پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 7 - صفحه 15 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/07/abasmanesh-11.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-07-22 06:31:002024-08-04 11:31:14پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 7شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
پیدا کردن الگوهای تکرار شونده قسمت 7.« تکراراشتباه».
سلام به استاد عزیزونازنینم .
بازم یه سوال خوبو و مناسب.سوالی که مجبورت میکنه صادقانه پاسخشو بدی.
هرچی کشیدم ازتکرار اشتباهاتم بوده .
هر آسیبی که خوردم از تکرار اشتباهاتم بوده.
هر آسیبی که به دیگران زدم ازتکرار اشتباهاتم بوده.
اگه الان اونی نیستم که میخام به خاطر تکراراشتباهاتمه.
اگه هنوز به خواسته هام نرسیدم به خاطر انجام تکرارافکاروباورهاورفتارهای اشتباهم بوده.
هرچی میکشم از دست رفتارهای اشتباه تکراری هستش.
حتی خیلی جاها حالم خرابه !ب دلیل انجام رفتار اشتباهی خودمه.
انقدی که ازخودم توقع دارم ودوست دارم رفتار سالم ودرستی داشته باشم ازدیگران ندارم.ووقتی که انجام نشه حالم خیلی بد میشه.
دقیقن به خاطر این نقطه ضعفم حالم بد میشه که چرا !باز اون رفتار اشتباه تکراریو انجام دادم؟!
از اینکه گاهی نمیتونم کنترلش کنم عصبانی میشم.
به قول استاد خوب میفهمم دارم اشتباه میکنم اما بازم انجام میدم.حتی شده ،حال خرابی های بعدشم تو ذهنم اومده اما نمیدونم چ مرضی هستش که اجازه انجامش رو به خودم میدم.
واین موضوع به شدت منو عصبانی میکنه .
طوری که اجازه ی لذت بردن از خیلی چیزا رو بهم نمیده.
وقتی استاد میگه من اشتباهی رو نهایت دو بار تکرار کنم ولی دیگه تکرار نمیشه ،نمیتونم حرفشو بفهمم .
کلمه ی «اشتباه»خودش برای ماهایی که روی خودمون کار میکنیم درد ناکه.
من که وقتی حسش میکنم واقعن حالم بد میشه.
حتی افکار غلط تکراری سراغم میاد گاهی کنترلش میکنم وگاهی تو ذهنم باش بازی بازی میکنم.
یه وقتم میبینم که اون فکر شده عملکرد من .
فکرای تکراری ،باورهای تکراری وانجام رفتارهای اشتباه تکراری ،دیوانه کنندس.
تمام تلاشم برای تغییر به همین جهته که دست از رفتارهای اشتباه تکراریم بردارم.
درس جدید میگیرم ،تجربه های جدید ازاستاد میشنوم ،خوب میفهمم که آگاهی هام در حال افزایشن،اما نمیدونم چرا باز دست به عملکردهای اشتباه تکراری میزنم؟!
درگذشته که فاجعه بودم ،به قول استاد فاجعه برای به دقیقشه.
تو هرزمینه ای که بگید،بد کار میکردم .
خیلی جاها، هم برام مهم نبود .بخصوص تو حرف زدن.چوب این اشتباهمو خیلی خوردم.
چون خیلی هیجانی هستم وکسی هستم که باذوق وشوق کارایی که میکنمو برای دیگران تعریف میکنه .
دیگه متوجه نبودم این حرفها واین تعریفهای من ،قضاوتهای متفاوتی رو میاره وشایدم درد سرهای زیادی برام درست میکنه
خیلی خیلی بهتر ازقبلم هستم .الان خیلی مراقب هستم که چ کلامی بگم یانگم.
اما طبق عادتهای قبلی باز مرتکب اشتباهاتی میشم که به خودم یاد آوری میکنم که کمتر صحبت کنم.
آخه آدمهایی مثل من حرف نزنن همه فکر میکنن یه چیزشون شده .
حالا ازاستاد وجاهای مختلف کارایی مثل چالش گذاشتن وبازیهای دسته جمعی یاد گرفتم که تو جمع همه مشارکت داشته باشن .ولی باز ازهمونم داستان درست میکنن.
میام نرم ! میبینم منم نیاز دارم کنار دیگران باشم.
میام حرف نزنم میگن چته؟چی شده ؟
جالبه همه میدونن ماوقت وزمان زیادی برای تغییرات خودمون میزاریم ،به همین خاطر خیلی زیر ذره بینیم.
نمیدونم بچه های دیگه هم این احساسو دارن یانه؟
اما منوخیلی کنترل میکنن.خوب میفهمم دنبال مچ گیری وغلط گیری رفتارهای من هستن .
حتی میدونم پشت سرم برام کنگره ی بحث وگفتگو هم میزارن.
قبلنا عصبانی میشدم اما حالا برام اهمیت چندانی نداره.
مهم رضایت خودمه واینکه بدونم کارای خودم درسته !
هر کدومشون باانتقادشون یا بانظر دادنشون ،به من میفهمونن که من یاد بگیرم چطور باهاشون رفتار یا برخورد داشته باشم.
من ازدیگران خیلی درسها گرفتم وهنوزم میگیرم.
اونا با متوجه کردن اشتباهات من ،به من میفهمونن رفتار سالم ودرست چیه!
وهر بار من بزرگتر میشم.قشنگ باکارا وحرفاشون منو رشد میدن.
من به جرات میگم وجود این دیگران عامل خیلی از رشدها وپیشرفتهای من بوده.
ومن اینجا از همگیشون ممنون وسپاسگزار هستم.
تکرار رفتارهای اشتباه خیلی جاها الان باعث رشد من شده اونم به دلیل ضربه های سنگینی که ازاین واون خوردم.
اما میشه نباشه.
میدونم این دلیل موجهی نیس برای رشد کردن.
باید با کسب آگاهی ،بتونیم با اشتباهات کمتری مواجه بشیم.
اصلا داریم آگاهی کسب میکنیم که جلوی اشتباهاتمونو بگیریم اما یه وقتایی ذهن چموش ما وذهن نجوا گر ،ما ازما سبقت میگیرن.
استاد سرزنشهای من ،همیشه به خاطر تکرار اشتباهاتم هستش.
موضوعی که همیشه درگیرشم، همینه.
گاهی ازخودم خسته میشم.
گاهی حس افسردگی بهم میده .
گاهی داغونم میکنه به معنای واقعی .
میگم خودمو بخشیدم اما به خودم دروغ میگم .به راحتی ازفکر اشتباهم نمیگذرم.
اطرافیانم هم متوجه شدن که ذهن من خیلی شلوغه .
دوس دارم رها زندگی کنم اما تا یه جایی کنترلش میکنم دوباره ازدستم در میره .یه جورایی احساس میکنم هنوز تو بندواسارتم.
هنوز درگیر اینم که کی، چیو درست میگه .!
کار کی درسته کار کی غلط؟
من کدوم راه رو انتخاب کنم بهتره؟
دلم یه چیزی میگه ،احساسم یه چیز دیگه ،عقلم یه چیز دیگه بعد میام میبینم دینم یه چیز دیگه گفته .
شما هم که درمورد خیلی ازمسائل که احساس میکنید خصوصیه ،صحبت نمیکنید وتو سوال وپرسشهای دوستان هم دیدم جوابی نمیدید.
بااین حال که سنم رفته بالا،هنوز یه جاهایی راه درست وغلطو تشخیص نمیدم.
هر کی تو گوشم یه چیزی زمزمه میکنه.
هرکسی راه خودشو پیدا کرده اما من هنوز درگیرم.
میدونم راهمچیه؟ اما تو خیلی از مسائل نمیدونم چی درسته چی غلط؟
هرکسی یه جور خوشه واسه خودش.اما من هنوز اون راه خوشی رو پیدا نکردم.
خط قرمز های زیادی دارم.
تازه مذهبی هم نیستم .اما تو خیلی چیزا ،گیرم.
موضوعات اینچنینی خیلی تو ذهنم تکراری هستن وبه خاطرشون مرتکب خیلی ازاشتباهات میشم.
احساس میکنم میون برزخ گیر کردم.
تکلیفم باخودم مشخص نیست.
آرزو دارم بدون فکر خوشحال وشاد باشم نه موقتی .که بلدم موقتی خودمو شاد کنم .
دوس دارم ازدرون شاد باشم .
باهر قانونی آشنا میشم ،باورش میکنم .حسم میگه درسته ودرپی انجامش میرم.
روزم رو با تفکر به همین موضوعات میگذرونم.
اما چ فایده تش میرسم به پوچی .
هرکس منو ببینه فکر میکنه عالی دارم زندگی میکنم .نقطه ضعف بزرگم که خیلی دیده میشد،روابطم با همسرم بود که اونم شکر خدا درست کردم.
همسر من روزیو به شب نمیرسونه که ازمن به خاطر تغییراتم تشکر نکنه.
واقعن رو ابرا ،داره پرواز میکنه.
اما بااین تفاسیر من ازدرونم هنوز مشکل دارم.
هنوز باخیلی چیزا تو این دنیا کنار نیومدم.
فکر میکنم درکم به جهان هستی وخدا و آخرت خیلی پایینه.
دیگران بهم میگن به خودت سخت میگیری.
خیلی ازلذتها که برای دیگران لذته برای من لذتی نداره.
و خیلی ازچیزایی که من لذت میدونم ،ولی محدودیت دارم.تازه درستی و نادرستی صدشم نمیدونم.
ظاهراً همه چی خوبه .همه چی آرومه.همه چی قشنگه .
اما دل ناهید ازدرون بی تاب بی تابه.
دلم میخواست مرد بودم ،میتونستم یه جایی برم که نترسم و یه مدت تنهای تنهاباخودم باشم.
من زنم ،از تنهایی اونم یه مکان دیگه به غیر از خونه ی خودم وحشت میکنم.
ولی خیلیم نیاز به این تنهایی دارم.
ازکسی خسته نیستم .کسی هم اذیتم نکرده.
احساسم به همسر، فرزند وهمه ی اطرافیان خوبه خوبه.
گفتم که همه چی عالی ب نظر میرسه ولی من عالی نیستم ازدرون.
شاید ظاهرم اینو نشون بده چون تمام سعی خودمو میکنم که روزم رو خوب سپری کنم .ازخودمم خوب مراقبت میکنم ولی یه چیزی این وسط ممانعت برام پیش میاره.
استاد باسوالی که امروز پرسیدید،دست روی نقطه ضعف من گذاشتید.
چیزی که خیلی بهش حساسم.
وخیلیم منو اذیت میکنه.
اصلا یه چیزیه که عذابم میده .
واین که حد و مرزش نمیدونم برای منه انسان چقدره ؟کلافم میکنه.
بعضی وقتها کامنتهای دوستان رو که میخونم ،میبینم سواد قرآنیشون بالاس.
منم دوست دارم همه ی این چیزا رو بفهمم وباپوست وگوشت وخونم درک کنم.
اما علاقه ای هم ندارم که برم وقتمو بزارم.
درواقع وقتی ندارم.
دلم میخاد هرکاری که میخام انجام بدم با ذوق و شوق باشه که اینکار ینی تحقیق کردن اونم بطور جدی ، که از حوصله ی من خارجه.
اشتباهات تکراری زیادی داشتم که تو این مدت خیلیهاشونو تغییر دادم.
نمیدونم با سیر تکاملی، منم تکامل پیدا کردم.
قبلنا هروقت عصبانی میشدم نمیتونستم خودمو کنترل کنم وچیزی نگم .بعد هم پشیمون میشدم.
واینکارو بی نهایت تکرار میکردم.
اما الان مثل قبل نیستم .
نمیگم عالی ولی به نسبت قبل خیلی بهتر شدم.
راحت میتونم مکث کنم.
سکوت کنم.
وحرفی نزنم.
البته بیشتر عصبانیتهای من سر همسرم بود که خداروشکر روابطم باهاش خیلی خوب شده.
اونم عصبانیم نمیکنه .
ولی در کل خیلی بهتر ازقبل هستم.
چون فهمیدم حرف زدن تو اون لحظه ،کاری بیهودس که بعدش منجر به ملامت میشه .
انقدازاین کار بدم میادوهمیشه غبطه ی کسانی رومیخوردم که خشمشونو کنترل میکنن.
تا بالاخره کم کم خودمم یاد گرفتم.
همین قدر که نسبت به همسرم خوب شدم ،ازخودم در حال حاضر راضیم.
چون بیخودوبی جهت اشتباهات تکراری نسبت بهش داشتم.
همیشه فکر میکردم موضوع روابط بین منو و همسرم اگه اوکی بشه همه چی درست میشه منظورم درگیرهای ذهنمه.
ولی این اتفاق نیفتاد.
خوشم میاد وقتی استاد قاطعانه میگه فلان راه رو انتخاب کردم.
فلان کارو کردم.
ینی بااطمینان خاطر واینکه مطمئنه کارش درسته ،پیش رفته وازعواقبش نترسیده.اما من همیشه نسبت به مسائل خصوصی خودم وانتخابهام میون شک وتردید قرارمیگیرم.
به همین جهت نظر زیاد میشنوم .وباز بااین وجود نمیتونم مسیرمو انتخاب کنم.
خودمو به خدا سپردم وسعی میکنم باهدایتش پیش برم.اما باز متوجه نمیشم حتی احساس خوبی هم سراغم بیاد ،آیا کاری که میخام انجام بدم درسته یانه؟!.
میدونید تو شهر بسته ای مثل قم هستم.
اینجا دوگانگی فرهنگ خیلیه.
اینجا افراد دسته های زیادی هستن.
خوب وبد سخت تشخیص داده میشه.
چون آدمها بلدن همدیگرو مجاب کنن.
منم مثل آدمهای سرگردون میمونم.
خیلی از راهامو انتخاب کردم ولی هنوز خیلی جاها گیرم.
تو این دنیا آدمهایی مثل عباس منشو قبول دارم که استاد عزیزم نمیتونه تو بعضی از مسائل با صراحت صحبت کنه .
مطمئنم اگه میتونست اینکارو میکرد.
همانطور که تو خیلی ازمسائل ما رو ارشاد کردن و آگاهی دادن .کاش میشد توهمه ی مسائل وموضوعات راحت وواضح وشفاف حرف میزد تا ماهم ازخیلی ازدوگانگی ها در میومدیم.
میدونم استاد عزیزمون هم محدودیتهایی دارن.
از خداوند میخام خودش به هردرکی که باید منو برسونه.
شایدم هنوز تکاملش نرسیده.
ومن باادامه دادن این مسیر ،راه اصلی خودمو پیدا کنم.
منم راهی میخام که توش خوشی وشادی وسلامتی وسرمستی وآرامش باشه.
پول وثروت میاد ولی اگه شاد نباشی ،داشتنش به درد نمیخوره.
یه اشتباه تکراری دیگه اونم ذهنی نسبت به یه بشری دارم.
خیلی جالبه همه چیه من بهتر ،برتر،قشنگتر،زیباتر،منظم تر وعالی تر از یه نفریه .طوری که عزت واحترام من،حتی شخصیتم قابل مقایسه بااون شخص نیست.
اما من نسبت به ایشون حس حسادت دارم.
ودوست ندارم پیشرفتی داشته باشه.
اینم ازاون اشتباهات تکراری هستش که منو اذیت میکنه .چون همیشه به خودم میگم آخه چرااااااا؟!
خودم هرراهی رو که بگید میرم تا حالم خوب بشه.بله موقتی خوب میشه اما باز این حس منفی تکرار میشه وازاین تعجب میکنم .
هرراهکاری که بگید انجام میدم،خوب میشم تا دیدار دوباره!
دلم میخاد کاملا برای همیشه محو بشه.
وقتی دلیل ای حسادت نیس،چراپس این حس پدیدار میشه؟
ب نظر شما چ ضعفی تو من وجود داره؟!
جالبه که یه وقتایی انقد دلتنگش میشم ودلم میخاد همون لحظه کنارم باشه به آغوش بکشمش. اما خب احساسات اونجوریم نسبت بهش دارم دیگه.
چون ازاشتباهات تکراری ذهنم بودخاستم به مشارکت بزارمش.
استاد نمیدونم دوستان چطور وبا چ مدت زمانی برای شما دیدگاه مینویسن .
برای من اینطوره که صبح تا ظهر یه مقدارشو مینویسم بقیشم تا شب .البته همیشه اینطور نیس ولی اغلب اوقات به همین شکله .چون وقت نمیکنم وازطرفی زودم نمیتونم بنویسم.
صبح که داشتم مینوشتم یه کم دلم گرفته بود.
اما الان ازباشگاه اومدم حالم عالیه.
انقد خدا روسپاس گفتم .حتی زیر دوش همیشه سپاسگزاری میکنم.
احساس میکنم با نوشتن ،ذهنم باز ترمیشه.
من میتونم شاد باشم فقط حد و مرز شادیو هنوز کشف نکردم.
من آدم ضعیفی نیستم.
خیلی از دوستان وخیلی از اقوامم علنن بهم گفتن که تو الگوی ما هستی.
ب من میگن تو مدیریت خوبی داری .
بانظمی.باسلیقه ای.اکتیوی،ورزش کاری،اتفاقا اونا ازبیرون منو یه فرد کاملن شاد میبینن اما اینی که من گفتم اینه که دلم میخاد در هر لحظه ازدرون شاد باشم.
دیشب به همسرم که میگفتم ،گفت اکثرن همین طورن.
تو چقدر به خودت سخت میگیری.؟
چراانقد به خوب بودن فکر میکنی؟
ومن در جواب گفتم حق باتوعه.
نمیدونم چطور حدومرز تغییرات خودمو بدونم.
کمال گرا بودم ،خیلی روی خودم کار کردم که این حس ازوجودم بره بیرون.
ولی نمیدونم در چ حدی رفته.
کاش استاداز دنیای پس از مرگ وآخرت بیشتربرامون حرف میزد.
کاش از گناه کردن هم بیشتر میگفت.
من دنیا رو ندیدم .اهل روابط اجتماعی تو اینستا هم نیستم که شناخت به دنیای دیگه داشته باشم.
ولی ازدرون قلبم ودنیام بزرگه ،بزرگه که توقعم ازخودم بالاس.
شایدم هنوز به تکامل نرسیدم وباید کمی بیشتر صبر کنم تا ببینم به کجا وچطور هدایت میشم.
وقتی عمیق به زندگی واتفاقات زندگیم نگاه میکنم میبینم خداوند به من بهترین بهترین نعمتها رو عطا کرده.
منم سعی در لذت بردن ازشون دارم.
یه چیزی تووجودم قلقلکم میده که باید پیداش کنم ورفعش کنم.
امیدوارم خدا کمک کنه چون خودمم نمیدونم چیه؟!
استاد جونم ممنون از سوال هم تلخ و هم شیرینت.
تلخ چون اشتباهاتم رو به من یادآوری کرد.
شیرین چون منو باز به فکر فرو برد که بیشتر تلاش کنم که کمتر اشتباه کنم.
استاد جونم عاشقتم .
تو رو که دارم فکر میکنم همه چیو بدست میارم .درواقع باکسب آگاهی و کمک از شما روی تغییراتم وپیدا کردن ضعفهام
حرکت میکنم وتلاش.
وبا هماهنگی خدای درونم حتمن به موفقیتهایی که میخام میرسم.
بازم ممنون وسپاس
.
سلام به استاد عباس منش عزیز ودوست داشتنی
وسلام به خانواده بزرگ عباس منش
یک اشتباهی که داره تکرار میشه و میدونم تو روند رشد شخصیم خیلی موثر هست اینکه یک شخصیت یک باور بهش رسیدم باید تغییر بدم ولی پشت گوش میندازم خودم گول میزنم میگم فعلا دارم رو فلان موضوع کار میکنم و یک مورد دیگه میدونم خیلی هم آسیب میزنه تمرکز روی ساختن باور یاشخصیت جدید ندارم لیزری روی باور کار کنم بهبود بدم
بسم الله رحمان رحیم
سلام استاد جان امیدوارم که حالتون خوب باشه .
راستش من به شخصه مشکلی که دارم دقیقا همان عقب انداختن کار ها هست قبلا که دبیرستان بودم چون حجم مطالب درسی خیلی زیاد نبود میشد با تمرکز خیلی بالا اون ها را تو یک شب جمع کرد و نمره خوبی گرفت ولی از یک جایی به بعد حتی در کنکور هم چون حافظه بلند مدت میخواست به مشگل برخوردم یادمه پشتیبانم میگفت تو هر چه قدر هم با هوش باشی کنکور بازی بلند مدته که اهمیت ندادم و نتیجه اش هم دیدم . الان هم که اودم دانشگاه من رشته ام برق هست اینحا هم درس ها به شدت سنگین و تئوری زیاد و ریاضیات هستن و مدل ریاضیات هم برای گرفتن نتیجه خوب باید تمرین انحام دا د به مدت خوبی نه اینکه هر روز فقط همان نه ولی باید برای تسلط بهش تمرین زیاد انجام داد که اون باید یک نظم شخصی خیلی خوبی باشه که اون کار ها را انجام بدی از طرفی خووبه چون من در تمرین انجام دادن ضعیف بودم نه اینکه نفهمم پشتکار لازم را نداشتم .
به خاطر همین دارم مرحله به مرحله این مشکل را درک میکنم و دارم سعی میکنم که تمرین همان موقع انجام بدم که این نقطه ضعف را کمی بهبود بدم .
کار اشتباه دومی که انجام میدادم من کلا تلاش زیاد یکنم ولی از وسطش که ببینم نتیجه اون شکلی که باید نیست نا امید میشدم و ول میکردم و فک میکردم که دیگه راه حلی نیست این مشکل یک بار اتفاق نیافتاده از جایی که با خودم اشنایی پیدا کردم این بوده مثلا تو کنکور خودم بیشتر شناختم. یادمه اون اخر های کنکور چون از اول خونده بودم دیگه اون اخر هاش خسته شده بودم دیگه فقط منتظر بودم که کنکور بیاد و من بدم بره دیگه واقعا توتنش نداشتم و این خودم اگاهانه خبر نداشتم مشاورم این بهم گفت وقتی فهمیدم خودم جمع و جور کردم .
حتی در این مورد تو دانشگاه روزی که اتفاقی برام افتاده بود داشتم از درون باهاش میجنگیدم و فک میکردم نباید مشکلاتم به کسی بگم خود به خود حل میشه ولی درک من اشتباه بود نباید تمرکز کرد و حس قربانی بودن داشت ماله کسانی هست که به هرکی که میرسن درد هاشون میگن که صرفا طرف دل سوزی کنه نه اینکه اون مشکل کلا با حتی فرد متخصص تو اون حیطه مطرح نکرد که بتونه درست راهنمایی ات بکنه به خاطر درک اشتباهیی که داشتم همه مشکلات تو خودم میریختم و نگاه مبکردم به مشکل و اقدامی در راستاش نمیکردم که حل بشه و بعد تون مشکل باعث میشد فکرم درگیر باشه ولی اتفاقی نیافته .
همان منحرف شدن د ر مسیر مشکلی که داشتم اینه که چون خسته میشدم و تفریح به موقع و درستی نداشتم باعث میشد اون چیز های تازه که در مسیر میدیم که ساده تر و زود تز و زاحت تر از مسیر خودم بود ولی مسیر من نبودم توجه من جلب کنه و من منحرف بکنه از مسیر اصلی خودم این هم یکی از مشکلات تکرار شونده زیاد من هست .
یک چیز دیگه ای که فکر میکنم من چند سالی هست که استاد با شما اشنا هستم ولی فک میکنم اره یک دورانی کار کنی دیگه بسه دیگه نتیجه اش ثابته این نه تنها برای شخصیت ام اتفاق افتاده بلکه برای درس هام همین بود یک زامن پشت هم میشستم میخوندم و مبحث تمام میکردم ولی بعد تو دوران دانشگاه تمرین نمیکردم یا نمیخوندم به همان چیز هایی که داشتم بستنده میکردم . و نتیجه مطلوبی نبود برای شخصیت و استواری اش هم به مشکل برخوردم .
در مورد ساکت شدن استاد که میگین من مشکل دارم و میدانم ریشه اش شاید برگرده به عزت نفسم که چندین سالی هست که میدانم باید روی عزت نفسم کار کنم ولی هی چون گوش دادم و تا وسطش رسیدم و ول کردم وقتی میخوام شروع کنم اون خاطرات قبل یادم میاد و حتی میخوام گوش کنم دیگه مخصوصا جلسه اول را خفظ هستم ولی مسلما درکش نکردم هنوز ولی این خوب یادمه که میگفتین همه ادم ها باید رو ی عزت نفس شون نابود بشه چه ادم هایی که موفقیت بزگ کسب کردن که ممکنه بعد یک شکست بزرگ خودشان فراموش کنن و حتی افرادی کع هنوز موفغقیتی بزرگ کسب نکردن هم هیمن طور باید روش کار کنن .
چیز هایی مه فعلا یادم میامدن را نوشتم . این تمرین انجام دادم که شروعی باشه برای خودم که یاد بگیرم باید تمرین کنم همه چی یک شبه ابی نیست بلید ارام ارام تکامل خودم طی کنم که بتونم راه درست پیدا کنم .
ممنون بابت وفتی که گذاشتنین و خوندین اگر نظر و یا انتقادی هست خوشحال میشم به اشتراک بذارین :)
به نام خدای مهربان
چند وقتی میگذره از شروع تمرین این جلسه و نتایج مثبتی که توی پیدا کردن الگو اشتباه و اصلاح اون در خودم ایجاد کردم
و بازم دوست دارم درموردشون صحبت کنم
یک موردی رو میخواستم بیان کنم
من اولین الکو تکرار اشتباهم به تعویق انداختن کارها بودو خوب روی این موضوع کار کردم الان دیگه روی این الگو حساس شدم و کارهام رو تا جایی که امکان داره به تعویق نمیدازم.
حالا اومدم درمورد یکی از همون کارهایی گه به تعویق مینداختمش صحبت کنم و برم توی دلش
یک پروژه رو من میخواستم بارها شروع کنم اما شروع این پروژه رو هعی به تعویق مینداختم درواقع این پروژه مربوط به شروع تمرکز لیزری توی کارم و هرروزه با تمرکزی صد در صد روی مهارت هام و رشد و پیشرفتم کار کردن و یک پروژه ایی رو باز کنم برای این موضوع
اما الان فهمیدم که دیگه این پروژه رو به تعویق نندازم و به سرعت شروع کنم کنم پروژه رو و برای همینم اومدم اینجا کامنت بزارم و درموردش صحبت کنم
امروز 30 دی هست و من به لطف خدا از فردا که اتفاقا همزمان هست با شروع ماه و البته شروع دوره جدید کدنویسی ام میخوام این پروژه رو استارتش رو بزنم و روز به روز بهتر بشم توش و تمرکزی لیزری رو برای انجام اینکار در نظر بگیرم و با تمام وجودم برای این هدف بها بپردازم و البته هرروز به خودم انگیزه بدم
بعد از شروع این پروژه حتما حتما میام درمورد الگو دومم یعنی:ادامه ندادن هم صحبت میکنم تا وقتی هم که این کار رو شروع کردم وسط راه ول نکنم و برم و توی مسیر بمونم
عملا دوست دارم دیگه با تمرکز خیلی شدیدی برم به استقبال این پروژه از اون جنس هدف هایی که استاد انتخاب میکردن و تمرکزی روش کار میکردند منم همونو میخوام
خداروشکر میکنم که تصمیم به اینکار گرفتم
امشب مقدمه اش رو فراهم میکنم و اقدامات اولیه رو انجام میدم و فردا پر قدرت با تمرکز لیزری شروع میکنم به عمل کردن
امشب هم انگیزه هام رو حتما برای این کار و چرایی اینکار رو بارها و بارها برای خودم مرور میکنم
از خدای عزیزم کمک میخوام که هدایتم کنه
خدا میدونه چقدر اتفاقات مثبت و چه تغییر و تحولاتی در زندگیم رخ بده و چقدر قراره رشد و پیشرفت کنم،، خداروشکر میکنم که این مسیر رو شروع کردم،، این تمرکز لیزری که میخوام بزارم خدا میدونه چه ایده هایی بهم الهام بشه و چه مسیر های فوق العاده ایی رو برم و اون چیزی که دوست دارم رو بسازم با تمام وجودم و چقدر قراره از تمام پتانسیل های خودم برای این هدف استفاده کنم،، چقدر قراره از هر ابزار موجود برای این هدف استفاده کنم،، چقدر قراره بهبود گرایی رو به اوج خودش برسونم. و هعی پیشرفت و پیشرفت،، چقدر توی این مسیر خودم رو تحسین میکنم. خدای میدونه شبا دیگه چقدر با رضایت و شور و اشتیاق بخوابم از اینکه قراره رشد کنم
این چیزیه که میخوام مطمئنم از پسش برمیام اگر واقعا بخوامش من توانایی اینکه این کار رو به عالی ترین نحو ممکن انجام بدم دارم و خدا چنان برای من مسیر رو قشنگ چیده که حد نداره و چقدر خوشحالم که یاد گرفتم از کانون توجهم هر لحظه چطوری استفاده کنم تا هرچیزی رو که میخوام رشد بدم و گسترش بدم الهی به امید تو
خداوند یار و نگهدار هممون
سلام سلام به سینا عزیز
امید وارم که حال دلت عالی ترین باشه پسر توحیدی
خدای من شکرت
خدای من شکرت
خدای من شکرت
چقدر در زمان مناسب من هدایت شدم به کامنتتت قشنگ برای من نشونه بود
دقیقا همین دیروز و امروز ببشتر شد که هدیه تمرکز لیزری روی کارت بزار بیشتر برو تمرین کن و خودتو کشف کن هنوز خیلی بیشتر باید اون هدیه رو بشه و خیلیم میشنوم این کلمه رو
خیلی هدایتی
زدم روی این فایل دیدم کامنتت هست و دیدم 3 کامنت پشت سر هم داری توی این فایل
و چقدر خوشحال شدم گه قراره یک پروژه فوق العاده شروع کنی و کلی هم برای خودت آخر کامنتت اهرم لذت مرور کردی که وقتی تمرکز کنی روی کارت چقدر لذت داره چقدر احساس قشنگی داره چقدر بزرگت میکنه چقدر خداوند خودش ایده ها و شرایط و برکت رو برات میفرسته به راحتی و با عزت
و شبا میخوایی بخوابی با شعف میخوابی. صبحا میخوایی بیدار بشی با عشق انجام اون کارت بیدار بشی
خدای من شکرت
کامنتت کلیی برای من نشونه داشت پسر مرسی ازت کلییی
و احسنت به تو اومدی تعهدتو توی سایت دادی که قوی و پروووو استارت بزنی بری جلو
سپاس گذارم ازت
برات بهترینارو میخوام توی مسیرت سینا جان
در پناه ربّ
سلام به استادم واقعا افتخار میکنم شاگرد شمام من همین الان 7 قسمت الگوهارو از اول دوباره دیدم نوشتم و ترمزارو دراوردم که روانشناسی ثروت1 و دوره عشق مودت این باورهای قدرتمند کار کرده و من دقیقتر فهمیدم بیشتر کجا باید کار کنم و چقدر منو کمک کرد این فایل رایگان الگوهای تکرار شونده.
1/وقتی من برخورد نامناسب پدر و مادرمو باهم میبینم به شده عصبانی میشم در صورتی که بمن ربطی نداره
2/میخوام که دیگرانو کمک کنم ناجی باشم احساس مسولیت در برابر زندگی دیگران میکنم
3/احساس گناه زیادی دارم از اینکه دیگران پول نداشته باشن و من داشته باشم
4/کارو هارو نصف نیمه رها میکنم بدلیل اینکه یا به سختی برمیخورم یا خودمو مقایسه میکنم با دیگران
5/این ترمز که تو هرکاری ثروتارو پولارو بردن من جای ندارم و برای من چیزی نیست همرو بردن
6/احساس میکنم توی مهارتی نمیتونم مثل اون ادم موفق یا بهتر از اون بشم
7/ادمهایی که باهاشون در ارتباطم همه خلا عاطفی دارن تنهان و خلا جنسی دارن
8/با دخترهای که دوست بودم احساس گناه از رابطه جنسی میکردن یا بشت از خانواده کنترل میشدن و محدود بودن
9/میخوام یکشبه به دستاوردهای دیگران یا اون مهارت خاص برسم و باعث ادامه ندادن و ناامیدیم میشد
10/از اینکه هیچ تخصصی بلد نبود احساس بدردنخور بودن میکردم که برمیگشت به این که تو همه شغلا ثروتها و ایدهارو بردن
11/از ناشناختها و یادگیری دوری میکردم و میترسیدم
12/از جمع های زیاد و غریبه دوری میکردم
13/اصول قانون سلامتیو رعایت نمیکردم به این دلیل که گول حرف مردم میخوردم میگفتن بخور ریبار چیزی نمیشه میوه نخوری ویتامین نمیگری با اینکه میدونستم قانون سلامتیو گول میخوردم و تقلب میکردم
14/خیلی زود عصبانی میشم به خانوادم اما با همه مردم اخلاقم عالیه
15/تو مباحث اخلاقی رابطه بد قولی میکردم
استاد من ازتون سپاس گزارم ادم وقتی دقیق ایرادو پیدا میکنه دیگ با خیال راحت فقط تمرین میکنه ازتون سپاس گزارم برای اگاهی.
سلام به استاد گرامی و دوستان محترم
چه اشتباهاتی را شما زیاد تکرار میکنید؟ یعنی با اینکه فهمیدهاید این کار اشتباه است اما دوباره آن را انجام میدهید؟
فکر کردن به اشتباهات و پذیرفتن آنها کار سختی است، چون با اینکه می دانیم اشتباه است از روی بی فکری یا حماقت یا بی خیالی یا عادت آن را تکرار می کرده ایم ولی حالا که بهش فکر می کنیم و قراره اینجا بنویسیمش دیگه تکرار اون اشتباه نمی دونم چی می تونه باشه. فقط امید دارم که دیگه تکراری در کار نباشه که واقعا قابل توجیه نیست.
اشتباه در غذاهایی که می خورم با اینکه می دانم چی و چطور باید بخورم و عمل نمی کنم و هر بار بسیار بسیار ضربه می خورم.
اشتباه در کنترل نکردن عصبانیتم و رفتارهای خارج از کنترل ناشی از آن که به تازگی متوجه آن شده ام.
اشتباه در رازداری که خودم انتظار صداقت داشتم ولی خودم راز دار امینی نبوده ام.
اشتباه در قرض دادن پول و گرفتن وام و ضامن شدن و چک کشیدن و خرید قسطی که اخیرا مدت کوتاهی است که متوجه شده ام .
اشتباه در توضیح ندادن حرف دلم به طوری که فکر کرده ام طرف مقابلم خودش می فهمد ، غافل از اینکه او مرا به بی تفاوتی و بی محلی کردن متهم کرده.
اشتباه در درخواست نکردن، از هیچکس ، نه مرخصی از رییسم، نه کمکی از همکارم، نه پول از همسرم، نه کمک از خانواده ام برای نگهداری دوقلوهایم، از هیچکس. حتی از خدا هم درخواست نمی کردم و خجالت می کشیدم و فکر می کردم خود خدا می دونه من چی می خواهم، چرا بگویم؟ چرا بخواهم؟ و نتیجه اش فقط حس اهمیت ندادن دیگران به من و دلخوری ذهنی ام بوده است.
به امید اصلاح اشتباهات گذشته
به نام خدواند هدایتگرم که نشانه امروزم را به این فایل هدایتم کرد
سلام خدمت استاد عزیزم ومریم جون مهربان و دوستان هممدارم
من خداراسپاسگذارم که منو به این فایل زیبا هدایت کرد ومن از طریق این فایل عالی فهمیدم که کدام الگو ها در زندگی من تکرار شده میره
1 من خیلی زود با آدما صمیمی میشم بخصوص مخالف جنس و بعد از طرف آنها یا تحقیر میشم یا ترک میشم
2 من خیلی دوست دارم معلوماتم را راجع به شغلم یا هرچی که مفید هست بالا بیبرم ولی تنبلی میکنم انجامش نمیدم
3 من خیلی دوست دارم کتاب مطالعه کنم هر کتاب را میگیرم برای مطالعه چند صفحه خواندم دیگه ادامه نمیدم
تا الان که این کارای است که خودم میدونم باید انجامش بیدم یا اتفاق است که در زندگی ام پیش میاد ولی برای اصلاحش اقدام نکردم
به امیدی الله که هدایت بیشم وخداکمکم کنه اینو را اصلاح کنم
سپاسگذاری خدایم هستم به من توفیق نوشتن این کمنت را داد
سپاسگذاری استادم هستم که دستان خدا در زندگی ما شده که آگاهی مون به شناخت خودی مون وخدای مون بالا بیره
و سپاسگذاری دوستان هممدارم هستم که اینقد فضایی صمیمانه را ایجاد کرده کمنت میذاره و کمنت همدیگره میخواند
درپناه الله شاد سالم وسعادتمند در دنیا وآخرت باشیم خدایارو مددگاری همه ما وشما
سلام و صد سلام به استاد بزرگوار و خانم شایسته و تمامی عزیزان کشتی نوح
واما در مورد سوال.
درکامنت های دوستان شاهد این بودم که تقریبا همه یه جورایی دچار تکرار اگاهانه عادت های قبلی هستند از جمله من خودم
من خیلی ازاشتباهاتم کم شده اما هنوز این ذهن نجوا گرم کر از گاهی پچپچ میکنه و
فرق آدم ها در تکرار همین عادت های بد تکرار شونده است
مثلآ
من تصمیم گرفتم تحت هیچ شرایطی قرض نکنم وتقریبا نیازی هم ندارم اما از روی عادت نا خودآگاه بعضی وقتا انجام میدم یا اینک خانمم میگه اینو بخریم با اینکه میدونم یه ما صبر کنم نقدی میخرم اما تحت تاثیر خانم تعهدم یادم میره و قرض میکنم .
اما نسبت به قبل خیلی کم شده وبشدت تلاش میکنم این عادت بدو ریشه کن کنم وتقریبا نفسشو بریدم.
آخ آخ امان از دست تعویق، که من استادم
فردا انجامش میدهم وهیچ وقت این فردا نمیرسد
این بزرگترین مسئله من است که تصمیم دارم رگباری روش کار کنم وعلت اصلی عقب ماندگی من تو دوره عزت نفس همین پاشنه آشیل منه با توجه به اینکه خیلی از برنامه های ب تعویق افتادم انجام دادم و خیلی هم مانده واین باعث شده که ذهنم یه مقداری درگیر همین مسئله هست
مدیریت پول خوبم اما متونه عالی بشه.
تو جاهای که باید حرفمو میزدم نمی زدم بعد این باعث میشد نجوا های ذهنم بیشتر بشه و بیشتر مواقع همین حرف نزدن ها بیشترین نوش خور ذهنم میشد وخیلی منو آزار میداد و هنوزم کم اما هست
مثلا یکی یه حرف یا قضاوت نا درستی می کرد ملاحظه ش میکردم وهچی بهش نمی گفتم وبعدش خود خوری میکردم وتو خودم بودم واین منو داغون کرده بود وتقریبا 80 درصد روز وشبم فکر کردن وحرس و جوش خوردن درونی بودم
واین بر میگرده به عدم عزت نفس
اما خدا را هزاران مرتبه شکر به لطف استاد ودوره عزت نفس دیگه اون مرتضی قبلی نیستم وبشدت حاضر جوابم البته با ادبیات خوبم
ودر بعضی جاهابا اقتدار حرفم را میزنم وبرام مهم نیست طرف مقابلم کی هست .جون ازاستاد یاد گرفتم ک هیچ کس ذره ای در خوشبختی و بدبختی من تاثیر گذار نیست وتنها خداونده که با توجه به احساس و رفتار من همان را درزندگی من قرار میدهد و من نیز در زندگی هیچ کس تاثیر گذار نیستم.
از استاد عباس منش بزرگوار خیلی ممنون و متشکرم که با طرح این سوالات منو متوجه اشتباهاتم میکنن و توجه و درک سوال ونوشتن در جواب سوالات خودش خیلی به من کمک می کند تا رفع مشکل کنم.
پروردگارا من از استاد عباس منش بزرگوار و خانم شایسته توحیدی زندگی کردن را یاد میگیرم و عهد و پیمان من هم همین بوده که به این سایت هدایت شدم.
خدایا همچنان طول عمر با عزت را بری ایشان آرزو میکنم
پروردگارا این امن گاه واین کشتی نجات ما هست حافظ ونگهدارش باش چون فقط تو می توانی
چون تو قادر و فرزانه
چون تو عالم ودانایی
چون تو منبع و منش خیر و برکت هستی
وهمه کسانی که اینجا هستن دوستشان داریم و به خدای استاد میسپارم
در پناه اللّه
خدا نگهدار همه مون
سلام خدمت استاد عزیز و اعضای سایت..
کار اشتباهیی که من همیشه میکنم عقب انداختن کارهاست مثلا حتی برای نوشتن دفتر شکر گذاری روزانم میگم باشه بعد از قهوه خوردن
قهوه که میخورم میگم باشه بعد از چک کردن گوشیم وووو تا اینکه میشه یک هفته و میبینم هنوز ننوشتم
یکی از الگوهای تکرار شونده توی روابط دیدن توجه کم از اطرافیانه و خودمم اینو میفهمم که من باور نادیده گرفتن یا کوچیک شمردن خودمو دارم هرچند که تو برخوردام همه میگن خیلی خون گرم و… هَستی اما در درون باور غلط خیلی دارم و یکی از مهم تریناش که از بچگی باهام بوده همین بوده و حتی توی بچگی هیچ دوست خوبی نداشتم الانم تو روابط عاطفی اینطوریم
اما در تلاشم که بهتر بشه و میخام فراموشش کنم و باور از نو بسازم در ارتباط با دیگران
باتشکر از استاد عزیزم بابت هدایت من توی این مسیر.
سلام استادجان و همراهان من
استاد ممنونم که ذهن ما رو درگیر مسائل زندگی میکنید، برای بهبودش و لذت بردن.
وقتی کسی از دستم ناراحت میشه ، مخصوصا همسرم احساس تنهایی میکنم ، وقتی حسمو مطرح میکنم عوض بهتر بشم یا جوری همسرم صحبت کنه و آرومم کنه تازه بدترم میشه ، بدهکارم میشم .با اینکه خیلی وقتها حق با من هستش من کنار میام و سعی میکنم با خنده مسئله رو حل کنم ، بخاطر اینکه میدونم نمیاد سمت من و معذرت خواهی کنه هیچ تازه بدتر میکنه و قهر میکنه .
از درس خوندن و دورهایی که خیلی دوست دارم طی کنم اجتناب میکنم بخاطر اینکه همسرم میگه من تو خونه تنهام یا پول زیادی خرج نکن .
همش از ترس هستش و ترس یعنی بی ایمانی
یعنی من روی اون حساب میکنم ، نکنه همسرم ناراحت بشه نکنه بره به کسی بگه ، نکنه بگه برو تو به درد من نمیخوری و وااااای وااااای
میدونم همش اشتباه و ایمان ضعیف و حساب روی همسر .
وقتی روی خودم کار میکنم اوضاع بهتره و احترام میزارن به خواسته هام وقتی که آگاهانه زندگی نمیکنم همین آش و همین کاشه.
میدونم دنیا ارزش غصه نداره اما باز غصه باز یه موضوع به ظاهر بد همه روح و ذهن میبره به نکات منفی .
و اخه چرا چرا من اینطورم با اینکه 35 سالمه کلی تجربه دارم باز دوباره حرص و غصه و شکایت.
استاد ممنونم ازتون بابت همه چیز و ممنونم از مریم عزیز.
چند روز پیش غذا روی اجاق گاز بودش ،غذا سر رفت داخل گاز ، من سریع قابلمه رو گذاشتم کنار و سریع کردم به تمیز کردن ، خلاصه گاز که تمیز نشد هیچ دستمال سوخت و چسبید به شعله ، این یه درسی شد برام که وقتی اوضاع خرابه برو یه جا خودتو آروم کن سپاسگزاری از داشته ها ، مراقبه ،قدم زدن ، بعد بشین با آرامش صحبت کن و مسائل زندگیتو حل کن .
این مشکلات به ظاهر مشکل میان ما رو کامل کنن و خواسته هامونو مشخص تر .بابت هر آنچه که در زندگی ام دارم بی نهایت سپاس گزارم ، از دوستان و فرستاده های خوب الهی .دوستان ممنون .خداخیرتون بده