پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 7 - صفحه 24 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/07/abasmanesh-11.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-07-22 06:31:002024-08-04 11:31:14پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 7شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
“ب نام اللّهی ک مالک جانم است”
سلام ب استاد درجه یکم و بانو شایسته بزرگوار و دوستان عزیز
مدتی بود ک ی سوال خیلی ذهنم رو ب خودش مشغول کرده بود و این سوال این بود ک((ریشه این ک خیلی از اتفاق ها دارن تو زندگی من تکرار میشن چیه؟؟)) “چرا من باید یک نوع اشتباه رو ده بار بیست بار تکرار کنم؟؟؟؟!!!!!!
تا اینکه هدایت شدم ب شنیدن این فایل فوق معرکه ک باعث شد بیشتر فکر کنم و درنهایت بیام و بنویسم…
اول از هرچیزی میخوام بگم ک من این طور فکر میکنم ک:از قدیم تر ها تا ب الان شنیدیم و میشنویم ک وقتی یک نفر اشتباهی میکنه دیگران میگن “انسان جایز الخطاست” خب از نظر من این حرف دو وجهه داره اولیش اینه ک بلههه درسته انسان گاهی اشتباه میکنه و حتی امامان و پیغمبران هم اشتباه میکردن چون جنس انسان کامل نیست و برای طی کردن مسیر تکاملش گاهی باید اشتباه بکنه ک البته قابل بخشش هم هست و اما وجهه دومش ک من احساس میکنم باعث شده خیلییییی ها این حرف رو درست متوجه نشدن و انگار هم نمیخوان درموردش فکر کنن تامل کنن و هرر اشتباهی ،هررر کار و مسیر نادرستی رو انتخاب میکنن و از یک اشتباه بارها تکرار بکنن و در نهایت میگن انسان جایز الخطاست و انگار تنبلیشون میشه ک بنشینن و درمورد این موضوع درست فکر کنن و تو ذهنشون یک تفکیک سالم صحیح داشته باشن..
ک خب من هم اصصلااا نمیتونم خودم رو مستثنی بدونم و من هم خییلییی جاها حتی همین الانش هم اشتباه میکنم بعضا چندیین بار ک البتهههه دیگه از این ب بعد راه داره و راه حل داره…
ک انشاااالله بتونیم مسیر و راه حل درست رو پیدا کنیم و هدایت بشیم
خب حالا برم سراغ اصل مطلب ک استاد مثال هایی هم زدن درموردش:
دقیقا من هم مدتیه ک نقص تنبلی کل زندگیم رو برداشته و مرتبا کارهای مهمم رو ب تعویق میندازم و خودمم در کمال تعجب باز هم ب این اشتباهم ادامه میدم و کلیییی وقت و زمان رو از دست دادم درصورتی ک قبلا این طوری نبودم اصلااا فقط ب خاطر تنبلی و این باعث میشه ک از کلی کارها عقب بیوفتم و زمان انجامشون رو از دست بدم
و خب این یه اشتباهیه ک من واااقعااا نمیتونم ادامش بدم چون با هر بار ادامه دادن کلی زمان رو از دست میدم و کلی هم کار های مهم روی هم تلنبار شده دارم ک میتونه بهم خسارت بزنه
یه اشتباهی ک خودمم وااااااقعا دوسش ندارم و بهتره بگم بیزارم ازش ولی جالبه انجامش میدم و کنترلش برام خیلی سخته اینه ک خیلییی زود و راحت عصبانی میشم و کنترل خشم ندارم و خودم هم ب راحتی این اجازه رو ب خودم میدم ک واقعا باعث شده برادر کوچیکم مادرم پدرم و حتی دوستانم ناراحت بشن از دست من دلخور بشن و این کدورت بینمون باقی بمونه و خب هم ضربه به روابطم و هم ب خودم وارد میکنه
از طرفی هم همونطور ک استاد فرموردن در مدیریت پول اصصلااا خوب نیستم بهتره بگم خیلی بد عمل میکنم و هیچییی درنهایت برام باقی نمیمونه..و این یک اشتباهیه ک سالهاست داره تکرار میشه…
و یک اشتباه دیگه ای هم ک دارم این هست ک خیلی ب به موقع خوابیدن و استراحت دادن ب ذهنم اهمیت نمیدم و با وجود اینکه دکتر رفتم و درمورد عوارض ناخوابی کلییی صحبت کرده باهام و من فقط یک مدت کوتاهی میتونم ب حرف های دکتر عمل کنم و بازم هم دوباره خیلی زود رویه قبلی رو پیش میگیرم و ب بدنم ناخوابی میدم ،این اشتباه رو هم دقیفا چندی سالههه ک دارم تکرار میکنم و قول معروف افتادم رو دور تکرار و خیلی هم بهم آسیب وارد کرده…
و یک اشتباه بد بسیااار بدی ک دارم چند ساله تکرارش میکنم این هست ک در طول سال چند بار از مسیر درست زندگی منحرف میشم و دقیقا میشم شبیه آدمهای معمولی و عموم جامعه !!!!!!!!
و دوباره با هزاااراااان زحمت و بارهااا و بارهااااا فایل های استاد رو گوش کردن و عمل کردن و صحبت هاشون میتونم ب مسیر درست برگردم و چندماهی تو مسیر درست باقی میمونم و خوب هم عمل میکنم ولی دوباره برمیگردم ب مسیر قبلی و بازهم تکرار اکن اشتباه !!!!!!!
این مورد آخری ک ک عرض کردم خییلییییی خیلییییییی اذیت کننده ست برای من بهتره بگم عذاب آوره شاید یه سری از دوستادن بهتر بدونن چی میگم”ک شما مدتها روی خودت روی شخصیتت روی باورهات روی رفتارهات روی فرکانس هات و افکارت کار کنی و خیلی خوب پیش بری اما خودت با دست خودت چند وقت بعدش بزنی همههههه چیزو خراب کنی و دوباره این روند تکراری رو زندگی کنی…
من فکر میکنم یکی از ریشه های این ک اشتباهی رو باااارها و باااارها تکرار میکنیم این باشه ک کنترل یک سری چیزها و رفتارها رو دست خودمون خارج میدونیم و فکر میکنیم ک یک سری اشتباهات و تکرار اونها دست خودمون نیست و این طوریه ک اشتباهاتمون دااائم داره تکرار و تکرار میشه…
و همین ک نمیریم دنبال ریشه اون اشتباه و تکرار اون بگردیم هم خودش یک اشتباهه ک دائم درحال ران شدن هست تو زندگیمون و زندگی خودِ من .
و جااالب تر از همه این هست ک جلوی چشممون تو زندگی هممون یک سری آدم ها هستن ک دارن یک سری اشتباهات رو تکرار میکنن و نتیجه ش رو هم میگیرن و ما هم میتونیم از اونها ب عنوان الگو یاد کنیم ک درس بگیریم ازشون و مسیرمون رو اصلاح کنیم ، اما نمیکنیم ، درس نمیگیریم، الگو نمیگیریم درکش نمیکنیم ک میتونه برامون یک پیغام باشه ،یک درس مهم باشه
یعنی واقعا کافی نیست برامون؟؟؟ نمیخوایم درس بگیریم؟؟ دیگه باید چققققدر تکرار بشهههه تا به غلط بودتش پی ببریم؟ ب مضر بودن اون اشتباه تو زندگیمون پی ببریم؟؟ب نضر بودن این رفتار پی ببریم؟؟
این حرف هارو واااقعا دارن ب خودم میگم مخاطب حرفم خودم هستم ک دیگه ((لططفااااا فائزه جان تمومش کن اییین همه اشتباهات تکراری رو، اگه میخوای اشتباه کنی ب قول استاد یه اشتباه جدید کن، چرا هممششش یک اشتباه رو صد بار تکرار میکنی؟؟)) …
یعنی چقد میتونه کتک خورم ملس باشه واقعاا؟ (:
از خداوند با تمااام وجودم با قلبم هدایت برای همهههه شما عزیزان میخوام ،خوشبختی و سعادت رو میخوام
انشالله بتونیم زیبا زندگی کنیم خوشبخت باشیم و لذت ببریم از زندگی هامون.. آمین
استاد عزیزم ازتون بییینهایت سپاس گذارم ک بازهم باعث شدین فکر کنم و ب رفتارهایی از خودم ک نادیدشون گرفته بودم دقت کنم و ریشه شون رو پیدا کنم
عااشقتنونم استاد عزیزم
همگی درپناه الله یکتا شاد و سلامت و خوشبخت و سعادتمند باشید
با سلام خدمت استاد عزیزم
استاد جان ممنونم بابت این هدیه های با ارزش
استاد خداروشکر به لطف شما که این اگاهی که در اختیارمان گذاشتید باعث شده خیلی از اشتباهات دیگه انجام نمیدهم ولی یکسری از اون ها مونده که دارم بهتر میشم ولی همچنان درصد بالایی داره:
1. عصبانیت و عدم کنترل خشم و سریع بهم ریختن: استاد جان یکی از پاشنه های اشیل من اینه سر موضوعات که اصول منه و نمیتونم خونسرد باشم که کسی و یا حتی خودم اون اصول را زیر پا میذارم بهم میریزم و واقعا اگه بتونم کنترل خشم داشته باشم خیلی اتفاقات زندگی من هندل میشه ولی متاسفانه نقطه جوش صفر تا صد من سر این اصول به سرعت تمام اتفاق میفته قبلا سر هر موضوعی اینطوری میشد ولی خداروشکر اوکی شدم و فقط همین اصول که موجب رشدم شده و نتیجه مثبت گرفتم از قانون سلامتی تا تمام قوانین کاینات که کسی بخواد تو زندگی من در ارتباط با من این اصول بهم بریزه بهم میریزم
2. دلسوزی و تغییر دیگران: سر این اشتباه که خیلی مواقع میخوام کمک کنم به افراد و بازم بعدش میگم عجب غلطی کردم که خودم درگیر فرکانس اون فرد کردم خیلی هم روی خودم کار میکنم که دخالت نکنم ولی نمیدونم چرا بازم این حرکت تکرار میکنم با اینکه همین که شروع میکنم میبینم دارم گاری به خودم میبندم احساسم بد شده ، حالا خوبیش اینه که تا یکم احساس من بد میشه سریع کات میکنم صحبتمو و دیگه ادامه نمیدم اخه مشکل این بود که قبلا خودم پیشتاز میدم برای تغییر و کمک به افراد ولی حالا خود افراد میان میپرسند حالا به خاطر نتایجی که تو زندگیم بر اساس این اگاهی و اموزشات گرفتم و من که میرم جواب بدم گارد میگیرن و بازم میفهمم اون اگه میخواست هدایت بشه میشد پس من خودم درگیر نکنم و هر بار اینکار میکنم ولی بازم این اتفاق دوباره انجام میدم
3. اهمال کاری: قبلا کلا هر کاری دقیقه اخر انجام میدادم و هر مسئولیتی که داشتم تا لحظه اخر کِش میدادم مثلا اگه یک کاری سه روز فرصت داشتم بیست درصد اون کار در دو روز و نیم انجام میدادم و هشتاد درصد در اون نصف روز. البته الان در این موضوع به علت اموزشات و مخصوصا اهرم رنج و لذت بهتر شدم ولی بازم در یک سری مسائل این مشکل دارم که هی میخوام بهترین کار انجام بدم زمان میبره مثلا همین کامنت گذاشتن روی فایل های سایت تا فایل میاد دانلود میکنم میبینم حالا هی میخوام کامنت بذارم هی تعویق میندازم و چون کلا فردی هستم که باید عمل کنم وقتی این تعویق میاد احساسمو بد میکنه نگاه کن عملگرا نیستی ولی واقعا قصدم اینه که بهترین جواب و بهترین کامنت خودم بر اساس اگاهی خودم بذارم
4. ارتباطات با افرادی که اوکی نیستن: بعضی ارتباطاتی که با اطرافیان داشتم احساس بدی میگرفتم ولی چون خودم درکی از این موضوع نداشتم نمیفهمیدم چه ظلمی در حق خودم میکنم و از وقتی که اموزشات دارم درک میکنم یک سری این ارتباطات خود به خود کم شده و خیلی اونارو خودم تعطیل کردم ولی یک سری از اطرافیان نزدیک من هستن که با تمرکزشون بر موضوعات جامعه احساس بد ایجاد میکنن و یا نظراتی که راجع به روند زندگیمون میدن باعث بحث میشه ولی خیلی مواقع اعراض میکنم و یا فضارو تغییر میدم و یا قبل از اینکه بحث به من برسه اون مکان ترک میکنم ولی بعضی مواقع اونا میان ازم سوالی راجع به شرایط جامعه و یا هر چیزی میپرسند که من یاد گرفتم اگاهانه مثبت ببینم و وقتی آگاهانه مثبت جواب میدم قاطی میکنند و به بحث میرسه و هزار بار به خودم گفتم بابا چه کاریه اصلا وقتی سوال میپرسن بگو من نظری ندارم الکی تلفن بردار خارج شو ولی نمیدونم چرا بازم گیر میکنم انگار میخوام ثابت کنم که من حالم خوبه که اونا هم تغییر کنن
5. ناخن جویدن: استاد جان من این عادت از هفت سالگی دارم و خیلی مواقع ترکش کردم ولی بازم شروع کردم و قبلا میگفتن به خاطر استرس یا عادت یا هر چیز دیگه است ولی الان تازه فهمیدم وقتی تو لحظه هستم این کار نمیکنم چون کسی دوست نداره به خودش اسیب بزنه ولی وقتی میرم تو حالت ناخودآگاهی این کار و این عادت تکرار میکنم که بعدش کلی ناراحت میشم چون هم باعث ناجالب شدن فرم انگشتانم میشه هم این حالتم دوست ندارم و تازه فهمیدم آگاهانه و در لحظه بودن باعث میشه نکنم اینکار
ممنون ازتون که واقعا با این فایل ها مارو به درون و لایه لایه وجودمون بردید تا قانون بیشتر درک کنیم و یاد بگیریم که یک سری عادت مثبت و باورهای قدرتمند کننده ایجاد کنیم
خداروشکر برای شما
به نام خداوند یکتا
سلام به استاد عزیز و مریم خانم عزیز
باز هم فایل بسیار زیبا و تاثیر گذار استاد که مارو به شناخت بهتر از خودمان موجب کرد.
استاد من همیشه سر اینکه نمیتونم درخواست خودم رو بیان کنم ضربه خوردم و همیشه مورد سوء استفاده قرار گرفتم.
مسأله بعدی بحث خود ارضایی هست که خیلی بهتر شدم ولی باز هم میدونم توش مشکل دارم و باید باور های بهتری رو جایگزین کنم.
همیشه سعی میکردم و همین الانشم این طوریه که کار هام رو عقب تر میندازم و برای کارهام برنامه ریزی نمیکنم که خیلی راحت تر ازش بگذرم و همیشه کارهام رو به تعویق میندازم.
تکرار اشتباه بعدی بحث مدیریت مالی بود که استاد به خوبی توضیح دادند که پول تو جیبم نمیمونه و همش دوست دارم چیزی که واقعا ضروری نیست رو خریداری کنم البته سر این قضیه خیلی مشکل داشتم که الان من این رو نخرم باور کمبود دارم که نمیتونم این رو بخرم که خدارو شکر این بحث نیاز داشتن به یک چیز اومد که هر چیزی که نیاز داشتی رو بخر ولی هنوز هم میدونم این باور اشتباه هست ونمیتونم باور درست آری رو جایگزین کنم اگه دوستان میتونن کمکم کنند برای جایگزینی این باور.
پنجاه درصد مواقع سر وقت به قرار نمیرسم و باعث شده خیلی ضربه ببینم ولی الان خیلی بهتر شدم نسبت به قبل.
یکی دیگه خوردن غذاهای مخالف با قانون سلامتی هست که با اینکه میدونم دارم اشتباه میکنم و به بدنم چیز های نادرستی رو میرسونم ولی تغییر نمیکنم و باز هم این کار رو انجام میدهم.
یکی دیگه از اونها یاد گرفتن چیز های جدید بود در برخی از مسائل مثل یادگیری نکات دروازه بانی یا اسم وسایل ورزشی یا….که بسیار اینطور بود که اولش اگه نفهمم فکر میکنند که چقدر من یادگیریم ضعیفه و چقدر این باور منو از یادگیری های بیشتر جا میگذاشت.
تا الان این چیز های بود که توش اشتباه میکردم و خدا باز هم منو هدایت کرد که خودم رو بهتر بشناسم و راه سعادت و خوشبختی رو بهتر طی کنم.
خدانگهدار تون باشه ️
سلام و درود بر رب العالمین
سلام بر استاد مهربان
سلام بر خانم شایسته عزیز
سلام بر تمام اعضای خانواده عباس منش
این فایل اطلا برای امثال من تهیه شده که به خودم بیام و کمی تامل و تعمق به رفتار و افکار گذشته ام بندازم و تفسیری ایجاد کنم که واقعا دیگه خودم از کارهای خودم بیزارو متنفرم
من یک نمونه از کارهایی که هی عقب انداختم و پشت گوش انداختم بهش اشاره میکنم و واقعا عمق فاجعه رو خودتون ببینید
من در سال 97یک ماشینی رو به قیمت 10میلیون از یکی خریداری کردم وکه مدلش 84 بود و نقدا کل پولو پرداخت کردم و یک وکالت نامه گرفتم که سندشو بنام پدرم انتقال بدم(چون من اونقدرچک برگشتی داشتم احتمال اینکه ماشینو توقیف کنند بود)
وبعداز تحویل ماشین به خاطر اینکه باهاش بعضی وقتها تاکسی اینترنتی کار میکردم و پلاک ماشین هم برای تهران بود و من شهریار ساکن بودن به پلاک تهران سرویسهای خوبی نسبتا پیشنهاد میشد
واینکه حالا با این پلاک کار کنم تا بعدش میرم و بنام میزنم موندش تا دوسال بعدش زنگ زدم طرف گفت یک میلیون میگیرم و میام سند میزنم و من به 500تومن راضی شدم ولی نیومد منم گفتم بزار بمونه تا بعد
مهتا چند روزه پیش تماس گرفتم به طرف اولش گفت 300میلیون میگیرم .کلی هم قاطی کرد و دری بری گفت وبعدش گفت من توقیف ماشین رو گرفتم و شکایت کردم با ملی خواهش گفت 100میلیون میگیرم ازت تا درس عبرت بشه و دیگه همچین کاری نکنی
اولش باور نکردم رفتن پلیس راهور و بعدش مجتمع قضایی دیدم که همسرشان از صاحب ماشین بعنوان نپرداختن نفقه شاکی هست و توقیف اموال از جمله ماشینی که دست منه رو گرفته
و حالا کاری که راحت وبی درد سر و بدون هزینه زمان و پول میشد حلش کرد حالا باید هم هزینه کنم و هم استرس توقیف و هم هم کلی افسوس و پشیمانی
فقط به خاطر عقب انداختم یک کار ساده و راحت
حالا خودتون قضاوت کنید چه آدمهایی تو این دنیا با چند افکارو و رفتاری زندگی میکنم
واقعا خودم خجالت کشیدم از خودم که دارم این مطالب رو مینویسم
ولی بد هم نشد که به قول استاد
اولا به خود شناسی میرسم
دوما در مورد کار دیگران قضاوت نکنم بدون اینکه از کارهای خودم خبر داشته باشم و چون خودم تهشم
سوما من اول باید تمرکز کنم به رفتارها و نتایج خودم واکرهم راه حلی دارم برای خودم کاری کنم و به قوای اگر لالایی بلدی خودت چرا حالت نمی بره
واقعا استاد ازتون سپاسگزارم
سلام به استاد عزیزم و مریم بانو عزیز تمام دوستان
وقتی به این فایل گوش دادم داشتم با خودم فکر میکردم که چه چیزی اشتباه است که داره تکرار میشه یه یاد این افتادم که حاشیه داره واسه من هی تکرار میشه و منو اذیت میکنه
حاشیه چیه؟!
تشخیص ندادن اصل از فرع واسه من حاشیس
تا قبل گوش دادن این فایل منو خیلی اذیت میکرد ولی الان که دارم این کامنتو مینویسم دیگ منو اذیت نمیکنه چون میدونم ازش آگاه شدم و میتونم کم کم جلوشو بگیرم و کمتر کنم.
حالا یکمی درباره تشخیص ندادن اصل از فرع بهتون بگم.
مثلا یه شب یه دوستی یا آشنایی بهت کیگه بیا پیشم تا خوش بگذرونیم در صورتی که تو خیلی خسته ایی و کل روزو مشغول بودی و میخواهی استراحت کنی ولی میری پیش دوستت تا خوش گذرونی کنی.
یا مثلا یه امتحانی چیزی داری ولی از یه هفته قبل تا شب امتحان حتی یه درصدم روش تمرکز نکردی و کلی مثال های دیگه.
ممنونم از شما دوستان که کامنت منو خواندید!
از استاد عزیزم ممنونم که کلی آگاه به ما میده و ماهم روز به روز با تکامل رو به رشدیم.
ب نام خدایی ک هدایت ما رو بر خودش واجب کرده
اینکه خیلی بده ک من میدونم فلان رفتارم اشتباهه ولی بارها تکرارش میکنم
انگار بدونی سیم برق داره و میکشتت باز با دست سیم رو بگیری
شاید چون انقدر سخت شده توی ذهن من ک این کار رو نکنم( سیم لخت رو نگیرم )
چون اونقدر برام درد ناک نشده عمل نکردن ب قانون
ولی دست زدن ب سیم لخت اینقدر سخت شده ک
تا مطمئن نشم برق داره یا ن بهش دست نمیزنم
چون میدونم اگه برق داشته باشه منو میکشه
اینقدر درد ناک نشده دوباره انجام یه اشتباه
احتمالا اهرم رنج و لذت اشتباهه توی ذهنم
چ اشتباهاتیه ک دارم هی تکرارشون میکنم
و از چ باوری نشات گرفتن شده :
1- من اشتباهی ک تکرارش میکنم رها کردن این آموزشات و این مسیره، تا یه جایی میرسم انگار دیگه بسمه، انگار دیگه خوشی میزنه زیر دلم، انگار بیشتر از این ظرفیت ندارم از نعمت های نامحدود خدا استفاده کنم
حالا چرا رها میکنم :
چون یادم میره ک این یه مسیر همیشگیه برای پیشرفت
چون یادم میره تا زمانی ک دارم روی خودم روی باور هام کار میکنم این نتایج هستن همین ک من متوقف بشم و اجازه بدم ورودی های نامناسب بیان با افراد نامناسب باشم دوباره نتایج نادلخواه قبلی رو میگیرم
جهان شوخی ک نداره
هر ورودی بهش میدی از جنس همون خروجی بهت میده
2- تصمیات مهم و اساسی رو دیر میگیرم یا دقیقه ی 90 میگیرم در صورتی ک میدونم با در نظر گرفتن جوانب باید تصمیم بگیرم
گاهی اوقات اینقدر دیر تصمیم میگیرم
ک حق انتخاب ازم گرفته میشه یعنی گزینه هام برای انتخاب کم میشه، اینقدر کم ک یک گزینه میمونه
حالا چرا اینکار رو میکنم:
دوست دارم خودم تصمیم بگیرم ولی دوست ندارم تمام مسئولیت تصمیمم رو بر عهده بگیرم و منتظرم کسی دیگه برام تصمیم بگیره، و اگر هم از تصمیم اون ناراضی بودم ب حرف اون گوش نمیدم، خودم هم تصمیم نمیگیرم و منتظر میشینم ک خودش اتفاق بیوفته ، ک میشه همون حق انتخاب نداشتن و همونی ک هست رو باید انتخاب کنی
3- تمرینات دوره ها رو انجام نمیدم، میدونم ک باید انجام بدم، میدونم ک شب قبل خواب و صبح ب محض بیدار شدن باید خودم رو در فرکانس خوب نگه دارم ولی چند وقت انجام میدم دیگه انجام نمیدم
حالا چرا :
انگار باورم نسبت ب درست بودنشون کم میشه
نسبت ب اینکه هر اتفاقی ک توی زندگیم میوفته من با باورها و فرکانس هام دارم اون رو خلقش میکنم
نسبت ب اینکه این کار، مهم ترین کار توی زندگی منه
4- قبل از انجام کاری ته ته ش ک بد میشه رو تصور میکنم، ک اگه اتفاق افتاد بگم من فکرش رو کرده بودم
و اتفاق خاصی نیوفتاده، چون بهش فکر کرده بودم
ولی این تصوره جوری کار خودش رو میکنه ک من در اول کار متوقف میشم و اون کار رو انجام نمیدم
مثلا : دیروز با موتور بودم و یه دبه 20 لیتری آب جلوم گذاشته بودم و میاوردم خونه، به یه جایی از جاده رسیدم ک میتونستم انتخاب کنم و همین مسیر آسفالت ک صاف هست رو ادامه بدم
یا اینکه میونبر بزنم ک جادش خاکیه و یه سرابالای و سراپایینی تندی داره
همین ک فکر این انتخاب رو کردم
ب طور ناخود آگاه تصور کردم ک من از میونبر رفتم
و دبه آب از روی موتور افتاد و منم افتادم
ب خودم گفتم اگه قراره بیوفتم، خب میونبر نمیرم
دیگه از ترس،مسیری ک آسفالت بود رو انتخاب کردم
من خیلی با خودم این کار رو میکنم
مثلا : فکر میکنم در آینده میخوام فلان شغل رو برم، بعد میشینم تصور میکنم ک من نمیتونم اون شغل رو هندل کنم (فکر کردن ب بدترین اتفاق توی اون شغل)
مثلا : میخوام یه کاری انجام بدم ک دو سه بار انجامش دادم چند ثانیه قبل انجام دادنش، بطور ناخود آگاه تصور میکنم ک خراب انجامش دادم و این نتیجه هم میده اون طور ک میخوام انجام نمیگیره اون کار
مثلا : این رفتار بد انقدر در وجودم ریشه دوانده بود ک حتی توی باشگاه وقتی میخواستم پرس سینه بزنم، وقتی وزنه رو سنگین تر میکردم قبل از خوابیدن زیر وزنه، تصور میکردم ک وزنه از شدت سنگینی روی من افتاده. و وقتی وزنه رو بلند میکردم ک چند حرکت بزنم
از شدت ترس ک وزنه در بره از دستم و بیوفته روی برنم مثلا باید 12 تکرار بزنم 8-9 تکرار میزدم، درواقع اون پاره شدن عضله خیلی خوب اتفاق نمیوفتاد
مثلا : همین چند روز پیش چنتا لباس هام گشادم بود رفتم خیاطی و فیت بدنم تنظیمشون کرد
بعد از دو بار پوشیدن فهمیدم ساعد دست راستشون و زیر بغل دوتاشون تنگمه و باید گشاد تر بشه چون اذیت میشم اینجوری
من قبل فایل تصور میکردم بد ترین حالتش اینه ک ببرم پیشش دعوام میکنه و میگه وقت ندارم
ب خودم اومدم گفت ن همینجا بسه
شروع کردم ب تصور اینکه من با قدرت میرم سلام و احوال پرسی میکنم و اونم با خوش اخلاقی جواب میده و موضوع رو بهش میگم و اگر هم اون چیزی گفت، میگم اقا درسته من باید اون موقع بیشتر حواسم میبود ک اندازمه یا نه
و کار رو برام انجام میده
نجوا میمومد ک جای دیگه برو
ولی من گفتم ن ب خاطر تمرین عزت نفسم ک شده همینجا میرم
حدودا نیم ساعت پیش این کار رو انجام دادم و همونطوری ک نوشتم پیش رفت
و رفتم یه آب هویج ب خودت جایزه دادم چون لایقم
و توی اون کافه درخواست کردم ک تگری باشه، و داخلش یخ ریخته شه
و موقع حساب کردن پرسیدم ک این شیرینی مال هویجه یا شکر میریزین
اونم گفت طبیعیه مال هویجه
و یه آب هویج تگری زیر هوای خنک کولر توی تابستون زدم بر بدن مبارک و لذتش رو برم
آفرین بهت رسول من باید این تغییرات کوچیک رو ببینم
من ک تنهایی جایی نمیرفتم، الان تنهایی اومدم کافه ب خودم بعد این موفقیت یه آب هویج جایزه دادم جایزه دادم
واز خانمه پیشوان سوال پرسیدم، درخواست کردم
قبل از این آموزشات ب شدت خجالتی بودم اینجوری نبودم
اعتماد بنفس خیلی پایینی داشتم
من اینقد فیزیک بدنیم بد بود، کوچیک تر ک بودم موقع راه رفتن دستام توی جیبم بود
و پدرم هی میگفت دستات رو از جیبت در بیار
ولی من انگار میترسیدم، حالت امن بدنیم همون بود
ما از قوانین استفاده میکنیم اما بصورت نادرست
مثه همین قانون تصویر سازی
هممون هزاران بار شنیدیم و میدونیم ک تاثیر داره ولی خیلیامون مثه من ب ضرر خودمون ازش استفاد میکنیم
من میتونم رویاهام رو ب تصویر بکشم و امید رو در دلم زنده کنم، سپاسگزار باشم و…
برعکسش میتونم بدبختیام رو ب تصویر بکشم و خلقشون کنم، ب بدترین وجه شرایط فکر کنم و ب وجودشون بیارم
در واقع وقتی چیزهایی ک حالمون بد میشه رو تصور میکنیم شیطان دوست داره
ولی وقتی اون چیزی ک حالمون رو خوب میکنه رو تصور میکنیم شیطان میگه نمیرسی ب اینا
اصلا بذار نرسم این همه مدت وجه بد شرایط رو تصور کردم و نتیجش رو دیدم الان میخوام وجه خوب شرایط رو تصور کنم و نتیجش رو ببینم
بینهایت مثال از تصور وجه بد شرایط و خلقشون
بینهایت مثال از تصور ب وجه بد آدما
و برعکسش دارم
ولی یه بازنگری ک ب زندگیم میندازم به ضرر خودم بیشتر ازش استفاده کردم
5- میدونم باید با دوستام قطع رابطه کنم ولی هر بار میرم پیششون، خیلی دوست دارم برم پیششون بازی ورق کنم ولی خب چیزی بهم اضافه نمیشه
من هی این اشتباه رو میکنم
6- از رفتار خواهر برادر های کوچیکم زود عصبانی میشم ، سروصدا میکنن، بازی میکنن با صدای بلند و…
رسول عزیزم اول باید بپذیری ک اونا بچن و قاعدتا رفتار بچگانه دارن
اونا از سر نیاز ب توجه، نیاز ب دیده شدن ممکنه یه رفتار هایی بکنن ک خلاف رفتار ها و باور های تو باشه
ممکنه از سر بچگی رفتاری رو انجام بدن ک خوشت نیاد ولی یادت باشه اونا بچن و بزار خوش باشن و نذار اونا بتونن تو رو عصبانی کنن
اینقدر ضعیف نباش ک رفتار معمول اونا عصبانیت کنه
7- اشتباهی ک من تکرارش میکنم اکتفا ب گوش دادن فایل ها و عمل نکردن ب اوناست :|
8- جایی ک باید صحبت کنم ساکت میشم
مثلا توی نانوایی یکی میزنه جلو میدونم ک باید بگم آقا برو ته صف، ما هم تو صفیم و… ولی سکوت میکنم
9- من اول خیلی این اشتباه رو انجام میدادم
میدونستم ک مثلا خشک شدن گلوم علائم سرماخوردگیه و کم کم دارم سرما میخورم ولی هیچ کاری براش انجام نمیدادم
یا وقتیم مثلا ب فکر بودم یه چیزی از تو یخچال و ورمیداشتم میخورم
برای خودم ارزش قائل نبودم ک توی همون مراحل اول برم دکتر
حالم بد و بدتر ک میشد میرفتم دکتر یه امپول میزد، میدیدم حالم چقدر خوب شد به خودم میگفتم چرا زود تر نیومدم
یا پیش میومد اینقدر دیر مراجعه میکرد ک با یکی دوتا آمپول حالم خوب نمیشد
10- این اشتباه رو من بار ها و بار ها انجام میدم سر قولی و تعهدی ک ب خودم دادم وانمیستم وعمل نمیکنم
برای خودم ارزش قائل نیستم
حرف خودم رو حساب نمیکنم
ولی برای قولی ک ب دیگران میدم پاش وامیستم و بهش عمل میکنم
امید وارم این اهرم رنج و لذت جوری توی ذهنم تنظیم بشه ک انجام یه کار اشتباه خیلی خیلی برام رنج آور باشه
دوستان عزیزم و خانم شایسته عزیز و استاد خوبم
در پناه الله مهربان شاد، ثروتمند و سعادتمند باشید
دوست دار شما رسول
مثال دیگه از تصور وجه بد شرایط
مثلا : میخواستم برم پمپ بنزین ک بنزین بزنم
هم کارت عابر بانک دستم بود هم کارت سوخت،
توی مسیر تا ب خودم اومدم داشتم تصور میکردم ک من باک پر بنزین زدم ولی اون اقائه ک داره کارت میکشه میگه موجودی نداره کارتت و منم ک گوشیم همراه نیست، گوشی خودش رو گرفتم ب رفیقم زنگ میزنه ک ب کارتم مقداری پول بریزه، ب خودم اومدم دیدم اینجام و اگاهانه اون چیزی ک بهم حس خوب میداد رو تصور کردم
مثلا : در خونه رو قفل میکنم و میرم، بعد تصور میکنم
درست قفلش نکردم و حیوونی، حشره ای میره داخل
از اون بدتر فک میکنم دزد میره داخل و همه چیو برمیداه
شده من رفته باشم تقریبا 10-20 قدم از خونه فاصله گرفته باشم و دوباره برگشتم و چک کردم ک ببینم خونه رو قفل کردم یا نه و در 99 درصد مواقع (یادم نمیاد ک در رو باز گذاشته بودن) قفل بوده
یه نوع وسواسم هست
مثلا: مطلبی رو میخواستم ارائه بدم
بصورت ناخوداگاه بد ترین حالت ممکن رو تصور میکردم
ک مثلا خراب میکنم و ب پت پت میوفتم و بهم میخندن
انگار توانایی های خودم رو باور ندارم و تصور میکنم ک اون کار رو خوب پیش نبرم
نمیدونستم ک چقدر این تصور کردنه میتونه بهم کمک کنه و همش علیه خودم ازش استفاده میکردم
من این اشتباه رو خیلی زیاد تکرارش میکنم
وقتشه ک از این قانون ب نفع خودم ازش استفاده کنم
دوستان عزیزم و استاد شایسته عزیز و استاد عباسمنش عزیز ازتون سپاسگزارم، با این سری فایل ها خیلی خودم رو شناختم
دروداستادعزیزم ومریم مهربانم
وهمه دوستان عالیم
خداروشکربابت فایلی دیگرونشانه ای دیگرکه درمداربالاتری می توانم بشنوم ویادالگوهای تکرارشونده ای می افتم که درگذشته چقدرمراآزارمی دادندولی چون درجهالت به سرمی بردم ذهنم هم قفل شده بودوبی هدف ادامه دادن وبازتکراررفتارهایی که به من هیچ کمکی نمی کرد.
ولی به لطف خداونددرکنارشماقرارگرفتم وهمه چیزراآگاهانه باذهنی بازوپاک پذیرفتم وهیچ اجازه ای به ذهنم نمی دادم تاجولان دهدچون به اندازه کافی خسارت به خودم زده بودم ویک جایی بایدمتوقف می شد،خسارت اصلی همان نداشتن آرامش وحال خوب بودولی خداروشکرهرروزدنبال این هستم که همیشه احساسم عالی باشدوقدرلحظه های طلایی که خداوندبرایم مقدرکرده را بدانم وارزش قائل باشم تاجبران خسارت گذشته ام شودچون مقصروموثرخودم بودم بایدزانومیزدم به درگاه خداوندووقتی عاجزمی شوی خداوندبه زیبایی واردعمل می شودوبهشت تغییرات راآرام آرام نشانت می دهدودیگردوست نداری ناآگاه زندگی کنی چون همه چیزدرمقابلم بودوخداوندجای عالی مراهدایت کرده واین من بودم که بایدتسلیم می شدم تاالگوهای رفتاری یاهرچیزدیگرمخربی راکم کم کنارگذاشته وجایگزین های مناسب باراهکارهای عنوان شده ازاستادراپیدامی کردم تاپازل شخصیتم شکل می گرفت واین درزندگیم ثمرات مثبت بی نظیری داشت به ویژه درس های عالی که ازاین دوره بی نظیرکشف قواتین زندگی دریافت کرده ام ودرذهنم آن هاراتداعی کرده تاهمیشه ملکه ذهنم باشند،خدایاشکرت.
درپناه خداوندمهربانم هرنفس شاد، سلامت وعالی بدرخشید.
خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت
متشکرم متشکرم متشکرم
به نام پروردگار مهربان ما
الان دارم مفهوم تمرکز روی یک موضوع خاص و موندن روش و تهشو در آوردن و قرار گرفتن در مدار ایده ها یعنی چی
اینکه من اول که این صفحه رو باز کردم حتی یک تکرار اشتباه هم به زور به ذهنم میرسید اما الان کلی الگو توی خودم پیدا کردم کلی تمرین برای خودم طراحی کردم و کلی برام مفید بوده حالا فکر کن اگر. همون اول که روی این فایل اومدم ادامه نمیدادم و با همون یکی که پیدا کردم میرفتم مثلا یک فایل دیگه رو نگاه میکردم،،، خب هم این نصفه نیمه میموند هم احتمالا اون اما الان از همین یکی که ما اقا اشتباهات رایج خودمون رو بشناسیم کلی دارم درس میگیرم
حدود ده تا ترمز در اوردم که منجر میشه من اشتباهاتم رو تکرار کنم.
الان اومدم دوباره درمورد اشتباهات که انجام میدم صحبت کنم توی کامنت قبلیم 7 تا اشتباه رو پیدا کردم
الان اومدم دوتا دیگه بنویسم در حین نوشتن این متن بالا یک مورد دیگه ام به یادم اومد که اونم الان مینویسم و شرحش میدم
خیلی جالبه وقتی تمرینی رو توی کامنت انجام میدم خیلی بیشتر باز میکنمش و کلا خودم بیشتر درک میکنم احتمالا به این دلیل که برای هر مورد توضیح میدم جون توی دفترچه گوشی وقتی مینویسم توضیحاتش رو برای خودم نگه میدارم و اگر مثلا ده تا ترمز مینویسم دیگه شرح نمیدم که چه شکلی داره کار میکنه اما توی کامنت هام این موضوع رو اشاره میکنم حالا بگذریم بریم دوباره به مبحث جذاب تکرار اشتباه و این اشتباهی که الان یادم اومد رو اول بنویسم
1.از این شاخه به اون شاخه پریدن
وقتی داشتم متن بالا رو مینوشتم و توضیح میدادم که چقدر خوبه روی یک فایل میمونه ادم و درک های خیلی خوبی بهش میرسه به این موضوع رسیدم که من با اینکه اینو میدونم و کلی تجربیات خوبی دارم اما بازم این اشتباه از این شاخه به اون شاخه پریدن رو تکرار میکنم مثلا یک فایل رو میبینم هنوز اونجوری که باید شاید روش کار نکردم اما میرم فایل بعدی یک موضوع دیگه رو کلا توی ذهنم باز میکنم یا مثلا توی یک موضوعی دارم کار میکنم بجای اینکه بیام بهترین همون موضوع بشم میخوام همه رو باهم داشته باشم و اتفاقی گع میفته اینه که هیچ کدوم رو به دست نمیارم
یک ضرب المثل معروف هست که میگه: نمیتونی همزمان دنبال دوتا خرگوش بدوی
دقیقا همینطوره و این موضوع رو شاید بالای صد بار به خودم گفتم اما باز دوباره تکرارش کردم
این سوالات رو اگر بهش تامل کنم احتمالا توی این موضوع کمکم کنه.
•چه طرز فکری باعث میشه که روی یک موضوع فوکوس کنم؟
•افرادی که از این شاخه به اون شاخه میپرن چه طرز تفکری دارن؟
راهکار تغییر این عادت؟
طرز فکر افرادی که روی یک موضوع تمرکز میکنن اینطوری هست که اهمیت تمرکز رو احتمالا درک کردن حالا به هر طریقی پس من باید توجه کنم و یاداوری کنم بارها که چقدر تمرکز اهمیت داره یکی از راهکار ها برای این موضوع این هست که سعی کنم به یاد بیارم از خودم یا افراد زمان هایی که روی یک موضوع تمرکز کردن و نتایج فوق العاده ایی رو رقم زدن
همچنین من خیلی وقت ها برای اینکه بتونم روی یک فایل بمونم و هعی از این اموزش به اون اموزش نروم به خودم میگم ببین اگر بتونی همین یک موضوع رو درست حسابی درک کنی به طوری که در عمل ازش استفاده کنی زندگیت در تمام ابعاد تغییر میکنه
الانم برای اینکه یک منطق دیگه به این حرف بالا اضافه کنم میگم: تو اصلا فکرشو میکردی که از همین فایل و الگو تکرار شونده اشتباه اینهمه رشد مثبت بتونی در خودت بسازی؟ قطعا کلی پتانسیل دیگه هم از دل همین فایل و تمرینش در میاد
میدونی چرا؟ چون ما انسان های خالق هستیم ما انسان ها خلق میکنیم.
یکی از ترمز هایی که منجر میشه که من پخش و پلا کار کنم
•باید به همه چیز مسلط باشم تا نتیجه بگیرم یا اتفاق خوبی بیفته
در صورتی که اگر بتونم توی یک چیز استاد بشم و تخصصی توش کار کنم خیلی نتیجه بخش هست
استاد یک فایلی رو بهش اشاره کرد گفت که چاه به عمق یک کیلومتر خیلی بهتر از اقیانوس با عمق یک سانت هست و این یعنی توی یک حوزه بهترین شدن.
حالا همه این منطق ها و باور ها خودش کمک میکنه که من بهتر بتونم روی این موضوع کار کنم
یک جمله ایی هم از بروسلی اگر اشتباه نکنم هست که میگه من از کسی که هزار تا حرکت رو یک بار تمرین کرده نمیترسم من از کسی که یک حرکت رو هزار بار تمرین کرده میترسم…
این قدرت تخصص داشتن روی یک موضوع هست و تمرکز لیزری روی یک موضوع و. از اون شاخه به اون شاخه نپریدن…
سینای قبلی شاید فردا میرفت دو سه تا فایل دیگه درمورد همین الگو های تکرار شونده نگاه میکرد
اما سینایی که الان با توجه به حذف این اشتباه داره ساخته میشه حسابی توی این موضوع میمونه و خود شناسی میکنه و ترمز هاش رو برطرف میکنه
ما نیاز نیست توی همه چی خوب باشیم ما باید توی یک چیز عالی باشیم
اینم یک باور مناسب و یک جمله که از خودم گفتم(البته که خدا داره میگه)
هرچند که واقعا اگر تمرکز لیزری باشه نیازی نیست که خیلی روی یک موضوعی زمان بزاریم یعنی مغز من الان این نجوا رو میده خب پس تویی که داری اینطوری میگی یعنی یک هفته میخوای همینطوری روی همین فایل بمونی و هیچ کار دیگه نکنی درصورتی که الان که ایهمه اگاهی درمورد این فایل و اینهمه ترمز و کار کردن روی باور ها بوده فقط از سر شب تا الان بهم داده شده تازه اگر تمرکزی تر پیش میرفتم خیلی بیشتر هم اگاهی بهم داده میشد
یک تضادی توی ذهنم هست
(واقعا یک موردی رو بگم احساس میکنم با درک و شناخت اشتباهاتی که تکرار میکنم بار سنگینی از روی دوشم برداشته شد بخاطر اینکه قرار نیست دیگه یک سری اشتباهات رو تکرار کنم قبلا جالبه میترسیدم از اینکه اشتباهاتی که قبلا تکرار کردم رو تکرار کنم اما الان برام شفاف شده و خیالم راحته)
2.غافل شدن از تمارین مخصوصا تمرین کدنویسی (ظاهرا همون ستاره قطبی بچه های دوازده قدم)
خیلی وقت ها شل گرفتم و کامل انجام ندادم این تمرین رو مخصوصا تمرین شب قبل خواب رو که اصلا جدی نگرفتم و واقعا تمرین که به ما توی دوره کشف قوانین داده شده به این خاطر هست که توی کدنویسی هرروز بهتر و بهتر بشیم اما از اونجا که من هیچوقت درست حسابی سی روز کامل شب و روز ننوشتم و کدنویسی نکردم و حتی وقتایی که خیلی داشت خوب پیش میرفت ادامه ندادم هیچوقت اون مهارتی که مدنظرم بود رو توی کدنویسی بدست نیاوردم پس میخوام از این به بعد که این مورد رو اشاره کردم حتما حتما حتما سه تا بخش کدنویسی رو انجام بدم به صورت کامل کامل حتی خیلی وقت ها سر سری انجام میدادم اما میخوام الان اگر واقعا وقت داشتم انجام بدم اگرم وقت نداشتم یا هر موضوعی پیش اومد سعی کنم با اصل بهبود گرایی که یاد گرفتم هرموقع فرصت کردم حتی شده یک کد بنویسم تا بلاخره اون بهبود رو داده باشم
از موضوعاتی که کمک میکنه این عادت رو در خودم تثبیت کنم
•شفافیت نسبت به تمرین
درمورد این موضوع بگم من برام تمرین کدنویسی صبح و تمرین شب تا حد خوبی شفاف هست اما یک بخش سومی داره تمرین کدنویسی که شاید من هیچ بار درست انجامش ندادم به دلیل اینکه شفاف نبودم راجع بهش اونم بخش: “بازخورد، اصلاح و بهبود”
نمیدونم چرا ولی خیلی این موضوع رو توی ذهن خودم سخت کردم و نسبت بهش انگار دارم کمال گرایی به خرج میدم اما اگر بخوایم از دیدگاه بهبود گرایانه نگاه کنیم اینطوریه که اقا بیا کد هایی که برای امروزت نوشتی رو هنگام تمرین شب بخون و ببین کدوماش اتفاق افتاده، یا کدوماش نصفه و نیمه رخ داده یا کدوم ها رخ نداده حالا که اینا رو بررسی کردی اونایی که اتفاق افتاده رو که بیا فکر کن چطور بهتر و لذت بخش تر برات اتفاق بیفته و اونایی هم که نصفه رخ داده یا رخ نداده رو بیا بررسی کن چطوری کدهارو بهتر بزنی رخ میده یعنی چه باور هایی بسازی براشون یا تجسم چطوری بکنی و…. درکل شب کدهایی که نوشتی رو قراره بررسسی کنی و طبق بازخوردی که میگیری هم به این فکر کنی که چطور اون کد هارو به شکل قشنگ تری اصلاح کنی،،، هم کلا فردا رو چطور بهتر کدنویسی کنی که اینا همش خودش با دیدن اتفاقات و ربطشون به کدهای صبح اتفاق میفته;)
پس این کاری که من توی ذهنم اینقدر سختش کردم و ازش فرار میکردم به همین سادگی بوده
•توجه به منافع و سود هایی بینظیری که این تمرین برام به ارمغان میاره.
-اگر واقعا بتونم حرفه ایی بشم توی انجام تمرین کدنویسی به طوری که بتونم به نهایت احساس عالی برسم که هدف این تمرین هست و بتونم تمام توجهم رو ببرم به سمت خواسته هام سرعت محقق شدن خواسته هام خیلیی زیادمیشه
-با هر بار انجام این تمرین کلی توی کدنویسی شرایط دلخواهم پیشرفت میکنم و اینقدر خوب کد میزنم که زندگی میشه برام مثل یک بازی ایده ها برام میاد،،، ارتباط های عالی رو شکل میدم، مسائل رو راحت حل میکنم و کلا اتفاقات خوب سرتا سر زندگیم رو از بر میگیره
یک بار سینا با تعهد جانانه این تمرین رو کامل انجام بده و صد در صد خودت و بزار ببین نتایجش رو
حالا یک اشتباه توی دل این اشتباه هم بنویسم که تکرار میکنم هنگام انجام تمرین یادم میشه هدف احساس خوبه خیلی وقت ها یعنی من اگر تمرین شب رو انجام بدم اما به اون احساس رهایی نرسم یعنی هیچ کاری نکردم پس باید احساس رو در خودم به وجود بیارم. و تمرین کنم تا بهتر و بهتر احساس به وجود بیارم
3.سعی در تغییر دیگران بجای تمرکز روی خودم*
این اشتباه رو هم بارها مرتکب شدم به چند طریق یک وقتایی میخواستم بقیه رو تغییر مثبت بدم تا مثلا مشکلشون حل شه یا مسئله شون رو اوکی کنم یا توصیه کنم فلان باشن و… که عملا این کار باعث شده تمرکزم از خودم بیاد پایین
یا یک موردی که همین مثال اخرم بود اگر. یک فردی یک رفتاری داشت که فکر میکردم مناسب نیست یا ناخواسته منه میخواستم اون تغییر کنه بجای اینکه من تغییر کنم
یک خودافشایی بکنم توی رابطه ایی که چند وقت پیشا بودم اواخر توجه من به جای زیبایی های رابطه و اون شخص رفته بود به روی نازیبایی ها و ویژگی های نامناسب اون شخص از طرفی میگفتم اون باید تغییر کنه اون باید فلان ویژگی اش تغییر کنه در صورتی که. مشکل از من و کانون توجهم بوده که منجر میشد اون احساس رو در اون برانگیخته کنم و از این مورد هم به شدت اسیب خوردم و. طرف نه تنها تغییر نکرد بلکه من چون یادم شده بود این قانون رو و اشتباه رو تکرار کردم گفتم خب این که تغییر نمیکنه پس رابطه رو تموم کردم و خب این موردی بود که من فکر میکردم اون باید یگ تغییری بکنه وگرنه من که درستم درصورتی که باید تمرکزم روی شخصیت خودم و باور های خودم میبود.
باور اینکه
ما هیچ توانایی در تغییر دیگران نداریم
قوی ترین باور برای شکستن این الگو هست
این سه تا اشتباه رو نوشتم یک اشتباه دیگه ایی هم بنویسم که الان مرتکبش هم شدم و باعث شده چهارمی رو توی این لیست بنویسم
4.متعهد نبودن به ساعت خواب و روتین
یعنی من مشخص کردم که سر چه ساعتی بخوابم و روتین دارم و اینا اما بارها میگم نه باشه امشب دیرتر میخوابم و خلاصه این باعث میشه روتینم به کل بهم بریزه یعنی برنامه ریزی های فردام باز کلی نیاز به جا به جایی داشته باشه چون نمیتونم صبح زود بیدار بشم
من روتین مشخص کرده بودم برای خودم که سر یک ساعت خاصی بخوابم و یک ساعت قبل خواب رو مشخص کردم تمرین شب اما اتفافی که میفته تمرین شب رو به تعویق میندازم بعد ایتم باعث میشه هم دیرتر بخوایم هم تمریم شب رو کامل انجام ندم
و همچنین خیلی وقت ها این اشتباه رو مرتکب میشم که به روتین خودم پایبند نیستم یعنی میام مشخص میکنم که هرروز این تایم از خواب بیدار میشم یک ساعت اول فلان کار و از این تایم تا این تایم هم فلان کار
اما خیلی وقت ها پایبند نیستم
طرز فکری که باعث میشه پایبند نباشم فکر میکنم که روتین باعث میشه که آزادی عمل من محدود بشه و یکسری طرز فکر های اینچنینی
درصورتی که وقتی که من طبق روتینم عمل میکنم و بهش عادت میکنم خیلی وقت کمتری رو به حاشیه های مثل فکر کردن به اینکه چه کارهایی رو امروز انجام بدم دارم.
درواقع شک به اینکه آیا روتین داشتن کار درستی هست یا نیست باعث میشه که من این اشتباه رو تکرار کنم و برای برطرف کردن باید ترمز شک رو بردارم
خب منطق هاش اینطوری که
+وقتایی که روتین دارم خیلی خیلی از تایمم استفاده مفید تری میکنم چون باعث میشه دیگه فکر زیادی رو برای تصمیم گیری و. زمان بندی صرف نکنم
+امکان اینکه روی یکسری کارها زمان کافی نزارم هست چون هردفعه باید اراده به خرج بدم تا یک کاری و بکنم اما اگر. روتین باشه دیگه اراده نمیخواد بلکه تبدیل به عادت شده
و خلاصه روتین داشتن خیلی بهتر هست تا فالبداهه تصمیم گرفتن و خیلی باعث میشه از پتانسیل هامون استفاده کنیم خیلی باعث میشه که بهتر و بهتر کار کنیم روی خودمون خیلی سبب استفاده بیشتر از تمارین میشه همچنین برای بهبود تمرکز هم خیلی کمک کننده است چون تایم ثابت هست و نمیتونیم زیادش کنیم پس تلاش میکنیم برای افزایش بهره وری چیکار کنیم؟ تمرکز رو افزایش بدیم
همچنین من بخاطر همین موضوع یکی دو هفته است میخوام که یک کاری رو شروع کنم اما شروع نمیکنم و البته این رو توی لیست تصمیم های به تعویق انداخته طبق توضیحم توی کامنت قبلی که این ایده بهم داده شد نوشتم و قراره استارتش رو با بهبود گرایی فردا بزنم و البته یکسری کارهای دیگه که مشتاقم انجام بدم و نتیجش رو ببینم
همچنین ذهن کمال گرا میگه روتین تورو محدود میکنه مثلا میگه نه تو اگر بخوای مثلا یک شبانه روز بیدار بمونی و روی کارت مثلا بیست ساعت تمرکز کنی با روتین که نمیتونی…. توی روتینی که تو نوشتی مثلا تهش بتونی مثلا 6 ساعت روی فلان موضوع زمان بزاری
اما باید این منطق رو بیارم که این ذهن کمال گرا نه تنها هیچ بار به حساب خودش اون بیست ساعتی که میگه رو تمرکز نزاشته بلکه حتی یک ساعت هم بخاطر این دیدگاه زمان نزاشته و مثلا گفته که اوکی یا بیست ساعت یا یک ساعت هم زمان نمیزارم مثلا بارها شده من دو ساعت دیرتر بیدار شدم و ذهن کمال گرا گفته اوو پس روزت دیگه بی فایده شد باشه فردا شروع کن
درواقع اینم یک اشتباه کمال گرایانه دیگست گه پایین با عنوان مورد 5 ام توی ایم کامنت مینویسم
اما درمورد روتین باید بگم خیلی خوبه که داشته باشم درواقع ترس از نتونستن اجراییش کردن خودش باعث میشه که روتین نداشته باشم مثلا میگم هرروز از ساعت 13 تا 19 فلان کار رو بکنم اما مثلا میبین از ساعت 17 من جای دعوت میشم یا باید یک کار دیگه ایی انجام بدم مغز از این اشتباه میترسه و
ترس از اشتباه خودش یک ترمز دیگست
درصورتیکه اگرم خراب بشه ما انسان های خلاق و. انعطاف پذیری هستیم و میتونیم یک پلن جدید برای اون روز بریزیم؟؟ چرا خودمون رو محدود گنیم مثلا من میام میبینم اقا فلان مورد رو که باید انجام میدادم ندادم میام تایمم رو جوری تغییر میدم که بتونم قرض بدم از زمان های دیگه به فلان کار یا کلی ایده دیگه که میشه اجرایی کرد پس عملا روتین داشتن چیز خوبی هست
5.کمال گرایی
بارها من مرتکب به اشتباه کمال گرایی در تمام ابعاد میشم که یکی از بعد هاش رو پایین توضیح میدم که خیلی زیاد مرتکب شدم
(اینجا در زمان بندی)
این الگو که بالا در حین نوشتن متن ها کشفش کردم درواقع اینطوریه که من مثلا میبینی اقا توی روتینی که نوشتم دو ساعت ظهر خستم خوابم میگیره درصورتی که این توی روتین من نبوده یا توی برنامه ریزی و هدفی که برای اون روز انتخاب کردم نبوده کاری که ذهن کمال گرا من بارها اشتباهش رو منجر میشه بخاطر اون دو ساعت میزنه کل تایم هایی ک دارم رو خراب میکنه و میگه امروز رو ولش کن دیگه فردا رو بینقص انجام بده جالبه با این دیدگاه من هیچ روزی رو اونجوری که باید کامل انجام ندادم اخر سر
ام اصلا منطقی نیست بخاطر دو ساعت 5 ساعتی که دارم رو هم خراب کنم
یا حتی در اسکیل کوچیک تر مثلا میخواستم پنجاه دقیقه تمرکز کنم بعد میخواستم ساعت 10 شروع کنم یک کار پیش اومده ساعت شده 10:٠5 دقیقه بعد من کاری که میکنه اون تایم رو الکی هدر میکنم تا ساعت 11 رند شروع کنم درصورتی که من میتونستم 45 دقیقه تمرکز کنم بازم اما خرابش کردم
و این موضوع و این اشتباه رو بارها من مرتکب میشدم
راهکار بازم برمیگرده به جهت دهی گفتگو های ذهنی اینکه مهم نیست که تو دو ساعت وقتت رو از بین بردی بیا تمرکز کن روی وقتی که داری و خلاصه از این قبیل کلا کمال گرایی موضوعی هست که خیلی زیاد منو درگیر اشتباهات کرده و مم درس نگرفتم ازش تا وقتی که الان دارم آگاهانه این موضوع رو مینویسم تازه داره دوزاریم میفته
مثلا من شب دیر میخوابیدم حالا به هر دلیلی اما میگفتم نه من برنامه ریختم 4 بیدار شم تا 5 فلان کار رو بکنم و از 5 تا 10 فلان بعد اتفاقی که افتادع اینه که مثلا مم اون شب ساعت دو نیم خوابیدم بعد گوشیم رو برای چهار کوک کردم حالا نه تنها اون ساعت بیدار نشدم و الارم رو قطع کردم بلکه بخاطر سردرگمی و گیحی و فرار از مسئله از تخت بیرون نمیومدم و میدی ده ساعت میگرفتم میخوابیدم!!!! این کمال گرایی رو بارها و بارها به من اسیب زده اما باز تکرارش کردم
یعنی فقط میخوام خیلی زیاد روی این موضوع کار کنم
اتفاقا الان هم وقت خوبی شد و خوبه که این هدایت رو شدم تا این کامنت رو بنویسم خب الان ساعت 1:3٠ بامداد هست و من میخواستم زودتر بخوابم اما اولا خوابم نمیبرد دوما شروع کردم به نوشتن دیگه و از ساعت فکر میکنم 12 دارم بدوم وقفه مینویسم و لذت میبرم از این خودشناسی
من اگر سینای قبلی بودم باز ساعت 4 کوک میکردم و بیدار نمیشدم و یهو میدید روزم و باز دوباره فردا از دست میدادم
آخ که چقدر این سردرگمی و این از دست دادن روز ها بخاطر کمال گرایی برام رنج اور بود و همیشه سوال بود برام چطوری حل کنم این مسئله رو اما الان جواب رو پیدا کردم که ریشه اش به کمال گرایی بر میگرده
کمال گرایی درواقع وعده های عجیب و غریبی میده که اجرایی کردنش از توان ما خارج هست از طرفی اگرم اونو اجرایی نکنی پس هیچ کاری نکنی بهتره “این صحبت های کمال گرایی هست”
ولی بهبود گرایی میگه رشد کن از هر فرصتی و منطقی فکر کن و تکامل رو هم رعایت کن
اما سینای الان بجای اینکه بخواد 4 کوک کنه تا دقیق به اون برنامه که کمال هست برسه الان که ترمز کمال کرایی رو برداشتم بهم گفته شد که
ساعتای 7،8 کوک کنم و تا ساعت 10 اون کاری که میخواستم (از 5 تا 10 به مدت پنج ساعت انجام بدم) بیام دو ساعت انجامش بدم و از ده صبح به بعد شروع کنم طبق روتینی که مشخص کردم
این بهترین راهکار برای منی هست که دیگه کمال گرا نیستم و میدونم اگر با امید بیدار شدن ساعت چهار با یکی دوساعت خواب مثل روزای قبل میخوام سر کنم اخر سر تا لنگ ظهر بیدار نمیشم چون اصلا فرار میکنم از مسئله اما الان راهکار دارم و راه حل دارم.
یک مورد درمورد روتین بگم یک روتین دقیق و شغاف برای خودم درست نکردم هنوز البته تا خیلی جاهای خوبش رو پیش بردم اما بازم باید روش کار کنم و میخوام این کار رو انجام بدم و البته دیگه به تعویقش نندازم
قشنگ دارم احساس میکنم تغییرات شخصیتی که در من شکل گرفته و بتزم قراره شکل بگیره
و تغییرات و تصمیمات هیولای که با حذف این الگو های تکرار اشتباه داره شکل میگیره
اومدم دوتا الگو اشتباه بنویسم 5 تا نوشتم و اینه قدرت تمرکز و یکپارگه نوشتن
7 تا توی کامنت قبلی نوشتم 5 تا هم اینجا پس تا الان 12 تا پیدا کردم
تصمیمات خیلی خوبی رو گرفتم و تغییرات مثبتی رو در خودم تا الان ایجاد کردم
احتمالا بازم خیلی خیلی زیاد تر توی این صفحه کامنت بزارم نمیدونم ببینم هدایت های الله چطوری هست خدارو سپاسگزارم بابت اینهمه اگاهی و تصیمات و تغییرات فوق العاده مثبتی که حداقل در دوازده جنبه در خودم ایجاد کردم و دارم میکنم
خداوند یار و نگهدار هممون
به نام خدای مهربان
در کامنت های قبلیم 12 تا الگو تکرار یک اشتباه رو برای خودم شناسایی کردم و سعی کردم روشون کار کنم و تغییرشون بدم و بهبود بدم شخصیتم رو تا اشتباهات رو حواسم باشه بهشون که دیگه تکرار نکنم
حالا درمورد الکو های تازه ایی که شناسایی کردم میخوام صحبت کنم.
13.فرار از مسائل هنگام رو به رو شدن با انها
درواقع این یک جورایی توی بخش الگو های تکرار شونده فرار هم هست اما درمورد این موضوع اینطوری که این اشتباه رو همیشه مرتکب میشم که وقتی یک مسئله ایی پیش میاد زود ناامید میشم و جا میزنم و دیکه ادامه نمیدم و نمیرم تا اون مسئله رو حل کنم بلکه میگم ولش کن،،
این درواقع بنظرم از این ترمز بیاد که من باور ندارم به توانایی های خودم و فکر میکنم مسائل از من بزرگ تر هستند(ترمز)
و کلا به مسئله ایی وقتی برمیخورم فرار میکنم ازش اگر مثلا میبینم توی یک کاری مهارتم رو باید خیلی بیشتر افزایش بدم اینکار رو نمیکنم
درواقع با برخورد به مسئله ادامه نمیدم
یکجورایی مربوط به الگو دومم توی این مبحث میشه
و این اشتباه رو پیدا کردم
و باید روی این پاشنه اشیل هم کار کنم که مسائل رو حل کنم و ازشون فرار نکنم بلکه گسی بشم که عاشق حل مسائل هست و باور هایی مثل
همه مسائل راه حل دارن
من از پس هر مسئله ایی بر میام
اینا خودم کمک کننده است
14.عمل نمیکنم یا قدمی نمیدارم
یک اشتباه دیگه ایی رو که مرتکب میشم اینه که میشینم خیلی تئوری چینی میکنم و استرانژی میریزم و فکر میکنم تا به یک چیز ایده آل و خیلی برتر برسم و حتی وقتی به یک گیزی میرسم یا اموزشی رو میبینم بجای اینکه استفاده کنم از اون میگم بزار یکم دیگه ام ازش یاد بگیرم و بعد عمل کنم
این اشتباه رو توی اموزه های استاد هم خیلی مرتکب میشم که مثلا میخوام اول همه چیز رو بدونم بعد عمل کنم
یا میخوام همه ترمز هام رو کشف کنم بعد شروع به برداشتنش کنم درصورتی که عملی که نتیجه میاره رو انجام نمیدم
و تکرار نمیکنم این کار رو
یک جورایی شاید از کمال گرایی هم نشات بگیره.
هعی اموزش میبینم، و حرکت رو میکنم اما عمل نمیکنم خیلیی وقت ها این باعث شده منو سرجای خودم نگه داره
بیشتر اوقات توی کارهای ریز هم دارم حتی این کار رو میکنم مثلا شاید توی همین الگو های تمرار شونده به کای اینکه یکی یکی واقعا بشینم حلشون کنم درگیر شناسایی اینها میشم
یعنی حرکتی که نتیجه نمیاره ولی احساس رشد بهم میده
یا کلی اطلاعات میام کسب میکنم اما عمل گرایی به خرج نمیدم.
درواقع این موضوع و باید ریشه ایی حل کنم و بهش فکر کنم…
از بس میشینم فکر میکنم که هیچ وقت شروع نمیکنم و اتفاقا انگیزه هم میخوابه ولی باید از همین الان و همین چیزایی که الان یاد گرفتم در عمل استفاده کنم.
همین یک موضوع به تنهایی منو حسابی گول زده و گفته نه برای عمل بیشتر هنوز اموزش ببین بازم یاد بگیر بعد عمل کن و بهتر و بهتر بشو و همینطوری این روند ادامه پیدا کرده
یکجورایی اون عملی که نتیجه بخش باشه رو انگاری نمیخواستم انجام بدم که یک وقت نکنه کامل انجامش ندم یا شکست بخورم یا هرچی!
ولی این مدتی که درحال کار کردن روی این پاشنه های اشیل خودم هستم صد در صد این موضوع رو قراره بهبود بدم و روش کار کنم و بهش فکر کنم و راجع بهش بنویسم شاید توی کامنت های بعدی مفصل روی ترمز های این موضوع کار کردم و حلش کردم.
امیدوارم خدا هدایتم کنه که بیشتر اقدامات عملی که منجر به نتیجه میشه رو انجام بدم
بجای فکر کردن و مطالعه بیشتر راجع به یک موضوع چیزایی که میدونم رو عملی کنم
درواقع یک جورایی مثل همون تفاوت بین حرف قشنگ یادگرفتن یا عمل کردن هست.
هنوزم باید راجع به این اشتباه فکر بیشتری بکنم چون هنوز برام شفاف نشده و احساس میکنم باید مثال های بیشتری برای خودم بزنم تا درکش کنم اما قدم اول شناسایی کردمش
حالا وقتش هست که واقعا حلش کنم
خدایا ازت هدایت میخوام،،، من در برابر دانایی تو عاجز هستم خودت منو هدایت کن
الهی به امید تو
خدایاشکرت
خداوند یار و نگهدار و هدایتگر هممون
به نام خدای هدایتگرم به سمت خواسته هام
من یک موضوعی رو خیلی وقت ها یادم میره و امروز هم دوباره به همین اشتباه دچار شدم و گفتم این موضوع رو بیام اینجا به عنوان پانزدهمین الگوی تکرار اشتباه گه از دیشب تا الان در خودم ایجاد کردم رو بیام بنویسم
15.یادم میره هدف انجام همه تمرین ها رسیدن به احساس خوب هست
یعنی بارها و بارها شده فراموش میکنم این موضوع رو و میام حس خودم رو بد میکنم بخاطر اینکه فلان تمرین رو کامل انجام ندادم یا نرسیدم انجامش بدم یا مثلا حسم رو بد کردم امروز که اوووو 14 تا الگو پیدا کردی چقدر اشتباه داری کِی میخوای روی این ها کار کنی،،،
درصورتی که من اینارو شناسایی کردم تا باور هایی که احساس بد میشه و سبب تکرار اشتباه میشه رو دربیارم و حذفشون کنم تا احساسم بهتر بشه درکل
وگرنه ما که نمیتونیم صد در صد باور هامون رو شناسایی و حذف کنیم
در واقع هر یک ساعت که ما میشینیم روی خودمون کار میکنیم به این دلیل هست که بشینیم و احساس خودمون رو خوب کنیم
مثلا من الان که دارم این منطق هارو مینویسم دیگه احساسم بد نیست از اینکه بیام بگم که 14،15 تا الگو اشتباه دارم چون دارم منطق میارم و حسم رو خوب میکنم برای ثروت هم همینطوریه مثلا من 30 تا اگر ترمز پیدا کردم نمیام حسم رو بد کنم که اووو چه همه کار دارم بلکه میام توی اون تایمی که میخوام روی باور هام کار کنم هدفم رو میزارم بهتر کردن احساسم و سعی میکنم این هدف رو خوب تیک بزنم بجای اینکه بیام بگم من حتما باید برای هر ترمز مثلا ده صفحه منطق بیارم!
کلا تمام کار ما اینه که احساسمون خوب باشه حتی تمرین تمرکز لیزری هم که استاد مثلا توی دوره به ما میده به این دلیل هست که تمام کانون توجهمون رو بدیم به کاری که داریم انجام میدیم تا حالمون خوب باشه و کل داستان همینه حالا من باید کل هدفم رو بزارم توی زندگیم احساس خوب به وسیله:
•شناسایی ترمز هام
•پیدا کردن منطق ها و الگو ها برای حذف ترمز ها
•ایجاد باور های مناسب
•تمرین کدنویسی
•جهت دهی به کانون توجه
•انتظارات مثبت داشتن
•کنترل ورودی ها
حالا این احساس خوب با توجه به چیزی که ما میخوایم میتونه متفاوت باشه
مثلا من پول و ثروت میخوام اول از همه باید حسم رو نسبت بهش خوب کنم این سریع ترین و بهترین راه برای بدست آوردنش هست.
پس داستان این شد هدف من کلا احساس خوب هست نه اینکه بخوام مشق بنویسم یا خیلی منظم و کمال گرایانه بخوام تمرین کنم مثلا میتونم در حین همین که دارم این کامنت رو مینویسم حسم بگه روی باور فراوانی کارکن
اینکه خدای ما خدای فراوانی هاست و کلی اه حل داره تا منو به چیزایی که میخوام برسونه و جهان هرروز داره ثروتمند تر میشه توی کار خود من اینقدر فرصت ها روز به روز داره زیاد تر میشه که فقط یک تمرکز لیزری چنان پولی رو به جریان میندازه که حد نداره و…
و اگر بتونم همینطوری کلا هدفم این باشه که احساسم رو خوب کنم دیگه نگران نمیشم از اینکه کلی ترمز پیدا کردم یا وقت نمیکنم که روی خودم کار کنم یا مثلا کمال گرایانه رفتار کنم بخوام به همه ترمز هام برسم
بلکه مثلا من توی برنامم مینویسم 5 ساعت کار کردن روی ترمز ها حالا کار من اینه توی این 5 ساعت کلییی از لحاظ احساسی تغییر کنم من باید یک ادم دیگه ایی بشم از احساسی
به قول استاد توی جلسه 12 کشف قوانین اگر داری اگاهانه جهت میدی به پیشفرض های ذهنیت اما احساسی در تو تغییر نکرده یعنی تو هیچ کاری نکردی
همش احساسه
حالا من یکی یکی میتونم بیام به ترتیب یا اصلا قاطی پاتی روی ترمز هام و باور هام کار کنم و البته روی پاشنه اشیلم بیشتر تمرکز بزارم
یعنی روی اون چیزی که نسبت به زمانی که دارم براش میزارم بیشترین نتیجه رو برام به ارمغان میاره:)
+++++++
امروز من تونستم به یکسری از کارهایی که به تعویق انداختمشون سعی کنم برسم و یکسری هاش رو هم انجام دادم
اما امروز بازم تا حدودی این الگو رو درخودم پیدا کردم که کارهارو به تعویق مینداختم جالبه هدایتی به یک فایلی برخوردکردم از یک کتاب که دقیقا درمورد همین موضوع داشت صحبت میکرد میگفت درواقع ما یک کاری رو انجام میدیم چون پیشبینی میکنیم اون به ما احساس مطلوبی میرسونه یعنی اگر گرسنه هستی میری غذا بخوری چون پیشبینی میکنی این احساس گرسنگی ات که یک رنج هست رو به احساس لذت سیری تبدیل میکنه
خیلی وقت ها ما بخاطر پیشفرض های قبلیمون یک کاری رو انجام نمیدیم و. به تعویق اش میندازیم مثلا قبلا یک کاری سخت برای ما انجام شده و یا احساسی برای ما به وجود نیاورده به همین دلیل به تعویق میندازیمش یا اصلا انجامش نمیدیم
اما راهکار چیه
راهکار برای کارهای که میدونیم باید انجام بدیم اما انجام نمیدیم با هنر تغییر نگاه و جهت دهی ذهن ارتباط مستقیمی داره.
ما اگر بتونیم هرچیزی رو فرصت ببینیم بجای محدودیت خیلی بهتر انجامش میدیم و به تعویق نمیندازیم
یا مهارت تغییر دیدگاه مثلا بجای اینکه بگیم امروز باید ورزش کنم،،، بگم امروز وقت کار کردن روی سلامتی و فرصتی برای بهبود عضلاتم هست خب این خیلی خیلی به ما کمک بیشتری میکنه
یا مثلا اگر کسی امتحان داره بجای اینکه. بگه مجبورم درس بخونم بگه: میتونم تایمی که دارم درس میخونم ماهیچه های ذهنی تمرکزم رو تقویت کنم این فرصتی هست تا من بتونم روی تمرکزم ام کار کنم یا….
پس خیلی وقت ها میشه که ما یک کاری رو به تعویق میندازیم به این دلیل هست
پیشبینی لذت داشتن یا همون تمرین انتظار مثبت داشتن توی جلسه 12 کشف قوانین خودش یکی از مواردی هست که کمک میکنه با احساس بهتری بریم یک کاری رو. انجام بدیم
حالا این رو همه میپذیرن
اما برای مایی که داریم با قانون کار میکنیم میدونیم این کار باعث روانتر شدن اون کار هم میشه یعنی من اگر با انتظار مثبت یک کاری انجام بدم واقعا هم این کاراتفاق میفته حالا دیگه باید تمرین کنیم تا حرفه ایی بشیم توش
درمورد یک اشتباه دیگه ایی که من مرتکب میشم هم میخوام صحبت کنم که توی کامنت های قبلی ام بهش اشاره کردم: عمل نکردن بود
یعنی بیشتز به دنبال یادگیری ام تا عمل کردن درسته یادگیری ام خوبه اما چیزی که نتیجه رو به ارمغان میاره عمل کردنه
کلا ما باید به دنبال چیزایی باشیم که نتیجه به ارمغان میاره خیلی وقت ها تمرین نتیجه خیلی بیشتری برای ما به ارمغان میاره تا آموزش دیدن تا فایل دیدن حالا تو هرکاری
مثلا من اگر بیام بیست ساعت فیلم اموزش رانندگی نگاه کنم تاثیرش به اندازه یک ساعت تمرین عملی پشت فرمون هم نیست
باید مشخص کنیم
حالا توی این هم من باز باید خیلی توجه کنم و روش کار کنم که واقعا کارهایی رو انجام بدم که نتیجه میاره حالا درمورد قانون بخوام مثال بزنم ما خیلی وقت ها به درک های خیلی خوبی از قانون میرسیم اما بجای اینکه عمل کنیم تا سرعت نتایج بره بالاتر باز هعی میریم فایل میبینیم درسته که فایل هم خودش نتیجه میاره چون توی فایل ها باور های مناسبی گفته میشه اما بحث اینه عمل کردن خیلی نتیجه بهتری به ارمغان میاره و سرعد بیشتری داره
من خودم بخاطر همین موضوع توی کاری که خیلی بهش انگیزه و علاقه داشتم صبر کردم و فقط رفتم فایل دیدم و اموزش دیدم و. خودم رو درگیر یکسری تئوری ها کردم که به من حس پیشرفت میداد اما نتیجه وقتی ایجاد میشد که عمل کنم بهش ولی عمل نکردم و انگیزه ام هم خوابید.
و درمورد این موضوع من زیاد باید توی همه جنبه ها زندگیم باید فکر کنم و سعی کنم بهش عمل کنم واقعا…
این الگو های تکرار شونده خیلی فوق العاده ان قشنگ دست میزارن روی پاشنه های اشیلی که باید درست بشن و کمک کننده هستن واقعا
یکسری از کارهایی که من به تعویق مینداختمش کار کردن روی باور های ثروتساز و شغلی بوده
و این موضوع خیلی زیاد توی من تکرار شده که تصمیم گرفتم اما هیچ وقت درست حسابی شروع نکردم و از ترمزی به نام کمال گرایی میاد که دنبال یک فرصت مناسبه یک روز خاص هست برای کار کردن اما الان طبق اصل بهبود گرایی یاد گرفتم که هر فرصتی که گیر اوردم برای بهتر کردن احساسم نسبت به ثروت خوب کنم و البته ویژن من هم ویژن مالی هست دیگه تمرکزم روی این موضوع میخوام بزارم
و سعی کنم همیشه توجه کنم به خوبی های ثروت به فراوانی و به تحسین ثروتمندان و توجه به فرصت های که میتونم پول بسازم توی زندگیم
+++++
از دیشب تا الان که روی این فایل دارم کار میکنم خیلی چیزای جالبی از ته ذهنم در اوردم و حس میکنم یک درجه شخصیت من رو بهتر کرد من قبلا از این تکرار اشتباه فرار میکردم اما الان به آغوش باز میپذیرمش و رفتم توی دل اشتباهاتی که انجام میدادم اما قایم میکردمش و به قول استاد اشغالارو میریختم زیر مبل
چقدر درمورد اون قضیه روتین که توی کامنت های قبلیم بهش اشاره کردم اسیب دیدم چقدر بخاطر ادامه ندادن اسیب دیدم و باعث شد که ادامه ندم توی مسیر و باز بیفتم توی خونه اول
امروز که یکی از اون کارهای عقب افتادم رو میخواستم انجام بدم به طرز عجیبی ذهنم هنگ کرده بود چون چیز زیادی از اون کار یادم نمیومد و باید از اول شروعش میکردم اما اینسری دیگه ادامه میدم هرروز سعی میکنم با اصل بهبود گرایی قدم عملی بردارم برای کاری که دارم انجام میدم هرچند که. واقعا هنوز خیلی کار دارم و باید روی این موضوع کار کنم اما احساسم بهتره از اینکه دارم روی خودم کار میکنم و دوباره افتادم توی مسیر…
درمورد این عمل کردن که گفتم اشتباهی هست که انجام میدم خیلی وقت ها من مثلا ده ها ساعت روی خودم کار میکردم ولی مثلا اون کاری که باید انجام بدم تا نتیجه بیاد که. مربوط به شغلم هست رو انجام نمیدادم و به تعویق مینداختم یک شاه ترمز که سبب این موضوع میشه
1.امن موندن از شکست
یعنی ترجیح موندن توی نقطه امن که نکنه یک وقت شکست بخورم این رفتار خیلی خیلی زیاد توی پدر من دیده میشه و البته به ما خیلی زیاد تلقین شده و باید روش کار کنم که اقا برو توی دل کاری که میخوای انجام بدی برو اصلا شکست بخور اشکال نداره اینطوری شفاف تر میشه برات و با جدیت بیشتر روی خودت کار میکنی و ادامه بده و ادامه بده.
توی فایل درس هایی از البرت انیشتن توی درس دوم میگه که من انسان خاصی نیستم من بیشتر از بقیه به یک موضوع فکر میکنم
و این درس فوق العاده ایی هست که میگه یک چیزی رو تا تهش بریم و ادامه بدیم اما برای من اینطوری نیست انگار من یک بار اگه انجامش بدم اون نتیجه مدنظرم رو نگیرم کنار میکشم به سرعت و ادامه نمیدم
اما طرز فکر افرادی که ادامه میدن چیه:
•حتما راه حل داره
•من باید این موضوع رو حل کنم
میدونی من باید این موضوع رو حل کنم خیلی گفتگو جالبی هست که دوست دارم به ذهنم همیشه یاداوری کنم برای ادامه دادنش که تو باید این موضوع رو حل کنی حالا میتونه نوی پاشنه اشیل باشه یا هرچیزی
حتی میتونه توی رشد از لحاظ مالی باشه که بگی من باید به نتیجه از نظر مالی برسم حتما راه حل داره! من از پسش بر میام و ادامه بدی و هعی ازمون و خطا کنی ببینی چه سبک زندگی برات بهتره که بتونی نتیجه رقم بزنی بیشتر باید تمرکز لیزری بزاری،، بیشتر باید روی باور هات کار کنی از یکسری چیزا بزنی اما باید این پاشنه اشیل و باور های مخرب ثروت رو از توی ذهنت بکشی بیرون و روشون کار کنی.
و این هم طرز فکر خیلی خوبی هست که ادم باید داشته باشه تا رشد کنه و یک موضوع رو تا حلش نکرده نره موضوع بعدی
خیلی وقت ها مثلا من یک موضوع رو نمیفهمیدم ولش میکردم و میگفتم ولش کن
اما ادمی که شخصیت خاصی برای خودش ساخته باشه همچین کاری نمیکنه
یاد استاد میفتم که میگفت من چندتا کتاب ان ال پی خونده بودم درکش نمیکردم چیه و بعد میگفت قطار گرفتم رفتم تهران تا ببینم چیه و کل پولم رو هم دادم
میدونی میخوام بگم استاد رها نکرد و. نگفت ولش کن نمیفهمم دیگه یا عادیه گفت باید بفهمم حتما راه حل داره
خیلی جالبه به یک داستان هدایت شدم از ابوریحان بیرونی که اون زمان با اون امکانات تونسته به یک شیوه ایی برسه که بتونه شعاع کره زمین رو اندازه گیری کنه و افراد اون زمان میگفتن با امکانات اون زمان تقریبا غیر ممکن بوده ولی اون به راه حلش رسیده چون ادامه داده چون باور داشته راه حل داره.
خبر خوب اینه من همین الانشم راه های رسیدن من به خوشبختی و ثروت و فراوانی زیاد هست و من فقط باید باور کنم و دنبال راهش بگردم و البته که این دنبال راه گشتن مثل قدیم نباشه که عملی در اون نباشه بلکه الان با کار کردن روی الگو های تکرار شونده فهمیدم که من باید قدم بهبودی رو هرجوری شده بردارم و عمل کنم به هرچیزی که میدونم واقعا هم که ما خیلی وقت ها از قانون بر علیه خودمون استفاده میکنیم و. اینم خودش به نوعی اشتباهی هست که تکرارش میکنیم اما خداروشکر من دارم اگاه تر میشم
یک الهامی الان بهم شد که خیلی وقت ها من بخاطر اینکه به رشد هایی که کردم توجه نمیکنم نا امید میشم و درک نمیکنم برای همین مسیر رو ول میکنم
درصورتی که ما خیلی وقت ها رشد ها و. پیشرفت های زیادی میکنیم ولی نادیده میگیریم و این نادیده گرفتن سبب میشه ناامید بشیم
مثلا من از دیشب تا الان باورم نمیشه خیلییی اگاهی ها و رشد های فوق العاده ایی توی زندگیم وارد شده.
15 تا الگو تکرار اشتباه در خودم پیدا کردم
تمرین کدنویسی ام رو بهینه کردم
کلی دفترچه گوشیم رو مرتب کردم و منظم کردم.
وارد کردم. تمام الگو هام و ترمز هاش رو داخل گوگل کیپ
تو گوگل کیپ دسته ترمز های ثروت و شغلی درست کردم
روی ترمز هام کار کردم
یک قدم بهبودی مربوط به کارم برداشتم که هعی به تعویق مینداختمش
و کلی رشد و پیشرفت دیگه
ما توی تمرین کدنویسی تمرین داریم که ایم هارو به خودمون یاداوری کنیم و از امشب سعی میکنم بیشتر این کار رو انجام بدم
خداروسپاسگزارم که تونستم از وقتی که قبلا به بطالت میگذروندم استفاده کنم و الان این کامنت ارزشمند رو بنویسم و روی خودم کار کنم
از خدا ایده ها و راهکار هایی رو میخوام که کمکم کنه در طول روز بیشتر بتونم کارهایی رو انجام بدم که نتیجه بیشتری داره نه اونایی که صرفا احساس رشد رو به من میده
من باید دنبال نتیجه باشم فقط نتیجه!
حرف تئوری رو باید بزارم کنار
عمل هست که نتیجه میاره نه برنامه ریزی
خیلی وقت ها ما مثلا کل تایممون رو میزاریم که فقط برنامه ریزی کنیم و اخر سر عملی نمیکنیم برنامه ریزی خوبه اما از یک جایی به بعد دیگه از کمال گرایی میاد
دوست داشتم اینارو بگم هنوزم باید حسابی روی خودم کار کنم تا این اشتباهات رو به حداقل برسونم و کلا کات کنم
خدایا شکرت
خداوند یار و نگهدار هممون