پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 9 - صفحه 11 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/08/abasmanesh.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-08-01 06:29:012024-08-04 11:28:57پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 9شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
درود فراوان به استاد عزیزم و مریم بانو
درباره هدف هایی که هر بار به عنوان هدف سالانه یا هدف کوتاه مدت انتخاب می کنید اما به آنها نمی رسید، فکر می کنید چه دلایلی باعث می شود که شما باز هم به آن اهداف تعیین شده، نرسید؟
خیلی جالبه که من بر خلاف الگوهای تکرار شونده ای که موضوع جلسات قبل بود تو این جلسه بارها بارها این سوال رو از خودم کرده بودم که چرا من هدفهام رو مینویسم اما…..؟؟؟؟
الگوهای تکراری من درمورد اهدافم به صورت تیتروار
1-زمان مناسبش رو ندارم2- عجول بودم3-مطمئن نبودم از اینکه هدف درستیه یا بهتر از اون هم هست؟4-ترس از موفق شدن دقیقا برخلاف اینکه ارزوم بود موفق بشم و به هدفم برسم5-قدرت دادن به عوامل بیرونی6- محتاج بودن به اینکه یکی بیاد به من کمک کنه برای رسیدن به هدفم شاید یه جورایی تایید طلبی واینکه یه دست صدا نداره 7-نمیتونستم اولین قدم ها برای رسیدن به هدف ساده و کوچک باشن مثل یه سرچ ساده یا خوندن یک کتاب در مورد هدفت و …
اما یک مورد رو میخوام بیشتر توضیح بدم…
اینکه چرا من هدفهام رو مینویسم اما…..؟؟؟؟ جوابش رو با استمرار و ماندن در مسیر اگاهی یافتم درسته هدف من مشخص بود اما انتظارم این بود تکامل طی نکرده برسم البته در مورد تکامل به یک کج فهمی دچار شده بودم و از طرفی به خودم میفتم اگه خورد خورد بخوام هر روز یه قدمی بردارم خوب سالها طول میکشه که من به اون نتیجه ی دلخواه برسم… وقتی برای اولین بار در جلسه ی 12 دوازده قدم و فایل بررسی نتایج پگاه عزیز، شنیدم از استاد که تکامل و تصاعد رو کنار هم اوردن …کمی قلبم اروم شد و سعی کردم که بپذیرم قلبم اروم تر شد البته ئکه پذیرش تکامل و تصاعد هم تکاملی بود… …
الان که دارم کامنت این جلسه رو مینویسم هر بار به خودم یاداورری میکنم که 1- هدفت رو مشخص و واضح بنویس کاملا مشخص2- فقط جانب خودت رو انجام بده کارهایی که باید بکنی و کارهایی که نباید بکنی در مورد رسیدن به هدفت3- زمان رو حذف کن که بتونی با لذت قدم هات رو برای رسیدن به هدفت برداری4-اخر داستان رو تجسم کن یعنی خودم رو در حالی ببینم که دارم جلوی اون هدف تو دفترم تیک رسیدن رو میزنم
کامنت رو کوتاه میکنم با این جمله که یادمون بمونه که به هدف ها و ارزوهامون قول رسیدن بهشون رو بدیم.
با ارزوی تیک خوردن اهدافتون…
پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 9
هدف گذاری
این فایل های آموزشی مباحثی است که در دوره ی کشف قوانین زندگی. استاد عزیزمون آموزش داده اند
درود و وقت بخیر خدمت استادان عزیزم و تمام ساکنین این سایت بهشتی
پترن هایی که استاد در زمینه ی هدف به آنها اشاره کردن را کاملا گوش دادم و بهشون خیلی فکر کردم..
سوال:سوال،اینکه چرا من هر سال یک هدفی رو تعیین میکنم ولی به اون هدف نمیرسم تا اخرسال؟
وقتی کامنت پاکیزه جان را در قسمت
بخشی از نتایج دانشجویان از 3 جلسه اول دوره «هم جهت با جریان خداوند را
خواندم یک چیزی رو بیادم آورد … اینکه خواسته اش یک مبایل پرومکس آیفون سیزده بود رو خلق کرد . خیلی خوشحال شدم و تحسینش کردم مبارکش باشه و بخوبی و خوشی ازش استفاده کنه. و خیلی هم خودش خوشحال بودند ولی برایش عادی شده بود .. این داستان یهویی یک چیزی رو به یادم آورد !!! اینکه. وقتی تجسم سازی واقعی میکنی وقتی در ذهنت آن خواسته رو بدست آورده میبینی و احساست خوب و عالی میشه و در همان لحظه یک شور و شعف خاصی را در تمام وجودت حس میکنی لذت واقعی رو درک میکنی یعنی قبل از وقوع در دنیای واقعی اون شیرینی و لذت بدست آوردن اون خواسته رو احساس کردی !!! دقیقا همین نکته ی مهم ماجراست که ما از آن قافل هستیم !!!! البته اون دنیا و فضای تجسم و تصویر سازی هم یک دنیای واقعی است ولی چون در بُعد فیزیکی نیست و قابل لمس مادی ندارد احساس میکنیم واقعی نیست !!!! ولی آن تصورات یعنی دنیای کوانتومی !!!! یعنی قبلش در آن بُعد اتفاق میافتد !!! پس لذت واقعی رو ما از قبل حس کردیم و جهان در همون لحظه اون احساس رو دریافت میکنه و تبدیل به واقعیت در ابعاد مادی این جهان میشه و از بُعد متافیزیکی به فیزیکی وارد میشه این موضوع بارها و بارها برای من اتفاق افتاد .. یعنی بارها شده که من در یک مسیری پیاده روی میکردم و آنقدر غرق خواسته ام شده بودم که اصلا نفهمیدم من کی به انتهای آن مسیر رسیدم!!؟ واقعا انگار در حالت آلفا و یا در یک فضا و بُعد دیگری داشتم سیر میکردم و فقط جسمم در این جهان مادی حرکت میکرد.. و بعدش فهمیدم برای رسیدن به هدفم باید مومنتوم خواسته ام را با همین تمرکز حرکت بدم و بعدش سرعت ببخشم .. در واقع با همین تمرکز و توجه و تجسم و تصویر سازی میتونم مومنتوم خواسته ام رو بحرکت در بیارم اولش کمی سخت هست یعنی تمرکز گذاشتن و توجه کردن و بطور مداوم نوشتن و تمرکز کردن به یک هدف مشخص اولش کمی سخت بنظر میرسه و نجواهای ذهنی هم از این سختی سوء استفاده میکنند و به ذهن حمله میکنند و هزاران سوالات منفی وارد افکارمون میکنن اگه نشه چی؟؟؟… اگه خراب بشه چی ؟؟! هیچوقت برعکس نمیگه که اگه بشه چی. !!؟؟؟. اگه بشه چی میشه !!!!!!! رو اصلا نمیگه ..
چون ما خیلی خواسته های دیگه هم داریم که ذهن ما بسمت اون خواسته ها همراه و پراکنده میشه ولی باید سعی کنیم مدام ذهنمون رو جمع و جور کنیم و بهش یادآوری کنیم که با توجه به قانون تکامل و تقسیم کردن هدفمون به هدف های کوچک کوچیکه میتونیم به هدف های بزرگتری هم برسیم .. یعنی فقط یک هدف رو در نظر بگیرم .. یعنی تک هدفی باشیم !!! من که دارم از همین مسیر حرکت میکنم . یعنی هدفهامو تقسیم کردم و ریز ریز دارم به هر یک از هدف کوچیک هام تمرکز میکنم خیلی هم راضی هستم . حالم هم خیلی خوبه و احساس فشار و مقاومت ندارم و خودمو با خود قبلی و گذشته ام مقایسه میکنم میبینم من خیلی رشد کردم پس باید ادامه بدم !!!؛
البته میدانم هر یک از ماها هزاران هدف و آرزو داریم که میخواهیم به همه شون برسیم !!! ولی بقول معروف با یک دست نمیشه چندتا هندوانه بلند کنیم !!!! وقتی داشتم به این ضرب المثل تمرکز میکردم تازه فهمیدم که معنای واقعی این ضرب المثل چی هست !!! یعنی من میدانم که باید این چند تا هندوانه را بلند کنم بخصوص اگر بزرگ باشد همانند هدفمون . ولی باید دانه به دانه آنرا بردارم و ببرم به مقصد برسانم تا آسیبی به آن هندوانه ها نرسد ..
وقتی فایل جدید استاد دوره ی هم جهت با جریان خداوند بر روی سایت قرار گرفت خیلی دوست داشتم این دوره رو لااقل خریداری میکردم ولی انگار هنوز لایق وارد شدن به چنین دوره ی ارزشمندی را نداشتم ولی منم بیکار ننشستم بلکه تمام کامنت های دوستان را در این قسمت و هم در قسمت نتایج دانشجویان دوره رو خواندم و تقریبا تا حدودی متوجه شدم که من قبلنا استمرار مداوم تا بثمر رسیدن خواسته ام را بطور مداوم نداشتم و یا حتی بعد از چند روز این خواسته مو رها میکردم ( معنای رها کردن رو به اشتباه فهمیده بودم) .. و میرفتم سراغ یک خواسته و هدف دیگر و بعدش همین کار رو دوباره تکرار و تکرار و تکرار میکردم بدون اینکه به نتیجه ی کامل برسم و بعدش تعجب میکردم که چرا به خواسته ام نرسیدم ؟؟؟ پس چرا من اینقدر روی خودم کار کردم به بعضی از خواسته هام نرسیدم ؟؟؟؟ بعدش فکر میکردم که برم روی یک موضوع دیگه کار کنم و اون هدف خوشکله رو بدون اینکه بثمر برسونمش رهاش میکردم و بعدش دلسرد میشدم و انگیزه ام رو از دست میدادم … و بقول قرآن
انّ سعیکم لشتی….
اما سعی شما پراکنده است …. پراکندگی یعنی پراکنده عمل کردن و تنها به هدایت اون یک نیرو عمل نکردن
پس فهمیدم که من هی از این شاخه به یک شاخه ی دیگر میپرم !!!
من یک دفتر خیلی خوشکل تهیه کردم که بیشتر شبیه یک کتاب جلد ضخیم هست که خیلی دوستش میدارم !!!! مدتها بود که مدام از خداوند هدایت میطلبیدم که این دفتر رو چطوری و به چه شکلی بنویسم که برام ماندگار باشد و مثل یک کتاب مرجع برام باشه .. بعدش هدآیت شدم به اینکه دفتر اهداف و باورها و کلمات تاکیدی مربوط به آن قسمت رو درونش بنویسم و همچنین اتفاقات مربوط به آن خواسته ام رو در همون قسمت بنویسم تا همیشه یادم بمونه که من چطوری به اون خواسته ام رسیدم و تاریخ رسیدن به آن خواسته ام رو ثبت کنم
!!! یک لیستی از اهداف و خواسته هام رو توش تیتر وار نوشتم چون من در تمام جنبه های زندگیم هدف ها و آرزوها دارم که باید رشد و پیشرفت کنم تا آسیبهایی که قبلنا داشتم رو ترمیم و بهبود ببخشم و بعدش رشد و پیشرفت کنم و آنها رو نوشتم .. و بعدش بخودم گفتم : رویا جان اول ببین کدامیک از خواسته آت در حال حاضر میتونی به آن تمرکز داشته باشی ؟؟؟
پس از فکر کردن و لیست خواسته نوشتن ها در دفتر سپاسگذاری فهمیدم که من در حال حاظر میخوام یک سری لوازم و اجناسمو بفروش برسانم حتی تعدادی پاپوش و کلاه بافتنی که بافتم رو بطور شگفت انگیزی فروش رفت !!!! که خدا رو شکر بسرعت فروش رفت !!!! ولی اجناس و لوازمی رو که برای فروش گذاشته بودم کمی سنگین حرکت میکنه یعنی مشتری و خریدار دست بنقدی که بیاد تمام این اجناس رو خریداری کنه و بفروش برسانم هنوز کامل نشده .. پس از دیدن آن فایل جدید استاد هم جهت با جریان خداوند و همچنین در قسمت گام به گام مهاجرت به مدار بالاتر در فایل مصاحبه با استاد اگر تمرکز نصف شود، نتیجه نصف نمی شود بلکه تقریبا صفر می شود))
فهمیدم فقط و فقط روی همین یک موضوع خاص فروشندگی اجناسم و همچنین خریداران درست و مناسب دست بنقدی مانور بدم و تمرکز کنم که به این لوازم و اجناس من نیاز دارند و بابت این وسایل پول پرداخت میکنند و همچنین روی این موضوع که این وسایل ارزشمند هست و باورسازی و کلمات تاکیدی و تجسم سازی کارکنم و قدر شناسی کنم و آنقدر تمرکز و نوشتن ها در مورد همین یک هدفم داشته باشم که بثمر برسه و بعدش برم روی یک خواسته و یک هدف بعدی!!!
بقول استاد اگر من در مدار درست و مناسب باشم آدم درست و مناسب وآماده بسمت من هدایت میشود
یک اعتقاد دیگری که در مبحث فروش اجناسم دارم این است که حتما افرادی هستند به همین وسایل و اجناسم نیاز دارند و حاضرند بابت شأن پولی پرداخت کنند پس من میخواهم فقط همان خریداران درست و مناسب و آماده بسمت من هدایت شوند ..
استاد در یک فایل گفتند تمرین فانوس دریایی رو انجام بدیم
.. یعنی اول یک هدفی رو مشخص کنیم و بعدش از خودمون سوال کنیم که روزانه چه کارهایی برای اینکه به هدفمون برسیم را انجام بدیم؟؟ ..
روزی چند صفحه کتاب بخونیم و یا روی باورهامون بطور مداوم کار کنیم .. در هر صورت هر روز روی هدفمون تمرکز داشته باشیم..
اگر روی یک موضوعی و یا هدفی داریم تمرکز می کنیم توی آن موضوع پیشرفت می کنیم پس من باید یک هدف و موضوعی را برای خودم تعیین کنم و این خیلی نکته ی مهمی هست
البته اجناس من هم کاملا نو هستند و هم بعضی از آنها دست دوم نو هستند و من استفاده نکردم چون دوست دارم به کسانی این اجناس رو بفروشم که استفاده کننده ی واقعی باشند و حتی بعضی از آنها رو بنوعی ببخشم … مثلا چند وقت پیش خواهرم و دختر خواهرم آومدن پیشم !!! وسایل فروشیمو بهشون نشون دادم .. به دختر خواهرم کیف و کفش های مجلسی که برای فروش گذاشته بودم رو نشون دادم .. صندل نقره ای نگین درشت مجلسی و کیف مجلسی شیک شاید یکبار و یا دو بار بیشتر استفاده نکرده باشم .. یک صندل پاشنه کنفی خوشکل که خیلی دوسش میداشتم ولی دیگه به هیچ عنوان نمیتونم پاشنه بلند و حتی کوتاه بپوشم حتی توی مجالس هم خیلی باید اسپورت و راحتی بپوشم .. خلاصه بتعداد چهار تا کفش و صندل مجلسی و کیف مجلسی برداشت و خیلی هم ذوق کرد . در مورد اینکه دوست داشتم این لوازمم را به کسی ببخشم که مورد استفاده اش باشه و خدا رو شکر دختر خواهرم که جوان و قبراق هست پسندید و برداشت .. حالا خودشون که خیلی اصرار میکردند که قیمت بهشون بدم ولی از آنجایی که قصد بخشش داشتم قیمتی بهشون نگفتم ولی شاید خودشون پولی بحسابم بریزند چون خودشون خیلی اصرار داشتند . و من هم دیگه چیزی نگفتم اگر دوست داشتند پولی پرداخت کنند مقاومتی نمیکنم و خدا رو شکر میکنم و اگر هم پرداخت نکردند باز هم مهم نیست و خدا رو شکر میکنم !!! چون من قصد و نیتم بخشش بود .. البته خواهرم چیزهایی رو که برداشته بود پولش رو بحسابم ریخت بقول خواهرم چندین بار بهم گفت تو فروشنده ی خیلی خوبی هستی!!! گفتم یعنی چی!!!؟؟
گفت : راجب آن جنس اطلاعات خوبی داری و کارآیی اون جنس رو بشکل قشنگی توضیح میدی !! بقول خودش سر زبون داری !!!
مثلا یک پایه جدا کننده ی فلزی قرمز رنگ ظروف فنجان و نعلبکی داشتم !! به دختر خواهرم گفتم برای کار هنری که انجام میدی این پایه فلزی برات خیلی کارآیی داره!!! دختر خواهرم با یکی از دوستاش شریکی کارای سفالی تزیینی فنجان های دو نفره و چهار نفره میسازند و بعدش لعاب و نقاشی روش انجام میده.. بهش گفتم میتونی برای خشک شدن آن ظروف استفاده کنی !!؟ دختر خواهرم گفت . آره اتفاقا چند وقت پیش دنبال همچین چیزی میگشتم و بلاخره پیداش کردم و خریدم .. بهش گفتم این دوتا جا ظرفی فلزی جدا کننده ی قرمز خوشکل رو هم ببر استفاده کن .. گفت : آره اتفاقا لازم هم دارم!!! اینجا بود که یهویی خواهرم با شوخی و مزاح گفت تو خیلی فروشنده ی خوبی هستی هاااآا نمیدونم این حرفش متلک بود و یا تعریف و تمجید !!!! ولی من به نیت تعریف و تمجید به این حرف توجه کردم و برای خودم این حرفو بولد کردم و مدام بخودم میگفتم واقعا من فروشنده ی خوبی هستم یعنی کاملا باورم شده که من میتونم فروشنده ی فوق العاده ی ماهری باشم چون پیشینه ی خوبی هم در این مورد داشتم و خواهرم بارها و بارها این فروش های منو دیده بود بخصوص در مورد عتیقه جاتی که داشتم و یا تابلوهای دستبافت قدیمی که داشتم و با هم برده بودیم منطقه ی فروش اجناس قدیمی و سکه سمت میدان فردوسی و بفروش رساندم آنجا بود که همیشه خواهرم بهم میگفت تو فروشنده ی خوبی هستی .. انگار بهترین مشتری ها و خریداران درست و مناسب دست بنقد بسمت من هدایت می شوند خدارو شکر!!!
مثلا.. به اندازه سیزده متر پارچه ی پشت پرده ای از یک توپ پارچه دارم که استفاده نمیکنم و برای فروش گذاشتم . خلاصه تصمیم جدی گرفتم که کلا تمام وسایل و لوازم خانه رو بفروشم و انگار یک جورایی هر چی هم میفروشم بازم هنوز اجناس ریز و درشتی دارم که میخوام بفروشمشون .. و یکجورایی انگار من قادر هستم هر چیزی رو به پول تبدیل کنم. من خودممم انگار باورم شده که هر جنسی ارزشمنده و مشتری مخصوص و خاص خودشو میطلبه !!! حتی اگر یک پیچ و مهره ای بظاهر بدرد نخوره ولی ممکنه یک ساعت ساز بدردش بخوره و یا بکار یک هنرمند بخوره !!!
پس من همیشه به این موضوع فکر میکنم که من جذب کننده ی مشتری ها و خریداران درست و مناسب و دست بنقدی هستم که منو براحتی پیدا میکنند و از من اجناس مورد نیازشان رو خریداری میکنند چون من یک فروشنده ی فوق العاده ماهری هستم
و جالبیش اینه که تمام کارام با تلفن انجام میشه و از اینکه آزادی زمانی و مکانی دارم خدا رو شکرگذارم
خدایااا شکرت که با رهنمودهای واضح و مشخص هدایتم میکنی تا بفهمم چه باید بکنم
خدایاا شکرت من در برابر خیر و صلاحم بیدار و هشیارم و هرگز هیچ فرصت خوب و مناسبی رو از دست نمیدهم
خدایا تمام جنبه های زندگی من نیاز به ترمیم و بهبودی کامل و با کیفیت و معجزه های الهی تو را دارد پس با معجزاتت بی نیازم کن و من را در جهت رسیدن به خواسته ها و آرزوها و رویاهایم هدایتم کن
خدایااا کمکم کن که بتونم بیشتر از همیشه در این قسمت فعالیت و تلاش ذهنی داشته باشم تا بتونم الگوهای تکرار شونده ی منفی و مخربی که سالیان سال با من همراه بوده را شناسایی و در ادامه ی مسیرم بنفع خودم تغییرشون بدم الهی آمین
خدایاااا تنها فقط و فقط ترا می پرستم
و تنها فقط و فقط از تو یاری و هدایت و آگاهی و انرژی و سلامتی و پول و ثروت و تداوم و پایداری و تمرکز. و نعمت و برکت می خواهم
IN GOD WE TRUST
ما به خداوند اعتماد داریم
IN GOD WE TRUST
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام بر استاد عزیزم خانم شایسته عزیز و تمام دوستان هم فرکانس توی این سایت الهی
خدایا بینهایت شکر بینهایت شکر
امروز یه حسی بهم گفت باید کامنت بزاری چون من معجزههای خدا را دیدم
از کجا بگم چه جوری بگم خدایا هدایتم کن
زمانی بود که من هر روز صبح پیادهروی میرفتم و یک روز در اون پیاده روی من نشستم و به رودخونه نگاه کردم گفتم خدایا شکرت به درختان نگاه کردم گفتم خدایا شکرت پرندهها آدما همه و همه رو گفتم خدایا شکرت
چند دقیقه بعدش یک نفر اومد با من صحبت کرد بعد از سلام و احوالپرسی یک کار رو به من معرفی کرد و به من گفت باهاتون تماس میگیرم که زمان فیکس کنیم
من شماره دادم و قرار شد که ایشون به من زنگ بزنه روز بعدش تماس گرفت ولی چون من تو فرکانس نبودم چون من روابطمو رها نکرده بودم انجام ندادم
بعد دلایلی که به خودم گفتم گفتم خب این آقا میگه باید بیای زمان بذاری و از نقطه امنت خارج بشی
من بهش گفتم که من کاری میخوام که تو خونه باشه و هم به خانوادگی رسیدگی کنم و هم از اون کار درآمد کسب کنم
خوب بگذریم چند هفته بعد که من با جلسه دوم دوره کشف قوانین فهمیدم که باید روابطمو رها کنم باعث شد که یک خانم با من تماس بگیره
معجزه زمانی رخ داد برا من که اون کسی که توی پارک و این خانومی که با من تماس گرفتن هر دو مال یک شرکت هستند هر دو
و زمانی که رها کردم نیم ساعت بعدش این خانم با من تماس گرفتن همون روز قرار گذاشتم با بچههام حتی رفتم و استارت کار من زده شد
اگه این هدایت نیست اگه این معجزه نیست اگه این فرکانس خوب نیست پس چیه
از صبح از خوشحالی دارم بال در میارم میگم خدایا منو هدایت کردی نشونم دادی یک مسیر که درست بوده با دو نفر آدم متفاوت دفعه اول من قبول نکردم ولی دفعه دوم پذیرفتم
فکری که من داشتم این بود که اولاً تو خونه کار انجام بدم و از این نقطه امنی که دارم خارج نشم دومش ترس از همسرم بود که ایشون مخالفت میکنه و کردن ولی من ادامه دادم و رهاش کردم
و خدا را شکر وارد یک بیزینس عالی شدم که فقط دارم مهارت کسب میکنم در همه زمینهها
یادمه و حتی تو دفترم نوشته بودم که خدایا منو به سمت دوستای هم فرکانسم هدایت کن و دقیقاً این شرکت قانونشون اینه که باید تغییر شخصیت داشته باشی باید افکار منفیتو دور بریزی باید با امید به خدا حرکت کنی
این برای من معجزه است زمانی که من خودم را در مورد روابط رها کردم و فرکانس خوب فرستادم و نچسبیده بودم حتی به کار که هدفم بود
استاد استاد عزیزم شما دستی بودین از دستان خدا برای من
عاشقتونم دوستتون دارم
در پناه الله
﷽
بــــــــــــنام خــــــــــــدایی که بشــــــــــــدت کافیست.
سلام استادعزیزم سلام خانم شایسته مهربانم سلام.
سلام به دوستانم در مسیر خودشناسی وخداشناسی سلام.
اگه بخوام در مورد سوالی که طرح شد برای این فایل با عنوان:
درباره هدف هایی که هر بار به عنوان هدف سالانه یا هدف کوتاه مدت انتخاب می کنید اما به آنها نمی رسید، فکر می کنید چه دلایلی باعث می شود که شما باز هم به آن اهداف تعیین شده، نرسید؟
سالهاست هدفم به زبان انگلیسی مسلط بشم بارهااا شده 3ماه.ادامه دادم خوندم با کلی هزینه کتاب جزوه کلاس ولش کردم حتی کلاس msrt رو دوسال پیش رفتم با کلی کتاب نمونه سوالات دوره قبل خریدم اما آزمونش ندادم چرااا
این اتفاق می افته سالهاست که میگم از همان زمان اول راهنمایی که یادم می آد می گفتم تابستان کلا زمانم می زارم برای زبان چون واقعا دوست دارم یادبگیرم صحبت کنم.
دلایل و یا توجیه که باعث میشد من هرسالااا هدفم باشه اما نرسم بهش این بود که “من زمان ندارم” “وقت کم می ارم”.
کی می گفتم زمان ندارم وقت کم می آرم وقتایی که دانشجو بودم دانشگاه و مسیولیت هام در جاهایی زیاد میشد شرایط طوری پیش می رفت که من واقعااا وقت کم می آوردم و حتی روزهایی که زمانم آزاد بود من مریض میشدم حالا چه روحی بهم ریخته بودم یا جسمی خوبی نداشتم مریض میشدم نه یه روز بلکه چند روز تا خوب شدنم زمان می برد بعدش که خوب میشدم کارهام به قدری عقب افتاده بود که …..
الانم که از آذر ماه 1401 درس دانشگاه ندارم باور وقت ندارم وقت نمیشه طوری منو درگیر مسائل کرد که تایید کرد این باور مخرب منو چطوری… میگم براتون
بهمن ماه پارسال بود که دوستم باهم تماس گرفت گفت بیاباهم بریم کلاس زبان ثبت نام کنیم گفتم ببین من باید یه دوره تمام دانسته هام مرور کنم برای تعیین سطح بماند بعد عید 3ماه که بشینم زبان بخونم
حالا توی این 3 ماه من چیکار کردم
اصلاحیه پایان نامه انجام دادم.
مقاله ازپایان نامه ام نوشتم و حتی
مقاله های دیگه هم نوشتم
برای آزمون نظام خودمو آماده کردم
حتی تدوین یه کتاب رو شروع کردم در زمینه درسی خودم که تقریبااا تمام شده است فقط ویرایش نهاییش مونده رو انجام بدم
3 تا پروژه که 2 ماه جمع میشد در عرض3 الی 4هفته جمع کردم.
اما برای زبان می گفتم وقت ندارم.
چون میگم و می گفتم وقت ندارم برای زبان خوندن وقت نمیشد.و انگیزه ام سست میشد. از یه طرف هم به خاطر کمال گرایی وحساس بودنم به تایم 20 دقیقه زبان خوندن هم قانع نبودم حتی شده بود توی مسیر خونه لغات بخونم چون خسته ام حوصله ندارم می خوام از منظره بیرون مسیرم لذت ببرم توجیح می کردم خب باشه. چون مسیر خونه ما خارج مرکز شهر منطقه ویلا نشین های شهرمون محسوب میشه.مسیرش فوق العاده سرسبز زیبا با ویلاهای لوکس که هر چندماه از وسط یه باغ می زنه ببرون.هیچ وقت مسیر خونه ام تکراری نبودنیست ونمیشه برام، هرفصلش وهرماهس یه نوع زیبایی داره اینم دلیلی که چرا توی مسیر نمی خونم. …
استاد با سوالات سلسله مراتبی شما من خیلی چیزاااا رو متوجه شدم شاید که نه حتما فکر می کردم آخ چه ربطی به اون داره
همین که باور کردم وقت ندارم همیشه شرایط موقعیت هایی پیش می آمد که وقت نشه زبان بخونم حتی حتی توی مسیر خونه ام تا دانشگاه که میشد. قد 10 دقیقه ای توی راهم حداقلش 3 تا لغات بخونم نخوندم.
الانم که وقتم آزاد تر یا از لحاظ روحی یا جسمی یا مسائل که درگیر شدم که باور منو تایید می کنه واقعاا وقت نمیشه یا کلا مریض میشم یا هرشرایطی که باور منو تایید می کنه با اینکه چندتا کارهایی که انرژی می گرفت توی انجمن درسی کنار گذاشتم انصراف دادم امدم بیرون اما باز وقت نمیشه …
استاد زمان هایی که می فرمایید جهان به افکار و باورهای ما پاسخ می ده شرایط و موقعیت های هم سنگ باور های به وجود می آره من تایید می کنم بله درسته اما وقتی درگیر یکسری باورهاا اینگونه میشم الان متوجه اون کلام و جمله شما میشم چقدررر این جهان دقیق داره عمل می کنه.
برای این زبان آخرشب بگم به خودن وقت نشد. ای امان از دست این باورهای مخرب که ما رو از مسیر رشد وتعالی دور می کنند.
استادجان استاد عزیزم خیلی خیلی دوست تون دارم که دست گذاشتی روی خودشناسی و خداشناسی دانشجوهات .ازتون بی نهایت سپاسگزارم اینگونه انوار مهربانی رو در جهان دارید گسترش می دید.
خدایا شــــکرت
استاد عزیز و دوستان عزیزم سلام به همه تون
خداوند بزرگ رو شاکرم که در هزارمین روز عضویتم در این سایتی که هدایتگر ما به سمت آن است و هر لحظه حضورش رو احساس میکنم بعد از مدت ها میخوام دوباره محکم تر ادامه بدم و کامنت بزارم.
هر چند من این مجموعه فایل های الگوهای تکرار شونده رو ناقص دیدم ولی دستم اومده که در رابطه با چی هستند و دوست دارم الگوهایی که خداوند بهم یادآوری میکنه رو برای خودم و دوستان بیارم تا انشاالله بتونم الگوهای خوب رو قوی تر کنم و الگوهای ناجالب رو اصلاح کنم به مرور. انشالله
در ابتدا دوست دارم خداوند مهربان رو شکر کنم به خاطر این نعمت بزرگ و عظیمی که بهم داده که بتونم با باورهای خودم و با فرکانس های خودم جهانم رو، زندگیم و اتفاقات زندگیم رو خلق کنم، هر طور که بخوام و بازهم خدارو شاکرم به خاطر حضور استاد عزیز و نازنینم توی زندکیم که به صورت هدایتی و طی چند و کم کم در مدارش قرار گرفتم تا بتونم از آموزه های ناب و خالص استفاده کنم. خدایا شکرت
سوال: چه هدفی رو بارها برای خودتون مشخص کردید ولی هر دفعه به یک دلیلی بهش نرسیدید.
به لطف خداوند مهربان و به واسطه موفقیت های کوچیکی که توی دوران مدرسه پشت سر هم و متوالی تجربه کردم این باور درون من شکل گرفت که اگر واقعا بخوام به یک هدفی برسم چون خیلی خوب تمرکز میزارم براش، تلاش میکنم و بازخورد میگیرم میتونم بعد از مدتی بهش برسم که این باور هم از محیط اطرافم بارها بهم رسیده و آدم های زیادی این موضوع رو برام یادآوری کردند. به همین خاطر الان برای این موضوع چیزی توی ذهنم ندارم.
دوران نوجوانی میرفتم فوتبال چمن بازی میکردم و از اونجایی که رابطه ی خوبی با مربی مون داشتیم موقعی که زمان استراحت شروع می شد من آروم آروم و سر حوصلهه مبیرفتم آب میخوردم و خودم رو خنک میکردم. سرعت انجام کارم انقدر آروم و آهسته بود که آخرین نفر بر میگشتم سر چمن و بعد از چند بار تکرار این حرکت مربی خوبمون که من رو هم خیلی خیلی دوست داشت به شوخی و خنده گفت: محسن تو همیشه آخرین نفری!!!!!
همین جمله کافی بود تا من از کسی که خیلی برام ارزش داشت و جایگاه بالایی توی ذهنم داشت یه باور درونم شکل بگیره که من همیشه دیر میرسم. حالا هر جا که میخواد باشه، سر کلاس مدرسه، دانشگاه، حتی با اینکه من صبح ها ساعت شیش بیدار میشدم دوران دانشگاه اما تقریبا در تمامی موارد آخرین نفری بودم که سوار سروییس می شدم و حتی بعضی وقت ها کار به بدو بدو هم میکشید. هر دفعه هم به یه دلیل لحظه آخری، معطل می شدم و این باور هی روز به روز بیشتر و بیشتر برام تقویت میشد و جهان همیشه به من ثابت می کرد که من درست فکر می کنم. حتی همین الان تا همین چند وقت پیش هم با اینکه همیشه زودتر کارهام رو انجام میدادم ولی دقیقه آخر و به زور و زحمت می رسیدم به سرویس محل کار تا اینکه به یک تضاد بزرگ و محکم خوردم و از خدو مپرسیدم چرا من همیشه دیر میرسم و همیشه آخری ام. با اینکه توی تقریبا تمامی کارهام منظم و مرتب و سر وقت هستم.
خداروشکر الگوهای خوب هم توی ذهنم زیاد دارم. مثلا این که من همیشه خودم رو دوست داشتم و دارم و همیشه از خودم به عنوان یک فرد دوست داشتنی و محبوب و یک پسر خوب و همه چیز تموم یاد میکنم. که برای اثبات این باورم همیشه دلایل محکم و خوبی رو هم میارم تا بیشتر و بیشتر ثابت بشه برام. این باورم شاید در ماه نزدیک به صدبار برام ثابت میشه و هر آدمی، به هرشکلی که از راه میرسه این باور من رو به من یادآوری میکنه و جهان مثل همیشه دوباره به من یادآوری می کنه که من درست فکر می کنم . مثلا بودن افرادی که حتی ندیده، نشناخته و فقط با فرستادن چندتا پیام برای اولین بار خیلی خیلی به من علاقه مند شدند و دوست داشتند با من حضوری قرار بزارن و من رو از نزدیک ببینن، با وجود اینکه هیچ ضرورتی هم نداشته. ولی در کل این الگوی دوست داشتنی بودن و محبوب بودن از زمانی که من یه ذره شمه ی قانون جذبیم گل کرد همیشه و تقریبا هر روز برام ثابت و تکرار میشه. تا حدی که یک بار یکی از همکارهام به من گفت: مهندس، فلانی(که برادرس می شد) آدم حسودیه خب؟، منم با شوخی و خنده گفتم خب!، گفت از خوبی هیچ کس حرف نمیزنه و تقریبا پشت سر خیلی ها حرف میزنه ولی تورو دوست داره و همه ش از خوبی های تو میگه. یا خیلی مثال های دیگه ای که مثلا آدم هایی بودن که با هیچ کس گرم نمیگیرن ولی وقتی من رو میبینن شور و محبتشون فوران میکنه و همه تعجب میکنن و خیلی مثال های دیگه.
یا در ادامه تثبیت باورهای درست برای خودم همیشه خودم رو انسانی خوشتیپ و جذاب و جنتلمن می دونم و تصور می کنم و دلایل محکم هم برای خودم میارم تا ذهنم نتونه یه ذره شک به دلش راه بده و ادمی که همیشه حالش با خودش خوبه و انرژی خوب و حال خوبش رو ناخودآگاه بقیه احساس می کنن و بقیه تحسینش می کنن. ابنو که دبگه نگم براتون چه حرف ها و چه موقعیت هایی تجربه کردم به واسطه این باور تکرار شونده م. یعنی آب میخورم، با اینکه اصلا هیچ جلب توجهی رو دوست ندارم و قصد ندارم خودنمایی کنم ولی میبینی به همون آب خوردنم هم به به و چه چه می کنن. حالا چه به شوخی و چه در ادامه ش جدی.
آها، یه الگوی دیگه ای که از بچگی و ناخودآگاه توی وجودم ریشه زده و به لطف خدا هوز هم داره رشد میکنه، الگوی همیشه موفق بودنه.
من توی دوران مدرسه تقریبا توی تمام زمینه های درسی، ورزشی، و تقریبا همه زمینه ها همیشه نهایت تلاش و تمرکزم رو میزاشتم و همین هم باعث شد تا اکثر مواقع موفق بشم و همین موضوع کم کم درونم تبدیل شد به یک الگو که به سراغ هر کاری میرم با نتیجه مثبت از اون کار میام بیرون. حتی شده توی اون کار هم شکست میخورم ولی آخر سر ذهنم ناخودآگاه به یک جنبه ها و درس هایی از اون شکست توجه میکنه که اگه موفق میشدم اون جنبه ها رو نمیدیدم و در واقع به نوعی خودم رو به عنوان کسی که دست پر از اون موقعیت اومده بیرون، میبینم.
یه باور و الگوی دیگه ای که خداروشکر خیلی سریع درونم رشد کرد و نتیجه داد اینه که ژن من از نوع بهترین ژن های دنیاست و هر روز که زمان میگذره و من بزرگ تر میشم زیباتر، جذاب تر، پوست روشن تر، چهره و شخصیتی آرام تر و صبورتر رو خواهم داشت.و بدنم به خوبی در برابر بیماری ها واکنش نشون میده و همیشه سرحال و شادابم. که این باور هم مثل همه باورها و الگوهای دیگه بارها و بارها از طرف کسانی که حتی فکرش رو هم نمیکردم بهم یادآوری و برام ثابت شدن.
یا خیلی باورهای مثبت دیگه ای که همیشه چه آگاهانه و به واسطه صحبت با خودم، و آوردن دلایل زیاد، و چه ناآگاهانه و به واسطه یادآوری تجربیات گذشته هر روز دارم برای خودم تثبیت و تکرار میکنم و به صورت یه فیلم تکراری مدادم از جلوی چشم هام رد میشن.
الگوهای تکرار شونده همون باورهایی هستند که برای ما تثبیت شده اند و مدام در زندگی ما و در موقعیت های متفاوت در حال رخ دادن هستند و تا زمانی که موارد نقض کننده ای برای خودمون یادآوری نکنیم که بتونه اون الگوهارو تغییر بده مدام برای ما تکرار میشن، چه خوب و چه بد.
مثال های دیگه ای که دوست دارم بزنم اینه که من همیشه همه کارهام خیلی راحت پیش میرن و حتب کارهایی که بقیه برای انجام دادنشون به زحمت میفتن رو من خیلی راحت انجام میدم. این باور رو من از یه تضاد محکم که پدر عزیزم اعتقاد به سختی داشت برای خودم ساختم و به اندازه ای خداشکر قوی هست که خیلی از همکارهام و اعضای خانواده م از این راحت انجام شدن کارها برای من شوکه میشن و شک میکنن به کارهای من.
هر چه زمان میگذره و بیشتر روی خودم کار میکنم درستی و دقت قوانین زیبای خداوند رو بیشتر احساس میکنم و آرامشم بیشتر و خیالم از بابت خلق زندگی خودم جمع تر میشه .
وَسَخَّرَ لَکُم مَّا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِی ٱلۡأَرۡضِ جَمِیعٗا مِّنۡهُۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَٰتٖ لِّقَوۡمٖ یَتَفَکَّرُونَ
و برای شما مسخر کرد آنچه در آسمانها و در زمین همانا در آن نشانه هایی است برای قومی که تفکر می کنند.
با سلام خدمت اساتید فوق العاده : استاد عباسمنش خوش بیان و فوق العاده و استاد مریم مهربان و زیبا.
و همچنین سلام به دوستان خودم.
استاد دقیقا من تو زمینه موفقیت مالی الان سه ساله که هدف انتخاب میکنم ولی بهش نمیرسم یعنی حتی پیج هم زدم و هر ایده ای به ذهنم رسید عملی کردم ولی اصلا درآمدی ازش نداشتم هر روز با ذوق و شوق محتوا تولید میکردم و میذاشتم ویو خوب بود تقریبا نه خیلی ولی اصلا منجر به خرید محصول نشد چندین ماه ادامه دادم ولی خبری نشد و ناامید شدم و انگیزه خودمو از دست دادم الانم دوباره انگیزه گرفتم برا شروع ولی از شکست دوباره میترسم یعنی آگاهانه میگم خدا هست و حمایتم میکنه ولی ناخودآگاهم میترسم البته که تو دوره کشف قوانین و با توضیحات کامل و مفصل شما و سوالهایی که مریم جان کامل مطرح کردن از زاویه های مختلف دارم هی از خودم سوال میکنم و سعی میکنم ترمزهامو پیدا کنم و با آوردن منطق آنهارا برطرف کنم چون به قول شما من همزمان هم پام رو گازه هم ترمز یعنی درخواستم به جهان ارسال شده فقط کافیه که پامو از رو ترمز بردارم که با سرعت به سمت هدفم حرکت کنم.من واقعا اعتراف میکنم که موضوع را کاملا درک نکرده بودم اینکه ما خودمان هستیم که اتفاقات زندگی خودمان را خلق میکنیم را من چهار ساله که این موضوع را شنیدم البته از اساتید دیگر و بیشتر استاد عرشیان فر را گوش میکردم ولی درک نکرده بودم به معنای واقعی ولی الان شما طوری با جزئیات کامل توضیح دادین به ویژه بازتر کردن مطالب و آوردن توضیحات و مثالهای بیشتر آخر هر فایل این دوره را فوق العاده موثر و عالی کرده که هر چقدر در مورد کیفیت این دوره بگم کم گفتم و مطمئنم با انجام تمرینات و تعهد و درک کامل این مطالب تک تک ما به هدف هامون میرسیم به شرط عمل کردن به این قوانین.استاد من قبل از خرید این دوره هم با دیدن فایل های دانلودی زندگی در بهشت هم اتفاقات خوبی برام افتاده که اونارم حتما تو فایل های مربوطه مینویسم.منظورم اینه که فکر نکنیم رایگانه موثر نیس اگر عمل کنیم تک تک این فایل ها مثل الماس با ارزش هستن.من با توجه به این قوانین خداروصدهزار مرتبه شکر تو زمینه روابط خیلی خیلی خوب عمل میکنم و اتفاقات خوبی برام میفته ولی تو زمینه مالی ترمز خیلی خیلی زیاد دارم و نمیذاره رشد کنم البته همیشه جذب های مالی هم دارم از جایی که فکرشو نمیکنم ولی اون چیزی که تو ذهنمه اتفاق نمیفته یعنی از لحاظ مالی وضعیت پیش میره و محتاج نمیشم ولی رضایت بخش نیس اونم به خاطر ترس از شکست و ناامید شدن به خاطر تجربه قبلی هی دارم امروز و فردا میکنم و کارمو دوباره شروع نمیکنم.
امیدوارم بتوانیم پاشنه آشیل هامون را پیدا کنیم و واقعا با توکل و ایمان کامل جلو بریم و به خداوند اعتماد کامل داشته باشیم تا در مسیر هدایت درست قرار بگیریم.
با آرزوی موفقیت برا تک تک دوستانم و سپاس فراوان از استاد عباسمنش و مریم عزیز.
سلام استاد عزیزم
هدفی که هر سال انتخاب میکنم افزایش عزت نفس هست
دلیلی که باعث میشه من نرسم؟
چندتا دلیل داره
پشت گوش میندازم
باور به اینکه نمیشه تغییر دلخواه داشته باشم غیرممکن دیدن عزت نفس ایده ال
سریع نا امید میشم وانگیزمو از دست میدم
عمل نمیکنم به آموزه ها
دوره ها رو کم گوش میدم در طول روز
تمرینشو انجام ندادم
تا یه اتفاق بدی میوفته یا کسی حرفی میزنه سریع بهم میریزم کنترل ذهن ندارم
دنبال بهونه گشتن
و….
دلایل زیادی داره اینا مواردی بود که یادم بود
ولی ناگفته نمونه که دارم دوباره از صفر سنگ بنا شو میزارم با تعهد بیشتری
ممنون میشم استاد عزیزم که جواب این سوال که سوال بزرگ زندگی منه که چرا نمیشه وهر سال منتظرم ومیخوام اما با این دلایلی که گفتم نشد رو بدید
خیلی ممنونم که هر بار فایل های فوق العاده ای میگیرید یکی از دلخوشی های من اینه که بیام تو سایتتون و یه فایل جدید شما گذاشته باشید من با ذوق تماشا کنم
امیدوار شاد وپیروز وثروتمند باشید همیشه
️️
پروردگارا! شکر میگویم تورا بخاطر اندیشه زیبایی که نثارم کردی، در آن روزی که بسیار ناامید بودم تا راه جاده افسردگی را ببندم.
سلام دوستای با عشق خودم، حال دلتون عالی و خدایی……
برخلاف الگوهای تکرار شونده قبلی که باید کلی فکر میکردم و پیدا میکردم اونارو
درمورد این موضوع بدون اندکی درنگ دقیقا میدونستم که چه الگویی داره تو همه ی ناکامی های هدف های تعیین شده ام تکرار میشه.
صدها بار شده هدفی مشخص کردم، براش کلی وقت گذاشتم و برنامه ریزی کردم، استارت زدم، جلو رفتم ولی به محض اینکه یه روز نتونستم طبق برنامه پیش برم و کارهای لازمه رو انجام بدم، یا ناقص و به نحواحسن انجام ندم.با این طرز فکر که دیگه برام جواب نمیده و به نتیجه نمیرسم.دلسرد شدم و دیگه ادامه ندادم.
بارها بارها بارها برام پیش اومده در هر زمینه ای
یه مثال میزنم: تصمیم گرفتم روی باورهام کار کنم، اینکه چیکار کنم و چه قدر زمان بذارم.به محض اینکه یه روز به هر دلیلی نتونستم کار کنم روش، دیگه ولش کردم گفتم بیخیال دیگه جواب نمیده.
باشگاه میرفتم چند روز بخاطر فوت پدربزرگم که باید میرفتم شهرستان و نتونستم طبق برنامه پیش برم.بیخیالش شدم و ادامه ندادم.
باورم این بوده باید برنامه ریزی هام به صورت مستمر و به نحو احسن انجام بشه تا نتیجه بده.به محض اینکه کارها طبق این باور پیش نمیرفت گویی که شرطی شده باشم سریع پیغام استاپ به مغزم داده میشه و منو متوقف میکنه از ادامه مسیر.
هر روز که میگذره بیشتر دارم درک میکنم که:
« آدمی یا داره نون باورهاشو میخوره یا چوب باورهاشو»
سلام خدمت شما استاد خوبم و خانم شایسته ی عزیزم
هدفی که من انتخاب میکنم و به اون نمیرسم اینه که آزمون استخدامی شرکت کردم دو مرتبه و قبول نشدم ،
به نظر خودم که اون تمرکز لازم رو نمیزارم روی خوندن و 2 _اینکه نمیدونم چه منابعی باید بخونم تا قبول بشم و اینکه اصلا من قوانین جواب دادن به سوالات رو اشتباه متوجه شده بودم و همین باعث شده بود که من منفی بزنم در این امتحانات و اینو وقتی متوجه شدم که از اون فردی که قبول شد پرسیدم و متوجه شدم ،به همین دلیل که من درصد زیادی رو منفی زدم و رد شدم و واقعا همین موضوع ذهنم رو درگیر کرده چون اصولا آدم درسخونی بودم و برام سخته که الان قبول نشدم و اونم دوبار ایندفعه باید سعی کنم قبلش تحقیق لازم رو درمورد منابع داشته باشم و با تمرکز بیشتری بخونم ممنون میشم اگه کسی هم تجربه ی قبولی در آزمون استخدامی داشته از تجربه ی قبولیش در این آزمون برام بنویسه.
به نام رب
سلام استادم و بانو شایسته و همسفرانم
با توجه به شناختی که از خودم و قوانین جهان افرینش بر اساس اموزشهای استاد جان یاد گرفتم و دارم
1 نداشتن اشتیاق سوزان برای رسیدن به هدف
2نداشتن برنامه ریزی و نظم در اجرای برنامه ها
3ترسیدن از اقدام و حرکت در راستای هدف
4نا امیدی و مایوس شدن دز ادامه راه که اونم ناشی از عجله میباشد.
5 فاصله ذهنی من از رسیدن به هدفم که دلیل دیر رسیدنم میشه.
6 عدم توجه کافی به اموزشها و اجرای تمرینات
والبته دلایل زیاد دیگه ای هم هست که به محض یاداوری در کامنت بعدی خدمت عزیزانم خواهم گفت.
براتونذارزوی سلامتی
سعادت
ثروت میکنم.
دوستتون دارم