پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 2 - صفحه 8 (به ترتیب امتیاز)

877 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    تنها خدا برایم کافیست گفته:
    مدت عضویت: 1117 روز

    فتبارک الله احسن الخالقین

    سلام استاد عزیزم

    بینهایت خداروشکر میکنم ک هدایت شدم به این سایت و فایل ،چون مشکلی ک دارم رو میخوام اینجا بنویسم و به امید خدا ب نتیجه و باور مناسب برسم

    ویژگی اخلاقی ک منو آزار میده از همسرم هست که همش دعوا پیش میاد و با وجود فرزند نمیدونم چیکار کنم برای حل این الگو،و تو ذهنم اینه باید دعوا کنم قهر کنم و دور بشم تا همسرم خوب بشه و همه چیز گل و بلبل،ولی تا حالا اتفاقی نیوفتاده

    ویژگی ک در روابطم داره تکرار میشه و بشدت هم آزارم میده این هست ک اطرافیان من بخصوص همسرم به پوشش م و برخوردم همیشه ی گیری پیدا می‌کنند بخوان عصبیم کنن در حالیکه همیشه همون پوشش و رفتار رو دارم ولی بازم موجب ناراحتی من میشم ،و مساله من داشتن استرس هست و نگرانی ک نکنه الان دوباره مث قبل بخوان منو ناراحت کنن

    ی ویژگی دیگه این هست ک یهو خیلی خوب میشن با من و با اینکه دارم شکر گزاری خدارو انجام میدم و حالم خوبه یهو میزنن همه کاسه کوزه هارو میریزن بهم

    نمیدونم چرا از رفتار و اخلاق همسرم همش میترسم و جالبه از دعوای بقیه استرسی میشم و ی اخلاقی ک دارم تو ذهنم خیلی قوی هستم و از خودم دفاع میکنم از بقیه عین فردین و جومونگ دفاع میکنم ولی در عمل بیشتر مورد بی احترامی قرار میگیرم

    ویژگی دیگه توهین شنیدن هست درحالیکه از توهین و حرب زشت بشدت بیزار و دوری میکنم

    افرادی رو ددر و برم دارم که اهل سر و صدا و دعوا هستن همش تنش و درگیری یعنی مجبور میشم خودمم برای پیش بردن امورات داد بزنم و نهایتا سکوت ممتد دارم

    به اطرافیان قرض بدم با بدبختی پول پس میدن و همسرم ک کلا پس نمیده،

    خدایا شکرت و سپاسگزارم از استاد عزیز و تمامی دوستان اگر هدایت و تجربه های مناسب برو بهم بگید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
    • -
      علی بردبار گفته:
      مدت عضویت: 1864 روز

      سلام دوست عزیزم

      شما آدم خوبی هستید.

      برایتان دعا میکنم که فقط بتوانید روی خوبی‌های همسر عزیزتان تمرکز کنید

      برایتان دعا میکنم که فقط روی آرامش و مهربانی اطرافیانتان تمرکز کنید!

      برایتان دعا میکنم که فقط روی مماشات کردن و گیر ندادن اطرافیانتان تمرکز کنید.

      برایتان دعا میکنم که روی جنبه های خوب و دست و دلبازانه و خوش حسابی های اطرافیانتان تمرکز کنید.

      خوشبخت و خوش شانس و پولدار باشید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  2. -
    ایوب عبدی گفته:
    مدت عضویت: 1718 روز

    سلام به استاد و همه عزیزان

    سوال؟

    چه آدم هایی رو جذب میکنم؟

    آدم های نامناسبی که جذب میکنم و همیشه از دستشون شاکیم و تو ذهنم باهاشون میجنگم (البته الان کمتر شده)

    این ویژگی هارو دارن: آدمهایی هستن که همیشه حرف خودشون رو میزنن و تعصبین

    منو زیاد جدی نمیگیرن انگار یه بچه ام و چیزی نمیدونم ویا ضعیفم و توانایی خاصی ندارم

    زیاد مسخره میکنن و همیشه دنبال اینن که چه چیزی پیدا کنن و در موردش جک بگن

    احترامی برای رابطه قائل نیستن

    قول هاشون براشون مهم نیست و راحت دروغ میگن

    توی پول دادن اذیت میکنن

    زیاد کاشته میشم

    زیادی ازم انتظار دارن

    کسی به علایق من علاقه نشون نمیده یا مثلا میریم تفریح جاهای که من دوس دارم رو کسی نمیپسنده

    انگار سربارم

    پشت سرم صحبت میکنن

    انتقاد میکنن حتی اگه کارم عالی باشه

    به احساسی که دارم بی تفاوتن

    تو جمع انگار مهم نیستم(یه حسی مثل اینکه بود و نبودم هیچ فرقی نمیکنه)

    یه نوع از آدمها هم هستن که همش میخوان کنترل رو بدست بگیرن و دیده بشن مخصوصا وقتی که یه خانمی اونجا حضور داره

    آدم هایی که نمیخوان کارمو راه بندازن

    آدمهایی که قدرت دارن و میخوان اذیت کنن هرچند خودشون این طور فکر نمیکنن

    دختر خانم هایی که با همه صمیمین# دنبال یه اشاره از طرف هرکسین

    خانم هایی که زود به زود قهر میکنن و رفتار های عجیب از خودشون نشون میدن

    کسانی که برام دلسوزی میکنن

    دیگه نمیخوام بنویسم

    وسط اینا بودم که گفتم واو

    اصلا نمیدونستم که انقدر داغونم ولی هرچقدر فکر کردم هی میومد

    پسر حسابی باید رو خودم کار کنم

    استاد مرسی که منو به فکر انداختی️️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
    • -
      سمانه جان صوفی گفته:
      مدت عضویت: 1909 روز

      سلام آقا ایوب

      تحسین برانگیز هستین که با نوشتن، دارین خودتون رو تحلیل و مطالعه میکنین.

      این خیلی جسارت و شجاعت میخواد.

      آفرین به شما.

      در آغوش خدا و هدایت هاش، هر لحظه به رشد و درک آگاهی و عمل به ایمان نزدیک و نزدیکتر بشین.

      خدایا بی نهایت دوستت دارم و سپاس گزارتم برای همه ی ثروت و نعمت هام

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    Ehsan Moqadam گفته:
    مدت عضویت: 1933 روز

    به نام خالق عشق و زیبایی

    درود و خداقوت به استاد عزیز، بانو شایسته جان و همه دوستان خوبم در این خانواده بی‌نظیر

    سپاس‌گزار اساتید عزیزم هستم که بی‌وقفه در مسیر هدایت حرکت می‌کنند و مصداق بارز السابقون هستند. خوشا به سعادت ما که در این مسیر قرار گرفتیم. هر روز زندگی با حس عمیق‌تری روزم شروع میشه و با کلی اتفاق فوق‌العاده به پایان میرسه؛ اتفاقاتی که قبلاً خیلی کمتر می‌افتاد و اگر هم می‌افتاد انقدر برام ارزشمند نبود و خداوند را درش نمی‌دیدم اما حالا همه چیز برام متفاوت شده. شیرین‌ترین کار زندگی من شده وقت گذروندن و شناخت بیشتر خودم. از کوچکترین فرصتی استفاده می‌کنم برای اینکه حتی شده یه ذره خودم رو بهبود بدم و قوانین جهان رو بهتر درک کنم. وقتی داشتم فکر می‌کردم که چی شد که من به‌سمت این دوره هدایت شدم به این نتیجه رسیدم که اشتیاق من برای شناخت قوانین خیلی خیلی بیشتر از قبل شده و خداوند هم مثل همیشه من را به‌سمت بهترین مسیر هدایت کرد و واقعاً خوشحالم که دارم در این مسیر حرکت می‌کنم.

    پرسش این جلسه پرسش به‌ظاهر ساده‌ای میاد اما خیلی فکرم رو درگیر کرده، یعنی اولش یه نگاه اجمالی به کل روابطی که تو این سال‌های زندگیم تجربه کردم انداختم که خوب اصلاً قابل مقایسه با گذشته نیست اما پر واضحه که یه‌سری الگوها همچنان ثابت باقی مانده و یا به یه صورت دیگه‌ای داره اتفاق میفته که درنهایت نتیجه احساسیش برام خوشایند نیست چون طبق قانون خیلی اوقات وقتی تو شرایط ناجالب قرار می‌گیریم به‌جای اینکه بیایم خودمون رو تغییر بدیم به‌دنبال تغییر اوضاع خارجی هستیم یعنی فکر می‌کنیم اگر فلان اتفاق بیفته، فلان آدم وارد زندگیم بشه یا فلان آدم از زندگیم خارج بشه من به احساس خوبی می‌رسم اما همه این رو تجربه کردیم که اون اتفاق خاصه افتاده، اون آدم خاصه وارد یا خارج شده از زندگیمون اما ما همچنان احساس رضایت نداریم از زندگیمون، به‌این‌دلیل که به‌جای تغییر خودمون خواستیم عامل بیرونی رو تغییر بدیم، یعنی دقیقاً عین نگاهی که عموم مردم به شرایط سیاسی دارند و این موضوع رو در برخورد مردم با اوضاع سیاسی خیلی‌خوب میشه تشخیص داد.

    مثلاً درخصوص روابط عاطفی خصوصاً از زمانی که من با قانون آشنا شدم افرادی که باهاشون در ارتباط بودم ضعیف‌تر از من بودند و باعث میشد که من هربار به بهانه‌ای ارتباطم رو قطع کنم و افرادی رو هم که دوست داشتم باهاشون ارتباط بگیرم اون‌ها با من ارتباط خوبی نمی‌گرفتند و مخالفت می‌کردند و کم کم به این نتیجه رسیده بودم که آقا اون فرد دلخواه من نیست دیگه یا اگرم باشه با من خیلی حال نمیکنه چون قبل از آشنایی با قانون یه خواسته‌هایی داشتم و بعد از آشنایی با قانون خواسته‌ها و انتظارات من از ارتباطم دستخوش تغییرات محسوسی شد و انگار هرچقدر که این استاندارها بالاتر میرفت رسیدن به خواستم هم دور از دسترس‌تر میشد برام تا جایی که یه جورایی اصلاً نشدنی شده بود رسیدن به این خواستم و همین موضوع تاثیرات منفی خودش رو تو کسب‌وکارم هم گذاشته بود یعنی یه جورایی به این نتیجه رسیده بودم که من آدم جذابی حداقل برای اون دسته از افرادی که دوست دارم تو زندگیم داشته باشم نیستم و افرادی که تو زندگیم هستند سطح پایین‌تر از اون چیزیند که من انتظار دارم.

    یا مورد دیگه تو کسب‌وکارم افراد خیلی ثروتمندی میان اما خیلی خیلی اغلب سخت پسند هستند و وقتی نگاه میکنم به مشتری‌هام میبینم که خوب آقا من که تا الان همه کسانی که باهاشون کار کردم آدم‌های ثروتمندی بودند پس چرا هنوز بعد از این همه وقت نتونستم به یقین برسم که باید برای چه تایپی از افراد خدمات ارائه بدم چون وقتی که همچین ترمزهایی وجود داره تو به همه چیز شک میکنی و همه چیز رو اصل میدونی غیر از اون عامل اصلی و همین موضوع باعث شده که روند رشدت یه روند سینوسی داشته باشه، یعنی یه ذره بری بالا بعد یه ذره میای پایین دوباره یا اینکه یه مدت خیلی پر انرژی کار کنی اما ببینی نتایج مورد نظرت نیمده بعد دلسرد بشی دوباره چون پس ذهنت این ترمزه که آقا من به‌اندازه کافی برای کسانی که دوست دارم تو زندگیم باشند آدم جذابی نیستم داره کار خودش رو انجام میده. بارها و بارها اومدم ایده‌های مختلف رو امتحان کنم اما به این نتیجه رسیدم که تهش نتیجه از قبل مشخصه یعنی قشنگ از قانون برای خودم برعکس استفاده کردم.

    درخصوص کسب‌وکار چندین بار این الگو برام ایجاد شده که اون فرصت مناسب برام ایجاد شده، منم کارهایی که فکر می‌کردم درست هست رو انجام دادم اما درنهایت مشتری منصرف شده و اون فرصت دلخواه من از طرف سمت کس دیگه‌ای به‌وجود اومده بعد من رو به این نتیجه رسونده که انگار من تو قد و قواره این افراد نیستم. این مورد تو این کسب‌وکاری که بهش علاقه دارم ایجاد شده برام چون قبلاً من تو بیزینس‌های دیگه بودم یا داشتم برای افراد دیگه کار میکردم یا یه حالت شراکتی خیلی خیلی موفق بودم اما از زمانی که تصمیم گرفتم کسب‌وکار خودم را ایجاد کنم اون فروش موفق ادامه‌دار نشد، یعنی هر کسی که منو از نزدیک بشناسه تایید مینکه این حرف رو که احسان خیلی تو فروش خوش‌شانسه اما این خوش‌شانسی حتی 10% هم تو کسب‌وکار شخصی خودم نبوده. وقتی فکر می‌کنم می‌بینم من باورهای مطمئنی درباره ارزشمندی خدمات و خودم ندارم، یعنی وقتی یاد این جمله استاد تو جلسه 4 دوره میوفتم که میگن من انقدر باورها درباره خودم و کارم خوب بود که تو 6 ماه از کلاس بندرعباس رسیدم به بزرگ‌ترین سالن‌های همایش تهران یا جایی دیگه گفته بودند که وقتی در تهران داشتند خیلی موفق کار می‌کردند به تیمشون گفتند که اگر همین الان من رو بذارید سیستان بلوچستان هم من تو مدت خیلی کوتاه میتونم همین نتایج رو ایجاد کنم می‌فهمم که من 5% هم شبیه باورهای استاد رو درباره خودم به‌شکل بنیادین تو کسب‌وکار شخصی خودم ندارم، یعنی دوست دارم بهترین باشم اما باورهام درباره ارزش خودم و خدماتم فرسنگ‌ها با هم فاصله دارند.

    الگوی دیگه‌ای که در روابط قشنگ میتونم پیدا کنم اینکه افراد خیلی سریع با من احساس راحتی می‌کنند یعنی کافیه من 1 روز یه نفر رو ببینم روز دوم انگار که مثلاً صد ساله همدیگرو می‌شناسیم، یعنی یه مدت خیلی خیلی صمیمی میشدیم با هم طوری که طرف همه زندگیش رو میتونست به من بده اما اتفاقی که میفته اینکه روابطمون خیلی پایدار نمیموند و حتی موجب دلخوری هم میشد و همین باعث شد که من یه حالت محافظه‌کارانه‌ای نسبت به افرادی که تازه می‌خوام باهاشون ارتباط برقرار کنم ایجاد کنم.

    وقتی فکر می‌کنم به این موارد می‌بینم که ریشه همین این‌ها برمیگرده به عدم احساس لیاقت و شرک چون من آدمی نیستم که تو بحث روابط اجتماعی ضعیف باشم اما این الگوهای تکرار شونده من رو به‌جایی رسوند که احساس رضایت خیلی کاملی از روابطم نداشته باشم و یه جورایی یه مقدار انزوایی رو می‌تونم حس کنم در وجود خودم، یعنی به‌جای اینکه بیام این ترمزهارو پیدا کنم و روابط دلخوام رو ایجاد کنم تو یه سری از موارد پذیرفتم که آقا همینه دیگه نمیشه کاریش کرد، درصورتی که قسمت دیگه‌ای از زندگیم حقایق دیگه‌ای رو میگه. مثلاً من بسیار بسیار روابط خوبی با خانواده و دوستان صمیمی خودم دارم یعنی واقعاً عشق و ارادتی که تو این روابط هست رو من تو زندگی کسی از نزدیک ندیدم یعنی حس می‌کنم بهترین‌های هستند که یه نفر میتونه تو زندگیش داشته باشه یا وقتی فکر می‌کنم به اینکه همیشه دوست داشتم یه الگوی کامل داشته باشم تو زندگیم که ازش یاد بگیرم و هدایت شدم به استاد دیگه نمی‌تونم که به کمتر از بهترین قانع بشم چون واقعاً نظیر استاد رو ندیدم هیچ جایی و این موضوع رو دیگه همه کسانی که تو این جمع هستند تایید می‌کنند. تو روابط قبلی عاطفیم هم من همیشه روابطی داشتم که دیگران غبطه می‌خوردند بهش و همین موضوعات باعث شده که من استانداردهام تو حوزه روابط خیلی بره بالا.

    ترمزهای مهمی که در همین حین باهاشون برخورد کردم این بود که نه اینکه من کلاً احساس عدم لیاقت یا عدم جذابیت داشته باشم اما انگار نسبی شده این موضوع تو زندگیم، یعنی انگار کسانی که دوست دارم تو زندگیم باشند انقدر در ذهنم بزرگ شدند که رسیدن بهشون غیرقابل دسترس یا دشوار شده که باید بیشتر رو این موارد کار کنم، یعنی بیام ذهنم رو از پیش‌فرض‌های غلط در ابتدا پاک کنم و رفتار کسی رو دیگه قضاوت و پیش‌بینی نکنم برای خودم. مثلاً یکی از همین ترمزها تو بحث روابط عاطفی باعث ایجاد یه الگوی تکراری شده اینکه خانم‌هایی که هم‌سن‌وسال خودم هستند یا سنشون از من کمتره درک و فهم کافی ندارند و اون پختگی که من به‌دنبالش هستم رو نمیشه دید تو خانم‌های هم سن یا جوانتر از خودم به‌همین‌خاطر اغلب خانم‌هایی وارد زندگیم شدند که سنشون بالاتر بوده و از طرفی چون دوست داشتم که اون شادابی رو هم تو روابطم تجربه کنم، نه تونستم یه رابطه دلخواه تو این سمت داستان ایجاد کنم و نه تو اون سمت دیگه ماجرا. یعنی مصداق بارز: ان سعیکم لشتی. این هم ریشش برمیگرده به اینکه من قبل از آشنایی با قانون با خانم‌هایی که دوست بودم سنشون از من پایین‌تر یا هم‌سن خودم بودند و انگار ذهن من نتیجه‌گیری کرده برای خودش که آقاجان دلیل این تجربیات ناموفق سن افراد بوده، این دوستان اگر سنشون بالاتر بود اینجوری نمیشد و باعث شد که من تو ناخودآگاه دنبال افرادی با سن بالاتر باشم و ازونجایی که این موضوع رو خیلی نمی‌پسندیدم دارم این وضعیت رو تجربه می‌کنم.

    واقعاً دمتون گرم. چقدر این روزها فوق‌العاده‌تر از همیشه داره پیش میده چقدر حسم به زندگیم زیباتر شده.

    با تمام وجودم خداروشکر می‌کنم که در این مسیر زیبا هستم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
    • -
      زهرا گفته:
      مدت عضویت: 1426 روز

      سلام دوست عزیز

      کامنتتون پر از نکته های عالی بود برای من ازتون ممنونم

      یه قسمتی که نوشتید اغلب افراد زود باهاتون صمیمی میشن ولی اون رابطه ها زود بهم میخوره من خودم هم قبلا این مدلی بودم یعنی به حدی با کسی صمیمی میشدم که از یه جایی انگار کنترل رابطه از دستم درمیرفت و احساس خفگی میکردم یعنی یه جور حس مسئولیت، نمیدونم چی بود واقعا :)

      و خودم انگار دوست داشتم در ناخوداگاهم که سریع تر اون رابطه ها تموم بشه و دیگه طرف رو نبینم و دقیقا به بهانه های مختلف و الکی اون رابطه ها بهم میخوردن اونم تو رابطه های دوستی با دوستای هم جنسم!!

      تا اینکه توی یکی از فایل های لایو استاد گفتن قانون تکامل رو باید تو همه چیز رعایت کنید مثلا اگر با فردی رابطه دارید (البته اشاره استاد رابطه عاطفی بود اما به نظرم در همه روابط صدق میکنه) استاد گفتن کم کم پیش برید اجازه بدید به خودتون و طرف مقابل مثلا هر روز باهم وقت نگذرونید و همش نخواین کنار هم باشید یا باهم در ارتباط باشید فضا بدید بهم و این نکته برای خود من خیلی موثر بود و درواقع یه جور تعادل رو باید حفظ کرد که با عمل کردن بیشتر میشه مسلط شد

      امیدوارم بهترین روابط رو با بهترین انسانهای ثروتمند و مطابق استاندارهاتون و حتی فراتر از اون تجربه کنید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      آرزو ملک فر گفته:
      مدت عضویت: 1413 روز

      سلام آقا احسان عزیز

      یه تیکه از کامنتتون که در مورد کسب وکار بود که گفتین تو کار شراکتی همه میدونن خوش شانس بودم وفروش خوبی داشتم ولی کسب وکار شخصیم اینطور نیس… چیزی به ذهنم اومد که لازم دونستم بگم شاید کمکی باشه.

      و اونم اینه که باز هم همین حرفتون برمیگرده به باورها تون، خب مشخصه که شما باورهای قویتری نسبت به کار شراکتی دارین که الان توو کسب وکار شخصی ندارین و تو یکی از فایل ها استاد میگن که در گذشته من باورهام تو دوره های تندخوانی قوی‌تر بود نسبت به دوره هایی که الان دارن کار میکنن وبخاطر همین نتایج هم براشون بزرگ بوده اما بعد که رو باور هاشون کار کردن تونستن تو مسیر علاقه شون قدم بردارن و این نتایج فوق العاده رو بگیرن. خواستم بگم شما هم ازاین بابت نگران نباشید و فقط بگردید تو باورهای محکمی که تو ذهنتون و ناخوداگاهتون، که داره کارمیکنه رو پیدا کنید و تغییرش بدید.

      امیدوارم که تونسته باشم کمکی کرده باشم.

      هرجا هستید موفق و شاد وسلامت باشید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
      • -
        Ehsan Moqadam گفته:
        مدت عضویت: 1933 روز

        درود بر شما آرزو جان

        سپاس‌گزارم از نکات مهمی که اشاره کردی

        درست می‌فرمایید من متوجه این موضوع نبودم که این ترمزها درخصوص خودارزشی خودم و کارم در کسب‌وکار شخصیم داره کار میکنه که اجازه نمیده من با خودم، مخاطب و جریان ثروت هماهنگ و راحت باشم، یعنی دقیقاً وقتی بررسی کردم خودم رو و اتفاقات گذشته رو مرور کردم این الگو رو پیدا کردم. البته تنها یک الگو یا یک باور یا بک تغییر نیست که بخواد نتیجه قابل توجه ایجاد کنه و خیلی چیزها باید اصلاح بشه که در یک مسیر تکاملی و بهبودی انجام میشه یعنی این داستان‌هایی که گفتم همه برای قبل از آشنایی من با قانون بود و از وقتی که با قانون آشنا شدم و متوجه تغییر احساساتم به‌سمت مثبت شدم به قطعیت رسیدم که این قانون درسته اما وقتی که نتیجه در کسب‌وکار به‌شکل دلخواه پیش نمی‌رفت باعث شد که من به‌دنبال کشف بیشتر خودم بیفتم و پیدا کنم اون کدهایی که داره به اشتباه تو ذهن من اجرا میشه که یکیش همین مورد بود.

        این هم از کشف و اصلاح سایر کدها فهمیدم و بهش رسیدم چون این کدهای مخرب و باورهای اشتباه مثل زنجیر بهم دیگه متصل هستند وقتی یه سرش رو پیدا میکنی خیلی راحت میتونی بقیش رو هم پیدا کنی، مثلاً من فکر می‌کردم که روی باور معنویت ثروت خیلی خوب کار کردم اما وقتی که نتیجه نمیومد متوجه شدم که نه من نتونستم به‌خوبی منطق ایجاد کنم برای این باور. حالا از کجا متوجه این موضوع شدم؟ ازینکه فهمیدم من خیلی سختمه قیمت دادن به مشتری و فکر می‌کنم هرچقدر پول بیشتری بگیرم یا سود کنم کار خوبی نکردم و یه جورایی دارم بی‌انصافی می‌کنم. بعد به خودم گفتم پسر خوب تو داری یه خدمت خیلی ارزشمند ارائه میدی داری ارزش تو زندگی افراد ایجاد میکنی با کیفیت فوق‌العاده کارت مخاطب از خداش هم باید باشه که بیاد کارش رو به تو بسپاره و اصلاً روی کار باکیفیت قیمت نمیشه گذاشت و هرکسی که به‌دنبال ارزش باشه حتما به‌راحتی ارزش کار تو رو متوجه میشه بعد تو سختته که قیمت بدی یا راحت کارت رو بفروشی؟

        تو اگر عمیقاً باور داشته که ثروتمند شدن معنوی‌ترین کار دنیاست به شغلت به‌چشم محراب نگاه می‌کردی و به پول به چشم رزق پاک و ثمرات بهشتی از جانب خدا

        عاشق این جمله استاد هستم که میگن تا وقتی که با فرکانس پول تنظیم نباشی جریان ثروت رو پیدا نمکنی این باورهای اشتباه باعث میشن تو جریان ثروت رو پیدا نکنی چون احساست خوب نیست و من از این احساس ناخوب می‌فهمیدم که تنظیم نیستم از نظر فرکانسی با خواستم.

        خداروشکر که در مسیری هستم که هر روز احساس بهتری رو تجربه می‌کنم و در جمع دوستان خوبی مثل شما هستم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
        • -
          آرزو ملک فر گفته:
          مدت عضویت: 1413 روز

          ممنون از کامنت عالیتون

          یه سوالی برام پیش اومد ازاین جمله تون که:من یه خدمت خیلی ارزشمند ارائه میدم و ارزش تو زندگی افراد ایجاد میکنم…

          چون الان یه مدته خیلی عمیقا دارم روی 12 قدم و قدم اول کار میکنم واین جمله تون منو به فکر فرو برد که، آرزو به خودت و رفتارت فکرکن… این برمیگرده به احساس لیاقت، ازخودم پرسیدم خدمت تو چرا ارزشمنده؟؟ و چه ارزشی تو زندگی افراد ایجاد میکنه؟؟؟ جالبه که خودم هنوز نتونستم به این سوال جواب بدم!! بعد چطور توقع دارم مردم ارزش کار منو بفهمن!! (و اینم بگم که من یه نقاش هستم و تکنیک سیاهقلم کار میکنم)

          اول اینکه ازخدا میخوام هدایتم کنه که به جواب این سوالم برسم چون تا وقتی اول برای ذهن خودم منطقی نشه و باورنکنم که چه ارزشی ایجاد میکنم نمیتونم فرکانس ارزشمندی رو ارسال کنم…

          و سوال بعدی که برام پیش اومد اینه که، اگه جواب سوالمو بگیرم و به این باور برسم که (خدمت من ارزشمنده و ارزش تو زندگی افراد ایجاد میکنه) چه رفتاری بااین باور هماهنگه؟ یعنی اگه به این موضوع باور داشته باشم شخصیتم چطور میشه؟ رفتارام چه شکلی میشه؟؟؟

          به قول استاد اول باید شخصیتمون تغییر کنه و بعد باورهامونم به مرور تغییر میکنه… اینم آگاهی جدیدیه که به لطف قدم اول تازه دارم درک میکنم. خداروشکر واقعا

          مثلا یه باور دیگه که جدیدا درکش کردم اینه که اگه ما میگیم به خدا ایمان داریم و باور داریم که خداوند مشتری های مناسب رو به سمت ما هدایت میکنه… آیا واقعا بهش باور دارم؟؟؟

          اگه همش راه هایی که تو میدونی رو هی میری چک میکنی و منتظر مشتری هستی از جایی که خودت میدونی پس یعنی ایمان نداری، یعنی باور نداری خدا مشتری رو به سمتت هدایت میکنه!!! که اگه باور داشتی نمی چسبیدی به اون مسیری که خودت فکرشو میکنی (برای مثال یه راهی مثل اینستاگرام)، درصورتی که اگه باور داشته باشی به این موضوع رها میشی احساست خوبه…. خدای من حس میکنم دریچه ی جدیدی از آگاهی به روم باز شده حس میکنم یه سری چیزارو تازه دارم درک میکنم…حالا در کنار این باورها اگه رفتارمون تغییر کنه باور کنیم این جملات رو و برای ذهنمون منطقی کنیم با الگو ومثال، بعدش دیگه به ترمزها میرسیم که استاد میگه اگه باورها تون درست بشه بعد که ترمز هارو برمیدارید اتفاق ها پشت سرهم میفته… خدایا شکرت برای درک این آگاهی ها، برای این مسیری که توش هستم، برای دوستان خوبی که اینجا دارم مثه شما

          بازم ممنون ازشما احسان جان، که بااین کامنتتون منو بیشتر به فکر فرو بردید

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
          • -
            Ehsan Moqadam گفته:
            مدت عضویت: 1933 روز

            درود بر شما دوست عزیزم

            واقعاً سپاس‌گزار و خوشحال هستم که در مسیری قرار گرفتیم که هر روز می‌تونیم حس زنده‌گانی رو عمیق‌تر تجربه کنیم

            وقتی صحبت از کلمه ارزش میشه باید معنی این کلمه رو دقیق‌تر متوجه بشیم.

            ارزش یعنی چیزی که حضورش در زندگی من به‌طور مستمر باعث ایجاد حس خوب میشه و این مفهوم هیچ استاندارد و الگوریتم خاصی نداره که بگی اگر طبق این استانداردها باشه ارزش حساب میشه و اگر طبق این استاندارد نباشه در دسته ارزش‌ها قرار نمی‌گیره.

            مثلاً در زمان‌های گذشته افراد چون خوراکی‌های مختلفی نداشتند(انسان‌های اولیه) گندم، نمک و یا چیزهای خیلی ساده مهم‌ترین و ارزشمندترین کالاها به‌حساب میومدند چون انسان‌ها حیات خودشون رو وابسته به این کالا میدونستند.

            اما رفته رفته انسان‌ها با ابعاد بیشتری از وجود خودشون آشنا شدند و ارزش‌ها شکل‌های متفاوتی پیدا کردند، انقدر متفاوت که گاهی از نظر ما دقیقاً قابل تشخیص نیست در نگاه اول اما وقتی که عمیق میشیم پی به ارزش اون کار می‌بریم.

            دلیل اینکه نمک یا گندم جز ارزشمندترین کالاها به‌حساب میومدند نه به این خاطر بوده که انسان اگر ازین دو ماده استفاده نکنه میمیره، چون اون زمان انسان‌ها چیز دیگه‌ای رو نشناخته بودند که بخوان روش ارزش‌گذاری کنند.(کاملاً ذهنی)

            یعنی هرچقدر که چیزهای بیشتری کشف شد ارزش‌های بیشتری ایجاد شد و دقت کنید که با هر کشف چقدر چیزهای جدیدی ایجاد شد از صنایع گرفته تا انواع خدمات. مثلاً انسان‌ها فهمیدند که باید ابزاری برای براشت و آسیاب گندم داشته باشند و همین موضوع چقدر ارزش‌های متنوعی ایجاد کرد و چقدر کار رو برای افراد ساده‌تر و لذت‌بخش‌تر کرد. درواقع ارزش‌آفرینی یعنی حل کردن مسائل و افراد حاضرند برای حل این مسئله پول پرداخت کنند.

            اگر یه نگاهی در زندگی روزمره خودتون به چیزهایی که استفاده می‌کنید بیندازید و از خودتون بپرسید که این موضوع داره چه چیزی رو تو زندگی من برطرف یا اضافه میکنه که من دارم ازش استفاده می‌کنم می‌تونید پی به اصل موضوع ارزش‌آفرینی در کسب‌وکار ببرید.

            حالا نکته اینجاست که چه چیزی باعث میشه انسان به این سمت بره؟ یعنی بخواد مسائل رو حل کنه و ارزش‌آفرینی کنه؟

            اول اینکه به مسئله‌ای برخورد کنه، یعنی بسیاری از خواسته‌هایی که ما داریم به‌این دلیل بوده که ما به مسئله‌ای برخورد کردیم و

            دوم اینکه به این باور برسه که این مسئله راه‌حل داره، یه نکته رو من در مورد این موضوع باید بگم. در گذشته چون مسائل مربوط به بحث حیات انسان بوده این باور که این مسئله باید راه‌حلی داشته باشه خیلی قوی‌تر بوده یعنی انسان‌ها ناخودآگاه میدونستن که اگر جوابی برای این مسئله پیدا نکنند خواهند مرد اما امروزه چون شکل مسائل ما تغییر کرده شدت و انگیزه ما برای این باور که این مسئله جوابی هم داره متفاوت شده.

            این یک موضوع کاملاً ذهنیه که در برخورد با تضاد به‌وجود اومده و هی شکل جدیدتری به‌خودش گرفته.

            در ابتدا چون انسان‌ها ورودی منفی نداشتند شکی هم درباره اینکه آیا من ارزشمند هستم که بیام مثلاً این داس رو اختراع کنم نداشتند اما میشه گفت هرچقدر جهان گسترش پیدا کرد انسان‌ها وارد مقام رقابت و مقایسه شدند. اصلاً ماهیت تمدن یعنی خارج کردن افراد از همین فضا و تعیین جایگاه انحصاری برای هر فرد.

            اینکه ما خودمون رو ارزشمند نمیدونیم نه به این خاطره که ذاتاً ارزشمند نیستیم، به این دلیله که ما یاد نگرفتیم که چطور باید خودمون رو تعریف کنیم . از بچگی اگر نمی‌تونستیم کاری رو درست انجام بدیم کل شخصیتمون به‌خاطر اون موضوع زیرسوال میرفت و هی مقایسه شدیم با دیگران، خب طبیعیه که وقتی بزرگتر بشیم خودمون رو ارزشمند ندونیم، دائماً خودمون رو سرزنش کنیم به خاطر کوچکترین کار اشتباه یا اگر یه محصولی یه خدماتی ارائه کنیم که اون بازخورد مورد انتظار رو نداشته باشه کلاً بی‌خیال همه چیز بشیم و بپذیریم که من از عهده این کار برنمیام.

            پس قدم اول اینکه ما با خودمون به صلح برسیم، پی به ارزش خودمون ببریم. وقتی انسان پی به ارزش خودش میبره میتونه باور کنه که میتونه در جهان هم ارزش‌آفرینی کنه.

            وقتی ما حالمون با خودمون خوب نباشه نمی‌تونیم توقع داشته باشیم که دیگران به ما حال خوب بدند.

            وقتی حالمون با محصولی که تولید می‌کنیم خوب نباشه نمی‌تونیم توقع داشته باشیم که اون محصول مورد نظر دیگران قرار بگیره چون ارزشمندی کارمون رو‌ گره زدیم به نظر دیگران.

            تو هنر خیلی بهتر میشه این موضوع رو سنجید. وقتی یه تابلویی کشیده میشه چقدر میتونه احساس خوب ایجاد کنه در افرادی که اون تابلو رو می‌بینند، چقدر این احساس برای افراد میتونه ارزشمند باشه.

            از نگاه دیگه مسئله این ارزشمندی جنگ قلب و ذهنه. قلبت بهت میگه که تو ارزشمندی و ذهنت تو رو در مقام مقایسه میبره و ارزشت رو پست میکنه، به همین دلیل خداوند از واژه قلب برای الهامات استفاده میکنه.

            یه حسی شما رو میکشونه به سمت کشیدن یک اثر یعنی وقتی داری اون کار رو انجام میدی حالت خوبه اما ذهن منطقیت میاد وسط که میگه نه این همه نقاش هست کی تابلوهای تورو نگاه میکنه؟

            حالا کار ما اینجاست که بیایم این منطق غلط رو با شکل درستش جایگزین کنیم، اون هم با مثال:

            مثلاً بگیم آیا زیبایی کارهای داوینچی چیزی از ارزش ونگوک کم میکنه؟ یعنی میشه گفت چون داوینچی خوبه کسی دیگه کارهای ونگوک رو نگاه نمیکنه؟!

            این‌طور نیست، هر کسی با نگاه ارزشمندی به خودش میتونه ارزش‌آفرینی کنه، وقتی شما این نگاه رو در خودت تقویت میکنی میری دنبال اینکه حرفه‌ای‌تر بشی که زیبایی بیشتری رو به تصویر بکشی و این زیبایی بیشتر پول بیشتری رو هم به‌همراه خواهد اورد چون داری به رشد توجه میکنی و طبق قانون هدایت میشی به رشد بیشتر.

            نکته مهم اینکه ما بپذیریم که خالق زندگی خودمون هستیم. این شغل نه اینکه تنها راه کسب ثروت باشه این مسیری است که در وجود ما داره ما رو ارضا میکنه یعنی حالمون خوبه و این حال خوب یعنی ارزش.

            وقتی ما نپذیریم که در جهان محدودیتی وجود داره و بیایم فراوانی رو باور کنیم جهان مارو هدایت میکنه به تجربه فراوانی چون طبق قانون ما به هر چیزی که توجه کنیم بیشتر در زندگیمون تجربه می‌کنیم.

            مسئله‌ای که در اینجا سوتفاهم ایجاد میکنه رها نبودن در برابر جریانه هدایته اون هم به این دلیل که ما باور نداریم امکان‌پذیری و فراوانی جهان رو.

            یه مثال خیلی داغ و تازه دارم در این خصوص یه خواسته خیلی مهمی که شکرخدا به تازگی محقق شد و اصلاً خیلی بیشتر باعث شد که بیشر درک کنم جهان داره دقیقاً چجوری کار میکنه.

            اولاً که من با یه تضادی برخورد کردم که باعث شد این خواسته در من شکل بگیره و بعد هدایت شدم به دوره کشف قوانین، تو این دوره استاد خیلی در مورد باور امکان‌پذیری صحبت می‌کنند و پایه‌های منطقی براش ایجاد می‌کنند که به‌نظرم مهم‌ترین اصله، یعنی من با وجود مقاومت‌هایی که ذهنم داشت هی میگفتم که آقا این خواسته امکان‌پذیره طبق قانون باید بشه و اومدم شک داشتن درباره خواستن یا نخواستن این خواسته رو در وجودم از بین بردم چون به‌نظرم یکی از مهم‌ترین دلایلی که ما به خواسته‌هامون نمی‌رسیم اینکه دربارش مطمئن نیستیم که بخوایمش یا نه (فرق داره با رها بودن در برابر خواسته و وابسته نبودن به خواسته) چون فکر می‌کنیم به صلاحمون نیست اما من گفتم من حتماً اینو می‌خوام و باور دارم که طبق قانون میشه اتفاق بیفته (واقعاً خواسته مهمی بود) و همین موضوع باعث شد هدایت بشم به انجام دادن یه سری کارها که شاید به‌ظاهر بی‌ربط بود اما هربار که من قدم برمی‌داشتم و به الهامات عمل می‌کردم خودم رو نزدیک‌تر میدیدم به خواستم با اینکه در ظاهر هیچ تغییری رخ نمی‌داد و در همین مسیر من متوجه ترمزهایی شدم که باعث شده بود این خواسته رو نخوام عمیقاً و نداشته باشمش هر چقدر که ترمز پیدا می‌کردم با انرژی بیشتری ادامه میدادم و برام جذاب‌تر میشد داشتن اون خواسته یعنی فقط همینکه به خودم میگفتم چقدر خوب میشه اگه این اتفاق بیفته حالم رو خوب می‌کرد. تا جایی که به مرحله‌ای رسیدم که هیچ ایده‌ای دیگه نداشتم، بعد تو جلسه 2 که استاد گفتند نپذیرید چیزی داره سخت پیش میره من خیلی فکر کردم دیدم دلیل اینکه من این ایده‌ها بهم الهام شد این بود که فکر نمی‌کردم که راه آسون‌تری هم ممکنه وجود داشته باشه انگار باید به این شکل تکاملم طی میشد تا درک کنم این موضوع رو و بعد من فهمیدم قدرت دادم تو ذهنم به بقیه در مورد این موضوع. به خدا قسم دقیقاً همون شبی که گفتم خدایا میسپارم به خودت از راحت‌ترین راه ممکن خودت حلش کن بذار باور کنم که تو همه کاره‌ای تا توحیدی‌تر بشم فکر کنم 3-4 ساعت بعدش ساعت 1:30 شب یه خبری اومد که مسئله من رو از ریشه حل کرد من تا صبح فقط اشک میریختم ازینکه چقدر همه چیز میتونه آسون پیش بره، چقدر توحید اصله چقدر تسلیم شدن در برابر خدا راه حل قطعیه، چقدر امیدوار بودن به رحمت خدا مهمه، چقدر قدم برداشتن مهمه، چقدر مهمه که باور کنیم تمام درخواست‌ها پاسخ داده میشه و حرکت کنیم.

            به خدا فرداش هر کی که از این موضوع آگاه بود و منو میدید می‌گفت احسان تو با این خواسته و ایمانت در حرکت‌هایی که انجام دادی یه جماعتی رو به فیض رسوندی.

            من همون شب به خدا گفتم آقا من منتظرم از جایی بدی که فکرش رو نمی‌کنم و دقیقاً همین شد واقعاً 1٪ هم تو ذهنم نبود که قراره اینطوری اتفاق بیفته.

            وقتی یه خواسته‌ای رو می‌خوایم جهان‌ وارد عمل میشه تا اون خواسته رو به ما برسونه ما هستیم که با برچسب گذاشتن رو‌خودمون و ترمزهامون جلوی تحقق خواسته رو میگیریم.

            اینکه شما دوست داری از این کار پول بسازی هیچ بد نیست خیلی هم عالیه اما خیلی ساده‌تر به مسئله پول فکر کن خیلی پروسه پول سازی و فراوانی رو تو ذهنت ساده کن‌ این باعث میشه باهاش هم‌فرکانس بشی.

            من به خودم گفتم خیلی ساده‌تر از این‌ها میتونه اتفاق بیفته و ایمان داشتم که خدا کمکم میکنه، رها کردم خودم رو از محدودیت‌های ذهنم گفتم جهان بی‌نهایت راه داره و حالم خوب بود جهان هم معطل نکرد اینکه ما معطل شدیم برای اینکه تکلیفمون با خودمون روشن نیست برای اینکه چسبیدیم به محدودیت‌های ذهنمون و وقتی که رها می‌کنیم باور می‌کنیم که طبق قانون باید بشه و من هدایت میشم و من ارزشمند هستم برای تجربه این خواسته خداوند از بی‌نهایت طریق ما رو میرسونه به خواستمون.

            مهم حال خوبه

            من به خدا گفتم من این خواسته رو می‌خوام که حالم خوب باشه پس از همین الان حالم خوبه و خیل خیلی ساده‌تر از اون چیزی که فکر می‌کردم اتفاق افتاد.

            همه این اتفاقات در ذهن من افتاد دوست من.

            امیدوارم که عالی باشی همیشه

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  4. -
    محسن مله گفته:
    مدت عضویت: 1123 روز

    سلام به استاد عزیز

    من الگوهایی که در زمینه شغلیم برام اتفاق افتاد در مورد همکاری که با من کار میکرد من تو زمینه ساخت و ساز یا قبلا نجاری بود من استاد بودم ولی اونا به عنوان کارگر بودن ولی این درامدی که در میاوردیم شریکی برابر میکردم و این تا الانم با من هست که دقیقا بهش افتادم حالا درسته که داداشم هستن ولی از اون یکی داداش جدا شدم این داداش کوچیکترم باز با من کار میکنه و اونم تو زمینه کاری حداقل مثل من کار نمیکنه بفکر کار نیست ولی دستمزد برابر دریافت میکنیم

    یا تو زمینه ارتباط با دختر یا خانوم هایی که قبلا داشتم تقریبا همشون خیلی وابسته میشن و همش هم رابطه جنسی بالا میخوان و ازادی من رو میگیرن که به خاطر همین که من دوست ندارم ازادیم بواسطه هر چیزی گرفته بشه ازدست بدم و من رابطه رو قطع میکنم چون در زمینه ارتباط با جنس مخالف من هیچ مشکلی ندارم بخوام سریع یکی هست ولی چون این موارد ازادی ازم گرفته میشد فعلا قصدی ندارم و از اموزش ها یاد گرفتم کسی رو جذب کنم طبق خواسته هام کاملا مستقل و ازاد و ……..

    و در مورد پدر مادر همیشه جاهایی که گیر میکنن و کسی از داداشام براشون کاری انجام نمیده زنگ میزنن به من که بیا مثلا کولرمون درست کن یا برو صحرا برای آمپول گوسفندان یا کارای دیگه و در مورد بیزینس که دارن و توانش ندارند پیشنهاد هایی که بهشون میدم رو اصلا گوش نمیکنن و انجام نمیدن

    استاد واقعا خیلی عالی و دمتون گرم که مارو متوجه این قوانین و آگاهی های عالی میکنین که همه چی دست خودمونه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  5. -
    ملی گفته:
    مدت عضویت: 1273 روز

    با نام الله شروع میکنم

    سلام عرض میکنم خدمت استاد عزیزم و مریم جانم و تمام دوستانی که وقت میزارن و این کامنت های زیبا رو مینویسن

    من اولین بارم هست که برای فایل های رایگان کامنت میزارم، اما موضوع این جلسه منو ترغیب کرد که بنویسیم تا شاید مشکل تکرار شونده در رابطه هام را پیدا کنم و هدایت های خداوند را واضح تر بگیرم.

    چقدر این فایل بجا و به موقع پاسخگوی درخواست من از خداوند بودو این رو از برکت دوره کشف قوانین میبینم، من فقط دو جلسه رو‌گوش دادم و دارم خلق میکنم اتفاقات زندگیم رو دارم دریافت میکنم الهامات خداوند رو خیلی واضح تر از قبل، این دوره معجزه است مثل همه دوره های استاد.

    من 18 سال متاهل بودم و بعد از کار کردن روی خودم حدود 6 سال پیش، با یک دوره به نام boot camping که یک خانم امریکایی پایه گزارش هست، به طرز خیلی شگفت انگیزی 5 سال پیش از همسرم جدا شدم و پارسال که دوره روابط استاد رو تهیه کردم متوجه شدم که چه اتفاقی افتاده که من به راحتی از اون رابطه اشتباه بیرون آمدم، هر چند به علت ادامه ندادن به شیوه ای که یاد گرفته بودم و بازگشت به شخصیت گذشته ام، 1 سال بعد از جدایی، وارد رابطه با مرد متاهلی شدم که بیشتر از 6 ماه طول نکشید و از اون رابطه بیرون آمدم و این همزمان شد با کار کردن من روی خودم با اساتید دیگه ای که در ایران هستن و آرامش و اتفاقات زندگیم دوباره بهتر شد، من با شروع lock down وارد دانشگاه شدم سال 2020 و اوایل سال 2021 با پسر یکی از دوستان قدیمی خانوادگی آشنا شدم که ایشون هم متاهل بودن و یک رابطه دوستی شکل گرفت و بعد از 6 ماه این رابطه جدی تر شد و حدود 6 ماه بعد من با استاد عباس منش آشنا شدم و وارد سایت ایشون شدم در ژانویه 2022 اگر اشتباه نکنم و با دوره 12 قدم شروع کردم و آگاهی هایی که هر جلسه به من داده می‌شد موجب می‌شد که تضاد هامو بشناسم و رابطه ای که درش بودم‌ و هستم یکی از اون تضادهاست.

    من از همسرم جدا شدم به علت خیانت های متعدد، اعتیاد، بی مسیولیتی، و … و نقش قربانی رو به خوبی بازی کردم به مدت 18 سال و شعار بارز من در اون مدت این بود که خیانت کثیف ترین کار دنیاست و قابل بخشش نیست و باور داشتم که مقصر اول مردی هست که دنبال زن های دیگه میره و مقصر دوم زنی هست که پاسخ مثبت به درخواست اون مرد میده و هردو به یک اندازه گناهکارن . اما الان کاری که صددرصد مخالف ارزش های من بود رو دارم انجام میدم و با گذروندن دوره روابط و عزت نفس تاثیراتی در من ایجاد شد که خیلی راضی هستم، مثل وابسته نبودنم به این فرد مثل قبل، شاد بودنم بدون نیاز به حضور ایشون، ارامشم در رابطه با فرزندانم، و با گذروندن دوره شیوه حل مسایل متوجه شدم که پاشنه اشیل من همون حس بی ارزشی و کافی نبودن هست. چون از زمانی که با همسر اولم ازدواج کردم در سن 19 سالگی، شاهد خیانت های ایشون بودم و هر کاری میکردم که زیبایی های منو ببینه اما هرگز ندید و این باور به من القا شد که من کافی نیستم پس زن دیگه ای باید حضور داشته باشه همیشه تا کمبود های منو جبران کنه، و همین باور موجب شده که برخلاف ارزش هام حرکت کنم و تو زندگی با مردهایی برم که زنشون براشون کافی نیست و این حس رو دریافت کنم که من بهترم من کافی ام من با ارزشم، هر چند همراه با عذاب وجدان هست.

    خداروشکر با گذروندن دوره کشف قوانین و جلسه قبل و این جلسه از فایلهای رایگان موجب شد که تکرار این مسیله پررنگ‌ تر بشه برام و با گذاشتن شرط هایی مثل رضایت همسر اولشون، رضایت خانوادشون برای ادامه رابطه، الان حدودا دو ماه هست که این رابطه در حد دوستی هست و چون هنوز قدرت تموم کردن رو نداشتم در مقابل عشق و وابستگی شدیدی که ایشون دارن نسبت به من، با گذاشتن این شرط ها شروع کردم و نداشتن رابطه جدی با ایشون که به لطف خداوند با پیدا کردن ترمزهای ذهنم حتما این مسیله پایان خوشی خواهد داشت.

    و مشکلی که الان باهاش مواجهشدم اینه که ایشون رضایت خانواده و همسرش رو داره الان و این موضوع منو به شک انداخته که آیا هدایت های خداوند به سمت ازدواج با این فرد هست یا نه. هنوز برام واضح نیست، اما با خواسته من که دوست ندارم همسر دوم کسی باشم مغایره و چون هنوز مطمین نیستم، رابطم رو در حد دوستی نگه داشتم، هالیدی بوک کرده بودیم به ترکیه کنسل کردم، هر چند میگه همسرم اکی هست ولی من اکی نیستم، با اینکه کل پول هالیدی هم از دست میره، ولی مهم نیست، باید روی خودم کار کنم تا ادوره کشف قوانین رو‌ کامل کنم تا هدایت های خداوند رو به وضوح بگیرم و حتما ترمزهای ذهنم رو‌پیدا خواهم کرد.

    ممنون میشم اگر استاد در رابطه با این مسیله توضیح بیشتری بدن و ممنون میشم از دوستان اگر شرایطی شبیه به شرایط من دارن راهنمایی کنن لطفا…

    از فایل جلسه قبل من این کامنت رو بارها نوشتم ‌‌و پاک کردم چون ‌‌جرات خود افشایی نداشتم، از قضاوت شدن میترسیدم، از روبرو شدن با خودم و اشتباهاتم در حضور همه میترسیدم، یه دعایی هست که نمیدونم از کی و کجا شنیدم اما مفهومش این بود که بعد از نماز به خدا بگید که «خدایا ممنونم که منو بهتر از اون چیزی که هستم به دیگران نشون میدی »، احساس میکنم این دعا یه باور غلط رو در من شکل داده نمیدونم

    بهرحال امروز یه حسی گفت بنویس و نوشتم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
    • -
      حاج عباس گفته:
      مدت عضویت: 1299 روز

      بسم الله الرحمن الرحیم

      سلام و درود

      کامنت شما رو خوندم و بهتون تبریک میگم بابت شجاعتتون در مورد بیان احساساتتون

      شجاعتی که من ندارمش

      و در بخشی دیگه از وجودم غروری هست که نمیذاره بنویسم حتی این غرور اجازه نمیده موفقیت هامو بیان کنم

      ولی همین اعتراف به نتوانستن و نداشتنِ شجاعت یک گام بزرگی هست که در آینده بتوانم منم بنویسم از ضعف هام از ترس هام

      این غرور به حدی بوده که وقتی در دلم از موفقیت دوستان خوشحال میشدم و در دلم به آنها تبریک میگفتم متأسفانه اجازه نمیداد بیام اینجا و بهشون تبریک بگم و براشون بنویسم و کامنت بذارم

      حتی تا امروز این غرور اجازه نمیداد از استاد تشکر کنم و به بچه ها ستاره بدم

      اومدم اینجا نوشتم تا اولین قدم ها رو بردارم برای پای گذاشتن روی غرورم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        ملی گفته:
        مدت عضویت: 1273 روز

        ممنونم دوست عزیز از کامنت خوبتون.

        هر قدمی که بر میداریم و با ترس هامون روبرو میشیم چندین قدم به موفقیت نزدیکتر میشیم.

        و مسلما هر جا که داریم درجا میزنیم همونجا پاشنه اشیلمون هست که باید بیشتر روش تمرکز کنیم، و برای شما هم احتمالا برمیگرده به حس لیاقت ‌خود ارزشی‌تون که اکثر ما انسان‌ها درگیرش هستیم و امیدوارم به زودی این مهم‌ترین و اصلی ترین مسیله زندگیمون بهبود داده بشه

        موفق و پیروز باشید ️

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    مژگان اکرامی گفته:
    مدت عضویت: 773 روز

    سلام به استاد عزیزم

    یه الگو که پیدا کردن در روابطم اینکه تمام افرادی که من باهاشون در ارتباط هستم سطح مالی متوسط رو به پایین دارند

    همکاری با ادم هایی که توقع دارند من با یه قیمت پایین واسشون کاری را انجام بدم

    خیلی دارم رو این موضوع فکر میکنم بازهم پیدا کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  7. -
    مرتضی جهانگیری گفته:
    مدت عضویت: 1220 روز

    سلام خدمت شما استاد عزیز و بزرگوارم استاد عباس منش عزیز و سرکار خانم شایسته عزیز

    خدارو شکر میکنم که در هر لحظه با آموزش های شما به آگاهی های من اضافه میشه و یک سری باورهای مخرب یا غلط رو شناسایی میکنم خدارو 1٠٠ هزار مرتبه شکر.

    من در گذشته یه سری باور های تکرار شونده داشتم که بقول شما استاد عزیزم فکر میکردم و باورم شده بود که این باور ها طبیعی پیش میاد و ممکنه برای هر شخص اتفاق بیوفته و اصلا به موضوع نگاه عمیق نمیکردم و اگر شخص دیگه ایی برعکس اتفاقی که برای من میوفتاد براش پیش میومد، میگفتم؛ برای این شخص اینطوری و برای من نه و با این باور به سادکی از کنار این موضوع میگذشتم و به خودم میگفتم حتما چون من مثلا علم اینکارو نداشتم اتفاق برای من افتاده.

    بطور مثال، چون روند افزایش قیمت دلار در ایران بطور میانگین همیشه رو به افزایش بوده تا کاهش، من یه گوشی آیفون 11 خریدم و اول حسم این بود که هم یه گوشی عالی دارم و هم اینکه قیمت گوشی من افزایش پیدا خواهد کرد . و اینم بگم من تا قبل خرید گوشی آیفون زیاد به روند قیمت دلار کاری نداشتم. اما از وقتی این گوشی رو خریدم حداقل هر یک روز درمیون قیمت دلار رو چک میکردم و جالبه بدونین که قیمت دلار هر روز کمتر میشد.

    و باور مثل گذشته که در درون من بود که کافیه من فلان چیز رو بخرم ، کلاااا ارزون میشه و ارزشش کمتر میشه. و جالبتر از همه این اتفاق برام میوفتاد.

    و یا اینکه هر پقت من جایی لستخدام میشم کلاا دپارتمان اون مجموعه شروع به تغییر میکنه و برای من جز ضرر چیزی نداشت. مثال هایی شبیه به این ها.

    اما از روزی که شروع به تغییر باور هام کردم و نکاهمو و کانون توجهمو به نکات موبت و هپبی و زیبایی ها خودم و اطرافم انداختم باز هم طبق فرمایشات شما استاد عزیزم و طبق قوانین جهان همه چیز به شکای رقم خورد و یا بهتر بگم بیشترین شکلی رو رقم زدم که خودم باورش کردم و ساختم.

    خدارو شکر میکنم و سپاسگذار شما استاد عزیزم هستم که به من و ما یاد دادین چطور مسیر زندگی و مسیر رسیدن به خواسته هامونو با توکل به الله و همچنین انجام تمریناتی که دادین بسازیم.

    براتون بهترین هارو آرزو میکنم و هنیشه مثل همیشه شاد باشین و سلامت و ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  8. -
    خانواده ی رضایی گفته:
    مدت عضویت: 1858 روز

    پدر خانواده :

    سلام به استاد عزیزم عباسمنش و استاد خانم شایسته گرامی

    در پاسخ به این سوال که چه الگوهای تکرار شونده در باره روابط در زندگی شما هست چند مثال مثبت میخوام بگم

    1_درباره صاحب خانه ها

    در تمام سالهایی که مستاجر بودم

    ناآگاهانه خانه هایی را جذب میکردم

    که بدون مالک بودند و من و همسر و پسر و دخترم راحت بودیم آنجا

    و مالکان حتی اجاره کمتری از من میگرفتند

    به قول استاد آنها تلاش میکردندکه من راضی باشم و سال بعد هم بمانم

    شاید باورتان نشود اگر سر سالم میگفتم میخوام برم صاحب خانه میگفت اجاره اضافه نمیکنم نرو

    ومن هم میماندم

    وسال بعد میگفتم میخوام برم

    صاحب خانه میگفت اجاره رو کم میکنم نرو

    و واقعا کم کرد

    دوباره یکسال دیگه میماندم

    سال بعد میگفتم میخوام برم و شما مستاجر جدید بیارید

    دوباره یه آبشن جدید میداد مثل تعویض آبگرمکن نو ونقاشی خانه ویک انباری اضافه میداد و پارکینگ که من نرم

    و باز با مشورت با خانمم تصمیم میگرفتیم بمانیم

    ویک واحد طبقه بالا هم مال ایشون بود و می‌گفت انها متوجه نشن که من از شما کمتر میگیرم

    و این روند 9 سال در این خانه ادامه داشت

    تا اینکه گفتیم امسال دیگه حتما بلند میشیم میریم خانه خودم یا جای جدید که تنوع بدیم

    وبا اینکه ایشون ناراحت شد ما رفتیم

    جای جدید

    جالب این بود که ایشون اصلیت اصفهانی بودند و در جامعه میگفتن اصفهانی ها خسیس هستند

    ولی ایشون با اینکه وضع مالی متوسطی داشت اصلا این صفت را نداشت (حداقل برای من)

    و جای دیگه صاحب خانه ای داشتم

    که سر سالم که میشد زنگ میزد میگفت میشه خواهش کنم امسال بمانید

    و هرچقدر دوست دارید اضافه کنید

    و ما هم در این آپارتمان خوب و دوست داشتی و پر از خاطرات خوب وهمسایه های خوب 3 سال بودیم

    ویک مثال دیگه دارم درباره صاحب ویلایی در شمال که با امسال 8 سال هست که دست ماست و فقط صاحبش 8 میلیون از ما بابت پول پیش گرفته و اجاره نمگیرد

    با اینکه ویلای 2 هزارمتری و 3 خواب نو ساز است

    و هر سال زنگ میزنم به ایشون و میگم بفرمایید چقدر اجاره تقدیمتون کنم ؟من درآمد دارم هر چقدر خواستین اجاره میدم

    ایشون میگن نمیخواد اجاره بدین همین که شما اینجا هستی ما خوشحال و راضی هستیم

    باز به اسرار مگم بهشون که همه چی گران شده وبالا رفته شما هم اجاره بگیرید

    میگن برای شما اجاره ها بالا نرفته

    ما اجاره از شما نمیخواییم

    در اینجا فقط میتونم بگم که سپاسگزار خداوندم که این دستان پر مهر ومحبت خودشو به ما هدیه داده

    و از این طریق نعمت رو وارد زندگی ما میکنه وبه ایشون هم سلامتی و ثروت روز افزون بده والبته که میده

    2_ صاحب مغازه های خوب

    همیشه صاحب مغازه های خوبی داشتم

    من تا بحال 20 مغازه اجاره کردم در 26 سال کاسبی ام

    من گاهی هم همزمان چند تا با هم داشتم

    و وقتی میخواستم برم میگفتن اضافه نمیکنم نرو

    در آخرین مغازه اجاره ای که بودم و 17 سال در آن بودم

    که صاحبش انسان متدین دوست داشتی و بزرگواری هست (که آرزو میکنم خداوند به ایشان و خانواده اش سلامتی آرامش و ثروت بده) از من نصف جای دیگه میگرفت یعنی بجای حدود 20 میلیون ماهی 10 تومن از من میگرفت

    تازه میگفت اگه زیاده کمتر بده و هرچقدر میخوای بمان

    که البته بنده سال گذشته هدایت شدم به شمال و تغیر شغل و مغازه را به ایشون پس دادم و از رفتن من بغض کرده بود و ناراحت شده بود

    با این چند مثال خواستم وجود دستان خداوند و باورهای خوب رو برای دوستانم به اشتراک گذاشته باشم

    سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  9. -
    صفدر مومنی گفته:
    مدت عضویت: 2127 روز

    بنام خدای عادل

    سلام استاد جان و سلام به شما خانوم شایسته عزیز

    سلام دوستان

    چند روزی هست با این نگاه به جهان اطرافم نگاه می کنم، تمام اتفاقات زندگی من با افکار باورها و کانون توجه من بوجود میاد تمام اتفاقات شامل همه چیز میشه و یه جورایی دارم برای ذهنم منطق میارم

    و هر اتفاقی که میافته چه دلخواه و جالب چه نادلخواه رنج آور من خالق شون هستم نه هیچ عامل بیرونی و این کانون توجه من هست که باعث میشه از این جنس اتفاقات در زندگی من بیشتر بشه یا نه و اگر اتفاق نا دلخواه برام میفته با خودم حرف میزنم میگم دنبال مقصر نگرد ایراد خودتو پیدا کن و این رو یادت باشه که اون نتیجه باور خودت بوده

    یه مثال زنده بزنم

    دیشب داشتم با یکی از عزیزام تلفنی حرف میزدم و ایشون یه حرفی زد خیلی ناراحت شدم درواقع برجک من رو زد عصبانی شدم شدید اما هیچ واکنش بدی نشون ندادم تلفن رو قطع کردم از روی عادت میخواستم شروع کنم که برخوردی با من نشد این حقم نبود و از این جنس حرفها اما قانون رو به خودم یادآوری کردم و گفتم ایشون هیچ تقصیری ندارد فقط نتیجه افکار و باور های خودت رو بهت گوشزد کرد ببین ایراد تو چیه و تو چه باوری داری و چه فرکانسی به جهان فرستادی که نتیجه اش این شده و انصافاً از خودم راضی شدم بابت اینکه پذیرفتم که من مقصر هستم نه اون این در صورتی اگه قبلاًم بود یکی گفته بود صد هزار تا می‌شنید خدا را صد هزار مرتبه شکرت

    آدم های زندگی ما چیزی نیستند بجز نتیجه باورهای ما چه بد چه خوب و اگر رفتار های نامناسبی از اونها دیدیم بجای تمرکز کردن به اینکه چرا با من این رفتار رو داشت چرا من دستم رو با عسل تو دهن هرکی بزارم یه گاز میگیره این حق من نبود و…. به خودمون بگم که این من هستم خالق زندگی ام هستم و انسانها نتیجه باور های من هستند و بجای اینکه تمرکز کنم روی اون رفتار نامناسب و نا دلخواه که با این کار آدم هایی با این الگو که باعث آزار من بشوند به شیوه های مختلف ایراد در خودم پیدا کنم و اینکه من چه باوری دارم و چه فرکانسی میفرستم که نتیجه اش شده این اون رو اصلاح کنم تا جنس رفتار آدمها عوض بشه

    من خدا را صد هزار مرتبه شکر از روزی روی خودم کار میکنم جنس آدم ها خیلی عوض شده اما چند موردی که بُلد بوده و یادم هست ذکر میکنم

    آدم هایی که دنبال سواستفاده از من بودند از وقتم پولم انرژی ام احساساتم

    آدم هایی که خیلی تنبلند و من علاوه بر انجام دادن کارهای خودم باید کارهای اونها رو هم انجام میدادم

    آدم هایی که بدقول هستند

    آدم هایی که زخم زبون دارند و با حرف هاشون باعث عصبانیت من میشدند اعتمادبه‌نفس و عزت نفسم تضعیف میشد

    سپاسگزارم استاد عزیزم و همه دوستان نازنینم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  10. -
    مسعود مقصودی گفته:
    مدت عضویت: 1471 روز

    سلام و دروود به استاد و بانو مریم شایسته ی عزیزم

    استاد عزیزم،الان که دارم فکر میکنم و این آگاهی های ناب رو به من دادین،تازه دارم می فهمم که تمامه زندگیم فقط الگوی تکرار شونده بوده،چه در گذشته چه در الان،البته نا گفته نماید که از وقتی روی دوره ی ارزشمند عزیت نفس کار میکنم،خیلی بهتر از قبل هستم،خیلی زیاد و این رو مدیون وجوده نازنین شما دو فرشته ی مهربون هستم.

    بریم سرغ جواب

    1.بالای 90 درصد هنرجویان زبان انگلیسی که من باهاشون سر و کله میزنم توی کارم و شاگرد بنده هستن،دوست دارن پول من رو به موقع بدن،ولی هر دفعه هزار و یک اتفاق میفتاد که پول من رو نمیدادن،یعنی تمااما شخصیت بدقولی توی پرداخت کردن پول دارن و دلشون نمیاد خیلی پول پرداخت کنند و اصلا سر در گم بودم که داستان چیه که همممشون اینجورین،طرف فقط اسمش عوض میشد یا شکلش،ولی دقیقا همشون این خصلت رو داشت!ن

    2.الگوی بعد اینکه افراد من رو به عنوان مغذ متفکر گروه میشناسن و خوب و بد یه کاری رو میان با من مشورت میگیرن و تو کارهاشون دوست دارن من نظر بدم.که اینم واقعا توی افرادی که باهاشون در ارتباطم یکسانه

    3.قبل از کار کردنم روی عزت نفسم،آقا هر کی به من میرسید،بعد از دوبار سلام علیک،دفعه ی سوم میخواست پول از من قرض کنه و یه جوری شخصیت طمع کار و حسودی هم داشت.اصلن من متعجب بودم که بابا چطور تمااام انسان های دنیا فقط من رو میشناسن برای پول قرض کردن

    4.قبل از کار کردنم روی عزت نفسم،هر کی میرسید شخصیت کلاه برداری داشت،یعنی من هر چی کار میکردم و پس انداز میکردم،در نهایت طرف کل سرمایم رو میدزدید و من متعجب بودم و همیشه گله و شکایت داشتم به خدا که آخه چرا منننن!!!

    5.افرادی که من باهاشون در ارتباط هستن،خیلی دوست دارن به هر بهونه ای با من وقت بگذرونن،یعنی حتی شده پیش من بشینن و غیبت کنند و … ولی پیش من باشند که البته به لطف دوره ی عزت نفس،دارم یاد میگیرم با تنهاییم بیشتر حال کنم.

    6.افراد نزدیک به من،از من کمک میخوانن توی هر کاری و توقع دارن اون کار رو من براشون انجام بدن،یعنی اگر صد نفر بیان بهش بگن اون کار رو رایگااان برات انجام میدیم،به صد نفر میگه نع و فقط منتظره من کارش رو انجام بدم

    7.الگوی دیگری که افراد نزدیک به من دارن،اینه که خیلی توقع دارن از من،توقع بی جا واقعا،یعنی هر اتفاقی بیفته نو زندگیشون و هر کاری بشه،انگار من مقصرم که اون بلا سرشون اومده و تقصیر من بوده که مشکلشون رو حل نکردم!!!

    8.الگوی دیگه اینکه افراد به من دروغ میگن،یعنی یه جورایی به فکر خودشون دروغ نمیگن و دارن راست قضیه رو یه جور دیگه میگن و این داستانا.ولی خب چیزی که راست نباشه دروغه دیگه،و چقدر این الگو رو دارم.

    9.استاد این اخری هم بگم که اصلا حال کنیدااا،اصلن یه چیز عجیب و غریب،تمام افرادی که نزدیکن به من،تمااماا از من مشورت میگیرن و ساعت ها شده وقت من رو میگیرن و تهش خلاف مشورت های من عمل میکنن.نکته ی جالبش اینجاست که اینقدر التماس میکنند که من مشورت کنم باهاشون و بعد از اینکه وقت میزارم واسشون ،میرن کار خودشون رو انجام میدن،خب اصلا من مونده بودم همممیشه که بابا،این آدم ها چرا هممشون این خصلت رو دارن،خب چرا اصرار میکنن برای مشورت گرفتن و چرا به محضی مشورت میدم میرن کار خودشون رو میکنن؟چرا قبل از مشورت کار خودشون رو نمیکنن؟(با اینکه هممشون دوباره سرشون به سنگ میخوره و دوباره میان پیش من و مشورت و دوباره همون الگوی تکراری)

    استاد عزیزم،ممنونم که با عشق کامنت ها رو میخونید و بی نهایت سپساگذارم بابت این همه آگاهی ناب و خالصی که دارین با عشق هدیه می کنید به ما.

    من قبلا هم گفتم استاد عزیزم،هر کدوم از فایل های به اصطلاح رایگان شما،خودش یه محصول بی نظیره که میتونه همه ابعاد زندگی ما رو تغییر بده.

    عاشقتونم و بی صبرانه منتظر فایل ارزشمند بعدیتون هستم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای: