آرامش در پرتوی آگاهی | قسمت 1 - صفحه 10 (به ترتیب امتیاز)

919 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 699 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق

    33. روز سی و سوم از روز شمار تحول زندگی من از این جعبه شگفتی خدا

    خدا با این کاراش عجیب آرومم میکنه با نشون دادن قدرتش

    چند روزی بود ته دلم میگفتم یعنی کی میشه نهج البلاغه رو بخونم

    و ببینم نامه 31 امام علی رو

    خونمون یه نهج البلاغه داشتیم ،از وقتی سال 94 مهاجرت کردیم برای زندگی کردن اومدیم تهران

    از اون موقع یه کارتن کتاب اشتباهی رفته بود انبار و من نرفته بودم بردارمشون

    تو این سالا بارها دنبال نهج البلاغه میگشتم که بخونمش ولی نرفتم از بیرون بگیرم کتابشو

    الان که آگاه شدم میدونم که اونموقع در مداری نبودم که بخونم نهج البلاغه رو

    امروز خواهرم اومد خونمون و مادرم گفت از انباری وسیله بیارین منم گفتم بریم ببینیم چی دارم اگه نمیخواستم اونارو هم بدم برن که انباری رو خالی کنم مثل اتاقم

    از وقتی قانون خلا رو فهمیدم و نگه نداشتن وسیله هایی که استفاده نمیشن، چند ماه پیش همه رو دادم به کسانی که لازمش داشتن و میتونستن استفاده کنن

    بعد ما رفتیم انبار من چند تا کارتن برداشتم دیدم یکی سنگینه بازش کردم دیدم یه عالمه کتاب

    گفتم وای کاش نهج البلاغه اینجا بود

    بعد که آخرای کارتن و نگاه کردم دیدم اونجاست

    برداشتم آوردم خونه و بعد چون من دیشب نقاشیمو خراب کرده بودم واقعا نمیدونستم چطوری رنگش کنم یه تابلو رو ده روزه شروع کردم و هنوز نتونستم تکمیلش کنم ،چون خود آموز پیش رفتم نقاشی رو

    یه سری چیزارو بلد نیستم و همیشه از یوتیوب به فیلمای نقاشای خارجی نگاه میکردم مثلا چجوری چمن میکشن ،یا ابر کشیدن و بال پرنده و چیزای دیگه

    بعد من اون تابلویی که با انگشتای دستم خط و خطوطشو کشیدم و تو یه تابلوی دیگه هر چی از اون خطا دیدم گذاشتم یکی یکی کنار هم و یه تابلو شد ولی جای خالی زیاد داشت و یه درخت وسط داشت

    من چندین بار رنگش کردم دیدم درست نمیشه دیشب تصمیم گرفتم آسمونشو آبی رنگ کنم و بزگ بکشم برای درختش

    امروز صبح که بیدار شدم شروع به کار کردم تا یک ساعت پیش که باز مجدد خرابش کردم

    هر بار میگفتم باشه اشکالی نداره دارم تجربه کسب میکنم و یاد میگیرم ،دارم پیشرفت میکنم یه قدم به بهترین نقاش نسبت به دیروزم دارم تبدیل میشم

    بعد در همین حین باز از خدا سوال میکردم خدایا چیکار کنم بعد برگای درختو کشیدم دیدم باز انگار خراب شد اومدم نشستم و نهج البلاغه رو برداشتم

    یه لحظه گفتم خدایا چی باید یاد بگیرم راهنماییم کن چیکار کنم نقاشی رو واقعا هیچی بلد نیستم ولی تو کمکم کن یاد بگیرم تو نقاشیمو تکمیل کن

    اینم ته دام گفتم که کلی بهم بگو درمورد چیزای دیگه خواسته های دیگه ام هم بگو

    بعد شانسی یه صفحه رو باز کردم

    صفحه 520

    نوشته بود مراحل خودسازی

    اخلاق اجتماعی

    و شتاب در تربیت فرزند

    این سه تا مورد تو صفحه ای بود که برام باز شد شروع کردم به خوندن

    نوشته بود پسرم ! همانا تو را به ترس خدا سفارش میکنم ،که پیوسته در فرمان او باشی و دلت را با یاد خدا زنده کنی و به ریسمان او چنگ زنی چه وسیله ای مطمئن تر از رابطه تو باخدا ست؟ اگر سر رشته آن را در دست گیری

    و در ادامه نوشته بود

    در دیار و آثار ویران رفتگان گردش کن و بیندیش که آنها چه کردند ؟

    از کجا کوچ کرده و در کجا فرود آمدند ؟

    از جمع دوستان جدا شده و به دیار غربت سفر کردند ، گویا زمانی نمیگذرد که تو هم یکی از آنانی !

    در مورد اخلاق اجتماعی که خوندم نوشته بود

    به نیکی امر کن و خود نیکوکار باش ، و با دست و زبان بدیها را انکار کن

    اینجا که رسیدم یادم افتاد امروز من یه کاری کردم که درست نبود بگم به یکی از نزدیکانم باید مادرش میگفت بهش تا اصلاح کنه نه من

    سعیمو میکنم دیگه تکرار نشه

    در دعا با اخلاص پروردگارت را بخوان ، که بخشیدن و محروم کردن به دست اوست ، و فراوان از خدا درخواست خیر و نیکی داشته باش

    اینو خوندم یاد خواسته ام و خواسته هام از خدا افتادم که نقاشیم الان خراب شد چجوری رنگش کنم اینو بهم نشونه داده بودی از اون عکس درخت و اسم درختش هم از قرآن بهم گفتی که شجره طیبه ،درخت پاکیزه باشه

    این الان خراب شد چجوری رنگش کنم خدا ؟واقعا بلد نیستم تو که نقاش ترینی و این جهان هستی رو با همه راه و روشای خاص و نابت طراحی و نقاشی کردی یادم بده

    وقتی داشتم اینا رو میگفتم ،میگفتم میدونم باید تلاش کنم هرچقدر رنگ کنم رنگ میکنم تا بالاخره یه تابلوی خاص بشه و بفرستمش به نمایشگاه

    بعد که داشتم میخوندم میگفتم برم نامه 31 امام علی رو ببینم کجاست که از استاد عباسمنش شنیده بودم فایلشو که توضیح میداد

    بعد رفتم تو فهرست مطالبش دیدم نوشته نامه 31 صفحه 519

    وای من اینو دیدم گفتم خدا؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    قدرت یعنی این

    قدرتتو چقدر داری درست جایی نشونم میدی که اولین بار کتاب نهج البلاغه رو باز کردم بخونم

    این یه نشونه و شگفتانه بزرگ خدا برای من هست برای کل زندگیم که یاد بگیرم رهاتر باشم

    منی که در خیالم بود میگفتم نهج البلاغه رو باز کردم اول برم سراغ نامه 31 نگو داشتم صفحه دوم نامه 31 رو میخوندم

    اینو دیدم متحیر شدم از این همه بزرگی و عظمت

    یاد اون روزی افتادم که به فایل استاد عباسمنش در مورد رسالت من گوش میدادم و اونجا گفتن که هرچی از قبل داشتی بریز بیرون از فکرت

    و قرآن رو باز کن و بخون و از خدا هدایت بخواه

    من اون روز که قرآن و خواستم باز کنم گفتم خدایا آیه ای نشونم بده که از هدایت باشه و همینطور شد

    و الان که من بار ها میخواستم نهج البلاغه رو شروع کنم به خوندن و از خدا میپرسیدم خدایا کی وقتش میرسه من بخونمش

    و سعی کنم عمل کنم به حرفای امام علی

    امروز وقتش فرا رسید و دقیقا وقتی از خدا خواستم کمکم کنه و اینکه درمورد نقاشیم یا یه موضوع دیگه که مد نظرم بود چیکار کنم

    و صفحه 520 باز شد و نگو داشتم نامه 31 امام علی رو میخوندم و خبر نداشتم تا اینکه آگاهانه رفتم دیدم بله خود نامه 31 رو دارم میخونم

    و فقط یه چیز میتونم بگم

    قدرت خدا

    نیروی هدایتگری که از یه کتاب 745 صفحه ای درست نامه 31 رو برام باز کرد که من همیشه بهش فکر میکردم که اولین کاری که نهج البلاغه رو برمیدارم بخونم اینه که اول نامه 31 رو بخونم بعد از اول شروع کنم

    و من اون خواسته ام یادم رفته بود و یه وقتایی که بهش فکر میکردم همینجوری گذرا رد میشدم میگفتم هر موقع مثل قرآن خوندم وقتش برسه میخونمش و سپاسگزاری میکردم از خدا و وقتی از خدا خواستم کمکم کنه و باز کردم دقیقا همون نامه 31 بود

    الان که دارم مینویسم گریم گرفت

    مثل برق یادآوری شد برام که :

    طیبه تو از خدا همه چی که خواستی و نوشتی بهش میرسی ، مثل الان که خواستی کتاب نهج البلاغه رو باز کنی گذرا دو تا خواسته ات از دلت گذشت

    و خیلی خواسته های دیگه ات

    ببین گفته بودی و خواسته بودی که اولین کاری که میکنی نامه 31 رو بخونی

    و رها بودی و نچسبیده بودی به خواسته ات و وقتی کتاب رو به دست گرفتی باز هم رها بودی و نخواستی که اول بگردی دنبال نامه 31

    درسته وقتی از انباری آوردم باز تو دلم گفتم یادم باشه نامه 31 رو بخونم ولی باز نکردم آوردم گذاشتمش اتاقم تا بعد نقاشی نگاه کنم

    رها بودن یعنی این هر چقدر داره میگذره خدا بیشتر یادم میده که چجوریه رها بودن رو یاد بگیرم

    یاد حرف استاد افتادم که تو یکی از فایلا میگفت تو مصاحبه از استاد که گفت هر چقدر به خواسته هام رسیدم رهاتر شدم

    چند ماه پیش من هی میخواستم یاد بگیرم رهایی یعنی چی اصلا ولی خدا جوری داره با نشونه هاش یادم میده که ذره ذره دارم این تکامل و با لذت طی میکنم

    یعنی اینکه خدا چگونگی رو ببین چقدر خوب برات انجام داد ، ببین چقدر خوب برات چید تا تو وقتی انگشتتو بردی سمت صفحه ای تا بازش کنی تو رو جوری هدایت کرد تا صفحه نامه 31 رو باز کنی

    این دقیقا برای همه خواسته هات ،هرچیزی که از خدا خواستی صدق میکنه و بدون که بهشون میرسی و خیلی راحت مثل همین الان خیلی ساده و بدون هیچ گونه چسبیدن به خواسته ای بهش میرسی

    چقدر من این نشونه خدا رو برای همه کارام تو زندگیم همه خواسته هام تو زندگیم دوست داشتم

    وای که چقدر کیف داره که خدا بهم فهموند که طیبه همون صفحه که خوندی نوشته که در دعا با اخلاص پروردگارت را بخوان …

    یاد سوره حمد افتادم

    که تو یکی از تفاسیر ،سوره حمد رو ، چند ماه پیش رفتم بخونم که تو خونمون داشتیم

    نوشته بود هنگامی که بنده میگوید : بسم الله الرحمن الرحیم

    خدا میفرماید :

    بنده ام به نام من آغاز کرد و برمن است که کارهای او را به آخر برسانم و در همه حال او را پر برکت کنم

    و در آخر نوشته بود

    که آخر سوره بود

    خداوند میگوید :

    این خواسته بنده ام بر آورده است ، و او هرچه میخواهد از من بخواهد که من اجابت خواهم کرد ، آنچه امید دارد به او میبخشم و از آنچه بیم دارد ایمنش می سازم

    من اون روزی که تفسیر رو میخوندم بارها اشک میریختم و میگفتم ببین چقدر خدا خوبه همه چی بهمون میده در صورتی که امید داشته باشیم و ازش میخواستم یادم بده چجوری امیدمو بهش تقویت کنم و تسلیم و رهابودنو یاد بگیرم و خواسته هام با اخلاص باشه ؟

    ولی درست قوانین و درک نکرده بودم یه سری ترسایی داشتم درمورد خواسته هام از خدا

    الان که یاد اون روز میفتم میبینم چقدر به نسبت اون روز که یه سری ترس داشتم و بیقراری میکردم درمورد خواسته هام ،دیگه اون ترسارو ندارم

    و به خدا سپردمشون خواسته هامو

    و چقدر امروز برای من پر معنی بود این نشونه خدا

    که دلمو آروم تر کرد که راحت و آسوده باش من چگونگی رو مثل الان خیلی خوب بلدم

    تو فقط سعی و تلاشتو ادامه بده و حتی رنگ کردن نقاشیت رو هم بسپر به خودم آخرش ناب ترین میشه

    عشق رو بسپر به خودم ،سلامتی رو بسپر به خودم ، آرامش و شادی رو ثروت رو همه چیزو بسپر به خودم که قشنگ برات یکی یکی میچینمشون

    چقدر من آرومم خدایا شکرت میکنم سپاسگزارم ازت که این گنج نهج البلاغه رو بهم هدیه دادی

    به همراه قرآن

    تلاشم رو میکنم هم بخونمشون هم عمل کنم به آگاهیاشون از این بعد بعد

    خدایا شکرت

    و در اینجا که خانم شایسته نوشتن :

    برای درک خودت و درک حضورت در اینجا و در این لحظه که‌، این جملات را می‌خوانی و می‌توانی برکات وصل شدن به این نیرو را به یاد بیاوری و بشماری.

    نیروی خیال‌، ذات راستین‌ ماست.

    اتصال به این نیرو، برای خلق جهان دلخواه‌مان کافی است.

    پس به جای کناره‌گیری‌، به آن وصل شو و به جای حساب و کتاب کردن‌، برکاتش را بپذیر و اجازه بده در تو جاری شود و رویاهای همیشگی‌ات را متجلی کند

    و من برکت حضورم و وصل شدنم به این نیروی عظیم در اینجا رو امروز نوشتم و یادآور کردم تمام قدرتی که از خدا دیدم تو این چند ماه و رد پامو به جا گذاشتم و از این به بعد هر روز به خودم یاد آور میکنم این شگفتانه خدا رو که از نهج البلاغه بهم نشونه اش رو داد و آروم ترم کرد

    بی نهایت سپاسگزارت هستم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      زکیه گفته:
      مدت عضویت: 879 روز

      سلام طیبه جان دوست خوبم .

      عجب کامنتی نوشتی چقدر خوب هدایت خدا و احساست رو با جملات بیان کردی .

      اونجایی که گفتی :

      عشق رو بسپر به خودم ،سلامتی رو بسپر به خودم ، آرامش و شادی رو ثروت رو همه چیزو بسپر به خودم که قشنگ برات یکی یکی میچینمشون.

      واقعا حالم دگرگون شد .

      یاد زندگی خودم افتادم که یه تضادی تو زندگیم پیش اومد و من چون با قانون اشنا نبودم هی دست و پا میزدم و تقلا میکردم و هرچی بیشتر این کار و میکردم انگار اون تضاد بزرگتر میشد تا اینکه باسایت استاد عزیزم اشنا شدم و تازه فهمیدم؛

      اولا اون تضاد نتیجه ی فرکانس های منفی خودم بود.

      دوما من با تقلا کردن و دست و پازدن برای حل اون تضاد داشتم بهش توجه میکردم و با این توجه کردن هی بزرگ و بزرگتر میشد .و چون فایل های استاد رو فقط گوش میدادم و عمل نمیکردم این تضاد و این تقلا تا جایی ادامه پیدا کرد که اتفاق بدتری پیش اومد و من واقعا بریدم و از همه نا امید شدم .

      نشستم و با خودم گفتم تا کی میخام با دامن زدن به این اتفاق به ظاهر بد شرایط رو برای خودم سخت تر کنم من باید متفاوت از قبل عمل کنم .

      گفتم تا الان فکر میکردم خودم باید حلش کنم حل که نشد هیچ بدترم شد .ولی از حالا دیگه میخام مشکلم رو بسپارم به دستان با کفایت خودت پروردگار یکتا .

      منو ببخش که تا الان بهت اعتماد نکردم .

      دوستان باورتون نمیشه مشکلی که 8 سال تمام باهاش دست و پنجه نرم میکردم و بیرون اومدن ازون واقعا برام غیر ممکن بود در عرض حدود 3 ماه با توکل و اعتماد به تنها قدرت جهان هستی جوری راست و ریس شد که خودم هنوز مبهوتم .

      این قدرت لا یتناهی چه کارها که نمیکنه اگه بهش اعتماد کنیم .

      کافیه فقط اعتماد کنیم و بسپاریم به خودش واصلا به چگونگی حلش فکر نکنیم .

      اونوقت این نیروی بی همتا جوری برات همه چیزو ردیف میکنه که انگشت به دهن میمونی و با خودت میگی کاش زودتر ازینا سپرده بودم به خودش .

      دوستان درطول این سه ماه من معجزه ها دیدم .

      جوری که دیگه سعی میکنم تا جایی که میتونم مسائل زندگیم رو با خدا تقسیم کنم صبرو احساس خوب و توکل بامن ،دادن راه حل های مناسب و ایده های مناسب و اوردن اشخاص و وسیله های مناسب با اون .

      بخدا این دیدگاه معجزه میکنه .

      بیاین هممون سعی کنیم خدارو رو ناخدای کشتی زندگیمون قرار بدیم و مطیع امر اون باشیم و فقط روی خودش حساب کنیم .

      در پناه نیروی برتر جهان باشیم همگی مون …

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        طیبه گفته:
        مدت عضویت: 699 روز

        سلام زکیه جان

        چقدر خوب خداروشکر که معجزه خدارو دیدی و حل شده

        خیلی خوشحال شدم الهی برای همه اینجوری یهویی باشه معجزات خدا

        البته اجازه دارن خودمون اول شرطه

        دیدگاهتون باعث شد خودمم یه بار دیگه نوشته هامو بخونم و سپاسگزار خدا باشم

        بهترین ها بی نهایتش باشه براتون

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    منیره مختاری فر گفته:
    مدت عضویت: 834 روز

    به نام خالق هستی

    سلام و درود فراوان خدمت استاد جانم و خانم شایسته عزیزم

    و خانواده گلم

    روز 33 از سفرنامه

    آرامش در پرتو الهی ؛چه اسم زیبایی

    بارها تو شرایط سخت و دشوار زندگی خدا نجاتم داده آرومم کرده ،

    روزهایی که امیدی به زندگی نداشتم و فکر میکردم دیگه تمومه خدا بغلم کرده و با دادن وعده روزهای روشن آبی شده بر اتش رنج هایم ،

    خدا با منه هر لحظه هر ثانیه از رگ کردن به من نزدیک تر یعنی چی!!!!!

    خدا با روح و گوشت و جونم با خونم قاطیه ،خدا انرژی جاری در تک تک سلولهامه

    خدا هر نفسه ،هر دم و بازدمی که میکشم

    خدا منه ،شماست ،دریاست ،جنگله ،آبه ،اتیشه ،باده،خاکه ،نوره ،ستاره ست ،خورشیده ،خداوند همه چیزه

    اللّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الأَرْضِ

    خداوند نور اسمان ها و زمین است

    «همه چیز یک چیز است ،ویک چیز همه چیز »

    ازینکه فهمیدمت ،حست کردم،دیدمت خوشحالم خدایا دوستت دارم عاشقتم…

    آرامش جانم تو رو هر لحظه همه جا در وجود هر چیزی میبینم ،

    من مهمان خداوندم من عزیز دردانه خداوندم من عشق خداوندم و خداوند من رو دوست داره

    خداوند عاشق بنده هاشه ،دیدی چه ریخت و پاشی برای ما کرده !!!!!

    خداوند بی انتهاست و بی انتها و نامحدود به ما نعمت و برکت و ثروت داده

    از روزی که به این ادراک رسیدم سراپا شوق و شور و هیجانم و باکی ندارم از هیچ چیز ،چون میدونم با منه همراهمه هادی منه و برای من خیر میخواد

    هر خیری که به من میرسه از جانب خداونده .

    هر بار که از چیزی ناراحت بشم و ذهن فریبکار گریبان گیرم میشه به خدا پناه میبرم و چون بچه ای که به آغوش مادرش پناه میبره اروم میشم ومیدونم مواظبمه

    یه جا جمله قشنگی نوشته بود؛ نوشته بود من وخدا سوار یک دوچرخه شدیم ،من اشتباه کردم و جلو نشستم و خدا عقب،فرمان در دست من بود و سر دو راهی ها دلهره مرا میگرفت .تا اینکه جایمان را عوض کردیم و حالا آرام شدم و هر وقت از او میپرسم که کجا میرویم؟برمیگردد و با لبخند می‌گوید :تو فقط رکاب بزن!

    همه شما دستان خداوند رو پاره های تنم رو عزیزان دلم رو به آغوش امن خداوند میسپارم

    از استاد و تیم تحقیقاتی جهانی عباسمنش و همه کسانی که تو این سایت هستند و به نحوی فعالیت می‌کنند سپاس گزارم

    سپاس گزار دستان گرم خداوندم که هر لحظه کنارمن و از قلبم حضورتون رو حس میکنم .

    دوستتون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  3. -
    افرا عبدالهیان گفته:
    مدت عضویت: 2883 روز

    سلام خانواده الهی من از جمله استاد عزیزم و مریم عزیزم و خانم فرهادی عزیزم

    من ماهها قبل تقریبا همون اوایل که به جمع خانواده ام پیوسته بودم مشغول پیدا کردن چندفایل داخل سایت بودم که از طریق رب توانمندم بصورت اتفاقی ب سمت این فایل هدایت شدم و یادمه که قبل از اینکه دانلود کنم چندبار متنش رو خوندم و خود فایل رو داخل سایت گوش کردم واینقدر بهم حس عالی داد که دیگه فایلهای قبلی رو فراموش کردم و پی درپی مجموعه فایلهای ارامش در پرتو آگاهی رو دانلود کردم و بصورت ی پوشه مجزا داخل گوشیم سیو کردم و چندین بار گوش کردم اما دیگه فراموشش کردم تا الان که دوباره راهی سفر با شما عزیزانم شدم و ب این فایل رسیدم و مجدد همینجا توی سایت گوش کردم و همه اون ارامش و حس خوب برام زنده شد.از خداوند واز خانم شایسته عزیزم سپاسگزارم بخاطر این ایده عالی و مرور اموخته هامون

    در اغوش الله شاد و سلامت و ثروتمند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  4. -
    مریم فرقدانی گفته:
    مدت عضویت: 1461 روز

    به نام خداوندبخشنده ومهربان

    سلام به همه دوستان عزیز🤗🥰

    مریم جون چقدر متن زیبا و پر معنا و تاثیر برانگیز

    ذهن آدم رو باز میکنه ومیشود نجواها را ساکت کرد.

    چقدر من فایلهای آرامش در پرتو آگاهی را دوست دارم و شبها با این فایلها در آرامش به خواب میرم.

    با این فایلها یاد گرفتم و تمرین میکنم وهر کسی را در هر جایگاه و شکل و کار مختلفی هست در ذهنم این را تکرار میکنم .تو پاره ای از خدایی،تو پاره ای از منی و….. چقدر زیباست. به این شکل وجودم از آرامش ومحبت و عشق پر میشودو خالی از هرگونه کینه و نفرت و ناراحتی.

    ودر هر لحظه سعی میکنم قضاوت نکنم وفقط گوش کنم واینکه نخواهم خودم را به کسی ثابت کنم ویا دفاع کنم وآرام ورها . در بیشتر مواقع در سکوتم. وبقیه می‌پرسند چته ؟ چرا حرف نمیزنی؟

    خوبی؟؟ ومن درپاسخ می‌گویم خوبم.

    راستیا من بعضی وقتها که احساس میکنم زیاد دارم حرف میزنم حسم بهم میگه زیاد داری حرف میزنی بسه دیگه آرام باش.🤗🤭

    وخلاصه اینکه آرامش در پرتواگاهی فوق العاداست. استاد عزیز و مریم جون سپاسگزارم

    واین بود ردپای من در روزشمارزندگی ۳۳.👋🙏

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  5. -
    فرشاد نصیری گفته:
    مدت عضویت: 1076 روز

    سلام

    روزی دیگر از سفرنامه

    روزی زیبا

    تجلی خواسته

    از خدا خواسته بودم سرم را از کار آنقدر شلوغ کن که در طول روز فقط در حال کار کردن و کسب پول باشم

    این روزها به همان شکل خواسته ام برخاست،درونم عزمی را فراخواند که توانایی حداقل 5 انسان بالغ را در کار برایم به ارمغان آورد

    امروز نیز از خداوندم میخواهم،که حالا که دقیقا با وجودم درک کردم که خالق تمام زندگیم هستم،پس حالا که اینجور است،پروردگارا از تو میخواهم که با کمترین زحمت،بیشترین پول را کسب کنم،و با کمترین فعالیت فیزیکی،بیشترین سود را در کارهایم داشته باشم،

    خداوندا پروژه های کاری را برایم مهیا کن که با کمترین زحمت بیشترین پول و سود حاصل کار را به دست بیاورم،

    مریم بانو در متن این روز از سفرنامه درخواست تجربه ای از قدرت خیال و تجلی یافتن او کرد که بنویسیم اگر تجربه ای داریم

    امروز من دقیقا در میان این تجربه ها هستم،

    یادمه چند روز پیش،قبل از خواب تصویرسازی از درخواست دوستم برای اجرای کاغذ دیواری برای خانه خواهرش را در ذهن ترسیم کردم و خوابیدم

    فردا ظهر همان دوستم پیامک داد که فروشگاه خواهرم را متراژ کن برای اجرای کاغذ دیواری،

    حسی بهم دست داد که شاید نتوانم بیان کنم،اما دقیقا احساس خداگونه را لمس کردم

    خدایا از تو سپاسگزارم بخاطر این قدرت بی نهایتی که تو به من دادی

    پول بی نهایت است

    ثروت بی نهایت وجود دارد

    فرصت های ثروت ساز بی نهایت وجود دارند

    و من توانایی و لیاقت کسب ثروت را دارم

    زیرا من از جنس خداوندم

    عاشقتونم

    شاد و ثروتمند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  6. -
    عاطفه گفته:
    مدت عضویت: 877 روز

    سلام استاد عزیزم، مریم مهربونم و هم فرکانسی های گلم

    روزشمار تحول زندگی ام برگ 33 ام

    داشتم به این فکر میکردم که فایل های روزشمار چقدر دقیق مرتبط با همون روز من و حول دغدغه های ذهنی ام روی سایت قرار گرفته.

    احساس میکنم خداوند پیشاپیش تدارک مسیر توسعه فردی ام رو داده.

    دقیقا امروز از صبح دغدغه من هماهنگی میان ذهن و روحم بودش.

    کلی تو کانال ام برای خودم ویس پر کردم و با خودم صحبت کردم که دست از فضای بیرون برداره و متمرکز بشه روی خودمون

    کلی ذهنم متقاعد کردم که عمر مادی ما در مقایسه با عمر کیهانی روح، به پلک زدنی هم نیست

    و اصلا ارزش نداره همگام شدن با قیل و قال های جهان بیرون

    ارزش اینو نداره که درگیر بیرون از خودم بشم و بعد که ملک الموت اومدند بالای سرم، تو سر خودم بزنم که ای وای دیر شد

    تا دیر نشده باید به خودم بیام. تا دیر نشده باید جهاد اکبر کنم، تا دیر نشده باید به خودم بیام و تمرکزم بزارم روی زیبایی ها

    واقعا این شعر زیبا و پرمفهوم بودش.

    راست میگه

    چه نیازی هست ما از خودمون دفاع کنیم.

    وقتی ظلمی اتفاق نیفتاده.

    از دیدگاه کوآنتوم و کتاب منطق، هیچ ظلمی بر دیگری وجود نداره بلکه انسان فقط میتونه ظلمت نفسی کنی

    یعنی فقط میتونه به خودش ستم کنه.

    چند روز قبل کتاب استر هیکس تحت عنوان :

    بخواهید تا به شما داده شود

    رو شروع به مطالعه کردم.

    جملاتی رو داخلش خوندم که مو به تنم سیخ شده بود.

    داخلش نوشته شده بود که : ما قبل از ورود مون به سیاره زمین کلی قول و تعهد دادیم.

    و کیهانیان هر لحظه دارند ما رو نظاره میکنند

    این جمله نوشته بود که :

    شما گفتید من در شادی خواهم زیست

    من اتصالم به خداوند را قطع نخواهم کرد

    من انرژی ام را متمرکز میکنم و خلق میکنم

    و من حین خواندن این جملات فقط اشک میریختم. گفته شده بود که :

    شما موجوداتی عزیز و متبرک هستید و ما اینجا هستیم که به شما یادآوری کنیم که چه ارزشی دارید. ما میخواهیم بیاد شما بیاوریم که کیستید چون ما واقف ایم که شما چه کسی هستید. ما میخواهیم به شما ارزش تان را یادآوری کنیم چون واقف ایم که ارزشمند هستید.

    ما جایگاه کنونی تان را دوست داریم حتی اگر شما آن را دوست نداشته باشید. ما میخواهیم که شما هم مثل ما خودتان و جایگاه تان را زیبا ببینید.

    این یعنی روح ما، تحت هر شرایطی حالش خوبه و در آرامش هست.

    چون سختی هایی که ما میکشیم رو اون سختی نمیدونه. چون واقف هست که هر زمان اراده کنیم میتونیم خلقت مون رو به سمت و سویی دیگه ببریم.

    اون همه چیز رو زیبا میبینه. و دقیقا دغدغه منم همینه که ذهن ام رو بکشم رو حالت روحم. و هماهنگی بین شون ایجاد کنم.

    استاد عزیزم وقتی کنترل ذهن شما رو میبینم واقعااااا شگفت زده میشم. منم میخوام ازتون الگو بگیرم. منم میخوام تعهد بدم و مثل شما جهاد اکبر کنم.

    شما خیلی تاثیرات زیادی بر زندگی ام گذاشتین

    خیلی این مسیر منو متحول کرده.

    با اینکه توقع ام از خودم زیاده اما کم دستاورد توی این مسیر الهی نداشتم.

    مریم عزیزم هم تحسین میکنم که انقدر روی بهبود شخصیتی اش کار کرده که با شما هم فرکانس شده.

    خداروصد هزار مرتبه شکر بابت این مسیر زیبای خودشناسی.

    استاد جانم و مریم عزیزم بابت تهیه ، تدوین این فایل های ارزشمند و توحیدی سپاسگزارم.

    آگاهانه و عاشقانه دوستتون دارم.

    همگی در پناه الله یکتا باشیم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      منیره مختاری فر گفته:
      مدت عضویت: 834 روز

      سلام عاطفه جان

      خیلی زیبا نوشتی

      حضور خداوند رو در تک تک کلمه هایت میبینم، اینقدر کامنت هات شسته رفته و دقیق و قشنگه

      انگار از توضیحات استاد و اگاهی هایی که میگن تو اون فایل شیره اش رو چکیده اش رو برامون مینویسی

      چقدر شما خوبی که خداوند اینگونه بر زبان شما جاری میشه و نتیجه کامنت به این زیبایی میشه

      از خداوند و دستانش سپاس گزارم .

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    عسل گفته:
    مدت عضویت: 747 روز

    1403/5/17

    روز 33

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    سلام به استاد ومریم عزیز و دوستان گل

    خدایا شکرت بخاطر یک روز دیگه که از این زندگی زیبا و لذتبخش که تجربه میکنم.

    چقدر زیبا و آرامبخش بود این جلسه خدایا شکرت

    چقدر این جمله برام تاثیر گذار بود

    (قلبت رو پاک کن اتفاقات خوب بعداز پاک شدن قلبت اتفاق می افتد)

    خداجونم بهم آرامش بده خداجونم بهم عزمی راسخ بده خداجونم کمکم کن تا الهاماتی که بهم میشود بتونم عملی کنم.

    ( فقط 3روز باهرموجودی مواجه میشوی ببین و بیندیش که او پاره ایی ازمن است ببین چه اتفاقی در زندگی ات رخ می‌دهد)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  8. -
    نیلوفر هاشمی نژاد گفته:
    مدت عضویت: 226 روز

    سلام استاد عزیز

    میتونم بگم که خدا شما رو ‌تو‌مسیر من قرار داد همه چیز عالی است خدا یا شکرت من را تو مسیر آگاهی قرار دادی همه چیز واضح و عالی تشریح میشه و تو قلبم نهادینه میشه تمام سوالات ذهنم داره جواب داده میشه و خوشحالم هر روز حالم بهتر و بهتر میشه خدا یا شکررررررررررررت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  9. -
    بانوی اردیبهشت گفته:
    مدت عضویت: 1017 روز

    به نام خدای مهربان هدایتگرم

    سلام به همه

    انگار الان در وضعیتی هستم که نیاز به آرامش و تنها بودن و خلوت با خودم داشتم .اومدم جایی که هیچ کس نیست و ناگهان یاد این فایل افتادم .من با شنیدنش قبلا حس خوبی نداشتم و نمیفهمیدمش ولی الان گفتم بزار یه بار دیگه این فایل را بیارم و گوش کنم .به جای گوش کردن متنش را خوندم .چقدر زیبا بود .من پاره ای از خدا هستم.او که کنار من نشسته هم پاره ای از خداست.تمام موجودات پاره ای از خدا هستند .قبلا فایلهای زیادی از اساتید خارجی گوش داده بودم و حتی یکی از اساتید ایرانی که راجع به فیزیک کوانتوم یکم گفت و من رفتم و تحقیق کردم خودم و به مطالبی میرسیدم که دیوانه ام میکرد.خدایا چقدر علم من کمه و این هستی بزرگ و نامحدود ، چقدر چیزهای زیادی هست که من نمیدونم و ازش اطلاع ندارم و اصلا حتی سعی نکردم بخونم درباره اش و بفهممش .تو فیزیک کوانتوم به این نتیجه میرسیم که همه ما یکی هستیم و بعد به این بیت میرسیدم که

    که یکی هست و هیچ نیست جز او

    وحده لا اله الا هو

    این شعر را فکر کنم مولانا گفته.چند صد سال پیش بدون اینترنت و کتاب های فیزیک اتمی و کوانتومی اینو فهمیده و به آگاهیش رسیده پس چرا من نمیفهمم؟

    خدایا این همه آدم دارند روی این کره خاکی زندگی میکنند که فکر میکنند زندگی یعنی بیایی توی این دنیا بخوری و بخوابی و شهوترانی کنی و دو سه روزی یا سخت کار کنی یا خوش بگذرونی و بعدم بری …..

    همین؟؟؟

    پس من برای چی اومدم به این دنیا؟ خدایا پس رسالتم چی بوده؟ چرا باید رسالتی که قبل از اومدن به این کره خاکی داشتم را فراموش کنم؟ خدایا حکمتش چیه؟ خدایا من نمیخوام تو ظلمت و نا آگاهی بمیرم کمکم کن.

    استاد عزیزم گفتی 3 روز ، فقط 3 روز همه را تکه ای از خدا ببین و با عشق باهاشون رفتار کن .من حتی 3 ساعت یا حتی 3 دقیقه هم انگار یادم نمیمونه که قول بدهم و همه را از این دید نگاه کنم.

    چقدر خوب میشد اگه همه ما این را میفهمیدیم .دیگه تو کار هیچ کس سرک نمیکشیدیم.دیگه با ماشین جلوی هیچ کس نمیپیچیدیم و راهش را نمیبستیم.دیگه کارهای اداری یه بنده خدا را انقدر عقب نمیانداختیم.

    دیروز یه مریض داشتم که خیلی دیر اومده بود برا تعویض پانسمان ، منشی بهش گفت من نیستم اون بنده خدا هم رفت .خیلی بعدش من ناراحت شدم که چرا نرفتم بهش بگم برگرد .انگار همون لحظه قلبم بهم گفت این بنده خدا هم از طرف خدا اومده بود .یادمه یه جا خوندم این که کسی برای کاری به شما رجوع کنه نعمتی از طرف خداست قدرش را بدونید .آره این بنده های خدا که به ما مراجعه میکنند اومدند که به ما سلام خدا را برسونند .انگار یکی میگه فلانی سلام رسوند و گفت کار منو راه بندازید لطفا!

    خدا گفته سلام منو بهش برسون و بگو کار این بنده منو انجام بده .من تو را معرفی کردم بهش چون کارت حرف نداره!

    خدایا کمکم کن یادم بمونه

    خدایا کمکم کن یادم بمونه،فراموش نکنم ،تو شلوغی های ذهنم و زندگی دنیایی ام فراموش نکنم فرستاده های تورا .کمکم کن.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای: