پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 9 - صفحه 10 (به ترتیب امتیاز)

551 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    زهرا کرمی گفته:
    مدت عضویت: 2758 روز

    به نام خدای هدایتگرم

    سلام به استاد عزیز و خانم شایسته و تمامی دوستان

    هدفی که با آشنایی من با قوانین و با استاد از سال 98 خیلی سریع رسیدم تغییر شخصیت بود من تو این هدف خیلی سریع تغییر کردم که همه تعجب کردند همین طور تو توحید یعنی داشتن اعمال توحیدی خیلی خوب عمل کردم و عمل می کنم و همین طور از نظر شخصیت همچنان روی خودم کار می کنم ولی دو هدف که نرسیدم ازدواج و بالا بردن درآمدم ,شاید یکی از ترمز هایی که برای من ایجاد شده فکر می کنم خیلی باید احساس عالی داشته باشم یکی هم که اینکه چون خیلی زمان زیادی گذشته زود ناامید میشم اون شوروشوق نیست این هم بیشتر در مورد ازدواج چون چندین سال که می خواهم ازدواج کنم و موفق نشدم یکی از دلیلش الان فهمیدم که نکنه با آدمی که آشنا می شم آدم خوبی نباشه و این از احساس عدم لیاقت در صورتیکه من که تمرکزم روی خوبی ها هست و ورودی هام کنترل می کنم و تحسین می کنم قانون جهان این هست که کبوتر با کبوتر ,باز با باز باشد و یک مورد دیگه هم می گم نکنه اشتباهی کنم تو رابطه که این هم کمبود و عزت نفس و کمال گرایی که خیلی روی خودم کار می کنم در مورد درآمد هم با اینکه خیلی کار کردم نرسیدم جایی که هستم قوانین عجیب و غریبی داره ولی من همیشه هدایت خداوند به خودم یاداوری می کنم شاید یکی از دلیلش این هست که خیلی باید تو کار کامل باشم شاید فکر میکنم باید کار عجیب و غریبی کنم تا پول بیشتری بسازم خیلی روی باورهام کار می کنم استاد ازشما بابت این فایل ها سپاسگزارم

    اوری

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  2. -
    بهار گفته:
    مدت عضویت: 870 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام به همگی

    این فایل دوست داشتنی هوشمو بازکرد و من الان متوجه شدم که چقدر من الگوهای تکرارشونده در مدار مثبت رو هم دیدم وبابی توجهی ازشون میگذشتم

    و فکر میکردم یه چیز طبیعیه درصورتی که از خواسته های من بود

    میدنید چرا؟ چون اون خواسته اصلیم هنوز بدست نیاوردم فکر میککردم باید حتما اون خواسته رو بدست بیارم تا بیام بگم اهان قانون جواب داد

    درصورتی که بله ما باید تکاملمونو باهمین توجه به نکات مثبت بگذرونیم و ایمان و امیدمون قوی تر بشه تا اوج احساس خوشبختی رو از ریشه توی درونممون بسازیم و زندگیش کنیم

    خواسته هامو تجسم میکردم و بعد الگوهای مشابهشو میدیدم خوشحال میشدم و سریعا به خودم میومدم میگفتم دختر تو ک هنوز روابط دلخواهتونداری و دوباره ذهنم شروع میکرد در گذشته رفتنو و توجه کردن به اتفاقات گذشته که اصلا دوستشون ندارم و حتی شب هایی بود که بخاطر توجه به خیانت یا توجه به اینکه کیس احساسیم الان داره چیکار میکنه و باکیه و از این فکر ها سردرد میگرفتم(و هراتفاقی توی رابطم بود خودم رقم زدم و بعد پشیمون شدم از اون فکرای منفی که داشتم) ک با قرص میخوابیدم و واقعا طول کشید تا فهمیدم بخاطر وابسته بودنه من چندسال که این خواستمو دارم تکرار میکنم

    طول کشید به این دلیل که من نمیدونستم وابسته شدم ونمیدونستم دلیل نرسیدن به خواسته ام همین وابستگی بود وقتی عضو سایت شدم و هرروز فایل هارو مبینم خداروشکر میکنم آگاهیام خیلی بیشتر شده و دارم تو زندگیم عملیشون میکنم به لطف الله

    اولش راحت نبود ولی بعد که به قدرت خداوند باورکردم و ایمان اوردم

    و بعد به لذت لحظه رسیدن به خواسته ام توجه کردم وتوی ذهنم ساختمش خداروشکر

    الان درحال طی کردن تکاملم هستم

    همین حالا که من راه و چاه را میدانم گاهی وقتا بازهم ذهن نجواگرم شروع میکنه منو از پادر بیاره ولی من میگم به من ربطی نداره خداوند منو در این مسیر قرار داد خودش گفت بخوانید مرا تااجات کنم شمارا

    با باورهای توحیدی که برای خودم ساختم

    مثل

    خدا از رگ گردن به من نزدیکتره

    خداوند هرگز زیر قولش نخواهد زد

    اگر خدا نخواد برگی از درخت نمی افته

    همه قدرت ها از آن خداست

    و اگر خدابخواهد غیرممکن ممکن میشود

    من بااین باورها دارم دوره تکاملمو در این مسیر طی میکنم

    و خداروشکر درحال به دست آوردن خواسته هایم هستم

    میخوام بگم این مسیر خیلی جذابه وقتی اول اون هدفت و ارزش هدف رو تعیین کنیم وقتی بدونیم آخرش قراره چی بشه و به چه آرامشی برسیم

    بها دادن خیلی راحت تر میشه

    خدایاشکرت

    خواسته ای که من دارم و در حال حاضر میخوام باکمک خدا قدم های بزرگتر بردارم

    1بهبود رابطه ام باشخصی که بانهایت عشق بتونم کنارش احساس آرامش داشته باشم نه یک شخص خاص(که به علت وابستگی به کیس احساسیم نتونستم تاالان آزادانه فکر کنم )درصورتی که شایدباخود این مرد رابطه دلخواهمو بدست بیارم یااون تغییر میکنه یا شخصی میاد ک باب میلمه

    2.ورزش کردن روزانه و متعهدانه تا به وزن دلخواهم برسم(بخاطر بهانه های اینکه سرکارم وقت ندارم و تنبلی کردن انجام نمیدادم)

    3.سپاسگزاری کردن روزانه و مراقبه کردن چون حالمو خیلی خوب میکنه(بازم‌بخاطر تنبلی )

    4کارکردن روی عذت نفسم توجه به نکات مثبت خودم(عدم عذت نفس و نایده گرفتن ویژگی های مثبتم )

    5.پنجمیش نتایجمه! من نتایجو درکامنت بعدی به اشتراک میزارم

    از خداوند منان از امروز و این لحظه درخواست دارم که زود زود زود و به راحتی منو در مسیر خواسته هام قرار بده و کمکم کنه آگاهانه بتونم توجه ام و ذهنمو کنترل کنم

    خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  3. -
    محمد کوچکی گفته:
    مدت عضویت: 791 روز

    سلام به استاد عزیزم و مریم بانو عزیز تمام دوستان عزیزم.

    یکی از هدفام گرفتن کارهای بیشتر است که هم باعث شه من بهتر بتونم کار کنم و هم تصاعد بیشتری بزنم.

    ولی خب برای گرفتن کار یه بار یا 2 بار که قدم برمیدارم دیگ اقدامی نمیکنم و کارو به تعویق میندازم.

    مثال بزنم واستون مثلا به یه پاساژ میرم یا به یه دفتری میرم اقدام میکنم حالا یا کارشو میگیرم یا کارشو نمیگیرم. وقتی که اقداممو کردم یا کارشو انجام میدم یا کنسل میشه رها میکنم این داستان اقدام کردنو و باز به خودم میام بعد 1 ماه یا 2 ماه و این هی تکرار میشه واسه من.

    ممنونم از شما دوستان که کامنت منو خوندید و ایشالله که روز به روز به سمت رشد بیشتری از هر لحاظ سعود کنیم.

    با آرزوی موفقیت!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
    • -
      زهرا قنبری گفته:
      مدت عضویت: 2095 روز

      سلام دوست خوبم

      خوشحالم که دارید نشونه ها رو تو زندگیتون میبینین فقط با ادامه دادنه که اتفاقا بهتر و بهتر و بهتر میشه و انقدر این اتفاقا اروم و راحت میوفته که اگه جایی ننوشته باشین باورتون نمیشه که همین مسیر بود که شمارو به اینجا رسوند

      من دیشب داشتم به روند رشدمفکر میکردم و دیدم چقدر زود واسم چیزایی که ارزوم بوده بدیهی شده

      در صورتی که زمان زیادی هم نگذشته

      فقط ادامه بدین خیلی زیاااد موفق باشیی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    ندا گفته:
    مدت عضویت: 1556 روز

    به نام خدای مهربان و هدایتگر

    سلام استادای عزیزم، سلام دوستای مهربون و توحیدیم

    و اما رسیدم به قسمت نهم این سری فایل های ارزشمند رو این یکی فااایل من خیلییی خیلییی موندم و کلیییی هم درک و اگاهیم بالاتر رفته و اصلا فرکانسم رو از وقتیکه شروع کردم به انجام دادن و نوشتن این تمرینها و نوشتن تو دفترم خیلی بالا رفته و از همه مهمتر بیشتر خودمو شناختم و کشف کردم خدایااا شکرت

    مرسییی استادای عزیزم از گذاشتن این فایل های دانلودی ارزشمند و تمرینات فوق العاده ای ک برامون گذاشتین عاااشقتونم

    خب سوال این بخش

    درباره هدف هایی که هر بار به عنوان هدف سالانه یا هدف کوتاه مدت انتخاب می کنید اما به آنها نمی رسید، فکر می کنید چه دلایلی باعث می شود که شما باز هم به آن اهداف تعیین شده، نرسید؟

    من سه تا هدف خیلیی بزرگ از وقتیکه با استاد و قوانین اشنا شدم تو زندگیم داشتم که در ادامه بیشتر توضیح میدم

    1) داشتن رابطه خوب

    من خیلیییی ادم اجتماعی و خوش برخوردیم و هر کسی هم که حتی برا بار اول منو میبینه انرژی مثبتم رو میگیره و سریع جذبم میشه اما زود از کوره در میرم و کنترل احساساتم به شدت پایینه و همین ی مورد باعث شده ک من روابط عمیقی با کسی نتونم داشته باشم قبل از اشنایی با قوانین من فک میکردم که دوستای صمیمی خیلیی زیادی دارم اما کم کم متوجه شدم که نه اینطور نیست من فقط فک میکردم ک اونا دوستای صمیمی هستن درحالیکه من نه چیزی ازشون میدونم و نه حتی خییللی میشناسمشون، از زمانیکه با این جریان و سایت پیش رفتم متوجه شدم تقریبا هیچ دوست صمیمی ندارم و تو بیشتر روابط دوستانم من نفر سومی بودم ک در صورتیکه نفر‌ دوم نبود مورد توجه قرار میگرفت! یا تو روابط عاطفی هیچوقت اون رابطه مورد دلخواهی ک میخواستم داشته باشم رو نداشتم و همیشه پر از تنش و ناراحتی و وابستگی بود یا تو روابط کاریم به همین شکل همیشه در حال جنگ و جدال با مدیر و معاون سر ساده ترین و ابتدایی ترین حق و حقوقم بودم و هربار ک رو ورودی هام کار کردم یکم بهتر شد شرایط اما بخاطر از بین نبردن ریشه های اصلی اون باورهای هرز، باز از ی جای دیگه سر باز میکرد و سبز میشد و دوباره منو به سمت تجربه همون روابط نادلخواهم میکشوند. الان این مدتی ک دارم بیشتر رو خودم و باورهام و خودشناسیم کار میکنم متوجه شدم ک من زیاد شل کن و سفت کن داشتم تو کنترل ورودی هام. سه ساله ک میدونم قانون چیه و هربارم ازش نتیجه گرفتم اما هربار ی جور دیگه متوجه میشدم ک این نشون دهنده همون روند تکامله. چون قانون که ثابته اما اینکه تو این مدت من هربار درکم ی مرحله میره بالاتر یعنی دارم پیشرفت میکنم و خدا رو هزاار بار شکر میکنم، من مدت ها بود ک به شششدددت از وابستگی رنج میبردم. من به شدت ادم وابسته ای بودم جوریکه هرجا ک میخواستم برم مخصوصا برای سفر یا تفریح یا کافه، کلا جاهایی ک میخواستم خوش بگذرونم همش دلم میخواست ک ی نفر باشه کنارم و تنهایی بلد نبودم و بهم خوش نمیگذشت اما با تمرین هایی ک انجام دادم رفته رفته اینکار برام لذت بخش شد و بعد از برخورد کردن به تضادهایی تو زندگیم امسال تونستم دیگه از این وابستگی به معنای واقعییی رها بشم مخصوصا به وابستگی ک ب کسی ک دوسش داشتم و سالها بود بخاطر همین وابستگی داشتم اذیت میشدم و اسمش هم گذاشته بودم عشق! اما الان دیگه خودمو بیشتر دوست دارم و برام کسی مهمتر و با ارزشتر از خودم تو زندگیم نیست و زندگی و روابط عاطفی ک دارم رو راحتتر میگیرم و به خودم و اهدافم بیشتر بها میدم و خدااا رو هزار بار شکر ک از این جهت پیشرفت کردم و میدونم با کنترل کردن ورودی هام میتونم به زودی احساساتم رو هم کنترل کنم و به خشمم هم تسلط پیدا کنم. خدایاا شکرت برای درک این اگاهی

    تنها دلیلی ک تا الان این روند کند پیش رفته بوده فقط و فقط بخاطر عدم رعایت این اصل ک همه چیز وابسته به ورودی هامون و کنترل کردن ورودی هامون هست. من هربار ک کنترل کردم کلیی نتایج عاالی دیدم اما هربار ک شل گرفتم و گفتم حالا اینبار رو اشکال نداره همینجور باز به مسیر گذشتم برگشتم.

    2) داشتن ثروت و کسب و کار خودم

    از زمانیکه شروع ب کار کردن کردم بخاطر اینکه دوست داشتم تو جاهایی کار کنم ک از نظر زمان رفت و امد بهم گیر ندن همیشه تو جاهایی کار کردم که این ازادی رو داشتم و حتی یادمه دو سال اول کاریم دوجا مشغول ب کار بودم و هم کارم خیلی راحت بود و هم درامدم خوب بود اونموقع هنوز با سایت و استاد اشنا نبودم یادمه که همون موقع به ی تضادی برخورد کردم و اونم این بود ک مامانم ازم خواسته بود ک اون کار اولیم ک من نماینده ی شرکت تهرانی بودم و بصورت دورکاری داشتم کارش رو انجام میدادم رو بسپارم ب داداشم و اینجوری هم داداشم کار داشته باشه و هم من ی کار برام کافی بود!! من خیلییی اونروز عصبانی شدم ک چرا من باید از خودم بزنم برا یکی دیگه خب مگه کار کمه ک من باید یکی از کارامو ببخشم به داداشم و سر همین موضوع کلییی بحث کردم با مامانم و یادمه ک گفتم اره شما نمیتونید پیشرفت منو ببینید و دقیقا از روز بعدش از تهران بهم زنگ زدن گفتن ک دیگه نیازی به همکاری با من ندارن و همکاری من تموم شد تو همون هفته و من تا مدتها از مامانم عصبانی و ناراحت بودم و همش به این فکر میکردم ک مامانم چشم دیدن پیشرفت منو نداره. و از اونجا تو در و دیوار خوردنای من شروع شد هربار سر حقوق با مدیر و معاون و بقیه من درگیر بودم! منی ک خیلیی راحت داشتم حقوق میگرفتم و هیچ مشکلی هم نداشتم! و فکر اینکه مامانم منو چشم زده منو تو این چرخه خراب انداخت! بعدها هم ک با سایت اشنا شدم متوجه شدم من احساس قربانی شدن شدیدی تو وجودم هست اینقد این حس شدیده ک هم تو روابطم و هم تو خلق ثروتمم تاثیر گذاشته! تو روابطم بخاطر این حس قربانی شدن ک هربار بلاهای مختلفی سرم اومده و برا اینکه ترحم بقیه رو جلب کنم هربار از مشکلاتک پیش بقیه میگفتم و همه هم میگفتن وااای تو چققد بدشانسی!! و سر خلق کردن ثروت هم همینطور بخاطر جلب این حس ترحم من الان همزمان دارم سه تا کار مختلف رو انجام میدم با دستمزد خیلییی خیلییی پایین! بخاطر باورهای خرابی ک دارم اولش فکر میکردم بخاطر عدم احساس لیاقته که من اینقد به کارهای با دستمزد پایین هدایت میشم اما الان متوجه شدم نهه ی چیز عمیق تره، درسته عدم احساس لیاقت هم هست اما از اون عمیق تر احساس قربانی شدنه که اره به همه نشون بدم ببینید من با اینکه سه تا کار مختلف انجام میدم اما حقوقم در حد ی کارمند ساده هم نیست! به مامانم انگار میخوام نشون بدم ببین چیکار کردی ک مقصر تو بودی من داشتم راحت پول در میوردم اما تو با راضی نبودنت و چشم اینو نداشتن ک من دوتا کار دارم با حقوق خوب منو به این وضع کشوندی! یا به بابام میخوام نشون بدم ببین مقصر تویی ک من سر اینکاری ک بارها خواستم استعفا بدم اما تو نذاشتی و هربار سرش جنگ و دعوا داشتیم و الان مجبورم هم سر اینکار بمونم و هم کلی کارای مختلف انجام بدم ک به اون حقوقی ک مدنظرمه یکم نزدیک بشم! ی جورایی میخوام انگار همه رو مقصر بدونم بجز خودم چرا؟ چون راحتترین کار اینه! چون کنترل کردت ورودی ها و پذیرفتن اینکه همه چیز از خود و درون مونه کار سختیه! واقعا تلاش کردن و کنترل کردن ورودی ها و احساسات و افکار سخته چون تلاش ذهنی زیاد میخواد، چون تعهد و ادامه دادن میخواد بخاطر همین هی مدام تو در و دیوارم چون دارم از اینا فرار میکنم! چون ادم متعهدی نبودم. اما الان ک باورای مخرب رو پیدا کردم بهتر میتونم عمل کنم و زودتر مچ خودمو میگیرم و دیگه تلاش نمیکنم ک بیرون رو درست کنم بلکه تلاش میکنم خودمو و درونم رو درست کنم. مامانم و بابام هم هیچوقت بد منو نخواستن اونا تنها کارها و رفتارهایی ک فک میکردن درسته رو انجام دادن و هیچ خوب مطلقی در وجود همه نیست. الان هم خدا رو شکر به سمت کارهایی هدایت شدم ک در مسیر رسیدن ب خواستهام هست یعنی همون ازادی زمانی و مکانی درسته پول زیادی ازش ساخته نمیشه امااا وقتی میبینم هم در مسیر اهدافم هست و هم دارم به سمت ازادی زمانی و مکانی هدایت میشم پس یعنی در مسیر درستی قرار گرفتم و فقط باید بیشتر روی باورهای ثروت سازم کار کنم و احساس لیاقت و بستن زیپ دهنم و دیگه از کار و ادما و دستمزدی ک میگیرم ننالم درهای رحما و نعمت هم خدا باز میکنه البته ک باز هست فقط من هنوز وارد مسیر اصلی نشدم و دارم از فرعی میزنم و این فرعی مطمعنم به زودی منو ب سمت مسیر اصلی میرسونه و نعمت و فراوانی و ثروتی ک میخوام به سمتم جاری میشه. خداااایاااا شکرت.

    3) مهاجرت

    سه ساله ک دارم رو این هدف تمرکز میکنم و براش هم قدم برداشتم و حتی کلاس زبان رفتم اما اینم بخاطر باورهای اشتباهم هربار درجا زدم، چندین کلاس زبان عوض کردم ک الان نگاه میکنم میبینم هر کدومش واقعا برا من عاالی بودن و هربار کیفیتشون بهتر و بهتر شده اما خب هر چند ماه ی باری این کلاسا رو ول میکردم چون حس میکردم اون پیشرفتی ک میخوام رو نداشتم ولی اشتباه میکردم. اما خب این روند زبان خوندن رو متوقف نکردم و خودم ب صورت خودخوان هم انجام میدادم و سعی کردم تو این محیط زبان انگلیسی باشم و اول برای تحصیل اقدام کردم و کلییی کارا رو پیش بردم و حتی پارسال تونستم ی بورسیه بگیرم از ی دانشگاه تو انگلیس اما از ازمون ایلتس ترسیدم از اینکه بهم گفتن تو سه ماه باید همه کاراتو بکنی و بیای ترسیدم چنان فشار و استرسی بهم وارد شد ک کلا گذاشتمش کنار و الان متوجه شدم من میخوام خیلییی راحت مهاجرت کنم ن با سختی پس دوباره شروع کردم به نوشتن خواستم ک من دقیقا چی میخوام! متوجه شدم من مهاجرت از طریق کاری برام مناسبتره پس تو همین مسیر قدم برداشتم و خدا هم دستان زیادی رو برام فرستاده و حتی باورام بهتر شده ک این مسیر آسونه و هر مسیر سختی ک دیدم رو فقط باید دورش خط بکشم خیلیااا بدون مدرک زبان آیلتس رفتن پس قطعا منم میتونم. من زبان انگلیسیم خوبه حتی امسال سفر دبی که داشتم دو هفته رو خیلیی راحت گذروندم و کلیی دوست خارجی پیدا کردم از کشورهای مختلف با لهجه های مختلف و خیلی راحت با زبان انگلیسی باهاشون ارتباط گرفتم و کاری ک الان دارم انجام میدم دقیقا مرتبط با زبان انگلیسی و به همین خاطر چون به یادگیری کلمات بیشتر بهم کمک میکنه و دایره لغات انگلیسیم رو بالا میبره عاشقشم و مطمعنم به زودی زووود مسیر رفتنم و مهاجرتم درست میشه، من اگه تا الان از پس اینکار برنیومدم بخاطر باورهای نادرستم و نا واضح بودن خواستهام بوده از وقتیکه نوشتم دقیقا چی میخوام حس میکنم مسیرمم بهتر و اسونتر شده و زمانیکه گفتم از تنهایی مهاجرت کردن نمیترسم خدا کلیی دوست سر راهم قرار داده ک همشون دوست دارن با من مهاجرت کنن چون میگن تو سرشار از انرژی مثبتی و مطمعنیم ک کنار تو خیلیی این روند اسونتر میشه زمانیکه من رها شدم از وابستگی ها خدا بنده هاشو فرستاده

    عاااااشقتم خدااا جونم

    انشالله اخر امسال و تو عید میام همین جا و زیر همین پست از روند تکاملیم مینویسم و انشالله ک تا اونموقع به خواستم یعنی مهاجرت رسیده باشم

    چون الان اولویت اصلیم شده مهاجرت

    الهی به امید تو و هدایت های تو و راه گشایی خودت عااااشقتم من به هر خیری از سمت تو نیازمندم خدا جونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
    • -
      محمد چکرائی گفته:
      مدت عضویت: 1530 روز

      ندا جان سلام امیدوارم هرجا هستی سلامت باشی و آرزو میکنم به بهترین های خودت برسی.

      خیلی لدت بردم از کامنتت و چندین نکته مثبت برام داشت.

      جوری که دفترم رو اوردم و یادداشتشون کردم.

      چندین باور اشتباه و یا گیر ذهنی و ترمز از خودم،توی کامنتت پیدا کردم و آگاهیهای قشنگی رو کامنتت بهم داد.

      و یه نکته دیگه..

      کامنتت،پر از شهامت و شجاعت بود و نشون میده روی اعتماد بنفست کار کردی.

      امیدوارم در مسیر زندگیت همیشه موفق باشی و به بالاترین نسخه ی خودت و مورد علاقه هات برسی.

      ازت ممنونم بخاطر کامنتت که پر از آگاهی بود و به منم کمک کرد

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
      • -
        ندا گفته:
        مدت عضویت: 1556 روز

        سلام دوست عزیزم محمد جان

        مرسی ک با کامنتتون باعث شدین من ی بار دیگه کامنتم رو بخونم و ببینم الان دقیقا کجام!

        و خدا رو شکر ک دارم در مسیر درستم حرکت میکنم و درحال یادگیری بیشتر زبان انگلیسی با تمرکز بیشتر هستم

        خدارو شکر

        مرسی از ارزوی قشنگت برام

        امیدوارم شما هم در مسیر رشد و تکامل هرروز قدم های بیشتری برداری و در این مسیرزیبا لذت ببری

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    سعید صادق زاده گفته:
    مدت عضویت: 1174 روز

    سلام به استاد عزیز

    سلام به دوستان خوب خودم

    خوشحالم که در حال شنیدن این فایل عالی هستم

    می دانم که همه چیز در افکار و باورهای خودم رقم می خورد

    می دانم که این خودم هستم که با افکار و باورها و ترس ها و نگرانی های خودم هستم این زندگی خودم را برای خودم رقم

    می زنم

    می دانم که این خودم هستم که خیلی اوقات بارهای بار اتفاقات بد برای زندگی من رخ می دهد

    بارها شده است که در طول روز و یا هفته ها اتفاقاتی برای من رخ می دهد که من را اذیت می کند

    یا حتی در یک معامله و یک بزینس سر من کلاه می رود

    دقیقا خیلی از اتفاقات است که در زندگی من رخ می دهد این افکار تکرار شدنده بوده است و حال که با خودم فکر می کنم

    می بینم که این اتفاقات مشابه است و در طول زندگی من این اتفاق عادی شده است از بس که این اتفاق تکرار شونده است برای من مثل روزمره زندگی من شده است

    همه این صحبت های استاد بدین معنی است که من خودم در حال خلق کردن آن هستم

    هدف های زیادی من بوده است که بارهای بار انتخاب کرده ام و بعد آنرا رها کرده ام

    مشخص ترین آن خواندن زبان انگلیسی است

    بارهای بار آنرا شروع کرده ام ولی بعد آنرا رها کرده ام

    همه این برای من نشان از این است که فکر می کنم و می دانم که به وقت آن زبان را خواهم خواند و به بهترین آن دست پیدا خواهم کرد

    ممنونم استاد عزیز بخاطر این فایل عالی

    سپاس از خدای مهربان خودم

    سپاس از خدای فراوانی ها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  6. -
    امیرحسین خواجوی گفته:
    مدت عضویت: 1697 روز

    درود به استاد عباس منش یک انسان تسلیم در برابر خداوند و همسر ایشان خانم شایسته

    درود به من که امروز بعداز مدت ها تمرین اگهی بازرگانی رو انجام دادم با قدرت با شهامت و با صدای رسا

    و درود به دوستان عزیزم انسان های مومنی که هر روز به فکر بهبود رابطه شون با الله هستند

    استاد راجب سوال این قسمت:

    درباره هدف هایی که هر بار به عنوان هدف سالانه یا هدف کوتاه مدت انتخاب می کنید اما به آنها نمی رسید، فکر می کنید چه دلایلی باعث می شود که شما باز هم به آن اهداف تعیین شده، نرسید؟

    من چند ساله هدف مالی میزارم و تو این چند ساله بهش نرسیدم

    جوابی که میتونم بدم که چرا به این هدف نمیرسم اینه که من احساس لیاقت نمیکنم

    یعنی وقتی اون تارگت مالی رو میزارم و اونو به هدف های ماهانه تقسیم میکنم ماه اول دوم چون اون تارگت مالی کوچیکه میرسم ولی بعدش دیگه نمیرسم به اون تارگت تعیین شده و بی انگیزگی و احساس عدم لیاقت میاد سراغم

    برای اینکه این موضوع رو حل کنم باید بصورت ریشه ای و بنیادین روی عزت نفس کار کنم همون کاری که شما کردید

    شما عزت نفس تون عالی بود که با دست خالی از بندرعباس اومدید تهران و سیمنار برگزار کردید

    کدوم ادم بدون عزت نفس میتونه جلوی چندصد نفر صحبت کنه

    ادم بی عزت نفس جلوی 1 نفر هم نمیتونه درست صحبت کنه

    بخاطر همین و تصمیم گرفتم روی احساس لیاقت و ارزشنمدی خودم کار کنم

    برای کار کردن روی عزت نفس تمرین اگهی بازرگانی مو امروز بعداز 1 سال دوباره انجام دادم استاد

    بسیار سخت بود اما فایل انگیزشی شما که فکر کنم شماره 3 بود دقت نکردم شماره چنده بارها گوش دادم

    رفتم مترو و با قدرت و با شهامت ایستادم و گفتم میخوام این تمرین رو انجام بدم و وقتی تموم شد احساس سبکی کردم

    احساس قدرت کردم

    بعد گفتم ببین این تمرین هیچ ترسی داخلش نبوده ولی تا وقتیی انجامش ندی نجوا ها افسار زندگی رو میگیره دستش

    و تصمیم دارم هر روز انجام بدم تا احساس قدرت بیشتری کنم هر روز

    میخوام به تارگت های مالی ام برسم

    میخوام برای خودم کادو بخرم با افزایش درامدم

    میخوام برم هتل کافی بخورم

    برم لباس خوب بخرم

    کفش خوب بخرم

    میخوام تولد اعضای خانواده که میشه براشون کادو بخرم

    میخوام اون دختری که وارد رابطه عاطفی باهاش میشم هرزگاهی براش گل بخرم و براش با پیک بفرستم

    میخوام رستوران خوب برم با اون فردی که وارد رابطه عاطفی هستم باهاش

    میخوام خانواده ام رو مهمون کنم شمال با تمام هزینه هاش که همه لذت ببرند.

    میخوام مسافرت برم زیاد مثل شما

    میخوام نیرو استخدام کنم و باعث بشم رزق و روزی وارد زندگی افراد بشه

    میخوام مفید باشم برای جامعه

    میخوام توحیدی باشم

    موحد باشم

    میخوام ایمانم رو به الله نشون بدم

    میخوام وقتی از این دنیا رفتم با دست پُر برم پیشش و سرم بالا باشه و به من افتخار کنه

    خدا تو قران به فرشته هاش میگه:

    میخوام بشر رو خلق کنم و در روی زمین خلیفه من باشه جانشین من باشه

    فرشته ها میگن:

    پاک و منزهی تو ما به ستایش تو مشغولیم، میخوای بشری رو خلق کنی که در زمین به جنگ و خون ریزی و فساد مشغول باشند؟

    الله در جوابشون میگه:

    من چیزهایی میدانم که شما نمیدانید.

    بله اگر من ایمان نشون بدم سربلند میرم پیشش

    بخدا اون چیزی که باعث شده به خواسته ها نرسیم، ترس هاست.

    وقتی وارد ترس ها میشیم احساس لیاقت مون میره بالا،

    احساس خودباوری و ارزشمندی مون میره بالا

    بعدش ایده ها میاد

    راهکارها میاد

    با یک قدم برداشتن، 99 قدم رو جهان برمیداره و ثروت میاد

    من هنوز به این نتیجه نرسیدم

    اما قلبم میگه هیمنه مسیر.

    خدیا شکرت

    من حرکت میکنم و هر روز یک قدم برای از بین بردن ترس ها برمیدارم

    خدیا شکرت که میگی:

    هر یک نفر اگر ایمان داشته باشه بر 200 نفر پیروزه

    هر یک نفر بر 200 نفر که ایمان ندارن پیروزه

    خدا همواره داره با نیرویی که نمیبینیم حمایت میکنه

    الهی شکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
    • -
      نفیسه محمدی گفته:
      مدت عضویت: 1638 روز

      سلام به دوست عزیزم امیرحسین خواجوی ، شاگرد نمونه مدرسه عباس منش.

      امیرحسین جان همیشه کامنت هاتو میخونم و همیشه تحسینت میکنم ، خیلی قشنگ نوشته بودی که کسی که عزت نفس نداره نمیتونه بره جایی و برای یه نفرصحبت کنه چه برسه 100نفر . یاد خودم افتادم که یه روزای یرای تعداد زیادی آدم جلسه میذاشتم و صحبت میکردم ، ولی الان چی شده که نمیتونم با یه نفر صحبت کنم . چرا نمیتونم تبلیغ کارمو بکنم ،…. چرا سختمه ؟؟؟ وفهمیدم که داره از عزت نفس پایینم و اینکه در واقع از دست دادمش ضربه میخورم ، ممنونم دوست عزیزم که با کامنتت چقدر راهنمایی ام کردی …. و ازت ممنونم به خاطر قلم زیبایی که داری و من لذت میبرم .

      در پناه حق سربلند باشی و پیروز

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    سید حسن گفته:
    مدت عضویت: 1069 روز

    به نام خالق هستی

    سلام به استاد عزیزم وخانوم شایسته مهربان

    سلام به همه عزیزان

    در راستای سوال استاد من اول از خودم بگم

    من از جایی که از قدیم خیلی باورهایی داشتم که فلان خواستم برسم وفلان خواستم برسم

    ودر نهایت نرسیدم

    اما اینو بگم که در دوران کودکی یک سری خواسته ها داشتم وکلی با آنها در خیال پردازی هام رسیدم و خندیدم و لذت بردم

    اما خیلی زود فراموش کردم آنچه را که میخواستم

    واین یک مسئله رو هم بگم معمول از زمان بچگی کلی باور اشتباه که از طریق والدین به ما رسیده که نمیشه ما از اون دسته آدم هاییم که فقط، باید کار کنیم وبعد یواش یواش اگه گرگ باشی به خواسته میرسی

    که این هم من از بچگی از بزرگتر هام درس گرفتم

    واین شد که یک روز من دیدم یک سری چیزهایی تو زندگیم دارم درست همان هایی بود که من در کودکی خیال پردازی میکردم به آنها رسیدم ودارمشون وکلی برام جالب بود

    اون زمان زیاد از قوانین جهان هستی آشنایی نداشتم

    ویکم که اومدم جلو دیدم که یک سری از اتفاقات زندگی ام تکراری شده کارو شغل راه میندازم کم میارم یا پولمو میخورند واین بود که من در مورد این جور چیزها با دیگران صحبت میکردم تازه افتخار بود برام که اره من کارم درسته مردم پول منو میخورند

    یک جایی دیدن تا کی

    وخواستم عوض شد از خدا خواستم که هدایتم کند

    واین شد که استاد آشنا شدم دیدم درسته من دارم همان چیزهایی رو دریافت میکنم که به آنها توجه میکنم

    من دارم به چیزهایی میرسم که دارم با دیگران صحبت میکنم

    درد دل میکنم ودر عوض کلی اون طرف درد دل میکرد که من بدتر از اینها رو دارم ومیشد که بلد صحبت های من بود با دیگران

    اینان را در دوره های وفایل های استاد برسی کردم

    وبه این نتیجه رسیدم که هر آنچه که من توجه کنم به آن میرسم

    واز جایی که من به آسانی به خواسته هام میرسم آن هم از طریق همان قوانینی که استاد شرح داده

    من بعد از اون اتفاقات قدیمی ومخصوصا از آن اتفاقاتی که خیال پردازی میکردم دیدم به خواسته هام رسیدم

    این شد که درسی شد برام وباوری عالی شد

    واین که رها باشم وبه خدا بسپارم خودش مسیرش رو برام باز میکنه

    واین که در مورد سوال استاد

    من هر موقع هدفی دارم وبه چه دلیل به خواستم نمیرسم

    من در مورد سوال استاد خیلی فکر کردم

    وحال میخام به ندای قلبم گوش کنم وجوابم رو بنویسم درست نمیدونم چه میخوام بنویسم

    پس شروع میکنم

    خیلی جاها با شورو شوق درخواستم و مینویسم بعد تمرکز میکنم به الگو برداری بعد کلی باور درمورد آن خواسته برای خودم میسازم و بعد از جایی که صدای شیطان را شناختم میدانم که شیطان کارش این هست که فقر را برایم تبلیغ کند ومن را دور کند از خواسته ام واین که ترس هایی سراغم میاد

    واین که خیلی وقت ها عجله میکنیم ونمیزاریم خدا کارشو انجام بده ودخالت میکنیم تو کار هدایت خدا

    مثل این میمونه که یکی یک خواسته از ما میکنه تا میاییم براش انجام بدیم طرف دخالت میکنه تو کارمون از جایی که زود هم ناراحت میشیم میگیم با خودمون ولش بزار خودش انجام بده وبعد میبینی خراب تر شد ودرست نشد واین که دیگه کار سخت تر میشه واین میشه که شاید بیخیال اون میشیم

    واین بر میگرده به عجول بودن واین که چرا خواستم نمیرسم این میشود که عجله میکنم

    بزارم مثل زمان کودکی درست همانهایی که خواستم وکلی تجسم کردمشون وکلی خوش بودم با اون بازی باحال ودر نهایت با این که فراموش کردم ولی در نهایت به آن رسیدم

    چون من اون خواسته رو رها کردم وهیچ نگران یا احساس کمبود نکردم طوری بودم که انگار دارمش

    حال از چه طریق هم به آن فکر نکردم ودر جایی که ذهن استدلالی من هیچ روشی بلد نبود من به آسانی به خواستم رسیدم

    واز جایی که ناخودآگاه من از اون اتفاق کودکی لذت بردم از آن خواسته هارو جلب کرد ودر نهایت به من رسید

    این شد که درسی شد که آزاد و رها باشم وکانون توجه ام را ببرم به روی زیبایی ها ولذت ببرم

    در پناه الله یکتا شاد و سلامت و پیروز

    باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  8. -
    Fatima گفته:
    مدت عضویت: 815 روز

    به نام خدا

    ردپای 95

    سلام استاد عزیز و دوستای خوبم

    تو کامنت دیشب از دلایلی که تا الان مانع رسیدن به هدف هام شده بود گفتم

    اما الان با درک اندک از گفته های استاد میخوام به نرسیدن ها نگاه کنم

    تو انتخاب هدف ،اگه نگاه نکنیم که کجاییم و اون هدف کجاس ،ممکنه هدف نامناسب انتخاب کنیم و همین امر باعث میشه احساس خوبی تجربه نکنیم

    و احساس بد مساوی با اتفاقات بد !

    از اون مهم تر هم فرکانسی با هدفه !اگه هدف مناسب نباشه و تو مدار نباشه ،رسیدنی هم درکار نیس !حتی اگه برسی هم نتیجه پایدار نیست

    دلیل بعدی از نظر من احساس لیاقت،آیا من واقعا باور دارم که لایق اون هدف هستم؟

    دلیل دیگه باور فراوانی، من چقدر باور دارم که من هم میتونم اون فراوانی تجربه کنم

    دلیل دیگه نوع باور نسبت به خودمونه !من باور دارم که به این هدف میرسم یا نوع نگاهم حاصل نتایج قبلمه

    و باز هم دلیل دیگه تکامله! آیا من پله پله هدف های بزرگتر انتخاب می‌کنم یا توقع جهش معجزه وار دارم؟

    دلیل دیگه ،آیا من هدف مهم و مورد علاقه ام انتخاب کردم که بتونم تمام تمرکز و توجه ام بهش اختصاص بدم؟

    چقدر ایمان دارم به خودم و خدای خودم؟

    چقدر خودکنترولی و کنترول نجواها دارم ؟

    چقدر توان مدیریت احساسات دارم تا بتونم در طول مسیر ،احساس سرخوردگی ،ترس،ضعف،شک و… کنترول کنم

    چقدر توان مدیریت حسادت مقایسه سرزنش و کوچیک شمردن تلاش هام دارم

    چقدر توان ادامه دادن در شرایطی که همه اتفاقات و افراد خلاف مسیر دارم

    چقدر توان دارم که جایگاه و مسیری که تا به الان آمدم با بقیه مقایسه نکنم ؟

    چقدر اهداف به خودم یاد آوری میکنم و اهرم رنج و لذت مرور و تکمیل میکنم

    چقدر توان نه گفتن دارم و میتونم هدف رو اولویت قرار بدم

    این دو شب به دلایل که تا کنون مانع من در مسیر اهداف بود گفتم

    اتفاقا از این بابت خوشحالم که لیست جمع و جوری از دلایل برای خودم حداقل به جای گذاشتم

    تا دفعه دیگه در مسیر اهداف خودآگاهی به رفتار و احساساتم داشته باشم

    خداروشکر

    در پناه خدا باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  9. -
    فاطمه زهرا کاظمیان گفته:
    مدت عضویت: 1016 روز

    به نظر من علت اصلی نرسیدن به خواسته هامون دو تا چیزه1-نداشتن باور به خود که میرسیم یا همون احساس لیاقت 2- دلیلی برای رسیدن به اهداف و برنده شدن نداشتم چون هر موقع میگفتم من باید تو مسابقات کاراته ببرم یه صدا میومد و میگفت چرا من می‌گفتم خب باید ببرم و اون صدا می‌گفت بقیه هم میخواند ببرند دلت به حال اونا نمی سوزه اونام عین تو اند و اینقدر حرف میزد از این مدل که من تمرکز ام رو از دست میدادم احساس رقابت طلبی رو از دست میدادم و فداکاری میکردم و قربانی میشدم و بعد همون صدا منو سرزنش میکرد کوچیک ام میکرد و می‌گفت بی عرضه هر کار میکنی نمیشه یا گریه زاری میکرد و می‌گفت خدایا چرا نمیشه چرا شکست میخورم و از این اراجیف ذهن که هر کسی میدونه چیا میگه ولی من الان دارم روی دلایل ام برای رسیدن به اهداف و برنده شدنم کار میکنم یکی از این دلایل ام اینه که

    1.میخوام برنده بشم به احترام خودم بخاطر خودم چون این جان و تن لیاقت حس شادی و خوشحالی بعد پیروزی رو داره چون این جسم این کودک درونم لیاقت احساس ارزشمندی و احساس قدرتمند بودن رو داره

    2.میخوام برنده بشم پیروز بشم موفق بشم بخاطر این که لیاقت من ناکامی نیست لیاقت من شاد کامی ست، لیاقت من سرافرازی است

    3.لیاقت من سر افکندگی نیست لیاقت من سرافرازی است و شاید بقیه هم بخواند موفق بشن ولی تنها آدمی که هیچ کس نبوده تا به الان که کسی بخواد موفقیت اش رو از ته دل ببینه من ام من برای خودم این لیاقت و شایستگی رو میبینم که همیشه برنده بشم موفق بشم چون خودم برای خودم مهمترین ام مهم تر از هر کسی که تو این دنیا است هر کسی باید همین دیدگاه رو داشته باشه و من کار درست رو میکنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  10. -
    اعظم بابازاده گفته:
    مدت عضویت: 1016 روز

    سلام به استاد عزیزم و یار زیبایش مریم جانم

    فکر می کنید چه دلایلی باعث می شود که شما باز هم به آن اهداف تعیین شده، نرسید؟

    استاد من هر چی که فکر میکنم میرسم به توحید این واژه برتر

    قبول قدرت خدا و لاغیر

    وقتی باورهای توحیدی عالی ای داشته باشیم بی شک به اهداف مون میرسیم

    بزارید از تجربه ای که در این باره داشتم براتون بنویسم

    تابستون سال 93 بود، دقیقا روزهایی بود که تصمیم گرفته بودم از لاکی که توش جا گرفته بودم بیام بیرون و بعد از مدتها اولین کتابی که منو به حرکت وا داشت کتاب لطفا گوسفند نباشید بود که البته بعضی جاها هم منو گمراه کرد

    تصمیم گرفتم یه هدف واسه خودم تعیین کنم

    با وجود دو تا بچه و یکسری مسائل آزار دهنده ای که داشتم تصمیم گرفتم رانندگی یاد بگیرم

    استاد من قانون رو بلد نبودم از توحید چیزی نمیدونستم اما برای انتخاب مربی ، گفتم خدایا من شناختی رو هیچکدم از مربی ها ندارم ولی مربی ای رو میخوام که با جون و دل واسه آموزش مایه بزاره مربی ای که کارش براش مهم باشه

    خلاصه فکر میکنم یکی از بهترین مربی ها رو خدا واسم دستچین کرد و این مربی چقدر با قانون هماهنگ بود

    بهم میگفت جوری پشت فرمان بشین که انگار سالها راننده ای

    اگه کسی چیزی بهت گفت ناراحت نشو و برات مهم نباشه چون اونا دقیقا با خوده خودشونن تو بخودت نگیر

    اینقدر این مربی به من اعتماد به نفس میداد و قشنگ توضیح میداد که من سر وجد میومدم

    و همینجا از ایشون نهایت تشکر رو میکنم جناب آقای شهرکی عزیز سال 93 علی آباد کَتول

    انشالا هر جا که هستن سلامت و موفق و سعادتمند باشن

    روز اول که اولین بارهم بود که نشستم پشت فرمان و ماشین و روشن کردم و حرکت کردیم ماشین خاموش نشد یادمه ایشون گفتن قبلا نشسته بودی گفتم اصلا چون همسرم رانندگیش یکم خارج از قوانین بود تقریبا (سبقت غیرمجاز، نزدیک شدن بیش از حد به ماشین جلویی ، تریکاف میکشید و سرعت بیش از حد های بی مورد)

    اینارو که گفتمم میبینم که یکم نبود خیلی خارج از قوانین بود

    خلاصه که من هیچوقت نخواستم خارج از اصول باشه و همیشه دوست داشتم اصولی یاد بگیرم که خداروشکر همینطور هم پیش رفت

    و استاد بارها و بارها بعد از اون ،موقع روشن کردن و راه افتادن ماشین رو خاموش کردم و مسخره شدم

    اما واسم مهم نبود

    هیشکی جرات نمیکرد سوار ماشینی بشه که من راننده شم اما بازم واسم مهم نبود

    اینقدر ادامه دادم تا تونستم راننده ای بشم که بین من و همسرم بگن اگه اعظم راننده باشه ما میشینیم تو ماشین

    میرسیم به همون جمله معروف شما که

    تو زن قوی ای باش بقیه مجیور میشن بهت تعظیم کنن

    بعد از یکسال تصمیم گرفتم آژانس کار کنم، نه با یه ماشین درست و حسابیااااا با یه ماشینی که خیلی درب و داغون بود

    واسه همین وقتی شما از اون پیکان دنده آرژانتینی تون و دردسراش میگید منو یاد اون روزا میندازید و کاملا برام قابل درک اون اوضاع نابسامان که صدالبته من هم باورام همه درب و داغون بود

    جونم براتون بگه که زمانی که آژانس کار میکردم مدیر آژانس مون گفت باید گواهینامه پایه 2 بگیرید

    که رفتم ثبت نام کردم و امتحان کتبی م مثل دوره پایه سه عالی رد کردم یعنی کتبی پایه سه رو از 30 ، 30 گرفتم پایه دو رو از 30 ، 29 گرفتم

    و رفتم برای آموزش با کامیونت و ون

    خیلی روزای شیرینی بود چون هدف داشتم چون در راستای هدفم تلاش میکردم، ذوق و شوق داشتم بماند که این ور قضیه مشکلات و مسایلی داشتم که وسط اونا من چون واسه خودم هدف تعیین کرده بودم داشتم از اون لحظاتی که در مسیر هدفم بودم لذت میبردم

    اینجاست که داره بهم یادآوری میشه حرفاتون وقتی هدف داشته باشید باید از مسیر لذت ببرید نه اینکه وقتی به اون هدف رسیدید لذت ببرید و اون روزا من ناخودآگاه همینطور بودم

    و رسید زمان امتحان عملی که اولیش کامیونت بود

    وقتی رسیدم محل امتحان دیدم کلی از آقایون و چندتا خانم ایستادن اونجا و به محض رسیدن شنیدم همش دارن غور میزنن یکی میگفت من بار پنجممه یکی بار سومه یکی میگفت اینا براحتی قبول نمیکنن و از این صحبتا

    آزمون اینطوری بود که از یه جایی باید سربالایی میرفتی بعد تخت میشد و بعد سراشیبی که با سنگها پربود

    و اگه مراحل خوب طی کنی ولی راند آخر موقع جا افتادن دنده یک، نتونی دنده رو جا بندازی ردی به همین راحتی

    وقتی نوبتم شد سربالایی رو عالی رفتم اما وقتی جای تخت رسیدیم یه ماشین اونجا بود که مانع ماشد و طول کشید تا اون بره و افسر گفت برو دوباره ازت امتحان میگیرم

    و بعد از چند نفر دیگه دوباره رفتم برای امتحان و عالی تونستم مراحل و برم و موقع سراشیبی به بهترین شکل تونستم دنده یک رو جا بندازم و قبولی کامیونت رو بگیرم

    وقتی رفتم آژانس همه منتظر بودن بگم نشد اما در کمال ناباوری اونها برای من شد

    چون باور نکردم که نمیشود که دست من نیست که پارتی بازیه که افسره سخت گیره

    برای آزمون ون هم من 2 بار نتونستم قبول شم فقط بخاطر اینکه با آینه بغل کار نکرده بودم و عادت نداشتم و همیشه برمیگشتم عقب رو نگاه میکردم

    اما ون که نمیشد،یه روز که رفتم راهنمایی رانندگی ، اون افسری که ازم آزمون گرفته بود بهم گفت مگه قبول نشدی؟ گفتم نه گف تو که رانندگیت خیلی خوب بود چرا قبول نشی؟؟گفتم بخاطر اینکه توی استفاده از آینه ها برای دنده عقب خوب نیستم و برگه رو گرفتم و اومدم بیرون

    ناگفته نمونه که اون رد شدن هام توی آزمون عملی ون چقدر باعث رشد من شد چون تمام تمرینم این بود که با آینه بغل کار کنم تا بتونم قبول شم

    (اینجا هم میشه از بر وفق مراد نبودن اوضاع برای بهتر شدن یاد کرد)

    وقتی روز امتحان رسید دیدم اون افسر آزمون گیرنده است

    و ندایی درونم گفت ایشون امروز اومده تا تو رو قبول کنه

    و من اون روز قبول شدم و از اون افسر هم متشکرم که دستی از دستان خدا بود (وقتی ما تلاش میکنیم و ایمان داریم خدا آدمهارو مامور میکنه تا تو رو به چیزی که میخوای برسونه)

    یادمون باشه توحید در تک تک لحظاتمون حرف اول رو میزنه

    خلاصه خواستم بگم اگه ما اهدافی رو تعیین میکنیم اما نمیرسیم بخاطر این میتونه باشه که اولا یادمون میره موفقیت هامونو ،یادمون میره توانایی هامونو و باید یادآوری کنیم برای خودمون امثال این لحظاتی که خدا برامون پررنگ بوده

    اگه الان به هدفی نمیرسیم رجوع کنیم به درونمون ببینیم قدرت رو به کی دادیم به دلار به تورم به رفیق به پدر به مادر به همسر به بچه به رییس جمهور به دولت به کی قدرت دادیم که مارو بی انگیزه کنه مارو زود از میدون به در کنه

    یادآوری این روزای زندگیم خیلی حالمو خوب کرد همه ما در طول عمرمون داریم روزایی رو که هدف داشتیم و برای رسیدنش گفتیم خدایا توکل به خودت و حرکت کردیم و زمانی که شیطان حربه هاشو با عنوان ترس از قضاوت ترس از حرف مردم ترس از موفق نشدن ترس از مسخره شدن ترس از ادامه دادن و نرسیدن و امثال اینها وارد میکنه ، ما استوار پای توکل مون موندیم و پوزه شیطان رو به خاک مالیدیم و در مسیر روی ایمان و توکل مون با احساس خوب موندیم

    پس بهتره که به یادمون بیاریم روزایی که هدفی داشتیم هر چند کوچیک اما تو اون مسیر حالمونو خوب نگه داشتیم و پیروزی با ما بود

    انشالا همه مون موحد باشیم برای خدای واحدمون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای: