آرامش در پرتوی آگاهی | قسمت 2 - صفحه 27 (به ترتیب امتیاز)

787 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    معصومه عبیری گفته:
    مدت عضویت: 2299 روز

    با سلام و درود به استادم و به همه عزیزان دلم🌹🌹🌹🌹🌹

    روز سی و پنجم تحول زندگی من…

    واقعا نمیدونم چی بنویسم و از کجا شروع کنم… با تمام جملات این فایل عشق میکنم و تمام وجودم آرامش میشه..

    قلب پاک….سادگی….رهایی….آگاهی….سکوت….

    چقدر این کلمات دارن معنا میگیرن تو قلبم… اصلا قبلا نمیفهمیدم چیه….

    و همین است که اینجایی وهنوز مشتاقی….خداروشکر که اینجام…وقتی خوب نگاه میکنم میبینم من همیشه دنبال چنین جایی بودم چنین آرامشی..انگار گمشده ای داشتم که هیچوقت آرامش نداشت…حتی اگه تو بهترین لحظاتم بودم و در جمع اقوام و دوستان و مثلا خوش میگذشت ولی اون خوشی واقعی نبود…من گمشده ای داشتم و قلبم آرام نبود..

    وقتی میشنوم که لایتناهی هستم که مقدسم… و میفهمم که این زندگی تنها یه تجربه کوچک در ابدیت است،…دیگه تمام غصه هام تمام نداشته هام تمام مشکلاتم برام بی ارزش و حقیر میشن .چون دیگه هیچ اهمیتی ندارن….و سرشار از آرامش و حس خوب میشم.

    و تو تنها وقتی نجات می یابی که مرا دوباره پیدا کنی، خود لایتناهی ات را ،اصل ات را.

    و تو زاده شدی از سکوت از ابدیت از قداست…تا اینکه آمدی…و در آغاز همه آگاهی بودی و سادگی.. جز شادی و رهایی نمیشناختی و لحظه ها را یکی یکی زندگی میکردی..سکوت بودی و در گفتگویی آرام با من…….

    (واقعا اگه یه گریزی بزنیم به کودکی تا اون جایی که ذهنمون قد بده معنی این جملات رو بهتر میفهمیم…)

    تا که نفس پیدا شد تا مشغولت کند..😔😳

    تا در شلوغی اندیشه دیگر صدایی از من نشنوی. .نفس به تو هویت داد و هویت توهمی است که تو را از همه انسان ها و همه هستی جدا کرد و من زاییده شد که تفاوت معنی پیدا کند و زمان زاییده شد که به گذشته و آینده سرگرم شوی و از ابدیت این لحظه غافل و خوب و بد زاییده شد که همیشه به قضاوت مشغول باشی.

    به کودکان نگاه کنیم…چقدر پاکن چقدر خالصن…خودشون رو برتر یا پایین تر از بقیه نمیبینن…و اصلا قبیله و طبقه هیچ مفهومی نداره براشون و اصلا آدم زشت و زیبا رو نمیفهمن چیه… من بارها دیدم که یه آدمی که در نظر ما صورت زیبایی نداشته وقتی به یه بچه نزدیک شده و محبتش کرده چطور اون کودک شیفته اون شده و دوستش داشته. در نظر کودک همه زیبان. اون اصلا قیافه و ظاهر و تیپ و طبقه و هویت براش مهم نیست… چون کودک هنوز درگیر نفس و اندیشه های منفی نشده. هنوز پاک و خالصه…

    و سکوت زبان گفتگوی من بود با تو

    خدایا داره درکم از این جمله بیشتر میشه…سکوت…سکوت…درسته فقط در سکوت هست که آگاهیها بهت داده میشه. فقط در سکوت هست که خدا باهات حرف میزنه. تا وقتی نجواها هستن تا وقتی ذهنت مشغول هست و درگیره دائم ، چطور میشه آگاهی ها بیان.. ایده ها بیان..خداوند حضور پیدا کنه…

    و غافل بودی که آرامش و سعادت چنان به تو نزدیک است که در توست. در ذره ذره تو…و سکوت همه آن چیزی است که تو را به سعادت می رساند. بازگشت تو به اصل خویش..به توی لایتناهی..به خود مقدس تو..

