ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 5 - صفحه 9
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/02/abasmanesh-5.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-02-20 08:13:572024-02-20 08:31:07ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 5شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام و احترام خدمت پیامبر زمانم
سوال:
در خصوص این موضوع من همیشه فک میکردم میتونم تو هر زمینه ای فعالیت کنم تقریبا تو خیلی از زمینه ها فعالیت کردم، خیاطی ، تدریس، حسابداری، تزریقات و….. خوب پیش رفتم هیچوقت کلمه استعداد دست پام نبست ، تزریقات چون فوبیا داشتم رفتم یاد گرفتم نگفتم استعداد یا علاقه من نیست پس ولش کن ، من کل زندگی ورزش نکردم خیلی چاق بودم نگفتم ولش کن تاحالا ورزش نکردی ولش کن نرو چندین بار مقاومت کردم ولی استارت زدم ماه اول دوم افتضاح بودم ولی الان مربی اون رشته ورزشی هستم ، تو خانواده ای بزرگ شدم که پدر و مادرم سواد ندارند کسی نبود که کمکم کنه تو درسام ولی انچنان در ریاضی تلاش میکردم و وقت میگذاشتم تمرین میکردم که در این درس همیشه عالی بودم در مدرسه ورشته دانشگاهیم هم ریاضی بود و هیچوقت فک نمیکردم بخاطر هوش یا استعدادم در این درس بیستم بلکه میدونم تلاش و پشتکارم هست که جواب داده ، کلاس رانندگی رفتم ولی انقدر بهم میگفتن تا استعدادش نداری یاد نمیگیری بلدش نمیشی تو دختری رانندگی براچیته ، ماشین نمیدم دستت میزنی میترکونی انقدر این حرفا رو گفتن که بار اول دوم رفتم رد شدم و دیگه از رفتن به امتحان شهری مث چی میترسیدم ماه ها عقب مینداختم که نرم، همش بهم میگفتن ماشین روندن استعداد میخواد تو نداری اخرش هم دلم زدم به دریا و رفتم ترسم گذاشتم کنار گفتم هرچی میخواد بشه رفتم و قبول شدم و کلی مثال های از این قبیل
مرحله اول
ارتباط برقرار کردن با جنس مخالف ، این موضوع از همون جوونی برام سخت بود و بخاطر اخلاق تندم همه بهم میگفتن تو بااین اخلاق تندت همه میترسن بیان سمتت منم متقاعد شدم که واقعا اینجوریه هیچوقتم برای ارتباط با جنس مخالف تلاش نکردم چون دوستانم راحت اوکی بودن بااین موضوع ولی من برام عجیب که چطور راحت میتونن حرف بزنن یا رفیق باشن چون باورهای دیگه علاوه برا باور نداشتن استعداد در ارتباط برقرار کردن بود و اینا باهم یه توده سخت شکست ناپذیری در وجودم گذاشته که نمیرفتم سمتش و حتی وقتی تماسی داشته باشم پشت خط مرد باشه و برای کاری باید صحبت میکردم با استرس و هیجان و ترس حرف میزدم و دیگه واقعا عاصی شدم چون دانشگاه باید میرفتم اونجا مختلط استادام همه مرد ، کارهای بانکیم همش میرفتم سمت باجه ای که خانم باشه و… گفتم اینجور نمیشه باید درستش کنم تا کی این مدلی زندگی کردن، اول شروع کردم از شکستن باورها غلط و یواش یواش تونستم کمی آروم تر باشم و شروع کردم صحبت کردن با جنس مخالف که شما هم مث من آدمین فارق از جنسیتی که دارین همونطور که راحت با هم جنس هام ارتباط برقرار میکنم دوستانه حرف میزنم میتونم با شماهم به این دید نگاه کنم و ارتباط دوستانه ای داشته باشیم و این موضوع رو بصورت تکاملی استارت زدم اول سعی میکردم راحت جواب تلفن هام بدم نترسم دست پام گم نکنم ، و قدم قدم پیشرفت کردم هرچند هنو جا دارم برای بهتر شدن چون حس میکنم این موضوع پاشنه اشیل منه و همیشه فک میکنم بلد نیستم با جنس مخالف ارتباط برقرار کنم بااینکه الان راحت صحبت میکنم ، و هیچ ترس و نگرانی از صحبت کردن ندارم ولی تاالان همه دوستانم بهم میگن بلد نیستی با جنس مخالف حرف بزنی بااینکه خودم میدونم بهتراز قبل شدم خیلی بهتر ولی این حرفا و این نجواها که تو نمیتونی ، تو حتی نمیتونی رابطه عاطفی داشته باشی اینجوری قراره تنها بمونی و…. ولی من سعی میکنم این حرفا رو نادیده بگیرم و روی خودم کار کنم شخصیت آروم تری داشته باشم مهارت های ارتباطی مو قوی تر کنم و بی شک خدا آدم های هم فرکانس رو در مسیرم قرار میده ربطی به استعداد و توانایی خدادای در ارتباط نداره همه اش اکتسابیه و من قراره پله پله بهتر بشم.
استاد عزیزم ممنونم که این سلسله فایل ها رو قرار دادین تا به ما کمک کنه چالش هامون رو بشناسیم و برای بهبودشون قدم بگذاریم.
در پناه الله پر انرژی شاد و سلامت باشید.
بنام الله
سلام به استاد عباس منش عزیز ، خانوم شایسته و تمامی دوستان در این سایت رویایی؛
یادم خیلی بچه بودم توی جمع خانوادگی یکی از فامیل هامون یک کار عجیب انجام داد ، من کنار پدرم بودم داشتم نگاه ش می کردم و از پدرم آروم پرسیدم تو هم میتونی انجام ش بدی ؟؟؟ گفت : آره … گفتم چجوری ؟؟ ( چون تا اون لحظه پدرم اون کار انجام نداده بود) جواب داد : وقتی اون تونسته پس منم می تونم .
بد جور این جمله ((که اگر اون تونسته پس منم می تونم)) در من نهادینه شد . و خیلی چیز ها رو من خود آموز یاد گرفتم و عالی انجام شون میدادم مخصوصا در ورزش های مختلف .. والیبال فوتبال شنا اسب سواری سپک تاکرا موتور سواری شطرنج
تا اینکه با استاد آشنا شدم و استاد گفتن که چیزی بنام استعداد وجود نداره و هر چیزی با تمرین کردن قابل بهبود است ، که با همین باور قدرتمند کننده پامٌ فرا تر گذاشتم و ورود کردم به شغل املاک با میزان آشنایی زیر صفر با این حرفه و الان به لطف خدای بزرگ در کارم خیلی پیشرفت کردم.اون اوایلی که امدم توی شغل مشاور املاک ی چیز خیلی نظرم جلب می کرد خوش خط نبودن بیشتر همکارا – خط خودمم خیلی داغون بود ، ی وقت هایی خط خودم هم نمی تونستم بخونم ، تصمیم گرفتم خوش نویسی یادم بگیرم (خط نسخ) – ی دوره آموزشی خریدم و الان یکی از مسایل که ازش لذت میبرم خوش خطی خودمه ،اتفاقا همین چند روز پیش ی دوره جدید خریدم که باز بهترش کنم .
به لطف الله وآموزه های استاد یِ باور جالب دارم در یادگیری ، اونم اینکه میگم: من اوایل یادگیری خیلی کٌندَم و روند رشد یادگیریم خیلی آرومه ولی بلاخره عالی یادش میگیرم. این گفتگوهای درونی باعث میشه پیش برم و ناامید نشم .و همیشه هم بلاخره عالی میشم مثلا توی بازی های کامپیوتری از دوستم میباختم ولی با اطمینان بهش میگفتم : تا می تونی منو ببر ، چون زمانی که برد های من شروع بشه دیگه نمی تونی منو ببری ، و اینجوری هم میشد ، توی بازی سپک هم این اتفاق افتاد ، و این موضوع که در تمام مسایل میشه با تمرین بهتر بهتر شد خیلی بهم جرات داد تا کارهای خوبی برای زندگیم انجام بدم.
استاد عزیز ، از زمانی که موضوع تکامل رو از شما یاد گرفتم عجله نمیکنم و باز هم موضوع استعداد برام کم رنگ تر شده و یاد گیری برای من خیلی لذت بخش تر شده است.
خیلی خیلی ممنونم از شما .
و خدایی که در این نزدیکی است…
سلام و عرض ادب و احترام خدمت استاد عباس منش عزیزم، بانو شایسته همراه و همدل و همه عزیزان حاضر در این مکان مقدس…
خدارو به خاطر انتشار قسمت پنجم از مجموعه «ذهنیت تقویت کننده در برابر ذهنیت محدود کننده» شکر می کنم.
چقدر موضوع این قسمت جذابه و برای کسی که درکش کنه امیدواری و حس خوب به همراه میاره.
بعد از اینکه فایل استاد رو شنیدم، وقتی به درون خودم رفتم و کنکاش کردم که باورهای من در این زمینه چطوره، برخلاف خیلی از فایل های استاد که باورهای محدود کننده در خودم شناسایی کردم، توی این باور حس کردم ذهنیت قدرتمند کننده ای دارم.
من به واسطه شغلم که مشاوره تحصیلیه،بارها این رو دیدم (هم توی زندگی خودم و هم دانش آموزانم) که وقتی علاقه پشت چیزی باشه، فاکتوری به نام استعداد اصلا معنایی نداره. شما می تونی توی هر رسته کاری که بهش علاقه داشته باشی به نتیجه برسی. چیزی که از شما یک انسان موفق در هر کاری می سازه، علاقه است، نه استعداد…
توماس ادیسون یه جمله خیلی معروف و زیبا در این رابطه داره که وقتی اولین بار شنیدمش ذوق کردم و تا همین الان هرگز از یادم نرفته و می دونم تا ابد هم نخواهد رفت.
اون جمله اینه که میگه: برای موفقیت، سه چیز لازم است:
یک پشتکار
دو پشتکار
و سه پشتکار…
کسی که خودش الگوی پشتکار در اکتشاف الکتریسیته است، اندکی فاکتور هوش و استعداد رو در موفقیت دخیل نمیدونه. البته زندگی خود توماس ادیسون هم این رو نشون میده. کسی که یکی از بهترین مخترعین در تاریخ بشریته، در دوران دبستان به دلیل کند ذهنی از مدرسه اخراج میشه و با باورهای درستی که مادرش بهش میده به جایی میرسه که تمام اون همسن و سال های به اصطلاح با استعدادش اون جا رو توی خواب هم نمی بینن.
برای من هم توی زندگی همیشه همین بوده. همیشه به صورت باوری این ذهنیت رو داشتم که هرچیزی رو بخوام می تونم درونش به مهارت برسم. مگر این که علاقه نداشته باشم.
همین چند وقت پیش به سرم زد که بشینم و برای پزشکی بخونم. حتی کارهای اولیه اش رو هم انجام دادم. اما همین که کمی کتاب زیست شناسی رو خوندم و بعدش در اتفاقی توی بیمارستان دیدم وضعیت پزشک ها و فشار کاریشونو، فهمیدم که نه! این مال نیست. بهش علاقه ندارم. ولی این باور رو داشتم که اگه علاقه به این کار در من وجود داشت،می تونستم به راحتی آب خوردن در بهترین دانشگاه پزشکی این کشور تحصیل کنم.
در مورد تمرین این جلسه که استاد فرمودند در یک کار شروع به ایجاد مهارت کنین و آروم آروم پیشرفتتونو ببینین و مثال نقاشی رو زدن، من به شخصه علاقه ای به نقاشی ندارم. اما یه چیزی هست که در تمام 9 سال و نیم گذشته باهاش در ارتباط بودم اما هیچوقت به صورت جدی و عملی روش کار نکردم. به دلایل مختلف مثل این که فکر می کردم کار کردن نمی خواد،یا در مدار کار روی این زمینه نبودم، یا اهمال کردم و هزار دلیل دیگه. و اون هم چیزی نیست جز «مهارت کنترل ذهن»!
همون چیزی که استاد توی فایل هاشون به اون تاکید دارن. چیزی که به نظر من انجامش شاید از هر مهارت دیگه ای نیاز به تمرین بیشتر داشته باشه. و جدیت کار در اینه که این مهارت نیاز به تمرین شبانه روزی داره و فقط زمانی که خواب هستی، نیازی نیست روی این موضوع کار کنی. ولی در بقیه ساعات شبانه روز باید با همه وجودت حواست روی ذهنت و تمرکز روی کنترل اون باشه و سعی کنی باورهای درست بسازی و فرکانس های درستی هم بفرستی.
این چیزیه که الان به عنوان هدف منه و بعد از برخورد با یک تضاد میخوام با همه وجود انجامش بدم. و اعتقاد دارم که کنترل ذهن هم مثل هر مهارت دیگه ای یاد گرفتنیه. شاید در شروع کار خیلی خوب نتونم کنترل ذهن رو انجام بدم و ایرادات زیادی در این زمینه داشته باشم. اما می دونم که کنترل ذهن رو هم آروم آروم میشه یاد گرفت.
شاید در شروع کار سخت باشه که ذهنم رو از توجه بر چیزی که ناخواستمه و احساسمو بد می کنه بردارم و بذارم روی چیز دیگه ای! ولی هرچقدر که با جدیت و با همه وجود تلاش کنم این مهارت بیشتر و بیشتر در وجودم ایجاد میشه.
این باوریه که کاملا دارمش و حالا که به این جدیت رسیدم، می خوام با همه وجود روی این مهارت که سرآمد تمامی مهارت هاست کار کنم.
از خداوند هدایت و حمایت می خوام و ازش می خوام که کمکم کنه در این مسیر بهترین عملکرد رو داشته باشم.
از استاد عباس منش عزیزم برای انتشار این در نایاب کمال تشکر رو دارم و همینطور از شما دوستان مهربان که وقت گذاشتین و کامنت من رو مطالعه کردین.
برای همه شما عزیزانم از درگاه الله یکتا، تنها، و تنها، و تنها قدرت حاکم بر جهان هستی، آرزوی موفقیت و سربلندی و سعادت دارم.
خدانگهدار
1402/12/1
21:47
سلام به استاد پر از عشق و اگاهی
استاد بسیار زیاد ازتون تشکر میکنم به خاطر این فایلهای بی نظیر و ارزشمند که به عنوان فایل دانلودی بر روی سایت قرار میدید و هیچ بهایی پرداخت نمیکنیم و من فکر میکنم این هم به خاطر باورهایی هست که شما ساختین که نعمت و ثروت بی نهایته و از بی نهایت طریق میشه ثروت ساخت و شما این فایل ارزشمند رو نگفتید که نه اینو هم ازش پول بسازم و بیشتر به فکر ما دانشجویان هستید که نتایج بیشتری بگیریم.
خداراشکر میکنم که همیشه به دنبال پیشرفت حرکت و بهبود خودم هستم.
قبل از اینکه شغلم رو راهاندازی کنم توی خونه به تضادی برخوردم و اون تضاد رو خودم تولید کردم و حل شد و بهش علاقه پیدا کردم کم کم این محصول رو برای اشنایان تولید کردم و از اون محصولی که اول برای خودم ساختم خیلی بهتر شد چون با هر باری که کار میکردم ایدها میومد که این کار رو انجام بدم بهتر میشه.اینقدر اون کاررو توی خونه تولید کردم (یکی از زیر شاخه های نجاری هست در زمینه تزئینات)که خیلی علاقه مند شدم تو یه مغاذه تمرکزی کار رو ادامه بدم و با هر باری که اون محصول رو تولید میکردن از قبلی بهتر میشد .در صورتی که من این کار رو اصلا تابحال انجام نداده بودم فقط یه پیش زمینه ای توی نجاری داشتم چند سال قبلش .
وقتی که کار رو تمرکزی ایجاد کردم برای تبلیغ کارم و بهتر شدنم هر سفارش کار و محصولی که مشتری تقاضا میکرد در همون زمینه نجاری من قبول میردم و خیلی راحت با دیدن یه عکس اون محصول رو تولید میکردم .
و حالا که شما این سوال رو پرسیدید من فکر کردم که این مهارت رو اصلا بلد نبودم و جایی هم ندیده بودم که ازش یاد بگیرم اما علاقه و حرکت و توکل همه این محصولات رو تولید کردو مهارتم هر روز بیشتر و بهتر میشه.
با این فایل من یه سوالی در ذهنم ایجاد که همه میگن تو که این کارو انجام میدی برو کار ام دی اف هم یاد بگیر و کار کن .من اصلا کار ام دی اف رو دوست ندارم حالا نمیدونم انجام ندادن این کار از روی علاقه نداشتنه یا تر از یاد نگرفتن و مهارت کسب نکردنه
خداشکرت به خاطر محرم بودن و شنیدن پیغامهای سروش
خدایاشکرت به خاطر استاد عزیز که هدایتم کردی
خدایاشکرت به خاطر شناخت ذهن و دانستن قوانین جهان هستی
در پناه الله یکتا شدو ثروتمند باشید
سلام به استاد عباسمنش
در مورد استعداد
بنظر من اگه بخوام در هر زمینه ای حرفه ای بشم میتونم با تمرین و تکرار زیاد به اون حد از حرفه ای بودن برسم، یعنی این رو باور دارم بنظر خودم، اما شاید اونقدر صبر و استمرار ندارم… یعنی از اینکه طول میکشه حس خوبی نمیگیریم و زده میشم ازش…
طبق گفته های شما همیشه میخوام در زمینه هایی که علاقه دارم و دوستش دارم وارد بشم و اون تمرین و تکرار رو در این زمینه ها داشته باشم، نه در مواردی که علاقه ندارم؛ چون اگه در زمینه ای که علاقه ندارم یا به درد من نمیخوره یا نیازی نیست واردش بشم، اصلا وارد نمیشم چون همش سختی و سختی و سختیه
بجاش سعی میکنم در زمینه های علاقم وارد بشم و توش خوب بشم، البته که گفتم اینکه طول میکشه و صبر زیاد نیاز داره حس خوبی بهم نمیده… و این عجله کردن ها مشکل کاره… و باید صبر رو تمرین کنم…
موضوع بعدی در این فایل که گفتید هم دقیقا من مشکل دارم توش خیلی زیاد… اینکه خودم رو برای تلاشم تحسین نمیکنم، برای مقدار تلاش و تمرینم تحسین نمیکنم، بلکه برای نتیجه ی نهایی تحسین میکنم، اگه هزار بار تلاش کنم و نتیجه ای حاصل نشه توی ذهنم هیچ ارزشی نداره برام و بدتر خودم رو سرزنش میکنم که تو حتما استعدادش رو نداری یا تو بدرد اینکار نمیخوری…
حالت درستش طبق گفته ی شما اینه که باید بخاطر تلاشم خودم رو تحسین کنم نه بخاطر یچیز ذاتی و یا نتیجه ی نهایی…
چون اگه معیار رو نتیجه بزاریم، با اولین و دومین شکست و نتیجه نگرفتن، جا میزنیم و رها میکنیم…
و باز هم بدتر از همه، من ارزشمندیم رو گره زدم به نتیجه گرایی، توی بازی کردن، توی زندگی، توی هرچیزی، اگه نتیجه بگیرم حس میکنم ارزشمندم و اگه نتیجه نگیرم کاملا احساس بی ارزشی میکنم؛ یعنی کااااملا به قول شما فرو میریزم…
یک سد یا یک شکست رو بی ارزش بودن خودم تلقی میکنم؛ یعنی نه تنها فکر میکنم استعدادم فرو ریخته، بلکه فکر میکنم ارزش و شخصیت خودم فرو ریخته و از بین رفته…
اینم بخاطر اینه که وقتایی که نتیجه حاصل شده تحسین شدم و ارزشمندی خودم رو گذاشتم بر پایه ی تحسین دیگران؛ و و و وقتی شکست میخورم یا به مانع بر میخورم، کاملا احساس بی ارزشی و بی فایده بودن میکنم..
بخاطر سرزنش ها و تمسخر و حرف های بقیه یا بخاطر ترس از حرف مردم، یا بخاطر تحسین نشدن کلا تمرین و ادامه دادن رو رها کردم… بارها شده
و تمرین دیگه این بود که در چه زمینه ای فکر میکنی استعداد نداری و از اول بقیه بهت گفتن تو بلد نیستی… استاد من در ریاضی اینجوری بودم و نمره های ریاضیم کمتر از بقیه نمرات بود و بقیه و خودم اینو به خودم گفتیم که من بلد نیستم و استعدادش رو ندارم…
یه چیز خیلی جالب هم اولین باره از شما میشنوم، اینکه شیوه ی یادگیری اگه عوض بشه خیلی فرق میکنه همه چی، اینو من تاحالا بهش فکر نکرده بودم…و حس میکنم خیلی درسته و شاید یکی از عمده دلایل یاد نگرفتن چیزی و ادامه ندادنش این باشه که شیوه ی درستی انتخاب نکردم…
در کل من کلا از اینکه ببازم و شکست بخورم و نتیجه نگیرم احساس بی ارزشی بهم دست میده و احساس ارزشمندیم رو گره زدم به نتیجه و برنده شدن…
تمرین و ادامه دادن رو گره زدم به حرف و تحسین مردم، یعنی تا تحسین نباشه و بدتر اگه انتقاد باشه من بشدت فرو میریزم و رها میکنم…
و فکر میکنم که خب من نمیتونم دیگه و فلانی اگه میتونه استعدادش رو داره…
یا خیلی موقع ها شاکی شدم از خدا که چرا فلانی به سادگی بلده فلان چیزو، ولی من باید یه عالمه تمرین کنم؟
این مقایسه هم خیلی هست در من که توانایی هام رو با بقیه مقایسه میکنم و اغلب شاکی میشم… و بخاطر همین رها میکنم….
بنام خداوند هدایت گرم به سمت زیبایی ها و نعمت ها
سلام خدمت استاد عباس منش و خانم شایسته
سلام خدمت دوستان عزیز
عجب فایل آگاهی بخش و پر ثمر
چقدر خوب روی نکات اساسی داشت استاد صحبت می کرد
چقدر این فایل ها دارد شخصیت ما را تغیر می دهد
چقدر آگاهی و شناخت بیشتری پیدا می کنیم
چقدر خوب با این فایل ها خود مان. را می شناسیم
در مورد سوال این فایل
آیا فکر می کنی که با تمرین و ممارست می توانی در مواردی پیشرفت کنی که حالا در آن مورد توانای ندارد و با استعداد نیستی
یا اینکه اگر در زمینه استعداد نداشته باشی تمرین و تلاش جواب نمی دهد
من خودم بشتر در مورد اینکه توانای انجام دادن چی کار های دارم یا ندارم را به نحوی با خودم کنار آمده ام
قبلا خودم را فرد ضعیف و ناتوان و بی استعداد حساب می کردم
چون من فرد خجالتی و فاقد اعتماد به نفس بودم
و همیشه این نگرش در ذهن من بود که من شاید یکسری کار های را بتوانم انجام دهم
اما در زمینه بهتر شدن وضعیت مالی ام خودم را ضعیف احساس می کردم
که تا هنوز این نقطه ضعف را دارم
چون من نگرشم این است که باید یک توانای خاصی داشته باشی تا پول بشتر بدست آوری
من درس و مکتب را منظم نخوانده و مجبور به کار و کارگری و این جور موارد شدم
و چند سال هم از این مسیر فاصله داشتم
موقع که مصمم شدم به ادامه دادن درس و تحصیلات برای خلی از نزدیکانم و دوستانم این کار من غیر ممکن بود
اما خودم علاقه زیاد داشتم
من وارد دانشگاه خصوصی شدم و در اوایل سختی های خودش را داشت ولی من بیشتر با عشق ادامه دادم
در حالیکه خلی فرد خجالتی و بدون اعتماد به نفس بودم
من در ترم اول دانشگاه نمرات ضعیف گرفتم
اما بعد ها بهترین نتایج را گرفتم
و همین دوره باعث شد که من شدیداً علاقمند به سخنران شدن پیدا کردم
من که حتی حاظر شدن در جمع چند نفر برایم سخت ترین کار بود
در این بخش وارد شدم آموزش دیدم و تمرین کردم و ادامه دادم
من اینجا دانستم که استعداد داشتن یا نداشتن خلی مهم نیست اما این عشق و علاقه و ادامه دادن خلی مهم است
چون من در این دوره ها افراد زیادی را دیدم که می گفتند با استعداد است
و جالب اینکه اکثریت این افراد کار را نیمه کاره گذاشت و رها کردند
یا اینکه ادامه دادن اما آن شور و شوق نبود
من در بخش تحصیلات هم خلی خوب نتایج گرفتم که مورد تحسین خلی از افراد قرار گرفتم با اینکه من خلی دیر شروع کرده بودم
و در بخش سخنرانی هم نتایج های بسیار گرفتم که زمینه ساز باز شدن خلی از راههای تاثیر گذار دیگر در زندگیم بودند
مثلاً من بعد از دانشگاه و توانا شدن در بخش سخنرانی وارد کار رادیویی شدم و با ادامه دادن در این بخش تجربیات خلی خوب و مناسب گرفتم که همه اش برایم جذابیت داشت
و من همه اینها را با حمایت خداوند و تلاش و پشتکار که داشتم بهش رسیدم و تجربه کردم
و برایم باعث افتخار است
من علاقمندی فراوان به نویسندگی داشتم
در این بخش کتاب های زیادی را مطالعه کردم و با تعداد از افراد که در بخش نویسندگی مهارت های داشت هم در ارتباط بودم
و به نحوی خودم را احساس می کردم که من در این بخش استعداد نویسندگی ندارم
من می نویشتم و برای خودم می نوشتم و این کار را همیشه و هر شب و هر روز که وقت داشتم یک صفحه را تایپ می کردم
و جالب اینکه یک روز هم در این بخش غیر حاظری نداشتم
بعدا ها متوجه شدم من که قبلاً هیچ توانای در این بخش نداشتم حالا دارم قشنگ می نویسم و طولانی هم می نویسم وقتی دیگران نوشته های من را مطالعه می کند لذت می برد و تحسین می کند
و این نوشتن برای من ساده و عادی شد
و من فردی را می شناختم که مقاله های خوبی می نوشت و اما خودش از کارهایش ناراضی بود و این نوشته هایش را مهم و مفید حساب نمی کرد
در حالیکه ما و دیگران خلی دوست داشتیم او نوشته کرده و مطالعه کنیم اما آن فرد خودش هیچ لذت نمی برد از کارش و بعدها کلا فاصله گرفت از این نوشتن
و من حالا که با فایل ها و آموزه های استاد عباس منش آشنایی دارم استعداد داشتن را زیاد مهم نمی دانم
چون من در بخش های مختلف تجربه کردم که عشق و علاقه در یک کار می تواند به بهترین سطح شما را برساند
و من فقط هنوز که هنوز است در بخش کسب در آمد این نگرش را دارم که باید در یک بخشی استعداد داشته باشم تا کسب در آمد کنم
و می خواهم در بخش شغلی ام یک بخش را برایم کمی در آن بخش کار کنم تا هم باور مندی ام بهتر شود که بله می شود و هم اینکه در آمدم افزایش پیدا کند
من توی کار رستوران و آشپزخانه هستم
من در بخش کوبیده سیخ کردن خلی حرفه نیستم
در حالیکه بخش های دیگر را کمی بهتر هستم و به نحوی آنها برایم ساده تر است
چون در این بخش خودم کمتر تمرین کردم و کمتر در این بخش وقت گذاشتم
حالا مصمم شدم که مدتی را در این بخش هم وقت بگذارم و نتایج اش را نگاه کنم
من از جلسات قبلی یکسری تمرین های برای خودم در نظر گرفتم و ادامه دادم خلی نتایج های قشنگ گرفتم و خود باوری مرا خلی قشنگ ساخت و خلی لذت بردم
استاد خوبم این فایل های شما واقعا زندگی ساز است
برای من خلی موثر بوده و می باشد
من با این فایل های شما خلی خوب خودم و توانای های خودم را می شناسیم
واقعا از شما ممنون و سپاسگزارم
خدایا تنها تو را می پرستیم و تنها از تو یاری می جویم
خدایا صد هزار بار شکرت
به نام خالق یکتا
سلام به دوستان هم فرکانسی واستاد عباس منش عزیز ومریم خانم گلم
چند وقتی تاخیر در نوشتن کامنت داشتم که اون هم نتیجه دستاوردهای موفقیت هایم در آزمون استخدامی ومصاحبه آموزگاری بود که مورد علاقه ام خدارو صدهزار مرتبه شکر که در این یکسالی واندی که در سایت استاد هستم زندگیم هیچ ربطی به قبل نداره واما سوال استادجان
یادم دوره دبیرستان زمان انتخاب رشته تحصیلی پدرم بهم گفت تو استعداد ریاضی نداری بهتر رشته انسانی بزنی من گفتم خوب پدرم دیگه منو می شناسه تازه نمرات دروس ریاضی توی کارنامه پایین بود مشاوره مدرسه هم تشخیصش همین بود ومن رفتم انسانی ولی الان به عنوان آموزگار بخاطر تدریس خصوصی تصمیم گرفتم بیشتر از پیش روی آموزش ریاضیات کار کنم فیلم آموزشی دیدم وکلاس خصوصی برای دانش آموزان ضعیف برگزار کردم توی مقاطع مختلف ابتدایی تا متوسطه کار به جایی رسید که نتیجه آموزش دیدن ها این شد که نه تنها خودم علاقه مند شدم به ریاضیات ودرکش برام راحت شد بلکه راهکار هایی رو پیدا کردم برای فهماندن بهتر مطالب درسی به شاگردانم وبچه های ضعیف در زمینه ریاضیات الان علاقه مند به درس ریاضی شدند وکسانی که حتی هدفشون مثل گذشته من زدن رشته های انسانی بود الان میگن تردید داریم ریاضی دوست داریم وشاید رشته های شاخه ریاضی بزنیم .
این نمونه عملی گفته های استاد که با تلاش وپشتکار میشه به هر هدفی رسید واستعداد داشتن یا نداشتن معنا ومفهومی نداره ممنونم استاد جان از تعالیم خوبت که راهگشای میلیون ها انسان هستید.
درپناه خدا شاد ،سعادتمند وثروتمند وسلامت باشید
سلام خانم مهدی
منم
عاشق ریاضیاتم
و به لطف و عنایت خدا که بزرگترین ریاضیدان هستش
عاشق اعداد
عاشق ریاضیات به سبک خودم هستم
هر سوالی باشه در سطح متوسطه اول و دوم و پایینتر
تا جوابشو پیدا نکنم
ارومنمیگیرم
چه کنم که پشن دارم بهش
هر کس سوالی بپرسه حتمن بهش جواب میدم بهش
خیلی به رابطه اعداد فکر می کنم
حافظه عددی خیلی خوبی دارم
کافیه دو عدد بدی و من
کلی ازش رابطه و تداعی در بیارم
و اونو ربط بدم به دیگر تجربیات زندگیم
و این روش می تونه همه رو به ریاضیات علاقمند کنه
تا درودی دیگری بدرود
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَقُولُوا قَوْلًا سَدِیدًا» ؛ (ﺍﻱ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﻳﺪ! ﺗﻘﻮﺍﻱ ﺍﻟﻬﻲ ﭘﻴﺸﻪ ﻛﻨﻴﺪ ﻭ ﺳﺨﻦ ﺍﺳﺘﻮﺍﺭ ﺑﮕﻮﻳﻴﺪ.)
«یُصْلِحْ لَکُمْ أَعْمَالَکُمْ وَیَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَمَن یُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ فَازَ فَوْزًا عَظِیمًا» ؛ (ﺗﺎ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻛﺎﺭﻫﺎﻱ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺍﺻﻠﺎﺡ ﻛﻨﺪ ﻭ ﮔﻨﺎﻫﺎﻧﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻴﺎﻣﺮﺯﺩ ﻭ ﻫﺮ ﻛﺲ ﺧﺪﺍ ﻭ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮﺵ ﺭﺍ ﺍﻃﺎﻋﺖ ﻛﻨﺪ، ﺑﻰ ﺷﮏ ﺑﻪ ﺭﺳﺘﮕﺎﺭﻱ ﺑﺰﺭﮔﻲ ﺩﺳﺖ ﻳﺎﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ.) (احزاب 70-71)
••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
سلام ارباب من، سلام خدای قشنگ و مهربانم، دست تسلیم و درخواستم بالا و سر تعظیم و تواضعم پایینه، من به هر خیری که بهم عطا کنی سخت محتاج و نیازمندم؛ ازت متشکرم که تاج بندگی خودت رو بر سرم گذاشتی و خودت رو بهم عطا کردی. اصل فقط خودتی که بهم عطا کردی، بقیه نعمتها حاشیه است.
«کای فزاینده این چرخ بلند؛ وی نوازنده دلهای نژند؛ کنم از جیب نظر تا دامن؛ چه عزیزی که نکردی با من؟ ؛ در دولت به رخم بگشادی؛ تاج عزت به سرم بنهادی؛ حد من نیست ثنایت گفتن؛ گوهر شکر عطایت سفتن»
عاشقتم ارباب من، رب العالمین.
••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
سلام و درود به خانواده خودم، استاد عباس منش عزیز، استاد شایسته بزرگوار و همه دوستان نازنینم؛ بی اغراق اینقدری که با شما در ارتباط هستم و عاشقتونم با خانواده خودم در ارتباط نیستم. خدا رو صد هزار مرتبه شکر بخاطر یه فایل بی نظیر و توحیدی دیگه.
و موضوعی بسیار جالب …
استعداد …
••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
بنظر شخصی من که البته شاید هم نظر من درست نباشه استعداد یه نتیجه و برآینده از چند عامل ، مثل ضریب هوشی و کنجکاوی و تاثیر عوامل محیطی ، تلاش و پشتکار و علاقه و کنترل ذهن و ایمان و شجاعت …
یعنی بالا و پایین رفتن هر کدوم باعث میشه نهایتاً استعداد ما در یک موضوع ظهور کنه یا کمتر بشه.
بعنوان مثال شخصی که در خانوادهای بزرگ شده که همه اهل موسیقی هستند به احتمال خیلی زیاد بچهها هم به سمت موسیقی گرایش پیدا میکنند و ممکنه اطرافیان بگن این بچه در زمینه موسیقی استعداد داره. بااین خانواده همه استعداد موسیقی دارند؛ یا اینکه کنجکاوی افراد در یک زمینه مشخص، مثلاً من در خانواده بزرگ شدم که هیچکس اهل موسیقی نیست ولی من به خاطر یک سری عوامل نسبت به موسیقی کنجکاوی به خرج میدم و واردش میشم و امتحانش میکنم و افراد ممکنه بگن که فلانی تو این زمینه استعداد داری ، در حالی که من فقط کمی بیشتر کنجکاوی و علاقه به خرج دادم؛ حتی خود این کلمه استعداد گاهی اوقات قضاوت اطرافیان هست نسبت به ما. فارغ از اینکه ما توی یک سری زمینهها چقدر تلاش کنیم. ممکنه قضاوت بقیه این باشه که ما توی یه زمینه استعداد داریم ولی ما علاقه نداشته باشیم و واردش نشیم (من بچه بودم همه پیرمردهای مسجد متفق القول به بابام میگفتن این بچه خیلی با استعداده بفرستش حوزه علمیه ؛ وارد بحثش نمیشیم) یا ممکنه بگن فلانی تو استعداد فلان موضوع رو نداری ولی ما واردش بشیم و با تلاش به نتایج خوبی برسیم ( بابای من همیشه میگفت تو طاقت کار سخت رو نداری ، تو تنبلی و بزدلی و … من پنج سال نظامی بودم و سختترین شرایط نظامی رو پشت سر گذاشتم یا الان که 11 ساله آتشنشان صنعتی هستم و شرایط سخت برام دیگه عادی شده)
یک مثال دیگه از گذشته خودم بزنم، توی کلاس اول دبیرستان یه معلم فیزیک داشتیم خدا حفظش کنه وقتی که یه موضوعی رو توضیح میداد خیلی عالی توضیح میداد وقتی فرمولها رو شروع میکردیم به حل کردن اگر یه اشتباهی میکردیم میزد پس کلمون و میگفت خاک تو سرت اینکه خیلی ساده است. آره برای شما ساده است که سالها تمرینش کردی، ولی من تازه دارم یادش میگیرم. یه معلم شیمی هم داشتیم خدا حفظش کنه بسیار انسان با شخصیت و مودبی بود و خیلی خوب توضیح میداد. یه بار سر کلاس شیمی یه سوال از بچه ها پرسید (اتفاقاً سوالش در مورد پالایشگاه نفت بود و دست روزگار من رو آورد توی پالایشگاه، ایموجی خنده) و در حالی که کل کلاس ساکت بودند من جواب درست رو دادم، و به خاطر همین موضوع من رو جلوی کلاس تشویق کرد و یک نمره مثبت بهم داد و همین موضوع باعث شد که من نسبت به درس شیمی بیشتر از درس فیزیک علاقه داشته باشم؛ از درس زیست شناسی و اخلاق معلمش میگذرم و چیزی نمیگم «تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل» …
نتیجه این شد که آخر سال حمید امیری یکی از بالاترین قبولی ها توی درس شیمی بود توی کل 5 تا کلاس دبیرستان ، فیزیک رو با یک نمره متوسط قبول شد و درس زیست شناسی را تشدید شد.
به نظرم میرسه بازخوردهای محیط میتونه علاقه رو در ما شکل بده یا از بین ببره و این علاقه توی اون چیزی که بهش میگن استعداد تاثیر بسزایی داره.
یه مثال دیگه، در زمینه ورزشهای تیمی، من هیچ وقت سمت ورزشهای تیمی نرفتم چه فوتبال چه والیبال چه بسکتبال؛ چون همیشه میدیدم افراد حین بازی سر همدیگه داد میزدن یا از الفاظ رکیک استفاده میکردن. آخرین باری که من فوتبال بازی کردم توی دوران راهنمایی بود و یک بار بهم توهین شد و دیگه سمت این بازی نرفتم. الان اگه کسی از من بپرسه به فوتبال علاقه داری میگم نه من اصلاً استعدادش رو ندارم ولی در واقع بهش علاقه ندارم.
این نظر شخصی من بود ممکنه من اشتباه کنم و با جان و دل نظر مخالف دوستان رو میپذیرم.
••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
استاد توی فایل مثال یادگیری رانندگی یا یادگیری زبان رو میزنند دو تا موضوعی که من خودم تجربه اش رو داشتم، چون نسبت به این دو تا موضوع علاقه نشون میدادم و بیشتر تلاش میکردم نتیجه بهتری میگرفتم نسبت به دیگرانی که شاید از رانندگی یا از انگلیسی صحبت کردن جلوی کلاس میترسیدند و یا کمتر علاقه نشون میدادند.
یه موضوعی که من از بچگی خیلی ازش وحشت داشتم صحبت کردن جلوی جمع بود، و همیشه میگفتم من فکر نکنم روزی حاضر بشم جلوی جمع صحبت کنم. شاید خیلی کم پیش بیاد یک آتشنشان اصلاً نیاز به این مهارت داشته باشه که بخواد جلوی جمع صحبت کنه، اما از اونجایی که من نسبت به آموزش و یادگیری مهارتهای شغلی علاقه نشون میدادم، یه وقتایی مجبور میشدم یک سری موضوعات رو توی جمع همکاران توضیح و آموزش بدم، و حدس بزنید، بازم نظر اطرافیان که میگفتند فلانی توی زمینه اجرای آموزش استعداد داره، فلانی خوب توضیح میده، و همه آموزشها را میسپردن به من، یادمه اولین آموزشی که بیرون از اداره آتش نشانی برگزار کردم یه جوری صدام گرفته بود و پاهام میلرزید که نزدیک بود بزنم زیر گریه که آخه چرا منو تو این موقعیت قرار میدین ؟؟ و کم کم و طی چند سال تو این زمینه من تکاملم رو جوری طی کردم که الان چند بار توی آمفی تئاتر چند صد نفره جلوی جمع ایستادم و راجع به مباحث آتشنشانی آموزش اجرا کردم.
••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
بریم سراغ موضوع بعدی موضوع مورد علاقه من
موضوع هوافضااااااااا…
خوب خودتونم دیگه متوجه شدین که حمید امیری به موضوع هوافضا چقدر علاقه داره. سال 85 بود و من آموزشگاه مکانیک نیروی دریایی یه کارآموز در حال آموزش بودم. یه درسی داشتیم به نام توربین گاز. همون انواع موتورهای هواپیما. من به شدت به این درس علاقه داشتم، استاد این درس یه آقایی بود مهندس مکانیک که فقط تئوری کتاب رو بهمون میگفت و میرفت جلو. و حدس بزنید چی شد… کل کلاسهایی که با ایشون کلاس درس توربین گاز رو داشتن همه درسشون رو افتادن. (حتی علاقه زیاد من هم فایده نداشت) و یه روز یه آقایی اومد یه افسر قدیمی و باتجربه و با شخصیت نیروی دریایی، که نه تنها توربین رو مسلط بود بلکه بارها و بارها توربینهای هلیکوپترها و هاور کرافتها و ناو شکنها رو خودش تعمیر کرده بود (بعضی از ناوشکن ها برای سرعتهای بالا با موتور توربین حرکت میکنن) . یعنی این انسان ارزشمند ابزار دستش گرفته بود و دل و روده توربین رو ریخته بود پایین و دوباره بسته بود. فقط یک جلسه توربین گاز رو سر کلاس ما درس داد و هممون درس رو پاس کردیم. و حتی علاقه من بیشتر و بیشتر شد. چون این بنده خدا حتی بهمون قوت قلب هم میداد، ولی اون استاد قبلی وقتی دید همه مون افتادیم فقط سرزنش مون کرد.
گاهی اوقات همون مثال قشنگ استاد اینکه کی بهمون آموزش بده یا با چه روشی بهمون آموزش بده واقعاً در بروز استعدادهای افراد خیلی تاثیرگذاره.
••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
استاد در ادامه فایل مثال خانوادهای رو میزنه که بچهشون رو با استعداد یا با تلاشش مورد تشویق قرار میدن، که این موضوع در مورد من صدق نمیکنه. به حمدالله پدر من در زمینه سرزنش کردن و نادیده گرفتن ید طولایی داشت. صحبت از پدر شد (روحش شاد) یاد دوران ابتدایی افتادم که سعی میکردم توی استخر زمین کشاورزیون شنا کنم چون قدم کوتاه بود و پام به کف استخر نمیرسید از شنا کردن توی استخر میترسیدم و بزرگوار جلوی جمع منو سرزنش و تحقیر و توهین میکرد و میگفت باید دست از این ترسویی و بزدلیت برداری . منو میزد و کل فامیل اونجا شاهد ماجرا بودن و بهم میخندیدن. یکی دو سال بعد که قدم بلندتر شده بود و پام به کف استخر میرسید و دیگه از غرق شدن توی آب نمیترسیدم اینقدر توی استخر شنا میکردم که که در اثر آفتاب سوختگی بعد از استخر کلاً رنگم عوض شده بود. و این درحالی بود که اصلاً شنا رو به صورت اصولی بهم یاد نداده بودن. فقط منو میگرفتن و پرت میکردن وسط آب و میگفتن باید بتونی شنا کنی، ترسوی بزدل … خب اگه بخوای شنا رو به یکی یاد بدی این راهش نیست. اول باید بهش بگی میله کنار استخر رو بگیر و فقط پا زدن رو تمرین کن. همین، و کسی که پا زدن رو یاد بگیره عملاً 70-80٪ ماجرا رو رفته…
تو اون موضوع من فقط ترس از غرق شدن رو داشتم و اینکه کسی اصولی بهم یاد نداده بود. وقتی ترسم برطرف شد خودم با نگاه کردن به بقیه یاد گرفتم.
••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
موضوعات مختلفی بوده که من واردش شدم و با تلاش و کنجکاوی یاد گرفتم. به نوعی چون علاقه داشتم استعداد یادگیریم توی اون موضوع بیشتر میشد، حتی ذهنم به خوبی اون رو تجزیه و تحلیل و تجسم میکرد. به عنوان مثال همون مبحث یادگیری توربین گاز، به حدی من در مورد این موضوع کنجکاوی به خرج دادم و مطالعه کردم که حتی اجزای داخلیش رو تصویرسازی میکردم که هر قطعه کجا قرار داره و چه شکلی کار میکنه. در مورد یک سری موضوعات مثل موسیقی احساس میکنم که استعدادش رو دارم ولی توی اولویتم نیست که براش زمان بذارم و همچنین نگران حرف و قضاوت دیگران هستم. یا به خاطر یک سری کمالگراییها حاضر نیستم واردش بشم. توی محل کارمون یه فوتبال دستی هست که بچهها باهاش وقت میگذرونن. بارها بهم گفتن تو هم بیا بازی کن ولی من علاقه ندارم، و هم از طرفی فشار کمال گرایی هم هست، چون میدونم اگه باهاشون بازی کنم قطعاً خطا و اشتباه دارم پس به خاطر کمال گرایی و قضاوت دیگران واردش نمیشم همیشه جواب میدم من استعدادش و رو ندارم؛ یا فرماندهی کردن تیم آتش نشانی یا تیم نجات، باز هم به خاطر کمال گرایی و ترس از خطا و اشتباه در این مورد تلاشی نکردم این کار را انجام بدم، هرچند اینکه یک بار این رو انجام دادم و خوب هم انجام دادم ولی به خاطر قضاوتهای غلط و نق زدن بچه ها دیگه سمتش نرفتم.
این بخشی از تجربیات من بود، و بعضیاش اصلاً هیچ ربطی به همدیگه نداشت.
استاد عباس منش عزیز و استاد شایسته بزرگوار بینهایت از تلاشهای شما سپاسگزارم.
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.
سلام استاد عزیز
سلام خانم شایسته ی دوست داشتنی
من همیشه با خودم تکرار میکنم :بخواه تا ببینی که می شود
و معتقدم اگر انسان بخواهد و اراده کند ،قادر به انجام هرکاری هست
مهم این خواستن هست
من هر وقت با اراده انتخاب کردم هدفی رو با عشق به سرانجام رسوندمش و اگر نشده قطعا کمدماری یا ترمزهای ذهنی من بوده
قوی بودن رو دوست دارم
از هیچ چیزی واهمه ندارد و هرچه پیش میاد خیر منه چون من در آغوش امن الهی هستم
من تا زنده ام رسالتم تجربه گری و داشتن یک خال خوب و تلاش برای بهترین بودن هست.
هرروز به شما متصلم،ذهنم رو و قلبم رو به شارژ میزنم و سراسر برای من خیر و برکت در زندگی جاری هست
در پناه نور و عشق الهی باشید
سلام استاد عزیزم ،بله من توی رانندگی هیچ استعدادی نداشتم ولی با تمرین وتکرار وتلاش تونستم خیلی خوب رانندگی رو یاد بگیرم بارها ماشین رو خاموش کردم ،بارها توی امتحان رد شدم رفتم کلاس مربی گرفتم ولی وقتی همه میگفتن استعداد نداری ولی من به خودم ایمان داشتم چون چیزی دردرونم بهم میگفت ادامه بده،یا توی زبان من علاقه داشتم واستعدادم خوب بود یعنی خیلی زود یاد گرفتم ،اصلا این کلمه که استعداد داشتن ونداشتن اصلأ درست نیست چون جلوی تلاش وپیشرفت رو میگیره،