پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 7 - صفحه 21

487 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سارا سعیدی گفته:
    مدت عضویت: 1407 روز

    سلام به استاد نازنینم،مریم قند عسل،دوستان عزیزم…

    من ده سال پیش ازدواج کردم و فقط همسرم و تحمل می کردم بخاطر ترس ها،باورهای اشتباه،حرف مردم ،و صدها باور اشتباه که منو مجبور به ادامه زندگی با همسرم می کرد.ولی به لطف خدا و استاد نازنینم به صورت خیلی راحت و یک طلاق آسون از همسرم جدا شدم…

    در مورد این فایل اینکه همسرم به شدت بدقول بود..یعنی ی چیزی میگم ی چیزی می شنوین…

    در مورد مسایل مالی،در مورد تایم که مثلاً می گفت ظهر میام یا ظهر کجا بریم می رفت شب به زور و دعوا و هزارتا زنگ میومد.

    صدها بار باهم دعوا کردیم ولی درست نشد .غافل از اینکه مشکل از منه ،و وقتی الآن فکر می کنم می بینم ریشه این باور که مردا بدقولن که باعث شد همسرم رو جذب کنم از داداشم گرفتم که چون بدقول بوده قبل ازدواجم،این باور کردم که همه مردا بدقولن.وجالبش اینه این بدقولی ها یه باور فولادی در من ساخته که مردها همه بدقولن…حتی استادم تو حرفه ایی که فعالیت می کنم آقاست…جلسه اول کلاس ساعت 9ونیم صبح بود‌،ساعت10زنگ زد گفت 11وربع میام،منم بهش گفتم 11و ربع شما مردا یعنی 12وربع…جالبه من باور کردم که مردا بدقولن.

    جلسه بعدش باز دیرتر از جلسه قبل..چند بار تایم کلاس جابجا کرد در صورتی که قرار بود سر کلاس بیاد.و خودش پیام داد که من آدم بدقولی نیستم و از بدقولی بدم میاد ولی نمی‌دونم چرا اینجوری میشه…

    مورد دیگه اینکه با ی شخصی آشنا شدم به شدت بدقول…بهش گفتم دقیقاً رفتارای همسر سابقم تکرار می کنی…اون موقع هنوز این فایل گوش نکرده بودم و باهاش درگیر بودم،چند روزه خیلی دارم رو خودم کار می کنم و باورتون نمیشه خیلی تغییر کرده رفتاراش.. عاشقتم خدایا که اینقدر جهانت قانونمنده‌..هر کی هر کی نیست… مرسی بخاطر این آگاهی های جدید…خیلی خوشحالم سپاسگزارم از خدا و استاد نازنینم…مرسی خدا منو تو مسیر این آگاهی ها قرار دادی..‌‌..پذیرفتم که مشکل از منه…یعنی نجوای ذهن هست ولی خیلی خیلی بهتر شدم.دارم می پذیرم که من ایراد دارم.. مرررررسی خدا جونم… مرررررسی استاد نفسی..مرسی دوستان کامنت ها عالیه بی نظیره…کلی الگو می گیرم…عاشقتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    رضا دودکانلوی میلان گفته:
    مدت عضویت: 1332 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام خدمت استاد عباسمنش و دوستان

    درمورد الگوهای تکرار شونده که چه کارهایی اشتباهی را زیاد تکرار میکنید:

    1-پشت گوش کارها و به تعویق انداختن کارها:

    من همیشه یکسری کارهایی که برای یادگیری در کارم و یا یکسری تمرین های که برای ایجاد یک باوری باید انجام بدم پشت گوش میندازم و یا ضعیف عمل میکنم

    2-همیشه در مورد مدیریت مالی اشتباه عمل میکنم همیشه در سیو کردن و پس انداز کردن پولهام به نسبت درآمدی که دارم ضعیف عمل میکنم یعنی خرج کردن های زیادی به نسبت درآمدی که دارم هر دفعه تکرار میشه

    3-درمواقعی که باید از حق و حقوقم دفاع کنم ساکت میشوم و حرفی نمیزنم این الگو هم تکرار شونده است و بارها تکرار شده

    4-درمورد یادگیری همیشه مقاومت دارم همیشه در تحقیق و جستجو برای یادگیری بیشتر و بهتر شدن در کارم ضعیف عمل میکنم و یا کلاً پشت گوش میندازم

    از استادم سپاسگزارم که با مطرح کردن چنین سوالاتی باعث میشوند که به خودشناسی بیشتر برسیم و با شناسایی باورهامون و تغییر آنها این الگوهای تکرارشونده معیوب را متوقف و الگوهای تکرار شونده ای در جهت رسیدن به شادی سلامتی آرامش ثروت و سعادت در دنیا و آخرت جایگزین کنیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    فاطمه گفته:
    مدت عضویت: 1320 روز

    سلام به استاد ودوستان عزیزم

    استاد خیلی از شما ممنونم بابت این فایلها

    من با انجام تمرین این فایل های الگوها ،هر بار خودم وباورهامو بیشتر می شناسم

    تمام حوادث و اتفاقات زندگی رو خودمون با باورها وکانون توجع مون ونوع واکنش به اتفاقاتی که برامون میفته ،وجود می اوریم

    نوع واکنش به اتفاقاتی که برامون میفته خیلی مهمه ،

    اگر این دیدگاه رو داشته باشیم ،که الخیر فی ما وقع و این تضاد فقط باعث رشد ما می شود و راه حلش اسانه وتو دله خودشه ،احساس ما خوب می شود و راه حلش به ما الهام می شود

    واگر اون مسئله رو ناخوشایند و مشکل ببینیم،مشکلات بیشتری جذب می کنیم

    اشتباهاتی که من مرتب تکرار می کنم اینها هستند:

    اولا که یه مدت به شدت رو باورهام کار می کنم و بعد نمی دونم به چه علت رهاش می کنم

    یعنی فکر میکنم که دیگه کافیه ،به خودم میگم به جاهای خوبی رسیدی ،بسه دیگه و دوباره حسم بد می شه

    دوما با ادمای منفی ،هنوز ارتباطم ادامه داره و علتش وابستگیه ،مثلا من عمیقا تو ذهنم این باور رو دارم که اگه پولدار بشم به خواسته هام میرسم و میرم امریکا و از خانواده م دور میشم و احساسم غم وغصه می کنم وبه همین راحتی ذهنم ثروت رو پس میزنه و البته علتش باور اینکه ثروت منو از خدا دور میکنه ،هم هست

    سوما من همیشه می ترسم حرف خودمو تو جمع بزنم تا دیگران ناراحت نشن و مدام حواسم هست مبادا چیزی بگم که به کسی بربخوره وحتی اگه یه بار هم حرفی که کاملا منطقی و درست هست رو میزنم ،بعدش به شدت خودمو تخریب می کنم که به فلانی برخورد و علتش باورهای شرک الود هست که نکنه دیگرانو از دست بدم وتنها بشم

    چهارم از قرار گرفتن توی جمع و مهمانی رفتن وعروسی رفتن فراریم به شدت ،چون فکر می کنم که زیبا نیستم عین قبل و پوستم خراب شده و لباس خوب ندارم ،دلیلش هم احساس عدم لیاقت وارزشمندی منه و اینکه فکر می کنم بقیه ازمن بدشون میاد ،چون از بچگی مامانم مرتب اینو کرده تو ذهنمون که فک .فامیل از ما بدشون میاد وهمه دشمننن ،وبهمون ضرر میزننن .که ریشه ی این باور بازم شرکه

    پنجما از بچگی تالان عادت دارم کارهای ضروری رو به عقب میندازم ،مثلا من موقع مدرسه ،اینقد درس ومشقارو عقب مینداختم که روز امتحان کل درسام انبار میشد و تنبلی می کردم و هنوزم این اشتباه رو تکرار می کنم و هروقت لازم باشه برم دکتر ،پنج سال بعدش !میرم و یا یه خریدی برای خودم رو سالها به تعویق میندازم ،دلیلش هم باور عدم فراوانی و عدم احساس لیاقته .چون خودمو لایق هزینه کردن برا خودم نمی دونم و فکر می کنم اگه برم دکتر پولا تموم میشه ودیگه فقیر میشم .این باور من خیلی ریشه داره ،چون زمان بچگی واقعا فقیر بودیم و مامانم مارو مرتب تحقیر می کرد که خیلی میخورین ،درحالیکه واقعا اصلا چیزی برا خوردن نداشتیم و حتی چایی خوردنمون ولخرجی بود و مامانم چون بعلت باورهاش که پسر رو ارزشمند میدونست ، من وخواهر هامو و خودشو خیلی تحقیر می کرد

    ششما اینکه فقط درحال کار و تلاش برای موفقیت هستم و از زندگیم لذت نمیبرم وبرا خودم وقت نمیزارم و درحالیکه لذت بردن از زندگی وحس خوبه که باعث اتفاقات خوب میشه

    چون از بچگی خانواده م شب وروز درحال بدو وبدو و جون کندن وکار کردن بودند ومنم باورم شده که پول دراوردن و ثروتمند شدن سخته

    هفتما اینکه ،خانواده ی من خیلی مذهبی بودند و فکر می کردم ادم باید دائم درحال عزا و ذکر مصیبت باشه و ادم شاد و کسی که به خودش میرسید رو جلف و بی دین می دونستن و منم فکر می کنم نباید شاد باشم و اصلا شادی از زندگیم حذف شده و فقط کار وکار وکار و راضی کردن دیگران

    باید وقت بگذارم و ذهنمو با افکار مثبت بمباران کنم

    تااثر این همه افکار نامناسب وورودی های بشدت منفی رو از ذهنم پاک کنم

    استاد بی نهایت از خداوند بخاطر شما سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  4. -
    ارشیا گفته:
    مدت عضویت: 2147 روز

    سلام به استد عزیزم

    چندباری سعی کردم تمرین رو بنویشم اما خب، هربار کاری پیش میومد که حتما باید نیرفتم سراغش و اولویت میدادم بهش، اما خب هرچی هست خیره، الان و در این لحظه میخوام که تمدین رو انجام بدم با ذهنی رهاتر و حسی خوب.

    خب خواستم‌بگم که خیلی قوتا میدونم که سرزنش کردن خودم برای اشتباهات مختلف کارزیاد مناسبی نیست اما خب بازم‌گاهی وقتا این‌ کارانجام‌میشه.

    خیلی وقتا میدونم باید کنترل ذهن کنم و اگر کسی چیزی گفت یا اتفاقی افتاد سعی کنم اگرم بهم ریختم واکنش ندم ،باید بتونم آرامشم رو حفظ کنم و صبر کنم، اما خب واکنش میدم و احساسم بدمیشه و حالا کلی وقت نیازه که این سحو بهتر کرد، این عواطف رو تغییرداد تا بشه بخیال ماجرا شد.

    شاید یک مورد دیگه این باشه که تیلی وقتا میدونم‌که دست و ماز دن فایده نداره و باید توکل کرد و ایمان داشت اما شاید این باورهنوز مستحکم نشده و تیاز به کار بیشتر داره تا بشه به مرحله ای رسدید که بشه هدایتپذیرتر شد.

    مورد دیگه اینه که خیلی وقتا میدونم که درست نیست راجب مسائل مختلف مثل سیاسی و یا وضعیت نامناسب اقتصادی کشوری مثل ایران صحتب کرد اما خیلی وقتا شده که با افراد خارمی خیلی مسائل اینجوری رو درمیون بذازم که خب همیشه میگفتم‌شادی بهتر بود که راجب چیز بهتری حزف میزدیم، نه این مسائل سیاسی که برای ما هیچ سودی نمیشه، شاید هنوزم تو اعماق ذهنم‌اینکه زندگی دست خودمونه کامل به باور تبدیل ند

    شده!

    مثال دیگه اینه که خیلی وقتا میدونم‌که غر زدن، توجه کردنب ه ناخواسته ها، ترسیدن و نگرانی از یک موضوع خاص هیچ فایده ای نداره بلام و باید آرام‌بود که طبق قانون احساس خوب=اتفاق خوب،اتفاقات خوب رو تجربه کنم اما هنوزم پیش میاد خیلی وقتا بجای تغییر کانون توجه ناتودآگاه سعی کنم که شیرجه بزنم تو خود مسئله و بهش توجه کنم ، شاید هنوزم نیازه کارکنم‌رو یاینکه کانون توجه ما زندگی مارو یا بهتره بگم خودم به شخصه رو رقم میزنه..استا عزیز،ممنون از اینکه فایلاتونو مثل دوره ها تمرین محور کردید تاب یشور پی ببریم زع با راای نافکه.

    شاد و سلامت و میروز باشید.

    راستی نگم براتون از نتایج خیلی خاص و عالی دوره کشف قوانین زندگی که واقعو زندگی عوض کنه، به تمام دوستان میشنهاد میکنم که اگر گیرو دارس در زندگیتون دارید،تو هرمورد که باشه و به هردری که زدسد با جیایی زیاد نرسیددی،حتما خرید کنید که 10ها برابر ارزش داره نتایجی که میگیرید .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    علیرضا طاهرزاده اصفهانی گفته:
    مدت عضویت: 1718 روز

    سلام استاد عزیزم

    استاد واقعا وقتی نگاه و میکنم دشتی از علف های هرز میبینم که خداروشکر با آموزش های شما خیلی هاشو مثل پرادایز دارم میسوزونم یا ریشه کن میکنم.

    یکی از اون اشتباهاتی که‌من تکرار میکنم، اینه که من اینقدری واسه خودم ارزش قائل نیستم که‌پولی تح حسابم باشه. یعنی اینکه من همیشه هرچی می‌سازم را هزینه کارم میکنم، کار اشتباهی نیست ولی من باید مثل شما استاد که میگفتید یه پولی ذخیره کردم و گفتم حتی اگر بمیرم هزینه اش نمیکنم. من باید اونطور باشم.

    یعنی این جدیدا من فهمیدم خودش یه الگویی هست که واسه من همیشه تکرار میشه، هیچ وقت اینجوری نبوده که مثلا 100 میلیون تح حسابم باشه. یا مثلا مسافرت هایی که رفتم اینطور بوده که به ارزون ترین شکل ممکن در بیاد، جهان جوری منو هدایت کرد که حتی الان پول اون مسافرت ارزونه جور نمیشه و الان که نوشتم فهمیدم مشکل از کجاست. الان فهمیدم چون من اینطور بهش نگاه کردم اون مسیر را رفتم.

    استاد چقدر جالب حتی یکی از خصوصیات شخصیتی من را شما مثال زدید.

    این عدم صحبت کردن من یکی از پاشنه های آشیل من بوده، خیلی دارم روش کار میکنم، هر جایی میرم سعی میکنم سر صحبت را باز کنم.

    بدهکاری توی کسب و کار و همچنین یه نکته مهم دیگه ای که الان به ذهنم رسید الگوی تکرار شونده واسم اینه من واسه گرفتن پولم از بقیه باید برم سراغ بدهکارم و پول بگیرم و برای پرداخت بدهکاری هام هم همینطور.

    کلا واسه هر دوش من میدوم.

    استاد واقعا درست می فرمائید، این از اون الگوهایی است که توی زندگی من همیشه تکرار می شود.

    استاد خیلی ممنونم ازتون.

    ان شاءالله هرکجا هستید در پناه رب العالمین شاد، سالم، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    محجوبه گفته:
    مدت عضویت: 2132 روز

    سلام سلام

    رد پای 22

    سلام به استاد عزیزم

    چه اشتباهاتی رو تکرار میکنید؟

    خوب که فکر میکنم میبینم خیلی از اشتباهات رو هی تکرار میکنم باز دفعه بعد میگم دیگه تکرار نمیکنم ولی باز تکرار میکنم مثل همون 4 تا مثال اول که زدین

    من انجام کارهای ضروری‌ام را مرتب به تعویق

    می اندازم.در 80 درصد مواقع اینکارو میکنم نمیدونم چرا فک میکنم شاید ضروری نباشه یا شایدم بی مسئولیتم یا شایدم فکر میکنم تا اخرین لحظه شاید یه راه حل اسونترم باشه.

    مثلا خونه هام خیلی کثیف شده احتیاج به تمیز کاری اساسی داره خوب این یک کار ضروریه ولی هر روز میگم الان فلان کار واجب تره اینا وقت منو میگیره.البته شایدم درست میگم شایدم نه ولی میدونم که بالخره باید انجام بشه چون از طرفی تو خونه حس بدی بهم میده هر موقع پرده ها رو میبینم که یکم سیاه شدن حس بدی میگیرم.

    من همیشه کارهایم را در آخرین لحظه انجام می‌دهم.

    ینی کارامو میزارم دقیقه 90 البته جدیدا بهتر شدم ولی هنوز جای کار دارم خیلی هم جای کار دارم چون یه تلقی بهتر شدم.

    مثلا قراره یک بسته رو به دست کسی برسونم میگه 2 روز وقت داری بیاری منم میزارم دقیقا لحظه اخره اخر به دستش میرسونم که طرف گاهی عصبانی میشه.

    من در مدیریت پول هر بار همان اشتباه را تکرار می‌کنم.در مدیریت پول اشتباه میکنم ینی چی ینی اینکه بعضی وقتا ورودیم خوبه ها ولی خروجیم داغونه نمیتونم پولو نگه دارم تا یکم زیاد میشه سریع خرجش میکنم.گاهی نمیدونم چیکار کنم با خودم میگم اگه خرج نکنم پس باور کمبود دارم و از اونور که خرج میکنم پولم زود تموم میشه.

    تمرین جلسات روانشناسی ثروت رو هم انجام دادم پوله جمع میشه ولی باز یه آن میگم حالا اینو بخرم اونو بخرم به فلانی قرض بدم باز جمع میکنم.

    من همیشه غذای نامناسب می‌خورم با اینکه هر بار از این کار ضربه می‌خورم.البته الان بهتر شدم ولی در کل همون یه کوچولو رو هم میخورم هر چند خیلی بهتر شدم دیگه نمیشینم 5 تا شیرینی نون خامه ای بخورم ولی به هر حال 1 دونه شو یا نصفشو شاید بخورم.

    اشتباه بعدی زود عصبانی شدن یا تند صحبت کردنمه.از یه کار کوچیک بقیه یا اشتباه کوچیکشون زود عصبانی میشم مخصوصا بچه ها زود داد میزنم البته الان خیلی بهترم.ولی خوب گاهی انجام میدم.کلا تهمت یا حرف زور تو کتم نمیره.

    من از هیچ کس هیچ کینه ای ندارم ولی یه نفر هست خیلی از من کینه داره.و کلا با من مشکل داره.ولی من اصلا ازش کینه ندارم.گاهی که نجواها میاد به کارهای بدش فکر میکنم یکهو میبینم 20 دقه اس دارم بهش فکر میکنم کنترل ذهن در موردش برام خیلی سخته. از ته دل نمیگم دوستش دارم ولی هیچ مشکلی هم باهاش ندارم.نمیددنم چه جوری فرکانس خوب بفرستم واقعا از ته دل میخام فرکانس خوب بفرستم یک سال بیشتره ولی نمیتونم ذهنمو کنترل کنم.نجواها رو کنترل کنم و مرتب میان.

    غرورم غرورم اجازه نمیده خیلی از کارهاییکه برا روابط با بچه هام هست رو انجام بدم.البته بگم بازم خیلی بهتر شدم و دارم روش گار میکنمو امیدوارم بهتر میشم.

    از همه اینا که بگذریم این روزهامو خیلی دوس دارم.هر روز دارم میبینم از روز قبل بهتر شدم.

    از همه لحاظ فقط تو عصبانیت یکم کند پیش میرم.

    امروز از 10 تا خاسته تو ستاره قطبیم 8 تاش تیک خورد.الهی صدهزار مرتبه شکرت.

    دارم یاد میگیرم که چه طور این تمرینو انجام بدم.

    ار دیروز تا الان شاید 20 تا زن موفق رو دیدم که چه کارهای سختی رو انجام میدن.

    دیگه این سیمانای ذهنم داره میشکنه که کار یدی فقط مختص مرداست یا زنها باید فقط تو خونه باشن کار خونه بکنن.این پترنها رو از کجا پیدا کردم؟از اونجاییکه وقتی 3 تا زن مکانیک ماشین رو دیدم کلی تعجب کرده بودم با خودم میگفتم چه جوری با ناخن کاشت شده داره ماشین اچارکشی میکنه و دستاشو اونقدر سیاه میکنه.

    اینجا بود که فهمیدم زن و مرد برای خدا فرقی ندارن.پس اگر یک مرد میتونه کار سنگین به زعم ما انجام بده پس یک زنم میتونه کار سنگین انجام بده البته سنگین به نطر ما نه به نظر اون دختریکه عشق میکنه اچار کشی میکنه عشق میکنه دستاش سیاهه عشق میکنه لباساش روغنیه و بو عرق میگیره.

    فهمیدم ته ذهنم یک پترن یک مقاومتی دارم که اگه بخام برم در مغازه با همسرم کار کنم نکنه همکاری نکنه بگه تو زنی نباید بیای اینجا نکنه اجازه نده سایت مغازه دستم باشه که چون من زنم از کار یدکی چیزی سر در نمیارم.

    ولی در عین ناباوری اول سایت رو داد دستم بعد پیج رو داد دستم و الان خودم هر محتوایی میزارم اصلا بهم کار نداره.و حالا نتیجه چی شد خدا جور کرد انبار بزرگ تری برا مغازه جور کرد و قرار شده وقتی نقل مکان کردن برم کنارش تو انبار باهم کار کنیم.

    من شاید حتی تا همین پارسال به عقلم نمیگنجید که همسرم بزاره باهاش کار کنم الان میفهمم دلیلش خودم بودم چون خودم مقاومت داشتم و باور داشتم که نمیزاره اجازه نمیده ولی از یه جایی به بعد گفتم فقط خدا .گفتم خدایا تو که کار خیاطی رو برام کنسل کردی حتما یه حکمتی داشته.پس خودتم یه کار جدید برام درست کن.

    و این شد که همسرم خودش پیشنهاد کار داد.

    باورتون میشه؟خودش پیشنهاد داد.

    اینه وقتی استاد میگه چرخ زندگیتون راحت میچرخه.اولا متوجه نمیشدم ولی الان دیگه خوب میفهمم استاد چی میگه.

    این روزا عشق میکنم کار میکنم چیز یاد میگیرم و خدا هم باز یارم بود دستشو برام فرستاد تو کار سئو سایت یه استادی برام فرستاده فرشته.هر موقع هر سوالی میپرسم جواب میده.اونجا هم حتی مقاومت داشتم نکنه زیاد سوال بپرسم خسته بشه حوصله جواب دادن نداشته باشه یا مزاحمش بشم کلا اینکه کارمو از کسی بپرسم مقاومت دارم.

    که یه بار برگشت گفت تو هر سوالی داشتی هرچی بود ازم بپرس من جوابتو میدم.به قول خودش میگفت دانشجوهاییکه اینقد پیگیر یادگیری هستن رو دوست دارم.

    خدایا صدهزار مرتبه شکرت.چقددر شبا رو دوست دارم تنهاییامو دوس دارم.دوس دارم ساعتها تنها باشم روی خودم کار کنم روی کارم کار کنم.این لحطات بهترین لحطات عمر منه.یکی این لحظات رو دوس دارم و یکی دیگه لحطات سفر رو دوس دارم.تو این لحظه ها نمیفهمم زمان چه جوری میگذره فقط دوس دارم نگذره زود تموم نشه ادامه داشته باشه.خدایا شکرت به خاطر همه لحظات دوست داشتنیم.الهی شکرت…..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  7. -
    مارال گفته:
    مدت عضویت: 765 روز

    سلام به استاد خوبم و مریم جانم که چقدر از دیدن صورت یکدست صافش لذت بردم

    اول اینکه میخوام از اتفاق خوبی که چند روز پیش برام افتاد بگم

    موعد سر رسید خونمون بود که تصمیم بگیریم بشنیم یا تخلیه کنیم

    با صاحب خونه که صحبت کردیم متوجه شدیم مبلغی زیادی روی اجاره بها گذاشتن که در حد توان مالی ما نبود یعنی یه جورایی باید از باقی مخارج میزدیم که اجاره ماهانه رو پرداخت کنیم

    صابخونه هم که اسرار داشت که زودتر جوابشو بدیم که تصمیمون چیه

    همسرم گفت بشنیم خونه گیرمون نمیاد جابجایی دردسره همونجا ناخواسته گفتم چرا بگردیم پیدا میشه چون طبقه دوم هستیم بچهام راحت نیستن حتی راه رفتن ساده هم صداش برای طبقه پایین میره و من و همسرم هم دائم در حال کنترل بچها هستیم که مزاحمتی برای بقیه پیش نیاد که این خودش یه ناخواسته خیلی بزرگی بود برامون

    خلاصه به صابخونه گفتیم خالی میکنیم

    و شروع کردیم به دنبال خونه گشتن با پول پیشی که داشتیم اصلا محال ممکن بود که جایی پیدا بشه مگر مناطق پایین تر شهرمون

    یه کم برگردیم به عقب از کتاب رویاهای که رویا نیستند یاد گرفتم اون چیزی رو که دوستدارم در موردش بنویسم

    من همیشه در مورد خونه رویاییم مینوشتم که طبقه پایین کسی نیست که بچهام راحت بدو بدو کنن بازی کنن یه حیاط داشته باشه با یه آلاچیق مانند که عصرها یا شب ها بشنیم تو حیاط یه باغچه داشته باشه که پسرم عاشق گل و گیاهه بتونه برا خودش گل بکاره

    تو قسمت پذیرایش پنجره خور باشه که روشن باشه

    کابینت زیاد داشته باشه تقریباچیزهای که از خونه که دوستداشتم داشته باشم رو چندین بار نوشتم و خیلی شب ها تجسمش کردم. و گاهی تو همین خونه یه جوری وانمود میکردم انگار تو همون خونم

    ماهرسال وقتی شروع میکردیم دنبال خونه گشتن حدود یک ماه قشنگ طول میکشید

    اینبار هم که شروع کردیم به گشتن دو سه روز اول یه کم ناامید شده بودم نجواها شروع کرده بودن به تاختن یهو با پیام یکی از بچها که تو سایت نوشته بود که به خدا گفتم خدایا حل این مسئله از دست من خارجه عقل من برای حل این مسئله جوابگو نیست خودت حلش کن

    تو دیوار داشتم دنبال خونه میگشتم یه آگهی اومد که یه خونه ورودی مستقل طبقه همکف حیاط دار

    با پارکینگ 3 برابر پولی که ما داشتیم قیمتش بود

    به همسرم زنگ زدم یه خونه هست با این امکاناتی که ماهمیشه دنبالشیم قیمتو بهش گفتم

    گفت خوب ما که نداریم حتی راضی نشد زنگ بزنه به طرف که ببینیم تخفیف میده یا نه

    فرداش مجدد رفت املاکی دنبال خونه که من اصرار کردم حالا تو یه زنگ بزن بهش بریم ببینیم شاید جور شد

    تماس گرفت شخصی که صابخونه بود شماره همسره منو داشت و طرف اشنا از آب دراومد( ببین چقدر قشنگ خدا میچینه برات وقتی بسپاری دست خودش)

    رفتیم خونه رو دیدیم میتونم بگم 80 درصد جزئیاتی که تو دفترم در مورد خونه که دوستداشتم داشته باشم رو داشت حیاط داشت تو تخته نشیمن تو حیاط بود همکف بود باغچه داشت کابینت های زیادی داشت پارکینگ داشت

    فقط ما گفتیم چقدر میدید خونه رو خودش از اون مبلغی که توی دیوار گذاشته بود 40 میلیون انداخت ما گفتیم اوکی خونه رو میخوایم بدون اینکه فکر کنیم باقی پولو میخوایم چطور جور کنیم

    خیلی خوشحال بودیم همون خونه بود که دنبالش بودیم و اینکه کلی تخفیف داده بود

    به پدر مادرهامون گفتیم که گرفتیم خونه رو ولی انقدره بدون اینکه ما بگیم کمکمون کنید خودشون مبلغی که ما کسر داشتیم رو بهمون دادن که ما بعد بهشون پس بدیم واینطوری بقیه پول هم جور شد

    همیشه ما یه ماه میگشتیم دنبال خونه اینار سرجمع یک هفته شد که خونه پیدا کردیم اونم همون خونه ی که همیشه دلمون میخواست داشته باشیم . این اون معجزه اخیر من بود

    هرچند این وسط شیطان هم ول کن نبود که از خدا چطوری مگه میشه با این پول خونه پیدا کرد هزار جور نجواهای دیگه

    بریم سراغ اشتباهات من

    من میدونم قانون جواب میده چندین بار بهم ثابت شده ولی بازم تو انجام تمرینات تعهد که باید داشته باشم رو ندارم

    میدونم که باید این تمرین متافزیکو انجام بدم

    میدونم که این کار شاید وقت انرژی زیادی ازم نگیره ولی یه جوری این ذهن بازی در میاره غرق میشم تو روزمرگی که کلا یادم میره باید تمرین انجام میدادم

    کارام برعکسه موقعی که باید استراحت کنم کار میکنم موقعی که باید کار کنم استراحت میکنم

    میدونم اگه مثلا این لیوان چای که الان خوردم همین الان بشورم دیگه پشت سرش هی لیوان و ظرفهای جدیدی کثیف نمیشه میزارم میمونه یهو میبینی یه ساعت دارم ظرف میشورم ولی همون حین ظرف شدن اکثر اوقات دارم فایل گوش میدم

    قبلا گشت زدن تو اکسپلور فضای مجازی داشتم که شکر خدا از اون موقعی که عضو سایتم شاید فقط رسیده به چند ساعت در کل این مدت

    هدر رفتن پول داشتم که اونم یه ماهی میشه که سنجیده تر خرج میکنم

    ولی اوایل شنیده بودم که باید برای خودت خرج کنی به خودت برسی واین باعث شده بود خرجهای بی مورد الکی داشته باشه که مثلا من خودمو لایق میدونم پس باید پولامو خرج خودم کنم و نتیجه صفرشدن کارت میشد واسترسی که در طی ماه برای هزینهام داشتم

    دیگه اشتباهاتم تو کارم یه جوری یه چالشی که برام پیش میاد انقدر این مسئله رو پشت گوش میندازم تا کار به جای باریک بکشه

    در کل میشه گفت اینا اشتباهات نشون میده ادم بدون برنامه ای هستم به امید خدا درستش میکنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    لیلی اسفندیاری گفته:
    مدت عضویت: 1859 روز

    به نام خدای همیشگی مهربانم

    سلام

    این فایل یه کلمه در عنوانش کم داشت :

    تکرار اشتباه هات لیلی بانو

    وای خدایا میخ شدم وقتی اسم فایل رو دیدم .چقدر همزمانی آخه

    چقدر باید شکرگذاری کنم …

    سه سال قبل یه زمان کوتاه بعد از آشنایی با سایت و دوره های استاد وارد یه رابطه شدم که اسمش رو نمیگذارم سمی چون اون آدم واقعا آدم خوبی بود و این من بودم که در مداراون ارتباط نبودم.

    معیارهای من موارد دیگه بودن و هستن …

    یادمه پایان دوره عشق و مودت در روابط یه سوال اساسی از دوستان پرسیدم و جواب اساسی هم گرفتم :

    بله لیلی بانو قلب فقط و فقط جایگاه خداست

    و من زمان برد تا به این درک رسیدم و خیلی بابتش الان خوشحالم …

    استاد یه فایلی دارید که حاضرید برای رسیدن به هدفتون چه چیزی رو قربانی کنید؟

    یک سال طول کشید تا من جواب این سوال رو عملی کنم استاد جانم. و اتفاقا عید قربان امسال بود که من عشق خیلی پاکم رو به یکی از بنده هات قربانی کردم تا به رابطه سالم مد نظرم برسم .

    و دیگه اینبار انجامش دادم .

    تو این سه سال چندین بار رفتم و برگشتم . رفت و برگشت ولی از اول مشخص بود که چه پایان بی پایانی داره این ارتباط

    خوبی های خیلی زیادش رو همیشه در قلبم و یادم نگه داشتم و سپردمش به خودت خدایا . بنده خودت رو خودت مراقبت کن …

    اینکار من نیست . من میخوام مراقب خودم باشم .

    هنوز یکماه نشده و شیطان گاهی میاد سراغم ولی وعده و وعیدها ی بی فایده اش رو دیگه بعد از سه سال میشناسم

    تمرین نوشتن تجسمات خیلی عالیه . دارم خلق میکنم محبوب خودم رو و حضورش رو حس میکنم . دیگه گریه هام مثل قبل نیست و حالم این روزها خیلی خوبه و خیلی خودم رو تحسین میکنم خیلی زیاد و (همینطور نعمت و ثروت هست که داری میریزی به پام.)

    من تونستم بلاخره .

    این کندن این قطع کردن ساده نبود ولی من تونستم انجامش بدم باکمک خودت خدایا که من بدون تو هیچم و تو چقدر بی نهایت تا ابد برای من کافی هستی .

    دوستت دارم عشق ابدی من

    دوستت دارم استاد

    الماسهای سایت که عالی مینویسید و صادقانه دوستتون دارم

    خدایا هزار بار شکرت . من خیلی بینظیرم . من خودم رو واقعا دوست دارم

    لبخندم همیشگی شده

    لبخندهاتون همیشگی باشه دوستای عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  9. -
    شیما فلامرزی گفته:
    مدت عضویت: 2410 روز

    سلام استادجان و همراهان من

    استاد ممنونم که ذهن ما رو درگیر مسائل زندگی میکنید، برای بهبودش و لذت بردن.

    وقتی کسی از دستم ناراحت میشه ، مخصوصا همسرم احساس تنهایی میکنم ، وقتی حسمو مطرح میکنم عوض بهتر بشم یا جوری همسرم صحبت کنه و آرومم کنه تازه بدترم میشه ، بدهکارم میشم .با اینکه خیلی وقتها حق با من هستش من کنار میام و سعی میکنم با خنده مسئله رو حل کنم ، بخاطر اینکه میدونم نمیاد سمت من و معذرت خواهی کنه هیچ تازه بدتر میکنه و قهر میکنه .

    از درس خوندن و دورهایی که خیلی دوست دارم طی کنم اجتناب میکنم بخاطر اینکه همسرم میگه من تو خونه تنهام یا پول زیادی خرج نکن .

    همش از ترس هستش و ترس یعنی بی ایمانی

    یعنی من روی اون حساب میکنم ، نکنه همسرم ناراحت بشه نکنه بره به کسی بگه ، نکنه بگه برو تو به درد من نمیخوری و وااااای وااااای

    میدونم همش اشتباه و ایمان ضعیف و حساب روی همسر .

    وقتی روی خودم کار میکنم اوضاع بهتره و احترام میزارن به خواسته هام وقتی که آگاهانه زندگی نمیکنم همین آش و همین کاشه.

    میدونم دنیا ارزش غصه نداره اما باز غصه باز یه موضوع به ظاهر بد همه روح و ذهن میبره به نکات منفی .

    و اخه چرا چرا من اینطورم با اینکه 35 سالمه کلی تجربه دارم باز دوباره حرص و غصه و شکایت.

    استاد ممنونم ازتون بابت همه چیز و ممنونم از مریم عزیز.

    چند روز پیش غذا روی اجاق گاز بودش ،غذا سر رفت داخل گاز ، من سریع قابلمه رو گذاشتم کنار و سریع کردم به تمیز کردن ، خلاصه گاز که تمیز نشد هیچ دستمال سوخت و چسبید به شعله ، این یه درسی شد برام که وقتی اوضاع خرابه برو یه جا خودتو آروم کن سپاسگزاری از داشته ها ، مراقبه ،قدم زدن ، بعد بشین با آرامش صحبت کن و مسائل زندگیتو حل کن .

    این مشکلات به ظاهر مشکل میان ما رو کامل کنن و خواسته هامونو مشخص تر .بابت هر آنچه که در زندگی ام دارم بی نهایت سپاس گزارم ، از دوستان و فرستاده های خوب الهی .دوستان ممنون .خداخیرتون بده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  10. -
    محمد خلیلی گفته:
    مدت عضویت: 2360 روز

    سلام خدمت استاد عزیز و دوستان

    دوستان عزیزم

    یه سوال داشتم من یه الگوی تکرار شونده دارم توی روابط کاری ومالیم و اونم اینه که دیگران خیلی ازم جنس میخرن تمایل دارن نسیه ببرن و وقتی هم که میبرم آدمای بد قولی هستن همش میگن فردا حتما پولتو میدیم ولی نمیدن باز فردا میرم پیششون بازم میگن فردا وباز هم نمیدن…

    این الگو زیاد تکرار میشه

    من تو رابطه با دیگران اینجوری نیست همه خوبند وعالی ولی تو رابطه مالی بیشتر این شکلیه

    من با اموزش های استاد تعهد دادم و تو دفترم ندشتم که به هیچ وجه دیگه نسیه ندم.

    به نظر شما کدوم باور مالی یا باور در مورد روابطم ایراد داره که این اتفاقات رو برام رقم میزنه؟

    اگه راهنماییم کنین ممنون میشم

    دوس دارم به جد روی این پاشنه آشیلم کار کنم

    ممنون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      نرگس رستمی گفته:
      مدت عضویت: 1280 روز

      سلام دوست عزیز

      من کامنت تون رو خوندم و از آنجایی که من هم شغل خرید و فروش رو دارم می تونم یک راهکار بهتون بدم

      از آنجایی که هر اتفاقی در زندگیمون میافته بر اساس افکار و باورهامون هست شما در مدار مشتری های نسیه بخر هستین یکی از باورهای مخرب در این زمینه باور به کمبود پول دست مردم یا کمبود اعتماد به نفس برای نه گفتن و یا کمبود مشتری ست.

      به عبارتی وقتی مشتری بهتون رجوع می کنه طبق قوانین جهان هستی برای هر تقاضا ؛ عرضه هست و این بخش رو جهان با عنوان مشتری های نسیه بهتون نشون میده.

      من خودم توی کار محصولات مراقبتی پوست مو هستم و قیمت محصولات من نسبت به محصولات بازاری بالاتر هست و البته کیفیت بالا و قبلاً که روی باورهای کار نکرده بودم دقیقا الگوی شما رو داشتم تا اینکه روی باورهای قدرتمند کننده کار کردم مخصوصا روی روزی رسان بودن خداوند و اینکه من در مدار مشتری های دست به نقد هستم و آنچه حق من است به من داده می شود .

      الان مشتری تماس میگیره و از من محصول میخواد ؛ من با کمال میل و مشاوره صحیح بهترین محصولات متناسب با پوست و مو را پیشنهاد می کنم ودر آخر مکالمه بهشون میگم شماره کارت میدم تا مبلغ رو واریز کنید تا من محصول رو برسونم دستتون و خدا حافظی میکنم هیچ بحث و چونه ای هم باهاش نمی‌زنم.

      اگر موافق بود معامله انجام میشه ولی اگر دیدم دنبال تخفیف و قسطی پرداخت کردن و سر ماه دادن باشه من میگم که فقط نقدی کار میکنم و اگر جای دیگه ای با شرایط شما جوره میتونید از اونجا تهیه کنید و در نهایت از مشتری سپاسگزاری میکنم و خداحافظی.

      توصیه می کنم قسمت دانلود های سایت بخش « نتایج دوستان از آموزه های استاد» از نتایج آقای عطار روشن در بحث خرید و فروش ابزار و یراق استفاده کنید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      پرواز گفته:
      مدت عضویت: 3387 روز

      سلام وقت بخیر

      خیلی هم عالی که دارین رو خودتون کار می‌کنین

      در وهله اول چند تا باور که تو ذهنم اومد رو بیان میکنم خودتون چک کنین ببینین در شما صدق میکنه یا نه…

      باور ارزشمندی و لیاقت که همه مردم بیان پول نقد بدن و کارت کش ببرن

      باور لیاقت به اینکه هر روز چون نقد میفروشین موجودی حسابتون چند برابر ورودی داشته باشه

      باور به اینکه قبول دارین مردم پول نقد همراهشون نیست نقدینگی جامعه پایین هست

      باور به اینکه باید تو شرایط اقتصادی حال حاضر مردم را درک کرد و احساس دلسوزی دارین

      باور به اینکه جنس من فروش با قسطی بیشتر میشه

      باور به اینکه شاید خودم روزی محتاج جنس قسطی شدم پس از هر دست بدی از همون دست پس میگیری

      باور به اینکه هر کس در هر موقعیتی که هس باید قدم کوچکی برای رفع مشکلات دیگران انجام دهد

      باور و تمرکز به افرادی که همیشه بد قول هستن و آدم خوش قول وجود نداره

      تمرکز روی دایره اطرافیانی که همیشه محتاج نقدینگی پایین و بد قول هستن ….

      وبی نهایت باور دیگه که میشه پیدا کرد

      موفق باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      محمد جواد اسدی گفته:
      مدت عضویت: 863 روز

      به نام الله یکتا

      در ذهنت نسیه رو شرک بدون و بگو اگر من نسیه بدم یعنی باور ندارم که خدا میخواد به من مشتری جدید و نقدی بده و باید به آدمها و آشناها باج بدم و نسیه بدم که اونا از من خرید کنن و باعث نشم که مردم از من ناراحت بشن،وای وای وای

      حرف مردم رو ول کن توکل کن و از خدا بخواه کمکت کنه و ثابت قدم باش و ادامه بده

      خدایا شکرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: