نحوه برخورد با الگوهای تکرار شونده دیگران - صفحه 3

614 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    Life time گفته:
    مدت عضویت: 1455 روز

    سلام استاد خوبم

    تا دقیقه 17فایل رو دیدم و کامنتم رو اینطوری مینویسم چون میخوام جزیی تر و دقیق تر بنویسم

    خوب من در زمینه ی ارتباط با همه آدمها تونستم تا حدی طوری برخورد کنم که هرکسی رفتارش رو با من کنترل کرده و رفتار منفی از کسی خیلی وقته ندیدم .

    امادرباره همسرم فهمیدم که من ترس دارم از دعوا و ناراحتی و قهر و صدای بلند به همین خاطر زود سعی در درست کردن اوضاع و شرایط دارم . در واقع پا رو خودم میزارم پا رو خواسته هام و احساساتم میزارم و چیزی نمیگم چون نمیخوام واکنش بد ببینم از ایشون

    و الان فهمیدم که باید رفتارمو تغییر بدم نه به معنای داد زدن و دعوا کردن بلکه اگر رفتار نامناسب از طرف مقابل دیدم سعی کنم که ناراحتیم رو نشون بدم و فرصت بدم تا طرف مقابل به فکر بیفته و برای معذرت خواهی بیاد نه این که طبق عادت گذشته ام . زود آشتی کنم و اصلا قهر هم نکنم و از خودم بگذرم چون اینطوری طرف مقابل منم یاد میگیره که این که همیشه زود کوتاه میاد پس بزار من هرطور دوست دارم رفتار کنم

    نه

    از این به بعد اگر کوچکترین برخورد نامناسبی دیدم سر و سنگین میشم سکوت میکنم نمیخندم و در کنارش نه صدام رو بالا میبرم نه گریه میکنم نه حرفی میزنم فقط سکوت و متانت و البته سر و سنگین میشم نمیخندم حرف نمیزنم تا طرف مقابل من کم کم یاد بگیره که باید مراقب رفتارش باشه

    و اینجا کج فهمی گذشتمو از قانون بیان کنم . اینکه فکر میکردم هی تکرار کنم من لایقم من ارزشمندم کافیه ‌… نه …اینطور نیست .

    باور من باید منجر بشه به عمل . و عمل اینجا تغییر رفتار من هست

    و البته که خودم میدونم چرا قبلا زود کوتاه میومدم و هرگز ناراحتیمو نشون نمیدادم ریشش در ترس از دست دادن رابطه بود ترس اینکه طرف مقابل من بره به دوستاش یاخانوادش یاخانوادم بگه و بااین اهرم های فشار منو بترسونه تا من باهررفتارش خودمو وفق بدم و اعتراضی نکنم

    ما باترس از دست دادن رابطه

    ترس آبروریزی

    باعث میشیم که طرف مقابل از این ترس ما سوءاستفاده کنه و هرطور دلش میخواد رفتار کنه

    در حالیکه اگر ما رفتارمون درست باشه و حق باما باشه و برخورد بدی حتی در زمان ناراحتی نکنیم

    ترسی هم نباید داشته باشیم

    و باسکوت و کمی دوری کردن میشه فهموند که من ناراحت شدم ازتون و اجازه بدیم یکی دو روز طرف مقابل فکر کنه و بفهمه برخوردش غلطه

    از دقیقه 17 تا دقیقه 50 ویدیو رو دیدم

    خوب استاد جان ممنون که واقعا این حرفها رو زدین چون خیلی از ماها معمولا فکر میکنیم که فقط باهرآدمی هستیم روخودمون کار کنیم و بااین حرف خیلی خیلی چیزهارو تحمل میکنیم

    و روابط رو کات نمیکنیم

    من اما یادمه 18سالم بود دوستم نیومد سر قرار بعد خودش کات کرد گفت بخاطر شرایط مالی خانوادم مجبورم برم دم سوپرمارکت مادرم ، چون پدرش مشکل داشت و کار نمیکرد و این دوست من خودش گفت من نمیتونم بیام بریم باهم بیرون و …

    تو زندگیم در کل آدمی نبودم مخصوصا از بعداز ازدواجم ، دوستامو گذاشتم کنار چون وقتم صرف خودم و رشد خودم شد از انتخابم هم راضیم

    اما همین دو سال اخیر هم یک فردی تو فامیل حتی میخواست بیاد کمی بامن رابطشو بیشتر کنه منم پترن اونو میدونستم که اهل سوال و تجسس و …است و این تنهایی مو نگه داشتم و به اون نه گفتم

    از این که ارتباطاتم محدوده خوشحالم و حس خلاء ندارم

    چون بالطف خداوند و شمااستاد عزیزم این سایت واسه من دوست و خانواده و فامیل هم هست

    (عاشقتونم)

    دقیقه 50 به بعد

    تحسینتون میکنم استاد خوبم عزت نفستون بالا و توانایی نه گفتن حتی به مادر تو بحث قرض دادن

    تو بحث قول ندادن ، بله ، یادمه پارسال الهام شد بهم که قطعیت تعیین کردن مخالف تسلیم خدا بودنه

    تسلیم خدابودن یعنی این که برنامه های زندگی من دست خداست . درسته که ما تصمیم میگیریم برنامه داریم اماهمیشه باید ان شاءالله بگیم

    و لا تقولن لشیء انی فاعل ذلک غدا الا ان یشاء الله

    و قول دادن و قطعیت معلوم بودن ، صحیح نیست

    نکته بسیار مهم

    اگر کمک میکنم یاکاری میکنم بااین نیت که اگر مشکلی برام پیش اومد اون آدم کمک کنه بهم و کاری برام انجام بده این شرک است

    راستش استاد سوال که آخر فایل پرسیدین پترن هایی که پیدا کردین …

    من تو افراد اطرافم پترن هاشون رو میدونم

    البته میگم یه زمانی اشتباهم این بود میگفتم نه من باورمو عوض کنم طرف رفتارش عوض میشه با من …ولی بعد دیدم که نه من باورمو عوض کردم اما اون آدم تغییر نکرد . حالا من یا رابطمو بااون فرد کات میکنم یااگر کسی هست که نمیشه کات کرد رابطمو محدودتر کنم که پترن هاش منو آزار نده

    این کار برام مفید بوده …من رابطم با آدما حداقل ممکنه چون متاسفانه اکثرا آدمها اهل تغییر حالات شخصیتی شون نیستن . فقط یک خانم گلی هست اطرافم ایشون آدم باشخصیتی هستن از یک خانواده اصیل ، من اخلاق ایشون رو میپسندم اتفاقا صاحب زندگی موفقی هستن و من میبینم تاثیر اخلاق خوب و عادات درست رو در موفقیت ایشون

    و اما آدم مناسب کمتر هست دور و اطرافم

    و البته که بازم دوست دارم به خودم گیر بدم چرا دور من آدم درست حسابی کمه باید ببینم چه کارایی لازمه بکنم تا با آدمای مدار بالاتر برخورد داشته باشم

    ولی درباره همسرم جالبه ایشون وقتی بهشون میگم شمااین رفتار رو داری نمیگه قول میدم تکرار نکنم میگه من سعی میکنم بهتر بشم اما قول نمیدم …

    و حتی میگه من همینم من اینجوری ام

    از این اخلاقش خوشم میاد حداقل گولم نمیزنه

    و اما استاد

    تو رابطه های جدی مثل ازدواج

    پترن ها رو میفهمیم . اوکی

    رو خودمون کار می کنیم تا اون پترن که میبینیم رو کم کم برش داریم تااینجا درست …

    از کجا بفهمیم که روابط جدی مثل ازدواج

    رابطه رو تموم کنیم یا ادامه بدیم

    البته که میفهمم بحث هدایت رو اینجا

    امااگر بتونید درین باره هم صحبت کنید ممنون میشم

    حس لیاقت ارزشمندی اینها باورای ماست که بخواهیم بااین فرد ادامه بدیم یانه

    اما شاید هم من هنوز تو روابط جدی م ، ترس دارم عزت نفسم کمه

    نیازه بیشتر بشنوم تو این حیطه

    که چه وقت میتونیم یه رابطه ی جدی و طولانی رو بخاطر پترن های طرف مقابل کات کنیم

    چه زمانی میتونیم چه زمانی نه

    ممنونم استاد خوبم

    استاد فعال و پژوهشگر که مدام در حال

    بهتر و بهتر شدنه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  2. -
    زهرا مهدوی گفته:
    مدت عضویت: 2261 روز

    سلام بر استاد عزیزم

    اینقدر این مبحث عالی و به موقع بود برای من که فقط میتونم خداروشکر کنم بابت این همفرکانسی عالی.

    چند وقت پیش که متوجه شدم مسئله ای توی روابطم و مسائل مالی در حال تکراره ، البته‌ نه به این وضوح و درک که چطور احساساتم رو برانگیخته میکنه اما وقتی متوجه اشتباهم شدم به خودم قول دادم که دیگه تکرارش نکنم و ماه بعد تکرار شد و دوباره ماه بعدش . اما خداروشکر ایندفعه چند روز قبلتر که هنوز فایل رو ندیده بودم به همسرم گفتم میدونم ماه بعد هم تکرار میشه و در مورد پول گرفتن ازش هم دوباره بهش گفتم این مسئله منو بهم میریزه و میدونم که نمیتونم جلوی خودم رو بگیرم، و خداوند منو هدایت کرد به این آموزش ها که دقیقا جواب مسئله ام رو دارم پیدا میکنم .

    ازونجایی که مسائل من مجموعه ای از رفتارهای تکرار شونده هستن که گیرافتادم داخلشون و خودمم متوجه این قضیه بودم با هردفعه تکرار خودم رو محور اصلی میدونستم و اصلا توجه ام به آدمها و واکنشهاشون نبود که آیا اوناهم مقصرن یا نه

    و تمام حواسم رو گذاشتم به اینکه تو هر لحظه و تو هر بحران نگاه من چجوریه گفتگوهای ذهنی چی میگن ، احساساتم چی میگه و سعی میکنم خودم رو بفهمم و درک کنم و رفتارهام رو آگاهانه انجام بدم

    ایندفعه حرفی که به خودم زدم این بود سعی میکنم بهتر بشم.

    دیشب سر همین مسئله تکراری با خودم گفتم من به بحث های مالی حساسم با این حال ذهنم میگفت اینکه تو کارت پول نبود یعنی همسرت نمیخاد بهت بده میخاد اذیتت کنه خودت باید بری کار کنی چقد بی‌عرضه ای که هنوز درامد نداری و … فقط یه کوچولو تونستم غلبه کنم و احساسم رو بد نکنم و یه پیام دادم که مثل قبلا تند و خشن نبود یکمی بهتر بود

    با اشراف کمی که به این پاشنه آشیل داشتم

    شب همسرم زنگ زد که بابا من پایا کردم پول رو و دیر میرسه چرا اینجوری میکنی پیش داوری نکن! و من شرمنده شدم اما نسبت به قبل خیلی بهتر بودم و خوبی ماجرا اینه که به خودم نگفتم قول میدم دیگه اینجوری فکر نکنم گفتم سعی میکنم دفعه بعد بهتر بشم و مسلط تر به ذهن و باورهام

    اینم بگم که این الگوی پدر و مادرم و بحث همیشگی خونه بود و منم دقیقا دارم الگوهای اونارو دنبال میکنم با اینکه خودم و همسرم چقدر متفاوتیم و زندگی خیلی بهتری داریم اما من خودم با ذهنم زندگی رو جهنم میکنم ، البته اگر آموزشها نبود معلوم نبود کجا بودم خداروشکر چندسالیه که دارم زندگی رو میسازم چون دارم روی خودم کار میکنم به معنای واقعی.

    استاد عزیزم خیلی خیلی ازتون ممنونم بابت طرح این مسائل ان شاءالله دوره روهم بزودی تهیه میکنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  3. -
    متینا عباسی گفته:
    مدت عضویت: 786 روز

    سلام استاد

    اول از همچی سپاسگزارم برای این سریال زیبایی که شروع کردید بسیار بسیار باارزش هست و من خوشحالم از این بابت…سپاسگزارم

    این دست از آگاهی ها باعث میشه که ما دیگه حس عذاب وجدان الکی نسبت به دیگران نداشته باشیم و اشتباهی رو بارها تکرار نکنیم…

    مثل اون دوستی که بارها و بارها به فردی که دستش کج بود اعتماد کرد فقط به دلیل حس عذاب وجدانی که داشت…

    و در گذشته گوش کردن من به حرف های مخرب و دردل دوستانم و بارها نصیحت کردنشون فقط به دلیل حس عذاب وجدان و وظیفه دونستم برای کمک به انسان ها…

    مورد اولی که میخوام بگم درباره ی همین صحبت با دوستانم هست.

    من از همون سن کم به این دلیل که ذهنم بیشتر از اطرافیانم منطقی بوده و همیشه دنبال راه حل بودم،افراد برای پیدا کردن راه حل مسائلشون بامن صحبت میکردن و همیشه این صحبت ها ابتدا با درد دل کردن دوستانم شروع میشد.

    اکثرا مسائلشون دررابطه با روابطشون با پارتنر و یا همسرشون بود و کلییی بدو بی راه میگفتن و همیشه ایراد رو از طرف مقابل میدیدن…

    گریه و زاری میکردن که مثلا فلانی به من خیانت کرده،به من بی احترامی کرده و… و حالا تو بگو چیکار کنم؟ منم مینشستم کلییی نصیحتشون میکردم و کلیی راه حل میدادم که وااقعا اگر میخواستن میتونستن خیلی راحت اون مسئله رو حل کنن.

    بعضی وقتا میشد که طرف پلن B رو اجرا میکرد مثلا میگفت من کات کردم دیگه ام برنمیگردم،اون لایق من نبود و با یک حس اعتمادبنفسی ازاینکه کات کرده تعریف میکرد که من میگفتم ایول افرین خیلی خوبه،کار درستی کردی…

    اما میدیدم بعد از اون همه صحبت های من،بعد از ساعت ها وقت گذاشتن برای حل کردن مسائلشون دوباره برمیگشتن به رابطه ی قبلیشون،این جاها من حرصم میگرفت…

    اما این چرخه ادامه داشت،دوباره و دوباره اون فرد پیش من برمیگشت و همون مسائل رو تعریف میکرد و منم میگفتم شاید اینبااار دیگه درست شده،سرش به سنگ خورده بزار باهاش صحبت کنم(واقعا وظیفم میدونستم)

    چقدددر باورهام رو بخاطر همین احساس،خراب کردم…

    اگر آگاهی الان رو داشتم و انقدر واضح اینو درک میکردم که باید توجه میکردم به اینکه سابقه ی اون فرد چی میگه، دیگه الکی وقت نمیزاشتم براش.

    اگر میدونستم که ما هستیم که میتونیم خودمون رو خوشبخت یا بدبخت کنیم و این کنترل به دست دیگران نیست،دیگه فکر نمیکردم که من میتونم با صحبت هام تاثیری روی زندگی دیگران بزارم و تغییرش بدم.

    اگر میدونستم که باید خوده فرد واقعا بخواد که هدایت بشه و بعد خداوند هدایش میکنه،دیگه من این وسط حرص نمیخورم…

    اما این ها همه تجربه شد و تضادی بود که باعث شد من تصمیمی که چندسالی هست گرفتم رو بگیرم،اینکه هرررگز به دردل دیگران گوش ندم مگر اینکه واقعا فرد دنبال راه حل باشه و فقط کلیت مسئله رو توضیح بده و اون تضاد رو بلدش نکنه و غر نزنه…

    دیگه چون میدونم هرکسی مسئول زندگی خودشه و باید خودش زندگیش رو تغییر بده،زور نمیزنم که من کاری کنم…

    این مورد برای چند ساله پیشه و من دیگه برای ورودیام ارزش قائلم و نمیزارم هرگز کسی با صحبتش هاش باورهای من رو خراب کنه.

    _مورد بعدی درباره ی شخصی از خانواده هست که من هررزمان بهش میگم فلان کار واجبه الان انجامش بده،میگه باشه یکساعت دیگه و این یکساعت دیگه،میرسه به فردا که دوباره من بهش بگم دیروز فلان کارو نکردی بلندشو الان انجام بده و اون طبق معمول به قول شما استاد میگه یکساعت دیگه وایستا قووول میدم انجام میدم و این پروسه ادامه داره تا جایی که هرگز اون کار از طرف اون شخص انجام نمیشه.

    از هر 10 مورد 8 مورد همیشه همینطوری میشه و من هردفعه میگم حتما تغییر کرده حتما اینبار انجامش میده، باخودم میگم دیگه حتما این طرف روش نمیشه اینبار انجام نده دیگه چون خیلی پیشم بدقولی کرده اما همیشه مثل قبله…

    انقدر که بدقولی دیدم از طرف بیشتر دوستان،که اصلا دیگه روی قولشون حساب نمیکنم و مثلا زمانی که قرار میزارن بریم بیرون،این احتمال رو میدم که قرار کنسل بشه و از وقتی که دیگه توقع ندارم که اون افراد روی قولشون بمونن،خودم ارامشم بیشتره.

    درمقابل من همیشه به قول شما استاد میگم قول نمیدم که بتونم بیام،بهت خبر میدم، بزار فکر کنم و اگر قراری کاری رو انجام ندم هرگز قولی هم نمیدم،مخصوصا الان که روی عزت نفسم کار کردم و میدونم دروغ گفتن از عدم اعتمادبنفسه…

    بانوشتن این کامنت کلی جرقه خورد توی ذهنم برای تصمیماتی که باید بگیرم…سپاسگزارم استاد برای این آگاهی های ناب

    اصلا این فایل میتونه خودش یکی از فایل های دوره ی عشق و مودت باشه. این یکی از نکات بسیار،بسار کلیدی و مهمی هست که باید در زمان انتخاب افراد، مدنظر قرار بدیم….

    سپاسگزارم از خداوند برای این حس فوق العاده ای که دارم و سپاسگزارم از شما استاد که با پیشرفتتون دنیارو جای بهتری برای زندگی کردید…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  4. -
    الهه امینی گفته:
    مدت عضویت: 987 روز

    سلام و سپاسگزارم از شما و خانوم شایسته مهربان

    برای این بینش برای این چینش برای این آگاهی ها…

    راستش شاید تجربه من خیلی جلو دستی باشه اما من اینو متوجه شدم هر انسانی که آفریده شده تمام مواردی که باید ازش درس بگیره واسه کشف قوانین زندگی توی مسیر زندگیش هست فقط باید هشیار باشه …

    واسه یکی طبیعت و گیاهان درس داره واسه یکی حیوانات واسه یکی کارش واسه یکی برنامه نویسی و کامپیوتر واسه یکی همسرش و واسه منم بچه هام…

    راستش من چون خانواده خودم خیلی در تضاد و مخالف قوانین هستند من ترجیح میدم تا جایی که میشه دوری کنم اما بچه هام به شدت عاشق خانه پدربزرگ هستند و ما همسایه هستیم هر بار که دلتنگ میشوند به من قول میدهند فقط یکم اونجا بمونن و موقع برگشت با من بر گردن ولی هر بار فقط کافیه برسیم اونجا اونوقت میزنن زیر هر قول و قراری هنوز سه ساله و پنج ساله هستند اما قشنگ منو میپیچونن

    حقیقتش بارهای اول از دستشون ناراحت شدم اما از اونجا که می‌دونم بچه هام معلم من هستند و این اتفاق درس منه من این درس رو ازشون گرفتم که قوی باشم و دلم نسوزه در قبال مشتریهام و همسرم و مادرم و هر کس که میخواد با ترحم خریدن یا حررافی منو دوباره خام کنه و کار خودشو پیش ببره سریع میگم ببین دوباره مثل قبله ها حواست باشه بعد پشیمون نشی…

    خدایا شکرت که همه چی درسته…

    خدایا شکرت که وقتی شاگرد حاضر باشه استاد از راه میرسه…

    خدایا شکرت که من اینارو میفهمم استاد اشکم در اومد از این قوانینی که بیان میکنید و شواهد عینی که برام تثبیتش میکنن رو در زندگیم تجربه کردم…

    استاد خیلی دوستتون دارم برای شما و خانم شایسته آرزوی بهترینها رو دارم

    در پناه الله یکتا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  5. -
    مریم رمضانی گفته:
    مدت عضویت: 1356 روز

    سلام و درود بر استاد عزیز ومهربانو دوست داشتنی

    تا قبل از آشنایی من با شما و هدایت وورود به سایت بی نظیر ،خدایی و کاردرست شما من و خانوادم بسیار در این دامها و تله های:

    ( این دفعه دیگه فرق میکنه،دیگه این آدم اون آدم قدیم نیست،این مسئله و موضوع فرق داره )

    می افتادیم والبته بعد 4 یا 5 بار گول خوردن ،تشخیص میدادیم و کامل اون آدمو میزاشتیم کنار .ولی خیلی آسیب میخوردیم و ضرر میدادیم همش برای احساسی عمل کردنمون و ندونستن قانون مهم و طلایی

    (( تکامل ))

    با ورود به سایت شما و کار کردن روی خودمون و دانستن قانون تکامل فهمیدیم که هیچکس یه شبه تغیر نمیکنه

    دیگه با شنیدن این جملات تکراری از آدمهایی که قبلا میتونستن مارو احساساتی کنن و درگیرشون بشیم و آسیب ببینیم (من متوجه اشتباهاتم شدم ،من دیگه اون آدم قبلی نیستم ،من درس گرفتم و فهمیدم باید یه شکل دیگه رفتار کنمو….)

    من و همسرم به هم نگاه میکنیم و میگیم با قانون تکامل اصلا این حرفها امکان پذیر و منطقی نیست و به راحتی با نشنیدن و بی اهمیتی خودمونو از آسیب دوباره نجات میدیم و این آدمها از زندگیمون بیرون رفتن به راحتی و باور نکردنی

    با برسی الگوهای تکرار شونده در زندگیمون تونستیم کلی از باورهای مشکل دارمون رو حل کنیم و رو خودمون کار کنیم و اگه قبلا هر دوهفته سر یک موضوع تکراری با همسرم بحث میکردم الان شاید شده هر 5 یا 6ماه شایدم کمتر اگه قبلا با رفتار بچه هام هر هفته سر یک موضوع متفاوت به مشکل میخوردم الان به صورت معجزه آسا کلا حل شده و یادم نمیاد آخرین باری که باهاشون بحث کردم کی بوده

    اگه قبلا تحت تاثیر حرفهای دوست وآشنا و اطرافیان احساساتی میشدم و خودمو درگیر کاراشون میکردم و یه عالمه به خودم گاری بسته بودم الان دیگه با باور هرکس مسئول زندگی خودش هست گاریهارو دونه دونه با کمک خداوند باز کردم و دیگه خودمو ناجی دیگران نمیبینم وگاری به خودم نمیبندم

    اینا نتیجه نزدیک دوسال روخودم کار کردن،تهیه محصولات استاد وگوش کردن متعهدانه و کمی عمل کردن منه که اگه بتونم بیشتر و بیستر عمل کنم بهتر و بهتر نتیجه میگیرم

    و میدونم همینطور که من یکشبه نتونستم به آرامشی که الان دارم برسم هیچکس هم نمیتونه یکشبه متحول بشه .

    من یه چند وقتی که دارم رو قول دادن به خودم که پاشنه آشیلمه کار میکنم هی به خودم قول میدم یه کارهایی رو انجام بدم یا یه کارهایی رو انجام ندم ومرتب پیش خودم بد قول میشم والبته از خودم هم انتظار تغیر یک شبه ندارم ولی تو این زمینه نیاز به کار فراوان دارم

    مثلا به خودم قول میدم که خونمو مرتب نگه دارم یه مدت مرتبه بعد از چند وقت از دستم در میره و دوباره بهم میریزه

    به خودم قول میدم برم باشگاه و ماهیچه بسازم و مرتب این هفته و اون هفته میشه

    به خودم قول میدم تو جمعهایی که هستم اگه موضوع بحث مخالف قوانین بود حواسم باشه وجمعو ترک کنم ،میبینم که یادم رفته و قشنگ گوش میدم و فاز نصیحت کردن میگیرم ومیشم آدم خوش بینه جمعو…. خدارو شکر تو این مبحث خیلی خیلی ازقبل بهتر شدم وبهتر رفتار میکنم

    البته یه عالمه به خودم قول دادم و عمل کردم ولی تو چند تا باور که پاشنه آشیلمه نیاز به کار زیاد دارم

    ممنونم از استاد بابت فایلهایی که مبلغ نمیشه براشون گزاشت انقدر که با ارزشن و گرانبها هستن

    ممنون که انقدر عالی و راحت وساده این مسائل مهم رو برامون باز میکنین و رایگان دراختیارمون قرار میدین

    خدا قوت بهتون میگم و سپاسگزار خداوندم بابت وجود شماومریم جان و وجود این سایت گرانبهاتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  6. -
    سحر احمدی گفته:
    مدت عضویت: 2574 روز

    با سلام خدمت استاد گرامی و همه دوستان

    استاد بابت این فایل ازتون هزاران بار ممنونم.

    شما در شناخت شخصیت افراد بسیار فوق العاده هستید. و با این فایل ها به ما کمک میکنید خودمان را بهتر بشناسیم.

    در پاسخ به سوال استاد که فرمودند چه الگوهایی از رفتار دیگران دارید .چند تا داستان زندگی خودم بهتون میگم:

    من در یک رابطه عاطفی بودم و طرف دورغ میگفت و وقتی من میفهمیدم عذرخواهی میکرد وقول میداد که تکرار نشود. اما این موضوع بارها و بارها تکرار شد و اون طرف هر بار با زبون بازی عذرخواهی میکرد. من هر بار به خودم میگفتم خب هر آدمی ممکن است اشتباه کند .به عبارتی سر خودم کلاه میگذاشتم. این موضوع ادامه پیدا کرد و من از نظر روحی و عاطفی بسیار صدمه دیدم. به قول استاد به جای رسیدم که کره زمین به سرم خورد و تازه از خواب بیدار شدم و این رابطه را قطع کردم.

    در یک رابطه دوستی ، دوستی داشتم که تا وقتی همکار و هم اتاقیش رفته بود مرخصی و نبود و تنها بود. با من رفتار خوبی داشت به من زنگ میزد بریم خرید من باهاش میرفتم و….

    اما وقتی هم اتاقیش میومد به سردی جواب من میداد و قول و قرار بهم میزد.بسیار بد برخورد میکرد . من چند بار اول ناراحت شدم و بهش گفتم. ازم عذرخواهی کرد .ولی این موضوع بارها و بارها تکرار شد. من رابطه با این فرد به حداقل رساندم. اما قطع نکردم.

    الان میفهم من عزت نفسم پایین است که براحتی افراد که آزارم میدهند را ترک نمیکنم. یعنی همیشه در قطع کردن رابطه مشکل دارم. این هم بخاطر ترس است.

    اما وقتی مجبور میشم که طرف را ترک کنم میفهم اتفاقی نیفتاد. نسبت به قبل خیلی بهتر شدم اما هنوز هم باید خیلی کار کنم.

    چون بارها میشود که من میفهمم طرف فرد مناسبی برام نیست اما بخاطر ترسهام ترکشون نمیکنم.. میترسم طرف را ترک کنم و تنها بمانم. وقتی بالاخره رابطه تمام میشود.و تنها میمانم تازه میفهمم اصلا بد هم نیست من آزادی بیشتری دارم حال و احساس بهتری دارم..به این موضوع ایمان دارم که تنهایی بهتر از رابطه بد است اما میترسم. دارم روی احساس لیاقت خودم کار میکنم و امیدوارم که بتونم این وابسته بودن را ترک کنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  7. -
    مریم مهدوی فر گفته:
    مدت عضویت: 904 روز

    درودبه استادعزیزم ومریم نازنینم

    وهمه دوستان عالیم

    خدایاشکرت که یک روزعالی دیگررابه من هدیه دادی تازندگی کنم ودرس بیاموزم ازاستادم.

    تجربه من برمی گردد به سالهایی که سرکاربودم

    وباتوجه به شرایط قبلی زندگیم وهمسری که اعتیادداشت وبیکاربودومن بایدکارمی کردم ولی باناآگاهی خودم رادرچه منجلابی انداخته بودم وسرکارهم همه بایدمی دانستندکه شرایط زندگی من چیست واینکه مدیرعامل دلش بسوزدوحقوقی به من بدهدونمی دانستم که اوضاع رابدتروشخصیت خودم رازیرسوال می برم ومن هرجندسال یکبارمحیط کاریم عوض می شدیابیمه ام پرداخت نمی شدویاحقوقم طبق قانون نبودواین الگوهای تکراری جهنمی ازاحساس بدچه درمحیط کاروچه درخانه برایم به وجودآورده بود،همه آن مسائل تازمانی که من روی خودم ورفتارهای مخربم کارنمی کردم طبیعی بودکه این روندادامه دارباشدوازیک جایی دیگرصبرم تمام شدوفندکی روی تمام زندگی وباورهاوهرچه که به من آسیب می زدگرفتم وبه لطف خداوندآرام آرام زندگی جدیدم راشروع کردم وخداروشکرمی کنم که خانواده هیچ حمایتی ازمن نکرد،الان که استاددرموردخانمی صحبت کردندیادم آمدکه همین حمایت های ناسالم هم اگرمی شددیگر امضاء پایان زندگی برایم رقم می خورد،ولی من ازصفرشروع کردم خودم بودم وخداوندوپای همه چیزیک تنه ایستادم وزندگیم رابه تنهایی ساختم …

    تااینکه خداوندهم مرابه سمت عزیزدلم هدایت کردوبعدسایت استادعزیزم وروز به روزتغییرات به سمت رفتارهای عالی وعمل به فرامین ایشان وباجان ودل نشستن به عنوان یک زن خانه دارموفق درخانه وداشتن وقت های آرادوطلایی به لطف خداوند،گوش دادن به فایل هاودوره های عالی وبی نظیرباعملکردعالی که خودم می دانم چه کرده ام بااین زندگی وقاطعانه رفتارکردن واجازه سوءاستفاده ندادن به هیچ شخصی درهیچ زمینه ای چون ایمان دارم هرعملی عکس‌العملی دارد،وقتی من روی خودم درتمام ابعادکارمی کنم وآگاهی خودم رادرتمام مسائلی که هرلحظه ممکن است پیش بیایدبالا ببرم صددرصددیگرهیچ موردی نمی تواندکوچکترین اثرمنفی روی خودم و زندگیم بگذارددرواقع من این اجازه رانمی دهم که اگراینطورباشدبه خودم وخدای خودم واستادم خیانت کرده ام،بایدروزبه روزآگاه ترشوم واین مسئولیت داردومن مسئولیت آن راباجان ودل پذیرفته ام وتاجان دربدن دارم ازآن مراقبت ومحافظت می کنم چون این زندگی واین آگاهی وهدایتهاواین صحبت‌های طلایی وناب که خودم وزندگیم رادگرگون کرد،سهم هرکسی نمی شود،خدایاشکرت که هرچه شکرت کنم کم است واسمت راکه برزبان می آورم اشکهایم جاری می شودمراخوشبخت کردی درکناراستادعزیزم وهمه عوامل این سایت ودوستان عالیم، بی نهایت شاکروسپاسگزارم.

    درپناه خداوندمهربانم هرنفس شاد، سلامت وعالی بدرخشید، دوستتون دارم.

    خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت

    متشکرم متشکرم متشکرم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
    • -
      محمدرضا روحی گفته:
      مدت عضویت: 1314 روز

      به نام پروردگار زیبایی

      سلام به خواهرم مریم خانوم چه قلم زیبا وبی نظیری داری کیف کردم از این کامنت وچقدر درسهای زیادی می‌شود از این نوشتار شما یاد گرفت مثل این نوشته ای که منو تکان داد

      این الگوهای تکراری جهنمی ازاحساس بدچه درمحیط کاروچه درخانه برایم به وجودآورده بود،همه آن مسائل تازمانی که من روی خودم ورفتارهای مخربم کارنمی کردم طبیعی بودکه این روندادامه داشت

      چقدر زیبا توانسته اید باور های مخرب رو شناسایی کنید واقعا تبریک میگم وبهترین ها رو براتون آرزو دارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    رها آزادی گفته:
    مدت عضویت: 2212 روز

    سلام سید عزیزم

    تو هر جمله ای که گفتی عزت نفس رو حس میکردم

    تو هر لحظه ای از زندگیم تو هر در بسته ای تو ریشه هر بدبدختیییی

    چراغ عزت نفس روشنه

    عزت نفس

    عزت نفس

    وقتی این کلمه(عزت نفس) میاد تو ذهنم

    تموم تنم قلبم مخصوصا قلبم یه حس اطمینان تموم جونمو میگیره

    (نه) گفتن به هر چیزی که قراره شک بندازه به دلم

    اعتماد به یه حرف

    حساب کردن روی یه نفری

    امید بستن

    واییییییییی

    ‌سید چقدر خداوند قشنگ هدایت میکنه

    خلاصه ی عزت نفس رو که من درک کردم اینه که

    خودمراقبتی از هر نظر

    خودشناسی

    درک کامل از شخصیتم و عوامل ناراحت کننده

    و بتونم خودم فقط خودم جلوگیری کنم از اتفاقاتی که ممکنه حتی 1 درصد در آینده رخ بده …

    بخدا قسم لحظه ای که اطمینان داشتم به هر کسی غیر از قانون کائنات چنان مچاله شدم چنان سیلی خوردم ….

    تو دو تا کامنت قبلیم از شک حرف زدم

    سید عزیز دلم تو و بچه های سایت محرم منید ،

    من همیشه با دیدن موفقیت مردم تو دلم میگفتم بابا این آدم حسابیه کارش درسته میشه رو حرفش حساب باز کرد میشه بهش اعتماد کرد ….

    خدا منو ببخشه شرک پوست منو کند از همون آدما که میگفتم اینا خیلی خفن و کار درستن …بیچارم کردن (البته که اینا همش باعث رشد منن ..ورنه دیگ حق نمیوفتد زجوش)

    سید قانون توجه رو هر کی یاد گرفت و به عمل زد دیگه دنیاش میشه بهشت

    قدرت و اعتماد و فکر هوشمندانه و زرنگی و سیاست فقط از آن خداست

    مکرو ومکرالله والله و خیرالماکرین

    خیلی از ترسهام کم شده

    من از جامعه و موقعیت اجتماعی و مالی کلا به صفر رسیدم ….بیشتر دردم از شرم رفتو آمد با مردم بود گوشه نشین شدم من یه مدت از نظر مالی سطحم بالا رفت و خیلی مست شدم نه که مغرور نه که خود بزرگ بینی نه والا فقط حال خوبمو به این ماله به این پوله گره زدم

    حال خوبم درونی نبود (ترس از دست دادنم داشتم چون خودارزشی نداشتم باور لیاقتم ایراد داشت )

    خلاصه مالم که رفت و اطرافیانم که رشد کردن من هر روز پاییین تر اومدم هر روز از همه نظر شکستم

    (تسلیم )شدم این روزا روزای تسلیم شدنمه اینستا رو پاک کردم و روزی چندین بار میام تو سایت سید عزیزم و پیش بچه های سایت و کامنت میخونم …حال خوب من به رابطم با خدا بستگی داره …که بدونم طبق قانونش دارم عمل میکنم مال دنیا پاداش رابطه ی من با خداست و باوری که نسبت به الله یکتا دارم …

    شرم زده بودنم یه کوچولو بهتر شده حداقل سرمو نمیندازم پایین تو جمع ولی چشام برق نمیزنه به زور یه لبخندی میزنم ….

    سید دوره 12 قدمتو الان 9 جلسشو خریدم خیلی خوشحالم خیلی خیلی ذوق دارم

    دوستت دارم

    اما خودمو خیلی خیلی خیلی بیشتر دوست دارم

    خودمو دوست دارم چون دارم تغییر میکنم تغییر شجاعت میخواد …

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  9. -
    سجاد هوشمند گفته:
    مدت عضویت: 2253 روز

    سلام

    سوال اول استاد که در مورد چه عواملی باعث بروز احساسات شدید میشه . اینکه شخصی از بالا بهم نگاه کنه خیلی من و اذیت میکنه دوم اینکه ببینم کسی بخواد از محیط دوستانخ سواستفاده بکنه .

    در مورد الگو های تکرار شونده : کسی ازم قرض کنه به هیچ وجه پول و نمیاره . دوم اینکه افراد سعی میکنن پیش من زرنگترین نسخه خودشون باشن و تلاش میکنن این تاییدیه رو از جانب من بگیرن که زرنگن …

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    امیرحسین ادیبی گفته:
    مدت عضویت: 2898 روز

    سلام به استاد عزیز

    اول تشکر کنم بابت این فایل بینظیر

    و بعد بریم سراغ سوال این قسمت

    که چه وقتایی بوده که الگوهایی در افراد شناسایی کردیم ولی فکر کردیم که تغییر میکنه و با امید به تغییرش دوباره با طنابش رفتیم توش چاه

    1.استاد مورد اول که توی کامنتم توی فایل قبلی هم گفتم و من بخاطر شرک هام و وابستگی هام 500 بار با طنابش رفتم توی چاه، این بوده که طرفم توی رابطه اصولش ب دروغ گفتن و پنهون کاری بوده و از روز اول ارتباط دروغ رو شروع کرده بود و اولاش من متوجه نمیشدم، ولی کم کم دیدم که اتفاقات باهم نمیخونه و متوجه شدم که بله طرف دروغگوئه… بارها و بارها تکرار شد و من اولاش خب نمیفهمیدم، بعدش که فهمیدم سعی میکردم توجه نکنم و حق بدم، بعدش کم کم بهش گفتم اینجا چی بوده داستان که دروغ گفتی و همینجوری ادامه داد و شرایط هر بار بدتر و بدتر میشد، چون توجه منم میرفت روش و خیلی حساس هم بودم روی دروغ و البته که این ویژگی روان هرکسی رو بهم میریزه مخصوصا که تو روابط عاطفی باشه و مخصوصا که تکرااااااااار بشه و بدترین حالتش اینکه در مورد چیزای مهم و اساسی دروغ بگه!!!!! استاد این مورد انقدر برای من تکرار شد و من انقدر پنهون کاری و مخفی کاری میدیدم و هربار عصبانیت من بیشتر و بیشتر میشد و من حساس تر و بی اعصاب تر میشدم، هررررر باااااااار حالم بدتر میشد، اعتماد به نفسم از دست میرفت، اعتمادم از دست میرفت، و انقدر ادامه پیدا کرد که من کلا باور کردم که همه همینن و کم کم از بقیه ادما هم دروغ میشنیدم بخاطر این حد از حساس شدنم روی این مورد…. و من هزار بار روش های مختلف رو کار کردم روی این افراد روابطم که دیگه دروغ نگه، چون خیلیا طبیعتشون دروغگویی و پنهون کاریه و اصلا فکر نمیکنن که یکار اشتباهیه، و بخاطر همین اعتراف نمیکنن و بدتر انکار هم میکنن!!! یعنی استاد شما تصور کن بودن با همچین ادمی چقدرررررررررررر نابود میکنه روان ادمو…. که دروغ میگه یک میلیارد بار، بعدشم حق هم میده به خودش! و اصلا شرمنده هم نیست! شما مثالتون این بود که افرادی که قول میدادن که دروغ نگن ولی باز میگفتن رو بگین… ولی میخوام بگم که استاد هستن ادمایی که طبیعتشون اینجوریه و اصلا هم شرمنده نیستن از کارشون و البته که تقصیر من بوده که باج دادم و ادامه دادم و ازم سواستفاده شده… تقصیر خودمه که اجازه دادم…. بگذریم، داشتم میگفتم که من خیلی کارارو پیاده کردم روی این ادما که صداقت داشته باشه، استاد با زبون نرم و با ملایمت و با محبت چندساعت با طرف صحبت میکردم که اگه راست بگی بهتره و اینجوری قشنگ تره و اعتمادمون از بین نمیره و محبتمون از بین نمیره و باید باهم راحت باشیم و پنهون نکن چیزی رو و اگه صداقت داشته باشی از طرف من هیچ نگرانی و خطری تهدیدت نمیکنه و رابطه مون همچنان پا برجا میمونه و هزار تا چیز دیگه…. این جواب نداد…. مدتی میرفتم سراغ تهدید و دعوا و فحش و بد وبیراه که تو ترسویی و کارای نادرست میکنی و دختر نادرست و نامناسبی هستی که داری دروغ میگی و ادمی که ریگی به کفشش نباشه دروغ نمیگه و ….. اینم جواب نداد…. سراغ قهر کردن و طرد کردن رفتم و اینکه مثلا فاصله بگیرم ازش بلکه ادم بشه و درست بشه… باز هم جواب نداد… یعنی هرررررررررررر راهی که میشد رو من رفتم، هررررر روشی هر راااااااهی…. اخرش نشد که نشد که نشد و بعد از مدت هااااااااااااااااا با بدبختی وحشتنااااااک و با تحقیر شدن های نابودکننده رابطه رو قطع میکردم که اصلا جهنم واقعی رو تجربه میکردم بعدش بخاطر وابستگی ها و …. و گفتم این افراد استاد خیلی جاها اصلا قبول نمیکردن که کارشون اشتباه بوده و باورشون این بوده که اتفاقا این راه درسته و نبااید تو رابطه خیلی چیزارو گفت و باید دروغ گفت!!! یعنی خیلی جاها منطق این افراد این بود که من دروغ میگم تا رابطمون خراب نشه! من دروغ میگم تو عصبانی نشی از حقیقت!!! یعنی ببین استاد طرف کار اشتباه میکنه و پنهونش هم میکنه بخاطر اینکه من عصبانی نشم!!!! نمیگه که اگه بخاطر منه خب نباید اون کارو کنی اصلا!! اصلا استاد این مدتی که من با این افراد بودم من چندین تا از موهای سرم سفید شد اون مدت… بخاطر ایننننننننننن حدددد از وقاحت افراد… یعنی نهایت وقاحت رو من تجربه کردم و خودمو از بین بردم و قطع نمیکردم، بخاطر چی؟ بخاطر ترس و شرک و عزت نفس پایین… بخاطر امید واهی به اینکه شاید درست بشه… این موردی بود که من متاسفانه هر سری امید الکی میدادم به خودم که دیگه اینجوری دعواش کردم حتما درست میشه… ولی هیچوقت و هیچوقت و هیچوقت درست نشدن این افراد….80 درصد که اصلا انکار میکردن و گردن نمیگرفتن و میگفتن باید همین باشه و اون 20 درصد که دیگه خیلی ضایع و ناجور لو میرفتن میگفتن که خب من قول میدم دیگه راستشو میگم و ببخشید و فلان…. که این مورد نادر بود

    2.مورد بعدی استاد یک نفری رو میشناسم که این ادم بددهن بود و میخواست خوب یکیو بگه هم میگفت پدرسگ عجب خواننده ایه مثلا!!!!!! حالا اینجا من میگم پدرسگ ولی در اصل چیزای دیگه میگفت که قابل گفتن نیست… استاد این ادم همیشه و همیشهههههههه باید کلمات زشت از دهنش بیرون میومد… همیشه سر هرچیزی… نمیدونم دیدین یا نه، خیلیا تو جامعه ایران اینجوری هستن، مدلشون اینجوریه، بخاطر توهین اینکارو نمیکنن، اما کلا با فحش و کلمات زشت صحبت میکنن… دیدین حتما خودتون…. استاد بارها شد خیلی ها به این ادم گفتن اقا تو چرا فحش میدی انقدر، انقدر فحش نده به همه چی… انقدر فحش نده به مسئولای مملکت شاید حال و روزت بهتر شد…. و اونطرف میگفت اصلا من وقتی فحش میدم به فلان مسئول کارام راه میفته! یعنی استاد باورتون نمیشه، من تو زندگیم کسی رو دیدم که اینجوریه، مثلا ماشینش روشن نمیشه یه فحش میده به فلان مسئول و اعتقادش اینه که اینجوری روشن میشه ماشینش یا کاراش راه میفته!…. مثلا ادما یکاری انجام نمیشه میگن لعنت بر شیطون، این ادم میگفت لعنت بر فلان (اسم مسئول رو نمیگم خودتون حدس میزنید کی)، و بعد شروع میکرد و اتفاقا چون اینجوری باور کرده بود خیلی مواقع فحش رو میداد تازه کارش درست میشد!!…. یعنی همیشه باید فحش و بی ادبی رو از این ادم مشاهده میکردیم، مهمم نبود خانواده نشسته یا نه… فحش و بی ادبی ورد زبون این ادم بود… یعنی هست…. همیشه هم همه بهش میگفتن اقا تو میخوای حتی از کسی انتقاد کنی چرا با فحش اینکارو میکنی، فحش نده…. اما اصلا نمیتونست…. یعنی سعی میکرد اما نمیتونست… زورشو میزد اما ذهنش جوری برنامه ریزی شده بود که انگار با فحش دادن دوپامین ترشح میکرد مغزش و خالی میشد اینجوری… ساموئل ال جکسون بازیگر رو که قطعا میشناسید، این بازیگر فحاش ترین بازیگر دنیاست طبق امار، استاد این ادمی که میگم یچیزی تو مایه های ال جکسونه و هنوزم که هنوزه این ادم همونه و تغییری نکرده… قطعا خیلیا ازش دور شدن، خیلیا ازش فاصله گرفتن بخاطر نداشتن عفت کلام، خیلیا بهش احترام درستی نمیزارن و هزارتا چیز دیگه… اما کماکان همونه… و نمیشه و نباید انتظار تغییر و درست شدن از این افراد رو داشت…

    3.مورد بعدی یک ادمی رو میشناسم که سیگار میکشه، و بارها و بارها بهش گفتم نکش دیگه، صحبت کردم باهاش خیلی بهش امیدواری و انگیزه دادم خیلی ذهنش رو بر علیه سیگار کردم خیلی حرف زدم و طرف همیشه میگفت من میتونم و مطمئنم میزارم کنار و دیگه میخوام ترکش کنم… و هر بار میدیدمش میگفت خیلی ساده بود و راحت بود و من گفته بودم که هروقت بخوام میزارم کنار و استاد تا یک ماه نهایتا دووم میاورد، اما بعدش همونجوری که گفتید یک شرایطی پیش میومد، مثلا یک شرایط استرس زا پیش میومد و این عادت کرده بود تو شرایط بد متوسل بشه به سیگار، میرفت سمتش و عهدش رو میشکست… این تجربه با این ادم رو چندین بار داشتم… که هرسری باهاش صحبت میکردم و مقدمه چینی میکردم و یه عالمه دلیل و منطق میاوردم که سیگار نکش… و اون قبول میکرد و یمدت کوتاه نهایتا یکی دوماه انجام میداد، و بعدش سری بعد میرفتم پیشش میدیدم فندک و پاکت سیگار کنارشه…. و خیلی هم از دست خودم عصبانی میشدم که چرا اینهمه انرژی برای این ادما میزاری؟ چرا واقعا؟ چون من هنوز باور نداشتم ک نمیشه کسی رو تغییر داد… و این کار الگوی این ادم شده بود و مهم نبود چقدر حرف بزنم و تلاش کنم… درنهایت اون کارشو میکنه… البته تو مدت هایی که من نبودم کنارش نمیدونم واقعا سیگار میشکید یا نه!! این هم یک مسئله دیگست!

    4.یه مورد دیگه بوده که طرف خیلی در مورد خودش بد صحبت میکرده، یعنی تو صحبتاش هی میگفت من خنگم و من دیوونم و من فلانم و من بهمانم… خیلی هم تکرار میکرد این دیالوگ هارو… چندین بار بهش گفتم در مورد خودت درست صحبت کن… نباید خودت خودتو به سخره بگیری که… و یه عالمه ازش تعریف میکردم و خوبیاش و نقاط قوتش رو میگفتم بهش و واقعا هم ادمی بود پر از ویژگی عالی… ولی بازم وقتی میرفت تو حالت پیشفرض خودش، میدیدم تو صحبتاش میگه اره دیگه من خنگم و بعدش میخندید… بارها بهش گفتم چرا اینجوری میگی… تو کجات خنگه؟ تو که از خیلیا باهوشتر هم هستی توانا تر هم هستی و اونم میگفت چشم دیگه نمیگم… قول میدم… اما دوبااااااااااره میدیدم که تو حرفاش ناخوداگاه خودشو به باد تمسخر میگیره… من فکر میکردم که میتونم با انرژی دادن و اعتماد به نفس دادن بیرونی بهش کمک کنم… ولی اون ادم در درونش باورش این بوده که من خنگم..من احمقم… و اصلا هیچ جوره نمیتونست به خودش بد نگه… و هنوزم همینه… هنوزم که هنوزه همینه و اونهمه گفتن ویژگی های خوبش بهش تاثیری نکرد روش… خیلی جالبه که ادما به جایی میرسن که خودشون اعتراف میکنن که من خنگم و من پرحرفم و من زیاد فک میزنم و من دیوونم!

    5.یه مورد دیگه هم دیدم و این بوده که طرف نمیتونسته با کسی وارد رابطه نشه… طرف دختر بوده و همیشه توی روابطش بهش ضربه میزدن و سواستفاده میکردن ازش و هر چند وقت یکبار میگفتم چطوری میگفت خیلی بدم، میگفتم چرا، میگفت با یکی اشنا شدم ولی بعد فهمیدم اینجوری و اونجوری بوده و الان نابود شدم… و هربار بهش میگفتم تو که چندین بار ضربه خوردی چرا باز وابسته میشی و زود عنان از کف میدی؟ میگفتم تو چند بار وابسته شدی و ضربه دیدی، جدا از بقیه سواستفاده ها، ولی بازم چرا یکی از راه میرسه سریع عاشقش میشی؟ چرا انقدر عاشق پیشه ای؟ و یه عالمه صحبت میکردم باهاش که تو خودت رو قوی کن و خودتو پیدا کن و برای خودت ارزش قائل باش و با هرکسی وارد رابطه نشو… اصلا نزار هرکسی از راه رسید بتونه بیاد تو زندگیت… اما طبق معمول حرف من اثری نداشت و اون هر چند وقت یکبار باید با یکی اشنا میشد و خیلی زود داغون و افسرده قطع میکرد… و جالب اینه که به اعتقادش هیچکس ادم مناسب در نظر من نیست!

    استاد این مواردی بود که یادم اومد و البته در مورد خودم الگو زیادتر دارم، و در مورد بقیه هم دورادور خیلی میبینم الگوهای منفیشون رو… اما فقط اونایی رو گفتم که یادم بود و از نزدیک تجربه داشتم خودم باهاش…الگوهای منفی زیاده توی افراد و بیشتر خودم…

    و چقدر عالی که انگار یک آپدیت توی شیوه ی تدریس شما پیش اومده، با این سوال دارید ناخوداگاه این باور رو القا میکنید که ما نمیتونیم هیچکس رو تغییر بدیم… و این از یک زاویه ی جدیده که گفتید و چقدرررررررر منطقیه… چقدر منطقیه… ناخوداگاه این باور القا میشه به افراد که توانایی تغییر کسی رو نداریم و بهترین کار اینه که به فکر خودمون باشیم و زندگی خودمون رو داشته باشیم و این مهم باشه که خودمون اسیب نبینیم….

    و چقدر این شیوه فایل تهیه کردن جذابه هم برای شما هم برای من مخاطب… سوال و پاسخ… و اینجوری خیلی قوی تر میشه روی خودمون کار کنیم… خیلی قوی تر… و خیلی منطقی تر… چون سوالاتتون جوریه که منطق های زیادی باید ارائه بدیم…. خیلی خوبه استاد… احسنت بر شما…. شیوه ی اموزش شما دقیقا در لحظه ایه که داره اپدیت میشه و عالی تر میشه… خیلی لذتبخشه برای خود من…

    اصلا این سوال این جلسه و جلسه پیش رو هیچوقت فکر نمیکردم بهش… یعنی اصلا فکر نکرده بودم که وقتایی که من احساسات شدید منفی بهم دست میده یعنی پاشنه اشیلمه! اصلا همچین چیزی رو بهش فکر نکرده بودم حتی یک بار…! یا اینکه اگه یک ادمی یک الگو داره و چند بار تکرارش میکنه اون ادم همیشه همنیجوری خواهد بود… استاد من اصلاااااااااا تا حالا اینجوری نگاه نکرده بودم!! خیلی جالبه برام… همین شیوه رو اگه میشه ادامه بدید و این زاویه دید های جدید و سوالات جدید و منطق های جدید رو بگید… یا به بیانی دیگه قانون هارو از بقیه زوایا توضیح بدید مثل همین دوتا فایل اخیر…واقعا خیلی چیزا روشن شد برای من… میگم من اصلا تا حالا فکر نکرده بودم که اقا اگه جایی احساسات منفی شدید بهت دست میده یعنی پاشنه اشیلته!

    و حتی و حتی و حتی زیاد دقت نکرده بودم که بهبود این موارد نشونش اینه که تعداد دفعات تکرارش کمتر میشه…!!!

    خیلی استاد این دو فایل اخیرتون ویژه و متفاوت بود از قبلی ها… حداقل برای من اینجوری بوده…

    چون خیلی موقع ها فایل رو میزارم بک گراند و گوش میدم و یه کار دیگه میکنم یا بازی میکنم و همزمان گوش میدم… اما این سری با دقت گوش دادم و فکر کردم و لذت داشت دیدن فایل و حوصله سر بر نشد برام… چون واقعا حوصله میخواد 1 ساعت فایل رو میخکوب ببینی و کار دیگه نکنی…

    دلیلشم همون سوالات بود و اینکه ادم کنجکاوه که در مورد کامنتش در قسمت بعدش صحبت بشه و جوابش رو بگیره….

    سپاس از شما استاد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای: