پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 7 - صفحه 19 (به ترتیب امتیاز)

487 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سرگل محمدی گفته:
    مدت عضویت: 508 روز

    من یک سوالی داشتم

    اینکه برای این موضوع باید بیایم روزانه لایف استایلمون رو بنویسیم

    که در طول روز چه کارهایی اشتباه هستند که مارو از اون باید زندگی خودمون دور میکنه

    مثلا من باید حداقل روزانه 12 ساعت روی یک کاری تمرکز بکنم

    کارهای اشتباهی که من انجام میدم

    باعث میشه نتونم اون کارو انجام بدم در نتیجه از هدفم دور دور دورتر میشم

    پس نوشتن اینها میتونه منو آگاه بکنه

    خب نظر دوستان در این مورد چیست ؟

    آیا این نوشتن لایف استایل کار درستیه؟

    چون یه جا خوندم لایف استایل تو تعیین میکنه موفقیت های آیندتو

    بنظرتون تا چه تایمی ادامه بدیم

    نمیدونم این سوال توی ذهنمه و نمیدونم چی درسته

    و چیکار باید بکنم

    تا اون کارهارو انجام ندم

    من فقط میخوام بتونم اون باید اون وظیفه اون کاری که باید انجام بشه رو انجام بدم

    ولی اینکه نمیشه

    اشکال از هرچی که هست میخوام که درستش بکنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      مینو برنی گفته:
      مدت عضویت: 1276 روز

      سلام بر شما دوست عزیز

      خیلی خوش آمدید به این سایت پربار

      چقدر خوب است که از همین ماه‌های اول کار ، هدایت شدید به این فایل عالی، که برای خودشناسی است.

      و خودشناسی اولین قدم برای ساختن یک شخصیت بهتر و عالی‌تر در خودمان است و شما مستقیم به اصل مطلب هدایت شدید.

      معلوم است که خودتان هم در مدار بالایی از آگاهی و شناخت قوانین قرار دارید و البته از این نوشته شما هم می‌شود فهمید ، که درک بالایی دارید و مشتاق به تغییر و تحول مثبت در خودتان هستید.

      نباید روزانه اشتباهاتتان را بنویسید. چون با این کار بر روی اشتباه تمرکز می‌کنید.

      و توجه کردن و مرور کردن اشتباهات در طول روز باعث تکرار آنها و جذب بیشتر اشتباهات می‌شود. پس به اشتباهاتتان توجه نکنید و آنها را ننویسید.

      کافیست در این چند هفته اخیر یا چند ماه گذشته یا یک سال اخیر ،مسئله‌ای را که چندین بار برای شما تکرار شده و نتیجه‌ای که دلخواه شما باشد، نگرفته‌اید، را به یاد بیاورید.

      (کاری که فهمیدید اشتباه انجام دادید, اما دفعه بعد هم باز همان روش و همان کار را انجام دادید و نتیجه نگرفتید. این کار اشتباه لزوماً هر روز تکرار نمی‌شود. ممکن است هر چند هفته یا هر ماه یا هر چند ماه یکبار تکرار کنید.)

      بعد از اینکه این اشتباه تکراری را پیدا کردید, شروع کنید بفهمید چه باور یا فکری در ذهن شما هست که این نتیجه را می‌گیرید.

      بعد از پیدا کردن آن باور اشتباه یا فکر منفی ، باور مخالف آن را در ذهنتان بسازید.

      پیدا کردن الگوهایی که همان کار شما را انجام می‌دهند اما نتایج کاملاً متفاوت با شما میگیرند ، کمک می‌کند تا فکر منفی یا باور منفی‌تان را درست کنید.

      وظیفه من و شما این است که ذهنمان را کنترل کنیم. مواظب ورودی‌های ذهنمان (شنیدن، دیدن ،گفتگوهای روزانه، اخبار منفی، حرف‌هایی که در طول روز با خانواده و همکاران و دوستان و…. می‌زنیم ، باشیم.)

      وظیفه من و شما دیدن نکات مثبت در هر چیزی و هر اتفاقی و شکرگزاری برای آنهاست.

      تا این اتفاقات مثبت، این نکات مثبت و زیبایی‌ها مرتب در زندگی ما اتفاق بیفتد.

      امیدوارم این نوشته من ، به شما کمک کرده باشد.

      پیروز و سربلند باشید در پناه خداوند هدایتگر.

      پنجشنبه 10 خرداد ماه 1403

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        سرگل محمدی گفته:
        مدت عضویت: 508 روز

        سلام مهربون

        خیلی ممنونم ازت و پاسخت خیلی بدلم نشست راستش این اولین پیامی بود که دیدم تو این سایت کسی جواب سوالمو داده و خب نمیدونم چرا ولی حس خوبی برام داشت که با دوستای هم فرکانسیم هم صحبت شدیم و کل پیامت و پاسخ خوبت خیلی بدلم نشست

        چقدر حس خوب گرفتم

        خیلییی ازت ممنونم

        خیلی لطف داری و پیامت خیلی منو خوشحال کرد

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      سیده ملیکا مرتضوی گفته:
      مدت عضویت: 743 روز

      به نام خدایی که هرچه دارم از اوست

      سلام سرگل جانم

      تو عالی هستی … اینکه به دونبال جوابی و سوال میپرسی خیلی بهت کمک میکنه تا رشد کنی ..

      و اینو بدون که هر چیزی نیاز به تکامل داره ….

      سر گل عزیزم در پاسخ به یکی از کامنت هایم در عقل کل که درباره ی سناریو نویسی و براورده شدن ارزو هام درباره ی کنکور و دانشگاهی که قبول شده بودم گفتم نوشته بودی …

      .

      .

      چقدر اتفاق های قشنگی برات افتاده و لذت بردم که انقدر با جزئیات نوشتی و از نوشته ت ایده گرفتم

      واقعا خداروشکر که ما توانایی خلق خواسته هامونو داریم

      فقط من یه سوالی داشتم بنظرت اینکه رتبه مورد نظرت نشدی دلیلش تلاش هایی بوده که فکر میکردی ناکافیه ؟

      ممکنه خواست خدا بر این بوده باشه ….

      یا ممکنه باور های اشتباهی داشتی …..

      ممکن هم هست فرکانس حضور در اون مکان رو نداشتی یا هدفت دقیقا واضح نبوده …..

      البته که اینهایی که گفتم فرضیه بود

      و دوست دارم جواب بدین و راهنمایی بشم

      چون من هم قبلا البته که به قوانین آگاه نبودم

      چیزی رو تصور میکردم مدام

      و درنهایت اون اتفاق افتاد ولی نه در آن مکان و شرایطی که مد نظر من بود

      حتما نظرتونو به اشتراک بذارید ممنون میشم

      .

      .

      خواستم همونجا بهت جواب بدم ولی خداوند منو هدایت کرد تا اینجا برات پاسخش رو بنویسم ….

      سرگل عزیزم

      نگران نباش …

      خواسته ی خدا خواسته های توعه …

      اینجور نیست که خدا یه چیز دیگه برات بخواد و تو یه چیز دیگه …

      اون هم همین چیزی رو می خواد که تو می خوای …

      اصلا اون خود توعه …

      خود خودته …کسی که از همه بهت نزدیک تره ….

      سرگل عزیزم … دلیل رتبه ی کم خودم به خاطر خودم بود ….چون این خواسته ی من بود که درس زیاد نخونم …. دختر درس نخونی نبودم ولی از اتفاقات و تجربه های قبلی باور های نادرستی براشون پیدا کردم که همش حتی الانم که دانشجو هستم ازش فراری ام که باید روی خودم کار کنم ….

      و دقیقا خواسته ی من بود که اون دانشگاهو ببینم … میدونی دوست دارم خودت بیشتر به این نتیجه برسی که همه چیز باوره …. من باور خوبی نسبت به درس نداشتم و ندارم و با اینکه سال کنکورم بهترین مشاوررو داشتم که رتبه ی تک رقمی کشوری رو داشت نمی تونستم زیاد عمل و اقدام داشته باشم …. ولی افتخار افرین بودن رو دوست داشتم و فکر میکردم با رتبه های عالی فقط میتونم افتخار افرین باشم …درباره ی رشته هم دقیقا همینطور بود من به خاطر باورای اشتباهی که درباره ی رشته ی پزشکی داشتم قطعا نمیتونستم این رشته رو بیارم چون مادر من پرستار بود و همه ی اتفاقات بدو از دکترو اینا میاورد خونه و من هزاران چیز بدو بیرا از دکتر ها شنیده بودم …. یه جوایی متنفر بودم از دکتر ها و اینا ….حتی چند ماه مونده به کنکور متوجه شدم دلیل جدا شدن یا دور بودن مامانم با من رو این دکترا میدونستم …. خب تو ببین من چقدر باید تلاش جسمی میکردم و اخرش هیچی به هیچی ….

      تو اگر دربارهی یک چیزی باور های درست داشته باشی و البته انگیزه ی درست داشته باشی خود به خود به اقدامات و چیز های درست هدایت میشی …. خود به خود روند تکاملی ات رو طی میکنی….

      خیلی خوشحالم که عضو این خانواده ی پر قدر شدی ..

      و خیلی بهت تبریک میگم که اینجایی چون تو لایق بهترین هایی ….

      ازت ممنونم برای همه چیز

      در پناه الله سلامت و پیروز باشید …

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      سیده ملیکا مرتضوی گفته:
      مدت عضویت: 743 روز

      فکر کنم پاسخ قبلی ام برات ارسال شدی … دوست داشتم اون کامنت رو بامتن زیر تکمیل کنم

      پس سرگل عزیزم

      خب تو ببین من چقدر باید تلاش جسمی میکردم و اخرش هیچی به هیچی ….

      تو اگر دربارهی یک چیزی باور های درست داشته باشی و البته انگیزه ی درست داشته باشی خود به خود به اقدامات و چیز های درست هدایت میشی …. خود به خود روند تکاملی ات رو طی میکنی….

      خیلی خوشحالم که عضو این خانواده ی پر قدر شدی ..

      و خیلی بهت تبریک میگم که اینجایی چون تو لایق بهترین هایی ….

      ازت ممنونم برای همه چیز

      در پناه الله سلامت و پیروز باشید …

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
      • -
        سرگل محمدی گفته:
        مدت عضویت: 508 روز

        سلامممم ملیکای عزیزم

        اولا خیلی ازت ممنونم که به سوالم جواب دادی و اینکه دیر پاسختو دیدم چون هنوز یکم از سایت سر در نمیارم

        خیلی ممنونم که به واضحی یکسری چیز هارو برام روشن کردی

        راستش ملیکا جان

        من خیلی برام پیش آمده که تمرین ستاره قطبی رو روزانه که مینوشتم برام اتفاق نمی افتاد

        سناریو نویسی رو انتخاب کردم چون میتونستم بهتر بنویسم به زمان حال بنویسم و شکر گزاری انجام بدم و اتفاقا در لحظه نوشتن حس میکردم دارم ارتعاش میفرستم

        قاعدتا وقتی اتفاق نمی افتاد به خود ستاره قطبی شک نمیکردم

        میگفتم حتما چیزی در من هست که اجازه نمیده م به اون چیزی که میخوام برسم

        در مورد دانشگاه و کنکور هم به خیلی چیزا پی بردم

        اینکه ب اون خواسته م چسبیده بودم

        و حتی باورهای خیلی غلط نمیذاشت حتی درسهایی که من واقعا دوستشون داشتم مشکلی باهاشون نداشتن نتونم بخونم

        میتونستم بخونم ولی نه اون چیزی که باعث بشه تو مسلط بشی

        اومدم سناریو نویسی رو انجام دادم

        دیدم حتی جاهایی که بشدت ایمانمو حفظ میکردم نسبت به قبل و اتفاقا خیلی خوب هم میخوندم نتیجه ی مورد نظر اونچیزی که میخوام نمیشه

        حداقل وقتی 20 میخوام 19 و 18و حتی خیلی پایینتر

        در حال حاضر یه چیزی در خودم پیدا کردم و اینکه وقتی به چیزی بچسبی مهم نیست کم تلاش میکنی یا زیاد مهم نیست چقدر تصور میکنی ولی دقیقا اونچیزی که میخوای نمیشه

        و این هدف اینقدر برام مهم شده بود که داره دور و دورتر میشد

        خب من اومدم همین موضوع رو تو اطرافیان نزدیکمم مشاهده کردم دیدم واقعا وقتی میچسبی به خواسته ای خیلی از قوانین برای تو کار نمیکنه

        ملیکای عزیزم چیزی که اونموقع ازت پرسیدم برای همین بود که ببینم چرا برای تو اتفاق افتاده و برای من نشده

        من حتی برام پیش اومد چیزی که خونده بودم رو نمیتونستم پاسخ بدم

        خیلی چیزا رو پیدا کردم مثل اینکه باید خلا عزت نفس رو پر بکنم

        و در حال حاضر تسلیم هر آنچه هستم که خدا میخواد

        خب من هم مثل تو افتخار آفرینی رو دوست دارم و اتفاقا این هم مثل تو در نظر گرفته بودم

        ولی من بارها مطمئن که پزشکی رو دوست دارم خیلی زیاد هم بها بابتش دادم ولی مطمئنم در بهترین زمانش برام اتفاق میوفته

        خداروشکر که توی این مسیر قرار گرفتم و دوستانی مثل شما دارم

        خیلی ممنونم ازت ملیکای عزیزم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    سیما گفته:
    مدت عضویت: 1651 روز

    این فایل در جواب نشانه ام را برام باز شده که برای افزایش درامدم درخواست کردم

    1- خیلی از اجاره دادن میترسم کلا از اینکه جایی برای مخصوصا کار بگیرم و اجاره بدم میترسم

    یه کاری رو وقتی شروع میکنم یه کم که میگذره حس میکنم نه خیلی درامدش کمه فایده نداره و میرم سراغ کار دیگه و شرایط دیگه

    اینکه نا امید میشم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    مطهره یعقوبی گفته:
    مدت عضویت: 402 روز

    سلام

    سلامی به گرمای این آشیانه

    و به قداست عشقی که درجای جای این آشیانه پابرجاست.

    من امروز هدایت شدم که این کامنت رو بنویسم

    قلب که فرمان صادر می‌کند

    همه ی اعضا بسیج میشوند

    مغزم جستجو گرایانه زیباترین واژه ها را اعلام می‌کند

    و انگشتانم ماهرانه بر قلم می آوردند

    و چطور من ،توانِ روزی دادن را از

    خدایی که خالق این نظم وچینش است سلب کرده ام

    وهربار و هربار در ابتدای راه عنان از کف برنهادم

    وچشم به عقب گشودم و

    نهال سرازخاک برآورده ی بذری که

    همین دیروز درخاک آرمیده بود

    را جستجو کردم

    وهربار نفهمیدم که باید برای آمدنش کمی وفقط کمی دیگر باید منتظر بمانم

    چون او درست در یک میلیمتری سطح خاک رسیده بود

    و من چون نمیدیدمش وچشم دلم کور بود

    او رابه دست فراموشی سپردم

    ومسیم را به بیراهه کج کردم

    …..

    استاد عزیزم سپاسگزارت هستم تا بینهایت

    وممنونم ازتک تک شما عزیزانی که کامنت هاتون برام دنیایی از آگاهی هست.

    آنقدر از لابه لایِ کامنت ها درس گرفتم و مرتب کنارهم چیدمشام که یکهو درهمین ثانیه از زمان قلبم ایستاد

    زنگ بزرگی در مغزم به صدا درآمد

    واگاهی نابی بر قلب و روحم جاری شد

    خداااااااااااااااااآای مَــــن

    اللّــــــــــــــه …..

    ربّ مـن

    سپاس من نمیدانم چه کلماتی را باید دروصف شکوه این آگاهی عظیم درخودم بیان کنم و من فقط سپاس میگویمت.

    استاد من متوجه یک ترمز بزرگ در درون خودم شدم

    وچقدر ساده بود و چقدر در لابه لایِ روزمره هایم جاخوش کرده بود ومن بیخبر بودم

    ترمز من این بود:

    از بچگی در من نهادینه شده بود که تو

    هیچ کاری رو تااخر انجام نمیدی

    تو آدم تااخرش رفتن نیستی

    تو عرضه ی به سرانجام رسوندن نداری

    و

    تیر خلاص

    تو همه کاره وهیچ کاره هستی

    و خدامیدونه که همین الان چقدر پرونده ی باز توی مغزم دارم از کارهایی که نیمه تمام رهایشان کرده ام

    وچقدر همین رهاکردن ها سطل اعتماد به نفسم وعزت نفسم را سوراخ کرده بود

    وخدایا من چقدر خوشحالم که حالا به آگاهی رسیدم

    روزی جمله ای زیبا را با تمام وجود درک کردم وچقدراین جمله برایم شیرین است

    امروز میخواهم این جمله را دراین صفحه به یادگار بگذارم

    باشد که دلی را نرم کند

    قلبی را سرشوق بیاورد

    چشمی را تر کند

    وروحی را به پرواز دربیاورد

    جمله این است:

    آگاهی درمان است…….

    به راستی که آگاهی درمان است

    به راستی که من با آگاهی از همین ترمز چنان پروژکتوری در قلبم روشن شد که حس کردم واقعا نیمی ازاین باور محدود کننده درمان شد

    وبی شک

    آگاهی درمان است….

    خدا نگهدارتان باشد.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    رویا مهاجرسلطانی گفته:
    مدت عضویت: 2199 روز

    پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 7

    تکرار اشتباه

    این فایل های آموزشی مباحثی است که در دوره ی کشف قوانین زندگی. استاد آموزش داده اند و من چقدر خوش شانس بودم که به این فایل های ارزشمند هدایت شدم خدایااا شکرت

    درود و وقت بخیر خدمت استادان عزیزم و تمام ساکنین این سایت بهشتی و الهی

    سوال این قسمت

    چه اشتباهاتی هست که شما زیاد بارها و بارها تکرارش میکنید؟

    می‌دونید این کار اشتباهه ولی همیشه باز هم تکرارش میکنید؟

    در واقع چه باورها و چه الگوهایی در ذهن مون هست که مدام این اشتباهات تکرار میشه؟؟

    پترن هایی که استاد به آنها اشاره کردن را لیست وار اینجا نوشتم از قبیل اینکه…

    1ـ ممکنه در عقب انداختن کارها باشه و یا اینکه به لحظه ی آخر کشیده میشه و تمام وقت و زمان و انرژی رو هدر میدید و به لحظه ی آخر کشیده میشه و موکول میشه به بعد و بعد حالا بعدااا و بعدااااا و بعداااا

    پاسخ من میتواند اینگونه باشد .. از وقتی با استاد آشنا شدم در همه ی زمینه های زندگیم خیلی خیلی تغییر کردم خدا رو شکر من سعی میکنم اول لیست کارهای روزانه ام رو با شکرگذار بودن حتما بنویسم و بعدش از خداوند کمک و هدایت می‌طلبم تا انجام دادن آن کار را برام آسان و راحت کند تا با موفقیت به اتمام برسانم

    در واقع سعی میکنم برای انجام کارهایم تقسیم کار کنم و یا کارهامو ریز ریز انجام بدم و تا توانایی انجام آن کار را داشته باشم

    مثلا برای انجام اتاق تکونی هیچوقت این فکر رو نمیکنم که همین امروز به هر قیمتی شده تمامش کنم… بلکه اول برنامه ریزی میکنم که چه کارهایی باید انجام بدم مثلا اول از داخل کمدهام شروع میکنم کشوهامو تر و تمیز و مرتب و پاکسازی میکنم آن هم دانه به دانه . مهم نیست که چقدر زمانبر است بلکه مهم این است که با حوصله و با احساس خوب انجامش بدم و بعدش کمی بخودم استراحت میدم و مثلا برای استراحت میام توی سایت چندتا کامنت میخونم و یک چایی و یا قهوه درست میکنم و یا کمی میوه خرد میکنم و یا کمی میرم روی بالکن هوای تازه تنفس کنم و به آسمان خیره میشم و پرواز پرندگان رو تماشا میکنم و از صدای آواز لذت بخش گنجشکها لذت میبرم و بعدش دوباره میام بقیه ی کارهامو انجام میدم .. شاید برای اتمام اتاق تکونی ام دو سه روز زمان بذارم ولی مطمعن هستم که تمام تمرکزم رو گذاشتم برای اتمام آن کار … و یا اینکه وقتی تصمیم گرفتم روی سری فایل های بخصوصی مثل همین سری فایل های ده گانه ی پیدا کردن الگوهای تکرار شونده بصورت تمرکزی کار کنم.. اول از همه یک تعهدنامه ی سه ماهه برای خودم نوشتم (از نوزدهم بهمن شروع کردم ) و هر روز به تعهدم فکر میکنم و همین تمرکز باعث شده که به لطف خداوند تا به امروز به قسمت هفتم این سری از فایل های دهگانه پیدا کردن الگوهای تکرار شوند هدایت شوم و باورهای درست و مناسب و قدرتمندی را برای هریک از آگاهی های فایل ها بسازمو تمرکز کنم و افکار و باورهای محدود کننده و ترمزهامو پیدا کنم و با تکرار مداوم و مستمر آنها ؛ باورهای جدیدی رو برای خودم بسازم البته با خواندن کامنت دوستان هم کمک میگیرم.

    پترن بعدی..

    2ـ و یا در مدیریت مالی اشتباه میکنید و توی سیو پول ها مدیریت ندارید و هیچوقت پس‌اندازی نمیکنید و در حفظ پول مدام اشتباه میکنید و بازم میگیم بعدااا و بعداا بعداا

    باید اعتراف کنم در این زمینه خیلی منظم نبودم یعنی همیشه برای خرج کردن پول هام از قبل چاله شو می‌کندم و بنحوی تا آخرین ریال خرج میکردم یعنی یک باور بسیار اشتباه ..

    یعنی باورها و بهانه های زیادی داشتم که پول برای خرج کردنه !!! توی این دوره زمونه نمیشه پول پس انداز کرد !! و یا پول بی ارزشه با این پول ها نمیشه چیزی خرید و یا پس انداز کرد و الا کلی باورهای اشتباه که مدام تکرار میشد

    و یا اینکه بقول همون ضربالمثل قدیمی پول چرکه دسته از اینور میاد از اونور می‌ره!!

    خلاصه کلی باورهای مخرب در مورد پول داشتم و هنوز هم بصورت ناخودآگاه در پس زمینه ی افکارم وجود داشته و همچنان دارم.

    ولی مدتی هست که تمرکزی روی این باورهای پولی و مالیم دارم کار میکنم و اقدام هم کردم و نتیجه هم گرفتم ..

    چه جوری!؟؟؟!

    پیش خودم گفتم من باید و باید و حتما بتونم یک پولی رو همیشه سیو داشته باشم . این اولین تصمیم و اقدامی بود که به ذهنم خطور کرد و براش صفحه ها نوشتم و باورسازی ها انجام دادم و تکرارش کردم .. اقدام بعدی اینکه گفتم می‌خوام یک کارت اعتباری داشته باشم که به هیچ عنوان بهش دست نزنم و هر پولی اضافه ای که بدستم رسید فوری در آن کارت سیوش کنم .. که داستان دریافت کارت پاسارگاد رو فایل باورهای ثروت ساز نوشتم

    abasmanesh.com

    … بعد از تمرکز بر این تصمیمات واقعی روی ذهنم شروع تغییرات من ایجاد شد !!!

    چرا میگم واقعی ؟؟؟؟ برای اینکه خیلی توی ذهنم می‌چرخید . خیلی بهش فکر میکردم … خیلی تمرکزم روش فکوس شده بود!!! اینکه چرا من هیچوقت پس اندازی ندارم و یا چرا هیچوقت نمیتونم مثل خیلی‌ها پس انداز مالی و پولی داشته باشم؟؟؟

    خداوند هم این عزم و جزم منو دید . و به راههایی هدایتم کرد که انگار بطور زنجیر وار و جادویی بهم وصل بودند !!

    چه جوری!؟؟؟؟

    الان بهتون میگم!!!

    از آنجایی که دوست داشتم پول بیشتری بسازم علاوه بر حقوق بازنشستگی و یارانه و یا کمک دخترم در خرج و مخارج زندگی .. شروع کردم به بافتن سِت پاپوش های خوش رنگ و زیبا و کلاه و یقه شالی..

    اولش فقط چند تا پاپوش های خوشکل بافتم که یهویی دخترم گفت اینا چقدر خوشکلن!! ! و بعد گفت من اینا رو می‌خوام (دختری که از همه چی دنیا فقط نازیبایی ها رو میبینه و همیشه هم برای همه چی غر میزنه تعجب آور بود))) اون چند جفتی رو که بافته بودم رو بهش دادم !!! بعدش سِت کاملشو برای خودم بافتم به رنگ سبز و کرم رنگ خوشکل و زیبا .. بعدش دیدم دخترم زیر چشمی بهشون نگاه می‌کنه !!!! انگار خیلی خوشش اومده بود!!!

    وقتی دیدم اولین متقاضیم دخترم هست این ایده بهم الهام شد که از این به بعد فقط برای فروش ببافم !! بهش گفتم از این به بعد می‌خوام کلی پاپوش ببافم برای فروش !!! فوری رفتم کاموا سرخ آبی خوشرنگ خریدم و همچنین از باقی مانده ی کامواهای قبلیم چند تا پاپوش های رنگاوارنگ خوشکل بافتم !!!! یک شب دخترم داشت می‌رفت پیش یکی از دوستاش بهم گفت پاپوش هاتو می‌فروشی !!؟ گفتم آره میفروشم .. از این به بعد فقط پاپوش میبافم و میفروشم!!! گفت چند تا بافتی؟؟ .. گفتم توی این هفته دو جفت بافتم!! گفت چند می‌فروشی گفتم جفتی 250 تومان !!

    اولش فکر کردم میخواد به دوستاش نشون بده و برام مشتری بگیره .. برای همین خیلی راحت قیمتشو بهش گفتم!!

    بعد از چند روز فهمیدم که بعنوان کادوی تولد برای دوستش از من خرید !! خیلی خوشحال شدم پیش خودم گفتم آخ جون !!!! قانون عمل می‌کنه !! مشتری دست بنقد بغل گوشم خودمه !!! خداوند منو بسمت این مسیر هدایت کرد که از این طریق پول بسازم!! شاید مبلغ زیادی نباشه ولی برای من خیلی خیلی ارزشمند هستش که چیزی رو خلق میکنم که ارزشمنده و افراد حاضرند براش پولی پرداخت کنند !!! و همچنین برای خودم و کارم ارزش بیشتری قایل باشم

    پس برای کارم خیلی ارزش قایل شدم .. قبلنا هر چی میبافتم فقط به اینو اون هدیه میدادم و به چشمشون هم نمی یومد و فکر میکردن ارزش زیادی نداره !!

    ادامه ی داستان رو بگم ..

    بعد از آن یک کاموای قزمز و سفید خوش‌رنگی که از قبل داشتم رو دوباره پاپوش بافتم و کنار گذاشتم .. دوباره دخترم اومد و بهم گفت اون پاپوش قرمزه رو می‌خوام برای دوستم ببرم داره می‌ره کانادا . اونجا هوا خیلی سرده .. میتونی کلاه شو هم ببافی ؟؟؟

    گفتم : باشه میبافم

    خلاصه نشستم شروع کردم به بافتن کلاه .. یک کلاه خاص و ویژه !! کلاهی که دوتا منگوله ی سفید و قرمز خوشکل بالای سرش بافتم و همچنین یک ماسک صورت به وسیله ی دو تا دکمه ی خوشکل به کلاه وصل کردم که هم بصورت ماسک در فصل سرد می‌تونه کار ساز باشه و هم می‌تونه بعنوان یقه استفاده بشه و هم بعنوان هد بند روی پیشونی . در واقع یک کلاه سه کاره است!!!! اون کلاه هم به قیمت 350 تومان به پاپوش اضافه شد !! (( در واقع از همون چیزهایی که داشتم استفاده کردم ))))

    آهان یک چیز خیلی جالبی یادم اومد … یادمه همین پاییز گذشته وقتی داشتم اتاق تکونی میکردم (همراه با پروژه ی گام به گام خونه تکانی خانم شایسته جانم)))) توی کمدم یک جعبه ی بزرگ از کامواهای رنگاوارنگی رو دیدم که وقتی بهشون نگاه کردم همونجا به کامواها گفتم .. می‌خوام تمام این کامواها رو ببافم و تمامشون کنم ا!! انگار یک کار نیمه کاره ای باقی مانده بود و صدای منو شنیدن که باید به اتمام میرسوندمشون !!!!

    خدا رو شکر یکی دیگر از کارهای نیمه کاره ام به سرانجام رسیده و الان چیز زیادی از آن کامواها باقی نمونده . همشون تبدیل به سِت پاپوش و کلاه و یقه های رنگاوارنگ خوشکل شدند و مهمتر از آنکه تبدیل به پول فوق العاده خوشحال کننده ام شدند خدایاااا شکرت

    بعد از چند روز دوباره بفکرم رسید که اون لوازم و اجناسی رو که درون کارتن ها گذاشته بودم برای فروش رو توی سایت دیوار آگهی بذارم و بفروشم که اون هم داستانش طولانیه که البته در کامنت روز بیست و پنجم مصاحبه با استاد در قسمت گام به گام مهاجرت به مدار بالاتر خانم شایسته جانم نوشتم))) خلاصه تغییر باورهای من واقعا کارساز شده و با تغییر باورهام مشتری ها و خریداران درست و مناسب بسمت من هدایت شدند ..منظورم همون فروش پلوپز بدون درب و قابلمه است که قبلاً نوشتم.

    abasmanesh.com

    خدا رو شکر روز گذشته جمعه . خواهرم و دختر خواهرم تماس گرفتند که از کرج آمدند تهران و رفتند غرفه یرنمایشاه یکی از بستگانشون و قرار شد یک سری هم بیان پردیس پیش من ..

    خیلی خوشحال شدم .. وقتی آمدند پیشم کلی برای من و دخترم کادویی و پیشاپیش عیدی دادن انواع و اقسام خوراکی های خوشمزه آورده بودند … آخه تولد دخترم سیزدهم بهمن بود برای دخترم کلی کادویی های گرانقیمت از عطر و غیره آورده بودند .. برای منم که دیگه نگم براتون که چه چیزهایی آورده بودند .. از عطر مورد علاقه ام گلادیاتور . کرم های جوان کننده و تقویت کننده . غیره .. گردوی درشت و خوشکل . زرشک . زعفران . هل . آلو خورشتی . شکلات تلخ . قهوه و کافی میت . پاپوش پلنگی !!!! یک بسته چای عطری بلوط !!

    از غرفه ای که رفته بودند یک شیشه بادام زمینی اورکانیک و یک شیشه شیره ی چهار کاره خرما و انجیر و توت و انگور !!! وووااای خدای من چقدر خوشحال شدم .

    تازه بعدش که فهمیدند لوازم فروشی دارم کلی وسایل و لوازم ازم خریدن!!!! باورتون میشه ؟؟؟؟

    باورتون میشه مشتری دست بنقد خوب و عالی مناسب خودشون زنگ بزنند و خودشون بیاین و بخرند ؟؟؟

    باورتون میشه خواهرم رفت از روی کارت پاسارگادم عکس گرفت که برام پول بریزه !!؟؟؟

    آخه کارت پاسارگادم رو بهمراه همون کارت پستالی که از مقبره ی کورش کبیر بود و از طرف بانک برام فرستاده بودند رو دقیقا توی سالن روی میز گذاشته بودم که مدام ببینمش !!!!

    باورتون میشه قانون داره همینطوری برام کار می‌کنه !!!

    وووای خدای وهاب و رزاق و بخشنده و مهربان و هدایتگرم سجده ی شکر بجا میآورم که تو بهترین مهربانان هستی خدایاا شکرت

    تا اینجای داستان رو بخاطر بسپارید که حالا می‌خوام از نحوه ی سیو کردن پول براتون بنویسم .. می‌دونم کامنتم خیلی طولانی شده ولی باید اعتراف کنم که اصلا نمیشه از این کوتاهتر و مختصرتر کامنت بنویسم چون داستان هدایت من به سمت سیو شدن پول از همینجا ها شروع شد و می‌خوام ردپایی از خودم در این سایت امن الهی بنویسم و شاید برای شما دوست عزیزی که حوصله بخرج دادی و با اون چشمهای خوشکلت داری کامنت منو می‌خونی نشانه و هدایتی باشه باور کنید من خودم دو روزه دارم این کامنت رو بصورت تمرکزی می‌نویسم البته تا به الان دو روز شده !!!

    بعد از تمام این کارها و ایده ها برای پول ساختن بسمت مدیریت برای سیو کردن پول هدایت شدم که دوست داشتم یک کارت اعتباری جدید و خوبی داشته باشم تا فقط و فقط برای ساختن پولهام باشه و خیلی بصورت هدایتی به این کارت به اصطلاح خوش قدم سرمایه گذاری ام هدایت شدم داستان جالبی داشت که در قسمت فایلهای دانلودی باورهای ثروت ساز نوشتم اینم لینکش

    abasmanesh.com

    پترن بعدی…

    3ـ و یا در مورد غذا خوردن درست و مناسب باشه

    4ـ و یا در مورد ورزش کردن و پیاده روی کردن باشه و یا در مورد خوابیدن درست و بموقع و با کیفیت باشه

    خدا رو شکر برای خوابیدن بموقع و بیدار شدن سپیده دم صبحگاهی ام فوق العاده ارزش قایل هستم و همچنین پیاده روی های مداوم و گوش دادن به فایلهای استاد الگوی تکراری مثبت زندگیم شده و در این زمینه شب و روز برای این سیستم زندگیم از خداوند تشکر و قدردانی میکنم خدا رو شکر

    ولی برای غذا خوردن های درست و مناسب هنوز نتونستم بسمت قانون سلامتی هدایت بشم . ولی در یک حدی مواظب هستم . بخصوص شبها اصلا دوست ندارم بعنوان شام چیزی بخورم. ولی همیشه هم نمیتونم این قانون رو رعایت کنم

    پترن بعدی که استاد مطرح کردن ..

    5ـ در مورد صحبت کردن درست و مناسب و تاثیر گذار باشه یعنی در جایی که باید صحبت کنیم ساکت میشم و در جایی که نباید صحبت کنم مدام حرفهای بیهوده میزنیم و بارها مورد سوءاستفاده قرار گرفتیم و ضربه خوردیم … خدا رو شکر در این زمینه خیلی خیلی روی خودم دارم خوب کار میکنم و سعی میکنم هر حرفی را بی‌موقع بر زبان نیازم و از خداوند هم کمک خواستم که کلام زبانم باشه . و همچنین اگر صحبتی میکنم تاثیر گذار باشه .. خدا رو شکر خیلی بهتر شدم

    پترن بعدی…

    6- آیا خیلی زود عصبانی و عصیانگر میشید و برای هر چیز کوچکی فوری سر و صدا به پا میکنید با اینکه می‌دونید نباید این عکس العملی رو نشان بدید ولی باز هم این اشتباه رو تکرار میکنید و در روابط ضربه می‌خورید….

    خدا رو شکر و خدا رو هزاران هزار بار شکر که آدم فوق العاده صبوری هستم و خیلی دیر از کوره در میرم .. که البته با همون قانون الخیر و فی ما وقع سعی میکنم برای هیچ چیزی عصبانی و عصیانگر نباشم . و هر اتفاقی را بنفع خودم می‌دونم و این صلح با درون خودمو مدیون آموزش ها و آگاهی های تدریس استاد عباسمنش عزیزم میدانم

    7ـ و یا در مورد بی توجهی به سلامت جسمانی هست

    در این زمینه ی سلامتی خیلی خیلی بهتر شدم و بیشتر از همیشه به سلامتی ام اهمیت میدم بخصوص صبح ها اول وقت برای سلامتی و شادابی روز افزونم مدام مدیتیشن های خویشتن دوستی و صلح درون رو به همراه ورزش های نرمشی در همون رختخوابم اول صبح انجام میدم و از اعضای بدنم تشکر و قدر دانی میکنم خدا رو شکر

    پترن بعدی..

    8 ـ اینکه در مورد قول و قرار و تعهد و عهد و پیمان متعهد بودن باشه حالا در مورد کسب و کار و شغل و یا پول باشه و یا در روابط با کار و اطرافیان و مشتری و غیره باشه

    پاسخ این پترن .. در مورد قول و قرار خیلی متعهد هستم البته تا جایی که امکان داشته باشه سعی میکنم خوش قول باشم ولی اگر توانایی آن تعهد را نداشته باشم خیلی راحت میگم قول نمیدم خبر میدم .. و بهش فکر میکنم .. با این موضوع اوکی هستم

    پترن بعدی..

    9ـ آیا وقت و انرژی رو در شبکه های مجازی و دیدن سریال ها و چرخیدن در فضای مجازی و سرگرم شدن با گوشی و چت کردن و تلف کردن وقت می‌گذرانید و غیره ..

    خدا رو شکر در این زمینه خیلی خیلی بهتر شدم بخصوص چت کردن رو کاملا ترک کردم چون افراد زیادی رو کنار گذاشتم و من کارهای خیلی مهمتری دارم که باید براشون وقت و زمان و انرژی بذارم !!!

    پترن بعدی …

    10- و آیا با یادگیری و آموزش چیزهای جدید مقاومت دارید و زود خسته میشین و فوری از ادامه ی کار منصرف می‌شوید و فکر میکنید هیچ چیزی رو یاد نمیگیرید ؟؟؟؟

    خب خدا رو شکر من در این زمینه با یادگیری چیزهای جدیدی که دلبخواهم باشه مقاومتی ندارم . مثلا همیشه توی یوتیوپ بدنبال مدل های جدید و قشنگ بافتنی و پاپوش و کلاه هستم .. اتفاقا یک شال و یقه ی سرهمی زیبا توی یوتیوپ پیدا کردم که باید نحوه ی بافتشو یاد بگیرم و می‌خوام بعنوان کادوی تولد دختر خواهرم که در آخرین روز از اسفند ماه هست سِت کاملشو با پاپوش و دستکش ساده بدون جای انگشت ببافم . چند رو پیش کامواشو خریدم ولی باید برم قلاب سایز کاموا رو بخرم و بعدش می‌خوام با همکاری خداوند برای دختر خواهر قرتیم ببافم …

    خدایا شکرت که امشب هم یک فرصت دیگه ای بهم عطا بخشیدی تا به تعهدم در این بخش عمل کنم .. خدایا خودت هدایتم کن تا بدرستی بیاد بیاورم و بدرستی تشخیص دهم و بدرستی بنویسم چون برای پاشنه ی آشیل ها باید بتونی پَته ی ذهن تو بریزی رو آب .. باید بتونی خود افشایی کنی .. باید مسولیت کارها و اعمال خودتو بپذیری. … باید توانایی شناخت خودت را داشته باشی .. باید مثل آینه خودتو درونش ببینی واضح و آشکار .. باید زخم هاتو ببینی … باید بفهمی از کجا شروع شد و یا چطوری زخمی شدی .. و بعدش تلاش برای ترمیمش کنی . این کالبد شکافی سبب میشه درد رو پیدا کن و نگاهش کنی و مرحم زخم هایت را شناسایی کنی!!

    خدایاااا خودت کمکم کن. خودت قدرت تشخیص بده .. خودت به من نیرو بده .. خودت حامی و پشتیبان من باش تا بتونم. با خودم روبرو بشم .. با خودم روبرو شدن خیلی خیلی بمراتب سخت تر از روبرو شدن با دیگری است .. چون طبق قانون تمام اتفاقات زندگی ما بدون استثناء توسط باورهای مان خلق می شود. وقتی ذهن مرتبا در معرض یک ورودی قرار بگیرد، آن جنس از وردی کم کم در ذهن نهادینه شده و تبدیل به باور می شود. سپس آن باور خودش را در تجارب زندگی مان نشان می دهد

    خدایااا کمکم کن تا محدودیت ها وترمزهای مخفی که الگوهای تکرار شونده برام شده را در ذهنم شناسایی کنم . و بفکر ترمیم الگوهای تکرار شونده ی منفی ذهنم باشم

    ساختن باورهای مناسب وقت میخواد انرژی میخواد تعهد میخواد ..

    ومن دارم انجامش میدم ..

    خدایا تمام جنبه های زندگی من نیاز به ترمیم و بهبودی کامل و با کیفیت و معجزه های الهی تو را دارد پس با معجزاتت بی نیازم کن و من را در جهت رسیدن به خواسته ها و آرزوها و رویاهایم هدایتم کن

    خدایااا کمکم کن که بتونم بیشتر از همیشه در این قسمت فعالیت و تلاش ذهنی داشته باشم تا بتونم الگوهای تکرار شونده ی منفی و مخربی که سالیان سال با من همراه بوده را شناسایی و در ادامه ی مسیرم بنفع خودم تغییرشون بدم الهی آمین

    خدایاااا تنها فقط و فقط ترا می پرستم

    و تنها فقط و فقط از تو یاری و هدایت و آگاهی و انرژی و سلامتی و پول و ثروت. و نعمت و برکت می خواهم

    IN GOD WE TRUST

    ما به خداوند اعتماد داریم

    IN GOD WE TRUST

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    سینا حدادی گفته:
    مدت عضویت: 371 روز

    سلام

    95 درصد رفتارهای روزانه ما توسط باورهای ناخودآگاه ما اتفاق می افته نه چیز بیرونی، فقط و فقط باور های ناخودآگاه ما

    حالا از کجا بفهمیم چه باورهایی داریم؟ از الگو های تکرار شونده

    مثل، بحث و جدل با خانواده و…

    در وحله اول میام میگم رفتار های بد یا ناراحت کننده بیرون با نفس عمیق ، بعد میام آگاهانه برعکس رو به خودمون القا میکنیم ، رفتار های خوشحال کننده شروع

    که ذهن بپذیرد

    و این را تکرار میکنیم هر موقع 40 بار

    بعد از یه مدتی میبینیم که رفتار آدم ها با ما عوض میشه به همین راحتی (:

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    فریبا فاضلی گفته:
    مدت عضویت: 2114 روز

    سلام خدا جونم

    سلام به استادان عزیزم و سلام به دوستان خوب وهم فرکانسم

    خدایا شکر بخاطر نوشتن یه کامنت دیگه همزمان با فایل

    پیدا کردن الگوهای تکرارشونده

    جلسه 7تکرار اشتباه

    سوال:

    چه اشتباهاتی را شما زیاد تکرار می‌کنید؟ یعنی با اینکه فهمیده‌اید این کار اشتباه است اما دوباره آن را انجام می‌دهید؟

    پاسخ

    -من بار ها به خودم گفتم برای کسی دلسوزی نکنم حتی نزدیکترین کسانم ، دلم برای کسی نسوزه اما باز این اشتباه رو میکنم باز از سر دلسوزی کاری میکنم حرفی میزنم رفتاری میکنم که بعدش بشدت پشیمون میشم.

    اخیرا با مادرم این اتفاق افتاد.

    -من معمولا تو مهمونی یا دورهمی ، بابعضی از فامیلا

    که ادعای روشنفکری یا با کلاس بودن دارن وقتی از روی نا چاری

    هم کلام میشم اولش خوب شروع میشه ومنم فکر میکنم که طرف این دفعه دیگه رفتارش عوض شده دیگه پز نمیده فخر فروشی نمیکنه و… ولی آخرش حرفایی میزنه که خیلی ناراحت میشم وشدیدا تو مخم میره منم جواب نمیدم

    ‏و سکوت میکنم بعدش همش به خودم میگم چرا جوابش رو ندادی چرا اینو بهش نگفتی و…وتصمیم گرفتم برای دفعه بعد دیگه سعی کنم که تا حد ممکن همکلامشون نشم و فاصله بگیرم منظورم فاصله فیزیکی تا به فاصله فرکانسی برسم

    همش از روی دلسوزی بوده وهست و لی بازم تکرار شده اینمورد فعلا آخرین بارش عید قربان بود .

    عاشورا دوباره دورهمی فامیلی داریم و دیگه به خودم هشدار ودادم که فاصله فیزیکی روبا این افراد حتما رعایت کنم .

    مورد بعدی

    اینه که خیلی احساساتی م و توی کنترل احساسم هم خیلی ضعیف عمل میکنم البته اینایی که میگم خیلی خوب شده ولی هنوز جای کار داره یه جاهایی یه واکنشهایی نشون میدم که نباید بدم ورفتارم از روی احساسات هست وخیلی زود از رفتار خودم پشیمون میشم.

    مورد بعدی

    تلفنی با دوستام ویا خواهرام زیادصحبت میکنم خیلی حرف میزنم وقت و انرژی براشون میزارم یا راهکار بهشون میدم یا مسائلشون رو حل میکنم وسعی میکنم حالشون رو خوب کنم ولی

    مدتی این کارو کم کردم چون

    همش بیخودی وقتم رو می گرفت و کلی انرژی وزمان هدر میدادم .

    البته بازم میگم که این موارد قبل از آشنایی با استاد عزیز واین سایت گرانبها خیلی بیشتر بود و الان خیلی کمرنگ شده ولی هنوز جای کار داره وباید مرتب روی خودم وباورهام کار کنم تا به امید خدای مهربان از ریشه قطع بشه

    خدایا ممنونم بخاطر این سایت واین همه آگاهی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  7. -
    فاطمه دبیری گفته:
    مدت عضویت: 1411 روز

    بنام رب العالمین پروردگارجهانیان

    سلام خدمت استادان توحیدی وهمه دوستان همفرکانسی ام

    الگوهای تکرارشونده 7

    خدایاسپاسگزارتوهستم که هرلحظه منوهدایت میکنی

    الگوی تکرارشونده من درموردمدیرت مالی است هردفعه باخودم اراده میکنم ایندفعه پولی که دستم اومداین مقدارذخیره میکنم حتی تعهددادم اون فایل استادشنیدم که ازیه چک پول50هزارتومنی شروع کرده استادهردفعه گفتن تااینقدرنشه خرج نمیکنم چندین مرحله انجام دادم بازبه یه مقداری رسیده برداشتم خرجش کردم

    البته الان که دارم روی دوره دوازده قدم کارمیکنم بهترشدم وهنوزخیلی جای بهترشدن دارم

    یادرموردیادگیری اصلاتلاش نمیکنم چیزی رویادبگیرم مثلامطلبی درموردیادگیری چیزی که سرچ میکنم دارم میخونم سری میزنم ردمیکنم میگم کافیه تاهمینجاخوندم یاکتابی میخونم نصف ونیمه رهاش میکنم کلاتوی این موضوع هم تکرارمیکنم همیشه

    اشتباه دیگه که همیشه حرفم نزدم وبارهاهم گفتم ایندفعه میگم بازحرفم نزدم دراین موردهم الان خیلی بهترشدم ازوقتی روی اعتمادبنفس خودم کارمیکنم

    وچیزی که چندوقته متوجه شدم نداشتن ارزش لیاقت درخودمه واحساس میکنم این اشتباهاتم هم ازکمبودارزش لیاقت میاد

    البته اینهاباکارکردن دردوره دوازده قدم خیلی بهترشده وخیلی هم جاداره بهتربشه این ارزش لیاقت رودرقدم دهم جلساتی که استادعبارات تاکیدی رومیگن متوجه شدم وازروزی که تکرارکردم من ارزشمندم خیلی احساس لیاقت وارزشمندی میکنم

    سپاسگزارخداوندواستادبینظیرم هستم

    درپناه الله یکتاشادباشیدوسربلند

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  8. -
    Fatemeh گفته:
    مدت عضویت: 1531 روز

    به نام خدای زیبایی ها

    سلام به استاد عزیزم و دوستان خوبم

    کارهای اشتباهی که من با وجود اینکه می دونم اشتباه هست ولی دوباره تکرار می کنم:

    من همیشه انجام کارهای ضروری ام رو مرتب به تعویق می اندازم مثلا می بینی ساعت 3 بعد ظهر شده و من به شدت ضعف کردم و هنوز نه چای و نه صبحانه و.. نخوردم و می گم بزار این کار انجام بدم بعدش میریم یک چیزی می خوریم و یا بعضی وقت ها، شب که شام می خوریم به جایی که همون موقع ظرف ها رو بشورم می گم الان خسته ام و خوابم می یاد فردا صبح می شورم و می بینم ظهر شده نه صبحانه خوردم نه ظرف ها رو شستم و دارم یک کاری رو که بعدا هم می تونم انجام بدم رو دارم الان انجام می دم.

    من وقتی به کسی قول می دهم سر قولم هستم ولی به خودم اصلا متعهد نیستم وبار ها شده یک هدفی رو انتخاب کردم و به خودم قول دادم که از فردا برای رسیدن به هدفم تلاش می کنم و تو دفترم هم نوشتم وامضا هم کردم که من به این چیزی که گفتم متعهد هستم وتمام تلاشم رو می کنم اما دیدم یک ماه شده و من عملا هیچ کاری رو انجام ندادم ومدام دارم می گم از فردا و.. شروع می کنم.

    من در مدیریت پول خیلی مشکل دارم و کلا نمی تونم پول رو تو حسابم ببینم و هر بار پول می یاد تو حسابم به خودم می گم این دفعه دیگه هر اتفاقی بیافتد بیهود خرجشون نمی کنم باز می بینی بعد چند روز کل پولم رو خرج کردم تا حسابم خالی خالی شده ودیگه هیچ چیزی برای خرج کردن باقی نمونده و همین روند رو همیشه تکرار می کنم.

    من همیشه اولویت بندی کارها رو رعایت نمی کنم و مدام به خاطرش ضربه می خورم وکارهای اساسی رو که باید اول انجام بدم رو می زارم آخر وقت و کارهایی که اصلا مهم نیستند و اگه اصلا انجامشون ندم اتفاق خاصی نمی افتد رو همان اول انجام می دم وبعد برای کار های که حتما باید انجامشون می دادم وقت کم می یارم و با وجود اینکه می دونم نباید این جوری عمل کنم ولی دوباره تکرار می کنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    علی اصغر ایراندوست گفته:
    مدت عضویت: 815 روز

    بنام خدای مهربان و هدایتگر

    سلام ب استاد عزیز عباسمنش وخانم شایسته وتمامی دوستان هم فرکانسی های عزیز

    من همیشه تعهد تو کارم واز اونجایی که کارمو خیلی دوست دارم متعهدم وسر قولم هستم ولی مشتریام برای اینکه حق وحقوقمو بدن تعجیل یا سر فرصت ب قولشون پای بند نیستن ومن هم احساس میکنم ی جورایی ک دوست خوبمون خانم بهاره گفتن حس قربانی شدن بهم دست میده وهمیشه ضربه میخورم از طرف مشتریام.اینم البته بگم بعد از مدتی ن چندان کوتاه و بلند مدت حق وحقوقمو میدن من هم از خدا سپاسگزارم ک تو این مدتم حقمو میدن. خب گاها حس قربانی شدن بهم دست میده .واین الگو همیشه واسم تکرار میشه نمیتونم از کارم دست بکشم چون ب رشته کاریم علاقه خاصی دارم .

    با یاری خدا میخوام رو خودم وباورها اشتباهی که

    تو ذهنم هست کار کنم وب امید خدای وهابم این الگوهای تکرار شونده اشتباهم رو از ذهنم پاک وصاف کنم وبا خودم ب صلح برسم و تو این راهی ک هستم با توکل ب خدا واستاد عزیزم این باورهای اشتباه روبشناسم و حذفشون کنم

    در پناه الله یکتا شادو پیروز باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  10. -
    سولماز ستاری گفته:
    مدت عضویت: 2269 روز

    با سلام ووقت به خیر خدمت استادگرامی و خانم شایسته گل و همه دوستان خوبم:

    الگوی تکرار اشتباه برای من در چندین مورد هست:

    اول اینکه بارهاو بارها که دیدم طرف تو زندگیش مشکل داره ،مخصوصا از نظر روابط،اومدم راهنماییش کردم به سمت سایت و آموزشهای اون.

    یعنی تا اونجا که خودم براش فایل صوتی فرستادم و گفتم گوش کن واگه دوست داشتی ادامه بدی بگو.

    طرف جواب داده فایل طولانی بود حوصله ام نرسید گوش کنم یا اینکه این حرفا رو من نمیفهمم و… .

    خب من درسمو نگرفتم.

    دوباره اومدم براش اکانت درست کردم گفتم لطفا ازاین اکانت واردشو برو تو سایت ،خیلی مطالبی داره که بهت کمک میکنه،ولی چون طرف تو مدارش نبوده هیچ فایده ای نداشته،غیر از اینکه خودمو زجررررر دادم و حرص و جوش خوردم که آقا برو توسایت و فقط و فقط حس خودم رو بد کردم و دقیقا از زندگی و برنامه هام عقب افتادم.

    چندین و چندبار این اتفاق برام تکرارشده که اومدم به کسی کمک کنم که آمادش نبوده ،البته اینو بگم که اونها جز افراد خانواده ام هستن و بسیار دوست دارم که رشد کنند ولی خواسته من مهم نیس،مهم اینه که خودشون متعهدانه بخوان تغیییرکنن.

    مورد دیگه اینکه از اقوام و خانواده ،میان و درددل میکنن و من میدونم که کاملا اشتباه است ولی دراون لحظه نه میتونم صحبت رو عوض کنم و نه جلسه رو ترک کنم و بدترازهمه منم همراهیش میکنم ،مثلا اگر دارن از اقتصاد وشانس حرف میزنند ،منم ده ها مثال براشون میزنم که همراهی کرده باشم.

    البته میدونم همش برمیگرده به درون خودم و اگر من آدم درست تری بشم ،طبق قانون آدمهایی با فرکانس اون لحظه من وارد رابطه ام میشوند.

    ولی میخوام بگم خیلی مواقع فقط برای اینکه تو رودربایستی میافتادم و اینکه طبعیت از قانون رو مساوی میدونم با بی احترامی به شخصی که مثلا داره غیبت میکنه یا درددل میکنه،خودم گرفتار عواقب تخطی از قانون میشم.

    یعنی مثلا مادرشوهرم شروع به غیبت از کسی میکنه،من میدونم اشتباهه که به حرفش گوش میدم ولی به خاطر ترس از اینکه نظرم رو بگم یا حتی ترس از نظر اطرافیان که مثلا بگن حرف مادرشوهرش رو قطع کرد ،این باعث شده بود که چندین سال من بشم سنگ صبور مادرشوهرم.

    خداشاهده خیلی از مواقع که غیبتهاشو گوش میکردم و میترسیدم نظر واقعیم رو بگم ،بعدش مریض میشدم یا اینکه مستقیما روی روابط خودم و همسرم تنش ایجاد میکرد.

    ولی چندساله که با استادآشنا شدم ،خداروشکر دیگه مادرشوهرم و دردل هاش از مدار من خارج شدند.

    اما هنوز خواهرم و دردلهاش هست ،البته اونم همیشه ازسردلسوزی و اینکه جز من کسی رو نداره باعث میشد که زیاد قاطع نباشم،و بارها ازش بخوام که توی سایت بیاد ولی اینقدر لگد خوردم و خوردم که فهمیدم فقط و فقط خودم مهم هستم و احساسم مهم هست.

    ودیگه درس عبرتی برام شده که زورالکی نزنم که خودم هم از مسیر دورمیشم .

    همین دلسوزی بیجا برای همه مخصوصا خانواده همسرم باعث تکرارالگوی اشتباه شده.

    مثلا مادرشوهرم دکترمیره ،من خودم میگم جواب ازمایشتو بده ببینم و نظر میدم ،خب طبیعتا دیگه منو وارد بیماریهاش و روند درمانیش میکنه و این پروسه ادامه داره…

    البته واقعاحالا بهترشدم اما هرازگاهی این دلسوزی های بیجا کاردستم میده.

    یا اینکه میدونم شاید اصلا وقت نداشته باشم که فلان روز کاری رو برای کسی انجام بدم،ولی خیلی با اصرار میگم نه ،من حتما این کار رو براتون انجام میدم،یعنی دقیقا برنامه های خودم رو کنسل میکنم که طرف راضی بشه ازم.

    در زمینه اینکه باید جاهایی حرف بزنم و سکوت میکنم ،دیگه استاد هستم.البته این برمیگرده به خانواده ام ،جایی که هیچ وقت جلوی پدرمون حق نداشتیم حتی به حق ،اعتراضی بکنیم و کلا آدم مودب کسی بوده که هرگز حرف خودش رو نباید بزنه.

    ولی مثلا بعد از اون جلسه چنان در هم میریزم که واقعا میخوام طرف رو بکشم و خودخوری دارم تا چندوقت.

    ممنونم از استاد گرامی به خاطر فایلهای بی نظیرشون که باعث میشه به خودشناسی برسیم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: