مصاحبه با استاد | فرهنگ ناب «لا اِکْراهَ فِی الدّین» - صفحه 51 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2018/07/abasmanesh-1-1.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2025-01-06 18:40:012025-01-08 11:00:23مصاحبه با استاد | فرهنگ ناب «لا اِکْراهَ فِی الدّین»شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به خداوند هدایتگرم که همواره درحال هدایتم هست
عرض سلام واحترام دارم خدمت استادعزیزم
بانو شایسته نازنینم
و عزیزان هممدار وهم خانواده عباسمنشی ام
اول خداوندرا بی نهایت سپاسگزارم که منو دراین مدار قرار داده تا ازاین پروژه عالی بانو شایسته عزیز
بهره بیبرم
دومآ خداوند را بی نهایت سپاسگزارم که من قشنگ احساس میکنم با گذشت هر روز من واقعآ دارم در مداری بالاتر قرار میگیرم
هرچند ذهن منطقی ام هنوزم بامن بحث داره چون هروقت من احساس میکنم که مدارم بالاتر رفته ذهن منطقی ام میگه، چطور؟
چطوری مدارت بالا رفته تو که هیچ موفقیت نگرفتی؟
پس چرا میگی مدارت بالا رفته؟
ولی من که درونآ میدونم مدارم بالا رفته با این منطق دست این ذهن چموشم را میبندم،
من که میگم مدارم بالا رفته به این دلیل ها هست:
1 به دلیلی اینکه من واقعآ احساسم خوب هست در طول روز من احساس خوب وآرامش دارم و این بمن بزرگترین موفقیت حساب میشه(احساس خوب= اتفاقات خوب)
2 به این دلیل که من قبلآ در موردی هر تضاد یا فردی که خلاف نظر من عمل میکرد شدیدآ واکنش نشان میدادم بحث میکردم وبدتر ازآن خیلی حالم بد میشد وآن اتفاق باعث میشد در احساس بدی بیشتری قرار بیگیرم، همیشه اعصابم خورد، همیشه، ناراحت و بی حوصله بودم و متاسفانه اتفاقات بد بیشتری را تجربه میکردم،
اما الان که الحمدالله مدارم بالاتر رفته، با هرتضادی که برمیخورم شاید کمی حالم را بد کنه ولی زود بخودم میگم، نه این مسیری رسیدن به خواسته هام است، این اتفاق باید میافتاد تا من خواسته ام را بیشناسم، ومیگم درضمن من اگر دارم روی خودم کار میکنم، ومدتی طولانی هست که دراحساس خوب قرار دارم یا روزا بمدتی طولانتر در احساس خوب قرار میگیرم، پس هر اتفاق میافته دقیقآ همون اتفاق هست که منو به خواسته ام میرسانه،
من به خدایم وقوانین بدون تغییرش باور وایمان دارم،من نمیدونم او میدوند که چی به خیر وچی شرم هست، ولاجرم من الان در شرایط خیر قرار دارم وخداوند منو به مسیری خیر قرار داده، بعد این حرفا ذهنم آرام میشه وحالم خوب میشه، وانگیزه ام بیشتر میشه برای گفتگو کردن ومنطق آوردن به ذهن چموشم،
واینجاست که باور بیشتر میشه که من مدارم درحال بالارفتن قرار دارد،(منطقی کردن قوانین به ذهن وپذیرفتن درست بودنش)
3به این دلیل که من وقتی احساس میکنم که باید از خانه امن خود بیرون بیام، ولی با وجودی ترس ها ونگرانی های که ذهنم خلقش میکنه و باوجودی که آینده را نمیدونم چی میشه، وچیکاری باید کنم، از آن خانه امن خود حتمآ بیرون میام، مثلآ من تقریبآ یک سال میشد یکجای خیلی عالی، با امکانات مناسب، وبا حقوق بضمن دیگران خیلی عالی کار میکردم، ومنم تا وقتی که ازآن کارم لزت میبردم با بسیار شورشوق انجامش میدادم ولزتم بیشتر میشد، ولی از وقتی که کمی احساس کردم که من دیگه ازآن شغلم سیر شدم، لزت نمیبرم، و یک قسمی که باعث میشد تحمل کنم، منم با درخواست رهنمایی وهدایت از خدایم ازآن شغل ومکان استفا دادم والان مدتی چند روزی هست پیش خانواده ام درحال لزت بردن هستم، و دارم ازاین حالت لزت میبرم و مطمینم که وقتی که وقتش بیرسه، منو در زمان مناسب، درمکان مناسب، بین افراد مناسب هدایت خواهید کرد وآنهم در بهترین وساده ترین مسیری که منو به تمام خواسته هام میرسانه،( باور توحیدی ام قویتر شده وپا گذاشتن روی ترس ها)
4به این دلیل مدارم بالا رفته، من مادری دارم
خیلی وابسته به فرزندانش بخصوص بمن، و مادرم همیشه دوست دارد من همیشه پیشش باشم، من همیشه کاری که ایشان دوست داره را انجام بیدم، ومن اصلآ از مادرم دور نباشم، ولی من برعکس مادرم هستم، اصلآ وابسته به خانواده نیستم، بیشتر دوست دارم از فک وفامیل دور زندگی کنم، ودقیقا همون زندگی را تجربه کنم که دلم میخواد، وهر وقت که من اینچنان حرکت های میکنم، بعدش مادرم با وابسته گی که داره به خودش سخت میگیره، ناراحت میشه، وخلاصه تا حدی که باعث میشه مریض بیشه، و آن موقع هست که همه از مادرم گرفته تا همه فامیلم میگه تو باعثی مریضی مادرت میشی، چون تو کنارش نیمانی، ازش دور میشی باز مادرت مریض میشه، و مادرم چندین بار این حرف را برام تکرار کرده که اگر هر بلای سرم آمد یا اگر من بیمیریم بخاطری توست وتو مسئول مرگم هستی،
اویل که من درک از قانون نداشتم، با این حرفای مادرم من خیلی ناراحت میشدم، تاحدی که اعضاب وجدان میگرفتم،
خلاصه تمام سعی خود را میکردم که مادرم را تاحدی راضی نگه دارم، بعد همون کاری را میکردم که مادرم دوست داشت، بعد میدیدم که بعد چند مدت باز باوجودی پیشش هستم ولی بازم مادرم را نمیتونم راضی نگه دارم، باز خودم هم ناراحت میشدم، بعد احساسن بد میشد، وخلاصه شرایط خیلی سخت میگذشت بمن،
اما اما از وقتی که دارم روی خودم کار میکنم وسعی کردم که قوانین جهان هستی را درک کنم،
من پذیرفتم که من هیچ توانایی خوشبخت کردن یا بدبخت کردن فردی دیگه راندارم حتا مادرم،
بعد با حرفای مادرم دیگه سعی میکنم در احساس بد نمانم، و اصلآ عذاب وجدان نمیگیرم من باعث مریضی مادرم میشم،
چون من مسئول زندگی دیگران نیستم من مسئول زندگی خودم هستم ومادرم مسئول زندگی خودش هست، واگر مادرم بهرتضادی برمیخوره بخاطری من نیست بخاطری مداری خودش هست که با باور ها و افکارش بخودشان ایجاد کرده،
و من سعی میکنم دقیقآ همون کاری را انجام بیدم که خودم دوست دارم واز انجامش لزت میبرم فارغ ازاینکه کی ها ناراحت میشه، یا کی ها خوشحال میشه،( پذیرفتن صددرصد مسئولیت زندگی خودمان و نپذیرفتن مسئولیت زندگی دیگران، دوری از عذاب وجدان و به سبک شخصی زندگی کردن )
من برای خودم زندگی میکنم،
من مسئول زندگی خودم هستم،
من نمیتونم دیگران را خوشبخت یا بد بخت کنم،
من برای تجربه شخصی خودم به این دنیا آمدم
من روح مجردی هستم که قبل ازاین دنیا ارتباط خاصی داشتم و نه بعد ازاین دنیا ارتباط خاصی ندارم،
من فقط فقط میتونم خودم را خوشبخت یا بدبخت کنم، پس من میخوام خوشبختی را تجربه کنم،
من اگر بیشتر روی خودم کار کنم جهان مدارم را بالا میبره ومره زمان مناسب در مکان مناسب بین افراد مناسب هدایت میکنه، فارغ اینکه من الان کجا، و با چی شرایط هستم،
(واینا بزرگترین وبهترین موفقیت های هست که من از کارکردن روی قوانین بدون تغییر خداوند بدست آوردم
واگر من دراین مسیر ادامه بیدم طبق قوانین بدون تغییر خداوند لاجرم آن موفقیت های بزرگی که به ذهنم بزرگش میکنه هم خواهیم رسید، مثلی
آزادی مالی، زمانی، مکانی، روابط عاطفی عالی،
وخلاصه هر آنچه که دوست دارم تجربه کنم.)
وخدایاشکرت بابت درک کم وبیشی قوانین جهان هستی
خدایاشکرت بابت هممدارشدن با استاد عباسمنش عزیزم و خانوم شایسته نازنینم که بی نهایت توحیدی هستن
خدایاشکرت بابت درمدار ماندن با خانواده صمیمی عباسمنشی ام
خدایاشکرت بابت نوشتن این کمنت عالی ام
امیدوارم در پناه الله شاد، سلامت، ثروتمند وسعادتمند در دنیا واخرت باشیم
الله یارو یاوری همه ما باشه
سلام استاد و معلم عزیز و سلام به خانواده ی دوست داشتنی این مسیر که همشون یه جور کمک میکنن با سوالاشون و با جواب های استاد
امروز و این فایل مثل خیلی از فایل های دیگه خوب و عالی بود من سعی می کنم سوال درباره بیشتر چیزا از خودم بپرسم تا یک قلابی درست بشه و اون مطلبی که بعد از جواب سوال بهش میرسم گیر میفته به قلابو هیچ وقت یادم نمیره و مواظب هستم و این سایت شگفت انگیز هر سوالی داشتم از توش جواب گرفتم بعضی پوقعا از کامنتای دوستان هم جواب گرفتم
ممنون استاد که وقت میزارید برای پیشرفت و یا راهنماهایی برای کسانی که در راه پیشرفت قرار دارند
به امید دیدار
با درود عرض خدا قوت خدمت استاد و همه همراهان گروه.
بنده حدود یک سالی هست که با استاد آشنایی دارم و لی مدت کمی هست که غضو سایت شدم.
متاسفانه بخاطر شرایط مالی هنوز موفق به خرید محصولات استاد نشدم ولی از تمام فایلهای رایگانی که استاد گذاشتند استفاده کردم مخصوصا فایلهای مصاحبه که بنده همشو دنبال میکنم و از استاد عزیز سپاسگذارم.
صحبتی که استاد در مورد نظر و قضاوت گفتند بسیار موافق هستم و نظرم این هست که اگر با صحبت یا نظر یا عقیده کسی هم نظر نیستیم چرا گارد میگیریم؟
هر کسی آزاد هست به روش خودش زندگی کنه البته در صورتی که آسیبی به دیگران نرساند.
با آرزوی سلامتی و موفقیت هر چه بیشتر برای استاد و تمامی اعضای خانواده بزرگ عباس منش.
سلام استاد با سخاوت
تشکر از عیدی خوبی که برای ما در نظر گرفته اید ما به شما چی عیدی بدهیم؟
بهر حال با صحبتهایتان من قبولتان دارم و شما را کامل می پذیرم و قاطعانه هستید و من هم قاطعانه شما را قبول دارم.
من آزادم و انتخاب دارم و انتخاب من انتخاب دیدگاههای شماست. این برایم بهترین بوده است.
آرامشی در این رابطه کسب کرده ام که دوست ندارم با چیزی دیگر عوضش کنم. نقطه سر خط.
سایت شما برای من صفه لپ تاپم است . و السلام
استادگرامی مرسی که به ما کمک می کنید که در مسیری که دوست داریم حرکت کنیم مثل عیدیهای قشنگتون .
من که تکلیفم را با خودم روشن کردم و با حرفهای شما خیلی راحت و سازگارم الحمدالله.
مسئولیت کامل تمامی کارها و افکار خود را بپذیریم.
خدایا شکرت
عااااشقتونم استاد عزیز . بینظرید . واقعا هدیه ایی از خداونید برای من . من سالهاست در مسیر جذب و خواسته هام هستم ولی شما هر بار با صحبت هاتون افق جدیدی رو رو به روی من باز میکنید و من میبالم به خالقی که به شما بی شک میبالد ???
به نام خدای مهربان
برگ شصت و هفتم از سفرنامه
سلام به استاد جانم مریم بانو مهربانم و خانم فرهادی و آقا ابراهیم عزیز و تمام بچه های خانواده بزرگ عباسمنش
استاد جان شما دست گذاشتید دقیقاً روی یکی از پاشنه آشیل های من.همیشه در تلاش بودم که دیگران را تغییر دهم راهنمایی کنم بدون اینکه حتی نظر من را خواسته باشند.اما دریغ از اینکه یک بار هم به خودم نگاه کنم و ببینم که چه عیب هایی را باید برطرف کنم.نمی دونم که چرا اینقدر خودم را کامل می دونستم.البته هنوز هم این پاشنه آشیل را دارم اما خیلی وقت ها می گویم که خدا به همه به یک اندازه دسترسی دارد.هر کس نیاز به راهنمایی دارد خداوند حتما بهترین را در مسیرش قرار می دهد. با تشکر علی
سلام استاد عباسمنش عزیز و همه خانواده بزرگ عباسمنش
وقتی توی خودِ قرآن توی سوره ی بقره خدا بگه که برای هیچ کسی اجباری نیست که ایمان بیاره یا نه ، در اصل داره فرهنگ احترام گذاشتن به دیدگاه ها رو یاد میده
چون واقعاً هر کسی تا زمانیکه توی فرکانس اون موضوع قرار نگیره نمیتونه درکش کنه بابت همین بهتره فقط ازش رد شد
مرسی از استاد عزیز
در پناه خداوند رحمان
سلام و عرض ادب
یک داستان نقل هست از پیامبر اسلام که عدهای در کشتی بودند و هر کسی در این کشتی مشغول کار خودش بود و کسی به کسی کاری نداشت و گوشه ای از این کشتی فردی نشسته بود و داشت کف کشتی را سوراخ میکرد و در نهایت باعث غرق شدن کشتی با همه سرنشینان شد
که پیامبر فرمودند که همه ما نسبت هم دیگر هم مسؤول هستیم
به نام خدای مهربان
سلام به تک تک دوستانم
روز شصت و هفتم سفرنامه:
استاد من هم قبلا همین اشتباه رو داشتم و انقدر به فکر این و اون بودم و فکر میکردم من باید کاری برای این و اون انجام بدم و فکر میکردم این قدرت رو دارم که زندگیشون رو عوض کنم.
این موضوع چنتا مشکل برام ایجاد کرد که اولینش این بود که خودم همیشه در اولویت چندم بودم و این برای عزت نفسم اصلا خوب نبود. از مشکلات دیگه این بود که تمام وقتم رو از دست میدادم. سعی میکردم این و اون رو راضی نگهدارم. هرجا اشتباهی رخ میداد و من اونجا بودم فکر میکردم بخاطر کم کاریه منه. اما بعد متوجه شدم که من مسئول زندگی هیچکس نیستم و هر کس اتفاقاتی از جنس فرکانسهاش رو تجربه میکنه.
وقتی تصمیم به تغییر گرفتم ابتدا ذهنم خیلی باهام کلنجار میرفت و خیلی زور میزد. اما خداروشکر بالاخره تونستم این موضوع رو برای خودم حل کنم. وقتی این موضوع رو حل کردم و دارم روش کار میکنم،آرامش و آزادی و رهایی خیلی زیادی رو حس میکنم.
وقتی مواقعی پیش میومد که باید به شهر دیگه ای مهاجرت میکردم،اوایل ترک و تنها گذاشتن پدر و مادر برام سخت بود. اما گفتم بالاخره این مسیر من هست و هرکس مسیر خودش رو داره.
خداروشکر میکنم بخاطر اگاهی های ناب هر جلسه این سایت
ممنونم از استاد نازنینم و خانم شایسته گرامی
شاد سلامت و ثروتمند و خوشبخت باشید در دنیا و آخرت
بنام خداوند بخشنده مهربان
سلام به استاد عزیزم
سلام به خانم شایسته عزیز
و سلام به همه دوستان ناب و آگاه
خداروشکر میکنم که باز هم به من نعمت دیدن و شنیدن یک فایل عالی دیگه رو داد
خداروشکر میکنم که دوباره قانون برام مرور شد
قانون اعراض کردن
و قانون من فقط خالق زندگی خودم هستم و هیچ قدرتی در زندگی دیگران ندارم
استاد اگر این حرفها رو هر روز و هر روز گوش کنم باز هم ممکنه یه جاهایی از دستم در بره و فراموش کنم که من هیچ قدرتی در زندگی دیگران ندارم
من قدرت ندارم زندگی پسرم رو بسازم
من قدرت ندارم زندگی دخترام رو بسازم یا حتی اون ها رو از راهی که من فکر میکنم نادرسته برگردونم .
چون در نهایت اونها راهی رو میرن که خودشون فکر میکنن درسته .
هیچ پدر و مادری هیچ قدرتی روی زندگی بچه هاش نداره ولی نمیدونم چرا ما با مادر شدن یا پدر شدن فکر میکنیم که بااااید و وظیفه الهی مونه که بچه هامونو به راهی هدایت کنیم که خودمون فکر میکنیم درسته .
مخصوصا الان استاد یه جوی درست شده که بااااید مواظب بچه ات باشی ،باید بهش راه درست رو نشون بدی،باید حواست به رفت و امدش باشه , که خدای نکرده از راه بدر نره .
ولی من خودم بارها و بارها شاهد سختگیری های والدینی بودم که بچه هاشون رو درست تربیت کنن ولی چیزی که بوجود اومده این شده که اون بچه به راحتی به راحتی دروغ میگه و هرکاری که دوست داره انجام میده .
استاد من خودم هم قبلاً دقیقا همین دیدگاه رو داشتم و بشدت دخترام رو محدود کرده بودم هرچند که اونا هنوز خیلی کوچیک بودن .
ولی از وقتی با شما آشنا شدم خیلی اونها در روابطشان آزادتر بودن و نکته جالب اینجا بود که اونها هر کاری میخواستن انجام بدن به من میگفتن .
و من هم خیلی از این موضوع راضی هستم .
و اتفاقا همین چند روز پیش که با دخترم از این موضوع صحبت میکردیم گفت مامان من واقعا با تو صادقم و هر اتفاقی بیفته برات تعریف میکنم و من خیلی لذت بردم
و گفت یکی از دوستام که خانوادش بشدت محدودش کردن به راحتی بهشون دروغ میگه و کارهایی انجام میده که من اصلا بهشون فکر هم نمیکنم .
استاد دخترم میگفت مامان، این دوستم اینقدر راحت دروغ میگه که من هم براحتی دروغ هاشو باور میکنم بعد خودش میگه که اینو بهت دروغ گفتم .
یعنی این دختر اینقدر مجبور بوده بخاطر محدویتهای خانواده دروغ بگه که تبدیل شده به یک دروغگوی ماهر .
و من چقددددر خداروشکر کردم که در زمانی که باید با دخترام رابطه بهتری برقرار کنم این آگاهی ها رو فهمیدم وگرنه من هم دقیقا مثل همون خانواده دوست دخترم میشدم و البته باید یادم باشه که اونا رو هم هیچ وقت قضاوت نکنم
چون اون ها هم طی باورهایی که سالهای سال بهشون خوروندن اینجوری فکر میکنن.
یه مثال دیگه بزنم از خانواده خودم .
من برادر بزرگم در جوانی خیلی بقول ما مشهدی ها رفیق باز بود استاد باورتون میشه اگر بگم تمام تمرکز پدر و مادر من این بود که اون کار نادرستی انجام نده ولی اتفاقی که میفتاد این بود که هر روز یه کاری میکرد که اونها بیشتر تاسف میخوردن و باز نگرانی بیشتر و سوال و جواب بیشتر از طرف پدرو مادرم و سرکشی بیشتر از طرف برادرم .
ولی خداروشکر بعد از یه مدتی دیگه اون کارهارو گذاشت کنار و الان یک خانواده دوست داشتنی داره و زندگی روبراهی داره
یعنی میخوام بگم به خودم که هرکسی راهی رو میره که خودش فکر میکنه درسته نه راهی که من براش دیکته کنم .
امیدوارم این درسها رو یادم باشه و هر روز به خودم بگم من مسئول زندگی دیگران نیستم
من خیلی هنر کنم زندگی خودم رو بتونم درست کنم اون هم اگر به هدایتهای خدا گوش کنم وگرنه من هم به راحتی از مسیر دور میشم .
خداروشکر میکنم که امروز هم تونستم فایلی رو گوش کنم که ازش یک درس عالی دیگه بگیرم .
استاد عزیزم ازت ممنونم برای همه این آگاهی های ناب که هیچ کجای دنیا بهشون نمیرسیدم
خدایاشکرت برای مسیر درست
خدایاشکرت برای مسیر الهی
خدایاشکرت برای راه راست
خدایا من به هر خیری از جانب تو فقیرم هدایتم کن الله مهربانم ️