پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 1 - صفحه 8

1286 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سارا مرادی همت گفته:
    مدت عضویت: 1059 روز

    بنام خدای مهربون

    سلام استاد جونم ،چقدر رنگ سفید بهتون میاد

    استاد چقدر همه چی عالی و بینظیره ِ خداروشکر

    استاد من در مورد سوال فکر کردم منتهی ماهها میشه که احساستم در جهت منفی برانگیخته نشده،

    گفتگوهای ذهنی منفی اومده اما زود کنترل شده و در جهت مثبت جهت دهی شده

    اما میخوام از تجربه های گذشته بنویسم و ایمان دارم با نوشتن تجربه ها ، آگاهی ام عمیق تر میشه

    چه اتفاقاتی بیشترین احساسات رو در من برانگیخته میکرده ؟

    من این سوال و از دخترم هم پرسیدم در مورد خودم گفتم شاید الانم باشه و من متوجه اش نیستم و دخترم گفت وقتی من اتاقم و مرتب نمیکنم بهم میگی اما عصبانی نمیشی و گفت مامان خیلی وقته که عصبانی نشدی و این باعث خوشحالی ام شد و ایمانم به درستی مسیرم بیشتر شد .

    خب برم سراغ گذشته

    1- وقتی کسی بهم بی احترامی میکرد کنترلم و از دست میدادم . حالا این بی احترامی خودش دامنه گسترده یی داشت

    احساس میکردم کسی دوستم نداره یا اینکه من موجود بی ارزشی هستم و اصلا کسی من و نمیبینه

    -کسی بهم امر و نهی میکرد

    – اگه مهمونی بود و من دعوت نمیکردن

    -تو جمع مورد عنایت ویژه نبودم

    -اگه درخواستی داشتم و پاسخ منفی بود

    -با کسی تماس میگرفتم و پاسخ نمیداد و طی یک ساعت خودش تماس نمی گرفت

    -وقتی با کسی حرف میزدم تلفنی و اون طرف در حال خوردنِ چیزی بود که دیگه دیوانه ام میکرد و در 90 ٪ مواقع قطع میکردم

    -وقتی با کسی صحبت میکردم و احساس میکردم با تمام وجودش گوش نمیده

    -وقتی کاری برای کسی میکردم و تشکر نمیکرد

    -وقتی کسی کاری برام میکرد باید 100 برابر جبران میکردم تا احساس آرامش میکردم وگرنه گفتگوی درونی و سرزنش کردنم دیونه ام میکرد

    -گاهی وقت ها از اینکه برای دیگران خیلی انرژی میزاشتم باعث ناراحتی ام میشد

    2- کسی ازم انتقاد میکرد سریع 1000 تا ایراد از طرف میگرفتم حالا یا بهش میگفتم یا تو ذهنم

    3- کسی حرفی میزد باید سریع جواب میدادم و واکنش نشون میدادم اصلا کنترل احساسات یا رفتار نداشتم

    4- از همه توقع داشتم که طبق میل من رفتار کنن و مثل من باشن و اگه کسی مخالف من بود حالم ازش بهم میخورد و تو ذهنم از کوه پرتش میکردم

    کلا من خیلی به توجه کردن و احترام گذاشتن حساس بودم و همیشه ی اتفاقی میافتاد که درگیر این موضوع بودم

    5-همیشه آدم هایی اطرافم بودن که مشکلاتی داشتن که در حد توانم بود تا حل کنم و بشم قهرمان

    چون این باور و داشتم که من زن قوی و مسئولیت پذیری هستم و جهان هم طبق این باور مدام به من مسئولیت بیشتری میداد و همیشه درگیر حل مسائل بقیه بودم و اصلا وقتی برای دیدن خودم برای مسائل خودم نداشتم

    6- همیشه زن‌هایی و جذب میکردم که تنها بودن و از رابطه عاطفی زخمی و ناراحت و جالبه به محض وارد شدن به رابطه با من کات میکردن و من خیلی ناراحت میشدم و میگفتم طرف نمک نشناسه تا تنها بود با من دوست بود حالا که دوست پسر داره من و فراموش کرده

    بابا این قانونِ جهانِ ،من تو فرکانسش بودم

    حتی زمانیکه خودم دوست پسر داشتم تمام دوستام دخترهای مجرد و زن های آسیب دیده بود و من ساعت ها مینشستم از بدبختی هاشون میشنیدم و باهاشون گریه ام میکردم

    اما الان که فرکانسم تغییر کرده هر جایی میرم با خانوم هایی برخورد دارم که رابطه عاشقانه دارن و شاهد رابطه هایی هستم که بینظیرِ

    خدایا شکرت

    7- قبلا هر روز با دخترم دعوا داشتیم سر تمام موضوعات از دوش گرفتن تا غذا خوردن کلا در حالِ جر و بحث بودیم

    8- مدام ی چیزی تو خونه خراب میشد ،هر روز باید خونه رو تمیز میکردم ،اتفاقا یکی دوهفته پیش متوجه شدم مدتهاست من حتی جاروبرقی نکشیدم و خونه به شکل جادویی تمیز و مرتبه و من کلا وقتم خیلی با برکت شده و فقط به کارهای خودم دارم رسیدگی میکنم

    خداروشکر

    به شکل بینظیری آسون شدم برای آسونی ها

    9-قبلا برای همه دلسوزی میکردم و میخواستم همه رو نجات بدم‌ و این باعث احساس بد در من میشد اما الان ایمان دارم که هرکسی در جایگاه درست خودشه و فقط خودش میتونه خودش و نجات بده و به من هیچ ربطی نداره و در مورد دختر خودم هم این نظر و دارم

    10- قبلا برای تصمیمات کوچیک خیلی دچار تردید میشدم ،و جالبه من به راحتی تصمیمات بزرگ و میگیرم اما در مورد مسائل کوچیک مردد هستم و الان خیلی عالی شدم

    چون میدونم تردید باعث هرز انرژی ام میشه

    کلا قبلا آدم عصبانی و زودرنجی بودم و همه با ملاحظه با من رفتار میکردن که نکنه ناراحت بشم یا بهم بربخوره

    اما الان هیچ ربطی به آدم یک سال پیش ندارم

    من ایمان دارم که در مسیر صراط المستقیم هستم و تو مرحله ایی هستم که باید با صبر و ایمان ادامه بدم تا این نتایج بزرگ و بزرگ‌تر بشن و در طی مسیر هم در حال بهبود و حرکتم خداروشکر

    خورشید هر روز داره کارش و تکرار میکنه بدون خسته شدن جون نتایج طبق قانون با تکرار اتفاق میافته و من این موضوع خداروشکر خوب درک کردم که باید هر روز تکرار کنم

    کلا روند حرکت و گسترش جهان بر مبنای تکرار داره رقم میخوره

    و ی مثال از لذت بردن از مسیر

    زمانیکه که خورشید داره غروب میکنه این مسیر غروب کردنِ که غروب خورشید و تماشایی و خیره کننده کرده

    حالا فکر کنیم یهو خورشید غروب میکرد اصلا زیبایی نداشت

    و ی موضوع دیگه که درک کردم تکاملِ

    وقتی خورشید غروب یا طلوع میکنه خیلی آرام هوا روشن میشه و همینطور موقع غروب به آرامی تاریک میشه

    وقتی به طبیعت نگاه میکنم در لحظه لحظه اش قوانین و میبینم و یاد میگیرم

    خدایا شکرت

    واسه همینه خداوند بارها در قرآن گفته نشانه هایی در جهان هست برای کسانی که فکر میکنن

    چون میخواسته فکر کنیم تا قوانین و متوجه بشیم

    خدایا شکرت خدایا عاشقتم

    خدا جونم قطره وجودم و به اقیانوس بیکران وجودت پیوند میزنم

    خدایا به اندازه ی تمام گل های دنیا عاشقانه دوستت دارم

    تنها موضوعی که گاهی احساسم بد میکنه اما سریع کنترل شده خوبش میکنم ، احساس ِ تنهایی ،

    (اینجا به یک باور اشتباه که داشتم اشاره کنم

    چون خدا یکی و تنهاست منم میخوام تنها باشم )

    در حالیکه خداوند در آیه 25 سوره بقره از مشخصات بهشت و مومنان به زوج بودن اونها اشاره داره

    البته آیات دیگه یی هم هست در مورد اینکه هر چه در جهان است زوج هستن و

    اصلا رابطه عاطفی کیفیت زندگی و بالا میبره

    میدونم که به زودی این فرکانس های قدرتمند کننده یی که میفرستم نتایج و تغییر میده و میام و از نتایج جدید براتون با عشق مینویسم

    استاد جونم بینهایت از شما سپاسگزارم که باعشق این فایل های بینظیر و آماده میکنین ، دوستون دارم

    و بینهایت از بچه های عشقولی سایت سپاسگزارم که دست و دلبازانه کامنت مینویسن و ی عالمه ازشون یاد میگیرم و از خوندن کامنت هاشون عشق میکنم

    خداروشکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 51 رای:
    • -
      علیرضا طاهرزاده اصفهانی گفته:
      مدت عضویت: 1723 روز

      سلام سارا خانم مرادی عزیزم.

      خداروشکر بخاطر این کامنت عالی که شما گذاشتید و من هدایت شدم به خواندن این کامنت عالی.

      خداروشکر بخاطر این لحظه و این حد از ایمان و اطمینان شما.

      خیلی خیلی خوشحال شدم، قلبم باز شد. چقدر خدا رو شکر کردم که تک تک این الگوها و این احساسات در شما با اون ایمانی که شما دارید، ایمانی که شما دارید، ایمانی که شما دارید عالی بود، یکی یکی حل شده و الان با صلح با خودتون و دخترتون قرار دارید.

      خداروشکر بینهایت.

      که شما به این مکان رسیدید. خداروشکر. من مطمئنم سارا خانم شما بهترین پارتنر را پیدا می‌کنید و اون فرد به صورت معجزه آسایی وارد زندگیتون میشه. اینو مطمئنم چون من مدتی هست شما را دنبال میکنم و میبینم چقدر عالی پایه های شخصیت خودتون را ساختید…

      این حتما و حتما نتیجه اش میشه لعلکم ترضی بشوید در همه چیز و همه جا.

      خدارو شکر بخدا، حالم خوب شد. حالم خیلی خوب شد.

      امیدوارم الگوهای تکرار شونده شما توی اتفاقات خوب و مثبت در هر زمینه ای هر روز بهتر و زیبا تر بشود.

      ان شاءالله هرکجا هستید در پناه رب العالمین شاد، سالم، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.

      ان شاءالله به تمام اون جاهایی که خواستید برسید.

      ان شاءالله.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        سارا مرادی همت گفته:
        مدت عضویت: 1059 روز

        بنام خدای مهربونم

        سلام به روی ماهِ علیرضای عزیز

        خیلی خیلی لذت بردم و ذوق کردم از کامنت پر از لطف و محبتتون و خیلی سپاسگزارم از دعای زیبایی که برام کردین

        الهی آمین ، ایشالا که به زودی نتیجه خلق زندگی دلخواهم و میبینم و در رابطه یی که خودم صفر تا صد شو خلق کردم قرار میگیرم

        خیلی کامنتتون حس خوبی بهم داد و یک نشانه از طرف خدای مهربون بود که بهم گفت سارا جونم ، در و باز کن من پشت در منتظرتم

        علیرضا جان ایشالا که خودتم به خواسته هات به آسانی و راحتی برسی و لذت ببری از زندگی بهشتی که داری

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  2. -
    ارمغان رضوی گفته:
    مدت عضویت: 1292 روز

    سلام از جنس عشق خدمت اساتید بزرگم استاد عباسمنش بزرگ و مریم جون خوشگل و بینظیرم

    واااای استاد عجب فایلی بود ممنونم ازتون یه دنیا شما بینظیرید شما ماهترینید من عاشقتونممممممم عمیقااا و اینم بگم بازم امروز صبح تو تمرین ستاره قطبی از خدا خواستم که استاد سورپرایزم کنن و فایل جدید بزارن اومدم تو سایت دیدم فایل گذاشتین من کلیییی ذوققققق در رابطه با سوالاتی که استاد پرسیدن سوال اول نمیگم نمیشم ناراحت وقتی کسی ازم انتقاد میکنه اما واقعا خداییییی خیلی خیلی کمتر ناراحت میشم از وقتی که دوره عزت نفس و کلا همه ی دوره ها رو استفاده میکنم سریع به خودم میام و باز میگم ارمغان داری از مدار خارج میشی حواست باشه باز میرم فایل ها رو گوش میکنم و بعد دوباره تو مدار مناسب میام سوال بعدی راجع به دیگران نه راجع به خودم وقتی برخورد نامناسب میشه باهام نمیگم 100٪ ناراحت میشم اما بعد دوره هاتون استاد تا 85٪ این حدودا ناراحتم میکنه اولش از مدار خارج میشم اوورتینکینگ این حرفا اما بعد قانون و آگاهی های شما رو مرور میکنم و یادم میاد بعد آروم میشم باز فایل گوش میکنم تو مدار مناسب میام و اون رفتار نامناسب اون شخص رو واسه خودم مثبت میکنم و همون مثبته برام اتفاق میفته و میشه

    ویا اصلا بی توجهی میکنم به اون رفتار که کلا حذف بشه البته نمیگم با قدرت اینکارو میکنم چون خیلی فکر میکنم تفسیر میکنم برای خودم اما در آخر به قانون و‌اگاهی های شما میرسم و مثبتش میکنم و بعد خیالم راحت میشه ولی تو بحث روابط استاد من ترمز رو پیداکردم برای خودم الگو پیدا کنم که پسری که بازاری هست کار میکنه همشون میخوان ازدواج هم کنن و رابطه عاطفی هم در کنار کارشون داشته باشن و اوکی هستن اصلا با این موضوع چون این حرف رو همش تو روابطی که میخواست برقرارشه میشنیدم از طرفم اغلب موارد بخصوص همین رابطه ی اخیر وحتی پلن فردام اینه برم تو بازار تجریش تهران و پسرایی رو ببینم که رابطه عاطفی دارن و کار هم میکنن و خیلی اوکی هستن اتفاقا با این موضوع و الگو بشن الگویی که بگم ایناهاش دیگه و ذهنم رو ساکت کنم و ترمز رو بیشتر و بیشتر روش کار کنمو بردارم و همینطور یه الگوی دیگه که همش تکرار میشه و آدما و اسماشون فقط عوض می‌شد اما روابط همون جوری تکراری بود همین بحث وابستگی بود و داشتن خلا عاطفی اما الان واقعا نمیگم 100٪چون ما آدمیم حدودا 80٪ اوکی شدم و رو خودم دارم باز کار میکنم با فایل هاتون از تموم دوره هایی که دارم ازتون که حال خوب رو خودم برای خودم به وجود بیارم با تغییر زاویه ی دیدم به موضوعات جوری که به حال بهتر و احساس عالی برسم و همینجور بحث رهایی و گیر ندادن به اینکه حتما باید این رابطه جور بشه و اینقد فکر میکنم الان راجع به من پسره چه فکری میکنه کلی فکر و تفسیر رفتاراش حرکاتشو وچیکار کنم این فرد رو که این همه نشونه ازش میبینم رو بتونم جذب کنم و رابطه مون شروع بشه ولی الان تا 90٪رها کردم و ریلکس و راحت هستم خدارو بی نهایت شکر و دارم همینجور رو خودم مدام بارها بارها فایلاتون گوش میدم و البته اینم بگم با تمرین ستاره قطبی دوره دوازده قدم و یا همون تمرین جدید که تو دوره کشف قوانین زندگی مریم جون بهمون گفتن رو انجام میدم الان عادتم شده دیگه هیچ آرزویی نیست استاد برام برآورده نشه واقعا خدارو بی نهایت شکر حتی سورپرایز عاشقونه میخوام تو تمرین ستاره قطبی وقتی شخص خاصی رو تعیین نمیکنم از همون شخص مدنظر سورپرایز عاشقونه میشم خیلی خیلی برام جالبه این موضوع که همون بحث رهایی هست و یه ترمز دیگه که پیدا کردم که با پسره میخوام حرف بزنم چون پسر پاکیه و نجیبه و اصلا دختربازی نکرده اهل این حرفا نیست و کلا ازدواجیه و کلی نشونه هاشو دیدم که میگم این حرفو خجالت میکشه باهام حرف بزنه یا حتی سلام بگه خودشو در حدم نمبینه درسته که من از اون پسر بالاتر هستم اما خوب مگه مهمه و ربطی مگه داره شاید ترمز همینه که من فکر میکنم بالاترم و من دارم با این فکر این رفتار رو ازش برانگیخته میکنم ازش اما خوب واقعا ازش بالاتر هستم از همه لحاظ ولی اونم پسر خیلی خوب اصیل نجیبه پاکه خیلی چشم پاکه وفاداره بااصالت نه به معنای خاندان و این چرت و پرتا به معنای رابطه ی خوب و قشنگ و عالی پدر و مادرش رو که دیدم میگم چون استاد دوره عشق مودت بهمون جلسه دوم رو اصالت و شرایط خانوادگی که اون پسر داره تاکید کردن که مهم ترین فاکتور برای ازدواج روابط پدر و مادر اون شخص باهم هست که فرد در یک محیط سالم خانوادگی بزرگ و تربیت شده چون اون فرد کپی برابر اصله خونوادشه و من رابطه پدر ومادرشو که دیدم سرشار از صمیمیت صداقت وفاداری پاکی نجابت بود تایید کردمشون اما این ترمزه هست که اون خجالت میکشه باهام حرف بزنه و من اینجوری مثبت کردم برای خودم که احتمالا قصد و هدفشون بالاتر و جدی تر از رابطه هست و قصد و نیتشون خیر و ازدواج و به صورت جدی هست اینجوری میشه نمیخواد من برداشته بدی کنم از حرفاش و همچنین الگو باز نشونه ذهنم مدام میدم که پسرای دانشگاه هم همشون خجالت میکشیدن باهام حرف بزنن اما جور می‌شد و میومدن باهام صحبت میکردن و اون خجالته از بین میرفت و الانم یه چیزی ته دلم میگه درست میشه چون الان من رها هستم همونه ایمانه همونه امیده بهم میگه درست میشه چون من واقعا هدایتی زندگی میکنم

    و در مورد تصمیم گرفتن های بزرگ نه دیگه الان راجع به ازدواج بله تا چندسال پیش واقعا اذیت بودم و میترسیدم و به همه خواستگارام جواب رد میدادم و میپیچیدم به بازی اما الان واقعا میتونم با قدرت هر چه تمام 100٪ اگه اون شخصی که ویژگی هایی که من میخوام رو داشته باشه بیاد و حس خوب از هم داشته باشیم و بگیریم راحت عقد میکنم و بله رو میگم و واقعا مشکلی نداره و این البته بعد دوره عشق و مودت شماست استادااا و همچنین کشف قوانین زندگی بعد این دوره ها این باورا در من ساخته شده که الان با قدرت میتونم تصمیمات بزرگ رو بگیرم و اوکیم خدارو بی نهایت شکر

    عاشقتونمممممم بزرگترین و بینظیرترین استاد دنیاااااا سایتون مستدام باشه برام

    روی ماه شما و مریم جون نازنین رو میبوسم

    در پناه الله یکتا شاد سلامت ثروتمند خوشبخت و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید خداوند یار و یاور و نگهدار همه ی ما باشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  3. -
    نیلا گفته:
    مدت عضویت: 1962 روز

    سلام به استاد عزیزم. استاد عااااااشقتم و خداروشکر میکنم بخاطر وجود شما وجود این سایت و آگاهی های که از طریق شما به ما داد میشه

    استاد من تقریبا دو هفته پیش دوره کشف قوانین رو کاملا به صورت هدایتی خریدم و اصلا به خرید دوره فکر نمیکنم دو هفته پیش بعد از مدتی وارد سایت شدم و دیدم که جلسه اول رو گذاشتین رو سایت و دوره داره بروز میشه. اولش گفتم خرید نکنم چون بع پولی که داشتم نیاز دارم ولی بعد یه صدای از درون بهم گفت بخرش پول اون کارتم جور میشه ولی در عوض میتونی با این دوره خیلی شناخت بهتری نسبت به خودت پیدا کنی.

    استاد عزززززیزم من بزرگترین باگ و چالشی که باهاش مواجه هستم روابط عاطفیم هست که مدتهاس باهاش درگیر هستم و به دنبال جواب میگیرم که چرا من تویی روابط به مشکل برمیخورم. من چندین بار وارد رابطه شدم و روابطم اولش عالی پیش میره در واقعا سه چهار ماه اول میتونم بگم یه رابطه رویایی تجربه میکنم که میگم این دیگه خودش این آدم و این رابطه همون رابطه رویایی که همیشه میخواستم ولی هر بار بعد از سه چهار ماه رفته رفته رابطم از طرف مقابل رو به سردی میره تا جایی که طرف دیگه اصلا نمیخواد ادامه بده و اصلا به شکل بدی رابطه تمام میشه من میمونم یه عالم سوال که همه چی خوب بود چرا پس یه دفعه همه چی خراب شد یعنی احساسات طرف مقایل دروغ بود مگه میشه یکی انقدر خوب باشه بعد یه دفعه اینجوری زیر رو بشه مگه میشه این همه علاقه یه دفعه دود بشه بره رو هوا؟؟؟؟؟؟؟؟؟ چی شد پسسس اون همه عشق و علاقه و شور و اشتیاق؟؟؟؟؟؟؟؟

    و دقیقا الان سه ماه که یه رابطه بی نظیر رو تجربه میکردم فردی که من ازش خوشم امده بود و هیچ وقت فکر نمیکردم بتونم باهاش رابطه ای داشته باشم میگفتم اون تویی یه دنیایی دیگه است من تویی یه دنیایی دیگه ولی به شکل شگفت انگیزی وارد رابطه شدیم وقتی صمیمی ترین دوستم فهمیده که با همون شخص وارد رابطه شدم ازم پرسید که تو خودت رفتی سمتش و چیزی گفتی که باهاش وارد رابطه شدی؟؟؟؟؟؟ ولی خودم میدونستم که من کار خاصی انجام ندادم و فقط دوس داشتم که باهاش تو رابطه باشم میدونستم که این بخاطر قانون جذب و در واقعا من خودم خلقش کرده بودم.

    بریم روی زمانی که شروع کردم به کار کردن روی دوره کشف قوانین استاد یه مدتی بود که اون احساس کنترل ترس نگرانی و استرس امده بود سراغم که نکنه رابطم دوباره خراب بشه نکنه بازم همه چی از هم بپاشه و خیلییی افکار منفی دیگه که دقیقا زمانی که جلسه دوم رو شروع کردم کار کردن اون اتفاق تکرار شونده تو رابطم تکرار شد و یک شب رابطم بهم خرد بعد از پیگیری طرف مقابل بهم گفت که یه مشکلی دارم چند روزی شاید نباشم و دوباره من موندم اون احساس شکست. ترد شدن و دوباره همون سوال ها؟؟؟؟؟؟؟

    چرا؟؟؟؟؟

    چی شد؟؟؟؟؟

    کلی بهم ریختم کنترلم رو از دست دادم عصبی شدم کلی حس های مختلف رو هم زمان داشتم تجربه میکردم.

    احساس خشم. ترس. نگرانی. شکست. احساس این که من چرا انقدر بدشانسم من اصلا طلسم شدم که این جوری همه چی رو از دست بدم.

    کلی شب اووول گگگگریه کردم ولی سعی کردم خودم رو جمع کنم و احساساتم رو کنترل کنم.

    همش پیش خودم میگفتم شاید این بخاطر وابستگی هست که من دارم که روابطم بهم میریزه به خودم گفتم استاد همیشه میگه اگه یه روزی خودش یا خانم شایسته به هر دلیلی بخوان از رابطه بیرون میرن بدون هیچ گونه وابستگی این کارو میکنن و بابت رابطه ای که داشتن از خدا سپاسگذاری میکنن و به زندگیشون ادامه میدن.

    همش اینو تکرار میکردم به خودم میگفتم تو یه رابطه فوق العاده تجربه کردی

    و نشستم برای رابطه فوق العاده ای که داشتم از خدا سپاسگذاری کردم و ازش خواستم که بتونم بهتر اون کدها و ترمز های مخفی که دارم رو بشناسم تا بتونم ر‌و خودم کار کنم.

    جلسه سوم امد رو سایت

    وووووو وووووووای خدای من چه جلسه ای بود

    چه سوال های عالی چه آگاهی های نابی

    استاد جلسه رو گوش کردم و شروع کردم با توضحات خانم شایسته سوال هارو جواب دادم و فهمیدم چقدر تررررمز دارم

    وووووو استاد. استاد عززززیزم سوال 8 جلسه سوم که وقتی جوابش رو داددددم تازه فهمیدم که ترمز مخفی تو ناخودآگاهم دارم که خودم خبر نداشتم.

    من باور منفی اینو دارم که روابط بعد از یه مدت روتین میشه و این روتین شدن باعث سردی بین دوتا آدم میشه اون شور و شوق و هیجان از بین میره بعد یا با سردی به رابطه ادامه میدن طبق عادت یا از هم جدا میشن و این تکرار تو روابط من بخاطر اون لذت و شور شوقی هست که اول رابطه تجربه میکردم و این لذت باعث میشه رابطه من بهم بخوره تا بخوام بازم بگردم به دنبال رابطه رویایی که میخوام و این باعث تکرار این موضوع شده.

    ناگفته نماند که خیلی ترمز های دیگه پیدا کردم که باید برای خودم منطقیشون کنم.

    ولی پیدا کردن این ترمز مخفی منو شگفت زده کرد.

    و فقط میتونم بگم خدایا شکرت که منو هدایت کردی تا این دوره رو بخرم و خودم رو بشناسم.

    خدایا شکرت که من استاد رو دارم که خانم شایسته هست با اون توضیحات قشنگش ‌و اینکه انقدر قشنگ با مثال همه چیز‌ رو برامون توضیح میده تا بهتر درکشون کنیم.

    و الان که این کامنت رو دارم مینویسم احساس آرامش دارم و حتی بغض بخاطر اینکه تونستم این ترمز هارو پیدا کنم.

    خدایا من در مقابل تو تسلیمم تسلیم مطلق

    من خواستم رو بهت گفتم و درخواستش رو بهت دادم و دارم روی خودم کار میکنم تا بهتر بشم.

    در مورد سوال این فایل باید بگم شدید ترین احساسات رو زمانی تجربه میکنم که احساس ترد شدگی دارم احساس بی توجهی و نادیده گرفته شدن بهم میشه و واقعا کنترل احساساتم برام سخت میشه.

    استاد عاششششقتم و سپاسگذارم

    خدایا تنها تورا میپرستم و تنها از تو یاری میجویم.

    تو خودت هدایتم کن و راه درست رو بهم نشون بده.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  4. -
    مرضیه سلیمی گفته:
    مدت عضویت: 2014 روز

    سلام استاد عزیزم سلام خانم شایسته نازنین

    بعد از مدت ها دارم پیام میزارم

    این چند وقته درگیر رسیدن به یکی از خواسته هام بودم که به لطف خدا محقق شد

    استاد وقتی با شما آشنا شدم یک خونه 50 متری نقلی داشتم زیبا بود ولی کوچیک بود محله ای که توش بودم رو دوست نداشتم

    از وقتی از برنامه هاتون استفاده کردم هر روز تو شکرگزاریم از خونه ام می‌نوشتم و شکر گزاری میکردم

    من عاشق اینم که خونه ام پر از نور باشه پنجره های بزرگ شیشه ای صبح با نور خورشید بیدار بشی

    خونه ی کوچیکم فقط صبح ها از پنجره سرویس پله نور عالی می اومد داخل

    من هرصبح که از خواب بیدار میشدم برای این نور زیبای خورشید که پله هامو روشن کرده سپاسگزاری میکردم

    تو دوره قانون آفرینش گفتید تابلو آرزوها درست کنید انجام دادم عکس خونه های زیبا و بزرگ و نما رومی و…چسبوندم اتاق دیوارم رو هر روز می‌دیدم و سپاسگزاری میکردم

    عکس ماشین های دلخواهم رو چسبوندم به یه سال نشد ماشین صفر خریدیم اصلا باورم نمیشه چطور شد ثبت نام کردیم به خدا پولمون جور نبود خدا دستانش رو فرستاد پولش جورشد واریز کردیم

    تو دفترم خصوصیات خونه دلخواهمو می‌نوشتم و سپاسگزاری میکردم از اینکه خونه بزرگتر رو به راحتی خریدم و‌‌‌

    هرکاری که شما گفتید انجام میدادم

    اول سال 1401 تو دفترم نوشتم امسال خونه دلخواهم رو میخرم

    استاد محله مون رو دوست نداشتم رفتار آدم هاشو دوست نداشتم میگفتم استاد گفته. وقتی مدارت تغییر کنه خدا هدایت می‌کنه به جای بهتر پس چرا ما نمی‌توانیم از اینجا بریم چرا هرچی تلاش میکنیم نمی‌توانیم خونمون رو عوض کنیم بعد با خودم میگفتم حتما به اندازه کافی مدارم تغییر نکرده

    سرتون رو درد نیاورم بالاخره خدا هدایت کرد خدا جور کرد خونمون رو عوض کردیم خونه بزرگ و دلخواهمو خریدیم خیلی نشونه ها و معجزه ها تو این مدت از خدای خوبم دیدم که وقت نمیشه ریز به ریز توضیح بدم ولی اینقدر خدا دقیق هست کارهاش هرچی بخوای همون رو بهت میده

    الان خونه ام پر از نور هست

    تا خود غروب آفتاب تو خونه لامپ روشن نمی‌کنیم

    اتاق ها روشن سالن روشن الهی شکرت

    استاد به هر خواسته ای که میرسم خواسته هام بیشتر و بزرگتر میشه بیشتر باور میکنم که میتونم

    الان خواسته ی دیگه ای دارم این خونه که خریدیم دو طبقه هست و ما یه طبقه اش را خریدیم حالا از خدام می‌خوام طبقه پایین رو هم بخریم

    اینجا نوشتم تا باز هم بیام بگم که به این خواسته ام هم رسیدم

    خوب بریم سراغ جواب سوال شما استاد گلم

    استاد من تا حالا خیلی دست به کار شدم کسب و کار راه انداختم ولی همه رو نیمه راه ول کردم دلیلش هم این بود که اولش خوب فروش داشتم ذوق کردم ولی بعد مشتری کم شد منم بی انگیزه شدم نتونستم بفروشم ول کردم

    امسال هم تو اینا کانال زدم محصول عسل و کره بادام زمینی برای فروش گذاشتم دو ماه اول عالی فروش داشتم حتی ارسال به شهرستان هم داشتم که برای اولین بار بود خیلی ذوق کردم که میتونم به شهر های دیگه هم ارسال داشته باشم ولی این ماه دوباره افت داشتم مشتریان خیلی کم بود

    این بی انگیزه میکنه

    ولی اینبار به خودم قول دادم زود جا نزنم ادامه بدم

    استاد هر روز تو کانالم مطلب میزارم فعالیت میکنم

    این یه الگوی تکرار شونده تو زندگی کنه

    جواب سوال بعدی

    استاد من از اینکه کسی بهم تهمت بزنه زور بگه یا به دروغ بهم حرفی رو بچسبونه و از دهن من دروغ به کسی چیزی بگه به شدت بهم میریزم به شدت عصبانی میشم از دروغ گفتن متنفرم از تهمت زدن متنفرم

    استاد عزیزم من از اینکه محصولی رو بفروشم که تولید خودمه از اینکه خدمتی ارزشمند ارایه بدم و بابتش پول دریافت کنم به شدت خوشحال میشم و ذوق میکنم هروقت مشتری بهم پیام میده سفارش میده خیلی سرحال میشم خیلی لذت میبرم

    استاد عزیزم منتظر راهنمایی ارزشمند تون هستم امیدوارم تو فایل بعدی کامنت منو پاسخ بدید

    آخ نمی‌دونید چقدر حالم عالی شد بعد مدتها کامنت نوشتم انشاالله این استارتی بشه که دوباره دست به تایپ بشم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  5. -
    VahdatMohsen گفته:
    مدت عضویت: 1743 روز

    سلام بدون مقدمه میریم سر اصل مطلب چیزی که احساسات شدید مرا برمیگزینه ترس از حرف زدن تو جمع واجتماع اصلا از وارد شدن تو جمع احساس ترس دارم احساس خجالت که اصلا میخوام آب بشم برم توزمین خیلی احساس حقارت دارم اصلا ذهنم قفل میشه خیییلی کم حرفم احساس میکنم کسی بهم اهمیت نمیده کسی برام ارزش قایل نیس ارتباتاطم به صفر رسیده همیشه تنهام هیچ دوست ورفیقی ندارم حتی خوانواده ام بهم اهمیت نمیده سی سال رد کردم هنوز ازدواج نکردم کارو شغل ندارم هیچی پول ندارم وعملگراییم خیلی ضعیفه .دوستون دارم .با تمام عشقم.خدا پشت وپناهتان.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    sara گفته:
    مدت عضویت: 1851 روز

    موقع تصمیمات بزرگ خیلییییییییییییییییبیبییی اور فکرم … بخصوص مالی

    اونقدر فکر میکنم که دیوونه میشم و اخرش به این نتیجه میرسم اصلا تصمیم نگیرم !!!!!

    طوریکه میگم ایکاش ده بار بدنیا میومدم و همه تصمیمات و تجربه میکرد و از بینش بهترین و انتخاب میکردم (پاشنه اشیل کمالگرایی)

    مورد مقایسه یا قضاوت خونواده و فامیل از لحاظ مالی قرار بگیرم عصبی میشم خیلی خیلی خیلی انفجار عصبانیت( اهمیت داشتن نظر خانواده در مورد مسائل مالیم)

    عصبانییت ، ناامیدی خیلی خیلی خیلی خیلی زیاد با الگوی تکراری عدم رشد هر پیجی که میزنم یا هر صفحه سایت یا هر چیزی که به امید رشدش شروع میکنم یه شروع باانرژی و در ادامه عدم نتیجه

    این موضوع اخیرا شدید ترین احساس و در من برانگیخته و عزت نفس ساخته ام رو هم داره می بلعه …

    عدم نتیجه از ثروت یک و هر دوره اموزشی دیگه و تکرار این چرخه باوجود انجام تمرین و نوشتن و گوش دادن و این عدم نتیجه احساسم رو برانگیخته میکنه شدیداااا

    خود عدم نتیجه از هر تلاش و کار فیزیکی و باورسازی بیشترین احساس و این روزها در من برانگیخته

    مقایسه روند تردمیل خودم با روند رشد راحت و صعودی دیگران (مالی) ک میگم اخه لعنتی چرا واسه من نمیشه و از طرفی عدم پذیرش این نشدن و مقاومت واسه شدن و هربار دوباره نشدن و نشدن و ناامیدی دوباره انگیزه امیدواری حرکت دوباره نشدن و خسته از این چرخه و تلاش های زیاد واسه پیدا کردن ترمز مالی و باز هم اتفاق خاصی نیوفتادن رشد مورچه ای بی حاصل

    هر بار که یه تصمیم مالی میگیرم فردا دوباره شک میکنم و تردید سراغم میاد

    هر کاری ک علاقه داشته باشم بعد یه مدت عدم رشد مالی ، منو سرد میکنه نسبت به هر موضوع مورد علاقه ..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  7. -
    نرگس حلوایی زاده گفته:
    مدت عضویت: 906 روز

    سلام و هزاران درود به استاد عزیزم که هرروز جوانتر و شادابتر از روز قبل میشه با تکیه به قانون

    و سلام خدمت همکاران استاد و تمام دوستان هم فرکانسم

    بچگی یه لطیفه ای رو تکرار میکردیم این بود که یه شخصی میره پیش دکتر و میگه من انگشتم رو هر نقطه ای از بدنم بزارم درد میکنه میزارم رو سرم درد میکنه میزارم رو پام درد میکنه خلاصه همه جای بدنم درد داره دکتر هم ازش اسکن کامل میگیره میفهمه انگشتش شکسته:)))))))

    الان که فکر میکنم میفهمم که اصل واقعیت بوده این جوک (بیرون ز تو نیست هرچه در عالم هست / از خود بطلب هرآنچه خواهی که تویی)

    بارها و بارها شده برای خودم یا اطرافیان دیدم اتفاق های تکرار شونده رو و همیشه فکر میکردم چرا بعضی ها انقدر کم شانسند

    چرا بعضی از آدما انقدر اتفاق های قشنگ رو تجربه میکنن و بعضی ها مرتب گرفتار چکنم چکنم ها؟

    یعنی خدا میخاد که بعضی ها خوش باشن و بعضی ناخوش؟

    اینکه از عدالت خدا بدوره، پس چرا میگن خدا عادله

    یا اینکه هی تو دهن مردم میچرخه :هرکه در این دهر مقرب تر است…….

    چقدر این سوالات و هزاران سوال مثل این تو ذهن من میچرخید که جوابی براشون نداشتم و آخرش دلگیر میشدم از خدا و عدالتش

    غافل از اینکه اشکال کار جایی دیگست .عیب از انگشته نه از کل بدن. عیب از فکرمه از احساسمه از گفتگوهای ذهنی و باورهامه نه از خدا نه از مردم نه از اطرافیان و دوست و فامیل و زمین و آسمون و سیاست ها و دولت ها

    عیب کار منم

    من

    و خدارو شاهد میگیرم که فقط در این جا و این سایت به وضوح به این باور رسیدم

    خوشحالم چون دیوار قطور سیمانی افکار و باورم داره میلرزه هنوز جا داره تا ترک برداره و فرو بریزه ولی باز همینکه فهمیدم ایراد کار کجاست خودش کلی ارزش داره مثل دکتر که فهمید ایراد از شکستگی انگشته، ؛)))))

    مثل چرخی که یکی از چرخ دندهاش شکسته و هربار که میچرخه و به اون چرخ دنده میرسه میلنگه و انگاری توی یک گودال عمیق میوفته و این سیکل معیوب علاجی نداره جز تعویض و تغییر

    دوره ی کشف قوانین بدون شک بهترین راهکار ها رو برای این سیکل های معیوب و تکرار شونده ارائه میده من درحال گذروندن دوره دوازده قدم هستم و بدون شک این آموزش را ادامه میدم چون دوست دارم توی تمام جنبه های زندگی پیشرفت کنم و حتما دوره کشف قوانین رو در برنامه ریزی های اینده با کمال میل انتخاب میکنم مهم نیست چقدر برای این آموزش ها هزینه میکنیم

    آرامش و شادی که در زندگی با عمل کردن و استمرار این آموخته ها بدست میاریم قطعا ارزشش با هیچ بهایی قابل مقایسه نیست

    براتون آرامش عمیق و شادی وصف ناشدنی و خوشبختی در لحظه لحظه ی زندگی را آرزومندم و البته پول فراااااوااااااااان$$$$$$$:)))))

    خدا نگهدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  8. -
    محدثه پیرنیا گفته:
    مدت عضویت: 953 روز

    سلام خدمت استاد گرامی و خانوم شایسته عزیز*

    اخرین باری که احساس شدید عصبانیت و خشم و خود خوری رو تجربه کردم بخاطر این بود که احساس میکردم دیگران با خونسردی تمام انتخابات و تصمیمات خودشون رو به من تحمیل میکردن . تا اینکه فهمیدم مشکل از جای دیگه ای داره میچرخه ….اونم بخاطر این بود که من نمیخواستم کسی رو ناراحت کنم و در واقع خودم بودم که فک میکردم با تصمیم من ممکنه دعوا بشه یا اینکه اگه یکی از من تقلید کنه ممکنه زندگیش از هم بپاشه کلا هر اتفاقی برای هر کس میفتاد انگار من مسببش بودم .. الان فهمیدم که بخاطر اینه که از بچگی خیلی میدیدم به بقیه میگفتن تقصیر تو . یعنی من میشنیدم اتفاقات منفی که افتاده مقصرش فردی از بیرون بوده نه خود طرف و یجورایی این موضوع اینجوری به من برگشته که من محتاطانه هر تصمیمی رو بگیرم یا اصلا هیچ تصمیمی نگیرم تا مبادا تقصیری به گردن من بیفته و ملامت بشم .بخاطر همین مجبور به انجام کارهایی میشدم که دوست نداشتم و باعث اذیت من میشد. و الان با توجه به اگاهی ها متوجه شدم با کار کردن روی عزت نفسم میتونم این مشکل رو براحتی حل کنم ممنونم استاد.

    یا اینکه در موارد مالی الگویی که برام تکرار میشه اینه که مثلا یه جایی سرمایه گذاری کردم ولی بعد از یه مدت طولانی اون نتیجه ای که دلم میخواد و نمیده یا وقتی سرمایه رو برمیدارم درسته ضرر نکردم ولی درست فردای همون روز سرمایه خیلی بیشتر سود میکنه انگار که بد موقع کشیدم بیرون و من یه سود متوسط میبرم … الان که نوشتم فهمیدم ممکنه بخاطر این باشه که من یه پدر کارمند داشتم و درامد کاملا متوسطی داشته و به اصطلاح خودش این برای من بسه…همیشه از پول زیاد میترسید و این شده بود باورش که باد اورده رو باد میبره و از این حرفا و اصلا اعتقادی به سرمایه گذاری نداشت .طوریکه من الان با اینکه تو زمینه های مختلف سرمایه گذاری میکنم که اطلاعات کافی و علمش رو دارم همیشه سرمایه ام رو مدار متوسط مونده یعنی اون سود درست حسابی که راضی کننده باشه نبوده. که این هم به قدرت تصمیم گیریم برمیگرده و هم اون باورهای اشتباه که فک میکنی سرمایه باید خواب طولانی داشته باشه . در صورتی که ما اینجاییم که در لحظه خلق کنیم اون چیزی که میخوایم رو . پیوسته اماده ی دریافت راهنمایی های خدایم هستم برای برداشتن این ترمز ها …

    ممنون و سپاسگزارم از استاد و خانوم شایسته عزیز که این بستر رو فراهم کردن برای آگاهی بیشتر ما .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    آوا علیئی گفته:
    مدت عضویت: 793 روز

    به نام خدای بی انتهایم که همیشه بی نهایت دلیل برای یاداوری کردن وجود و عظمتش پیدا میکنم.

    سلام استاد ارزشمندم و دوستان هم فرکانسی و اگاهم

    استاد اول از همه که خیلی دوست دارم از شما بابت زحمات بییی اندازه زیادی که برای مردمی که ما باشیم انجام دادید و میدید سپاسگزاری کنم که اگاهی های شما و خانم شایسته عزیز خودش یه نوع سبک زندگی درست یا همون راه راستیه که همیشه میخواستیم بهش هدایت بشیم

    خداروشکر میکنم که به شکلی عجیب اما در زمان و مکان مناسب به سمت این اگاهی ها هدایت شدم و بازهم ممنونم بخاطر اینکه با وجودتون یه دنیا حس خوب و اگاهی و زیبایی رو به ما هدیه میدید

    خب قبل از اینکه به سوال جواب بدم دوست دارم یه سری چیز هایی که موقع گوش دادن فایل یادم اومد رو بگم

    تقریبا توی دقیقه 7:45 بود که گفتید فکر کنید ببینید چه الگو های تکرار شونده ای توی زندگیتون هست؟

    به شخصه اگر الان رو بخوام بگم از اونجایی که خیلی درگیر درس و مدرسه هستم یه الگویی که خیلیی وقته یا شاید بتونم بگم از اول سال تحصیلی داره برام تکرار میشه اینه که نمره های خیلی بالایی میگیرم,اما نمره کامل نمیگیرم

    که حتی همین امروز که کارنامه خرداد ماهمو گرفتم معدل کل شده بود 19.95!!

    یعنی رتبه دوم شده بودم اما 5 صدم کم اورده بودم!!و این مورد خیلی تکرار شده که یه سری هم برای درس ریاضی نمرم شده بود 19.75 که 25 صدم کم اورده بودم اما 20 نگرفته بودم..که سر همین هم احساساتم خیلی وقت ها به هم میریزه و احساس خنگ بودن و کوچیک تر از بقیه بودن بهم دست میده(تو مباحث تیزهوشانی بیشتر)

    یه مورد دیگه هم اینکه و روابطم تعادل ندارم با اینحالی که با همه خیلی ارتباط صمیمی و خوبی برقرار میکنم.

    یادمه اول سال تحصیلی که بود از اونجایی که مدرسه یه سری کلاس های درسی بوی تابستون گذاشته بود من اون دوران توی `کلاس دو` پایه خودم بودم و بعد وقتی سال تحصیلی شروع شد دیدم مدرسه منو گذاشته توی `کلاس یک`

    و یکی از بچه ها اومد ازم پرسید که چرا هر جا که میری,چه تو این کلاس چه تو اون کلاس با همه بچه ها میتونی انقد صمیمی بشی؟چیکار میکنی مگه؟و بماند که چقد گریه کرد و گفت که اره من دوستی های سخت به دست میان و اسون از دست میرن و این روند همیشه برای من ثابته و انگار طلسم شدم و…(که اینجا هم موجه میشیم که اون فرد هم یه سری باور های مخرب در این مورد داشته)

    و با اینحال که خیلی خوب با همه ارتباط میگیرم و خداروشکر میکنم به خاطر این توانایی ای که درونم وجود داره اما هیچوقت دوستی هام پایدار نیست.

    نمیدونم باورتون میشه یا نه اما من و هر کدوم از کلاس های پایه خودم که بودم با تک تک بچه ها صمیمی شدم و تقریبا با 36 نفر دوست بودم اما الان که اخر ساله و مدارس تموم شده با هیچکدومشون دیگه ارتباطی ندارم

    همشونم به یه نحوی این اتفاق افتاد,یکی که در اومد گفت من با یکی از دوستام درباره تو حرف زدم اون بهم گفته تو ادم درستی نیستی منم همینجور مات و مبهوت نگاهش کردم..بعضیا خودشون رفتن کنار..بعضیا من خودمو کشیدم کنار و رابطه رو محدود کردم..بعضیا یه دوست جدید پیدا کردن رفتن با اون..و اتفاقات بسیار زیادی افتاد که هر رابطه دوستانه ای که داشتم به نحوی از بین رفت.

    من در کل پاشنه آشیلم توی بحث عزت نفس و روابطه که تو این چند وقته خداوند انقدر قشنگ هدایتم کرد به یه سری اتفاقات که کاملا متوجه این موضوع شدم..و رابطم با خانوادم هم با اینحالی که رابطه بسیار نزدیک و خوبی داریم اما خودم متوجه میشم که ارتباطمون هر چند وقت یک بار بالا و پایین میشه که در اصل به خاطر اینه که من هی بالا و پایین میشم..

    یا توی مباحث معنوی این باور رو متاسفانه دارم که بعد هر حال خوبی ای که با کار کردن روی خودم به وجود اومد باید بعدش یه اتفاق بدی بیوفته یا یه مشکلی پیش بیاد که دوباره بعد حل کردن اون حالم خوب بشه مثلا..

    و خب این موضوع هم مثل یه یویو توی زندگیم برام مسئله شده..

    حالا درباره سوالی که پرسیدید چه شرایط و اتفاقاتی در زندگی شما، شدیدترین احساسات را در شما برانگیخته می کند؟

    به شخصه اگه 5 ماه پیش میخواستم به این سوال جواب بدم میگفتم همون موضوع بی توجهی دیدن,ترد شدن,رها شدن میتونه منو تو بدترین وضعیت و حال روحی فرو ببره و…

    اما الان با کار کردن رو خودم فردی شدم که دیگه یک صدم اون موقع هم نظر و کار و رفتار های مردم برام اهمیتی نداره و هر روز یه سری اهنگ های کوتاهی که درباره اعتماد به نفسه رو چندین و چند بار با صدای بلند برای خودم میخونم و باهاشون میرقصم

    از توانایی هایی که دارم لذت میبرم و خداروشکر میکنم بابتشون..رابطم با خدا انقدر بهتر شده که فهمیدم من قبل این اصلا نمیدونستم خدا کیه و چیه و اصل و اساس خدای عظیم من به چه صورته..تازه فهمیدم همدم و همیار اصلی من کیه..

    دیگه سر یه رفتار کوچیک افراد اطرافم یه تایم طولانی اورثینگ و خودخوری نمیکنم تا حدی که به بی حسی مطلق و یه غم تموم نشدنی برسم

    انگاری که تازه دارم نفس میکشم هر چند که الان هم عزت نفسم به شدت پایینه و به وضوح متوجهش شدم.اما همین اعتماد به نفسی الان پیدا کردم بیشترش هم بخاطر اگاهی هاییه که از شما یاد گرفتم چون فهمیدم که در اصل واقعا زندگی فقط رو محور خودمون میچرخه و این زندگی ای که مثل یه پکیج کامل برای زنده بودن و درس اموختنه رو خدا بهمون هدیه داده و تک تک چیز هاش از کوچیک ترین تا بزرگ ترین جزئیاتش برمیگرده به خودمون..حالا میخواد افکار باشه,میخواد طرز لباس پوشیدن و رفتار کردن باشه,میخواد سلایق باشه,میخواد کانون توجه و اراده باشه,میخواد باور ها و عقاید و محل زندگی و اتفاقات و روابط و موضوعات سلامتی و جسمی و…. هر چیز دیگه ای باشه..تمامش رو فقط ما میتونیم کنترل کنیم و به نظرم کنترل کردن تک تک وجه های زندگیمون یه وظیفس بیشتر..یعنی کسانی که این کار رو انجام نمیدن بیشتر دارن از زیر وظیفشون شونه خالی میکنن…(البته شاید من خودم به طور کامل به درک این موضوع نرسیده باشم و یه قسمتیش هم تو حرف زدن باشه,چون خودم هنوز فردی نیستم که تک تک وجه های زندگیم رو در دست داشه باشم اما درک کلی ای که بهش رسیدم این مورده..و سپاسگزارم از استاد عزیزم که انقدر اگاهی هاشون کمک کننده بود برای اینکه بتونم به این درک برسم)

    و اگر بخوام یه مورد دیگه رو بگم یکم بحثش گسترده تره بخاطر اینکه من تقریبا تمام خاله هام و دختر خاله هام و همچنین مادرم با شما استاد عزیز اشنا هستن اما دریق از تغییری کوچک توی کانون توجه یا زندگیشون…و من بسیار دارم روی خودم کار میکنم که به هیچ وجه حق دخالت توی این موضوع رو ندارم و خدا کمک کننده هر کسیه که خواهان تغییر باشه و همون خدایی که داره انقدر قشنگ من رو هدایت میکنه اون ها رو هم به همین قشنگی هدایت میکنه اگه بخوان..اما برای خانواده خودم و مادر و پدرم که یه سری تغییراتی مثل همین کانون توجه رو در خودشون ایجاد نمیکنن از اونجایی که به شدت به هم نزدیکیم و رابطه ای پر از عشق و محبت داریم من خیلی کار سختیه برام که تمرکز نکنم رو این موضوع

    و این مورد باعث میشه که خیلی وقتا بترسم که اگه من فرکانسم بره بالاتر و از خانوادم جدا بشم؟..

    این موضوع واقعا منو به هم میریزه که البته نسبتا به اول راه که شروع به کار کردن روی خودم کردم خیلی بهتر شدم و خیلی وقته که به خودم حق اینو ندادم که بخوام به هیچکدوم از اطرافیانم بگم که باید فلان کار رو انجام بدی یا ندی یا…

    اما ته دلم خیلی وقتا یه غمی میشینه و حالمو واقعا بد میکنه..که شاید به خاطر این باور باشه که فکر میکنم میتونم زندگی بقیه رو تغییر بدم یا باور وابستگی و یا این باور که من نمیتونم به تنهایی یا بدون افراد دیگه ای مثل خانوادم حالم خوب باشه که این هم از کمبود عزت نفس میاد..

    یا اینکه اگه یه شب مادر یا پدرم خونه نباشن شب اصلا خواب راحتی ندارم و صبحش به دلیل استرس وتپش قلبی که دارم از خواب بلند میشم..که باز هم خیلی سعی کردم تو اون مواقع احساس بد و منفی ای بروز ندم و خودمو کنترل کردم اما ته دلم اون احساس ترس و اضطرابه هست…

    و از اونجایی که قبلا فردی بودم که به شدت توجه طلب بودم و ترس از رها شدن و ترد شدن داشتم خیلی خیلی اتفاقات نا جالب و به شد حال بد کن برام رخ میداد و چون خیلی هم به این موضوع بها میدادم و توجه میکردم همش بیشتر تکرار و تکرار و تکرار میشد

    الان با خیلی از خاطرات قبلا کنار اومدم و پذیرفتم که خودم خالق شرایط بودم و اصلا هم مهم نیس چون فرکانس های قبلا من,زندگی من رو نمیسازن و فرکانس های الان من اتفاقات اینده رو به وجود میارن و این مهمه که من خواهان تغییر بودم و تغییر کردم

    اما هنوز هم یه سری خاطرات و اتفاقات هست که انقدر حس تحقیر بهم میدن که نمیتونم پذیراشون باشم و یه حال بدی خیلی شدیدی رو احساس میکنم که البته به مرور دارم اون حس بد رو کمتر میکنم..

    خلاصه که محدودیت ذهنی های زیادی حتی برای منی که سنم بسیار کمه وجود داره که خلع های عمیقی رو توی درونم به وجود اورده..و خیلی دوست دارم این موضوع رو اول به خودم بگم تا مبادا یادم نره و بعد هم به دوستان اگاهی که تلاش برای پیشرفت میکنن بگم..

    که این محدودیت هایی که ما پیدا میکنیم توی وجودمون هر چقدر هم که زیاد و عمیق باشن باز جای شکر داره چون بهتر از اینه که تا اخر عمر با همون عیب ها زندگی کنیم

    چون خصوصیات خوب رو که میشه با کار کردن روشون ارتقا داد اما تغییر دادن نقاط ضعف و ایراد ها و محدودیت هایی که توی درونمون وجود داره اون چیزیه که باعث پیشرفت و به وجود اوردن شرایط دلخواهمون میشه!

    یه کتابی هست به نام `بی حد و مرز`

    که درباره استفاده کامل از ذهن و توانایی حفظ کردن و به خاطر سپردن و تند خوانی و… توضیحات خیلی عالی ای داده.

    و نویسنده توی قسمت های اول کتاب اشاره کرده بود که اگر هیچ فرد شروری وجود نداشت و اون فرد شرور قدرتمند نبود هیچ ابر قهرمانی هم پیدا نمیشد و تلاش صدردصد خودشو نمیکرد که بتونه اون فرد رو شکست بده

    اینجا هم قضیه باور های محدود کننده دقیقا مثل همونه که اگه این باور ها و مشکلات نبودن ما هیچ دقدقه و تلاشی برای زنده موندن و بهتر زندگی کردن و اصلا ادامه دادن به زندگی نداشتیم!

    به همین دلیله که اینجور مشکلات یا همون تضاد ها هیچوقت مانع نیست اگر که ما اونا رو به عنوان یه مانع نبینیم و ازشون سکوی پرواز برای خودمون درس کنیم:)

    امیدوارم هر کجا و در هر حالتی که هستید ذهن و قلبتون اروم و هماهنگ باشن و حمایت بی قید و شرط خداوند شامل حالتون باشه:)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  10. -
    سجاد قربانی گفته:
    مدت عضویت: 2812 روز

    به نام خدا

    سلام خدمت دوستان و استاد عباسمنش و خانم شایسته .من چند ثانیه اول فایل رو دیدم که دوست داشتم براتون کامنت کنم و بعد ادامه بدم .اول بگم که چقدر استاد زیباتر شدید و به خاطر همین خواستم کامنت بنویسم و موضوع بعدی ی ترمزی من پیدا کردم در مورد اعتماد به نفس که کلییییییی منو جلو انداخت که من همیشه با زجر سعی میکردم اعتماد بنفسم رو بالا نگه دارم ولی ی احساس ضعف همیشه تو وجودم بود و اگر روش کار نکنم هم بر میگرده اونم نگران واکنش دیگران بودنه که من همش نگران بودم که دیگران الان چه واکنشی به این حرف من ،رفتار من و نظر من و …. میدن و این باعث میشد که همیشه تمرکزم روی دیگران باشه اما الان که سعی میکنم این مشکلو حل کنم و نگران واکنش دیگران نباشم و هرچی قلبم میگه رو انجام بدم تو حرف زدنم و….خیلی بهتر شدم دیروز داشتم با ی دختر خانم صحبت میکردم یهو به خودم اومدم و گفتم واقعا این منم که دارم آنقدر خوب صحبت میکنم (البته نسبت به قبلم)و به خاطر این ترمز بود که قبلا کلی مشکل داشتم تو حرف زدن البته الان هم دارم تلاش میکنم که بهتر بشه ها وگرنه هنوز صوتی میدم و کاملا هدایتی خدا این ضعفمو بهم نشون داد و وقتی بهم نشون داد که ازش خواستم ممنون که کامنت من رو خوندید.خداجونم شکرت.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: