پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 7 - صفحه 21 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/07/abasmanesh-11.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-07-22 06:31:002024-08-04 11:31:14پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 7شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
در این فایل در ابتدا استاد گفتن واکنش ما به اتفاقا میتونه تکرار یا اثر اون اتفاق رو در زندگی ما بیشتر و بیشتر کنه حالا چه مثبت چه منفی
من یه لحظه به ذهنم رسید واقعا من در مورد اتفاقات بد شاید تونسته باشم ذهن خودمو تا حدودی کنترل کنم و واکنش نشون ندم یا واکنش درست نشون بدم ولی ….
چرا هیچ وقت نیومدم ببینم و یا بررسی کنم و تمرکز کنم روی واکنش روی اتفاقات خوب؟
چرا نیام در مورد واکنشم در مورد اتفاقات خوب حتی برنامه ریزی و توجه و تمرکز کنم؟
چرا تا حالا به این نکته توجه و تمرکز نکردم؟
یا توجه کردم و تمرکز هم داشتم ولی عمیق نبوده یا با این زاویه نگاه نبوده یا به این عمق از درک نرسیده بودم !!!!
واقعا چرا در مورد واکنشم به اتفاقات خوب آگاهانه نیام واکنش نشون بدم؟
تمرکز کنم؟
درموردش حرف بزنم؟
حتی تحقیق و بررسی کنم؟
پیگیری و دنبالش کنم؟
مثلا رفتارهای خوب همسرم رو بارها و بارها تو ذهنم مرورش کنم؛ بهش فکر کنم و در موردش باهاش صحبت کنم
در مورد اتفاقات خوب بیزینس
در مورد اتفاقات خوب شغلم
در مورد اتفاقات خوب مالیم
درمورد اتفاقات خوب سلامتی
درمورد اتفاقات خوب آب و هوا
درمورد اتفاقات خوب تو شرکت
درمورد اتفاقات خوب حتی خوابهایی که میبینم فکر کنم
صحنه هایی که مواجه میشم
موزیکهای که میشنوم
کامنتهایی که میزارم
من حتی دقت کردم کامنتی که میزارم رو خودم بعد یکی دوساعت حتی موضوع کامنت خودم هم فراموشم میشه چه برسه به کامنت بچه های سایت یا عقل کل
چه برسه به دوره هلی استاد
الان میفهمم یک فایل رو حتی باید بالای 20بار30 بار باید گوشش کنم تا تازه به جایی برسم که نکات و گفته های اون فایلو فراموش نکنم
بس که احاطه شدم با مطالب و تصاویر و دیده و شنیده های نا دلخواه که کنترل قوی و قدرتمندی هم روشون نداشتم
من باید هر فایلو به قول استاد حد اقل 20 بار 30 بار باید ببینم و بشنوم و هربار هم با دقت و در سکوت و توجه و تمرکز ببینم یا بشنوم و کامنت بزارم و نکته برداری کن و کامنت بخونم و پاسخ به کامنت بزارم تا بره تو ذهنم
تا تبدیل بشه به ریشه اول تفکر ذهنم
چون باورها و فرکانسها و تفکراتی هم که الان دارم خواسته یا ناخواسته هزاران بار به شکلهای مختلف تو ذهنم تکرار شدن تا تو ذهنم شکل و جا گرفتن
پس تکلیفم رو با خودم باید مشخص کنم
باید هر فایلو حداقل 20 تا 30 تا 40 بار به شکلهای مختلف ببینم و بشنوم
در پناه الله یکتا شاد پیروز موفق سربلند و ثروتمند باشید.
به نام خدای آرامش
سلام به استاد عزیزم و مریم جانم
و سلام دیگر به دوستان مهربانم
بازم یک فایل جذاب دیگه از الگو تکرار شونده
.
.
من در خانواده مذهبی زندگی میکنم ولی افکار من زمین تا آسمون با اون ها فرق داره و بازم بخاطر احترام باهاشون رفت و آمد میکنم
وقتی میدونم حالم خوش نیست با اونا ولی به خاطر یک الگو اشتباه به نام احترام بازم باهاشون رفت و آمد میکنم
.
.
.
مثلا وقتی دوستم با پارتنرش دعوا میکنه میشینم تا آخر شب باهاش حرف میزنم و از خواب و زندگیم میفتم جوری ک صبح از خواب بیدار میشم خلقم تنگه از کم خوابی ..
.
.
من تا یک ماه پیش اینستاگرام داشتم
از سال 91اینستا فعال بودم
هر بار اخبار دنبال میکردم حالمو بد میکرد
لایف استال آدم هارو نگاه میکردم تضاد داشت با زندگی من جوری ک همش میگفتم چطوری اینا با بچه کوچیک اینقدر به خودشون میرسن و اینقدر آروم با بچه هاشون رفتار میکنن
و این کاری کرده بود ک من شبا وقتی بچه هامو نگاه میکردم عذاب وجدان داشتم و احساس گناه میکردم ک من مادر کافی برای بچه هام نیستم
همه این ها باعث شد من اینستام پاک کنم و خودم راحت کنم از سوشیال مدیا
الان دیگه فقط خودم هستم و خودم نه اخبار بد میفهمم نه احساس گناه دارم نسبت به بچه هام
و گوشی موبایلم فقط فایل های استاد گوش میدم و دیگه وقتم هدر نمیدم برای چیز هایی ک هیچ منفعتی برای من نداره
من یک پاشنه آشیل اشتباه داشتم میترسیدم کامنت بزارم و میگفتم بیام چی بگم بین این همه آدم هایی ک فرکانس بالا دارن و حرف های جذاب میزنن
یک روز هدایت شدم به یکی از فایل های استاد ک گفتن کسانی ک فعالیت نکنن حذف میکنن از توی سایت انگار با من بودن ک سمیرا حذف میشی ها ….
ولی دارم تلاش میکنم ک بتونم منم از دست آورد های جذابم برای استاد عزیز و دوستانم بنویسم
خدارو سپاسگزارم برای این ک من با شما آشنا شدم و شما باعث شدین من به آرامش برسم و
این ک خدارو بهتر بشناسم
و بتونم خدای خودم عاشقانه بپرستم
درپناه خدا باشید..
سلام استاد بینظیرم
اشتباه پرتکرار من اینه که بارها متعهد میشم که روی دوره های که خریدم تمرکز بزارم و کار کنم اما یه مدت که کار میکنم از مسیر خارج میشم اهداف روزانه من رها میشه
این باورها رو دارم که برای کار کردن روی دوره ها اصلا کسی نباید مزاحم من بشه و دوست دارم تنها باشم چون باور دارم که دیگران منو از مسیرم دور میکنند با این باور هر بار یه اتفاقی می افته که من از مسیر دور میشم
مثلا یه نفر از دنیا میره و من باید برخلاف میل خودم برم توی مراسمات شرکت کنم
هرماه برام مهمان میاد مهمان هایی که چند روز میمانند یا گاهی به مدت یکماه مهمان داشتم و باعث میشه که من وقت نکنم روی خودم کار کنم و از مسیر دور بشم و احساسم کمی بد میشه با خودم حرص میخورم و از حضور مهمان لذت نمیبرم چون منو از اهداف خودم دور کردند و وقتم رو گرفتند و بعد از اینکه مهمان میره و دوباره وقت دارم باز باید کلی انرژی بزارم که دوباره بتونم به مسیر بیام ولی باز یه مدت کوتاه توی مسیرم دوباره مهمان میاد
باورام اینه
چون شمال زندگی میکنم مهمان برام زیاد میاد
چون انسان مهمان نوازی هستم و مهمان بهش خیلی خوش میگذره و خونه من راحت هستند مهمان مدت بیشتری خونه من میمانه
تابستان و عید سال فصل مهمان داری های منه(که الان تبدیل شده به کل سال خخخخ)
اگر من مهمان داشته باشم از مسیرم دور میشم و احساس من بد میشه و اتفاقات نا جالبی برام رخ میده
طبق این باورها همین موارد رو هم جذب میکنم
چه جالب فهمیدم ایراد کجاست باید باورام روتغییر بدم
من در هر شرایطی در مسیر هستم حتی وقتی مهمان دارم راحت روی دوره ها کار میکنم و کسی به من کاری نداره
من انسان متعهد ی هستم و در هر شرایطی تعهدم یادم میمونه
مهمان برای من خیلی خیلی کم میاد. اکثر اوقات خودم تصمیم میگیرم مهمان دعوت کنم
من آزاد ی مکانی و آزادی زمانی دارم و در هر دو مورد هم خودم تصمیم میگیرم
بنام الله یکتا
سلام خدمت استاد عزیز خوشتیپ
وسلام خدمت خانم شایسته عزیز
وسلام خدمت تمامی دوستان خوبم
خداروسپگزارم بخاطراین آگاهی های ناب
عجب فایل قشنگی .
اینجاس که خدامیگه یک ساعت تفکربهتراز 70سال عبادته چون باتفکرمیشه باگ هاروپیداکرد..
الگوهای تکرارشونده؟؛
من پول زیادمیسازم خداروشکر ولی اصلا پول نگه دارنیستم آقا اصلا انگار اگه پول زیادتوحساب من باشه بهم شاخ میزنه میگه بده بره هنوزنشده توحساب من چند ده ملیون مثلا 20روزبمونه مثلا همین دو3روز فکرکنم 10ملیون ورودی داشتم ولی الان که این کامنت مینویسم موجودی کارتم 30هزارتومانه خخخخ واقعاچراتاحالا بهش فکرنکردم.ممنون میشم راهنمایم کنیدچجوری باپول دوست بشم.
اشتباه تکرارشونده دوم وسایلم خیلی گم میکنم یعنی همیشه یادنبال سویچ میگردم یادنبال کارت بانکی
نکته سوم من با اینکه خیلی آدم بزه گو وخوش اخلاقی هستم ولی سرکوچیک ترین چیز بهم میریزم د دعوا البته خداروشکر این مورد 70درصدبرطرف شده بلطف اموزهای استاد
که تویه فایل هدیه درباره (پپ گاردیولا)میگه که سریه عصبانیت وتصمیم گیری ازروی عجله بنده خدامسدوم شد اونجا استاد چندتاروش جالب میگه برای اروم شدن که منم اویزه گوشم کردم ودرزمان عصبانیت تصمیم نمیگیرم وسیع میکنم سکوت کنم
پروردگاراسپاسگزارم که هستی هدایتمون میکنی براه کسانی که به انها انعام دادی
خداجونم سپاسگزارم
سلام وقت بخیر
اول اشتباهات تکرار شونده ای رو که بهبود دادم؛
1+ بدقولی کردن؛ تو این مسئله معروف شده بودم و وقتی دوستام باهام قرار میزارشتن ساعت رو یک ساعتی زودتر از قرار اصلی به من میگفتن
اوایل که جدی نمیگرفتم، بعدش رفتم تو حالت حساسیت که باز خود همین خودخوریه باعث میشد اون اتفاق به دلایل مختلف تکرار بشه
تا این که فهمیدم داستان از کجا آب میخوره؛ من دوست داشتم چندین کار همزمان انجام بدم و به خیال خودم نهایت استفاده از زمان بشه و همچنین آدم خوبی باشم و همه رو راضی کنم
مثلا؛ با دوستام قرار پارک دارم، میگم بزار فلان وسیله رو هم آماده کنم سر راه تحویل بدم و همون وقت مادرمم میگه یه لحظه برو مغازه این خرید رو انجام بده بعد برو. میگم مادره دیگه، بزار اول برم خرید، و…. اینجوری میشه که اونجوری میشه (:
الان یه سالی هست درست شده، اونم وقتی در تنگنای روابط با جنس مخالف قرار گرفتم یعنی بدقولی برای کار و دوستان خیلی مهم نبود ولی یه دوبار که مخاطبم منو منتظر گذاشت، سرم به سنگ حجرالاسود خود شفا پیدا کردم، 85 درصدی بهتر شدم
2+ تو مدیریت مالی هم اشتباه تکرار شوندم خرید کالا با قیمت بالاتر بود یا گاها خرید اضافی
چند ماه پیش وقتی رفتم یه دوربین بخرم روند معامله یه جوری پیش رفت که دستپاچه بشی سریع بخری، یعنی به یه فروشنده بندازی هدایت شدم که تو این زمینه خوب فیلم بازی کرد
ریشه مشکلم؛ خرید از روی طمع بود و عدم باور فراوانی یعنی الان یه فرصته بزن تو گوشش، اما در واقعیت هم از فروشنده یه سیلی میخوری و هم از در و دیوار. قوه طمع= ضعف شدید در باور فراوانی
خداروشکر 20 درصدی بهبود داشتم
این موارد هم داره کار دستم میده
1_ به تعویق انداختن کارای مهم
2_ ترس یادگیری و کار با نرم افزار های جدید
3_ خودخوری های خفیف از بجا و به اندازه صحبت نکردن
4_ این مورد یکم داغونتره؛ یه مدل رهایی همراه با نفرین :( یعنی نمیتونی یا نمیدونی چجوری از حقت دفاع کنی
اینکه مثلا یه تعمیرکاری یه قطعه رو درست میکنه فرداش میبینی خرابه، میری جاش و برا تعمیر مجدد یا گرفتن پولت، اما قبول نمیکنه و چون پولشو گرفته دیگه سربالا جواب میده یا تو واریزیش خستت میکنه تا بی خیال بشی
خودخوری میکنم، دیگه تو ذهنم آشوبی میشه، چرا اینقدر بیوجدان…
و مثل دومینو تکرار
به نام خدا ویادخدا.سلام به استاد عزیزم.اولین اشتباهی که دارم تکرارش میکنم اینکه کارای مهمم دقیقه اخر دارم انجام مید،وهربارم سعی میکنم اصلاح کنم خودم ولی بازم یه کارای دیگه ی پیش میاد که باید اول به اونا برسم واصلا نم انجام اون کارها بهم کمکی نمیکنه ولی هربار کارهای مهمم میمونه به اخر وقت.دومین اشتباهی که خیلی هم ازش ضربه خوردم اینکه جایی که باید حرف بزنم نمیتونم مخصوصا جلوی پدرم که فک میکنم اگه حرفمو بگم ناراحت میشه حالااین یه دفه به حرفش گوش بدم دیگه تکرار نمیشه ولی…اشتبا سوم روابط،مثلا یه مسائلی تو خانواده مون پیش میاد ومن خودمو میندازم وسط که این کار درسته واین کار قلط وتلاش برای اینکه بهشون ثابت کنم کادرس میگم وهمیشه هم از این موضوع ضربه خوردم.عاشقتونم استاد منتظر راه حل های بینظرتون هستم.واینم بگم الان توهمه ی این موضعاتی که گفتم خیلی بهتر شدم ولی خب این الگوها کم وبیش درمن هست
-
بنام خداوند هدایت کننده
سلام به استاد عزیزم
وقتی در این لحظه وارد سایت شدم و فایل جدید شمارو دیدم، اولین اشتباهی که به ذهنم اومد این بود که:همیشه کامنت نوشتن رو پشت گوش میندازم و این اشتباه رو بارها تکرار میکنم،برای همین تصمیم گرفتم همین لحظه بیام کامنت بنویسم و کامنت های دوستان عزیزم رو بخونم
اشتباه بعدی که تکرار میکنم:زودعصبی شدنم در رابطه با پارتنرم هست،،سریعا برای موضوعات کوچیک عصبی میشم و لحظاتم رو تلخ میکنم،،همیشه سعی میکنم ذهن و زبانم رو کنترل کنم اما باز هم نمی تونم و این اشتباه رو تکرارمیکنم، با این که سریعا از کارم پشیمون میشم،
اشتباه بعدی:خرج کردن بیهوده ی پول هام بود ،اما خداروشکر با این جمله ی استاد کهبا پول دوست باشید تونستم مقداری مدیریت مالی داشته باشم
اشتباه بعدی: میدونم که من باید روی خودم اول صبح و آخر شب کار کنم و در این زمان ها شکرگذاری کنم اما هیچ وقت به طور منظم نتونستم انجامش بدم
اشتباه بعدی: یادگیری در حوزه ی کاریم هست،انگار از یادگیری فراری ام و پشت گوش میندازمش، فعال نیستم،به دنبال یادگیری مسائل جدید و خوندن کتاب و… در حوزه ی کاریم نیستم،
خداروشکر میکنم ،استاد عزیزم ممنونم بابت این سوالات که باعث میشن بیشتر خودمون رو بشناسیم و حواسمون به خودمون باشه و راجبش فکرکنیم
سلام
وقتی این قسمت کادرمیاد که دیدگاه خود را ارسال کنید
همیشه میگذرم ازش؛چون حس جالبی ندارم
باخودم میگم آخه کامنت های من کجا؛کامنت علی خوشدل کجا!!!؟
و البته که واقعا هم همینطوره
دوستانی که مثل علی آقا عالی مینویسن ومشخصه که خیلی عالی هم درک کردن رو سایت بهم ایمیل میزنه تا مطلع بشم
نمیدونم الگو تکرار شونده تا اسمش میاد فقط وفقط هربار یاد دعواهای خودم و همسرم میفتم
امروز باز یکی از روزهای ناجالب بود برام
باخدای خودم یک هفتست عهد کردم تا چهل روز حالمو خیلی خوب نگه دارم وبعدش هرچی که از نظر خودش بهترینه رویهم بده(فقط این قسمت توش خوبم؛چون واقعا باقلبم درک کردم که راه نذارم جلوی پاش،خودش بهترین واسونترین مسیر رو برام انتخاب میکنه)
من نزدیک یه ساله توسایت هستم و متاسفانه هیچ دوره ای جز کتاب ها نتونستم بخرم
(چون ایمیلم تغییر کرد تاریخ عضویت هم کم تر شد)
از عزت نفس زیر صفر الان شدم مدرس برنامه نویسی کودکان ونوجوانان تو بهترین آموزشگاه شهر
از صفر تا الانشو فقط فقط فقط خدا پشتیبانم بوده وبس _هیچ حامی نداشتم
از هر جهت تونستم شخصیتم و بهبود ببخشم(بسیار بسیار از نظر روحی داغون بودم درحدی که باوجود دو بچه رسیدم به آستانه افسردگی)که دیگه گفتم خدایا خودم و سپردم دستت و نجاتم بده و آشناشدم باسایت بی نظیر استاد
خداروهزاران با شکرت
واما امان از بحث وجدل ها….داغونم کرده
هرچقدر تمرین کردم،رونکات مثبت همسرم تمرکز کردم؛انتقاد پذیر شدم،صبور شدم هرکاری کردم اما بازهم متاسفانه بعداز تموم شدن هرجلسه من یه دعواداریم(موضوعش فرق میکنه ولی هست….)
فقط هم بخاطر اینکه ایشون ته ذهنش این هست که من اگه پیشرفت کنم دیگه نمیتونه رومن تسلط داشته باشه….هرچقدر سعی کردم بفهمونم که نه اینجوری نیست ولی نمیشه
من اصلا نمیخام ازاین مسیر کناره گیری کنم
چون بابدترین حالت ممکن بامن برخورد میکرد وازاونجایی که فقط قدرت رودادم به خدا وترسم ازبین رفت دیگه نتونستم اون آدم ضعیف قبلی باشم
یه جورایی بعضی روزها مثل امروز حالم زیاد خوب نیست،من همراهی و همدلی میخام_ایشون فقط سنگ لای چرخ انداختن بلدن
لطفاً کسی که زاویه قشنگ و متفاوتی داره کمکم کنه
به نام الله مهربان
سلامی ب گرمی اخرین روز تیرماه حضور استاد عزیزم و مریم بانوی دوست داشتنی و دوستانم
من موقعیت اینو نداشتم ک کلیپ استاد رو گوش بدم چون برام مهم هست ک با تمرکز و دقت گوش بدم
اما کامنت دوستان رو ک میخوندم فهمیدم باید از اشتباهات پر تکرارمون بگیم و انگار هدایت شدم ک کامنت بذارم
پس مینویسم به لطف الله
چی بگم از کجا بگم از شخصیت منه بنده خدا:))
اول ی افشاگری کنم از خودم
والا من از زمانی ک یادم میاد تا قبل از آشنایی با سایت استاد و …
اینجور آدمی بودم ک هر جمعی حضور داشت اون جمع اکتیو بود
یعنی هر جا من بودم یا بازی مافیا باید انجام بشه
یا بازی های دیگ
یا بریم دور دور
یا بزن برقص
کلا ی شخصیتی بودم ک دیگ اگر من بودم جمع جمع میشد اگر من نبودم خیلی کار خاصی صورت نمیگرفت و ساده دورهمی ها برگزار میشد و این بسیار توی خانواده من جا افتاده ک هنوزم میگن اگ ماریا باشه میایم اگ اون بیاد میایم
و ….
حتی زمانهایی ک جمع خانوادگی نبود و من خیلی نمیتونستم تسلط داشته باشم روی این موضوع ک بزن برقصی بازی چیزی راه بندازم مسئول آشپزی و تدارکات و پذیرایی بودم و دیگ همه راضی
چون همه چیز به نحو احسن انجام میشد
خدایی بعد دورهمی به همه حسابی خوش گذشته بود
اما فقط من بودم ک خسته بودم
من بودم ک تمام تلاشمو کرده بودم ک کسی دلخور نشه کسی به کسی چیزی نگه و اختلاف پیش نیاد
و این رو دوست نداشتم
بعد ک میومدم خونه خودم رو سرزنش میکردم ک دختر مگ دلقکی شما
دختر خب تو هم برو شبیه فلانی خودت رو بگیر و بشین ی گوشه ای ازت پذیرایی کنن خودت رو بالا بگیر و…
یعنی یکی از پر تکرار ترین اشتباهات من همینه ک تا وارد ی جمعی میشم اصلا نمیتونم اروم بشینم حرف نزنم خودمو بگیرم
باور کنین امسال از ابتدای عید من گفتم جایی نمیرم و نمیمونم چون میخوام روی باورهام کار کنم
میخوام واسه خودم زمان بذارم
اما اینقدر مامانم اصرار کردن ک بیاید خونه ما من تنهام و …. ک ماشاله از اول عید شدم تدرکات خونه مامانم و هی مهمان اومد و من فقط پختم و شستم و ….
البته ک من به دید مثبت نگاه کردم گفتم خدایا شکرت سالی ک نکوست از بهارش پیداست این همه نعمت و فراوانی از اول عید یعنی خداوند سال پر از نعمت و رحمت برای ما قرار داده و خدا رو شکر ک تا کنون هم همینجور بوده
خلاصه اینک بعد از اشنایی با سایت استاد گفتم ببین باید کاری ک دوست داری انجام بدی اگر این کار رو دوست نداری انجام نده
از اون سو سعی کردم خودم رو دوست داشته باشم واسه خودم ارزش قائل بشم و روی خودم کار کنم
واقعا تلاش کردم رفت و امدم رو کم کنم حتی تماسهامو با دیگران
مثلا امروز اومدم با مامانم تماس بگیرم ک خبر ی واریز رو فقط ب ایشون بدم اما اینقدر ایشون از تماس من خوشحال شدن و قربون صدقه رفتن و دعا کردن منو خودم یه حسی بهم دست داد مث حس عذاب وجدان ک ببین چقدر خوشحال میشن
اما خب خودم چی .
من کی برای خودم زمان بذارم
من کی روی باورهام کار کنم
کی تمرین هام رو انجام بدم
و هنوز هم وقتی دورهمی دیگ اجباری پیش میاد بازم این اشتباه رو مرتکب میشم و شروع میکنم جو رو به سمت جو شاد میبرم
حالا خانواده خودم اشکال نداره خیلی
اما توی خانواده همسرم این باعث شده دیگ خیلی احساس راحتی کنن با من
و گاهی من اینو نمیخوام
منم دوست دارم گاهی بشینم و مث ی مهمان مهم باهام برخورد بشه ن اینک تازه همش مدیریت همه چیز رو دست بگیرم .
میدونید استاد این اشتباه صمیمی شدن سریع با دیگران
این اشتباه ک همش هرجا من هستم باید شادی باشه
این اشتباه اینکه همه به کمک من نیازمندن
اشتباه اینکه من ناجی همه هستم
این اشتباه ک نمیتونم ی جا ساکت بشینم
اینها برای من خیلی تکرار میشه
میگم یعنی از احساس عدم لیاقت هست.احساس اینک خودم رو دوست ندارم
یا نکنه این رسالت منه
اصلا خودمم نمیدونم چکار کنم
ولی میدونم ک گاهی واقعا لازمه جدی برخورد کنه ادم
و سعی کردم توی جمع دیگ جوری صحبت کنم جوری رفتار کنم ک خودم رو دوست دارم
اما بازم اشتباه تکرار میشه میگم این گناه داره مثلا امروز این بچه یتیم اومده خوشحالش کنم
مامانم مثلا گناه داره خوشحالش کنم
و…
البته خدا رو هم زیاد شکر میکنم و سپاسگزار هستم بابت این موهبت الهی ک میتونم دلی رو شاد کنم
اینک دیگران از با من بودن لذت میرن
اینک کسی نیست از بودن با من خسته بشه و همه شاد میرن خونه هاشون
اما واقعا دلم میخوام ی زمانهایی تنها باشم تنهایی برم سفر و روزهایی باشه ک کسی کاری به کارم نداشته باشه
نمیدونم واقعا چ باوری باید درست کنم ک بتونم از این شیطنت هام دست بردارم
حتی توی مدرسه دخترمم همه بچها میگفتن خاله بیا و ما رو ب فرزندی قبول کن چقدر مامان خوبی هستی
نمیدونم فقط دارم روی عزت نفسم کار میکنم روی احساس لیاقت میگم ان شاله ک درست بشم.
توکل ب خداوند
خدایا من نمیدونم ک چی درسته چ غلط
ایا این رفتار نشان از کمبود عزت نفسه یا شاید رسالتمه
من نمیدانم و تو میدانی مرا هدایت کن
خدایا من نمیتوانم و تو میتوانی خدایا مرا به مسیر درست هدایت کن راه کسانی ک به انان نعمت داده ای ن راه کسانی ک بر انان خشم گرفته ای و ن راه گمراهان
خدایا یا مقلب القلوب والابصار
یا مدبر الیل و نهار
یا محول حول والاحوال
حول حولنا الی احسن الحال
خدایا بابت تمام نعمت هایی ک به من عطا فرموده ای از تو سپاسگزارم چ نعمت هایی ک میدانم و میبینم
چ نعمت هایی ک نمیدانم و نمیبینم
استاد عزیزم از شما سپاسگزارم ک ما رو وادار ب فکر کردن میکنین تا به خودشناسی برسیم.
دوستتون دارم عاشق همتونم
در پناه الله مهربان باشید.
“تمام اتفاقات زندگیمون رو با افکار و باورها و کانون توجهمون به وجود میاریم”
سلام به استاد عزیز و همه دوستان
نمیدونم چرا من تو بیشتر یعنی نود درصد مواردی که استاد تو این فایل بیان کردن من الگو تکرار شونده دارم .
1. تو روابط (یه مدت از رابطه که میگذره فکر میکنم طرف مقابل داره ازم استفاده میکنه این حس تو روابط عاطفی و خونوادگی و دوستانه امم صدق میکنه)
یا اینکه روابط عاطفیم خیلی طولانی نمیشه و زود تموم میشه .
2.بحث مالی
باورتون میشه با اینکه در ظاهر نمیخام این اتفاق بیوفته ولییی هر چند وقت یکبار من حسابامو خالی میکنم یعنی تا قرون اخرشو خرج میکنم و یجور انگار میخام بگم ببین من تونستم تا آخر ماه با n تومن بگذرونم .یجوری انگار پس انداز هارو خرج میکنم خیالم راحت میشه .
وقتیم پول تو حسابمه استرس میگیرم مثله خوره میره تو مغزم که چی میخاستم بخرم ؟ یا برم طلا و دلار بخرم ارزشش حفظ بشه و …
یعنی تو قدم 4 دوره 12 قدم از خودم انتظار داشتم دیگه مثل قبل خرج نکنم و حسابمو خالی نکنم ولییی چیزی که پیش اومد بعد چند ماه دقیقا شرایط یجوری پیش رفت که من مثل قبل حسابمو خالی کردم .
میدونم که با پول رفیق نیستم ولی رو باورهام دقیق و ریز نشدم که باگ رو در بیارم و رفعش کنم .
3.وقت گذاشتن برای دیگران برای مشاوره دادن= من بارها شده به خودم قول دادم به روابط عاطفی اطرافیانم کاری نداشته باشم و نشینم پای درد و دلایل طرف و کلی حرف بزنم آخرشم هیچییی
یه دوست نزدیک دارم که باهم زندگی میکنم بارها شده نیم ساعت نشستم پا حرفاش و کلی مشاوره دادم ولی فرداش باهمون فرمون خودش رفته جلوو
هر بازم میگم دیگه من وقت نمیذارم برای حرفاش ولییی بازهم باااز هممم میشینم گوش دادن البته کمتر شده ولی به صفر نرسیده … و هنوز کامل انگار قبول نکردم که من نمیتونم کسی رو تغییر بدم . البته سعی کردم که یجوری از زیر باز درد و دل ها شونه خالی کنم ولی جای کار داره.
_ تا اینجا هنوز مقدمه صحبت های استاد بود بریم برای ادامه …
سوال : چه اشتباهاتی هست که شما زیاد تکرار میکنید ؟
ماشاالله استااد دست میزارید رو اشتباهات من ! دقیقا اونجایی که من هی اشغالارو ریختم زیر مبل دیده نشه ولی شما یکی یکی دارین آشغالارو بهم نشون میدین .
یه زمانی خونه رو جارو میزدم بعدش مامانم میومد اشغالایی که از قصد نادیده میگرفتمشون رو بهم نشون میداد .. یاد اونجا افتادم که مچمووو میگرفتن
حالا الان میخام خودم با صحبت های استاد مچمو بگیرم .
_کارها رو به تعویق میندازم و میزارم برای بعد : من استادم تو توجیه کردن
استاادم
بزار حالا یه ساعت دیگه
از شنبه
از فردا
از سال جدید
از ماه جدید
بعد از نهار
بعد از خواب
و…
بعدشم خودمو کلی توجیه میکنم که خب اون موقه خسته بودم
نمیدونم طبق کتاب فلان آدم باید کاری که دلش اون لحظه میخاد و انجام بده .(شاید اسم کتابم یادم نیادا ولی ذهنم اون جمله رو یادشه)
نمیدونم حسش نیست و…
حالا جدیدا یه توجیه جدیدم اضافه شده که دیگه رد خور نداره « اصلا میدونی چرا کارمو درست انجام نمیدم چون من افسردم» ً حالا بیا و بگو جمع و جور کن خودتو الکی بهونه نیار خودتم میدونی ایراد کار کجاست ولی به رو خودت نمیاری
یوقتاییم که دیگه سر خودم هوار میشم که نه تو بی عرضه ای ، تنبلی و کلییی….
_من تو مدیریت مالی اشتباه میکنم .
خیلی خیلی خیلی
یعنی یه باگمو بگم تو این قسمت
میدونین من فکر میکنم اگه بیشتر پول دربیارم نمیتونم مدیریتش کنم و مثلا یه تومنو بکنم دو تومن بلد نیستم . استرس میگیرم
بارها شده خرج و مخارج و ورودی هارو تو دفتر ثبت کردم و مثلا سعی کردم ولخرجی نکنم ولییی فایده ای نداشته .
مثلا اگه تو کارتم دو تومن باشه و یه لباسی که دوس داشتم بخرم نمیدونم آف بخوره یا ببینمش و دلم بخواد نمیتونم نخرم حتی اگه پول کت 1.99 هزار تومن باشه میخرم. بارها سعی کردم اصلاح کنم رفتارامو ولیی بازم از دستم در میره و این اواخر هم پیش اومد که بدون برنامه خرید کردم …
هر بار سر مساعل مالی من درگیری دارم
_ در مورد غذا خوردن .
من بارها شده به خودم قول دادم شبا دیر وقت قبل خواب شام نخورم چون معدم سنگین میشه و نمیتونم راحت بخابم ولی خب …
امشبم دقیقا همین الان وسط اون الگو پرخوری هستم
_ در مورد خواب
اینجارو من برعکسم
میخابم
ینی خوشخواب تر از خودم تو دوستام ندیدم
تو شلوغی
تو گرما
ناراحتی
سرما
کم پیش اومده نتونم بخابم
یجوری که کسی اگه صدام نزنه یا گوشیم زنگ نخوره ده ساعت میخابم شایدم بیشتر
بعدشم که پامیشم کلی ذهنم شروع میکنه به حرف زدن که تو به هیچ جا نمیرسی
و… .
بارها تلاش کردم ولی دو هفته موفق بودم و بعدش همون برنامه قبل تکرار شده
_خب تو مذاکره و منظور اشتباه رسوندنم جز شاگرد زرنگای کلاسم .
یعنی یه حرف خودبو گاهی چنان بد رسوندم به طرفم که سوتفاهم که هیچ میخاستیم سر همو بکوبیم به دیوار
( با خودم گفتم این مورد برای من صدق نمیکنه دیدم نه بابا اینم خودمم و این چرخه هست )
_ خیلی زود عصبی میشم
این باور که ریشه داره دیگه از بچگی شنیده بودم که سیدا زود عصبی میشن و از اونجایی که تو خونوادمون دعوا هر چه وقت یبار به راه بود ما میگفتیم خب عصبانیت که دیگه چیز عادیه اونم برا سیدا که تو خلق و خونشونه .
و توجیه از این جوابتر نبود
سر زود عصبانیم نگم که چقد تصمیم های عجولانه گرفتم و چقد سر شکوندم
_ ارزش قاعل شدن برای سلامتی
بارها شده به خودم قول دادم تو دور همی ها با دوستام سیگار نکشمم ولی تکرار شده
بارها گفتم قلیون نههه
ولی تا چشمم میخوره دیگه یادم میره کجام و چی به خودم قول دادم .
_ سر قولم نمیمونم
اره نمیمونم
چه قولایی که به خودم دادم و هر بار زدم زیرش
بقیه که بماند
همیشه که نه ولی اکثر وقتا بد قولم
_وقت زیادی تو موبایل و تلویزیون
میدونم میدونم اکسپلور ایسنا گرام تاییمو میکشه ولی میرم و میچرخم شده به خودم اومدم یه ساعت ونیم دو ساعت درگیرش بودم
تازه سه چهار ماه بخاطر ترک عادت دیجمو پاک کردم ولی باز برگشته به روال قبل
یجوریم هست وقتی گوشی دستمه و تو اینستام از درون خود خوری میکنما
_ آموزش
یه دوره رو پارسال با کلی هدف و تارگت خریدم
نشستم یه ماه پاش ولی هیچی دوره تموم نشد و من ازش استفاده نکردم و هنوز. بیادش میوفتم خودمو زیر سوال میبرم .
ولی الان جدیدا دارم روزی یه ساعت آموزش میبینم
من چرا همشو داشتم :/
چقد جای کار دارم و خوشحالم از اینکه جرعت کردم و وقت گذاشتم به این سوالا جواب دادم
چه چیزایی از مغزم کشیدم بیرون
چقد سبکشد
البته باید عزممو جزم کنم بشینم این چرخه هارو اصلاح کنم
دختر این الگو ها اصلاح بشه و دیگه نباشن چقد همه چیز عالی میشه
خدایا کمک کن بتونم ریشه شون رو بخشکونم
یسری باور حس میکنم ته ذهنم نمیدونم چرا ذهنم نمیزاره بیان بیرون انگار اون ته ته ذهنمن و چسبیدن.
استاد جانم
ممنون از وقتی که گذاشتن برای این فایل مرسی که خودمون رو با خودمون روبرو میکنین .
یا حق