پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 6 - صفحه 24 (به ترتیب امتیاز)

524 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    Michael گفته:
    مدت عضویت: 3802 روز

    سلام و درود استاد عزیزم

    ### یادداشت برداری و نکات مهم

    تمام اتفاقات زندگی ما چه خوب و چه بد توسط خود ما به وجود می‌آید و خودمون با افکار و باورهامون عامل به

    وجود آورنده این اتفاقات هستیم و هیچ عامل بیرونی وجود ندارد که زندگی ما را تحت تاثیر قرار دهد، هر اتفاقی بیوفتد و هر شرایطی پیش بیاید خودمون آن را خلق میکنیم و واکنش‌های ما به اتفاقات و شرایط هم میتونه تاثیر بذاره که اون جنس اتفاقات بیشتر یا کمتر شود حالا فارغ از اینکه این اتفاقات دلخوه یا نادلخواه هستند.

    همگی تجربه کردیم با توجه کردن به یک چیز خاص از اون جنس را بیشتر در زندگی دیده‌ایم. مثلا روزی که با ورودیهای بد و بحث و ناراحتی شروع میشود تا پایان روز با حس بد و اتفاقات ناخواسته و شرایط ناخواسته همراه است و این چیزی است که همگی تجربه کردیم.

    ولی وقتی ذهن را کنترل میکنیم و توجه میکنیم به زیبایی‌ها و کانون توجه‌مون رو درست تنظیم میکنیم اتفاقات و حس و حال و شرایط خوبی برای ما رقم میخورد.

    حالا که داستان اینه و ما عامل به وجود آورنده اتفاقات و شرایط زندگی خودمون هستیم، چرا کاری نکنیم که آن طور که دوست داریم زندگیمون رو خلق نکنیم؟!

    در مبحث پترن‌ها و الگوهای تکرار شونده لازمه که دقت کنیم و ببینیم که چه الگویی هستند که مرتب تکرار میشوند چه رفتارها و نتایجی هستند که مرتب تکرار میشوند این نشون دهنده اینه که افکار و فرکانس‌هایی را ارسال میکنیم که این اتفاقات تکرار میشوند. یعنی باورهای بنیادین ما اینقدر قوی هستند که هربار داره این فرکانس‌ها را ارسال میکند و یکسری الگوهای تکرار شونده به وجود می‌آیند.

    حالا الگوهای تکرار شونده میتونه هرچیزی باشه مثلا: هرچند وقت یکبار یه چیزی رو گم میکنید، هزینه ای غیرمترقبه دارید، با همسرتون دعواتون میشه و یا مریض میشید….

    یعنی یکسری اتفاقات و شرایط در زندگی ما تکرار میشوند و ما کم کم نا آگاهانه پذیرفتیم که این جزوی از زندگیمون هست. مثلا پذیرفتیم دعوا شیرینی رابطه ست و بلاخره توی رابطه دعوا هرچند وقت یکبار به وجود می‌آید و طبیعی است، پذیرفتیم که هرچند وقت یکبار مریض میشیم و برای بدن طبیعیه و …

    مثلا برای برخی این الگوها هست که با هر آدمی که ارتباط میگیرند میخواد ازشون سواستفاده کنه، با هر آدمی ارتباط میگیرند به شدت نیاز به ترحم دارد یا با هر آدمی که ارتباط دارند آدم عصبیه یا بدقوله و …

    یا آدمهایی که هر چندسال یکبار رابطه‌شون تموم میشه و جدا میشن، یا با هرکسی وارد رابطه میشن میبینن شخص نیازمند ترحم و توجه هست. هیچ وقت این سوال رو نمیپرسیم شاید ایراد از من است که دوست دارم آدمهایی رو جذب کنم که ضعیف هستند و نیاز به توجه و مراقبت دارند! یا آدمی هستم که دوست دارم خیلی خیلی به آدمها کمک کنم به این دلیله که این نوع آدمهای ضعیف رو جذب میکنم که حامیشون باشم و کمکشون کنم.

    میبینیم که یکسری ویژگی‌ها و الگوها در آدمهایی که در اطراف هستند مرتب داره تکرار میشه

    اگر یک اتفاقی یکبار بیوفتد سعی کنیم نادیده ش بگیریم و توجه کنیم به زیبایی ها و کانون توجه‌مون رو به سمت خواسته ها و زیباییها ببریم ولی اگر اتفاقی تکرار میشود باید ریشه‌ای آن را حل کنیم.

    باید دقت کنیم که گاهی وقتها شکل اتفاق تغییر میکند ولی الگوی آن همان الگوی تکرار شونده ست مثلا در بحث دلسوزی و رابطه با آدمهایی که نیاز به ترحم و دلسوزی دارند میتونه رابطه با همکار، همسر، رفیق باشه جنس اتفاق از همونه ولی شکلش فرق میکنه یا وقتی اتفاق غیرمترقبه میوفته هر بار به شکلی اتفاق می‌افتد.

    مغز ما داره طوری کار میکند و فرکانسهایی ارسال میکند که این جنس اتفاقات تکرار شوند. یعنی باورهایی که داریم باعث به وجود آمدن آنها میشوند.

    باور چیه؟! باور فکری است که بارها و بارها تکرار میشود. افکاری که توسط ورودیها مرتب تکرار میشوند.

    لازمه و مهمه که خیلی خیلی حواسمون به الگوهای تکرار شونده باشد. یعنی باید کاری کنیم و مغزمون رو طوری تربیت کنیم که حساس باشه به الگوهای تکرار شونده و به محض شناسایی هشدار رو دریافت کنیم که این یک الگوی تکرار شونده‌ست و باید ریشه‌ای حلش کنیم.

    یکی از راههایی که بفهمیم چه باوری داریم اینه که ببینیم که چه اتفاقاتی مرتب دارن توی زندگیمون تکرار میشوند؟! چه اتفاقاتی به صورت متداوم و هرچند وقت یکبار انجام میشود؟!

    – اگر کسی عزت نفس پایین داشته باشد و خودش رو ضعیف بدونه یکسری اتفاقات به شکلهای مختلف ایجاد میشود.

    – اگر کسی باور ضعیفی به فراوانی داره و فکر میکنه فرصتها داره کم و کمتر میشود اتفاقاتی از این جنس در اشکال مختلف ایجاد میشود.

    – مثلا شخصی اشتباهی جایی سرمایه‌گذاری کرده است و بعد از دریافت مشاوره فکر میکنه موضوع رو فهمیده و درک کرده که دیگه اشتباه نکنه و بعد از یک مدت میبینیم که دوباره جای دیگه‌ای اشتباه رو انجام داده است و این مثال رو بارها دیده‌ایم و هر کدوممون یا خودمون یا افرادی رو میشناسیم که این الگو رو دارند یا داشتند.

    این سوال پیش میاد که چرا این آدم از اتفاق قبلی درس نمیگیرد؟! چرا این آدم همیشه توی رابطه نامناسب میره چرا این آدم همیشه مریض میشه، چرا و چرا… چونکه این آدم هیچ وقت فکر نکرده که الگوهایی مرتب دارند تکرار میشوند و باورهای بنیادینش مشکل دارند.

    اینها الگوهایی هستند که از باورهای بنیادی ما نشات میگیرند. قدم خیلی بزرگ و اساسی اینه که ما الگوهای تکرار شونده را بفهمیم و تشخیص دهیم و بدونیم که این طبیعی نیست و ما داریم این اتفاقات را خلق میکنیم.

    اگر اتفاقی داره تکرار میشود بدون شک باورهایی در این رابطه داریم که این اتفاقات را رقم میزند.

    اگر الگوهای تکرار شونده مثبت باشند معلومه که باورهای مناسب و درستی در رابطه با اون موضوع داریم.

    به این فکر کنیم که این اتفاقاتی که داره برامون تکرار میشه درک کنیم که یکسری افکار و باورهایی داریم که چون اون افکار دارن تکرار میشوند توی ذهن ما، داریم آنها را خلق میکنیم. جهان، شرایط، اتفاقات و موقعیتی مناسب با باورهامون رو برامون رقم میزند و اگر تغییر نکنیم و باورهامون رو درست نکنیم هر بار اتفاقات ناخواسته به شکلهای مختلف و منطبق بر باورهای ما ایجاد میشود. پس اگر میخواهیم تغییر ایجاد کنیم باید اول بفهمیم و توجه کنیم و اون الگوها را شناسایی کنیم و بعد برای ریشه کن کردنشون با ایجاد باورهای درست اقدام کنیم..

    از خودمون بپرسیم چرا این اتفاقات فقط برای ما و عده‌ای خاص خلق میشود چرا برای همه اتفاق نمی‌افتد چرا اقتصاد برای برخی همیشه خوب و ثروت‌آفرینه و …

    ### سوال

    توی ارتباطات با دیگران چه نقشی رو بازی میکنیم؟

    – آدمهایی که باهاشون کار میکردم به خاطر دلسوزی سعی میکردم کمک کنم تا همکاری باهاشون رو حفظ کنم تا جایی که از لحاظ کاری لطمه وارد میکردند و مجبور به قطع همکاری میشدم. تا اینکه فهمیدم ریشه‌ی این مساله به این خاطر بود که میترسیدم آدم درست، قابل اعتماد و مناسب برای همکاری رو پیدا نکنم و زمان زیادی ببره که به یک شخص آموزش بدم و این باعث میشد که شخص یا سو استفاده کنه یا به خاطر دلسوزی نخوام حذفش کنم.

    – در رابطه نقش مراقب رو بازی میکنم و مرتب داره تکرار میشه. مثلا من در خیلی مواقع باید برنامه‌هام رو تغییر بدم تا بتونم به کمک کنم، و حتی شده برخی وقتها از کارهای خودم عقب موندم و نرسیدم انجام بدم و دلسوزی بیش از حد دارم.

    – این نقش رو هم دارم که طرف مقابل رو خوشحال و با حس خوب نگه دارم و الان که فکر میکنم وقتی که اون ناراحت هست یا خوشحال نیست من نمیتونم روی کارم و اهدافم تمرکز کافی داشته باشم.

    الان که به این موضوع خیلی دقیق دارم فکر میکنم ریشه‌ی این نوع باور و مشکل به خاطر

    – دلسوزی بیش از حد در رابطه

    – اینکه من مسئول خوشحال کردن و حس خوب طرف مقابل هستم

    – کمبود نیروهای با اخلاق و درست برای همکاری

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    پوریا ابراهیم نژاد گفته:
    مدت عضویت: 942 روز

    سلامممم استاد عزیزم عاشقتم استاد گلم ارزوی بهترین هارو برات دارم .

    من در این مورد الگوی که در خودم دیدم و بعد این فایل و بقیه فایلهای شما در مورد الگوهای تکرار شونده ام بهش رسیدم این بود . که من چندین بار پیش آمده بود برام در رابطه عاطفی بهم خیانت میشد هربار به طریقی و هربار بدتر از دفه قبل و واضح تر و شدید تر تا اینکه به جای رسید که من تصمیم گرفتم و دوس نداشتم باهیچکس رابطه عاطفی داشته باشم و بعد از فک کردن این مدت واقعا پیدا کردم من خیلی فیلمهای خیانت میدیدم و خودمم بارها با کسای رابطه داشتم که خیانت حساب میشد و دوس داشتم اینجور رابطه هارو مثلا با زن متاهل یا امثال اون … ولی از وقتی باورهامو درس کردم رابطه درست دارم و هیچوقت سعی نمیکنم وارد همچین رابطه های بشم وفیلمهای خیانت ببینم و شکر خدا الا با کسای که هستم واقعا اونا هم رابطه درستی با من دارن و خیلی پاک و وفادارنه باهام رابطه دارن و خیلی خیلییی بابت این موضوع احساس خوشحالی دارم خیلی لذت میبرم و رابطه هام خیلی باکیفیت و جذاب شدن نسبت به قبل .

    بازم بی نهایت سپاسگزارم استاد خوبم عاشقانه دوست دارم و هر روز و هرشب دنبال کننده شمام و صحبتهای شما. بسیار از خدای خودم ممنونم که انسان ارزشمندی مثل شمارو وارد زندگی من کرد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    Nafis گفته:
    مدت عضویت: 1065 روز

    به نام خدای مهربانم تنها کسیکه واقعی همراه همیشگی منه

    خدایا شکرت تو این فضای فرکانسی منو آوردی که بیشتر مجبور به تعقل بشم همونطور که استاد گفتن ما در مورد دیگران راحت تر تشخیص میدهیم کی چه مشکلی داره اما به خودم که میرسه چون باید فکر کنم ذهن در می رود سختش است .

    برای همین هم حتما باید انجامش بدم .

    هر نقش که استاد گفتن ویا دوستان توی کامنت های عالی شون نوشته بودن را من داشتمو تا حدودی الان هم دارم

    چه نقشی را بازی کردی ، شاید خنده دار باشد ولی نقش هیچ ، در واقع من همیشه منفعل بودم تا اونجایی که یادمه .

    خودم را هیچ در نظر گرفتم وقتی دختر خانه پدرم بودم برای خودم هیچ حقی قایل نبودم ، در صورتیکه برادر کوچکترم همیشه بهترین غذا و مدرسه و امکانات را داشت حتی موقع ازدواجش به اون فرش ابریشم دادن اما من جهیزیه بردم با فرش معمولی ، یا همیشه نقش عروس بینظیر را برای خانواده شوهرم بازی کردم، خودم دوست داشتم همه ازم راضی باشن طوریکه هر غذایی جلویم می‌گذاشتند میخوردم چون یک موقع ناراحت نشن راجع به مسایل شرعی با اینکه خودم به خیلی هاش اعتقاد نداشتم اما رعایت میکردم که ناراحت نشن مثلا وسواس نجس و پاکی . برای من مهم نبود اما به ظاهر خیلی خوب رعایت میکردم.

    همیشه نگران حرف و نظر مردم بودم حتی موقعی که با همسرم بحثمون میشد و قهر بودیم جلوی بقیه نقش زن و شوهر خوب را بازی میکردبم که کسی نفهمه ، شوهرم هم مثل خودم بود ، طبیعی هم هست ،کبوتر با کبوتر باز با باز.

    من حتی برای زندگی ام نمی تونستم تصمیم بگیرم اگر می خواستیم وسیله ای بخریم مثلا مامانم بدون اینکه من ازش بپرسم نظر می داد .

    یا هیچ مهمانی را نمیتونستیم نرویم چون والدینمون و صاحب خانه ناراحت میشدند همیشه تو ختم ها و مراسم های سنگین ما پای ثابت کار بودیم اگر کسی مریض میشد ما اونجا بودیم این قضیه تا جایی پیشرفته بود که اگر پدریا مادرهامون وقت دکتر داشتن ما باید یک جوری وقت هامون را تنظیم می کردیم که ببریم و بیاریم حتی این اواخر خرید خانه والدین مان با ما بود .

    همه اینها در حین نوشتن داره یادم میاید

    تا اینکه ما چند موقعیت کاری خارجی را چون والینمون دوست نداشتند از دست دادیم و پشیمون شدیم .دیگر احساس میکردیم ,( منو همسرم ) خسته شدیم و این اسلام اومده تا ما برده پدر و مادرمون باشیم . واقعا نقش هیچ تو زندگی داشتن زجر اور است

    اما بعد اشنایی با قوانین کم کم یاد گرفتم به خودم اهمیت بدهم اولویت اصلی خودم باشم

    خیلی غذا ها را که دوست ندارم راحت می گم نمی خورم . هر جایی دوست داشته باشم میروم و از همه مهمتر محل زندگی ام را تغییر دادم به کمک دوره عزت نفس دارم رو خودم کار میکنم بهتر هم بشوم میدونم زمان بر است اما نکته های تو کامنت دوستان خیلی زیاد نفاط ضعف خودم را بهم نشون میدهد

    استاد ممنونم ازتون که با استقامت تو مسیر توحید راه جدیدی برای شناخت و زندگی بهتر خودتون و ماها باز کردید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    Maryam گفته:
    مدت عضویت: 3809 روز

    به نام یگانه ی بی همتا

    سلام به استاد عزیزم و مریم جان و همه دوستان خوبم،

    من در روابطم درون خانواده همیشه نقش حامی و مراقب و دارم و فکر می کنم اگه حال همسر و فرزندانم خوب نیست من باید بهشون

    امید بدم و حالشون و خوب کنم این الگو برای من خیلی تکرار میشه هر چند وقت یکبار تا جایی که وقتی یه مدت همه چیز خوبه این و می فهمم که مدتیه کسی ننالیده خداروشکر ولی سریع اتفاق می افته.

    دوم اینکه فکر میکنم اگه کسی میهمان من باشه من وظیفه دارم هر کاری بکنم تا بهش خوش بگذره و این فکر باعث شده که من وقتی میهمان دارم بقدری انرژی دارم که خودم تعجب می کنم چرا روزای دیگه اینجوری نیستم اصلا خسته نمیشم تقریبا تمام کارها رو خودم انجام میدم وقتی میهمانی تموم میشه تازه متوجه میشم چقدر خسته ام .

    البته از اینکه انرژیم خیلی زیاد میشه خوشحال میشم دوست دارم روزای دیگه ام همینطور باشم ولی نیستم .

    استاد جان این سوالای خودشناسی تون خیلی جالبه و باعث میشه خودمون و بیشتر کنکاش کنیم بهتر بشناسیم ازتون بی نهایت سپاسگزارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    علی گفته:
    مدت عضویت: 1388 روز

    بنام خدا مهربان

    سلام خدمت استاد عزیز وهمراهان سایت عباسمنش

    شروع همه فایل ها با تکرار جملات قبلی واقعا این تکرار همه چیز هستش یعنی فرکانس وباور از همین تکرار شروع میشه که استاد دارند هنرمندانه اون رو به ما اموزش میدهند

    در محبث روابط عاطفی وشاید ارتباط با دیگران بله من خیلی دنبال صلح هستم وتا حالا هم به این موضوع فکر نکردم ولی الان که فکر میکنم اره انگار میخوام بگم این موضوع زیاد مهم نیست وارزش بحث نداره وشاید نیز تایید بشم که ادم خوبی هستم ونیز فریب اطرافیان که من مقصر نیستم

    در روابط کاری که ادم منتقدی هستم وهمیشه دنبال ضعف طرف مقابل هستم که طرف تو مغزم زیاد بزرگ نشه وکلا انتقاد حرفه ای رو بلدم نیز انگار دوست ندارم با بالاها بپرم خودم را محدود به همان جماعت همیشگی میکنم ونقش ناجی را بازی میکنم وعامل شورش میشوم

    ودر روابط عاطفی هم بعضی اوقات انتقاد رو دارم ولی خیلی کم رنگ شده

    ودر کل الگویی هست که نمیگذارد من خود واقعی م باشم وبدانم که من خالق شرایط هستم ومن الگوهای اشتباهی دارم که مرتب در این شرایط قرار میگیرم

    والان هم جدیدا در روابط کاری یا شرکت هایی که با انها در زمینه فروش کار کرده ام هر چند سال یکبار در اوج کارم ورشد م نقطه ای هست که با سرپرست به چالش میخورم ومنتقد میشم وروابطم کم رنگ میشه ودر نهایت شرکت جدید

    واین همون الگو هست که من باید حلش کنم چرا؟چه در درون من هست که نمیگذارد در اوج بیشتر اوج بگیرم

    شاید غرور .ونیز عدم تمایل به رعایت قوانین شرکت وچون خیلی روابط خوبی تا حالا با انها داشتم نقاط ضعف انها فهمیدم وباید انها این فضا را به من بدهند که کسی کارم نداشته باشه ودر کل من جایی که براش زحمت کشیدم وتلاش کردم با باورهای نادرست خراب میکنم ودوست دارم این الگوی بد را بهتر بشناسم و از ان رها شوم باور درست بسازم واز انجایی که هستم خودم را ارتقا دهم واینقدر این شاخه اون شاخه نکنم ولی نکته جالب ماجرا همین شرکت های مختلف را عوض کردن هر بار من را بزرگتر کرده ولی ارامشم را کمتر وخسته ودوباره کار جدید انرژی جدید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    محمدرضا گفته:
    مدت عضویت: 1992 روز

    خداوند عزیزم هزاران بار شاکرم که اکنون در این مکان زیبا و دلنشین در سایت ددگاه می نویسم، و این نوشته ها زیبایی های بسیاری را به زندگی من جذب خواهند کرد.

    در روابط عاطفی من دو نقش دارم که یکی از آن ها مشکل بزرگی است، و آن نصیحت کردنم است، و از طرفی به خاطر باور هایم معمولا افرادی به زندگی عاطفی من وارد می شوند که مشکلاتی در روابطشان دارند، مخصوصا مشکلات خانوادگی، به همین دلیل من خیلی از مواقع طرف مقابل را نصیحت می کنم و این حرکت معمولا به کات کردن رابطه منجر می شود، به نظر من مردم دوست دارند در این گونه شرایط با آن ها همدردی کنم ولی مدام احساس همدردی کردن برای من اصلا مسئله خوبی نیست، این حرکت را اصلا دوست ندارم، برای همین تصمیم گرفته ام که در این گونه ماقع با بهانه های مختلف گفتگو را ترک کنم.

    نقش دیگر من در همه ی رابطه ها شوخ طبع بودن است، من حتی در بدترین شرایط هم حالت فان دارم، مثلا حتی وقتی که زلزله جزئی آمده است و همه ترسیده اند من با زلزله و یا حتی خدا هم شوخی می کنم، این حرکت من معمولا بازخورد خوبی دارد و باعث می شود هم حال دیگران را خوب کنم هم حال خودم را. در بعضی مواقع که مثلا درگیری در بین جمع رخ داده است ، شوخی کردن من به ضرر من تمام می شود و دیگران به من برچسب دیوانگی و بچه بودن (عدم بلوغ) را می زنند.

    خداوندگار عزیزم را شاکرم که با نوشتن این کامنت خودم را بهتر شناختم

    چون با شناختن خودم است که می تونم باور هایم را درک کنم

    و با تغییر باور هایم زندگی زیبا و قشنگم را زیبا تر و قشنگ تر از این لحظه بکنم

    و با شناختن رفتار های خودم در روابط

    می توانم برخی از رفتار های نادرست را تشخیص دهم

    و روابطم را بهبود ببخشم.

    خدایا شکرت.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    اعظم گفته:
    مدت عضویت: 897 روز

    سلام به استاد و دوستان عزیزم من در روابطم مخصوصا رابطه عاطفیم چه نقشی دارم .اول اینکه مچکرم که باعث می‌شد ما به خودمون و نقش خودمون فکر کنیم و بفهمیم داریم چجوری پیش میریم من در روابط عاطفیم دوسدارم همیشه همه چی عالی باشه و وقتی که مشکلی پیش میاد متاسفانه خیلی به هم میریزم و اینکه توی روابطم همیشه انتظار دارم خیلی بهم اهمیت داده بشه از همه لحاظ و وقتی که کم اهمیتی ببینم حسابی به هم میریزم البته خداروشکر از وقتی روی خودم کار میکنم و با استاد آشنا شدم خیلی از هر لحاظ بهتر شدم ولی باز الگوهای تکراری توی روابطم هست که خیلی مشکل به وجود میارن مثل همینکه باید از هر لحاظ اهمیت ببینم و همیشه این مشکل رو داشتم که اونجوری که باید بهم اهمیت داده نمیشه و تا حدودی هم زورگو هستم توی روابطم و اونجوری که من دوسدارم باید باشه مچکرم بابت تمام آموزشهایی که به ما میدید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    شیما محسنی گفته:
    مدت عضویت: 3564 روز

    استاد عزیزم سلام. بسیاااار ممنون از این همه راهکار برای خودشناسی مان. استاد عزیز با اینکه سالها است که با شما و دوره ها و آموزه هاتون در حال خودسازی هستم، اما باورتون نمیشه که استاد به یکسری مسایل تازه دارم آشنا میشم. مخصوصا پیدا کردن باورهام در مورد روابط که چرا با این همه تلاش و آموزش دیدن در این موضوع، باز پاشنه های آشیل فراوان دارم. اینکه اصلا این سال ها خودم رو لایق یک زندگی زناشویی عاااالی ندانسته ام. اینکه با اتفاق تضاد عاطفی که با شما آشنا شدم و نقطه عطف زندگی ام بود، اما دیگر خودم رو لایق یک زندگی زناشویی عااالی نمی‌دونستم. به زبانی دیگر حتی دیگه وقتی یک زندگی عالی رو که میدیدم، اصلا خوشم نمی‌آمد و زیاد بهش توجه نمی‌کردم. دیگه باور وجود یک زندگی زناشویی عالی رو نداشتم. اما با این آموزه های اخبرتون که در فایل ها در حال گذاشتن هستین، کلی درس جدید گرفته ام. در حال تلاش برای ایجاد باورهای عالی در زمینه روابط هستم. دایم می‌نویسم که چه زندگی را میخواهم. ممنون استاد عزیزم. ممنون

    حالا پاسخ به سوال این جلسه:

    استاد سیمای قبل از آشنایی با آموزه های شما، تقریبا تمام این ویژگی هایی که به عنوان مثال فرمودید را به فراوان، داشته . اما به لطف خدا و با عمل کردن به آگاهی هایی که از آموزه های شما دریافت کردم، هر روز و هر روز این ها کمتر و کمتر شد.

    اما این موضوع که از بحث و دعوا و داد و بیداد فراری هستم و تا حدودی صلح طلب هستم و در خیلی جاها به دنبال ایجاد آرامشم. سکوت میکنم و سعی میکنم که در جاهایی که کار به دعوا میکشه، دعوا رو با سکوت جمعش کنم. یعنی اجازه میدم اون فرد تمام حرف هاش رو بزنه و من فقط سکوت میکنم و سعی به ترک اون محیط. خیلی جاها از این خصلت خود ضربه خورده ام. بعدا این جو آرام میشه به سختی میتونم ناراحتی ام را بیان کنم و از آنجایی که از قهر ماندن بدم میاید، شروع میکنم به ادامه زندگی. ولی یه چیز رو می‌دونم که خودم هستم که دارم این شرایط را خلق میکنم و این از خودم میآید. از افکارم، از باورهام ….. و این موضوع که بتونم باورهام رو تغییر بدم، کلی این مسایلم حل خواهد شد. به امید خدا که به زودی بیام و از نتایج عالی ترم در این زمینه بگم.

    ممنون استاد عزیزم.

    در پناه خالق خوبی ها

    شیما

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    شهرام گفته:
    مدت عضویت: 3009 روز

    درود بر استاد عباسمنش و بانو شایسته

    قبل از پاسخ دادن به سوال استاد لازم هست به مقدمه ای اشاره کنم از آموزه های استاد گرانمایه :

    « من برای پیشرفت خودم تو معدن بیل نزدم بلکه کار فکری و ذهنی انجام دادم و قطعا کار ذهنی از بیل زدن مشکل تره »

    اوایل آشنایی با اسناد این جمله برام خیلی سنگین بود و پیش خودم می گفتم آدم میشینه یه گوشه و رو ذهن خودش کار می‌کنه. ولی پای عمل که اومد وسط دیدم واووو واقعا مرد عمل می خواد که کنترل ذهن انجام بدی.

    این سلسله فایلها که استاد می ذارند، برای من نشون دهنده اینه که چقدر در لایه های درونی ذهنم باورهای مخرب وجود داره و سعی نکردم اونا رو دستکاری کنم.

    و دلیل اصلی عدم دسترسی به اهداف و خواسته هام همین ترمزهای ذهنی است و باورهای مخرب.

    بیش از هفت سال هست که با آموزه های استاد آشنا هستم و تقریبا روزی نبوده که یکی از کلیپ های صوتی یا تصویری استاد را نبینم !! و تقریبا کل فایلهای هدیه استاد را صدها بار گوش دادم !!

    ولی قسمت درام ماجرا اینه که الان حتی توانایی خرید یکی از ارزان ترین دوره های استاد را ندارم. !!!!

    شاید بپرسید چرا ؟!

    یکی از دلایل در پاسخ به همین سوال اساسی نهفته است که من بسیار متعصبانه دنبال بهتر کردن شرایط دیگران بودم تا خودم.

    همیشه نقش حامی و امدادگر را برای اطرافیانم را داشتم و انگار شده بودم امدادگر بقیه. و به شدت روی این دیدگاه پافشاری می کردم.

    این روحیه امدادگری در من به شدت اوج گرفت تا حدی که بجای استفاده از آموزه های زندگی ساز استاد که انصافا در همه زمینه های زندگی می تونه موثر باشه، اونها را برای دیگران ساعت ها غرغره می کردم.

    حیف همه سالهایی که ندانسته به فکر تغییر دیگران بودم و فکر می کردم می توانم زندگی شان را تغییر دهم. حال آنکه وضعیت خودم در روابط آش و لاش بود.

    به تلنگر ها و پس گردنی ها و تو در و دیوار زدن های جهان اعتنا نکردم و تضاد های بوجود آمده را نادیده گرفتم تا اینکه جهان جوری چک و لگد به من زد که متلاشی شدم و تقریبا با جارو و خاک انداز جمع شدم.

    الان چند ماهی است که مثل بچه آدم نشستم خونه و دارم خودم رو از نو می سازم.چون باور های مخرب زیادی تو وجودم جمع شده دارم روی خودم کار می کنم. به حدی که دیگه این اواخر دست به هر کاری میزدم ، اصلا نیاز به صبر کردن برای نتیجه نداشت و سریعا اثار تخریب نمایان می شد.

    به امید الله و با خواندن کامنت های این سایت و عمل به آموزه های استاد دارم پیش میرم. و این افشاگری و رد پا رو از خودم بجا گذاشتم که بدونم از کجاها زخم خوردم.

    دوستتون دارم

    در پناه الله یکتا باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    مهرنوش گفته:
    مدت عضویت: 2398 روز

    از سال 94 که به طور اتفاقی یک ویدیو از شما در برنامه لاین دیدم به شدت جذبتون شدم

    حضور شما استاد بی نظیر و مریم جان در زندگی ام بزرگ‌ترین نعمت برای من تا به الان بوده.

    بارها به قولی رفتم دورهامو زدم بیراهه رفتم( اساتید دیگه با لحن و بیان متفاوت ، کتاب های متفرقه و …) و باز به بن بست خوردم و مدام تلنگری در ذهنم به من یادآوری می‌کرد فقط یک تایم به خودت زمان بده و با سایت استاد همراه شو به صورت تمرکزی روی خودت کار کن

    فقط به تنها چیزی که به گذشته فکر میکنم اینه که نه توی این هشت سال که با استاد آشنا شدم

    اگر 5 سال پیش با استاد همراه می‌شدم و کاری رو که الان‌شروع کردم رو‌اون زمان انجام میدادم الان کدوم نقطه از دنیا و توی چه شرایطی بودم…

    بگذریم

    زمان برنمیگرده الان امیدوارانه برای رسیدن به خواسته هایی که 5 سال دیگه براشون برنامه ریختم و بدست آوردن تک تک خواسته ها و آرزوهام دارم تلاش میکنم و از روزی که شروع کردم تغییرات رو احساس کردم و دارم با لذت ادامه میدم

    بسیار. سپاسگزارم استاد عباسمنش عزیزم و قدردان وجود و حضورتون در لحظه لحظه زندگیم هستم️

    و اما پاسخم به پرسش این فایل شما:

    من در روابطم بسیار نقش «ناجی» ‌رو بازی میکردم که البته الان خیلی دارم کنترل میکنم

    مدام در تلاش بودم که آگاهی هایی که بهشون دست پیدا میکنم رو به اطرافیانم انتقال بدم و با خوش بینی احساس خوبی پیدا میکردم که دارم زندگی دیگران را تحت تاثیر قرار میدم و کمکشون میکنم بیراهه نرن…

    تا اینکه فهمیدم من تنها قادر به تغییر زندگی خودم هستم و نمی‌تونم عهدی رو خوشبخت یا بدبخت کنم

    # سیستم یک اینه هست

    بازتاب افکار و باورها و احساسات درونی ماست

    هرکسی نتیجه اعمال خودش رو میبینه.

    # ما با افکارمون وارد فرکانس های متفاوت میشیم کسی مقصر نیست.

    و بیشتر مواقع نقش «قربانی »که احساس میکردم همه دارند از من سو استفاده میکنن در مسیر رسیدن به خواسته هاشون

    در واقع همش میگفتم تا کارشون گیره با من ارتباطشون صمیمی میشه و مهربون میشن کارشون که حل بشه رفتارشون تغییر میکنه

    عاشق سورپرایز کردن و خوشحالی دیگران هستم

    گذشت زیادی دارم به شدت از زمان و انرژی خودم برای رفع نیازهای اطرافیانم میزنم و خواسته های دیگران در اولویت.

    بیشترین چیزی که توی روابطم شنیدم که مهرنوش حساس …

    سریع هر اتفاق ناخواسته ای که رخ میده احساس میکنم به من مربوط میشه و کلی نشخوار ذهنی پیدا میکنم تا ببینم از جانب من چه خطایی رخ داده که در بیشتر موارد ثابت شده که موضوع به من ربط نداره

    ( البته من فکر میکنم دلیلش رفتار مادرم در کودکی با من بوده که همه کارهارو انتظار داشت کمال و تمام انجام بدیم و اگر توی رابطه به مسئله ای میخوردیم انگشت اشاره رو به ما میگرفت که شما مقصرید … دقیقا نمیدونم ولی چنین حسی دارم)

    که از کمبود عزت نفس و اعتماد به نفس میاد

    فعلا این موارد به ذهنم رسید

    امیدوارم که مفید واقع بشه

    ممنون از دوستانی که تجربیاتشون رو با ما به اشتراک میزارند و ممنون از استاد عباسمنش عزیز و مریم جان که وقت میزاند و مطالعه میکنن و فایل های بی نظیر برای آگاهی بیشتر ما تهیه میکنن

    یک دنیا سپاسگزارم️️️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: