مصاحبه با استاد | فرصت «لذت بردن از مسیر رشد» را از خودت نگیر - صفحه 5 (به ترتیب امتیاز)

777 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    الهام رهنما گفته:
    مدت عضویت: 1589 روز

    به نام خدای مهربون و هدایتگرم

    الهی صدهزار مرتبه شکرت برای تجربه هایی ک کمکم کردی به دست بیارم و باعث بزرگی ظرفیت وجودم بشه الهی هرلحظه هدایتم کن به مسیری که فقط خودت هستی و لاغیر…

    من تو این گامی ک امروز لایقش شدم و تونستم برش دارم برای مهاجرتم چند سال زندگیم رو ب پاش گذاشتم تو هر مرحله ک واردش میشی فک میکنی مسیر درسته لذت میبری ازش و یکم ک میگذره میبینی اونی نیس ک واقعا بهش علاقه داشته باشم و شروع ی لاین دیگه من تا ب اینجا که 30 سالمه خیلی از شاخه ها رو امتحان کردم ولی چون چک و لگد خوردنم از جهان ملس بود و متوجه نبودم و خودمو قانع میکردم برای اونجایی ک بودم با اینک هیچ نتیجه مالی هم برام نداشت ولی همین ک حرکت میکردم و ساکن نبودم راضی بودم تا اینکه خیلی واضح خدای مهربونم هدایتم کرد و دورم کرد از جایی ک تبدیل ب نقطه امنم شده بود درد داشت ولی خودش کمکم کرد از پسش بربیام و همین باعث شد نتایج برام رقم بخوره عشق و علاقه ای از همون بچگی بیخ گوشم بود ولی چون این باور رو انقد برام تکرار کرده بودن ک قدرتمند شده بود :

    ک از این کار نمیشه ب جایی رسید یه کار اداری پیدا کن برو یجا حقوق بگیری و از این قبیل مثال‌ها ک خیلی زیاده هیچ وقت دنبالش و نگرفتم و افتاد یه گوشه از درونم و خاک میخورد همین ک از اون مسیرخارجم کرد علاقم و استعدادم رو ب صورت واضح بهم گف ک انجامش بده و در کمال شگف انگیزی مسیرم برام هموار کرد و میکنه و هیچی جز لذت برام نداره واقعا چرا هراز گاهی ک یوتیوب میبینم برای بالا بردن مهارت هام میبینم ک مثلا فلانی چقد از من خوبه این چ خوب این حرکت و انجام میده اگ تو نطفه خفه نکنی باعث سستی ادامه میشه و انگیزتو میاره پایین از خدا میخام ک خودش کمکم کنه ک تو کارم بهترین خودم باشم نه دیگران الهی شکرت

    استاد یه سوالی پرسیدین ک اگ بگن تو کل جهان بهترین باشی ولی هیچ کس نشناسنت یا بهترین تو شهرت باشی و همه بشناسنت کدوم و انتخاب میکنی؟

    اگر چند سال پیشم بود قطعا جوابم دومی یود ولی الان چند وقتیه ک واقعا برام مهم نیس نظر و دیدگاه دیگران و تمرکزم رو خودمه موقع پرسیدن با اون صراحت نتونسم جواب بدم هر از گاهی این حسه میاد ک موفقیتم و ب فلان دوستم نشون بدم یا ببینه ولی زیاد پر و بال نمیدم بهش و رد میشم ازش خدا کمکم کنه که فقط اون لذت باشه و بس

    جمله طلایی برای خودم:

    برای ایجاد و ماندگاری کسب و کار موفق:

    استمرار +باورهای درست+عشق و علاقه باعث میشه که شکوفا شی و لازمش اینه ک ادامه بدی ادامه ادامه ….و تکاملت رو تو لاین خودت طی کنی و نخای یه شبه به همه چیز برسی هدف از زندگی این نیس ک از بقیه بالاتر باشیم هدف لذت بردن از مسیرم هست

