آرامش در پرتوی آگاهی | قسمت 8

آدم‌های زیادی هنوز هم موفق به تجربه عشق نشده‌اند، چون دچار غروراند… چون شهامت دیدن زیبایی‌های دیگری را ندارند… و شهامت بر زبان آوردن آنچه که این شور و شوق در درونشان ایجاد نموده، ندارند… شهامت تعریف از دیگری را ندارند… برای تجربه همه ی اینها، شهامت لازم است…

غرور، ما را در برابر زیبایی‌ها بی بصیرت می‌کند چون اجازه تجربه فرا رفتن از خودمان را نمی‌دهد… این نوع غرور، یک ترس است… و عشق یک شهامت… شهامتی برای تجربه گسترش در همه ابعادِ وجودمان… شهامتی برای تجربه شور و اشتیاق زندگیهمه ما  به این شهامت نیاز داریم… چون نیاز داریم تا اجازه دهیم چیزهایی که باید، رخ بدهند…

برای عشق ورزیدن، دل و جرأت لازم است… دل و جرأت به خرج بده و به هر آنچه که ممکن است، عشق بورز… همه ما عالی هستیم، وقتی هراس‌هایمان را فراموش می‌کنیم، و قتی دیدن زیبایی‌های وجودِ دیگری و عشق ورزیدن به آن را می‌آموزیم، یک خودِ زیباتر، شگفرف تر و پرنشاط تر در درونمان می‌آفرینیم زیرا خداوند همواره  در قالب این عشق در درونمان نهفته است… … شهامتِ تجربه‌ی عشق، همه چیز را زیباتر می‌کند. گویی زندگی خود را در اوج شدتش به ما نشان می‌دهد! در حقیقت، عشق گسترشِ بینایی است…

نظرات ارزنده شما در مورد این فایل به ما در ادامه روند آرامش در پروتوی آگاهی کمک بسیاری می کند

منتظر خواندن نظرات ارزشمندتان هستیم

سید حسین عباس منش


متن آرامش در پرتوی آگاهی (قسمت هشتم)

عشق ملاقات مرگ و زندگی است.

ملاقاتی در نقطه اوج. فقط در صورت شناخت عشق است که می‌توان به تجربه این ملاقات نائل آمد. در غیر اینصورت به دنیا می‌آیی، زندگی می‌کنی و می‌میری، ولی در حقیقت مهم‌ترین تجربه زندگی را از دست داده ای. تجربه ای که با هیچ چیز جایگزین نمی‌شود. تو تجربه حد فاصل مرگ و زندگی را از دست داده ای. تجربه این حد فاصل، نقطه اوج و حد نهایی تجربیات آدمی است. برای اینکه به آن نقطه برسی بایستی چهار مرحله را همیشه به خاطر داشته باشی.

مرحله اول: حضور در لحظه است

زیرا عشق تنها در زمان حال ممکن است. عشق ورزیدن در گذشته و آینده ممکن نیست. بسیاری از آدم‌ها یا در گذشته و یا در آینده زندگی می‌کنند، طبیعتآ عشقشان نیز در گذشته و یا آینده است که چنین عملی غیر ممکن است.

اگر خواستی از عشق فرار کنی، در زمان گذشته و یا در زمان آینده زندگی کن، ولی اگر خواستی رودخانه عشق را در درونت جاری سازی در زمان حال زندگی کن، زیرا عشق فقط در زمان حال ممکن است. زیاده از حد فکر نکن زیرا فکر هم همیشه به گذشته یا آینده مربوط می‌شود و انرژی تو به جای اینکه به قوه احساس معطوف شود، منحرف شده و صرف فکر کردن می‌گردد و تمام انرژی‌های تو را تخلیه می‌کند. در چنین وضعیتی عشق نمی‌تواند وجود داشته باشد.

 

دومین قدم در راه رسیدن به عشق این است که: یاد بگیری چگونه سموم وجودت را به عسل تبدیل کنی

خیلی از مردم عشق می‌ورزند ولی عشق آن‌ها با سمومی همچون نفرت، حسادت، خشم، خودخواهی و احساس مالکیت آلوده شده است. می‌پرسی چگونه می‌توان سموم را به شهد تبدیل کنیم؟ روشی بسیار ساده وجود دارد:

تو لازم نیست کار خاصی انجام دهی، تنها چیزی که احتیاج داری صبر است. این یکی از بزرگ‌ترین اسراری است که برایت فاش می‌کنم. امتحانش کن. وقتی که خشمگین می‌شوی، نباید کاری کنی. فقط در سکوت بنشین و نظاره گر باش. با خشم همکاری نکن و آن را سرکوب هم نکن. فقط نظاره کن، صبور باش و ببین که چه پیش می‌آید. بگذار این احساس اوج بگیرد.

زمانی که حال و هوای مسموم بر تو غلبه کرد، هیچ کاری انجام نده، فقط صبر کن و بگذار که آن سم به غیر خود تبدیل شود. این یکی از اصول زندگی است که همه چیز مدام در حال تغییر به غیر خود است.

انسان در این اوقات فقط باید صبور باشد. در زمان خشمت از انجام هر عملی حذر کن و هیچ تصمیمی نگیر. زیرا برایت پشیمانی به بار می‌آورد. خشم نمی‌تواند دائمی باشد. اگر صبور باشی و به انتظار بنشینی، به این نتیجه خواهی رسید. هیچ چیز دائمی نیست. شادی می‌آید و می‌رود، غم می‌آید و می‌رود. همه چیز تغییر می‌کند و هیچ چیز به یک صورت باقی نمی‌ماند.

پس برای چه عجله می‌کنی؟

خشم آمده است و می‌رود. تو فقط قدری صبر داشته باش. به آینه نگاه کن و منتظر باش. چهره خشمناکت را در آینه تماشا کن. لزومی ندارد که این چهره را به کس دیگری نشان بدهی. این مساله فقط مربوط به توست، جزیی از زندگی و حال و هوای توست. تو باید اینقدر صبر کنی که چهره خشمگینت که از شدت خشم، قرمز رنگ شده از هم باز گردد و چشمانت حالتی متین و آرام به خود گیرد. اگر صبر داشته باشی و در آینه تماشا کنی می‌بینی که انرژی چشمت دگرگون می‌شود و تو آکنده از طراوت و نشاط می‌شوی.

 

مرحله سوم، تقسیم کردن و بخشیدن است.

چیزهای منفی را برای خودت نگهدار ولی خوبی‌ها و زیبایی‌ها را با دیگران تقسیم کن. معمولآ اکثر مردم عکس این عمل را انجام می‌دهند. چنین انسان‌هایی واقعآ نادان هستند! … وقتی که شاد هستند خست به خرج می‌دهند و آن را با کسی تقسیم نمی‌کنند ولی وقتی غمگین و افسرده هستند، ولخرج و دست و دلباز می‌شوند و دوست دارند همه را در غم خود شریک سازند. وقتی لبخند می‌زنند بسیار صرفه جویانه عمل می‌کنند در حد یک تبسم کوچک. ولی خدا نکند که خشمگین شوند، آن گاه در آستانه انفجار قرار می‌گیرند.

آدم وقتی دارد، باید ببخشد. در واقع، انسان جز آن چیزی که با دیگران تقسیم می‌کند و می‌بخشد، چیزی ندارد.

عشق، پول و مال نیست که بتوان آن را جمع کرد. عشق عطر و طراوتی است که باید با دیگران تقسیم کرد. هر چه بیشتر ببخشی، بیشتر به دست می‌آوری. هر چه کمتر ببخشی، کمتر داری. اگر ببخشی، وجودت از سموم پاک می‌شود. وقتی هم ببخشی در انتظار عمل متقابل یا پاداش نباش. حتی منتظر تشکر هم نباش. بلکه تو باید از کسی که اجازه داده چیزی را با او تقسیم کنی، سپاسگذار باشی. فکر نکن که او باید از تو تشکر کند!

 

چهارمین گام در راه رسیدن به عشق: ” هیچ بودن ” است

به محض اینکه فکر کنی که کسی هستی، عشق از جاری شدن باز می‌ایستد. عشق فقط از درون کسی به بیرون جاری می‌شود که “کسی” نباشد.

عشق، در نیستی خانه دارد. هنگامی که خالی باشی، عشق نیز در تو جای خواهد گرفت. وقتی آکنده از غرور باشی، عشق ناپدید می‌شود. همزیستی عشق و غرور ممکن نیست. این دو در کنار یکدیگر جایی ندارند. بنابراین “هیچ” باش. “هیچ” منشأ همه چیز است. “هیچ” منشأ بی نهایت است. هیچ باش. در هیچ بودن است که به کل می‌رسی. اگر خود را کسی بپنداری، راه را گم می‌کنی، ولی اگر خود را هیچ بپنداری، به مقصد می‌رسی.

فقط گاهی به این جمله فکر کن، اتفاقات خوب تنها وقتی از راه می‌رسند که قلبت را پاک کرده ای و در گذشته‌ات، ببین که بارها چنین بوده و می‌بینی که بارها چنین خواهد بود و باز در خلوت خود دمی به این برکه سبز بیا تا در سکوت و رهایی برایت بگویم.

 

عشق بی قید و شرط را تجربه کن

آنچه تو عشق می‌پنداری آنقدر به شرط آلوده شده که دیگر از یک آشنایی ساده هم ساده‌تر است. از کودکی به بچه‌ها یاد می‌دهی دوستت دارم به شرط، و به تو یاد داده‌اند که دوستت بدارند به شرط و دوست بداری به شرط که دوستی‌ات جز یک آشنایی ساده نباشد. چنین است که هرگز عشق را تجربه نکرده ای و حتی تصورش هم برای تو دشوار است. آنچه تو عشق می‌پنداری آلوده است به شرط و به انتظار.

مگر نه این که همه پاره ای از خدا هستند؟ پاره ای از تو هستند؟ و این خود از همه دلایل زمینی ارزشمندتر است … برای عاشقی … این که در کنار تو نشسته است، این که در خانه تو زندگی می‌کند، این که در خیابان از کنار تو می‌گذرد قبل از این که چیزی باشد که تو می‌خواهی، قبل از این که با تو موافق باشد یا نباشد، قبل از این که پا روی حق تو بگذارد یا نه پاره ای از توست پاره ای از خداست.

ساده بگویم‌، با هر موجودی که روبرو می‌شوی لحظه ای تأمل کن و ببین که او هم مثل تو پاره ای از خداست … پاره ای از خود توست.

که دارمای خود را دارد و در مسیر رسیدن به آن است و شعور کیهان او را در مسیر تو قرار داده است که به تو خدمت کرده باشد. که چیزی به تو بیاموزد و این کلید عشق بی قید و شرط است.

ما همه آمده‌ایم که یاد بدهیم و یاد بگیریم. ببخش و عشق بورز‌، بی انتظار

چه اهمیت دارد که دیگران با تو چنین‌اند یا نه؟ تنها عشق بورز. تو آمده ای که عشق بورزی.

هر بار در خیابان کسی به زمین خورد، بی درنگ به یاریش شتافتی، بی قضاوت، بی انتظار مگر عشق بی قید و شرط چیزی جز این است؟

برای آوردن سعادت به خانه تنها همین بس است، کافی است همسر، فرزند، پدر و مادر، دوست، همکار و … را هم مثل غریبه‌ها دوست بداری… بی قید و شرط … بی انتظار.

لازم نیست کاری کنی. حتی چیزی بگویی تنها کافی است دوستی‌شان را در دل داشته باشی بی قید و شرط و فقط به خاطر این که بخشی از وجود تو هستند و پاره ای از وجود خدا.

 

برای سه روز آینده:

فقط برای سه روز عشق بورز و گرامی‌اش بدار چون پاره ای از وجود خودت، چون قلبت.

برای همه موجودات جهان قلبت را از هر چیزی جز عشق بی قید و شرط پاک کن. لازم نیست کاری کنی، لازم نیست حتی لبخند بزنی، فقط عشق بورز، عشق بی قید و شرط. فقط برای سه روز و ببین که دنیای پیرامونت چگونه تغییر می‌کند.

با بیان این نکته برای اطرافیان، آن را در ذهن خود پایدار کن و بخشنده شو تا طبیعت در تو جاری شود.


برای شنیدن سایر قسمت‌های آ‌رامش در پرتو آگاهی‌ کلیک کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل صوتی آرامش در پرتوی آگاهی | قسمت 8
    12MB
    13 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

273 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    زیبا گفته:
    مدت عضویت: 2496 روز

    به نام خداوند جان و خرد

    سلام استاد سلام مریم جان

    عشق

    عشق بی قید و شرط

    چه عشق جالبی میشود

    فقط،دوست داشته باشیم و قضاوت نکنیم

    فقط به خاطر خودمان اول خودمان را دوست داشته باشیم و بعد اطرافیان و جهان اطرافمان را

    چه عالی وقتی بی قید و شرط دوست داریم

    و قضاوت نکنیم نصیحت نکنیم

    همه چیز به خودمان میرسد و آرامش را اول داریم و دوم از توجه بر نکات مثبت و دور شدن از منفی ها باعث میشه

    بهترین ها را بدست آوریم

    پس در این عشق هم نکات بینهایت است و بس

    خدایا شکرت بابت آگاهی که نصیبمان کردی

    خدایا به من عشق بیاموز و مرا در راه عشق در زندگی و کارم یاری کن که تنها تو را میمرستم و تنها می پرستم و تنها از تو یاری می جویم

    مرا به راه راست که پر از نعمت و برکت هدایت کن

    شاد موفق،و ثروتمند باشید در پناه خداوند متعال

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  2. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 691 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    رد پای روز 26 اردیبهشت رو با عشق مینویسم

    امروز صبح که بیدار شدم با عشق تمرینات ستاره قطبی و مراقبه رو گوش دادم و تمرین خطوط طراحیم رو برای قوی شدن در طراحی انجام دادم و تا ظهر کارامو انجام دادم آشپزخونه رو کمی مرتب کردم و حاضر شدم تا برم تجریش و از استادم کتابا رو بگیرم و بخونم

    کتابی که استادم برای طراحی داره به زبان انگلیسی رو بخونم که کلی تمرینات خوب داشت

    وقتی رفتم و رسیدم ، استادم کتابشو داد و نشستم گالریش و 50 صفحه ای خوندم و خیلی مطالب خوبی داشت

    به قدری تمریناتش خوب بود که خیلی حس خوبی داشتم

    یه جایی از کتاب که درمورد خوب دیدن و با دقت دیدن و همه چیز رو با جزئیات دیدن میگفت که برای یه نقاش این تمرینات بهترین تمرینه برای پیشرفت

    یه جمله ای نوشته بود

    در خودت تمام دنیا نهفته است ، و تو میدانی که چگونه نگاه کنی و تجسم کنی ،آنگاه در آن جاست و کلید در دست توست ، هیچ کس روی زمین نمیتواند کلید و دری را به تو بدهد که باز کنی ،جز خودت

    جی کریشنا مورتی

    شما جهان هستید

    این جمله اش رو که خوندم چند تا درک داشتم

    اینکه این منم که باید تمرین کنم

    این منم که باید خوب نگاه کردن رو با تمرکز یاد بگیرم

    این منم که خدا خلق زندگیم رو مثل یک کلید به من عطا کرده و کلید و در ، هم در دستای من هست

    این منم که میتونم با تمرین و استمرار پیشرفت کنم

    اگر میخوام به هدفم برسم باید تلاش کنم

    خیلی کتاب خوبی بود و به خودم‌میگفتم فقط خوندنش کافی نیست ،تو باید هر روز تمرین داشته باشی طیبه

    یادته استادت چی گفت ؟ گفت جوری باید تمرین کنی که در یک ماه به اندازه یک سال پیشرفت کنی

    تصمیم با خودته

    وقتی کتابو میخوندم یه زن و شوهر بسیار زیبا اومدن داخل گالری استادم و گفتن سفارش چهره میخوایم بدیم

    من گفتم استادم بیرون هست و یادم اومد که استادم هیچ وقت سفارش قبول نمیکنه

    بعد وقتی اومدن داخل ، گفتن قبول نکرد و من گفتم اگه میخواین کارامو نشونتون بدم و دوست داشتین سفارش بدین

    وقتی کارمو دیدن میخواستن سفارش بدن و من خودم با دستای خودم نعمت و روزی رو، از خودم دور کردم

    خدا میخواست کمکم کنه اما من درمدارش نبودم و جوری صحبت کردم که انگار بلد نیستم و سر قیمتش گفتم والا نمیدونم باید از استادم بپرسم

    و گفتم میخواین برین به گالریای دیگه بگین اگه نشد من اینجا هستم در خدمتتون

    قشنگ میفهمیدم که این رفتارم غیر عادیه و همون لحظه نتونستم درست صحبت کنم ،وقتی رفتن به خودم گفتم چیکار داری میکنی دختر

    و وقتی فکر کردم ، دیدم من هنوز به اینکه میتونم نقاشی بکشم و لیاقتش رو دارم و طراحیم خوبه و بارها سفارش چهره گرفتم ،این احساس لیاقت رو نداشتم و با اینکه طراحیم در حد چند ماه و یک سال پیشم خیلی خوبه و میتونم سفارش چهره بگیرم ،اما هنوز به تواناییم ارزش قائل نیستم و لیاقتش رو فکر میکنم ندارم که بتونم سفارش بگیرم

    یاد اون کلاغی افتادم که تو میدان آزادی براش نون انداختم و نون رو برد قایم کرد تو باغچه و گلای بنفشه زرد رو با منقارش چید و گذاشت روش و کلاغ دیگه اومد و برداشتش

    من دقیقا همین کاری رو کردم که چند وقت پیش کلاغ رو دیده بودم اما درسش رو نگرفته بودم

    و خودم روزی خدا رو با باور و احساس کمبود لیاقت و ارزشمندی و تواناییم ، از خودم دور کردم

    و وقتی به خودم اومدم ،گفتم طیبه از این به بعد تمرین کن و باورلیاقت برای توانایی در سفارش گرفتن رو تکرار کن

    و احساس لیاقت رو در خودت قوی کن

    درمورد احساس لیاقت باید بیشتر کار کنی رو خودت

    وقتی خوندم و کتابو تحویل استادم دادم‌ استادم کنار هنرجوهاش گفت بگو ببینم چی گفته بود کتاب ،من هول شدم و یکم توضیح دادم اما بعد گفتم‌یادم رفت استاد که گفت چرا عکس نگرفتی

    دفه بعد اومدی از ترجمه هاش عکس بگیر ببر خونه تمرین کن

    من میدونستم چرا هول شدم ،چون عکس میگرفتم از کتاب و درسته یه بار استاد طراحی گفته بود عکس بگیر اما از خود استادم اجازه نگرفته بودم ، و فکر میکردم کار درستی انجام نمیدم و وقتی شنیدم استادم گفت چرا عکس نگرفتی هول شدم

    وقتی برگشتم خونه

    رفتم برای خونه سنگک بخرم ،و خودم دیگه دوره قانون سلامتی رو شروع کردم

    وقتی رسیدم سنگکی ، گفتن نمیرسه یه آقا اومد گفت حالا وایمیستیم رسید رسید، نرسید میریم

    بعد یه آقا اومد همین که گفت نمیرسه سرشو انداخت پایین و گفت باشه و رفت

    اما یه پسر اومد ، که برای من درس بزرگی داشت

    گفتن واینستا نمیرسه ها

    دستاشو کنار کمرش گذاشت و با یه حالت بی نهایت اطمینانی که تو چشماش و نگاهش حس کردم ، خندید و گفت میرسه و یه لبخندی زد و میرسه رو خیلی محکم گفت و لبخندی زد و خندید

    و وقتی نوبت من شد چون سنگک کنجدی ،میخواستم یکم‌طول کشید و دیدم بهش رسید و بعد اونم چندین نفر اومدن و گرفتن

    چقدر برام درس داشت

    اینکه به چیزی باور داشته باشی رخ میده

    اینکه اگر تسلیم بشی همون اول بگی باشه و بری ،هیچی نصیبت نمیشه

    باید سمج باشی و طلبکار خدا باشی

    فراوانه و به همه میرسه

    حالا درسته این مثال سنگک رو شاید ذهن منطقی بگه که خب بالاخره نونه تموم میشه

    اما نه

    از این نظر نه ،چون

    بی نهایت فراوانی هست و اگر این باور رو بپذیرم و قبولش کنم و تکرار کنم ،سبب میشه من به جاهایی در مکان و زمان مناسبش باشم که همیشه به من برسه ،یا در همه جنبه ها

    این باور من و ایمان من هست که سبب میشه در مدارهایی قرار بگیرم که به راحتی هر چی میخوام بدست بیارم

    و خدا در اصل بهم عطا میکنه دقیقا به باورهای من پاسخ میده

    هر کس در مدار دریافتش باشه بهش میرسه و هر کس در مدارش نباشه نمیرسه

    یاد ولادت امام رضا افتادم که رفتم صف جوجه کباب وایستادم و گفتن نمیرسه ،و اونجا من از خدا خواستم و وقتی نوبتم شد رسید ، خودشم‌تو لقمه من 6 تا تیکه جوجه بزرگ گذاشته بودن

    در صورتی که به بقیه دو یا سه تا گذاشته بودن

    اینا همه اش یعنی در مدار دریافت نعمت بودنه

    خدایا شکرت که امروز این درس رو گرفتم که اطمینان داشته باشم به حرفی که میزنم که پشتش باورقوی باشه

    و تمرین و تکرار و با تمرکز گوش دادن به باورهایی که با صدای خودم با خنده و با صدایی خندان و عالی ضبط کردم

    اینکه بدونم تویی روزی رسون

    تویی که هرچی بگم‌میگی چشم ، چون تو وظیفه خودت کردی که منو به خواسته هام برسونی

    عشق دلمی تو ربّ

    جان لپ لپوی ماچ ماچی دل انگیزو دوست داشتنی من

    خدایا شکرت

    برای تک تکتون بی نهایت عشق و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت و نعمت از خدا میخوام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  3. -
    امیرحسین صالحی گفته:
    مدت عضویت: 335 روز

    بنام خداوند بخشنده و مهربان

    بنام خداوندی که امروز جان دوباره به بخشید

    که یک روز دیگر با عشق زندگی کنم

    خداجونم سپاسگذارم به خاطر آرامش الآنم

    خداجونم سپاسگذارم به خاطر حال خوبم

    خداجونم سپاسگذارم به خاطر عشق و توجهی

    که هر لحظه به من داری

    خداجونم سپاسگذارم به خاطر احساس

    سپاسگذاری که دارم

    خداجونم سپاسگذارم به خاطر انرژی که به

    که به من میدهی این قدر تو مغازه ساعت ها

    راه میرم کار میکنم و بازم پرانرژی ام

    خداتویی که همواره مراقب منی

    خدایا سپاسگذارم به خاطر تک تک اعضای بدنم

    که عالی کااار میکنند

    خداجونم سپاسگذارم به خاطر تک تک وسیله های

    مغازم که عالی کار میکنند و کیفیت عالی میدن

    خداجونم سپاسگذارم به خاطر این همه

    فرصتی که به من میدی کار کنم پول در بیارم

    خداجونم سپاسگذارم به خاطر تمام لحظه های

    زیبای زندگی ام

    الهی صدهزار مرتبه شکرت

    خداجونم عاشقتم خیلی دوستتتت دارم

    و همیشه کمکم کن که موحد باشم ن مشرک

    خداجونم فدات بشم من

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  4. -
    لیلا توسلی گفته:
    مدت عضویت: 772 روز

    192مین نفسی که توی مدار روزشمارزندگی الهی خودم باخیروبرکتِ گفته های استادوتمریناتی که مریم جون برام تدوین کردن روباعشق تجربه میکنم.

    ونفس های طلایی گام به گام تکاملی را تجربه میکنم.

    به نام خدا وسلام به خدا.

    سلام به استادومریم جون وهمکلاسیهای خوبم.

    حمدوسپاس مخصوص خداست که بادستهای قدرتمندش مرابه سمت سایت بهشتی رهبریت کرد.

    بنده به اندازه ی توان وباوری که داشتم ازنعمتهای الهی مادی ومعنوی فیض برده ام.

    هرچندکه به بایدخودم رابه حول قوه ی الهی به مدارات بالاترنزدیک به منبع اصلی نور، برسانم .

    ای که مراخوانده ای راه نشانم بده.

    چون من وخانواده ام لیاقتشوداریم که درمصیرالهی زندگانی هدفمندانه راتجربه کنیم .

    واین زندگی الهی یک فرصت ناب ویک نعمت بی انتهاپرخیروبرکت است.

    که توی همین بهشت کره ی خاکی آنقدرابزارهای عالی خدادراختیارمان گذاشته که سایت بهشتی روتقدیم کرده وبهشت ابدی راهم میتوانیم به آسانی آب خوردن بسازیم.

    چون کتاب درسی ( قرآن)راهمراه ماامانت هدیه داده بهترین رونمایی مان راهم ازبدوتولد به صورت مکتوب همراه کرده الهی شکرت، تاابدها.

    وبابت معلمینی که خداسرراهم قرارداده متشکرم.

    بیشتروقتهاازخودم ناامیدمیشم که من چکارکنم پول بسازم!!؟؟؟

    وهروزبلااستثناءنیت میکنم وقرآن روبازمیکنم ومعنی های صفحه راست و چپ رومیخونم وبه خودم دلگرمی میدم که خدامنوراهنمایی کرد.

    امروز سوره ی مومنون اومدکه خداگفت: ما هرکس رابه اندازه ی توانش تکلیف میکنیم.

    یادمه یکباریابیشتر هم همین معنی برام بازشد.

    وامروزخیلی خوشحال شدم .

    که خداباکلام مکتوبش درکتاب راهنمای زندگیم به من گفت:عزیزم تو، درآغوش پدرباش آرام وشاد باش.

    توهمون شغل خانه داری که باعشق انجام میدی بدون شرط وشروط بی ادعاوباگذشت درتوان وقدرتت کارهاروانجام میدی خودش انجام وظیفه و تکلیفته.

    راحت وآرام وشادباش الهی شکرت.

    الهی‌ توراسپاسگذارم بابت سلامتی خانواده ی سایت بهشتی وخونی خودم وفرشته الهی که به ماهدیه دادهای.

    ماجراهای شگفت انگیز ازاینجایی شروع شد.

    دقیقازمانی که باگام به گام خانه تکانی ذهن آشناشدم، باروزشمارزندگی هم آشناشدم!!!!!!!

    البته من فایل اول روزشمار، روچندبار دیده بودم ولی عقلم کارنمیکردکه یعنی چه؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!

    همزمان باشروع خانه تکانی ذهن، روزشمار تحول زندگی راهم به تمریناتم اضافه کردم.

    بذارین ازجای قشنگ ماجرابراتون تعریف کنم.

    چون این آخرین روزسفرنامه است.

    میدونم خندتون میگیره!!!!!

    از اونجایی که من اصلا ازسخنرانی خانمهالذت نمیبرم !!!!صادقانه میگم :هروقت تلویزیون تایک خانم رو، نشون میدادکه سخنرانی به خصوص مذهبی داشته باشه!!!!!!

    تق یاتلویزیون روخاموش وخفه میکردم!!!!!!!!

    یاباتغیرکانال صدای اون خانم روخفه میکردم.

    مگریک خانم پزشکی بودحالاکنارمیومدم خاموش نمی کردم ولی به حرفهاشون گوش نمی‌دادم .

    بنده،توسط پسردومی ام بااستادعزیزم باصدای دلنشین سیدعرشیانفرآشناشدم.

    توی کامنتهای قبلی گفتم: که بعداز آشنای استادعرشیانفر،بااستاددلربای خودم سیدبزرگوارعباسمنش آشناشدم ویکسال بااستادعرشیانی کارکردم، که هنوزهم ازفایلهاشون وازفایلهای انگیزشی شون استفاده میکنم واستفاده خواهم کرد.

    حالا ازاونجایی که من فضای مجازی نیستم وبلدش نیستم!!!!!

    فکرکنم بچه ها برام اینستاوصل کرده بودن ونمیدونم فایل بودیاهرچی بودمیگم بلدنیستم اصلا به عرض عزیزان برسونم!!!!!

    ولی یک چیزهای ازاستادعزیزم سیدعباسمنش میدیدم ومطالعه میکردم وفقط گریه بودوهیچی هم متوجه نمیشدم وتمام.

    وازصحبتهای استادعرشیانفرهم چیزی دستگیرم نمیشدغیرازگریه!!!!!

    ولی داشت حالم خوب میشد.

    دراصل آمده بودم پولداربشم.

    وخیلی مثل بچه ها ی کوچک ازبچه هام سوال میپرسیدم :که دیگه حوصله شون سرآمده بود!!!!

    فقط گریه میکردم،که خدایامن هیچی نمیدونم من هیچی بلدنیستم!!!!!

    پسرم میگفت: چرااینقدرسوال میکنی مگه خودت متوجه نمیشی!!!؟؟؟؟

    تومامان هیچی نمیشی!!!!!!!!

    گریه هامیکردم تایک شب استادعزیزم سیدعرشیانفرروخواب دیدم .

    گفتم پسرم گفته توهیچی بلدنیستی!!¡!

    گفت:غصه نخورآخرش درست میشه.

    واواخرسال1401به بچه‌ها گفتم:همه چیزبرام تکرای شده میخوام یکجایی باشم که تنوع بیشترداشته باشم !!¡!!!!من نمیدونم استادعرشیانفرسایت داشت یانه چون اینکارهاروبلدنیستم!

    ولی محصول ازاستادداشتیم گوش میکردم وهیچی دیگه نداشتیم !!!!!

    استاد عباسمنش هم میگفتن که واردسایت بشین.

    بازمیگفتم : سایت یعنی چه سایت چیه!!؟؟؟

    بعدبه پسرم گفتم:منو، واردسایت کنین ثبت نامم کنید.

    پسربزرگم منوتوکلاس حتی پائین تر ازمهدکودک ثبت نام کرد.

    توی سایت بهشتی ودانشگاه علم وآگاهی واقیانوس ثروتمندی،استادباخانواده ی گرامی عباسمنشی.ثبت نامم کرد

    والان نمیگم پرفکتم ازچهارسال قبل توی زندگی خودم که باهر روز خودم مسابقه دارم قهرمان شدم.

    به خصوص باخوندن کامنتهاو و و و نوشتن کامنت واقعابرای پیشرفت ضروریه.

    ولی اگرمقایسه بادیگران داشته باشم صفر هم نیستم.

    وهمون اولی که واردسایت شدم ازصحبتهای مریم جون لذت نمیبردم!!!!!!

    میگفتم :استادچراخودش صحبت نمیکنه کارهاروسپرده به یک زن!!!!!!!؟؟؟؟؟

    کم کم با صحبتهای مریم جون داشتم راه میومدم!!!!!!

    ولی بازهم ذهنم مقاومت داشت!!!!!!

    استادومریم جون شماکه متوجه میشین من چی میگم!!!!!!؟؟؟؟؟

    تافایلی که برای خانه تکانی ذهن بودنمیدونم چه طورودستم به کدام دکمه ی لمس گوشی خوردکه دوباره مریم جون صحبت می‌کنند؟؟؟؟؟!!!!!

    ذهنم گفت: دیدی بازمریم خخخخخخخااااااااانننننممم آمده تبلیغ محصولات بکنه همون چندکلمه ی اول!!!!!!

    بعددلم وقلبم گفت :حالاگوش میکنیم ببینیم درموردچی صحبت میکنه!!!!!؟؟؟؟؟

    چون من خودم کلا هنوزبرای تمرین کردن محصولات آمادگی ندارم!!!!!!!

    وهمون ابتداقانون سلامتی رو، تهیه کردم ویک ماه اجراکردم وهمون یک ماه ازمن یک آدمی ساخت که کسانی که گرفتارچیزی هستندنبایدبگم خوب این کار، رو اگه انجام نده میمیره!!!!!!!!

    اینکاراشتباهه، این کارخطاس،این دوره برای من ساخته شده که زبونت به حال خودت باشه انگشت قضاوت رو از دیگران بردار، و………..

    بلاخره ماتا ته فایل گوش جان سپردیم !!!!!!

    وگفتم: خدایاکمکم کن اینی که مریم جون گفت :یعنی چه!!!!؟؟؟؟؟

    وهی زدم رو گوشی تا فهمیدم که هر روز یک فایل روببینم وبعدکامنت بذارم دراصل تمرین انجام بدم چند روز تمرین انجام دادم!!!!!!!!

    گفتم :عه ،عه ،عه ،پس روزشمارزندگی تحول زندگی من هم مثل همینه!!!!!!!!

    همون روزهابودیک دستگاه واحد آپارتمان شراکت باخواهرقبل از خودم توگلبهارداشتیم.

    باکمی نارضایتی خواهرم باخودش معامله کردیم .واوخردیداربودشکرخدا، ازشراکت دراومدیم.

    وبه محض شروع خانه تکانی ذهن منوعزیزدلم باپسرکوچکم که متاهل هست قصدسفربه قشم داشتیم.

    دو،سه روزقبلش که وکالت به نام خواهرم زدم پول توی حسابم نشست البته من 40روزکاری بادرخواست حاج داداشم وبه ظاهرزرنگی خواهرم خانه را قولنامه کردیم !!!!!!

    که معامله انجام شدبایک مقدارپول کم!!!!!!!!

    بازهم کریدیتش ازخداس که کلا منوخواهرم راازهم جداکردبه خاطربدزبانی وبدگویی های خودش پشت سر من جلوی بچه هام وبدگوییهای منوبچه هام جلوی دیگران بالاخره خداخیلی عالی بینمون جدایی افکندوبااین جداییه یک خواهر به شکرانه ی الهی بیشترتونستم توی سایت باشم.

    وروی خودم کارکنم.

    وبی نهایت خواهروبرادرهم فرکانس باپدرومادر(استادومریم جون)راخدابه من هدیه داد.

    البته توسایت بودم ولی الان یکسال و2ماه است خواهرم خانه ی مانیامده ولی من خانش رفتم هرجاببینم احوالپرسی گرم دارم وگاهی هم تماس میگیرم باخودش و2تادخترش بیشتر بادختربزرگش که بهش شیردادم.

    بلاخره مادوست داشتیم با4تاپسرمون بریم مسافرت ولی یک کارنیمه کاره داشتن پسراولی وسومی اجرای کارداشتن وپسردومی که 100٪کارهای اداری به عهدش بودکارهاروانجام دادو5نفری رفتیم سفر.

    چی سفری!!!!؟؟؟؟

    حال کردیم تابی نهایت.

    حالاازمعجزه ی خریدماشین قبلأ گفتم :دوباره میگم خیلی شیرین بود.

    پسرم ازتوگوشی یک پژوپارس باب دل خودش پیداکرد.

    شب رفتیم یک دورزدن آمدیم وفرداجای دیگه رفتن ماشین دیدن عزیزدلم گفت: نه !همون ماشین اولی رومیخوام وکارشناس هم نمیخواستیم ببریم ولی دوست داشتیم کارشناس نظربده !!!!!

    فروشنده میگفت: نامه ی یک ماه قبل دارم ولی مادل به شک بودیم.

    میگفت: خودتون برین کارشناسی بالاخره پسرم بافروشنده تماس گرفت وآدرس منزل مون رو دادبه آقای فروشنده.

    آقای فروشنده گفت: اتفاقاًسرِ شب من برای کارشناسی رنگ همون محله ی شمابودم.

    بایک خریدار ولی معامله نشده چون خریدار میخواسته چک بده بافلان مبلغ من قبول نکردم.

    پسرم گفت حالا فرداتشریف بیارین.

    صبح اول وقت قرارملاقات گذاشتیم.

    وبه عنوان دوباره پدرومادرم باماشین دوربزنن.

    بنده خدا صبح آمدوما100٪درمشیت الهی ورهبریت الهی قصدخریدداشتیم.

    وعزیزدلم ازدرب منزل نشست پشت فرمان وگفتن کجابریم؟؟!!!!

    فروشنده گفت: هرجادوست دارین !!!!

    ومنم دستورمیدادم که فلان جابرومنظورم جلوی بانک بود.

    چون بانک وکافی نت به خانه ی ما نزدیک بود.

    جلوی بانک ایستادیم پسرم صحبت کردمعامله به شیرینی انجام گرفت.

    از موقع پسرم قولنامه نوشت منم بافروشنده رفتیم بانک پول جابجاشد.

    ویک مقدارش یک چک یکماهه دادیم که به خریدارقبلی که پول نقدش بیشترازمابوده ماشین رومعامله نکرده بود!!!!!!

    همش خواست خدابودساعت9صبح بارهبریت خداملاقات، دورزدن تست ماشین ،نوشتن قولنامه ،وکالت توی محضر،برای تنظیم سندبعدازسفرمون تمام یعنی به 2ساعت وکالت به نام دخترخدالیلاجان درمحضرالهی به ثبت رسید.

    به لطف الله سفرشروع شدوناگفته نمادکه این ماشین پرخیروبرکت هم مانیتوروهم ساب هم باند،داره وتوی سفرخوب باپسرم پسربازی کردم.

    حال کردم عزیزدلم بیشترمسیرباپسرکوچکم وعروس گلم بود.

    منوپسردومی باهم فقط آهنگ باصدای بلندوحال کردن هردوتامون نمیتونم توصیف کنم چون وقتی بااین پسرم هستم وای خدامیدونه چقدرخوش میگذره!!!!؟؟؟؟

    الهی تااون ته های بی نهایت توراسپاسگذارم

    ویک هفته بیشترمسافرتمون طول کشیدباکلی خریدازپول ماشین یک مقداری نگه داشتم یک عالمه خریدکردیم کیف کردیم.

    وازمسافرت که برگشتیم بعدازفکرکنم یک ماه عروس گلم باردارشده ولی متوجه نشده بود.

    حدواًد40روزه شده بود که متوجه باردارشدنش شده بود.

    ویک شب بایک سوپرایزقشنگی آمدن واین خبرخوش رابه مادادن عروس گلم دخترسوم خانواده س حالابرای خانواده ش این خبرچقدرخوشایند بوده بعداز3تانوه نمیدونم!!!!؟؟؟؟

    ولی ازلحظه ی خبردادن به منوخانواده پسرناقلام فیلم گرفته که عروسم وقتی فیلم روبه مادرش نشون داده ازدیدن فیلم من گریه میکرده !!!!!!

    چون من همون لحظه عروسم برام یک کوکی نمادمادرباردار، ویک جفت جوراب، وبسته شیرینی رودادمن شکرگذاری میکردم.

    البته باگریه ی شوق عزیزدلم هم گریه میکرد!!!!!! نمیدونین چقدماخوشحالیم!؟؟؟

    چون پسرگوچکم خودش27سالشه وبعدازاودیگه بچه ی کوچک نداشتیم.

    خوب بعداز2سال از ازدواجشون الان خدابه مابرکت هدیه کرده خیلی خوشحالیم.

    وبعداز4ماه باتشخیص پزشک سونوگرافی گفتند: بچه دختره.

    خدایابرای ماسلامتی مهمتره ولی حالاکه دختره بازهم تاهمون ته ابدهاتوراسپاسگذارم.

    اینها به قول قرآن داستان وقصه نیست ازکنارش رد بشیم اینها برحسب واقعیته .

    نه میخوام به رخ کسی بکشم .

    نه فخربفروشم.

    فقط نیتم این است کسانی که توی مسیرهستندکه براشون عادیه وهمه خوشحال میشیم ازپیشرفت همدیکر ولی کسانی که اول راه هستندباورهاشون بایدقویتربشه بخونن کارکن هرچی استادمیگه باورکنند

    وکسانی که هم شک دارندومسخره میکنن راحت باشن چون زمان پیغمبرکه حضرت حضورفیزیکی داشتن خداوپیغمبر رو قبول نداشتن حالا که مابه ظاهرباچشم خودمون چیزی یاکسی رونمیبینیم.

    ومن برای ذهنم سریع اهرم رنج ولذت روبکارمیبرم.

    میگم ازاین فرصتی که خدابه من داده اگرراه درست رو ادامه ندم!!!!!

    میخوام چکارکنم!!؟؟؟؟

    هی چرایی برای خودم درست میکنم !!!؟؟؟؟؟؟

    وذهن خانمم آرام میشه.

    البته من خیلی اهل نوشتاری نیستم.وبیشترباخودم وخداصحبت میکنم.

    واینهاروگفتم: که بگم مریم جون همونطورکه استادرودوست دارم شماروهم دوست دارم آخه منودرک میکنین وامروزکه گام آخر روزشمارزندگیه بازهم ازخداکمک میخوام کجای سایت بهشتی زندگانی کنم!!!!!!؟؟؟؟؟

    هرکس میخوادنتیجه های عالی ببینه این یک کوچولو ازنتیجه های من ازتمرینات دوره ی مقدس روزشمارزندگی هست.

    یک عالمه نتیجه دیدیم اززمانی که به اون قسمت از روزشمارکه استادمیگن تمرین پیام بازرگانی اجراکنید.

    من که بازن ومرد قبل از آشنایی با قانون جذب راحت صحبت میکردم.

    پیام بازرگانی رو50/50بودم ولی من بالطف خدا زور آمدم واجراکردم.

    ودست پاچه میشدم از بهترشدن درآمد یادم میرفت تعریف کنم.

    تااینکه بعدازچندوقت پیام بازرگانی آمدم توی پیامهام ازپیشرفت درآمدهم گفتم ومثل بمب اتم ترکید.

    وبه شکرانه ی الهی کسب وکار بچه هام روزبه روز بهتروبهترشد.

    وخیلی اتفاقهای عالی برامون افتاده دیگه ازبعدازظهرقسمت، قسمت مینویسم، ومابین استراحت می‌کنم.

    فقط میتونم یک جمله اول به خداوخودم واستادومریم جون وهمه ی همکلاسیهای هم فرکانسم که سفرعالی رو شوع کردیم وبی نهایت نتیجه ی مادی ومعنوی روتجربه کردیم بگم عاشقتونم.

    چون این سفریک قطره ای بود، دربرابر اقیانوس بیکران سفردربهشت ازلی، دنیوی ،وابدی.

    ازآدم وحواتااولادخاتمشان.

    الهی سپاسگذارم که ماراباعالیترین امکانات، موقعیت‌ها، شرایط، اتفاقات، افراد .

    درعالیترین آزادی زمانی، مکانی ،رهایی ،واستقلال مالی هم فرکانس کرده ای.

    چون با:

    (شکرگذاری+کنترل ذهن میشه=احساس خوب =بااتفاقات خوب.)

    این تنهاترین شاه کلیدطلایی کنجینه ی عرش الهیست که به دوستان عزیزم درنوبه ی خودم تقدیم کردم.

    که بعداز 4ساله خدمت کردن به خودم، وبارعایت همین 4تاکلمه ای که توی پرانتزنوشتم نتیجه ی پیشرفت فیزیکی ومتافیزیکی ام این شده یاحق.

    امیدوارم تونسته باشم تمرین این فایل ودرمجموع نتیجه سفرروزشمارزندگی رو به یک ردپای عمیق اول برای خودم وبعدبرای بقیه ثبت کرده باشم آمین.

    به امید دیدار توی سفربعدی :

    گام به گام:

    یا پروژه ی مهاجرت به مداربالا تر ،

    سفرالهیم رابارهبریت خدادرمشیت الهی برای رسیدن به اهدافم که سلامتی وانرژی بالای جسمی است.

    همراه با پولسازی آسان ورابطه عالی اول باخودم وخداواطرافیان وطبیعت را دارم.

    وتکمیل واحدپیش فروش که خریده ایم وتسویه ی تعدیلات واقساطش وساختن توکاریهای واحدبرای یک زندگی و تجربه ی عالی .

    وبه سادگی آب خوردن یک کامیون بنز10چرخ برای لذت بردن کل خانواده وگسترش جهان هستی رابسازم باافکارم.آمین.

    میبینمتون بانتیجه های بیشترمادی ومعنوی.

    و من اصلا ازاین فایل چیزی کامنت نکردم فقط ازنتیجه گفتم.

    وخداماراکافیس.

    ایموجی بوس وچشمک به خدا.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    مهشید و شیرین گفته:
    مدت عضویت: 1239 روز

    به نام خداوند مهربان

    سلام استاد و خانم شایسته عزیز

    عشق

    ملاقات مرگ و زندگی است

    ملاقاتی در نقطه ی اوج

    فقط در صورت شناخت عشق است که می توان به تجربه ی این ملاقات نائل آمد

    در غیر این صورت به دنیا می آیی زندگی می کنی و می میری ولی در حقیقت مهم ترین تجربه ی زندگی را از دست داده ای

    تجربه ای که با هیچ چیز جایگزین نمی شود تو تجربه ی حد فاصل مرگ و زندگی را از دست داده ای

    تجربه ی این حد فاصل نقطه ی اوج و حد نهایی تجربیات آدمی است

    برای اینکه به این نقطه برسی باید چهار مرحله را همیشه به خاطر داشته باشی

    مرحله اول

    حضور در لحظه است زیرا عشق تنها در زمان حال ممکن است

    عشق ورزیدن در گذشته و آینده ممکن نیست

    بسیاری از آدم ها یا در گذشته و یا در آینده زندگی می کنند طبیعتا عشقشان نیز در گذشته و آینده است که چنین عملی غیر ممکن است

    اگر خواستی از عشق فرار کنی در زمان گذشته و یا در زمان آینده زندگی کن

    ولی اگر خواستی رودخانه ی عشق را در درونت جاری سازی در زمان حال زندگی کن

    زیرا عشق فقط در زمان حال ممکن است

    زیاده از حد فکر نکن زیرا فکر هم همیشه به گذشته یا آینده مربوط می شود و انرژی تو به جای اینکه به قوه ی احساس معطوف شود منحرف شده و صرف فکر کردن می گردد

    و تمام انرژیهای تو را تخلیه می کند در چنین شرایطی عشق نمی تواند وجود داشته باشد

    دومین قدم

    در راه رسیدن به عشق این است که یاد بگیری چگونه سموم وجودت را به عسل تبدیل کنی

    خیلی از مردم عشق می ورزند ولی عشق آنها با سمومی هم چون:

    نفرت حسادت خشم خودخواهی و احساس مالکیت آلوده شده است

    می پرسی چگونه می توان این سموم را به شهد تبدیل کنیم؟

    روشی بسیار ساده وجود دارد

    تو لازم نیست کار خاصی انجام دهی تنها چیزی که احتیاج داری صبر است این یکی از بزرگترین اسراری است که برایت فاش می کنم

    امتحانش کن..

    وقتی که خشمگین می شوی نباید کاری کنی فقط در سکوت بنشین و نظاره گر باش

    با خشم همکاری نکن و آن را سرکوب هم نکن

    فقط نظاهره کن صبور باش و ببین که چه پیش میآید بگذار که این احساس اوج بگیرد زمانی که این حال و هوای مسموم بر توغلبه کرد هیچ کاری انجام نده

    فقط صبر کن و بگذار که این سم به غیر خود تبدیل شود

    این یکی از اصول زندگی است که همه چیز مدام در حال تغییر به غیر خود است انسان در این اوقات فقط باید صبور باشد در زمان خشم

    از انجام هر عملی حذر کن و هیچ تصمیمی نگیر

    زیرا برایت پشیمانی به بار می آورد خشم نمی تواند دائمی باشد

    اگر صبور باشی و به انتظار بنشینی به این نتیجه خواهی رسی

    هیچ چیز دائمی نیست

    شادی میآید و میرود

    غم می آید و می رود

    همه چیز تغییر می کند و هیچ چیز به یک صورت باقی نمی ماند پس برای چه عجله می کنی ؟

    خشم آمده است و می رود و تو فقط قدری صبر داشته باش

    به آینه نگاه کن و منتظر باش چهره ی خشمناکت را در آینه تماشا کن لزومی ندارد این چهره را به کس دیگری نشان بدهی

    این مسئله فقط مربوط به توست جزئی از زندگی و حال و هوای توست

    تو باید این قدر صبر کنی که چهره ی خشمگینت که از شدت خشم قرمز رنگ شده از هم بازگردد و چشمانت حالت متین و آرام به خود گیرد

    اگر صبر داشته باشی و در اینه تماشا کنی می بینی که انرژی چشمت دگرگون می شود و تو آکنده از طراوت و نشاط می شوی

    مرحله ی سوم

    تقسیم کردن و بخشیدن است چیزهای منفی را برای خودت نگه دار ولی خوبی ها و زیبایی ها را با دیگران تقسیم کن

    معمولا اکثر مردم عکس این عمل را انجام می دهند چنین انسان هایی واقعا نادان هستند

    وقتی که شاد هستند خست به خرج می دهند و آن را با کسی تقسیم نمی کنند ولی وقتی غمگین و افسرده هستند ولخرج و دست و دلباز می شوند

    و دوست دارند همه را در غم خود شریک سازند

    وقتی لبخند می زنند بسیار صرفه جویانه عمل می کنند در حد یک تبسم کوچک ولی خدا نکند که خشمگین شوند آن وقت در آستانه ی انفجار قرار می گیرند

    آدم وقتی دارد باید ببخشید

    در واقع انسان جز آن چیزی که با دیگران تقسیم می کند و می بخشد چیزی ندارد

    عشق پول و مال نیست که بتوان آن را جمع کرد عشق عطر و طراواتی است که باید با دیگران تقسیم کرد

    هر چه بیشتر ببخشی بیشتر به دست می آوری و هر چه کمتر ببخشی کمتر داری

    اگر ببخشی وجودت از سموم پاک می شود وقتی ببخشی در انتظار عمل متقابل یا پاداش نباش

    حتی منتظر تشکر هم نباش بلکه تو باید از کسی که اجازه داده چیزی را با او تقسیم کنی سپاسگزار باشی

    فکر نکن که او باید از تو تشکر کند

    چهارمین گام

    در راه رسیدن به عشق هیچ بودن است

    به محض اینکه فکر کنی کسی هستی عشق از جاری شدن باز می ایستد

    عشق فقط از درون کسی به بیرون جاری می شود که کسی نباشد

    عشق در نیستی خانه دارد هنگامی که خالی باشی عشق در تو جای خواهد گرفت

    وقتی آکنده از غرور باشی عشق ناپدید می شود

    همزیستی عشق و غرور ممکن نیست این دو در کنار یکدیگر جای ندارند

    هیچ چیز باش هیچ منشا همه چیز است هیچ منشا بی نهایت است هیچ باش در هیچ بودن است که به کل می رسی اگر خود را کسی بپنداری راه را گم می کنی

    ولی اگر خود را هیچ بپنداری به مقصد می رسی

    فقط گاهی به این جمله فکر کن:

    اتفاقات خوب تنها وقتی از راه می رسند که قلبت را پاک کرده ای

    و در گذشته ات ببین که بارها چنین بوده و می بینی بارها چنین خواهد بود

    و باز در خلوت خود دمی به این برکه ی سبز بیا که در سکوت و رهایی برایت بگوییم

    عشق بی قید و شرط را تجربه کن

    آن چه تو عشق می پنداری آن قدر به شرط آلوده شده که دیگر از آشنایی ساده هم ساده تر است

    از کودکی به بچه ها یاد می دهند دوستت دارم به شرط..

    و به تو یاد داده اند دوستت بدارند به شرط…

    و دوست بداری به شرط…

    که دوستی ات جز یک آشنایی ساده نباشد چنین است که هرگز عشق را تجربه نکرده ای و حتی تصورش هم برای تو دشوار است

    آن چه که تو عشق می پنداری آلوده شده به شرط و انتظار

    مگر نه اینکه همه پاره ای از خدا و پاره ای از تو هستند

    و این خود از همه ی دلایل زمینی ارزشمند تر است برای عاشقی که در کنار تو نشسته است

    اینکه در کنار تو زندگی می کند اینکه در خیابان از کنار تو می گذرد

    قبل از اینکه چیزی باشد که تو می خواهی و با تو مخالف باشد یا نباشد قبل از اینکه پا بر روی حق بگذارد یا نه پاره ای از توست

    پاره ای از خداست

    ساده بگوییم:

    با هر موجودی که روبرو می شوی لحظه ای تامل کن و ببین او هم

    مثل تو پاره ای از خداست

    پاره ای از خود توست

    که دارمای خود را دارد و در مسیر رسیدن به آن است و شعور کیهان آن را در مسیر تو قرار داده است که به تو خدمت کرده باشد

    که چیزی به تو بیاموزد و این کلید عشق بی قید و شرط است

    ما همه آمده ایم که یاد بدهیم و یاد بگیریم

    ببخش و عشق بورز بی انتظار

    چه اهمیتی دارد که دیگران با تو چنین اند یا نه

    تنها عشق بورز تو آمده ای که عشق بورزی

    هر بار در خیابان کسی به زمین خورد بی درنگ به یاریش شتافتی بی قضاوت بی انتظار

    مگر عشق بی قید و شرط چیزی جز این است برای آوردن سعادت به خانه تنها همین بس است

    کافی است همسر فرزند پدر مادر دوست همکار را هم مثل غریبه ها دوست بداری بی قید و شرط بی انتظار

    لازم نیست کاری کنی حتی چیزی بگویی

    تنها کافی است دوستیشان را در دل داشته باشی

    بی قید و شرط فقط برای اینکه بخشی از وجود تو هستند و پاره ای از وجود خدا

    برای سه روز آینده فقط برای سه روز عشق بورز و گرامیش بدار چون پایه ی از وجود خودت

    چون قلبت

    برای همه ی موجودات جهان قلبت را از هر چیزی جز عشق بی قید و شرط پاک کن لازم نیست کاری کنی و حتی لبخند بزنی

    فقط عشق بورز عشق بی قید و شرط

    فقط برای سه روز و ببین دنیای پیرامونت چگونه تغییر می کند

    با بیان این نکته برای اطرافیان آن را در ذهن خود پایدار کن

    و بخشنده شو تا طبیعت در تو جاری شود

    خدایا شکرت

    عاشقتونیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    زیبا قاسمی گفته:
    مدت عضویت: 590 روز

    به نام خداوند بخشنده ی مهربانم

    سلام به همگی

    خدایا تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میخواهم

    نشان امروزم این فایل بود ، نشانی که خبر نداشتم داره پیشگیری میکنه از یه تضاد

    این فایل با یه زبون بی زبونی داشت هدایتم میکرد به صبر ، هدایتم میکرد به عشق بی قید و شرط

    و هدایتم میکرد به عجله نکردن و خشمگین نشدن

    و منی که متوجه شدم هنوز ضعیفم

    اون قدر ضعیف که صدای هدایت و نشنیدم و

    شب بدلیل دیر اومدن همسرم کنترل ذهنم و از دست دادم

    وقتی دوباره وارد سایت شدم چون صفحه ی گوشیم روی همین فایل بود ، اشکم دراومد از هدایتی که من نشنیدمش و کنترل ذهنم و از دست داده بودم

    اشکم دراومد از داشتن خدایی که قبل از وقوع حادثه خبرم کرده بود ، حتی مثل یه مادر بهم گفته بود دخترم اگر اینجوری شد خودت و نبازیا ، صبر داشته باشی .

    ولی من از این گوش شنیدم و از اون یکی داده بودم بیرون.

    خدای من چقدر قشنگ بازم وقتی دیدی من احساس گناه دارم از ندیدن هدایتت

    بازم هدایتم کردی

    آخخخخخ

    به درستی تو هر لحظه داری ما رو هدایت میکنی و امان از ایمان ضعیف .

    هدایتم کرد به این شعر زیبای مولانا از دوست عزیزم تو کامنتا:

    هله نومید نباشی که تو را یار براند

    گرت امروز براند نه که فردات بخواند؟

    در اگر بر تو ببند مرو صبر کن انجا

    ز پس صبر ، تو را او به سر صدر نشاند

    خدای من حالم و دگرگون کردی واقعا نمیتونم احساسم و بیان کنم

    فقط حیف که دیر شناختمت خدای مهربانم

    حیف که سال های سال بدون شناخت تو گذروندم

    شناخت تو حتی خیلی کم ، یعنی حال خوب واقعی

    یعنی ثروت ، سلامتی ، رابطه ی خوب ، لذت و شادی

    هرچی احساس و خال خوبه

    خدایا شکرت

    خدایا شکرت برای هدایت های لحظه به لحظت

    خدایا شکرت ، شکرت ، فقط برای خودت ، خودت ، داشتن خودت ، شکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    علی رشیدی گفته:
    مدت عضویت: 140 روز

    به نام خدای مهربانم خداراشکرگزارم یه روز عالی وپر از درآمدهای عالی وپراز حس خوب و آرامش قلبی وپر از ایمان و باورهای قوی به من فرصت داد تا از خواب بیدار شوم و بتوانم شکرشرگزاریش کنم خدای مهربانم شکرگزارتم که نفس میکشم خدای مهربانم شکرگزارتم در بستر بیماری نیستم و در سلامت کامل و سر کارم هستم خدای مهربانم شکر گزارم از این حس و حال خوب و آرامش

    باسلام خدمت استاد عزیزم وخانم شایسته عزیزوهمه اعضای خوب و باصفای سایت عباس منش

    امروز من روی نشانه ام کلیک کردم و به سمت کتاب الکترونیک فصل 3 هدایت شدم وقتی خرید زدم و کامل خواندم دیدم انگار من این کتاب رو جای به صورت دیکلمه گوش گرفتم وقتی به خدا وقتی مطالعه میکردم انگار روحم از بدنم جدا شده من الان یک هفته هست آرامش در پرتو آگاهی را گوش میگیرم به خدا وقتی چشمهایم را می‌بندم حس میکنم به پرواز درآمدم اینقدر آرامش قلبی بهم دست میده که الان بعد چند روز انگار بولدزر تو مسیرم هست که جاده رو برای من مثل کف دست داره صاف می‌کنه و می‌ره جلو و چقدر خوشحالم که امروز دوباره این حس رو با مطالعه کتاب الکترونیک بهم دوباره دست داده که من واقعا به همه کارهای که گفته شده با تمام وجودم عمل میکنم چون باور دارم من ایمان و توکل خیلی زیادی که به خدای مهربانم دارم وبا باورهای خیلی خیلی قوی که به لطف خداوند طی این دو ماهی که با اعضای خوب وبا صفای سایت عباس منش و استاد عزیزم آقای عباس منش هدایت شدم محکم و خیلی شدید کار میکنم همه اتفاقات بدی که من در گذشته داشتم که هر روز منتظر یه اتفاق بد بودم الان دو ماه هست فقط اتفاقات خوب برام رقم میخوره به خدا قسم این رو از ته دل میگم برام مهم نیست کسی میخواد باور کنه یا نه من دیدگاهم رو میگم فقط عمل کردن و حس خوب و عشق ورزیدن به همه حتی موجودات ریزی که خداوند آفریده و نزدیکتر کردن روح و ذهن همه اینها باهم هر ناممکنی که که فکر میکنید ممکن نمیشود تو زندگیتون ممکن میشود اگر باورش داشته باشیم با همه وجود تاکید میکنم باورش داشته باشیم وملکه ذهنمان کنم چقدر این سیستم به قول استاد عزیزم دقیق مثل ،Gpsعمل می‌کنه خیلی دقیق به خدای مهربانم قسم الان که می‌نویسم اشک توی چشمهایم جاریست چقدر این حس و آرامش وحال خوب وشکر گزای خدای مهربانم مرا قدرتمند کرده که مشکلاتم را طی این دوماه مثل بولدزه برای من صاف کرده و به جلو میره ودر مسیر زندگیم لذت هم میبرم من دو ماه هست با استاد عباس منش آشنا شدم به خدا تو این دو ماهی که مرا با فایلهای رایگانی که گذاشتن و من استفاده کردم و من چقدر از خدای خودم دور بودم و به بنده‌اش تکیه میکردم و واقعا شرک میورزیدم چون ناخواسته بود ومن نمی‌دانستم خیلی حرفها هست بنویسم ولی زیاد شد ببخشید ️ از همینجا از استاد عزیزم و خانم شایسته.عزیز تشکر میکنم به خدا به همه اعضای گروه عباس منش عشق می ورزم دوستتون دارم ممنون از کامنت های قشنگی که میزارین و واقعا با خوندنشون حس و باور میکنی که به زودی به همه باورهایشان میرسیم باور دارم با همه وجودم دوستتون دارم ،️️️ پدر پناه الله شاد و سلامت باشین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    حسینی ترین نرگس دنیا گفته:
    مدت عضویت: 2408 روز

    سلام رفقا شبتون بخیر.

    متأسفم ولی باید بگم هیچی از این فایل متوجه نمیشم.

    سعی میکنم بفهمم ولی اونطور که باید این آگاهی و فهم رخ نمیده. نمی‌دونم چرا.

    تنها چیزی که به ذهنم میرسه اینه که احتمال زیاد الان در مدارش نیستم.

    شاید هم چون خیلی خستم.

    یا شاید چون می‌خوام خودم رو مجبور کنم که حتما این فایل رو گوش بدم و با این که سرم شلوغ بوده، این موقع شب وقت کردم بیام سراغش.

    شاید هم باید بارها و بارها بشنوم تا متوجه بشم.

    لطفاً اگه متوجه دلیلش شدید راهنمایی‌م کنید رفقا.

    من تمام فایل رو با خط خودم، خیلی زیبا نوشتم حتی.

    چکار کنم که به درک بیشتری از این آگاهی برسم؟!

    در پناه الله باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      مینا گفته:
      مدت عضویت: 251 روز

      سلام نرگس بانوی عزیزم

      حق داری متوجه نشی این فایل ازون فایل‌هایی هست که باید خیلی گوش کنی برای من که اینطور بود..

      ولی چیزایی که با اولین بار گوش کردنش فهمیدم این بود که بی قید وشرط عشق بورزم خب من تو این همه سال زندگی شاید مثل خیلیا میگفتم اگه محبت دیدی محبت کن اگه خوبی دیدی خوبی کن چون ازاول اینو بخورد مغزم داده بودن، برای همینم همش دنبال یه چیزی بودم تا بخاطرش یکاری انجام بدم ینی همونکه از بچگی گفتیم اینو دوست دارم به شرط اینکه اینجوری بشه ینی همش برای سود ومنفعت خودم بوده که محبت میکردم هیچ‌وخت شادیمو بروز نمی‌دادم نهایت به یه لبخند بسنده میکردم اماا تا دلت بخواد غم وغصه وناراحتی‌مو این‌ور اونور تعریف میکردم وخب بیشتر هم ازهمون جنس دریافت میکردم وچقدر قشنگ استاد میگن که منفیاتو برای خودت نگه دار اما خوبیاتو تقسیم کن بیشتر بخند بیشتر شادیاتو بروز بده اونیکه درون درستی داشته باشه از شادی تو شاد میشه و چه جالب از اینکه اجازه میدن این حال خوب رو باهاشون تقسیم کنی ازشون تشکر کن..چیزی که ماهمیشه انتظار داریم بقیه از ما تشکر بکنن

      قبلا وقتی کاری برای کسی انجام می‌دادم همش دنبال این بودم که تشکر کنه اما جدیدا دیگ منتظر تشکر کسی نیستم ازینکه میتونم برای کسی کاری انجام بدم ولو کوچک بی‌نهایت احساس شگرف وخوشحالی میکنم خودم کلی باخودم حال میکنم که افرین مینا کلی شکرگزاری میکنم که خدایا مرسی منو لایق این کار دونستی..قبلا من این نبودم که همش حساب کتاب میکردم دودوتا چهارتا میکردم خب به همون تبع از زندگی هم هیچی نفهمیدم،، چقدر عزت نفسم بالا اومده که جرئت میکنم اینارو بنویسم و خجالت نکشم خدایا شکرت..

      این هیچ بودنه رو خیلی دوست دارم،خیلی دوست دارم هیچ شم از درون خالی شم پراز حس خدا شم امااا نمیدونم چجوری نمیدونم دقیقا باید چیکار کنم هنوز متوجه نمیشم که کجا نجوای ذهنه کجا صدای قلبم،، هنوز خیلی حواسم به نشانه‌ها نیست که حواسم به همه چی باشه که حتی وقتی یکی حرف میزنه یه چیزی میگه ینی دستی از دستای خداست که داره راهو بهت نشون میده،،خدا جدیدا میگه باید صبر کنی پس باید بگم چشم صبر میکنم بقول یه عزیزدلی میوه صبر همیشه شیرینه(m:es)

      نمیفهمم این شکرگزاری‌هام زبونین یا قلبی،، قطعا وقتی اینقد خوشحالم که قلبم میخواد بزنه بیرون ینی که مسیرم درسته

      الهی شکر که وارد این مسیر شدم

      خداروشکرکه اینجا نوشتم امیدوارم تونسته باشم کمکی کرده باشم شاید با این پبامم دوباره به این فایل برگردی و بهتر متوجه شی دوست همفرکانسی من

      در پناه الله یکتا شاد وخوشبخت وسعادت‌مند دردنیا وآخرت باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    آتنا شکیب گفته:
    مدت عضویت: 235 روز

    به نام خداوند هدایتگر که هدایت میکنه هر لحظه به شرطی که بپذیری که خداوند هدایت میکنه. خدایی هر چه دارم از اوست و من در مقابلت هیچیم خدایا تو هستی همه کاره و قدرتمند ، خدایا شکرت امروز منو هدایت کردی به این نشونه و چقد جالب نیت منو جواب دادی و هدایتم کردی ، و بهم میگی صبر کن عجله نکنم ، و عشق بی قید و شرط داشته باشم به همه بقیه خودم که همه پاره ای از خداوند هستیم و یکی هستیم این هفته مدام در قرآن و پیام ها داره بهم میگی بنده من صبر کن و ادامه بده مسیر درسته فقط احساستو خوب کن و پاداشت نزد من محفوظ هست و امروز هم باز هدایتم کردی صبر کن ، و من هم میگم اطاعت سرور من خدای من هر چی تو بگی من تسلیم نو هستم ، ازت سپاسگزارم بابت همه هدایت هات و نشونه هات ، مرسی خدای خوب و مهربونم دوستت دارم بی نهایت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: