پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 8 - صفحه 1

534 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سحر عامری گفته:
    مدت عضویت: 3106 روز

    سلام استاد بی نظیرم

    سپاسگزارم بابت فایلهای عالیتون که هرفایل میلیاردها می ارزد ومن ثروتمندم چون علاوه بر سلامتی روابط عالی، فرزندان ودوستان خوبی که از آموزش‌های شما بدست آوردم

    این فایلهای عالی هم روزیم شده

    استاد توی این الگوهای تکرار شونده

    الگویی که زیاد زیاد وزیاد درزندگیم تکار میشه اینه که نمیتونم پول پس انداز کنم وهمیشه نگران کمبود پول هستم خیلی زیاد پول دستم میاد وسریع اتفاقی میافته که خرج میکنم وپول پیشم نمیمونه هرچی میام پولم رامدیریت کنم کمتر موفق میشم ودیگه از شکست میترسم وقتی کاری راشروع میکنم اولش خیلی خوب پیش میره مشتریهای زیاد فروش عالی وسود خیلی خوب تا حد پله دوم، بعد تمام، دیگه اصلا بی خیال میشم این خیلی تکرارشده

    طوری که دیگه انگیزه ام راازدست دادم خیلی کارهاشروع کردم ولی به سرانجام نرسیده

    بااموزه های شما زندگیم از هرجهت عالی شده، ولی در مورد کسب وکار ومدیریت پول مشکل دارم نمیدونم ازکجا آب میخوره

    یه باور مخربی هست که باید پیداش کنم وجهادی اکبر برای تغیرش رابیاندازم

    وخوشبخت وثروت مندم چون عضوی ازاین خانواده ام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 47 رای:
  2. -
    علی بردبار گفته:
    مدت عضویت: 1858 روز

    سلام به رفقای عزیزم

    خدا رو شکر که دوباره تونستم اینجا کامنت بذارم.

    وقتی به این خاطر خدا رو شکر میکنم، یعنی حالم میزونه ، چون میون خانواده م هستم. یعنی همه چیز رو رواله که اومده م اینجا. این شکر داره. یعنی خودآگاه و ناخودآگاه،می‌دونم که خودم دارم سرنوشت امروزم رو رقم میزنم.

    مدتهاست از چیزی نمی‌ترسم! اینجا که هستم از چیزی نمی‌ترسم! رابطه م که با اینجا بدلیلی سست بشه، ترسها هم میان! ریشه شون تنبلی یه.

    تنبلی از روبرو شدن با چیزهای جدید.

    تنبلی از روبرو شدن با به روز بودن و تغییر پذیر بودن دنیا.

    تنبلی از اینکه امروزم باید همه ی ترسهام رو له کنم و تو دلشون برم! ول کن بابا، حال داری؟!!

    تنبلی از….

    خودشه! من از تنبلی میترسم! تنبلی که زاده ی تنهایی یه! تنبلی، موقعی که خودم رو با خودم مواجه میبینم!

    صبح که پاشم و چارتا کامنت اینجا بخونم شکر گذاری کنم و تمرینم رو انجام بدم، یعنی تعهد داده م که امروز فقط رو نکات مثبت زوم کنم…یعنی امروز به چیز بد و دردناک و ترسناک و…توجه نمیکنم ، خب , وقتی به چیز ترسناک توجه نکنی، اصلا معنی ترس رو هم نخواهی فهمید! مدتهاست اینطوریم!

    همیشه باشید رفقا! یه کامنت که از شماها بخونم، تمومه! تو دهن شیر هم میرم! از چی بترسم! شما پشتوانه و دلگرمی بزرگی هستین.

    خیلی خوشحالم که اینجام! خیلی خوبه که روزم با شکرگذاری و تمرین ستاره قطبی شروع میشه…اینا شجاعت منو تضمین میکنن! با اینا از فصل رهن و اجاره و تورم وحشتناک روز افزون و آینده برای فرزندانم و بی پولی و بی پولی و بی پولی …هم نمیترسم!!

    خلاصه خیلی چیزها هست که با تمرینهای صبحگاهی، تبدیل به پشم میشوند! با بودن میان شماها! با ورودیهای مثبت ذهن که از اینجا تامین میکنم….ترس چیه بابا…همه تون عشقید! آدم عاشق، ترس نمی‌فهمه! از هر چی بترسی، به سرت میاد! در نتیجه از همینهاست که باید حذر کنم. دمت گرم استاد! پاشنه آشیلهای مهمی رو برای تمرین ستاره قطبی امروزم بیرون کشیدی!

    خوشبخت و خوش شانس و پولدار باشید!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 64 رای:
    • -
      سیدحبیب حافظان گفته:
      مدت عضویت: 2063 روز

      سلام علی جان

      ضمن مفید بودن کامنت خنده به دل هامون جاری کردی با این جملهخلاصه خیلی چیزها هست که با تمرینهای صبحگاهی، تبدیل به پشم میشوند! با بودن میان شماها

      اینجوری به ما احساس خوب یک تولید کننده پشم رو دادی.

      اما تنبلی در واقع مثل تاریکی که از فقدان نوره، تنبلی هم فقدان انگیزه و هدفه و نداشتن انرژی حرکت

      دلیل این که خداوند در ابتدای خلقت ، باک وجودمونو پر از عشق کرد همین بود که با سوخت عشق به حرکت در بیایم تا عدم و فقدان و نبودهارو تجربه کنیم و این تنها دلیل حضور ما در این عالمه

      پس اگر باکتون خالیه به اولین پمپ عشق که رسیدید حتما پرش کنید.

      قطعا خوب می دونید این پمپ ها و شارژرها کجا یافت میشن

      به امید روزهای پر شو ر و حال و باانگیزه

      موفق باشید دوست عزیز

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        علی بردبار گفته:
        مدت عضویت: 1858 روز

        وای خدا….چه روز خوبی!

        اینکه سید حبیب حافظان , مراد عاشقان سایت به کامنت من جواب بده را در خواب هم نمی‌دیدم! آقا عرض ارادت!

        راست میگید، عشق همه چیز رو درست می‌کنه. چقدر درست به ارتباط معکوسش با تنبلی اشاره کردید! چقدر به جا مچ مرا گرفتید! خیلی خیلی ممنونم.

        بهترین انگیزه رو میشه از عشق گرفت…بنده هم آخر کامنتم به نوعی به این مبحث اشاره کردم منتهی عشق شما، حضرت عشق و بانوی گرامیتان، سرمشق و باعث تحسین و افتخار همه ی ماست و یه چیز دیگه ست!

        چشم! من هم باکم را از عشق بیشتر پر میکنم. توصیه شما حضرت عشق را باید توتیای چشم کرد.

        چه بهتر که کم کم یک کارخانه ریسندگی هم کنار کسب و کار پشم ریسی ام در سایت، راه اندازی کنم!! اینجوری این ترسها تبدیل به پارچه ای، چیزی میشوند و شاید به دردی خوردند!

        تندرست و عاشق و پیروز باشید.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    سهیلا مقدمی گفته:
    مدت عضویت: 1011 روز

    قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ

    بگو: به پروردگار سپیده دم پناه می برم

    سلام بر استادان نازنین ،پیام آوران نور و آگاهی

    و تمام دوستان هم مدارم غارنشینان این عصر مدرن

    امروز در این فلق 6:6 صبحگاه می نویسم

    وَالْقَلَمِ وَمَا یَسْطُرُونَ﴿١﴾ سوگند به قلم و آنچه می نویسند،

    چه هدایتی و چه شهودی و چه همزمانی الله اکبررر

    امروز ساعت 3بامداد با صدای هستی دخترم بیدار شدم دل درد داشت چند دقیقه ای به اون رسیدگی کردم و خواب با چشمانم بیگانه شد

    البته من هر روز سعی بر سحر خیزی دارم و اکثرا نه همیشه سعی میکنم برای طلوع و صلواه مخصوص خودم بیدار شم

    ولی امروز با روزای دیگه فرق داشت هجوم حجمه شیطان قدرتی نداشت و ذهن من گویا همراه و همگام قلبم شده بود تا ساعت 4 که اصولا ساعت بیداری من و قرار عاشقانه با خالقم هست با چشمان باز کنکاشی کردم ناخودآگاه به گذشته ام ،بر خطاهام ،ضعف هام،کوتاهیهام،ناکامی ها، اتفاقات خواسته و ناخواسته،جالب و نا جالب ،…و البته تررررسهام ..

    بعد از دیدن این فیلم پخش شده در ذهنم که یاریم می‌کرد.

    نمی‌دونم به چه نیتی ولی انصافا چیزی از قلم نمی انداخت و مرور میکردم لحظه به لحظه از عمر گذشته ام را

    بلند شدم و اومدم به مکان مقدسی که کنار پنجره به تماشای طلوع مینشینم هوا کاملا تاریک بود و هر از گاهی با صدای ناله ریز هستی در خواب از اتاقش میشنیدم مطمئن تر میشدم که بیدارم و نه خواب..

    زمان کوتاهی ذهنم شروع کرد به مقایسه ام با دیگران با نتایج آن ها و نتایج من و کم کم داشت بازی به سمت سرزنش و خود کم بینی میرفت ولی گویی ذهنم هم دیگر قصد جنگیدن نداشت و تسلیم بود در برابر این نور و این آگاهی که به قلبم تابیده بود،،،

    و آن لحظه فرارسید به پروردگار سپیده دم پناه میبرم

    چنان شهودی در قلبم واضح و شیرین حس کردم

    که سهیلا تو دعوت شدی به توحید و من ولی تو هستم

    این عشق بی قید و شرط که در قلبته جایگاه منه

    قدرشو بدون

    مقدسه، اصیله، نابه ، خالصه

    با چیزی و کسی مقایسش نکن

    کم ارزشش نکن

    و در همان لحظه نزدیک ساعت5بود هوا گرگ و میش بود ولی نور در حدی بود که بتوانم ببینم و بنویسم دفترم جلوم بود شروع کردم به نوشتن و مرور تمام مراحل تکاملم

    از همان شروع نوجوانی ام که هر غروب پیاده وضو گرفته میرفتم مسجد برای نماز، نا آگاهانه بود ولی شیرین بود،،،،

    ختم قرآن های هر ساله در شروع جوانیم ،خام بود ولی معنا داشت،،،،

    حضور در جلسات تفسیر و سخنرانی قرآن ،همراه با شیطنت بود ولی عمیق بود،،،

    و من فهمیدم تمام اینها ردپای خدا بوده برای رسیدم به اینجا،

    تمام اینها در کسری از ثانیه مانند فیلمی از جلوی چشمانم میگذشت و من تند تند مینوشتم جدول وار با قید زمان و مکان و مدت آنها حتی کسانی مه در این مقطعها با من بودند

    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ﴿1﴾

    الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ ﴿2﴾ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ ﴿3﴾ مَالِکِ یَوْمِ الدِّینِ ﴿4﴾ إِیَّاکَ نَعْبُدُ وإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ ﴿5﴾ اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِیمَ ﴿6﴾ صِرَاطَ الَّذِینَ أَنعَمتَ عَلَیهِمْ غَیرِ المَغضُوبِ عَلَیهِمْ وَلاَ الضَّالِّینَ ﴿7﴾

    و بعد طبق عادت همیشه شروع کردم به خواندن سوره حمد

    حمدو ستایش از ان توست الله که فرمانروای جهانیان هستی بخشنده و مهربانی مالک و صاحب اختیاری از ابتدای ابدیت تا رستاخیز ازلیت تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجویم وعده هدایت دادی ،،،از تو هدایت می خوام نعمت ‌فراوانی و ثروت میخوام (اینها برام معنی صراط مستقیم میدن)

    اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ

    لاَ تَأْخُذُهُ سِنَهٌ وَ لاَ نَوْمٌ

    و بلافاصله ایه کرسی اومد بر زبانم

    نیست خدایی جز الله خدایی که داد میزنه من زنده ام پاینده ام ،بیدارم آنچه در آسمان و زمین است مال من است برای تو همه چیز به اذن من است از همه چیز با خبرم ….

    . اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّوُرِ

    خداوند ولی کسانیست که ایمان آوردن !!!!!!!!!

    چی شد ؟! خداوند در شروع به من گفت من ولی تو هستم و اینجا گفت ولی کسانی هستم که ایمان آوردند موحد شدند و تسلیم هستند (کلمات چون قطار پشت سر هم می آمدند) ایمان، توحید ، تسلیم، اولیا خدا ….

    از تاریکی به روشنایی میبرم و نگاه من از پنجره به آسمان افتاد تاریکی رفته بود آسمان روشن بود

    خدایا منظورت چیه خدایا چیم شده چرا بریده بریده

    و جمله ای که همیشه تکرار میکنم

    اولیا خدا کسانی هستن که لاخوف علیهم و لا هم یحزنون (نه غم دارند و نه میترسند)

    سهیلا این روزا غمت چیه از گذشته چیارو مرور میکنی؟ همین یه ساعت پیش تو رختخوابت شخم میزدی گذشتت رو خودتو با کیا مقایسه میکردی!؟

    فرصتهایی که از دست رفته!؟

    جوانی که داره میگذره!؟

    آرزوهایی که بهشون نرسیدی؟!

    پیشرفتهایی که نداشتی؟!؟

    ترس چیا رو داری از آیندت چی می خوای؟!

    از کمبود میترسی ؟!

    از اینده هستی میترسی ؟!

    از نادیده ها میترسی ؟!

    از کشف نشده ها میترسی ؟!

    از ذهن اغواگرت میترسی ؟!

    از مرگ میترسی؟!

    با ترسات از دینا رفتن میترسی؟؟؟؟؟؟؟!

    تو که امشب خوب از پس لشکر طاغوت ذهنت بر اومدی از تاریکی به روشنایی رسیدی قلبت روشن شد

    مسیری نشونت داد

    بهت گفت اولیا خدااااااااا

    نترس و غمگین مباش

    ریسمان توحید تو دستاته

    من جوابمو گرفته بودم من از اینکه با ترس‌هام بمیرم میترسم

    «««««««««««««««««««««««««««««««««««»»«»»»»

    اشک میریختم انگار متولد شدم قلبم روشن بود سرمو بالا آوردم از دفترم و اولین نور خورشید افتاد تو چشمم

    طلوع شده بود و لبخند بر لبم جاری

    هستی آروم خوابیده بود انگار دیگه دردی نداشت

    و چشمان من از نور شدید طلوع نور زردی در دیدگانم خوب نمیدید

    گوشیمو برداشتم ساعت 6بود فایل جدید اومده بود

    می دونستم میاد

    و موضوع ترس بود

    من جلوتر از اینکه استادم ازم بپرسه ترس‌هامو ریختم بیرون

    و خداوند مژده ولایت و اولیا اله را بهم داد

    که نترس و غمگین مباش

    »»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»

    دیگه کاملا صبح شده و صدای هیاهوی شهر هر لحظه بلندتر میشه

    ولی صدای پرنده های آواز خوان همسایه همچون سمفونی پر شده در فضای مکان مقدس من

    – وحی آمد کاین چه فکر باطل است

    رهرو ما اینک اندر منزل است

    در پناه الله مهربان باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 340 رای:
    • -
      محمد دِرخشان گفته:
      مدت عضویت: 1920 روز

      سلام خانم مقدمی

      چند روزه کامنت های زیبا شما را میخونم و لذت میبرم

      واقعا مشخصه که دارید عالی روی خودتون کار می‌کنید.

      همیشه ما در زندگیمون دو انتخاب داریم حق انتخاب راه خوب و بد،راهی که مرزش به اندازه یک تار مو هست.ولی وقتی ما مسیر درست را انتخاب میکنیم زمین و زمان کمک میکنه تا ما هدایت بشیم و پشرفت کنیم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 41 رای:
    • -
      ریحانه گفته:
      مدت عضویت: 1749 روز

      سهیلای عزیزم

      اشک بر چشمانم جاری شد از این نوشته ی توحیدی

      هرجمله اش من رو غرررررق در لحظه میکرد

      و هرلحظه توحید رو در دلم زنده میکرد

      و داشتم به ترس خودم فکر میکردم

      همزمان با خواندن نوشته های تو در ذهنم میگذشت:

      ترس دارم ازاینکه بعدش چی میشه،نکنه نتونم، غیر ازاینکه یادم رفته خدایی که تنها قدرت جهانه همیشه بامنه و من رو هدایت میکنه؟

      غیر ازاینه که فراموش کردم دوستان خدا نه ترسی دارند و نه غمی؟

      و خدا هدایت میکنه..

      اینکه ترس از فکر و قضاوت مردم دارم غیر ازاینه که قدرت رو به غیر از خدا دادم؟!

      فراموش کردم هدایت های هرلحظه ی خدا رو ؟

      فراموش کردم چطور کارهارو برام انجام میداد که هرکی بشنوه فکر میکنه رویاست؟

      فراموش کردم چطور حامی من بود؟

      چطور کارهایی رو انجام داد که فقط میشه اسمشو گذاشت معجزه!

      فراموش کردم چطور هرلحظه نمیداشت تو احساس بد بمونم؟

      چطور دستانش رو به سمت میفرستاد تاکارها ساده راحت انجام شن؟

      چطور دلهارو برام نرم کرد؟

      چطور به شکل ثروت بیشتر و نعمت بیشتر دستان بهتر آرامش بیشتر وارد زندگیم شد؟

      کاش همیشه اجازه بدیم خدا انجام بده و انقدر خودمون دخالت نکنیم

      کاش بتونم سپاسگزارش باشم اونقدری که باید.

      کاش بتونم توحید رو بهتر درک کنم تا بهتر عمل کنم

      بی نهایت سپاسگزارم سهیلا جان.

      حال خوب و زندگی توحیدی برات آرزومندم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
    • -
      شیما محسنی گفته:
      مدت عضویت: 3561 روز

      سهیلای عزیزم سلام. کامنت دوستان را همیشه می خوانم و مطمین هستم از شما هم تا به الان کامنت خوانده بودم، اما این سری عجیب توجه ام را جلب کرد. بسیار عالی بود و کلی تحسینتون کردم با این روش که رو خودتون کار کرده آید. خدا قوت از نتایج عالی تان. عالی بود.

      واقعا خدا رو شکر از اینکه سال های سال فقط فقط در این سایت هستم و نه اینستا دارم، نه تلویزیون و …..

      فقط سایت و قرآن …

      موقع خواب، موقع بیدار شدن، موقع پیاده روی، موقع رانندگی و …..

      اصلا یه جورایی اعتیاد دارم. خدا رو شکر از این همه دوستان توحیدی عالی که کارشون فقط فقط ارتباط و دوستی بیشتر با خدا جون است.

      بازم خدا قوت از تلاشتون.

      در پناه خدا جووووون

      شیما

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
    • -
      الهه گفته:
      مدت عضویت: 1192 روز

      سلام دوست عزیز خیلی کامنت زیبایی بود واقعا لذت بردم و کلا اشک از چشمام خودش میاد نمیدونم بعضی وقتا فقط میدونی مسیر درسته همه چیز درسته ولی بازم استرس ترس هم هست ولی مطمئن هستی خدا هم هست انگار میفهمی ولی نمیفهمی من که اصلا دیوونه شدم از این سایت از این استاد از این خدا واقعا تحسین میکنم عالی بود سپاسگزارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      آزاده کاکاوندی گفته:
      مدت عضویت: 1447 روز

      بنام خداوند جان آفرین

      حکیم سخن برزبان آفرین

      (نام خدایی که به ما حیات و زندگی بخشید و به انسان‌ها قدرت سخن گفتن را داد)

      که در سوره الرحمن میگه انسان را آفرید و به او قدرت تکلم داد

      خداوند بخشنده دستگیر

      کریم خطا بخش پوزش پذیر

      ( خدایی که همیشه یار و کمک کننده به ماست و یاری رسان است و بخشنده و توبه پذیر است)

      پرستار امرش همه چیز و کس

      بنی آدم و مرغ و مور و مگس

      ( او خدایی است که تمام موجودات عالم تحت فرمان او هستند؛ از انسان‌ها گرفته تا پرندگان و تمام حشرات و مورچه‌ها و مگس‌ها)

      یکی را به سر برنهد تاج بخت

      یکی را به خاک اندر آرد ز تخت

      (او خداوندی است که با اراده و حکمت خود یکی را خوش بختی می‌رساند و دیگری را از خوشبختی کنار می‌گذارد

      که خداوند در سوره آل عمران آیه ی 22 میفرماید (حکومت و فرمانروایی را به هر کس بخواهد می دهد واز هر کس بخواهد می گیرد)

      گلستان کند آتشی بر خلیل

      گروهی بر آتش برد ز آب نیل

      ( او قادر است تا آتش را برای حضرت ابراهیم (ع) تبدیل به گلستان کند و کسانی را هم در زیر آب نیل فرو برد)

      به درگاه لطف و بزرگیش بر

      بزرگان نهاده بزرگی ز سر

      (در نزد او تمام بزرگان کوچک و ناتوان هستند)

      جهان متفق بر الهیتش

      فرومانده از کنه ماهیتش

      (همه جهانیان بر خدایی او متفق و هم نظر هستند و دنیا ناتوان مانده از یافتن ذات او)

      بشر ماورای جلالش نیافت

      بصر منتهای جمالش نیافت

      (انسان همچو او کسی را نخواهد یافت و دیدگان انسان در یافتن انتهای جمال او ناتوان هستند)

      تامل در آیینه دل کنی

      صفایی به تدریج حاصل کنی

      (اگر قلبا به خودت فکر کنی و خودت را خوب بشناسی و در ویژگی‌های خود بیندیشی، کم کم می‌توانی وجودت را با صفا کنی چون خودشناسی مقدمه ی خداشناسی است)

      محال است که سعدی راه صفا

      توان رفت جز بر پی مصطفی

      ( ای سعدی بدان و آگاه باش که محال است راهی راست جز راه راست و حق حضرت محمد (ص) بروی)

      سلام به سهیلا عزیز و توحیدی

      سلام به استاد عزیز و بانوی زیبای بهشت

      سلامی گرم به همه دوستان توحیدی این سایت

      سلامی به ابراهیم و به محمد

      سلامی به آزاده ای که خدا هدایتش میکنه و بر قلبش جاری میکنه که چی بنویسه

      سهیلای عزیز امشب یاد تعهد خودم افتادم که باید کامنت بنویسم و گفتم چی بنویسم من که کلی ترس داشتم ولی اومدن تو این راه ترسها کم رنگ شده و جای خود رو به شجاعت و جسارت داده البته خیلی راه دارم و اول راهم اما همین که بر ترس غلبه میشه خدارا هزاران مرتبه شکرت و تصمیم گرفتم که برای بچه ها کامنت بزارم به کامنت شما که رسیدم به خود الله قسم کلماتتو با صدای بلند میخوندم و فقط خداراشکر میکردم و حس میکردم بغل خدا هستم انقد که حس و حالم عالی شد و خوب شد و اولین کلمه رو که خواستم بنویسم یهو خدا گفت بنویس به نام خداوند بخشنده مهربان که یهو یه حسی گفت حکیم سخن …و ی لحظه بقیه شعر رو یادم رفت رفتم سرچ کردم که فقط این بیت رو کامل کنم اما دیدم این خود خدا این شعررو نوشته و منو هدایت کرده و گفته آزاده تو فقط بنویس و کامل شعر را برات نوشتم که بوی قران و خدا میداد وز زبان قران باهام صحبت میکرد و معنی هر بیت رو ک مینوشتم فقط دوست داشتم گریه کنم از این همزمانی ها و الهامات وهدایت خودش به خودش قسم

      چقدر کامنت زیبا بود

      لذت بردم بی نهایت

      توحید و در تک تک جملات و کلماتت دیدم این راه ادامه بده پر قدرت که خدا برای ما همه چیز میشود همه کس رو به شرط ایمان و تعهد و پاکی دل

      استاد عزیزم از شما و مریم خانوم شایسته سپاسگزارم که با لذت این فایلها رو آماده میکنی که به خودشناسی برسیم که به خدا وصل بشیم

      درپناه الله یکتا شاد و ثروتمند و سعادتمند باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
    • -
      حمید عشقی گفته:
      مدت عضویت: 1027 روز

      سلام و تبریک خانم مقدمی

      به نظر من این کامنت باید از کامنت های برتر این فایل بشه.خیلی کامنت خوب و عالی بود قشنگ معلومه تغییر انجام شده و خالص‌تر شدین انشالا با همین دقت ادامه بدین تا ابد.

      از خدا میخوام کمک کنه تا همه بچه های سایت استاد عباسمنش هر روز ایمانشان قوی‌تر بشه و خداوند رو بیش از پیش در زندگیشون احساس کنن.

      برای شما دوست عزیز هم آرزوی موفقیت روز افزون دارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      فهیمه پژوهنده گفته:
      مدت عضویت: 2160 روز

      سلام به شما دوست ارزشمندم

      سلام به شما سهیلا مقدمی عزیز

      چقدر خوشحال هشتم برای هدایت شدن به خوندن کامنت بینظیر شما.واقعا زیبا شروع کردی هم روزت رو، هم کامنتت رو، هم ورود به دل ترس ها و شناخت هر چه بیشتر خودت رو…واقعا سپاسگزارم ازت برای این ردپایی که گذاشتی. اصلا معرکه است خط به خطش زیباست. و چه قلم زیبایی داری مثل چهره زیبات.واقعا لذت بردم و کلی چیز یاد گرفتم.

      خدا اینگونه با ما حرف میزنه، خدا اینطوری هر کسی رو هدایت میکنه. خدا اینطوری راه میگشاید جایی که راه نیست…واقعا تولد تحولت مبارک دوست ارزشمندم. سهیلا جان از اینکه باهات آشنا شدم و از خودت برامون نوشتی واقعا ممنونم.همه صحنه هایی که توصیف کردی، تمام نجواها و الهاماتی رو نوشتی، تمام صلاه و توجه ایی که رب عالمیان داشتی، تمام شعرها و آیه ها، تمام اشک ها و پاک شدن ها،تمام همزمانی ها و سبقت گرفتن هات تمامش رو تحسین میکنم و این سخاوتت رو سپاسگزار و قدردانم که تمام اون لحظاتت رو با ما به اشتراک گذاشتی.

      نترس و غمگین مباش

      ریسمان توحید تو دستاته

      برات از الله یکتا بهبودهای دائمی درونی و بیرونی رو خواهانم.

      ارادتمند شما فهیمه پژوهنده

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      سیدحبیب حافظان گفته:
      مدت عضویت: 2063 روز

      سلام بر شما بانوی فهیم

      سهیلا بانوی عزیز

      بسیار لذت بردم از همکلامی تون با خدا و چقدر این نوع حرف زدن با خدا رو دوست دارم.

      پر از خلوص و احساس ناب

      پر از عشق و تسلیم و رضا

      پر از خود خدا بود کلامتون و قطعا از جانب خدا

      اما در مورد اولیا خدا که توفیق زیارت بعضی هاشونو داشتم میخوام نکته ای رو بگم:

      بسیاری از دوستان از ترس شرک تمام دستان قدرتمند خدا رو نادیده میگیرند

      البته از نظر من این یک کجدفهمی یا یک دیدگاه ناپخته در مورد توحیده.

      البته من متوجه منظور شما از اولیاء خدا شدم

      میخوام بگم نه بت ساختن از اونا کار درستیه و نه نادیده گرفتن به کل

      تک تک ما میتونیم از اولیا باشیم اگر خدا و به مدد بگیریم اما اون برگزیدگانی که قبل از حضور آدم در این عالم بودند ، بسیار عظیم تر و جایگاهی بسیار رفیع تر از تصور ما دارند مثل وجود مقدس حضرت فاطمه که من کاملاً درکشون کردم.

      و خدا ایت ارواح پاک و مطهرو برای کمک و راهنمایی و الگویی برای زندگی ما خلق کرده

      خطابم عزیزانیه که البته از ترس اینکه شرک نکنن این عزیزان خدا رو به طور کل از ذهن و زندگی شون حذف کردند.

      و البته هر باور و دیدگاهی قابل احترامه

      باشد تا رستگار شویم ان شاءالله

      سپاسگزارم از نگاه زیباتون و شاکرم از وجود نازنینانی چون شما

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
    • -
      Ehsan Moqadam گفته:
      مدت عضویت: 1927 روز

      درود بر شما سهیلا جان

      خداوند گاهی در کالبد ناآرامی فرزند از خواب بیدارت میکنه و میارتت پای سجاده تا باهاش حرف بزنی

      ما رایت شیئا الا و رائیت الله قبله، معه و بعده و فیه

      خداوند در تک تک لحظات زندگى و اتفاقات زندگیمون هست

      وقتى خدا رو باور میکنى دیگه به هیچ چیزى تو زندگیت، حتى ترس‌هات بی‌دلیل نگاه نمی‌کنی.

      همه این ترس‌ها قبلاً هم بودن اما چرا حالا داریم ازش باخبر میشیم یا بهتره بگم حالا داریم به‌عنوان سد راه زندگی توحیدی خودمون میبینیمشون؟ چون خدا ازمون می‌خواد و داره هدایتمون میکنه که عزیزم حالا وقتشه یه مرحله مقرب‌تر بشی، بیا و بنشین تا تو رو آگاه کنم، از ضعف‌هات، از ترس‌هات.

      اینکه ما آگاه میشیم از ترس‌ها و ضعف‌هامون نشان‌دهنده ضعف نیست بلکه کاملاً نشان‌‌دهنده قدرته، نشان‌دهنده هدایت و حضور الله چون پرده غفلت کنار رفته و داریم با چشم دل بهش نگاه می‌کنیم.

      می‌خوام توحیدی زندگی کنم اما این ترسم داشتم حالا ازش باخبر شدم

      می‌خوام سرم تو زندگی بالا باشه و حضور خدارو حس کنم اما این ترس‌هارو هم دارم

      خب قدم اول اینکه آگاه بشیم که میترسیم

      به‌قول سید علی جان خوشدل ترس‌ها از ناشناخته‌ها هستن و همین موضوع باعث میشه ما کاوش کنیم و بریم تو دل ناشناخته‌ها.

      تا وقتی ترسی نباشی حرکتی هم اتفاق نمیفته

      هیچ حالت و احساسی بد نیست حتی ترس و غم.

      اگر بد بود خداوند در وجود ما قرار نمیداد.

      اما همه اندازه و نشانه‌ای داره. مثل یک دماسنج و قطب‌نما.

      ترس و غم که به‌وجود میاد داره این هشدار میده که باید حرکت ایجاد بشه باید یه تغییری به‌وجود بیاد

      شادی که به‌وجود میاد این نوید داده میشه که مسیر درسته سپاس‌گزار باش و ادامه بده

      به‌شخصه هر وقت یه چیزی تو زندگی من رو ترسوند باعث شد با صدای بلندتر و عمیق‌تری خدا را بخوانم و قوی‌تر بشم

      آنچه مرا نکشد قوی‌ترم خواهد ساخت

      این ترس‌ها ما رو نکشته پس باید به فکر قوی‌تر شدن باشیم و حائل‌های بین خود و رب را کنار بزنیم

      دوست نازنینم که انقدر عمیق و جذاب نوشتی سپاس‌گزارم و برای شما آرزوی سعادت و خوشبختی در دنیا و آخرت رو دارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
    • -
      مهرک الهی گفته:
      مدت عضویت: 1670 روز

      سلام سهیلای عزیزم.

      احساس قلبی تورو باتمام وجودم دریافت کردم وحسش کردم.چقدرخوب توضیح دادی.

      دلم میخواد باکسایی که درمسیر این راه زیبا هستن ساعتها حرف بزنم باوجوداینکه من ادم پرحرفی نیستم ولی بایه دوستم که جزو این خانوادست ،وقتی که شروع به صحبت میکنم فراموش میکنم زمان ومکان ومقداررو

      الان تو این حسوبهم دادی ومخصوصا امسال رو برای خودم سالی قراردادم که توش سحرخیز باشم ودیشب کدشو زدم ،چون تاحالا خیلی موفق نشده بودم.امروز صبح زود باهوای لطیف بارونی بیدارشدم وکلی شکر به جا اوردم وفایل استادو گوش کردم وهدایت شدم که کامنتهارو بخونم .

      وقتی داشتم میرفتم سر دوره که کارکنم گفتم بزارهمین یه کامنت دیگه روهم بخونم که نوشته تو بود،وچقدرازبین همه کامنتها باهاش حس خوب گرفتم.مخصوصا یه جمله که گفتی صبح زود قرار عاشقانه باخالقم،که به من نشون دادی اگه این قراررو،یه قرار عاشقانه باخالقم ببینم حتما بیدارمیشم.

      جمله دیگه عالیت غارنشینان این عصرمدرن بود که من هرچه توی این مسیرجلوترمیرم میبینم دارم ازاطرافم فاصله میگیرم ومیفهمم من چقدرغارنشین بودم وهنوزچقدر باید روی خودم کارکنم تا این صفت مناسبم نباشه.

      واقعا ما غارنشینان این عصرمدرنیته هستیم .سرعت رشد عوامل فیزیکی ما به چندین برابرخودش رسیده ولی من هنوز برای تعهد به تمریناتی که میدونم رشدمو تصاعدی میکنه،مقاومت میکنم.

      ممنونم عزیزم وازخدا برای خودت وهستی عزیزت که باید خوشبخت باشه چون مادرش دردوران طفولیت اون باقوانین اشنا شده واین تاثیر عظیمی در توانمندیش داره،

      خوشبختی،سلامتی وثروت عالی میخوام.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      الهام و نگین گفته:
      مدت عضویت: 1041 روز

      خدای من شکرت شکرت بابت این هدایت‌های بینظیرت

      سلام سهیلا جان عالی عالی بود کامنتت

      اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّوُرِ

      خداوند ولی کسانیست که ایمان آوردن !!!!!!!!!

      اولیا خدا کسانی هستن که لاخوف علیهم و لا هم یحزنون (نه غم دارند و نه میترسند)

      چه جملات طلای که هر لحظه یاد آوری کنیم

      سپاس گزارم ازت

      شاد،ثروتمند،خوشبخت،سعادتمند در این دنیا و اون دنیا باشی عزیزم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      شیرین گفته:
      مدت عضویت: 1250 روز

      درود به استاد بی نظیرم و مریم جان فروتن، زیبا، پویا، خلاق و بهترین

      درود به همه ی دوستانم در سایت محبوبم

      سهیلا جان چقدر عالی احساسات نابی رو که تجربه کردی از طریق کامنت انتقال دادی و من پشت میز اداره حسی بهم دست داد که چشام پر از اشک شد و دوباره رسیدم به موضوع تسلیم که این روزا درک بیشتری ازش دارم.

      راستش موضوعی رو چند روز پیش تجربه کردم از تسلیم بودن میخواستم کامنت کنم که احساس کردم اینجا میتونم بگم.

      من کارمند هستم و به هر حال وقت آزاد کمتری دارم و به دلیل مسیرهای طولانی و شلوغی تهران ترجیح میدم یک سری از کلاسهام رو آنلاین بردارم مثل ورزش و .. چند وقتی بود که میخواستم کلاس رقص ثبت نام کنم و حدود یک ماه داشتم دنبال میگشتم که یا هزینه بالا بود یا مسیر خیلی طولانی بود. یک روز بعد از پایان کلاس ورزش که همیشه حس عالی دارم و شکرگزاری میکنم گفتم خدایا چه کاریه من هر روز دنبال کلاس می گردم اصلا من میخوام مثل همین ورزش که به راحتی و با بهترین مربی و تو اتاق خودم انجام میدم میخام کلاس رقص هم به همین راحتی باشه و بهترین استاد و هزینه مناسب . من دیگه کاری ندارم به این موضوع و میسپرم به خودت تو من رو هدایت کن.

      2 روز کامل نگذشته بود من یه سرچ کردم اینستا آموزش رقص آنلاین که البته چند استاد رو آنلاین میشناختم ولی دوس نداشتم بعداز سرچ یهو دیدم سه پیج برای من اومد با تعجب به پیج سوم نگاه کردم یک استاد بود که من کلیپهاشو تو سرچ لیست و البته جز پستهای پیجهای دیگه میدیدم و همیشه می گفتم ای کاش این دختر پیج آموزش داشت و ای کاش اینو من پیدا می کردم .

      جالبه وقتی تسلیم شدم و سپردم به خدا تو 48 ساعت به راحتی همون استاد رو به من معرفی کرد که من قبلا با هر سرچی پیداش نمی کردم و از همه جالبتر که من به ایشون پیام دادم که خیلی شما رو دوس دارم آموزشتون رو هم و چقدرعالی که به راحتی خدا من رو به پیج شما هدایت کرد

      بعد ایشون سلام کردن و اظهار خوشحالی و به من گفتن شما از بچه های استاد عباسمنش هستین؟ (اینجا واقعا گیج شده بودم )

      گفتم بله چطور مگه ؟

      ایشون گفت آخه منم از بچه های سایتم( فکرررر کنیددد من یهو چشام پر اشک شد آخه چطور ممکنه خدا منو هدایت کنه به همکلاسیم من تهران اون شیراز و کسی که نزدیک به یک سال پستاش رو میدیدم ولی آدرس پیجش رو پیدا نمی کردم)

      بعد ایشون گفت چقدر عالیه که وقتی تسلیم میشیم و میسپریم دست خودش همه چی عالی پیش میره

      و چقدر این موضوع برای هر دوی ما درس داشت از تسلیم شدن.

      و این یکی از نشونه های واضحی بود از درست کار کردن قانون که خداوند برای من آشکار کرد.

      به خدا میسپارمتون

      سربلند باشید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
      • -
        ابراهیم خانلرپور گفته:
        مدت عضویت: 2136 روز

        سلام وقت شما بخیر

        امروز به صورت هدایتی به کامنت شما رسیدم و در زمانی که ذهنم در آرمش و قلبم سرشار از اطمینانه این محتوای ارزشمند رو مطالعه کردم .

        یاده اون آیه افتادم که میفرماید : ” دین در نظر خداوند اسلام است”

        دین یعنی راه و روش زندگی کردن

        اسلام هم از تسلیم شدن میاد

        خدا به ما گفته راه و روش زندگی کردن تسلیم بودنه

        امروز این آگاهی ارزشمند و جوابی که خداوند برای سوالی که دو روز ذهنمو درگیر کرده بود بهم الهام شد تا پاداش کنترل ذهن و تعهد جدیدی که امروز به خودم برای اجرای بیشتر کارهام بنا به قانون بود باشه .

        سپاسگزارم ، موفق و پیروز باشید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      محمود کاظمی گفته:
      مدت عضویت: 950 روز

      سلام درود خدای یگانه به شما دوست ارزشنمدم

      خانم مقدمی عزیز چقدر کامنتتون به دلم نشست وچقدر بهم احساس آرامش داد وتوی جمله به جمله ای نوشته بودین خداوند رو احساس کردم خدایی که ازش گفتین ونوشتین واحساسش کردین رب العالمینی که فضل عظیمه رحمت نامتنهاییه

      آرامش قلوبه یارو یاوره خدایی که پناهِ

      خدایی که به شدت کافیه

      خدارو هزاران مرتبه سپاسگذارم برای حضورم در جمع دوستانی چون شما که قلبهاشون پر از عشق پروردگاره

      از خداوند وعده ایو میخوام براتون که به بندگان با ایمانش داده

      الا ان اولیاء الله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      آزاده زمانی جوهرستانی گفته:
      مدت عضویت: 1911 روز

      سلام دوست عزیز هم فرکانسی ام. تحسینتون می کنم بابت کامنت زیباتون وقلب آماده ی دریافتتون.چقدر زیبا نوشتید .یاد مراحل تکاملی خودم افتادم .خدا رو هزاران مرتبه شکر به خاطر تمام مراحل زندگی ام که منجر شد من به این نقطه واین لحظه ی زیبا واین سایت بهشتی برسم .عاشقانه دوستتون دارم و براتون بهترین ها رو آرزو دارم .

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      امیر انیسی گفته:
      مدت عضویت: 1455 روز

      سلام و درود

      سهیلا خانم تبریگ می گم به خاطر این شهود مقدس و بی نهایت ارزشمند

      جنس شهود ازنور و سبک شدن و آرامش

      و سپاسگزارم به خاطر آرامش و آگاهی عظیمی که هدیه کردید و به اشتراک گذاشتید

      و چقدر ارزشمند که انسان قبل از سحر زمانیکه خداوند بر اهل زمین نزول میکنه، مشغول عشق بازی با او باشه.

      موفق و پیروز باشید در پناه خداوند یکتا

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      ابراهیم خانلرپور گفته:
      مدت عضویت: 2136 روز

      سلام

      از محتوای با ارزش کامنت شما بسیار لذت بردم . جان بخشی به آرایه ها و تشبیهاتی که بی نظیره و باعث قوت و قدرت متن شده درک مخاطب را راحت تر و لذتبخش تر کرده . بسیار زیبا نوشتین

      تحسین میکنیم این تعهدی که با خدای خودتون دارید و اون قرار عاشقی ای که هر روز ساعت 4 بهش پایبندین . آفرین بر شما

      این کامنت سرشار از واژه هاییه که از دل بر اومده و لاجرم هم بر دل میشنیه .خیلی لذت بردم دستمریزات

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      محمدرضا یکتای مقدم گفته:
      مدت عضویت: 1332 روز

      سلام دوست عزیزم

      میخواستم بنویسم نمیدونم باور میکنی حرفم رو یا ن

      ولی حرفم رو پس میگیرم چون باور میکنی.

      من دیشب ی نگاه گذار توی کامنت های سایت انداختم اونم به خاطر کامنت برادرم که گفت من اولین کامنت رو نوشته بودم و اولین کامنت منتشر شد داشتم نگاه میکردم

      ی لحظه عکس شما رو دیدم و تصویرش رو زوم کردم

      و به داداشم نشون دادم گفتم ببین چقدر دختر های زیبایی توی سایت هست و کلی لذت و تحسین بود اون لحظه در من

      و الان داشتم کامنت میخوندم رسیدم به شما

      چه هم زمانی که کامنت شما سوم شده

      و من دیشب واقعا تحسینتون کردم والانم کامنت زیبای شما رو خوندم بازم تحسین کردم و خدا رو شکر میکنم بابت دوست های خوبی مثل شما.

      کامنت شما رو با دلم تایید کردم

      ووبهتون تبریک میگم

      من خودم در حال تجربه ی مدار جدیدی از خودم در ارتباط با خدا هستم

      خدایا شکرت

      براتون بهترین ها رو آرزو میکنم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      زهرا علیپور گفته:
      مدت عضویت: 956 روز

      سلام بر سهیلای عزیز

      دوست من چقد کامنتت زیبا وازدرون برخاسته بود وقتی آیات قرآن رو میخوندم انگار خدا داشت با من حرف میزد اشک توی چشمام جمع شد وسرازیر شد بدنم به لرزه دراومد چونکه صدای حق رو شنیدم

      چقد خالصانه نوشتی قلبم روشن شد

      سهیلا جانم متوجه شدم که تو هم مثل من در حوزه ی زیبایی کار میکنی

      برات خیلی خوشحالم سهیلا جانم

      درپناه الله یکتا باشی دوست من

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      علی محققی گفته:
      مدت عضویت: 1153 روز

      سلام به همفرکانسی خوبم

      چقدر زیبا به تصویر کشیدین لحظه به لحظه احساستون رو مثل یک فیلم ازجلوی چشمانم رد می‌شدند من کاملا تصور و لمسش میکردم اون نوشته هاتونو و خودمو بجای شما تصور می‌کردم و احساس می‌کردم که اون من هستم که که دارم عشقبازی میکنم

      چون همچنین شرایطی برام هر از گاهی پیش میاد ولی فقط خودم ازش لذت میبرم و مثل شما نمیتونم اینقدر جالب و کامل احساساتم رو انتقال بدم

      چقد قدرت بیانتون رو تحسین میکنم که با خدای خودت داری هم کلام میشی و یک واحد میشی

      خدا روشکر که دل نوشته‌ای عالی دوستانی مثل شما دردسترس ما قرار میگیره

      با خوندن کامنتتون منم انگیزه گرفتم که اگه یه وقتهایی به هر دلیلی از خواب بیدار شدم باز زور نزنم که بخواب برم و نادیده بگیرم ندای دوست رو که یه حس و حال وهوایی داره که فقط تجربه گر درکش میکنه

      درپناه یزدان پاک موفق باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      فاطمه سليمى گفته:
      مدت عضویت: 1761 روز

      سهیلا جان سلام

      چقدر کامنتت زیبا و دلنشین بود چه حس معنوی و قشنگی داشت

      از شما سپاسگزارم که این حس زیبا رو  با ما به اشتراک گذاشتی

      چقدر احساس همزاد پنداری کردم با شما اونجا که گفتی

      ازهمان شروع نو جوانیم که هر غروب پیاده وضو گرفته میرفتم مسجد برای نماز، نا آگاهانه بود ولی شیرین بود،،،،

      ختم قرآن های هر ساله در شروع جوانیم، خام بود ولی معنا داشت،،،،

      حضور در جلسات سخنرانی و تفسیر قرآن، همراه با شیطنت بود ولی عمیق بود،،،

      و من فهمیدم تمام اینها رد پای خدا بوده برای رسیدم به اینجا،

      تحسینت می کنم که اینقدر خوب روی خودت کار کردی و به این درجه از پیشرفت رسیدی که

      من جلوتر از اینکه استادم ازم بپرسه ترسهامو ریختم بیرون

      و خداوند مژده ولایت و اولیا اله را بهم داد

      که نترس و غمگین  مباش

      أَلا أِنَّ أَولِیاءَ الله لا خَوفُُ عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنون

      در پناه خدا زندگیت پر از شادی و سلامتی باشه و سعادتمند در دنیا و آخرت باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      خورشید گفته:
      مدت عضویت: 1731 روز

      سلام سهیلا جان بانوی فهیم و خوش قلم.

      با خوندن کامنت شما اشک ریختم به قدری زیبا توصیف کردید احساسات مادرانه و احساس تسلیم در مقابل حضرت حق رو که با خوندنش قلبم به پرواز دراومد. برای شما و فرزند عزیرتان سلامت و توفیق در امور و بهترین ها رو آرزو میکنم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      سودابه گفته:
      مدت عضویت: 2510 روز

      سلام دوست عزیز

      اولین نوشته ای که نظرم رو جلب کرد بسبب

      قرار عاشقی در سحرگاهان

      بین شیرینی خواب و جذبه معشوق همواره خواب رو ترجیح میدادم ولی از ابتدای این هفته عشق پیروز شد و من به زور از رختخواب به روشویی خودمو میرسونم و آبی که بصورت میزنم در خیابان ها و کوچه ها سر به آسمان و آفریدگانش شکر گویان بعد از 1 ساعت به منزل برمیگردم ودیگر تا شب نیازی به هیچ چیزی ندارم

      حسبی اله

      همواره عشق پیروزه

      سالهاست ارزوم بیداری در سحرهاست

      هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ

      از یمن دعای شب و ورد سحری بود

      و عجب قدرت آگاهانه ای در سحرگاهان هست گویا همین که بیدار باشی

      می گویدت و می نمایدت و می بوید

      فقط باید فضا باز باشد

      تا دریافت کننده همه آن انرزی باشی که سحرگاهان می پراکند

      عمویم خدابیامرز

      نماز صبح را تقریبا نه با صدای بلند که با داد میخواند

      و میخواست همه بیدار باشند

      میگفت روزی این وقت سحر تقسیم میشه خواب بمونی بی روزی هستی

      و من کوجکتر از آن بودم که بفهمم

      روزی فقط نان و مال نیست

      روزی آگاهی و ایمان هم هست.

      برای همه این آگاهی ها

      این خانواده صمیمی که در هر قسمتش چه صدا چه تصویر چه نوشته همه خودت را میبینی

      از خداوند سپاسگزارم

      سپاس برای همه روزی و برکتی که در زندگی ام جاریست

      دوستان و همراهان و دستان پرقدرت و پرعلم و برکت الهی که چراغ راهند تا ما هم چراغ راه شویم

      جاودان باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      علی صفری گفته:
      مدت عضویت: 964 روز

      سلام سهیلا خانوم عزیزم خوبی امیدوارم عالی باشی شاد و ثروتمندخوشبخت درهرلحظه و در پناه خدای بزرگ بخشنده مهربان .خیلی از متنی که نوشتی احساس زیبایی پیدا کردم حالم عالی شد بهترشودم یه احساس فوق العاده خوبی داشت و حرفای خدایی بود و ناب و خوندم لذت بردم و دلگرم تر شدم محکمترشودم انگار خدا بهم میگف نترس غمگین نباش همینجوری در احساس خوب بمون ادامه بده نتایج بزرگی برات قراره رقم بزنم ب من ایمان داشته باش من همیشه باتو هستم و لذت ببر شکرگزارباش من خودم هواتو دارم انگار یه احساسی این شکلی داشت بهم میگف درحین خوندن متنت الله اکبر خدایا هزاران بار شکرت خدایا چقدر حالم عالیه چقدرررردلگرمممم ب بودنت که بامنی چقدر خیالم راحته خیلی راحته خدایا شکرت خدایاشکرت ️

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    علیرضا یکتای مقدم گفته:
    مدت عضویت: 1331 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام به استاد عباسمنش و خانم شایسته مهربان

    سلام به همه دوستان ثروتمندم

    موضوع: ترس

    إِنَّمَا ذَلِکُمُ الشَّیْطَانُ یُخَوِّفُ أَوْلِیَاءهُ فَلاَ تَخَافُوهُمْ وَخَافُونِ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ (175) آل عمران

    این شیطان است که دوستان خویش را (از قدرت کفّار) مى ترساند، پس اگر ایمان دارید از آنان نترسید و فقط از (مخالفت) من بترسید.

    همه انسانها در زمینه ای ترس دارن، و بزرگترین مانع موفقیت ترس است .

    اما بعضی از ترس ها ریشه و آبشخور ش باورهای محدود کننده هست که هر از گاهی تکرار می شوند وباعث بروز عادت‌های رفتاری خاصی می شوند که به نفع زندگی ما نیست

    من خودم ترس از قبرستان داشتم واینکه جن دارد و از این برنامه ها ، بعداز مطالعه کتاب رویا های که رویا نیستن ، فهمیدم که تنها راه غلبه بر ترس وارد شدن به آن هست و شب‌ها با بردارم می روم و در قبرستان راه می رویم و به نجوای های شیطانی پایان می دهیم .

    ترس دیگر من ، ترس از رشد و گسترش کسب و کارم هست با وجود اینکه تکامل خودم را طی کردم و لی هنوز دوست دادم در منطقه امن خودم باشم و حرکت نکنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 63 رای:
  5. -
    نفیسه محمدی گفته:
    مدت عضویت: 1635 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    سلامی به گرمی طلوع زیبای خورشید که کم کم داره نمایان میشه و نوید تغییر و جریان زندگی روبه شکارچیان زیبایی ها میده .

    سلام ویژه به استاد عزیزم و اولین سپاسگذاری که به ذهنم میرسه اینه که اول صبح که چشم باز میکنی با فایل جدید روبرو میشی و راه بسیار بسیار عالی هست برای کنترل ذهن و جهت دهی افکار و برگی در باد نبودن ….

    استاد گاهی احساس میکنم اینقدر بار آگاهی ها زیاد شده که نمیدونم روی کدوم متمرکز بشم ،نمیدونم روی کدوم قسمت کار کنم . ولی میدونم اینا همش یه پکیجی هست که توی یه قسمت هایی ضعف بسیار و توی یه قسمتایی کمتر ضعف داریم ،ولی اینجور نیست که بی نقص باشیم . ما هم طبق گفته شما تمرکزمون رو میذاریم روی پاشنه آشیل مون که اگر اون حل بشه خیلی از ضعف ها هم برطرف میشه . یا ترمزهایی که به قول شما شاه ترمز هستن .

    چند وقت پیش توی یکی از فایل هاتون که درباره تفاوت نتایج بود شما دقیقا مثال شاه ترمز منو زدید و گفتید انشالله محصولی تهیه کنید تحت عنوان احساس لیاقت یا ارزشمندی …. من پاشنه آشیلم همین موضوع هست که باعث شده اگر روی باور فراوانی هم کار کنم من دریافت نعمت نداشته باشم چون خودمو لایق این نعمت نمیدونم . به خاطر شنیده هایی که از کودکی توی گوشم چرخیده ، به خاطر تحقیر هایی که شدم ، به خاطر شکست هایی که خوردم ، به خاطر نعمتهایی که اومد ولی خیلی زود رفت ،به خاطر سرزنش هایی که خودم خودمو کردم ، به خاطر باور از ما بهتران ها ، و هزاران هزار باوری که همش برمیگرده به نداشتن احساس لیاقت . و هربار پس از هر اقدام و فشاری که روی خودم اوردم که تغییری ایجاد کنم اینقدر اون باور قوی بود که دوباره یک شکست دیگه ….. و تمام این شکست ها و نتیجه نگرفتن ها برجی ساخت از ترس هایی که روزی معمولی و پیش پا افتاده بودن توی زندگی ولی حالا به هم تنیده شدن و ریشه دار شدن و به نهال و درخت باورها گره خوردن …..

    البته من توی وارد شدن به کارهای جدید ترس خاصی ندارم و چون ترس برام مث این میمونه که نفسم داره بند میاد و واقعاً به معنای واقعی کلمه قلبم بسته میشه و نفس کشیدن برام سخت میشه و نمیتونم داخلش بمونم برای همین سریعاً اقدام میکنم و برای این ویژگی ام همیشه خودمو تحسین میکنم چون اطرافیانم رو که نگاه میکنم هیچ کس رو نمی‌بینم که این ویژگی منو داشته باشه و کارهایی که من کرده ام رو کرده باشه ، حتی مردهایی رو میبینم که جرات انجام کارهایی که من کردم رو ندارن ولی من خیلی راحت واردش میشم و نمیذارم اون ترس همراهم بشه واین ویژگی رو به لطف الله و کتاب زیبای رویاهایی که رویا نیست فصل 5 در خودم به وجود آوردم و همیشه توی مواقع تصمیم گیری بهش رجوع میکنم و چنان قدرتی بهم میده که هیچ چیزی جلودارش نیست . وقتی مکالمات کاملاً منطقی و بنیان دار استاد و پروردگارش رو میخونم فقط قلبم باز میشه و دلم میخواد همون لحظه به پشتوانه حضور الله وارد ترسم بشم و ادامه بدم و بذارم جریان تنفسم ادامه داشته باشه و دست شیطان و زبانش رو ببندم برای سرزنش هاش و ساختن منطقی که هیچ چیزی برای ترس وجود نداره ….

    اون روزی که تصمیم به جدایی از زندگی گذشته ام رو گرفتم به پشتوانه حضور خداوندی بود که میگفت هیچ چیزی از سیطره من خارج نیست ، هیچ برگی بدون اذن من نمی افته …..

    اون روزی که تصمیم به مهاجرت گرفتم تنها ، با جیب خالی ، به شهر غریب ، با داشتن کودک 5ساله ایی که باید رهاش میکردم و مدت ها نمیدیمش و پا روی ترسهام گذاشتم و رهاش کردم و سپردمش به خداوندی که موسی رو در آغوش گرفت تا قلب مادر موسی رو محکم کنه . اتفاقاً داستان شعر پروین دقیقا منو یاد ترسهام در اون روزها انداخت و سرزنش هایی که از دیگران میشدم ، که چرا بچه ات رو ول کردی و رفتی و ……. ولی من روز اولی که کودک زیبام رو رها کردم دستشو گذاشتم توی دستان خدا و سپردمش به اون چون هیچ کس به اندازه خودش توانا نبود در پرورش کودکم .

    روزی که با وجود عشق و علاقم به شریک عاطفی ام رهاش کردم و نذاشتم ترس از دست دادنش وابستگی برام بیاره و رهاش کردم ….

    روزی که ترس از دست دادن موقعیت کاری ام باعث شده بود توانایی‌های خودمو فراموش کنم و عطای اون کارو به لقایش و وعده وعیدهای کارفرماها بخشیدم و استعفا دادم …. و برگشتم خونه با این دیدگاه که من نمیتونم اسیر و برده شرایطی بشم که دیگران برام میچینن ….

    روزی که نزدیک ترین رفیقم رو کنار گذاشتم چون داشت منو محدود میکرد که اگر میخوای منو داشته باشی باید فلان جور رفتار کنی که من ناراحت نشم … منم خنده ایی کردم که ای رفیق کجای زندگی من بودی که بدونی نفیسه چه چیزایی رو قربانی خواسته هاش کرده تا بتونه زندگیشو ادامه بده … حالا تو میگی بیا اون جوری که من میخوام رفتار کن که من باهات بمونم …. عزیزم راه باز و جاده دراز … به سلامت . و رفاقت بسیار بسیار زیبا و 3سال دوستی بینظیر رو رها کردم که وابسته چیزی نشم … تا کسی محدودم نکنه … تا کسی سدی برام نباشه .

    خداروشکر خداروشکر که اهرم رنج و لذت ترس و رهایی و ایمان برام بسیار خوب چیده شده تو ذهنم و اصلا نمیتونم اسیر شرایط بشم و سریعا تصمیم میگیرم و عمل میکنم ….. ولی مشکل من به بعد از این ماجرا ختم میشه که به خاطر نداشتن باور احساس لیاقت و این بتن محکم به نتایج دلخواه نمیرسم .

    برای همین باید فقط روی همین موضوع کار کنم و ادامه بدم و مثال بیارم ، فایل ها رو گوش بدم ، نتایج قبلیمو بیارم جلوی چشمم و هزاران هزار کامنت زیبا که پشتوانه راهم بشه و منو به سمت نتایج دلخواه هدایت کنه .

    استاد ازتون واقعا سپاسگذارم . سپاسگذارم بابت این محیط ایزوله که موندن در این فضا از عمرمون حساب نمیشه .همیشه به این فکر میکنم که چه سعادتی داشتم که هم دوره با زندگی شما شدم که وارد این مسیر زندگی شدم و این جهان بینی که آرامش تنها نتیجه و دستاوردش هست و هر وقت توی این استیت قرار میگیرم میگم همین برای من کافیه.

    ازتون سپاسگذارم و براتون بهترین ها رو خواستارم در پناه حق پیروز و سربلند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 109 رای:
    • -
      حسین حاجیلویی گفته:
      مدت عضویت: 1902 روز

      سلام و آفرین به خانوم محمدی که بسیار زیبا این مطلب رو بیان کردند که تازمانی که احساس لیاقت و ارزشمندی در وجودمون شکل نگیره و خودمون رو لایق خوبی ها ندونیم حتی اگر باور فراوانی رو هم بسازیم و نهادینه کنیم هیچ نعمتی وارد زندگی ما نمیشه و اگر هم چیزی به دست بیاریم خیلی زود به خاطر عدم لیاقت از دستش میدیم

      منم کاملا این مساله رو دارم و هی زور میزدم تا فراوانی رو باور کنم ولی نعمت و ثروت وارد زندگیم نمیشد تا این‌ که این مساله رو فهمیدم و خیلی جدی دارم روی اعتماد بنفس و ارزشمندی کار میکنم و حتما هم موفق میشم به لطف خدا

      از شما هم سپاسگذارم که این نکته رو یادآور شدید ایمان دارم که به تمام آنچه بخواهید می‌رسید چون شما لایق بهترین ها هستید

      دوستتان دارم سپاسگذارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      حسین حاجیلویی گفته:
      مدت عضویت: 1902 روز

      سلام و آفرین به خانوم محمدی که بسیار زیبا این مطلب رو بیان کردند که تازمانی که احساس لیاقت و ارزشمندی در وجودمون شکل نگیره و خودمون رو لایق خوبی ها ندونیم حتی اگر باور فراوانی رو هم بسازیم و نهادینه کنیم هیچ نعمتی وارد زندگی ما نمیشه و اگر هم چیزی به دست بیاریم خیلی زود به خاطر عدم لیاقت از دستش میدیم

      منم کاملا این مساله رو دارم و هی زور میزدم تا فراوانی رو باور کنم ولی نعمت و ثروت وارد زندگیم نمیشد تا این‌ که این مساله رو فهمیدم و خیلی جدی دارم روی اعتماد بنفس و ارزشمندی کار میکنم و حتما هم موفق میشم به لطف خدا

      از شما هم سپاسگذارم که این نکته رو یادآور شدید ایمان دارم که به تمام آنچه بخواهید می‌رسید چون شما لایق بهترین ها هستید..

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      رحیم اصلانی گفته:
      مدت عضویت: 1218 روز

      به نام خدایی که همه چیز میشود

      همه کس را به شرط توحید

      به شرط ایمان

      وبه شرط باور

      سلام و درود بر استاد عزیزم و سرکار

      خانوم شایسته مهربان و همراه

      و سلام و درود بر سرکارخانوم محمدی

      از خواندن کامنت زیبات لذت بردم و

      وازت یاد گرفتم واین روحیه و شجاعتت رو تحسین میکنم شما لایق

      بهترینها هستید وبا خواندن کامنت شما پی به پاشنه آشیل خودم بردم.

      ونشانه امروز من بودید.

      خیلی خوشحالم.

      در پناه خدا

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      حسام گفته:
      مدت عضویت: 1963 روز

      سلام به نفیسه عزیز

      چقدر لذت بردم و درس گرفتم و الگو کردم شما رو که

      ……………

      شجاعت شما همونطور که گفتین مثال زدنیه

      من یاد اتفاقات زندگی استاد افتادم .

      بارها و بارها با خوندن کامنتهای شما در جاهای متفاوت ، چیز یاد گرفتم و برای خودم منطقی کردم که حسام ببین و قتی نفیسه تونسته با هدایت خدا اینکارو کنه تو هم میتونی

      واقعا تحسینتون میکنم

      و اگر اشتباه نکنم در درس 3 یا 4 عزت ، استاد گفتند کلید افزایش باور لیاقت نوشتن افتخارات گذشته و یادآوری کردن اونهاست.

      واقعا میگم خیلی موارد رو درک نمیتونم کنم

      مثلا مادری که به خاطر اینکه شرک نداشته باشه بچشو به خدا میسپره مثل مادر موسی …….

      مطمئنم با خدایی که شناختم پاداش های زیادی در انتظارتونه

      عجب عجب حکایتی هست ……

      خدا یا هدایتم کن که از گمراهان نباشم .

      سپاسگزارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    مریم مهدوی فر گفته:
    مدت عضویت: 903 روز

    دروداستادعزیزم ومریم نازنین

    وهمه دوستان عالیم

    خداروبی نهایت شاکروسپاسگزارم که باشروع صبحی زیبابازهم می توانم سرکلاس درس عاشقی استادم بنشینم وبادیدن روی ماهش روزم مزین شودبه یادگیری وعمل به آموزه های نابشان.

    باوجوداینکه ادعامی کردم نترس وشجاع هستم امادربیشترموارد،مسائلی که درزندگیم پیش می آمدخودم رامی باختم چون تنهاچیزی که ازکودکی یادگرفته بودم این بودکه خداهست ولی خدای نرس ومی ترسیدم کجاوچه طوربایدازاوبخواهم ،روبرویش ازنه سالگی ایستادم ولی همه پوچ بود.چون دلی، نبودوباترس واجباربودوکم کم خداونددروجودم به خاطره هاپیوست واین بودنقطه آغازبی ایمانی وترس وشرک ومن ماندم وکوهی ازترسهایی که مرابه دریای ناآگاهی فروبرد،

    رفتارهاباکلامشان جوردرنمی آمد،اذان که می شدبایدبدوبدومی رفتندمسجدودرصف اول خودشان راجامی دادندولی برای چه؟؟!! آنهاکه درخانه رفتاری دیگرودربیرون جوری دیگربودندروبروی چه کسی می ایستادند،من فقط سنگدلی وترس دروجودشان می دیدم که به من هم منتقل کرده بودندآه ازدل پرازترس…..

    اماچگونه می شودکه دین ودنیایت راشخصی به هم می ریزدوکوه ترسهای انباشته ات رافرومی ریزدوخدایی رادرآن متبلورمی کندکه انگارتازه متولدشده ای ،همان خدایی توراهدایت می کندکه سالیانی طولانی اورافراموش وجایگزین برایش قرارداده بودی واینجاست که هرچه شکرت کنم عدل به هم می ریزد،نقطه عجزوناتوانی ام رادیدی وچه زیبابه جای زیبایی هدایتم کردی دلم می خواهدفریادبزنم ازسرشوق واشک بریزم که غرق دردریای ترس دستم راگرفتی ونجاتم دادی ودستانم رادردست کسی گذاشتی ‌که آرام آرام ایمان وتوکل ونترسی رابه من آموخت ومن باردیگرمتولدشدم درخانواده ای جدیدکه اجباری نبوددردینشان ،آرامش بودوآرامش وادامه دارد،

    خدای عزیزم ممنونم که هدایتم کردی ومراهرروزبااین دوره های طلایی وصحبت های شیواوتاثیرگذاراستادم به سوی خودت فراخواندی ومن تمام وجودم هرروزتشنه یادگیریست چون ترسهاراازمن ربودی وربوبیتت رادروجودم نهادینه کرده ای، کسی راسرراهم قراردادی تاباایمان وتوکل

    ودیدن زندگی سراسردرسش برای خودم زندگی بهشتی هرلحظه بسازم وباهمان ایمان وتوکل هرروزبه پیش می روم ،خدایاخودت ازدلم خبرداری وبه لطف خودت ووجوداستادم وبهره بردن وعمل کردن ازهرآنچه که تابه امروزآموخته ام دیگرنه ترسی دارم ونه هیچ نگرانی،

    آن قدردردلم محواداری که دیگرجای هیچ ترس ونگرانی باقی نگذاشته ای،

    اصلا مگرمی شودباهمچین استادتوحیدی دیگرترسی داشته باشم من رهاشده ام وآزادوفقط دربندتوهستم عزیزم مهربان پروردگارم ……

    درپناه خداوندمهربانم هرنفس شاد، سلامت وعالی بدرخشید.

    خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت

    متشکرم متشکرم متشکرم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 33 رای:
  7. -
    محمد توقع همدانی گفته:
    مدت عضویت: 1929 روز

    سلام به استاد خوبم امیدوارم عالی باشید استاد عزیز ممنون از شما به خاطر این فایل زیبا و الهی واقعا استفاده می‌کنم و لذت می‌برم

    وقتی یه فایل جدید میاد روی سایت و نگاه می‌کنم ایرادات زندگی خودم رو پیدا می‌کنم به لطف خدای مهربان از وقتی که با سایت شما آشنا شدم و دوره 12 قدم رو خریداری کردم خیلی از ترس‌هایی که داشتم واقعاً فرو ریخت و الان هم دارم به شدت روی ترس‌ها کار می‌کنم چون هر ترسی که ما داریم یه عامل بازدارنده است که به خواسته‌هامون نرسیم حالا مثلاً من از ترس از ارتفاع مثلاً شروع کردم که هر روز تمرین کردم که روی ارتفاع خاصی راه برم و تمرین کنم بر این ترسم غلبه کنم و بعد از کلی تمرین الان به راحتی روی لبه پشت بام در طبقه پنجم راه میرم البته این خیلی مهم نیست ولی همینکه بر ترسم غلبه کردم خیلی برام ارزش داره و میدونم مه با تمرین میشه بر هر ترسی غالب شد

    الان فکر می‌کنم ترسی که خیلی منو اذیت می‌کنه ترس فقر یعنی می‌ترسم که مثلاً پول از دست بدم که باید روی این ترسم کار بکنم و مطمئنم اگر بر این ترسم غالب بشم کلی پیشرفت می‌کنم و خدا را شکر می‌کنم که امروز این فایل زیبای شما رو گوش کردم و تصمیم گرفتم که آگاهانه به قول شما وقتی بیانش می‌کنیم و قبولش می‌کنیم که ما از چیزی می‌ترسیم این پله اول هستش و وقتی به سوی بهتر شدن حرکت بکنیم و غلبه بکنیم بر این ترس‌ها جنس اتفاقات توی زندگی هم تغییر میکنه و میتونیم شرایط بهتری در زندگی خلق کنیم

    ممنون از شما و مریم خانم شایسته عزیز که راهنمای ما هستید و از شما سپاسگزارم

    انشالله هر جا هستید در پناه الله یکتا شاد و سلامت و تندرست و قدرتمند و ثروتمند باشید

    خدانگهدارتون باشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 26 رای:
  8. -
    Mohsen Aghdasi گفته:
    مدت عضویت: 1669 روز

    سلام به همگی

    من ترس از تاریکی از بچگی تو وجودم مونده و البته که از حجمش کم شده و محدود شده به اینکه اگر تنها باشم ترس از خابیدن تو تاریکی مطلق دارم. یعنی اگر تنها باشم و موقع خابیدن یک چراغ تو خونه روشن نباشه با ترس ب خاب میرم و خاب(کابوس) می بینم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  9. -
    زهره خانوم گفته:
    مدت عضویت: 953 روز

    سلام به استاد عزیزم

    من اعتراف میکنم که از طلاق میترسم

    از عواقبش میترسم

    از آینده نامعلومش میترسم

    از اینکه جامعه نگاه بدی به زنهای طلاق گرفته داره میترسم

    از اینکه چه به سر پسرای کوچیکم میاد میترسم

    از اینده ای که من براشون رقم بزنم و اون اینده بد باشه میترسم

    از اینکه بچه هام رو به چشم بچه های طلاق ببینن و طرد بشن میترسم

    از اینکه به روحیشون لطمه بخوره میترسم

    از اینکه خانوادم مدام منو سرزنش کنن که باید میساختی با همسرت ،باید کنار میومدی با خیانتش،میترسم

    از اینکه آیندم اینده بدتری باشه

    از قضاوتهای دیگران که میدونم خیلیا بهم حمله ور میشن میترسم

    این 5سالی که راهم به لطف خدا تغییر کرد و شخصیتم خیلی تغییر کرد از درون قویتر شدم ولی باز هم این ترسها رو دارم دارم روی خودم کار میکنم که کمرنگشون کنم ولی هنوز هستن استاد این سری فایلهای دانلودی که گذاشتن خیلی به من کمک کرد فایلی که درباره تحمل بود که متوجه شدم من نباید چیزی رو تحمل کنم و باید حلش کنم و آگاهی های خیلی حوب بهم داد ،از فایلی که درباره مادر موسی بود متوجه شدم نگرانیهامو به خدا بسپرم و بچه هام رو به دستای خودش بسپرم تا مواظبشون باشه

    ولی تصمیم سختیه برام که جدا بشم تغییر مسیر بزرگیه بزام گام بلند و بزرگیه که باخدا فقط میتونم بردارم این قدم رو،هرلحظه ازش میخوام که من رو هدایت کنه و راهنمام باشه

    این مدت کارایی رو کردم که خیلی ازشون ترس داشتم خیلی برام سخت بودن ولی با انجام دادنشون خدا بهم فهموند که ترسهات فقط توهمی هستن که ذهنت اونا رو بزرگ کرده و باید انجامشون بدی تا ببینی که اونقدرها هم ترسناک نبودن

    وقتی فرکانس و مدار ادمها باهات فرق میکنند و تو مدار آگاهیت رو بالا میبری چه بخوای چه نخوای یه سری ادمهای فرکانس پایین از زندگیت حذف میشن با یه سری اتفاقات پیش بینی نشده ای که فکرش رو‌نمیکردی و ادمهای فرکانس بالا وارد زندگیت میشن .

    میدونم ریشه ترسهام به بچه گیام برمیگرده که هرکسی طلاق میگرفت کلی حرف پشتش بود کلی سرزنشش میکردن نصیحتش میکردن میگفتن با لباس سفید میری با کفن سفید باید برگردی خصوصا من که تو‌خانواده خیلی مذهبی هستم و این چیزا نحس بود تو فامیلمون.

    هرکه زندگیش بد بود باید میسوخت و میساخت

    الانم هم همینجوره کسی جرأت حرف زدن درباره طلاق رو نداره

    ولی من دیگه خسته شدم واقعا میدونم خدا دوست نداره من بسوزم و بسازم،من میتونم ایندمو خودم بسازم خودم رو‌قربانی شرایط ندونم و خالق شرایط ایده آلم بدونم میدونم تو این راه تنها نیستم و خدا حمایتم میکنه میخوام اونقدر قوی باشم که قضاوتها و سرزنشهای اطرافیان برام مهم نباشه هرلحظه خدا بهم میگه نترس و نگران نباش من حواسم به همه چی هست همه نگرانیهاتو بسپر به من،این اتفاق برای رشد و پیشرفت تو ضروریه تو باید بزرگ بشی و پا روی همه ترسات بذاری

    از دوستان اگر کسی این تجربه رو داره بگه تا دل منم قویتر بشه و باورهام رو بتونم راحتتر تغییر بدم

    مرسی

    مرسی از استاد عزیزم از مریم بزرگوارم

    استاد سریال زندگی در بهشت رو دارم میبینم و همیشه دوست دارم چنین رابطه دلچسب و سراسر عشق و شادی و ارامش و احترام رو داشته باشم با دیدن روابط شما باورهام درمورد روابط دارن تکون اساسی میخورن و ایمان دارم که من هم لایق عالیترینهام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 26 رای:
    • -
      Fateme گفته:
      مدت عضویت: 829 روز

      سلام به استاد عزیزم و مریم جون

      سلام به زهره خانم گل

      من هم از طلاق می ترسیدم به همین خاطر 19 سال از عمر نازنینم رو با ترس گذروندم ولی با توکل به خدای مهربونم و قدرت گرفتن از او با این ترس مقابله کردم و جدا شدم

      خدا جوری همه کارها رو برام ردیف کرد که نفهمیدم چی شد

      فقط به خودم اومدم دیدم تموم شده

      فقط به خدا توکل کن و همه کارها و به بسپار و رها باش

      من هم خیلی ترس از قضاوت و حرف مردم داشتم ولی مشکل اونقدر زیاد شد که مجبور شدم این ترسها رو رها کنم

      به امید روزهای خوب برا شما دوست عزیز

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      Asmakarimi گفته:
      مدت عضویت: 1374 روز

      سلام زهره ی عزیزم امیدوارم حالت عالی باشه دقیقا تافروردین همین امسال منم این ترسهارو داشتم که اینجابرات میگم ک بایدبراخودمم یاداوری کنم ک این ترسهاروداشتم و پاگذاشتم روشون

      یکی اینکه داشتم تحمل میکردم زندگی رو باهمسرم…حالاب دلایلی ک گفتنش زمان میبره

      کم کم روخودم کارکردم ب جایی رسیدم ک دیگ نمیتونستم تحمل کنم

      ترس هم زیادداشتم

      ترس و شرک چقدرمن شرک داشتم تووجودم به خدا ایمان نداشتم ایمانم خیییلی ضعیف بودخیلی واقعاالان ک ازین ماجرا4الی 5ماه میگذره میفهمم

      منم ترس داشتم

      ترس ازاینکه بخوام جداشم

      ترس ازینکه کجابرم؟

      چکارکنم؟

      کسیوندارم حمایتم کنه

      خانوادم خودشون مشکل دارن

      ترس ازینکه مادربزرگم ازم ناراحت و دلخورشه و برنجه

      ترس ازینکه جهازی ک برام گرفته رو ازدست بدم و دیگه جهازنداشته باش

      ترس ازینکه خونه ای ک سه سال غصه و رنج خوردم چقدردویدم تاوامرفتم و کاراشوکردم هنوز نرفتم داخلش زندگی کنم و لذت ببرم ازش ازدست بدم

      ترس ازاینکه مردم چی میگن

      ترس ازینکه خانواده خودم هزارتامشکل دارن منم بشم سربار

      ترس ازینکه پولی ندارم کاراموانجام بدم

      ترس ازینکه بابااصلاشخصیت من اجازه نمیده برم دادگاه واسه اولین باردنبال اینکارا

      ترس ازینکه چیزیوبلدنیستم

      ترس ازاینکه بزرگترهابریزن روسرم و باهام دعواکنن یاحتی کتکم بزنن

      ترس ازینکه شایددیگ نتونم زندگی خوبی روداشته باشم و …..

      خیلی ترسهاداشتم

      وابستگی هاداشتم

      ولی یروزتصمیم گرفتم و اقدام کردم…و الان تومرحله ای ام ک روتصمیم وایستادم البته من نمیگم اینکارجدای براشماخوبه یابد.من فقط ازترسهای خودم گفتم ازاینکه منم این چالشهاو ترسهاروداشتم.

      ولی بخداباورت نمیشه من توهمین چندماه چقدردددعوض شدم خودمم باورم نمیشه

      بااین اتفاقات چقدرفهمیدم من چجوری بودم…چ باورهای داشتم و هنوزم شایددارم

      چقدرشرک داشتم توقلبم

      باورت میشه روزای اول ک این تصمیم روگرفتم خب خیلی میترسیدم ی دخترتنها ک بابامم نبودفقط پیش مادرم بودم…انگاری کسی پشتم نبوداینجوری بگم

      ترس و استرس ازافتادن هراتفاقی رو داشتم

      ولی خیلی ازاتفاقات نیفتاد هیشکی نیومددعوام کنه و بحث شدیدکنه یابزنه…چون من گفتم من همینجامیشینم ببینم کی میخوادبیادبگه بالاچشمت ابروس؟

      بااینک میترسیدم بااینک استرس داشتم

      ولی گفتم من نبایدبترسم

      اون نگرانی ازاینک پول ندارم خدایجوری برام جورکردکه باورم نمیشد

      اصلاهمینجوری و یهویی…

      اینک جهازنداشته باشم الان میگم خدایااامن بهترشوازتومیخوام اصلااونارونمیخوام من ازتومیخوام نه بنده ات

      الان فهمیدم ک من فکرمیکردم مادربزرگم دستی ازطرف خداس

      ولی این باورروهم داشتم اگ اون نباشه و این کاراروانجام نده این وسیله هارونگیره من نمیتونم زندگی خوبی رو داشته باشم

      الان میگم خدایاشکرت ک من فهمیدم شرک دارم تووجودم و چقدرزیادبود

      الان دیگ نه فقط میگم خدایاخودت قیدهمه ی ادماتوزدم و میگم خودت فقط درستش کن

      من خیلی تواین 3.4.5ماه بزرگ شدم خیلی چیزایادگرفتم خیلی ازخداممنونم

      ک منوداره رشد میده داره بهم کمک میکنه

      اگ بخوام بهت بگم چقدرتواین چندوقت چیزای زیادی رویادگرفتم تاصبح بایدتایپ کنم

      فقط شرک رو تووجودت کم ترکن ایمانت روبیشترکن

      این خیلی مهمه

      درپناه خدا

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    علی جابری گفته:
    مدت عضویت: 800 روز

    با سلام خدمت استاد گرامی و همه بچه های خانواده عباسمنش .من.اولین باره که دیدگاه خودم مینویسم این جلسه خیلی به م من کمک کرد تا من الگوهای خودم وبشناسم .من.به شدت از شروع یه کار جدید میترسم .هیچوقت نتونستم تو این زمینه به ترسان غلبه کنم به همین خاطر همیشه ضعیف حرکت میکنم .نمونش تو مدرسه سرکلاس بااینکه سوال معلم و بلد بودم از ترس خنده بچه ها یا اینکه شاید جواب غلط باشه دستم و بلند نمیکردم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای:
    • -
      فهیمه پژوهنده گفته:
      مدت عضویت: 2160 روز

      سلام به شما دوست ارزشمندم

      سلام به شما علی جابری عزیز

      خوش آمد میگم حضورت رو به این بهترین جای دنیا که من توی لپ تاپم اسم سایت استاد رو اینطوری گذاشتم.واقعا لذت بردم با دیدن مدت عضویت95 روز اینجا دیدمت و همین که اولین کامنتت تون رو گذاشتین خواستم بیام جدا از تبریک، تحسین تون کنم. و بازم تحسین تون کنم برا کامنت اول صبحی که به عنوان اولین کامنت گذاشتین.واقعا آفرین علی جان…

      میریم تو دل ترس هامون چون بقول معروف چیزی که مرا نکشد، قویترم میکند.

      IN GOD W TRUST

      براتون از الله یکتا بهبودهای دائمی درونی و بیرونی رو خواهانم.

      ارادتمند شما فهیمه پژوهنده

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        علی جابری گفته:
        مدت عضویت: 800 روز

        سلام فهیمه جان آبجی گلم ازت ممنونم که با خوش آمد گویی و تایید کامنت من بهم روحیه دادی واقعا ازت سپاسگذارم.خیلی خوشحال شدم از وجود یه همچین فرشته هایی که با تایید وتشویقاشون.باعث رشد امثال من میشن .و ناراحت ازاینکه هرچی از خاطرات قبل مرور میکنم همیشه بی محل شدم .هیچوقت کارام دیده نشد و این شد باعث ازبین رفتن عزت نفس واز بین رفتن اعتماد به نفسم .واقعا ممنونم از وجود نازنینت

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: