چگونه ذهنمان ما را فریب می دهد - صفحه 20 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/07/abasmanesh-4.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-07-18 07:31:352024-07-18 07:33:31چگونه ذهنمان ما را فریب می دهدشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام به استاد عزیز و مریم جان و دوستان هم فرکانسم
من از دیروز حالم خیلی خراب شد و انقدر کنترل ذهنم از دستم خارج شد که حتی بعد از مدت طولانی روتین تغذیه م رو هم خراب کردم و از مسیر قانون سلامتی هم خارج شدم.
هجوم افکار منفی انقدر زیاد شد که با حس خیلی خیلی بدی خوابیدم.
اما صبح که بیدار شدم و چشمم دوباره به آسمون آبی ابری افتاد دوباره سوره حمد رو خوندم و از خدا هدایت خواستم.
به زور خودم رو نشوندم پای نوشتن تمرین ستاره قطبی و سناریو نویسی
حالم یکم بهتر شد.
بعد رفتم برای پیاده روی صبحگاهی
امروز مسیر پیاده روی م خیلی زیبا تر از روزای دیگه بود و من چقدر درختان رنگارنگ پاییزی رو دیدم و صدای پرنده ها رو شنیدم
و باز حالم یکم دیگه بهتر شد.
دیشب با تندی با خدا صحبت کرده بودم و و از دستش ناراحت بودم.
اما صبح دوباره با لب و لوچه آویزان رفتم سراغش و گفتم خدایا باهام حرف بزن خدایا کمکم کن
این تضاد و ناخواسته دیگه خیلی داره طولانی میشه و حسابی داره افسار ذهنم رو دست میگیره.
دقیقا یاد اون جمله ای از استاد افتادم که تو یکی از فایل ها گفتن شیطان این قابلیت رو داره که اگه وسط بهشت هم باشی و انگشت کوچیکه ی پات یه زخم کوچیک داشته باشه ، حس کنی وسط جهنمی .
و این الان دقیقا حس و حال منه .
اول اینو بگم که به لطف الله و صدهزار مرتبه شکر من خیلی اوضام خوبه از هرلحاظ
خانوادگی ، مالی ، شغلم ، عزت و احترامم ، درآمدم ، پس اندازم ، سلامتی م
( البته که با دوره های استاد دارم هدف هام رو ارتقا میدم و قراره همه چی از خوب به عالی تغییر پیدا کنه.)
اما چند ماهی میشه که به علت اینکه تکاملم رو در دوره ی قانون سلامتی طی نکردم دچار یه ناخواسته در زمینه سلامتی م شدم و از هر راه و روشی که هم هدایت شدم بهش تا امروز نتیجه نگرفتم و این باعث شده که الان حس کنم وسط جهنمم.
من حتی دو هفته پیش هم رفتم آزمایش کامل دادم و واقعا همه چی م تنظیمه هورمون هام همه چی همه چی درسته ، پس موضوع چیه غیر از ذهن و باور من ؟
خلاصه امروز یه بار دیگه دست به دامن خدا شدم و گفتم خودت حلش کن من دیگه عقلم به جایی نمیرسه
بعد که پیاده روی م تموم شد نشستم تو ماشین تا یه فایل دیگه گوش کنم تو مسیر رانندگی تا شرکت
اول رفتم سراغ فایل هدایت روزانه م که دیدم همون فایل دیروزه بعد منوی دانلود ها رو باز کردم و قلبم گفت بیام تو فایل های کنترل ذهن و رو این فایل متوقف شدم .
چقدر کمکم کرد و آروم تر شدم.
خوندن کامنت های دوستانم هم که آب رو آتیش بود.
الان که دارم می نویسم حالم خیلی خیلی بهتره و حس میکنم از این طوفان نجواهای ذهنم عبور کردم.
یه چیزی ته دلم گفت بیام کامنت بنویسم و منم نوشتم .
امیدوارم به زودی این ناخواسته و تضاد برطرف بشه و بتونم از دل این تضاد رشد کنم و درس هام رو بگیرم.
خدایا کمکم کن و هدایتم کن که من به شدت به هرچیزی از تو برسه فقیرم.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا ۖ وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
سلام بر استاد عباس منش و خانم شایسته نازنین
سلام بر همه دوستان عزیزم در این سایت خدایی
این فایل را امروز صبح نگاه کردم و انگار آبی بود که روی آتش ریخته شد.
من مدتی است که نگران مهاجرت هستم و هر بار خودم را با فایلها و دورهها و کامنتها دلداری میدهم.
امروز صبح، توی دفترم از خدا خواستم به من آرامش درونی و قلبی بدهد تا مثل قبل روال زندگیم را طی کنم و چقدر زود به من جواب داد.
ترس من از مهاجرت، به خاطر مهاجرت سال 88 من است به تهران.
دوران دانشجوییم با دوستانی همخانه شدم که اصلاً با هم سازگاری نداشتیم.
خانهای را هم که اجاره کردیم از همان روزهای اول چند تعمیر نیاز داشت و چند روز ما در به در شدیم. تا صاحبخانه خانه را تعمیرکند.
من و همخانهام اصلاً از لحاظ اخلاقی با هم سازگاری نداشتیم، بعد هم به بدترین شکل ممکن از هم جدا شدیم.
یک سال را هم در خوابگاه دانشجویی بودم با تمام مسائل و مشکلات خوابگاه، از سر و صدا و شلوغی تا نظافت و مسائل بهداشتی….
امروز که این فایل را چندین بار گوش دادم انگار پردهای از جلوی چشمانم کنار رفت. از جلوی ذهنم.
تمام خاطرات آن سالها در ذهنم آمد مثل فیلم سینمایی.
من به خاطر همین تجربه، از مهاجرت دوباره به تهران ترس برم داشته .
در صورتی که شرایط آن زمانم با الان کاملاً متفاوت است.
من نسبت به آن سالها بسیار تغییر کرده ام.
آن موقع از تنهایی در خانه ماندن ، میترسیدم و خدا خودش میداند که چه باجها دادم که شبها پیشم بمانند و تنها نباشم.
اما با دوره عزت نفس و پا گذاشتن توی ترسهایم به راحتی چندین سفر را تنهایی رفتهام و تنها مانده ام .
خداوندی که سالهای سال حافظ و نگهبان من بوده ، در تمام سالهایی که دور از خانوادهام بودم، و در تمام جاهایی که تنها بودم.
همان خدا دوباره بیشتر از قبل نگهبان من است .
بیشتر از قبل نگهبانم هست ، چون ایمان من بیشتر از قبل شده است،
شناختم از خدا بیشتر از قبل شده است.
استاد از خداوند میخواهم آرامشی از جنس خودش را به شما و خانم شایسته عطا کند.
من امروز این مسئله را متوجه شدم و آرامتر شدم.
این ذهن و این عقل،. عقلی که میگوید احتیاط شرط عقل است.
اما خیلی از احتیاطها، همان ترس است،که خودش را آن زیر مخفی کرده است.
همان سال 88 امتحان رانندگی دادم و رد شدم.
در دور دوم کلاس آموزشی، ماشین معلمم را به نرده پل زدم و صدمه دید.
از آن سال تا الان سراغ گواهینامه نرفتم.
به همه میگویم علاقهای به رانندگی ندارم.
ترجیح میدهم یک راننده شخصی داشته باشم و خودم با لذت زیباییهای مسیر و سمت چپ وراست جاده را ببینم.
اما این ترس زیر لذت، خودش را مخفی کرده است.
من امروز این ترمز ذهنی را در خودم پیدا کردم و مطمئنم کلی موارد دیگر را پیدا میکنم که چرا سالهاست گریبانگیرش هستم .
امیدوارم در کامنت بعدیم در زیر همین فایل بنویسم که، با تغییر ذهنم توانستم با وجود تجربههای ناخوشایند، نتایج عالی کسب کنم.
چندین روز است نشانههای دوره کشف قوانین را پشت سر هم میبینم.
خیلی دوست دارم این دوره را بخرم چون میدانم درباره ترمزهای مخفی ذهنی است.
اما باز هم ترسم میگوید: تو هنوز جلسه 7 ثروت 1 هستی و نمیتوانی هر دو دوره را با هم کار کنی!! دوره لیاقت را هم که داری دوباره شروع میکنی پس اصلاً وقت نمیکنی.
از خدا میخواهم در بهترین زمان ، مرا به این دوره عالی هدایت کند.
پنجشنبه 28 تیرماه 1403
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
به نام خدای هدایتگرم به سمت نور و روشنایی
به نام خدایی که هرانچه دارم و هست از آن اوست
خدایا تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجویم .
خدایا مرا براه راست،راه کسانی که به آنها نعمت داده ایی هدایت کن و نه گمراهان
خدای من بینهایت سپاسگزارم که در هر لحظه در حال هدایت منی .
سلام به اساتید گرانقدر و بخشنده ام .که با مهربانی تمام به ما کمک میکنید که خودمون رو بهتر بشناسیم.
استادم درباره این موضوع بینهاااایت مثال میشه زد .
من همیشه خودم رو ی آدم بدشانس میدونستم که هر سرمایهگذاری بکنم در نهایت به ضرر من ختم میشد و بارها این اتفاق افتاده بود .چون حالا که فکر میکنم خودم به این باور اونقدر قدرت داده بودم و همه جا عنوان کرده بودم و با دیگران به این موضوع خندیده بودیم که شده بود جزو باورهای بنیادین من .اما زمانی که با قوانین آشنا شدم ،تغییرش دادم و همش مواردی رو که ی کوچولو به نفع من شده بود یا ی سود خیلی کوچیک کرده بودم رو به خودم یادآوری میکردم.تا اینکه زمان عمل کردن به این باور رسید .من ی مقدار پول نقد داشتم و تصمیم گرفتم اینو طلا و دلار بخرم و همون موقع بود که نجواها ذهن منو تیربارون کرده بود!!
که نکن اینکارو که باز همین پولم از دست میدی و تو اصلا شانس نداری !طبق فرمایش شما من برای خاموش کردن ذهنم دقیقا همین جملات رو به خودم گفتم که سایه تو اون زمان باباورهای اشتباه و محدود سرمایه گذاری میکردی و این باورر که« تو اصلا خوشانس نیستی».
اما الان باورت رو تغییر دادی و در مدار دریافت این نعمت قرار گرفتی و ی نشونه هم که همیشه میذارم اینه که «کاری که به آسونی پیش بره یعنی زمان انجامش فرارسیده»ومن برای این سرمایهگذاری تلاشی زیادی نکرده بودم .
من این سرمایهگذاری رو انجام دادم و در این مدت کوتاه هم نجواها میومدن اما من اونها رو با گفتن باورهای درست خاموش میکردم .استاد در مدت زمان بسیار کوتاه من سود بسیار بالایی کردم که براحتی باهاش ماشین خریدم و همه اینها از خاموش کردن ی نجوای ذهنی و تغییر ی باور محدود به باور قدرتمند کننده وارد زندگی من شد .
اگر طبق گفته شما من این باور «بدشانسیم »روتغییر نمیدادم عملا فلج بودم و برای سرمایهگذاری حرکت نمیکردم .
خدایا شکرت
استاد ی مثال دیگه ایی که بتازگی برام اتفاق افتاد رو میخوام بگم .
ما همیشه با خواهرم میرم مسافرت.امسال که رفتیم
خواهرم از نظر روحی حالش خوب نبود و مدام تو خودش بود و با کسی حرف نمیزد و من بسیار از این رفتارش ناراحت شدم جوری که روز چهارم سفر برگشتم خونه .استاد اینم بگم که نجواها بقدری زیاد بود که من کلا یادم رفته بود باید ذهنم رو کنترل کنم . دوهفته بعد از برگشتمون خواهرم بهمراه شوهرش اومدن منزل ما و من و خواهرم بظاهر باهم آشتی کردیم البته اینم بگم که هیچ بحثی بین ما پیش نیومد توی مسافرت ،فقط من بسیار ناراحت بودم از دست خواهرم و مدام بخودم میگفتم که سفر منو خراب کرد ،اون باید مراقب رفتارش میبود ،و هزار فکر بد دیگه که من با خودم میکردم و این دوهفته برای من با ناراحتی بسیار گذشت که باعث شد من ن ی تماس با خواهرم داشته باشم و ن حتی تماس اونو پاسخ بدم .
ما آشتی کردیم بظاهر اما من بازم نبخشیدم و مدام بدیهای رفتار خواهرم توی ذهنم مرور میشد تااینکه ی هفته پیش ما دعوت شدیم باغ خواهرم هم اونجا بود وبین من و خواهرم سر ی سوتفاهم کوچیک بحث شدیدی شکل گرفت. اما در نهایت ما رو باهم آشتی دادند .
تمام این اتفاقات در عرض کمتر از یک ماه افتاد!!!
ی رابطه ایی که بسیار صمیمی بود مثل دو تا دوست بودیم بطرز وحشتناکی به مشکل خورد .
استاد من درس بزرگی گرفتم و حتی قبل از شنیدن این فایل بخودم گفتم که سایه «اگر تو همون اول ینی توی شمال جلوی نجواها رو گرفته بودی هرگز این رابطه به این زیبایی به چالش کشیده نمیشد .
حتی بخودم یاداور شدم که چندین مرتبه من با خواهرم مسافرت رفتم و جزو زیباترین خاطرات من بوده و من چطور این نجواها رو باور کردم و اینقدر ذهنیتم نسبت به خواهر عزیزم بد شد ».
خداروشکر که از اتفاقات درسهای بزرگی گرفتم .البته باید اینم بگم که استاد من توی روابط بسیار باور مخرب دارم و بسیار باید روی خودم کار کنم .هنوزم روزها گاهی نجواها در مورد این اتفاق میاد اما من مدام بخودم یاداور میشم خوبیهای خواهرم رو و خاطرات خوبمون رو .
استاد از شما بسیار ممنونم که با عنوان کردن این موضوع کمک کردید که من بیشتر خودم رو بشناسم .
از دوستان همفرکانسی ام بابت کامنتهای بسیار پرمحتوا تون سپاسگزارم.
کامنت من درمورد فایل «چگونه ذهنمان مارا فریب میدهد»
سلام خدمت استاد گرانقدر
فایلهای شما ، برای من مثل فال حافظ میمونه، هر زمان مسئله ای برایم پیش آمده و ذهنم درگیر هست ، دقیقا مطالب فایل مناسب حال منه، وقتی کوش میدم میخندم و میگم خدایا شکرت خیلی جالبه که استاد شده زبان تو …
سپاسگزارم
سپاسگزارم
سپاسگزارم
استاد سلام من هم این مثال رو دارم
من همین امروز تجربه کردم
من مجاهد حیدری هستم
من افغان هستم و چند سال میشه ایران زنده گی میکنم
من امروز میخاستم برم بانک
و رفتم بانک و بانک بهم گفت نمیشه کارت بدم
سیستم قبول نمیکنه
وبنده خدا سعی شو کرد ونشد بعد مغزم گفت اینها خودش نمیخواد
بعداومدم بیرون مغزم گفت نمیشه و بانک بعدی هم نرفتم چون مغزم گفت نمیشه همه شون بد هست و جلو من رو گرفت
در حال که من از خیلی بانکها کارت دارم من در این چند سال واقعان ده ها بار رفتم بانک کارم درست پیش رفته وفقط همین یک بار جلو من رو گرفت ونزاشت که به بانک بعدی برم وکارم رو درست انجام بدم به همین راحتی
وهمین روز قبل ازینکه این فایل رو بیبینم این رو تجربه کردم خیلی برام دقیق و واضح است
خیلی ممنون استاد عزیزم برای این اگاهی ها
سلام ودرود خدا بر استاد عزیزم وبانو شایسته مهربان
درود بر خاواده عزیزم
استاد چقدر این فایلتون برای من همزمان بود با شرایطی که درآن قرار گرفته بودم. واین هم زمانی چه درس هایی را برام داشت. قضیه از این قرار بود که به یک مشتری محصولی را دادم که بهشون گفته بودم قیمت محصول افزایش پیدا کرده. اما مشتری پیام داد که قیمت روی جعبه قیمت اصلی است ومن قیمت گذشته را میدهم. فقط خدا میدونه که ذهن من چقدر به تلاطم افتاده بود. چقدر من را میترساند که الان چه میشود. ذهنم میگفت صداقتت زیر سوال رفته. مشتری را از دست دادی. کار بدی کردی. وچقدر احساس گناه میداد. اما من فقط میگفتم این حرفها کار دهن هست. حتی اگر نخواد هم مسله ای نیست. خدا خودش هدایت میکنه وهمش سعی داشتم توجهم را ازش بردارم. مخصوصا که الان دارم قانون آفرینش راکه دخترم خریده کار میکنم. ووقتی از خدا کمک خواستم اومدم ودیدم که فایل جدید گذاشتید درست موقعی که من بهش نیاز داشتم. با اینکه سر پا گوش وچشم شده بودم تا تمرکزم را از اون ناخواسته بردارم اما شیطان هم کار خودش را انجام میداد تا جاییکه شروع کردم با خودم تکرار کلمات شما. واین گفتن عبارت های شما آتش را خاموش کرد وبه گلستانی تبدیل شد که مشتری درخواست یک محصول دیگه کرد وهمه جی آرام شد. استاد ازتون ممنونم بابت اینکه دست خدا هستید. ایمان دارم که ادامه میدهم تا به تمام خواسته هایم برسم. چون لایق تمام نعمت ها هستم. چون با ارزش هستم ومقدس. ودلم میخواد که هرچه زودتر رسالت را بشناسم وتصویر برایم روشنتر و واضحتر شود. میدانم که متکامل را باید طی کنم. اما ازخداوند میخواهم که آسان شوم برای آسانی ها
سپاسگزارم استاد عزیزم
به نام خداوند بخشنده مهربان، خداوند هدایتگر من و همه دوستان به شرط باور قلبی به خودش
درود بر شما استاد عباسمنش عزیز
مغز ما جوریه که اگه هزار بار یککاری رو درست انجام داده باشیم ولی یک بار اشتباه کرده باشیم اون هزار بارو نادیده میگیره و همون یک بار رو میبینه، و باعث میشه ما برای دفعات بعد فکر کنیم که قراره همیشه دیگه همین اتفاق بیفته
برای خودم هم پیش اومده حتی وقتی روی یک کاری مهارت دارم ومیدونم که میتونم بارها درست انجام بدم، ولی وقتی یه بار اشتباه میشه فکر میکنم بازم قراره خراب کنم ولی به خودم میگم دفعات قبل دیدی که درست انجام دادم حالت یه بارم خراب شد اشکال نداره میدونم که دفعه بعد درست انجام میدم؛ و با بخاطر آوردن تجربیات خوب قبلی میتونم ذهنم رو قانع کنم که میتونم باز هم درست انجام بدم؛ ولی در مواقعی که تجربه اولم بوده یا تجربه کمی تو اون زمینه داشتم ، ذهن مقاومتش بیشتر بود و نیاز بود که تلاش بیشتری میکردم و نمونه ها و الگو های بیشتری بهش نشون میدادم تا ذهنم رو قانع کنم که میشه درست انجام داد؛
پس خیلی مهمه که اون دفعاتی که درست انجام دادیم رو یادآوری کنیم و همیشه بیاد بیاریم
درستش اینه که ما ذهنمون رو کنترل کنیم نه اینکه ذهنون مارو کنترل کنه
وقتی که روی خودمون داریم کار میکنیم دیگه نباید بترسیم از اینکه بخوایم کاری رو دوباره انجام بدیم
در واقع باید بگیم که من از این اشتباهم درس میگیرم و تجربه کسب میکنم و ادامه میدم و دوباره تلاش میکنم نه اینکه اون کارو بذاریم کنار
مثال تجربه ازدواج مجدد اون دوستتون مثال خوبی بود تا به ما یاد بده اگه کاری رو یک بار اشتباه انجام دادیم نگران آینده نباشیم و با توکل به خدا دوباره تلاش کنیم؛ بقول شما یسری موضوع ها بارها میشع تجربه کرد و فرصت برای دوباره انجام دادنشون زیاده مثل مسافرت یا خرید یک کالا ولی یسری موضوع ها مثل ازدواج ممکنه یک بار یا دوبار برای کسی اتفاق بیفته و بهتره که با تجربه و امید بیشتر تلاش کنیم و خیلی بهتر تجربه مون رو بکار بگیریم
اگه بخوام از خودم مثال بزنم الان خیلی بهتر شدم و اعتماد به نفسم بالاتر رفته از اینکه اگر کاری رو اشتباه انجام دادم امیدوار باشم و خودمو سرزنش نکنم و به خودم بگم که این قضیه باعث شد تجربه م بره بالا و سعی میکنم دفعه بعد بهتر عمل کنم
اینو همیشه بیاد داشته باشیم که خداوند همیشه وعده فزونی و نعمت میده ولی شیطان هستش که وعده فقر و تهی دستی میده پس اگه با توکل به خدا بتونیم ادامه بدیم و نا امید نشیم میدونم که به نتایج بهتری میرسیم
استاد جان خیلی دوستون دارم و دوست دارم بیام امریکا از نزدیک ببینمتون
به نام الله یکتا
سلام و درود خدمت استاد عباس منش عزیزم و دوستان بزرگوارم
استاد چقدر فایل به جا و پر از آگاهی فراوانی رو برامون تهیه کردین ممنونم از صحبت های ناب تون
واقعا همین طوره ما آدما خیلی از جاها و یه جورایی در همه اتفاقات ناخوشایند فریب ذهن مون رو میخوریم
توجه هات نادلخواه و منفی رو یکسری وقایع و اتفاقات میکنیم و خب به تبعش اتفاقات نادلخواه رو هم به زندگی مون وارد میکنیم
یا الکی و از سر قضاوت نادرست به یک نفری فکر میکنیم و با خودمون میگیم اون باعث فلان اتفاق نامطلوب در زندگی من شد و… و اینجاست که با توجه نادرست به یک نفری قدرت میدیم و باعث تکرار اتفاقات ناخواسته بعدی میشیم
کلا به نظر من هر توجه و تمرکزی که ناشی از شرک درونی و باورهای نادرست باشه یه جور فریب ذهن هست
هر فکر و باوری که در من احساس نامطلوب و بد رو ایجاد کنه یه جور فریب ذهن هست
و چه خوب گفتین که چنین مواقعی باید ذهن رو خلع سلاح ش کنیم یا به اصطلاح فوتبالی بهش ضدحمله بزنیم
یعنی به خودم بگم ببین علی این توجه و فکر نادرست باعث احساس بد در من میشه و خب اتفاقات و شرایط هماهنگ ش رو بیشتر وارد زندگیم میکنه پس بیام با یادآوری موفقیت هام،تمرکز و توجه به اون چیزی که میخوام و مسیرهای پیشرفت قبلیم احساسم رو بهتر کنم و نتیجه رو به نفع خودم و دلخواه خودم رقم بزنم
خود من در ارتباط با آدم ها همین جوری هستم یعنی هر موقع اول قدرت خدا رو به عنوان تنها نیرو خیر و قدرت در جهان به خودم یادآوری کردم و توجه م رو بردم روی ویژگی های مثبت اون شخص و تجربیات خوب قبلی رو از ارتباط با اون شخص به خودم یادآوری کردم خداروشکر نتایج مثبت و دلخواهی رو هم دیدم
و بنظرم راهکارها یا نگرشی که بهم کمک می کنه که حتی با وجود یک تجربه ناخوشایند، افسار ذهن را در دست بگیرم اینه که قوانین رو همیشه به خودم یادآوری کنم
اینکه همیشه اول قدرت خداوند رو به خودم یادآوری کنم و به خودم بگم که فقط خداست که میتونه من رو کمکم کنه و هیچ کس و هیچ چیز در برابر خداوند هیچ قدرتی ندارد
هیچ عامل بیرونی در موفقیت یا پیشرفت من دخالتی ندارد حتی یک ذره و این منم که با باور هام دارم به اون عامل بیرونی قدرت تاثیرگذاری رو میدم
و اینکه از این دید هم نگاه کنیم که چه باور مخربی داره منشا اتفاقات ناخوشایند میشه و درون خودمون رو کنکاش کنیم
و خب طبیعتا یادآوری اتفاقات خوب و پیشرفت های گذشته هم خیلی میتونه در انجام بهتر فعالیتی در آینده کمکمون کنه
خداروشکر این فایل کمکم کرد قدم های محکم تری در راستای شناخت بیشتر خودم و ذهنم بردارم و بتونم زندگی بهتری رو برای خودم در تمام جوانب بسازم
با سلام خدمت استاد عزیز و دوستان و خانوم شایسته مهربان و استاد عزیز من و بچها
استاد و بچها من درگ خودمو میگم و خیلی گم کامنت میزارم این روزها و خیلی کم میام سایت ولی اگه زدم توی جاده خاکی مشگل از منه نه این صحبتها و چیزهای دیگه چون اصل قضیه چیزی که استاد فرامایش میکنه و من هم جزعی از این قانون جهان هستی هستم و جزعی از این سایت هستم درگ خودمو بگم
من توی وجودم 2 نفرم یگی بیرون گه خودم هستم ویکی درون گه یگ سعید دیگه هست گه میگه اگه باور غلط باشه میگه مصلن با پدرت مادرت جامعه وبد رفتاری کن اگه نکنی میگن این مظلومه و بدبخته و این چیزا و در مورد شغلم میگم این شغل پول داره ولی در حد یه خوردن غذای معمولی گرسنگی نمیرم یا میگه تو فقط باید این پدرت بوده این جامعه بوده این فرهنگ بوده باید بسوزی بسازی آرزوهات باید با خودت به گور ببری این خلاصه ای از باورهای غلط کن گه خیلیاشم نکفتم چون خیلی باور مخرب.دارم دوست نداشتم تمرکز کنم روشون خب حلا بریم سراغ اون طرف قضیه
استاد و بچها موقعی گه دارم روی این باورها کار میکنم یعنی من مینویسم حرف میزنم در موردخاستهام و نمیدونم تجسم میکنم و چیزهای گه به لطف خدا و استاد یاد گرفتم اگه توی گارم بترین شکل ممکن پیش بره واسه یه نفر دیگه من اون گارو مصل آب خوردن انجام میدم چون راهش بهم گفته میشه اسلن تهش نتونم ولی دیگه خود زنی نمیگنم احساس بد نمیشه ولی بشرطی سعید کار کنه روی خودش و استاد اینم نیست بقول خودتون یه روز غذا بخوریم بگیم دیگه تا سال دیگه بسه نه این روی خود گار کردن. من باید لحظه ای باشه یا آوری بشه چون ذهن من واکنش گرا است و باید مواظب خودم باشم چه حرفهای چه کارهای انجام میدم بزارین یه خاطره تعریف کنم شاید به درد یگی خورد مخصوصن خودم
من توی رابطه عاطفی از لحاظ اعتماد بنفس به شدت پاین بودم رفتم ازدواج گردم پیش خودم گفتم من ازدواج کنم آدم موقعی میشم ولی 7 سال جنگ. داشتم تا تموم شد خب حلا گه طلاق دادیم میگه مار گزیده از ریسمان سیاه سفید میترسه حلا ترس از این دارم میگم همه دخترها اینطوریه مصل همسر سابقم هست منو ا ذیت میکنن و نمیتونم رابطه با قرار کنم این عمده زندگی بود تا امشب و دیگه جای خود داره از لحاظ کارو.تفریحو این چیزا حلا میدونی چیه لامصب هرچی توی این چرخه قرار بگیری باز بلا سرت میاد من عمدشو کفتم از لحاظ هر چی بگی من انجام دادم ولی حلا نتوستم ولش کردم کفتم ج نمیذه یا خودم حلا دوست آشنا هر کسی هر گاری خبی 100 تا انجام. دادن ولی یگ بار از روی نادانی کار بدی انجام دادن من دیگه رابطه خودمو قط کردم و بعد. بترش منت حلا یا میزارمیا میزارن سرم یا سرشون خب اسلن من وسط بوم نمیتونم وای سم یا از این طرف افتادم یا اون طرف حلا پس بچها این حرفهای دلم بود گه زدم چون میدونم اگه هم بزنم جاده خاکی بیرون باز این حرفهای استاد طلا است ولی من باید بیام توی مدار تا درک کنم و عمل کنم باید تکامل طی بشه قیرازاین نیست کشتم نبود نگرد نیست راه میون بور نیست اگه هم پیدا گردی خبر بده تا باهم بریم ولی آخر راه میان بر یا گلزاره یا تیمارستانه یا مرگ فقط خب استاد بچها به الله میسپارمتون یا حق
به نام خدای مهربان
سلام به استاد عزیزم
دیروز که فایل استاد رو گوش دادم انگار منتظر و مشتاق شنیدن چنین حرف هایی بودم چون چند روز بود که با ذهنم در کلنجار و درگیری بودم
من درحال انجام کارهای مهارجرت تحصیلی به آمریکا هستم چند پذیرش برای مقطع ارشد دریافت کرده ام اما هدفم گرفتن پذیرش های خوب و عالی در مقطع دکتری است.
الان که درحال انجام این پروسه و اپلای کردن برای دانشگاه های مختلف هستم دو سه روزه ذهنم با من اهنگ ناسازگاری سر داده بود به صورت خیلی ریز اون گوشه ها شروع کرده بود رمزمه کردن پس اگه نشه اگه پذیرش ندن چی اگه فاند ندن بهت چی
من اما طبق فایل هایی که برای کنترل ذهن و تمرکز کردن روی خواسته ها به جای ناخواسته ها یادگرفته بودم و همین طور الان که با همسرم دوره ی 12 قدم را تهیه کرده ایم و مرتب گوش میدیم
تا ذهنم شروع به زمزمه می کرد سریع جوابش رو میدادم
مثلا می گفت اگه پذیرش نگیری یا درست نشه چی می گفتم من چندتا پذیرش از دانشگاه های مختلف قبلا گرفتم پس اینو هم می تونم بگیرم
یا می گفت این همه وقت گذشته هنوز مشخص نیست کی میخوای بری رسیدی به صفر انگار بهش می گفتم نه من به صفر نرسیدم من اخرای راهمم مسیرها و اتفاقات قبلی منو قوی تر کرده من یه بار دیگه هم شبیه این موقعیت بودم و به بهترین شکل رد شدم ازش اونی که میخواستم رو گرفتم پس الانم می تونم
خلاصه که این دو سه روز من بودم و ذهن نجواگرم اما من به همسرم میگم تا شروع می کنه به حرف زدن من با یه دستاوردم یا اتفاق خوب و مثبت با پشت دست می زنم تو دهنش میگم حالا دیگه ساکت باش
اما فایلی که دیروز شما گذاشتید انگار آبی بود روی اتیش که تو سر من برپا بود و مهرتاییدی بود بر کنترل ذهن و ماجرای این دو سه روز من
البته که ذهن ما اکثر مواقع از این زمزمه ها داره اما برای من این چند روز بیشتر از همیشه بود فایل تون مثل اکثر مواقع همزمان و وقت مناسب برای من روی سایت قرار گرفت من این فایل رو گوش دادم و لذت بردم و درس گرفتم ممنونم ازتون