پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 2 - صفحه 29

877 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    Afsontorbati گفته:
    مدت عضویت: 2126 روز

    سلام دوستان

    بازم یه سری الگوها یادم اومد گفتم بهتره برای تمرین هم شده بنویسم یعنی باورهارو وقتی شناسایی میکنی خودش یه قدم بزرگه و وقتی مینویسی انگاری داری سیمانهای چسبیده رو با یه چیزی میتراشی کلی احساس سبکی به ادم دست میده دیگه وای بروزی که بخای کلا از بین ببری شون دیگه غوغا بپا میشه

    یکی دیگه از الگوهای تکرار شونده ی من گوش بودنمه یعنی همش یه وظیفه میدونم که به دردودل کردنا به ریز به ریز اتفاقاتی که در زندگی بقیه میوفته انگار من محکومم به گوش کردنشون وای بعضی وقتا دود از سرم بلند میشه دیوانه میشم بس که انرژی منفی از این طریق بهم میدن من هم تقصیر و میندازم گردن اونا میگم اونا من و ول نمیکنن اونا خسته م کردن من چیکار کنم و ازین حرفا با اینکه چندساله که دارم رو قوانین کار میکنم باز هم یادم میره که تقصیر خودمه که این اتفاقها می افته وقتی گوش به درد و دل میدی اونها تورو به اندازه ی خودشون میکشن پایین یعنی هرچقدر تلاش کنی باز هم تو میشی هم فرکانس اون ادم پر از مشکل و درد باورتون میشه شما اگه چندسال روی خودتون کار کنید و بشید 80 وقتی یه مدت به دردهای یه ادمی که 10یا 15 ست گوش میدید دقیقا شما رو هم اندازه خودشون میکشن پایین

    چون باورهایی که ما در طولانی مدت برای خودمون ساختیم اگه دوباره بخایم متوقفش کنیم و ورودی منفی بهش بدیم برمیگردیم به قبل میشیم همون ادم دلسوز احساساتی که هیچکاری از دستش بر نمیاد

    امیدوارم خداوند ما رو به روشنایی هدایتمون کنه بشدت احساس خلع میکنم دوست دارم نور خدا وجودم رو روشن کنه دوست دارم با الهامات و هدایت خداوند ارام و شاد باشم دوست دارم فقط یجوری واسم رقم بخوره روزهام که فقط ورودی مثبت داشته باشم دیگه واقعا خسته ام درمونده ی درمونده بعد این همه کار کردن روی باورام دوباره درموندم خدای بسیار بخشنده هدایتم کن به سمت خوبی ها شکر و سپاس

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    لیلا شمس گفته:
    مدت عضویت: 1365 روز

    سلام به استاد عزیز و تمامی دوستان همراه و هم مدار

    الگوهای تکرار شونده من در زمینه مالی با توجه به ذهنیت کارمندیم ( ذهن فقیر) این هست که همیشه تصور من اینه که من فقط از طریق گرفتن وام میتونم خونه ماشین و… بخرم واین الگو هر سری داره برام تکرار میشه( با توجه به اینکه یک سال هست که دوره ثروت 1 گرفتم واستاد تو جلسه 14 تاکید دارن که دنبال قسط قرض و وام نرید هنوز نتونستم این الگو رو از بین ببرم)و خیلی نیاز هست روی باورها کار کنم.

    تو روابط هم ذهنیت اشتباهی که دارم اینه که هر کی وارد ارتباط بامن میشه بخاطر شرایط مالی ام هست وهمیشه آدمهایی رو جذب میکنم که از نظر مالی در سطح پایینی قرار دارد و ادمهایی ضعیفی هستن ( البته این مسئله به احساس لیاقت پایین خودم هم ارتباط داره ) یا در ارتباط با جنس مخالف آدمهایی سراغم میان که فقط به منافع خودشون اهمیت میدن.

    از طرفی با توجه به اینکه در زندگی مشترک قبلی از طرف همسرم خیانت دیدم ( این مسئله رو خودم بخاطر نگرانی وترسهایی که از بوجود اومدنش داشتم جذب کردم و مسئولیت کاملش خودم می پذیرم ) در اطرافیان از این موارد رو بیشتر می بینم که اون هم برمیگرده به خودم که توجه ام روی این مسئله گذاشته ام.

    به قول استادکانون توجهتو رو ی هر چیزی بزاری از اصل واساس همونو جذب میکنی واینو من به عینه تو زندگیم دیدم ولمس کردم.

    کلا اینو بگم تو روابطم از هر جنس آدمی که خوشم نمیاد سر راهم قرار میگیرن و ناخوداگاه وناخواسته جذب میکنم که میشه همون الگوهای تکرار شونده زندگی ام.

    از استاد عباسمنش بخاطر این فایل ارزشمند که چشم منو باز تر کرد سپاسگزارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    سحر احمدی گفته:
    مدت عضویت: 2571 روز

    سلام خدمت استاد گرامی و همه دوستان

    بابت این فایل از شما خیلی ممنونم

    الگو تکرار شونده من در روابط

    1-من خیلی دنبال تایید دیگران هستم البته چند وقتی است دارم سعی میکنم حرف مردم و کارهای مردم برام مهم نباشد.بهتر شدم اما من کلا توقعم از خودم زیاد است.حدود یکسال دارم روی این موضوع کار میکنم. نسبت به قبل کمتر به حرف مردم اهمیت میدم اما هنوز خیلی خیلی جای کار دارم.

    2-کمال گرا هستم. الان میدونم این مشکل دارم و روش کار میکنم نسبت به قبل خیلی بهتر شدم اما باید حالا حالا ادامه بدم.

    3-بزرگترین پاشنه آشیل . به اعضای خانواده و نیازهای آنان بیشتر از خودم اهمیت میدم. از خودم برای دیگران می گذشتم. اوایل فکر میکردم از روی عشق است اما کمی که دقت کردم متوجه شدم من از انها توقع دارم جبران کنند و وقتی جبران نمیکنند شاکی و ناراحت میشوم. چند روز به شدت تمرکزی روی این ایراد کار میکنم. مدتها است میدونم که این ایراد دارم اما از کار کردن روی ان به بهانه مختلف فرار میکردم.

    4-من رفتار بد و غلط دیگران را خیلی تحمل میکنم. براحتی آدمها را کنار نمیگذارم. اینم بخاطر وابسته بودنم است.روی این موضوع هم کار میکنم از قبل بهتر شدم ولی خیلی باید روش کار کنم.

    5-مهمترین پاشنه آشیل من .عزت نفس. است. خیلی دلم میخاد بتونم تمرین آگهی بازرگانی انجام بدم. یک بار برای یک دوست انجام دادم که بمن گفت چقد از خودت تعریف میکنی. همین باعث شد انجام این تمرین برام خیلی سخت بشود. از الان برای خودم یک تایم 10روزه میذارم که این تمرین انجام بدم. من باید عمل کنم و نگران حرف مردم نباشم و گرنه بزرگ نمیشم. این مهمترین قانون است. انشالله ده روز دیگه بیام همین جا بنویسم آگهی بازرگانی انجام دادم. مهم نیست دیگران چی میگویند و چه اتفاقی میفتد من میخام عزت نفس و احساس لیاقتم بهتر شود. پس هر اتفاقی بیفتد انجام میدم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    مجید عزیزی پیردوستی گفته:
    مدت عضویت: 1490 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام استاد عزیزم و مریم بانوی شایسته

    سلام به هم خانواده ی بهشتیم

    بچه تر از الان که بودم با دوستام شب‌های زیادی را میگذروندیم و تا صبح همه کار می‌کردیم بیشتر مواقع کارهای خونه را من انجام میدادم مثلا غذا درست میکردم و ظرفها را بیش از 80 درصد مواقع میشستم و هر کجا که میرفتم این الگو تکرار میشد

    خودمم بدم نمیومد که همشون بگن مجید اشپزیش خوبه و همیشه پیش خودم فکر میکردم که من کارهارا خوب انجام میدم و خیلی زرنگم تا به الان به این صورت فکر نکرده بودم

    خدارا شکر که این فایلهای ارزشمند میبینم و میتونم کامنت بذارم و به نسبت قبل رشد کردم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    طوبی گفته:
    مدت عضویت: 971 روز

    بنام خدا

    سریع میرم سر اصل مطلب

    کامنترو خوندم ودیدم خیلی از ای باگ هارو منم داشتم یکسریاش حل شده ویا کمتر شده ویکسریاش هنوز هست وریشه ای که نگا میکنم مبیبنم از کمبود عزت نفس ریشه میگیره

    خدای من چه میکنم با خودم .اولا قبول نمیکرد وهمش میگفتم طرفم مشکل داره وناامید بودم

    الان که فبول کردم تمام این ناخواسته ها ودردها ورنجها رو به خاطر یکسرس باور تو ذهن خودم دارم به وجود میارم وفهمیدم وپذیرفتم بخاطر باورهای اشتباه خودم هست دیگه ناایمد نستم چون میتونم تغیرش بدم و جمله ” همینی که هست ” کلا منتفیه.

    کلا ادم کم حرفی هستم وتا ازم سوال نپرسن حرفی نمیزنم ومهربونم وکاری از دستم بربیاد برای کسی انجام میدم …..( خیلی وقتا صربه خوردم ودر اخر همه کاسه ها سر من شکستته میشد ومن ادم بده میشدم .)

    اما الان اول خودم واحساسم مهم هستن ودیگه ای رفتارا خیلی کم شده والبته دارم تکاملمو طی میکنم وبعضی وقتا سوتی میدم .خودمو سرزنش نمیکنم چون نیاز به زمان

    دارم .

    حرف مردم برام حیلی مهمبود قبلا الان کمرنگ تر شده ..

    در برخورد با دیگران چه غریبه دوست اشنا وخانوادم همیشه رو ی خوش میدیدم وهروقت کمکی میخاستم از کسی بلاشک دریافت میکردم .ادمای دور وبرم تایهحدی از لحاظ ثروت خوبن ولی از اون حد بالاتر نرفتن.

    همیشه تو جاهایی که تنها بودم بالاخره یکی پیدا میشد و کمکم میکرد مثلا اگه بچم خواببود وبیرون بودم و بغلم بود همیشه بودن کسانی که کیفمو یا وسیلمو برام بیارن و..از این موردا زیاد داشتم والان هم پیش میاد برام

    اکثر مواقع ادمای غریبه لبخندی ار سر حال خوب نثار من ودخترم میکنن فرقی نداره خانوم یا اقا…اگه حرفی پیش بیاد من روی خوبشو میگم . وبا ادما به صورت سطحی هم کلام میشم .وقتایی که حسم خوبه وشکر کزازگری میکنم بهتر هم میشه ای رفتارا مثلا یه غریبه شکلات یا خوراکی به دخترم وخودم میده ویا از دخترم تعریف میکنه وکلی حس خوب یاتوی یه جای کم رفت وامد وخلوت سریع ماشین گیرم میاد..

    در مقابل این همه خوبی که در روبطم بادیگران دارم در روابطم باهمسرم خوب نیستم.بی اهمیت بودن به نظر وحرف من وطرد شدنم واقعا حالمو بد میکنه واینکه یه درخاست باید چند بار تکرار بشه تا انجام شه و کلا انگار بعضی چیزا بهش مربوط نمیشه تو زندگی مشترک .واحترامی که برای خانواوش میخاد ودر مقابل انجام نمیده .. والگوهای تکراری که داره اینه که تفریحش فقط بودن باخانوادشه حالا یا بیرون برن یا خونشون وهیچ چیز دیگه ای به غیر از این نیست. وهمیشه مقروض .دنبال وام و… به شدت حسابگر و دنبال تخفیف وجنس ارزون.و….

    وتا جایی که بتونه از دیگران استفاده میکنه و نوعی زرنگی حسابش میکنه تا جاییکه الان توخونه من داریم زندگی میکنیم و ….

    من داره حالم بهم میخوره از دلسوزی که برای این ادم کردم وبه خواستش پاسخ مثبت دادم وقتی گفت بریم خونه تو زندگی کنیم تا من اجاره ندم ووضعمون بهتر بشه والان که میبینم هیچی بهتر نشد ه ومثل قبل هست بعد سه سال از نظر خرید کردن تو لباس وخورد وخوراک وگردش رفتن یا حتی مسافرت…میدونم همش زیر سر خودمه…من باید درس شم وتا همینجا هم خیلی راحت نبوده برام .ولی اگه سختترم باشه دیگه پاپس نمیکشم ومتعهدانه روز خودم کار میکنم تا زندگیم اونی بشه که میخام.هروز که بیشتر روی خودن کار میکنم فاصلمون بیشتر میشه وبه عینه میبینم.

    حدایا کمکم کن وممنونم از تمام کسانی که کامنو میخونن ونسراتشونو ررام مینوبسن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  6. -
    نسیم زمانی گفته:
    مدت عضویت: 1611 روز

    سلام سلام به همه دوستای گلم و به استاد عزیزمون و مریم جان خیلی عزیز

    و سلام به این روز قشنــــــــــــگ، خیــــــــــــلی قشنگ:) تو بالکن بزرگ خونه خواهرم نشستم تو یه هوای عالی و خنک تابستونی با نسیم ملایمی که پیوسته میوزه و صدای چهچه پرنده های مختلف:) خدایا هزار مرتبه شکرت

    اما سوال این فایل:

    چه الگوهای تکرار شونده ای درباره روابط، در زندگی شما هست؟

    در مورد روابط عاطفی با جنس مخالف:

    قبلنا شاید پیش اومده بود که گاهی میشستم فکر میکردم و تحلیل میکردم که با چه جور افرادی تا حالا تو رابطه بودم، ولی اینکه بشینم الگو دربیارم نه

    و الان گفتم همینجوری که فکر میکنم و مرور میکنم هرچی کشف کردم و به ذهنم اومد همینجا بنویسم.. که البته خودافشایی میشه ولی بهرحال هدف این فایلا و این سوالا رسیدن به خودشناسی و کشف خودت و الگوهات و ترمزهات و باورهای مخفیته

    – خب اولین مورد و الگوی مشترک این که تا الان غیر از این رابطه ی آخر که تو یه کامنت دیگه هم بهش اشاره کردم که مربوط به پارسال و بعد از مهاجرتم بود، همه افرادی که باهاشون آشنا میشدم فکر کنم بدون استثنا از من کوچیکتر بودن، که به شدت هم بدم میاد از این قضیه و البته چون مواردی که میگم تقریبا همه شون، یا از تو گروهای تلگرامی بوده که توشون عضو بودم حالا مثلا برای زبان یا هرچیز دیگه ای، یا بهرحال از طریق سوشال مدیا یا بیرون بدون شناخت همو دیدن، بهرحال بدون شناخت قبلی و معرفی و اینا بوده که بتونیم سن هم رو بدونیم از قبل، و چون من ظاهرم حالا چه تو عکس چه حضوری کسی منو ببینه ظاهرم از سن واقعیم خیلی کمتر نشون میده، حداقل تا الان اینجوری بوده:) برداشتم این بود و هست که به خاطر اون اینجوری میشه

    حالا در مورد سن، وقتی میشینم فکر میکنم خب در واقع شاید خود عدد سن واقعا مهم نباشه، اما اینکه میگم من خیلی بدم میومد طرفم از من کوچیکتر باشه، درواقع اینه که بدم میاد رفتاراش، طرز فکرش و کاراش بچه سن تر از من باشه، که این درواقع ربطی به عدد سن نداره، کما اینکه تو مورد ازدواجم (که اصلا تو مثالهایی که میزنم جزو روابطم حسابش نمیکنم;)) که سالها پیش بود و طرف هم حدود 8-9 سال از من بزرگتر بود بســـــــــــیار بچه گانه و بی فکر بود تمام کاراش و طرز فکرش و همه چیش

    علت دوم هم باز هرچی فکر میکنم میبینم واقعا خودم تو ذهن خودم هم دوست دارم طرفم دو سه سالی از خودم بزرگتر باشه یا حتی چندماه یا حداقل همسن، ینی نمیدونم یه جورایی از کانسپت اینکه بزرگتر از طرفم باشم بدم میاد اما از طرفی فکر میکنم بحث حرف مردم هم هست، اینکه بگن عه خانومه تور کرده پسره رو و فلان و بهمان، یا مثلا خونواده پسره که معمولا موافق نیستن با بزرگتر بودن زن از مرد، یا اصن خود پسره این حس رو داشته باشه و خودش رو به قول معروف از من سَرتر بدونه …

    خلاصه آشناییهای قبلی همه اینجوری بودن حالا با بعضیها فقط چندروزی حرف زدم یا یه بیرونی کافه ای جایی رفتیم و تموم، کلا نذاشتم به رابطه برسه، یا دو سه تایی هم یه مدت بعضا 6-7 ماه، بعضا یکی دوسال رابطه داشتیم

    – دیگه چیزی که تو همه شون مشترک بوده، اولین چیزی که به ذهنم میاد یه مورد مثبته که خداروشکر همه شون خییییلی بهم ابراز محبت و عشق میکردن و به قول معروف باک بنزینم (نیاز به عشق و محبت و دوست داشته شدن و دوست داشتن) تقریبا همیشه پر میشد و این یه جورایی بهم اعتماد به نفس میداد که پس من خواستنی و دوست داشتنی ام و روزها و شبها و خاطرات و لحظات زیبا و شیرینی رو تجربه میکردیم. البته که با هیچکدوم قصد رابطه ی خیلی پایدار و مثلا زندگی مشترک نداشتم چون خب همون اول میدیدم که از من کوچیکترن یا یه فاکتورایی که برای زندگی باهم میخوام ندارن ولی از طرفی خیلی فاکتورای دیگه رو داشتن و درواقع قصدمون همون دوست دختر دوست پسری بود. غیر از این مورد آخری پارسال، که خب اون دقیقا برعکس از اول به قصد آشنایی و شناخت کامل هم بود برای تصمیم گیری اینکه مناسب زندگی مشترک و جدی با هم هستیم یا نه. این تنها موردی بود تو تمام این سالهای بعد از جداییم که بیشتر از دوازده سیزده ساله، که از من بزرگتر بود، البته اینم دیگه خیلی بزرگتر بود، و از اول هر دو طرف قصدمون جدی بود، و جالب این بود که من دیگه یه جورایی خودمو شناخته بودم، تقریبا میدونستم چی میخوام، واقعا اینکه چندتا تجربه داشتم خیلی خوب بود و باعث شده بود من خیلی چیزا یاد بگیرم، که البته در مورد طرفم احساس میکردم زیاد اینجوری نیست.

    چیزیکه من یاد گرفته بودم در مورد روابط و به یقین رسیده بودم این بود که دو طرف خیلی خوبه و لازمه با هم حرف بزنن، خیلی حرف بزنن، حتی و حتما قبل از اینکه وارد فاز روابط نزدیکتر بشن، راجع به خواسته های هم حرف بزنن بدونن طرفشون چی دوست داره چی دوست نداره، نه اینکه همینجوری با یه پیش فرضهایی یا با حدس و گمان یا اصن بدون فکرکردن به اینکه لازمه نظر و سلیقه ی طرف رو بدونن اکت کنن بعد ببینن عه، اون اینو دوس نداشت من اونو دوس نداشتم و …..

    که خب این مبناش اینه که دو طرف اولا کاملا صادق باشن، و دوما کاملا به صادق بودن طرفشون مطمئن باشن، که به نظر من تو سن من و همسنی های من دیگه این باید یه اصل باشه، بعضیا میبینی مثلا تو حرف زدن یا حتی رفتارها فقط میخوان مطابق میل طرف رفتار کنن که اونو جذب و راضی کنن، که خب این برای آشنایی های به قصد رابطه دائمی جواب نمیده، و اونجا اول باید مطمئن باشی طرفت واقعا خودشه، و قصدش اصلا این نیست که مطابق میل تو حرف بزنه و رفتار کنه، بعد با این پیش فرض، کلی حرف بزنین با هم تا ببینین کجای کارین و چقدر با هم تناسب دارین، صرفا از روی یه سری رفتارها یا حتی حرف ها نمیشه دلیل و فلسفه ی اون حرف یا رفتار رو خودمون برداشت کنیم و بعدم بر مبنای اون برداشت، نتیجه گیری و تصمیم گیری کنیم، باید درباره ش حرف بزنیم و ببینیم دلیل و قصد واقعی طرف چی بوده، همونی بوده که ما برداشت کردیم؟

    بدون حرف زدن واقعا نمیشه، این مورد رو من به صورت الگویی نداشتم ولی تو همین رابطه ی آخرم داشتم اونم خیلی به شدت، که طرفم برعکس من اینجوری فکر نمیکرد و دقیقا برعکس معتقد بود فقط تو رفتار و عملکرد باید همو شناخت نه حرف! که البته به نظر من درستش اینه که هردوتاش باشه، رفتار و عملکرد رو که حتما باید دید و سنجید ولی بعد باید در موردش حرف زد، بدون حرف زدن که نمیشه آشنا شد و به شناخت رسید.

    – یه مورد مشترک دیگه هم الان که دارم اینا رو مینویسم برام نمایان شد: که درواقع شاید من اصلا خودم هیچوقت دنبال رابطه خیلی جدی و زندگی مشترک طور نبودم، علی رغم اینکه ایده شو دوست دارم، ولی به خاطر یه سری ترسها (ترس به نتیجه ی خوب نرسیدن، ترس شکست خوردن، ترس از دست دادن آزادی) انگار ته دلم مطمئن نبودم اینو میخوام و در نتیجه هیچکدوم این افراد (غیر از آخری) هم نه مناسب همچین رابطه ای بودن نه درواقع خودشون هم قصدشون زندگی مشترک نبود

    – مورد مشترک بعدی اینه که همه شون کمی مغرور بودن که راستش من اینو دوست دارم، مغرور بودن به اندازه کافیش به نظرم خوبه، هم برای زن هم مرد، من از مردای ضعیف که مثلا وقتی میخوای باهاشون به هم بزنی یه جورایی خواهش کنن و خلاصه برن تو اون فازا بدم میاد، که فقط یه بار همچین چیزی رو تجربه کردم تو اولین رابطه م بعد از جداییم. همه چیز درواقع همین جوری اندازه ش خوبه، نه زیادش خوبه نه کمش، مثلا بعضی مردا یا حالا زنا، کلا هیچوقت عذرخواهی نمیکنن حتی اگه بدونن خودشون مقصرن خب اونم طبیعتا خوب نیست و منم اصلا دوست ندارم، اما ازونور هم بیفتی و مثلا چه تقصیر تو باشه چه نباشه بخوای تو عذرخواهی کنی، بعضی مردا اینجورین، این هم اصلا خوب نیست و به شدت برای من دافعه میاره. این مورد رو الان میشینم فکر میکنم مقایسه میکنم میبینم خب اولی که همونطور که گفتم ازون مردای ضعیف بود تو این جنبه ها، دو مورد از رابطه هام در حد خوب و نرمال بودن اما این آخری هم دیگه یه کمی زیادی بود:) ینی نه اینکه زیادی مغرور باشه ولی مثلا به نظرم میومد خیلی خود محوره و انگار فقط خودش و خواسته های خودش مهمه، درسته که آدم باید اول خودش رو دوست داشته باشه و خواسته های خودش در اولویت باشن، اما تو رابطه اینکه فقط به این فکر کنی که خودت چی دوست داری و بخوای طرفت اونجوری باشه و بعد یه جورایی دیفالتت این باشه که همین برای طرفت هم حتما خوب و اوکیه، بدون اینکه اصلا ازش بپرسی یا درباره ش باهاش حرف بزنی… این به نظر من میشه خودمحوری، و چیزیه که من اصلا دوست ندارم.

    – دیگه یه موردی که تقریبا میتونم بگم به صورت الگویی داشتم اینکه اکثرا طرفم برام خیلی کادو و هدیه و اینا نمیخرید، البته نه همشون، یکی از موارد قبلی تو ایران، و این مورد آخر تو کانادا خیلی از این لحاظ اونجوری بودن که من دوس داشتم. من خودم عاااااااااشق این جینگولک بازیا و به هرمناسبتی یا حتی بی مناسبت برای هم (هر دو طرف) کادو خریدن و این چیزام.

    خب فعلا همینا به ذهنم میرسه:) فکر کنم الگوهای تکراری تو زمینه های دیگه، کار و اینا رو تو یه کامنت دیگه بنویسم، امروز این کامنت رو طول روز هروقت فرصت کردم و حسش رو داشتم نشستم سرش و نوشتم، و الان میبینم خیلی شد، ساعت هم دیگه از 11 گذشته و باید برم کامنت دوره کشف قوانین رو هم بنویسم:)

    پس فعلا شب و روز همگی به خیر

    به به بازم ساعت 11:11

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    نیلوفر قاسمی گفته:
    مدت عضویت: 1137 روز

    به نام پروردگار مهربان

    سلام به استاد عزیزم‌ و خانم شایسته

    و تمام بچه هایی که کامنت من رو میخونن

    میخواستم راجب الگو ها حرف بزنم که چقدر بهش فکر کردم

    از روزی که این فایل اومد تا همین لحظه

    تا اینکه دیروز بعد یه تضادی کاملا به جواب رسیدم

    راستش در مورد روابط تضاد های زیادی جدیدا تو زندگیم‌میاد که واقعا عجیبه

    از وقتی من فایلی که راجب ترمز های روابط بود رو شنیدم

    و قبول کردم‌که 90٪ اون ترمز هارو دارم چه تو روابط دوستانه چه عاطفی

    انگار اشغال هایی که برده بودم زیر مبل دونه دونه بیاد بیرون و من رو اگاه کنه به اینکه چقدر ضعف دارم

    در مورد الگوی تکرار شونده :

    جذب انسان های ضعیف و ترحم بر انگیز که نیاز به حمایت دارن

    این مورد خیلی پر رنگ بوده واسه من واقعا زیاد بودن ادمایی که پیش من زجه زدن پیش من خودشون رو به هزار شکل بدبخت نشون دادن و من حمایتشون کردم و تبدیل شدم به خونه امن این شکل ادما

    درسته الان خیلی خیلی کم شده اما باز هست

    مثلا یکی از فامیل هامون جالبه 10 سال از من بزرگتره سر رابطه اش هر بار شکست میخوره میاد پیش من و اصلانم به حرفای من گوش نمیکنه

    و مخ منو فقط میخوره و …

    تو رابطه عاطفی قبلیم که این مورد به شکل وحشتناکی پر رنگ بود وحشتناااااک طرف مقابلم عاشق قربانی بودن بود عاشق جلب ترحم دیگران طوری که دیگران میگفتن این چرا بدبختی هاش رو دوست داره !!!!

    الگوی تکرار شونده مورد دوم :

    من توی رابطه عاطفی و گاهی دوستانه خیلی ادمای وابسته و ضعیف رو جذب میکنم

    یعنی طرف میاد تو رابطه با من بعد از یه مدت طوری به من وابسته میشه که حالم رو بد میکنه واقعا و حس خوب و عاشقانه من رو تبدیل به انزجار میکنه و دلیل اینکه فکر میکنم رابطه ازادی ادم رو میگیره و این ترمز رو دارم این هست که تو روابطم ادما وابسته رو جذب کردم و عشق الکی اونا ازادی من رو گرفته بود

    الگوی تکرار شونده مورد سوم :

    در این مورد واقعا به قدری واسم سخت بود رو به رو شدن باهاش که اشگم قشنگ درومد واقعا فکر نمیکردم اگه جلوی یک ضعف رو انقدر بپوشونی و بزاریش یه جا که نبینی اون ضعف متوقف نمیشه بلکه رشد میکنه و هربار که مورد حمله قرار میگیره دردش بیشتره !!!!!

    منم این ضعف رو پنهان کرده بودم و هربار نشونه هاش رو ایگنور میکردم و میگفتم مشکل از دیگرانه و من باید ذهنم رو کنترل کنم و چقدر انرژی میذاشتم و میزارم واسه خوب کردن حالم

    این الگو توهین دیگران هست من از کودکی تا کنون تو روابطم به شدت مورد توهین و خشم قرار گرفتم

    تو روابط دوستانه کمتر اما خانوادگی و فامیل زیاد

    و جالبه تو روابط عاطفیم هر دوبار مورد توهین خانواده طرف مقابلم قرار گرفتم !!!!!

    و حتی افراد کوچک تر از خودم هم اینکارو با من کردن

    و یکی از پاشنه های آشیل من همین زایه شدن ها و مورد توهین قرار گرفتن ها بود

    و افراد عصبانی رو معمولا تو روابطم جذب میکنم

    حالا تمام این هارو گفتم‌ اما هیچ ایده ای ندارم که ریشه اش از کجا میاد و چطور باید درست شه

    هیچ ایده ای ندارم چی تو درونم باعث این اتفاقات شده مخصوصا در مورد سومین الگو

    البته نکه اصلا ندونم اما نمیتونم بهش استناد کنم

    ولی تا همین جای کار به شدت راضیم که تونستم به این درک و اگاهی برسم

    حالا هم میخوام از خدا درخواست کنم‌که مثل همیشه هدایتم کنه تا بتونم ریشه ای این مسائل رو حل کنم و بهترین روابط رو داشته باشم

    و یروز تو سایت از نحوه حل این مسائل صحبت کنم

    الان با این همه تضاد تو روابط فکر کنم باید تمرکز کنم‌رو ایجاد روابط عالی

    قبل از پول و هر‌چیزی

    خداروشکر میکنم به خاطر این فایل های فوق العاده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    محجوبه گفته:
    مدت عضویت: 2129 روز

    رد پای 13 از تعهد 40 روزه.

    سلام سلام

    سلام به استاد عزیزم دوستای مهربونم و مریم جون.

    گاهی الگوی تکرار شونده میشه خیلی مثبت باشه.ینی دقیقادر راستای خاسته هات باشه.

    من دقیقا بخام بگم از قبل از عید تمرکز کردم روی مکانهای زیبا هر جا که طبیعت میبینم چه تو فضای مجازی چه در فضای واقعی از ته دل خدا رو شکر میکنم و اگر در فضای مجازی باشه خودم رو اونجا تصور میکنم و برای اون طرف ارزوی خوشبختی میکنم.

    این شده الگوی تکرار شونده من و اما نتایجی که از این تمرین گرفتم

    1.از عید تا حالا این دومین سفر رویایی من هست.البته غیر از سفرهای کوتاه دو روزه.منی که در سال فقط یکبار مسافرت میرفتم و نهایتا دو بار اونم خیلی کوتاه.

    2.خداای من باورم نمیشه همین چند وقت پیش شاید 3 هفته پیش پیج یکی از بلاگرها که تو اروپا مسافرت میکردن رو میدیدم که با فولکس واگن همه جا با همسرش میرفتن کلی ذوق میکردم وقتی بارون میومد وقتی هوا نم میزد وقتی افتابی میشد وقتی هوا خنک و تمیز بود رو نگاه میکررم خودمو اونجا تصور میکردم و الان به طور معجزه سا من تو نقطه ای هستم که قدم به قدم جاهایی مثل همون مکانها حتی دریاچه هایی مثل پرادایس زیبا رو دارم تجربه میکنم.و فقط از صب تا شب هر لحظه میگم الهی شکرت سبحان الله امروز اونقدررر ذوق کرده بودم که فقط اشک تو چشام جمع شد از این قانون بدون تغییر خداوند.

    از اینکه نشد هر موقع من تمرکزمو فوکوس بزارم روی زیباییها و طبیعت و نرم اون زیباییها رو تجربه نکنم.

    تو این یکی سفر که باز هم با تور اومدیم و پیشنهاد میکنم برای تمام کسانیکه وسیله نقلیه ندارن یا رانندگی براشون سخته حتما با تور برن مسافرت ولی حتمابرن چون اولا با ادمهای جدید اشنا میشی دوما تجربه زیادی از بقیه در مورد سفر کسب میکنی سوما میتونی الگوهای زندگی رو تو ادمها پیدا کنی و اگاهتر بشی.

    تو این یکی سفرم با زن و شوهری اشنا شدیم که الان بازنشسته بانک هستن و شاید بیشتر کشورهای معروف گردشگری رو رفته باشن.در صورتیکه این الگوی من بود که اگه یه روز پا به سن بزاریم دیگه شاید مسافرت نریم یا گمتر بریم یا اگه بریم دیگه انرژی الان رو نداریم ولی میبینم با این سن و سالشون چقدر زن و شوهر شادی هستن و مهمتر اینکه با اکثر کارمندا فرق زیادی دارن اونم این‌که به فکر اندوخته کردن پول نیستن برعکس خیلی از بازنشسته ها که به فکر خرید خونه بزرگتر یا باغ یا حتی جور کردن سرمایه برا بچه هاشون هستن و هیچ خیری از زندگیشون نمبینن نیستن.بچه هاشونو داماد کردن و میگفت دیگه ما مسئول بقیه زندگیشون نیستیم از اینجا به بعد خودشون میدونن و خودشون.

    نگاهی که در کمتر پدر مادر ایرانی یافت میشه.

    چقدر کیف کردم از این همه عزت نفس و خود کفایی و از همه مهمتر اینکه چه الگوی خوبی هستن برا بقیه پدر مادرا.

    اون طرف یک مادری با سه تا بچه 3 قلوی 13 ساله اومدن سفر بدون اینکه به کسی وابسته باشن خودشون 4 نفری بازی میکنن میگن میخندن و به قول یکی از همسفرا خودشون برا خودشون کافین و با هم حال میکنن.

    خدایا شکرت به خاطر این سرمای هوات تو چله تابستون.الان که دارم تایپ میکنم تو تراس یک اقامتگاه جنگلی هوای خنکی که اطراف کلبه یک طرفش پوشیده از جنگلهایی با درختانی بسیار بلند شبیه درختای اون جنگل معروف که استاد تو سفر به دور امریکا رفته بودنه و طرف دیگش مزارع برنج با عطر و بوی برنجی که مست میشی و تداعی کننده این دو ایه در وجود منه که؛

    ما زمین و اسمان را مسخر شما کردیم..

    پس کدامین نعمتهای خدایتان را انکار میکنید

    وزش باد خنکی که انگار داره با بوی این گیاهان برنج رقص الهی میره.

    زبان من قاصره از بیان حال امروزم که چه طور قانون و الگوها به این خوبی جواب میده چه در بعد منفیش چه در بعد مثبتش.

    دوستان عزیزم اینو بدونین اگر یه وقتی دلتون هوای سفر یا هر جاییکه دوسش دارین رو کرد فقط خودتون رو ببندین به توجه به اون مکان به زیبایی هاش و تجسم کردن.البته که فقط با حال خوب و از ته دل باشه.

    باور کنین به چند ماه نمیکشه خدا جوری براتون جور میکنه که نمیفهمین از کجا جور شد.

    خدایا شکرت به خاطر تمام ادمهای مهربونی که تو این سفر همراهم کردی.خدایا شکرت به خاطر استاد عزیزم.خدایا شکرت به خاطر این محفل الهی این سایت نورانی که نورش هدایتگر همه ادمهاییه که میخان به خداشون برسن.

    الهی صد هزار مرتبه شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      نجمه رضائی گفته:
      مدت عضویت: 1911 روز

      سللاااام گرم منو پذیرا باش دوست عزیزم

      خدایا نمیدونی چقدر حالم عالی شد با خوندن خط به خط نوشته هات

      وای وای مخصوصا اینکه از کلبه جنگلی و بوی برنج گفتی

      خدایاشکرت چی آفریدی تو

      چقدر قشنگ چقدر عالی

      خودمو تو اون فضا تصور کردم خیلی عالی بود

      امیدوارم به زودی به سفرهای رویایی هدایت بشم.

      ممنونم ازت که با نوشتن این کامنت زیبا ،حال و احساس قشنگی برام ساختی

      امیدوارم سفرهات روزافزون باشه و درپناه الله یکتا شادو خرم باشی.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      وجیهه بانو گفته:
      مدت عضویت: 1824 روز

      هزاران درود به شما محبوبه خدا

      بههههه بهههههه چه توصیف عالی و دلچسبی..

      ممنونم دوست خوبم که ما رو هم با خودت همراه کردی در این تور جنگلی که از اون هوا و فضا و صفا لذت و حظ کافی رو ببریم….

      افرین به شما که این الگوی تکرار شونده رو ثبت کردی تا هم برای خودت و هم برای دوستانی که هدایت میشن به کامنت قشنگت نمونه ایی باشه از زیبایی های خداوند از قوانین ثابت الهی..

      برایشما محبوبه عزیز سراسر عشق و مهر و نور الهی رو طلب میکنم و امیدوارم همیشه در فرکانس عالی سفر و شادی و گشت و گزار باشی..

      (ی عالمه استیکر لبخند و قلب برای شما)

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    فهیمه پژوهنده گفته:
    مدت عضویت: 2158 روز

    بهبنام تنها فرمانروای آسمان ها و زمین*

    سلام به استاد گرانقدر و شایسته ام

    سلام به بانوی اول سایت مریم شایسته عزیزم

    سلام به دوستان ارزشمند و پرتلاشم در جهت بهبود

    استاد جان همینجا میخوام یک اعترافی بکنم من در موضوع خودشناسی به شدت ضعیغم، یعنی گاهی فکر میکنم خودمو نمیشناسم، یعنی تو شناخت خودم گیج میزنم، چرا اینو میگم چون برای جواب. دادن به این سوال و سوال فایل قسمت 1 هم گیچ میزدم. نمیدونم سحت میگیرم یا بخاطر عدم شناخت درست از خودم و اتفاقات و آدم های اطرافم هست.

    یا شاید دچار یک گیجی شدم چون فهیمه این روزا اصلا مثل فهیمه چندسال قبل فکر نمیکنه و یکسری چیزا در ذهن و وجودش کمرنگ شده یا شایدم اون اصل ها رو گم کردم و برام بی اهمیت شدن.

    اما اینو کاملا باور دارم تنها راه شناسایی باورهای بنیادینم از پیدا کردن الگوهای تکرارشونده میگذره.پس باز هم مصمم میشم تا فکر کنم، با اینکه جوابی به ذهنم نمیومد اومدم چندتا کامنت خوندم و گفتم شروع کنم به نوشتن و اینجا تا جای امکان بلند بلند فکر کنم و اینطوری برای جواب دادن به این سوال تمرکز بیشتری بذارم.

    سوال:

    چه الگوهای تکرار شونده ای درباره روابط، در زندگی شما هست؟

    در روابط عاطفی با همسرم

    در روابط با دوستانم

    در روابط با همکاران که باهاشون کار کردم

    در روابط با پدر و مادر و 2تا برادرهام

    واقعا فکر میکنم چندتا دایره بی ربط بهم تو ذهنم کشیدم حالا باید ک. م.م /ب. م. م پیدا کنم. البته ظاهرا این دایره ها رو با هم بی ربط هستند اما همشون از یک دایره ایی در درون من شروع شدند و ایجاد شدند که اون نقطه همون باور بنیادین در درون و وجود منه.

    میدونین فکرکنم دایره هام وسعت هاشون خیلی زیاده اصلا خودشون یک دایره جدا میتونن بشن. خب…

    الان فهیمه جدید ارتباطاتش خیلی تغییر کرده اصلا این مهاجرت خودبه خود کلی چیزها رو کمرنگ کرده.

    ولی از همسرم اگر شروع کنم که یک ویژگی مشترک داره که در بقیه رابطم میتونم به وضوح ببینم صداقت و روراستیش هست، اینکه انسان پرتلاشی هست و در بقیه هم اینو میبینم.

    اینکه همسرم هرزگاهی لنگ پول میشه و همینطور در دوستانمم اینو میدونم که اینجوری هستن اما الان که فکر میکنم کسی برای پول به من زنگ نمبزنه یا درخواست کمک کنه.

    الان که به دوستانم نگاه میکنم اغلب از مسائل عاطفی و ارتباط هاشون مسئله دارند، قبلا نقش مسئله حل کن و کمک کننده و سنگ صبور بودم اما سالهاست که این موضوع دیگه با دوستانم ندارم و حتی ارتباط با دوستانم محدود به زمان هایی شده که حالشون و رابطه شون عاایه. الان که دقت کردم همسرمم در مورد ارنباط با پدرش مسئله داشت اما الان به طرز جالبی این ارتباط شون داره شکل و رنگ بهتری میگیره. طوری که وقتی ما مشهد بودیم حتی پدرشوهرم یکبار هم خونه ما نیومد(البته زمانی که همسرم خونه استراحت مطلق بودن برای دیسک کمرشون، اومدن و چقدر هر دومون سورپرایز شدیم، این اتفاق مربوط میشه به سال99که من تازه توی سایت رسما عضو شده بودم و سفر به دور آمریکا رو دنبال میکردیم)

    یادمه شرکتی هم که کار میکردم مدیر شرکت هم در مورد رابطه اش با همسرش مسئله داشت.

    و البته باید بگم من فکر میکردم باورهام در موضوع روابط خوبه و کلا روابطم با آدما خوبه و مسئله ایی ندارم اما الان که عمیق تر نگاه میکنم یک چیزای ریزی در اون عقب مقب های ذهنم در مورد باورهای روابط مسئله داره.

    مثلا من با پدرشوهر و مادرشوهرم مشکلی ندارم و خیلی هم ارتباط خوبی باهاشون دارم حالا شاید خیلی باهاشون صمیمی نیستم اما خداروشکر اصلا این حرف های مادرشوهر و عروس رو ندارم اما باید بگم خواهرشوهرهام حتی عروسی داداش شون هم نیومدن و با اینکه اوایل با من لااقل یک سلامی داشتن اما بعد از عروسی مون که با همسرم از اول تو قهر بودن با منم الان همین حالت هستن و اصلا سال هاست ندیدمشون با اینکه نه حرفی نه دعوایی.

    که همیشه برام سوال بود که چرا اینطوری هستن و همسرم میگفت فکر کن خواهرشوهر نداری، اونا مدلشون اینه درست نمیشن بیخیال شون شو… خودشون با خودشون قهرن حالا اینکه بی دلیل با منم حالت قهر دارند از نظر اونا طبیعی بود و مدل شون این بود. حالا قضیه چیه من چه باوری در این موضوع دارم که همچین خواهرشوهرهایی دارم نمیدونم، یا اینکه مدار من با اونا و مدار اونا با من چقدر متفاوته که اصلا همون یک ذره ارتباط هم دیگه نیست.

    واقعا اشنراک این روالط رو متوجه نمیشم و برام پیدا کردن الگوهای تکرارشونده سخته.

    از یک طرف من دوستان با محبت و سخاوتمندی دارم که خیلی با من در ارتباط هستند و کلی با من در تماس هستن. اصلا یک دوست دوران دبیرستانم هست سال ها ندیدمش اما هراز چندماهی ایشون به من زنگ میزنه.

    راستی من خواهر ندارم و اینکه خواهرشوهرهام رو دوست داشتم و خوشحال بودم مثل خواهر هستن برام و چـون اختلاف سنی نزدیکی داریم، اما اینا همه تخیل بود وقتی در دوران عقد رو خواهر شوهرهام به عنوان خوهر حساب کردم شرایط جوری رقم خورد که نه تنها خواهر بلکه خواهرشوهر هم انگار ندارم.

    الان ابن به ذهنم زد حساب کردن رو آدم ها ممنوع،به هر عنوانی به هر نسبتی روی آدمها حساب نکن اون خداست که همه چیز میشود همه کس را…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  10. -
    زیبا گفته:
    مدت عضویت: 2496 روز

    سلام و درود

    استاد و مریم جان سلام

    اولین مرتبه هست که سوالی گفته شده و همزمان من بودم و دوست داشتم جواب بدم

    استاد منم مثل شما نه ولی بیشتر از شما هیچ وقت خوش قول نبودم

    اصلا نمیرسیدم

    وقتی جایی دعوت میشدم همیشه آخرین بودم

    یادمه با دوستانم میخواستیم بریم سفر ساعت حرکت رو 2ساعت جلوتر به من گفته بودند

    حرکت 9صبح بود گفته بودند 7باید اونجا باشیم

    که نکنه دوباره دیر برسم یعنی میدونید برنامه ریزی نداشتم می گفتم الان میرسم و دیر میشد

    اما موقع ازدواج با همسرم فوق العاده تایم براش،مهم بود و بهتر شدم

    الان یه الگو دارم در روابط اونم اینکه

    مشتریان خیاطی من عجله دارن و انسانهای با محبت ی هستند دلت نمیاد بگی نه

    و یه دلیل دیگه که فکر میکنم این اتفاق میفته میشه به درخواست من وقتی قصد خرید دارم و میخوام یه قسط رو بدم میگم خدایا ردیف بشه

    همانروز یه مشتری با دستمزد دوختی شبیه همون خرید یا کمی کمتر میرسه که باید خارج از نوبت بقیه انجام بدم

    یا الگو دارم وای چه عالی کار میکنه باید درست بشه

    کافیه مشتری تاکید رو کارش کنه ببین یه اتفاق میفته

    اصلا به جوری که تو باورت نمیشه

    خیلی مسخره یه ایراد کارش پیدا میکنه

    مثال بزنم

    یه مشتری حساس سفارش داده بود ببینید همه چی اوکی بود واقعا عالی پیش رفت

    قبل اتو آخر کار چای ریخت رو پاچه شلوار

    و پارچه کرم رنگ بود و هر چی شستیم باز یه سایه رو پارچه افتاد

    میگم اگه حساس هستید چیزی به من نگید

    اصلا بهشون میگم لطفا اعتماد کنید و بس

    یا اگه بگن اینکار رو حتما انجام بده

    ببین نمیشه اصلا اتفاقات میفته

    کلا من با تاکید مشکل دارم و الگو هزاران مرتبه تکرار شونده دارم

    و الگوی دیگه فرزندان ک همسرم و کلا خانواده اولویت دارند

    و وقتی میخوام برای خودم انجام بدم یه کاری بچه یا همسرم باشه میگم اول اونها

    این رو چند ماهی هست کار کردم بهتر شدم ولی نه کامل و میشه بگی همیشه خرجهای پیش میاد که اولویت پیدا میکنه

    استاد عزیز بابت تهیه فایل عالی سپاسگزارم

    بابت تک تک راهنمایهاتون سپاسگزارم

    و بابت هدایت بینظیر خداوند سپاسگزارم

    شاد و موفق و ثروتمند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای: