پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 1 - صفحه 4

1286 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    جواد حاتمی گفته:
    مدت عضویت: 1635 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    سلام استاد عزیزم خیلی خوشحالم که صبح بیدار شدم و این فایل فوق العاده را دیدم و چقد به خودم گفتم واقعا چقد اتفاقاتی هستند که سالهای سال دارم با خودم همه جا میبرمشون چه زمانی که ایران بودم، چه الان که المان زندگی میکنم : حتی این باورم میتونه تقویت بشه که اتفاقات دنبالت میان وقتی همون باور را داری و محیط و ادمها عامل موثری نیستند.

    مثلا

    1، من این الگو را دارم که خیلی وقتا وقتی وارد صحبت با ادمها میشوم اونا شروع میکنند از اینکه چه اتفاقات بدی براشون رخ داده برام تعریف میکنند و شاکی هستند همش میگن این نمیشه و اون فلانه. و منم هی باهاشون صحبت میکنم که عوضش اینو داری و نکات مثبت را براشون یاد اوری میکنم و فکرم میکنم که جواب میده اما هیچ هیچ هیچ تاثیری نداره. اما تاثیری که روی من داره حالم بد میشه انرژیم کم میشه.

    بعد وقتی مکالمه تمو میشه به خودم میام میگم عه دیدی دوباره همونطور شد، من که میخوام راجب چیزای خوب صحبت کنم چرا به اینجاها ختم میشه.

    2، الان حدود 2، 3 سالی هست که رابطه عاطفی ندارم و این موضوع به شدت ح

    احساسات منو برانگیخته میکنه.

    مخصوصا وقتی میبینم یه نفر در رابطه با اونطور دختریه که من دوست دارم( به شدت حسادت میکنم)

    یا وقتی یه دختری را میبینم که همون مشخصاتی را داره که من دوست دارم ولی اصلا نگاهم نمیکنه و از این بی توجهی احساساتم بد میشه.

    که البته از وقتی دارم با دوره کشف قوانین کار میکنم خییلی خییلی حالم بهتره، خیلی باگ هارا شناسایی کردم و دارم روشون کار میکنم، و احساس لیاقت را در خودم بیشتر میکنم.

    3، در مورد تصمیمات بزرگ هم باید بگم خیلی احساس نگرانی و شک و ترس اذیتم میکنم یه حس بلاتکلیفی (در برزخ بودن) دارم و این به قول شما بدترین حالته.

    چندین وقته که میخوام شغلم را عوض کنم و برم توی حوزه مورد علاقم اما هر سری این فکرها را دارم که نکنه این کار اونی نباشه که رسالت واقعی منه یا اینکارو بعد دوست نداشته باشم.

    یا نکنه اینهمه برم یاد بگیرم بعد اونی نباشه که من میخوام.

    سپاسگزارم ازتون استاد عزیزم که اینقدر سخاوتمندانه این فایل ها را برای ما درست میکنین.

    دوستون دارم در پناه الله یکتا باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 30 رای:
  2. -
    نوشین تقی پور گفته:
    مدت عضویت: 1943 روز

    به نام خداوند هدایتگر مهربان

    سلام

    استاد چقدر منتظر این فایل از شما بودم! قبلا هم درمورد این موضوع با عنوان “ترمز” یا “باورهای محدودکننده” صحبت کرده بودید. اما وقتی عنوان “الگوهای تکرار شونده” رو دیدم، خیلیی خوشحال شدم و فهمیدم این دیگه دقیقا در مورد همون الگوهای سمج و اذیت کننده ی تکرارشونده ست.

    من به واسطه ی علاقه ی زیادم به این موضوع، زیاد درموردش مطالعه کردم.

    الگوهایی که هر دفعه، برخلاف تغییر کلی مولفه، باز هم تکرار میشن و تو باااز هم همون نتایج رو میگیری.

    میخوام یه سری مثال رایج و ملموس درمورد روابط بزنم، خودتون هم به یه سریش اشاره کردید؛

    – همیشه افراد خسیس وارد زندگی تو میشن و تو اینبار تصمیم میگیری با آدمی وارد رابطه بشی که هم خیلی پولدار باشه و هم به نظر خرج کُن. اما این آدم هم، وقتی با تو وارد رابطه میشه دوباره تبدیل میشه به یک پارتنر خسیس.

    – بسیار ناامید و خسته شدی از مردهایی که فقط برای رابطه ی جنسی وارد زندگی تو میشن و اینبار شخصی رو انتخاب کردی که رابطه ی قبلیش یه رابطه ی 3 ساله بوده و دوباره هم، همون نتیجه ی قبل عایدت میشه و این ادم الان اصلا دنبال رابطه ی طولانی مدت نیست! با خودت میگی این دیگه چرا!! چرا هرکی به من میرسه دنبال این چیزاست! یعنی من به جز جذابیت جنسی و ظاهری، هیچ چیز جذاب دیگه ای ندارم؟!

    – دوست داری که پارتنرت برات هدیه و گل زیاد بخره و هیچوقت پارتنرهای قبلی تو این کار هارو نکردند و این بار با کسی وارد رابطه شدی که انگار توی روابط قبلیش زیاد این کار رو میکرده اما به تو که میرسه، دریغ از حتی یک هدیه ی تولد!

    – با همه فقط میتونی تا 6 ماه بمونی! رابطه ی عاطفیت بیشتر از 6 ماه طول نمیکشه! خودتم میکُشی ولی بازم نمیشه! سر ماه پنجم دیگه استرس میگیری که نکنه اینم تموم بشه! و میشه..

    بعد میبینی یه سریا 4 ساله با یکی تو رابطه ن و با خودت میگی پس چرا برای من نمیشه! چرا من نمیتونم!

    – تو هر رابطه ای میری، همشون سریع دنبال ازدواج و جدی کردن همه چیزند و تو میگی بابا یک مقدار زمان بده! ما هنوز اونقدر هم همدیگه رو نمیشناسیم و چرا انقدر سریع میخوای همه چیزو جلو ببری؟! و این موضوع واقعا کلافه ت کرده.

    – همیشه رابطه ت با دوست هات دقیقا سر یک موضوع مشترک تموم میشه و اون هم تهمت زدن به ناحق اونا به توعه! خسته و بدبین میشی به هرچی رابطه ی دوستانه ست..دلت میخواد اصن دیگه به هیچ ادم جدیدی حتی سلامم نکنی.

    – توی هر معامله ای، اون افراد یه جوری سر تو رو کلاه میذارن و در حقت بی انصافی میکنند و تو میگی واقعا مردم خیلی بد شدن! قبلا آدم ها انصاف داشتند. الان همش دنبال سرکیسه کردن بقیه ن!

    این الگوها متاسفانه تو تمام بخش های زندگی ما نمود پیدا میکنند، توی شغل، سلامتی، ارتباطات و تمام اتفاق های زندگیمون..

    شاید ما رویکرد خودمون رو، انتخاب هامون رو تغییر بدیم، اما باز هم میبینیم که داریم همون نتایج ثابت رو میگیریم..

    مثلا فلانی این کارها رو کرده و تو رابطه ش موفق شده و وقتی توام دقیقا همون کارهارو میکنی نتیجه ی عکس میگیری! انگار که هیچ راه فراری برای تو نیست! به جایی میرسی که ناامید میشی و به خودت میگی باید بپذیرمش دیگه.. برای بعضی ها میشه برا ما نه! بعضی ها خوش شانسن ما بدشانسیم!

    و اون نتایج رو به عنوان فکت میپذیری و کنار میای که همیشه ادم های خسیس، نامناسب و سواستفاده گر وارد زندگی تو میشن و کاریشم نمیتونی بکنی..

    به نظر من بدترین قسمت ماجرا همینه.. همین ناامید شدن و پذیرفتن این سرنوشت..

    مشکل از تو و بخت و اقبال و سرنوشت تو نیست! مشکل از بی عرضگی و بدشانسی تو نیست!

    مشکل فقط و فقط از اون باوریه که یه روزی یه جایی تو ناخودآگاه تو حک شده و تو به عنوان قانون پذیرفتیش و هی داری تو اتفاقات زندگیت، حقانیتش رو به خودت ثابت میکنی..

    مسئله میل و علاقه ی ناخوداگاه تو به جذب افراد قابل ترحمه! شاید در خودآگاه به شدت فراری باشی از این افراد، اما یه جایی تو ناخوداگاه تو دوست داره که این افراد رو جذب کنه.. چون یه روز که بچه بودی شنیدی مادرت داشت به خاله ت میگفت: همون بهتر که آدم شوهرش ضعیف و وابسته باشه. مرد های مستقل و قوی زیر سرشون بلند میشه!

    و تمام. این شد یک قانون توی ذهن تو. “مردهای مستقل و قوی رو نیار، چون خیانت کارند! یکی رو بیار که من بتونم کنترلش بکنم!”

    در حقیقت، یک باوری، یک الگویی، یک قانونی، یک میلی، داره توی ناخودآگاه ما ارتعاش میکنه که قدرتش خیلی بیشتر از خودآگاه ماست..

    ما باید اون ریشه رو شناسایی و رفع کنیم تا اتفاقات زندگیمون هم متفاوت رقم بخوره..

    در حقیقیت بیشتر این قانون ها برای مراقبت از ما شکل گرفتند.. اما ترحمی شبیه به دوستی خاله خرسه!

    ذهنت به خاطر اون حرف، فکر میکنه اگه افراد مستقل و قوی رو سر راهت نیاره، داره بهت لطف میکنه و ازت مراقبت میکنه.. اما تو فقط باور اشتباه مادرت رو درونی کردی و اون حرفش حقیقت نداره..

    شاید همش داری تو زندگیت مردهای قوی خیانت کار رو میبینی و میگی بیا! راست میگفت دیگه!

    اما تو اینارو میبینی، فقط به خاطر اینکه یه روزی باورش کردی.. نه اینکه فکته.

    استاد چقدر این سوال آخر فایلتون خوب بود.. واقعا هرجا که ما عکس العمل افراطی در مورد یک موضوع نشون میدیم، پشتش یقینا یک مسئله ی حل نشده وجود داره..

    – چرا من وقتی بهم بی توجهی میشه انقدر عصبی میشم؟

    – چرا انقدر زیاد نسبت به طردشدگی حساسم؟

    – چرا وقتی یه سوالی رو تو گروه میپرسم و کسی جواب نمیده انقدر استرس و اضطراب میگیرم و عصبی میشم؟

    – چرا وقتی یکی یه انتقادی در موردم میکنه انقدر خشن واکنش نشون میدم؟

    – چرا خودم انقدر از همه انتقاد میکنم؟

    – چرا وقتی کسی داره کس دیگه ای رو اذیت میکنه، انقدر از خودم بیخود میشم و سریعا میرم خودم رو وارد میکنم؟

    – چرا وقتی پول زیادی درنمیارم انقدر خودم رو غیرجذاب و بی ارزش میدونم؟

    – چرا انقدر نسبت به کوچکترین عیب های پارتنرم حساسم؟

    – چرا انقدر از رابطه ی بلندمدت و ازدواج میترسم؟

    – چرا یک سری افراد با یک سری ویژگی ها، انقدر زیاد برام جذابند؟

    – چرا در برابر این افراد خاص، انقدر خودمو کم میبینم؟

    – چرا نمیتونم راحت با آدم ها صحبت کنم؟

    – چرا نمیتونم یه عکس بدون فیلتر از خودم بذارم؟

    – چرا همش دنبال ثابت کردن خودم به همه م؟

    – چرا انقدر از فلانی بدم میاد؟!

    – چرا همش فکر میکنم کسی از من خوشش نمیاد؟

    – چرا انقدر نسبت به این سری افراد با این ویژگی ها گارد دارم؟

    – چرا من نمیتونم خودمو همینجوری که هستم دوست داشته باشم؟

    – چرا انقدر درمورد فلان موضوع بی اهمیت فکر میکنم؟

    – چرا انقدر برام مهمه که جلوی دیگران خوب و بی نقص جلوه کنم؟

    – چرا انقدر اینکه تو نظر دیگران خوب باشم برام مهمه؟

    – چرا نمیتونم از اون آدم سمی خوشم نیاد؟

    – چرا وقتی این رابطه نشد انقدر شکستم؟

    استاد این هوشیاریه، خیلی به خود من کمک کرد. این زیر ذره بین گذاشتن واکنش های خودم در شرایط مختلف، خیلی من رو نسبت به درونیاتم آگاه کرد.. واقعا از بهترین روش هاست و من خودم زیاد مچ خودم رو تو این شرایط گرفتم و بعد رفتم دنبال دلیلش.

    بسیار ممنونم ازتون برای بارگزاری این فایل..

    این مبحث بسیار عمیق و قابل تأمله.

    چقدر خوب میشه وقتی از این الگوها با خبر میشیم و از نقش قربانی میایم بیرون!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 83 رای:
    • -
      آیدا گفته:
      مدت عضویت: 1758 روز

      دوست عزیز سلام

      کامنت عالی نوشتین باورهایی که خیلی از ماها تو بچگی به قول خودتون از همون گفت و گوی خانواده شنیدیم و باور کردیم اینطوریه و داریم همون الگو میبینیم نه به خاطر اینکه اون واقعا هست به خاطر اینکه من اون موضوع باور کردم استاد جایی خیلی زیبا گفتن که واقعیت فقط اون چیزیه که ما باور میکنیم و هیچ چیز دیگه ای نیست

      هر چی ما باور کنیم اون برای ما اتفاق میوفته مثلا اگه باور کنیم مرد فوق العاده زیاده برای ازدواج همینو میبینیم و اگه باور کنیم پسر خوب دیگه نیست بازم اینو میبینیم واقعیت زندگیمونو خودمون برای خودمون رقم میزنیم با باورهامون

      دوست عزیز میخواستم پیشنهاد کنم دوره عزت نفس تهیه کنین و حتما روش کار کنین من به واقع دیدم که چقدر عزت نفس میتونه تو زندگی تاثیر گذار باشه موقعی که رو عزت نفسم کار کردم حرف دیگران به معنای واقعی برام کمرنگ شد و اونطوری که فکر میکردم درسته تصمیم میگرفتم انسان های خوب موقعیت های عالی وارد زندگیم شدن و ‌ تایمی حرف مردم برام مهم شد وابستگیم به عوامل خارجی خیلی زیاد شد یعنی عزت نفسم اومد پایین و اون ادم ها رفتن و خیلی شرایطم تغییر کرد عزت نفس و احساس لیاقت همه چیو تو زندگی ادم میسازه امیدوارم که همگی بتونیم خیلی بیشتر از این آگاهی ها فوق العاده به صورت عملی تو زندگیمون استفاده کنیم

      شاد و سلامت و موفق باشین

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
      • -
        نوشین تقی پور گفته:
        مدت عضویت: 1943 روز

        سلام آیدای عزیزم

        ممنون از وقتی که صرف کردی و برام نظرتو نوشتی

        کاملا با صحبت هات موافقم و قبولشون دارم

        حقیقتش همه ی اون مثال ها و سوالات در مورد خودم نبود، به لطف خدا خیلی هاش رو تونستم حل کنم و شاهد بروزش توی زندگیم نباشم. اونجا فقط سعی کردم با توجه به موقعیت هایی که در اطرافم دیدم، ملموس ترین هاش رو بنویسم

        تا هم برای دوستان قابل درک تر باشه، هم با اوردن این نمونه ها، کمکی کرده باشم که مال خودشون رو راحت تر پیدا کنند..

        اما همچنان با پیشنهادت برای خرید عزت نفس بسیار موافقم. خودم هم بسیار بسیار برای خریدش مشتاقم و به نظرم عزت نفس چیزیه که حتی اگر فکر میکنیم داریم هم، باز باید خودمون رو دوباره درموردش محک بزنیم.. چه بسا اینکه اکثرمون کاملا آگاهیم که توی عزت نفس و احساس لیاقت کاملا ضعف داریم.

        انشاالله به زودی حتما تهیه ش میکنم عزیزم

        حتی پیشنهاد شمام دوباره برای من یک نشونه بود. چون دقیقا قبل باز کردن سایت داشتم روی یکی از الگوهای مخربم کار میکردم و آخرش دیدم بالا بردن عزت نفسم، خیلی میتونه تو این مورد کمک کننده باشه برام.

        در کل، عزت نفس واقعا خیلی از این مشکلات درونی مارو حل و فصل میکنه..

        اینه که با دیدن پاسخ شما، گفتم اینم یک نشونه ی دیگه برای خرید این دوره ی فوق العاده :)

        ممنون ازت و امیدوارم خودت هم توی حل مسائلت موفق باشی عزیزم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      مجید عزیزی پیردوستی گفته:
      مدت عضویت: 1496 روز

      به نام خدای مهربان

      سلام نوشین عزیز

      سپاس از کامنت خوبت که باعث شد یک الگوی تکراری را شناسایی کنم و اونم اینه که به هر مشتری جنس میفروشم بعد از چند وقت پولشو پرداخت می‌کنه .

      دیشب که دوباره این اتفاق واسم افتاد داشتم عصبی میشدم که مچشو گرفتم و گفتم این یک الگوی تکراری و خدارا شکر که فهمیدم فقط باید دنبال باورهایی که واسه این الگو دارم بگردم و باورهای خوب جایگزینش کنم

      موفقیت بعدیتو حتما کامنت کن

      عاشق همتونم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      محمد جواد اسدی گفته:
      مدت عضویت: 866 روز

      به نام الله یکتا

      سپاسگذار الله هستم بابت کلیدی که از پیام شما گرفتم برای باز کردن قفل ذهنم

      مادرت به خالت میگه مردهای ضعیف بهتر هستند و تو باور میکنی و در واقعیت ضعیف ها رو جذب میکنی و آدم ضعیف که نه حرفش حرفه و نه پول داره و نه قدرت و نه میشه بهش اعتماد و تکیه کرد…

      الله اکبر

      این الگو رو میشه در تمام جهات ازش استفاده کرد حتی در مسائل مالی،که مشتری پولدار خسیسه،یا مغروره و یا درست رفتار نمیکنه و یا ادعاش میشه و به پولش مینازه و یا ما احساس کمبود میکنیم نسبت به برخورد با این مدل آدمها و جهان هم طبق احساس ما ضعیف ها و بی پولها و بدبخت ها رو به سمت ما میاره،حالا ما هر چی میخوایم جنس بریزیم مغازه یا دکور بزنیم و یا به خودمون برسیم و یا عمل زیبایی کنیم،نتیجه میشه هیچ هیچ….

      چون احساس من و باورهای من داره کار میکنه نه اداهای من و ظاهر من

      پناه میبرم به الله از جهل و نادانی و از خداوندم میخوام هدایتم کنه به راه درست و عزت بده و احساس لیاقت رو درونم بیشتر کنه تا فقط وابسته خودش باشم و لاغیر

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    محسن فصاحت گفته:
    مدت عضویت: 859 روز

    دوباره با درد درسی را کائنات به تو می دهد.

    به نام خدای مهربان من شکرگزار خداوند هستم که فرصتی به من داد تا با خانواده بزرگ عباسمنش باشم و تجربیاتم را به اشتراک بگذارم.

    اجازه بدین یک داستانی را با هم مرور کنیم

    یه روز صبح فرزندم از خواب بیدار شد و رو به من گفت بابا دوباره درسی را با درد به تو می دهند و رفت تا دست و صورتش را بشورد در این فرصت من در فکر فرو رفتم که چی شد به محض بیدار شدن این حرف را به من زد وقتی ازش پرسیدم چه کسی قراره دوباره با درد به من درس بده اون گفت

    کائنات

    خیلی برام جالب بود و این را یک نشانه دانستم که درک بهتری داشته و دقت داشته باشم در رفتارم.

    نیست نشان زندگی تا نرسد نشان تو.مولانا

    علاوه بر خلق خواسته های زیاد من ناخواسته هایی را جذب می کردم و این باور را داشتم که مانند یک فوتبالیست که فرصت‌های زیادی برای گل زدن دارد همون فرد بیشترین فرصت‌ها را از دست می دهد.

    و من این باور را عوض کردم که نگاه و تمرکز من روی خلق فرصت‌ها باشه و بی نهایت فرصت وجود داره و تمرکزم روی داشته ها باشه.

    تا درس چیزی را نگیرم و تغییر نکنم و باورهایم را عوض نکنم جهان دوباره الگوهای تکرار شونده را به من نشان می دهد و به محضی که درسش را گرفتم و روی رشد شخصی و فردی خودم کار کردم دیگه اون مسئله تکرار نمیشه.

    ممنون که کامنت من را خوندین با تشکر از گروه تحقیقاتی عباسمنش و شما دوستان.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  4. -
    مرضیه جعفری گفته:
    مدت عضویت: 2964 روز

    سلام به استاد عزیزم

    ما بچه های دوره فوق العاده کشف قوانین زندگی حسابی افتادیم تو کار شخم زنی ذهن و داریم ریشه ای زیرو روش میکنیم و عوامل فساد رو میکشیم بیرون.

    الحق و الانصاف خیلی داره بما کمک می‌کنه این آپدیت جدید.

    سوال اول:

    چه شرایط و اتفاقاتی در زندگی شما، شدیدترین احساسات را در شما برانگیخته می کند؟ (احساس منفی یا مثبت)

    1)وقتی کسی که باهاش تو رابطه هستم یا دوستان نزدیک کسایی که خیلی باهاشون صمیمی تر هستم و بیشترین خدمات رو بهشون میکنم منو نادیده بگیرند بی توجهی کنند یا به کس دیگه ای توجه خاصی بکنه خیلی ناراحت میشم و ذهنم درگیر میشه.

    2)وقتی رفتار نادرست کسی با کس دیگه ای رو میبینم بشدت ناراحت میشم.

    3)وقتی طبق میل و مطابق خواسته و روش من عمل نمیشه بشدت ناراحت و عصبی میشم.

    4)وقتی برای کسی کاری انجام میدم و اون خیلی ساده از کنارش رد میشه خیلی ناراحت میشم و بهم برمیخوره

    5)وقتی حق و حقوقم حالا چه در سطح اجتماع چه شخصی رعایت نمیشه و نادیده گرفته میشه خیلی عصبی میشم.

    6)وقتی کسی به حریم شخصی من وارد میشه و تو مسأله ای که بهش ربطی نداره دخالت یا اظهار نظر می‌کنه می‌ره رو مخم.

    7)وقتی کسی بخواد آزادی هامو بگیره و مطابق میل اون رفتار کنم

    8)وقتی احساس کنم داره از مهربانی ، صداقت ، صبر و خوبی من سو استفاده میشه بد عصبانی میشم و قاطی میکنم.

    9)وقتی کاری یا وظیفه ای رو به کسی محول کنم و قبول کنه و انجام نده یا اونجوری که گفته بودم انجام نده دیگه می‌ترکم.

    10)وقتی هرج و مرج و بی نظمی ببینم حسابی داغ میکنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای:
    • -
      عصمت جعفری گفته:
      مدت عضویت: 1743 روز

      سلام خانم جعفری عزیز. امیدوارم حالتون خوب باشه و دوره کشف قوانین براتون یه دوره عالی باشه. راستش من داشتم کامنت های بچه هارو میخوندم و رسیدم به کامنت اقای مروی و از کامنت ایشون نزدیک 4 تا صفحه نوت برداری کردم و ذهن خودم رو با راهنمایی های ایشون واکاوی کردم و به نکات ارزشمندی رسیدم که چرا من هم دوست دارم حال یه سری از افراد زندگیم خوب باشه. بعد با خودم گفتم نمیدونم این دوره رو بخرم یا نه. میترسم تعهد نداشته باشم و ول کنم. گرچه میدونم اینا همش نجواهای شیطانه چون من خودم واقعا خیلی متعهدم.خلاصه داشتم به خدا میگفتم خدایا من منتظر نشونه توام. اگه میگی بخر میخرم اگه نه که هیچی. تا اینکه کامنت اقای مروی رو تموم کردم و گفتم بیام از اول کامنتشون رو بخونم که درکم از حرف هاشون کامل تر بشه. خلاصه اومدم بالا که یهو چشمم خورد به کامنت شما و نمیدونم چرا به دلم افتاد که بخونمش با هدایت خدا شروع کردم به خوندن کامنتتون. ببینید چه نشانه هایی برام اومد..

      اینکه اولا کامنت شما بالای کامنت اقای مروی بود و شمایی کامنت نوشته بودید که خودتون خریدار این دوره هستید. این یه نشونه. بعدشم اومدید شروع کردید به تعریف کردن از دوره کشف قوانین که باعث شده ذهنتون رو کاوش کنید و خودتون رو بشناسید.تازه من هدایت شدم به کامنتی که طرف هم فامیلی منه. یعنی برام جالبه من هدایت شدم به کامنت شما و شما با من هم فامیل هستید. نشانه بعدی این هست که درمورد موضوعاتی صحبت کردید که نصفش شبیه موضوعاتی بود که ذهن من رو درگیر میکنه. یعنی واقعا همه اینا برای من نشانس و من مبهوت میشم از هدایت خدایی که همون موقع جواب من رو انقدر قشنگ داد که عصمت بخر..

      ان شالله به امید خدا در دوره کشف قوانین شرکت میکنم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      رسول بنادری گفته:
      مدت عضویت: 1427 روز

      درود بر شما خانم جعفری

       من دیشب فایل پاسخ ب سوالات شما در زندگی در بهشت قسمت 2 رو میدیدم

      ک حرف های خوبی راجب نکته 3 شما میزد

      3)وقتی طبق میل و مطابق خواسته و روش من عمل نمیشه بشدت ناراحت و عصبی میشم.

      اگه بخوایم توی رابطه ی عاطفی اینو در نظر بگیرم

      همیشه شنیدیم توی خونه حرف آخر، باید حرف مرد باشه

      ولی اینجوری نیست ما باید توی موضوعات مختلف ب کسی ک باورای درست تری نسبت ب اون موضوع داره اعتماد کنیم

      حالا کی باورای درست تری نسبت ب اون موضوع داره – – – > کسی ک آرامش بیشتری داره در اون موضوع

      ما باید توی اون موضوع ب اون اعتماد کنیم ن اینکه

      اعتماد فیک بهش بکنیم و منتظر بشیم ک اشتباه کنه و بعد بگیم دیدی اشتباه کردی و ب رخش بکشم    نه

      مثلا شاید همسر شما آرامش بیشتری ( باور های مناسب تری ) راجب مسافرت داشته باشه

      و شما بگی سرویس رو چیکار کنیم – غذا رو چیکار کنیم و در یک کلام آرامش کمتری(باور نامناسب) راجب مسافرت داشته باشه

      شما باید ب حرف همسرتون توی مسافرت رفتن اعتماد کنین و مطابق روش اون عمل کنین

      ولی

      مثلا میخواین تمیز کاری منزل رو انجام بدین همسرتون میگه :

      عه چقد کثیفه – چقدر دیر میشه – کل روز رو باید تمیز کاری  کنیم – کار خیلی سختیه

      و در یک کلام ناآرامه

      ولی

      شما میگی نه همسر عزیزم من تاحالا این کار رو خوب انجام دادم و لذت میبریم از این کار

      در یک کلام آرامش دارین

      ک از باورهای مناسبتون نشات گرفته

      همسرتون توی این موضوع باید ب شما اعتماد کنه و حرف حرف شما باشه

      موفق باشین

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  5. -
    بهروز مروی گفته:
    مدت عضویت: 3173 روز

    سلام خدمت استاد زیبایی ها و خانم شایسته عزیز و خدا قوت مردونه خدمت دوتا عزیز که در دوره کشف قوانین زندگی سنگ تمام گذاشتن.

    این فایل مختص مختص مختص شخص شخیص بنده ساخته شده.مخصوصا از پری شب که بحث های بین خانم و مادرم بشدت درگرفت.این ویژگی و کد خطا که من مسئول اشتباهات دیگران،من مسئول احساس خوب دیگران،من حال خوب کن دیگران،من متحول کن دیگران،من نصیحت بده دیگران،من از قانون برای دیگران بگو،من تغییر دهنده دیگران،من منجی دیگران،من پر انرژی و انرژی بده دیگران،من متحول کننده فرکانس دیگران،من خدا و قادر به تحول دیگران،من امام زمانه و بدرد بخور برای همه دیگران،من حلال مشکلات دیگران و هر چی تو این مقیاس بوده و نگفتم و شما دوستان عزیز بیادتون میاد چنان کد مخربی بوده در زندگی من و دلیل بوجود اومدنش هم الگوبرداری از پدر در دوران کودکی بوده بخاطر اینکه پیش ایشون تابستونای هر سال کار میکردم بود.

    خب با خرید دوره کشف قوانین و گوش دادن بارها و بارهای جلسه سوم و صحبت های استاد عزیز و موشکافی های مریم بانوی عزیز یه هو فهمیدم اون کد مخرب فوق مخفی چی بوده در زندگی.

    من یه عمره که دارم از انرژی بالای خودم به دیگران اهدا میکم چجوری:

    برا دیگران از قانون میگم

    احساس خوبمو ولو به زور میخوام با بقیه شریک شم

    درد دلاشونو مادر و …میان به من میگن

    چندین نفر از دوستام مشکلات زناشویی شونو رفتم و حل کردم

    بشدت فکر میکنم آدم انسان دوستی ام

    تو ترافیک من باید آروم کنم راننده ای که بوق خیلی میزنه رو

    احساس همسرمو باید من خوب کنم از تفریح و گردش گرفته تا خرید

    مامانمو من باید تیمار کنم و تمااامی مشکلاتش به من مربوطه و منم حلال مشکلاتش.

    تو جمع منم که جک و طنز میگم و همه رو میخندونم

    هد فامیل با اختلاف منم مننن

    تو صف نونوایی منم کسی که میگه به همه غصه نخورید خدا بزرگه و رزق دست خداست

    منم کسی که نمیتونم بفهمم آقا احساس خوبتو برا خودت نگه دار نه به زور تزریقش کن تو دیگران.دیگران اگه بخوان خودشون میان سمتت و ازت سوال میکنن.اصلا چرا قرآن ریشه “س ا ل” رو اینقدر در مورد پیامبر بکار برده؟

    تا بگه اگگگه ازت پرسیدن بگو نه اینکه از خودت بری تز بدی.

    عملکرد این باور و کد مخرب چیه:

    آدما و شرایطی رو وارد زندگیم میکنه که محتاج و نیازمند من باشن و من مسئول بهبود اون آدم و شرایط هستم.

    ضرر این کد چیه:انسان با ارزش و شرایط خوب و عالی تر از خودم رو وارد زندگیم نمیکنه چون انسان و شرایط بهتر از الان من دیگه نیازمند من نیست اصلا که بخوام خوبش کنم.

    حالا این ترمز چه ها کرده با من؟

    در روابط

    بشدت همسرمو وابسته کرده بهم که تا حد زیادی آزادی مو خودم بخاطر این کد گرفتم و یه استخر تا میرم و میام والوا میشه

    مادرم تمام دردا و رنجاش مسئولش منم و من باید بهبودش بدم و بهش توجه کنم.

    بچه های کوچک طائفه بارها گفتن ما بابا مامان نمیخوایم و عمو و دایی بهروز رو میخوایم.

    هر چی انسان درب و داغون و افلیج و مریض و فقیر و نیازمند احساس خوب و محتاج بهبود در تمامی زمینه هایی که من میدونم یانمیدونم وارد زندگی من شدند از سالللها پیش تا الان.

    خب چرا این کد رو ناخودآگاه دوسش دارم؟

    چون دارا باور لیاقت و ارزشمندیمو بصورت کاملا فیک تغذیه میکنه و من احساس خوبی میکنم چون دارم مفید واقع میشم…

    اگر این کامنت منو 100 بار بخونید و بخونم بازم توش چیزای جدیدی پیدا میکنیم.

    چند روزه که احساسات خشم و بی اعصابی من قلیان کرده بحاطر رنجش بین همسر و مادرم اونم بحاطر توجهات بی موردی که خودم به جفتشون کردم و چنان لوس بارشون آوردم که هر دو بشدت حساس شدن و برا اینکه حالشون خوب شه باید بهشون توجه کنم و حالشون خوب شه.

    از سه روز هس که کامل کامل کامل فهمیدم 100 درصد شرایط و اتفاقاتم رو خود خود خودم بوجود اوردم و دارم با منطق حل میکنم و واقعا دست مریزاد خانم شایسته و استاد عزیزم.

    خدا یک در دنیا و هزاران در آخرت به شما بدهد.

    تو بحثای کاری این کد چه بلایی سرم آورد؟

    حدسش اصلا سخت نیست:

    تمام انسان های بی پول و فقیر و نیازمند توجه و احساس من وارد زندگیم شدن.

    حالا منی که یه معدن عالی رو با عیار و ذخیره عالی و جزو بهترین های کشور تو اون نوع ماده معدنی آماده فروش کردم و یه ماهه موندم چرا مشتری از خارج وارد ایران نمیشه که معامله صورت بگیره.

    معدن که عالیه شرایطم عالیه منم کامل فروشندم خریدارام صف کشیدن….

    پس چرا اتفاق نمی افته؟!

    بخاطر کد مخرب(تلاش برای احساس دیگران را خوب نمودن)

    این کد بتنهایی قادر هست جلوی بزرگترین موفقیت ها رو در ان واحد بگیره وچقدرم بنیادی هست چون از کودکی همراهمه.

    با منطق های زیر دارم رفعش میکنم:

    – حتی خداوند هم مسیول احساس کسی نیست و احساس کاملا در دست خود اون شخصه

    – طبق قانون فرکانس هر کسی خودش میتونه فرکانس بد یا خوبشو بفرسته و من کاره ای نیستم

    – آمریکا بعد 20 سال نتونست با 1000 میلیارد دلار افغانستان رو بهبود بده

    – محمد رو خدا میگه قادر نیستی ایمان تزریق کنی بهشون

    – و اینکه نگاه میکنم به خیل عظیم مشکلات و تکرار بی اعصابی هام در مورد یگ مساله

    باور اساسی

    من برای داشتن زندگی آرام و شاد و ثروت بی انتها فقط نیاز هست روی خودم و باورهام و فرکانس هام و تکرار اونها کار کنم و مسیول خودمم نه بقیه.

    سپاس خدا رو بخاطر همزمانی این فایل عالی و مسائل خودساخته من

    اللهی شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 514 رای:
    • -
      علی ممبینی گفته:
      مدت عضویت: 1788 روز

      سلام به استاد عزیزم خانم شایسته نازنین و شما دوست گرامی

      کامنت شما را باعشق خواندم و لذت بردم و بسیار به آن فکر کردم.خیلی زیاد مواردی که شما فرمودین در زندگی من نیز اتفاق می افتد.برای من سوال بود چرا همیشه آدم های بد و سطح پایین وارد زندگی من می شوند؟چرا همیشه موقعیت های کاری خوب به افرادی می رسد که بسیار از من توانایی کمتر دارند؟اما همیشه شرایط عجیب و سخت و طاقت فرسا به من می رسد؟همیشه فکر می کردم با کمک به دیگران آخرت خودم را تضمین می کنم و همیشه به دیگران کمک کردم و اتفاقاً همیشه هم دیگران به من ناسپاسی کردند.همیشه فکر می کردم زمانی می شود وارد بهشت شد که تمام خوشی ها و لذت ها را به دیگران داد و اگر چیزی موند اون وقت می تونم خودم لذت ببرم.همه اینها نشان از درک نادرست ما از خداوند و قوانینش دارد.همه اینها ناشی از کمبود عزت نفس هست.فکر می کردم که حرف دیگران برای من دیگر مهم نیست.اما وقتی در شرایطی قرار می گیرم که یکم چالش برانگیز است می بینم که باز هم مهم ترین موضوع برای من حرف مردم است.به هر حال ممنون از شما دوست عزیز با این کامنت فوق العاده ای که گزاشتین.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 41 رای:
      • -
        بهروز مروی گفته:
        مدت عضویت: 3173 روز

        سلام دوست اللهی من

        بله…خیلیا مون واقعا اینجوری داشتیم عزت نفس به خودمون میدادیم با این کد مخرب و کاملا هم ناخودآگاه بوده‌.یعنی عمرا اگه استاد عزیز و مریم بانو اینقدر ریزبینانه تفسیر نمیکردن کد های خطا رو من یکی که میدونستم اصلا این کد خطاست…

        از لحظه ی درک این کد اصلا یه ولوله ای در من بپا شده و با تمرکز هر چه بیشتر اومدم و از خودم سوال میپرسم و مینویسم و جواب میدم که بیشتر به خودشناسی برسم.

        ان شالله همه مون دست از خودشناسی لحظه ای برنداریم و با بهتر شدن خودمون به جهان در بهتر شدن و گسترش کمک کنیم.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 23 رای:
        • -
          مجید عزیزی پیردوستی گفته:
          مدت عضویت: 1496 روز

          به نام خدای مهربان

          سلام بهروز عزیز سپاس از اینکه اگاهی های که به دست آوردی را به اشتراک گذاشتی ،منم دارای این کد مخرب و باورهای اشتباه در این زمینه هستم که شکر خدا امروز روزیم شد که از طریق جواب شما کمی تعقل کنم و این کد مخرب را با منطق و باور درست جایگزین کنم

          بهروز عزیز منتظر آگاهی های جدید و موفقیت‌هات هستم

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        یونس چاپاشی گفته:
        مدت عضویت: 1929 روز

        سلام علی اقای گل

        از کامنتتون خیلی لذت بردم

        فقط تو این قسمت که گفتید: برای من سوال بود چرا همیشه آدم های بد و سطح پایین وارد زندگی من می شوند؟چرا همیشه موقعیت های کاری خوب به افرادی می رسد که بسیار از من توانایی کمتر دارند،

        احساس میکنم من هم این ترمز رو دارم

        و نزدیک بود با جواب شما بهش برسم ولی شمنیمه تموم گذاشتینش

        بی زحمت ادامشو بگید و چ راه حلی پیدا مردید

        ممنون

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      مینا کاشی گفته:
      مدت عضویت: 1267 روز

      سلام دوست عزیز

      چقدر خوب اشاره کردید . دقیقا وقتی دارم کامنت شما را میخونم در وجود خودم تک تک اینها را میفهمم . چون خودم هم دارم.

      عاشق اینم که دیگران احساسشون خوب بشه. تلاش و تلاش . و همش بیهوده. شاید مقطعی چیزی عوض بشه اما ریشه ای خیر. دولاره تکرار میشه.

      و چقدر خوشحالم که کامنت شما منو به خودم آورد. البته جدیدا فهمیده بودم اما اینقدر ریشه ای بهش فکر نکرده بودم.

      منم دوست دارم حال همه را خوب کنم. میگم ای بابا چرا من دارم میبینم اون داره اشتباه میکنه چرا اون نمیفهمه و به زور میخوام اون بفهمه.

      ولی الان این را فهمیدم و هزاران بار فقط باید به خودم بگم من فقط و فقط مسئول خودم هستم.

      وظیفه من فقط اینه که خودم را اصلاح کنم خودم را تغییر بدم . دیگران خودشون اگه بخوان تغییر میکنند.

      من فقط باید مسئولیت های خودم را خوب انجام بدم.

      من وظیفه ام اینه که فقط فرزند خوب خانواده باشم و وظیفه ام را انجام بدم . خواهر خوب باشم . همسر خوب باشم . مادر خوب باشم. دوست خوب باشم و…

      فقط فقط مسئولیت خودم را انجام بدم . و بقیه به من ربطی نداره.

      خیلی ازتون ممنونم که اشاره به موارد ریز کردید و برای من واضح کردید.

      امیدوارم بتونیم با یافتن این ترمزها باورهای درستش را هم بسازیم و بسوی پیشرفت خودمون قدم برداریم.

      سپاسگزارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 27 رای:
      • -
        بهروز مروی گفته:
        مدت عضویت: 3173 روز

        سلام بر شما دوست عزیز

        خداوند رو شاکرم بخاطر استاد به این خوبی که اینهمه از وقت با عزتش رو میذاره و بهمون درس زندگی میده.ممنونم از شما که با کامنت زیباتون دوباره قلب منو باز نمودین

        آره…این یه کد فوق العاده مخرب هست و باید حالا که تشخیصش دادیم مدام منطق هایی رو بیاد بیاریم و بنویسیم و تکرار کنیم و زمزمه کنیم که این کد مخرب آروم آروم و با تکامل بره کنار و مواهب کوه کوه وارد زندگیمون بشه.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
    • -
      فرحناز کریمی گفته:
      مدت عضویت: 1080 روز

      درود بی پایان بر شما دوست عزیز چقدر واضح وزیبا نوشتید کاملا مثل من وقتی کامنت شما را خواندم تمام ذهنم فعال شد که اره تو هم خودت را مسئول شاد کردن همه کردی فکر می‌کنی وظیفه تو ،پدرو مادرت گرفتارم تو باید ساپورت کنی ،دوشتات ناراحتن تو باید حالشون خوب کنی چقدر انرژی خرج کردم حالا میفهمم که وقتی بهشون یه بار گفتم نه شده وظیفت که مارا ساپورت کنی ممنونم از شما دوست عزیز چقدر خوب ودقیق بیان کردین ،ممنون موفق باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      حسین سلیمیان گفته:
      مدت عضویت: 3793 روز

      سلام اقا بهروز خیلی ممنون از کامنتی که گذاشتی واقعا من با خوندن این کامنت مُتبه شدم و فهمیدم که من هم این مشکل را دارم من هم همیشه می خواهم به آشنا هام کمک کنم تا از امکاناتی که دارند استفاده کنند و از این وضعیت مالی بدی که دارند خارج شوند و هر بار که میبینم آنها را ساعتها با آنها بحث می کنم که چرا این کار را نمی کنی چرا اون کار را انجام نمیدی که راحت پول دربیاری چرا و چرا …و بعد از مدتها می بینم این آشنای من هنوز دارد همان کار ها را انجام می دهد برای چندرقاز حقوق و یا دست مزد و من حرص می خورم که چرا طرف از توانای هاش استفاده نمی کنه ووو… با خوندن کامنت شما فهمیدم که باید رها کنم نصیحت کردن را و بار ها استاد گفته اگر کسی نخواهد تغییر کند شما خودت را هم بکشی نمی توانی آن را تغییر بدهی سپاس از کامنت عالیتون

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
      • -
        بهروز مروی گفته:
        مدت عضویت: 3173 روز

        سلام دوست اللهی من

        خدارو شکر بابت استاد خوب و هدایت هاش…

        اگه متوجه زیانی که از این دست کدها وارد زندگیمون میشه بشیم یه اهرم رنج قدرتمندی ساخته میشه که میشه بسادگی ازش در جهت کشف کدهای مخفی و مخرب استفاده کنیم و اصلا اونقدر حواسمون متوجه پیدا کردن کدهای مخرب بشه که وقت نکنیم بریم سراغ ادوایس بقیه

        ان شالله همیشه شاد و خوشبخت و در مسیر هدایت الله باشیم.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
    • -
      سیاوش کشاورزی گفته:
      مدت عضویت: 1088 روز

      سلام و درود به دوست عزیزم

      چقدر قشنگ و درست این کد مخرب رو شناسایی و آنالیز کردی و چه هدایت قشنگی که خدا منو به خوندن این کامنت زیبا دعوت کرد

      بهروز عزیز منم چند روزیه به بهتره بگم یکی دوهفته هست که به این کد مخرب وباور نادرست برخورد و فکر میکنم، و نوشته شما خیلی برام واضح و روشن ترش کرد

      راستش دیشب درحال پیاده روی و فکر کردن به این موضوع به نتایج و ایده هایی رسیدم که برام خیلی جالب بود، شاید برای شماهم مفید باشه؛ وقتی از دریچه باورهای توحیدی به این موضوع نگاه کردم، دیدم:

      بابا اصلا غصه ی دیگران رو خوردن و نگران دیگران بودن به هر نحوی انگار یه شرک خفی درون خودش داره

      انگار که من میخوام بجای خدا (و البته بجای خود اون فرد) براش تصمیم بگیرم، صلاحدید تعیین کنم و به خوشبختی بکشونمش

      انگار که من مدیر کل عالم هستم و قادرم و اصلا مجازم که دخل و تصرف کنم توی خواست خداوند و خواسته اون فرد

      حالا میخواد این مسئول بودن رو میشه بسط داد به همه چیز:

      مسئول احساس خوب دیگران حتی همسر و فرزند یا پدر و مادر

      مسئول غم و غصه یا بیماری دیگران

      مسئول فکر و تصور دیگران

      مسئول عملکرد دیگران

      مسئول وضعیت و حال دیگران

      و چیزی که خیلی برام جالب بود اینه که من حتی مسئول تامین روزی و سلامتی و خوشحالی و خوشبختی وغصه فرزندانمون و همسرمون هم نمیتونیم باشیم

      بلکه مسئولیت همه اینها بعهده خود قادر مطلق؛ خداوند توانا و دانا و حکیمه، که طبق قانون ؛قدرت و اختیار رو تمام و کمال داده بدست شخص شخیص خودشون

      وما فقط و فقط مسئول افکار، توجه و عملکرد خودمون توی هر وضعیت و هر موضوعی هستیم و بس

      بازم ممنونم از کامنت و آگاهی خوب و روشنگرت،پیروز و پایدار باشی دوست عزیزم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
      • -
        بهروز مروی گفته:
        مدت عضویت: 3173 روز

        سیاوش عزیزم سلام

        خداوند رو شکر و هزاران مرتبه شکر بخاطر این آگاهی ها و به سبب اون اعمال درست ان شالله…

        این کد و نظیر این کد ها خیلی خیلی مخفی ان و باید یه نگاه ساده اما عمیق به گذشته و بچگی مون بزنیم.بقول استاد پیدا کنیم کسایی رو که در بچگی خیلی دوسشون داشتیم.من از همون بچگی بیشتر با پدر و پدربزرگ باباییم اونس داشتم.الان که نگاه میکنم قششششنگ میبینم تو بعد سلامتی دقیقا شبیه به پدربزرگمم.کسی که 130 سال عمر کرد و عمر باعزتی داشت در اووووج سلامتی و حتی به جد میگم حتی یدونه قرص نخوردن تا زمان فوتشون‌.

        تو بحث ثروت از بابام خیلی تاثیر گرفتم.چون همش باهاشون میرفتم این ور اون ور و حرفاشون میرفت تو گوشم.ایشون بشدت معتقد کار فیزیکی سخت هستن و از قدرت بدنی فوق العاده ای برخوردان حتی همین الان که 62 سالشونه.اون زمان تو شرکت تعاونی روستایی میدیدم بابا کیسه های قند و شکر رو بالا پایین میکرد و من تو سن 14 سالگی بخودم میگفتم باید بتونم 50 کیلو بار رو بسادگی جابجا کنم.شاید خنده دار باشه اما تو بحث زور و زورنمایی همه بهم میگفتن از بچه ها زورخونه ای هستم و منم کیف میکردم‌…خب با این سابقه باوری من هدایت شدم سمت معدن و معدنداری…من هیچ وقت تو معدن کار نکردم هیچ وقت…از همون اول برا خودم معدن داشتم.اما بازم بابت سختی های مسیر و گرما سرما و بیابون دارم میرم سمت و سوی کار آنلاین تو یه بعد دیگه که علاقه مندم بهش و احساس میکنم عشقمه…

        البته باید بگم تو معدنداری به نتایج خوب رسیدم و قراره ازش رد شم نه اینکه هیچ موفقیتی نبوده باشه و برم سراغ کار دیگه.

        از طرف دیگه دیدن بابا و روابط دلسوزانه اش تو شرکت تعاونی اونم با مردم بظاهر مظلوم روستا ببین چه باوری میتونست تو من ایجاد کنه.

        من گرچه سلامتی رو از پدربزرگم تو باورام ساختم اما کار فیزیکی و سخت رو و دلسوزی و محبت و مسئول بقیه بودن رو شدیدا از بابا باور کردم.

        از سال 96 با استادم و روی دوره ها و فایل ها همه روزه کار میکنم ولی این ترمزای مخفی خیلی اون زیرن و قاطی شدن…

        شرایط مختلف خواسته و ناخواسته نشان از اختلاط باور ها داره و الحمدالله که فرصت داریم هر روز روی خود شناسیمون کار کنیم تا بهبود مستمر پیدا کنیم و با فهم و درک ترمز ها و برداشتنشون چنان پیشرفتی میکنیم که لعلک ترضی میشیم ان شالله.

        ممنونم که باعث شدی این کامنتو بنویسم

        سپاس خدای مهربان رو…

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
      • -
        علی شیرزادی گفته:
        مدت عضویت: 1907 روز

        سلام و درود به استاد عزیز و خانم شایسته و شما دوست عزیز

        واقعا به نکته خوبی اشاره کردید که تا این لحظه بهش فکر نکرده بودم – شرک

        وقتی ما می‌خوایم دیگران رو درست کنیم و شرایط رو براشون بهتر کنیم آیا اصلا صلاحیت این کار رو داریم و متخصص اون زمینه که می‌خوایم مشورت بدیم هستیم و اینکه اصلا اجازه داریم که دخالت کنیم در امری که خدا این اجازه رو به ما نداده یا بهتر بگم قانونش خلاف اینه و به گفته استاد هر کسی تنها مسئول خودش رفتارش و زندگی خودش هست و بس

        سفره هدایت و رشد برای همه پهنه و همه به یه اندازه بهش دسترسی داریم

        امیدوارم که خدا کمک کنه و به این آگاهی برسیم که زندگی رو خودمون خلق می کنیم و نه کس دیگه

        پیروز و موفق باشید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      مهدی رجبی گفته:
      مدت عضویت: 3853 روز

      سلام آقای مروی عزیز و گرانقدر

      آقااا میتونم بگم خیلیی بی نظیر بود کامنت تون

      بهتون بجای 5 ستاره من صد ستاره میدم

      سیو کردم برای خودم بایدبقول شما 100 بار بخونم و تفکر کنم دوباره و دوباره

      چقدر صادقانه و راحت نوشتید آفرین خیلی خوشم اومد

      همین یک نکته چقدر اساسی و طلاییه

      همین یک نکته یک نکته نیست هزار تا نکته و نتیجه و مشکل و راه حل رو توی خودش داره

      باورتون میشه که من چند دقیقه قبل کامنت خودمو نوشتم اگه بخونید میخوام بگم تو مواردی که نوشتم با خوندن کامنت شما داشتم دقیق تر و عمقی تر به افکار خودم فکر میکردم که اتفاقا با نیروی رنج و لذت از تضادی که دارم بیشتر حالا استقبال میکنم چون میخوام اصلا با تمرین در کامنت شما، از این تضادم یک چالش رو به استقبالش اتفاقا خودم برم دیگه در این صورت تضادم نه تنها بد نیست بلکه اصلا خودم دوست دارم باشه تا باهاش تمرین کنم

      مثل امادگی برای یک مسابقه ورزشی یا برای یک امتحان یا برای یک کنکور.

      اگه میخوام مثلا آدم شکایت کن یا مثلا آدمی که یک چیزی رو باید هزار بار بهش بگی ولی نمیگیره موضوع رو یا دانایی و یا هوش یا توجه کافی یا تمیزی یا دقت یا بهداشت کافی رو رعایت نمیکنه تا جایی که میتونم سعی کنم با بی توجهی مانع ورود این جور شرایط یا اینجور افراد دیگه به زندگین بشم. و آدمهای با شعور و دانا و با فهم و باهوش یا تمیز و مرتب و یا با شخصیت و با ادب و متوجه، رو بیشتر جذب کنم یا این ویژگی رو بیشتر در زندگیم فعال و تحریک کنم.

      چطوری بی توجهی کنم؟

      با توجه کردن به خوبی ها یا نکات مثبت و دلخواه دیگر اون افراد دور و برم یا دیگران و احساس قدرشناسی و سپاسگزاری. وگرنه نمیشه بی توجه بود. بی توجهی رو باید با توجهی متفاوت خنثی کرد اره دیگری ندارد

      بقول شما فقط مسئولش احساسات خودم فقط هست

      نکته ای که در من احساس شد با توجه به کامنت شما در یک جملاتی، این بود که ما اغلب همه چیز رو فیزیکال میدونیم

      مثلا در مورد همین دلسوزی که ما خودمون رو مسئول شرایط و یا احساس و تصمیمات دیگران و اطرافیان میدونیم همینه علتش، و این تصور در من شکل گرفت که اگر بیاد بیاریم دور بدن مون دور سرمون و قلبمون ارتعاشات و انرژی ها و هاله ای بطور دایم بصورت ارتعاش ساطع میشه

      وقتی من و شما احساس خوب مونو نگه می داریم یعنی تسلیم وار و نه با فشار خود طبیعی مون هستیم خود بخود بدون اعمال فیزیکی دو طرف، هاله ها انرژی ها اتم ها همدیگه رو میکشونن کنار هم. اصلا اینجا فیزیک بی تاثیرترینه

      فیزیک و بدن کای نمیکنه بلکه اون هاله ها ی دور بدن هستند که دارن حرکت میکنند و جابجا میشن

      برای شما آرزوی سلامتی و شادابی و ثروت دارم

      مثال تون در مورد عدم جذب پول و مشتری خوب هم عالی و حرفه ای و استادانه بود

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
      • -
        بهروز مروی گفته:
        مدت عضویت: 3173 روز

        سلام دوست عزیزم

        کامنت عالی نوشتین و خدارو شکر بخاطر این اگاهی ها و البته آگاهی ناب شما هم افزوده شد به دانسته های من.

        من از چند روز پیش که این ترمز رو کشفش کردم قشنگ بعینه دیدم که جهان چجوری داره مهک میزنه منو…

        من ساکن بیرجندم…

        چند شب پیش که با خانم رفتیم دور شبانه با خودرو رفتم سمت پمپ بنزین برا سوختگیری و تو راه مرتب داشتم با خودم حرف میزدم چرا من باید ناخوداگاه مسئول کمک رسانی یا حال تمام انسان ها رو خوب نمودن باشم.

        به محض ورود به پمپ یه اقای مسن داشتن با صاحاب پمپ بحث میکردن که کارت سوخت ندارن و پمپ چیا هم بهش کارت ازاد ندادن و دیگه نمیتونست سوخت بزنه…ناخوداگاه داد زدم بیا حاجی ریشت سفیده خودتو ناراحت نکن من کارت سوختمو میدم بهت…

        صدامو نشنید اومدم دوباره داد بزنم یهو حسی گف:عجب به ترمزی که درک کردی عمل میکنی؟!!!به تو چه اون حاجی ریشش سفیده یا احترامش واجبه!اون خودش خودشو تو این شرایط گذاشته تو چرا منجی همه هستی…یعنی من تو ذهنم احترام به اون آقا رو واجب دونستم و به سبب اون وظیفمه بهش کمک کنم تا حالش خوب شه…

        اصلا چرا همین الان که من این ترمز رو فهمیدم باید هدایت شم به این اتفاق؟!خب تا تمرینمو شروع کنم دیگع…

        ساکت موندم و دیدم یکی دیگه کارتشو داد به حاجی و سوختشو زد ولی اون اقا گف شما فقط حق داری 10 لیتر از کارتم بزنی و باید بری برا خودت کارت بگیری و امور اداریشو انجام بدی‌.بالاخره کار اون بنده خدا هم راه افتاد.

        چندین مورد دیگه هم تو همین چند روزه اتفاق افتاد که خیلی با عزتمندی کار به کار کسی نداشتم و خودمو مسیول کار بقیه ندونستم و آروم آروم هم منطق سازی میکنم هم در عمل کمکم به دیگران رو هر زمان منطقم قبول کنه انجام میدم.

        کلا در جدال قلب و ذهنم تو این مسئله بیشتر سمت قلبمو میگرفتم و احساساتم فرمانروا بود تا حد اعتدال ذهن و قلبم…

        و با سعی دارم پیش میرم.

        سپاس خدای مهربان و استاد عزیز و مریم بانو گرامی را.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
    • -
      محمدرضا یکتای مقدم گفته:
      مدت عضویت: 1336 روز

      سلام آقا بهروز عزیز

      کامنت بسیار زیبایی نوشتی

      و چندین بار خوندم

      و هر بار تایید کردم که منم ناخد آگاه این کد رو مخفی دارم

      و حتی فکر میکنم این قسمت خوبه منه

      و 100درصد تایید میکنم حرف هایی که زدید

      و منطق های عالی آوردید عالی عالی

      من به کامنت شما اینو اضافه کنم

      وقتی نگاهم این باشه که باید حال خوب کنه دیگران باشم

      باعث شده حال خوب و همه چیز رو باز از دیگران بخوام

      یعنی ی آدم متوقع شدم

      هم از این ور میوفتم و هم از اونور

      دستت درد نکنه این کامنت رو ذخیره میکنم و بار ها و بارها میخونمش

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      فهیمه زارع گفته:
      مدت عضویت: 2976 روز

      بنام الله

      سلام به آقا بهروز

      خداراسپاسگزارم که به کامنت پرمحتوایی شما هدایت شدم کامنتی که در عین ساده گی پراز باورهای مخرب است وباورهایی که تقریبا میشه گفت همه ماها یه نوعی یه تعریفی از این باورها داشتیم وبعضی هاش هم هنوز داریم احسنت به شما کامنتتون خیلی جای تامل وتفکر داره

      در پناه حق شاد وسلامت وثروتمند وسعادتمند باشید در دنیا وآخرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      نجمه السادات حسینی گفته:
      مدت عضویت: 2959 روز

      سلام به آقا بهروز گل که لپ کلام حرف دل منو زد

      بخش زیادی از کامنتی که میخواستم بنویسم اختصاص داشت به این پاشنه آشیل نابودگر که من منجی عالمم

      خدایا فکر کردم فقط منم که اینقدر خودمو با این طرز فکر نابود کردم .

      چقدر قشنگ و کامل نوشتین .

      ممنون از شما برای وقتی که برای این کامنت گذاشتین.

      چون من هم سااااالها سنگ زیرین آسیاب بودم برای اینکه دیگران آسیب نبینند و برای اینکه تایید بگیرم برای اینکه من آدم خوبه بشم برای اینکه نمیتونستم درد کشیدن آدمها را ببینم و تحمل کنم و همش میگفتم با یه کمک ساده من میتونه زندگیش متحول بشه یا با فلان کار میتونه از نابودی نجات پیدا کنه یا…. یه عالمه افکار توهم آمیز بی پایه و اساس شرک آمیز دیگر

      و البته یک سالی هست که شدیدا متوجه این خصلت خودم شدم ولی برایم کاملا قابل کنترل نیست.

      درصد بالایی ازین افکار و رفتارم درمورد غریبه ها کمتر شده اما

      امان از افکارم زمانی که به عزیزانم میرسم

      هرچه افراد از لحاظ احساسی بمن نزدیکتر من در مورد این باور مخرب سست اراده تر

      باوجود اینکه میدونم و آگاهم که نباید دخالت کنم و دخالتم هییییییچ هییییچ هییییییچ سودی ندارد و احتمال زیاد ضرر هم دارد باز هم کار خودمو میکنم و دخالت ها و حمایت ها و راهنمایی ها و کمک کردن ها و انرژی گذاشتن ها و خودم را خسته و دلزده و ناامیدکردن های مجددم تکرار میشه.

      اصلا طوری اینکار را تکرار میکنم گه گویی یک‌جور اعتیاد است و من قدرت مقاومت جلو آنرا ندارم.

      چقدر عالی بیان کردید و کار بسیاری از ماها رو در بیان این پاشنه آشیل نابودگر ساده کردید.

      عمیقا ازتون سپاسگذارم و از خدا میخوام در ادامه این فایلها راهکار حل مسئله ام بدستم بیاد و بتونم ریشه ای آنرا حل کنم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      ناجیه گفته:
      مدت عضویت: 1064 روز

      سلام دوست عزیز

      دقیقا این کد مخرب در ذهن من هم هست که خیلی انرژی و زمانم صرف کمک کردن و نصیحت کردن بقیه شده اینکه من منجی دیگران هستم همیشه به قول شما آدم های با شرایط بهتر از خودم را هرگز جذب نکردم و در روابط…..امیدوار هستم که استاد عزیز در مورد این کد مخرب هم صحبت کنن

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      زینب بچای نصاری گفته:
      مدت عضویت: 1052 روز

      سلام به آقای مروی

      کامنتتون عالی بود .

      این پاشنه آشیل های شوهرمه و من فقط بخاطر اینکه به مامانش و بالاش و داداشش خودشو مسول می‌کنه ناراحتم می‌کنه و هر چقد بهش میگم اصلا گوش نمیده و میگه من اونها را نمیتونم بزارم کنار.

      ومن روی این مسئله خیلی خیلی حساسم ولی اون اصلا میگه نه اونها تو زندگی من تاثیری ندارد .

      ولی هرروز یه اتفاق بد براش میفته و من بهش میگم ورودیهات اصلا گوش نمیده و اصلا با قانون آشنایی نداره

      فقط میخواستم بگم آقای مروی روی خودتون کار کنید شما که قانون را میدانید میتونید زود زود به نتیجه برسید .

      باتشکر از شما

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        ابوالفضل گفته:
        مدت عضویت: 3594 روز

        سلام به زینب عزیز

        من فک میکنم اینکه شما تمرکزتون رو گذاشتید روی اینکه شوهرتون رو تغییر بدید تا این اخلاقش رو اصلاح کنه،شما هم دارید مثل شوهرتون عمل میکنید،یعنی شماهم از سر دلسوزی یا حسادت یا هرچی میخواهید منجی شوهرتون بشید،رهاش کنید،موقعش که بشه خودش درست میشه

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      مریم دستجردی گفته:
      مدت عضویت: 1834 روز

      به نام خالق هدایتگر سلام

      متشکرم برای به اشتراک گذاشتن این کامنت بسیار آگاهی دهنده

      راستش چند وقته منم به این نتیجه رسیدم که برای چی تا کسی کاری داره کمک می‌خواهد حالش بد بدو خودم میندازم جلو که حالش خوب کنم ؟ چرا اگه حال یکی بده من باید به غر غر هاش گوش کنم و راه حل بدم اصلا چرا من باید سعی کنم حالش خوب کنم ؟

      به خاطر همین چند دفعه که در چنین شرایطی قرار گرفتم اولش به فرد گفتم که علاقه ای نشنیدن این حرف ها به طور مودبانه گفتم اما فایده نداشت پس چون داخل ماشین بودیم بدون توجه به غر غر های فرد صدای ضبط مقداری بیشتر کردم و برای خودم شروع کردم به خواندن با خواننده اونم آروم اصلا رفتم تو فضای ذهنی خودم جالب بود وقتی داشتم این کار میکردم نجوایی ذهنی اومد که تو نباید وقتی فرد ناراحت خوش حال باشی وقتی اون مشکل داره تو نباید این طوری باشی و باید فرد در شادی خودت شریک کنی اما درجواب این به ذهنم اومد که من خدای فرد نیستم اون خدایی داره و حتما بهش کمک میکنه من با داشتن حال خوب درواقع به خودم و به فرد به طور غیر مستقیم کمک میکنم و بیاد حرف استاد افتادم که وقتی به شکایت های افراد گوش میکنی در واقع هیچ کمکی نمیکنی باعث میشی حال خودت بدتر بشه و با گوش نکردن میتوانی به افراد کمک کنی .

      مثال دیگه از این مورد که میشه به این موضوع اضافه کرد همین امشب که با پدرم مشغول بازی بودم و دیدم برادرم تنها نشته و تو گوشی هست گفتم اونم بیاد بازی کنه با این فکر که اونم لذت میبره و این که این طوری ارتباط صمیمی تری رو تجربه میکنیم . و نتیجه چی شد ؟ نه تنها برادرم نیومد بلکه شرایط جوری پیش رفت که بازی زود تر از موعدش تمام شد خوش حالم که متوجه این موضوع شدم هم لذت بردم از بازی هم این الگو اشتباه پیدا کردم . خدایا شکرت شکر

      هرجا هستید در پناه الله با خودتون بیشتر از اکنون در صلح و لذت باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      فهيمه گفته:
      مدت عضویت: 1957 روز

      با عرض درود فراوان به شما دوست عزیز

      ای کاش در رتبه بندی به کامنت یک گزینه بود به نام ” تو فرشته ای هستی که گره من رو نشونم دادی”

      دوست داشتم اینطوری به کامنت شما امتیاز بدم

      انقدر که کامنت شما با زندگی من مچ هست فک میکنم شاید همزاد من باشید

      من با اینکه چندین سال هست مهاجرت کردم ، با اینکه یکبار بطور جدی به مادرم و خانواده ام اعلام کردم که ” آقا لطفا دیگه از مشکلات خودتون و جامعه و اطرافیانتون ” به من نگید “…من دیگه اون گوش های خوبی که قبلا در ایران به شما گوش میکرد نیستم

      ولی کو گوش شنوا

      هنوز هر وقت به مامانم زنگ میزنم غیر از انرژی منفی هیچی برای گفتن نداره

      و من هم مثل شما مستاصل بودم از اینکه چرا بیزنسم پیشرفت نمی کنه و با خوندن کامنت شما دریافتم اشکال از کجاست

      توی همین امریکا که من اومدم به جای اینکه آدم های فرکانس بالا رو جذب کنم … هر چی درب و داغون بود جذب من شده بود

      با زور هی دورشون میکنم از خودم

      ولی باورهای بنیادی هستن که دارن کارشون میکنن و زور فیزیکی من واقعا کاری ازش بر نمیاد

      خیلی خیلی خوب موضوع رو باز کردید

      از خدا سپاسگذارم که روزی امروزم این بود که به این کامنت برخورد کنم و یه چپتر جدید توی ذهنم باز بشه

      از خدا یاری میخوام بتونم ترمیم کنم این بخش وجودم رو

      پاینده باشید دوست عزیز

      بی نهایت از شما سپاسگذارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
      • -
        بهروز مروی گفته:
        مدت عضویت: 3173 روز

        سلام دوست اللهی من

        سپاسگزارم از لطف شما

        از اینکه مهاجرت داشتین خیلی خیلی خیلی خوشحال شدم.الحمدالله

        تبریک میگم بهتون

        من بعنوان تمرین رفع این کد اومدم منطق های قوی ساختم و تمرین های زیر رو انجام میدم:

        بجای توجه به افراد ضعیف،آگاهانه میرم سراغ ثروتمندان و انسان های باارزش

        تماس های افراد ضعیف رو جواب نمیدم

        بیشتر روی فایل ها و ترمز ها تمرکز میکنم و کمتر تو جامعه میرم

        کانون توجهمو آگاهانه مدیریت میکنم سمت ثروت و آرامش

        مخاطبین گوشیمو مدیریت کردم و هر چی بی ارزش بود رو امحا کردم.

        آگاهانه در کوچه و بازار توجهمو از انسان های ضعیف برمیدارم و اعراض میکنم

        برا خودم منطقی میکنم آقا تو که میخوای به ملت کمک کنی و درد اونها رو دوا کنی خیلی کار خوبیه اما بیا و با تولید ثروت های انبوه این کار رو بکن،بیا با راه اندازی یه معدن این کار رو بکن،بیا و با نبودن از ضعیفان بهشون کمک کن.

        بیا و بجای ایجاد عزت نفس فیک ناشی از تایید 4 تا انسان ضعیف که هیچ کمکی بجهان هستی نمیکنه تایید 4 تا انسان ثروتمند و با ارزش رو بگیر و بجهان و گسترشش کمک کن.

        با این منطق ها خیییلی ذهنم ساکت شده چند روزه و جالبه فقط با همین تمرینای ذهنی و نه هیج کار فیزیکی داره ورق برمیگیرده و من چقدددر دارم بهتر قانون فرکانس و اجیب دعوه داع اذا دعان رو میفهمم

        اللهی شکرت

        سپاس از شما دوست عزیز

        برام خیلی ارزشمندین مخصوصا چون از هجرت کنندگان هستین

        ان شالله هر روز 1000 بار بهتر از دیروزتون باشید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
        • -
          فهيمه گفته:
          مدت عضویت: 1957 روز

          درود دوست هم فرکانسی نازنین

          ممنونم از همراهیتون و پاسخ هاتون

          فقط میتونم بگم ، شما یکی از بهترین شاگردای استاد عباس منش هستین و آموزش های ایشون رو دارید مو به مو عمل میکنید

          خدا رو شکر که در این مسیر همراه هم هستیم

          آرزو میکنم اگر مهاجرت جز آرزوهاتونه به زودی و به بهترین و راحت ترین شکل ممکن براتون خاطره بشه

          از منطق هایی که برای خودتون ساختید هم برای خودم استفاده میکنم

          “””بیا و بجای ایجاد عزت نفس فیک ناشی از تایید 4 تا انسان ضعیف که هیچ کمکی بجهان هستی نمیکنه تایید 4 تا انسان ثروتمند و با ارزش رو بگیر و بجهان و گسترشش کمک کن.”””

          چقدر میتونم چراغ راهم قرار بدم این منطق شما رو

          چقدر من درگیر بودم در این تایید های فیک

          به لطف الله و آموزش های استاد عباس منش عزیز چند سالی هست ، اون شادی ناشی از تایید های فیک رو از خودم بیرون کردم

          وقتی اون تغییر رو در خودم ایجاد کردم ، بعدش به اطرافیان گفتم ” آقا هر وقت میخواهید حال خوبتونو با من شریک بشید به من زند بزنید”

          بی نهایت ممنونم ازتون

          ببخشید وقتتون رو گرفتم

          من فقط نوشتم براتون

          نیازی نیست از وقت گرانبهاتون بزارید و پاسخ بدید

          در پناه الله بی همتا

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      محمدرضا یکتای مقدم گفته:
      مدت عضویت: 1336 روز

      سلام دوباره

      آقا من الان 5صبحه بیدار شدم اولین کار که کردم اومدم بز دوباره کامنت شما رو خوندم و این حرفتون رو تایید میکنم اگه 100بار دیگه بخونم هر بار ی چیز جدیدی پیدا میکنم.

      کامنت بچه ها برای شما رو هم خوندم کیف کردم.

      اول اینکه فهمیدم من این مشکل رو در غالب ی قسمت خوب و یک ارزش در خودم میدونستم ومخی که این کار رو خیلی خرابتر کرده تاقبل این یعنی ی خورده میدونستم این مشکل رو دارم

      ولی الان شیر فهم شدم و باید شروع کنم به تغییر.

      وقتی کد خطا رو بدونی و کد درست رو هم که همون منطق درست برای این کد هست خیلی راحت با تمرین کردن و عمل کردن میتونیم پیشرفت کنیم

      یعنی این الگو رو میشه توی همه زمینه ها استفاده کرد

      خیلی خیلی ریشه عمیقی داره و چقدر چقدر ضربه زده

      الان ی ذره درک کردم حرف استاد رو که میگه فقط فقط فقط روی خودتون کار کنید

      خودتون عوض بشید

      تمرکز تمرکز رو روی خودتون بذارید یعنی چی

      بابا وقتی این کد رو مخفی در درون خودت داری

      مهم نیست چقدر رو خودت کار کنی

      مهم نیست چقدر گاز بدی

      مهم نیست چقدر فایل گوش بدی

      اثر نداره بخدا نداره

      پا رو ترمز پدرت هم در میاد رنج بدبختی هم میکشی

      تلاش فراوان هم میکنی ولی فقط درجا زدن فقط تقلا تقلا

      خدایا شکرت برای درک این کد خطا

      دیگه فقط باید رو خودمون ریشه ای کار کنیم

      مممنون داداش

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      پارسا پوررضا گفته:
      مدت عضویت: 1331 روز

      سلام بهروز عزیز واقعا این کامنت شما بسیاری از سوال های منو جواب داد دقیقا همون کد مخربی که من داشتم و هر چی جلو تر میرم بیشتر میفهمم کد های مخرب بیشتری دارم

      دقیقا وقتی بیشتر کار میکنی و جلوتر میری میفهمی چقدر مشکل داری ولی با این که فکر میکردی داری رو خودت کار میکنی نشونه هایی برام اومد که این دوره تهیه کنم و تهیه میکنم ممنونم از شما و استاد عزیز بایت این آگاهی های زیبا️️️

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      ناجیه گفته:
      مدت عضویت: 1064 روز

      سلام

      باور درست: هیچ آدمی به کمک من، به نصیحت من، به توجه‌ی من، به محبت من، به همکاری من، به دلسوزی من، به همدردی من و … نیاز ندارد من و همه انسان ها فقط و فقط محتاج و نیازمند الله یکتا هستیم

      من جز خودم به هیچ آدم دیگری کمک کرده نمیتوانم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      مهناز کلاته گفته:
      مدت عضویت: 1433 روز

      سلام دوست عزیز . ممنونم از کامنت عالیتون. دقیقا یکی از ترمزهای منم همینه . همیشه منم ک باید حواسم ب همه باشه طوری ک توو جمع دوستان بهم میگن مامان جمعی ، هرکی مشورت میخواد من هرکی دعوا داره برای حل کردنش من ، غم و غصه دارن من… من این موضوع رو خیلی وقته فهمیدم اشتباهه و دارم رو خودم کار میکنم ولی نمیدونستم این از عدم احساس لیاقت میاد و وقتی کامنت شمارو خوندم گفتم اهااان همینه دقیقا ، ریشه همه ی جوابایی ک برای سوالات استاد نوشتم همین نداشتن احساس لیاقته

      استاد عزیزم ازتون سپاسگزار بابت این صحبت های زیبا و سایت عااالی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      زهره گفته:
      مدت عضویت: 891 روز

      سلام دوست عزیز

      کامنت خیلی زیبا و تاثیرگذاری

      نوشته بودید و به شدت با شما

      موافقم و درکتون میکنم چون

      منم تقریبا در اکثر موارد مثل شما

      رفتار میکنم و خیلی وقتا از دست

      دلسوزی و کمک های بیجای

      خودم کلافه میشم

      از بس که این رفتارها هم برای

      خودم هم برای دیگران عادی

      شده که دیگه جز وظیفم شده .

      ‌کامنت شما منو به شدت به فکر

      فرو برد مخصوصا این تیکه:

      چرا این کدها رو ناخودآگاه دوست دارم؟

      چون داره باور لیاقت و

      ارزشمندیمو کاملا بصورت فیک

      تغذیه میکنه و من احساس

      خوبی میکنم چون دارم مفید

      واقع میشم

      سپاسگزارم از شما که باعث

      شدین به فکر فرو برم و سعی کنم

      در رفتارم تجدید نظر کنم

      آرزوی موفقیت براتون دارم .

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      علیرضا گفته:
      مدت عضویت: 3089 روز

      سلام آقا بهروز

      اول از خدا و بعد از شما متشکرم

      که با نوشتن شرح حال خودتون به من و هزاران نفر کمک کردین که به خودمون کمک کنیم و پاشنه های اشیلمون رو پیدا کنیم

      باید بگم من زیاد اهل کامنت خوندن تو سایت نبودم و کلا فقط فایل گوش میکردم

      ولی داخل این فایل استاد گفتش که حتما کامنتهای بچه هارو بخونید که کلی بهتون کمک منم گوش کردم و بعد از خوندن چند تا کامنت داشتم از قسمت نظرات خارج میشدم که یهو چشمم به کامنت شما افتاد

      آقا این کامنتی که نوشتی انگار داشتی در مورد من حرف میزدی

      گفتم خدایا انگار داری با نشانه های خودت به من میگی بابا بسه دیگه خودتو ببین این تویی همش میخوای منجی خوشحالی دیگران و انگیزه دادن به دیگران باشی

      بهم گفت بس نیست اینقدر احساس خودتو انگیزه خودتو هدر دادی برای این که احساس خودتو خوب کنی برای اینکه از نظر ذهنی ارضا بشی که آره من خیلی خوبم

      تازه بیدار شدم از خواب

      از خدا میخوام کمکم کنه که این پاشنه آشیل خودمو حل کنم و روش کار کنم که واقعا این ترمز دستی منه

      واقعا ازتون ممنونم بابت اشتراک نظرتون شادو پیروز و ثروتمند باشید

      از استاد عزیزم بی نهایت تشکر میکنم که با حرفاش نوری در دنیای من روشن کردن استاد جان از خدا میخوام برکت مثل سیل وارد زندگیت بشه و با سرعت به سمت بالا حرکت کنید

      در پناه حق

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      ستاره اسدی گفته:
      مدت عضویت: 1109 روز

      عالی عالی بود سید علی خوشدل گفته ترمزش اینه نمیتونه از کسی کمک بگیره

      شما گفتی دائم درحال دادن کس خوب ب دیگرانی حالا میفهمم اون زمانی که میخواستم ازدواج کنم یک نفر آدم حسابی سراغ من نمی‌آمد همیشه ب همه من انرژی میدادم من حال خوب کن بودم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      رسول بنادری گفته:
      مدت عضویت: 1427 روز

      کامنت فوق العاده ای بود بهروز عزیز

      یاد یکی از فایل های استاد افتادم ک

      میگفت اینکه بخوایم دیگران رو ب این مسیر بکشیم

      ب خیال خودمون بخوایم اون ها رو متحول کنیم

      اون ها رو ب مسیر درست بکشم چون بالاخره دیگه اونا خانواده ی ما هستن – بالاخره دیگه اون همسر منه و نمیشه ک من فقط خودم تغییر کنم اونم باید تغییر کنه

      ب این خیالات ک ما ب فکر اونا هستیم و اونا برای ما مهمن

      انرژیمون نشتی پیدا میکنه

      انرژی و زمانی ک صرف تغییر خودمون میکنیم رو برمیداریم و این انرژی صرف دیگران میکنیم

      حالا این دیگران میتونه هر کسی باشه

      توی یکی از مصاحبه ها استاد میگفت

      و با هیچ کس

       حتی پدر و مادرتون

      حتی برادر و خواهرتون

      حتی همسرتون

      در مورد این موضاعات صحبت نکنید

       اینقدر روی خودتون کار کنید

       و اینقدر روی خودتون کار کنید

      و اینقدر نتیجه بگیرین

      ک دیگران بیان التماس

      ک التماس کنن

       ک بیا بما بگو چیکار کردی

      اون وقت اگه خواستی، بهشون میگی

      من خودم توی این مورد قانع کردن دیگران ک بگم حرف من درسته و این باور درستیه خیلی خوب شدم

      اول می نشستم قشنگ بحث میکردم ک حق با منه و حرف من درسته

      ولی الان اگه با کسی حرف بزنم ببینم اون باوراش خیلی با من فرق داره اصلا سعی در تغییر اون ندارم

      پیش میاد بعضی موقع ها ب کامنت هایی برمیخورم یا ب سوالاتی توی عقل کل بر میخورم ک مشخصه طرف  اصلا یه فایل دانلودی ندیده – یه کامنت نذاشته

      و میرم پروفایلش نگاه میکنم میبینم درسته فقط اومده عقل کل سوال پرسیده و خدا حافظ شما

      من اصلا حوصله ندارم بهش بگم ک این مسیر درسته

      در مورد دیگران هم خیلی ترغیب نمیشم ک باهاشون راجب این موضوعات حرف بزنم

      چون هرکسی نتیجه ی افکار خودش رو میبینه

      اهرم رنج و لذتش خیلی خوبه توی ذهنم

      ولی کسی ک کامنت فوق العاده ای میزاره مثه اقا بهروز و اینقدر قشنگ عمیق میشه و ترمز هاش رو پیدا میکنه و سعی میکنه ک اونا رو برطرف بکنه

      اصلا من انگیزه دارم ک کامنت بزارم –  این حرف ها میاد و من نمیتونم نزنمشون

      الهی شکرت خدا

      آرامش این است ک در هرلحظه بیاد داشته باشیم دستانمان در دستان خداست

      لحظه هایتان آرام

      ممنوم از اقا بهروز عزیز

      استاد عزیزم و خانم شایسته گل گلاب

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      آرش گفته:
      مدت عضویت: 2026 روز

      سلام بهروز جان

      واقعاً تحسینت می‌کنم از این کامنت فوق العاده با کیفیت، چقدر زیبا خودت رو شناختی، خودت رو توضیح دادی ریشه‌یابی کردی و چه راهکارهای زیبایی ارائه دادی، تحسینت می‌کنم.

      من هم از این کامنت یاد گرفتم که بیشتر الگوهای رفتاری خودم رو بشناسم و از این به بعد سعی میکنم خیلی حساس‌تر و دقیق‌تر نیت خودم رو بشناسم.

      موفق باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      جمشید انوری گفته:
      مدت عضویت: 2302 روز

      سلام آقا بهروز عزیز

      واقعا به ترمز خیلی پنهانی اشاره کردید که درون من هم هست

      من تصمیم گرفتم با خیلیها کلا قطع ارتباط کنم برای رفع این ترمز، چون نه تونستم تغییرشون بدم و هم اونا کلا انرژی منفی اند هرچند نکات مثبتی هم دارند. ولی من صرفا به این خاطر که بهشون انرژی بدم و حالشونو خوب کنم باهاشون در ارتباط بودم همیشه.

      جالبه که من خودم همیشه میرم حتی خونشون، اونا نمیان یعنی داشتم خلاف قانون عمل میکردم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      مهران مرادی گفته:
      مدت عضویت: 1574 روز

      سلام و درود برادر

      دم شما گرم بابت این ترمزی که کشف کردی واقعا تحسین بر انگیزه که تا این حد از اعماق وجودت بری و همچین باور مخربی پیدا کنی

      یه چیز دیگه که من از داستان شما یاد گرفتم اینه که همیشه و همه جا سوال خوب پرسیدن جواب خوبم به انسان میده و اگه میخایم به باورایی که در اعماق وجودمون هستن دست پیدا کنیم باید سوالات اساسی و عمیق بپرسیم از خودمون

      خیلی خوشحالم که به همچین خودشناسی تونستید دست پیدا کنید مطمئنم اتفاقای خوبی براتون میفته

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      شکوه دوراندیش گفته:
      مدت عضویت: 965 روز

      بنام خدای مهربان

      سلام ودرود به شما آقای مروی مهربان

      کامنتتون بسیار عالی بود ونکات درخور توجه بسیاری داشت ممنونم از شما وتحسینتون میکنم

      منم شاید این مسئله رو داشته باشم اما با خوندن کامنت بقیه دوستان در جواب شما دچار یک تناقض شدم وفکر میکنم ی کم مسائل باهم قاطی شده

      اینکه دخالت نکنیم در امور دیگران وخودمون منجی بقیه ندونیم ودست از نصیحت کردن و بیان قانون و سعی در مسیر قرار دادن دیگران دست بکشیم (که خودمم دچارش هستم) ودلسوزیهای بیجاو وسط انداختن خودمون برای حل مسائل و یا تلاش برای تغییر دوستان و فرزندان وآشنایان همسر یاهرکس دیگه ای کاملا موافقم وخودم درگیرشم

      اما اینکه کاملا بی تفاوت باشیم و مدام بگیم به من چه به نظرم درست نیست تا جایی که لطمه به خودم نزنه وحال واحوال خودم زیر سوال نره تا جایی که درحد عرف باشه ازم تقاضا شده باشه و یاری تا حدی که موجب توقع و وظیفه نشه برام به نظرم اشکالی نداشته باشه

      گاها توجه به دیگران توقع ایجاد میکنه واینکه موجب بشه همیشه آویزون ما بشن و وظیفه بشه برام ومدام و مدام و مدام من بخوام کار راه انداز بشم خوب این خوب نیست هم برای من هم برای خود اون شخص که باعث میشه تلاشی در راه بهبود خودش نداشته باشه ومرتب متکی و وابسته دیگران باشه

      خوب در این حد درست نیست ما یا از اینور بوم میفتیم یا از اونور بوم که هر دوش ضربه زننده اس

      خود استاد تو یکی از فایلها گفتم من وقتی مهاجرت کردم ی خانومی که زبانش عالی بود بسیار به ما کمک کرد پس ایشونم میگفتن به من چه؟

      یا خود استاد گفتن من به کسایی که میان اینجا کمک میخوان کمک میکنم

      پس بحث سر اینه که درگیر نکنیم ذهنمون ودلسوزی بیجا نکنیم که دلسوزی ما همون مسئله رو میتونه در هر زمینه ای که باشه سمت خود ما جذب کنه وگرنه کمک کردن فی نفسه اشکالی فک نمیکنم داشته باشه ولی در حد عرف که توقع و مشکلات دیگه ای ایجاد نکنه

      اگرحرفی برای راهنمایی من هست خوشحال میشم راهنماییم کنید

      بسیار از آقای مروی متشکرم که باعث شدید دوباره این مسئله دخالت نکردن و نصیحت نکردن و….برای من گوشزدبشه ممنونم موفق پیروز باشید هم شما وهمه اعضای سایت

      درود وخدا قوت به استاد عزیزززززز ومههههههربان و گلبانوی مهههههربان

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      ارسانه عبدالهی گفته:
      مدت عضویت: 1363 روز

      سلام به شما تبریک میگم که باورهای محدود کنندتون را پیدا کردید

      تمام چیزهایی که نوشتید دررابطه بامن هم صدق می‌کرد سعی می‌کردم تونحیط کار تو باشگاه توروابطم با دوستان وخانواده حال خوب کن دیگران باشم حس بد رو میگرفتم وحس خوبو بهشون می دادم وانرژیم پایین می اومد امروز تو باشگاه یه چیزی رو دیدم که مثل یه نشونه بود برام دونفر داشتند صحبت می کردند یکی گریه می کرد وچیزایی تعریف می کرد نزدیک دوساعتی حرف زدند بعد اولیه رفت خونش چون بچه کوچیک داشت نمی تونست بیشتر بمونه وورزش نکرد چون وقتش گرفته شد اونی که داشت با گریه وآب وتاب حرف می زد موند قشنگ ورزششو کرد وبا آهنگ حرکات موزون می کرد هم به ورزشی رسید وهم حال بدشو به یکی دیگه داد انگار نه انگار چند لحظه پیش گریه میکرد فقط وقت اون خانم رو گرفت وحال اونو بد کرد من درس بزرگی گرفتم انگار کائنات داشت بهم درس بزرگی می داد امروز فبل ازاینکه این فایل باز کنم با خودم می گفتم آیا کار خوبی کردم خودم از جریان مشکل خواهرم کشیدم کنار ودیگه کاری نداشتم که بخواهم مشکل حل کن باشم مشکل خواهرم به نحوی تموم شد با خودم گفتم درسته خودمو کشیدم کنار جاش حالم وحسم بد نشو وبرادر م خودشو درگیر ماجرا کرد با خودم می گفتم نکنه من خومو کشیدم کنار کار بدی کردم از خانواده حمایت نکردم که اومدم این فایلوو ومتن شما رو خوندم فهمیدم کار درستی کردم واین پیام خدا برای سوال من بود وچقدر خدا کمک می کنه تو مسیر اشتباه نیفتیم وبی خودی خودمونو مسؤل افکار واحساسات دیگران نکنیم حالا متوجه شدم چقدر تو محیط کارم از این جور آدمها رو جذب کردم که باید روش کار کنم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      مجید عزیزی پیردوستی گفته:
      مدت عضویت: 1496 روز

      به نام خدای مهربان

      سلام بهروزعزیز

      مجددا واسه چندمین بار که این کامنت شما را میخونم و به قول خودتون هر چقدر خونده بشه ایده ی بیشتری گرفته میشه ،سپاس که با خودشناسی ذهنتون هم مسئله خودتون حل کردین هم زاکاری کلی در اختیار ما گذاشتین ،بازم از کشف قوانینی که به دست میاری به اشتراک بگذار و موفقیتهاتو واسمون کامنت کن

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      مهدیه طبیب چی گفته:
      مدت عضویت: 1557 روز

      سلام به استادعزیزم وبانوی گرانقدرمریم شایسته عزیزوشماآقابهروزدوست عزیز

      کامنت شماروبادقت خوندم ودیدم درست شخصیت شمامثل من هست منم مثل شماهمیشه میخواستم به دیگران کمک کنم واین برام شده بودارزش که کمک کردن به دیگران خیلی خوبه توروانشناسی بهش میگن (طرحواره ایثارازخودگذشتگی )میخواستم هرجورشده ومیتونم به دیگران کمک کنم وحالشونوخوب کنم باچیزایی که بلدبودم ودرسهای روانشناسی که میخوندم تامیدیدم کسی ناراحته ازیه موضوعی یامشکل داره میخواستم راهنماییش کنم وحالشوخوب کنم که ازمادروپدرگرفته تااطرافیان ونزدیکان وهمه فکرمیکردم من میتونم به اون طرف کمک کنم وحالشوخوب کنم درخیلی مواردهم میشدحال طرف مقابلم خوب میشدولی توخیلی مواقع هم میدیدم من این همه انرژی گذاشتم دوساعت باکسی صحبت کردموراهنماییش کردم اماانگارنه انگاربازداره کارخودشومیکنه واصلابه حرفای من توجهی هم نمیکنه ودارم همش آدمای مشکل دارومسئله داروجذب میکنم یه روزبخودم گفتم توچراداری همش آدمای مشکل داروجذب میکنی چرااینجورآدماهمش دوروبرت هستن وازت راهنمایی میخوان ولی به راهنماییات توجهی نمیکنن یاهمش به تومیگن مااین مشکل وداریم وتوبجای مافکرکن به ماراه حل بگو؟فهمیدم علتش همینه که من فکرمیکنم بایدبه دیگران کمک کنم راهنماییشون کنم تاحالشون بهتربشه وقتی بهش آگاه شدم دیگه اینکارونکردم درجواب به کسایی که میگن چیکارکنیم من این کاروکردم دیگه مشکل ومسئله کسی وحل نکردم حتی بهم گفتن الان چیکارکنم بهتره ؟گفتم نمیدونم خودت ببین چه کاری بهتره همون کاروبکن وانرژی برای کسی نگذاشتم بعدش دیدم کمترآدمای مشکل دارسرراهم قرارمیگیرن وکمتردارم اذیت میشم برای خوب کردن حال اونهافهمیدم من مسئول خوب کردن حال خودم هستم وهیچ مسئولیتی دربرابردیگران وحال خوبشون ندارم واگه خدابخوادهدایتشون میکنه وفقط تمرکزکردم روخوب کردن حال خودم

      موفق باشیددرپناه خدای هدایت کننده به سمت خوبیها

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      مجید عزیزی پیردوستی گفته:
      مدت عضویت: 1496 روز

      به نام خدای مهربان

      بهروز عزیز

      خدایا شکر بابت این دوستان آگاه و هم فرکانسی که کلی از گنجهایشان را می‌بخشند و به اشتراک میگذارند و هرکسی وجود این گنج باور می‌کنه می‌تونه برداشت کنه وخداوند در هر لحظه مارا به مسیر این گنج ها هدایت می‌کنه

      سپاس گذار خداوندی هستم که نزدیک و درخواست بنده هاشو را سریع اجابت می‌کنه و چقدر خوب در زمان مناسب این کار می‌کنه

      چند روز که یا هدایت های شیرین و لذت بخش رب مهربانم آهسته و پیوسته مرا به این کامنت بهروز عزیز آورد تا بزرگترین باور و پاشنه ی آشیلم را متوجه بشم که چقدر بهم آسیب زده و چقدر از جهان چک و لگد خوردم واصلا متوجه نبودم که فکر میکردم میتونم دیگران را تغییر بدم و این در صورتی بود که در لایه های زیرین ذهنم مخفی شده بود و فکر میکردم من این باور ندارم اما وقتی که هدایت های این چند روز کنار هم گذاشتم و با کامنت بهروز عزیز به این آکاهی بزرگ رسیدم .

      چند روزی بود که از خدا میخواستم که منو هدایت کنه اما سوال پرسیدنم برای هدایت شدن جور دیگه ای بود و با سوالاتی که می‌پرسیدم و نشانه های که از مرا به سوی نشانه ام هدایت کن می‌گرفتم فقط راهو بیشتر اشتباه میرفتم چون یک باور مخربی در ذهنم بود که خیلی کهنه و بزرگ بود و من نمی‌دونستم .

      از یه جایی به بعد دیگه گذاشتم خودش هدایتم کنه و اولش به صفحه ی دوره ی شیوه ی حل مسائل هدایت شدم و با چند هدایت دیگه که کمی متوجه مسئلم شدم و امروز به این کامنت بهروز عزیز هدایت شدم که انگار هدایت های قبلی ضربه های بود که به میخ میخورد و این کامنت آخرین ضربه بود و بالاخره جواب مسئله ای که آنقدر بهم آسیب زده بود را گرفتم و قرار کلی رشد کنم و مثل موشک پرتاب بشم چون این خیلی مسئله ی بزرگی بود و جلوی باورهایی که ساخته بودم را گرفته بود حالا دیگه قرار کلی برداشت داشته باشم با هدایت خودش

      سپاس گذارم بهروز عزیز که اینطور با کار کردن روی خودت ما هم میتونیم از این آگاهی ها بهره‌مند شویم البته به شرط رها بودن که این خیلی مهم

      مسئله ی کن توقف و رشد نکردن و بدهی زیاد بود که ریشه ی بزرگ و مخفی داشت و اونم راضی کردن دیگران و حال خوب کردن دیگران بود که چقدر انرژیمو گرفته بود و مدام عصبیم میکرد این ریشه خیلی کهنه و قدیمی ومخفی بود و باید خیلی روش کار کنم و همانطور که خدا به حل این ریشه از مسئله منو هدایت کرد قطعا به راهکار هم هدایتم می‌کنه و خیلی خوشحالم

      الهی شکر بابت این رشد وتغییرات

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      م امیری گفته:
      مدت عضویت: 2440 روز

      سلام و خدا قوت به استاد عزیزم که دستش رو گذاشت تو دست خدا و رفت تو دل ناشناخته ها

      اصلا حوصله ام نمیشد مشارکت کنم و به سوالات جواب بدم اما بها دادم و علیرغم میلم به سوالات جواب دادم، و خدا با هدایت من به کامنت بچه ها بهم هدیه داد تا ریشه موضوعات رو در بیارم

      آقای مروریه بزرگوار

      اونجا که گفتین«هر چی انسان درب و داغون و افلیج و مریض و فقیر و نیازمند احساس خوب و محتاج بهبود در تمامی زمینه هایی که من میدونم یانمیدونم وارد زندگی من شدند از سالللها پیش تا الان، چون احساس لیاقت فیک بمن میداد و من احساس مفید بودن، میکردم»

      احساس مفید بودن…

      دود از نهادم بلند شد

      تیرم خورد به هدف

      مثل کسی بودم که تا قبل از این جمله هی سرم رو اینطرف و آنطرف میگردم که هدف رو نبینم این کامنت سرم رو دو دستی گرفت گفت اش کشکه خالته بخور که خودت کردی

      یه عمر بخودم بالیدن که آدمی هستم فهمیده( تو کودکی هر کی نگاهم میکرد میگفت این دختر بیشتر از سنش میفهمه) و همین جمله شد پاشنه خیلی از مسایل من،

      این جمله باعث شد من یه من کاذب فهمیده از خودم بسازم و هر جا که میرفتم و یه کم شرایط رو اوکی می‌دیدم شروع میکردم به نصحیت کردن، تا جایی که فکم درد می‌گرفت، دریغ از ارزنی فایده، جواب نداد نصیحت هام

      ولی اون لبخند آشی از مفید بودن من رو راضی نگه میداشت

      پایه ی ثابت گوش دادن به غیبت های 30 و اندی ساله مادرم بودم، یعنی کلا اینجوری بود که مادرم بلند می‌شد صورتش رو‌میشست صبحونه میخورد می‌رفت دور غذا وسطش هی میومد و از بدیهایی که همسر و مادرشوهرش کردن میگفت، چند وقت؟ سی و اندی سال

      و من خوشحال بودم که امروز هم به حرفاش گوش دادم و دلداریش دادم که تو دُرس میگی، اخییی اذیت شدی

      نتیجه اش این شد که یه مادر شوهر جذب کردم که «منِ قربانی اش» 100 هست و هر کاری میخواد بکنه با گریه و زاری انجامش میده و یه پایه هستم برای مادر شوهرم که از ظلم هایی که بهش شد و… بگه و من با لبخند و ترحم نگاهش میکنم و گوش میدم

      نتیجه اش شد همسری که تو کارهای بیرون از خونه و شعلیش 100٪ مستقل و توانمنده که همیشه تو استان حرف داره برای گفتن اما از در خونه که میاد تو کل کاراش با منه

      آب بده/چایی بریز/و…. تا جایی که اگر 1 هفته خونه نباشم چایی تو خونه درس نمیکنه و می‌ره از بیرون میخوره، تا جایی که سفره باید جلوش پهن شه و‌جمع شه، لقمه صبحونه رو من باید از شب قبل اماده بذارم یخچال، ماه رمضانی تو اداره چایی نمی‌دادن و من باید کله سحر پا میشدم علاوه بر صبحونه چایی درس میکردم و بهش میدادم که بره سر کار….، لباس زیر و جورابش رو از من میخواد، می‌خوایم بریم سفر کل کارا باید توسط من انجام شه و فقط اگه برسه و خونه باشه وسایل رو می‌ذاره تو ماشین، تو راه میپرسه؟ فلان کارت بانکی من رو اوردی؟ فلان پیراهنم چی؟ شارژ موبایل کو؟و…

      دوستانی دارم که اکثرا در سطح پایین کسانی که یا قدرت مالی ندارن یا مفید و کارا نیستن، یا خودشون پر از درد و مسیله آن

      علاوه با تمام مسایل که برام درست کرده که اولینش جذب افراد وابسته، ناتوان، غیر مفید، درد و مسیله دار، بی اعصاب، کلافه و پرخاشگر،

      بدتر از اینها این باور رو در من ایجاد کرده که کمک فقط همین یعنی این نوع کمک درسته که شنوای مسایل دیگران باشی که باعث شد من اصلا باگ داشته باشم نسبت به این موضوع که ثروتمندان به رشد و بهبود جهان کمک میکنن،

      کمک رو من و امثال من میکنیم که بموقع به درد دل دیگران گوش میدیم و اونها تسکین میشن

      چرا؟ چون یه عمر پدرم به مادرم می‌گفت فلانی بیا بریم به خاله/زن دایی/دایی و… سر بزنیم بنده خدا ها تنها و بی کسن، کار ما ارزش داره نه فلانی که ماهی 1/000/000 می‌ریزه به حسابشون، اینها نیاز به دلجویی دارن نه پول

      تو هزاری هم به حساب اینها پول واریز کنی وقتی حالشون خوب نباشه چی، بیا بریم حالشون رو خوب کنیم….

      البته من به همین اندازه بسنده نکردم

      و تا جایی پیش رفتم که وقتی کسی با ماشین ما میاد تا یه مقصدی پیاده شده و مسافت 1 الی 2 ساعت هست من کل مسیر خودخوری میکنم که

      آهنگ خوبه؟ اذیت نمیشه؟ کولر خوبه؟ الان گشنش نیس؟ الان تشنه اش نیس؟ و…

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      مجید عزیزی پیردوستی گفته:
      مدت عضویت: 1496 روز

      به نام خالق هدایتگر

      این فایل مختص مختص مختص شخص شخیص بنده ساخته شده.مخصوصا از پری شب که بحث های بین خانم و مادرم بشدت درگرفت.این ویژگی و کد خطا که من مسئول اشتباهات دیگران،من مسئول احساس خوب دیگران،من حال خوب کن دیگران،من متحول کن دیگران،من نصیحت بده دیگران،من از قانون برای دیگران بگو،من تغییر دهنده دیگران،من منجی دیگران،من پر انرژی و انرژی بده دیگران،من متحول کننده فرکانس دیگران،من خدا و قادر به تحول دیگران،من امام زمانه و بدرد بخور برای همه دیگران،من حلال مشکلات دیگران و هر چی تو این مقیاس بوده و نگفتم و شما دوستان عزیز بیادتون میاد چنان کد مخربی بوده در زندگی من و دلیل بوجود اومدنش هم الگوبرداری از پدر در دوران کودکی بوده بخاطر اینکه پیش ایشون تابستونای هر سال کار میکردم بود.

      متن کپی شده ی بالا دقیقا همون نقطه ضعف و پاشنه آشیل من که مدام می‌خوام دیگران تغییر بدم و به احساس خوب برسونم و هرچقدر که بیشتر متوجه میشم بهتر میتونم دلایل استوپ در برخی از مراحل زندگیم که داشتم رو خودم کار میکردم را میفهمم که همون ترمزی هست که دارم و باید رو خودم کار کنم سپاس گذارم دوست خوبم این کامنت شما خیلی بهم کمک می‌کنه و خداوند هدایتم می‌کنه

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      Mojtaba_673 گفته:
      مدت عضویت: 641 روز

      سلام و عرض ادب خدمت دوست عزیزم

      بقول خودتون چقدر این کامنت سرشار از آگاهیه ، چقدر این کامنت حال خوب کنه،

      بارها و بارها نیازه که خونده بشه،

      تحسینت میکنم بخاطر این حجم از آگاهی و خودشناسی ، بخاطر این حجم از در صلح بودن با خودت ،

      که راحت میای میگی من ، من ،من ،من ، این مسائل رو برای خودم بوجود میارم.

      منم که با فرکانسام دارم حال خوبو از خودم دور میکنم.

      باریکلا به تو ، احسنت به این سطح از آگاهی و عزت نفس و خودشناسی.

      خداروشکر میکنم بابت هدایتش به این سلسله فایلها و این کامنت عالی.

      در دنیا و آخرت سعادمند و رضایتمند باشی بهروز عزیزم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  6. -
    حامد سرفچگانی گفته:
    مدت عضویت: 1417 روز

    خدایا شکرت

    دقیقا دیشب برام این سوال پیش اومد که چیکار کنم این پاشنه ی آشیلم حل بشه و کاش میتونسم از استاد بپرسم این مسئلم رو . . . و امروز این فایل قرار گرفت روی سایت. خدایا شکرت که به آنی جواب درخواست هامون رو میدی.

    من همین دو روز پیش بود که با همسرم آشتی کردم و به این الگوی تکرار شونده مدت هایی هست که رسیدم و میدونسم ولی نمیدونم باید چیکارش بکنم.

    مسئله ی من اینه که من همیشه گفتم هیچ کسی تو این دنیا نمیتونه حالم رو خراب کنه و بهم بریزتم جز یک نفر . اونم همسرمه. ینی وقتی باهاش دعوام میشه کلا هیچ انگیزه ای ندارم برای هیچ کاری. کلا دو روز که قهر بودیم همه کارهام رو ول کردم و حال و انگیزه هیچ کاری نداشتم .

    و امان از روزی که باهم خوب باشیپ مث امروز . انرژیم هزاره. فکرای مثبت و انگیزه و اتفاقای عالی و همه چیز خوبه مث امروز که مثلا برای ساختمونی که دارم کار میکنم هشت ماهه با سازمام اب درگیرم تا کنتور بیاره و امروز به راحتی انجام شد بالاخره. از بس حالم خوب بود.

    وقتی انگیزم گرفته میشه دیگ هزاران فکر منفی و هزارن فکر عجیب و غریب میاد سراغم وقتی همسرم رو نبینم.

    البته این رو فکرمیکنم خودش نمیدونه و گاهی بهش میگ.

    و موضوع بعدی خانواده خودم هست که از وقتی زن گرفتم دیگ با توجه به توهمات ذهنیشون یجور دیگ شد نگاهشون به من. و کارهایی که میکنن ناراحتم میکنه ولی به اندازه همسرم به هم نمیریزم فقط ناراحت میشم و غصه خودم رو میخورم و دلم میسوزه که چرا رابطه خانوادم عالی نیست و میدونم که من نمیتونم اونارو عوض کنم و تغییری روشون ایجاد کنم برای همین چند سالیه ارتباطم خیلی کم شده آگاهانه که حالم خراب نشه . چون یه زمانی خیلی میخواسم فکرشون و اعمالشون رو تغییر بدم و متوجه شدم من عاجزم در این مورد. و جالبیش اینه که اونا پیش خودشون کلا یجور دیگه فکر میکنن و دلم برای اونا هم میسوزه که توی چه فرکانسی ان.

    یجورایی درگیریم اینه که صفر و صدی هستم . یهو خیلی عالی میشه حالم و پشت هم اتفاقات عالی و اگر حالم خراب بشه به طرز وحشتناکی خرابه که فکرهای عجیب و غریب میاد و فکرای افسردگی قدیمم حس میکنم میاد. )البته که الان مثل قبلم نیستم توی صفرو صدی و خیلی خیلی خیلی عالی شدم نسبت به قبل چون کار میکنم روی خودم .

    واین مسئله توی این یکسال گذشته چون خیلی توی سایت بودم و هرروز مستمر فایل گوش دادم و الان توی 12قدم هستم قدم هشتم رو دیروز خریدم

    اتفاق نیافتاده یا شاید یکبار افتاده بود با این 3 روز پیش ،که اونم چون این یکماهه گذشته مقداری فرکانسم اومدپایین و حالم یکم افت کرد .

    خیلی دوستدارم از نزدیک با دوستانی که شاگرد استاد عباسمنش هستن ارتباط بگیرم که بیشتر راجع به این موضوعات صحبت کنیم ولی متاسفانه همه اطرافیانم متفاوتن و تا یه کوچولو ورودی هام کنترل نمیکنم اینجور میشه.

    خدایاشکرت که هستیم .

    حامدقم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 27 رای:
  7. -
    متینا عباسی گفته:
    مدت عضویت: 789 روز

    سلام استاد عزیز

    چه اتفاقاتی شدیدترین احساسات رو در من برانگیخته کرده؟

    _مورد اول تغییر شغل من هر چند ماه یکبار هست.

    یعنی تا الان که من 23 سالمه،تقریبا سر6 تا کار رفتم و هرکدوم مدتش چند ماه بیشتر طول نکشیده…

    هردفعه به اشکال مختلفی مثل حقوق کم،سنگین شدن کار و… از اون کارها اومدم بیرون.

    _مورد بعدی که من رو یک زمانی عصبانی میکرد و الان فکر میکنم خیلی خیلی درمن کم رنگ شده باشه چون جدیدا برام اتفاق نی افتاده، این بوده که دیگران از من بپرسن کجا کار میکنی؟ و من هردفعه یک شغل جدید رو میگفتم.( چون از این قرار ملاقات با اشخاص تا قرار ملاقات بعدی من شغلم صددرصد تغییر کرده بوده) و برام مهم بود که بگن من ثبات ندارم و ازاین شاخه به اون شاخه میپرم…

    _ مورد بعدی اینکه توانایی هام دست کم گرفته بشه…

    این مورد از زمان بچگی درمن وجود داره چون زمانی که نمره خوبی میگرفتم،پدر من زیاد من رو تشویق نمیکرد و همیشه میگفتم اگر اون زمان نمره 20 میگرفتم طوری بی تفاوت رفتار میکرد که انگاری باید 21 میگرفتم…

    و همیشه از طرف خانواده، دیگران بااینکه کمترین کارهارو نسبت به من انجام میدادن،همیشه بیشتر از من تشویق میشدن(افراد غریبه)

    اینم بگم که دلیل رفتار پدرم رو پیدا کردم و درنتیجه رسیدم به خودم،یکی از دلایل این بوده که،مسئول رفتارهایی که بامن میشده خوده من بودم. و دلیل دیگه باورهای مخربی بوده که پدر من داشته،برای همین هیچ ناراحتی ندارم ازاین بابت اما چون از بچگی این الگو در جنبه های برای من تکرار شده،الان هم ناخداگاه اگر کسی توانایی های من رو دست کم بگیره عصبانی میشم…

    _مورد بعدی،انسان هایی به سمت من جذب میشن که ارامش ذهنی ندارن و قدرت تصمیم گیری هم ندارن…

    و چیزی که متوجه شدم و از زبون تقریبا همشون شنیدم این بوده که ،تو آرامش داری،تو چقدر منطقی،تو مهربونی،بنظر تو چیکار کنم؟تو راه حل بده و…

    میشه گفت انسان هایی که وابسته به شخصی میشن که ارامش داره و راهنمای اونا باشه تا بتونن درست تصمیم بگیرن چون خودشون دقیقا نقطه ی مقابل هستن، ارامش ندارن و توانایی تصمیم گیری هم ندارن…

    خداروهزاران بار سپاسگزارم استاد چون زمانی که شما این سوال رو پرسیدید،من در طول فایل داشتم فکر میکردم و دیدم که چقددر تغییر کردم،چقدر مسائلی بوده که باعث عصبانیت من میشده اما الان نه اصلا وجود ندارن و نمیدونستم که،کی من تغییر کردم که دیگه برام تکرار نشدن…

    مثال های بالاروهم که زدم،برای خیلی وقت پیشن و چون جدیدا باهاشون برخورد نداشتم،نمیدونم واقعا هنوزهم احساسات من رو برانگیخته میکنن یا نه.

    چون بیشترشون ازاین نشعت میگیرن که حرف و نظر دیگران برام مهم بوده اما الان خیلی خیییلی کم شده این حس درمن که مورد توجه دیگران باشم و یا دید دیگران نسبت به من برام خیلی مهم باشه.

    (بخاطر اموزه های شماست،من خیلی وقته با سایت شما آشنا هستم و فایل هاتون رو دست و پا شکسته گوش میکردم و نتیجه ام گرفتم،اما به اندازه ی مدت عضویتم دراین اکانتم،به آموزه هاتون واقعا متعهد بودم و بیشترین نتایج روهم درهمین مدت گرفتم.سپاسگزارم ازشما…)

    الان در ذهن من جای خیلی چیزا درست شده،اگر من شغل های مختلفی عوض کردم بخاطر این بوده که نمیدونستم چی میخوام، و اون کاراهایی که انجام میدادم چون بهشون علاقه ای نداشتم و بی هدف بودم دراون کار،هردفعه چیزی پیش میومد که عوضشون کنم…

    اگر افرادی رو جذب کردم که وابسته به نظر دیگران بودن و دنبال پیدا کردن آرامش نداشتشون در من میگشتن،این بوده که من احساس دلسوزی و حس حامی بودن به اون افراد منتقل میکردم و همین باعث جذب اون ها میشده.

    قبلا بااینکه سنمم کم بود اما حکم مشاوررو برای حتی بزرگتر از خودم داشتم چون میگفتن تو ذهنت منطقیه،به کوچکترین مسائل دقت میکنی و… و من وااقعا باتمام وجود ساعت ها وقت میزاشتم تا اون مسئله ی شخص رو حل کنم،اما نمیدونستم که دارم کلی باور اشتباه رو در خودم با گوش کردن به حرف های منفی افراد،میسازم…

    مدتی زیادی میشه که گوش شنوا برای درد دل کردن دیگران نیستم و افراد این رو میدونن اگر میخوان ازمن راهنمایی بگیرن فقط باید بامن درباره ی راه حل صحبت کنن نه اون تضادی که براشون بوجود اومده چون من گوش نمیدم به ناخواسته ها…

    اززمانی که این تصمیم رو گرفتم،خداروشکر فقط افرادی نزدیک من موندن که واقعا دنبال حل مسائلشون از طرف خودشون هستن و دنبال این نیستن که دیگران براشون کاری انجام بدن و خودشون رو مسئول و خالق زندگیشون میدونن.

    باگوش کردن به حرف های افراد ،دنبال این بودم زندگیشون رو تغییر بدم و براشون دلسوزی میکردم اما الان یا هیچی نمیگم یا یکم درباره ی حرفای استاد صحبت میکنم و درنتیجه اون فرد رو ارجا میدم به فایل مرتبطی که در سایت هست و براین باورم که اگررر اون شخص واقعا بخواد که تغییر کنه،مثل بچه های سایت وقت میزاره و فایل هارو گوش میده.

    بازهم سپاسگزارم ازشما استاد عزیزم که دیگه جدیدا هرروز به تغییرات خودم با گوش دادن به فایل هاتون،پی میبرم…سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 23 رای:
  8. -
    نوید گفته:
    مدت عضویت: 3128 روز

    بنام الله رحمن

    سلام به استاد عزیزم

    چقدر تصویر امروز سایت منو متحول کرد

    چقدر ذوق میکنم وقتی این شیپ بدن تون رو میبینم

    ماشالا

    هر روز خوش استایل‌تر میشی استاد

    هر روز پوستت شفاف‌تر میشه

    هر روز جوون‌تر میشی

    ماشالا

    چقدر تیشرت سفید بهت میاد

    خدا رو شکر که الگویی مثل شما رو تو مسیرم قرار داد تا قدرت‌شو در تمام ابعاد به من نشون بده

    خدا رو شکر

    عنوان فایل من و به فکر برد…!!!

    چون تو چند مورد این داستان برا من پیش اومده و میاد

    مخصوصآ شرایط مالی

    نمیدونمم که چرا این الگو تکرار میشه

    ولی در سه سال گذشته چیزی که شدیدترین احساستم رو استارت میزد بحث مهاجرت و مستقل شدن بوده

    تو سه سال گذشته من دو بار اقدام کردم به ترکیه مهاجرت کنم. ولی به محض اینکه وارد ترکیه میشدم احساساتِ منفی و ترس و نگرانی و این جور احساسات اتفاقاتی رو رقم میزد و منو برمیگردوند ایران.

    چند بار هم اقدام کردم تو خود ایران مهاجرت کنم و به یک شهر دیگه برم و باز هم این افکار و این احساسات یقه میکردن منو و باعث میشدن نتونم مهاجرتم و تکمیل کنم.

    رشت.ارومیه.تهران.کاشان.کیش.ساری.چالوس.گرگان.

    اینا لیستِ شهرهاییِ که من تو یک سال گذشه اقدام کردم برم اونجا زندگی کنم ولی نتونستم

    نمیدونمم که چرا این خواسته من محقق نمیشه و چرا این احساسات به محض اینکه میرسم به اون شهر شروع میکنن به قلیان و جوشش

    وقتی کسی از من انتقاد میکنه یا مسخره میکنه به شدت عصبانی میشم و رنجش میگیرم ازش و تو ذهنم همش باهاش درگیر میشم.

    قبلا با دیدنِ برخورد نامناسب فردی با فرد دیگه احساساتم درگیر میشد ولی الان خیلی کم شده میتونم بگم به صفر رسیده و خیلی راحت اعراض میکنم.

    ولی در مورد تصمیمات بزرگ مثل مهاجرت اضطراب و نگرانی یقه‌م میکنه

    یا در مقابل مسخره کردن و انتقادِ افراد احساساتم شدیدن درگیر میشه

    استاد باز هم تشکر میکنم از شما که با این سوالات باعث میشی فکر کنم که چه چیزی درون ذهنم هست که این اتفاقات برام رخ میده و در درون خودم به دنبال جواب باشم.

    در پناه الله باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
  9. -
    الهام رمضانی گفته:
    مدت عضویت: 1464 روز

    به نام خدا

    و به یاد خدا

    سلام استاد عزیزم

    سلام خانم شایسته عزیز

    و سلام دوستای قشنگ و موفق خودم

    اول اینکه بگم من توی ستاره قطبی ام امروز نوشتم یک فایل جدید از استاد بیاد روی سایت و خیلی به خودم افتخار کردم وقتی قلبم بهم گفت الهام رو سایت رو ببین

    و من اصلا خوشی تمام وجودم رو گرفت و هی به خودم گفتم عجب جذبی کردم

    من خالق زندگی خودم هستم

    حالا پاسخ به سوال استاد

    چه شرایط و اتفاقاتی در زندگی شما، شدیدترین احساسات را در شما برانگیخته می کند؟

    مثلا توی جمعی یا توی خونه به یکی خیلی توجه کلامی و احساسی بشه اما به من نه

    به خواهرم توجه بشه و باهاش خیلی خیلی ملیح و عالی برخورد بشه اما با من معمولی

    واقعا بهم میریزم

    پدرم شغلشون ازاده مشتری نداشته باشند و زود بیان خونه دیر برن سر کار خیلی بهم میریزم

    یه حسی بهم میگه چرا نمیره سر کار پول بسازه ؟

    انگار روزی من دشت مقدار کار کردن پدرمه

    یعنی اون خیلی کار کنه به به من ثروت و نعمت بیشتری دریافت میکنم

    پدر یا مادر حالشون و حسشون بد باشه من بهم میریزم

    میگم یعنی چشونه نکنه من کار بدی کردم حالا چی کار کنم حسشون خوب بشه و از زندگیشون لذت ببرن

    وقتی نتونم حال بقیه رو خوب کنم حسم بهم میریزه

    انگار مسئولیت منه

    وقتی کار عالی انجام میدهم غذای عالی میپزم یه جایی را خیلی جمع و جور و تمیز میکنم ازم هی تشکر نکنن ازم قدر دان نباشند

    وقتی نتونم سپاسگذار داشته هام باشم خودم هم توی سر خودم میزنم که یالا بدو باید سپاسگذار باشی

    وای وای وقتی کار و پروژه ی خاصی توی زندگی ام نباشه که من انجام بدهم اصلا اعصابم داغون میشه

    وقتی برنامه ریزی میکنم و بهم میریزه مثلا برای عصر خودم میگم این کارو انجام میدم با این یکی ولی انجام نمیشه

    ترد شدنم و بی توجهی بقیه خیلی اذیتم میکند

    وقتی فردی را میبینم که لز لحاظ جسمی سالم نیست خیلی ذهنم درگیر میشود

    وقتی میبینم به هر نحوی به کسی بدی میشود

    مثلا پشت سرش بد میگن یا اونو مقایسه میکنن

    اول حسم بد میشه که چرا دارن این کارو با طرف انجام میدن

    بعدش حسم بد میشه که نکنه نکنه برا منم این حرفا رو میزنن و مقایسه میکنن منو

    اخ اخ وقتی در مورد ازدواجم بقیه نظر میدهند اصلا یه کوه اتشفشان میشم بدم میاد میخوام بزنمشون اصلا

    بهم میریزم حتی اگه واقعا اون طرف چیز بدی نگفته باشه و فضولی خاصی نگردی باشه پیش امده و یه چیزی گفته

    وقتی اون جوری که مادرم میخواد نیستم

    این واقعا بده متوجه اش شدم و دارم روی توحید و احساس ارزشمندی ام کار میکنم

    کسی از من بیشتر بهش توجه بشه حالا توی کلاس یا خانواده بهم میریزم

    وقتی خواهرم در مورد روابط دختر و پسر میگویید حال بد میشه اخه اون از من کوچیکتره و احساسمیکنم باید ازش محافظت کنم

    وقتی خواهرم فیلم های نا مناسب سنش را میبیند

    (تا الان متوجه شدم چقدررررر حمایتگرم)

    وقتی بی عدالتی را میبینم

    بد گویی دیگران را پشت سر هم واقعا حسم بد میشه

    متلک گفتن بقیه به خودم میگیرم حرفشون رو

    وقتی حرفی زدم که نا مناسب بوده چقدددرررر درگیر میشم که وای چی کار کردم نابود میکنم خودم رو در حالی که اوت طرف شاید اصلا بهش بر نخورده باشه اصلا

    وای انتقاد بشه از کاری که دارم انجام میدم یا کاری که انجام دادم واقعا میخوام بزنم بکشمش طرف رو یا خودم رو

    مسخره شدن مثلا یه کلمه رو درست تلفظ نکردم

    بهم میخندن یا یه کاری رو درست انجام تدادم مسخره میشم

    وقتی میبینم یک موقعیت خوب رو از دست دادم خیلی خودم رو سرزنش میکنم مثلا یک فردی عالی بوده برای رابطه ولی من رد کردم

    و….

    واقعا چقدر خودم رو شناختم

    خدایا مرسی

    خدایا کمکم کن که همه اینا رو حل کنم

    و بشوم الهام رمضانی گلدن پلاس

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  10. -
    افسانه نوشادی گفته:
    مدت عضویت: 1882 روز

    سلام استاد خوبم ،

    یعنی استاد این فایل نبود طلا بود جواهر بود برای من ،

    خدا میدونه استاد کسی که این فایل رو خوب گوش کنه و به سوالاش جواب بده به چه باورهای اشتباهی در ذهنش پی ببره چه باگهایی رو تو ذهنش میتونه شناسایی کنه و به چه خودشناسی ای برسه خدا میدونه فقط این فایل چه گنجیه برای کسی که در مدار شنیدن این حرفا باشه ،

    استاد این روزا فایلاتون در من غوغا کرده یکی از یکی خوبتر ،استاد خداکنه فقط من عملگرا باشم نه صرفا شنونده و به به و چه چه کنم که استاد چه حرفای خوبی میزنه ،

    من چقدر استاد از شما تشکر کنم آخه تا ادا بشه حق این فایلاتون ،

    استاد اگه بدونید این الگوهای تکرار شونده این باورها چقدر به من آسیب زده که فقط باید به من بخندید چه الگوهایی تکراری و مخربی دارم من تو ذهنم ،

    حب بزارید استاد من از این الگوهای خوشگل حرص درارم بگم بهتون که چقدر من از دستشون حرصی ام که از بچگی باهام بوده ،بخدا استاد شما حق میگید درسته شاید ما بدونیم بعضی از باورها و رفتارهامون غلطه ولی باز داریم اون کار رو اون رفتارو انجام میدیم چون تغییر باورها سخته یه شبه بوجود نیومدن که یه شبه تغییر کنن من که با گوشت پوست و استخونم به این حرف شما رسیدم ،یعنی بخدا استاد میدونم این باورم مشکل داره ها پذیرفتم ولی سخته تغییرش بارها باید مچ ذهنمو حین انجام اون کار اشتباه یا رفتار اشتباه بگیرم و خلافش رو انجام بدم تا تغییر کنه بارها شاید هم تا ابد ،

    خلاصه که استاد از این الگوی تکراری براتون بگم که بنده هم مثل شما که میگید هیچ وقت سر قرار نمیرسیدم حالا به هر شکلی یا هر اتفاقی نمیتونستم سر قرار برسم ،بلی استادم دقیقا هم من آدمی هستم که همیشه سر هر امتحان مهمی که داشتم یا شب قبلش کاملا خوابم به هم میریخت که سر امتحان کاملا چرت بودم و امتحانم رو خراب کردم با اینکه چقدر تلاش کردم و براش خوندم دقیقا برای بار دوم که کنکور شرکت کردم با اینکه خونده بودم ولی این قدر حساسیت به خرج دادم که تغذیت خوب باشه و فلان چیز و نخوری فلان چیزی و بخوری که عدل روز امتحان مسموم شدم و با حالی خراب امتحان دادم ،و سر امتحان استخدامی اولم هم شب قبلش کاملا بیخواب و سر امتحان چرت و گیج با اینکه چقدر خونده بودم براش و سر امتحان استخدامی دومیم هم که کاملا همون اتفاق برام افتاد چقدر وسواس و حساسیت به خرج دادم زود بخوابم و فلان باز هم شب تقریبا نیم ساعت خواب رفتم و سر امتحان که کاملا گیج و چرت بودم همین چند وقت پیش بود چقدر هم براش تلاش کردم انشالله که نتیجه ی این یکی خوب باشه برام چند وقته دیگه نتیجش میاد ،یعنی فقط این الگو خدا میدونه چقدر برام تکرار شده استاد که میخواستم عروسی ای برم یا مراسمی یا کار مهمی داشتم و بس که حساسیت به خرج دادم و وسواس بودم اون کار به بدترین شکل خراب شده برام به بدترین شکلی که خلاف اون چیزی که میخواستم شد که این کاملا برمیگرده به کمال گرایی بنده به وسواسی بودنم به حسایت های زیادی که دارم ،یعنی استاد بخدا اگه من بگم که چه قدر من وسواسی ام که کاملا بر میگرده به کمال گراییم که حد و حساب نداره یهعنی به خدا استاد با خودم میگم دختر به خدا فک کنم از تو کمالگرا تر تو دنیا وجود نداشته و نخواهد داشت و این وسواسی بودنم از بچگی باهام بوده و استاد چقد سخته تغییرش بخدا که استاد جهادی اکبر میطلبد اگه بدونید با چه ایمان و قدرتی دارم روش کارمیکنم بخدا استا جهاد اکبر به معنای واقعی نمیدونید که بعضی وقتا چقدر حرصم میگیره از دست این باورم و عصبانی میشم از خودم ولی من میتونم استاد تغییرش میدم با قدمهای کوچک نه یه شبه ،خلاصه که من نمونه یک آدم کامل کمالگرا و وسواسی هستم ،

    واز الگوی بعدی بگم براتون استاد که من چند وقت پیش تازه متوجهش شدم و دقیقا مچ ذهنمو در حال انجامش گرفتم که من به صورت کاملا ناخودآگاه جذب پسرهایی میشم که نیاز به ترحم و دلسوزی دارند و و من ناخوداگاه از این جور پسرها خوشم میاد ،حالا چرا ؟چون من میخوام براش دلسوزی کنم فداکاری کنم من بهش انگیزه بدم پوشش کنم ومن تغییرش بدم ،اونوقت چرا من جذب همچین افرادی میشم برای اینکه نیاز دارم به توجه و تایید فرد مقابل احساس نیاز به دوست داشته شدن از طرف مقابل تعریف از جانب فرد مقابل که در ذهنش یه آدم خوب و فداکار دلسوز جلوه بدم خودمو چرا من به این افراد جذب میشم چون خودم عزت نفس ندارم اعتماد به نفس ندارم خودمو دوست ندارم میخوام طرف مقابل اینو دریافت کنم و چقدر ضربه خوردم از این باور همین چند وقت پیش‌ بود مچ ذهنمو گرفتم و اصلا مات و مبهوت شدم که آخه چرا دختر تو باید از پسری خوشت بیاد که کمبود داره خلا داره نیاز به توجه داره چون دقیقا این باورها تو جود خودم بود اینجاست استاد حق میگید در جهان هر چیز چیزی جذب کرد گرم گرمی را کشید سرد سرد …. و خلاصه به این دخترم فهموندم تو لیاقت پسری رو داری که با عزت نفس و پر بشه نه پر از کمبود خلا که تو بخوای ادای ناجیا و فدا کارا رو در بیاری براش دلسوزی کنی و خودتو فدا کنی براش ، پس رو عزت نفست کار کن روی احساس لیاقتت روی اعتماد به نفست که مدارت بره بالاتر که جذب همچین پسرایی هم نشی و بلی استادم نمیدوند وقتی این باگ ذهنمو فهمیدم ومن خوشحال ترین بودم و داشتم بال در میاوردم که دیگه این الگو برام تکرار نشه و باید روی خودم و مدارم کار کنم و قطعا جذب این افراد هم نخواهم شد و در مدارشون نخواهم بود انشالله به امید الله م ،

    و بریم سراغ سوالتون استاد که چه شرایط و اتفاقاتی در زندگیتون شدیدترین احساسات رو در شما بر انگیخته میکند؟

    من فقط میگم شما به من بخندید استاد که چقدر تو باقالی ها تشریف داشتم من ،

    استاد من به شخصه اعتراف میکنم که نسبت به انتقاددیگران اطرافیان ، دوستان و علی الخصوص خانوادم بسیار حساسم و شدید ترین احساسات منفی رو در من بر انگیخته میکنه ،حالا از چه نوعش ؟ از این نوعش که شما کافی بود یک انتقاد درمورد ظاهر من داشته باشید یا اندامم که چرا صورتت این جور شده یا جوش زدی یا لاغر شدی یا چاق هیچی دیگه انگار که فقط چاقو رو گلوم گذاشتی چنان احساسات منفی ای در من غلیان میکنه فقط باید باشید و به چشم خودتون ببینید استادم که تا کجا پیش میرم من ، این باور از بچگی از من زیاد تعریف شده از طرف خانواده و دایی و خاله هام که تو چقدر خوشگل و دوست داشتی و بهم توجه کردند ،و البته اینکه من هم یک آدمی شده بودم که عزت نفسم کاملا وابسته شده بود به چهره اندامم و تعریف دیگران و عوامل بیرونی ،یعنی استاد نگم که من چقدر در روابطم ضعیف عمل کردم و از دستشون دادم که از من یک انتقادی درمورد چهرم کردن یا اندامم و من برای همیشه اون ارتباطات رو قطع کردم و چقدر گوشه گیر شدم برای چی ؟برای اینکه بهم توجه نکردند تعریف نکردند و ازم انتقاد کردند و من هم برای همشه گذاشتمشون کنار حالا چرا چون من خودم رو از درون دوست نداشتم ارزشمند نمیدونستم اعتماد به نفس و عزت نفسم وابسته به ظاهرم بود و به طبع به توجه و تایید دیگران و بماند که چه ناراحتی ها و افسردگی هایی که کشیدم خداروشکر که الان خیلی کمتر شده این موضوع و خودم رو همین جوری پذیرفتم من بی نقص نیستم هیچ کس بی نقص نیست من نمیخوام یه آدم کامل و بی نقص بالشم از همه لحاظ ظاهر و تحصیلات و کار (عدم کمالگرایی که باید تا آخر عمرم روش کار کنم )من احساس لیاقت میکنم درونی ، ارزشمندم از درون ، خودمو دوست دارم از درون هر اندام و ظاهر و تحصیلاتی که داشته باشم ، دیگه عزت نفس و اعتماد به نفسمو به عوامل بیرونی گره نمیزنم استاد شده بودم یه آدم بی هویت که به هر سازی میرقصید یه روز بخوام باب میل اون باشم دوستم داشته باشه فلانی تاییدم کنه ازم تعریف کنه فلانی دوستم داشته باشه ، بگه چقد تو خوبی ، استاد دیگه حرف مردم زیاد برام مهم نیست نمیگم اصلا ولی واقعا دیگه زیاد مهم نیست از کارهایی که مخالف میل توجه و تایید مردم بوده و من انجام دادم میفهمم که دیگه اونقدرا برام مهم نیست و تاثیری هم نداره در زندگی من که برام مهم باشه من زندگیمو دارم با افکار و باورهای خودم میسازم پس حرف مردم چی میگه این وسط ؟ والبته که بی احترامی هم نمیکنم راه خودمو زندگی خودمو میرم به امید خدای خوبم ،

    در این مورد هم بگم که این بنده خدا تو عروسی بهم گفت که چرا صورتت جوش زده هیچی دیگه صبحش یه دعوایی با ایشون راه انداختم که فقط باید بودید و تماشا میکردید البته لفظی بود نه فیزیکی واون بنده خدا چقدر تعجب کرده بود و شاخ در آورده بود انگار که چرا به خاطر این موضوع کوچیک من اینقدر آشفته شدم تازه بنده خدا هرکاری هم میکرد دلداری میداد بابا صورت منم جوش میزنه همه ممکنه این اتفاق براشون پیش بیاد تو چرا اینقدر آشفته شدی و ناراحت مگه من قبول میکردم ،تازه اونجا بود که فهمیدم من اصلا عزت نفس ندارم عزت نفسی که برپایه ی تو جه تایید دیگران باشه بر پایه ی عوامل بیرونی باشه ، باد هواست استاد ، بخدا که بدرد هیچی نمیخوره ک اینارو میگم اینجا که تایید و توجه دیگران دیگه برام مهم نباشه خودم روند تغییراتمو ببینم انگیزه بگیرم ، خداروشکر استاد الان خیلی با خودم راحت تر شدم با خودم بیشتر به صلح رسیدم ، خودمو دوست دارم ، به آزادی رسیدم خداروشکر استادم ، میدونم تا همیشه باید روشون کار کنم تا ابد

    اینها بیشترین ضعفهایی هست که من داشتم خداروشکر الان خیلی بهتر شدم و به طبع دارم نتایج خوبشو میبینم تو زندگیم ،

    و دونستم استاد که قانون همین و است بس یه وقتایی هم برخلافش عمل کردم نتیجشو هم دیدم لا اقل از این دو سال و خورده ای که یابیشتر که با شما بودم فهمیدم با آزمون خطاهایی که کردم الگوهایی که دیدم تایید شد برام که قانون ثابته و تغییری نمیکنه حالا هر چقدر تو دوست داری دلیل و منطق بیار و برخلافش عمل کن تغییری در قوانین خداوند نیست که نیست ،استاد الان دیگه مثل روز برام روشنه که حرف حق رو میزنید و اصل و قوانین خداوند رو میگید باشد که من هم بتونم بندگیشو بکنم اینقدر تو در دیوار نباشم انشالله به امید خودش ،

    مرسی استادم هر بار باید از شما تشکر کنم ناخوداگاه ، اصلا اگه تشکر نکنم من کافرم بخدا ، کلام حق رو میگید استاد ،الهیی صد هزار مرتبه شکر به خاطر وجود شما تو زندگیم که راه درست رو نشونم میدین یه دنیاااااااا ممنونم استاد…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای: