پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 4 - صفحه 27 (به ترتیب امتیاز)

574 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    دریا رحیم پور گفته:
    مدت عضویت: 1903 روز

    به نام خدایی که هر نفسم به قدرت اوست

    سپاس از شما استاد عزیزم بابت این سری فایل های تکرار شونده که فوق العاده بی نظیر هستن

    همیشه یکسری اتفاقات و چالش ها اینقدر تکرار میشن تو زندگی ما که فکر می کنیم خب عادی هست این چالش ها و اصلا به فکر راه حلی اساسی و درست براشون نیستیم فقط به یه مسکن که درد اون لحظه رو کم بکنه اکتفا می کنیم و بعد که دردمون ساکت شد رهاش میکنیم تا چالش و درد بعدی. شما با این فایل ها بهمون گفتین که این دردها جای زخم های کهنه است که درمان شون نکردیم و قدیمی شدن و هربار دارن تو زندگی مون تکرار میشن که ما درمان شون کنیم ولی چون قوانین رو نمی دونیم فقط به مسکن های موقتی اکتفا میکنیم .استاد عزیز شما بهمون یاد دادین که میشه با شناسایی باورهای اشتباه مون استخوان لای زخم دردهامون رو پیدا کنیم و برای همیشه درمانشون کنیم .هزارن بار از خدای بی نهایت هدایتگر و وهابم برای بودن شما سپاسگذارم.

    بریم سر اصل موضوع

    در چه شرایطی احساسات شدید در من بوجود میاد؟

    1-کسی کار یا زمانی که برای یه پروژه گذاشتم رو زیر سوال ببره

    2-کسی سر قول و تعهدی که باهم داشتیم نمونه

    3- خانواده ام یا فردی که در رابطه هستم به من بی توجهی کنن

    4- به فردی از خانواده یا دوستانم کمک کردم ( مالی یا غیره ) بعد خودم نیاز داشتم باشم تنهام بذارن و توجهی به چالش من نکنن

    5- وقتی در موضوعی که به من مربوط نمیشه من رو مقصر بدونن ( کاری یا خانوادگی )

    این موضاعات سالهای سال تو زندگی من تکرار و تکرار میشدن و هنوز هم گاهی تکرار میشن ولی چرا ؟

    چون منم که همه این شرایط رو بوجود میارم با فرکانس هایی که میفرستم با باورهای دورنی خودم که حتما باید جلب توجه کنم با زیاد وقت گذاشتن برای کار که زودتر از موعد تمام بشه که بهم بگن ایول چه سرعت عملی و تحسینم کنن یا با وقت گذاشتن برای دیگران که باز بگن عجب دختر فعال و مهربونی و همه رو از خودم راضی نگه دارم و خیلی از این مواقع از آرامش و استراحت خودم زدم که از عزت نفس پایین من می آمد و از همه مهمتر مشرک بودم به خداوند که من یه کاری انجام بدم بعدا که منم گیر کردم ، چالش داشتم اونها به من کمک کنن در صورتی که خدای وهاب من برای من کافی هست تا لحظه ای که زنده هستم .و این فکر رو در هر چالشی باید به خودم بگم که فقط خدای منه خدایی که در درون منه و با منه در هر لحظه با هر تپش قلبم با هر دم وو بازدم نفسم که می تونه هدایتم بکنه به حل چالشم با بی نهایت دستان پرقدرتش و این نیاز داره به تمرین به کنترل ذهن که اونم فقط با تمرین و گوش دادن به فایل های استاد عزیز و خوندن قران بدست میاد .

    بذارین یکی از چالش هایی که چند مدت پیش برام اتفاق افتاد رو یکم باز کنم

    چند ماه پیش من باید آپارتمانم و تمدید میکردم وقتی صحبت کردم صاحبخانه یه مبلغ قابل توجهی به رهن خونه اضافه کردن، از اونجا چالش من شروع شد با اینکه توکلم به خدا بود و یه حس آرامشی در درونم داشتم ولی باز گاهی نگران و مضطرب می شدم نصف مبلغ رو تونستم پرداخت کنم به خدا گفتم خدایا خودت کمکم کن که بتونم براحتی پرداختش کنم نمیدونم همون روز بود یا فردای اون روز یک پیام درخواست کار تو کانال تلگرامی مون دیدم ، پیام دادم و تونستم پروژه رو بگیرم و ظرف 3 روز تونستم اون پروژه رو جمع کنم و 15 تومن دیگه از مبلغ رهن رو هم بدم حدود 50 دیگه مونده و بجای اینکه باز از خدا بخوام هدایتم بکنه به افراد دیگه و پروژه های دیگه که بتونم با انجام پروژه های جدید پرداخت کنم تمرکز کردم به از کی قرض بگیرم ( اشتباه من و شرکی که در من بوجود آمد) که به خدا میگفتم خدایا از کی قرض بگیرم ، کی بهتر و بالاتر از خدا بود .

    استرس و فشار و ناراحتی و گریه های من از اینجا شروع شد و در این شرایط پدرم هم که برای جراحی آمده بودن تهران منزل من بودن و اصلا دوست نداشتم از شرایط من خبردار بشن و زمانی که پشت سیستمم بود دائم در حال حرف زدن با خدا بودم و گریه میکردم و حالم بسیار بسیار بد بود که چرا فلانی و فلانی که من در فلان شرایط بهشون پول دادم و حتی به من بازپرداختش نکردن الان با اینکه میدونم دارن به من کمک نمی کنن و شرایط هر روز هم بدتر می شد فشار های صاحبخونه ، پدرم که متوجه شرایط من شده بود و با اون مریضی و جراحی سنگین غصه منو میخورد ولی باز خدا کمک کردن طبق خواشته خودم اون مبلغ با کلی دردسر و ناراحتی با همون قرض و وام گرفتن از دوستانم ( چون خودم از خدا خواسته بودم که از کی قرض بگیرم) پرداخت شد. بعد مدتی که استاد فایل آقای عطار روشن رو گذاشتن و در مورد وام و قرض صحبت کردن تلنگرش برای من خورد که من واقعا در اون موقعیت مشرک شده بودم به خدا بجای اینکه از خودش بخوام از آدم ها میخواستم و درس بزرگی برای من بود که در هر لحظه در هر لحظه با همه وجودمون از خدا بخوایم بهمون میده ولی اگه فراموشش کنیم به بد دردسری می افتیم.

    سپاس از شما دوستان عزیز و دوست داشتنیم برای کامنت های بسیار زیبا و مفید تون.

    در پناه یکتار پروردگار مقتدر و دانا.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    ستایش زارع گفته:
    مدت عضویت: 1418 روز

    سلام به استاد عباس منش عزیزم

    من در مواقعی که با کسی بحث میکنم

    اول خیلی دادوبیداد میکنم و جواب میدم

    و در آخر گریه میکنم

    ولی با هر کسی فرق میکنه

    مثلا اگه با مامانم یا داداشم بحثم بشه

    خیلی داد میزنم

    ولی با افراد دیگر خیلی نمیتونم جواب بدم

    فقط قلبم تند تند میزنه ودر آخر بازم گریه میکنم

    و بعد از اون اتفاق ناخوشایند

    به هیچ عنوان نمیتونم با افراد اطرافم حرف بزنم

    و همهههههه روی مخم میرن

    حتی وقتی یه نفر باهام حرف بزنه

    من نمیتونم جوابش بدم

    به شدت زورم میاد که جواب بدم یا حرف بزنم

    مخصوصا اگر قبلش یا مامانم بحث کرده باشم

    دیگه با همههههههه بداخلاق میشم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    علیرضا طاهرزاده اصفهانی گفته:
    مدت عضویت: 1720 روز

    سلام استاد عزیزم و مریم خانم شایسته عزیزم.

    خیلی خلاصه برم سراغ پاسخ به این سوال:

    وقتی با شرایط استرس زا یا چالش برانگیز مواجه می شوی، معمولا چه واکنشی نشان می دهی؟

    من به حمد الله توی این یکسال اخیر زیاد به شرایط استرس زا بر نخوردم. ولی موارد زیر کارهایی هست که من اگر به شرایط استرس زا بر بخورم انجام می‌دهم.

    الف) اگر موضوع مربوط به کار باشه.

    1. میشینم فکر میکنن که چرا اینطور شد؟

    2. حالا راه حل حل این مسئله چیه؟

    3. الان میتونم از چه قدمی شروع کنم.

    4. اگر نیاز به گذر زمان داره صبر میکنم.( اینم بگم توی این مسیر از فیلم دیدن، باغ رفتن، خوابیدن، کار کردن روی خودم، منطقی کردن واس ذهنم و …).

    ی به موارد زیر افتخار نمیکنم.

    5. ترک محل.

    6. جواب ندادن گوشی.

    7. سایلنت کردن گوشی.

    8. صحبت کردن با کارشناسان جهت رفع مسائل پیش اومده.

    اگر مسئله شخصی باشه.

    1. ریشه اش را‌میبینم چیه؟؟ (مثلا مسئله جدیدی که داشتم فهمیدم از عزت نفسم هست).

    2. قدم برداشتن در مسیر حل مسئله ام.

    3. از بهبود گرایی استفاده میکنم.

    4. به خودم یاد آوری میکنم که خداوند هادی و مهدی است و من را هدایت میکنه الخیر فی ما وقع.

    5. همون خوابیدن، ترک کردن محل، منطقی کردن برای ذهنم، گوش دادن به مطالب شما.

    6. و من یه دیوار دارم که روش کلی مطالب نوشتم، شروع میکنم به خوندن اون قوانین که از فایلها یاد گرفتم.

    استاد این موارد تا اینجا یادم اومد. حتما اگر موردی یادم اومد میام و میگم. خیلی ممنونم استاد عزیزم ازتون.

    خیلی ممنونم مریم خانم عزیزم.

    عاشقتونم از صمیم قلبم.

    خداروشکر منو توی مدار شما قرار داد. خدارو بینهایت شکر و سپاس.

    ان شاءالله هرکجا هستید در پناه رب العالمین شاد، سالم، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    فاطمه گفته:
    مدت عضویت: 1085 روز

    سلام به دوستان خوبم

    الگوهای تکرار شوندم بیشتر در ارتباط با دوستامه من آدم برون‌گرام و بیشتر دوستام انسان های درون‌گرا یا کسایی که خیلی بی‌احساسن و زیاد اهل ارتباط نیستن

    2 پدرم به شدت اهل سیاست و اخبار ناجالب و هر چند وقت یک بار میاد کلی از دزدی و کلی چیز های ناجالب تعریف میکنه

    3 در روابط عاطفیم آدم هایی که وفادار به رابطه با فقط یک نفر نیستن

    4 از لحاظ ظاهری

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    مهسا میهن خواه گفته:
    مدت عضویت: 1631 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    ممنون از استاد عزیزم و مریم جان تمام دوستانی که لطف میکنن و زحمت میکشن برای بالابردن سطح آگاهی های ما

    من خودم در شرایطی که استرس بسیار شدید باشه که بیشتر در روابطم اتفاق افتاده خیلی گریه میکنم خیلی خیلی زیاد و اینکه هی از خدا میپرسم خدا چی شد؟ چیکار کردم؟ چیکار کنم؟

    چرا اینجور میشه؟؟ احساس قربانی شدن هم دارم یه حس مستاصلی که دیگه کاری ازم برنمیادو نمیتونم داءم میپرسم خدایا چیکار کنم خدایا خدایا خیلی هم سعی میکنم بخوابم چون تنها چیزی راحت انجام میدم اما نمیشه

    در پنا خدا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    سید علی رضا موسوی گفته:
    مدت عضویت: 1005 روز

    سلام به استاد عزیز و دوستان پر انرژی

    واقعیتش از وقتی با استاد اشنا شدم همچین موقعیت هایی برام خیلی کمتر شده ولی اغلب اگه استرس زیاد باشه و موضوع خارج از کنترلم ی جای خلوت که هیچکسی نباشه پیدا میکنم یکم گریه میکنم با خدای خودم حرف میزنم بعدش خیلی اروم تر میشم و میام و حرف میزنم اگه بحثی باشه منطقی و اروم حرف میزنم اگه لازم باشه عزر خواهی میکنم و از دل طرف مقابل در میارم اگر هم حق با من باشه به طرف مقابل دلداری میدم که فداسرت و اشکال نداره و تمومش میکنیم

    ممنون که این متن تا اخر خوندید

    بهترین هارو براتون ارزو میکنم در پناه حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    غزاله رحیمی گفته:
    مدت عضویت: 733 روز

    سلام به استاد عزیزم

    خداروشکر که میکنم که خدا هدایتم کرد و تونستم این ویدئو رو ببینم

    با یاری خدا و کمک شما حتما حل میشه به مرور زمان

    اینجور مواقع همیشه گریه میکنم و میرم تو خودم و اخلاقم عوض میشه

    همیشه همینطورم

    و احساس هایی ک دارم همیشه یکسان و یکی هست تو هر مشکلی که برام پیش بیاد فرقی نمیکنه هر مسئله ای ک پیش بیاد رفتار های من یکی هست

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    سوسن صدیقی گفته:
    مدت عضویت: 1464 روز

    بنام رب العالمین

    سلام استاد عزیزم امیدوارم مثل همیشه فوق العاده باشین و خداقوت

    واای خدای من این مجموعه فایلها حسابی منو دست به قلم کرده و هربار گوشش میکنم انگار یه چیزهای جدیدی تو ذهنم باز میشه شکرت

    استاد درمورد الگوهای تکرارشونده که اینبار گوشش دادم یاد فامیل های نزدیک مون افتادم اونا به هرکسی که اعتماد میکنن و یه چیزی رو به نامش میکنن پولشونو بالا میکشه و اینا کلی دادگاه و پاسگاه میرن آخرم هیچ با اینکه کلی شخص هست تو فامیل دورمون که اعتماد کردن وزندگیشون کل بنام کسی دیگه س و کلی هم پولدار شدن

    استاد در مورد رو به رو شدن با چالش زندگی من به شخصه برخوردهای متفاوتی دارم و این برخوردهام بسته به نوع چالش فرق میکنه اکثر اوقات آهنگ گوش میکنم و باخودم پلن میریزم که چیکار میتونم بکنم و یا با خانواده در موردش صحبت میکنم نمیدونم چرا ولی وقتی شخص دیگه ای عصبی بشه من عصبانیتم یا استرسم از بین میره واکنش بعدیم اینه که مصمم میشم به حل مسئله

    ولی استاد عزیزم از زمان آشناییم با شما خیلی خیلی به ندرت به همچین موقعیتی برمی خورم به همین دلیله که عاشقتونم و خداروشکرمیکنم بابت حضورتون

    در پناه حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    ارزو طلائی گفته:
    مدت عضویت: 1447 روز

    سلام به استاد عزیز

    سلام به خانم شایسته

    سلام به دوستان خوب سایت عباسمنش

    همیشه واکنشهای یکسانی نداشتم بسته به شرایط،موقعیت و یا موضوع استزس زا واکنش های متفاوتی داشتم

    بعضی مواقع خواب میرفتم نه اینکه اگاهانه بخوام بخوابم ان استرس یک حالت خواب الودگی بهم میداد و بعد از خواب یک حس بهتری داشتم و میتونستم مسئله رو حل کنم

    گاهی مولقع اگه شرایط جور بود پیادروی میکردم و از محیط استرس زا دور میشدم

    گاهی اوقات با دوستی تماس میگرقتم با شوخی وخنده مسئله را فراموش میکردم

    گاهی مواقع با ورف زدن مجللات تصویری ،تماشای فیلم مستند و یاانجام کارهای هنری حسمو خوب میکردم

    گاهی اوقات دنبال مقصر میگشتم و نجواهای ذهنی خیلی خوب همراهی ام میکردند

    گاهی مواقع عصبانی میشدم و داد و بیدادراه می انداختم که بعدش خیلی پشیمان میشدم که من این همه صبور بودم چرا این باربرخورد درستی نداشتم

    مواقعی که در مسئله ای شکست خورده بودم از یک لحظه بعد شروع میکردم به برنامه ریزی و شروع دوباره کار و امید دادن به خودم و حسمو خوب میکردم

    اعلب سعی میکردم در مورد مسئله یاچالش و شکستی که برام پیش امده با کسی صحبت نکنم یا اصلا کسی متوجه نشودچون میدوستم اگر در ارامش باشم بهتر میتونم ان مسئله را حل کنم و دوست نداشتم کسی کمکم کند و یا اینکه از ترس تحقیر و سرزنش شدن چیری نمی گفتم

    امامیدانم اغلب مواقع مسکن وار رفتار میکردم

    و مسئله را حل نمیکردم یعنی به قول استاد اشغالها رو زیر مبل میگذاشتم و هرچند وقت یکبارمثل دمل چرکی سربازمیکرد و اینجا بود که داد و بیدادهای من شروع میشد

    خدا را شکر از ان روزی که با استاد اشنا شدم چالشهای کمتری را تجربه میکنم واگر هم برخورد کنم با نوشتن حسموخوب میکنم، باورهای خوبی درمورد حل کردنش میسازم ،فایلهای استاد گوش میدم،خیلی باخدا صحبت میکنم ،به خودم ارامش میدم و باخودم مرور میکنم که کجاهاو چقدر ساده و راحت با الهامات خداوند مسئله از ریشه برایم حل شد

    ممنونم استادخوبم مشتاق دیدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    مجید شرافت گفته:
    مدت عضویت: 1685 روز

    با سلام

    جواب سوال

    وقتی با مساله خاصی مواجه میشم یه مقدار آشفته میشم اما تلاش برای راه حل هم دارم مثلا مشورت می کنم

    راه ها رو بررسی می کنم

    هزینه اون ناخواسته را در ذهنم محاسبه می کنم

    الان با این دوره های استاد خیلی بهتر شدم

    راحت‌تر خودمو کنترل می کنم

    چون مقداری با قانون و این مباحث آشنا هستیم

    اشفتگیم کمتره

    ترسهام مقداری بهتر کنترل میشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: