پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 4 - صفحه 39
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/07/abasmanesh-2.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-07-07 06:28:452024-02-14 06:17:49پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 4شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
بنام فرمانروای جهانیان
درود فراوان بر استاد عزیزم عباس منش و خانم شایسته گرامی و تمامی دوستان گلم
در شرایط استرس زا چه واکنشی نشون میدم
من ادم خیلی خونسرد و آرومی هستم و این خصوصیت توی شرایط استرس زا خیلی کمکم کرده و اینکه وقتی توی این شرایط قرار میگیرم اصلا عصبانی نمیشم و سریع دنبال راه حل میگردم تا اون شرایط را اوکی کنم و در این مواقع مغزم خیلی خوب کار میکنه و راه حل های خوبی هم میده بهم واقعا سپاسگزار خداوندم
همیشه به همه چی میخندم و لبخند بر لب دارم و وقتی میبینم بقیه عصبانی می شوند خنده ام میگیره همکارهام و بیشتر اطرافیانم بهم میگویند دنیا بی غم
خدارا شاکرم به خاطر این خصلت خوبی که بهم داده
دوستتون دارم
من در مواقع استرس چیکار میکنم؟
قبلا پر خوری میکردم و به دیگران گیر میدادم بسیار زیاد پرخاشگری میکردم ؛ با فحاشی و عصبانیت همرو مقصر میدونستم و یهو میومدم اروم میگرفتم بعد دوباره میرفتم باهاشون آشتی میکردم که یجوریم خودم و گول میزدم که اره برو اشتی کن برو بزرگی کن برو دستتو دراز کن و بیشتر اوقات یا محلم نمیدادن یا بهم میگفتن این مودیه دو قطبیه ؛ دو شخصیتیه؛ دیوونست و واقعا همیشه برام سوال بود چرا من دعوا راه میندازم وقتی یک چالشی پیش میاد و چرا هی درگیری ایجاد میکنم؟ و همش برمیگرده به عزت نفس من ؛ کنترل نداشتن در احساساتم یا وابستگی من به اون افراد ؛ یا اینکه ای وای ازم دلخور شد برم از دلش در بیارم؛ دلسوزی بسیار زیاد که هم برادرم داره هم پدرم و هم مادرم پاشنه آشیل من در زندگی که خیلی دل میسوزونم و در کنارش شخصیت قهرمان دارم( کسی که همیشه دوس داره مشکل دیگران رو حل کن و فدا کاری کنه) یا نیاز به تایید پدرم یا برادرم مادرم دارم چون همیشه از طرف ایشان مورد انتقاد و تحقیر قرار گرفتم جوری شدم که باید تاییدم کنه من بدون اون هیچی نیستم من نیاز دارم که توسط اونا شنیده بشم چون منو همیشه مسخره میکردن و همینه که وقتی موفقیتی به دست میارم خیلی سریع به اولین نفری که میگم همون کسی که بیشترین کمبود به من داده یا خیلی منو ضعیف میدونسته یا گاهی انقد دیگ حقیر میشم که هی میگم من من دست میزنم رو سینم من فلان کردم من بیسار کردم منو ببینید شما چرا فرق میزارید شما چرا منو نمیبینید و همه این مسائل در دوره عزت نفس استاد داره روش کار میشه منتها پیدا کردن این الگوها نیاز به دوره کشف قوانین داره که البته بهتر خودت رو بشناسی که من میخرمش ؛ حالا در مواقع استرس من خیلی بحث میکنم خیلی داد میزنم خیلی درگیر میشم شروع میکنم به نصیحت کردن که برمیگرده به مورد هایی که گفتم درون من وجود داره؛ تایید دیگران ؛ دلسوزی ؛ جلب توجه و وابسته بودن به اون افراد یا گاهی در چالش های خیلی زیاد ترک میکنم اون مکان رو ولی خیلی جاها هم میرم تو دلش خیلی جاها وایمیسم و صبر میکنم یعنی جوریم که موقع سختی ها هستم همه چی خوب میشه تازه به جای خوبش میرسه من میرم که گاهی البته و تکرار شده در چندین جا و اینم برمیگرده به اینکه من صبورم ولی وقتی مزه یه چیزی میره زیره زبونم یهو میگم بیشتر بیشتر و عجول میشم و یهو خطا میزنم دیگه اما خیلی از وقتا در موقع چالش بسیار هوشیار تر هوشمند تر و اروم تر میشم یجورایی میگم اخ جون ی چالش جدید منتها وقتی سختیش رفع میشه ی جوری میشم انگار دوس دارم ی چیزی حل کنم اینم باز میگرده به نترس بودنم ولی میگم عجولم و اینو باید درست کنم بوس به کله همتون در پناه الله یکتا شاد سلاکت ثروتمند در دنیا اخرت باشید خیلیم دوستون دارم 🫂
به نام خدای مهربان سلام خدمت استاد عزیزم و دوستان خوبم و خانم شایسته نازنین
در شرایط استرس زا و چالش برانگیز چه واکنشی نشان میدهی؟
چیزی که از کودکی با من بوده و هنوز هم هست اینه که در چنین شرایطی من خیلی استرس میگیرم و اون استرس باعث میشه کلا مغزم از مدار خارج میشه یعنی خیلی گوشه گیر میشم خیلی توی لاک خودم فرو میرم اصلا حرف نمیزنم خیلی کسل و بی حوصله میشم سکوت عجیبی میکنم احساس منفعل بودن میکنم احساس عجز و ناتوانی دارم کل تمرکزم از بین میره و اگه کسی سوالی ازم بپرسه خیلی عصبانی میشم و از کوره درمیرم و با طرف دعوا میکنم خیلی ناامید و خسته و بی حس و حال میشم ترجیح میدم بخوابم و در زمان بیداری هم معمولا به یک نقطه خیره میشم و اونقدر توی فکر فرو میرم که گاهی یادم میره الان کجام و چه ساعتیه روزه یا شبه و…
اکثرا هم یک گفتگوی درونی با خودم دارم که چرا خدا این بلا رو سرمون آورد و احساس میکنم من هیچ قدرتی برای تغییر شرایط ندارم به این دلیل هیچ کاری هیچ حرکتی هیچ فکری نمیکنم چون ته ذهنم اینه که تو هیچ کاره ای و ناتوانی در تغییر شرایط به همین دلیل با اینکه چند ساله توی سایت عضو هستم اما هنوز با این جمله استاد که میگه ما خودمون صددرصد خالق شرایط زندگی خودمون هستیم خیلی مقاومت دارم اصلا نتونستم بپذیرم و چون خیلی زندگیم یو یو هست یعنی یه روز بالام و دو روز پایین خیلی سختمه که باور کنم که من خودم خالق زندگیم هستم با اینکه خیلی خوب روی خودم کار میکنم البته به زعم خودم ولی باز هم این یو یو بودن خیلی اذیتم میکنه و هربار که بالا و پایین میشم به خودم میگم دیدی تو خالق شرایط نیستی و این خیلی آزارم میده هرچند در حرف خیلی خوب و زیبا صحبت میکنم که همه چی دست خودمونه و ما خالق شرایط خودمون هستیم اما در عمل و در درون خودم این باور وجود داره که تو هیچ کاره ای …
از اولین قسمت این فایل تصمیم گرفتم خیلی صادقانه همه چیز رو بنویسم و پته خودم رو بریزم رو آب تا الان خیلی توی سایت کامنت نوشتم اما این اولین باره که حتی برای خودم دارم این خودافشایی ها رو میکنم حتی برای خودم اولین باره…
اونقدر خسته شدم از یو یو بودن اونقدر دنبال راه حل میگردم که الان اگر استاد بگه توی این سرمای شدید باید لخت شی و سینه خیز بری روی قله کوه اونجا جوابت هست به خود خدا قسم حاضرم برم یعنی اینقدر از وضعیتم خسته شدم ولی خدا خودش قول هدایت داده و گفته هدایتت میکنم به امید نجات از این وضعیت دیوانه کننده ادامه میدم و ادامه میدم و ادامه میدم…
سلام به آقای فرهنگیان آقای خاص
من چند وقتیه کامنت هاتون رو دنبال میکنم
پروفایلتون رو خوندم و خیلی تحسینتون کردم
فکر میکنم اگه پروفایلتون رو بخونین و تایید کنین خیلی کمک تون میکنه،
فقط یه مورد اول توضیحات پروفایلتون نوشتین با این مضمون:
من از بچگی یه آرامش عجیبی داشتم هیچ چیز نگرانم نمیکرد هیچ چیز منو عصبانی نمیکرد این اخلاق من برای خانواده ام و اطرافیانم بسیار عجیب بود.
منم هم دقیقا یه موردی در زمان کودکی تا سن 24 و 25 سالگی داشتم و اون هم این بود که همیشه خندان بودم و سعی میکردم هیچ چیز ناراحتم نکنه و این مورد یکی از نکات مثبت من بود چون بهمه چیز خوشبین بودم و در اون سالها نتایج مالی عالی گرفتم
ولی از یه جایی بخاطر اون لبخند همیشگی مورد تمسخر دیگران قرار گرفتم که فکر میکردن من چقدر آدم ساده لوحی هستم و همه چیز رو با خنده رد میکنم،
کم کم به یک شخصیت جدی و بدبین تبدیل شدم و یکی از دلایلی که سالها در جا زدن و یا نتایجم یویو وار شد همین شخصیت جدید بوده و هست و فکر میکنم اگه بتونم به همون شخصیت قبل یعنی یه آدم خنده رو و بیخیال و خوشبین تبدیل بشم نتایج هم بزرگ و بزرگتر بشه.
شما هم اگه بتونین به همون آدم آرام تبدیل بشین صد در صد نتایجتون عالی و عالی تر میشه
وقتی که آرامش داشته باشی الهامات الهی رو دریافت میکنی و وقتی به اونها عمل کنی لاجرم در همه جنبه ها رشد میکنی.
البته چون باهات همزاد پنداری کردم، در حقیقت اینها رو برای خودم نوشتم
امیدوارم بتونم عمل کنم
تو بهترینی و لایق بهترینها
به نام خدای نور
سلام به استادعزیزم و خانم شایسته عزیزم.
راستش من الان یه چالشی رو دارم میگذرونم که بشدت نیاز به کنترل ذهن داره کل امروزو ذهنم کنترل کردم فایل گوش دادم همزمان توی کارمورد علاقم تمرین کردم یجوری سعی کردم ذهنم رو کنترل کنم و کلا خودمومشغول کردم ولی دیگه تا یساعت پیش نتونستم و زدم زیرگریه معمولا با چالشای زندگی که روبه رو میشم خیلی ساکت میشم میرم توخودم و هیچی نمیگم و بیشتر وقتا جسمم پیش بقیس ولی ذهنم و روحم یجا دیگس و درگیر اینم که چطور حلش کنم و آخرسربه این میرسم که واقعا نمیخوام انقدر خودمو اذیت کنم و تسلیمم و میخوام خدا برام حلش کنه.
استادمن ازبچگی کلا خیلی اروم و ریلکس بودم وقتایم که استرس میگیرم ساکت میشم و چیزی نمیگم و اطرافیانم که خیلی بهم نزدیکن ازاون ساکت شدنم میفهمن که ترس و استرس اومده سراغم و وقتاییم که ازپس ذهنم دیگه برنیام میزنم زیرگریه واقعا تهش دیگه همینه و بعد اونم دیگه واقعا اکثر مواقع بیخیالش میشم و راجبش مینویسم باخدا حرف میزنم و ترجیح میدم وا بدم تا اینکه ذهنمو با اون همه نجوا بمب باران کنم البته اینم بگم استادعزیزم این ری اکشنا بعد ازآشنایی باشماس بعد ازاینه که یادگرفتم تسلیم خداوند باشم و بجاش توحیدمو قوی ترکنم.
قبل ازاشنایی باشما واقعا اون نجواها و حرفای ذهنم حالمو خییلی بدترمیکرد و راجبشون با بقیه حرف میزدم که بعد اونم حالم خیلی بدترمیشدولی خداروشکر الان ری اکشنام خیلی بهتره و کلا یادگرفتم غر نزنم و میگم اگه قراره راجب این چالشم با کسی حرف بزنم ناخوادگاه غر زدنم پیش میاد پس هیچی نگو و همون روند ساکت بودن و کلنجاررفتن با خودت رو ادامه بده.
استاد ایناییم که گفتم ممکنه برای یه زمان کوتاهی ذهنم رو درگیرکنه و اصلا اینطور نیست کل روز رو درگیرش باشم مثلا امروز که تا حدودی توی کنترل ذهن موفق بودم و بعد اینکه دیگه ازپس ذهنم برنیومدم و زدم زیرگریه یه کوچولو بعدش اشکامو پاک کردم و نشستم ویدیو برای پیج کاریم ادیت زدم و نتجشم خداروشکر خیلی خوبشد.
اون ریلکسی و بیخیالی و اروم بودنی که ازبچگی بام بوده خیلی بهم کمک میکنه توی کنترل ذهنم کنترل خشمم وبه همین دلیله اکثرمواقع احساسی رفتارنمیکنم و بنظر خودم خیلی شخصیت قوی دارم و همیشه سپاسگذارخداوندم بخاطر این شخصیت قوی و خوبی که به من داده استادعزیزم ازشماهم سپاسگذارم که حرف های شما پابه پای من بودن برای ساختن این شخصیت قوی خداروشکر که توی این مسیر قرارگرفتم.
امروز باچالش مالی و فراوانی درگیر بودم البته یه مدت زمانیه که درگیرشم و دارم روی خودم کارمیکنم و سعی میکنم عجله نکنم، توی این کار موفقم؟تاحدودی و وقتی بهش فکرمیکنم یجوری توی ذهنم جنگی به پا میشه که سنگینی شو روی قلبم حس میکنم و با خودم زمزمه میکنم عاطی توسال هاست با باورهای کمبود بزرگ شدی بنظرت توی یکی دوروز میتونی تغیرشون بدی؟نه تکامل میخواد پس عجله نکن عجله ای درکارنیست و ازلحظاتت بیشتر لذت ببر.
من میگم خدایی که تااینجا رسوندتم بقیشم هدایتم میکنه و وقتی با این تضاد روبه روم کرده راه حلشم هست من فقط باید یادبگیرم خودم پول بسازم پول ساختن کارسختی نیست من کار مورد علاقم رو دارم ازانجام دادم اون لذت میبرم و پول میسازم چی ازاین راحت تر؟
میگی چطور قراره پول بسازی وقتی مشتری نداری؟منم بت میگم خداوند مالک اسمان ها و زمینه و این قدرت رو داره ازجایی که فکرش رو نمیکنمم بهم مشتری بده و رزق روزی هرروزم رو بهم بده مثل سری های قبل پس لطفا انقد تقلا نکن خودت مشتری گیر بیاری و توبجاش باید باورهای مالی که نوشتی رو هعی تکرار کنی میدونی چرا؟
چون یه باور با تکرار فراوان ساخته میشه و من با تکرار این باورهای مالی باورهای خوبی درجهت پول ساختن میسازم.
من از وقتی به دنیا اومدم باورهایی توسط خانواده جامعه و… برام ساخته شده ولی الان من اگااااهانه میخوام باورهامو بسازم و خداوند این قدرت خلق کنندگی رو به من داده.
توی کامنتا یه جمله خوندم که میگه(ما نمتونیم چیزی رودفع کنیم،فقط میتونیم جذب کنیم)و خیلی باش ارتباط برقرارکردم.
من برای حال بهترخیلی تصویر سازی میکنم ازاونجایی هم که عاشق اهنگم این دوتارو باهم ترکیب میکنم و گاهی هم میرقصم و بعد ازاون واقعا حالم خوبه و انرژیم بالا وقتاییم که میخوام جلوی فکر کردن به ناخواسته رو بگیرم خیلی اینکارارو انجام میدم خدایاشکرت که توتنهایی خودمم میتونم حالمو خوب کنم و حال خوبم وابسته به یه شخص دیگه ای نیست.
شاد،سلامت،موفق و ثروتمند باشید.
ب نام خداوند بخشنده مهربان
سلام خدمت استاد عزیز وخانم شایسته
امروز من مثل همیشه وهمیشه یک الگوی تکرار شونده داشتم و ب صفحه نشانه خودم ک اومدم این فایل الگو های تکرار شونده برام باز شد ک نشونه خیلی خوبی بود من توی شرایط استرس زا و موقعیت های ک مثل الان برام پیش میاد سعی میکنم خودمو گمو گور کنم ویا گوشمو خاموش کنم یا برم جایی ک در دسترس نباشم یا کلا مساله رو پاک کنم جای اینکه حلش کنم من اکثر موقه ها سعی در خریدن قسطی دارم وهمیشه سعی میکنم تا اونجای ک میشه هر چیزی رو نسیه یا قسطی بخرم ودر پرداخت اون عذاب میکشم تا پرداخت کنم و همیشه دیر میشه یا خودم یا کسی ک اشنا بوده یا ضامنم یا چکم همه گیر می افته تا اونو پرداخت کنم و بازم دوباره میرم دنبال همون کار و خرید قسطی .نمیدنم باید چیکار کنم و چه باوری درست کنم تا دیگه توی این فرکانس نباشم ؟ شغل قبلی رو ک با هزاران مکافات قسط وام شو پرداخت کردم و صفر شدم و دیگه بدهی نداشتم رو گذاشتم کنار و دوباره با وام اومدم سراغ این شغلی ک توش هستم با اینکه درامدش خوبه ولی انقدر ک قسط دارم و هزینه های اضافی همیشه گیر هستم ولنگ پول هستم تا بتونم جنس مغازه مو جور کنم .استاد عزیر یا دوستان گرامی اگه کسی میتونه بهم کمک کنه برای ساختن باور مناسب
ممنونم از شما استاد عزیز
خدارو شکر که بزرگترین ایرادمو والگوی تکرار شونده زندگیمو با لطف استاد پیدا کردم ومطمعن هستم ک اونو تغییر میدم
سلام خدمت استاد بزرگوار و بانو شایسته عزیز و دوستان گرامی
این فایل واقعاااااا نشونه بود برام
و من از خداوند و شما سپاسگزارم
استاد، من کلا از بچگی مشکل استرس رو داشتم(بخاطر ترس زیاد) و الان تبدیل شده ب اضطراب..
درحال حاضر وقتی مشکلی ک فکرمیکنم براش کاری از دستم برنمیاد(گاها یادم میره ک خودم با فرکانسی ک میفرستم، اتفاقات رو رقم میزنم و فکرمیکنم ب عامل بیرونی وابسته است) برام پیش میاد حمله پانیک بهم دست میده و حالم بد میشه انگار خونه خراب شدم یا دنیا ب اخر رسیده و نا امیدانه برخورد میکنم و بغض گلومو فشار میده، خوابم میگیره، اشتهام کم میشه و حالت تهوع دارم
البته نسبت ب تمامی چالشهای زندگیم اینطور نیستم..برخی چالشها رو جدیدا با خیال راحت حل میکنم، چالشهای قدیمی ک چندساله درگیرش هستم نه.. و بنظرم مربوط ب عزت نفس پایین و شرکی ک هنوز ب ایمان قویییی تبدیل نشده هست
من از وقتی فایلهای رایگان رو گوش میدم و تحلیل میکنم، تونستم رو برخی مشکلات تسلط داشته باشم و بدونم کدوم باور باعث وجود این مشکل شده ولی بعضی مشکلها بعلت تکرار زیاد فرکانس منفی تبدیل شده ب باور منفی قدرتمند، انقد قوی ک ناخوداگاه من سختشه این باور رو تغیر بده
ولی من الان آگاهانه میخام تمام سعیمو بکنم ک بتونم بر باورهای اشتباهم غلبه کنم و باورهای درست جایگزینش کنم؛)
به نام خداوند مهربان
سلام استاد و خانم شایسته عزیز
تمام اتفاقات زندگی چه خواسته یا ناخواسته:
با افکار و کانون توجه ما به وجود می آید
هر آن چیزی که در زندگی ما رخ می دهد چه خوب یا بد:
توسط خودمان نه هیچ عامل بیرونی دیگری ایجاد می شود
هیچ عامل بیرونی نیست: که بتواند زندگی ما را تحت تاثیر قرار دهد
تمام شرایط زندگی ما: توسط خودمان خلق می شود
واکنش ما به اتفاقات و شرایط باعث می شود:
از همان جنس اتفاقات در زندگی ما بیشتر یا کمتر رخ دهد
به هر آن چیزی که توجه کنیم:
از جنس همان بیشتر وارد زندگی ما می شود
کافی است به چیزی توجه کنیم: انگاه نشانه های آن را بیشتر و بیشتر در زندگی خود مشاهده می کنیم
زمانی که احساس بدی داریم غر می زنیم بحث شکایت و اعتراض می کنیم:
اتفاقات و نارضایتی بیشتری را تجربه خواهیم کرد
زمانی که به زیبایی ها توجه داریم و ذهن خود را کنترل می کنیم:
کانون توجه ما اتفاقات مثبت و شادتری را برای ما رقم می زند
اگر الگوهای تکرار شونده در زندگی ما مرتبا رخ می دهد:
-افکار و فرکانس هایی را به صورت مکرر به جهان ارسال می کنیم
-باورهای بنیادین و اساسی ما در مورد موضوعات متفاوت هر بار فرکانسی را به جهان ارسال کرده که باعث شکل گیری الگوهای تکرار شونده در زندگی ما می شود
الگوهای تکرار شونده: می تواند در تمام حوزه ها و زمینه ها باشد
اغلب ما: الگوهای تکرار شونده را به عنوان جزئی از زندگی خود پذیرفته ایم یا طرف مقابل را مقصر اتفاقات تکرار شونده خود می دانیم
حواسمان: به الگوهای تکرار شونده باشد
بررسی کنیم:
چه الگوهای تکرار شونده ای در زندگی ماست؟
باور چیست؟
فکری است که در ذهن ما توسط والدین معلمان شبکه های اجتماعی دوستان فیلم و سریال اخبار و… شکل گرفته و بارها و بارها توسط خودمان یا دیگران تکرار شده و نتایج و اتفاقات را برای ما رقم می زند
برای پی بردن به باورهای اساسی و بنیادین :
به اتفاقات مشابه تکرار شده در زندگی خود توجه کنیم
قدم اول برای تغییر این است که :
متوجه شویم الگوهای تکرار شونده وجود دارند ما آنها را خلق می کنیم و رخ دادن آنها به هیچ وجه طبیعی نیست
در واقعیت:
اگر رخ دادن اتفاقات تکرار شونده طبیعی باشد:
باید برای تمام افراد رخ دهد در صورتی که بی نهایت الگو وجود دارند که علی رغم داشتن شرایط یکسان نتایج متفاوتی کسب می کنند
افراد با داشتن باورهای مناسب:
الگوهای تکرار شونده ی مثبت را تجربه می کنند
افراد با داشتن باورهای نامناسب:
الگوهای تکرار شونده منفی را تجربه می کنند
از دید ناظران بیرونی:
افراد با داشتن الگوهای تکرار شونده ی مثبت: افراد خوش شانسی هستند
افراد با داشتن الگوهای تکرار شونده منفی: افراد بد شانسی هستند
افکار و باورهای مخرب و عدم تغییر آنها:
باعث ایجاد اتفاقات نامناسب به عناوین مختلف در زندگی ما می شود
اتفاقات تکرار شونده توسط: باورها و افکار ما خلق می شود
پاسخ دادن به سوال زیر به ما کمک می کند به الگوهای تکرار شونده ی خود پی ببریم:
زمانی که به چالش برخورد می کنیم واکنش تکراری ما چیست؟
خدایا شکرت
عاشقتونیم
به نام خدایم
تو بنویس️
سلام به استاد جان و استاد مریم مهر بانو
استاد جونم ،جونم برات بگه که دیروز دخترم داشت یه انیمیشن نگاه می کرد و من یه قسمتشو شنیدم و الله اکبر از این همزمانی ها
همسر پادشاه از دخترک پرسید تو شرایط استرس زا تو چی کار می کنی؟ دخترک گفت اصولا خیلی بی منطق میشم
و نشانه امروز من هم این فایل بود.
و حالا من تو شرایط استرس زا چی کار می کنم ؟
من چندین سالی هست که دست و پا شکسته روی خودم کار می کنم تو بعضی جا ها خوبم تو بعضی جا ها نه .من اصولا حرف نمی زنم و روزه سکوت میگیرم میرم تو قیافه و چند روزی تو قیافه هستم و چون همسرم هم مثل خودم هست چند روزی جنگ سرد داریم ( البته یه اشکالی داشت این باعث میشد من حرف نزنم و از همسرم دلگیر باشم که چرا تو از من نمی پرسی که چی شده )در حقیقت سکوت من از جنبه درستش نبوده الان هم تقریبا همین طوری هستم من با سکوت اشغال ها رو زیر مبل میکنم
-از یه طرف دیگه من اصولا دیگه خیلی به دیگران کاری ندارم چون تا حدودی قبول کردم که همه چی با خودمه مسئولیت با منه ولی ولی هنوز از خدا ناراحتم و تمام مشکلات را به گردن اون میاندازم
یعنی این حس قربانی بودن را به گردن خداوند و کائنات میاندازم.
-یه مسله دیگه که هست من متوجه میشم سرچشمه چالش ها خودم هستم و به همین دلیل تقریبا واکنش ناجوری با دیگران ندارم اما برای تغیر باورها هم تقریبا کار خاصی نمی کنم.
-پیاده روی میرم و با بغض و گریه با خدا حرف میزنم که دیدی… تو باید کمک میکردی …
-باشگاه میرم
-اشتهامو از دست میدم
مینویسم اون حال بد رو تقریبا میفهمم چرا اون مشکل بوجود امده و اروم میشم(من خیلی منویسم واقعاا میتونم بگم نوشتن برای من شفا ست)
خلاصه بعد از تمام این بغض و اشک ها وحس قربانی بودن توسط خدا مسولیتم رو بر می دارم و میگم چرا این اتفاق افتاده؟ کدوم باور باعث اون شده؟کجا من خودم همین طوری ام؟ کجا خودم این کارو دارم انجام میدم؟
و اکثر مواقع سرچشمه ترس، شرک، از دست دادن،
خودتو لایق ندونستن
و شاید بزر
دیشب یه تضادی با همسرم برخوردم با ارامش حرف هامو زدم می دونستم خیلی هاش ذهنیه ولی گفتم و میدونستم دنبال مقصر هستم ولی باز گفتم و نکته خوب ماجرا این بود که من حرف زدم هر چند ذهنی هر چند دنبال مقصر بودن با اینکه اگاه هم خودم هستم این حرف زدن نشانه خوبی بود برام تا سرکوب نکنم خودم را
فهمیدم من ترس دارم من همیشه منطقی با یک سری مسایل بر خورد میکنم
(من می ترسم رابطه و زندگی ام از دست بره ولی مکانیزم دفاعی ام میگه باشه هر وقت خواستیم به راحتی جدا بشیم اینو از زمان دوستی به همسرم گفتم اگر به هردلیلی دیگه همدیگر دوست نداشتیم به راحتی جدا شیم و به هم اسیب نزنیم حتا اگر پشیمون شدیم و خواستیم با کس دیگه باشیم
خلاصه فهمیدم از ترسم بوده و این جوری از خودم محافظت می کردم)
دیشب بعد از اون تضاد اومدم تو سایت و چقدر کامنت های بچه ها رو خوندم وایییی الهی دست همتون طلا چقدر عالی بود و چقدر اروم شدم
قران هم خوندم در دو فاصله زمانی نکته جالب
هر دو بار اون قسمت های اومد که موسی و خضر باهم مسافرت میرن و موسی دلایل کارهای خضر و نمیدونه
یهو نصف شب یادم افتاد چرا این ایه ها اومد چرا دوبار و اصلا هیچ ربطی به حال و احوال من نداشتند و هیچ ارامشی هم برام نیاورد
نصف شب که از خواب بیدار شدم گفتم خدا جونم چرا این ایات و خوندم من فکر کردم یه چیزی میگی من ارام بشم
فرمودن که تو ام مثل موسی جان هستی حکمت کار ها رو نمی دونی سکوت کن و برو جلو
خلاصه که ایشان دهانم دوختند
و شروع به تکرار باورهای توحیدی کردم
خدا همه کاره است
قدرت دست خداست و لاغیر
هر اتفاقی بیافته قطعا به خیر و صلاح منه
الخیر فی ماوقعه
این تضاد ها لباس مبدل هستند در ظاهر زشتن اما در درونشون گنج ها نهفته است
از امداد و نیروهای غیبی (تضاد ها اتفاقات ناخوشایند)خدا نترسم حوادث تلخ هم امداد و نیروی غیبی الله هستند
این جاها باید عمل کنم اگه عمل نکنم من همون ادم قبلی ام
اگه می خوام تغییر کنم نباید مثل جامعه واکنش نشون بدم
برعکس باید عمل کنم دقیقا جهت مخالف
قال کلا
(وای استاد جون این باور توی فایل اخرتون در مورد موسی بود بههم الهام شد عجب باور شیرینی عجب قدرتی فقط یک کلمه
کلا
الله اکبر که خدا راهش حرفش اسانیه
با یک کلمه قدرت خودشو نشون میده
اونجا که موسی نقاط ضعف خودشو گفت که از دیدگاه ذهن هم چقدر درست بود و خداوند فقط یک کلمه گفت
قال کلا
(فرمود این طور نیست)
هر چی او نجوا ها رشته بودند پنبه کرد با کلا
منم تا نجوا میان میگم قال کلا…..️
و این بیت از پروین جان اعتصامی ناب
وحی امد این چه فکر باطل است
میگه اها راست میگه دیگه اخه این چه فکریه نجوا جان
بیا برو
رهرو ما اینک اندر منزل است .
الهی شکرت شکرت شکرت
عاشقتممممم خدا جونم من و رها نکنیا ️
به نام خدا
سلام به استادوخانم شایسته عزیزودوستان
تصمیم گرفتم که درموردنشونه امروزم یعنی همین فایل، این آگاهی رابیام واینجابه اشتراک بگذارم.
من پریشب بعدازرفتنه خواستگاری که داشتم،(درظاهرخیلی کیس عالی بودندبرای ازدواج)امدم ونشونه امروزم رازدم، واین فایل امد،چشمام گردشد،باخودم گفتم یعنی یه کوچلوخودموسرزنش کردم که چراالان واین وقت شب امدی رواین نشونه امروزمن زدی خلاصه حالم یه زره گرفته شدوگفتم خیره انشاءالله
صبح موقع رفتن به سرکاراین فایل یادم امدوسعی کردم خودم راهوشیارنگه دارم وهرمساعلی که درموردخواستگاردیشبم داشتم بی تفاوت نگذرم(طبق تمرین این فایل عمل کنم) ودرسته، قانون جواب میده خداوندبه من راه درست راورفتاردرست راقبل ازوقوع مشکل بهم نشون داد(همین فایل) واون خواستگاری دیشب برای من تبدیل به چالش شدیعنی من میبایست قبل ازامدنشان به منزلمان تصمیم درست رامیگرفتم وبه خاطراشتباهم این چالش پیش امدومن به لطف خداوندخیلی راحت چالش رابرطرف کردم.
سلام به استاد عزیزم ومریم جان و دوستان هم مسیر و همراه
این فایل نشانه امروز من بود.
داشتم با خودم فکر می کردم خوب من زمانی که ازم انتقاد بشه ویا تذکر بگیرم عصبانی میشم .ولی در مورد سایر موارد که به چالش میخورم مسئولیت اون رو می پذیرم و به دنبال راه حل هستم.
داشتم بهش فکر می کردم که شاید 10 دقیقه هم نگذشته بود که همسرم گفت راضیه بزار برات یک مطلبی بخونم .حالا این رو هم بدونید که همسرم اصلا عضو سایت نیست وبه این مباحث علاقه ای نداره و تمام زمان آزادش توی اینستا و واتساب و.. هست.
گفت”طبق قانون جذب اگر از رفتار دیگران عصبانی میشی مدام افرادی در مسیرت قرار میگیرن که تو رو عصبانی کنند تا یاد بگیری عصبانی نشی”
من فقط گوش کردم وچیزی نگفتم. ولی در وجودم از این همزمانی به وجد اومده بودم که واقعا چقدر خداوند سریع جواب میده.
درسته وقتی در چنین شرایطی قرار میگیرم من به یک ناخواسته برخورد کردم وطبق قانون باید اعراض کنم و بگم خواسته من چیه و به خواسته ام توجه کنم.ودر مورد خواسته ام بنویسم تا در مسیر رسیدن به خواسته های بیشتر قرار بگیرم.
حتی زمانی که دارم به همسرم و یا فرزندانم تذکر میدم یعنی به نکات منفی اونها توجه کردم پس باید ببینم چی رو می خوام و به جای انتقاد درمورد خواسته ام صحبت کنم.
استاد روانشناسی ثروت 3 عالیه با اینکه تازه شروع کردم اینقدر قشنگ داره جواب میده.
تازه کامنت اول این فایل هم که مربوط به اقای خوشدل بود خیلی کمکم کرد. یک نشانه بینظیر برای درس امروزم .مثل همیشه.
خدایا سپاسگزارم.