    سکوت یعنی خاموش کردن نجواها…خاموش کردن اندیشه های منفی…یعنی قضاوت نکردن یعنی نظر ندادن و فقط نگریستن…

    💚فقط برای سه روز هر گاه با مشکلی مواجه شدم به تو باز میگردم به درون…..و به خاطر می آورم که موجودی الهی هستم و همه این زندگی تنها یک تجربه کوچک فیزیکی است در زندگی ابدی و مقدس من.💚

    تجربه ای که بارها و بارها تکرار می‌شود….

    و به خاطر می سپارم که لایتناهی هستم….لایتناهی….💜💜💜

    برای همتون آرزوی آرامش و آگاهی و سعادت دارم. 🌹🌄🌹🌄

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    سارا سهیلی گفته:
    مدت عضویت: 1810 روز

    سلام به استاد عزیز و مریم عزیزم

    به نام خدای شادی ها و فراوانی

    قبل از اینکه با این محیط آشنا بشم ،یک سوالی مدام توی ذهنم به طور ناخودآکاه چرخ میخورد از وقتی که از داخل آیه های قرآن اگر اشتباه نکنم فهمیده بودم و اونم این بود که ما انسان ها خلیفه ی خداوند روی زمینیم.

    من تو ذهنم اصلا نمیگنجید که منی که دارم ساده ترین کارها رو روی این زمن انجام میدم و یه زندگی کاملا معمولی دارم چه طوری میتون مخلیفه ی خدا باشم.منی که دارم همون کارهایی که منع کرده خدا انجام دادنش رو و من دارم کم و بیش انجامشون میدم چه طوری خلیفه ی خدا به حساب میام.

    مگه خدا شوخیش گرفته من کجا و خدای من کجا.داخل جسم من روح دمیده ولی مال خودش نیست که جنس روح ما فرق داره ضعیف تره که اینطوریم و از این جنس حرفا…

    چند سالی گذشت تا من مسیر درستم رو طی کردم و به این مکان رسیدم تا بفهمم معنی خلیفه بودن ما روی زمین چیست!

    تا بفهمم خداوند واقعا از روح خودش در درون ما دمیده و روح او هست که ما رو خداگونه تر وتوحیدی تر و خلیفه میکنه در این جهان.

    ما از طریق این تجربه ی محدود و با کمک روح او در درونمان به خواسته های قلبی خودمان میرسیم و از این طریق به جایگاه خلیفه ی خدا بودن هم نزدیک میشویم،این اتفاق از زمانی شروع میشه که به سمت آن چیزهایی که علاقه داریم حرکت میکنیم و از اعتماد کردن به ندای درونمان به اون جایگاه میرسیم.

    پس من باید علایقم رو هر چند محدود و انگشت شمار مشخص کنم و به خدای درونم بگوییم من این خواسته ها رو دارم و میخوام بهشون برسم و بعد ا اون خواسته مون رو رها کنیم و سکوتت کنیم و از نجواهای ذهنیمون اعراض کنیم تا خدای درون مسیر حرکت رو به ما نشون بده و بعد از اون تنها کاری که میمونه این که آدم لذت ببره از این مسیر رسیدن به خواسته هایش.

    یه کاری که از شما استاد عزیز خوب یاد گرفتم برای اعراض ناخواسته ها و نجواها این بوده که اگر الان خداوند یک خواستم رو اجابت میکرد من چه خواسته ای دارم؟

    این سوال کامل ذهن رو از سمت ناخواسته ها به سمت خوسته ها میبره کاملا به صورت خودآگاه.

    الان که فهمیدم روحی از جنس خدای من در درون منه واقعا شرم میکنم از اینکه به خاطر چه کارهای و نتیجه های پوچی ناراحت شدم و به صداش گوش نکردم که بهم میگفته چیزی نیست اشکال نداره حل میشه و به صدای منطقم گوش میکردم که میکفت تموم شد قراره بقیه عمرتو همینقدر بدبخت بمونی.

    و چه قدر الان حس رهایی دارم و نزدیک شدنم به روح خداییم.

    خدایا شکرت

    سی و پنجمین رد پای من در سفرنامه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    لیلا مقدم فر گفته:
    مدت عضویت: 2096 روز

    سلام

    سفرنامه روز سی و پنجم

    تو مرا جان و جهانی چه کنم جان و جهان را

    تو مرا گنج روانی چه کنم سود و زیان را

    همه داستان همین است

    همین کشف خود واقعی

    کشف خود مقدس متصل به اصل

    متصل به جان جهان

    همه داستان همین پرت افتادگی از اصل و نسب واقعی است

    برداشتن ماسکی بی ربط است ماسکی بی رنگ و رو

    پر از ناله پر از خواهش و نیاز و تمنا و وابستگی

    پر از کمبود پر از ای کاش

    پر از درخواست چیزهایی که هست و دارد و نمی تواند ببیند

    ماسک زده اند به صورتش و یک طبل بزرگ پر هیاهو مدام در گوشش صدا می کند

    پشه ها و زنبورهایی که مدام وز وز می کنند

    همه این کارها می شود تا صدای خودش را نشنود

    تا چهره خودش را نتواند ببیند

    تا دستانش را نتواند باز کند

    تا باور کند پشه و زنبور و ماسک و دست و پای بسته است

    اما تنها یک لحظه اتصال و حضور کافیست تا صدای درونش را بشنود

    تا صدای عظمت و قداستش را بشنود

    تا در همان لحظه وصل و آگاهی زنجیر از دست و پا در حرکتی باز کند

    فقط در یک لحظه روشن شدگی

    تا ماسک را بردارد و دور اندازد

    تا پشه ها و زنبورها را بتاراند

    تا خودش را ببیند

    چهره مقدسش

    صدای زیبایش

    بالهای ملکوتی اش

    تخت پادشاهی اش

    آن لحظه، لحظه موعود همه انسانهایی است که در انتظارش هستند و هر لحظه برای درک آن تلاش عمیق می کنند…

    خداوندا تو را شکر که به ما فهمانده ای دنبال چنین خودی باشیم..

    و به درگاهت دعا می کنیم به برکت این آدمهای نازنین ما را به لحظه وصلت هر چه زودتر برسانی

    تا طعم واقعی آزادی و رهایی را بچشیم و قدم در راه گسترش جهانت برداریم

    و لذت بردن حال عمومی همه ما باشد

    آمین

    خدایا شکرت

    خدایا شکرت

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    فرزانه دستوریان گفته:
    مدت عضویت: 2305 روز

    به نام خدایی که در همین نزدیکیست

    به نام خداوند موفق وثروتمند، شاد وسلامت

    سلام برتمام پاره های وجودم

    پله 35 ام سفر تحول زندگیم

    اول خدا راشاکرم برای وجود خانم شایسته عزیز که به ندای درونش عمل کرد واین فایل ها رو به این ترتیب قرار داد که دقیقا ما با هر چالشی روبرو میشوییم در پله بعدی به جوابش دست پیدا میکنم

    سپاسگزار خداوندم بایت اینکه همیشه ما را هدایت کرده ومیکنه به شرطی که ذهنمون رو آروم کنیم تا صداش رو بشنوییم

    خداراشاکرم بابت قوانین ثابت وبدون تییرش که ما هر لحظه با فرکانس ودمون تمام اتفاات زندیمون رو داریم خلق میکنیم.

    اما این پله که یه دنیا آرامش وحرف داره:

    هیچ چیز مهم تر از احساس خوب داشتن نیست.مهم ترین اولویت زندگی من احساس خوب داشتن است.

    تمام اتفاات زندگی من بدون استثنا نتیجه فرکانس های من است.

    اولویت همیشگی من در هر شرایطی احساس خوب داشتن است.

    ذات ما واصل ما از احساس خوب است.

    تنها راه ارتباط ما با اصمان با خداوند ، رسیدن به احساس خوب است.

    وقتی به احساس خوب میرسیم همه چیزهای وب راهشان را به سوی ما پیدا میکنند.

    هیچ چیزی از احساس خوب داشتن مهم تر نیست وبتوانی از هده کنترل ذهنت برآیی.

    قطع کردن مشاجره و بحث با دیگران.

    فارغ از اینکه بیرون از من چه اتفاقی رخ داده و در چه دردسری گرفتارشدم باید بتونم به احساس خوب برسم و در احساس خوب بودن ، لاجرم به مسیر ساده ترین راه حل ها و بزرگترین برکت ها، هدایت میشوم.

    احساس خوب یعنی داریم فرکانس خواسته رو میفرستیم.

    تنها زمانی به خداوند به عنوان منبع همه راه حل ها، نعمت هاف فرصت ها، عشق ها وسلامتی ها وصل میشوی واز برکات این منبع بهرمند میشوی که به احساس خوب برسی.

    راهکارهای رسیدن به احساس خوب:

    کافی است در خاطراتت، تجاربت، اطرافتو همین حالا به دنبال چیزهایی بگردی که احساس خوبی به تو میدهند.

    کافی است از همین حالا شکایت کردن از دوست، همسر، همسایه، رئیس، دولت و.. را متوقف کنی.

    کافی است فقط به رویایت به آنچه میخواهی وفادارتر باشی.

    کافی است با آرزویت همراه باشی.

    حتی کافی است کمی وانمود کنیاکنون همان چیزی هستی که دوست داری باشی.

    کافی است کمی راضی ترف کمی سپاسگزارتر

    کافی است کمی سرزنده تر

    کافی است کمی خوشبین تر.

    وقتی قلبت را پاک میکنی ساده تر ورهاتر میشوی و به احساس وب میرسی به سکوت میرسی ذهنت آرام میشود و ودای اصل وذاتت، خدایی که بی نهایت است و دردرون توست میشنوی سکوت با تو در درون تو با تو حرف میزند و این دارا میشنوی .من جانم وآگاهی ، من ال توامف ود متالی تو ، خود لایتناهی تو خود بی نهایت تو خود مقدس تو.

    اصل وذات تو خداونده -تومتعالی ف لایتناهی، بی نهایت ، مقدس هستی.

    توموجودی الهی هستی و همه این زندگی وشرایط تنها یک تجربه فیزیکی کوچک در زندگی ابدیت و لایتنهای و مقدس توست که بارها تکرار میشود

    اما وقتی اینها را فراموش میکنی سقوط میکنی وزمینی میشوی.

    و تو تنها وقتی نجات پیدا میکنی که مرا دوباره پیدا کنی، خود لایتناهی ات، اصل ات ،ذات ات را.

    حکایت تو وخدا حکایت جسموجان است

    جان(خدا)که از ازل بوده این بار در جسم تو تجلی یافت.

    و تو متولد شدی از سکوت، از ابدیت، از قداست.

    سکوت زبان گفتگو تو وخداوندبود. سکوت همان چیزی است که تورا به سعادت میرساند.

    تنها در سکوت و آرامش است که میتوانی به ذات واصلت برگردی زمانی که نفس وگفتگوهای ذهنت را آرام کنی.

    آرامش وسعادت دردرون تو است در ذره ذره وجود تو، به تو نزذیک است.

    خدایاشکرت بابت این آگاهی آرامش بخش وسرشار از عش

    خدایا تنها تورا میپرستیم وتنها از تویاری میجوییم

    خدایا ما را به راه راست راه کسانی که بهشون نعمت وطبیعی زندگی کردن دادی هدایت کن.

    بهترین نعمت ها را برای هممون آرزو میکنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    محمد گفته:
    مدت عضویت: 2117 روز

    سلام به همه ی خانواده ی فوق العاده ی بی نظیر

    و سلام به استاد و تشکر فراوان بابت بوجود اوردن این فضا که مارو با اصلمون با خدای درونمون و روحمون آشنا کرد

    نمیدونم از کجاش بگم از این احساس ارامشی که دارم یا از این حال خوبم یا از این انرژی که میتونه همین الان منو پرواز بده

    دقیقا چند دقیقه قبل به نشانه ی روزم رفتم و منو هدایت کرد به این فایل همین فایلی که چند دقیقه قبل ترش با جون و دل گوشش کردم خوندمش و منو به نقطه ای رسوند که به اصل و ذات نزدیک تر و نزدیک تر کرد و واقعا خدارو احساس میکنم تو زندگیم

    خدایی که منبع هست خدایی که تو انگشتای من جاریه برای نوشتن این احساسی که الان دارم

    و واقعا قابل وصف کردن نیست من با پوست و اسخون تو زندگیم این مسیر هدایتی رو میفهمم و هر روز با کیفیت تر هر روز بهتر و هدایت هاش واضح میشه فقط کافیه ذهن و روح رو تو یک مسیر و جهت قرار داد اون موقع اس که معنی زندگی اصل و هدفی که براش اومدیم به این جهان مادی رو برامون ترسیم میکنه

    اومدیم تجربه کنیم و تهش به خود وجودیمون برسیم به خود خدا

    واقعا اگه بیاییم از دید خداوند به این زندگی نگاه کنیم و دید وسیعی داشته باشیم که مثلا اگر یک میلیارد سال دیگه مشکلایی که الان برامون بوجود میان انقدر مهم هستن آیا!!!

    آیا حاضریم براشون حالمونو بد کنیم مسلما خیر

    پس چه خوبه که از همین الان سخت نگیریم و بیاییم اونجوری که واقعا میخواییم زندگی کنیم

    اونجوری که حالمون خوبه اونجوری که بخاطرش اومدیم به این دنیای مادی که همون استفاده و لذته و لذته و لذت

    خدایا سپاس گذارم بابت هر آنچه که به ما داده ای

    بابت همه چیز زندگیم سپاس گذارم

    و چقدر خوبه که توی زندگیمون فقط و فقط زندگی کنیم از لحظه لحظه ی این زندگی

    امیدوارم حال دلتون خوب و لحظه هاتون ناب باشه

    خدانگهدارتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    آرین عبّاسی گفته:
    مدت عضویت: 1719 روز

    سلام بر قدرت مطلق جهان از این نوع تریبون

    درود بر تمامی دوستان امیدوارم همگی در پرتو حق تعالی شاد و سلامت باشیم

    خدا قوت آقای عباسمنش و خانم شایسته و سایر اعضای سایت

    بسیار فایل عالی و تاثیرگزاری بود!

    ما لایتناهی هستیم

    ما ابدی هستیم

    و وقتی که بر هوای نفس خودمون غلبه میکنیم

    و آرامشی داریم که به وسیله شناخت قوانین کیهانی بوجود آمده

    آنگاه الهاماتی را دریافت میکنیم

    آنگاه در سکوت خودمان صحبت هایی را میشنویم

    که ما را به سعادت در دنیا و آخرت هدایت میکنند

    وقتی درک میکنیم که این زندگی دنیوی چیزی جز ذره ای کوچک در مقابل زندگی اخروی ما نیست

    آنگاه خود را از دغدغه های بی ارزش دنیوی رها میکنیم و خودمان را به خدا میسپاریم

    و با ایمان به او در مسیر سعادت در دنیا و آخرت حرکت میکنیم

    و …!

    بسیار فایل صوتی شیرینی بود و کلی هم درس داشت

    خداوند را سپاس گزارم که من را به مسیر سعادتمندی در دنیا و آخرت هدایت میکند!

    ممنونم آقای عباسمنش، خانم شایسته و سایر کادر اجرایی سایت

    در پناه خداوند پیروز و ثروتمند باشیم همگی در دنیا و آخرت

    من آرین عبّاسی ۱۷ ساله از تهران هستم

    من بهترین میشم چون به خداوند ایمان دارم و برای انجام هر کاری آرامش دارم تا به سعادتمندی در دنیا و آخرت و نزدیکتر شدن به رب مطلق جهان برسم!

    بدرود!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    زهره شریعتی گفته:
    مدت عضویت: 1737 روز

    به نام خدا

    سلام به استاد خوبم و مریم عزیزم و همه دوستان عزیز❤️

    داشتن احساس خوب مهم ترین اصل برای رسیدن به هر خواسته ای است چون وقتی حالت خوبه و نگران نیستی یعنی ایمان واقعی داری یعنی قدرت خدای درونت و به معنای واقعی داری حس میکنی حتی تو مواقعی که نجواهای ذهن دست از سرت بر نمیدارن باید با حال خوب کنترلشون کنی

    و من هر اتفاق خوبی و تو زندگیم نتیجه ی داشتن احساس خوبم تو اون لحظه میدونم

    وقتی بچه ها رو میبینم که انقد آزاد و رها هستن و با کوچکترین چیز خوشحال میشن و اصلا نگران آینده نیستن و به گذشته فکر نمیکنن دوست دارم دوباره کودک شوم

    همان کودکی که غم نمیشناسد

    همان کودکی که آزاد و رها است

    همان کودکی که پرانرژی است

    همان کودکی که لحظه هایش را یکی یکی زندگی میکند

    همان کودکی که با هر بار زمین خوردن دوباره از جا بلند میشود و با ایمان حرکت میکند

    همان کودکی که بی هیچ بهانه ای شاد است و از زندگی لذت میبرد

    خدایا من عاشق تو هستم دوست دارم با تمام وجودم تو را حس کنم و سکوت کنم و فقط صدای تورو از لایه لایه ی درونم بشنوم

    من زندگی را فقط با تو دوست دارم وقتی به تو وصل میشوم سرتاسر وجودم پر میشود از عطر تو و پر میشوم از آگاهی و احساس عالی

    خدایا هدایتم کن سمت کسانی که به آنها نعمت دادی نه کسانی که بر آنها غضب کردی

    دلم میخواد جز هدایت شدگان در مسیر تو باشم

    دلم میخواد نجات پیدا کنم از ناپاکی های روزگار و پاک شوم از هر چیزی که مرا از تو ‌جدا میکند

    دوست دارم به معنای واقعی توحیدی بشم و همه آرزوهامو در کنار تو و با احساس خوب بدست بیارم

    دلم میخواد در لحظه زندگی کنم و آزاد و رها باشم

    دوست دارم با قلبی پاک و آکنده از غم و اندوه زندگی کنم و بتونم نفسم و کنترل کنم و در لحظه لحظه ی زندگیم فقط تو باشی و بس چون وقتی تو رو دارم بی نیاز از هر چیزی هستم

    خدای خوبم عاشقانه دوست دارم🧡

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    شهرزاد ممبینی گفته:
    مدت عضویت: 1834 روز

    بنام خدای مهربان

    سلام استاد عزیزم سلام مریم نازنین سلام دوستان همسفر

    فایل روز سی و پنجم سفرنامه

    استاد عزیزم چقدر تغییر کردن جالبه و عجیب.

    تا اینجا همش برنامه ریزی میکردم برای گوش دادن به فایلها و نوشتن کامنتهاشون.

    ولی فهمیدم باید خیلی رهاتر بشم. حتی رها از برنامه ریزی.

    بعضی فایلها مدتشون طولانی هست و فکر میکنم خیلی وقت باید براشون بزارم تا گوش بدم و کامنت بنویسم. بعد میبینم تا فایل تموم شده خیلی آمادم برای کامنت نوشتن و زودتر از برنامه ریزیم تموم شد.

    اما بعضی فایلها زمانشون کمتره ولی توی یک روز باید چندبار با فاصله گوششون بدم تا درکشون کنم تا حدودی و بتونم کامنتشون رو بنویسم.

    این فایل هم از اونا بود. یک فایل حدود ۷ دقیقه ای رو چند بار گوش دادم و چند بار متنش رو خوندم.

    مرحم و آرام کننده روح

    بازهم خودشناسی و باز هم نزدیک کردن روح و ذهن به هم.

    الان میفهمم چرا و چرا همیشه عاشق سادگی بودم و هستم.

    چون سادگی یعنی رهایی. روحم نمیخواست و نمیخواد درگیر پیچیدگیهایی بشه که هیچ تعریف و جایگاهی براش نداشت.

    الان میفهمم چرا همیشه و همیشه اینقدر سکوت رو دوست داشتم و دارم.

    چون از سکوت زاده شدم، چون سکوت زبان گفتگوی من و اصلم هست.

    الان میفهمم چرا یه وقتایی هیچ کس رو نمیخواستم ببینم و دلم تنهایی رو میخواست. هیچکس و هیچکس. حتی فرزندم.

    اونموقع نمیدونستم گمشدم چی و کیه. فقط میدونستم الان تنهایی میخوام. نگو میخواستم به اصلم وصل بشم. اصلی که خیلی دور و دست نیافتنی میدونستمش نگو در تاروپودم بوده ولی منه گرفتار ذهن و نفس نمیدیدمش.

    اره استاد عزیزم حقیقتا باید این دیدار و آشنایی رو گرامیداشت. باهر نفس ، با هر پلک زدن ، با هر قدم برداشتن، با تمام وجودی که میشه این دیدار رو جشن گرفت.

    یاد یه شعری افتادم از نظامی که سالها پیش بلد بودم و حفظ بودم اما فراموشش کردم. چند وقتیه میاد تو ذهنم دلم میخواد براتون بنویسمش. شاید هم شنیده باشینش.

    یک شبی مجنون نمازش را شکست

    بی وضو در کوچه لیلا نشست

    عشق ان شب مست مستش کرده بود

    فارغ از جام الستش کرده بود

    سجده ای زد بر لب درگاه او

    پر زلیلا شد دل پر آه او

    گفت یارب از چه خوارم کرده ای

    بر صلیب عشق دارم کرده ای

    جام لیلا را به دستم داده ای

    وندر این بازی شکستم داده ای

    نشتر عشق به جانم میزنی

    دردم از لیلاست آنم میزنی

    خسته ام زین عشق، دل خونم مکن

    من که مجنونم تو مجنونم مکن

    مرد این بازیچه دیگر نیستم

    این تو لیلای تو …. من نیستم

    گفت: ای دیوانه لیلایت منم

    در رگت پنهان و پیدایت منم

    سال ها با جور لیلا ساختی

    من کنارت بودم و نشناختی

    عشق لیلا در دلت انداختم

    صد قمار عشق یک جا باختم

    کردمت آواره صحرا نشد

    گفتم عاقل می شوی اما نشد

    سوختم در حسرت یک یا ربت

    غیر لیلا برنیامد از لبت

    روزو شب او را صدا کردی ولی

    دیدم امشب با منی گفتم بلی

    مطمئن بودم به من سر میزنی

    در حریم خانه ام در میزنی

    حال این لیلا که خوارت کرده بود

    درس عشقش بیقرارت کرده بود

    مرد راهم باش تا شاهت کنم

    صد چو لیلا کشته راهت کنم

    ❤❤

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    Farshad Usefi گفته:
    مدت عضویت: 2089 روز

    💫 به نام خالق هستی💫

    خدارو سپاسگذارم باز هم هدایت شدم برای ردپای روز۳۵.

    واقعا وقتی که هدایت میشم برای نوشتن قشنگ بچه ها فرکانس با روحم تنظیم میشه از بس که اینجا احساس خوبی دارم.

    این هم فرکانس شدنمو با خانواده ای مثل شمارو خدارو شکر میکنم روزی هزاران بار.

    دیدی که هر اتفاق خوب نتیجه قلبی پاک بوده است😍🌹

    واقعا بغض میکنم هروقت این فایلو گوش میکنم این فایل حرف خداس باهامون.آخ که استاد تو چقدر بی نظیری این ردپاهارو گذاشتی برامون تا به سعادت برسیم.

    آخ که چقدر حالم خوبه وقتی مینویسم و گاهی اشک جاری میشه از چشام،وصد هزاران بار خدارو شکر میکنم که توی مسیر حق هستم.

    توی مسیری هستیم که همه چی هست.

    خدا همه چیز شده برامون،تامام😍

    خیلی حالم خوبه خدایا شکرت.

    امروز واقعا نزدیکترین دوستم که باهم داریم رو خودمون کار میکنیم بهتره بگم خان داداشم برای یه هدیه با ارزش خرید و دستاشو از طرف خدا دیدم که اومده منو خوشحال کنه.

    واقعا من همه و همرو بخاطر کار کردنای روی خودمون میبینم.

    چقدر کیف میده ثمره میوه ها روز به روز تو زندگیمون شکوفا میشه.

    آخ که چقدر لذت داره روز به روز زندگی برامون زیباتر میشه و هر روز یه فرصت جدید خدا بهمون داده که لذت ببریمو و همه چیزو به اون بسپاریمو فقط شاد باشیمو لذت ببریم.

    خدایا شکرت برای استاد بینظیری که سر مسیر زندگیم قرار دادی.

    خانوم شایسته خیلی دوستون دارم.

    استاد عاشقتم.🌹😍🌹😍

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    امیرحسین سادات گفته:
    مدت عضویت: 1955 روز

    به نام خداوند یکتا

    با سلام به سید حسین عباس منش مهربانم و همه ی دوستان گلم در سایت 😍

    آرامش در پرتو آگاهی

    آگاهی همچو نوری به سرزمین وجودم تابیده و درخت باورهایم را رشد داده و برگ های آن سایه ایی از آرامش بر وجودم افکنده اند ؛ جوانه هایی زده این درخت که در زمان خودش تبدیل به ثمره هایی می شود که قطعا طعم هایی بی نظیر دارند .

    هر چه قلبم را از کینه و نفرت و هر دلبستگی پاک نموندم ، اجازه دادم خداوند وارد قلبم شود ؛

    هرچه این قلب بزرگتر شد ، توانستم بیشتر درک کنم ، آرامتر شوم و دریافت های بهتری داشته باشم .

    قلب من جایگاه خداست ، جایگاه آگاهی بی نهایت ، جایگاه جان ؛

    درون همه ما وجود دارد ، فقط کافیست بدانیم آنجاست ؛ بدانیم که جز اورا ، جز آگاهی های اورا را در وجودم نپذیریم.

    امروز در این متنی که سید با احساس عالی آن را نریشن کرده ، فهمیدم هرچه قلبم را پاک تر کنم ، هرچه زلال تر شوم ، خدای گونه تر میشم .

    در این مسیر هرچه آگاه تر شدم ، ساده تر شدم ؛

    فروتن شدم ، فروتنی ایی از سر آگاهی و هماهنگی با آن ؛

    همه چیز را پذیرفتم ، همه کس و همه چیز را ؛

    همه چیز و همه کس آفریده اویند و تکه ایی از او که نمی توان آن هارا جدا دید؛

    همه اتفاقات را به گردن خودم افکندم ؛ خوب یا بد ، آگاهانه یا نا آگاهانه ، همه ی آن ها با کارت دعوتی از سوی خودم وارد زندگی ام شده بودند ؛

    پس آرام گرفتم ، اندیشیدم و آموختم ، حالا که میتوانم خودم زندگی ام را رقم بزنم ، چرا آن را مطابق میل خودم نسازم ؛ بهترین شکر گزاری از خداوند در برابر این نعمت که میتوانم زندگی ام را خلق کنم ، از نظر من این است که زندگی ایی رویایی برای خودم خلق کنم ؛

    آنگاه دستان خداوند نیز برای این امر در زندگی ام حضور می یابند ؛ زیرا من قرار است دنیا را گسترش بدهم و همه ی هستی ازین امر حمایت می کنند .

    هر چه این مسیر تکاملی ام به سمت بی نهایت را طی میکنم ، خودم را بهتر میشناسم ؛

    ذات اقدس ام را ، متعالی ام را ، لایتناهی ام را ؛

    ذات و وجودی بی نهایت :

    که آمده در این جهان مادی ، حس هایی را تجربه کند ؛

    در مسیری به سمت عشق ، هر لحظه عاشقتر میشوم که گویی دارم عشق میشوم .

    پس وقتی من دارای ذاتی مقدس و بی نهایتم چرا به ذهنم اجازه دهم افسار زندگی ام را بدست بگیرد ؛ ذهنی که آگاهانه و نا آگاهانه از چیزهایی نقش پذیرفته که بوی شرک و ترس میدهد و هر آن مرا به ورطه ی سقوط هدایت میکند؛

    فهمیدم باید همانند روحم ، ذاتم ،روحم که از نیرویی برتر است فکر کنم ؛ باید از چشمان روحم ببینم ؛ باید باورهایم را همانند او کنم ؛

    زیرا آگاهی های روح در بالاترین سطح فرکانسی قرار دارد و در یک کلام آگاهی خداست ، خود خداست .

    فهمیدم برای سعادتم باید این فاصله را کنم ؛

    فاصله ایی که میان ذهنم و جانم است :

    هر چه این فاصله را کم کردم ، آرامشم بیشتر شد ، ایمانم بیشتر شد ، توانایی هایم را بیشتر باور کردم ، فهمیدم اگر رویایی در دل و جانم ریشه کرده از قبل توانایی آن در من حضور یافته ؛

    مثل روحم شدم و هر لحظه به او نزدیک تر میشوم ؛

    فهمیدم چرا باید برای سعادت ، همچو کودکان شد ؛ زیرا جز شادی و سرور چیز دیگری را نمیشناسند.

    در انطباق کامل با روحشان هستند و ذهنشان کمتر در دنیا نقش پذیرفته ؛ بنابراین در آرامش و شادی بی نهایتی هستند .

    اما کم کم با نقش پذیری ذهن ، این فاصله اندک اندک زیاد میشود و در یک آن دیگر از شادی و سرور خبر چندانی نمی آید ؛

    این فاصله بیشتر و بیشتر میشود ، اگر آگاهانه نفهمیم که ما برای لذت و تجربه کردن حس هایی عالی به این جهان آمده اییم و باید از آگاهی هایی روحمان دارد استفاده کنیم.

    آرامش و سعادت و لذتی که آنقدر به ما نزدیک هستند ، که انگار در وجود و ذره ذره مایند ،

    انگار خود ما هستند .

    همه کاری که باید در زندگی بکنیم ، هماهنگی و در صلح بودن با اصل خویش است ؛

    باید در هر لحظه جوری به مسائل نگاه کنیم که احساس بهتری به ما بدهد ، آنگاه میشود گفت که مانند روحمان دیده اییم .

    و هرچه فاصله و هماهنگی ما با خود بیشتر شود ، میزان سعادت ماهم بیشتر می شود .

    خدای زیبای من شکرت

    که حتی در نوشتن دیدگاه ها هم

    تکاملم را طی کرده ام ، مرسی که مرا

    در مسیر زیبای عشق هدایت میکنی و

    هر لحظه مرا نعمت می دهی ، دوستت دارم .

    از سید حسین برادر بزرگم ، بسیار سپاس گزارم

    که در این ۳۵ روزه ، هر روز از پیش بیشتر عاشقش شده ام .

    برای همگیمون طلب سلامت ، سعادت و سرور دارم

    دوستتون دارم😘😘

    در پناه حق باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: