چگونه «مسیر رسیدن به اهداف» را فراموش نکنیم - صفحه 5 (به ترتیب امتیاز)

378 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    محمدرضا قناد باشی گفته:
    مدت عضویت: 777 روز

    سلام دوستان عزیزم

    من امسال بر خلاف سال‌های قبل میخواهم یک جور دیگه هدف بگذارم همیشه میگفتم من این رو میخام من اون رو نمیخام ولی امسال رو سال ترک کردن ضد ارزش ها رو دارم مثل رفتن توی یوتوب برای آموزش ولی ناخودآگاه غرق برنامه هاش متنوعش میشم

    یعنی در اصل همون اینستا خودمون میشه که وقتی میفتم توش کلی وقتم هدر میره ..حالا وقتی تصمیم گرفتم امسال فقط توی سایت باشم و خودم رو غرق این سایت و عقل کل و کتاب های الکترونیک و قدم ها و دوره عزت نفس کنم امسال سال احساس لیاقت هر سال من پول زیاد میخام تا سال بعد یا درآمدم چند برابر بشه ولی امسال متفاوت میخام عمل کنم خدایا فقط فقط تویی که راه رو نشونم میدی

    ازت میخام با تمام وجود کمکم کنی ..

    شکر شکر شکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  2. -
    جواد بایرامی گفته:
    مدت عضویت: 1902 روز

    به نام خدای بزرگ و منزه و مهربان

    سلام و عرض ادب و احترام خدمت استاد عزیم ، خانم شایسته عزیز و همه دوستان نازنینم

    از خداوند بزرگ و از تنها منبع رشد و آگاهی و حیات و هدایت و محافظت و موفقیت ، طلب یاری می کنم برای نوشتن.

    چندین بار در این 7 روز خواستم کامنت بنویسم ، شروع می کردم و کلی می نوشتم ، ولی نمی شد.

    ذهن و قلبم یکی نمی شدند.

    یا شاید وقتش نبود.

    تا آخر کامنت هم رسیدم ، ولی اون می گفت که نه ، وقتش نیست.

    من هم سعی می کردم که احساسم رو خوب نگه دارم و می گفتم چشم.

    در این 7 روز از یکشنبه گذشته تا امروز ، احساس می کنم به اندازه 7 سال بزرگ تر شدم

    این 7 روز یکی از بزرگترین و مهم ترین و پرچالش ترین هفته عمرم از زمان شروع کار با شما استاد عزیز بود.

    یک امتحان بزرگ الهی

    یک قدم رشد

    یک مدار بالاتر رفتن

    الان و در این لحظه ، احساس می کنم در این چند وقتی که با تمرکز بسیار زیاد روی دوره کشف قوانین و عزت نفس و احساس لیاقت و شروع مجدد 12 قدم کار می کردم ، در این مدت که سعی می کردم فقط روی زیبایی های زندگی ، روی بهبود خودم روی و خوشناسی بهتر کار کنم ، انگار داشتم آماده می شدم برای یک آزمون بزرگ و مهم!

    من از سال 1385 در کارگو هواپیمایی ماهان مشغول به کار بودم . کاری بسیار حساس ، تخصصی و بسیار مهم که با safe بودن پرواز و جون صدها نفر انسان سرکار داره.

    از زمان شروع کار و بعد از رشد خوبی که داشتم و با توجه به طی کردن دوره های خلبانی در سال 89 ، خیلی دوست داشتم که بعد از طی شدن مراحل مختلف مدیر این واحد بشم.

    گذشت و گذشت و نشد که مدیر بشم.

    تا سال 99 با شما استاد عزیزم آشنا شدم و کم کم فهمیدم که تمام اتفاقات و شرایط زندگی به وسیله خودم رقم می خوره وبرای رسیدن به اهداف نیاز به کارهای خاص و عجیب و غریب نیست.

    در این اواخر دیگه رسیدن به سمت رییس ایستگاه تهران بودن و سرپرست بزرگترین کارگو هوایی کشور بودن ، برام بی اهمیت شده بود.

    مخصوصا در این 1 سال اخیر که قدم تو مسیر خلق ارزش و نشر و آموزشِ ارزشی که در خودم در زمینه تناسب اندام و درک اصول سلامتی و پرورش عالی عضلات ایجاد کردم ، دیگه رییس شدن و مدیر شدن و پست و مقام ، برای من اصلا و ابدا هیچ الویتی نداشت و شب و روز به خواسته های خودم فکر می کردم و حرکت می کردم.

    اما صبح یکشنبه گذشته ،

    وقتی خبر درگذشت دوست و رفیق و همکار 18 ساله و هم اتاقی و رییس واحد خودمون رو شنیدم ، چنان شوکی به من وارد شد که تا دو روز کنترل ذهن و توجه نکردن به فراق و پرکشیدن دوستم ، کار سختی شد!

    از همون لحظات شنیدن خبر ، پای رفتن به اداره دیدن جای خالی مازیار رو نداشتم ولی باید می رفتم.

    نمی خوام وارد وضعیت و شرایط و جوی که در محل کار وجود داشت بشم ، ولی شرایط و چالش بسیار بسیار سختی بود.

    استاد تو همون لحظه نمی دونم چرا ، ولی یاد اتفاق سالها پیش شما در انفجار مخزن در بندرعباس افتادم.

    من و مازیار هم اتاقی بودیم و همیشه هم صحبت بودیم و از بیشتر اوضاع و احوال شخصی و اهداف زندگی خودمون با هم صحبت می کردیم.

    همون دقایق اولیه شنیدن خبر ، به خودم گفتم که

    بسم الله

    الان وقت سنجش عیار هست

    الان وقت عمل کردن به قوانین هست

    الان وقت امتحان و اجرای کلی آگاهی و قوانین هست که 1420 روز ازشون دم زدی

    الان وقت عمل کردن به هزاران سطر حرفهای زیبایی که در کامنت ها و تمرین ها و تو دفترهات نوشتی ، هست

    بسم الله

    الان وقتش هست که ببینی آیا ایمان داری و به روز آخر و گذرا بودن این زندگی واقعا باور داری یا فقط حرف زدی!!

    این حرفها و کلی از جملات شما استاد عزیزم در ذهنم مرور می شد ،

    استاد کنترل ذهن در این شرایط میشه گفت نشدنی هست!

    خاطرات من با دوستم، خرید کردن و بیرون رفتن و از صبح تا عصر با هم بودن ، رو نمیشه از ذهن بیرون کرد

    ولی چاره ای نداشتم.

    استاد ، تمام این نجواها و شرایط زمانی سخت تر و پیچیده تر شد که ، ظهر همون روز اول ،(یکشنبه گذشته ، مدیر عملیات اومد دفتر و من رو برد بیرون ، و گفت : جواد به خاطر شرایط خاص و موقعیت و وضعیت کار ، باید بلافاصله یک نفر رو جای مازیار به عنوان رییس و سرپرست این واحد معرفی کنیم و نظر من و مجموعه ، شما هستی.

    شنیدن این حرف تلاطم شدیدی در ذهن و وجودِ من به راه انداخت

    مدیریت کردن ذهن در این شرایط به شکلی سخت شده بود که فقط از خدا می خواستم زمان سریع تر بگذره تا ذهنم آروم بشه و بتونم تمرکز رو از روی ناخواسته ها بردارم.

    نمی دونستم بابت این ارتقا و رشد و بهبودی که از 15 سال پیش تو رویاهام بود ، شکرگزار باشم و تمرکزم رو روی این خیر و رشد و فضل و موهبت خداوند و این موفقیتی که به من داده شده بذارم یا فراق دوستم ؟

    از طرفی فوت همکارم افسار ذهنم رو از اختیار من خارج کرده بود

    یک کشمکش بسیار سخت و پیچیده و عجیب و غریب!!!

    استاد به همین دلیل عرض کردم که یاد اتفاق سالها پیش که برای شما رخ داد و چند نفر از دوستان شما به رحمت خدا رفتند و این روند به شکلی برای شما رقم خورد که در کار خودتون رشد کردید.

    اصلا نمی دونستم چیکار کنم . تازه فهمیدم که حرف شما دقیقا یعنی چی !!!

    کار کردن روی خودمون و تقویت کنترل ذهن یک امر همیشگی و دائمی هست و هر چقدر که کار کنیم بازهم جا داره…

    تو اون لحظات خدا رو شکر می کردم که در مسیر خودشناسی و رشد و بهبود شخصیت قرار داشتم و کلی ابزار برای مدیریت کردن این چالش بزرگ داشتم.

    ولی عمل کردن به اصول و کنترل ذهن کاری نشدنی بود.

    اصلا نمی شد !!!

    بارها و بارها صدای شما رو مرور می کردم که این زندگی گذارست

    مرگ حقه

    من باید بتونم در این شرایط روی این اتفاق تمرکز نکنم

    من باید تمرکز رو از روی این موضوع بردارم

    سخته ، ولی این تنها راهشِ

    تا عصر اون روز ، حال عجیبی داشتم ،

    همسرم که مازیار رو میشناخت اونقدر گریه کرده بود که بد حال شده بود

    فقط یه چیزی به من می گفتم که باید شاکر این موفقیت و این رشد و این دستاورد بی نظیر باشی ، اگر میخوای که اتفاقات آینده ، خوب رقم بخوره!

    صبر و استقامت داشته باش

    الخیر فی ما وقع

    همه خواهیم رفت دیر یا زود

    مرگ شروع زندگی زیبا و آرام و ابدیست

    به خدا اعتماد کن و بدان باید احساسات خودت رو به سمت بهتر شدن پیش ببری

    اصل اینه

    تنها راه اینه

    درسته خیلی سخته ، ولی تو می تونی

    خدایا به چه دلیل من می تونم ؟

    اون هم می گفت ، اگه توانایی کنترل شرایط و صبر و استقامت رو نداشتی الان تو این موقعیت نبودی و جهان تو رو به جای دیگه ای هدایت می کرد!

    بدان و آگاه باش که این رشد و پیشرفت و بهبود عالی کار تو ، موهبت و نعمت و لطف و فضل و رحمت خداوند برای توست باید قدردان باشی ، درسته که این اتفاق خوب با فوت همکارت یکی شده ، ولی تو از عهده اش بر میایی ، توکل کن و بسم الله بگو!

    استاد به خدا قسم وقتی شب ، تونستم که مسیر موفقیت های این چند وقته خودم در روابط عالی و شرایط بسیار خوب مالی و دستاوردهای بسیار بی نظیر در زمینه سلامتی و تندرستی و دهها اتفاق ریز رو درشت رو مرور کردم ، وقتی به قول صحبت شما در این فایل مسیری رو که طی کردم رو نگاه کردم دیدم که تمام این اتفاقات زمانی شروع شدند به رقم خوردن که من فقط و فقط روی بهبود خودم تمرکز کردم

    به کوچک ترین بهبودها و زیبایی ها تمرکز کردم

    خودباوری و اعتماد به نفس عالی رو در خودم خلق کردم

    احساس ارزشمندی درونی خودم رو بهتر درک کردم

    تو بحث توحید و یگانگی خداوند باورهای خوبی رو درست کردم

    و دیدم که این مسیری که طی کردم ، دلیل تک تک این نتایج بی نظیر بوده

    و این اتفاق و این سمت جدید و این رشد و این دستاورد بسیار عالی ، در ادامه همین مسیر بوده

    من دو تا انتخاب داشتم ،

    یا مثل تمام همکارانم مشغول گریه و زاری و فرو رفتن در غم و احساس بد بشم ،

    یا اینکه بیام به این اتفاق از زوایه ای نگاه کنم که به احساس خوب و شکرگزاری و قدردانی برسم

    من راه دوم رو انتخاب کردم و خیلی جسورانه و شجاعانه ، در مراسم خاکسپاری شرک نکردم چون می دونستم چه که وضعیت بدی رو تجربه خواهم کرد!

    با خودم تکرار کردم که جواد ، اصلا و ابدا حرف همکاران و مدیران و بقیه برات ذره ای مهم نباشه .

    تنهاترین رابطه که مهمه رابطه تو با خداوند هست

    اون که با تو باشه همه دنیا با تو هستند

    و خدا رو شکر تونستم از روز دوم و سوم به بعد ، خیلی بهتر ذهنم رو کنترل کنم .

    به لطف خدا هیچ گونه انتقاد و حرف و حدیثی هم برای عدم حضورم در مراسم تشییع به وجود نیومد و خداوند آنچنان زیبا و راحت شرایط رو به دلخواه من هماهنگ کرد که شد همونی که من می خواستم ، کی ؟؟ وقتی که من تصمیم گرفتم الخیر فی ما وقع رو درک و عمل کنم و زمانی که تصمیم گرفتم برای احساس خوب و آرامش خودم اهمیت قائل بشم.

    استاد هدایت خداوند به این شکل بود که من این اتفاق و این رشد و نتیجه رو در این فایل بنویسم.

    به الله قسم چندین بار نوشتم ولی نه وقتش بود و نه مکانش بود.

    رها کردم و تسلیم امر هدایت شدم.

    استاد عزیزم

    وقتی به مسیر این 3 ساله اخیر و روندی که من رو به اینجا رسوند نگاه می کنم ، به زیبایی و به وضوح می بینم که هر جا من نویزها رو قطع کردم ، هرچقدر بهتر ذهنم و ورودی هام رو کنترل کردم ، هر چقدر روی تمرینات دوره ها و عمل کردن متعهدانه و آگاهانه و با ایمان به آموزشهای شما عمل کردم ، وقتی این مسیر رو به عنوان تنها و تنهاترین مسیر موفقیت و خوشبختی و سعادت دونستم ، کم کم و به آرامی من تغییر کردم و شرایط هم به نسبت تغییر من تغییر کرد.

    استاد 4 اردیبهشت امسال بود که متعهد شدم که چک و وام و قرض و سود بانکی و ارز دیجیتال رو برای همیشه کنار بذارم . به خدا روزهایی می شد لنگ پول بنزین می شدم ولی ادامه دادم.

    کم نیاوردم

    ایمان داشتم مسیر همینه

    ایمان داشتم که هر چقدر من خالص تر و پاک تر و زلال تر و مهربان تر و شجاع تر و با ایمان تر و اهل عمل صالح باشم ، هر چقدر روی احساس خوبم تمرکز کنم ، هر چقدر سرمایه اصلی رو صداقت و ایمان و پاکی و شجاعت خودم بودنم ، شرایط تغییر خواهد کرد.

    هر چقدر به مسیر گذشته خودم بهتر نگاه می کنم ، می بینم که نعمت و ثروت از جاهایی وارد زندگیم شد که من اصلا راهی براش متصور نبودم.

    فهمیدم که جریان ثروت و نعمت و خوشبختی و موفقیت و بهبود و رشد و ترقی و سلامتی ، جاری هست و همیشه خداوند در حال عطا کردن نعمت ها و بارش رحمت بی نهایت هست ، من هستم که باید زیر باران با ظرف مناسب قرار بگیرم.

    قرار گرفتن زیر باران یعنی دل سپردن به هدایت و تسلیم بودن و ظرف مناسب یعنی احساس خوب و توکل و شکرگزاری و بهبود شخصیت و آرامش و اعتماد و اطمینان به قدرت خداوند

    وقتی به مسیری نگاه می کنم که تمام بدهی های سنگین و اقساط معوق و کلی مشکلات رو حل و فصل کرد نگاه می کنم ، علت رو فقط و فقط در توحید و تمرکز روی تقویت باورهام می دونم.

    وقتی به معجزه ای که سه هفته پیش توسط رب العالمین برای من رقم خورد و مثل ابراهیم ، آتش بر ما گلستان شدن نگاه می کنم ، می بینم معجزات خداوند هم همیشه جاری و در حال بارش هست ، من باید هم مدار و هم فرکانس با خالق منزه و مطلق جهان بشم.

    وقتی روابط عالی و دریافت عشق و محبت و احترام جهان رو می بینم ، بهتر می فهمم که مسیر مسیر کنترل ذهن ، بهبود دائمی شخصیت ، توکل و ایمان و عمل کردن مصمم بوده.

    الان که آرزوی 15 سال پیش من برآورده شده ، بهتر می فهمم که خواسته ها رو باید رها کرد

    الان که 15 سال از درخواست من در این موضوع میگذره ، و امروز من به این سمت و پست عالی و موفقیت بی نظیر رسیدم ، بهتر می فهمم که تمام اتفاقات و شرایط زندگی من توسط افکار و باورها و اعمال خودم رقم میخوره نه هیچ عامل دیگه.

    الان می فهمم که من خواسته ام رو رها کرده بودم و تمرکزم روی حال خوب خودم و تغییر بنیادی و واقعی خودم بوده ، و این خواسته بی نظیر که آروزی دهها و صدها نفر دیگه در صنعت هوایی هست ، امروز به راحترین شکل برای من رقم خورده و من هیچ تلاشی برای به دست آوردنش نکردم . اتفاقات سیستم از من درخواست پذیرش این کار رو داره و اذعان می کنه من بهترین و عالی ترین گزینه برای این پست مهم هستم.

    و از من بابت پذیرش این سمت تشکر میشه.

    خدای بزرگ و منزه و مهربان

    ما رَمَیتَ إِذ رَمَیتَ وَلٰکِنَّ اللَّهَ رَمىٰ

    تمام خیر و زیبایی و موفقیت و رشد و محبت و احترام جهان نسبت به ما و هر رزق و برکت و خوشبختی و شادی و آرامش و رفاه و امنیت وآسایشی که به ما عطا میشه ، از آن توست.

    ما فقط درخواست کننده و دریافت کننده ایم

    همه چیز از طرف توست

    من به هر خیری که از تو به من برسه فقیریم.

    خدای مهربان ، طول عمر با عزت و توفیق خلق ارزش و تحول در جهان رو بر ما عطا کن.

    همه ما رو در ادامه این مسیر زبیا و لذت بخش و امن و ایمن همواره یاری و مدد کن.

    خدای مهربان ، ما در برابر عظمت و علم و بزرگی و قدرت تو ، سجده کننده و خاضع هستیم ، در این مسیر لحظه ای ما رو به حال خودمون وامگذار

    خدای مهربان درک بهتر ، شناخت بیشتر ، عمل مصمم تر ، احساس خوب بیشتر ، توکل و ایمان ابراهیمی و ثروت و نعمتی چون سلیمان رو بر ما عطا کن.

    خدای مهربان تمام لحظات ما رو سرشار از حضور خودت بگردان

    خدای مهربان به همه ما توفیق ادامه هر چه بهتر این مسیر مقدس رو عطا کن.

    الله رحمن و رحیم ، تمام خطاها و لغزشها و عدم کنترل ذهن و شرک و کفر ما رو ببخش که تو غفور و رحیم هستی.

    استاد عزیزم ، سال نو رو خدمت شما و همه دوستان بهشتی و نازنین و مهربان خودم و خانم شایسته نازنین وتیم محترم پشتیبانی تبریک عرض می کنم .

    انشاالله سال جدید برای همه ما سالی سرشار از موفقیت و نتایج عالی و خلق ارزش و تحول و تاثیر مثبت درجهان باشه

    و در این تنها مسیر خوشبختی ، برای هم الهام بخش باشیم

    و در این فضای روحانی و الهی ، لبریز بشیم از آگاهی و درک صحیح و بهتر قوانین بدون تغییر خداوند

    و سرشار بشیم از رزق و نعمت و برکت و زیبایی های بی نظیر

    و آسان بشیم برای آسانی ها

    و هدایت بشیم به بهترین نعمت ها و موهبت های بی نظیر جهان

    «یا مقلّب الْقلوب و الْأبْصار»

    «یا مدبّر اللّیْل و النّهار»

    «یا محوّل الْحوْل و الْأحْوال حوّلْ حالنا إلی أحْسن الْحال»

    در پناه رب العالمین ، شاد تندرست و موفق و خوشبخت و ثروتمند و خالق ارزش باشید.

    خدانگهدار.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  3. -
    رهاخانم گفته:
    مدت عضویت: 2160 روز

    به نام خداوند بخشنده ی مهربان

    خدایا شکرت

    سلام و صد سلام

    من محتاج بودن به افراد را فراموش کردم مخصوصا افرادی که از نظر ذهنی ، از نظر کسب و کار و خیلی از موارد دیگه هیچ غلطی نکرده اند و می خواهند من را درس بدهند

    امروز فایل یک از قدم سه را چندین و چند بار گوشش کردم و الان خداوند من را هدایت کرد به این فایل رویایی و مسیر درست خدایا شکرت

    من باید به تعهدات خودم پایبند باشم و یادم بمونه ، من از اون گرسنگی که می کشیدم با برنامه های استاد به جایی رسیدم که کیلو کیلو میوه ی انبه وارد خونه شد و میشه ، جعبه جعبه انجیر و خیلی برکت های زیاد و فراوان دیگه هم بهش رسیدم خدا را شکر

    باید واقعیت را گفت .. من کسی بودم که همیشه به دنبال دیگران بودم ناخودآگاه ها و نتیجه اش اینکه دیگران هم همیشه به دنبال زندگی و فضولی در زندگی من و کارهای شخصی من بودن

    الان دیدم یه آقایی یه دسته گل زیبا دستشه و می بره یه لحظه ذهنم گفت یعنی می خواهد چه کنه ؟ برای کی می خواهد؟؟؟ و چون من خیلی روی ذهنم کار میکنم سریع گفتم : به من چه که ماله کیه و آروم شد خدا را شکر

    من خیلی از مسیرها را رفتم ، اونقدر مسیر ها را رفتم ولی کو نتیجه ؟؟؟؟؟؟

    اما این مسیر درسته ..این مسیر اصله

    امروز مادرم باهام تماس گرفت و گفت می خواهیم بریم خونه خاله ام تو میای ؟؟ سریع گفت من نمیام ، گفت چرا ؟؟گفتم چون کار دارم و خانواده ام هنوز نمیدونن که من در این مسیر هستم و گفتم من کار دارم .

    چون می خواهم قانون رو بدونم

    چون می خواهم پامو سفت تر کنم

    چون می خواهم استاد جون خودمو ببینم و درس ها را بگیرم

    چون می خواهم ببینم امروز چه فایلی روی سایت هست تا ازش استفاده کنم تا به جایی که بیام حرف این و اون رو بزنم و هیچ فایده ای هم نداره بیام از وقتم استفاده های مفید کنم

    چون می خواهم عمرم را هدر ندهم

    و خلاصه به مادرم گفتم کار دارم و اونم گفت باشه و قطع کرد

    من خیلی خوشحالم که در این مسیر هستم

    من باید این مسیر را ادامه بدهم چون سال ها و سال ها به دنبال این مسیر بودم مسیر درست مسیر همیشگی

    خدایا صد هزار مرتبه شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  4. -
    مریم مهدوی فر گفته:
    مدت عضویت: 905 روز

    سلام به استادبی نظیرم ومریم نازنینم

    وهمه دوستانم دراین مکان بهشتی

    خدایاشکرت که هرروزمتعهدانه وباعشق به خانه اصلی ام قدم می گذارم تاهرلحظه یادم بماندکه باتغییرات 180درجه ازچه مریمی به چه مریم فوق‌العاده ای تبدیل شده وقدروارزش هدایت به این مکان مقدس رادروجودم زنده وپاینده نگه دارم وهرنفس شاکروسپاسگزارت باشم.

    تغییرات برای من مثل ناموس بودکه بایدازآنهامراقبت کرده وهرروزبایدرشدوپیشرفت آن راشاهدمی بودم وبه من برمی خوردکه یک لحظه پایم بلغزدو مسیرراگم کنم.

    همیشه به خودم می گویم لذت این مسیرزیباقیمتش چنداست؟؟؟!!!!دراین مسیررویایی کناراستادی تمام عیاروالگوواسوه ای که پابه پایش تمام سعی ام این بوده تابه امروز،عملکردی عالی داشته ویک شخصیت وزندگی صعودی وآگاهانه راتجربه کنم ودستاوردطلایی اش برایم هدفمندی درزندگی بایک خودشناسی وخداشناسی واقعی رقم خورد.

    من باهرتغییرکوچک امابسیار تاثیر گذار درروندبهبودیم معجزات صعودی را ازلحاظ مادی ومعنوی ازخداونددریافت کرده وهرروزادامه داردونسبت به شرایط زندگیم دیدم که چطورموجبات آرامش وآسایش مرافراهم نمود.

    هرکدام ازماخودمیدانیم که زمانی خواسته ای داشتنش به دلمان می چسبدوازآن لذت می بریم که زمینه احساس عالی وشکرگزاری ازداشته هایی که هم اکنون داریم درخودنهادینه کرده باشیم وبعد شاهدخلق خواسته ای هستیم که فکرش رانمی کردیم ولی درک می کنیم که چه اتفاقی دراین مسیررسیدن به این خواسته ،تاثیربی نظیری داشته است وزندگی من گواه این مسئله است ،نتایج فوق‌العاده ای که درتمام زمینه هارقم خوردتامن امروزاشک شوق بریزم وبادیدن آنهاهرنفس خداروشکربگویم وهمین مسیرزیباورویایی بسان این پرادایس قشنگ وبهشتی راکناراستادم ادامه داده وهمیشه ازخداوندذهنی پاک وقلبی آرام راخواستارباشم تادریافت های عالی ترداشته وبرای رشدوپیشرفت های عالی تراین مسیرراعاشقانه ادامه دهم کنار 12قدم باتفسیرشیوای استادازقرآن کریم که یکی ازنقطه عطف های زندگی ام شد،دوره های ناب دیگر،قانون سلامتی که فوق‌العاده تاثیر گذار بوددرکناربهبودی شخصی ام وانقلابی درمن به وجودآورده ودراین حدودیکسال من 6روزدرهفته تابه امروزخودرامتعهدبه انجام ورزش های عضلانی کرده واندام ووزنی عالی که لذت می برم هرروزازدیدن خودم وپیاده روی های عالی باگوش جان سپردن به صدای ناب استادوخلاصه تنهاجهادی است برایم که خستگی ناپذیر وباعشق ولذت هرروزادامه دارد…..

    خدایامگرمی شود،اصلا داریم که درمسیری این چنین زیباولبریزازآگاهی ونتایج عالی وبی نظیرماراهدایت کرده ای وهرروزخوش بگذردوشاکروسپاسگزارترباشیم آن وقت یک لحظه سرپیچی ؟!!!نههههههههه……. وتمام سعی من تابه امروزعمل به راهکارهای طلایی استادم بوده که باعشق وانرژی فوق‌العاده مثبت دریافت کرده تا نگاهم فقط وفقط به جلوباشدورشدوپیشرفت درتمام ابعادزندگی راتجربه کنم ویادآوری این نکته طلایی به خودم که مریم جان،هیچوقت وهرگزمسیررسیدن به اهدافت را فراموش نکن ،بلکه مثل یک تاج طلا روی سرت بگذار وبانگین های ایمان وتوکل آن رازینت بخش زندگیت قراربده.

    خدایابی نهایت شاکروسپاسگزارم بابت تک تک کلماتی که درذهنم جاری نمودی وقدرتی که درانگشتانم قراردادی وعظمت بینایی درچشمان زیبایم ، تابااین احساس عالی وآرامشی ناب بنویسم.

    درپناه خداوندمهربانم هرنفس شاد، سلامت وعالی بدرخشید، دوستتون دارم.

    خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت

    متشکرم متشکرم متشکرم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  5. -
    فاطمه صفری گفته:
    مدت عضویت: 1943 روز

    بنام خداوند بخشنده ی مهربان

    سلامی گرم به استاد عزیزم، به استاد دومم خانم مریم جان شایسته ♥♥♥

    اول بگم که استااااد چقدر خوشتیپید ماشالا، عاشق کلاهاتونم، ولباستونم خیییییلی قشنگه

    دوم بگم که کیف کردم از این فایل زیبا، اول که بخاطر صحبت های قشنگ شما، صحبت های آگاهی بخش شما و بعدش هم طبق معمول پارادایس قشنگگگگ، تمیییز، پر از هدف. من حتی دلم برای اون ساختمونی که الان کارگاهتون هست هم تنگ شده بود 😅، امیدوارم با تلاش و انگیزه و عمل خودم، منم همچین زمینی داشته باشم، که از روز اول زندگی در بهشت که اون درختچه ها دور دریاچه بودن عاشق اونجا شدم و هنوزم عاشقشم ♥♥

    1-در مورد سوال اولتون که چه مسیری رو رفتم:

    دوسال پیش، بعد از مدت ها برنامه نرفتن،رفته بودم جنگل لوندویل، یک جنگل زیباست که آبشاری بسیار زیبا و بلند داره و فکر میکنم بلند ترین آبشار ایران هستش. ما رفتیم و رفتیم و تا بالای آبشار هم رفتیم، برگشتنه من واقعا از شدت پادرد داشتم میمُردم. شب که توی چادر میخواستم بخوابم خیلی به این قضیه فکر کردم و واقعا بهم برخورد که همچین چیزی برام اتفاق افتاد.

    وقتی برگشتم تهران، با نامزدم که شرایطی مشابهه من داشت تصمیم گرفتیم که یک تغییر اساسی در خودمون بوجود بیاریم (اینم بگم که من قبل از این کلی رژیم گرفته بودم، کلی وزن کم کرده بودم ولی هربار ولش کردم و شرایطم برگشت به حالت قبلم و حتی بدتر از حالت قبلم ) واقعا تغییر کردم، واقعا برای هدفم تلاش کردم ایندفعه، 6 روز در هفته ورزش میکردم، در کنار رژیم (که از همه ی رژیم هایی که تا اون موقع گرفته بودم سالمتر و درستتر به نظر میرسید) TRX کار میکردم، سنگنوردی، وسطش پلانک میزدم، چالش شکم میزدم، انقدررر انگیزه داشتم برای اینکه دیگه وقتی جایی میرم پاهام درد نگیره که از هیچ تلاشی فروگذار نبودم، و کم کم نتایج خودشون رو نشون دادن، 13کیلو وزن کم کردم، سایزم رسید به اسمال، اندامم تقریبا دلخواهم بود، ترقوه م زده بود بیرون و حتی قفسه سینه ام هم وقتی دستام رو حرکت میدادم مشخص میشد کاملا. توی سنگنوردی انقدرررررررر پیشرفت کرده بودم که خدا میدونه، انقدر با انگیزه بیشتری، با اعتماد بنفس بیشتری تمرین میکردم که خودم از همیشه بیشتر و بیشتر لذت میبردم.

    شاید بگم 7-8 سال من هی تلاش های بیهوده کرده بودم برای رسیدن به اندام ایده آلم. ولی وقتی درست عمل کردم نتیجه گرفتم. طی این یک سال اخیر با توجه به یک اتفاقی که افتاد نتونستم ورزش کنم، ولی رژیمم رو رعایت میکردم (اون موقع قانون سلامتی هنوز نبود) خب اولین چیزی که متوجهش شدم این بود که این دفعه وزن من برنگشت، با اینکه یک سال ورزش نکردم، ولی هنوزم سایزم اسماله، و این بهم نشون داد که ولی درست کاری رو انجام بدی، تکاملت رو طی کنی، قدم به قدم پیش ببریش، مصمم باشی، نتایجت به سرعت برق و باد از بین نمیره. وزنم از اون 13کیلویی که کم کرده بودم 3 کیلوش برگشت، حتی عضلات دستم رو که نگاه میکردم میدیدم هنوز هست (البته این شرایط فعلیمه نمیدونم چرا فعل گذشته به کار بردم ) گذشت تا شرایطم خیلی خیلی بهتر شد، تونستم پیاده روی رو شروع کنم، ورزش های پا انجام بدم، تونستم بدوم. چیزی که قبلا نمیتونستم 2 دقیقه انجامش بدم، آخرین بار 20 دقیقه تونستم بدوم.

    و یک قله رفتم به اسم درفک که چقدرررر راحت تونستم صعودش کنم به لطف خدای مهربانم.

    من دوتا عکس دارم، از قبل و بعدم که توی آیینه باشگاه گرفتم، قشننننگ مشخصه که چقدر تغییر کردم و اندامم زیباتر شده. این دو عکس رو همیشه نگاه میکنم و به خودم میگم باید یک عکس سوم کنار این دوتا بذاری که از اینم بهتر شده باشی. همیشه فیلم های سنگنوردیم رو نگاه میکنم و انگیزه میگیرم که شرایطم رو از چیزی که بودم بهتر و بهتر کنم، چون میدونم که میتونم.

    من وقتی این نتیجه رو گرفتم متوجه شدم، با خودم گفتم درسته که من یکسال نتونستم جوری که دلم میخواد ورزش کنم ولی چونکه قبلا نتیجه رو گرفتم و راه رو دیدم، میدونم که باز خیلییی راحت به این مسیر برمیگردم (تازه الان قانون سلامتی رو هم دارم، دیگه چه شوددد)

    2- مربوط میشه به کلاس زبان انگلیسی، چیزی که هنوز پاشنه آشیلمه

    من واقعا عزت نفس و اعتماد بنفس زبان رو نداشتم، اصصصلا نداشتما، اصن میترسیدم از زبان، نمیدونمم چی شد که ریشه این ترس در من شکل

    گرفت، ولی هرموقع اسم زبان میومد من استرس میگرفتم، توی دانشگاهم من 8واحد زبان باید میگذروندم که برام عذاااااب الیم بود. در این حد بگم که 6 واحدش رو توی ترم آخر پاس کردم :|. میترسیدم برم کلاس زبان، که استاد انگلیسی حرف بزنه من نفهمم چی میگه، خودم رو با باورهای مخرب عذاب میدادم و بیشتر بهونه میاوردم که از مسیر دور بشم. یه روزی که برای اون 6 واحد داشتم درس میخوندم و یک جمله رو نمیفهمیدم و از همکارم خواسته بودم که بهم کمک کنه، وقتی دیدم نمیفهمم انقدررر گریه کردم از شرایطی که برای خودم بوجود آورده بودم که خدامیدونه. همون شد که تصمیم گرفتم برم کلاس زبان و خوب درس بخونم، که اگه مدیرم یک ایمیل برام فوروارد میکنه که انگلیسیه، دست به دامن این و اون نشم که بهم بگن مضمون ایمیل چیه!

    رفتم کلاس زبان، و دیدم همه مثل خودمن! اگه من بلد نیستم بقیه هم همینن و من بیخودی ترس به جون خودم انداخته بودم. درس خوندم، تقریبا توی همه ی ترم هایی که گذروندم تاپ استیودنت شدم!

    بعد دوباره نجوا اومد، ولش کردم، ادامه ندادم و الان اوضاعم توی زبان به افتضاحی گذشته نیست ولی خب پرفکت هم نیستم. “دقیقا آنقدر که باید به ماندن در آن مسیر و پیمودنِ آن متعهد نماندم و نتایج شما کمرنگ شد.”

    در مورد شرایط کاری هم من بعد از استعفام کاری رو از صفر مطططلق شروع کردم، یاد گرفتم و کم کم پیشرفت کردم توش، بعد از یکسال متوجه شدم این مسیر درسته که علاقه من بوده ولی چیزی که الان میخوام نیست، پس علاقه قلبیم رو شناسایی کردم، و ایندفعه هم از صفر شروع کردم، ولی این صفر ایندفعه فرق داشت، چون من قبلا یک نتیجه بسیار درست گرفته بودم و الان مطمئنم که وقتی توی مسیرم قدم برمیدارم، هرروز درس میخونم، هرروز تلاش میکنم میتونم توی این مسیر جدیدم هم پیشرفت کنم، ولو اینکه نتایج درست بودن راهم رو هم دارم مشاهده میکنم خداروصدهزار مرتبه شکر.

    حرف و اتفاق بسیار است ولی من بولدترین هاش رو تصمیم گرفتم با شما به اشتراک بذارم، استاد کلمه به کلمه حرفاتون رو با پوست و استخونم متوجهش بودم. هرچیزی که گفتین توی این فایل من هی گفتم عه اینجای زندگیم، عه اونجای زندگیم.

    خداوند رو سپاسگزارم بابت شما، بابت اینکه هستید، بابت اینکه خودتون، فایلهاتون، حرفهاتون، آگاهی هاتون، روشنگر راه من شده

    دوستتون دارم ♥♥♥♥♥

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  6. -
    احسان نجاتی گفته:
    مدت عضویت: 1958 روز

    تلنگر خیلی خوبی بود استاد عزیز…منم موفقیتای زیادی به دست اوردم ولی خیلی زود فراموش کردم کی هستم و از کجا به کجا رسیدم و دوباره برگشتم سر خونه اول و شاید بدتر…الان متوجه شدم که تنها دلیلش سپاسگزاری نکردن بابت مسیری که اومدم هستش و اینکه فراموش کردم گذشتمو.خیلی خیلی ممنون بابت این فایل بسیار اموزندتون🙏

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
  7. -
    مهدی محمدی قره چی گفته:
    مدت عضویت: 725 روز

    من یه پسر 16 سال ام از الان گفتم تا بهتر بفهمید من رو

    من چطور به خواسته ام برای موبایل رسیدم

    1.انگیزه بالایی داشتم که به خاطر تضاد های خیلی وحشتناک از نظر روحی روانی برنامه واهدافم درس هام تضاد های زندگی و غیره تحمیل میکرد

    2.من هر راهی رو از تعمیر موبایل از استفاده از گوشی مادرم و پدرم و نتیجه نگرفتن و نقشه کشی ساختمان و راه درآمد زایی به هر دری زدن به این نتیجه و باور رسیده بودم که تنها راهش کار کردن برای بقیه است

    3.من به صوت کاملا تکاملی از به هر دری زدن اوایل اصلا کار پیدا نکردم و دیگه واقعا داشتم دامنه خدارو گرفته و التماس میکردم و میگفتم هر کاری پیدا کردم حتی دو و نیم میلیون هم که بشه میرم کار میکنم همینطور گشتم از هر جایی و غیره تا اینکه به لطف خدا یه کار پیدا کردم که 4میلیون میداد یعنی از بالاترین استاندارد من بالاتر بود همه چیز داشت غذای نهار شام بعضی وقتاصبحانه کباب پز عالی آشپز خانه حرفه ای و کلا یه جای واقعا دنج و باصفا و بعد با آدم های خوب واقعا بعد که من از اونجا لذت میبردم

    5. تضاد ها بیشتر شد و من از اونجا با باور های توحیدیم بیرون اومدم وبا اینکه خیلی وسوسه های شیطان بود ولی بهلاخره خودمو قانع کردم و یه کار پیدا کردم که کارواش اضافه کاری داشت تا ساعت 6 بود یه جوری که وقت داشتم برای درس هام بعد مدرسه میرفتم اونجا 12ونیم میلیون از 4 ماه 1میلیون و 200 به خاطر عنام و 1میلیون و 600 به خاطر اضافه کاری که نمی تونستم با کباب پز کاری کا تا ساعت دیر وقت بود و حقوق به نسبت کم چنین تاثیری داشته باشه

    6. من واقعا لذت میبردم و خیلی خوش گذشت با آدم های دوست داشتنی و خیلی خوب که جنتلمن و خوب بودن آشنا شد

    7. من توی اونجا شخصیتم شکل گرفت خیلی چیزارو فهمیدم خیلی دیدگاهم رو کمک کرد

    8.من واقعا بهاع خواسته ام رو پرداخت کردم از اون همه گشتن و نشان دادن ایمانم و اینکه از دوست های خوبم که خیلی لذت میبردم دل میکندم و تا اونجا دوان

    دوان می رفتم و تا دیر وقت با پر سرعت ترین حالت ممکن کار می کردم

    هدف من برای امسال

    یادگیری زبان انگلیسی

    قدم اول : ایجاد انگیزه

    قدم دوم : ایجاد باور های مناسب برای زبان

    قدم سوم : قدم برداشتن برای آن و انتظار داشتن مسیر تکاملی

    قدم چهارم : اگه احساس کردم که به هر دلیلی نمیشه یا این از این دست خداوند نداد مشکلی نیست و توکل ام به خدا باید باشه از هیچ چیز نترسم وابسته نشم همه رو از لطف خدا ببینم هیچی منو نابودم نکنه

    قدم پنجم : لذت ببرم

    قدم ششم : بهاع رسیدن بهش رو پرداخت کنم اگه زمان انرژی انگیزه امید پول کار کردن یا هر چیزی باشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  8. -
    فرزانه علیان گفته:
    مدت عضویت: 1842 روز

    بنام خدایی که تنها خالق و مالک من است

    سلام به دوستان عزیزم

    استاد عزیزم ازتون سپاسگزارم که این آگاهی های بینظیر رو باهامون به اشتراک میزارید

    مریم جان ازت ممنونم که انقدر عالی فیلمبرداری رو انجام میدی

    الهی شکر بابت وجود بابرکتتون

    میخوام یکی از نتایج بزرگی که اخیرا گرفتم رو براتون بگم تا هم به یادآوری برای خودم کمک کنم و هم دستی بشم برای شما تا انگیزه بگیرید برای حرکت و ثبات قدم. مثل خودم که با خوندن کامنت ها کلی انرژی و انگیزه میگیرم.

    خدایا شکرت

    از وقتی که فایل های مصاحبه با آزاده جان روی سایت قرار گرفت، انگیزه و اشتیاق من برای دستیابی به اهدافم چند صد برابر شد. چون تونستم بعد از استاد، بوضوح در یک انسان دیگه ببینم که وقتی آدم قدم برمیداره، خداوند دستانش رو میفرسته و هدایت میشه.

    البته من این باور رو بصورت عمیق نداشتم و میتونم بگم کاملا سطحی بود برای همین یکم ترس داشتم از قدم برداشتن و حرکت رو به تعویق مینداختم.

    گوش دادن به صحبت های آزاده باعث شد باور کنم که آدم میتونه از سرمایه های اصلی که دروجودش هست به موفقیت برسه. میتونه قدم برداره و نتیجه بگیره.

    آزاده میگفت من حرکت میکردم ولی بدون زجر و سختی. درست مثل استاد که بارها گفتن توی مسیر هیچ زجری رو تحمل نکردن و همش عشق بوده.

    وقتی اینو شنیدم، خیلی خوشحال شدم و تصمیم گرفتم بیام روی این باورم کار کنم که رسیدن به خواسته ها باید از یک مسیر ساده و اسون باشه.

    تصمیم گرفتم شروع کنم. اومدم با عشق و تمرکز قدم برداشتم. تمام حواسم رو موقع دوخت یک لباس معطوف به همون لباس میکردم و با احساس خوب، تک تک کارهاش رو انجام میدادم و کلی به خودم و لباسی که توی دستم بود عشق میدادم.

    من این رو توی خودم شناسایی کردم که وقتی مشتری درخواست لباس میده، ذهنم میره سمت هزینه ای که قراره بابتش دریافت کنم، این انگار برام شده بود پاشنه آشیل و موقع دوخت لباس، همش ذهنم درگیر هزینه بود. تصمیم گرفتم رهاش کنم و به خودم گفتم خداوند تنها روزی رسان من است من با عشق و تمرکز کارمو انجام میدم باقیش با خدا.

    اینم از آزاده یاد گرفتم که بیام با خدا تقسیم کار کنم. من حرکت کنم و خداوند پاسخ بده خدایا شکرت

    خلاصه دوهفته از این عشق و تمرکز گذشت تا اینکه دیدم تعداد مشتری ها داره میره بالا و از اونجایی که من توی خونه کار میکردم، کار داشت برام سخت میشد و با رسیدن به تضادی که فضا برام کوچیک بود و چون خانواده هم بودن، گاهی تمرکزم کم میشد و حس بد بهم دست میداد، این خواسته در من شکل گرفت که بیرون از خونه و یه جای خوب توی شهرمون یه کارگاه خوب بزنم.

    این رو با پدر و مادرم مطرح کردم ولی اونها مخالفت کردن.

    اینم بگم که با این تضاد هم برخورد کرده بودم که دیگه نمیتونستم حرف های منفی ای که خانوادم راجع به بقیه میگفتن رو تحمل کنم و برام سخت شده بود که بشینم پای حرف های مادرم که مدام درباره ی بدی یکی حرف میزد یا حرف های پدرم که مدام درباره سیاست و دولت و بدبختی بود. این تضاد هم باعث شد شدیدا خواسته ی دوری از خونه و خانواده در من شکل بگیره و درخواست این رو هم به خداوند اعلام کردم.

    وقتی با مخالفت پدر و مادرم مواجه شدم، گفتم هنوز آماده نیستم و در زمان مناسب هدایت میشم و بازهم رها کردم و سپردم به خدا.

    این صبری که در من بوجود اومده حاصل کار کردن روی خودم و باورهامه وگرنه اصلا آدمی نبودم که حتی یک روز هم صبر کنم زمین و زمان رو به هم میدوختم تا به خواستم برسم. اما به مرور یاد گرفتم و تجربه کردم که اگر اتفاقی در زمانی که من میخوام رخ نمیده خیر است پس باید صبور باشم و بسپرم به خدا تا خودش هدایتم کنه.

    از درخواستم دو هفته گذشت و من بازهم با عشق کار میکردم تا اینکه بهم الهام شد شلوار بدوزم و بفروشم. با ۳۰۰ هزارتومنی که توی کارتم بود رفتم و بازهم بصورت هدایتی پارچه خریدم و شلوارهارو باعشق دوختم.

    ایده ی بعدی این بود که برم به یکی از مغازه های شهرمون و اونهارو برای فروش اونجا بزارم. رفتم و فروشنده با قیمت خوبی قرار شد شلوارهارو برداره. بهم گفت چرا کارگاه نمیزنی؟ گفتم شرایطش رو ندارم گفت کنار مغازه ی من سه تا مغازه هست که صاحباشون دارن دنبال یکی میگردن اجاره بدن. میخوای صحبت کنم باهاشون که توبیای اینجا؟ گفتم نه شماره شون رو بده خودم زنگ میزنم(دارم روی عزت نفس و مهارت های ارتباطیم کارمیکنم).

    دو روز بعدش شماره رو فرستاد. زنگ زدم و رفتیم مغازه رو دیدیم اما شرایطی رو گذاشت که من حس کردم به مستاجرش نمیتونه اعتماد کنه و خیلی حساسه ؛ خلاصه حسم خوب نبود. تا اینکه هدایت شدم به سومین مغازه. وقتی بهش زنگ زدم گفت مغازه الان دست یکی دیگه ست اما زنگ میزنم که خالی کنه چون اصلا درش رو باز نمیکنه.

    پدر و مادرم هنوزهم مخالف بودن اما من به خدا گفتم میخوام اینبار بهت ایمانم رو نشون بدم میخوام اون باورهایی که توی خودم ایجاد کردم رو اینجا عملی کنم و میدونم خودت درستش میکنی.

    صاحب مغازه که دو روز بعدش باهام هماهنگ کرد برای تنظیم قرارداد، پدرم هم همرام اومد و بصورت کاملا معجزه آسایی شرایط رو قبول کرد و حتی گفت خودش پول پیش رو پرداخت میکنه بدون اینکه من راجع به پرداخت هزینه ازش درخواستی بکنم گفت اگه حس کردی از پسش برنمیای من خودم کمکت میکنم!

    ازش تشکر کردم که دست خدا شد برام اما تشکر واقعی رو از الله کردم و بهش گفتم این توهستی که کمک میکنی این تو هستی که دل پدر و مادرم رو نرم میکنی این تو هستی که دستانت رو برای کمک به من میفرستی چون وقتی ایمان و حرکت من رو دیدی پاسخ دادی

    خدایا شکرت.

    من توی اسباب کشی واقعا اذیت میشم و اصلا دوست ندارم که به دیگران درخواست بدم برای جابجایی وسایل تا کمکم کنن! اما وقتی میخواستم وسایلم رو بیارم، خدا بازهم دستانش رو فرستاد و خانوادم با شور و اشتیاق فراوونی برام کارها رو انجام‌میدادن و واقعا خوشحال بودن و لذت میبردن. جوری که بخاطر جور نبودن یسری وسیله تا یک هفته طول میکشید اما خداوند کمک کرد و باعث شد در عرض دو روز بشه همون کارگاه‌و‌مزونی که میخواستم. مادرم با عشق توی شستشو و تمیز کاری کمکم کرد. هر موقع حس میکردم باید برم وسیله ای رو تهیه کنم، میدیدم پدرم رفته تهیه کرده با اینکه من فقط قصد داشتم بخرم اما خداوند خودش طبق برنامه ای منظم کارهارو برام انجام داد.

    الان که دارم مینویسم اشک توی چشام حلقه زده و خیلی سپاسگزارم و هر روز به خودم میگم فرزانه یادت نره از کجا به کجا رسیدی. یادت نره خدا چطور هدایتت کرد و بصورت کاملا منظم و حرفه ای آوردت اینجا.

    الان که دارم مینویسم توی مزون خودم هستم و با عشق هر روز ساعت ۷ صبح میام در رو باز میکنم و مثل قبل با عشق کار میکنم حتی بیشتر از قبل.

    خیلیا میگن مگه میتونی ماهی انقدر دربیاری که اجاره پرداخت کنی؟! به خودم میگم اره مگه واسه خدا کاری داره؟ منو تا اینجا رسونده از اینجا به بعدش هم میرسونه.

    من اومدم اینجا تا از منطقه امنم بزنم بیرون.

    درخواست داده بودم که یجایی تنهایی بتونم از فایل ها استفاده کنم و روی خودم کار کنم و خداوند پاسخ داد.

    اومدم اینجا تا مهارت هام رو افزایش بدم

    اومدم اینجا تا ایمانی که ازش حرف میزنم رو نشون بدم

    اومدم اینجا تا پیشرفت کنم

    استاد شما میگفتید همون خدایی که آدم هارو دور ابراهیم جمع کرد دور شما هم جمع میکنه شما هیچ کاری نمیخواد بکنین فقط روی باورهاتون کار کنین فقط ایمان داشته باشین خودش جواب میده. من یه روزی این رو نمیفهمیدم

    اما حالا بهم ثابت شد و با تمام وجودم درک میکنم که خدا خودش برام‌مشتری ها رو میاره خودش برام تبلیغ میکنه خودش برام همه کار میکنه وقتی من قدم بردارم و با عشق و تمرکز کارکنم.

    استاد من چی بگم که شما دارید ما رو هر روز بیشتر عاشق خدا میکنید.

    توی کلاب هاوس که چند وقت پیش برگزار شد میگفتید شریک که میشید یعنی وابسته به ویژگی های طرف مقابلتون هستین که اون ویژگی ها رو توی خودتون نمی بینید. وقتی من این مزون رو راه انداختم خیلی ها بهم پیشنهاد دادن شریک بشم اگه ادم قبلی بودم قبول میکردم اما میخوام توکلم فقط به خدا باشه و اگه ویژگی ای رو در خودم نمیبینم، ایجادش کنم و برای افزایش سرمایه های اصلیم برای مهارتم وقت بزارم.

    این آگاهی هایی که شما بهمون میدید رو فقط باید نوش جان کرد و دست به عمل زد. و من سپاسگزار خدا هستم که دارم عملگرا میشم و فقط لب و دهن نیستم.

    این رو دارم میفهمم که ادم وقتی به خواسته ای میرسه متواضع میشه و عزت نفسش میره بالا به این باور میرسه که میشود. من دارم درک میکنم که مسیر رسیدن به خواسته ها خیلی راحت و لذتبخشه بشرط باورهای مناسب و درست.

    خداوند بسیار آسان من رو به خواسته هام هدایت میکنه وقتی ایمان داشته باشم و باورم درست باشه.

    بقول اون دوستمون که شما توی لس آنجلس باهاش صحبت کردید، من اومدم اینجا که بترکونم.

    وقتی منتظر تماس صاحب مغازه بودم اون فایل روی سایت قرار گرفت و برای من نشونه بود که دوستمون توی ۲۱ سالگی به این همه دستاورد رسیده بود و به خودم گفتم وقت عمل کردنه توهم ۲۱ سالته و برو تا بترکونی و پا بزارروی تمام ترس هات و خدا رو فراموش نکن.

    همه ی اینها رو نوشتم تا یادم بمونه چطوری رسیدم اینجا

    نوشتم تا به شما هم کمک کرده باشم که باور کنید میشود

    کامنت های این سایت یکی از عوامل حرکت کردن من هست و سپاسگزار خداوندم بابت وجود تک تک شما دوستان نازنینم

    حالا من توی مزون خودم دارم با عشق کاری که دوسش دارم رو انجام میدم.

    برای افزایش مهارت هام وقت میزارم

    برای کار کردن روی خودم و باورهام وقت میزارم

    دارم ازتنهایی لذت میبرم. منی که داشتم به وجود مادرم توی انجام کارهای خونه وابسته میشدم، حالا جایی هستم که باید خودم جارو بکشم خودم تمیزکاری کنم خودم گل هارو آب بدم و جالبه که من تا سوسک میدیدم میترسیدم و جیغ و داد راه مینداختم تا یکی بیاد برش داره اما اینجا وقتی یه سوسک دیدم، به خودم گفتم فرزانه اینجا دیگه خودتی و خدا پس دست به کارشو. و خیلی راحت پا گذاشتم روی ترسم

    با رسیدن به این خواسته هم به پیشرفت جهان کمک کردم و هم دارم با عزت نفس به خواسته های دیگه هم میرسم چون باورپذیر تر شده برام

    دارم آماده میشم برای یکی دیگه از خواسته هام که مهاجرته و اونجا هم خودم و خدا تنهام. این خیلی بهم کمک میکنه که بتونم از پس خودم بربیام و تنها توی یک کشور یا شهر دیگه بتونم زندگی کنم و یک دختر قوی و موفق باشم بدون وابستگی به کسی.

    من با ایمان و تعهدی که نسبت به کارم داشتم تونستم به این خواستم برسم و خیلی جاها به خاطر نبود این تعهد آسیب دیدم و ثبات قدم نداشتم و بعدش پشیمون شدم. که حالا متوجه شدم با همین فرمول اگه ادامه بدم قطعا موفقیت های بیشتری کسب میکنم

    خدایا شکرت

    خدا رو شکر که توی این مسیر هستیم

    امیدوارم هر روز ثابت قدم ادامه بدیم

    خدارو شکر برای وجود تک تک شما عزیزانم

    استاد مرسی برای این گنج های الهی این فایل هم معرکه بود و باید هزاران بار ازش استفاده کنیم

    عاشق همتونم♥️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
    • -
      بهاره صرام گفته:
      مدت عضویت: 1235 روز

      چقدر خوب و قشنگ خودِ منی ولی تنها تفاوت من و شما اینه که من یکم تنبلم یکم ایمان و باور به خودم ندارم ، دارم خیلی خیلی شدید روی خودم کار میکنم که همه فکر و ذکرم بشه هدفم ،

      دارم از خداوند میخوام که قدم ها رو یکی یکی آسون و راحت جلوی راحم قرار بده و راه و‌مسیر و واسم هموار کنه که همین کارم میکنه قطعا 👌

      چقدر قشنگ نوشتی چقدر حس خوب بود مخصوصا اونجایی که گفتی دلم تنهایی میخواد و دوست ندارم دیگه حرفای مامان و بابا را بشنوم که پشت سر دیگران صحبت میکنن و حرفایی که من ازش رنج میکشم و به زبون میارن ،

      خدایا من منتظر هزاران دست های توام برای هدایت و رفتن به جایی که متعلق به خودمه مال منه ،

      خدایا خودت کمکم کن تا بشه اون چیزی که میخوام .

      خدایا شکرت که من اینجام خدایا شکرت که هرموقع دلسرد میشم تو هستی که منو به این سایت هدایت کنی.

      خدایا هزاران بار شکرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      زہرا کاظمے گفته:
      مدت عضویت: 1126 روز

      سلام رفیق

      انقدر دوست داشتنی بود کامنتت که تا حد رفاقت باهات احساس صمیمیت کردم عزیزم

      چقدر عالیه نتایجت عزیزم من از ته قلبم تحسینت میکنم باریکلا دمت گرم اولا عشقی که به دوختن داری رو من هم به هنر خط دارم دوما منم اخر ماه 20ساله میشم سوما خیلییییییییی لذت بردم از این نگاه متفاوتت من هم هرووقت همین مسیر رو رفتم نتایج خوبی رو گرفتم ولی خب مثل تو تو این مرحله نتونستم ذهنم رو خوب کنترل کنم و باور هامو بزرگ تر»

      من این خواسته رو مثل تو دارم که از خانوادم جدا بشم خیلی هم شدید خیلی هم دلم میخواد کلا از شهرستان به شهر بزرگ مهاجرت کنم اون جایی که گفتی وابستگی یعنی تو فکر میکنی اون ی چیزایی داره که تو نداری خیلییییییی براممممممممم تعمل بر انگیز بود من خیلی وقته تلاش کردم به پسری وابسته نشم اما این مدته حس کردم داره فکرم درگیر یک نفر میشه و این خطرناکه واسم چون قبلا ضربه خوردم از وابستگی واقعا حرف شما شد کلید حل این مشکل درواقع پیشگیری بهتر از درمان

      اون چه ویژگی هایی داره که من بخوام وابسته بشم؟ من همش حس کمبود مالی یا کمبود افراد مناسب برای من

      یا اینکه اون ادم میتونه کمکم کنه مهاجرت کنم و موانعی مثل خانوادم رو برداره اینا همه افکار منه چجوری این ویژگی ها رو در خودم ایجاد کنم فکر میکنم باید بشینم با تمام توانم درس بخونم دانشگاه قبول سم تا از شهرستان به یک شهر بزرگ برم اون موقع این افکار ضعیف کننده نابود میشن

      البته یک رابطه ی عاشقانه هم دوست دارم داشته باشم یک خونه یک ماشین یک زندگیه دونفره دلم واقعا ازدواج هم میخواد

      توکلت رو خیلی دوست داشتم معلومه خیلی افکارت رو کنترل میکنی که وقتی خانوادت حرف های ناجالبی میزنن باهاشون درگیر نشی وقتی مخالفت میکنن بجای اینکه غم بشینه تو دلت بگی هراتفاقی بیوفته به نفع منه قانون احساس خوب رو در عمل خیلی خوب درک کردی من دلم تنگ شده واسه زمانی که چنین مسیری رو میرفتم یک مدت دور شدم و داشتم زیر چرخ دنده های جهان له میشدم

      موفق باشی خانوم هنرمند مرسی از کامنت تاثیرگزارت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        فرزانه علیان گفته:
        مدت عضویت: 1842 روز

        زهرای عزیزم سلام

        خداروصدهزار مرتبه شکر که کامنتم برات تاثیرگذاربوده و شما رو به فکر واداشته که چیکار کنی وابستگی هارو از بین ببری؟!

        من بعنوان کسی که دارم توی این مورد همواره باورهام رو تقویت میکنم که به کسی وابسته نباشم و به کسی محتاج نباشم بهت راهنمایی میکنم که از فایل های توحید عملی استفاده بکنی و تک تک کامنت های سایت رو بخونی. کامنت های سایت که گنج الهی هستن. فایل های رایگان هم که اصلا قیمتشون میلیاردها می ارزه!

        فایل های توحید عملی برامون وابستگی به خداوند و نه غیر خداوند رو بوجود میاره من خودم قبلا اونها رو دیده بودم اما جدیدا شروع کردم و دوباره با تمرکز لیرزی دارم گوش میدم و نوت برمیدارم.

        شما وقتی بدونی خداوند بهتر از هرکس دیگه ای حمایتت میکنه و تو رو به اون چیزی که میخوای میرسونه به بهترین شکل ممکن، دیگه نگران نیستی دیگه از مسیر منحرف نمیشی که تهش برسه به شرک!

        وقتی ایمان و باورت به خداوند قلبی باشه، با قدرت قدم برمیداری برای اهدافت و مطمئنی که اون بعنوان تنها پشتوانه ات بهترین هارو برات رقم میزنه.

        بقول ملاصدرا که استاد به زیبایی شعرش رو برامون بازگو کرد:

        خداوند همه چیز میشود همه کس را

        بشرط ایمان

        بشرط پاکی دل

        بشرط طهارت روح

        بشرط پرهیز از معامله با ابلیس

        بشرطی که باورش کنی که همیشه باهاته، همیشه باهاته

        عاشقانه و پرقدرت ادامه بده مطمئن باش که خداوند پاسخ میدهد و در زمان مناسب اگر نیاز بود دستانش رو برات میفرسته که به خواسته هات برسی

        خداروشکر

        مرسی که برام نوشتی و دست خدا شدی برای مرور آگاهی ها

        عاشقتم❤

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      محمد هوشمندی گفته:
      مدت عضویت: 1269 روز

      سلام خواهر عزیز و با ایمانم

      واقعا از خوندن کامنت زیباتون لذت برم و تحسینتون میکنم

      امیدوارم با کمک الله یکتا قدم های بعدی رو به همین راحتی بردارین و تکاملتون رو طی کنین و به تمام خواسته هاتون برسین 🤲🏻

      اونجایی که گفتین اگه با همین فرمول ادامه بدم دقیقا حرف استاد بود که میگفت اونایی که یه موفقیت هایی کسب کردن و یهویی بعد مدتی اتفاقی براشون میوفته یا مثلا ورشکست میشن.

      امیدوارم اصن به چنین چیزی نرسی و تک تک قدم هات رو با ایمان برداری و هر روز موفق تر از دیروز باشی.

      واقعا با خوندن نتایج دوستان خیلی خوشحال میشم و این باور در من تقویت میشه که منم میتونم با توکل بر خدا.

      بازم خدا رو هزار مرتبه شکر میکنم که به این مسیر هدایت شدم و هر روز آگاهی های فوق العاده دریافت میکنم خدایا شکرت

      منتظر نتیجه بعدیت هسم

      با تشکر از استاد عزیز و دوست داشتنی

      موفق و پبروز باشین

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        فرزانه علیان گفته:
        مدت عضویت: 1842 روز

        محمد عزیزم سلام

        خداروشکر که کامنتم برات مفید بود

        خداروشکر که برام نوشتی و دست خداوند شدی در زمان مناسب!

        زمانی که من با یک تضاد برخورد کردم و اومدم توی سایت تا برم نشونه ی امروزم رو چک کنم و انرژیم رو افزایش بدم، همین که کامنت شما رو خوندم فول انرژی شدم. چون شما دست خدا شدی برای اینکه دوباره به خاطر بیارم اون ایمان و تعهدی که باعث شد به اهدافم برسم و حالا که دوباره به یاد آوردم قوی تر ازقبل ادامه میدم.

        واقعا ما انسانها چقدر زود فراموش میکنیم. وقتی به هدفی میرسیم چقدر زود برامون عادی میشه

        اما بقول استاد هر روز باید به خودمون بگیم و مسیر رو برای خودمون یادآوری کنیم تا بتونیم نتایج بهتری رقم بزنیم.

        خداوند حواسش به ما هست و به بهترین ها هدایتمون میکنه زمانی که خودمون بخوایم و تنها از خودش درخواست کنیم.

        مرسی که نوشتی تا به یاد بیارم

        امیدوارم شما هم با نتایجت باعث خوشحالیمون بشی و در این مسیر الهی ثابت قدم باشی

        الهی شکر

        عاشقتم هم فرکانسی نازنینم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    امیر ارکان فر گفته:
    مدت عضویت: 3919 روز

    سلام استاد عزیز

    سلام خانم شایسته؛ شایسته ترین

    .

    من هم رد پای خودم و ثبت میکنم تا بلکه کمتر فراموش کنم مسیری که به واسطه هدایت خداوند پیموده ام…..

    مهاجرت کردم و معجزات خداوند و دیدم

    مهاجرت کردم و هدایت های خداوند و دیدم

    همین دیشب و که نگاه میکنم میبینم چقدر

    زندگی من ساده تر و آسان تر شده

    دیشب برای هشت نفر از عزیزانم عیدی خریدم

    بدون کوچکترین نگرانی بابت هزینه اش

    چقدر هم احساس لیاقت کردم

    دو تا از کامپیوتر ها مو ارتقا دادم و این تصمیم

    بخاطر پیروی از قانون بهبود گرایی بود و زور کمال‌گرایی و کم کردم و به خودم آفرین گفتم

    هزینه ش هم به راحتی پرداخت کردم

    لباس جدید غواصی خریدم چون باید برای خودم

    ارزش قاائل باشم لباس قبلی فرسوده شده بود و

    گرم نگه ام نمی‌داشت که اگه قدیم بود هرگز این کار و نمیکردم!!! ورودی جدیدی وارد حسابم شد که

    بسیار برای من طبیعی و عادی بود و باور دارم

    که در این مسیر فقط فراوانی و نعمت وجود داره

    اینهایی که گفتم فقط فقط از تجربه دیشب ام هست

    و این در حالی است که من در سال های اول مهاجرت

    یادم میاد که مجبور شدم برای اینکه پولی برای خانه داشته باشم طلاهای همسرمو بفروشم!!! چون پنج ماه بود که حقوق دریافت نکرده بودم!!!

    الان من شرایطی دارم

    که اصلا توجه ای به حقوق دریافتی ام ندارم

    پرداختی های من بسیار بیشتر از دریافتی های من

    به محل کارم است!!!

    چون یاد گرفتم خودم ثروت ایجاد کنم

    چون خداوند به مسیر درست هدایتم کرد

    و با این فایل بی‌نظیر

    استاد یادآوری کرد به من

    که اگه در این مسیر بهبودی باقی بمانم

    اوضاع بهتر از این هم خواهد شد

    جهان چاره ای نداره که مدار من رو بالاتر ببره

    چون این قانون بدون تغییر خداوند هست

    چون این باعث رشد جهان هستی میشه

    چون هدف جهان همین هست ومن خودم رو

    به این جریان سپرده ام

    ما غواص ها گاهی در مکان هایی غواصی میکنیم

    که آنجا جریان‌های زیر آبی فصلی برقرار هست

    و تو بهترین کاری که میتونی بکنی این هست

    که خودت و بسپاری به جریان اون بدون اینکه

    لازم باشه تو انرژی زیادی برای حرکت بزاری

    تو رو میبره به سمت زیبایی ها

    تو فقط ببین و لذت ببر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  10. -
    حمید امیری Maverick گفته:
    مدت عضویت: 1272 روز

    سلام و درود به استاد عباس منش و دوستان عزیزم در این سایت، از درگاه جان جانان رب العالمین جان بهترین نعمتها و شادمانه ترین لحظات رو براتون درخواست میکنم.

    این فایل ارزشمند رو قبلاً دیده بودم. و خدا رو صد هزار مرتبه شکر که دوباره نشانه ام شد و میتونم دوباره ازش لذت ببرم.

    نکات طلایی فایل واقعا واقعا درسته و من اعتراف میکنم که براحتی فراموش میکنم کجا بودم. یادمه توی یکی از فایلها گفته بودین که پول کمترین چیزیه که توی این مسیر آدم بدست میاره، یعنی هزاران هزار ویژگی مثبت و صدها نتیجه عالی بدست میاره چه در روابط و چه در حل مسائل روزمره، یا در حل چلنج های محل کار و توی خانواده و اتفاقات غیر مترقبه دیگه … و آخرین چیز موضوع پوله ولی ما میتونیم اینقدر فراموشکار و ناسپاس باشیم که همین اتفاقات کوچیک رو توجه نکنیم.

    خب هر اتفاق کوچیک و هر بهبود بسیار ناچیز یه تار ریشه است از میلیون ها تار ریشه ای که یک درخت نیاز داره برای ثمر دادن. این درخت زندگی مون تا خوب ریشه نزنه، خوب ثمر نمیده.

    آقا بخیال میوه های زندگی استاد عباس منش، به ریشه های بیست سال گذشته استاد نگاه کنید. شما ریشه بزنی خواه ناخواه میوه خواهد آمد… این قانون طبیعته. شما روی آب و خاک و ریشه درخت کار کنی لاجرم درختت به بار میشینه.

    میخوام یه سری موضوعات رو از زندگی کاری خودم بگم، چیزی که نمیتونم براش عکس ارائه بدم …

    هفته هایی بود که از خونه میومدم عسلویه سر کار از همون روز اول حادثه داشتیم، آماده باش داشتیم، کلی کار اضافه و بیهوده داشتیم، تعمیرات و خرابی تجهیزات داشتیم و بعد کنارش کلی مسئله ناخواسته اتفاق می‌افتاد، از مشکلات غذا و خوابگاه و حقوق عقب افتاده و صدها چیز دیگه که جای گفتنش نیست… حتی یادمه چند سال پیش روز آتش‌نشان یه کتاب احکام نماز و چفیه بسیجی بهمون هدیه دادن و بقیه سالها هیچی ندادن. از وقتی من دوره دوازده قدم رو شروع کردم، و روی خودم کار کردم ، خدا رو شاهد میگیرم، حقوقم رفت بالاتر ، شرایط همون ایستگاه آتش نشانی بهتر شد، و شرایط کار بهتر شد، الان میشه ۱۴ روز سر کارم یه حادثه نداریم ، نهایتاً یه مورد آماده باش بهم میخوره، حتی کیفیت غذا و اتاق خوابگاه هم بهتر شد. همون شرکتی که بهمون چفیه بسیجی کادو میداد امسال روز آتش نشان بهمون کارت هدیه ۸۰۰ تومنی داده، درسته مبلغش خیلی کمه ولی این شروع چیزیه که پیش از این نبود. از نظر سلامتی و آمادگی جسمی شرایطم بهتر و بهتر شد… همه اینها مواردی هستن که براحتی من باید از کنارش بگذرم و فراموشش کنم. چون خیلی کوچیک و جزئیه …

    ولی نه ….

    من اگه از کنار همین اتفاقاتِ مثبت کوچیک بدون شکرگزاری و احساس خوب عبور کنم به هیچ‌وجه آمادگی دریافت اتفاقات و شرایط و نتایج بزرگتر رو نخواهم داشت . کسی که امروز یه دوچرخه دریافت کنه و شکرگزار نباشه ، این آدم اگه مرسدس کلاس S یا BMW سری 7 هم دریافت کنه بااااااز هم یک انسان ناسپاس و کفور باقی خواهد ماند.

    حالا من چطوری عکس قبل و بعد بذارم برای خودم که تو سال گذشته چقدر شرایط محیط کار سخت بوده ولی الان وقت اضافه میارم که روزی چند ساعت توی سایت هستم 😂😂 تصویری توی شرایط فیزیکی مقدور نیست ولی تصویر ذهنیش هست. بابا بخدا هست. همین الان من قدم چهار دوره دوازده قدم هستم همش ذهن نجواگرم میگه بیخیال شو، نتایجت کجاست…؟؟!! من همینا رو یادش میندازم میگم « ذهن نجواگر عزیز و بیشعور من …. لطفاً ساکت باش ، خودت هم میدونی شرایطت از بقیه همکارانت بهتر و راحتتر شده، امتیازاتت بیشتر شده، حقوقت بالاتر رفته، چرخ زندگیت روغن کاری شده. پس؛

    Dera my mind, please Keep your damn mouth SHUT, and work on yourself, everything is getting better and better. Trust in GOD, He knows the plan.

    همین الان همه دارن مینالن از سرعت و فیلترینگ اینترنت، خب منم کمی مسئله داشتم، ولی خدا رو شکر من به سایت دسترسی دارم ، براحتی دارم میام روزی چندین فایل میبینم و میشنوم. پس لزومی نداره کفور باشم.

    خدا رو صد هزار مرتبه شکر

    خدا رو صد هزار مرتبه شکر

    خدا رو صد هزار مرتبه شکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای: