پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 4 - صفحه 29 (به ترتیب امتیاز)

574 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    محمدامین میرآخورلی گفته:
    مدت عضویت: 877 روز

    سلام به استاد عباسمنش و خانم شایسته

    سوال: وقتی با شرایط استرس زا و چالش برانگیز مواجه میشوای ، معمولا چه واکنشی نشان میدی

    من وقتی در یک موقعیت استرس زا قرار میگیرم و راه حلی برای اون مسئله ندارم بلافاصله دل درد میگیرم و دلم پیچ میزند و نیاز هستش که برم دستشویی. این اتفاق از بچگی از زمانی که خودم یادمه میاد برای هر زمانی که دچار استرس میشم یا تو موقعیتی قرار میگیرم که ترس ها بهم چیره میشوند اتفاق می افتاد

    من وقتی عصبانی هستم در باره یه موضوع و دیگه میزنم به سیم اخر و حال حوصله ندارم کلا دیگه بیخیال مسئله و راه حل مسئله شدم خیلی میخورم دوست دارم همش پر خوری کنم و پشت سر خوارکی بخورم و دیگه برام مهم نیست همه چیو باهم قاطی میکنم مثلا چیپس میخورم خرما میخورم عسل میخورم روی هم هر چی دم دستم بیاد میخورم

    مورد بعدی این که وقتی از یه چیزی ناراحتم توی حالت استرس زا هستم و دچار یه چالشی شدم که نتونستم حل کنم یا منو درگیر کرده و داره بهم هجمه وارد میکنه دوست دارم اون سر مادرم خالی کنم و هروقت این طوری میشم این اتفاق میفته و بیخودی میرم بهش گیر میدم و تموم حرص ها. عصبانیت و فشار های که دارم روی ایشون خالی میکنم اینم چیز تکراری که اخیرا چون دارم این قوانین کار میکنم کمتر شده ولی از بچگی این اتفاق بوده و پشت سر هم انجام شده

    این سه مورد مورد هایی بود که از بچگی تکراری هستند در زندگی من. بازم هم اگر مورد دیگه ای بیاد حتما کامنت میکنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    رهاخانم گفته:
    مدت عضویت: 2160 روز

    به نام رب الرباب

    به نام خدایی که همواره در کنار ماست

    الهی به امید تو

    …..

    ……

    واکنش در برابر شرایط استرس‌زا ؟؟؟؟؟

    من در مواقع چالش و شرایط استرس‌زا

    خودم را می خوردم و بعد به همسرم این استرس این نگرانی را ناخودآگاه منتقل می کردم و بعد به دخترم…..

    یعنی کل اعضای خانواده برای شرایط من دچار استرس می شدند

    بعد با فایل های استاد دیگه قدرت کلام را در دست گرفتم و به کسی منتقلش نکردم چون خانمها بیشتر اهل درد دل هستند

    و بعد دیدم دارم در ذهنم تکرار می کنم

    و در ذهنم دارم مثلا با فردی که در مدار من نیست دعوا و بحث می کنم

    و این باعث میشه که من هر موقع به یه فردی برخورد می کنم اون فرد با من بلند بلند حرف بزنه و حالت دعوا با من داره

    من این را دوست نداشتم

    ولی داشتم ناخودآگاه جذبش می کردم

    چون در ذهنم میساختمش

    استاد خدا بهتون عمر طولانی بده که ابن آشغال های ذهنی را از دل ما بیرون می کشید

    خدایا شکرت

    تنها جایی که من را می تواند آروم کنه در هر شرایطی که به ظاهر سخته با اوضاع اون جوری که می خواستم پیش نرفته ؛

    سایت استاد و در همین مکان است

    هیچ جور دیگه ای من نمی تونم خودم و ذهنم را آروم کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    نارسیس جهان سپاس گفته:
    مدت عضویت: 467 روز

    با سلام.

    رفتارم در مواقع استرس زا:

    من خیلی عصبی و خشمگین میشوم و یا سعی میکنم فعالیتم را در جهت بهبود مساله ذهنی ام بالا ببرم‌‌.

    گاهی اگر راه حل آنی برای رفع مساله ام پیدا نکنم افسرده و بی حال و منفعل میشوم و معمولا استرسم بدتر می‌شود.

    عموما وقتی استرس میگیرم خیلی به دنبال آن هستم که نتیجه خوب و رضایت مندی رقم بزنم و تا این کار را نکنم آسوده نمی‌شوم.

    برای همین وقتی کسی به من استرسی می‌دهد یا از من انتقاد می‌کند به طرز اشتباهی شروع به هر روش کسب رضایت میکنم اگر از نظرم اشکال زیادی نداشته باشد که در آن مساله مشخص کمی باج به طرف مقابل بدهم فقط برای آنکه کمی استرس و تنش کم شود.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    فهیمه طاهری گفته:
    مدت عضویت: 1414 روز

    سلامی دوباره به استاد عزیزم

    تشکر ویژه بابت فایلهای بینظیرتون استاد واقعا دارم به خود شناسی میرسم با این طراحی بینظیرتون

    پاسخ من به این سوالتون

    تو مواقع استرس زا عصبانی وپرخاشگر میشم غذا زیاد میخورم جدیدا که تو شرایط سخت قرار میگیرم کلا ناامید میشم و فکر میکنم که نمیتونم باورهامو تغییر بدم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    ارمغان رضوی گفته:
    مدت عضویت: 1289 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم به نام خداوند بخشنده مهربان

    سلامی از جنس عشق خدمت اساتید بزرگ و عزیزم استاد عباسمنش بزرگ و مریم جون خوشگل و نازنین

    سوال:

    وقتی با شرایط استرس زا یا چالش برانگیز مواجه می شوی، معمولا چه واکنشی نشان می دهی؟

    جواب سوال من:

    وقتی با یه مسئله استرس زا مواجه میشم گریه م میگیره اولش اما بعد قانون یادم میاد میگم ارمغان خودت خلق کردی الان این فرصت رو خداروشکر داری که دوباره اونجوری که میخوای و دوس داری بشه رو خلق کنی با تغییر فرکانست از این لحظه میگم به خودم که حرف شما استاد سریع یادم میاد که ارمغان مهم نیست با چه دلیل و منطق و برهانی حالت الان بده و در فرکانس منفی هستی مهم اینه که تو این حال منفی به هیچ عنوان نباید بمونی تو دوره عزت نفس بهمون گفتین وشرایط بیرونی رو نبین شرایط بیرونی چیزی جز افکار و فرکانسای تو نیست فقط رو خودت کار کن و میام دوباره و دوباره استاد فایلای شما رو 24ری گوش میدم شبانه روز و شرایط همونجوری میشه که من میخوام البته اینو بگم واقعا از وقتی خودمو بستم به تموم فایلاتون از تموم دوره هایی که ازتون دارم واقعا انصافا شرایط نادلخواه کم شده اگرم بوده از انرژیش برای بالا رفتن به مرحله ی بعد استفاده کردم چون اینو میدونم که (جلسه هفتم دوره ی بینظیر کشف قوانین زندگی گفتین بهمون)که تضادها برای همه ی آدم‌ها هست در تمام مراحل زندگی همیشه هستن برای هر پیغمبری هر انسانی هر امامی این تضادها هستن و عامل اصلی پیشرفت ما هستن و ما دو تا انتخاب داریم در مواجه با تضاد یکی از این تضاد انرژی این تضاد استفاده کنیم تا به مرحله ی بالاتر بریم یا نه تصمیم بگیریم سقوط کنیم و به مرحله ی پایین تر بریم این انتخاب با ماست و من آگاهانه تصمیم میگیرم که انتخاب کنم از انرژی تضادها تا به مرحله ی بالا برم یعنی جوری به مسئله نگاه کنم که به حال بهتر و احساس بهتری برسم بهمون گفتین استاد بازم دوره ی کشف قوانین زندگی جلسه آخرش که هر نجوای ذهنی هر الهامی هر حرفی هر کتابی که به شما احساس آرامش میده اون حرف خدا و الهام هست و واقعیته و هر حرفی که بهتون احساس بدی و منفی ای میده حرف شیطانه و دروغه و کذبه محضه ،تضادها گفتین بهمون که یه میجر اپدیت هستن یه پرش میتونن باشن به مرحله ی بعدی یا سقوط به مرحله ی پایینی

    و موقع مواجه شدن با چالش یا تضاد من میگم اولش گریه اما بعد آروم میکنم خودمو و میگم خودت خلق کردی ارمغان و هر لحظه نتایج داره ریلود میشه هر لحظه هاااا نه هر ثانیه تو میتونی فرکانستو عوض کنی تا نتایج رو عوض کنی و شرایط بیرونی رو نبین چون شرایط بیرونی چیزی جز فرکانس افکار ‌و باورای تو نیست فرکانس رو از همین لحظه آگاهانه تصمیم بگیر عوض کن تا نتایج عوض بشه خداروشکر برای این حد از خالق بودن بی حد و مرزمون

    عاشقتونم استاد عزیزم روی ماه شما و مریم جون خوشگل رو میبوسم

    در پناه الله یکتا شاد سلامت ثروتمند خوشبخت و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید و خداوند یار و یاور و نگهدار همه ی ما باشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    مقداد تحريری گفته:
    مدت عضویت: 2081 روز

    با سلام خدمت استاد عزیزم

    استاد جان سپاس از شما بابت این فایل های بینظیر که خودش یک دوره حرفه ای برای شناسایی ترمزهای ذهنی است

    خوب وقتی صحبت از چالش میشه بنا به هر زمینه ای نوع واکنش من متفاوت بوده که اگه بخوام به تفکیک بگم اینه که:

    چالش بیزینس:

    1. وقتی این چالش یکی از همکاران بوجود بیاره خوب اولش عصبانی میشدم که چرا این اشتباه انجام داده و حتی باهاش بحث میکردم که به ناراحتی منجر میشد و بعد که اروم میشدم کمک میکردم تا اون چالش حل بشه و همیشه این موضوع زجرم میداد که چرا کنترل خشم ندارم

    الان با این جمله تاکیدی احساس خوب اتفاق خوب خیلی خیلی کمتر از کوره در میرم چون میدونم اگه احساس من بد باشه چالش بزرگتر میشه و منجر به اتفاقات زنجیروار بدی میشه و خیلی راحت میپذیرم که این چالش هم جزیی از هدایت من در مسیر بزرگ شدنه پس صبوری میکنم و حلش میکنم و خیلی بهتر از قبل شدم ولی هیچ چیز تمومی نداره و حالا که شما این موضوع عنوان کردید دیدم یک ترمزی قاعدتاً هست که اون باید برطرف کنم و باور قدرتمند کننده بیارم و مطمئن هستم با خواندن کامنت ها و اموزشات شما راحت این ترمزها شناسایی میشه

    2. بعضی مواقع تو مسیر بیزینس چالش هایی وجود داره اوایل این چالش ها باعث میشد قشنگ بهم بریزم و حتی به طوریکه به خودخوری و انتقاد از خودم می‌رسیدم ولی به لطف خودسازی تقریبا کمتر از یک ساله که دارم انجام میدم به صورت تکاملی به این درک رسیدم که اون چالش ها را خیلی باهاش مشکلی ندارم و خیلی راحت میپذیرمش چون همیشه میگم این چالش اومده تا من باور قدرتمند کننده تو این زمینه بسازم و این هدایت خداست که منو قدرتمند کننده و این موانع سکوی پرتاب من است و وقتی چالش ها حل میکنم اعتماد به نفس من خیلی می‌ره بالاتر و طوری میشه چالش های دیگه اصلا نمی‌بینم

    3. بعضی مواقع خودم با حواس پرتی یا هر اشتباهی چالشی بوجود میاوردم اوایل این چالش ها باعث شده بود اعتماد به نفسم از دست بدم و استرس می‌گرفتم شدید که انگار افت داشته برام که من نباید اشتباه کنم و به شدت احساس گناه میکردم و بازم همون طوری که بالا گفتم درک کردم که هر اتفاقی که احساس بد بده باید عوضش کنم و اومدم اول این موضوع با خودم کنار اومدم هیچ ایرادی ندارد اشتباه کردم عوضش درس میگیرم که دفعه بعد در لحظه باشم و کارم اگاهانه ببرم جلو و حواسم به تمام جوانب کار باشه و تازه فهمیدم جاهایی که اشتباه میکردم ریشه اینو داشت که اونو با عشق انجام نمی‌دادم و سریع میخواستم تمومش کنم برای همین از اون به بعد به تمام جوانب کار که سمت خودمه با اشتیاق عمل میکنم و با حال خوب قدم برمیدارم و همین موضوع باعث شده که خیلی کمتر از قبل اشتباه میکنم و به این درک رسیدم که وقتی در زمینه ای ترمز ها شناسایی میشه چقدر اتفاقات مثبت تر میشه و کاری که قبلاً سخت اتفاق می افتاد به چشم بهم زدنی هندل میشه

    چالش روابط:

    1. قبلاً وقتی تو روابط خانوادگی به چالش ارتباطات یا اطرافیان سر موضوعات مختلف می‌خوردم سریعا بهم میریختم تو مخی های شدید می‌گرفتم و حالم بد میشد عصبی میشدم و گاهی اوقات قهر میکردم و اون جارو ترک میکردم و تا چند روز اون احساس بد به همراه داشتم طوریکه اصلا میرفتم تو لاک خودم کلی خود خوری های شدید و نجوای شدید میومد سراغم و از زمانی که خودسازی شروع کردم روز به روز تکاملی تو این یکسال کم و کمتر شد به طوریکه الان خیلی خیلی از فرکانس اون چالش ها فاصله دارم و یا اگه الان چالش میاد چون فهمیدم قانون چی میگه خیلی خیلی حتی شاید به چند دقیقه هم نرسه خودم جمع و جور میکنم حتی بروز هم نمی‌دم چون به نظر خودم دلیل اون چالش ها این بود که اول ترس از قضاوت داشتم، دوم اینکه دنبال تایید بودم و شرک شدید داشتم، سوم اینکه دو تا چیز فقط شنیده بودم میخواستم به همه یاد بدم و همرو تغییر بدم، چهارم اینکه دوست داشتم همه از زاویه نگاه من دنیا رو ببینن و در نهایت متعصب روی تفکراتم بودم

    از زمانی که درک کردم هر کسی مسئول زندگی خودشه حتی من دیگه حتی به همسرم هم نمی‌گم چکار کنه یا نکنه چون من و همسرم خیلی باهم راجع به قوانین و خواسته هامون حرف می‌زنیم و اموزش میبینیم بعضی اوقات میدیدم دارم نقش معلمی براشون ایفا میکنم و تو بعضی مواقع می‌آمدیم زندگیمون بررسی میکردیم و به خاطر تفاوت دیدگاه در انجام مسایل به انتقاد خودمون می‌پرداختم و گاهی اوقات به بحث می‌رسید که جفتمون از احساس خوب دور می‌شدیم ولی الان دیگه تحلیل نمی‌کنیم مسائل زندگیمون و اصلا نمی‌خوام چیزی به کسی ثابت کنم کار خوب خودم انجام میدم و خیلی خیلی رابطه های من بهتر بهتر شده

    استاد وقتی این فایل های الگوهای تکراری گوش میدم و به تفکر تو زندگی خودم می‌پردازم متوجه میشم همش به خاطر شرک که به خدا دارم که ترمزها وجود داره برای همینه خدا هم گفته همه گناهان می‌بخشم و شرک نمیخشم و مقصر تمام اتفاقات به ظاهر نامناسب زندگیم خودم هستم و تصمیم جدی جدی جدی جدی برای تغییر دوباره گرفتم امین که بتونم در لحظه باشم چون به نظرم در لحظه بودن باعث میشه خیلی اتفاقات شکلش برامون تغییر کنه

    خداروشکر بوجود این سایت قدرتمند و استاد بینظیر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    مهدی بهجتی گفته:
    مدت عضویت: 1915 روز

    سلام

    من الان هم که به چالش مالی میخورم و یا اونجوری که باید باشم نیستم مثلاً درآمد در سطحی بالا قرار نداره وقتی میبینم که با 24سال سن نتونستم یک رابطه عاطفی چه خوب چه بد حتی رابطه عاطفی یک روزه را تجربه کنم به شدت به هم میریزم و مثل بچه های 2ساله گریه میکنم و در زمینه برخورد با این مشکل را دارم

    میگم نه تو تا الان باید می‌تونستی یه رابطه عاطفی تجربه میکردی باید از عهده این مشکل بر می اومدی نتونستی پس ادم احمق بی عرضه آیی هستی

    یا مریضی من چند باری به شدت مریض شدم

    ولی به خودم میگفتم ای احمق بیشعور کثافت چرا قبل از خدمت آت کار نکردی که الان لنگ پول برای بیماری و غذات نباشی

    و اینا قدرت ادامه زندگی را ازم گرفته تو چالش بیشتر با خودم درگیر میشوم و گریه میکنم و چون بعضی وقت ها واقعا راه حلی نمی بینم یا حل شدن این مشکل را در اینده میبینم با خدا درگیر میشوم چون خودم خودم سازگار نیستم با وجود این مشکل بعدش با خدا درگیر میشوم که چی میشد چرا دختر برای رابطه عاطفی من جور نمی کنی

    چرا چهار تا فالور تو یوتیوب به من نمی دی

    چرا دوتا پروژه نقشه برداری بهم نمی دی که من بتونم حداقل ازدواج کنم بعد با خانواده ام درگیر میشوم با این که هر روز دارم برام زحمت میکشند

    و چون راه حلی برای مسائل ندارم اونها را گردن نمی گیرم برای مریضی ام بیمارستان نمیرم چون پول ندارم برای پیشرفت کاری ام سرکار نمیرم میگم چون درآمد برای من ندارد مگر روزی چند در میارم و همینجوری افکاری را دارم تو این چالش زندگی که از پس نجوا های ذهن بر نمی آیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      لیلا سنگونی گفته:
      مدت عضویت: 1832 روز

      سلام آقای بهجتی انشالله در بهترین حال ممکن باشی. تحسینت میکنم که شجاعت داشتی و صادقانه احساسات رو نوشتی .درسته تمام این چالش ها و تو زندگیت داری ولی قانون اینه .خال خوب =اتفاق خوب .

      شما باید از زاویه ای به این چالش نگاه کنید که بتونی. به احساس خوب برسید و از اون عذاب وجدان و احساس بی لیاقتی در بیایین وقتی به ارامش رسیدین میتونین تمرکز کنید روی مساعلتون و باورهای اشتباه تون رو پیدا کنید .

      به عنوان مثال .برای ارتباط برقرار نکردن با جنس مخالف .میتونی از زاویه نگاه کنی که تنها بودن بهتر از ادم با اشتباه بودنه .میتونی بگی خدا تا الان منو از این ارتباط های اشتباه درامان نگه داشته تا من بتونم روی باور های خودم کار کنم و اولین ارتباطم رو با لذت و عالی وبا عشق شروع کنم وقتی اینطور به ماحرانگاه کنی دیگه اون حس بی عرضگی از بین می‌ره وحتی بابتش سپاسکزار میشی .وقتی به این احساس خوب رسیدی میتونی باورهای درست بسازی و شک نکن که بهترین ها به سمتتون میاد .استاد همیشه گفتن از زاویه ی به ماجراها و اتفاقات نگاه کنید که به شما حس خوب بده و بعد اگر مسعله ی بود حلش کنید .

      موفق باشی دوست توانمندو شجاعم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      سید علی رضا موسوی گفته:
      مدت عضویت: 1004 روز

      سلام اقای بهجتی امیدوارم حالت عالی باشه کامنت زیباتون رو خوندم و ی چیزی خیلی نظرم جلب کرد شما روی ناخواسته هاتون دارید تمرکز میکنید به نظرم و هرچی پیش میره بیشتر دارید ناخواسته تجربه میکنید به نظرم روی خواسته ها و زیبایی ها تمرکز کنید تا توی زندگیتون بیشتر بشن

      انشاالله که تونسته باشم یکم کمکتون کنم

      یاعلی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    مصطفی مجیدی گفته:
    مدت عضویت: 2321 روز

    به نام تنها خالق زیبایی‌های بی‌پایان

    سلام به استاد گل و مریم بانوی عزیز و تک تک اعضای خانواده من

    +وقتی با شرایط استرس‌زا یا چالش برانگیز مواجه می‌شوم معمولاً چه واکنش‌هایی نشان می‌دهم؟؟

    1. میرم تو خودم ساکت می‌شم و از خدا می‌خوام خودش هدایتم کنه به مسیری که بتونم شرایط رو عوض کنم

    2. دلم می‌گیره و خیلی احساس تنهایی می‌کنم و گاهی اشک هم می‌ریزم

    3. دنبال راهکار و شرایطی می‌گردند که بتونم خودم را از اون موقعیت خارج کنم

    4. دنبال رد پای کارهای اشتباه خودم می‌گردم تا بفهمم کجای قانون رو خوب درک نکردم و نتونستم خوب بهش عمل کنم

    سپاسگزارم استاد بابت فرصتی که قرار دادید تا ما بتونیم با آگاهی‌های فایل‌های شما شناخت کامل تری از خودمون و شخصیتمون به دست بیاریم امیدوارم هر کجا هستید در پناه الله یکتا شاد پیروز ثروتمند و سعادتمند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    لیلا سنگونی گفته:
    مدت عضویت: 1832 روز

    سلام به استادان عزیزم

    وسلام به همه ی شما عزیزان دوست داشتنی خانواده‌ام .

    ممنونم استاد با مطرح کردن این سوال بی نظیر و عالی که باعث شد من یه برگشت به عقب داشته باشم و خودم و زندگیم رو طی این چند سال مرور کنم و بازهم قانون رو برای خودم تایید و تحسین کنم و به خودم افتخار کنم که در این مسیر الهی بدون هیچ مقاومتی پا گذاشتم و مصرانه ادامه دادم.

    سوال اینه وقتی در شرایط استرس را قرار میگیرید چه واکنشی دارین ؟

    باید بگم من شاید حدود دوسال یا بیشتر میشه که اصلا تو موقعیت استرس زای شدید قرار نگرفتم به پاس این مسیر الهی ‌‌

    البته این.بگم قبلا هر مسعله ی کوچیکی رو برای خودم بزرگ میکردم و کلی واکنش های عجیب و غریب داشتم .ولی الان دیگه نه. دیگه خیلی وقته از اون استرس های روابط هیچ خبری نیست تو خونه ارامش کامل داریم چون خانوادگی در این مسیر الهی هستیم .از استرس های مالی هم خلاص شدم از اون قرض و بدهی و چک و وام و اینجور چیزها .که خدارو هزاران هزاران هزار بار سپاسگزارم .در حال حاضر هر زمان استرس یا چالشی برام پیش میاد شاید چند لحظه ی اول یکم با صدای بلند حرف بزنم و یکم غر بزنم که بستگی به چالش داره وگرنه سکوت میکنم وهیچ حرفی نمی‌زنم ودر هردو حالت یه صدای بلند بهم میگه مقصر خودتی خودت جذبش کردی ببین کجای مسیرت اشتباهه .ببین این تضاد چی واست داره وخیلی سریع با یه آهنگی که دوسش دارم یا خوندن متن و نوشتن حالم رو به خوب تغییر میدم .زمانی که نجواهای شیطانی مربوط به کارم و هر مسعله ی دیگه خیلی زیاد میشه کافیه با یه نفر راجب توحید صحبت کنم که معمولا اون شخص همسرم یا فرزندانمه .که مثل ابیه که روی آتیش میریزی کلا همه چیز یادم میره و فول انرژی میشم .الان خیلی رهاتر شدم خیلی بهتر میتونم ذهنم رو کنترل کنم و به موضوع چالش فکر نکنم یا میسپارم به خدا که حلش کنه که حل میشه وزمانی هم که باید خودم کاری انجام بدم از خدا هدایت میخام و خدا تو حلش بهم کمک می‌کنه .وقتی خودم این همه تغییر رو میبینم شگفت زده میشم میلیونهابار خدارو سپاس میگم برای وجود استادانم و این مسیر الهی و دعوتم به این مسیر .

    خدایا شکرت که مرا جزو‌هدایت شدگان قراردادی و هرروز در همه ی مساعل منو حمایت و هدایت میکنی .

    سپاسگزارم استاد سپاسگزارم استاد شایسته که بی نظیری و همیشه مورد تحسینم .ارزومیکنم خداوند شما رو در والاترین و بالاترین جایگاه ها قرار بده عاشقتونم و دوستون دارم پیامبران الهی من

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    Serveh گفته:
    مدت عضویت: 942 روز

    به نام الله

    سلام

    وقتی با شرایط استرس زا یا چالش برانگیز مواجه می شوی، معمولا چه واکنشی نشان می دهی؟

    من در کل آدم آرومی هستم و زیاد توی این شرایط نمیفتم ولی خب وقتی تو شرایط استرس زا باشم که اغلب وقتی هست که روی خودم کار نمیکنم چون وقتتیی که رو خودم کار میکنم و تسلط دارم میتونم کنترل کنم و میگم خدا بزرگه ته تهش همه ما میمیریم و مرگ هم یعنی وصل شدن به بینهایت و خدا و این اوج خوشبختیه و میتونم کنترلش کنم ولی بعضی وقتا که برام کنترل نمیشه مثل وقتایی که مسئولیت کاریو گردن گرفتم مخصوصا توی کار و موعد تحویلش داره میرسه و مثلا یه مشکلی برام پیش میاد قلبم تند تند میزنه و سرگیجه و یه کم بی حال میشم و سعی میکنم کارو هر جور شده جمع و جور کنم ولی وقتی شرایط برام خیلی سخته بشدت عصبی میشم و به همه گیر میدم آخر سر هم وقتی مسئله رفع میشه و من میفهمم چه فشاری بهم اومده و چقدر به خودم ظلم کردم حالت دلسوزی برای خودم دارم و از ته دل گریه میکنم و سبک میشم و بعدشم سعی میکنم به مسیر برگردم

    و بعدش به خودم میگم چون این کارو دوست ندارم حل کردن چالش هاش برام سخته و دیگه همچین کارهایی قبول نمیکنم اخرین باری که توی این موقعیت خودمو قرار دادم چند ماه پیش بود که دوستم یه کلرفرما معرفی کرد که کار طراحیشو انجام بدم من معمولا نصف هزینه رو قبل کار میگیرم ولی اون گفت فعلا نمیتونم کارو شروع کن منم به دوستم گفتم گفتش خیاللت راااحت باشه ادم مطمینی هست منم همون موقع یه حسی بهم گفت این کارو قبول نکن و خودتو تو این دردسر ننداز و … ولی گوش نکردم و انجام دادم و من تو چه شرایط سختی نشستم کارو انجام دادم انقدر به سیستمم فشار اوردم ویندوزش پرید و یه هزینه هم کردم بردم بیرون دوباره نصبش کردن و کارو هرجور شد تموم کردم از خوشی خودم گذشتم چند روز و شبمو گذاشتم وقتی تموم کردم و عکسشو برا کارفرما فرستادم گفت برای خودم نبوده و من واسطه هستم و باید به کارفرمای اصلی بگم هزینه رو واریز کنه اونم هیچوقت واریز نکرد و گفت کلا اون کار رو نمیخواد انجام بده و اینطوری شد کل زحمت من هدر رفت و من فهمیدم چه اشتباهی کردم و معنی ظلم به خود رو واقعا فهمیدم چون داشتم رو فایلهای استاد کار میکردم فهمیدم مقصر خودم بودم و یه ماه بعدش که یه کار ریگه برام اومد و میدونستم به روحیاتم نمیخوره سریع رد کردم باورتون نمیشه همون لحظه یه سفر خونوادگی برام جور شد و رفتیم و کلیییی بهم خوش گذشت تو سفر دائم میگفتم ببین این پاداش خداست چون نخواستی خودتو تحت فشار قرار بدی چون برلی خودت ارزش قائل بودی و کلی لذت بردم ….

    و اما ادامه سوال …. من وقتایی که تو شرایطی قرار میگیرم که مجبورم تصمیم مهمی بگیرم و تردید دارم استرس منو میگیره و بهم میریزم اصلا نمیتونم با خانواده م مشورت کنم بیشتر عصبی میشم و دوست دارم با یه ناشناس بیشتر حرف بزنم تا آشناها ….

    گاهی وقتا هم در مقابل بعضی شرایط مثل تصادف و دعوا و… من سکوت میکنم و خیلی گوشه گیر میشم و فقط دوست دارم زود زمان بگذره و اون شرایط رفع بشه….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: