ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 5 - صفحه 2

520 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    ریحانه گفته:
    مدت عضویت: 1750 روز

    انگار دقیقا این فایل برای من ساخته شده بود

    یادمه یکی از مثال هایی که همیشه باعث میشد شک کنم و نخوام مسیر رو ادامه بدم و ناامید شم همین مسی بود

    کسی که فکر میکردم با این استعداد به دنیا اومده و از اول عالی بوده میگفتم درسته داره بهتر میشه هنوز جا برای بهتر شدن داره درسته تمرین میکنه اما اون اصلا براش سخت نبود و در کنارش مثال هایی از زندگی‌خودم‌میاوردم و بیشتر باعث میشد که بیشتر به خودم شک کنم که تو فلان مورد اصلا برای من نمیشه

    نکنه اشتباه میکردم؟ نکنه این کار درست برای من نباشه؟ پس چرا بهش علاقه دارم؟

    اما الان که فکر میکنم همون افرادی که در نظرم از همون اول تو کارشون عالی بودن درواقع تو تمرین کردن زیاد با عشق عالی بودن

    من خیلی خوب میتونم متوجه حرفاتون بشم ‌وجود نتیجه ی هردوحالت رو هم دیدم خیلی خوب فهمیدم که چــقدر این باور من رو محدود کرده بود و اصلا چقدر به خودم ظلم کردم!!

    چقدر این فایل به موقع اومد و بهم کمک کرد و بازهم دستم رو گرفت نجاتم داد و از سیاهی من رو بیرون کشید

    تمرین این فایل انقدر فوق العاده بود و چون مثالی از خودم توی ذهنم داشتم در این مورد که همون لحظه با خودم گفتم این تمرین میترکونه!

    منو یاد پروسه ی شیرین یادگیری رانندگی در سن پایین انداخت

    که گاها با خودم میگم چطور انقدر دقیق در این مورد به قانون عمل کردم؟

    چطور انقدر با خودم مهربان بودم در این مورد؟

    و انقدر نرم و روان و درست جلو رفتم که هرموقع بهش فکر میکنم فقط برام لذت و افتخاره و عملا هییییچ زجر و ناراحتی درکار نبود

    اون موقع من که این تمرین رو نمیدونستم اما دقیقا همینطور رفتار کردم

    پدرم بهم آموزش میداد

    و هربااار با ذوووق میومدم خونه و به مامان میگفتم مامان بااااورت نمیشه چیکار کردم

    و بابت هر کار کوچیکم هزار بار تحسین میشدم و پدرم با عشق برای مامان توضیح میداد

    خودم هزار بار بهش توجه میکردم

    انقدر انگیزه داشتم و رانندگی برام لذتبخش بود (هنوزم هست البته) و انقدر از یادگیری و هربار یکم بهتر شدنم لذت میبردم که عاشق ادامه دادن این مسیر بودم

    هنوز باورم نمیشه من با این حجم از کمالگرا بودن چطور تو اون تایم انقدر قشنگ قانون‌ تکامل رو رعایت کردم و لذت میبردم!

    به طرز عجیبی همه چیز رو درمورد خودم مثبت میدیدم و میدونستم با تمرین همه چیز حل میشه

    مثلا پارک دوبل به من یاد داده نشد و کلا شاید سه بار پارک دوبل زدم تو کلاس های شهری!

    وقتی متوجه شدم چون این رو بلد نیستم باعث استرسم میشه و عملکردم رو میاره پایین چون هرموقع ممکنه ازم پارک دوبل بخواد موقع امتحان

    به مدت کمتر از یک هفته قبل از آزمون روزی دوساعت میرفتم تمرین دوساعت نان استاپ!!

    و با ترکیبی از چیزی که مربی گفته بود و کلیپ آموزشی که دیده بودم و اموزش پدرم به قلقی دست پیداکردم که همیشه جواب میده و جالبه که بدونید موقع آزمون دقیقا فقط همینو ازم خواست! منی که به شوخی به مربی میگفتم نمیشه پارک دوبل رو ازمون نخوان؟ رسیدم به جایی که همه بعد از آزمون تشویق و تحسینم کردن و حتی تونستم یاد بدم به بقیه و اوناهم بتونن قبول شن! چون باور داشتم با تلاش و تمرین میشه!

    بارها و بارها و همچنان تو این موضوع تحسین میشم چون خودم توجهم فقط به نکات مثبت بود بقیه هم جوری رفتار میکنن انگار از اول همینقدر عالی بودم

    ولی هیچوقت اعتبارش رو به خودم ندادم و همیشه معتقدم من نیستم

    واقعا خیلی جاها احساس میکنم من نیستم که دارم رانندگی میکنم این کنترل دست من نیست وگرنه من خیلی جاها واقعا حواسم نیست!!

    و اما برعکسش رو مثال دارم از خودم!

    استاد!! واقعا این استعداد و توهم اینکه استعداد باید کاری برام انجام بده میتونه اون بخش از زندگیت که اتفاقا فکر میکنی نقطه قوتته رو تبدیل به جهنم کنه!تمام آنچه از این باور محدود کننده‌ گفتید رو من داشتم و درواقع باید گفت دارم!

    انقدر در توهم استعداد بودم و انقدر به یادم خودم مثال های گذشتم که چقدر همه چیز برام سریع و عالی بود میاوردم

    و انقدر هر آدم موفقی رو سرچ میکردم میرسیدم به این‌موضوع که بابا اینا از همون اول دقیقا همینقدر عالی بودن و اگه به این حد نبودن حداقل از همون اول از همه سر بودن

    کـه بارها و بارهاااا به این نتیجه رسیدم نکنه واقعا من استعداد ورزش رو ندارم؟

    مقایسه های پی در پی با افرادی که 10-15 ساله کار میکنن

    افرادی که بارها این کار رو انجام دادن

    باعث میشد هربار بیشتر به این نتیجه برسم که انتخاب این مسیر اصلا به کل اشتباه بود!

    من هم دقیقا وقتی در رشته ی دیگری بودم بعد از شکست خوب یادمه که به خواهرم زنگ زدم و دقیقا عین این جمله رو گفتم که: من فکر میکردم استعدادشو دارم ولی اشتباه میکردم!!!

    بعد از اون انقدررر اعتماد به نفسم پایین بود که محو محو شده بودم و اصلا یک درصد دیگه خودم رو باور‌نداشتم!

    و تمام موفقیت هام رو به کل فراموش و بی ارزش دونستم و گفتم اینا مال قبلن الان که دیگه نمیتونم!

    حتی وقتی رشته ی دیگه ای رو شروع کردم با فراوانی از افکار محدود کننده و ترس ها و مقایسه ها با کمالگرایی

    واقعا هنوز باورم نمیشه که چقدر این باور محدود کننده رو‌کل زندگیم اثر داشت به حدی که اصلا این چندسال رو نفهمیدم چیشد و چرا اینطور شد!

    استادم بارها میگفت ریحانه خیلی دختر پر تلاشیه و من خوشم نمیومد با خودم میگفتم من نمیخوام پر تلاش دیده شم میخوام از همون اول عالی باشم

    انقدر باورم محدود کننده بود که تلاش برام مساوی شده بود با موفق نبودنم!!

    من خیلی سریع یاد میگرفتم که همه تعجب میکردن خیلی عالی پیش رفتم که بازهم همه تعجب کردن!

    اما دقیقا از یه جایی احساس کردم دیگه جلوتر نمیرم و دقیقا احساس کردم دست خودمه خودم دارم این کارو با خودم میکنم!

    فکر میکردم اگه تلاش کنم یعنی من استعداد این کار رو ندارم فکر میکردم اگه تلاش کنم به این معناست که من تو این کار خوب نیستم یه این معناست که به زور و سختی دارم چیزی رو بدست میارم

    خندم میگیره پس من فکر میکردم که استعداد قراره همه کارارو انجام بده و کافی باشه!!!

    من حتی همیشه به پدرومادرم میگفتم چرا بارها و بارها نمیگید‌ ریحانه تو ورزش استعداد داره؟

    من خطرشو دیدم از خودم واقعا این باور محدودکننده همه جوره محدودت میکنه تو کل زندگی

    شادی و لذت مسیر رو به کل ازت میگیره

    و قطعا از یه جایی اجازه تجربه های جدید رو بهت نمیده.

    این فایل رو باید هزار بار ببینم و بهش فکر کنم و براش مثال بیارم

    استاد عزیزم بی نهایت سپاسگزارتم این دوره جدید اگه درست تمریناتش رو انجام بدیم زندگیمون از این رو به اون رو میشه

    بازهم بی نهایت سپاسگزارتم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
  2. -
    مسعود مقصودی گفته:
    مدت عضویت: 1466 روز

    سلام و درووود بر عزیزان دلم

    خب جواب سوال اول:

    طرز تفکر من ،قبلا این بوده که استعداد و مهارت یه چیزی ذاتی هست،واگر بخوایم کاری رو کنیم،باید استعدادش رو ذاتا داشته باشیم و اصلا قبول نداشتم که هر کاری رو میشه با تمرین و تکرار انجام داد یا هر مهارتی رو یاد گرفت،مگر اینکه ذاتا اونو بلد باشیم.

    ولی بعد از گذشت 1 سال از کار کردن روی دوره ی ارزشمند عزت نفس،دیدگاه و درکم نسبت به این موضوع عوض شده.خب خیلی بهتر از قبل شدم و خیییلیی بیشتر از قبل قبول دارم که هر کاری رو میشه با تمرین و تکرار انجام داد،البته که هنوز خیلی جای کار دارم.

    البته اینم اضاف کنم که اگر عشق داشته باشیم توی اون یادگیری مهارت و عاشقش باشیم،خییلی سرعت یادگیری خیییلی بالا هست،اینو تجربش کردم.

    تمرین دوم:

    خب من آموزش هام رو سر کلاس،به صورت فارسی آموزش میدم و خب چندین بار خواستم سر کلاس هام،آموزش ها رو به انگلیسی توضیح بدم و نتونستم و کلا بی خیالش شدم.

    الان میخوام شروع کنم و قدم به قدم به لطف الله یکتا انجامش بدم.

    هدف اول:باید هدفم رو بزار روی اینکه اول بتونم در مورد یه مبحث خیلی ساده،بتونم به انگلیسی در حده چند ثانیه توضیحش بدم و اینکه در موردش سعی کنم پادکست هایی رو گوش بدم که کلا به انگلیسی هستش و بتونم هر بار 2 ثانیه مثل پادکست صحبت کنم.یعنی قدم اول ثانیه 0 تا 2 رو بتونم خودم از صفر بگم با لهجه ی اصلی،قدم دوم ثانیه 2 تا 4 و به همین ترتیب ادامه بدم.

    توی این مسیر هم برای اولین بار میخوام تمرکزم رو بزارم فقط روی بهبود ها و پیشرفت ها.

    به لطف الله مهربان میرم که انجامش بدم.

    عاااشقتووونمممم استاااد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  3. -
    سحر گفته:
    مدت عضویت: 1147 روز

    سلام‌ به استاد عزیز وتمامی دوستان

    خیلی این سری فایل هاتون زیبا وکاربردی هست

    استاد من نمیدونم چرا وقتی شما همچین فایل هایی میزاید که داخلش یک سری سوالات هست که نقاط ضعف مارابهمون نشون میده و شما توی فایل دوطرف داستان رو توضیح میدیدمثلا توی همین فایل میگید که ایا شما به استعداد ذاتی داشتن بیشتر باور دارید یاتلاش کردن من سری این به ذهنم میاد که خداراشکر من به تلاش کردن باور دارم من که خوبم توی این موضوع وقتی مثلا هایی میزنید که طرف باورش به استعداد داشتنه

    من میگم نه بابا منکه اینطوری نیستم من میدونم که اگه تلاش کنیم موفق میشیم

    حالا نه فقط این این فایل بقیه فایل ها هم ذهنم میگه تو خوبی دقیقا همون قسمت خوبی که استاد میگه اصلا تویی

    ولی بعد توی خود روزمره های زندگیم گاهی که اگاه هستم مثلا همسرم بهم میگه چرااشپزیت خوب نشده یا چرا خانه داریت ضعیفه من به ذهنم میاد که من اصلا خانوادگی توی این مورد ضعیفیم مثلا مامانم هم اینطوریه ولی خانواده شوهرم همشون دستپخت ها عالیه

    بعد میبینم عه پس منکه به تلاش کردن اینجا باور ندارم پس چرا وقتی میام روی دفتر این سوالا ازخودم میپرسم تا متوجه بشم وروی خودم کار کنم یجوری دیگه جواب میدم

    حالا من نمیدونم فقط من اینجوریم یا نه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  4. -
    سمیرا سعیدی گفته:
    مدت عضویت: 1684 روز

    سلام به استاد عزیز و مریم جان پر مهر و دوستان همراه سایت

    سوال: آیا باور شما اینه که تو بعضی از کارها استعداد ندارین و حتی با تمرین و تلاش هم نمیتونین توش پیشرفتی بکنید ؟

    من چند سال پیش اینجوری فکر میکردم که واقعاً تو بعضی چیزها استعداد ندارم و باید بپذیرم و وقتم و براشون نزارم ولی بعد از آشنایی با شما و مطالعه پررنگ کردن واژه ی ادامه و ادامه تو زندگیم فهمیدم اینجوری نیست و حتی در مورد یه کاری در مورد خودم بهم ثابت شد که میتونم با تمرین انجامش بدم مثلاً همیشه فکر میکردم من نمیتونم خیاطی کنم و استعدادش و ندارم ولی الان با تجربه هایی که دارم مطمئنم اگر روزی نیم ساعت فقط مداوم تمرین کنم خیاط خوبی میشم فقط علاقه نداشتم که انجامش ندادم و توجیه کردم خودم و یا پارسال یه کاری رو شروع کردم نقاشی روی چوب که همش فکر میکردم من نمیتونم انجامش بدم حوصله ی این کارارو ندارم و تو ذهنم چیده بودم که من کار چوبی و می‌سازم و دوستم رنگش و انجام میده و خیلی روش حساب کرده بودم ولی اون نیومد و من مجبور شدم خودم انجامش بدم و وقتی تو ذهنم پذیرفتم که این کار رو خودم باید انجام بدم و چاره ای ندارم به بهترین نحو انجامش دادم و حتی خودم شوکه شده بودم از توانایی خودم فهمیدم که فقط خودم و توجیه میکردم که من توان و حوصله و استعدادش و ندارم .

    الان پیانو رو شروع کردم سازی که همیشه برام دست نیافتنی بوده و با تمرین در عرض دو هفته از یوتوب تونستم یک قطعه بزنم بدون معلم و دوباره فهمیدم چقدر تو زندگیم با این باور اشتباه که هر کاری استعداد میخواد وقتم رو تلف کردم خیلی خوشحالم که الان این باور درست رو جایگزین کردم تو ذهنم که من هر کاری رو که اراده کنم با تکرار و تمرین میتونم انجامش بدم .

    ممنون استاد نازنین برای این سری فایل های ارزشمند.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  5. -
    مریم گفته:
    مدت عضویت: 970 روز

    به نام الله هدایتگرم

    سلام استاد عزیزم سلام مریم جون

    سلام دوستان خوبم

    ذهنیت قدرتمند کننده در برابر ذهنیت محدود کننده…. موضوع تدریس : استعداد

    آیا فکر می کنی با تمرین، تلاش و مداومت می توانی در مواردی پیشرفت کنی که اکنون درباره آن مهارت خاصی نداری یا به اصطلاح با استعداد نیستی؟

    یا اینکه معتقدی اگر در زمینه ای استعداد نداشته باشی، تلاش و تمرین نمی تواند باعث پیشرفت و مهارت در آن موضوع شود؟

    برای پاسخ به این سوال باید برگردم به 1/8/1401

    همسر من از خیلی وقت قبل تر میخواست در زمینه شغلی از حساب و کتاب سنتی بیاد با سیستم کار کنه چون شغل ایشون خیلی لوازم متعدد و مختلفی رو در بر میگیره و روش فروش با حساب سنتی بسیار وقت گیر بود وشبها که میومد خونه باید تا نصف شب فاکتور های مشتری ها رو می‌نوشت به من پیشنهاد داد برم کار با لب تاپ و یاد بگیرم و حسابداری رو تا بتونم برای شروع خودم کل لوازم ها رو وارد سیستم کنم با تعداد و قیمت و به ایشون هم یاد بدم

    منم یک ماه زمان گذاشتم رفتم کلاسهای icdl و تقریبا یاد گرفتم اونجا مربی بهم گفت باید یه دوره حسابداری هم آموزش ببینی و بعد کارتو شروع کنی توی شهرستان ما فقط نرم افزار محک نمایندگی داشت من رفتم کلی هزینه کردم برای خرید نرم افزار و تمام تجهیزات که برای مغازه لازم بود تا فروش سیستمی بشه رو گرفتم بعد قرار شد مربی بیاد آموزش بده کار با محک رو…. همون روز اول که رفتم بهم آموزش بده بعد نیم ساعت کلا اعصابم ریخت به هم و گفتم من استعدادشو ندارم بلد نیستم بهم پیشنهاد داد بیا سی دی آموزشی و ببر خونه تمرین کن تا یاد بگیری ولی من آنچنان رفت رو مخم که یاد نمی‌گیرم و استعداد ندارم که دیگه نرفتم سمتش حتی به اون سی دی آموزشی هم نگاه نکردم

    همسرم بعد چند ماه که دید من بیخیال شدم دنبال حسابداری بود که بیاد کارهاشون انجام بده ولی خیلی ها وقتی همون روز اول میومدن میدیدن قراره این همه تعداد لوازم خورد و ریز و درشت و….وارد سیستم با تعداد و قیمت کنن اونها هم دیگه نیومدن

    الان با صحبت شما استاد متوجه شدم من با این افکار چقدر جلوی رشد و پیشرفت و از خودم گرفتم ‌‌‌ که اگه ادامه داده بودم و نمیگفتم استعداد ندارم و ترس ها منو توجیح نمی‌کرد الان خیلی خوب یاد گرفته بودم ولی آنچنان این ترسها قدرت داشت که فقط یک مانع نداشتن استعداد کافی اونم توی یک ساعت تمرین منو تا امروز در خودش اسیر کرده

    واقعا الآنم بعد یک سال وقتی بهش فکر میکنم حالم بد میشه که نتونستم و ادامه ندادم ..

    .

    ….وقتی به گذشته فکر میکنم خیلی جاها که زندگی من با چالش مواجه شده باید کارهایی رو انجام میدادم که حتی قبلش اصلا فکر شم نکرده بودم …ولی وقتی در شرایط قرار گرفتم خیلی راحت از پسش براومدم که حتی دیگرانی که میشنیدن تعجب میکردن که چطور یه خانم این کار و انجام داده ؟؟؟

    واین جواب وتوی ذهنم به خودم میدم که فقط وقتی جهان منو مجبور میکرد و انتخابی دیگه نداشتم خیلی راحت از پس هر کار یا شرایطی بر اومدم ولی اونجا که خودم خواستم برم دنبال یه هدف با کوچکترین مانع در جا زدم و از مسیر خارج شدم

    از امروز بیشتر به این اهداف رها شده فکر میکنم و با توکل بیشتر میرم سمتشون و از خداوند کمک می‌خوام تا همراه من باشه و منو هدایت کنه

    سپاسگزارم استاد

    سپاسگزارم از دوستانی که وقت گذاشتین کامنت منو خوندین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  6. -
    ساره امین آبادی گفته:
    مدت عضویت: 1214 روز

    به نام الله

    سلام و عرض ادب خدمت استاد عزیزم .

    اتفاقا دیروز جلسه ای بود در نظام مهندسی و سخنران جلسه در مورد کارآفرینی صحبت میکردن . جالب بود که میگفت اکثر کارآفرینان آدمای باهوشی نیستن . فوق العاده با استعداد نیستن . حتی ممکنه ایده از خودشون نباشه، اونا یسری ویژگیهایی دارن مثل : ریسک پذیری ، تلاش کردن ، علاقه مندم به حل مسائلشون و جالبه ویژگی خوش بین بودن هم از خصوصیاتشون بود ، اونجا یاد دوره شیوه حل مسائل افتادم . برای من خیلی از حرفهاش منطقی بود برخلاف بعضی از افراد جلسه .

    بریم سر تمرین :

    بله فکر میکنم میتونم یاد بگیرم و این به نظرم بر میگرده به کارهایی که قبلا از صفر وارد شدم بدون کمک خاصی از نزدیکانم . به قول شما استاد عزیزم موفقیت موفقیت میاره . نمیگم موفق بودم ولی عضله کار جدید کردنم قوی شده چون چند باری تمرین کردم . من نمیگم استعداد ندارم امااااا میگم من به دلیل شرایط زندگی الانم به خاطر ساپورت کردن زندگی و بچه و اینا نمیتونم تمرکز و زمان کافی بزارم روی اون موضوع و یاد بگیرم (این باور محدود کننده منه !!! )

    یسری موارد هست که تو ذهنمه ارثی ما ضعیفیم مثل خوب گوش کردن به صحبت دیگران ، یا حافظه ما ضعیفه زود موضوعات رو فراموش می‌کنیم، دقتمون پایینه .

    برای یادگیری، یه موضوعی در قلبمه حس میکنم صدا از طرف خداست، یادگیری یک نرم افزاره باید برم اون رو تکمیل کنم در اون قوی بشم .

    در پناه الله باشین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  7. -
    سید محمد رضا موسوی گفته:
    مدت عضویت: 652 روز

    سلام و درود خدمت انرژی مقدس خالق و فرمانروای کل کائنات و خالق آفرین من ،،،،،،

    سلام و درود خدمت آرمی قدرتمند عباس منش ،

    خیلی برام جالبه که دقیقاً دیشب درباره ی این موضوع با یکی از بچه ها صحبت میکردیم ،، خدایا صد هزار مرتبه شکرت برای این همه آگاهی این سایت مقدس ،،

    آقا قبلاً من خیلی به این معتقد بودم که خیلی از چیزا رو اصلا نباید سراغش برم ولی برام خیلی عجیب که پروردگار مهربانم مسیر منو به سمتایی هدایت کرده که الان حرفه ای که دارم ازش کسب روزی میکنم ازش دقیقاً یکی از اون مسائل که قبلاً فکر میکردم من براس ساخته نشدم و همیشه میگفتم آدمایی هستن که این کارا رو انجام بدن و من به درس خودم بچسبم ،، یکی دیگه از باورهایی که همیشه سد راه یادگیری زبان انگلیسی من شده هم اتفاقا متوجه شدم که همین مسئله که استاد عزیزم بیان کردن بوده خیلی از جاها تنبلی ذهن و علاقه به حفظ شرایط کنونیش بهم القا کرده که ولش کن حوصله سر بره زبان بجاش برو ی سرگرمی مفرح انجام بده و .. یا تو اصلا گیرم که یاد گرفتی حالا چی میشه ،، ولی دقیقاً من از زمانی که خدارو صد هزار مرتبه شکر دوره مقدس قانون سلامتی رو با قدرت و یاری الله فوق العاده دارم پیش میرم با خودم عهد بستم که زبان انگلیسی هم به همین صورت و دقیقاً همینطور متعهدانه پیش ببرم و جام دستاورد زبان هم به زندگی فوق العاده زیبا که پروردگار مهربانم بهم عطا کرده اضافه کنم ،،

    آره داشتم مثال میزدم برای این بنده خدا دیشب که انقدر توکلم و اعتماد به نفسم خدارو صد هزار مرتبه شکر زیاد شده که احساس میکنم اگر فضانورد هم بخوام بشم از همین سن سی سالگی به یاری الله میتونم بدستش بیارم و هدایت و یاری الله صد در صد مسیر کمکم خواهد کرد و همینطور هیچ چیزی رو نشدنی و دست نیافتنی نمیبینم خدارو صد هزار مرتبه شکر ،،

    خدایا صد هزار مرتبه شکرت که توانستم زبان انگلیسی را کامل و روان یادگرفتم و صحبت کردم ،،

    خدایا صد هزار مرتبه شکرت که ثروووووتتتتمند و شااااااد و سلامت هستم ،،

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  8. -
    محمد امین رضایی گفته:
    مدت عضویت: 1151 روز

    به نام خدا

    سلام به استاد عزیزم و دوستان این خانواده صمیمی

    خداروشکر میکنم که هربار هرفایلی رو که میبینم فایلی هست که هدایت خداونده و بهش نیاز دارم

    استاد جان سپاسگذارم بابت این سری از فایل های واقعا ارزشمند که من این سری فایل های سریالی رو سعی میکنم به عنوان یه دوره دسته بندی کنم و بهشون گوش بدم امید به خدا که بتونم همیشه بهشون عمل هم بکنم

    در مورد سوال اول :

    من یقینا اعتقاد دارم که در هرکاری با تمرکز و پشتکار میتونم اون کار رو یاد بگیرم و حتی بهتر از الگوهایی که میبینم اول مسیر عمل کنم

    این رو نمیگم برای اینکه ذهنیت رقابتی ناسالم داشته باشم این رو استاد از یک تجربه ای میگم که باور کنید الگویی همیشگیه که امکان نداره در مواجه با مساله ای اون رو به خودم یاد آوری نکنم

    من وقتی بچه بودم توی تمام درس ها خوب بودم بجز ریاضی

    اصلا متوجه ریاضی نمیشدم اصلا انگار استاد تو دیوار بودم

    همه هم سرزنشم میکردن

    این سرزنش هم باعث شده بود تا زمان اول یا دوم راهنمایی من احساس تفاوت بکنم

    بچه هایی که ریاضی خوبی داشتن تا یه جایی اصلا برای من از یه دنیای دیگه ای بودن اصلا فکر میکردم اینا نخبه ان و چقدر بخاطر همین شرایطشون ایده آله معلما بیشتر تحویلشون میگیرن خونواده هاشون حتما خیلی دوستشون دارن اصلا اینا از نظر ذهن من جایگاه خاصی داشتن

    یادمه برام معلم خصوصی هم گرفته بودن و معلم مدرسه مون هم اینو فهمیده بود و سرکلاس بمن تیکه مینداخت یا مسخره هم میکردن منو یادمه یه روز سر امتحان برای اینکه مساحت یه مثلث رو به دست بیارم تو کلاس پنجم ابتدایی توی چک نویسم با خط کش اون مثلث رو با وسواس میکشیدم تا به ذهنم مثلا چارچوب بدم و بتونم روش فکر کنم معلمم رد شد و اینو دید و شروع کرد به مسخره کردن که آدمی که تو چک نویس از خط کش استفاده میکنه برای کشیدن یه مثلث به هیچ جایی نمیرسه و مثلا احمقه کل کلاس هم شروع کردن به خندیدن

    همه ی اینها برای من ذهنیت بوجود آورده بود و همه روش هارو هم امتحان کردم

    من چون قدم بلند بود از بچگی من رو میذاشتن صندلی آخر بعدبچه هایی که ریاضیشون خوب بود ردیف جلو نزدیک صندلی معلم بودن یه روز به خودم گفتم حتما اینه که تاثیر گذاره جامو عوض کردم و رفتم ردیف جلو نشستم

    دیدم تاثیر خاصی نداره وقتی معلم یه مساله ای رو میگه بغل دستی من خیلی زود حل میکنه مساله رو زودتر از همه بعد من بهش نگاه میکردم به جزییات صورتش به نحوه گرفتن مداد تو دستاش به هر چیزی و با خودم میگفتم چجوریه که این آدما این کارو میکنن ومن اصن صورت مساله رو هنوز درک نکردم

    به کلی عوامل بیرونی فکر میکردم

    مثلا توی دوران تحصیلم چندتا هم کلاسی داشتم که فامیلشون احمدی بود و اینا همیشه به طور اتفاقی تنبل بودن با خودم میگفتم اینایی که این فامیل رو دارن اصن کندذهنن

    یا فلانی ها که ریاضی خوبی دارن به خاطر پیشونی بلندشونه یا بخاطر عینکی بودنشون یا بخاطر اینکه مادر پدرشون معلمن یا کلی چیز دیگه

    اول یا دوم را هنمایی بود که با خودم گفتم نکنه اینا هیچ فرقی بامن ندارن بذار همه چیزو بذارم کنار و خودم برم درک کنم قضیه رو نه معلم خصوصی بگیرم نه کتاب کمک درسی و نه هیچ چیز دیگه

    استاد میشستم مساله های ریاضی رو مینوشتم با جوابشون . بعد فکر میکردم که چطوری از همچین سوالی همچین جوابی بدست میاد میشتسم برای خودم قانون در میاوردم اونقدر اینکارو میکردم تا ریشه قضیه رو از پایه درک میکردم

    یادمه توی چندماه تا قبل از عید همون سال اتاقم پر شده بود از دفتر های چک نویس حل مسائل ریاضی

    شبا از خوابم میزدم نصف شب بیدار میشدم تا خود صبح کار میکردم

    به جایی رسید که قبل از همه مسائل رو حل میکردم و همون شاگردای باهوش از نظر ذهن من براشون تعجب میشد که چطوری حلش کردی

    من چون شبا توی تاریکی بلند میشدم و با نور چراغ قوه درس میخوندم این باعث شد عید اون سال برام عینک بگیرن میخوام بگم چقدر تعهد به خرج دادم

    این روند اونقدر ادامه پیدا کرد که من رشته ریاضی فیزیک رو انتخاب کردم

    و توی یه دبیرستان بزرگ که 8 تا کلاس ریاضی داشت فقط تنها کسی که 20 میگرفت تو کل مدرسه از درس های ریاضی من بودم

    حتی یادمه یبار توی درس هندسه سوالی رو جواب دادم که نه تنها هیچ کسی نتونسته بود حلش کنه بلکه من به یک روش دیگه ای جدا از روشی که خود معلم آموزش داده بود حلش کردم و برای معلم هم جای تعجب شده بود که چه جالب با این روش هم میشده حلش کرد

    آدمی که هیچ درکی از ریاضی نداشت متوجه شد که هیچ استعدادی معنایی نداره و هیچ آدمی با ادم دیگه متفاوت نیس فقط هرکسی ممکنه یه جور متفاوت یاد بگیره من با درس های معلم ها ارتباط برقرار نمیکردم و خودآموز ریاضی رو از پایه درک میکردم تا جایی که حتی دانشگاه هم یکی از رشته هایی که قبول شدم ریاضیات محض دانشگاه دولتی بود

    این مساله نقطه بزرگی از زندگی منه و منطق قوی که هربار با مساله ای مواجه میشم که نجواهای ذهن من میگن تو که توی اینکار سررشته نداری یا تو نمیتونی مثلا قانون رو درک کنی تو نمیتونی فلان کار رو بکنی تو نمیتونی ثروتمند بشی چون اونا که باهوشن چون اونا آدم های متفاوتین اصلا رفتارشون متفاوته تعهدشون پولادینه اصلا یه آدمای عجیبین با یه نظم شخصی خاص یا خانوادشون فرق میکرده و همه اینها

    اما این تجربه رو بارها من استفاده کردم و باوری رو توی ذهن من ساخته که من هر کاری که توی این دنیا باشه میتونم انجام بدم به شرط اینکه تعهد داشته باشم به ادامه دادن به همون شکلی که میتونم

    و هر باری که این کار رو میکنم چون تمام هم و غمم همون مساله میشه وقتی به خودم میام میبینم از ادمهایی که فکر میکردم خیلی با تجربه ان یا خیلی متفاوتن توی اون کار کیلومتر ها فاصله دارم در حدی که نتیجه هامون قابل مقایسه نیس

    این قضیه من رو به این درک رسونده که هیچ کاری و هیچ آدمی اصلا خاص و عجیب و غریب نیس

    اینکه کاری که داره اون آدم میکنه اینجوری نیس که ازتوان بدن من یا ذهن من خارج باشه

    اینو توی هر شغلی وقتی امتحان کردم منو به این باور رسوند که من آدم پولسازیم هرجابرم میتونم جز بهترینا باشم حتی وقتی روزهای اول گیجم که اصلا چطور اینکار انجام میشه.فقط کافیه باور داشته باشم همونطور که بارها تونستم و تعهد داشتم بازم میتونم

    مواردی هم بوده که استاد بمن میگفتن تو خیلی در اون با استعدادی و من رهاشون کردم و ادامه شون ندادم

    مثلا:

    خطاطی و نقاشی

    پدرم چون به اینها خیلی اهمیت میداد وقتی من اول ابتدایی بودم برام روزنامه و کاربن میخرید

    من از روی نوشته های روزنامه ها با کاربن کپی میکردم

    یا هر کتاب داستان جلد فیلمی که دم دستم بود رو کاربن میذاشتم واز روی خطوطشون میکشیدم

    این باعث شد الگویی از نقاشی و خطاطی بره توی ذهنم که وقتی بچه بودم بزرگترها براشون تعجب بود که چطور یه بچه میتونه انقدر خوشخط باشه یا همچین نقاشی هایی بکشه

    ولی من نه خطاط شدم و نه نقاش

    اما دوستانی رو به یاد دارم که توی سنین بالا با ثبت نام کردن توی کلاس های هنری هم خطاطی و هم نقاشی رو به صورت حرفه ای یاد گرفتن کسایی که هیچ چیزی توی سابقه شون نشون نمیداد که حتی به قولی استعدادی داشته باشن توی این زمینه (به شخصه استاد من به کلمه استعداد اصلا باوری ندارم و بار معناییش برای من اینه که وقتی میگن یکی استعداد داره انگار ادم عجیبیه که مابقی که این لقب بهشون تعلق نگرفته نمیتونن اون کارو به همون اندازه و حتی بهتر از اون ادم به اصطلاح با استعداد انجام بدن ) و نه تنها خیلی خیلی حرفه ای تر از من وخیلی هایی که دیده بودم اینکار رو انجام میدادن بلکه ازش کسب درآمد هم میکنن اونهم توی مدت زمان خیلی کوتاهی

    حالا چرا گفتم این فایل ارزشمند شما خیلی هدایته برای من

    چون مدتی هست که در استفاده از قانون این نجوا میاد که بابا اونا فرق دارن اصلا روش باور سازی این نیست کلمات کلیشه ای تاکییدیت کو نمیدونم هزار چیز دیگه با اینکه من دارم از قانون نتیجه میگیرم خداروشکر

    و خداوند هم بهم میگه عجله ای نیس هیچ عجله ای نکن هیچ چیز سختی در کار نیس همین کاری که داری میکنی همینه دیگه همین عمل به قانونه و این روزها همش الگو هایی میبینم که دارن به قانون عمل میکنن استاد بدون اینکه بصورت تئوری فهمیده باشن اصل چیه خیلی تجربی و با آزمون و خطا فهمیدن

    بعد با خودم میگم چطوره که اینا که عباسمنشی نبودن به این اصل دارن عمل میکنن تو که از استاد داری اصل رو میفهمی این مقایسه و سخت گیری به خودت همه حاشیه هاییه که میخواد حست رو بد کنه

    و اینجوری خیلی آرام ترم که بابا همه میتونن اصلا سخت نیس فقط تکرار و تعهد میخواد مثل یه مهارت بهش نگاه کن

    یبار دیگه عاشقانه ازتون سپاسگذاری کنم استاد دوستون دارم

    از اونجایی که من خودم عاشق کامنت های طولانی و توضیح دار بچه هام میخوام یه مثال دیگه بزنم

    همه این مثال هارو بارها توی سایت نوشتم ولی بازم میخوام تکرارشون کنم

    استاد چندین سال قبل من تجربه ای کاملا مشابه با زمان دانشگاه شما داشتم

    از بچگی یه باور غلط داشتم نسبت به خدا

    اینجوری بود که قبل از خواب در هر لحظه این ورد توی ذهن و کلام من بود که خدایا من رو ببخش مثل خدایا شکرت که از بچگی از پدر محترمم یاد گرفتم

    زمانی که دانشگاه قبول شدم توی یه شهر دیگه بخاطر همون روال درس خوندنم خیلی زود یعنی توی همون هفته اول خیلی محبوب شدم بین استاد ها یادمه یسری استاد ها که تازه جلسه اولشون بود بعد یه هفته از در که میومدن قبل از اینکه خودشون رو معرفی کنن میپرسیدن فلانی کیه بعد من بلند میشدم خودم رو معرفی میکردم بعد استاد میگفت خیلی تعریفت رو شنیدم بعد شروع میکرد به معرفی خودش و ادامه کلاس

    این باعث شده بود که از من دعوت کنن تو جاهای مختلفی حضور داشته باشم

    یادمه یبار من رو و چندتا از دوستان دیگه رو بردن یه جایی به اسم بنیاد حفظ آثار مربوط به یه ارگانی میشد که چیزهایی که از زمان جنگ و شهدا مونده بود همینطور مستندات و کلی چیز دیگه رو اونجا نگهداری میکردن

    مارو بردن اونجا چون میخواستن ببرنمون سفر راهیان نور منم چون همه ی همکلاسی هام میخواستیم بریم و اولین سفر طولانیم بود با دوستام خیلی برام هیجان انگیز بود اصلا مسائل اونجا برام اهمیتی نداشت

    اونجا یه سوالی از ما پرسیدن که شما چرا این سفر رو میخواین برین خب برای حفظ ظاهر و البته مکانی که توش بودیم انتظار میرفت یه جواب فلسفی کلیشه ای متناسب با اون محیط هم بدم گفتم میخوام برم این سفر و از صفر شروع کنم و حرفای دیگه که کلی هم همه تحسینم کردن

    همون لحظه توی دلم به یک تقابلی با خدا رسیدم که خدایا تو اصن کجایی این همه سال فقط ورد زبونم اسم توعه هیچ چیزیم ازت ندیدم که بفهمم اصن خدایی هست یبارم که شده میخوام به تو شک کنم که اصن تو کجای کاری اگه میخوای عذابی بفرسی یا سنگم کنی یکاری بکن اقا من نمیخوام دیگه کورکورانه بهت اعتقاد داشته باشم .بیا یه شرطی بذاریم من میرم این سفر اگه تو فلان کار رو کردی من میفهمم که تو هستی و گرنه که دیگه مطمئن میشم این حرفا توهمی بیش نیس

    حالا چون اون نشونه برام شخصی هست رو نمیخوام مطرحش کنم

    من توی سفر اون نشونه رو دیدم و به کلی تغییر کردم

    اینارو چرا میگم چون استاد ارتباط با خدا رو هم ربط میدادم به اینکه یسری از ادمها میتونن باید یه درویش پیر از زندگی گذشته ای باشی چون داستانا اینا رو میگفت بهمون

    مثل اینکه شما گفتید خیلی ها میگفتن چون سید هستید خیلی شرایط براتون خوب پیش میره منم همین فکرارو داشتم اصن فکر میکردم که بابا خدا با من که نمیاد حرف بزنه

    بعد ازاون من شروع کردم به ساعت ها نماز خوندن با دقت که چی دارم میگم اینکه درکش کنم الان که قانون رو درک میکنم میفهمم معجزاتی که برای من پیش میومد دلیلش چی بود اون آرامش دلیلش چی بود چون سالها فکر میکردم بخاطر نمازه بوده چون بعدها سعی کردم همونطوری نماز بخونم اما حس اون موقع رو نداشتم

    اونجا به خیلی از حرف های شما رسیده بودم اونموقع من شناختی از شما نداشتم

    ولی برام واضح شده بود که بابا خدا همه اینا رو داره میگه چرا انقدر من سختش کرده بودم

    یا فکر میکردم فقط یسری افراد خاص هستن که خدارو درک میکنن

    این هم بمن خیلی کمک کرد که حتی در ارتباط و نزدیکی به خداوند که بنظرم بالاترین مهارتی که ادم میتونه یادش بگیره

    نیاز به ویژگی خاصی نداره

    نیازبه هفتاد سال عبادت نداره

    نیاز به گذشتن از زندگی و تارک دنیا شدن به قولی نداره

    فهمیدم که درک اصل نیازی به نشستن پای برنامه های معرفت و گوش دادن نصیحت دیگران نداره

    خدا به وضوح باهات حرف میزنه از کلام یه بچه تو خیابون از یه خواب از یه برنامه تلویزیونی

    و خودش همه چیز رو بهت یاد میده

    من اینجوری فهمیدم که استعداد یا ویژگی خاصی نیاز نیس همینی که هستم کافیه برای یادگیری و انجام هرکاری

    نشد که متنم رو به خدا ربط ندم

    نمیگم که خیلی عالیم و قانون رو فهمیدم به قول شما استاد همش تشنه ام هر فایل رو که گوش میکنم هنوز حس میکنم نفهمیدم و باید تکرارش کنم

    تمرین دوم :

    تمرین دوم رو برای خودم یادگیری زبان میذارم

    چون هم در مسیر خواسته هام هست هم بارها شروع کردم اما تعهد نداشتم

    اینبار میخوام با استفاده ازهمین فایل و همین منطق هایی که برای خودم ساختم ادامه بدم و بیام نتیجه اش رو هم بنویسم

    توکل برخدا که متعهد باشم در عمل

    روشی هم که میخوام امتحان کنم مثل همون داستان یادگیری ریاضیات

    برم درک کنم و مطالعه کنم اول که چه روش هایی وجود داره و چه روشی به درد من میخوره

    استاد عزیزو خوشتیپم در انتها بازهم سپاسگذاری میکنم از شما بابت فایل های بی نظیرتون

    امیدوارم که این نوشته ها اول خودم بهشون عمل کنم و برای دوستان نازنینم که انقدر کامنت های جذاب میذارن هم مفید باشه تا تشکری بکنم ازشون

    دوستتون دارم

    به امید دیدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  9. -
    سودا مختاری گفته:
    مدت عضویت: 1956 روز

    به نام خدای مهربانم که هرآنچه دارم از اوست و از فضل و کرمش همواره به من میبخشه

    سلام به استاد ودوستان عزیزم

    آیا فکر می کنی با تمرین، تلاش و مداومت می توانی در مواردی پیشرفت کنی که اکنون درباره آن مهارت خاصی نداری یا به اصطلاح با استعداد نیستی؟

    یا اینکه معتقدی اگر در زمینه ای استعداد نداشته باشی، تلاش و تمرین نمی تواند باعث پیشرفت و مهارت در آن موضوع شود؟

    بله صد در صد میتونم با تلاش و بهبود مستمر و ادامه دادن در مواردی که مهارتی در اونها ندارم بهتر و بهتر بشم

    در مرحله دوم این تمرین من بارها در گذشته بنا بر شرایطی که داشتم در مسیرهایی قرار گرفتم که به من می‌گفتند تو استعداد نداری ،تو توانایی نداری ،تو نمیتونی ،تو شرایطش رو نداری اما به لطف خدا واردش شدم و با ادامه دادن ، تمرین کردن خیلی رشد و بهبود دائمی داشتم

    اما در مرحله بعدی افراد نامناسبی میومدند و اون همه تلاش و بهبود و رشد من رو ندید می‌گرفتند و فقط از من نتیجه نهایی رو می‌خواستند این بازخوردهای منفی اون همه رشد و پیشرفت رو در ابتدا در ذهن من کم ارزش و بی اهمیت می‌کرد باااارها خودم تو ذهنم کارم رو کم ارزش می‌کرد و بعد به شدت نتیجه گرا میشدم ،کمالگرا میشدم و نمیتونستم تکامل رو هم درک کنم و این باورها و افکار اون احساس خوب و لذت بخشی رو که از یادگیری و رشد و بهبود دائمی داشتم رو از من میگرفت و با این باورهای محدود کننده منو دلسرد می‌کرد

    من در زمینه تحصیلی ،ورزشی ،مهارت شغلی ،سلامتی ،بهبود شخصیت دائمی، مهارت‌های ارتباطی ،اجتماعی ،سبک شخصی زندگی و…… کلی رشد و پیشرفت عالی داشتم و با این آگاهی هایی که در این مسیر الهی کسب کردم همه اینها برام ارزشمند هست و خیلی برام لذت بخش تر شده و با احساس خوب بیشتر و ذوق و شوق بیشتر ادامه میدم

    اما نتایج طبق قانون الهی خیلی طبیعی و بدیهی با احساس خوبم و آرامش و عمل به الهامات و ایمان و توکل کردنم به خدا و ادامه دادنم به سادگی و طبیعی میاد

    در این مرحله من تمام این نتایج رو بهش توجه میکنم مینویسم و تحسینش میکنم و بارها این توانایی‌ها این رشد رو به خودم یادآوری میکنم و انگیزه میگیرم که با عشق ادامه بدم

    هدفی که در حال حاضر دارم روش کار میکنم درک قرآن و توحید عملی ،بهبود شخصیت و احیای ارزشمندی درونیم هست و دارم تو این موارد در آزادی و آرامش که از فضل الله مهربانم دارم با تمرکز روش کار میکنم و از پیشرفتم خیلی راضی هستم و نتایج هم خدا برام طبق قانون بدون تغییر جهانش رقم میزنه

    باورهای ذهنیت محدود کننده که در این زمینه باااااید کنار بزارم : باور من استعداد در این زمینه دارم و یا ندارم رو به کل باید کنار بزارم

    باور اینکه اگر تو مرحله اول تو یه موضوعی خوب نبودم یعنی استعداد ندارم رو باید کنار بزارم

    باور اینکه هر کسی با استعداد خاصی به دنیا اومده و فقط اون فرد میتونه موفق بشه رو باید کنار بزارم

    باور ذهنیت قدرتمند کننده که باااااید هر بار تکرارش کنم : بهبود دائمی و مستمر همیشه نتیجه میده

    باور اینکه هر کسی سطح یادگیری متفاوتی داره بعضی زود یاد می‌گیرند بعضی ها کمی بیشتر باید وقت بزارند تا یاد بگیرند این تفاوت رو باید درک کنم

    باور اینکه شاید نیاز باشه که با شیوه درست آموزشی، با ابزار مناسب تر،محیط مناسب تر به مسیرم برای یادگیری ادامه بدم بهتر هست که این موارد رو برای خودم مد نظر داشته باشم تا راحتر رشد کنم

    باور اینکه من سمت خودم رو که بهبود مستمر و دائمی و پیشرفت بیشتر و ادامه دادن هست رو باید انجام بدم خودم رو تحسین کنم قائم به ذات باشم نتایج رو جهان طبق قانون خودش برام میاره

    استاد جان این مواردی که دارید آموزش میدید بی‌نظیر و عالیه عاااااشقتونم خدایا عاشقتم که عاشقمی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 58 رای:
  10. -
    امیرحسین روشنگر گفته:
    مدت عضویت: 1743 روز

    سلام به همه عزیزان و استاد

    من خواستم از تمرین و تجربه خودم بگم که در طول کار کردن رو خودم انجام دادم

    من چون عاشق کار حمل نقل بودم باربری خودمون و تا حالا اون کار نکرده بودم ذهنم بهم یگفت رانندگی نون اب میشه چه شغلیه اخه استعداد این …مردم چی میگن دختر بهت نمیدن کسی باهات دوست نمیشه میگن رانندس ابروت میره خلاصه این ترمز کاری با من کرده بود کن سالها بی کار مونده بودم و چون از کار دیگ خوشم نمیومد احساس رنج میکردم نمیرفتم کاری و درامدم نداشتم من 26 سالمه تو عمرم کار نکرده بودم پول نساخته بودم…

    تا اینکه خیلی قلبم میکشید دوره روانشناسی ثروت بخرم پولم نداشتم با استفادهد از قانون پولشو جذب کردم دوررو خریدم کارکردن دیدم یا حسین اصلا کل مسیر ثروت من اشتباه فکر میکردم و دقیقا همه هم اشتباه میرن با استفاده از جلسه 6 قدم اول هدف گزاری و دوره ثروت 1 یک فاصله برد تا ذهنم اماده بشه یواش یواش محیطم عوض شد ادمها عوض شدن دستان خدا اومد و الان من از همون کار همین ماه گذشته (بهمن 1402)مثل اب خوردن 200 میلیون کار کردم خدا شاهده انقدر ساده و با لذت پول میسازم از همون کار اصلا بخودم میگم من چطور فکر میکردم پول درنمیاد یا شغل خاصی ملاکه تازه ماشین کاریم هم پراید وانته تازه درک میکنم چرا استاد میگفت توی ثروت همه معلولن …

    واقعا توی کار هدایت میشم فقط به ادمهای ثروتمند و انقدر جریان هدایت ملموسه که نگم براتون.

    ثروت فقط به توجه ارامش توکل ربط داره که پشت این توکل باور فراوانیه باور اینکه خدا اون چیزیو میخواد که ما میخوایم و قانون تکامل که باعث میشه عجله نکنی خود این قانون تکامل پشت باور فراوانی و شعاف نکردن و عزت نفسه.

    واقعا خدارو شکر میکنم تو مسیرم واقعا خداروشکر میکنم از استاد یاد گرفتم باورهامو با نتایجم نشون بدم نه با حرف زدن و این کار چقدر بمن احساس قدرت میده تمرکز منو بیشتر میکنه کمک میکنه برای خودم زندگی کنم توی دنیای خودم باشم و همش هدایت میشم به نعمت بیشتر و من و من ومن لذت میبرم از زندگیم خدایا شکرت.

    یک مثالی که دیگم من برای شما بزنم من در کارم با فردی اشنا شدم سازندس و شغل اصلیش جوراب میفروشه میره تو بازارا جوراب میفروشه و همین ملک هایی که ساخته و داره میسازه بیس کارو از ثروتی که از جوراب فروختن بدست میاره ساخته تازه با وانت میره میفروشه مغازه مکان خاصی نداره خودشون برای من تعریف کرده.

    یک دوست دیگ دارم میره از شمال گلهای باغچه میاره میفروشه و با همین کار ویلا خریده خونه خریده در مکانهای عالی ماشین عالی داره 2تا 29 سالشه بعضی از بارهاشم خودم میبرم.

    توی قلبم نشسته که پول چقدر راحت بدست میاد واقعا چقدر کارها میتونه ساده باشه و دنبال شغل خاص استعداد خاص نگردیم همون ایده قلبی که میاد برای کار بریم شروعش کنیم اون خدا درهایی باز میکنه تو همون ایده که اصلا قبلش منطقی نیست اصلا و وقتی هدایت باور کنیم میدونیم که این ایده همون چیزیه که میخواد ثروتو بیاره قدم قدم من باید برم و لذتم میبرم چون خدا خیر مطلق لذت مطلق نمیتونه جز این باشه اعتماد کنیم بهش بریم تو دل کار…

    استاد ازت سپاس گزارم و برای همه بچهای این سایت هدایت ثروت مییطلبم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای: