پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 1 - صفحه 66

1286 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    محجوبه گفته:
    مدت عضویت: 2135 روز

    سلام سلام

    رد پای 15 از تعهد 40 روزه.

    امروز سفر رویاییم تموم شد برگشتم خونه.

    خونه ای که برام رنگ خونه قبل رو نداره بلکه رنگی رنگیه.رنگهاشم به رنگ صورتی قرمز سبز روشن ابی روشن نارنجی و هر چی رنگ شاد و شاده.

    امروز تو قطار داشتم فکر میکردم قبلنا هر موقع که از سفر برمیگشتم با خودم میگفتم وااای باز زندگی باز کار خونه اشپزی و…

    ولی این دفعه داشتم فکر میکردم اگه الان برم خونه چی از همه بیشتر خوشحالم میکنه گفتم لپ تاپم.برا همون با تمام خستگی وقتی رسیدم رفتم دوش گرفتم یک چرت کوچیک زدم لباسا و وسیله هامو مرتب کردم جمع کردم که اماده باشم از فردا برای یک زندگی جدید و قشنگ تر و پر کار تر.

    کوله باری از حرف دارم از این سفر که نمیتونم همشو یک جا بگم ولی در طول کامنتها سعی میکنم حتما بگم.

    از اشنایی با ادمهایی که تصدیق قانون بدون تغییر خداونده که تو فرکانس هر ادمی هر چیزی باشی تجربه اش میکنی.

    از ادمهایی که سرگذششتشون رو گفتن و چه شکستهایی خوردن و دوباره بلند شدن زندگی کردن و موفق شدن.

    از همسفر بودن با ادمی که در سن 50 سالگی داشت رویای سفر با کمپر رو استارت میزد و از لحاظ اخلاقی و منش نمونه بارز یک جنتلمن واقعی بود.تو این سفر معنای واقعیه این جمله استاد رو درک کردم که دنیابه همه جور ادم نیاز داره.فقیر پولدار زشت زیبا سالم مریض چاق لاغر معتاد سالم و……

    تو این سفر یاد گرفتم صبور باشم اروم باشم عجول نباشم.من تو این سفر یک الگوی تکرار شونده دیگه مو پیدا کردم.

    من 38 ساله عجول بودم باور کمبود وقت داشتم.این الگو رو در خودم از یک دوست نازنین از یک مرد واقعی پیدا کردم.

    کسیکه حرف زدنش حتی صحبت کردنش به ادم ارامش میداد.نکته به نکته حرفاش کلمه به کلمه اش پند و اندرز بود.ولی در قالب عملکرد.

    یعنی با کارهاش به ادم درس میداد.درس صبور بودن و باور به فراوانی وقت و زمان.رفتاری که یک الگوی نامناسب من هست و من این الگورو در رفتار و منش اون ادم در خودم پیدا کردم.

    از برنامه های مرتب گوشی موبایلش گرفته تا لباسای خط اتو دارش.تا تنهایی و با کیفیت زندگی کردنش.تا سفرهای تنهاییش.

    یک جا گفت قراره 50 60 روز برم سفر گفتم تنهایی حوصله تون سر نمیره گفت نه گفت من عاااشق تنهایی ام.از همسر قبلیمم خیلی ممنونم که ازم جدا شد.این حرف رو در حالی میزد که یک برقی از تنهایی خودش تو چشماش بود.

    برقی که به زبون نیاورد ولی برق خوشحالی از تنهایی خودش با خداش بود.

    با رفتارهاش بهم یاد داد و دست خدا شد که این الگو رو از ذهنم پاک کنم که محبوبه خانم فرصت هست فرصت زیاده اولا ببین هموز 3 ماه از سفر قبلیت نمیگذره خدا دوباره سفر رو برات جور کرد پس هی هی این فکر تو سرت نیاد که وقت نیست داره 40 سالم میشه فرصتام داره میره ای خدا چیکار کنم عمرم داره تموم میشه پس کی به ارزوهام برسم کی برم مسافرت کی دنیا رو ببینم….

    ارامش داشته باش کار کن کار درست.روی خودت کار کن.به خدا توکل‌ کن.عجول نباش.

    به قول استاد یک میلیون سال در ابعاد کره زمین چیزی نیست.

    به همون نسبت برا ادمها هم کمه کم 60 سال زندگی چیزی نیست.پس سخت نگیر سالهای سخت هم تموم میشه به همون نسبت که سالها و روزهای خوب تموم میشه.مهم تویی که سالهای خوب رو ببینی تا سختی ها برات اسون بشه.

    وقتی بهش اعتماد کنی وقتی روزهای خوب رو بلد کنی وقتی فقططططططط زیبایی ها رو ببینی و این تو زندگیت الگو بشه اونوقت درست وقتی از سفر رسیدی خونه بعد 3 ساعت باز صدای خنده شوهرت بلند میشه و ازش میپرسی به چی میخندی میگه محبوبه باز تور فلان جا برا اخر هفته گذاشتن تور یک و نیم روزه.

    اونوقت از خوشحالی تو دلت قند اب میشه اما نه به خاطر اخر هفته عالی که قراره بیاد بلکه بیشتر به خاطر اینکه یه بار دیگه تصدیق شد قانون:

    حال خوب=اتفاقات خوب

    اما اینبار دیگه نمیگم اره اره حتما بریم بریم تو رو خدا بریم اخ جوون و…

    این دفعه لبخند زدم تو دلم گفتم خدایااا شکرت.

    تو بخای باز هم اوکی میشه.من دیگه عجله نمیکنم بلکه انرژی که برای عجله کردن و اصرار کردن میزاشتم رو میزارم برای یاد گرفتن و صبر کردن.بعد دیگه کار به هیچی هم ندارم بقیه اش با خودت…..

    یا حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
  2. -
    محدثه آزاد گفته:
    مدت عضویت: 1309 روز

    سلام استاد عزیزم و مریم جونم امیدوارم همیشه شاد باشید

    آگاهی های خیلی نابی رو توی این فایل گفتید و اینک الان چند بار هست ک فایل رو گوش کردم و خیلی فکر کردم چی باعث میشه من شدید ترین احساسات رو بروز بدم اول اینک ذهنم میگفت نه تو خیلی آرومی تو خیلی ریلکس تو عصبانی نمیشی بعد با خودم حرف زدم و گفتم مگ میشه من عصبانی نشم احساست شدیدی نداشته باشم و خیلی فکر کردم و از کامنت زیبای آقای خوشدل هم ک با اشتیاق خوندم یکم ذهنم رو باز کرد ک آره فلان جا و فلان جا این برخوردهارو داشتی

    و اولین چیزی ک باعث عصبانیت من میشه ک در لحظه واکنش نشون میدم و اصلا فکر نمی‌کنم ک بابا یه لحظه آروم باش بعد طرفو بترکون اینک یه نفر ازم انتقاد کنه اونم دیگ وقتی قصدش تخریب باشه ک من رسما رد میدم ولی بازم این بستگی ب طرف مقابلمم داره ک کی باشه چقد دوسش دارم و اینا و چقد برام ارزشمنده

    ولی از وقتی با استاد آشنا شدم شاید این شدت واکنش از 100 درصد شده باشه 90 درصد و رو ب بهبود هست و خیلی از اعراض کردن سعی میکنم استفاده کنم ک گاهی موفقم و گاهی هم نه

    مثلا طرز پوشش از نظر خانواده ک دیگ واردش نمیشم اونایی ک این تضاد مثل منو دارن قطعا درک میکنن و می‌فهمن چی میگم و اصلا دلم نمیخواد واردش بشم

    و یکی دیگ از چیزایی ک احساس من رو عصبانی میکنه اینه ک یکی شروع میکنه منو نصیحت کردن واقعا از این کار بدم میاد فشارم میره بالا وقتی یکی شروع میکنه توی هر زمینه ای منو نصیحت کنه

    قبلا هم اوضاع مملکت و سیاسی بودن رو اعصابم بود

    ولی الان خدارو هزاران بار شکر اینقدر زیبا و خفن اعراض میکنم ک از 100 درصد شده یه درصد ک اونم باز پاشنه آشیل هس روش کار میکنم همیشه و اعراض میکنم

    و البته من وقتی این گدا هارو هم میبینم خیلی بهم میریزم ناراحت میشم و قبل از اینک با استاد آشنا بشم حتی بغض گلوم رو می‌گرفت و اصلا خیلی احساساتی میشدم و اینم فقط دارم با اعراض جلو میرم و از 100 درصد الان ب 30درصد رسیده و دائم هر بار میبینم این اشخاص رو ب خودم میگم هر کی هرجایی هست جاش درسته و ناراحت شدن من نه ب اون کمک میکنه و نه ب من و سعی میکنم توجه نکنم

    و یکی دیگ از کارهایی ک عصبانیم میکنه بدقولی هست

    ب این کار هم ب شدت واکنش نشون میدم و برای این هم دارم روی خودم کار میکنم و حالا ک فکر میکنم همش دارم برای همه کارهام از اعراض استفاده میکنم همین الان فکر کردم دیدم واقعا از اعراض دارم استفاده میکنم

    سپاس گزارم استاد عزیزم از سوالات فوق العادتون

    چقدر این حس کنکاش توی خودم رو دوست داشتم

    و اینک درباره خودم فکر کردم رو دوست داشتم

    سپاس گزارم استاد عزیزم و مریم جونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
  3. -
    آمنه جووووون گفته:
    مدت عضویت: 1005 روز

    زمانی که مامانم بهم گیر میده که فلان لباس رو نپوش و یا فلان کارو نکن خیلی خیلی خیلی از کوره در میرم و احساساتم جریحه دار میشه زمانی که 2 تا زن و شوهر رو کنار هم میبینم که خیلی باهم خوب هستن خیلی احساساتم برانگیخته میشه زمانی که پارتنرم بیرون به دخترای دیگه ای توجه کنه یا نگاه کنه خیلی احساساتم برانگیخته میشه زمانی که پارتنرم جواب تلفنمو نده یا نادیدم بگیره خیلی احساساتم برانگیخته میشه زمانی که کسی بهم بی احترامی کنه خیلی برانگیخته میشم و زمانی که کسی منو به ناحق مورد قضاوت قرار بده وهمچنین این جمله که زمانی که احساسات منفی داری اتفاقات منفی رو جذب میکنی و زمانی که احساسات مثبت داری اتفاقات مثبت رو و در هرلحظه در حال خلق آینده ات هستی با افکارت اینم خیلی اذیتم میکنه زمانی که بخوام برم بیرون و کسی مانع ام بشه یا زمانی که بخوام کاری انجام بدم مثلا آشپزی کنم بعد یکی بیاد ی دستوری بده ی چیزی بگه کلا بهم میریزم و اصلا دیگه اون کارو انجام نمیدم از دستور دادن دیگران متنفرم زمانی که میخوام کاری رو انجام بدم دوس دارم کسی به کارم کار نداشته باشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    Mohsen Aghdasi گفته:
    مدت عضویت: 1673 روز

    سلامممم به همگی

    من از نصیحت هایی که شکل تخریبی دارند و با هدف تخریب کردن شخصیت انجام میدن عصبانی میشم.

    یه عده ای هستند که بنظر من عقده ای هستند و مریضن و چه پشت سرت و چه توی جمع وقتی خودت هم هستی به هدف تخریب شخصیتت یه حرفای میزنند که باعث میشه شخصیت آدم رو تخریب کنند و این باعث عصبانیت من میشه. البته بعد یمدت رفتار متقابل رو انجام میدم یعنی کسی که بخاد شخصیت من رو هدف بگیره شخصیتش رو هدف میگیرم و اگر طرف یک ضربه بزنه من جوری کوبنده ظاهر میشم که ده برابر بدتر به خودش برگرده و معتقدم ک اگر میخای اهات خوب رفتار بشه خوب رفتار کن و اگر بد رفتار میکنی بد باهات رفتار میشه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    سعیده و مهدی گفته:
    مدت عضویت: 2400 روز

    به نام خدای زیبا

    سلام

    سلام به روی ماه استاد عزیزم و مریم نازنینم و تک تک دوستان

    استاد چقدر زیبا شدین، یک پسر 18 ساله ی پرانرژی و خوش تیپ و از وقتی که دوره ی قانون سلامتی رو کار می کنید کلامتون بسیار تاثیر گذارتر هست و خیلی با آرامش خاصی حرف می زنید. احسنت به این همه تعهد به این همه کنترل ذهن

    پاسخ به سوال استاد

    1- همسرم حرفهایی که می زنم رو یادش نمی مونه و جدیدنا خیلی حواس پرت شده و این رفتارش باعث شده خیلی عصبی بشم

    2- اگه کسی ازم انتقاد کنه ناراحت میشم

    3- تمام تلاشم اینه که دیگران از دستم راضی باشن و اگه کاری بر خلاف میل دیگران بکنم خیلی خودمو سرزنش می کنم

    4- از این که رشد نکنم و هدف نداشته باشم و روزهام رو به بطالت بگذرونم

    5- کسی باهام رو راست نباشه و بهم دروغ بگه و ازم سوء استفاده کنه

    6-از بی عدالتی و بی نظمی و کثیفی بدم میاد

    7- از فقر می ترسم و هر جا فقر رو ببینم خیلی روحیه ام خراب میشه

    8-هر چیزی که بهم استرس بده( افکارم، ترس هام، دخترم که گریه کنه و حولم کنه و….) باعث میشه که به شدت عصبی بشم

    9-بی توجهی دیگران و ترد شدن توسط دیگران مخصوصا دوستان و خانواده

    10- تشکر نکردن دیگران از خوبی هایی که بهشون می کنم

    11-وقتی به مسئله ای بر می خورم به شدت خودمو می بازم و نا امید میشم.

    12- نمی تونم تصمیمات تو زندگیم بگیرم چه بزرگ باشه و چه کوچک و خیلی منو درگیرر خودش می کنه و شب ها خواب رو ازم میگیره

    13-بی اعتماد بودنم به دیگران و این که همه اش احساس می کنم که می خوان سرم کلاه بزارن

    14- همه چیز رو به خودم سخت می گیرم و بزرگ می کنم و این باعث میشه که خسته بشم

    15- کارهای خونه و تمییز کردن مداوم منو خسته کرده و روحیه ام رو خراب کرده

    این الگوها دارن توی زندگی من همش تکرار میشه

    هرچند وقت یکبار یک دعوای حسابی با همسرم دارم

    اگه پول داشته باشم یک خرجی به وجود میاد و اونو باید خرج کنیم و یا این که همیشه بدهکاریم. سالهاست که همیشه بدهکاریم.

    نمی تونم دوره سلامتی رو عمل کنم و یک ماه خوب پیش میرم و بعد نمی تونم ادامه بدم و بعد مثل دیوانه ها غذا زیاد می خورم و پرخوری می کنم با مواد غذایی آشغال

    نمی تونم پیوسته به آموزه ها عمل کنم یک مدت شبانه روز کار می کنم و خیلی عالی پیش میرم و بعد یک دفعه دیگه دوست ندارم و روی خودم دیگه کار نمی کنم و میذارم همه چیز خراب بشه

    هرچند وقت یکبار مخصوصا تو تخمک گذاری و پریود شدن خیلی روحیه ام بهم میریزه و خیلی پرخاشگر میشم و پرخوری عصبی می کنم

    دوست خاصی نداریم و افرادی که دور و برمون هستن شرایط مالی خوبی ندارند و یا متوسط رو به پایین هستند

    قبلا تمام افرادی که با من دوست می شدن مشکل داشتن و من باید بهشون دلداری میدادم و کمکشون می کردم که الان خیلی وقته که دیگه همچین افرادی سمت من نمیان

    برای خرید هرچیزی حتی میوه باید کلی بگردم و از همه جا قیمت بگیرم و کار خرید برام سخت میشه و دیگه ازش لذت نمی برم

    درآمد عزیز دلم حتی اگه دو برابر روز قبل( از نظر زمان) کار کنه باز هم ثابته و تغییر خاصی نمی کنه

    موقع از خونه درآمدن همیشه با همسرم بحثم میشه و حول میشم و عجله ای درمیام بیرون و به خودم نمی رسم

    ادامه دارد….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    کوثر گفته:
    مدت عضویت: 1414 روز

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته

    بعد چندین سال استفاده از فایلای سایتتون این اولین کامنت من هست و امیدوارم از این به بعد فعال تر باشم

    در رابطه با سوالتون :

    1. وقتایی که میبینم چرا هر سال جای خودمم و هیچ پیشرفت مالی ندارم . و حتی نمیتونم یه کار درست حسابی پیدا کنم که ازش خوشم بیاد و همیشه کار هایی پیدا میکنم که دوسش ندارم و هر روز از خواسته هام دور تر میشم

    2. وقتی بهم توجه ای نمیشه و نادیده گرفته میشم به شدت حالم بد میشه

    3. وقتی نمیتونم از خودم دفاع کنم یا مثلا تو جمع خجالت میکشم از حرف زدن که نکنه بگن این دختره حرفاش چه مضخرف و چرته و در کل زمانی که از حرفا و قضاوت دیگران میترسم

    4.وقتی برای خانواده م مشکلی پیش میاد مثل مشکل مالی یا بیماری

    5.وقتی به اشتباهات گذشته م فکر میکنم حالم خیلی خیلی بد میشه .به سوتی های نابجام ، به حرفای نابجام به رفتار زشتم …و جالبه که این مدام و مدام تازه تر میشه و همچنان هست

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    ندا رفیع زاده گفته:
    مدت عضویت: 3017 روز

    سلام به استاد عباسمنش عزیز و خانم شایسته دوست داشتنی

    من اگر بخوام به این سوال جواب بدم که چه رفتاری از دیگران یا چه چیزی احساسات شدیدی رو در من بیدار میکنه باید بگم اولیش دیدن ناعدالتی هست مخصوصا تا عدالتی به قشر ضعیفتر یعنی وقتی ببینم کسی به فرد دیگری زور میگه یا بدتر از اون دعوای فیزیکی رخ بده من به شدت عصبانی میشم و ناراحت میشم و این موضوع میتونه تا مدت ها ذهن من رو درگیر خودش کنه.

    مورد دومی که میتونم بگم اینکه کسی به عهدی یا قولی که بهم داده باشه عمل نکنه و به نحوی زیر قولش بزنه این برای من خیلی سنگین تموم میشه اینکه آدم ها به اعتمادی که بهشون کردم پشت کنن و این من رو تا حد خیلی زیادی اذیت میکنه

    مورد سوم اینکه کسی به عزیزانم تهمت بزنه یا در موردشون بدگویی کنه اگر این مورد رو ببینم به شدت برخورد میکنم یا حتی خیلی احتمال داره رابطمو باهاشون برای ابد تموم کنم

    مورد چهارم اینکه کسی به تمسخر اعتماد به نفس من رو ازم بگیره این دیگه واقعا روی اعصاب منه یعنی اگر کسی با حرفاش بخواد من رو سرکوب کنه یا توی سر من بزنه واقعا من رو بهم میریزه

    مورد پنجم یا شاید مهمترین مورد اینکه حس کنم در حقم ناعدالتی رخ داده یعنی فکر کنم که زندگی من دست خودم نیست و کسان دیگری که من هیچ تاثیری روشون نمیتونم داشته باشم برای زندگی من تصمیم میگیرند و من عروسکی هستم در دستان اون ها این من رو بشدت بهم میریزونه چون انگار زندگی کردن دیگه برام بی معنی میشه. اینکه اختیار زندگیم دست خودم نباشه بهم احساس مرگ میده حس میکنم اگر بمیرم بهتره تا اینکه زندگی ای رو زندگی کنم که توش بقیه برام تصمیم میگیرند واسه همینم هست که مصاحبه برای گرفتن ویزا رو خیلی بدم میاد چون انگار همین حس رو به آدم القا میکنه البته توی این مورد بعد از دو بار رد شدن درخواست ویزا آمریکام این حس رو گرفتم که انگار زندگیم در دستان یک آفیسر هست و اونه که تصمیم میگیره من چندماه دیگه کجای این دنیا باشم و اتفاقی که بعد از این مصاحبه ها افتاد اینکه هر شب یکسری خواب تکراری سفارت میبینم هر بار به نحوی دارم دست و پنجه نرم میکنم براش و این احساس که چیزی خارج از من بر من و زندگیم تسلط داره و اونه که تصمیم نهایی رو میگیره من رو از درون نابود میکنه

    دوست داشتم که این موضوع رو اینجا بگم و بگم که اگر راهکاری براش دارید بهمون بگین من هر روز سعی میکنم که به خودم یاداوری کنم توحید رو بگم که همه چیز در دستان خودمون هست ولی خیلی کار سختیه اگر توضیحی داشتید ممنون میشم بدید همه ما احتیاج به این داریم که بدونیم زندگیمون در دستان خودمونه و نه هیچ کس دیگه ای.

    ممنون استاد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      مژگان اکرامی گفته:
      مدت عضویت: 771 روز

      سلام عزیزم بابت این موضوعی که عنوان کردید شما اینجا حس میکنید آزادی‌هاتون مثلا توسط یه دولتی شخصی و … گرفته شده و برای حس رهایی برای مهاجرت اقدام کردید استاد در یه فایلی میگند تمون جایی که هستی را باید به صلح برسی تا جهان هدایتت کنه به جاهای بهتر مثلا اگر همسرت فلان مورد را داره اعتراض کنی و همون حایی که هستی بدون دعوا و درگیری با خودت با توجه به زیبایی ها به حس صلح با خودت برسی به نظرم به محض اینکه با جایی که الان هستی به صلح برسی و رها باشی همه کارهات درست میشه این نکته ای بود که به ذهن من رسید امیدوارم کمک کننده باشه

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    فاطمه بیرانوند گفته:
    مدت عضویت: 1443 روز

    «به نام خدای هدایتگر»

    سلام به استاد و همه دوستان.

    این موضوع که افکار و باور های ما شرایط رو رقم میزنن خیلی برای من قابل درک هست چون یکسری شرایط و موقعیت ها بودن که در گذشته خیلی احساسات من رو برانگیخته میکردند و الان به آسونی از کنارشون عبور میکنم و اصلا تجربشون هم نمیکنم.

    ولی یکسری شرایط هستن که هنوز هم میتونن افسار احساساتم رو از دستم بیرون بکشن و ساحل دلم رو ناآرام کنند!

    وقتی به رفتارهای نامناسبی که دیگران در گذشته در ارتباط با من داشتن فکر میکنم خیلی عصبی میشم،مثلا یادته فاطمه پشت سرت چی گفت، یادت چقدر بی ادبانه برخورد کرد،یادته چه توهینی کرد، و شروع میکنم به قضاوت کردن دیگران! در واقع قضاوت کردن بقیه خیلی حالمو بد می‌کنه (که البته بعد از بارها دیدن فایل قضاوت استاد خیلی بهتر شدم و کمتر قضاوت میکنم)

    مورد بعدی وقتی هست که یک نفر تنهایمو درک نکنه و خلوتم رو به هم بزنه مثلاً خواهرم بهم میگه علت اینکه اتفاقات نامناسب رو تجربه نمیکنی اینکه زیاد با دیگران ارتباط نمیگیری،در حالی خودم میدونم که این افکار و باورهای من هست که ارتباطات آرامی رو برای من فراهم کرده، و عدم درک دیگران از این آگاهی رو مخم می‌ره!

    وقتی یه نفر با احساساتم بازی می‌کنه مثلاً شرایطی رو ایجاد می‌کنه که من فک کنم ازم خوشش میاد بعد که پا پیش میدارم میگه خودت دچار سوء تفاهم شدی!در حالی اون فرد این نقش ها رو در مقابل من بازی کرد تا من پا پیش بذارم و با گفتم این جمله(خودت دچار سوء تفاهم شدی!) احساس بزرگ بودن بهش دست بده و کمبود عزت نفسش رو اینجوری نشون بده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    مریم گفته:
    مدت عضویت: 934 روز

    سلام خسته نباشید به همه شما دوستان گلم..به آقای عباسمنش گل و مریم جان شایسته

    منم الگوی تکرار شونده دارم همیشه آدم هایی تو زندگی من جذبم میشن که ضعیفن…ترسوین…جنم و جربزه ندارن از حقشون دفاع کنن…اینو دیروز تو مسیری که میومدم فهمیدم و شک کردم ولی متوجه نشدم چیزی در درون من وجود داره ….و از اون جایی که طالب هدایتم این فایل رو یکی از دوستام گف رو سایته ببینش

    چقدر جالب بود من نمیدونستم عزت نفسم پایینه و دارم اینو از جای دیگه میگیرم

    نمیدونستم من باورم اینه که باید حامی بقیه باشم چون خدا اینو دوست داره(باوری اشتباه در مذهب ما)

    من همش خودمو مسئول احساسات بقیه میدونستم و فکر میکردم اگه اینو انجام ندم در نزد خدا بی ارزشم….پس میخواستم دست خدا روی زمین باشم…چقدر حال بدی کشیدم از بس به درد و دل بقیه گوش دادم

    و اون ها هم تا میتونستن با مظلوم نمایی و نقش قربانی از من سو استفاده کردن (وقت منو گرفتن‌.انرژی منو کشیدن)

    مقصر اون ها نیستن من خودم جذبشون کردم

    من خودم نشستم پای دردو دلشون

    فقط با باور اشتباه

    باور درست:

    من مسئول حال بقیه نیستم…من خدا نیستم ….من مشرک نیستم…جهان فرمانروا و سرپزست و حامی داره با قوانینش کارش از من بهتره

    اگه خودشون طالب هدایت باشن هدایت میشن

    من انرژیمو باید حفظ کنم تا به خواسته و هدف مالیم برسم

    خدایا شکرت

    یه الگوی تکراری دیگه اینه که پول دوره من جور نمیشد و من میگفتم پول نیست ….من باید صبر کنم تا مستقل بشم از نظر مالی

    ولی الان درخواست کردم و تا حدی همسرم موافقت کرد

    هنوز باورهای مالیم مشکل داره

    چون من دلم نمیخواد از بقیه کمک بگیرم …و پولمو راحت میدم به بقیه

    میخوام آگاهانه از روی دلسوزیم که بدترین شرکه به خداست عمل نکنم و منتظر معجزه باشم

    این هفته اخیر روی باورام کار کردم و صبحی یه دوست پیله و غمگین به طور معجزه آسایی از زندگیم خارج شدخدایا شکرت

    این ها رو که میبینم ایمانم به مسیر بیشتر میشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  10. -
    ابوالفضل گفته:
    مدت عضویت: 3594 روز

    سلام به استاد عزیزم️

    از همین جا میبوسمت وعاشقت هستم

    سلام به بچه های عالی سایت

    اینبار دیگه اومدم به امید خدا تمرکز بزارم روی آموزه های استادم،دیگه چک ولگد بسه

    واما تمرین این جلسه::

    ️الگوهای تکراری که توی زندگی من اتفاق می‌افته و هر چند وقت یکبار تکرار می‌شه

    1️⃣هر چند وقت یکبار همسرم باهام قهر می‌کنه و چند روزی با هم سنگین هستیم و دلیلشم بیشتر مالیه، چرا برای من فلان چیزو نخریدی چرا برای تولدم فلان چیز نخریدی چرا تولدم برات مهم نبوده چرا روز زن برات مهم نبوده چرا روز ولنتاین برات مهم نبوده و از این چراها

    2️⃣ در زمینه مالی هر چند وقت یکبار به کسی اعتمادی بیجا می‌کنم و ضربشو می‌خورم و فکر کنم دلیلش اینه که به خودم ،به توانایی‌هام ایمان ندارم و سرمایه‌ام و پولمو میدم کسی برام کاری بکنه ،که اون سود به من بدهد،

    خلاصه روی چیزی یا کسی سرمایه‌گذاری می‌کنم که دست خودم نیست به جای اینکه روی خودم سرمایه‌گذاری کنم

    3️⃣ هر چند وقت یکبار احساس افسردگی می‌گیرم به خاطر اینکه سر کاری کار می‌کنم که عاشقش نیستم و مجبورم که اینجا وقتمو بگذرونم ،هر چن وقت یکبار حالم بد میشه که چرارمن تغییر نمی‌کنم،چرا شغلمو کارمو تغییر نمی‌دم و احساس بدی پیدا می‌کنم

    4️⃣هر چند وقت یکبار مجبور می‌شم پول از کسی قرض بکنم

    5️⃣هر چند وقت یکبار تصمیم می‌گیرم روی یکی از دوره‌های استاد تمرکزی کار کنم ولی بعد از چند روز ذهنم منحرف میشه و نمی‌تونم تمرکز کنم، و از این شاخه به اون شاخه می‌پرم.

    در مورد مسیر علاقه‌ام همینطوریه،یه روز تصمیم می‌گیرم که تمرکز کنم روی یک موضوع ولی بعد از چند وقت میرم سراغ موضوع دیگه.

    کلاً ذهن من خیلی از این شاخه به اون شاخه می‌پره نمی‌دونم چرا؟

    5️⃣ هر چند وقت یکبار یک دوره آموزشی می‌خرم بعد می‌ذارمش کنار چرا

    6️⃣در زمینه سلامتی خیلی چیز تکراری ندارم قبلاً زیاد سردرد می‌شدم چند وقت یکبار ولی الان اونم نیست خدا را شکر،به برکت قانون سلامتی،خداروشکر

    7️⃣ هر چند وقت یکبار با شوق فراوان کاری رو شروع می‌کنم ولی بعد از چند مدت رها می‌کنم یعنی یه روز عاشق یه روز فارغ

    8️⃣هر چند وقت یکبار خامِ یه آدمی میشم یه چیزی رو ازش می‌خرم یا یه پولی بهش میدم

    9️⃣ هر چند وقت یکبار فس میشم و اون انگیزه و امیدم از دست میره و این دو سه روز طول می‌کشه

    …ادامه تمرین:

    چه اتفاقاتی شدیدترین احساسات را در من برانگیخته می‌کند

    1️⃣اول اینکه همسرم با من هم جهت و همفکر نیست مثلاً من اصلا اهل دود و دم نیستم ولی همسرم هست و وقتی فیلیون می‌کشه و هر وقت ذغال می‌بینه میگه جاش خالی اصلاً بدجور رو هم در میرم، مخصوصاً موقعی که میشینه بین جمع و قیلون می‌کشه ،باز مخصوصاً وقتی توی اون جمع مرد هم باشه‌.

    و یه جورایی کلااس می‌ذاره و دودها را مثل تراکتور میده بیرون

    � وقتی می‌بینم که از لحاظ فکری و نگرشی خیلی با هم تفاوت داریم احساس می‌کنم در حقم اجهاف شده یا بهم ظلم شده یا گول خوردم توی انتخاب همسر چون اون مقع که میخواستم ازدواج کنم کیس‌های خیلی خیلی بهتری داشتم برای ازدواج

    2️⃣وقتی کسی فحش میده،هرکسی به هرکسی، خیلی به هم می‌ریزم مخصوصاً اگه از کلمه …خوردی استفاده کنه یکی از مواردش موقعی هست که همسرم با بچه‌هام بد دهنی کنه و بعد حرف می‌زنه

    3️⃣ وقتی کسی به من چیزی بگه که من اون کار را انجام دادم و یه جورایی بهم تهمت ناروا بزنه خیلی حالم بد میشه

    4️⃣ وقتی کسی داره کاری رو انجام میده که من توش خیلی وارد هستم می‌بینم که او داره فس فس می‌کنه تو هم در میرم

    5️⃣ وقتی بابام یه توقع‌های عجیب غریب ازم داره و هیچ جوره برام قابل هضم نیست ،خوام سرمو بزنم به دیوار از بس توقع‌هاش رنج آوره و غیر منطقی

    6️⃣ وقتی توی خرید و فروش مثلاً می‌خواستم طلاهامو بفروشم و بعدش تعلل کردم یا ترسیدم که گرون بشه و نفروختم و بعد از چند روز دیدم قیمت طلا به شدت پایین اومده من افسرده می‌شم از حال بد که چرا اون روز نفروختم اگر فروخته بودم الان می‌تونستم با قیمت ارز ونتر طلای بیشتری بخرم این در مورد بورس هم هست و یا کالاهای دیگه

    7️⃣ وقتی می‌بینم اطراف خودم دارن رشد مالی می‌کنند و من هنوز دارم درجا می‌زنم خیلی حالم بد میشه حتی بچه های سایت استاد،خده داره نه؟🫢 هر چقدر اون افراد آشناتر باشند حال منو بیشتر بد می‌کنن،یعنی احساس حسادت

    8️⃣ وقتی باید برای همسرم پول خرج کنم حالم بد میشه میگم باید پول رو برای کسی خرج کنم که دوستش ندارم، اگه کسی بود که دوسش داشتم اشکالی نداشت، مثل اینکه پول زور ازت بگیرن‍‍

    9️⃣ کلاً هر وقت کسی بهم بگه فلان کارو انجام بده احساس می‌کنم داره بهم دستور میده حتی اگر با لحن خوب باشه بازم حالم بد میشه مثلاً وقتی سوپروایزرمون بهمون بهم میگه این آزمایش رو زودتر انجام بده انگار داره بهم فحش میده یا وقتی برای خونه چیزی باید بخریم اگر همسرم بهم بگه حالم بد میشه ولی اگه خودم بخرم اصلاً احساس بدی پیدا نمی‌کنم یعنی اگر با اختیار خودم خودم یادداشت کنم و بخرم اون چیزا روانقدر حالم بد نمیشه

    وقتی کسی بیاد توی دست و پام یعنی وقتی تمرکزی دارم کاری رو انجام میدم اگه کسی بیاد مزاحمم بشه میخوام سرشو بکنم یا اگه مثلاً نظم وسایلمو کسی به هم بریزه حالم بد میشه

    1️⃣1️⃣قبلاً وقتی می‌دیدم رانندگان به حقوق همدیگه یا به حقوق من احترام نمی‌ذارند بدجور تو هم در می‌رفتم، کلاً اگه کسی حق کسی را رعایت نکنه حالم بد میشه

    2️⃣1️⃣ اگه کسی توی خیابون آشغال بریزه یا توی طبیعت آشغال بریزه یا تو ساحل کنار رودخونه توی جنگل آشغال بریزه میخوام اون فردو بگیرم و دارش بزنم یعنی اگر دست من بود 6 ماه زندونش می‌کردم

    3️⃣1️⃣کلاً از دعوا و مرافعه و جر و بحث فراری هستم از تنش از استرس بیزارم سریع محل رو ترک می‌کنم خودمم اصلاً نمی‌تونم با کسی جر و بحث و دعوا کنم حتی اگه حق با من باشه و اگر جایی ببینم خیلی حالم بد میشه

    4️⃣1️⃣اگه کسی بهم دروغ بگه یا بدقولی کنه خیلی حالمو خراب می‌کنه و معمولاً از لیست دوستام حذف میشه

    5️⃣1️⃣ وقتی مادر زنم ازم می‌پرسه که پول داری فلان چیزو بخری، من وقتی می‌بینم پول ندارم توی حسابم و اون نمی‌تونه درک کنه که من یک کارمندم و یه سقف حقوقی دارم خیلی حالم بد میشه کهر چرا اون نمی تونه منو درک نمی‌کنه

    6️⃣1️⃣وقتی کسی از کسی تعریف می‌کنه که مثلاً فلانی به فلان موفقیت رسیده مخصوصاً در مورد دوستام وافراد نزدیک و شناس احساس بد می‌کنم و احساس ضعف و بی‌عرضگی بهم دست میده

    7️⃣1️⃣وقتی میرم به یک شهر غریب تنها می‌شم یک احساس غربت، یک احساس دلتنگی یه احساس بدی بهم دست میده احساس تنهایی می‌کنم و نمی‌تونم تنهایی لذت ببرم و همش به فکر خانواده‌ام هستم

    8️⃣1️⃣از آدمای به اصطلاح زرنگ که به فکر خودشون هستند به فکر منفعت خودشون هستند و دیگران براشون مهم نیست خیلی بیزارم حالمو بد می‌کنن

    9️⃣1️⃣ وقتی مادرزنم رو می‌بینم که می‌خواد از هر چیزی سر در بیاره هی کنجکاوی می‌کنه هی میگه چی چی می‌گفتی؟ در مورد کی بود ؟در مورد چی بود خیلی حالمو بد می‌کنه یا پز دادن‌های الکیش یا یه ادا و سولایی که مثلاً یه موقع‌هایی دستپاچه میشه یا خبرای منفی میده یا وسواس داره تو کاراش کلاً خیلی از کارهاش روی مخمه و حالمو بد می‌کنه در حدی که میخوام یه جوری فرار کنم برم نبینمش

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: