پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 8 - صفحه 3

534 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    افسانه نوشادی گفته:
    مدت عضویت: 1880 روز

    سلام خدمت شما استاد خوبم و خانم شایسته ی عزیزم

    در مورد سوالتون و الگوهای تکرار شونده ی ترس من

    یک ترسهای خیلی کوچیکی هنوز توی وجودم هست که واقعا قبلا شدتش خیلی زیاد بود در من ولی هر چقدر تغییر کردم و روی باورهام کار کردم به همون نسبت توی وجودم اون ترسها کمرنگ تر شدن ولی باز هنوز موضوعاتی هستند که من ترسهایی درشون دارم ،

    اولین ترسم اینه که بقیه نزارن من به خواسته هام برسم حالا خانوادم باشه یا دیگران یا اطرافیان یا یک فرد نزدیکی در خونوادم که همش انگار میترسم که اون آدم نزاره من به خواستم برسم یعنی قدرت دادن به عوامل بیرونی (شرک)که واقعا این موضوع قبلا منو خیلی ضعیف کرده بود ولی خداروشکر الان خیلی خیلی کمرنگ تر شده ولی باز این ترسه تو وجودم هست میدونم هر چقدر روی باورهام در اون موضوع کار کنم این ترسهام کمتر هم میشن یعنی در واقع من الان دارم روی روابط و باورهام درمورد ازدواج کار میکنم و چقدر ترسها و ترمزهای ریزی در مغزم پیدا میکنم و تعجب میکنم که من این ترسهارو داشتم و خلاصه اینکه چون این آدمی که گفتم از نزدیکان قبلا به من گفته که من نمیزارم به این خواستت برسی خیلی وقتا خیلی کم انصافا این ترس میاد تو وجودم که شاید نزاره به این خواستم برسم یا اطرافیان به خاطر حسادتشون یعنی ببینید دیگه که ترس که همون شرکه قدرت دادن به عوامل بیرونی چقدر ما رو از خوشبختی دور میکنه و با خودم میگم که من در اون مدار و با اون افکارم اون وجه این آدم رو برانگیخته میکردم در صورتی که واقعا اگر من واقع بینانه به این موضوع نگاه کنم واقعا این آدم رفتارش خیلی خوب شده و تغییر کرده با من و اون وجه ناجالبش رو زیاد به من نشون نمیده در صورتی که شاید نسبت با بقیه این جور نباشه و خداروشکر تونستم بیشتر وجه خوب این آدم رو بکشم بیرون ولی خلاصه این ترسه خیلی کم در وجود من هست ولی میدونم با کار کردن روی خودم این ترس هم کمرنگ و کمرنگتر میشه باید به قدرت خودم در خلق زندگیم و درستی این قوانین ایمان بیشتری داشته باشم،

    ترس بعدی منهم اینه که میخوام توی نقطه ی امن خودم بمونم میترسم از شکست خوردن موفق نشدن طرد شدن و واقعا این موضوع خیلی نسبت به قبل بهتر شده ولی باز جای کار داره این موضوع و کار کردن روی باور کمالگراییم هم مربوط میشه و اینکه میترسم شاید قبلا توی یه موضوعی موفق نشدم توی این موضوع هم موفق نشم ،یعنی میخوام همون بار اول موفق بشم برمیگرده به کمالگراییم در صورتی که میگم شاید باورهات در اون زمینه مشکل داشته و وقتی توی یک موضوعی باورهات خوب باشن به اون خواستت هم میرسی و موفق میشی و بعدشم این نیست که هر کسی هر کاری رو شروع کردم همون بار اول موفق شده نه اون آدم کمالگرا نبوده ادامه داده تا موفق شده و خودتو با بقیه هم مقایسه نکن ،

    و ترس بعدیم هم اینه که میترسم از مورد قضاوت قرار گرفتن و مسخره شدن حالا چه توی رفتارم چه توی ظاهرم و اینکه بخوام به سبک خودم زندگی کنم انصافا خیلی کمتر شده این ترسم با لباسهای که میپوشم و تغییراتی که در ظاهرم داشتم از مدل مو و…ولی باز دوست دارم این تایید دیگران رو بگیرم و همین باعث شده اون ترسه که نخوام به سبک و راه روش خودم زندگی کنم اینایی که میگم واقعا اون قدر زیاد نیست در وجودم و به همون مقدار کم هم میخوام کمتر بشه هیچ کس کامل نیست پرفکت نیست هیچ کس نیست که بدون هیچ ترسی باشه ولی باز میخوام کمتر بشه و به همون اندازه من خوشبخت تر موحد تر و متوکل تر میشم و به خواسته هام میرسم از زندگیم لذت میبرم شادتر و خوشبخت ترم و خداگونه تر میتونم زندگی کنم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  2. -
    صابر پورملک خیلی گفته:
    مدت عضویت: 1429 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز

    سلام خدمت همه دوستان هم فرکانسی

    من خودم به شخصه از تغییر میترسم

    تغییر کردن خودم یا تغییر دادن خونه مغازه و ..

    و هر بار هم ب این موضوع بر میخورم خیلی بهم سخت میگذره

    بعد ک انجامش میدم خیلی راحت انجام میشه

    میگم این ک کاری نداشت ای کاش زودتر انجام میدادم

    بعضی وقتها هم از اینکه لیست اونهایی ک بهم بدهکارن رو میخوام باز کنم انگار میترسم

    البته دیگ نسیه دادن رو تعطیل کردم بنر بزرگ زدم تو مغازه ک دیگ نسیه فروشی نداریم نا گفته نماند ک از چند ماه پیش کلا نسیه رو خیلی محدود کرده بودم از دیروز دیگ به خودم قول دادم ک هرگز نسیه ندم و از خدا میخوام ک کمکم کنه

    استاد خیلی متشکرم از شما و خانم شایسته بابت این فایل های فوق العاده

    هر روز منتظر فایل های جدید و جذاب و باحال شما هستم هیچ چیزی برای من جذاب تر از گوش دادن ب فایل شما نیست

    انشالله طول عمر با عزت داشته باشید و عاقبت بخیر بشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  3. -
    شهیده گفته:
    مدت عضویت: 939 روز

    ترس ترس ترس

    پاشنه آشیل من

    ترس از حرف زدن

    برام عجیبه که باهمه تغییراتی که به لطف خداوند و بعد از آشنایی با این سایت در شخصیتم به وجود آومده من هنوزم می ترسم که حرف خودمو در لحظه ای که به ذهنم میاد بزنم

    حتی در جلسات آنلاین

    حتی در چت گروهی

    حتی در موقعیت های که می دونستم می تونه اهرم پرش من برای کارم باشه

    باورم نمیشه گاهی در تماس تلفنی اونقدر می ترسم و هیجان زده صحبت می کنم که منظورم رو کاملا متفاوت متوجه میشن

    گاهی به خودم میام و می بینم اونقدر تن صدام پایین اومده که طرف به سختی داره میشنوه و گاهی برعکس به خودم میام می بینم دارم داد میزنم

    باورتون نمیشه چقدر پیامها و کامنتهایی که می نویسم و پاک می کنم.

    _تغییرات خوبی که در من ایجاد شده اینه که تو آیینه خیلی خوب با خودم حرف می زنم

    مدتیه موقع صحبت کردن به صورت طرف مقابلم نگاه می کنم

    سعی می کنم اصل مطلب رو سریعتر بگم

    اما ترسم هنوز هست و واقعا دوست دارم بر طرفش کنم.

    ممنون از شما که تمام فایلهاتون به تنهای یک دوره شخصیت سازیه

    خوشحالم که تونستم بنویسم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  4. -
    ژاله احمدی گفته:
    مدت عضویت: 974 روز

    به نام خدای آرامش دهنده قلب ها

    سلام به استاد عزیزم ودوستان عزیزم

    من اول صبح خودمو با دیدن این فایل شروع کردم

    حتما به خیر من است.

    اَلا بذکرالله تَطمئن القلوب:

    با یاد خدا آرام گیرد دل ها.

    من امروز صبح در تمرین ستاره قطبی آرامش ذهن نوشتم.چون ذهنم درگیر مسائلی شده و من از خدای خودم خواستم که مسائل را برام به راحتی وآسانی حل کنه و من آرام بگذرم.

    من تو زندگیم همیشه ترس از چالش های جدید دارم.

    وقتی چالشی اتفاق می افته حتی اگر بخیروصلاحم باشه باز هم اولش خودمو میبازم و مسئله رو به صورت منفی در ذهنم تمام میکنم و به خودم فشار روحی وحتی جسمی وارد میشه.همیشه همسرم به من یادآوری میکنه : الخیر فی ما وقع

    دوست دارم زندگیم آرام و بدون دغدغه پیش بره.

    من ازقبل درخواست هایی از خدای خودم داشتم وخداوند به صورت چالش سرراهم قرار میده ولی من فراموش میکنم و زود میبازم.

    امان از انسان فراموشکار…

    یکی دیگه از ترسام،ترس از خراب شدن ماشین

    و جدیدا هم دچار همچین موضوعی شدم و هیچ راه حلی برای درست شدن وجود نداره…

    چون خودم راننده هستم و بیشتر کارامو خودم با ماشینم انجام میدم وقتی برای ماشین مشکلی پیش میاد اعصابم خورد میشه و انصافا هم خودم و همسرم خیلی خوب از وسیله استفاده میکنیم ولی..‌.

    الانم هر جایی میبریم هیچ کس نمیتونه درستش کنه

    من از دیشب تصمیم گرفتم کلا این مسئله رو رها کنم واز خداوند خواستم در بهترین زمان مارو به بهترین آدم هدایت کن به راحتترین شیوه

    چون هرچی بیشتر به درست شدنش فکر کردیم و اینور و اونور بردیم جز خسته کردن خودمون هیچی نشد

    واسه همین ترس دارم.

    من قبلا ترس از برخورد با آدم های جدید و دورهی جدید داشتم که درحال حاضر خداروشکر با این ترسم

    کم کم مقابله کردم و بهتر شدم وخواهم شد.

    وقتی منو تو دورهمی جدید دعوت میکردن نمیتونستم قبول کنم ازطرفی دوست هم داشتم

    درخودم میگشتم و متوجه میشدم که دارم از این موضوع فرار میکنم و اعتماد به نفس برخورد با آدم های جدید ندارم پس باید وارد این ترسم بشم و

    تونستم بهبود بدم‌.

    از خدای مهربان و بخشنده ام میخوام که منو با ترس هام قویتر کنه تا بتونم باهاشون مقابله کنم و زندگیم پر از شادی و برکت بشه و پیشرفت درونی عالی داشته باشم.

    خدایاشکرت که تونستم امروز هم دربهترین زمان و مکان(محل کارم که آروم و خنکه)کامنت دلی بنویسم.

    سپاسگزار از استاد عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  5. -
    شهیده گفته:
    مدت عضویت: 939 روز

    ترس ترس ترس

    پاشنه آشیل من

    ترس از حرف زدن

    برام عجیبه که باهمه تغییراتی که به لطف خداوند و بعد از آشنایی با این سایت در شخصیتم به وجود آومده من هنوزم می ترسم که حرف خودمو در لحظه ای که به ذهنم میاد بزنم

    حتی در جلسات آنلاین

    حتی در چت گروهی

    حتی در موقعیت های که می دونستم می تونه اهرم پرش من برای کارم باشه

    باورم نمیشه گاهی در تماس تلفنی اونقدر می ترسم و هیجان زده صحبت می کنم که منظورم رو کاملا متفاوت متوجه میشن

    گاهی به خودم میام و می بینم اونقدر تن صدام پایین اومده که طرف به سختی داره میشنوه و گاهی برعکس به خودم میام می بینم دارم داد میزنم

    باورتون نمیشه چقدر پیامها و کامنتهایی که می نویسم و پاک می کنم.

    _تغییرات خوبی که در من ایجاد شده اینه که تو آیینه خیلی خوب با خودم حرف می زنم

    مدتیه موقع صحبت کردن به صورت طرف مقابلم نگاه می کنم

    سعی می کنم اصل مطلب رو سریعتر بگم

    اما ترسم هنوز هست و واقعا دوست دارم بر طرفش کنم.

    ممنون از شما که تمام فایلهاتون به تنهای یک کتاب شخصیت سازیه

    خوشحالم که تونستم بنویسم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  6. -
    فرهاد و عسل گفته:
    مدت عضویت: 3702 روز

    انشاالله که همیشه IN GOD WE TRUST

    درود خدمت شما استاد عباس منش عزیزم

    خدا قوت و ممنونم از فایلهای فوق‌العادتون

    سوال:

    چه ترس هایی دارید که هنوز نتوانسته اید بر آنها غلبه کنید و همچنان از مواجه شدن با آنها فرار می کنید؟

    1. اتمام شراکت من در کار بیل مکانیکیم که مدتهاست ازش فرار میکنم؟

    2. نقدی کار کردن و بدون بدهی بودن رو نتونستم بهش غلبه کنم و همیشه بدهکار بودم من 3 مدل بدهی دارم اول بدهی بین مردم دوم بدهی بانک با وام و سوم بدهی با چک که به لطف خدا جمع این بدهی ها نسبت به دارایی های من خیلی کمه اما میخوام کلا همشون رو صفر کنم و فقط نقدی کار کنم که با دوره ی فوق‌العاده کشف قوانین زندگی از اول تیر 1402 با جلسه ی اولش شروع کردم و الان بدهی بین مردمی من که مدتها نتونسته بودم بدم رو تقریبا تموم شد و فقط مونده چک و وام ها که همه رو کم کم به لطف خدا تسویه میکنم

    3. مهاجرت نکردن و ماندن در نقطه ی امنم رو همیشه ازش فراری هستم و نتونستم حلش کنم

    4. یارگیری زبان انگلیسی که تنبلی میکنم و مثلا با خودم میگم باید توی محیط باشم تا بتونم یاد بگیرم

    5. ترس از رد شدن توسط جمع رو ی کوچولو دارم

    6. ترس من از ناشناخته ها فک کنم خیلی کمه چون چند سال قبل 5 روز مسافرت به دبی رو تنها داشتم

    7. ترس از زیاد توی جمع ها بودن رو دارم و آگاهانه زیاد توی جمع دوستان نمیرم چون هر چقدر به گذشته نگاه میکنم این جمعا چیزی به من اضافه نکرده فقط یسری باورهای محدود کننده رو برام ایجاد کرده

    8. من با شوخی و انتقاد توی جمع ی کوچولو ترس دارم چون بعدش ریکشن بدی دارم و طرف رو قشنگ جوابش رو میدم و همیشه آگاهانه سعی میکنم توی جمعها بحثی پیش نیاد

    انشالله همیشه دراوج، سلامت ،ثروتمند وسعادتمند در دنیا وآخرت باشیم

    بدرود

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  7. -
    Ramezani گفته:
    مدت عضویت: 2266 روز

    به نام خدای بخشنده ی مهربان

    سلام به استاد عزیز و دوستان گرامی

    ترس

    خوب ترس یکی از بزرگترین پاشنه های آشیل منه و یک مانع بزرگ توی زندگیم که منو از تجربه های جدید و متنوع محروم کرده!!

    ازوقتی که دارم روی خودم کار میکنم ترس هام کمتر شده اما بازم خیییییییلی جای کار دارم خییییییلی زیاد…

    _بزرگترین ترس من ،ترسِ از دست دادنه حالاچه مالی باشه چه سلامتی و چه رابطه باشه توی همشون وجود داره…

    _بعدی ترس از ناشناخته هاست!اولش از چیزای جدید میترسم هر چیزیکه باشه و مقاومت دارم برای شروع کار…‌

    _ترس از رانندگی!!بیش از 10ساله که گواهینامه گرفتم !!!

    _ترس و نگرانی برای بچه هام در تمام موارد…

    _ترس از تغیر ،که این تغیر باعث بشه من از منطقه ی امن بیرون بیام!!

    _ترس از اشتباه کردن و تصمیمات غلط گرفتن

    _ترس از شروع هر کاری ویادگیری حالامیخاد یه مهارت جدید باشه یک کار جدید باشه!هرچیزیکه منو ازمنطقه ی امن بیرون بیاره!

    _ترس از قضاوت بقیه در مورد من و زندگیم!

    _ترس از ترد شدن توی روابطم!

    _ترس از ناراحت کردن دیگران!نکنه یک کاری بکنم که بقیه دلخور بشن!

    _ترس از انتقاد شنیدن

    _ترس از تنها ماندن

    _ترس از شکست،این خیلی ترس بزرگیه برام!

    _ترس از تجربه های جدید

    _ترس از بیماری بخصوص در مورد فرزندانم

    _ترس از تمام شدن پول،وقتی دارم خرید میکنم

    _ترس از کمبود!اینقدر که شنیدم همه چی کمه!!!

    _ترس از تمام شدن فرصت ها

    _ترس از حیوانات

    _ترس از زلزله

    _ترس از شبها موندن توی دل طبیعت

    _ترس از مرگ خودم و عزیزانم

    _ترس از رانندگی باسرعت زیاد

    تا جایکه ذهنم یاری کرد نوشتم…

    اینا ترسامه ولی توی بعضی زمینه ها که کار کردم روی خودم مثلا نگرانی های بیمورد درمورد فرزندانم! کمتر شده.

    اینایکه نوشتم میزان ترس ها در بعضی موارد کم شده اما کاملا حل نشده…

    همین که تصمیم گرفتم آگاهانه وارد ترسهام بشم و شدم همین بزرگترین ترسم بود خخخ

    اوایلی که با استاد آشنا شدم !

    دارم کار میکنم روشون

    به نسبتی که کار کردم نتایج خوبی گرفتم. و ترس هام کمتر شده…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  8. -
    عارفه گفته:
    مدت عضویت: 1207 روز

    به نام خالقی که مرا خالق زندگی خود آفرید

    سلام خدمت استاد عزیزم

    و اما ترس

    از بچگی تا قبلا آگاهی ها را میگم و بعد ترس الانم هم ذکر میکنم

    ترس از تنها شدن چیزی بود که از بچگی تا قبل آگاهی داشتم به حدی که از حمام و دستشویی بدم میومد چون قرار بود تنها باشم

    ترس از دیده نشدن اینکه به چشم نیام و همیشه علاقه داشتم از نظر رفتار و منش و خوش انرژی بودن دیده بشم

    ترس از مقایسه شدن از مقایسه شدن همیشه فراری بودم و میترسیدم و دوست نداشتم تو موقعیتی قرار بگیرم که بخوام با شخص دیگه مقایسه بشم

    ترس از دلخور شدن بقیه از من از اینکه اشتباهی بکنم و کسی ازم دلخور بشه همیشه نگران کننده بوده برام

    ترس از کدوریت و بحث از بگو و مگو بحث بدم میومده و برای همین هی یه موضوع را کش نمیدادم

    ترس از دروغ تکراری شدن رابطه زن و شوهر همیشه از اینکه زندگی درگیر یک نواختی بشه میترسیدم و همیشه سعی داشتم به زندگی شور و شوق بدم

    ترس از موفق نشدن این باعث شده با تمام پر انرزی بودم و ذهن پویا خلاقم ولی قدم اولیه برداشتن برام سخت باشه

    ترس از توضیح دادن از اینکه کسی بخواد هی سوال پیچم کنه و از تصمیمی که تو موردی گرفتم هی توضیح ازم بخواد ترس دارم

    ترس از بد مزه شدن غذا به شدت دنبال این بودم چیزی که درست میکنم همه دوست داشته باشند و اگه حتی بچه هم ناراضی بود من حالم میگرفت

    جالبه برام چه ترس هایی داشتم و پشت سر گذاشتم و چقدر خودم را تحسین میکنم

    و سوالم از خودم اینه که چی شده که فکر میکنی همه جیز قفلی خورده

    چرا من با اینکه شرایط نادلخواهه برام پیش اومده و با تمام علاقه ام به یک زندگی شاد و پر از احساس خوب چرا باید بترسم و رو بروی همسرم نشینم بگم این شرایط مطلوب من نیست؟؟

    من خیلی وقته بند وابستگیم را از این رابطه کندم و یک جورایی 6ماهه که فقط هم خونه ی همسری هستم که 12سال دنبال شاد کردن رابطه بودم ولی الان ترس از گفتن دارم و نمیدونم الان در مرحله ای هستم که نمیدونم باید بزارم خود به خود حل بشه یا حرف بزنم

    ترس دیگه ام اینکه نکنه بگم و فایده ای نداشته باشه و بعد حرمت بینمون از بین بره

    نمیدونم هرجی هست برزخی شده برام سخت و. میدونم این تضاد حتما تو دل خودش رشدی داره

    ولی کاش خدا هدایتم می‌کرد به یک تصمیم درست

    چون تو دوره عشق و مودت استاد میگند اقدامی نکنید و خود به خود همه چیر حل میشه

    انشالله به زودی منم از رشدی که از این تضاد به دست آوردم صحبت میکنم

    خدایا سپاسگزارم بابت این همه تغییر افکار در من

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 23 رای:
  9. -
    مهشید و شیرین گفته:
    مدت عضویت: 1244 روز

    به نام خداوند مهربان

    سلام استاد و خانم شایسته عزیز

    من از صحبت کردن در جمع می ترسم و همیشه تا جایی که بتوانم فرار میکنم.

    از صمیمیت بیش از حد با دیگران البته نمی ترسم اما هیچ وقت دوست ندارم با دیگران صمیمی شوم

    من از دکتر رفتن و مریض شدن می ترسم

    از روبرو شدن با افرادی که با آن ها بحث یا دعوا داشتم می ترسم.

    از رفتن به دل ناشناخته ها تا حدودی می ترسم

    از همه حیوانات ، پرندگان، حشرات و ……

    از شنا کردن و رفتن در دریا

    از کوه بالا رفتن حتی اگر کوتاه باشد.

    از رفتن به مکان های تاریک و تنگ مثل غار

    خدایا شکرت

    عاشقتونیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  10. -
    فردین زمانی گفته:
    مدت عضویت: 1412 روز

    سلام به بهترین استاد و خانوم شایسته و دوستان گلم

    برای من این ترس که اصلا به خاطرش هدایت شدم به دوره کشف قوانین زندگی

    روبرو شدن با بزرگترین ترس زندگیم، اینکه بخوام با یک دختر دیگه در مورد عواطف و احساساتم صحبت کنم و بگم که من چقدر ادم خوب و درست و پاکی هستم، من همین امروز وارد این ترسم میشم و میدونم که چقدر خوب و قشنگ می تونم این ترس رو واردش بشم و ازش گذر کنم و این ترس ها همه از ترمزهای من میان که من دارم یکی یکی اونها رو پیدا میکنم و منطق های قوی میارم براشون و این روند چقدر قشنگ داره اون پازل ها رو کنار هم قرار میده و من ایمان دارم که جرات امید و ایمان من هزاران برابر شده از اینکه برم داخل ترس هام و شکستش بدم و اون رابطه عاطفی که سال هاست خودم رو منع کرده بودم و به خاطر افکار خودم از تجربه اش، بدستش بیارم و این است اشرف مخلوقات بودن که با پیدا کردن ترمزها چقدر قشنگ جهان به خدمت ما در میاد و مسیر رو هموار میکنه برای رسیدن ما به خوشبختی و سعادت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای: