پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 10 - صفحه 16 (به ترتیب امتیاز)

426 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    اسما نظریان گفته:
    مدت عضویت: 1091 روز

    سلام استاد قشنگم

    چقد خوبه که همچین فایل عالی رو گذاشتید ادم هر قسمت رو میخونه و میتونه باور های مخرب و تکرار شوندش رو پیدا کنه… ازت ممنونم بابت فایل عالی تون

    جواب سوالتون …

    1.اول اینکه من یه ویژگی دارم به نام لجبازی اینو تو هر آدمی باهاش ارتباط دارم میگه بهم! و همیشه هم که میگن بهم عصبی میشم و … ولی خب چون عصبی میشم یعنی حرف اونا دقیقا درسته چون وقتی بی خیال باشی و بگی هر طور دوست داری فکر کن این یعنی اون رفتار رو نداری ولی من چون این رفتار رو دارم و ویژگی خوبی نیست واقعا من تو بحث با آدما همیشه سعی میکنم ثابت کنم تا دیقه آخر باهاشون کل کل میکنم و میخوام بهشون بفهمونم فقط و فقط حرف من درسته! ولی الان که هدایت شدم و متوجه شدم درست نیست دارم به صورت کنترلی این موضوع رو درست میکنم و رو خودم کار میکنم چرا؟ چون اولش که حرف های من ارزشمنده هر حرفی که از دهنم میاد بیرون باید کنترل شده باشه چون هر حرفم ارزش داره نباید اینجوری ازش استفاده کنم!

    2.دومین مورد همیشه هنیشه بهم میگن با هر کسی دوست میشی تموم حرف هات و میزنی بهش تو خیلی ساده ایی و… بله استاد دقیقا همینه من کلا با هر کسی دوست میشم حس میکنم تموم این دیگه دوست صمیمی منه همونی ک خوبه و…البته این هیلی اشتباه درسته اون شخص ادم خوبیه و عالیه ولی من باید یه حریم شخصی برای زندگیم داشته باشم … و دقیقا از همین آدمایی که فکرش و نکردم من ضربه خوردم ..اذیتم کردن یا نفر سوم رابطه رفاقت بودم که به شدت ناراحت کننده شده بود برام … همشم چوب سادگیم بوده

    3.استاد من خیلی عجولم این خصلت عجولی از بچگی در من نهادینه شده به جورایی همیشه دوست داشتم سریع به اون خواستم به چیزی که میخام به همه چیییی برسم و هیچ وقت صبر نداشتم ! و این همیشه کاری میکرد از مسیری که هستم توش لذت نبرم البته تو این مورد چون الان من ورزش کار میکنم و گیتار میزنم خب ؟ کمتر شده چون دوتاش نیاز به تکامل دارن و الان عجولیم خیلی کمتر شده چون باید صبر داشته باشم و این صبره که اون موضوع رو ارزشمند میکنه …

    4.استاد یه مورد دیگه من توی روابطم کلا با جنس مخالف موافق هر کسی اصلا کنترل احساساتم خیلی سخته .. یعنی سریع از کوره در میرم یا سریع برای مساعلی خوشحال میشم یا سریع عصبی میشم و یه دعوا اساسی میکنم … و این رو اصلا دوست ندارم قشنگ همه از حالت صورتم میفهمن حالم چجوریه ! و این رو اصلا دوست ندارم چون ادم باید کنترل احساساتش دسش باشه …

    خدا رو سپاسگذارم که این فایل رو گذاشتید چون واقعا عالیه ویژگی های مخربم رو پیدا کردم ان شاالله بتونم بهتر و بهتر باشم تو این مسیر و خدا این راه رو برام اسون تر و فهمش برام بهتر باشه و روون تر

    عاشقتم استاد قشنگم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      مریم گفته:
      مدت عضویت: 972 روز

      به نام الله هدایتگرم

      سلام دوست خوبم با خوندن کامنت شما این درک کردم که منم چقدر این ویژگی های مخرب و دارم و چقدر هم ضربه خوردم

      مخصوصا این ویژگی که نمیتونم احساسات خودم و کنترل کنم وبا هر کسی ارتباط برقرار کنم خیلی زود بهش اعتماد میکنم وخیلی زود حرفایی رو بهش میگم که شاید اصلا وهیچ وقت لازم نباشه درموردشون صحبت کنم خیلی واکنش گرا هستم وهمه از چهره من متوجه میشن الان احساس رضایت دارم یا ناراحتم …

      توی جمع خیلی برای بقیه احترام میزارم و خیلی خودم رو تخریب میکنم توجه م روی نقاط ضعف خودم و ویژگی های دیگران رو برای خودم خیلی بولد میکنم وهر بار پشیمون میشم از واکنش‌هام

      این فایل که استاد آماده کردن برای من هزاران درس زندگی داره من به این نتیجه در مورد خودم رسیدم که بهترین راه حل سکوت کردن و سنجیده صحبت کردن است و چقدر این نکته که شما توی کامنت تون بهش اشاره کردین می‌تونه به من کمک کنه این که صحبتهای من ارزشمنده وهر حرفی از دهن میاد بیرون باید کنترل شده باشه …

      من دارم روی خودم کار میکنم باید سکوت کردن بجا رو تمرین کنم وباید خیلی سنجیده تر صحبت کنم دوره ی احساس لیاقت استاد خیلی به من کمک کرده و خیلی نسبت به قبل بهتر شدم وخیلی زندگی وارتباطات من با دیگران عالی تر از قبل شده ولی این مسیر تا ابد ادامه داره باید هر روز بهتر از روز قبل باشیم

      به گفته ی خانم اسکاویل شین «کلام تو عصای معجزه گر توست سرشار از سحر و اقتدار »

      «از سخنان خود عادل شمرده خواهی شد واز سخن تو بر تو حکم خواهد شد»

      سپاسگزارم استاد

      سپاسگزارم دوستان خوبم

      در پناه حق شاد سالم ثروتمند باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    میم کیانی گفته:
    مدت عضویت: 1869 روز

    من این فایل رو هنوز ندیدم اما

    قبل اومدن اینجا داشتم فکر میکردم ب اینکه چرااااا؟

    چرااااا اخه؟؟ چرا همش اینجوری برخورد میکنن؟؟ چرا همش جواباشون ب حرفام تهش حس عذاب وجدان و نچسبیدن حال خوبه بهم و غم رو بهم میده جوری که اون خبر خوبه دیگه خوشایند نیست برام حتی خجالت میکشم و دلم نمیخاد براش خوشحالی کنم

    مثلا دیروز ب یکی از نزدیکانم گفت رفتم برای تعیین سطح گفتن میتونی آیلتس بدی اون یکی دوستم زنگ زد گفت برای جا ب افر این کارو میتونی بکنی…

    که در جواب بهم گفت خب خوش ب حالت همه کارا داره ردیف میشه دیگه همون جور که میخاستی

    من بعد شنیدن حرفش ..درد و غم و اومد سراغم

    که چرا آخه …با خودم گفتم ینی من مقصرم که اون این شرایطو داره من برم اون چی میشه پس…

    یا مثلا چن ساعت بعد اون ب یکی دیگه از ددستان پیام دادم که امید ب زندگیت چیه احساس خوشایندی ندارم

    برگشت گفت باز خوش ب حال تو که میری سرکار میای و اونجا حداقل با چن نفر ارتباط داری و استقلال مالی من چی بگم که با بچه مجبورم همش خونه باشم و استقلال مالیمم از دست دادم و ..و…و….

    تازه این دوتاش بود

    همیشه ته بازخورد افراد ب من همچین حس وجدان درد و درد و انگار تقصیر منه و تو بری بالا بقیه پایین موندن و اخ و آخ و آخ بهم میده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      گلاله خسروی گفته:
      مدت عضویت: 878 روز

      سلام دوست عزیز من یه چیزایی می‌دونم در رابطه با این الگوهایی که شما گفتین امیدوارم جسارت نباشه وبراتون فایده داشته باشه شما باید رو خودتون کارکنی از طرفی تو‌وقتی به اولین قانون که من زندگی خودم رو می‌سازم معتقد باشید برای دیگری هم همین قانون حکم می‌کنه و حس دلسوزی و ترحم یک حس منفی که وقتی داشته باشی تو ناخودآگاه این قانون رونقض می‌کنی ومیگی فلان کس سر جای خودش نیست در حالیکه ما در این مسیر می آموزیم هرکسی سر جای خودشه و اگه روی خودمون کار کنیم مدارمون بالامیره وبه خواسته های دلخواه مون میرسیم ومساله دیگر کنترل ورودی هستش برای رسیدن به تقوا وبالا رفتن مدار وقتی که توتلوزیون اینستا ویا اخبار یا جاهایی رو با باور منفی ازخودت حذف میکنید باید در مورد دوست ویا این اطرافیان هم این فیلتر رو بزاری که حال خوبت رو ازت نگیرن ونشتی انرژی نداشته باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        میم کیانی گفته:
        مدت عضویت: 1869 روز

        خیلی ممنونم دوست عزیزم

        سپاسگزارم از اگاهی نابی که بهم دادین در پناه خدا سربلند باشین ..

        الان که فکر میکنم واقعا همین طور بوده من همیشه اینقدر خواستم ناجی و حمایت گر بقیه باشم که ناخودآگاه با تمرکز ب حال اونا حال خودم بد شده وای واقعا همین طوره من همیشه شرایط زندگی م خوب و عالی بوده ولی واقعا نمیدونم چرا هیچ وقت متوجه نبودم این حس مهربونی و دلسوزی ب دیگران واقعا حال و اوقاتم رو خراب کرده .‌.فکر کن دست و بالت پر باشه اما حواست بره پی دست خالی بقیه و نفهمی چی شد خالی شدی…ممنونم ممنونم ممنونم دوست گرامی

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    حسین دانش خواه گفته:
    مدت عضویت: 749 روز

    به نام خداوند

    سلام به استاد عزیزم

    جواب سوال بازخورد های افراد به من :خیلی بشدت زیاد افراد با من خوب هستن همش به من هدیه میدن خیلی احترام میزارن و کلا هروقت منو میبینن میخندن و شاد هستن اینو من زمانی تجربه کردم که به شدت روی خودم کار کردم و بسیار بسیار راضی هستم افراد احترام کامل میزارن به من از همکارهام تا صاحب کارم تا مارکتی که خریدم میکنم تا رستورانی که میرم غذا میخورم و این زمانی اتفاق افتاد که من از درون یه کوچولو تغییر کردم و سپاس گذارم از شما استاد عزیزم بابت این اگاهی ها

    هر بار که منو میبینن همکارهام بهم میگن تو خیلی خوش سیلقه هستی و خیلی هم تمیز هستی و انصافا هم همینه و من خودم اینارو به وجود اوردم قبلا از این خبرا نبوداا قبلا همین چندماه پیش ولی الان 360درجه تغییر کرده تا به صاحب کارم میگم چیزی نیاز دارم سریع اجابت میکنه مثلا گوشی نیاز داشتم سریع گفت چه مدلی گفتم poco سریع زنگ زد با اسنپ برام آوردن و بسیار بسیار بهم احترام میزارن و خیلی خوشحالم و البته من هم وظایفم رو به نحو احسنت انجام میدهم در لحظه حال بهترین خودمو ارائه میدهم خدایا شکرت

    و انصافا انتقادی هم ازم نمیشه که موارد منفی باشه 90درصد همش تحسینه همش حرف خوبه همش تمجیده

    حتی در مورد دست دادن افراد منو تحسین میکنن که چقدر با صدای رسا و محکم سلام میکنم و شیک دست میدم انصافا استاد من توی 3ماه خیلی بشدت زیاد تغییر کردم و واقعا روی خودم کار کردم و خیلی خوشحالم خیلی راضیم چقدر قشنگ من ارتباط برقرار میکنم چقدر قشنگ من خودمم واقعا لذت میبرم وقتی خود واقعیم هستم اون روز توی جمع نشسته بودیم همه افراد ثروتمندی بودن به لطف الله بعضی هاشون چندین ملک توی شهر غرب تهران داشتن بعضی هاشون ویلا داشتن توی کردان و من قشنگ نظر خودمو بیان کردم با کمال احترام و چقدر لذت بردم و چقدر تحسینم کردن در صورتی که همه اونا که شامل صاحب کار من و دوستاش بودن همه سن پدر منو داشتن و خیلی راضی هستم هرروز اتفاقات خوب اصلا بچه ها شاید باورتون نشه پول میدود به دنبال من افراد شدن این روزها فرشته هایی که فقط میخان به من عشق بدن

    پول میدود به دنبال من باور کنید توی 3ماه من نتیجه گرفتم و همین جا همین لحظه متعهد میشم که برای تغیییر باورهام جهاد اکبرتری به راه بندازم و با تعهد بیشتری به قانون عمل کنم و چه چیزی بهتر از این که همواره حالت خوبه و شبا تا سرتو میزاری رو بالشت خابی

    استاد ممنونم ایشالله آمریکا همو ببینیم

    خدایا عاشقتممممم

    دوست دارم استاد

    میبوسمت استاد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  4. -
    یکتا سعادت گفته:
    مدت عضویت: 1592 روز

    سلام به استاد عزیز و دوستان

    سوال: چه الگوهای تکرار شونده ای در بازخوردهایی که افراد از رفتار و عملکرد تان به شما می دهند، می توانید پیدا کنید؟

    بیشتر افراد منو تحسین میکنن

    از خونه داریم

    از تمیزیم و مرتب بودنم همیشه بهداشت رعایت میکنم

    از سلیقه ی ک دارم

    از رانندگیم کلی تحسینم میکنن

    پر انرژی هستم

    دست پخت خیلی عالی دارم

    ولی هر شخصی ک تحسینم میکنه اخرش بهم میگن

    تو خیلی مهربان و خوبی همه چیت عالیه ولی خیلی زود رنجی خیلی زود عصبی میشی اصلا نمی تونی خودتو کنترل کنی الان ک با دوره های شما کار میکنم

    خیلیا بهم میگن بهتر شدی و زیاد عصبی نمیشی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  5. -
    بازیار گفته:
    مدت عضویت: 885 روز

    سلام بر استاد عباس منش بزرگوار و سلام بر خانم شایسته مهربان و سلام بر همه عوامل سایت و سلام بر همه اعضای هم فرکانس.

    استاد در این مورد الگوهای تکرار شونده بازخورد اطرافیان به رفتارهایم.

    1 میگن که حراف هستم و به هیچکس فرصت حرف زدن نمیدم، البته غیر مستقیم اشاره میکنن و بیشتر بخاطر ملاحظه. ومن از این موضوع خیلی اذیت میشم و از دوستان درخواست میکنم اگه راهکاری دارن راهنمایی کنن لطفا.

    2 در مورد فراموشی و اشتباهات تکراری که این را بیشتر همسرم میگه.

    3 قبلا خیلی سرم تو گوشی بود و به مرحله خیلی افراطی رسیده بود سر سفره، در رختخواب و حتی پشت فرمون و… خلاصه صدای همه در اومده بود.

    اما خدا رو صدهزار مرتبه شکر به لطف عضویت در این سایت تقریبا فضای مجازی را کنار گذاشته ام و هر وقت با گوشی مشغول هستم همه میدونن که در حال استفاده از آموزه های سایت عباس منش هستم.

    استاد از شما سپاسگزارم بابت این که مرا با این مسیر توحیدی آشنا کردی.

    و خداوندا از تو سپاسگزارم بابت همه نعمتهایت و بابت خلقت استاد عباس منش

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  6. -
    محمد حسین حجتی گفته:
    مدت عضویت: 746 روز

    به نام رب وهاب

    سپاسگزارم از استاد خوب و دلنشین

    من چندین سال است که هر چند سال یک بار با مشکل مالی بدی روبرو میشوم و این مسئله هر بار تکرار می‌شود و بدهی مالی من تمام نمیشود و یک الگوی تکرار شونده است برای من و هر چه در باورهای خودم جستجو میکنم راهی پیدا نمیکنم نمی‌دانم چه باور اشتباهی دارم که در این مسیر قرار دارم

    دوستان اگر راهنمایی بکنید سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  7. -
    نسترن فضیلت گفته:
    مدت عضویت: 2359 روز

    به نام خداوند بخشنده ی مهربان

    سلام به همه ی شما عزیزان

    امروز که شروع کردم به خوندن کامنتا و خیلی برای خودم شفاف تر شدم متوجه شدم که چه الگوهای تکراری منفی و بازخورد دهنده ی بدی دارم.

    از جمله تعصب داشتن روی خانواده و اعضای خانواده.

    اینکه اگه بهشون توجه نکنم، زندگی من دستخوش تغییر می شه. من برای اینکه خودم در آرامش باشم، دارم به صورت پنهان تقلا می کنم که زندگی اونا آروم باشه. اونا مشکلی نداشته باشن تا در عوض کاری به من نداشته باشن.

    چون از بچگی این حس رو درونم داشتم که من قهرمانم، من حمایتگرم.

    من حامی بقیه م.

    من باید کاری کنم که زندگی اونا خوب پیش بره تا مسائلی نداشته باشن که از من تقاضا کنن برای انجامش یا حلش.

    چون من از درون به دانا بودنم، به عاقل بودنم، به اینکه همیشه درست عمل می کنم، درست فکر می کنم احساس غرور داشتم

    اینکه من عاقل تر از اعضای خانواده م هستم و اینم چون من بچه ی آخری بودم و در واقع همیشه نادیده گرفته می شدم که اون هنوز بچه س، تو هیچی نمی دونی، خودمو غرق آگاهی کردم که من می دونم. من دانام. درسته کوچیکتر از همه م ولی من از همتون بهتر می تونم و بهتر می دونم

    این یه باگ بود که از خودم کشیدم بیرون که تبدیل شدم به قهرمان زندگی دیگران. حامی دیگران.

    حامی و حمایتگر بودن. اونم فقط بخاطر افکار پوسیده ی خودم که

    خودم در آرامش باشم بخاطر خودم و بخاطر اینکه بقیه (مردم) بگن از خانواده ی خوبی هست. اینم تازه پیدا کردم.

    یه جورایی دنبال اعتبار گرفتن از اسم و رسم خانواده م و اعضای خانواده م بودم. بقول استاد چقدر واقعا بعضی وقتا کثیف رفتار می کنیم. چقدر راحت شرک می ورزم بعد انتظار دارم اتفاقات خوبی برام بیفته.

    انتظار دارم چرخ زندگیم با این همه شرک روون هم باشه.

    یکی دیگه از بازخوردهایی که خیلی کم می گیرم اما می گیرم، اینه که وقتی دونفر صحبت می کنن، من باز حس قهرمان بودنم برای یک نفر که بیشتر دلم براش می سوزه گل می کنه یه حرفی این وسط میارم که به نفع یک نفر و به ضرر نفر دیگه س و این حس دو به هم زنی بهم می ده با اینکه واقعا همچین قصدی ندارم ولی اونقدر توی حس دلسوزی می رم، حالا دلسوزی یا بقول خودمون از کسی پشتیبانی کردن (که اونم برای حرفای خیلی معمولی و پیش پا افتاده س) و اینو دو سه بار شنیدم که تو اگه حرف نزنی مگه چی می شه؟! و تازه فهمیدم یه الگوی تکرار شونده س که بازم برمی گرده به خانواده م بیشتر ولی در کل، دارم این ویژگی رو. خداروشکررر که شناختمش. الهی شکررررر.

    یکی دیگه از ویژگی هایی کخ درون خودم پیدا کردم و از کامنت دوستان متوجه ش شدم، جدی گرفتن بقیه س.

    و من باید روی این کار کنم که آدمارو، خیلی جدی نگیرم نه از حیث بی احترامی و رفتار بد، از حیث اینکه روی قول و حرفشون حساب باز نکنم.

    و این با اعتماد کردن متفاوته از نگاه خودم.

    یعنی یه وقتایی به یه مغازه ای می ری، با کسی داد و ستد داری، و قلبت درست بودن اون رابطه ی شکل گرفته رو پذیرفته و با اعتماد به طرف مقابلت جلو می ری.

    اما یه وقتایی واقعا از احساست می فهمی که حساب کردی یعنی قول انجام کاری رو داده طرف مقابل، و تو حساب کردی که فلانی حتما دیگه انجامش می ده

    اما اگه جدی نگیری، بگی اوکی، ان شاءالله که فلان کار انجام می شه، فلانی قولشو داده فعلا. اگه نشدم یکی دیگه انجامش می ده.

    اگه نیومدم، یکی دیگه خدا میاره.

    من توی این مورد بخصوص اگر مربوط به درآمد و ثروت باشه، لنگ می زنم.

    یه باگ دیگه که از خودم کشیدم بیرون اینه که انتظار دارم بقیه ای که باهاشون هستم، حالا هر کسی، عاقل باشه. دانا باشه. بدونه فلان موقع چطور رفتار کنه و این از یه خستگی طولانی میاد چون من سالها با قهرمان بودن، و اینکه بخوام به بقیه زندگی کردنو یاد بدم، زندگی کردم و واقعا له شدم. له شدم یعنی له شدمااااا.

    و این باعث شده خسته باشم برای اینکه بخوام توضیح بدم و این تبدیل به یه انتظار بی مورد شده.

    اینکه بقیه بلد باشن.

    و درستش اینه که من توضیح ندم و منتظر نباشم بخوان بیان ازم بپرسن و این باور و فرکانس رو ایجاد کنم خداوند درون تمام ما هست. با ماست. درون ماست. عاشق ماست و قول هدایت داده

    و می گه او هر لحظه در شأنی، در کاری است. و هر لحظه داره اجابت می کنه درخواست های مارو و رها. رها. رها کنم از درون تا در بیرون من نمایان بشه.

    و همه ی باگ هایی که گفتم اول از درون باورشو ایجاد کنم، فرکانسشو بفرستم تا جهان آینه وار من بهم خودِ جدیدم رو بهم نشون بده.

    یه مثال بزنم از دلسوز و قهرمان زندگی دیگران بودن که چطور باعث چرخ زندگیم از روون بودن بیفته و گیر داشته باشه

    چند وقت پیش من خانواده م رو به ناهار توی باغ دعوت کرده بودم، یه خواهرزاده ی یک سال و هفته ماهه دارم که خیلی بازیگوشه و هر بار یه چیزی برمی داره و یه جا پنهان می کنه از جمله سوییچ و کارت بانکی و دسته کلید.

    اون روز می خواستیم بریم پیاده روی که متوجه شدم سوییچ ماشین خواهرم روی کیف لباس خواهرزاده م گذاشته، من سوییچ رو هل دادم تا ته کیف که بچه برنداره بندازه ناکجا آباد. (قهرمان شدن).

    زمان برگشت، من با ماشین خودم بودم و مادرمم همرام بود که خواهرم گفت بچه داری بیقراری می کنه بیا ببرش همرات ما شب میایم می بریمش

    بچه و کیف بچه رو داد و ما رفتیم، تا رسیدیم دقیقا پشت در خونه که هنوز ماشینو خاموش نکرده بودم که خواهرم تماس گرفت گفت فکر می کنم سوییچ توی کیف بچه س.

    و من آه از نهادم بلند شد که آرررره. اره توی کیفه.

    از اونجا دوباره رفتم باغ و سوییچ رو دادم خواهرم، بچه هم که خوابش برده بود، تحویل دادم و دوباره برگشتم خونه.

    توی راه خیلی با خودم فکر کردم که این چی می تونه باشه؟ و با خودم گفتم این همون شیرجه زدن توی زندگی دیگرانه. شیرجه زدن توی زندگی دیگران و کاری براشون انجام دادن.

    بعد متوجه شدم خواهرم خودش آگاهانه سوییچ رو گذاشته روی کیف که چند مین بعد بیاد برداره تا گم نشه.

    یعنی حتی همین یک کار به ظاهر کوچیک و ساده می تونه چرخ زندگی رو از روان بودن دربیاره و گیربندازه توش و این زمانی درست می شه که من فرکانسم تغییر کنه. چون تا باور و فرکانسم تغییر نکنه، من تغییر نمی کنم. رفتارم تغییر نمی کنه.

    باید باور متناسبشو بسازم و اجازه بدم به جریان.

    اجازه بدم به جریان در زندگی آدما

    و نخوام به قول یکی از دوستان، کرم ابریشم رو زودتر از موعد از پیله خارج کنم.

    در پناه رب العالمین باشید

    از استاد جان، خانم شایسته و همه ی شما دوستان بابت کامنت های فوق العاده تون صمیمانه سپاسگزارمممممم

    خداروشکررررررر

    یا رب

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  8. -
    رزیتا گفته:
    مدت عضویت: 1041 روز

    درود استاد جان

    خدا قوت به شما

    سوال: چه الگوهای تکرار شونده ای در بازخوردهایی که افراد از رفتار و عملکرد تان به شما می دهند، می توانید پیدا کنید؟

    یه انتقادی که همیشه از من میشه اینه که…

    تو چقدر بی معرفتی یه زنگی نزنیا حالمونو نپرسیا….

    هنوز هم نمیدونم واقعا کارم درسته یا اشتباه…

    من از تلفن زدن و حرف زدن خوشم نمیاد

    احساس میکنم وقت تلف کردنه … اصلا حوصله زنگ زدن به کسی رو ندارم حتی خانواده درجه یک خودم ….

    تا حالا چند بار تصمیم گرفتم روزانه چنند تا تلفن بزنم و حال و احوال کنم با دوستهام و آشناهام

    اما باز حوصلم نمیشه…..حتی لیست مینویسم میگم امروز به این 3 نفر زنگ میزنم بعد به یکیش زنگ میزنم 2 نفر دیگه رو بیخیال میشم …

    اصلا قبض تلفن هم برام مهم نیستا

    شاید بعضیا بگن بخاطر اینکه قبض تلفنت زیاد نیاد هست ؟اصلا این موضوع برام مهم نیست ….

    واقعا نمیدونم کارم اشتباهه یا نه ….

    پیام دادن برام راحت تره …

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      رضوان یوسفی گفته:
      مدت عضویت: 2226 روز

      به نام خدایی که در این نزدیکی ایست

      سلام به رزیتای عزیز و ثروتمند

      یه همعروس دارم که جز نفرات اولی در فامیل بود که تلفن همراه خرید ولی این خانم اصلا به کسی زنگ نمیزد مگر اینکه یه کار واجب حیاتی داشته باشه و البته تا الان هم همینطوره. همیشه همه میگفتن که خسیس زنگ نمیزنه. ولی دیگه الان همه به این خصلتش عادت کردن و کسی ازش گلایه نمی کنه، و من الان به کار این همعروسم احسنت میگم چرا که زنگ زدن به بقیه شانس بیاری حرفی نزنن که حالت رو خراب کنند و یا غیبت کسی رو نکنند.من تنها کسی که فعلا به اون زنگ میزنم( البته باز بیشتر اون زنگ میزنه مامانم است)

      همعروسم یه شب ساعت 10 زنگ زد، من تعجب کردم، بعد گفت خوابید یا بیدار؟ گفتم بیداریم چطور مگه؟ گفت یه چای درست کن داریم میایم خونتون(خونشون یه استان دیگه بود) بهش گفتم خوش آمدید، من گفتم…اینطوری زنگ نمیزنه.

      بعد همعروسم زد زیر خنده و گفت چند وقت پیش به خواهرم زنگ زدم حالش رو بپرسم، بدبخت نصف عمر شده که… چکار داره که زنگ زده حتما یه اتفاقی افتاده.

      خلاصه هر جور باشی بقیه هم همانطور تو را می پذیرند شاید اولش سخت باشه.

      در پناه حق روز به روز توحیدی تر و ثروتمند تر و شادتر و موفق تر باشی.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    لیلا شریفی گفته:
    مدت عضویت: 1176 روز

    ب نام خدای مهربااان!

    سلام ب استادعزیزم ومریم جان !

    سوال ؛ چ بازخوردهایی اغلب افراد ازشمامیشودیاچ الگوهای تکرارشونده ای افراد بهتون میدهندمیتونیدپیداکنید؟ خیلی فکرکردم درمورداین سوال تنها چیزی ک اکثرموقع ها افراد بهم میگن اینکه ک خیلی ساده ام اصلا سیاست ندارم ازاین کلمه ساده خیلی تنفردارم وقتی کسی این حرف بهم میزنه بدجور زورم میگیره تودلم میگم لابد منواحمق میبینن یا ی زن بدبخت بیچاره ک میگن ساده ای خلاصه نمیدونم این ساده ای ک بهم میگن منظورشون چیه شایدم چون خودم وقتی اشتباه میکنم هی خودم سرزنش میکنم میگم اگ سیاست داشتم اشتباه نمیکردم فلان بهمان مخصوصا تورابطه چندبارشکست خوردم خودمو خیلی سرزنش کردم شاید دلیلش این ک افراد منو ساده میبینن اینکه کسی هستم ک فکرنمیکنه بدون منطق تصمیم میگیره ورابراه اشتباه میکنه این نشون میده ک خودمو خیلی سطح پایین میبینم اعتماد ب نفسم پایینه خودمو باارزش نمیدونم لایق نمیدونم وباید روخودم بیشتر کارکنم رو اعتمادب نفسم کارکنم من هرچقدراشتباه کنم باز باارزش هستم و ازاشتباهاتم بایددرس بگیرم ب نفع خودم استفاده کنم ن اینکه بازمنتظر اشتباه ازخودم باشم تا خودمو بکوبم و بقیه رو تحریک کنم ب گفتن بعضی حرفای ضعیف کننده مثل (ساده ای ) ک واقعا رومن تاثیرمنفی داره انگیزه رو ازم میگیره …

    ..باتشکر فراوان از استادعزیزم …

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  10. -
    آذر عزیزی گفته:
    مدت عضویت: 1169 روز

    به نام خدای مهربان و هدایت گر

    سلام استادهای عزیزم و دوستان گلم

    در موارد ی که استاد فرمودند من جزو افرادی هستم که به نظافت منزل و اطرافم اهمیت زیادی میدم وهر کس، که بامن در ارتباط هست این رو به من میگه که تو چقدر به شستشو وتمیز کاری خونه اهمیت میدی ولی به خودم نه یعنی تا تمیزیه خونه باشه اهمیت وترجیح من تمیزی خونه هست نه خودم. آدم شلخته ای هم نیستم ولی خودمم میدونم اگه یه کم هم به خودم برسم خیلی خوب می شود ولی این تلاش من فقط چند روزه وبعدا روز از نوو روزی از نو

    میدونم این برمیگرده به احساس عدم لیاقت.با این دسته سوال های استاد دارم درونم رو کندو و کاو میکنم به امید روزی که دست پر باشم که این باورها رو تبدیل کنم به باورهای مثبت وبتوتم این دوره رو داشته باشم وروی این باورها به خوبی کار کنم.

    به امید الله مهربان

    ا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای: