آرامش در پرتوی آگاهی | قسمت 2 - صفحه 14 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2015/12/عکس-فایل-2.jpg
400
510
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2015-12-02 22:52:422020-08-28 10:14:12آرامش در پرتوی آگاهی | قسمت 2شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام بر استاد عزیز
سلام بر دوستان خوبم
این فایل واقعا شگفت انگیز بود برای من
آشنا شدن با خودم
آشنا شدن با خدای خودم
سکئت کردن و شنیدن صدای قلب خودم
صدایی که صدای خداوند است
وقتی سکوتم را شکستم
ذهن وارد شد
ذهن پریشان و ذهن قضاوت گر من
خدای من ببخش اگر تو را فراموش کردم
خودم را به دست امیال جهان سپردم
خشم و کینه و حرص و طمع
خدای من تو را دوست دارم
می دانم تو هم من را دوست داری
از تو می خواهم که من را حفظ کنی در سکوت و آرامش خودت
از تو می خواهم که من را در کنار خودت جای بدهی
من لایق بهترین های تو هستم
من لایق روی خوش تو هستم
خدای من
خدای بی همتای من
دوستت دارم
به این دوست داشتن خودم افتخار می کنم
زیباترین کار برای من در این جهان
دوست داشتن تو است
خدای من
دوستتت دارم
روز 35 از سفرنامه
سلام به خودم
سلام به روحم
خیلی وقت بود خودم را فراموش کرده بودم،ذهنم ،روحم،و جسمم را و امروز دوباره سری زدم به خودم و دیدم چه تلاش هایی کرده چه روزهایی را به سختی گذرانده همه اینها فقط با خودم و فکرم بوده و قلبم در گوشه ای می نشست و نظارت کر من بود و افسوس میخورد که سخت می گذرانم روزها را و در انتها که قلبم سنگین میشد با سرازیر شدن اشک باعث آرام شدن قلبم می شد
و من همیشه با خودم میگفتم چرا اشک میاداز چشمانم
نگو که قلبم کم آورده از این همه تلاش الکی ذهنم و
خدایا چه روزها در پی آن بودم که بهترین باشم
آرام ترین
موفق ترین
ثروتمند ترین
قوی ترین
و هر چه تلاش بیشتر میکردم از اینها دور تر میشدم
و الان زمانی به این سایت هدایت شدم که ذهنم رها کرده بود همه اینها رو و قلبم پیدا کرد اینجا را
هر روز بیشتر درک میکنم قانون احساس خوب= اتفاقات خوب
چه زیبا مریم بانو نوشته بود
جدی گرفتن احساس خوب و ترجیح دادن آن بر هر چیز دیگری شهامت می خواد
چه روزها برای دریافت ترحم دیگران روحم و جسمم را مریض می کردم و دنبال توجه دیگران بودم
و از روزی که در این آکاهی هستم جسمم در سالم ترین حالت ممکن هست و هر روز با انرژی تر می شود و هر روز چهره ام جذاب تر و شاداب تر .
این روز ها مشتری بیشتری به کسب و کارم وارد می شود
این روزها افراد منفی حذف می شوند
این روزها ارتباطم با همسرم در بالاترین و زیباتر ین وعاشقانه ترین حالت خود قرار داد
و می دانم که این شروع تمام اتفاقات هست و تا 6ماه آینده همه اینها 70 برابر میشود مثل شاخه گندم
خانواده دوست داشتنی وصمیمی عبا سمنش خوشحالم که ساعت های بیشتر ی را با شما هستم و کامنت های زیبای شما را می خوانم و انرژی بیشتری میگیرم
به نام ربّ
سلام با بی نهایت عشق
35 .سی و پنجمین روز شمار تحول زندگی من در این جعبه شگفتی خدا
امروز صبح که بیدار شدم تعهد نوشتم که از امروز شروع کنم و فقط امروزو عمل کنم به هر آنچه که باید عمل کنم
و فرداها هم همین تعهد رو دوباره به خودم بدم از صبح تا شب
و نتایج رو بیام براتون بنویسم
چون امروز رومین باری بود که خدا هدایتم کرد به فایل مصاحبه با استاد شماره 3
که میگفتن استاد که وقتی که شما رو خودتون خوب کار میکنید و باورهارو بنیادین ایجاد میکنید که باعث نتایج پایدار میشه
من تازه دارم معنی نتایج بایدارو در مداری که هستم درک میکنم
توضیحات مربوط به روز 35 رو که خوندم به آخرش که رسیدم مدام تکرار میکردم خدا خدا خدا
و همین احساس خوبی که خود خداست و انقدر غرق در عشقت میکنه غرق در بی نیازی از عشق ، بینیازی از توجه دیگران بی نیازی از هر چیزی میشی که یه لحظه به خودت میای میبینی ، وسط یه عالمه آدم بیرون داری قدم میزنی ، اما انقدر غرق در این احساس خوبی که متوجه رد شدن آدما از کنارت نیستی ،متوجه اتفاقاتی که در اطرافت رخ میده نیستی
و چقدر لذت بخشه این حس
و حتی در خونه که تنهایی و این احساس فوق العاده خوبو داری اصلا فکر نمیکنی که تنهایی
چون یه نیروی عظیم و انرژی خاص ربّ و صاحب اختیارت کنارت هست و فقط دلت میخواد باهاش حرف بزنی عاشقانه هاتو بهش بگی
من چقدر تغییر کردم ، الان که دارم مینویسم پر از حس خوبم
من قبلا تنها میموندم تو خونه هی زنگ میزدم به مادرم میگفتم کی میای یا حوصله ام سرمیرفت یا حتی اگرم تنها بودم و نقاشی میکشیدم باز یه حس خلا درونم بود و دوست داشتم کسی باشه تو خونه
من قبلا میرفتم بیرون از خونه مثلا یه جمعیت زیادی اطرافم بودن ،من انقدر اذیت میشدم از درون و فکر میکردم همه دارن منو نگاه میکنن و خیلی چیزای دیگه
اما الان که داشتم مینوشتم چنان عشقی داشتم موقع نوشتن و میگفتم خدا اثر توهست تویی که انقد حالمو خوب کردی چقدر دوستت دارم عاشقتم
دیگه طیبه یکسال پیش نیستم
تو خیابون ،تو مترو ،هرجا که هستم تو دلم باخدا حرف میزنم یهویی لبخند میزنم خیلی دوست دارم این حسو
یا وقتی دارم با خدا حرف میزنم و راه میرم تو خیابون انقدر حالم خوبه که اصلا آدما رو نمیبینم چه برسه بخوام خجالت بکشم
و اینا همه و همه اثرات خداست که از وقتی اجازه اجابتشو در قلبم دادم اجازه دادم هدایتم کنه ازش خواستم حالمو خوب کنه
هر لحظه داره هدایتم میکنه و کمکم میکنه
یاد این آیه میفتم
وَ إِذا سَأَلَکَ عِبادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَهَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی وَ لْیُؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ
آیه 186 سوره بقره
چقدر من دوستش دارم چقدر من از وقتی با این سایت آشنا شدم آیه های قرآن و دوست دارم
چقدر من حس خوب میگیرم از این سایت پر از آگاهی
درسته تو این مسیر یه سری ایراداتی که بعدا خدا بهم نشون میده متوجه میشم سعی خودمو میکنم تا جهاد اکبر کنم امروز نوشتم تو یه کاغذ که اگه نتایج پایدار میخوای ::::
تعهد ،فقط امروزو عمل کن به قوانین طیبه
امروز شاد باش
امروز احساستو سعی کن خوب نگه داری
امروز سعی کن مودب باشی و مهربان
امروز عشق راستین داشته باش و بی توقع عشق بورز
امروز اتاقتو بعد هر نقاشی کشیدن مرتب کن بعد بخواب
امروز باورای قدرتمند کننده رو مدام تکرار کن
امروز به ایده های خدا که بهت داده عمل کن و قدم هات رو بردار و به خدا بسپر بقیه شو
امروز تمرین نقاشیتو زودتر انجام بده
امروز عاشقانه به مادر برادر خواهر هات و اطرافیان و تمام انسان ها عشق راستینتو نشون بده
امروز فقط به قوانینی که یاد گرفتی عمل کن تا جایی که میتونی
و از زندگی و مسیر لذت ببر تو میتونی و میشه همین امروز هاست که در کنار هم یهویی زندگیت متفاوت میشه
و من امروز نوشتم و جلو چشمم چسبوندم تو اتاقم و از خدا خواستم هر بار یادم بندازه و به همه عمل کنم
و جهاد اکبر رو از امروز با تلاش بیشتر شروع کردم
خدایا سپاسگزارم ازت که انقد ماه و مهربون و عشقی
اینم خیلی خاص بود که خانم شایسته نوشتن تو متن که :
شهامت میخواهد تا اجازه دهی احساس خوب برنامه خودش را پیش ببرد ،پزشکت باشد و سلامتی را بر جسم و جانت برگرداند
من چقدر کیف کردم اینو داشتم میخوندم پر از حس سلامتی
و اینجا که نوشتین :
خیلی شهامت میخواهد تا اجازه دهی احساس خوب همسر عاشق پیشه ات بشود و تو راغرق در تجربه های عاشقانه نماید
و من چقدر حس عشق دارم وقتی میدونم به منبع عشق وصل هستم عشق رو بینهایت دارم
خدایا عاشقتم عشق دل من دوستت دارم
خدایا سپاسگزارتم بینهایت
برای استاد عزیز و خانم شایسته و همکارای خوبتون و تمام دوستان آگاه در این سایت عشق و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت و بهترین هارو بینهایتشو از خدا برای همه تون میخوام
دوستتون دارم با عشق طیبه
سلامی گرم و صمیمی خدمت استاد عزیزم،بانو شایسته جان و همه همسفران عزیزم در سفر روز شمار تحول زندگی من
روز سی و پنجم از سفرم به درون
فایل: آرامش در پرتو آگاهی 2
و سکوت همه آن چیزی است که تو را به سعادت میرساند.
بازگشت تو به اصل خویش، به توی لایتناهی، به خود مقدس تو
و تو تنها در سکوت و آرامش است که، میتوانی به من باز گردی.
————————————————–
مرا عهدیست با شادی که شادی آن من باشد
مرا قولیست با جانان که جانان جان من باشد
به خط خویشتن فرمان به دستم داد آن سلطان
که تا تختست و تا بختست او سلطان من باشد
اگر هشیار اگر مستم نگیرد غیر او دستم
وگر من دست خود خستم همو درمان من باشد
« حضرت مولانا»
بیت اول این شعر رو با خودم خیلی زمزمه میکنم که یادم باشه من با جآنانم عهدی بستم که شاد باشم..چون اون به من قول داد که تخت و بخت از آن من است اگر پای عهدم بمانم،، تا زمانیکه هنوز عهدم را به خاطر داشتم« دوران مقدس کودکی» نه غصه می خوردم،نه نگران آینده بودم،نه از کسی دلگیر میشدم و نه دلم خانه بغض و کینه و حسد بود ……و اماااان از وقتیکه فراموش کردم ، از کجا آمده ام،آمدنم بهر چه بود؟؟!!
و من زمینی شدم و فراموش کردم که با سلطان جانانم چه قراری گذاشتم..محو شدم در زرق و برق دنیا و گوشم پر شد از اما و اگرها و تا به خودم جنبیدم دیدم تمام زندگی ام را رسم و رسوماتی پر کرده که هر روز مرا از اصل خودم دورتر میکند و داستان من ،منِ واقعی اینگونه شد که دیر زمانی است حبس شده در زندان کبر و غرور و تشریفات و کینه و حسد و مقایسه و انتقام و…..و من هر روز در فراق او نحیفتر شدم و بی جان تر..سفر میرفتم ،مهمانی میرفتم،مهمانی میدادم،خرید میکردم و….اما یک بغضی در گلوی من ماندگار شده بود..انگار که ندانسته روحم را در سلول بغض زندانی کرده باشم،هیچ چیز یادم نمی آمد!!!…شادی واقعی مثل کودکی که بی خیال حرف و سخن دیگران باشد از یادم رفته بود..محدودیتها هر روز زندگی ام را محدودتر میکرد و من متحیر بودم از اینهمه تلخی و فشار زندگی و باور کرده بودم که زندگی همین است دیگر!!!
اما در این روزگار فراموشی گاه گداری صدایی را در اعماق وجودم می شنیدم،صدایی بسیاااااار ضعیف اما برای لحظه ای حالم را خوش میکرد..طعم خوشش را می چشیدم اما بسیار کوتاه و من چون عاشق شیدایی در همه لحظه های زندگی ام به دنبال تجربه دوباره آن طعم و مزه بودم….هر چه گشتم دانستم که همه مسیرها به خودم ختم میشود..خودِ خودِ خودم!!!! جا خوردم!! من؟؟؟!!!! مگر من کیم؟؟!!!!!!
سالها دل طلب جام جم از ما می کرد
وآنچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد
سالیان درازی بود که دستم را برای ذره ای خوشی به سمت این و آن میگرفتم..خوشی های زودگذر..و باز بر میگشتم سر جای اولم..
در این هیاهوی روزگار تنها امتیازی که داشتم این بود که خدارا عاشقانه دوست داشتم..خییییلی زیاد..
تا اینکه همان خدا دستم را گرفت و به این مسیر هدایتم کرد و من اینجا فهمیدم که هر چه میخواهم باید از خودم بخواهم..
این منم،منبع شادی،انرژی،رزق و سلامتی و…هر حال خوبی که به دنبالش بودم ، چون من پاره ای جدانشدنی از وجود خدایم بودم و فراموش کرده بودم و این فراموشی برای من سنگین تمام شده بود.
من خودم را فراموش کردم از همان موقعی که وارد جامعه شدم درست با پایان کودکی ام..من کودکی بودم که دست خدا را در شلوغی بازار رها کرده بود بسکه چشمش به ویترینهای جذاب مغازه ها بود و تا به خودم آمدم شب شد و تنهایییی…و آنقدر فراموشی وجود مرا فرا گرفت که باور کردم من همین گوشت و پوست و استخوانم و من از اول همین بودم و هر زمان که اسم روح را میشنیدم فکر میکردم روح همان جان است،جانی که با بودنش نفس میکشم و با رفتنش می میرم،فقط همین،ذره ای در ذهنم نمیگنجید که روح من یعنی همه من،یعنی شادی من،شوق من ،مشوق من،آرامش من،ثروت من ،سلامتی من و یعنی خداااااای من.
دقیقا خاطرم نمی آید از کی در این شلوغی روزگار دستش رو رها کردم و دارم دور خودم می چرخم.فقط میدونم سالهاست که دارم می چرخم؟!
و حالا با ورودم به این سرزمین وحی الهی با پاهایی تاول زده و تنی رنجور و خسته، مدتی است نشسته ام
سکوت کردم
و دیدم چقدر جنس این سکوت آشناست
انگار صدا دارد ، روح دارد
اینجا خواندم و خواندم و بارهاااا شنیدم و یادم آمد که صدای خدا از جنس سکوت است
و من پاره ای از خدا هستم و من همان خدا هستم.و دوباره مزه کردم طعم شیرین حضورش را اینبار نزدیکتر و طولانی تر..و
این روزها بیشتر از هر زمانی از حضور در جمع خودداری میکنم،انگار خودم را پیدا کردم و عهدی که پیش از آمدنم با جانان بسته بودم یادم آمده..یک رگه هایی از خود حقیقی ام را،اصلم را می بینم،،،می خواهم بیشتر این غبار رو از آینه وجودم بگیرم.بیشتر با خودم اشنا شوم و بیشتر به یاد بیاورم که کی هستم؟؟
روزها فکر من این است و همه شب سخنم
از کجا آمده ام ،آمدنم بهر چه بود؟!
وقتی به زندانی بودم جانم در تنم فکر میکنم تمام وجودم را اشک فرا می گیرد..که چه سالهایی را از دست دادم و انچه خود داشتم از دیگران طلب میکردم..غافل از اینکه او اینجاست،در درون من،از رگ گردن به من نزدیکتر
تمام تلاش این روزهایم این است که در این شلوغیه رفت و امدها ،قضاوتها و بدهکاریها و حسرتها و نگرانی ها….. ولوم صدای درونم را بالا ببرم تا دوباره از ته دل بخندم،سپاسگزار باشم و از داشته هایم نهایت لذت را ببرم
خدارا شکر میکنم که من رو به مسیری هدایت کرد که دستم رو تو دست خودش گذاشت و من با پیدا کردن خودم ،هرگز دستش را رها نخواهم کرد..
ای نسخه نامه الهی که تویی
وی آینه جمال شاهی که تویی
بیرون ز تو نیست هر چه در عالم هست
در خود بطلب هر آنچه خواهی، که تویی
استاد عزیزم هر روز با فایلهای ارزشمند و آگاهی بخش شما این هدف برایم جدی تر میشود که؛
سر آغاز رسیدن به همه خواسته هایم جستجوی خودم و بعد پیدا کردن خودم و بعد آگاهانه مراقبت کردن از اصل ارزشمند خودم باشد که همه اینها ختم میشود به یافتن خدای مهربانم و فراوانی نعمت و ثروت و سلامتی و عزت و شوکت در این دنیا و در آخرت..به امید الله مهرباااانم
————————————————–
خدای مهربانم ،تنها رفیقم ممنونم که هستی و هوای منو داری..بووووس
استاد عزیزم همیشه و همیشه سپاسگزار خدایم هستم برای وجود پر از عشق و برکت و اگاهی شما، و حال خوش این روزهایم را قطعا مدیون شما هستم..دوستتون دارم
مریم بانوی مهربانم،صمیمانه از شما ممنونم برای مهیا کردن این سفر جادویی..عاشقتونم
همسفران عزیزم ممنونم که هستید و ممنونم برای کامنتهای آموزنده و ارزشمندتون و ممنونم که با من همراه بودید
دوستتون داااااااااارم
در پناه خدای خوبیها روز و روزگارتون عاااااالی
به نام خدای مهربان
سلام به استاد عباسمنش عزیزم با صدای آرامش بخش و فوق العاده
اومدم توسایت وبه خدا گفتم که چیکار کنم و این قسمت از آرامش در پرتوی آگاهی نشانه ی من شد احساس کردم که این حرف های خدا بود به من از زبان شما از همون اولش که میگه دیدی هر اتفاق خوب تنها نتیجه ی قلبی پاک بوده است و خواهد بود ؟ و اشک ریختم و گفتم آره و ادامشو شنیدم و الان نجواهای ذهنم ساکت شدند احساس آرامش میکنم من خدارو دارم و اون برام همه چیزه بهترین دوست من قدرت من ثروت موفقیت حال خوب و همه و همه
بعضی وقتا یادم میره و وقتی چالشی پیش میاد همه ی جوانبو میسنجم و فکر میکنم و اگه راهی پیدا نکردم نگران میشم و میگم چیکار کنم ؟ بعدش سریع میگم من خدارو دارم و اون هدایتم میکنه اما گاهی با وجود اینکه این حرفو میزنم دوباره اون صداها تو سرم تکرار میشه و انرژی منفی میده و کنترل ذهن برام سخت میشه دقیقا مثل امروز که اجازه نمیداد هیچ کاری کنم با خودم گفتم ببینم چه نشانه ای برام میاد و این فایل بی نظیر اومد خداجونم ممنونم تو صدای منو شنیدی و انقدر واضح جوابه منو دادی
یه شعری هست که مطمئن نیستم شاعرش مولانا بود یا کی ولی خیلی قشنگه میگه
هرلحظه که تسلیمم در کارگه تقدیر آرام تر از آهو بی باک ترم از شیر
هرگاه که میکوشم در کار کنم تدبیر رنج از پی رنج آید زنجیر پی زنجیر
امروز روز فوق العاده ایه بی نهایت سپاس بخاطر این همه زیبایی
در پناه خدا
وای استاد تو بی نظیریی ان شاءالله همیشه سلامت و موفق باشی
واقعا این فایل بسیار عالیه و تاثیر گذار ممنوووووووووووووووووون
سلام خدمت استاد عزیزم و همه دوستان
فقط میتونم بگم که تمام این فایلها و محصولات زمانی روی سایت گذاشته میشه که من دقیقاً درمورد همون موضوع مشغله ذهنی و فکری دارم و شدیداً به رهنمودها و نکته های گفته شده در اون فایل رو نیاز دارم،نمیدونم چطور میتونم این احساس سپاسگزاریم رو بیان کنم و از خدای خودم با تمام وجود و با تک تک سلولهام سپاسگزارم و شکرگزار اینم که با همه شما هستم و دراین مسیرم….
سر تعظیم فرومیارم در مقابل این همه قدرت و عظمت و بزرگی و مهربانی خدایم و سجده شکر بجا میآورم دربرابر خدای مهربان و بسیار بخشنده ام !
منم واقعا از استاد و از خدا شکر گزارم دقیقا این فایلها را به موقع دارم گوش می کنم موقعی که باید به آنها گوش کنم
خدایا شکرت بابت این آگاهی
چقدر در لحظه زندگی کردن رو من یادم میره و خیلی باید زرنگ باشی که نزاری ذهنت درگیر سرزنش و حسرت گذشته باشه
یا نگران و ترس از آینده
و فقط از لحظه حال لذت ببری
خدا و انرژی در لحظه حال هست
لذت بردن از این لحظه رو از خودم دریغ میکنم بخاطر عجول بودن واسه رسیدن به خواسته
یا واسه ناراحت بودن از گذشته
از محل کارم و همکارام لذت نبرم چون فکرم درگیر کار بهتر و همکارای بهتر هس
درصورتی که همین شرایطی که من دارم خیلی عالیه فقط قدرشو نمیدونم
از بودن تو این خونه لذت نبرم بخاطر خواسته خونه بزرگتر
و هزارن چیز دیگع که منو از لذت بردن از لحظه حال و شکرگزاری درمورد داشته هام غافل میکنه
عالی عالی عالی یک روز زود تر ! اتفاقی دستم خورد به لینک سایت خدارا شکرت!
مثل همیشه عالی کلمات عاجزن از توصیف حسی که به ادم هدیه می دهید از خدا صد هزار بار سپاسگذارم که اینجا هستم خدایا شکرت شکرت شکرت