پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 1 - صفحه 61

1286 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    شقایق مهرابی گفته:
    مدت عضویت: 2116 روز

    با سلام به استاد عزیز، مریم بانو و همه بچه ها

    چه شرایط و اتفاقاتی در زندگی شما، شدیدترین احساسات را در شما برانگیخته می کند؟

    _ وقتی همکارانم/ دوستم و … پشت سر من حرف میزنن و یا جلو روم بهم تیکه میندازن یا در مورد چیزی نظر بی ربط میدهد.

    _ وقتی شریک عاطفیم/ دوستام و … توجه (کافی از نظر خودم) بهم نمیکنن یا نقدی میکنن یا کمتر هستن.

    _ وقتی درآمدم نوسان داره (این به شدت ذهن منو درگیر چرایی میکنه)

    _ وقتی مادر و خواهرم نظری در مورد زندگی و کار من میدن یا وقتی حل مسائلشون رو از من میخوان

    _ وقتی قراره از خودم دفاع کنم و یا خودم رو پرزنت کنم.

    _ وقتی توی کار نقد بهم میشه (چه درست، چه غلط)

    _ وقتی قراره با مدیر و … (با سمت بالاتر) صبحت داشته باشم.

    _ وقتی قراره یه تصمیم جدی و جدید در زندگی بگیرم. (مثلا عوض کردن شغل، یا ترک کردن یه رابطه)

    _ وقتی به اندازه کافی درس نخوندم.

    _ وقتی از زمانم استفاده درست نمی کنم.

    _ وقتی مادرم ناراحت و مریض میشه.

    _ وقتی مانده حسابم پایینه و دوباره من شروع میکنم به، به شدت سرزنش کردن خودم که چرا درآمدت هنوز ثبات نداره

    _ وقتی باید جواب منفی ای به کسی بدم و خیلی تلاش و تمرکز میذارم که یه وقت ناراحت نشه

    کلا هر کدوم از اتفاقات بالا بیوفته تازگی ها خیلی خیلی منو به هم میریزه و کل تمرکز و ذهن من رو درگیر خودش میکنه (یکی دو روز) و عملا هیچ کاری دیگه نمیتونم بکنم و خب کلی هم بابت اینکه چرا کنترل ذهن نکردم خودمو سرزنش میکنم و خب قطعا وقت و انرژیی که از من میگیره منو داره از هدف هام دور میکنه.

    خب میدونم خیلی از اتفاقات بالا ربط داره به مهم بودن نظر دیگران در من، که با وجود کار کردن روی عزت نفس هنوز هم در من وجود داره. با وجود داشتن دوره عزت نفس انگار این مورد هنوز هست، البته نظر مادر و خواهرم رو توی دوره عزت نفس نوشته بودم که پاشنه آشیلم و روی پاشنه های آشیل همیشه و همواره باید کار کنی و وقتی رها میکنی خب معلومه همه چیز مثل قبل میشه دوباره. یکی از دلایلش هم اینه که من زیادی برونگرا هستم و همه مسائل زندگیم رو به همه میگم و خب وقتی میگی نقد، نظر و … هم میشنوی دیگه

    (باید دوره عزت نفس رو دوباره برای بار چندم با دقت گوش بدم، یادمه اون موقع کامنت های خوبی از خودم و رفتارهام نوشتم، اونا رو هم باید دوباره بخونم)

    و چیزی که دیگه هنوز ایراد داره و میدونم هم داره باورهای ثروت منه، ولی خب چون زمان زیادی روش کار کردم نمیدونم دیگه دقیقا باید روی کدوم قسمت بیشتر کار کنم یا کجاها هنوز در ذهن و باور من هنوز درست نشده که برم سراغش، یا اگر هم بدونم مثلا کدوم باور ایراد داره دیگه نمیدونم بیشتر از این چجوری باید رفعش کنم یا روش کار کنم. البته که درآمدم نسبت به سال گذشته همین موقع حداقل 4 برابر شده ولی خب آزادی زمانی و مکانی من کم شده.

    و خب نوشته های بالا نشون میده هنوز باورهای ثروت ایراد داره. (فکر کنم دیگه وقتشه برم دوره ثروت رو بخرم، ولی یه چیزی که اینجا با وجود اینکه الان به راحتی میتونم هزینش رو پرداخت کنم، نمیزاره بخرمش، اینه که دوره قانون آفرینش و شیوه حل مسائل رو خریدم ولی هنوز تمومشون نکردم، و اینم به دلیل اینه که دیگه مثل قبل آزادی زمانی و مکانی ندارم)

    مرسی استاد، من متاسفانه الگوهای قدیمی تکراری رو این روزها زیاد دارم تجربه می کنم. انگار یه جورایی میدونم ایرادهای باوری کجاست. هم این مدت کمتر کنترل ذهن داشتم و هم یه جاهایی دیگه نمیدونم دقیقا روی کدوم قسمت در باورهام کار کنم.

    برم کامنت بچه ها رو بخونم و فایل بعدی رو ببینم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    محسن نکو گفته:
    مدت عضویت: 2424 روز

    سلام خدمت دوستان عزیزم

    من محسن هستم و الگوهای تکرار شونده زیادی توی زندگیم میبینیم. چون تمرکز بر روی ترمز های ذهنی است پس منفی ها رو به دوستان گلم میگم.

    مشخصا همین موارد همیشه احساسات من رو بیشتر درگیر می کنه و فشار زیادی بهم وارد می کنه:

    1. من خیلی خوب پول میسازم و هم سال گذشته و هم امسال با درامد یک ماهم خودرو خریدم و امسال همون رو ارتقا دادم و هدفم که 207 بود رو به همراه همسر نازنینم خریدیم.

    اما؛ مشکل اینجاست که بعد از یک درامد خوب من دیگه اون مقدار رو نمی سازم و حتی ماه هایی میشه که درآمد ندارم… یعنی هیچی و پساندازی هم ندارم.

    سال گذشته روی این موضوع یه مقدار کار کردم و همون طور که استاد گفتن فاصله به درامد رسیدنم کم شد و مقدار بهبود پیدا کرد ولی امسال دوباره شاهد همین موضوع هستم و بعد از خرید خودرو ماهی که پیش رو بود ، درآمدی نداشتم.

    درامد کم همیشه باعث استرس بیشتر و مشکلات با همسرم و حتی سخت شدن شرایط کاریم میشه.

    2. مشاجره و‌دعوا با همسرم( البته ذکر کنم که هر دمون واقعا عاشق همیم و این رو مطمئن هستیم)، سخت ترین حالت و بدترین احساس ممکن و عصبانی ترین حالت من رو بیرون میاره.

    من خیلی ادم صبور ، آسان گیر و خوش خنده ای هستم و تقریبا به جز همسرم کسی عصبانیت من رو ندیده.

    این موضوع حدودا در سال 3 الی 4 بار اتفاق میفته.

    3. مورد بعدی که من رو عذاب میده، مراوده من با رییسم هست. رییس من انسان منطقی و خوش اخلاقی نیست. به همین خاطر هیچ گاه در مورد موضوعاتی که اختلاف نظر داریم ، نمی تونیم بحث کنیم. و حرف زور در کنار اخلاق بد خیلیییبب آزاردهنده میشه.

    ولی؛ خودم فهمیدم که هروقت من روی خودم کار می کنم اصلا باهم چالشی نداریم و حتی بهترین اخلاق ممکنش رو با من می کنه.

    با این حال هر چند ماه یکبار از این نوع فشار برای من ایجاد میشه.

    4. من اصولا آدم فراموش کاری هم هستم، خیلی زیاد پیش میاد که در مورد مسائل خانه و خرید ها و یا وظایفم ، مواردی رو فراموش کنم. دامنه این فراموشی فقط در مورد کارم نیست، وگرنه در مورد بقیه موضوع ها زیاد دیده میشه.

    حقیقتش کاری هم براش نکردم…

    5. من بسیاری از اوقات کارهام رو به تعویق می اندازم و خیلی برام پیش میاد که گفتم حالا یه ساعت دیگه انجام میدم و اخر شب شده و موفق به انجام اون کار نشدم.

    آخرین موردش همین دیروز بود که تعطیل بودم ولی مراقبه ام رو انجام ندادم، با اینکه خیلی سود فراوانی ازش برده بودم.

    این موارد جزو اهم الگوهای تکرارشونده و تحریک کننده احساسات بد من بود

    اگر از دوستان کسی همین مشکلات رو داشت و برطرفش کرده بود، خوشحال میشم نظرش رو بنویسه

    ممنون از استاد عزیز و خانم شایسته مهربان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    سپیده فهیمی گفته:
    مدت عضویت: 1528 روز

    سلام به همه

    من شدید ترین احساساتو تو زندگیم وقتی تجربه کردم که همسرم کارایی کرده که من حس کردم باازن شرایط نمیشه باهاش زندگی کردوباید برم وقتی به رفتن فکر میکنم چون شرایط مالی وعاطفی سختی باید تجربه کنم بعد جدایی حالم خیلی بد میشه پرخاشگر میشم بشدتتت عصبانی میشم ونمیتونم عصبانیتمو کنترل کنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  4. -
    آزاده گفته:
    مدت عضویت: 2212 روز

    بنام خدای مهربون

    سلام استاد جون واقعا این فایل مثل همه فایل هاتون بی نظیر بود برای نوشتن خیلی مقاومت داشتماولیش این بود که من نمیدونم چه مواقعی بیشترین احساساتم برانگیخته میشه این از عدم عزت نفس من هست از عدم لیاقتم ناشی میشه که باید حسرت بچه ها رو بخورم خوش به حالشون میدونن پاشنه آشیلشون چیه ولی من هنوز بعد مدت ها نمیدونم و من لایق آموزشهای استادنیستم و باید از این مسیر برم این جا بود که به ذهنم گفتم بیخود انقدر بهش فکر می کنم کامنت بچه ها رو میخونم باید متوجه بشم و خدا روشکر تونستم به ذهنم غلبه کنم و اومدم کامنتمو بنویسم تا خود خدا بیشتر بهم کمک کنه.

    یکی از اولین موارد اینهست که وقتی پسرم باهام لج میکنه یا حرف گوش نمیده انقدر عصبی میشم باهاش داد و بیداد می کنم جوری که ازم میترسه و شروع می کنم مطالب قبلی هم میارم جلو و غر میزنم و حسابی عصبی میشم.

    مورد بعدی در خصوص روابط هست من کلا توی روابط مدام این الگو داره برام تکرار میشه که اول رابطه با میل و رغبت شروع میشه و بعد به جدایی میرسه اونم با دلخوری و سرخوردگی خودمم میدونم چرا چون میخوام طرف تا آخر باهام بمونه از دستش ندم و مدام دنبال راضی کردن طرف هستم و میخوام از رابطه لذت ببره خودمو کم میدونم بر خلاف زبونم که میگم من خیلی لایقم من خیلی موقعیت های خوب دارم که طرف دوست داره باهام بمونه و اینا همه از کمبود عزت نفس و اعتماد به نفس هست.

    مورد بعدی درباره مسایل مالی هست مدام خودم و خانواده ام در یک برهه ای از زندگی دچار کمبود پول میشیم و من دوست دارم در این شرایط ناجی خانواده بشم و خوشحالشون کنم دریغ از اینکه بفهمم آزی به تو چه مگه دفعات قبلی کمک نکردی پس چرا حل نشد چرا فقط صورت مسئله عوض میشه ولی مشکل به قوت خودش باقی هست یه مورد دیگه هم در بحث مالی هست تا یه مقداری پول بیشتر از معمول تو حسابم میاد میذارم برای خرج های پسرم مدرسه، کلاس و … و از اون پول برای خودم خرجی نمی کنم خودمو لایق نمیدونم خودم الویتم نیستم و پسرم شده الویتم میخوام که از بچگیش لذت ببره و هر کاری که دوست داره انجام بده ولی این کار من داره نتیجه عکس میده برای پسرم حکم عابر بانک دارم پسرم بهم محبتی نداره تا باهاش مخالفت می کنم سریع بهم میگه تو بدی تو رو دوست ندارم این برای این که اون شده الویت من حال خوب اون مهم شده برام من چطور حالم بد باشه میتونم حال یکی دیگه رو خوب کنم اصلا فراموش کردم خدایی هست و من مسئول خوشبخت کردنش نیستم

    مورد بعدی حسرت خوردن به زندگی دیگران مثلا اگر کسی رابطه عاطفی خوب داشته باشه حسرت می خورم چرا پس من اینجوری نیستم مگه اون چه حسنی داره که مثلا همسرش یا شریک عاطفیش باهاش اینجوری و یه جورایی میخوام طرف تو ذهنم بیارم پایین یا اگر از نظر مالی اوکی باشه هم همین بساط هست و اینا تو دلم جمع میشه و انقدر با خانواده ام و بچه ام بداخلاق و به قول اونا گوشت تلخ میشم که نگو ومدام درونم دارم خودمو میخورم که سنم داره میره و به هیچ جایی نرسیدم و جوری میشه که کلا آمورش ها رو میذارم کنار و میشم آزاده قبل

    این مورد واقعا نمیدونم نتونستم کشف کنم با خوندن نتایج شما دوستان خیلی خوشحال میشم و ایمانم به ادامه راه بیشتر میشه ولی شایدم اون ته ته ها بهتون غبطه بخورم و حسرت بکشم ولی باید روی اینا کار کنم خدارو هزاران بار شکر که تونستم همین کنکاش سطحی انجام بدم با نوشتن این مطالب یه نفس عمیق کشیدم انگار اینامدام تو ذهنم بود و سنگینی میکرد.

    استاد جان ومریم عزیز هزاران بار سپاسگذار شما هستم بابت این همه آگاهی هایی که به ما میدین و سپاس بی کران از خدای مهربونم که در این جمع هستم و در مسیر هدایت الهی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    فاطمه پورهدایتی گفته:
    مدت عضویت: 1493 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام به استاد عزیزم

    استاد من در زمینه ی، الگو های تکرار شونده،

    اول مالی

    دوم روابط

    خیییییلی هی تکرار و تکرار میشه ، هر چند وقت یکبار ماشین خراب میشه

    هر چند وقت یکبار وضعیت مالی مون به پایین میاد که حتی پول خوردنی ها و پوشاک رو باید به سختی تو زندگی م، پیدا بشه.

    یا در مورد روابط هی تکرار میشه بحث و دعوا بین من و همسرم ، بین من و بچه‌ها م، و در آخر به بی احترامی شدید، و ….

    منجر میشه، که وقتی می فهمم مسیر اشتباه هست به خدا وصل میشم و او هدایت م می کنه و پاشنه آشیل م، رو پیدا می کنم، و از اون لایه‌های زیرین شروع به بازسازی کردن می کنم ، می بینم آره داره جواب میده اینجا ست که قانون دوباره و چند باره و صد باره برام تکرار میشه که فاطمه تو فقط باید سمت خودت رو خوب کار کنی تا پاداش هایت از راه برسد، و اینجا ست که مهر تایید قانون جهان هستی برات قابل درک می شود.

    من با همسرم رابطه ی سردی رو تجربه می کردم و هر چی که ذهنم می گفت قبول می کردم ، که آره اگه تو زیاد باهاش دوستانه برخورد کنی ، اگه بهش مهربونیت کنی، اگه روی خوش بهشون نشون بدی، همسرت رودار میشه، همسرت ازت سواستفاده می‌کنه ، …..

    یا چون باورهای مخرب داشتم می گفت، تو شاید ازش جدا بشی، تو خیلی خوبی تو قانون رو خیلی بلدی، تو فرکانس های خوبی میدی، همسرت هیچ حالیش نیست ، تو چند صباحی بیشتر باهاش نیستی، تو ازش جدا میشی، پس لازم نیست بهش محبت کنی ، تو لازم نیست باهاش خوش رفتار باشی، تو لازم نیست بهش عشق بورزی،چون ممکنه بهش وابسته بشی، تو باید تو این رابطه خیییییلی باهاش گرم نباشی هرچه بیشتر محلش ندی به نفع توست و …..

    آره استاد عزیزم خدا رو صد هزار مرتبه شکر که باورهای مخرب رو از اون لایه‌های زیرین دارم آروم آروم پیدا می کنم و روشن کار می کنم.

    من به محض اینکه متوجه شدم که این باورها نمی گذارند از این لحظه ی، زندگی م ، لذت ببرم، قسم می خورم از همون لحظه که دیدگاه م، نسبت به همسرم عوض کردم، جواب گرفتم.

    من گفتم نه ، من یه رابطه ی خوب و عاشقانه می خوام ، من دوست دارم مثل دوران نامزدی م، باشم عشق ، حرف های خوب، کنار هم بودن، اون گرمی عشقی که خیییییلی دوستانه هست رو می خوام، دیدم داره جواب میده، همسرم ظهر که خونه اومد با اینکه ناهار آماد نبود، حتی به کمک م اومد، با لبخند با شادی ، و ناهار من خیلی راحت آماده شد،

    همسرم روزها بود که من خنده و شاد بودن رو ازش ندیده بودم، اما از اون روز به بعد ، چون من داشتم رو باورها م، کار می کردم، همسرم رو شادتر می دیدم، ابراز علاقه ی بهتر ازش میدیدم، احترام بیشتر و هی زندگی من داره بهتر و بهتر میشه ،

    یا در مورد مالی وقتی رو باورهای مالی م خوب کار می کنم می بینم که همون همسری که به زور مواد خوراکی وارد خونه می کرد، یا همش با دعوا بود، با بی احترامی بود و ….

    ولی خیییییلی راحت ، خیییییلی محترمانه، خرید می کنه، و حتی پول به راحتی بدست میاره و راحت خرج می‌کنه و زندگی م آرام تر، و بهتر میشه.

    وقتی خوب رو خودم کار می کنم ، حتی پسرم برام خرید می‌کنه ، برام لباس می خره، و حتی بهم راهکار میده که اینجوری خرج کن ، و خیلی شاد میشم، عالی میشم ، حالم خوب میشه.

    خدایا صد هزار مرتبه شکرت.

    استاد متشکرم که به راحتی داری قانون رو یادم میدی

    خدایا متشکرم که دوست داری من خوشبخت بشم، و سعادتمند زندگی کنم، چون من خودم می خوام، و تو ، طبق آیه های قرآن گفتی ما هدایت می کنیم هر کس که بخواد، هر مسیری که بخواد .

    کلا نمد هؤلاء هؤلاء من عطاء ربک و ما جان عطاء ربک محظورا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    علی اصغر سیمابه گفته:
    مدت عضویت: 1356 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    سلام استاد عزیزم سلام خانوم شایسته و دوستان چند مدت میشه نیومدم غرق درونم شدم بشدت افتادم روی حل مسایل زندگیم غرق شدم در درونم بگردم هرانچه که سالها از طریق خانواده جامعه فضاهای اجتماعی بهم رسیده رو دور کنم استاد واقعا تحسینت میکنم تو رفتی دنبال ریشه ها زمانی که میری دنبال ریشه ها میری تو خودت دنیایی درون اونجا راهکارهاش هست استاد یه جورایی حسم میگه اتفاقاتی میوفته یعنی قشنگ دارم قانون تکامل رو در زندگیم میبینم دارم قشنگ حسش میکنم من الان آماده تغییر بنیادین هستم

    استاد خیلی خوب گفتی خدا شاهده این حرفت کد نویسی شد که آقا حل نکردن مسایل و این الگوها همیشه به دنبالمون میاد

    مثالش بی نظمی بودن شخصی همیشه به دنبالت میاد

    احساس گناه داشتن و حل نکردن مسایل همیشه به دنبالت میاد

    اشغال ها رو نذاریم زیر مبل

    برم سراغ جواب به سوال استاد

    چه شرایط و اتفاقاتی در زندگی شما، شدیدترین احساسات را در شما برانگیخته می کند؟

    من زمانی که قانون رو فهمیدم مثلا بارها شده اتفاقاتی افتاده پیشنهاد ازدواج شده بهم مثلا فلان دختر رو گفتن میخوای اونجا قبل قانون دونستن شدید احساسات بهم میریخت اونجا کنترل ذهن نداشتم علت کار نکردن روی خودم انتخاب درست نداشتن

    دومی:غرور دارم اما 10درصد مثلا خودم به بقیه تو کار درخواست کمک میدم ولی اگه اونا مثلا یه نیروی جدید بیاد بگه فلان کار رو کن بهم میریزم مثلا قاطی میکنم از درون مثلا با خودم میگم این که جدیده نباید چیزی به من بگه یا دستور بده

    این باور مخرب از زمانی شروع شد که خدمت رفتم خدای من سالها بمب باران شدیدم توسط افکار غلط

    خلاصه این باور رفته تو ذهنم از خدمت مثلا افراد جدید آشخور هستن باید ببخشید ذهنشون رو سرویس کرد یا برعکس هرکسی جایی جدید بره سرکار بعد چند مدت که به جایی رسید بهش احترام میزارن باور مخرب از خدمت میگفتن پایت بره بالا بهت احترام میزارن اما من این باور میسازم من قابل احترام هستم و هیچ ربطی به عامل بیرونی نداره من از درون به خودم احترام میزارم

    یکی دیگه :سرکار ازم انتقاد کنن یا داد بزنن از درون بهم میریزم 10درصد بعدش ذهنم ناخوادگاه میگه مثلا بغض کن باهاش حرف نزن اینا که میاد سریع توجهه میکنم به نکات مثبت

    این باور که بغض کن هرکسی بد رفتاری کرد یا حرف نزن غذا نخور از خانواده رسانه ها اومد که تو فیلم ها مثلا بچه خانواده شام نمیخورد یا چیزی بهش میگفتن سریع قهر میکرد شام نمیخورد

    یکی دیگه :مقایسه کردن خودم با دیگران

    مثلا یه نفر میبینم دختر و پسر تو خیابان ذهنم سریع میگه اینا پولدارن اینا کلاسشون بالاست بچه که بودم از خواهرم میپرسیدم ؟خواهر ؟میگفت جان ؟گفتم خواهر ؟چرا اونایی که تو شهر زندگی میکنن وضعشون خوبه لباس خوب خونه خوب خواهرم گفت ؟به نظرم سرنوشت همونه اونا افراد بالایی هستن ما نه دقیقا میرفتم تو فکر بچه بودم شبها بااهنگ غمگین میخوابیدم خلاصه اینو میخوام بگم باورها اینجوری شکل گرفت

    منی که میلیارد بار تکرار شده بقیه از ما بهترن دیگه توقع یک شبه تغییر از خودم ندارم اما آرام ارام میخوام بهتر بشم

    امیدوارم که جواب هایی خوبی داده باشم و در این سایت خدایی شرکت داشته باشم تا هم خودم زندگی بهتری داشته باشم و هم شما ها عزیزان دلم موفق شاد سالم ثروتمند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  7. -
    شهرزاد عباسی گفته:
    مدت عضویت: 2745 روز

    سلام عرض ادب خدمت استاد گرامی و مریم عزیز

    1- من زمانیکه به من توجه نمیشه احساس خوب نبودن، هیچکس دوستم نداره،احساس تنهایی، و کم ارزشی میکنم

    2-زمانیکه هر بار شریکم بدقولی می‌کنه در پرداخت

    3-زمانیکه همسرم از من درخواست پول می‌کنه .همسرم و پدرم شرایطی براشون پیش اومد که من باید هزینه خونه رو بدم و از اینکه همسرم نمیتونه ورودی داشته باشه اذیت میشم.

    4- در ارتباطات دوست خیلی صمیمی نداشتم و انگار خودم باید خودمو بهشون میچسبوندم دوست صمیم داشتم اما اینطور که احساس محبت رو بکنم نه.

    سپاسگزارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  8. -
    آزاده حکاک گفته:
    مدت عضویت: 1936 روز

    به نام خدای مهربانم

    سلام به استاد عزیز و همه دوستان نازنینم

    برای پاسخ به این سوال که چه چیزی شما رو بهم میریزه و احساس میکنم پاشنه آشیل من هست و خیلی دلم میخواد در موردش بهتر بشم در مورد بچه هام هست

    من یک پسر 12 ساله و یک دختر 7 ساله دارم که در اغلب مواقع در حال لج و لجبازی و دعوا هستن و این خیلی منو بهم میریزه مخصوصا این که پسرم معمولا با اذیت کردن صدای دخترم رو درمیاره و اونم جیغ و گریه و دعوا راه میندازه و منم کلا بهم میریزم مخصوصا در مورد پسرم که میبینم داره دخترم رو اذیت میکنه و اصلا گذشت نداره و میخواد همیشه برنده باشه و ملاحظه این که خواهرش 5 سال از خودش کوچیکتر هست رو نداره

    من بازی شکارچی نکات مثبت رو تو خونه اجرا کردم ولی بجای اینکه فضای خونه رو آروم تر کنه بیشتر باعث دعوا و ناراحتی میشد چون پسرم میخواست همش برنده باشه و دخترم هم گریه میکرد که من همیشه میبازم و از روی دست هم مینوشتن و این باعث دعوای بیشتر می‌شد.

    یکی از آرزوهای من داشتن یک محیط آرام و شاد و مثبت در خونه هست ولی درگیری های این دو تا همیشه منو خیلی بهم میریزه و نمیدونم باید چه کار کنم و چه رفتاری درست هست و چطور باید آرامش خودم رو حفظ کنم البته بگم که روابط بین من و همسرم بسیار عالی و با عشق هست و بچه ها این الگو رو از ما نگرفتن

    ممنون میشم اگه دوستان تجربه ای دارن راهنمایی کنن که این الگو تکرار نشه البته من خیلی وقتها سعی میکنم محیط رو ترک کنم که بتونم خودمو کنترل کنم و بینشون قضاوت نکنم وای خیلی سخته که بتونم عکس العملی نشون ندم

    تشکر میکنم از استاد عزیز و همه دوستان گلم در این مسیر زیبای الهی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  9. -
    Mr Milad گفته:
    مدت عضویت: 1584 روز

    به نام تنها فرمانروای کل کیهان، الله مهربان

    با سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته

    سوال:

    چه شرایط و اتفاقاتی در زندگی شما، شدیدترین احساسات را در شما برانگیخته می کند؟

    * وقتی یه سوال یا درخواستی رو چندین مرتبه تکرار میکنن بشدت خشمگین میشم البته درونی!

    * وقتی جایی یه سوالی مطرح میشه مثلا همین سوال این فایل و پاسخ دهنده ها میان کلی توضیح و داستان میگن از تولد تا مبعوث شدنشونو در آخر هم یه اشاره ای هم به اون سوال میکنن بشدت اعصابم خورد میشه.

    * وقتی یه چیزی رو برای یکی توضیح میدم ولی اون حواسش جای دیگه ست از دست طرف عصبی میشم و طرفو سرزنش میکنم.

    * وقتی یه نفر مزاحم کارم یا درس خوندنم میشه بشدت عصبی میشم و حرص میخورم.

    * وقتی کارها با برنامه ریزی قبلی مثلا برنامه امتحانات جلو نمیره بشدت عصبی میشم.

    * وقتی باید برای کاری پیش یه مسئولی برم بشدت مضطرب و نگران میشم.

    * وقتی فرد موردعلاقم بهم بی توجهی میکنه بشدت ناراحت و افسرده میشم و خودمو سرزنش میکنم.

    * وقتی پول کافی ندارم خودمو سرزنش میکنم و از اینکه نمیتونم پول بیشتری دربیارم ناراحت و افسرده میشم.

    * وقتی به اهدافی که در نظر داشتم فکر میکنم و میبینم که بهشون نرسیدم بشدت غمگین میشم.

    * وقتی موفقیت چشمگیر اطرافیان نزدیکم رو میبینم در حالی که خودم صفر کلوینم بشدت افسرده و ناراحت میشم.

    * وقتی آرامش و چیزایی که باید الان داشته باشم و ندارم حسابی حرص میخورم.

    * وقتی کسی باهام دوست نمیشه غمگین میشم و از آدما دور میشم.

    * وقتی یه دختری مرتب بهم نخ میده ( حالا شاید از نظر من نخ میده و در واقع به این شدت نیست) و به محض نزدیک شدن پس میزنه بشدت افسرده و غمگین میشم … قشنگ یه مدت میرم تو در و دیوار و به اتفاقات و حرفایی که پیش اومد فکر میکنم تجزیه تحلیل میکنم و دوباره حرص میخورم و این چرخه هی ادامه پیدا میکنه.

    * وقتی از یه دختری خوشم میاد و نمیدونم چجوری باید بهش نزدیک بشم و سر صحبتو باهاش باز کنم بشدت مضطرب و سردرگم میشم.

    * وقتی دختر موردعلاقم با پسرای دیگ میگه میخنده بشدت عصبی میشم البته درونی!

    * وقتی غذای مناسب نباشه یا کلا یه وعده غذا نباشه اعصابم داغون میشه.

    * وقتی جایی که هستم سرو صدا باشه بشدت حرص میخورم.

    * وقتی پول یا چیزی رو گم میکنم بشدت عصبی و شوکه میشم و خودمو سرزنش میکنم.

    * وقتی خانواده سوال پیچ میکنن (کجا بودی؟ چی خوردی؟ با کی هستی؟ چرا نمیخوابی؟ و … ) بشدت عصبی میشم و در مواقعی از کوره درمیرم درگیری لفظی پیدا میکنم.

    بطور کلی وقتی چیزی که میخوام به هر نحوی اونجوری که میخوام پیش نمیره بشدت احساسات شدیدی نسبت بهش پیدا میکنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    مهدی دریس گفته:
    مدت عضویت: 1402 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام به استاد عباس منش عزیز و مریم خانم

    از وقتی این فایل ارزشمند روی سایت قرار گرفت بارها و بارها گوشش دادم تا کاملا درکش کنم بعد بیام کامنت بنویسم چقدر دقیق و به جا صحبت می‌کنید استاد چقدر درست دست روی خود مساله میزارید و ریشه اون موضوع رو پیدا می‌کنید واقعا تحسین میکنم این درک بالای شما از قوانین و جهان هستی و سیستمی که بدون هیچ غلطی و بدون هیچ استثنائی و با عدالت کامل کارش رو انجام میده و خدای مهربان رو هزاران بار سپاسگزارم که به این دقت خدایی میکنه. استاد خیلی لذت بردم وقتی فرمودید اتفاقهای مشابه و الگوهای یکسان داره میگه یه فکری یه باوری توی ذهن ما هست که داره کد میده که اون الگو رو بارها و بارها تجربه میکنیم و چیزی خارج از ذهن ما نیست چقدر لذت بردم از این جمله شما که قانون رو بطور دقیق توضیح دادید که ممکنه خودمون متوجه نباشیم که چرا اینجوری میشه ولی قانون کارش رو انجام میده چه خواسته چه ناخواسته و چیزی غیر این نیست.

    در مورد سوال و در مورد خودم باید بگم من یه سری اتفاقها و الگوهای یکسانی رو در مورد بحث با همسرم تجربه میکردم که هر چند وقت یکبار با اینکه همه چیز خوب بود ولی یهو بحثمون میشد و مدتها باهم قهر میشیم بعد از دیدن این فایل متوجه شدم که دقیقا چندتا باور درون من هست که هر مدتی بصورت نجواهای واقعا شیطانی توی ذهنم مرور میشه و یواش یواش قدرت میگیره که باعث تجربه اون بحث و قهر میشد که به لطف خداوند و آگاهی های این فایل ارزشمند بهش پی بردم و دارم تلاشمو میکنم با باورهای مثبت و خوب جایگزینش کنم که دیگه اون اتفاق هارو تجربه نکنم

    مورد بعدی اینه که من وقتی بی احترامی و توهین و بددهنی میدیدم حتی به شوخی توسط همکارام یا دوستام به شدت بهم میریزم البته توی ظاهر نشون نمیدم و واکنشی ندارم ولی خیلی دچار ناراحتی میشم و این روند و الگو بارها و بارها تکرار میشه که به نظرم مشکل از عدم احترام به خودم و ارزشمند دونستن خودم هست چون وقتی کسی ناراحتم میکنه دوباره وقتمو باهاش میگزرونم که این کاملا اشتباه هست و یادمه توی یکی از فایلها استاد فرمودن که کسی که برای دیگران احترامی قائل نیست رو من حتی یک لحظه هم وقتمو باهاش به اشتراک نمیزارم و این درس بزرگی از شما استاد عزیز برای من هست که اول باورها م رو در مورد افراد عوض کنم که با افراد بهتری و شبیه خودم ارتباط برقرار کنم و این الگو رو هم برای خودم بکار ببرم که اگر کسی احترامی برای من یا دیگران قائل نشه به هیچ عنوان نه بهش توجه کنم نه یک ثانیه از وقتمو باهاش بگذرونم

    مورد بعدی در مورد بچه هام هست که وقتی سروصدا میکنن نجواهای خیلی بدی توی ذهنم شروع به گفتگو می‌کنند که باعث میشه احساسم بد بشه و یا حتی واکنش بدی داشته باشم که به دنبالش حال بد و احساس گناه باشه و مدت زیادی رو توی احساس بد باشم که این دقیقا خلاف قانون هست و باعث میشه اتفاقهای بدتری رو تجربه کنم که این هم توی ذهنم کد محدود کننده ای داره که باید با کدهای خوب جایگزین کنم

    ممنونم که وقت گذاشتید و تا اینجا کامنت بنده رو خوندید امیدوارم هرجا هستید زیر سایه خداوند شاد باشید خدانگهدارتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: