پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 1 - صفحه 74

1286 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    امیرمحمد جعفری زاده گفته:
    مدت عضویت: 1649 روز

    سلام و خسته نباشید به استاد عزیز و گرامی خسته نباشید

    من در مورد این که در یک کاری بخواد باهام رقابت بکنه خیلی مشکل دارم و دیوونم میکنه البته یه جورایی به سودم هست ولی حسم رابد میکنه سودش برام اینه که اگر با کسی رقابت داشته باشم مجبور میکنم خودمو که ازش بزنم بالا و نذارم اون از من بزنه بالا تر فکر کنم حسودی باشه کسی اگر نظری برای رفع این حس داره بهم کمک کنه متشکرم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  2. -
    محمدامین میرآخورلی گفته:
    مدت عضویت: 879 روز

    سلام خدمت استاد عباسمنش عزیز و خانم شایسته

    راستش هیچ ایده ای به ذهنم نیامد که بگم فقط حس کردم بهتر دست به کامنت بشم تا خودم جملات و چیزایی که باید بنویسم خودش بهم الهام شه

    من یکی از اون افرادی هستم که با قاطعیت میگم

    قربانی همین الگو های تکرار شونده هستم

    برای مثال میتونم از اسون ترین چیزی شروع کنم

    هر وقت با کسی وارد رابطه عاطفی میشم یکسری ادما های جدید با شکل های ظاهری جدید وارد زندگیم میشن که همان رفتار های قبلی را دارند

    که مثلا باعث میشن وقت مفید و تایم که میتونم روی کارم سرمایه گذاری کنم و دوره کار کنم را میگیرند و خودشون با بهونه های مختلفی آن رابطه را تموم میکنند

    یا مثلا تا چند وقت پیش هر چند ماه یک بار یک بلا سرم میامد یه بار ماشینم میخورد به یه جا یکم رنگ میپرید توجه میکردم بهش بعد چند مدت بعدش مثلا 1ماه موتورم رنگش میپرید و بدنش خراشیده میشد

    چند وقت بعدش یهو یک تیکه از لباسم کثیف میشد

    این الگو های تکرار شونده هستند که واسم خیلی اتفاق میفتاد به لطف خدا و اموزش های استاد این چند ماه به کلی حد اقل فعلا از بین رفته و اگر چیز ناگواری رخ هم بده سعی میکنم از کنارش بگذرم و توجه نکنم بهش که باعث نشه مثل همون الگو به یک شکل دیگه وارد زندگیم بشود

    حالا بریم سراغ جواب استاد

    وقتی داشتم مثال های که استاد میزد و میگفت شاید جوابتون این باشه رو گوش میدادم متوجه شدم در چند مسئله من مشکل دارم

    مثلا از حضور در بک جمع زیاد. میترسم و هول میشم بارها سوتی دادم

    مثلا وقتی وارد یک رستوران میشم و کلی ادم نشسته تا میام برم سفارش بدم بار ها شده چند تا سوتی لفظی دادم

    یا مثلا بعضی وقتا که میشنوم یا میبینم دوستام به من زنگ نمیزنن که منم باهاشون برم فلا مهمونی یا دور همی یا بیرون حس بد و منفی میگیرم و یه حال بی توجهی بهم دست میده

    یا مثلا الان مدت هاست وقتی از مشتری طلب میکنم که عکس ملکتون رو بدین به من که پست کنیم توی فضای مجازیمون خیلی بی میل حواب نه میده و بعدش یکی دو روز بعد میبینم عکس همون ملک توسط یکی از همکارا تو پیج گذاشته شده نمیدونم این توجه. بیش از اندازه باعث این الگوی تکراری شده یا من در جایی مشکل دارم که هنوز متوجه ان نشدم

    دوستان ممنون میشم کمک کنید به درک بهتر و گرفتن جواب برای مسائلم

    تشکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    حسام گفته:
    مدت عضویت: 1968 روز

    سلام به همه

    و از خداجون که همیشه به من میخنده سپاسگذارم بابت و جود ارزشمندتون

    خدا جونم کمکم کن و هدایتم کن ، من سهم خودمو انجام بدم و یک قدم بردارم با این باور که یقینا تو باهام هستی

    و بقول استاد خدا داره جوری باهام رفتار میکنه که انگار فقط همین یه دونه بنده رو داره و منتظره من لب باز کنم تا بهم بگه ” قربونت برم چقدر خوبه که این درخواستو داری بریم باهم بگیریمش ”

    قبل اینکه قدم امروزم رو برای کنترل ذهنم رو بردارم نجوای سمی شیطان توی گوشم میگفت که تو که دستاوردی نداری چی میخوای بنویسی

    بعدش که منطقی بهش گفتم استاد شرط نکرده فقط اونایی که دستاورد دارن بیان کامنت بنویسن —بهم میگه پس بیا بگو چقدر راجع به حرف مردم و نظر مردم پاشنه آشیل داری

    بیا بگو چقدر راجع به قضاوت و مقایسه دیگران با خودت پاشنه آشیل داری

    بیا بگو چقد راجع به ……. پاشنه آشیل داری

    منم بهش گفتم نه قربونت برم

    من فقط میخوام تمرکزم به زیبایی ها باشه ولم کن

    زیبایی اینه که امروز امید دارم که میشود به خواسته هام برسم

    زیبایی اینه که امروز عضو بهترین سایت و دانشگاه دنیا هستم

    زیبایی اینه که امروز دوستانی پیدا کردم که مثل جونم دوسشون دارم

    زیبایی اینه که امروز استادانی بینظیر مثل عباسمنش و شایسته رو دارم که به من مثل خونوادشون نگاه میکنن

    زیبایی اینه که امروز خدا میگه برگی اگه میافته من میخوام و من خواستم تو اینجا باشی پس لذت ببر و خودتو تحسین کن

    اما

    اما

    نجوای سمی شیطون میگه خوب مثلا که چی تو که دستاوردی نداری

    منم بهش میگم اگه بخوایم بریم شمال و در حال آماده کردن وسایل سفر و آماده کردن ماشین باشیم آیا تو میگی

    اه چقدر زجر آوره که معاینه فنی بگیریم

    اه چقدر زجر آوره که بریم پنچری لاستیک زاپاس بگیریم

    اه چقدر زجر آوره که اینهمه باید وسایل بخریم تخمه و نسکافه و فلاکس و……

    اه چقدر زجر آوره که 600 کیلومتر باید راه بریم تا برسیم شمال و جنگل

    اگه اینا توی ذهنته پس آدم احمقی هستی چون

    پنچر گیری برای رفتن به شمال هم لذت داره

    وقت برای خرید تنقلات هم هم لذت داره

    درست کردن فنی ماشین هم لذت داره

    600 کیلومتر راه رفتن هم لذت داره

    چون

    استاد گفتن ما باید نقطه پایانی رو تصور کنیم که توی جنگلیم و از هوای مطبوع و صدای پرنده ها و گلهای زیبا و امواج خوشکل دریا که دارن میرقصن لذت ببریم

    پس تو احمقی برو دنبال کارت

    پس تو احمقی برو دنبال کارت

    گفتم برو تا بیشتر بارت نکردم

    گفتم برو بگو چشم چون دیگه حرفات خریدار نداره

    شیطون حتما پیش خودش میگه نه وقت مناسبی برای نجوا نیس برم یه وقت دیگه برگردمو…….

    استاد عزیز شما راست میگفتین توی دوره عزت نفس که اگر من روی خودم کار کنم نجواهای نا امید کننده شیطان کم کم ناپدید و صدای امید بخش خداوند بلند تر و بلند تر میشه

    یعن

    ی هی هر دفعه زور شیطون کمتر و کمتر میشه

    آخه خدا جون به چه زبونی ازت تشکر کنم و بهت بگم که دارم واقعا حرف استاد رو باور میکنم که گفتن تو انگار فقط هوای منو داری- انگار فقط من یه دونه رو داری

    وای سرشار از انرژیم

    سرشار از سپاسگزاریم

    قبلا بلد نبودم با شیطون صحبت کنم ولی تو یادم داری قربونت برم فدات بشم

    خوب برم سراغ درسم

    سوال اول استاد :

    چه شرایط و اتفاقاتی در زندگی شما، شدیدترین احساسات را در شما برانگیخته می کند؟

    بعنوان مثال:

    وقتی فردی از من انتقاد می کند یا مرا مسخره می کند، به شدت عصبانی می شوم؛

    وقتی شاهد برخورد نامناسب فردی با یک فرد دیگر هستم، به شدت احساساتم درگیر می شود؛

    وقتی مجبور می شوم که تصمیم بزرگی برای زندگی ام بگیرم بسیار مضطرب و نگران می شوم؛

    من توی این مقطع تونستم به مقداری خودشناسی برسم

    مثلا آخرین مواردی که از خودم متوجه شدم اینه که وقتی از خانمم درخواستی دارم که میدونم میتونه انجامش بده و لطمه ای به برنامه ریزیش نمیخوره و اون میگه نه —- بشدت احساس میکنم بهم توهین شده یا منو داره نادیده میگیره و عزت نفسم میاد پایین و نجوای شیطان برام دس میگیره که آی بیا اینم تو رو قبول نداره و ……….

    راجع به همه ادمایی که اطرافم هستن همینطور احساس رو دارم مثلا رئیسم – همکارم – دخترم – خانمم – یا یه آدم غریبه و…… یعنی توقعی شدم که اگر من متوجه شدم درخواستم موردی نداره باید دیگران مطیع من باشن و به خواستم تن بدن – کلا حالا که اینو مینویسم متوجه شدم که این یه نوع خودخواهیه که توقعت اینقدر بالا باشه و اینم به خاطر نبود عزت نفس منه

    آقا حالا به هر دلیلی مگه اون آدم انسان نیس

    مگه اون آدم حق انتخاب نداره

    پس چرا میخوای جوری رفتار کنه که مورد تایید تو باشه

    فک کنم حالا با نوشتن جواب این سوال متوجه شدم باور ترس از رد شدن هم دارم- یعنی چی ؟

    متوجه شدم خیلی وقتا تحمل میکنم یه سری موارد رو تا درخواست ندم و ترس از در شدن میگه ولش کن این مهم نیس – اون مهم نیس و…..

    فک کنم حالا با نوشتن جواب این سوال متوجه شدم باور کمبود عزت نفس هم دارم-

    فک کنم حالا با نوشتن جواب این سوال متوجه شدم باور کمبود . و نبود فراوانی هم دارم- یعنی چی ؟

    یعنی اینکه باور نکردم که استاد گفتن اگه یکی از دستان خداوند کارهاتو انجام نداد نگران نباش خدا دست زیاد داره و توی دلت بگو خدا جون خودت مسئلمو انجام بده – وابسته یه نفر نباش – چون اگه وابسته بشی راه رو به خدا میبندی .

    فک کنم حالا با نوشتن جواب این سوال متوجه شدم کمی باور تایید شدن هم دارم- یعنی چی ؟

    یعنی اینکه

    اگه کسی درخواستمو انجام بده یعنی منو قبول داره و مورد تاییدش هستم و از اونجایی که من بشدت پاشنه آشیل تایید شدن دارم و بابت گذشتم که سالها توی سرم زدن و منو تحقیر کردن

    الان ذهنم با رد شدن میگه ببین دوباره تحقیرت کردن

    ببین دوباره نادیده گفته شدی دوباره تایید نشدی

    پس اگه درخواستم رد بشه فک میکنم دوباره تمام اون تحقیر شدن ها و رد شدن ها می یان جلو چشمام.

    اینو الان فهمیدم که چرا الهام خداوند میگه همین الان کامنت بنویس و من مقاومت میکنم و میگم نه الان نمیشه بعدا ….

    اینو الان فهمیدم که چرا نجواها میگن همین الان که نمیشه کامنت بنویسی اول بیا توی دفترت بنویس که کامنتت با کامل شدن و تمرکزی فکر کردن برات کار کنه

    اینو الان فهمیدم که چرا الهام خداوند میگه گوش به حرف نجوای شیطان نده چون با این حرف که همه چیز کامل و تکمیل باشه تا تو کامنت بنویسی

    من که خدای تو هستم بهت میگم تو نمیری بنویسی

    یه بار بهت میگه خسته ای

    یه بار بهت میگه خانمت کاریت داره

    یه بار بهت میگه خرید داری و شیطان مدام میگه اول اونو انجام بده بعد ذهنت که آروم شد بنویس و بعدشنم بهت میگه حالا دیر نمیشه عصر

    حالا دیر نمیشه صبح و ……..

    پس تا الان متوجه شدم که

    من پاشنه آشیل تایید شدن دارم و اگه تایید نشم بشدت بهم میریزم

    من پاشنه آشیل کمبود و عدم فراوانی دارم و اگه کارم انجام نشه فک میکنم خدا دیگه دست نداره و بشدت بهم میریزم

    من پاشنه آشیل متوقع بودن دارم و اگه تایید نشم بشدت بهم میریزم

    من پاشنه آشیل خودخواهی دارم و اگه تایید نشم بشدت بهم میریزم

    من پاشنه آشیل ترس از رد شدن دارم و اگه تایید نشم بشدت بهم میریزم

    من پاشنه آشیل کمبود عزت نفس دارم و اگه تایید نشم بشدت بهم میریزم

    من پاشنه آشیل ترس از انتقاد شدن دارم و بیشتر میخوام جوری رفتار کنم که بقول استاد حرفی توش نباشه .

    وقتی فردی از من انتقاد می کند یا مرا مسخره می کند، به شدت عصبانی می شوم این برای من صدق میکنه

    چون وقتی خانمم انتقاد میکنه بهش میگم خودت فلان روز فلان کار رو کردی و بحث و بحث و بحث

    وقتی رئیسم انتقاد میکنه چون نمی تونم توی روش وایسم توی دلم همین حرفایی رو که به خانمم زدم بهش میزنم و از درون عصبانی هستم.

    وقتی شاهد برخورد نامناسب فردی با یک فرد دیگر هستم، به شدت احساساتم درگیر می شود

    قبل از شرکت در دوره عزت نفس رفتارم اینطوری بود که این یکی رو که اصلا نمیتونم ببینم و حالم بد میشه و سعی میکردم حتی اگه دخترم با خانمم بحث میکنن من از خونه برم بیرون و به نوعی شیطان بهم میگفت استاد گفته از موارد منفی دوری کنید و فرار میکردم. و وقتی اتفاق میافته فوری از ترس اینکه حالم بد بشه جا خالی میکردم.

    تا اینکه توی دوره عزت یاد گرفتم که سعی کنم به خودم بگم من از پس این مسئله برمیام

    من دخالت میکنم و حلش میکنم .

    خدای من بهم کمک میکنه

    راه حل این مسئله توی خودش هست

    با هر مسئله من رشد میکنم

    و جالب اینکه بارها و بارها وارد بحث داخلی شدم و با دوطرف صحبت کردم و خیلی خونسرد موضوع رو حل کردم طوری که

    .

    من وقتی مجبور می شم که تصمیم بزرگی برا زندگیم بگیرم بسیار مضطرب و نگران وبهتره بگم بشدت ترسو می شم مثلا وقتی میخوام به خرید ماشین فک کنم

    وقتی میخوام تصمیم به ترک سیگار بگیرم

    وقتی میخوام رابطه جدیدی رو شروع کنم

    وقتی میخوام برم دنبال کاری که تا حالا انجامش ندادم.

    از خدا میخوام هدایتم کنه به باورهای درست و برام باورهامو جایگزین و عوض کنه و خودش شرایط و اتفاقات جدید رو رقم بزنه

    از خدا میخوام شور و شوق منو برای ادامهفعالیت توی سایت بیشتر و بیشتر کنه

    از خدا میخوام امیدمو بیشتر کنه و باورهای درست این پاشنه آشیلها رو بهم بگه و بهم بگه که راحته و من میتونم باورامو عوض کنم

    از همتون ممنونم که هستین .

    …….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      فاطی احمدی گفته:
      مدت عضویت: 2329 روز

      سلام هم خانواده عزیز و زیبا

      از بین کامنتهایی ک تا حالا راجب این فایل خوندم بهترین یود و تحسین میکنم ایقدر با آگاهی خودتون رو شرح دادید و قانون رو تو هر مسله به وضوح بیان کردید ، میخام بارهاااا بخونمش و یاد بگیرم ممنون ک این سطح آگاهی تون رو به اشتراک گذاشتید

      مطمئنم با این تکاملی ک دارید یه زودی پاشنه های آشیل تون رو حل میکنید

      و میتونم ببینم چقد راحت خواستهای زیباتون برآورده شده

      آمین

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  4. -
    آیسو گفته:
    مدت عضویت: 1660 روز

    به نام الله یکتا

    سلام به استاد عزیزم که انقدر ظریف و موشکافانه به جزئیات دقت می‌کنه و با موچین کرم‌های ریزی رو که درون یک میوه زیبا قایم شده رو بیرون می‌کشه…

    تازگی به یک تضادی برخورد کردم که متوجه شدم از همان دوران نوجوانی البته تا جایی که یادمه شایدم قبل‌تر دوران کودکی یک الگوی تکرار شونده دارم که بارها و بارها بارها داره تکرار میشه

    پس برای شناسایی این الگوها دست به کار شدم و تصمیم گرفتم اساسی جهاد اکبر کنم و با تیشه به زمین وجودی باورهام ضربه بزنم

    پاسخ به سوال:

    1‌‌_ زمانی که یک نفر به من بی‌توجهی کنه و یا بی ‌اهمیت نشون بده خودشو فرقی نمی‌کنه چه جنس مخالف و چه جنس موافق چه پدر و چه مادر من به شدت به هم می‌ریزم

    2_ زمانی که می‌خوام پول خرج کنم و یا موجودی حسابم کم میشه من به شدت حس نگرانی بهم دست میده و ناراحت می‌شم در واقع باور کمبود ریشه عمیقی در من داره حتی وقتی فراوانی‌های جهان رو بهش نشون میدم نگران میشه فکر می‌کنه نمی‌تونه این فراوانی‌ها رو خودش تجربه کنه اگر بخوام با خودم روراست باشم در واقع مسئله مالی من رو تر از هر موضوع دیگه‌ای می‌تونه به هم بریزه و واکنش شدید احساسیم رو بروز بده وقتی که این احساسات رو درون خودم می‌ریزم دیگه نمی‌تونم درست فکر کنم و شیطان و نجواهاش قدرت زیادی پیدا می‌کنه

    3_ وقتی که می‌بینم یه نفر خیلی رشد کرده و من علی رغم اینکه دارم تلاش می‌کنم به اون نرسیدم باز هم ناراحت می‌شم البته نمی‌دونم این حسادته مفیده یا غیر مفید چون بعدش انگیزه‌ای می‌گیرم که بیشتر تلاش کنم ولی خب این انگیزه پایدار نیست

    4_ وقتی که می‌بینم یکی از دوستام که خیلی پولداره در واقع خانواده پولداری داره و خودش تحت پوشش خانواده‌اش هست خیلی راحت هر چیزی که بخواد رو فراهم می‌کنه بدون اینکه مثل من تلاش کنه و زحمت بکشه به مسافرت‌های آنچنانی میره و تمام تفریحاتش آنچنانیه هست منو به هم می‌ریزه باعث میشه که خودم رو مدام با شرایط اون مقایسه کنم

    5_ وقتی که توسط چه دوست آشنا غریبه مسخره می‌شم خیلی مضطرب می‌شم

    6_ معمولاً توی رسیدن به اهدافم و یا برنامه‌هایی که برای خودم میزارم کمالگرا هستم و اگر اونجور که باید به این برنامه‌ها عمل نکرده باشم و یا پیشرفت مورد نظر رو نکرده باشم واقعاً میرم توی در و دیوار دیگه حتی نمی‌تونم درست حسابی روی خودم کار کنم و ادامه برنامه‌هامم کنسل میشه

    7_ چیزی که خیلی روش حساسم و در واقع احساس می‌کنم که خط قرمز منه اینه که یه نفر بخواد آزادی من رو از من بگیره و من رو تحت کنترل و سلطه خودش در بیاره مثلاً وقتی می‌خوام برم مسافرت پدرم باهاش مخالفت کنه و یا وقتی بیرون هستم مدام باهام تماس بگیرن و منو بازخواست کنن در واقع اصلاً از بازخواست شدن خوشم نمیاد و احساس می‌کنم که توی یک قفس هستم‌

    .اینکه بشنوم تو دختری و فرق میکنه شرایطتت دیگه بدتر!!!

    8_ با اینکه اشتباه کردن حق طبیعی هر انسانیه و هر آدمی ممکنه اشتباه کنه من وقت‌هایی که اشتباه می‌کنم مثلاً دارم تدریس می‌کنم و یک مبحثم کوچکی رو اشتباه می‌گم و متوجهش می‌شم خیلی از درون به هم می‌ریزم با اینکه این طبیعی و ممکنه پیش بیاد

    9_ زمانی که توی رودربایستی با بقیه قرار می‌گیرم نمی‌تونم نه بگم و در انتها مجبور می‌شم اون کار را انجام بدم باعث میشه که واقعاً احساس بدی داشته باشم گرچه این ویژگی رو با عزت نفس خیلی اصلاح کردم اما هراز چند گاهی به ندرت اتفاق می‌افته و من رو به هم می‌ریزه

    10. وقتی از یک نفر برخورد نامناسبی ببینم و یا حرف نامناسبی بشنوم قطعاً یک عکس العمل از خودم نشون میدم مثلاً ممکنه که اون فرد رو برای همیشه کنار بزارم و یا ازش بسیار فاصله بگیرم که این یه واکنش احساسی شدید در من محسوب میشه

    11. وقتی که کسی به خانوادم توهین کنه و یا برخورد فیزیکی با هر کدومشون داشته باشه واقعاً نمی‌تونم جلوی خودم رو نگه دارم و دخالت نکنم قطعاً از کوره هم در میرم

    12. زمانی که روی خودم کار می‌کنم و تمامی کارها طبق برنامه انجام میدم واقعاً احساس خوشنودی و رضایت زیادی را از خودم دارم ..

    با اینکه سعی کردم به یاد بیارم و از کامنت‌های دوستانم استفاده کنم اما باز هم می‌دونم که ممکنه رفتارهایی که باعث عکس‌العمل شدید در من میشه رو کامل شناسایی نکرده باشم ولی تا همین جا هم خیلی خوشحالم که تونستم با خودم روبرو بشم و نشونش بدم چه چیزهایی درونش وجود داره

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    کامران گفته:
    مدت عضویت: 1303 روز

    با نام خداوند مهربان

    با سلام خدمت دوستان و استاد عزیزم و خانوم شایسته مهربان

    به خدایی که خالق زمین و آسمان و آفریننده این قوانین ثابت در جهان هست واقعا نمیدونم چی میخوام بگم. فقط می‌سپاریمش به خودش و مینویسم

    من در روابطم با هر کسی چه دوستان و چه آشنا ها. و چه فامیل و چه خانواده و چه همسرم. یک انسان بسیار احساساتی هستم

    و همین احساسات باعث شده زود رنج باشم

    وای خدای من چقدر قشنگ داری هدایت میکنی منو. منو از کودکی و تا الانی که 29 سالمه خانوادم. مخصوصا خواهرم و مادرم. همیشه به من میگن کامران یک آدم احساساتی و شادی هست

    و زود تحت تاثیر قرار میگیره و الان که دارم این کامنت رو مینویسم چقدر قشنگ متوجه شدم که چه باوری هست این که من چقدر نیاز به توجه دارم چقدر نیاز دارم که دیگران منو بپسندند و با من رفتار عالی داشته باشن و اگه اونا ی کوچولو با من رفتار بد کنن من حالم بد میشه بهم میریزم و چقدر من این احساس رو باور دارم و چقدر قشنگ منو ساختن و خودمم بهش بالو پردادم

    مادرم همیشه به همسرم تاکید میکنه. کامران آدم شادی هست ناراحتش نکنی

    این باور رو چنان من الان دارم متوجه میشه که من در حال نوشتن هست میفهمم من چقدر انسان ضعیفی هستم که منتظرم از بیرون منو شاد کنن و باعث خوشحالی من بشن و اگه خانوم من ی روز حالش خوب نباشه من تو احساس بدی باشم چون وابسته به عوامل بیرون هستم

    خدایا سپاسگزارم ازت که این گفته ها رو داری بهم میگی و این باور ها رو باید تغییر بدم

    باید تو دفترم بنویسم این ها رو و دنبال راهکار باشم برای تغییر باور های مخرب

    چون من خودم با باور های منفی و مخربی هست که ساخته شدم

    و در رابطه با همسرم خیلی الگو های دعوا و بحث و درگیری زیاد شده تو زندگی ما

    من میدونم که تمام این اتفاقات رو خودم دارم رقم میزنم

    همسر من پنهان کاری میکنه

    دروغ میگه

    یا لباس های نا مناسب میپوشه

    اینا همش توجه خودمه تو خیابون

    و افرادی اطرافم هستن که توی رابطه زناشوییون دوستان من دائم در حال خیانت هستن و منم کنار اینا دارم کار میکنم و همکار هستیم. همیشه توی ذهنم این هست که نکنه همسر منم مثل اون زنا خیانت کنه و همین باعث شد که این ذهنیت و این ترس. این اتفاق رو توی زندگی من وارد شد و خیانت شد

    و من الان با دیدن این فایل و توضیحات استاد متوجه شدم که باور های من داره اتفاقات منو خلق میکنه. من دوره دوازده قدم رو دارم و نزدیک به دوساله که تو سایت هستم ولی اینو باور رو هنوز در خودم ایجاد نکردم و هنوز قبول نداشتم که جهان طبق قانون هست و طبق باور های من هست که داره عمل میکنه و من قادر به تغییر هیچکس نیستم

    و الان با این اتفاق و این چیز هایی که گفتم و نا خود آگاه آمد که من متوجه شدم من فقط میتونم خودم تغییر بدم. خودمو بالاتر ببرم

    خودمو بسازم توجهمو بردارم از چیز هایی که نمیخوام

    توجهمو آگاهانه بزارم روی چیزهایی که احساس خودمو خوب میکنه. باور هامو آرام آرام تغییر بدم

    والان اینو بهم یادآوری شد که من چه شرک خفیفی در وجودم دارم که منتظرم یک عوامل بیرونی. منو خوشحال کنه.

    و من خدارو فراموش کردم و من همه چیز رو بیرون از خودم میبینم

    خوب من این سوال رو از خودم میپرسم

    کامران. تو چه زندگی دلخواهی رو میخواهی؟

    کامران تو چه رابطه دلخواهی رو میخواهی؟

    کامران تو چه شرایط جسمانی رو میخواهی؟

    کامران تو چه چیزی از این جهان میخواهی؟

    من برم توی دفترم جواب این سوالات رو بدم

    و ببینم چه راهکارهایی رو براش میتونم داشته باشم و عمل کنم آرام آرام

    باید یاد بگیرم اگه کوچیکترین تغییری رخ داد تحسین کنم و به خودم یادآور بشم که من خالق هستم و من دارم این شرایط رو خلق میکنم

    چون باور ها آرام آرام ایجاد میشه

    استاد واقعا ازتون سپاسگزارم بابت این همه آگاهی ها

    سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    مهناز رویانی گفته:
    مدت عضویت: 2022 روز

    سلام به خداوند مهربانم و سلام به استاد با عشق و مریم خانم

    سپاس از آگاهی های که به ما میدین واقعا ممنون و سپاسگزارم از شما

    واقعا عالیه این فایلهای شما چرا که کمک می‌کنه خودمون بیشتر بشناسیم افکار و باورهامون بشناسیم و به رشد خودمون و جهان اطرافمان کمک کنیم

    این فایل امروز نشانه ی روز من اومد و من یه الگویی رو دارم تجربه میکنم که این روزا چند بار تکرار شده در ادامه نوشتم .

    خوب از سوالات استاد که پرسیدن من تو این زمینه ها قبلاً خیلی مشکل داشتم مخصوصا آدمهایی که نیاز به توجه داشتند یا مشکل داشتن و من حلال مشکلات اونا بودم دقیقا هر چند وقت یه بار یکی بودکه من بشم سپر بلاش و از خودم و زندگی خودم غافل میشدم ولی خداروشکر با برداشتن تمرکز از این آدما و کار کردن روی این باور که فقط من میتونم کمکتون کنم و اگر کمکشون نکنم زندگیشون نابود میشه خداروشکر رفع شده

    یا انتقاد اگر ازم میشد خیلی بهم میریختم و سعی در توجیه خودم داشتم به همون نسبت هم خودم خیلی انتقاد میکردم و هم خیلی ازم انتقاد میشد اینم تا حدودی حل شد ولی هنوز یه جاهایی لنگ میزنم و هنوز از بین نرفته ولی به لطف تمرکز روی زیباییها که استاد تو همه فایلها بهمون تذکر میدن خیلی بهتر شدم یه جاهای دوست دارم بشنوم که خودم اصلاح کنم.

    یه الگویی که پیدا کردم و این چند روز چند بار تکرار شده و حال من در حال اشد عصبانیت کشونده منتظر موندن سر ساعتی که همسرم قول داده میاد و شاید مثلا نیم ساعت دیرتر بیاد به شدت منو عصبانی می‌کنه و چون چند بار دنبال هم تکرار شده دارم دنبال ریشه و باور این مسیله میگردم تا بتونم ریشه یابی کنم و انشالله برطرفش کنم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    سمیه شجری گفته:
    مدت عضویت: 1518 روز

    ممنون از اگاهی های خوبی که استاد در اختیار ما قرار میدین

    1. اگر کسی منو سرکوفت بزنه خیلی بهم میریزم و اغلب از طرف یک نفر این کار انجام میشه

    2. اگر کسی چیزاهایی رو که بلدم بهم گوشزد کنه ناراحت میشم

    3. مریضی عزیزانم منو بدجوری بهم میریزه

    4. ترسی هنگام بازی بچه ها همراهمه که هی مجبورم بخاطر دفع کردن آسیب های احتمالی مکرر و مکرر تذکر بدم و بعد از خودم ناراحت میشم که چرا استرس رو بهشون منتقل می کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    عاطفه صادقی گفته:
    مدت عضویت: 955 روز

    سلام به استاد گرامی و همه ی دوستان این سایت پر از خیر و برکت

    من برای بار اول هست که کامنت میذارم در سایت و میخواستم از همه ی دوستان که تجربیات و احساساتو شرایط زندگی خودشون رو با ما به اشتراک میذارن تشکر کنم

    واقعا خوندن هر کامنت شما عزیزان یه درس بزرگ واسه زندگی هستش

    و اما سوال استاد

    من فکر میکنم بزرگترین اتفاقی که من رو به شدت ناراحت و غمگین میکنه جوری که نمیتونم به زندگی روزمره ی خودم بپردازم حس طرد شدن هستش وقتی از طرف یک شخص خاص طرد میشم احساس پوچی وکم ارزشی بهم دست میده و بشدت ناراحت و افسرده میشم

    این مسئله شدید ترین احساسات منفی رو در من ایجاد میکنه…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    هدیه گفته:
    مدت عضویت: 2082 روز

    سلام به همگی، سلام به استاد عزیز، سلام به مریم بانو عزیززززززز

    خداوندا مرا به مسیر، شرایط و اتفاقاتی هدایت کن که از زندگی لذت بیشتری ببرم، این جمله چند روزه که شروع روز من را داره و من دنبال چیزایی میگردم که بهتر بشم پس الگوهامو باید زیر و رو کنم تا نتیجه دلخواه بیشتری را تجربه کنم.

    الگو از باور میاد که ما در اثر آن فکری که زیاد تکرار شده یک الگوی رفتاری پیدا کردیم درست مثل رانندگی پس حالا وقته تغییره که استاد داره با سرعت فایل میزاره و من باید بجونبم چون حتما ی خبرایی در راه هست ، باید بیشتر رو خودم کار کنم، در پاسخ به سوال استاد میخام بگم که چند سالی هست که دارم یک الگو را میبینم درباره شرایط خانواده ام و کلاهبرداری از پدرم، داستان اینتوریه که اون آقای کلاهبردار هر دفعه یک بازی تکراری واقعا هر دفعه به یک شکل را در دادگاه به را میندازه و زمان میخره و جالب اینه که هر بار وعده میده و هر بار عمل نمیکنه ( خندم گرفت شاید بیش از 500 بار اینکارو کرده) و پدر من هیچ واکنشی نداده و دوباره همون سیکل و هر بار همه اعضا خانواده به پدرمون میگیم که این بازیه و پدرم هم میگه آره میدونم اما باز هم پدرم آن الگو را تکرار میکنه و دیگه ناراحتی اعصاب گرفته ولی راه حل مشخصه با اون آقای کلاهبردار باید رفتار را تغییر داد یعنی الگو را تغییر داد، گاهیی فکر میکنم یعنی ما اینقدر میشه کم هوش باشیم که اون فرد باز هم همان بازی تکراری را با ما میکنه و پدرم باز هم مغلوبه که ریشه یابی این آسیب بزرگ در خانواده ما بماند که چه جریاناتی را به همراه داشته، اما در همین شرایط باید روی عزت نفس و توجه به نکات مثبت تمرکز کنیم و عملا باید از پتانسیل خودمون برای راه حل پیدا کردن در شرایط بحراناستفاده کنیم و اینکه هر کاری دفعه اولش سخته و اگه تو رو نکشه حتما قویترت میکنه . . .

    دارم به این فکر میکنم که خالق زندگی خودم باشم پس الگوهای تکراری رو باید بیشتر پیدا کنم و لازمه اینکار اینه که هر روز به رفتار و افکارم دقت کنم و غافل نشم ، باید صدای نجواهای ذهنم را کم کنم تا متوجه تصمیمات و تنظیماتی که به کارخانه خودم دادم باشم

    استاد میگن عوامل بیرونی اثری ندارن پس همه چی را از درون پیدا کن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    سانیا رهبری گفته:
    مدت عضویت: 3212 روز

    سلام و درود به استاد فوق بخشنده و نابم و همچنین مریم جان عزیز و دوستان همراهم

    چرا نوشتم فوق بخشنده چون شما هر بار در کمال اخلاص، دوره ای رو که آماده میکنید یا آپدیت میکنید ، برای کسانی که اون دوره رو ندارند هم فایل ها و نکات فوق العاده رو بیان میکنید که مثل خود دوره ها ارزشمند و زندگی سازند ….

    اینو به وضوح تو فایل ها و دوره‌هایی که داشتم و دیدم ، میگم!

    استاد با تمام وجودش این فایلها رو آماده می‌کنه و تو دوره ها هیچ فوت کوزه‌گری نیست که تو این فایلها نباشه!!!

    این سلسله فایلها بی نهایت ارزشمندند و برای من بسیار عالی اند. چون وجودمو یه شخمی از ابتدا میزنه تا خودمو بهتر بشناسم…

    خدای بی نهایت من ، من بینهایت خوشحال و راضیم از انجام اینکار ( خودشناسی ) …. برای من مثل یه معدنی میمونه که برم کشف کنم و بسازم از نو …

    تو قسمت مقدمه این فایل نکته ای که برام بلد شد و منو به تعمق واداشت ؛ ««واکنش ما به اتفاقات و شرایط ها هست که جنس اون اتفاقات بیشتر بشه یا کمتر بشه »»

    یعنی من این فتار رو همیشه دارم انجامش میدم ولی خیلی بهش فکر نمی دادم …

    من می‌فهمیدم که نسبت به بهانه گیری ها و عصبانیت ها یا رفتار ناشایست واکنش خاصی نشون نمی‌دم و ذهنم راهکار طلبم دنبال راهکاری برای اون رفتار میگشت تا به حال خوبم برگردم و آرامش داشته باشم ؛ ولی الان که این نکته رو شنیدم انگار برام واضح شد که من دارم ناخودآگاه همینطور رفتار میکنم!! و اگه بعضی شرایط ها هنوز احساساتمو برانگیخته می‌کنه و به اصطلاحی واکنش نشون میدم ؛ همونایی هستند که باید روشون کار کنم!!

    میفهمم وقتایی که واکنش نشون میدم چطور دارم همون شرایط رو بیشترش میکنم .

    با این واکنش نشون دادنم میفهمم که ارتعاشم چیه و چه نوع اتفاقی قراره بیفته که درباره منفی ها تلاش ذهنی میکنم ، بررسی میکنم و به شیوه منطقی براش راهکار پیدا میکنم تا بتونم خنثی کنم و درباره مثبت ها هم اصلا تعجب نمیکنم که این اتفاقه از کجا اومد که اینطور شد ؟!

    درمورد سوال این قسمت که پرسیده بودید ؛ چه شرایطی اتفاقاتی قوی ترین احساسات رو در شما برانگیخته میکند؟ چه احساسات مثبت یا منفی ؟

    1. طردشدگی از جانب همسرم منو دچار واکنش منفی می‌کنه.

    وقتی این موضوع رو بررسی کردم ، به این نتیجه رسیدم که من به این دلیل ترس طرد شدن رو دارم ؛ چونکه همسرم نسبت به مردهایی که دور و برم دیدم خیلی آزاد اندیش تر هست و من با بودن کنارش این آزادی رو دارم که هر نوع باوری که مناسب بدونمش رو داشته باشم ، یه جورایی انگار محدودیتی کنارش ندارم و رهاتر هستم .

    حالا یه چیز جالب تر تو این موضوع این هست که هم من ترس از دست دادنش رو دارم و هم اون ترس اینو با خودش داره ، چون احساس می‌کنه منی که به راحتی باورهایی رو انتخاب می‌کنم و شخصیتمو دارم تغییر میدم، اتفاق هایی می افته که باعث بشه من کنارش نباشم ….

    ولی از ترس من نسبت به خودش خبر نداره و خودم اینو تو وجودم کشف کردم .

    من اومدم با پرسیدن یه سوال : آیا اگر همسرت کنارت نباشه ،تو نمیتونی به زندگیت ادامه بدی ؟!

    این سوال ظاهرش ساده است ولی برای من خیلی چالش برانگیز بود. این سوال اون ترس منو به چالش کشیده تا بتونم دلیلش رو و راهکار رفعش رو هم پیدا کنم .

    حالا سوال تو سوال شد!!!

    من فهمیدم به این دلیل ترس دارم، چونکه همسرم از من حمایت می‌کنه و من به این حمایته نیاز دارم!

    پرسیدم از خودم ؛ حتماً باید چتر حمایتی بالا سرت باشه تا بتونی ادامه زندگی بدی ؟

    چه باوری دارم که اجازه نمیده من تکیه ام روی تواناییهام و قدرت خلقم از طریق قانون باشد ؟

    بیام چه باوری بسازم که تواناییهام و قدرت خلقم رو باور کنم ؟!

    مهمترین دلیل این رفتارم و جواب این سوال ها ، چیزی که داره تو اندازه بزرگ جلوی ذهنم رژه میره ، فقط و فقط عزت نفس است و بس …

    باور عزت نفس قوی و خودباوری به خاطر سرمنشأ خیلی از ضعف هام ، یک باور کلیدی و مهم هست که تو خیلی از ضعف هام سر رشته رو گرفتم رسیدم بهش!!!

    این سوال چندین تا پاسخ دیگه هم داشت برام ولی مهم‌ترینش همین بود و بقیه رو هم که بررسی میکنم باز میرسم به ضعف در همین باور ( یعنی عزت نفس) ….

    به جرأت میتونم بگم دلیل وضعیت مالی نامناسب ، نداشتن سلامتی ، نداشتن ارتباط نزدیک با خدای خودمون و عمل نکردن به هدایت ها و الهاماتمون ، نداشتن رابطه های پر از مهر و محبت ، فقط و فقط عزت نفس هست!!!

    عزت نفسه که باعث میشه بری سراغ علاقه ات

    عزت نفسه که صدای هدایت و الهامات رو بلندتر بشنوی

    عزت نفسه که میگه به الهاماتت عمل کن

    عزت نفسه که باعث میشه خودتو لایق بدونی و پول خلق کنی

    و

    و

    و

    و

    و

    بی نهایت دلایل که فقط باعثش عزت نفس قوی و عالیه که اون نتیجه رو برات رقم می‌زنه!!

    من که رسیدم بهش … به لطف دیدن این فایل و سوال ارزشمند استاد ….

    میرم که بسازمش و بعد بیام ازش بگم که چه ها کردم و چی شد ….

    تو مسیر درک قانون روز به روز به لطف الله بهتر و بهتر بشیم.

    نتایجمون عالی و عالیتر

    و حالمون هم عالی و عالیتر بشه …

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      ندا گفته:
      مدت عضویت: 1557 روز

      سلام دوست خوبم

      چه کامنت فوق العاده ای نوشتی عزیزم. چه سوالات فوق العاده ای رو در خصوص شدیدترین احساساتت از خودت پرسیدی و به چ جواب های ارزشمنذی رسیدی. واقعا تحسینت میکنم عزیزم و ممنونم که با ما به اشتراک گذاشتی چون من کلی مورد نوشته بودم اما واقعا نمیدونستم با این حجم از چیزهایی که در مورد الگوهای تکرار شوندم و احساسات شدیدم که برانگیخته میشن چیکار کنم! تا اینکه کامنت فوق العاده شما رو خوندم که باید دونه به دونه مورد کنکاش و بررسی قرار بدم و با پرسیدن سوالت خوب از خودم در مورد اون موارد به باورهای نادرستم و تجربهایی که داشتم پی ببرم و ریشه یابی کنم. تشکر دوست خوب و نازنینم امیدوارم که نتایج عالی بگیری و بیای با احساس عالی و خوب برای ما از دستاوردهای کار کردن روی عزت نفست و تغییرات مثبتت بنویسی.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: