ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 5 - صفحه 5
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/02/abasmanesh-5.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-02-20 08:13:572024-02-20 08:31:07ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 5شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خداوندی که هرآنچه دارم از آن اوست
سلام استاد ارزشمندم
سلام به همه دوستان هم مسیرم در جهت رشد و سعادتمندی.
استاد جان من از بچگی خودم با مسئله زبان مشکل داشتم و نه زبان عربی و نه زبان انگلیسی رو نمیفهمیدم و چون فکر می کردم من استعدادی ندارم پس نهایتا تلاشی هم برای یادگیریش نمی کردم
یادم میاد پدرم همیشه من رو خیلی تحقیر می کرد در اکثر موارد زندگیم اما این روند تا جای رشد کرد که من و پدرم هرگز نمی تونستیم 1 دقیقه باهم راجب موضوعی صحبت کنیم حتی اگر مراسمی هم دعوت میشدیم ترجیح من کنار غریبه ها نشستن بود تا در کنار پدرم بنشینم .
خلاصه تا گذشت و من با قوانین خداوند آشناشدم و مسیرم را آگاهانه جدا کردم و تلاش بسیار زیادی دارم می کنم که از نو خودم را بسازم و خداروشکر در جهت رشد و پیشرفت هستم.
من اگر کشور خارجی سفر می کردم به امید افرادی می رفتم که زبان بلد هستن و من که استعدادی در یادگیری نداشتم همیشه سر باز میزدم از یادگیری زبان جدیدی مثل انگلیسی
خلاصه الان که من ترکیه هستم و نزدیک به 1ونیم ماه هست آمدم به این کشور زیبا و متمدن و بافرهنگ با مردمان نازنینش واقعا احساس ضعف در زبان دوم خودم را میفهمم و خداروشکر خود مردم ترکیه خیلی در زبان انگلیسی مهارت پیدا کردن و من که خودم رو فقط محدود به کار کردن با ایرانی ها نمیدونم متوجه شدم باید زبانم را قوی کنم و قدم به قدم در حرکت هستم و در سطح بسیار ابتدای در حال ارتباط برقرار کردن با دیگر افراد فارسی زبان هستم و چقدر خوشحالم که در حال برقراری ارتباط هستم به زبان انگلیسی و این فایل شما من را تکان داد تا تلاش بیشتری کنم چرا ؟
چونکه شغل من یونیک من هست و تمام مردم دنیا که حیوان خانگی دارند به آن تخصث من نیاز دارند و من باید هر روز یک تایمی برای پیشرفت زبان خودم تمرکزی اختصاص بدهم که در پیشرفت زندگی بیزینسی من و اعتماد به نفس من بسیار تاثیرگذار خواهد بود
استاد جان من در کشور ترکیه دوستان ایرانی دارم که از بهترین های این کشور هستند و حداقل 3 زبان خارجی را مسلط هستن و این خودش یک الگو خوب برای من هست و یک باور خوب که من هم میتونم وقتی این افراد توانستند
جالب که من خودم آگاهانه میرم سمت افراد برای صحبت کردن به زبان انگلیسی در حد حتی پرسیدن آدرس به زبان جدید و با اینکه گاها دوستانم همراه من هستند اما من خودم رو جلو میندازم تا صحبت کنم و دوستام در واقع از این شوق من متعجب موندن که تو چطور در این مدت 40 50 روزه داری میری توو دل ترس هات و زبان رو داری یاد میگیری و بدون کمک ما حرف میزنی حتی با ایماو اشاره و خداروشکر که در حال پیشرفت هستم و خداروشکر که بی نهایت فرصت برای ساختن زندگی پر نعمت تر وجود دارد و بی نهایت انسان خوب که در جهت رسیدن من به خواسته هام کنارم هستن
خدایاشکرت استاد جان عاشقانه دوستتون دارم .
راستی استاد خیلی خوشتیپ تر شدین ماشالله به امید دیدار شما در پرودایس زیبا.
استاد برای من این حرفها حکم یه دانشگاه روداشت. من تازه مهاجرت کردم و به ی کشور غیر انگلیسی زبان اومدم و اینکه باورهای محدود کننده ای مثل اینکه توی سن پایین مهاجرت نکردم و اینکه این زبان هم احتیاج به استعداد داره داشتم. الان 3 ماهه شروع به زبان خواندن کردم و این حرفها خیلی برام با ارزش بود… ممنونم ازتون
سلام خداقوت استاد
خداقوت خوشتیپ
خداقوت خوش هیکل
اول تحسین میکنم هروقت یک فایل جدید میزارید حالا چه دوره جدید یا فایل رایگان میبینم با این ثروت و شرایط عالی قانون رو عالی اجرا میکنید و همیشه رو به رشد و به روز هستید
نگاه میکنم میبینم باورهای من جای کار داره که بدونم باید تا زنده هستم رو به جلو باشم و درحال رشد باشم
به خودم میگم هرکس دیگه جای استاد بود خودش رو بازنشست میکرد و میرفت دنبال یه زندگی معمولی با رفاه کامل و امکانات کامل
این از باور کمبود میاد همنجور که توی روانشناسی ثروت 1گفتید
سوال
آیا فکر می کنی با تمرین، تلاش و مداومت می توانی در مواردی پیشرفت کنی که اکنون درباره آن مهارت خاصی نداری یا به اصطلاح با استعداد نیستی؟
یا اینکه معتقدی اگر در زمینه ای استعداد نداشته باشی، تلاش و تمرین نمی تواند باعث پیشرفت و مهارت در آن موضوع شود؟
تجربه و سبک رفتار من اینجوره
من میدونم که با تکرار و تمرین و تلاش و مداومت و پشتکار علارغم هر نجوایی ادمه و ادامه میتونم به اون هدف یا خواسته رسید
ولی برای من اینجوره نمیخام فرآیند رو طی کنم و همیشه دنبال راه میانبر و زود رسیدم و جالبه که نتیجه هم کاملا متفاوته
دوباره این میرسه به کاری یا هدفی رو که باید دوست داشته باشی که همیشه بهش فکر کنی
و بخاطرش صبح زود بیدار بشی و شب با شوقش بخوابی
استاد یبار گفتید شاید این دوره رو هم توبرنامه تون هست که دوره ای درست کنید در رابطه با توانایی تشخیص کار مورد علاقه
من هنوز نتونستم بفهمم چه کاری رو دوست دارم علارغم اینکه به صحبتهای شما درباره توجه به اینکه در چکاری بهترم عمل کردم هنوز نتونستم پیداش کنم
همین که شما میگی ترمزه
ایمان مهمه
باور به همایت و همراه داشتن خدا مهمه
آروم بودن برای دیدن و درک الهامات مهمه
چون چیزی که نا امید و مایوس میکنه و باعث میشه نمیه کاره رها کنی همون نجواهای منفی هست
الان خودم توی زمینه زبان انگلیسی همینجور شد
دیدم یادم میره گفتم من حافظه ام نموند و دیگه نرفتم
توی زمینه کسب و کارم چنتا دفتر و مغازه دور و برم زدن با اینکه من اولین دفتر بودم و خیلی اسم و رسم داشتم نا امید شدم و خودم رو باختم و ایمان و خودباوریم رو از دست دادم
نتیجه شد نداشتن مشتری و رشد متوقف شد
وقتی مثال اون آدمی که میبینه یکی بهتر بازی میکنه وسط بازی رها میکنه میره شرایط من عین همین شد
اگر میشه راهکارهای بیشتر رها شدن از این شرایط رو بیشتر توضیح بدید
سپاسگزارم بابت این فایل با ارزش
به نام خدای بخشنده و مهربان
(بخشنده نه به معنای بخشیدن گناهانم بلکه به معنای بخشیدن نعمتها به من)
سلام به استادان عزیزم و همه دوستان
استاد جان برای فایل جدید سپاسگزارم
_
اتفاقا من در این مورد یک مثال خیلی خوب رو تجربه کردم سال پیش دانشگاهی که معلمی برای تدریس ریاضیات در نظر گرفته شده بود هر جلسه آزمونی برگزار میکرد و حدود 4 5 جلسه آزمونها با درصدهای خیلی پایین همه ما دانش آموزان انجام میشد تا اینکه یک جلسه خیلی جدی و محکم راجع به کنکور و زمان باقیمانده برای تلاش کردن صحبت کردن گویا تلنگر جدی به من خورد با خودم عهد بستم که باید بالاترین درصدها را کسب کنم و حدود یک هفته تا آزمون بعدی به صورت تمرکزی روی ریاضیات کار کردم و آزمون برگزار شد و نتایج روی برد قرار گرفت و من بالاترین درصد رو زده بودم این داستان به همین صورت ادامه پیدا کرد آزمونهای هفتههای بعد هم پرچمدار بودم بالاترین درصد همیشه فکر میکردم خیلی توی ریاضیات با استعداد نیستم اما تلاشهای مداوم و تست زدنها و تمرینهای بسیار باعث شد بالاترین نتیجه را بگیرم
اینو خیلی خوب میدونم که با تمرین میتونم از پس هر چیزی بر بیام توی یه سری زمینهها تلاش خیلی لذت بخش و آسون نتیجه میده و توی یه زمینههایی اصلاً کار پیش نمیره هر چقدرم تلاش میکنی مثال گاز و ترمز معروف انگار هرچی گاز میدی جلو نمیری…
خیلی مشتاقم نظرات رو مطالعه کنم چون با شنیدن این فایل خیلی سوال برام پیش اومد
سلام بر همه عزیزان
به به استاد خوش پوش من چقدر مرتب و تمیز و سفید(ایموجی چشم قلبی)
هزاران بار خیر و برکت بهتون که ریشه ای دارین مسائل و برامون باز میکنین و مثل یه پدر قدرتمند دارین به بچه های 1تا 2 سال راه رفتن یاد میدین و به 4تا 8 سال تربیت واقعا بینظیرید ممنونم ازتون
در رابطه با موضوع فوق العاده فایل باید بگم من به سوال فکر کردم یعنی استپ کردم کامل روش فکر کردم از نظر من این موضوع ربط به علاقه داره مثال میزنم برای خودم مثلا من اگه یه مهارتی و بلد نیستم اما انگیزه و علاقه اش در من که ایجاد میشه تو این زمینه خیلی موفق میشم اما یه مهارتی مثل حسابداری که من توش صفر مطلق بودم اما رفتم تو دلش تجربه ش کردم موفق شدم به انجام برسونمش اما در اون زمینه حرفه ای نشدم با اینکه کلاس رفتم براش با حسابدار قبلی مون رفع اشکال کردیم البته الان که بیشتر بهش فکر میکنم شاید اینکه بقیه میگفتن توش موفق نیستی بی تاثیر نبود مثلا مدیرمون مدام میگفت تو توی کامپیوتر تو همه زمینه ها خوبی حتی تو فروش اما بدرد حسابداری نمیخوری و وقتی میشست پای سیستمم هنوز کار و انجام نداده میدونست من از پسش برنمیام چون خودم اینو باور کرده بودم پیشرفتمو تشویق نمیکرد شاید اینا بی تاثیر نبود چون حسابدار قبلیمون میگفت اینا که سر در نمیارن افرین خیلی پیشرفت کردی اما تو این زمینه و اون زمینه فلان ایرادارو داری که با فلان کار رفعشون کن اما سرعتت خوبه یکم توجه ت و دقتت و بیشتر کنی عالی میشی خوب اینا انگیزمو بیشتر میکرد
در کل وقتی داشتم به کل مسیر زندگیم نگاه اجمالی مینداختم فهمیدم جز یسری موراد خیلی نادر تو اکثر زمینه ها کاری که توش استعداد هم نداشتم وارد شدم و فکر میکنم از پسش بربیام اما اینکه بخوام توش ماهر بشم و موفق و ادامه دار باشه این دیگه بسته به علاقه و ذوقم داره
استاد عزیزم عجب حرفی زدی راجع به تربیت فرزند اینکه تلاش و پیشرفتشو تشویق کنیم نه استعداد ذاتی ش و این حتی برای من تو این سن هم تازگی داشت یادمه تو دوره دبیرستان تا همین پارسال همه ازم تعریف میکردن که توی موارد کامپیوتری و ورد و اکسل و اینجور مسائل تو خیلی خوبی و کاراشون و میسپاردن بمن اما از یه جا به بعد من استعدادای نشکفتم تو موارد دیگه هم کشف کردم و باعث شد فکر کنم خب تو کار کامپیوتر و اینا که خوبم نیازی به پیشرفت نیست و یادمه یبار تو یه شرکت خیلی خفن که اون زمان هم ساعت کاریش هم کارش و هم حقوقش پرفکت بود از قبل ازم پرسیدن اکسل در حد کار راه انداختن هم باشه اکی هست اما خب وورد براشون مهم بود منم گفتم هورا وورد و که بیشتر بلدم کاری نداره پس اکی هست هیچ تمرینی هم نکردم روزی که رفتم برای مصاحبه ازم تست وورد گرفتن من فکرشو نمیکردم بخوان تست بگیرن تا نشستم پای سیستم هول شدم و حتی یه صفحه معمولی رو نمیتونستم پرینت بگیرم چون یه متنی دادن تایپ کنم بعد گفتن اینو مرتب کن و پرینت بگیر کاری که من مثل اب خوردن انجام میدادم اون لحظه حالا یا هول شدم یا هرچیزی دیگه نتونستم انجام بدم چرا؟ چون تو محل کارم منشی یا کسی که مسئول بود یسری موراد و از قبل تایپ و اماده کرده بود دقیق رو سربرگ و خالیش و یه جا کپی کرده بود من هرقت میخواستم متنی بنویسم تایپش میکردم تو یه وورد خالی و اونجا پیست میکردم و فقط فونت و نحوه چیدمانش و یکم تغییر میدادم که تو اکثر موارد بصورت خودکار خودش انجام میشد بخاطر همین فکر میکردم نیازی نیست دیگه فراتر ازینو بلد باشم که خب ضایع هم شدم
من تو مورد هم خودم هم خانواده و اطرافیان میگن که توش موفق نیستی یکی موارد مربوط به مو و ارایشگری مو که معمولا همیشه موهام حالتش سادست نهایت تغییرش دم اسبیه تابحال بجز ارایشگرو خواهرم در برخی موارد خودم هیچ دیزانی روش انجام ندادم یکی هم شنا هست که هم میترسم از اب هم به این بهانه خودمو گول زدم که هیچ استعدادی در زمینه شنا ندارم بقیه هم تایید میکنن
حالا گزینه اول از نظر خودم خیلی مهم نیست اما گزینه دوم حتی برنامه ریختن برای انجامش ترس توم ایجاد کرد ولی خب اگه میخوام واقعا به تمرینا عمل کنم و عملگرا باشم باید انجامش بدم چه تو این تمرین چه اینکه استاد همیشه میگن نزار ترس روی تو سوار بشه و برو تو دل ترسهات مخصوصا اینکه یه مجوعه دوتا کوچه بالاترمون بر خیابون هستش که روزهای زوج مختص خانمهاست هم نزدیکه بهم که برم اونجا یاد بگیرم هم تمرینمو انجام میدم هم تو دل ترسهام میرم هم اینکه بقیه هم متوجه میشن که من تو هر زمینه ای که بخوام میتونم موفق باشم از همه لحاظ سود و سود و سود
خدایا شکرت ممنونم ازتون استاد عزیزم هزاران بار بابت ایت فایل ها بزودی از نتایجی که از انجام این تمرینا دادم هم میام مینویسم براتون دوستتون دارم هم شما و هم مریم جان
و اینکه وارد ماه اسفند شدیم پیشاپیش تولدتون هم مبارک باشه بهترین متولد
بنام خدایی که کافیه
من که از دقت قوانین دیوانه شدم !!!
سلام به روی ماهت استاد جذاب و بینظیر
استاد ماشالا مثل قالی کرمون هر روز نفیس تر میشین
استاد دقیقا گفتگوی دیروزم با خودم همین موضوع فایل امروز بود ، یعنی شما شروع کردین من میخکوب شدم که مگه داریم ؟؟!!!!
الله اکبر
خیلی خوشحالم که در مسیر سعادتمندی در حرکتم
الهی صد هزار مرتبه شکرت
میخوام تجربه چند ماه اخیرم و بگم
من همیشه عاشق موسیقی بودم و هر کسی ساز میزد و با حسرت نگاه میکردم ، وقتی که بچه دار شدم مثل بیشتر پدر ومادر ها ، آرزو های خودم و تحمیل کردم به بچه ام و از 3 سالگی گذاشتمش کلاس موسیقی و از پایه موسیقی و یاد گرفت ( تنبک ، پیانو ، گیتار ، فلوت ) اما نتیجه چی شد تو سن 9 سالگی گفت من اصلا دوست ندارم کلاس پیانو برم و زد زیر گریه ، با اینکه تازه براش پیانو جدید خریده بودم وقتی حالش و دیدم بهش گفتم اگه حست بد ، نرو
و الان حدود 3 سال میشه که دیگه هیچ سازی نزد
اما اونور ماجرا
خودم که همیشه عاشق این بودم ی ساز بزنم ، و از بین سازها ویولن و خیلی دوست داشتم علی رغم گفتگوهای ذهنم که میگفت سنی ازت گذشته ، موسیقی و باید تو بچه گی شروع کنی از این چرت و پرت ها
سپتامبر سال گذشته یعنی حدود 5 ماه پیش آموزش ویولن رو شروع کردم ، منی که هیچی از نت خواندن و موسیقی نمیدونستم بعد از 5 ماه چندین آهنگ با ویولن میزنم و نت خانی رو یاد گرفتم و حتی یک کم با پیانو زدن هم یاد گرفتم و جمعه هفته پیش به پیشنهاد استادم ، با هم دو قطعه را نواختیم در کنسرت عمومی
یعنی اینقدر برام ارزشمند بود که باورتون نمیشه
من طی 5 ماه از صفر به نواختن در کنسرت رسیدم اونم سازی مثل ویولن
اما نکته بعدی که این ماجرا برام داشت
منی که سالها حسرت میخوردم که اگه پدرم یا مادرم من کلاس موسیقی گذاشته بودن من هم الان یک نوازنده بودم !!!! بعد از یادگیری ویولن و البته نواختن در کنسرت به این نتیجه رسیدم که من گوش دادن به موزیک زنده را بیشتر دوست دارم و لذتی که در شنیدن میبرم اصلا در نواختن برام نیست
با تک تک سلول هام درکش کردم که باید آرزو هامون رو بدست بیاریم تا خودمون رو بشناسیم
من الان دیگه با حسرت به هیچ نوازنده یی نگاه نمیکنم
من دیگه آرزوی نواختن ندارم بلکه از شنیدن لذت میبرم
من با بدست آوردن این خواسته ازش عبور کردم
خدایا شکرت
خدایا حمایتمون کن تا تک تک آرزو هامون رو تجربه کنیم
حالا میخوام در مورد استعداد یک تجربه رو بنویسم
دخترم خیلی در رقصیدن استعداد داره و چون همیشه همه تحسینش کردن به خودش مغرور شده که خیلی خوبه و تمرین نمیکنه
دو هفته پیش برای مسابقات انتخاب نشد و خیلی قاطی کرده بود که چرا من و انتخاب نکردن
من از مربی اش پرسیدم که چرا نیکسا رو انتخاب نکردین ؟
مربی اش گفت چون نیکسا رقص تپ ،( که رقص مخصوصا پا هست ) رو تمرین نکرده و خوب انجامش نمیده
بهش گفتم نیکسا درسته که استعداد داری و بدن منعطفی هم داری اما اگه تمرین نکنی در همین سطح میمونی و به هیچ جا نمیرسی و زمانی میرسه که فقط جلو آینه با حسرت برای خودت میرقصی
خیلی از حرفم ناراحت شد و بهم ریخت اما این یک واقعیته
برای موفق شدن فقط باید تمرین کرد
اگه از 10 بخوایم به استعداد امتیاز بدم به نظرم 2 یا 3 امتیاز استعداد داره و بقیه اش تمرین و اشتیاقی که داریم
حالا یا حرف من متوجه میشه و به خودش میاد یا اینکه گمراه میشه و در باد غرورش خودش و نابود میکنه
استاد جان با توجه به تمرین این جلسه باید ببینم چه کاری دوست دارم یاد بگیرم و حرکت کنم و شروع کنم به یادگیری
چقدر این فایل های آموزشی که بصورت سریال هستن بینظیرن
یادمه با سری الگوهای تکراری شونده من کلی از باورهای اشتباهم و پیدا کردم
خیلی خوشحالم که هدایت شدم به راه کسانی که خدا بهشون نعمت داده
خیلی احساس خوشبختی میکنم که با باور ، برگی بی اذن خدا به زمین نمیافته به آرامش حقیقی و پایدار رسیدم
خیلی احساس سعادتمندی دارم که ایمان دارم خدا هر لحظه اجابتم میکنه و اوست تنها قدرت جهان هستی
استاد عزیزم هم عاشقانه دوستتون دارم و هم خیلی ازتون سپاسگزارم
سلام سارا جان
اول بگم که واقعا کامنتت خیلی خوب بود و من استفاده کردم
اما چیزی که باعث شد که برات کامنت بنویسم این بود که یک احساس و یک صدای بسیار قوی ازم خواست که بیام و بهت بگم که چقدر دوستت دارم و خوندن کامنت هات برام لذت بخشه و بهم اگاهی میده. باور میکنی که من حتی از سایت خارج شدم و بعد که دوباره خواستم بقیه کامنت ها رو بخونم باز هم اون صدا شدیدا توی سرم صدا زد که برات بنویسم. سارا جان من مثل یک دوست واقعی شما رو میدونم و از دیدن چهره زیبات خوشحال میشم و برات بهترین ها رو آرزو میکنم.
در پناه خدای بزرگ باشی مهربون
سلام به سارای عزیز
خییلی خوشحالم از این بواسطه کامنت شما یاد خاطراتم افتادم من زبان انگلیسی ام خییلی خوب بود و با یک دوستم رفتیم کلاس فقط اسپیکین و چون مغرور شده بودم و اصلا تلاشی خاصی نکردم این باعث شد نتوانم درست همان کلاس را تا آخر بروم آن دوستم که با من بود مهارتی خاصی نداشت درست نمی توانست صحبت کنه بعد ادامه داد و تلاش کرد خیییلی بهتر شد و بعد چند وخت که دیدمش خییلی عالی صحبت می کرد فقط زبان انگلیسی نبوده خییلی مثال دارم از جا های که حرکت نکردم مغرور شدم و نتیجه آن را هم گرفتم
تا هنوز این را متوجه نشده بودم این مورد را خییلی سپاسگزارم از ایینکه این نکات را نوشتی سپاسگزارم از شما در پناه خدا شاد سالم ثروتمند سعادتمند در دنیا و آخرت باشید
سارا خانم عزیز
درود بر شما سارای پرانرژی و با لیاقت و شایسته سایت و همکلاسی عزیزم
شما هم معلم من هستید به دلیل اینکه من نه تنها همه دوستان همکلاس رو معلم خودم میدونم بلکه نسبت به بزرگای کلاس درس بخصوص شما احترام ویژه ای قائلم
تا میبینم نوشته سارا کلی ذوق میکنم که آخ جون دوباره خدا منو به یه کامنت خوب و عالی هدایت کرد
هر وقت کامنتای شما رو میخونم واقعا لذت میبرم و به تجربیاتم اضافه میشه
بیخود نبوده استاد عزیز توی جلسه 5 ظاهرا گفتن “” سارای عزیز که به خودشناسی رسیده میگه که از خودم پرسیدم دلیل این رفتارم چی بوده “””
من اون تیکه رو قیچی کردم و به عنوان وویس هر روزه دارم گوشش میکنم
منطقم میگه با اینکه استاد عباسمنش عزیز خیلی خفنه اما اگه تجربیات و نتایج بزرگان و دوستانی مث شما نبود ذهن منطقی من اجازه نمیداد توی این مسیر بمونم و همش میگفت ، کدوم شاگردای استاد نتیجه گرفتن که تو هم میخوای بگیری
امروز طبق روال هر روز گفتم ببینم دوستان چه کامنتی گذاشتن که رسیدم به قسمت 5 و کامنت شما اومد از خدا ممنونم که منو در مسیر کامنت زیبات گذاشت
و چقدر لذت بردم از تجربیاتت شما
اولین مورد :
اینکه چقدر شما با خودتون در صلح هستین (مث مریم جانم) که هر چی اراده میکنین زود براتون خدا آگاهی میفرسته مث اینکه گفتین :
استاد دقیقا گفتگوی دیروزم با خودم همین موضوع فایل امروز بود ، یعنی شما شروع کردین من میخکوب شدم که مگه داریم ؟؟!!!!
شما گفتین :
خودم که همیشه عاشق این بودم ی ساز بزنم ، و از بین سازها ویولن و خیلی دوست داشتم
من عاشق پیانو هستم
کلا توی خون منه که آهنگ بزنم و برقصم و با آدمای خوشحال و شاد کانکت باشم
اما به دلیل بودن توی خانواده سوپر مذهبی
دیگه سالهاست که بهش فک نکردم و یادم رفته بود تا شما یادم آووردین
سارا جان
دست خدای عزیزم
چقد لذت بردم گفتی
دو قطعه را نواختیم در کنسرت عمومی
یعنی اینقدر برام ارزشمند بود که باورتون نمیشه
من طی 5 ماه از صفر به نواختن در کنسرت رسیدم اونم سازی مثل ویولن
سارا جان میدونی وقتی دوستان از نتایج عالیشون میگن ، من یکی که خیلی حال میکنم
یعنی امیدم به اینکه منم میتونم تجربش کنم 1000 برابر میشه
من یه رابطه عاشقانه میخوام و یقین پیدا کردم با کامنت شما خدا بهم گفت صددرصد اوکیه
چون این کامنت سارای عزیزم نیس
این کامنت خدا به منه
میدونی من عاشق اینم که امریکا زندگی کنم
پس اگه سارا جون و بقیه دوستان خواسته هاشونو تونستن زندگی کنن …..
به من ربطی نداره چطوری
یقین دارم میشه .
سارا جان گفتین
من با بدست آوردن این خواسته ازش عبور کردم
خدایا حمایتمون کن تا تک تک آرزو هامون رو تجربه کنیم
منم همین الان اینو خواستم که با تجربه خواسته هام ازش عبور کنم چون لایقشم
من تجربه شما رو راجع به استعداد 2 درصد کاره قبول دارم
و اینکه گفتین سریالها خیلی از باورامونو درست میکنه
واقعا عالین مث همین درس سریالی
سارا جان اسمت خیلی زیباست
دوسش دارم
عکس پروفایلت خیلی قشنگه دوسش دارم و
از همه مهمتر کامنتهات که خیلی کم نظیره دوسشون دارم چون به دلم میشینه
سارای عزیزم
ممنونم دست خدا شدی
ممنونم بابت وجو د نازنین و ارزشمندت در جمع فرشته های سایت
عزیزم ممنونم که به گسترش جهان کمک کردی
سارا جان میدونی
به خدا گفتم که تو از قلب من خبر داری
درخواست هامم که میدونی
پس چرا میگی باید بنویسم
چرا توی قرآن بهش قسم خوردی
میدونی چی بهم گفت
گفتش اگه یه تجربه رو پدر به فرزندش منتقل کنه و نسل به نسل سینه به سینه منتقل بشه بهتره و آدمای بیشتری متوجه میشن و ازش اسستفاده میکنن
یا اینکه
اون تجربه توی اسکیل بزرگتر توی گوگل نوشته بشه
کدوم
کدوم به آدمای بیشتری آگاهی میرسونه؟
گفتم گوگل
دوباره خدا جون گفت : اگه نظر علی طالقانی درخواست هاشو توی قلبش به خدا میگفت ناصر الدین شاه میتونس براش اوکی کنه ؟
سارا جان داستان از این قراره که شاید شما بدونین ولی گفتنش برا خودم خالی از لطف نیس
این ماجرای واقعی در مورد شخصی به نام نظرعلی طالقانی است که در زمان ناصرالدین شاه، طلبه ای در مدرسه مروی تهران و انسان بسیار فقیری بود. شبی از شدت تهی دستی و گرفتاری به این فکر می افتد که بالاخره چه باید کرد؟ آیا به مراجع تقلید وقت روی آورم؟ یا نامهای به شاه نوشته و از او کمک بخواهم؟ یا به امیر المومنین توسل جویم و از فقرم به او شکایت برم؟
سرانجام شب را تا نزدیک سپیده در فکر سپری می کند و به این نتیجه می رسد که نباید به انسان ها مراجعه کنم و تنها راه این است که نامهای به خدا بنویسم و خواسته های خود را بصورت کتبی از او بخواهم.
به همین جهت خالصانه و در اوج اعتماد و امید به خدا، نامهای به درگاه خدای متعال نوشت که نامه او در موزه گلستان تهران تحت عنوان “نامهای به خدا” نگهداری می شود.
مضمون نامه:
بسم الله الرحمن الرحیم
خدمت جناب خدا!
سلام علیکم
اینجانب بنده شما هستم. از آنجا که شما در قرآن فرموده اید:
“و ما من دابه فی الارض الا الله رزقنا” هیچ موجود زندهای نیست، الا اینکه روزی او بر عهده من است.
من هم جنبنده ای هستم از جنبندگان شما در روی زمین و در جای دیگر قرآن فرمودهاید:
“ان الله لا یخلف المیعاد” مسلما خدا خلف وعده نمی کند.
بنابراین اینجانب به چیزهای زیر نیاز دارم:
1- خانهای وسیع
2- همسری زیبا و متدین
3- یک خادم
4- یک کالسکه و سورچی
5- یک باغ
6- مقداری پول برای تجارت
لطفا بعد از هماهنگی به من اطلاع دهید.
مدرسه مروی – حجره شماره 16 – نظر علی طالقانی
نظر علی بعد از نوشتن نامه با خودش فکر می کند که نامه را کجا بگذارم؟ می گوید مسجد خانه خداست. پس به مسجد امام در بازار تهران (مسجد شاه آن زمان) می رود و نامه را در جایی پنهان میکند و با خودش می گوید: “حتما خدا پیدایش می کند” و به مدرسه باز میگردد.
فردای آن روز کاروان ناصرالدین شاه که قصد داشت با تعدادی از درباریان به شکار بروند از جلوی مسجد میگذشت. از آنجا که به قول پروین اعتصامی:
“نقش هستی نقشی از ایوان ماست آب و باد و خاک سرگردان ماست”
ناگهان به اذن خداوند، باد تندی شروع به وزیدن میکند و نامه نظر علی را روی پای ناصر الدینشاه میاندازد. ناصرالدین شاه نامه را می خواند و شکار را کنسل کرده دستور می دهد کاروان به کاخ برگردد. او یک پیک به مدرسه مروی میفرستد و نظر علی را به کاخ فرا میخواند. وقتی نظر علی را به کاخ آوردند، دستور میدهد همه وزرایش جمع شوند و میگوید: “نامهای را برای خدا نوشته بودند، ایشان به ما حواله فرمودند. پس ما هم باید انجامش دهیم”
و دستور میدهد همه خواستههای نظر علی یک به یک اجرا شود.
سارا جان
دوست عزیزم
وقتی خدا اینو گفت
یقین پیدا کردم که چرا استاد عزیزم میگفتن افکارتون رو توی سایت با دوستان به اشتراک بزاریم
چون به گسترش جهان کمک میکنیم
و جهان طبق قانون پاداش و تمرکز ، بهمون پاداش و رشد بیشتر میده و وقتی ظرفم بزرگتر میشه جهان نعمت بیشتر رو وارد زندگی قشنگم میکنه
سارا جان عاشقتم
به خودم میبالم که دوستان ارزشمندی مث شما دارم و شما با سخاوتتون دارین منو از بدنه جامعه جدا میکنین .
مرسی
عاشقتم.
بنام خدایی که به درون سینه ها آگاه ِ
سلام به روی ماهتون حسام جان
با تک تک سلول هام به شنوا و بینا بودن خدا یقین دارم
با تک تک سلول هام ایمان دارم که برگی بدون اذنش به زمین نمیافته
سپاسگزارتم که این داستان و نوشتی و قلبم و به وسعت آسمان کردی
خدا قلبت و باز کنه دوست عزیزم
باورت میشه دوساعت پیش داشتم با خواهر زاده ام این حرفها رو میزدیم ؟؟؟
بهم گفت خاله جریان چیه که همیشه حالت خوبه و فول انرژی هستی ؟
بهش گفتم چون فقط روی خدا حساب میکنم چون او برام کافیه
بهش گفتم هر خواسته یی که داری هر حرفی ، سوالی که داری از خودش بپرس !! آخه فقط خداست که از درونت آگاه و میتونه راه و بهت نشون بده
بهش گفتم امور زندگیت و به خدا بسپار تا قلبت آروم بشه
این کامنت ارزشمند شما مثل شرابی که حافظ میگه سرمستم کرد
سپاسگزارتم که نوشتی
اوست نشسته در نظر ، من به کجا نظر کنم ؟؟؟؟؟
اوست گرفته شهر دل ، من به کجا سفر کنم ؟؟؟؟؟
خدایا به عظمت و بزرگیت ، ایمانی بالاتر از نظر علی طالقانی به ما بده
خدایا عاشقتم
درود به شما خانم مرادی عزیز
امیدوارم که عالی باشید
دیدگاه شما رو برای دومین بار با تأمل خواندم
خیلی زیبا نوشته بودید
اینکه توی دیدگاه هاتون از مثال هایی واضح و قابل لمس استفاده می کنید خیلی به درک بهتر مخاطب از فایل آموزشی کمک می کنه
دوست داشتم بیام بنویسم …
اول از شما تشکر کنم
و دوم بهتون تبریک بگم که اینقدر خوب از فایل ها بهره می برید و اینقدر خوب در سایت فعالیت می کنید
باسلام خدمت استاد جان و مریم جان و همه ی افرادی که کامنت منو میخونند.
استاد جان اول میخوام یه تشکر ویژه کنم بخاطر این فایل که چه جنبه ی واقعا موثری رو تو موفقیت توضیح دادین که راه درست رو از نادرست تشخیص بدیم.تطبیقش بدم با زندگی خودم که برگردم نگاه کنم به عملکرد خودم وقتی بچه تر بودم که چه جاهایی که ناامید شدم و دست از تلاش کشیدم و همه چی محو شد، چون میخواستم خاص باشم بهترین باشم تک باشم.الان که آگاهتر شدم میگم آخه که چی بشه؟ مگه مهمه که تک باشم چرا بخوام خاص باشم که توجه همه بیاد سمت من؟ این چیه که منو محدود میکنه غیر از مهم بودن نظر دیگران؟ غیر از اینکه من از درون خودمو دوست نداشتم . تا موقعی من خوشحالم که تحسین بشم و اگه یکی بالاتر و باکیفیت تر از من باشه دست از تلاش میکشم و ناامید میشم؟ آخه چرا؟ چون دیگه توجهی از بقیه دریافت نمیکنم بابتش؟ چون میبینم دیگران هم مثل من با همون به اصطلاح استعداد دارن عالی تر عمل میکنن؟ استاد این رفتار یکی از پاشنه های آشیل من بوده ولی چند ساله با تغییر باورهام دارم مهارش میکنم
جواب من به سوال این بخش :
واما من باوری که ایجاد کردم برای خودم این سالهای اخیر استاد جان مخصوصا از زمانی که اعتماد بنفس و خودباوریم رو آگاهانه رشد دادم اینه که من تو هر کاری میتونم موفق بشم و با کیفیت و درست انجامش بدم و ربطی نداره که استعداد دارم یا نه مهم اینه که تو اون کار مهارت کسب کنم و تکرار و تمرین کنم و این باور رو مدام تکرار میکنم و جلوی پسرم هم میگم که اونم یاد بگیره و باور کنه که به هر چیزی که علاقه داره باید خودش تلاش و تمرین کنه. پسرم کلاس اولیه استاد چند وقت پیش که داشت از روی درس فارسی روخوانی میکرد بهش یاد آوری کردم و گفتم مهراد مامان یادته که چند ماه پیش تو اصلا یه کلمه که هیچ یه حرف هم نمیتونستی بخونی اصلا خواندن بلد نبودی؟؟ ببین انقدر هر روز مشق نوشتی و خواندی و تو کلاس تکرار کردی که الان راحت داری یه کلمه که هیچ یه جمله رو میخوانی؟؟ استاد خودش آگاه نبود اصلا بعد یهو به خودش اومد و خیلی ذوق کرد و تعجب کرد میگفت مامان واقعا راس میگی من چطور میتونم بخونم اصلا باورم نمیشه خدیا چی شد که من خواندن یاد گرفتم؟ تا چندین روز تو همین فکر بود و خدا رو شکر میکرد.
استاد جان این یه مثال واقعی از زندگی روزمره بود .استاد جان من بابای من سالها عمده فروش خشکبار بود و خیلی با علاقه این کار رو انجام نمیداد توی اینکار مهارت کسب کرده بود ولی همش ته ذهنش این بود که کی بازنشسته بشم و حقوق تامین اجتماعی بگیرم. تا اینکه چند سال پیش بازنشسته شد و خانهنشین دید که بدرد نمیخوره بیکاری هر دفعه یه کاری رو شروع میکرد که میشنید پول توشه ولی بدون تلاش خاصی رهاش میکرد بعد شروع کرد خودش طبقه بالای خونمون رو کم کم طی چند سال درست کرد که هم از بیکاری دربیاد هم بالا ساخته بشه. استاد کلا از بچگی کار ساخت و ساز رو دوست داشت و با علاقه سمتش میرفت و اینووهم بگم که بابای من خیلی تو کارش دقیق و تمیزه کلا ایشون هم هر کاری که میکنه با دقت و حوصله و تمیز انجامش میده. بعد از اینکه بالا خونه رو ساخت از خود فامیل یعنی دایی و عمو و پسر دایی و خلاصه هر کسی که میخواست تغییری تو خونه اش بده فقط از بابام میخواستن که انجام بده دلیلش هم تمیزی و ظرافت کارشه .الان که دارم اینو مینویسم پدر من چند تا پروژه ی ساخت ویلا رو داده که با حوصله و عشق داره کار میکنه واسه نفر اول که کار کرد و بقیه اومدن و کار رو دیدن و همینطوری مشتری پشت مشتری داره میاد .استاد جان میخوام اینو بگم که پدر من از روی عشق و علاقه کارش رو داره انجام میده و باتلاش شبانه روزی خودش هر دفعه کیفیت کارش بهتر شده و الان اینم از نتیجه اش. استاد جان جالبه که مادرم هم توی شهرمون بهترین استاد خیاطیه و از همه جای ایران و دنیا مشتری داره و هییییچ گونه تبلیغی نکرده و خود کارش واسش تبلیغ شده و الان مزون خودش رو داره .مامانم هم از زمان به دنیا اومدن من شروع به کار کرده تو خونه تا الان که من 33 سالمه .خودمم توی مسیر علاقه ام قدم گذاشتم بعد از چندین کار و الان خدا رو شکر واسه هر کی کار انجام میدم راضیه و ابن واسم خودش تبلیغه. یه جاهایی وقتی خودمو با بقیه مقایسه میکنم ناامید میشم اگه کامنت قبلیم رو بخونید متوجه میشید ولی خب باز با تعهد باید ورودیهام رو کنترل کنم و انقدر به کار بقیه نگاه نکنم و سرم تو کار و مسیر خودم باشه .
سپاس از این فرصت تو این سایت که فراهم کردید که میشه کامنت گذاشت
درود بر استاد عباسمنش و خانم شایسته گرامی و همه کاربران محترم سایت
من فکر میکنم که قطعا میشه با تمرین و تکرار و مداومت هر چیزی رو یاد گرفت من در گذشته خیلی کارها رو فکر میکردم نمیتونم یاد بگیرم ولی وقتی رفتم و انجام دادم و تمرین کردم بعد مدتی یاد گرفتم و جالبه که خودم هم نمیدونم که اصلا دقیقا از کجا و چطور یاد گرفتم ولی وقتی ادامه دادم وقتی به خودم اومدم دیدم ناخوداگاه دارم انجامش میدم ،مثالها برای این موصوع خیلی زیاد دارم اما اخرین موردش که خیلی نزدیکه این بود که من چند بار در جمع دوستام دیدم که تخته نرد بازی میکنن و هر چی نگاه کردم هر چی توضیح میدادن من متوجه نمیشدم و میگفتم من اصلا نمیتونم یاد بگیرم چون خیلی پیچیدس اما بعد یه مدتی که پیش هم بودیم و اونها بازی میکردن و من نگاه میکردم حی کردم یه چیزایی توش دارم یاد میگیرم و بعد نو 2-3 ماه اینقد این بازی رو تکرار کردم و حرفه ای شدم که اون دوستم که خودش میخاست به من یاد بده رو بارها و بارها بردم و به من میگفت که تو خیلی سریع یاد گرفتی و این یکی از اون مواردی بود که فکر میکردم نمیتونم یادش بگیرم اما یاد گرفتم .
تمرین :
من همیشه یادمه از سن کم تو حوضه روابط مشکل داشتمو بیشتر زمان ها تنها بودم و همه بهم میگفتن چرا هیچ دوستی نداری و بعد از مدتی که گذشت دیگه باور کردم که من شخصیتم اینه و باید باهاش کنار بیام و بهش عادت کردم اما این تنهایی و مشکل در روابط الان در زمینه کاریم خیلی داره بهم لطمه میزنه و میخام رو خودم کار کنم و ایمان دارم من خالق زندگی خودم هستم و میتونم روابط عالی رو ایجاد کنم .
و هدفی که استاد گفتن برای این تمرین بزارید این هست که بتونم بیشتر و بهتر ارتباط برقرار کنم و حداقل 2 یا 3 دوست صمیمی برای خودم داشته باشم افرادی که هم مدار من باشند و در کل بهتر با افراد ارتباط برقرار کنم .
مرحله بعد تمرین :اینکه متعهد میشم هر تغییر و بهبود در روابطم رو هر چند کوچک یادداشت کنم و به خودم یاداوری کنم دیدی میشه و میتونی
و اینکه استاد گفتن شیوه مناسبی برای یاددگیری انتتاب کنید شیوه مناسب من استفاده از فایل های صوتی دوره عشق و مودت در روابط و تکرار اونها هست .
سپاس از استاد عباسمنش و خانم شایسته گرامی و همه کاربران محترم سایت
درود بر استاد عباسمنش و خانم شایسته گرامی و همه کاربران محترم سایت
من فکر میکنم که قطعا میشه با تمرین و تکرار و مداومت هر چیزی رو یاد گرفت من در گذشته خیلی کارها رو فکر میکردم نمیتونم یاد بگیرم ولی وقتی رفتم و انجام دادم و تمرین کردم بعد مدتی یاد گرفتم و جالبه که خودم هم نمیدونم که اصلا دقیقا از کجا و چطور یاد گرفتم ولی وقتی ادامه دادم وقتی به خودم اومدم دیدم ناخوداگاه دارم انجامش میدم ،مثالها برای این موصوع خیلی زیاد دارم اما اخرین موردش که خیلی نزدیکه این بود که من چند بار در جمع دوستام دیدم که تخته نرد بازی میکنن و هر چی نگاه کردم هر چی توضیح میدادن من متوجه نمیشدم و میگفتم من اصلا نمیتونم یاد بگیرم چون خیلی پیچیدس اما بعد یه مدتی که پیش هم بودیم و اونها بازی میکردن و من نگاه میکردم حس کردم یه چیزایی توش دارم یاد میگیرم و بعد تو 2-3 ماه اینقد این بازی رو تکرار کردم و حرفه ای شدم که اون دوستم که خودش میخاست به من یاد بده رو بارها و بارها بردم و به من میگفت که تو خیلی سریع یاد گرفتی و این یکی از اون مواردی بود که فکر میکردم نمیتونم یادش بگیرم اما یاد گرفتم .
تمرین :
من همیشه یادمه از سن کم تو حوضه روابط مشکل داشتمو بیشتر زمان ها تنها بودم و همه بهم میگفتن چرا هیچ دوستی نداری و بعد از مدتی که گذشت دیگه باور کردم که من شخصیتم اینه و باید باهاش کنار بیام و بهش عادت کردم اما این تنهایی و مشکل در روابط الان در زمینه کاریم خیلی داره بهم لطمه میزنه و میخام رو خودم کار کنم و ایمان دارم من خالق زندگی خودم هستم و میتونم روابط عالی رو ایجاد کنم .
و هدفی که استاد گفتن برای این تمرین بزارید این هست که بتونم بیشتر و بهتر ارتباط برقرار کنم و حداقل 2 یا 3 دوست صمیمی برای خودم داشته باشم افرادی که هم مدار من باشند و در کل بهتر با افراد ارتباط برقرار کنم .
مرحله بعد تمرین :اینکه متعهد میشم هر تغییر و بهبود در روابطم رو هر چند کوچک یادداشت کنم و به خودم یاداوری کنم دیدی میشه و میتونی
و اینکه استاد گفتن شیوه مناسبی برای یاددگیری انتتاب کنید شیوه مناسب من استفاده از فایل های صوتی دوره عشق و مودت در روابط و تکرار اونها هست .
سپاس از استاد عباسمنش و خانم شایسته گرامی و همه کاربران محترم سایت
به نام خدای مهربان
سلام خدمت استاد عزیزم و اعضای سایت
من استعداد فوق العاده ای در یادگیری مهارت ها دارم یادگیری هر چیزی ک میخواد باشه،اصلا فرقی نمیکنه.و این همیشه و همیشه با یادگیری مهارت های مختلف بهم ثابت شده به طوری ک تو هر زمینه ای ورود میکنم تحسین مربی رو برانگیخته میکنم و همشون همیشه بهم گفتن ک من استعداد خیلی زیادی دارم و البته این برای خودم ثابت شده.
ولی من ک تو یادگیری استعداد دارم و تو هر زمینه ای برم عالی ترین تو اون زمینه میشم این بهم ثابت شد که اصلا استعداد مهم نیست مهم علاقه داشتن اون فرد در زمینه ای ک میخواد ورود کنه چون من ک استعداد یادگیری دارم اصلا تو زمینه ای ک علاقه ندارم دوست ندارم انرژی بزارم و ورود نمیکنم.
من چند سالی هست یه کلاسی میرم و طبق معمول بعد چند جلسه رفتن تحسین مربی و بقیه افرادی ک کلاس میومدن رو برانگیخته کردم و همیشه کارهای من جزو بهترین کار ها تو اموزشگاهه.ولی الان دیگ علاقه ای به اون زمینه ندارم و دیگ دوست ندارم ک انرژیم و صرف اون کلاس کنم ولی باید دوره ای ک شروع کردم و تموم کنم چون من از همون اول هم علاقه زیادی به این حوزه نداشتم فقط برای کسب مهارت رفته بودم.
به نظرم علاقه ک باشه به همراهش تلاش مستمر میاره و تلاش مستمر موفقیت های کوچک میاره و موفقیت های کوچک پی در پی نتایج بزرگ فوق العاده رو به همراه داره.
مثلا من خیلی به موسیقی و ساز زدن علاقه دارم و خداروشکر چند ماهی هست ک تو حوزه ای ک دوست دارم ورود کردم و طبق معمول بعد چند جلسه رفتن مربی بهم گفت ک تو این زمینه استعداد دارم اگر هم میگفت استعداد ندارم اصلا برام مهم نبود چون برام مهم اینه ک من یادگیری ساز و خیلی دوست دارم و اون قدر تلاش میکنم ک عالی ساز بزنم چون من واقعا از این کار لذت میبرم.
درسته ک مربی گفت من استعداد دارم ولی من از اون دسته آدم هایی هستم ک در ابتدا آموزش در هر زمینه ای باید کمی تمرین بیشتر کنم اونم به این دلیل ک توقع بیشتری از خودم دارم.و چیزی ک جلسه قبل بهم یاد داده رو اونقدر تمرین میکنم ک اون نتیجه دلخواهم رو کسب کنم ک در نتیجه مربی هم هر جلسه از اینکه اموزه هاشو خوب ارائه میدم میگه تو خیلی استعداد داری.دقیقا مثل مثالی ک درباره مسی زدین ک زود تر از همه میاد و دیر از همه میره و حتی روز های تعطیل رو هم تمرین میکنه. ک این نشون میده مسی به فوتبال علاقه خیلی زیادی داره.
به نظر من علاقه تو هر زمینه ای خود به خود استعداد هم میاره.مثل من ک عاشق یادگیری مهارتهای جدیدم و این علاقه استعداد به همراهش اورد ولی با این حال سعی میکنم تو زمینه هایی ک علاقه دارم استعدادمو خرج کنم وگرنه منم تو زمینه ای ک علاقه ندارم برم چون علاقه ندارم تمرین نمیکنم و چیزی ک باید ارائه بدم نمیتونم در نتیجه ممکنه بی استعداد جلوه کنم.و مسی هم قطعا به خاطر علاقه زیاد به فوتبال تمرین بیشتر انجام میده ک خب استعداد هم همراهش میاد.
در پناه الله باشید.