بره
خدایاا منو بسمت تغییر و تحول فوق العاده معجزه آسای بینظیرم هدایتم کن تا مدارم بالاتر بره
خدایاا می خوام با بهترین ها دیده بشم
خدایاا کمکم کن که مدارم بالاتر بره تا در مدار دریافت خواسته ها و تغییر و تحولات بالاتری هدایت شوم
خدایاا شکرت که من در هماهنگی کامل با خواسته و آرزوهایم هستم
خدایا خودت کمکم کن تا فاصله ی بین روح و ذهن من هر روز کمتر بشه تا بتونم خودم رو بیشتر بشناسم و در هماهنگی بیشتری باشم
خدایا شکرت که من در مدار دریافت خواسته ام هستم
خدایا شکرت من در مدار تکامل تصاعدی برای دریافت خواسته ام هستم
خدایا خودت زیبای های بیشتر این جهان را بر من آشکار کن تا بتونم بذر خواسته هام را در دلم بذارم و رشد کند و شکوفا شود و وارد تجربه ی زندگیم شود که رسیدن به هر خواسته ای امکان پذیر است آمین
خدایاااا شکرت ممنون و سپاس
خدایاااا تنها ترا می پرستم و تنها از تو یاری می جوییم
خدایاااااا ما را هدایت کن به راه راست به راه کسانی که به آنها نعمت و پول و ثروت و برکت و سلامتی و تندرستی و دل خوش و شادی و شادمانی را داده ای و امنیت و آزادی آگاهانه در انجام دادن و جهت دهی درست و مناسب افکار و باورهایمان را داشته باشیم.
خدایا کمکم کن که در مسیر لذت زندگیم اشتباهاتم تبدیل به خیر و برکت برام باشه و درس هاشو سریع بگیرم…
خدایاااا تنها ترا می پرستم و تنها از تو یاری می جوییم
IN GOD WE TRUST
به نام رب وهاب هدایتگرم
سلام به دوستان عزیزم
خدایا شکرت برای قرار گرفتن در مدار آگاهی های این فایل فوق العاده خیلی از شما ممنونم استاد عزیز و فوق العاده خوشتیپم :)
در مورد برنامه امروز، من همیشه یه چیزی تو وجودم داشتم که هرگز تو ذهنم اینو درک نکرده بود و هضم نکرده بودم برای خودم که بگم چیزی رو بلد نیستم
مثلا همه میگفتن فلانی آشپزیش خوبه، یا باید اینقدر این مهارت و فلان مهارت رو داشته باشی که آشپزیت خوب بشه
من همیشه تو ذهنم میگفتم نه یکی دو بار میپزی حله، تازه کلی تو نت در مورد یک غذا صد تا روش پخت هست
حتما یکیشون که راحت تره رو یاد میگیرم و حتما همون بار اول آشپزیم خوب خواهد بود
و واقعا چون این نگرش رو داشتم، منی که اصلا اهل آشپزی نبودم، به یاری و لطف الله، اولین غذایی که پختم خورشت بادمجون بود که همه میگفتن فوق العادست و خودمم عاشق دست پختم شدم
و بعد از اون هر بار پیش میومد که غذا بپزم، دقیقا خیلی خوشمزه و عالی میشد به لطف الله و هدایت های اون موقعش
بطوریکه پدرم آشپز ماهریه و تجربه دار در این زمینه، وقتی آشپزی من و یا خواهرام رو میبینه، میگه همتون به من رفتین استعداد دارین تو این زمینه، و من هر بار میگفتم تو ذهنم که اصلا بحث استعداد نیست
یه دستور غذا پیدا می کنی تو اینترنت و بعد دقیق هر چی گفته پیاده می کنی، غیر ممکنه غذا خوشمزه نشه
و بعد گفتم دیگه با اینترنت همه چیز خیلی ساده شده و این بحث خیلی قبل از آشنایی با استاد هست
و یا میدیدم مثلا میگفتن بم استعداد رقض داری و خیلی خوب میرقصی خوش بحالت و بعدها که بزرگتر شدم و فاصله گرفتمن از این جریانات، وقتی میخواستم برقصم واقعا چیزی یادم نمیومد و همش میگفتم یادم رفته
و بقیه باورشون نمیشد، میگفتم خیلی بدیهیه خیلی وقته نرقصیدم، نمیدونم چجوریه
و بعد سعی می کردم با همون حرکت های اولی recall کنم حرکت های قبلی رو و تازه الان به این درک رسیدم که اصلا واقعا رقصیدن استعداد نمیخواد فقط کافیه آزاد و رها کنی خودت رو و جوری برقصی که انگار هیچ کسی نیست که تو رو ببینه
برو در تصوراتت و برای خودت و خدا برقص و تازه این رقص زیباترین رقصه، رقص رهایی از قید و بندی و تکلف و نظرات مردم و قبلا هر موقع دارم یجوری میشم تو رقصم که توجه می کنم به نگاه بقیه، همون لحظه می فهمم رقصم قراره داغون بشه و متوقفش می کنم
و استاد از وقتی با شما آشنا شدم و شما بارها تو فایلاتون گفتین استعداد مهم نیست، استعداد مهم نیست، استعداد مهم نیست، باوره که مهمه، حرکت کردم و هر روز برای یادگیری یه قدم برداشتنه، و همین قدم برداشتن پیوسته مهمه
الان هر چی که میخوام یاد بگیرم نگاه نمی کنم سخته یا آسونه، چون با حرف شما به این ایمان رسیدم که کافیه بخوای و بری یاد بگیری
قبلا هم همه میگفتن فلانی رو ببین چقدر استعداد داره تو موسیقی، میگفتم بابا استعداد نیست، طرف خواسته علاقه داشته تلاش کرده، تمرین کرده عالی شده اینجور نیست که از اول خوب بوده باشه
و خداروشکر این ویژگی رو داشتم قبلا، که هر بار خواهرام اینو میگفتن تعریفی میکردن، من اون موقع که بلد نبودم تحسین کنم و سریع میگفتم خب کار خاصی نیست، تو هم بخوای میری یاد میگیری و مثل همون میشی . بعد بم میگفتن که تو عادت داری در انکار دستاورهای دیگران :) در حالیکه من منظورم این نبود، من داشتم برای خودم و اونا راه تجربه اون موفقیت رو ساده سازی میکردم
و همیشه میگفتن بیا اسماء تو اینجوری هستی: این که چیزی نداره… :)
ولی واقعا هضم نمیکردم که نشه چیزی رو یاد گرفت
ما همیشه میشه یاد بگیریم حتی اگر دوست نداشته باشیم چیزی رو
دوست داشتن ادامه دادن رو بهتر می کنه، دوست داشتن تمرکز رو بیشتر می کنه، دوست داشتن انگیزه ادامه دادن رو بیشتر می کنه
ولی ما حتی میتونیم در زمینه ای که دوست نداریم و باید کاری رو انجام بدیم یاد بگیریم
هر چند از وقتی با استاد آشنا شدم دیگه سعی می کنم مجبوری کاری نکنم
و سعی کنم با لذت کاری رو انجام بدم و یا اینکه کاری که بم لذت میده رو انجام بدم
و خداروشکر الان در مسیری هستم که فقط کاری رو که دوست دارم انجام میدم تولید محتوایی که دوست دارم و این فوق العادست
من همیشه دوست داشتم هدفی رو پیدا کنم که به انجام دادنش علاقه داشته باشم
هدف های زیادی تو سرم بود و علاقه های زیاد، ولی همینطور که بیشتر خودم رو شناختم از طریق سایت
بهتر هدایت شدم به حرف و علاقه ای که دوست دارم
من همیشه فکر میکردم شنا زدن سخته، ولی اینو هم میدنستم اگر هر روز و یا در هر وعده تمرینیم شنا بزنم حتما بعد از چند وقت شنا زدن عالی میشه برام
دیروز که داشتم ورزش میکردم و آخرش که شنا میزدم، یهو یادم آورد خدا، یادته چقدر فکر میکردی سخته، ببین همه چیز با تمرین کردن حل میشه، شروع کردی، تمرین کردی ادامه دادی، و الان داری نتیجه رو میبینی و خیلی خوشحال شدم
استاد اوایل که میخواستم شنا بزنم واقعا سختم بود، دقیقا ده یازده ماه پیش و فقط نیگفتم دیگه اولش باید هر طور شده این تعداد رو بری
بعد رفته رفته انگار خدا الهام میکرد، وقتی میخوای شنا بزنی، اگر توجه کنی وزن زیادی روی دست هاست، پس اگر این شنا رو بعد از وزنه زدن دست ها و بازوها کار کنی، خیلی راحت تر میشه برات
و دقیقا همینطور شد، امتحان کردم، بعد از ست های دست و سرشانه، شنا میزدم خیلی راحت تر بودم چون دستا قوی شده بودن و ورزیده، پس راحت میشد شنا زد و همینجور وقتی داری ادامه میدی و تمرین می کنی، لاجرم به سمت راه هایی هدایت میشی که همون شویه درستست.
خدایاشکرت برای این فایل فوق العاده و آگاهی های عالی خیلی دارم با شما و این سایت خوش میگذرونم
ربنا لا تزغ قلوبنا بعد اذ هدیتا و هب لنا من لدنک رحمه (خداجونم تو که این رو رو نشونم دادی، قشنگی های زندگیم رو بیشتر کردی، و هدایتم کردی به مسیر مستقیم، همیشه من رو اینجا نگه دار، مستدامم کن در این موفقیت، و هر بار رحمت و برکتت رو بر من بباران، عشق من :) )
خیلی دوست دارم مهارت های ارتباطیم رو خوب کنم و انشالله این مهارت رو میخوام بهترش کنم، هر چند تا یه جاهایی با هدایت الله و لطفش یک سری ترمز ها برطرف شدن و به بهترین شکل دارم نتیجش رو میبینم و خیلی راضیم خداروشکر و انشالله بهتر و بهتر بشم تو این زمینه
خدایاشکرت برای استاد فوق العاده مریم جان فوق العاده و بچه های فوق العاده این سایت
خدایاشکرت امروز همه کارام کردی، آرامش و حال خوبم شدی
عاشقتم اسماء جون برای اینکه هستی و هر روز به بهترین شکل داری قدم برمیداری
عاشقتونم
در پناه الله یکتا باشید.
به نام خدا
سلام به استاد عزیزم و دوستان این خانواده صمیمی
خداروشکر میکنم که هربار هرفایلی رو که میبینم فایلی هست که هدایت خداونده و بهش نیاز دارم
استاد جان سپاسگذارم بابت این سری از فایل های واقعا ارزشمند که من این سری فایل های سریالی رو سعی میکنم به عنوان یه دوره دسته بندی کنم و بهشون گوش بدم امید به خدا که بتونم همیشه بهشون عمل هم بکنم
در مورد سوال اول :
من یقینا اعتقاد دارم که در هرکاری با تمرکز و پشتکار میتونم اون کار رو یاد بگیرم و حتی بهتر از الگوهایی که میبینم اول مسیر عمل کنم
این رو نمیگم برای اینکه ذهنیت رقابتی ناسالم داشته باشم این رو استاد از یک تجربه ای میگم که باور کنید الگویی همیشگیه که امکان نداره در مواجه با مساله ای اون رو به خودم یاد آوری نکنم
من وقتی بچه بودم توی تمام درس ها خوب بودم بجز ریاضی
اصلا متوجه ریاضی نمیشدم اصلا انگار استاد تو دیوار بودم
همه هم سرزنشم میکردن
این سرزنش هم باعث شده بود تا زمان اول یا دوم راهنمایی من احساس تفاوت بکنم
بچه هایی که ریاضی خوبی داشتن تا یه جایی اصلا برای من از یه دنیای دیگه ای بودن اصلا فکر میکردم اینا نخبه ان و چقدر بخاطر همین شرایطشون ایده آله معلما بیشتر تحویلشون میگیرن خونواده هاشون حتما خیلی دوستشون دارن اصلا اینا از نظر ذهن من جایگاه خاصی داشتن
یادمه برام معلم خصوصی هم گرفته بودن و معلم مدرسه مون هم اینو فهمیده بود و سرکلاس بمن تیکه مینداخت یا مسخره هم میکردن منو یادمه یه روز سر امتحان برای اینکه مساحت یه مثلث رو به دست بیارم تو کلاس پنجم ابتدایی توی چک نویسم با خط کش اون مثلث رو با وسواس میکشیدم تا به ذهنم مثلا چارچوب بدم و بتونم روش فکر کنم معلمم رد شد و اینو دید و شروع کرد به مسخره کردن که آدمی که تو چک نویس از خط کش استفاده میکنه برای کشیدن یه مثلث به هیچ جایی نمیرسه و مثلا احمقه کل کلاس هم شروع کردن به خندیدن
همه ی اینها برای من ذهنیت بوجود آورده بود و همه روش هارو هم امتحان کردم
من چون قدم بلند بود از بچگی من رو میذاشتن صندلی آخر بعدبچه هایی که ریاضیشون خوب بود ردیف جلو نزدیک صندلی معلم بودن یه روز به خودم گفتم حتما اینه که تاثیر گذاره جامو عوض کردم و رفتم ردیف جلو نشستم
دیدم تاثیر خاصی نداره وقتی معلم یه مساله ای رو میگه بغل دستی من خیلی زود حل میکنه مساله رو زودتر از همه بعد من بهش نگاه میکردم به جزییات صورتش به نحوه گرفتن مداد تو دستاش به هر چیزی و با خودم میگفتم چجوریه که این آدما این کارو میکنن ومن اصن صورت مساله رو هنوز درک نکردم
به کلی عوامل بیرونی فکر میکردم
مثلا توی دوران تحصیلم چندتا هم کلاسی داشتم که فامیلشون احمدی بود و اینا همیشه به طور اتفاقی تنبل بودن با خودم میگفتم اینایی که این فامیل رو دارن اصن کندذهنن
یا فلانی ها که ریاضی خوبی دارن به خاطر پیشونی بلندشونه یا بخاطر عینکی بودنشون یا بخاطر اینکه مادر پدرشون معلمن یا کلی چیز دیگه
اول یا دوم را هنمایی بود که با خودم گفتم نکنه اینا هیچ فرقی بامن ندارن بذار همه چیزو بذارم کنار و خودم برم درک کنم قضیه رو نه معلم خصوصی بگیرم نه کتاب کمک درسی و نه هیچ چیز دیگه
استاد میشستم مساله های ریاضی رو مینوشتم با جوابشون . بعد فکر میکردم که چطوری از همچین سوالی همچین جوابی بدست میاد میشتسم برای خودم قانون در میاوردم اونقدر اینکارو میکردم تا ریشه قضیه رو از پایه درک میکردم
یادمه توی چندماه تا قبل از عید همون سال اتاقم پر شده بود از دفتر های چک نویس حل مسائل ریاضی
شبا از خوابم میزدم نصف شب بیدار میشدم تا خود صبح کار میکردم
به جایی رسید که قبل از همه مسائل رو حل میکردم و همون شاگردای باهوش از نظر ذهن من براشون تعجب میشد که چطوری حلش کردی
من چون شبا توی تاریکی بلند میشدم و با نور چراغ قوه درس میخوندم این باعث شد عید اون سال برام عینک بگیرن میخوام بگم چقدر تعهد به خرج دادم
این روند اونقدر ادامه پیدا کرد که من رشته ریاضی فیزیک رو انتخاب کردم
و توی یه دبیرستان بزرگ که 8 تا کلاس ریاضی داشت فقط تنها کسی که 20 میگرفت تو کل مدرسه از درس های ریاضی من بودم
حتی یادمه یبار توی درس هندسه سوالی رو جواب دادم که نه تنها هیچ کسی نتونسته بود حلش کنه بلکه من به یک روش دیگه ای جدا از روشی که خود معلم آموزش داده بود حلش کردم و برای معلم هم جای تعجب شده بود که چه جالب با این روش هم میشده حلش کرد
آدمی که هیچ درکی از ریاضی نداشت متوجه شد که هیچ استعدادی معنایی نداره و هیچ آدمی با ادم دیگه متفاوت نیس فقط هرکسی ممکنه یه جور متفاوت یاد بگیره من با درس های معلم ها ارتباط برقرار نمیکردم و خودآموز ریاضی رو از پایه درک میکردم تا جایی که حتی دانشگاه هم یکی از رشته هایی که قبول شدم ریاضیات محض دانشگاه دولتی بود
این مساله نقطه بزرگی از زندگی منه و منطق قوی که هربار با مساله ای مواجه میشم که نجواهای ذهن من میگن تو که توی اینکار سررشته نداری یا تو نمیتونی مثلا قانون رو درک کنی تو نمیتونی فلان کار رو بکنی تو نمیتونی ثروتمند بشی چون اونا که باهوشن چون اونا آدم های متفاوتین اصلا رفتارشون متفاوته تعهدشون پولادینه اصلا یه آدمای عجیبین با یه نظم شخصی خاص یا خانوادشون فرق میکرده و همه اینها
اما این تجربه رو بارها من استفاده کردم و باوری رو توی ذهن من ساخته که من هر کاری که توی این دنیا باشه میتونم انجام بدم به شرط اینکه تعهد داشته باشم به ادامه دادن به همون شکلی که میتونم
و هر باری که این کار رو میکنم چون تمام هم و غمم همون مساله میشه وقتی به خودم میام میبینم از ادمهایی که فکر میکردم خیلی با تجربه ان یا خیلی متفاوتن توی اون کار کیلومتر ها فاصله دارم در حدی که نتیجه هامون قابل مقایسه نیس
این قضیه من رو به این درک رسونده که هیچ کاری و هیچ آدمی اصلا خاص و عجیب و غریب نیس
اینکه کاری که داره اون آدم میکنه اینجوری نیس که ازتوان بدن من یا ذهن من خارج باشه
اینو توی هر شغلی وقتی امتحان کردم منو به این باور رسوند که من آدم پولسازیم هرجابرم میتونم جز بهترینا باشم حتی وقتی روزهای اول گیجم که اصلا چطور اینکار انجام میشه.فقط کافیه باور داشته باشم همونطور که بارها تونستم و تعهد داشتم بازم میتونم
مواردی هم بوده که استاد بمن میگفتن تو خیلی در اون با استعدادی و من رهاشون کردم و ادامه شون ندادم
مثلا:
خطاطی و نقاشی
پدرم چون به اینها خیلی اهمیت میداد وقتی من اول ابتدایی بودم برام روزنامه و کاربن میخرید
من از روی نوشته های روزنامه ها با کاربن کپی میکردم
یا هر کتاب داستان جلد فیلمی که دم دستم بود رو کاربن میذاشتم واز روی خطوطشون میکشیدم
این باعث شد الگویی از نقاشی و خطاطی بره توی ذهنم که وقتی بچه بودم بزرگترها براشون تعجب بود که چطور یه بچه میتونه انقدر خوشخط باشه یا همچین نقاشی هایی بکشه
ولی من نه خطاط شدم و نه نقاش
اما دوستانی رو به یاد دارم که توی سنین بالا با ثبت نام کردن توی کلاس های هنری هم خطاطی و هم نقاشی رو به صورت حرفه ای یاد گرفتن کسایی که هیچ چیزی توی سابقه شون نشون نمیداد که حتی به قولی استعدادی داشته باشن توی این زمینه (به شخصه استاد من به کلمه استعداد اصلا باوری ندارم و بار معناییش برای من اینه که وقتی میگن یکی استعداد داره انگار ادم عجیبیه که مابقی که این لقب بهشون تعلق نگرفته نمیتونن اون کارو به همون اندازه و حتی بهتر از اون ادم به اصطلاح با استعداد انجام بدن ) و نه تنها خیلی خیلی حرفه ای تر از من وخیلی هایی که دیده بودم اینکار رو انجام میدادن بلکه ازش کسب درآمد هم میکنن اونهم توی مدت زمان خیلی کوتاهی
حالا چرا گفتم این فایل ارزشمند شما خیلی هدایته برای من
چون مدتی هست که در استفاده از قانون این نجوا میاد که بابا اونا فرق دارن اصلا روش باور سازی این نیست کلمات کلیشه ای تاکییدیت کو نمیدونم هزار چیز دیگه با اینکه من دارم از قانون نتیجه میگیرم خداروشکر
و خداوند هم بهم میگه عجله ای نیس هیچ عجله ای نکن هیچ چیز سختی در کار نیس همین کاری که داری میکنی همینه دیگه همین عمل به قانونه و این روزها همش الگو هایی میبینم که دارن به قانون عمل میکنن استاد بدون اینکه بصورت تئوری فهمیده باشن اصل چیه خیلی تجربی و با آزمون و خطا فهمیدن
بعد با خودم میگم چطوره که اینا که عباسمنشی نبودن به این اصل دارن عمل میکنن تو که از استاد داری اصل رو میفهمی این مقایسه و سخت گیری به خودت همه حاشیه هاییه که میخواد حست رو بد کنه
و اینجوری خیلی آرام ترم که بابا همه میتونن اصلا سخت نیس فقط تکرار و تعهد میخواد مثل یه مهارت بهش نگاه کن
یبار دیگه عاشقانه ازتون سپاسگذاری کنم استاد دوستون دارم
از اونجایی که من خودم عاشق کامنت های طولانی و توضیح دار بچه هام میخوام یه مثال دیگه بزنم
همه این مثال هارو بارها توی سایت نوشتم ولی بازم میخوام تکرارشون کنم
استاد چندین سال قبل من تجربه ای کاملا مشابه با زمان دانشگاه شما داشتم
از بچگی یه باور غلط داشتم نسبت به خدا
اینجوری بود که قبل از خواب در هر لحظه این ورد توی ذهن و کلام من بود که خدایا من رو ببخش مثل خدایا شکرت که از بچگی از پدر محترمم یاد گرفتم
زمانی که دانشگاه قبول شدم توی یه شهر دیگه بخاطر همون روال درس خوندنم خیلی زود یعنی توی همون هفته اول خیلی محبوب شدم بین استاد ها یادمه یسری استاد ها که تازه جلسه اولشون بود بعد یه هفته از در که میومدن قبل از اینکه خودشون رو معرفی کنن میپرسیدن فلانی کیه بعد من بلند میشدم خودم رو معرفی میکردم بعد استاد میگفت خیلی تعریفت رو شنیدم بعد شروع میکرد به معرفی خودش و ادامه کلاس
این باعث شده بود که از من دعوت کنن تو جاهای مختلفی حضور داشته باشم
یادمه یبار من رو و چندتا از دوستان دیگه رو بردن یه جایی به اسم بنیاد حفظ آثار مربوط به یه ارگانی میشد که چیزهایی که از زمان جنگ و شهدا مونده بود همینطور مستندات و کلی چیز دیگه رو اونجا نگهداری میکردن
مارو بردن اونجا چون میخواستن ببرنمون سفر راهیان نور منم چون همه ی همکلاسی هام میخواستیم بریم و اولین سفر طولانیم بود با دوستام خیلی برام هیجان انگیز بود اصلا مسائل اونجا برام اهمیتی نداشت
اونجا یه سوالی از ما پرسیدن که شما چرا این سفر رو میخواین برین خب برای حفظ ظاهر و البته مکانی که توش بودیم انتظار میرفت یه جواب فلسفی کلیشه ای متناسب با اون محیط هم بدم گفتم میخوام برم این سفر و از صفر شروع کنم و حرفای دیگه که کلی هم همه تحسینم کردن
همون لحظه توی دلم به یک تقابلی با خدا رسیدم که خدایا تو اصن کجایی این همه سال فقط ورد زبونم اسم توعه هیچ چیزیم ازت ندیدم که بفهمم اصن خدایی هست یبارم که شده میخوام به تو شک کنم که اصن تو کجای کاری اگه میخوای عذابی بفرسی یا سنگم کنی یکاری بکن اقا من نمیخوام دیگه کورکورانه بهت اعتقاد داشته باشم .بیا یه شرطی بذاریم من میرم این سفر اگه تو فلان کار رو کردی من میفهمم که تو هستی و گرنه که دیگه مطمئن میشم این حرفا توهمی بیش نیس
حالا چون اون نشونه برام شخصی هست رو نمیخوام مطرحش کنم
من توی سفر اون نشونه رو دیدم و به کلی تغییر کردم
اینارو چرا میگم چون استاد ارتباط با خدا رو هم ربط میدادم به اینکه یسری از ادمها میتونن باید یه درویش پیر از زندگی گذشته ای باشی چون داستانا اینا رو میگفت بهمون
مثل اینکه شما گفتید خیلی ها میگفتن چون سید هستید خیلی شرایط براتون خوب پیش میره منم همین فکرارو داشتم اصن فکر میکردم که بابا خدا با من که نمیاد حرف بزنه
بعد ازاون من شروع کردم به ساعت ها نماز خوندن با دقت که چی دارم میگم اینکه درکش کنم الان که قانون رو درک میکنم میفهمم معجزاتی که برای من پیش میومد دلیلش چی بود اون آرامش دلیلش چی بود چون سالها فکر میکردم بخاطر نمازه بوده چون بعدها سعی کردم همونطوری نماز بخونم اما حس اون موقع رو نداشتم
اونجا به خیلی از حرف های شما رسیده بودم اونموقع من شناختی از شما نداشتم
ولی برام واضح شده بود که بابا خدا همه اینا رو داره میگه چرا انقدر من سختش کرده بودم
یا فکر میکردم فقط یسری افراد خاص هستن که خدارو درک میکنن
این هم بمن خیلی کمک کرد که حتی در ارتباط و نزدیکی به خداوند که بنظرم بالاترین مهارتی که ادم میتونه یادش بگیره
نیاز به ویژگی خاصی نداره
نیازبه هفتاد سال عبادت نداره
نیاز به گذشتن از زندگی و تارک دنیا شدن به قولی نداره
فهمیدم که درک اصل نیازی به نشستن پای برنامه های معرفت و گوش دادن نصیحت دیگران نداره
خدا به وضوح باهات حرف میزنه از کلام یه بچه تو خیابون از یه خواب از یه برنامه تلویزیونی
و خودش همه چیز رو بهت یاد میده
من اینجوری فهمیدم که استعداد یا ویژگی خاصی نیاز نیس همینی که هستم کافیه برای یادگیری و انجام هرکاری
نشد که متنم رو به خدا ربط ندم
نمیگم که خیلی عالیم و قانون رو فهمیدم به قول شما استاد همش تشنه ام هر فایل رو که گوش میکنم هنوز حس میکنم نفهمیدم و باید تکرارش کنم
تمرین دوم :
تمرین دوم رو برای خودم یادگیری زبان میذارم
چون هم در مسیر خواسته هام هست هم بارها شروع کردم اما تعهد نداشتم
اینبار میخوام با استفاده ازهمین فایل و همین منطق هایی که برای خودم ساختم ادامه بدم و بیام نتیجه اش رو هم بنویسم
توکل برخدا که متعهد باشم در عمل
روشی هم که میخوام امتحان کنم مثل همون داستان یادگیری ریاضیات
برم درک کنم و مطالعه کنم اول که چه روش هایی وجود داره و چه روشی به درد من میخوره
استاد عزیزو خوشتیپم در انتها بازهم سپاسگذاری میکنم از شما بابت فایل های بی نظیرتون
امیدوارم که این نوشته ها اول خودم بهشون عمل کنم و برای دوستان نازنینم که انقدر کامنت های جذاب میذارن هم مفید باشه تا تشکری بکنم ازشون
دوستتون دارم
به امید دیدار
سلام بر همه عزیزان
به به استاد خوش پوش من چقدر مرتب و تمیز و سفید(ایموجی چشم قلبی)
هزاران بار خیر و برکت بهتون که ریشه ای دارین مسائل و برامون باز میکنین و مثل یه پدر قدرتمند دارین به بچه های 1تا 2 سال راه رفتن یاد میدین و به 4تا 8 سال تربیت واقعا بینظیرید ممنونم ازتون
در رابطه با موضوع فوق العاده فایل باید بگم من به سوال فکر کردم یعنی استپ کردم کامل روش فکر کردم از نظر من این موضوع ربط به علاقه داره مثال میزنم برای خودم مثلا من اگه یه مهارتی و بلد نیستم اما انگیزه و علاقه اش در من که ایجاد میشه تو این زمینه خیلی موفق میشم اما یه مهارتی مثل حسابداری که من توش صفر مطلق بودم اما رفتم تو دلش تجربه ش کردم موفق شدم به انجام برسونمش اما در اون زمینه حرفه ای نشدم با اینکه کلاس رفتم براش با حسابدار قبلی مون رفع اشکال کردیم البته الان که بیشتر بهش فکر میکنم شاید اینکه بقیه میگفتن توش موفق نیستی بی تاثیر نبود مثلا مدیرمون مدام میگفت تو توی کامپیوتر تو همه زمینه ها خوبی حتی تو فروش اما بدرد حسابداری نمیخوری و وقتی میشست پای سیستمم هنوز کار و انجام نداده میدونست من از پسش برنمیام چون خودم اینو باور کرده بودم پیشرفتمو تشویق نمیکرد شاید اینا بی تاثیر نبود چون حسابدار قبلیمون میگفت اینا که سر در نمیارن افرین خیلی پیشرفت کردی اما تو این زمینه و اون زمینه فلان ایرادارو داری که با فلان کار رفعشون کن اما سرعتت خوبه یکم توجه ت و دقتت و بیشتر کنی عالی میشی خوب اینا انگیزمو بیشتر میکرد
در کل وقتی داشتم به کل مسیر زندگیم نگاه اجمالی مینداختم فهمیدم جز یسری موراد خیلی نادر تو اکثر زمینه ها کاری که توش استعداد هم نداشتم وارد شدم و فکر میکنم از پسش بربیام اما اینکه بخوام توش ماهر بشم و موفق و ادامه دار باشه این دیگه بسته به علاقه و ذوقم داره
استاد عزیزم عجب حرفی زدی راجع به تربیت فرزند اینکه تلاش و پیشرفتشو تشویق کنیم نه استعداد ذاتی ش و این حتی برای من تو این سن هم تازگی داشت یادمه تو دوره دبیرستان تا همین پارسال همه ازم تعریف میکردن که توی موارد کامپیوتری و ورد و اکسل و اینجور مسائل تو خیلی خوبی و کاراشون و میسپاردن بمن اما از یه جا به بعد من استعدادای نشکفتم تو موارد دیگه هم کشف کردم و باعث شد فکر کنم خب تو کار کامپیوتر و اینا که خوبم نیازی به پیشرفت نیست و یادمه یبار تو یه شرکت خیلی خفن که اون زمان هم ساعت کاریش هم کارش و هم حقوقش پرفکت بود از قبل ازم پرسیدن اکسل در حد کار راه انداختن هم باشه اکی هست اما خب وورد براشون مهم بود منم گفتم هورا وورد و که بیشتر بلدم کاری نداره پس اکی هست هیچ تمرینی هم نکردم روزی که رفتم برای مصاحبه ازم تست وورد گرفتن من فکرشو نمیکردم بخوان تست بگیرن تا نشستم پای سیستم هول شدم و حتی یه صفحه معمولی رو نمیتونستم پرینت بگیرم چون یه متنی دادن تایپ کنم بعد گفتن اینو مرتب کن و پرینت بگیر کاری که من مثل اب خوردن انجام میدادم اون لحظه حالا یا هول شدم یا هرچیزی دیگه نتونستم انجام بدم چرا؟ چون تو محل کارم منشی یا کسی که مسئول بود یسری موراد و از قبل تایپ و اماده کرده بود دقیق رو سربرگ و خالیش و یه جا کپی کرده بود من هرقت میخواستم متنی بنویسم تایپش میکردم تو یه وورد خالی و اونجا پیست میکردم و فقط فونت و نحوه چیدمانش و یکم تغییر میدادم که تو اکثر موارد بصورت خودکار خودش انجام میشد بخاطر همین فکر میکردم نیازی نیست دیگه فراتر ازینو بلد باشم که خب ضایع هم شدم
من تو مورد هم خودم هم خانواده و اطرافیان میگن که توش موفق نیستی یکی موارد مربوط به مو و ارایشگری مو که معمولا همیشه موهام حالتش سادست نهایت تغییرش دم اسبیه تابحال بجز ارایشگرو خواهرم در برخی موارد خودم هیچ دیزانی روش انجام ندادم یکی هم شنا هست که هم میترسم از اب هم به این بهانه خودمو گول زدم که هیچ استعدادی در زمینه شنا ندارم بقیه هم تایید میکنن
حالا گزینه اول از نظر خودم خیلی مهم نیست اما گزینه دوم حتی برنامه ریختن برای انجامش ترس توم ایجاد کرد ولی خب اگه میخوام واقعا به تمرینا عمل کنم و عملگرا باشم باید انجامش بدم چه تو این تمرین چه اینکه استاد همیشه میگن نزار ترس روی تو سوار بشه و برو تو دل ترسهات مخصوصا اینکه یه مجوعه دوتا کوچه بالاترمون بر خیابون هستش که روزهای زوج مختص خانمهاست هم نزدیکه بهم که برم اونجا یاد بگیرم هم تمرینمو انجام میدم هم تو دل ترسهام میرم هم اینکه بقیه هم متوجه میشن که من تو هر زمینه ای که بخوام میتونم موفق باشم از همه لحاظ سود و سود و سود
خدایا شکرت ممنونم ازتون استاد عزیزم هزاران بار بابت ایت فایل ها بزودی از نتایجی که از انجام این تمرینا دادم هم میام مینویسم براتون دوستتون دارم هم شما و هم مریم جان
و اینکه وارد ماه اسفند شدیم پیشاپیش تولدتون هم مبارک باشه بهترین متولد