    الهی صدهزار مرتبه شکرت

    استاد قشنگم عاشقتونم

    مریم جونم عاشقتم

    خانواده قشنگم عاشقتونم

    خدای مهربون و بی نظیرم عاشقتممممم

    الهی ک همیشه در پناه خودش شاد و سالم و پرروزی و آروم باشین

    فعلا.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  2. -
    آقای نیکو گفته:
    مدت عضویت: 3075 روز

    بنام خداوند مهربان

    سلام

    گام هجدهم برای مهاجرت به مدار بالاتر:

    (( لذت بردن از مسیر ))

    به به عجب گامی لذت ببر و رشد کن

    فکر کنم مهمترین مسیر حرکتی برای رشد و مهاجرت به مدار بالاتر همین لذت بردن از مسیره

    مسیر مورد علاقه مسیریه که زحمت نیست بلکه عشقه

    اگه عاشق کارمون باشیم از کاری که انجام میدیم لذت میبریم، دیگه زحمتی نیست، زجری نیست، خستگی معنایی نداره، چون همش لذته

    مثل این میمونه که در یک مجلس شادی دو ساعت مداوم برقصی، بعد بگی چه زجری کشیدم.

    جلب توجه یک نیاز انسانی هست اما باید حتما تحت کنترل ما باشه وگرنه ما تحت کنترل اون درمیایم،

    حتی منی که 52 سال سنم هست گاهی کاری میکنم که مورد توجه دیگران واقع بشم،

    پس اینجا هم کنترل ذهن هست که لازمه رشده

    تمرکز بر زیباییها، حرکت و استمرار در مسیر مورد علاقه، کنترل ورودیها و ساختن باورهای ثروت آفرین = هدایت به مسیر ثروت و نعمت

    به خودمون فرصت بدیم، عجله نکنیم تا تکاملمون طی بشه، قضاوت نکنیم، مقایسه نکنیم، زندگی رو سخت نگیریم، بهبودهای کوچک اما مستمر داشته باشیم و از مسیرمون لذت ببریم لاجرم به بهترینها هدایت میشیم

    در مورد بهبودهای کوچک اما مستمر دوست دارم مثالی از کسب و کار خودم بزنم،

    من حدود 22 ساله تو کار ساخت و ساز هستم البته در این بین حدود چند سالش شغلهای مختلف رو امتحان کردم اما در آخر دوباره برگشتم به همین مسیر

    اون اوایل یادمه چندین مورد از ساختمان هایی رو که میساختیم برای مدتی در اون ساختمون ساکن میشدیم تا فروش میرفت و وقتی خود سازنده در واحدهایی که خودش میسازه سکونت میکنه، عیوب کار رو بهتر متوجه میشه و من هم از این مورد مستثنی نیستم،

    اما سعی میکردم عیبهایی که میدیدم و یا یکسری ایده های بهتری که به ذهنم میرسید در ساختمان‌های بعدی لحاظ کنم و همین مورد بهبودهای دائمی کار من رو به یه برند بهتر در منطقه‌ای که میساختم و میسازم تبدیل کرد و معمولا واحدهایی که من میسازم و یا حتی پیشفروش میکنم به قیمتهای بالاتری فروش میره

    و همیشه سعی میکنم هر ساختمانی که میسازم یه سری آپشنهای اضافه نسبت به کار قبلی اضافه کنم، حتی در مواردی که پیش‌فروش کردم هم یه سری چیزها رو اضافه میکنم و همین باعث میشه یه مشتری که حدود 14 سال پیش از من آپارتمان خریده، تماس گرفته و میگه چقدر از این و اون سئوال کردم تا شماره تون رو پیدا کردم و بعد 14 سال برای خرید دوباره به من مراجعه کرده و اکثر کسانی که از من خرید میکنن به لطف خدا مشتری دائمی میشن و من رو به دیگران هم معرفی میکنن

    وقتی یه ساختمونی رو با عشق میسازم نتیجه اش اینه که هم خودم لذت میبرم هم افرادی که در اون واحدها سکونت میکنن و هم اینکه سوددبیشتری میکنه

    خدارو صدهزار مرتبه شکر

    با تشکر از استاد عباسمنش عزیز

    با تشکر از خانم شایسته و همه همراهان عزیز که در این مسیر الهی گام برمیدارن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  3. -
    ابراهیم گفته:
    مدت عضویت: 1397 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام

    اوست نشسته در نظر من به کجا نظر کنم

    اوست گرفته شهر دل من به کجا سفر برم

    بنام خدایی که همه چیز را در خدمتم درآورد

    بنام خدایی که همه کس را همه چیز می‌شود

    بنام خدایی که از رگ گردن بهم نزدیکتره

    بنام خدایی که عاشق منه

    بنام خدایی که امید رو آفرید و امید هیچ کس رو قطع نکرد

    بنام خدایی که آب را برای ما شیرین کرد

    بنام خدای آفریننده زندگی

    بنام خداوند آفریننده تولد و مرگ و زندگی دیگر

    بنام خدایی که همه چیز اوست

    بنام خدایی که وقتی او را داری چه نداری

    بنام خدایی که با او بودن احساس خوبی می‌دهد

    بنام خدایی که گرسنه شوم غذا می‌دهد ،مریض شوم شفا میدهد

    بنام خدایی که اجابت می‌کند خواسته هایم را

    بنام خدایی که ……

    وقتی نطفه ای تبدیل به انسان کامل می‌شود و پس از 9 ماه انتظار به دنیا وارد می‌شود و گریه می‌کند و شیر مادر جاری می‌شود و ماهک خورده می‌شود و کم کم با عشقی که در قلب مادر گذاشته مراقبت می‌شود و دندان در می‌آورد و غذایش تامین می‌شود و بزرگ می‌شود و خودش مادر یا پدر می‌شود و…..چرخه ادامه دارد…

    در تک تک لحظات قدرت خداوند قابل دیدن است،در تک تک فرایندها نعمت خدا قابل دیدن است،در تمام سیستم‌ها خداوند حضور دارد ،همه چیز اوست .

    چطور می‌شود ما فکر نمی‌کنیم یک قطره آب بد بو تبدیل به انسانی تنومند و زیبا بشود و در هیچ جای این کارها خدا را نمی‌بینیم، چطور چشم و گوش و قلبمان بسته شده که بخاطر لقمه ای نان به همه چیز فکر می‌کنیم جز خدای توانا به قول استاد عزیزمان قادر مطلق

    چطور می‌شود زخم دستمان خودش خوب میشود،چطور می‌شود اکسیژن تولید می‌شود

    آیا ما کاری کرده ایم یا میکنیم؟؟؟

    چطور خود را به دست شیطان می اندازیم تا هر طور بخواهد ما را نگران کند،ما رو از اصل دور کند،نا امید کند،زجر دهد،چطور….

    چطور آسمان را نمی‌بینیم که با این همه تناژ سنگین بارهایش بدون ستون ساخته شده

    چطور به خلقت خورشید و ماه و ستارگان نمی‌ نگریم که با چنان نظمی ساخته شده اند که یک صدم ثانیه اینور و اونور نمیشه.

    چطور به ماهی ها،دلفین ها،نهنگ ها،ستاره ها،عروس ها نگاه نکردیم چه کسی روزی اونها رو میده؟

    چطور ندیدیم کشتی های چند هزار تنی روی دریا شناورند و غرق نمیشوند،چطور هواپیما در آسمان مسخر ماست.چطور دیدیم و انکار کردیم.

    چطور با خداوندی که این همه نعمت داده و دارد و می‌دهد خوش نبودیم و با او صحبت نکردیم و در خواست نکردیم و به همه جز خدا ایمان آوردیم و دل دادیم و منتظر بودیم

    چشممان بدست همه بود و اونجایی که باید باشه نبود.

    لحظه ای درنگ کنیم

    خدایا پدر و مادرم رو شکر

    خدایا سلامتی ام رو شکر

    خدایا همسرم رو شکر

    خدایا فرزندانم رو شکر

    خدایا خانه ام رو شکر

    خدایا همسایه هام رو شکر

    خدایا وسایل خونه ام رو شکر

    خدایا دستانم رو شکر

    خدایا پاهایم رو شکر

    خدایا دوستانم رو شکر

    خدایا شرکا رو شکر

    خدایا کارم رو شکر

    خدایا ماشینم رو شکر

    خدایا سلسله اعصابم رو شکر

    خدایا توانایی هایم رو شکر

    خدایا بوستان جلو خونه ام رو شکر

    خدایا پارک جلو خیابون رو شکر

    خدایا غار غار کلاغ رو شکر

    خدایا گوشم رو شکر

    خدایا چشمم رو شکر

    خدایا نونوایی سر کوچه رو شکر

    خدایا وسایل تو یخچالم رو شکر

    خدایا حرف زدنم رو شکر

    خدایا بزاق دهنم رو شکر

    خدایا آرواره و فکم رو شکر

    خدایا قلبم رو شکر

    خدایا ششم رو شکر

    خدایا اکسیژن رو شکر

    خدایا آب رو شکر

    خدایا مغازه ها رو شکر

    خدایا آدمها رو شکر

    خدایا ابرها رو شکر

    خدایا پرنده ها رو شکر

    ……

    ….

    خدایا من چقدر نعمت دارم و چقدر خواسته دارم،پس چرا میام ذهنم و وقتم رو به شیطان میدهم ،چرا ناشکری میکنم،چرا خواسته تولید نمیکنم،مگر خودت نگفتی من نزدیکم و اجابت میکنم،چرا تصویر سازی نمیکنم،چرا سناریو نمینویسم،چرا شکرگزار خواسته ها نیستم ،چرا با تو با تو که همه چیز منی صحبت نمیکنم،چرا از لحظه هام لذت نمی‌برم…….

    فقط به خاطر اینکه تو یه چیز کمبود دارم ،کل وقتم رو به همون دادم ،خب بابا به هر چی فکر کنی از همون جنس میاد و تو هر چی به کمبود فکر کنی از جنس کمبود میاد.

    پس بیایین تصمیم بگیریم از این لحظه،یا در حال شکرگزاری باشیم،یا در حال گفتگو با خدا،یا درحال نوشتن یا گفتن سناریو آینده دوست داشتنی،یا در حال نوشتن درخواست،یا دیدن و لذت بردن از طبیعت،یا در حال گفتگو با دوستان اهل ،یا در حال اشک ریختن از نعمتهای فراووووان رب العالمین و شما هم هر چه میتوانید به این لیست اضافه کنید.

    سپاسگزار استاد عباس منش عزیزم هستم و قدردانی میکنم از آگاهی هایتون

    سپاسگزار استاد شایسته عزیزم هستم و قدردانی میکنم از هدایت هایتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  4. -
    آینا راداکبری گفته:
    مدت عضویت: 3349 روز

    سلام

    احساس نیازمان را در نظر داشته باشیم و خصوصیات انسانی خود را درنظر داشته باشیم و در جهت درست راهنمای اش کنیم

    ریشه هر کاری را بدانیم که از چیست و بعدطبق قوانین عمل کنیم آینده خودرااز الان که داریم می سازیم می توانیم بفهمیم که چیست

    این قدراز خودمان سوال کنیم که ریشه کارهایمان را می توانیم بفهمیم و در این کار مستمر باشیم پیگیری باشم تا به نتیجه برسیم

    موفقیت کسی است که احساس خوشبختی کند

    با احساس خوشبختی آدم موفق و پولدار و خوشبخت و سلامت میشویم اگر احساس خوب نداشته باشیم به این موارد نمیرسیم یعنی باید از آخر به اول بیاییم یعنی اینکه منتظر نباشیم که وقتی سلامت شدیم بعدحالمان خوب بشه اول باید حالمان خو باشد که به سلامتی و … هم برسیم

    هر کاری که می کنیم به خاطر خودمان باشد نه به خاطر دیگران

    اگر خودمان را باور کنیم خیلی کارهارامیتوانیم انجام دهیم که این ریشه اش در همان اعتماد به نفس است

    باور + عمل = نتیجه اگر به نتیجه نمی رسیم ببینیم طبق این فرمول کجای کارما اشکال دارد. اگر باورهایمان درست باشد به عمل می انجامد اما با این حال اگر داریم تلاش می کنیم ولی نتیجه هم نمیگیریم باید برگردیم به باورهای خود نظری بیندازیم که کجایش اشکال دارد و آن جا ریشه اش را پیدا کنیم

    گر هم باور و هم عمل با هم درست باش نتیجه قطعی است اگر نتیجه قطعی نیست یعنی اینها اشکال دارد باید هر کسی خودش بگردد و پیدایش کند قوانین را که می دانیم ببینیم کجا طبق قوانین باور یا عمل درست نداریم

    توی هر کاری باید مسمتر باشیم تا به نتیجه برسیم و گرنه به نتیجه نمی رسیم. با یکبار دو بار کاری به نتیجه نمی رسد برای گرفتن نتیجه بایدمستمر باشیم و پیگیر باشیم

    کارهایی هست که پیگیرانه داریم انجام میدهیم ولی نتیجه هم نمی دهد دوباره همان باور یاعمل است یاهر دو که اشکال دارد و اگر مدتهاست که داریم یک کاری را انجام میدهیم و نتیجه نمی دهد این هم مد نظر قرار دهیم که انیشتین گفت که احمق کسی است که همان کاری را انجام میدهد که قبلا انجام میداده ولی نتیجه ای دیگری می خواهد

    یعنی اگر باور و عمل درست پس با صبر کردن به نتیجه می رسیم با صبر توام با پیگیری آن. و اگر باور و عمل درست است و صبر هم داریم و نتیجه هم نمی گیریم و مدتی است که داریم این کار را تکرار میکینیم و هیچ نشانه ای هم نمی بینیم قطعا باورها و عملمان اشتباه است که به نظر من در این موقعیت باورها اشکال دارد.

    اگر عشق نداری و داری کاری را به زود انجام میدهی یعنی ریشه کارت که عشق است اشتباه است و آن عشق تو درست نیست اگر عشق داری یعنی زمان را نمی فهمی حاضری برای کارت دوسه روز هم نخوابی و اصلا زمان را هم متوجه نمی شوی

    شش ماه یک سال از کارت گذشته هنوز به هیچ نتیجه ای نرسیده ای سریع برگردد به باورهایت توجه کن آنجا اشکال دارد به اینی که هست راضی نباش تو داری مسیر را اشتباه می روی

    وقتی باورهایت درسته و داری عمل می کنی قطعا نتیجه می آید یعنی خود به خود نتیجه هم درست میشود

    هر چه بیشتر رشد کنیم جلب توجه کمتری را می خواهیم و اصلا نمی خواهیم خودم دیدم کسی را که 18 سالش هم نشده اصلا به فکر جلب توجه نیست و کسی هم دیدم ه 60 ساله است عاشق جلب توجه است پس هر چه روی خود کارکنیم روحمان را غنی کنی نیازی به جلب توجه نداریم

    کنترل آری سرکوب خیر

    هر کاری که داری انجام میدهی و لذت هم می بری درسته ادامه اش بده و اگر نه سریع قطعش کن و برگرد.

    Just do it now

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  5. -
    حسین و نرگس گفته:
    مدت عضویت: 1807 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم

    سلام به دوستان توحیدی

    چه هم زمانی لذت بخشی!

    آقاااا!! موضوعات این فایل ارزشمند امشب محل گفتگوی من و همسرم بود…

    و به عزیزی تجربه های چند سالمو با توجه به آموزه های استاد میگفتم..

    اون عزیز دغدغش پیدا کردن کار مورد علاقش بود و می‌گفت بعد از چند تجربه احساس میکنه علاقه اصلیشو پیدا کرده..

    و منو همسرم حرفمون این بود که اصلا به صدای ذهن که علاقت چیه توجه نکن!

    و برو دنبال یه راه ساده و لذت بخش برای کسب درآمد

    و به مرور که در مسیر رشد میکنی و به خودشناسی میرسی، خیلی طبیعی هدایت میشی به علاقه اصلیت..

    و اینجا به دوستان عزیزم تاکید میکنم

    به صدای ذهنتون توجه نکنید که علاقه تون چیه!

    چون ذهن چیزی جز یه صدای ضبط شده و انباشت اطلاعات گذشته نیست!!

    و نمیتونه شما رو هدایت کنه!

    فقط برید تو دل کار و کاری ساده رو با همون امکاناتی که دارید شروع کنید

    و این حرکت و رشد و خودشناسی ما رو میرسونه به علاقمون

    توی این حالت هم شاخه به شاخه پریدن هست، مثل تبعیت از هیجانات ذهن که توی اون هم شاخه به شاخه پریدن هست..

    اما یه تفاوت عمیق داره…

    شاخه به شاخه پریدن بر مبنای تبعیت از احساسات و هیجانات ذهنی فقط تجربه هایی رو به شما میده که تهش اینه که تون شغل مورد علاقه من نیست و تامااام!!

    اما در شاخه به شاخه پریدن بر مبنای تحربه و حرکت مستمر، تو هر حرکت شناختی هست که مبنای انتخاب بعدی میشه

    بزارید مثال بزنم…

    مثلا طرف احساساتش بخاطر پیش زمینه هایی که ریشه در اعتماد به نفس داره، چون در کودکی دیده فلانی گیتار میزنه و همه بهش به به و چه چه میکنن در بزرگسالی ناخودآگاه احساس میکنه علاقش موسیقیه و بعد میره تجربش می‌کنه و میبینه این علاقه اصلیش نبوده…

    خوب نگاه احساسی و ذهنی باعث میشه قدم بعدی رو هم همینطوری برداره و این تجربیات ناکام هیچ ارتباطی با هم ندارند و در نهایت عمری و هزینه گزافی صرف میشه و تهش یه ناکامی عظیمه!!

    اما در حالت دوم طرف یه کار دم دستی با آیتم هایی مثل نزدیک بودن به منزل، ساعت کاری تا ظهر، در حوزه فروش لباس شروع میکنه و درآمد داره بعد هدایت میشه به طراحی لباس و میره تو دل کار، و بعد میفهمه به چاپ پارچه علاقه داره و میره نرن افزار ایلوستریتور رو کار میکنه و یه طراح حرفه ای میشه!!

    تو تمام انتخاب های این شخص دوم، تجربه و بازخورد گرفتن تلفیق شده با هدایت به قدم بعدی..

    این تجربه منی بوده که ده ها راه رو احساساتی رفتم اما از جایی به بعد سعی کردم تجربیات رو و دریافت هدایت بر مبنای تحربیات رو بزارم اساس انتخاب های بعدیمون

    و در نهایت به علاقه اصلی خواهیم رسید ان شاالله

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  6. -
    نسیم زمانی گفته:
    مدت عضویت: 1616 روز

    جانا سخن از زبان ما میگویی

    من عاشقتونم استاد، عاشق شمام مریم جان شایسته، و عاشق خدای خوبم و این همزمانی ها و رفع نیازها به موقع

    سلااااااااااام به همه ی خوبان

    خدایا شکرت بابت یه نعمت دیگه، یه فایل پر برکت دیگه

    امشب وقتی دیدم گام بعدی اومده خود به خود دفترمو برداشتم شروع کردم گوش دادن و همزمان نوت برداشتن و تو دفتر نوشتن… خیلی وقت بود اینکارو نکرده بودم، درسته که کامنت نوشتن هم یه جورایی شبیه نوت برداریه، ولی اینکه تو دفتر بنویسی، با کاغذ و قلم بنویسی برای من یه لذت و کیف دیگه ای داره:)

    همینجوری مینوشتم و لذت میبردم و روشن میشدم:) خدایا شکرت برای این آگاهی ها، چقدر خوشحالم واقعا برای این توفیق، این سعادت، این نعمت

    خلاصه انقد روشن شدم که الان حس یه لامپ مشعشع نورانی رو دارم؛) دیگه گفتم بیام کامنت بنویسم

    کل فایل که عاااااالی بود و خیلی آموزنده و باحال

    ولی اون آخراش اصن انگار خدا داشت با من حرف میزد:) اشکمو دراورد این حس

    خدا داشت به من میگفت خیلی سخت نگیر به خودت، تو مسیرِ جا افتادن، تو مسیرِ یاد گرفتنِ هنرها و مهارت های جدید

    حواست باشه که از مسیر لذت ببری، از قدم به قدمِ این یاد گرفتن لذت ببری، از قدم به قدمِ جا افتادن تو فرهنگ و زندگیِ کانادا لذت ببری

    عجله نداشته باش برای رسیدن به آخرِ مسیر، رسیدن به هدف، به خودتم سخت نگیر، طول مسیر رو زندگی کن و تجربه کن و لذت ببر

    اگر از زندگی لذت ببرین با تمرکز بر زیبایی های زندگی، با موندن تو احساس خوب، هدایت میشید به جای درست، به مسیر درست

    ممکنه اون جایی و اون چیزی که بهش هدایت شدیم مقصد اصلی و جای نهایی ما نباشه ولی ما رو میرسونه به اون هدف نهایی

    استاد اونجا که گفتین اولا (بعد از مهاجرت) خیلی عجله داشتین به نتیجه برسین و واقعا زجر میکشیدین اذیت میشدین از اینهمه فشار… ینی با گوشت و پوست و استخونم درک میکنم و میدونم چی میگین

    و چقدر به موقع اینا بهم یادآوری شد

    خدایا من عاشقتم که خودت هوامو داری

    من عاشقتم که همیشه به موقع دستمو میگیری

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  7. -
    مهدی حوازاده گفته:
    مدت عضویت: 1311 روز

    سلام به استاد عزیزم و دوستان عزیز

    حسم بهم گفت که بیام و نحوه پیدا کردن و رسیدن به کاری رو که عاشقش هستم رو تعریف کنم چون خودم یادمه همیشه این سوال رو داشتم که من به چه چیزی علاقه دارم و خیلی برام مهم بود که توی مسیر علایقم حرکت کنم

    خب من از بچگی و حدود 9 سالگی ورزش میکردم و همیشه اونی بودم که زنگ ورزش ها خیلی فعال هست ، بقیه درس هام هم خوب بود ولی نه اینکه بگم یک مدرسه بودم ولی مثلا توی یکی از سال ها من جز 5 دانش آموز برتر مدرسمون در بین بچه های هم سال خودم شدم

    از 9 سالگی من بسکتبال میرفتم و تا حدود کلاس دهمم ادامه دادم و بعد ولش کردم و بیشتر به درس چسبیده بودم چون اون موقع توی بسکتبال به نتایج دلخواهم نرسیده بودم و مجبور شدم ولش کنم

    خلاصه گذشت و من کنکور دادم و رفتم رشته بیوتکنولوژی چون حس میکردم بهش علاقه دارم ، رفتم دانشگاه و توی بدو ورودم به دانشگاه موفقیت پشت موفقیت کسب میکردم و موفقیت ها هی بزرگ و بزرگ تر میشد ، توی همون دانشگاه فیلد های مختفی از رشتم رو تست کردم حتی یه کانال آمزشی هم توی یوتیوب زدم و خلاصه هر ایده ای که به ذهنم میخورد که حس میکردم بهش علاقه دارم انجامش میدادم از برنامه نویسی و کار توی آزمایشگاه بگیر تا یوتیوب و هر کدوم اینا موفقیت هایی رو برای من در پی داشت که موجب میشد عزت نفسم بالاتر بره و باور کنم من توی هر کاری موفقم میتونم بشم

    گذشت تا اینکه یک روز نشستم توی دفترم نوشتم خدایا من یه هدف میخوام یه چیزی که صبحا زودتر بخاطرش بیدار بشم و شبا دیرتر براش بخوابم ، یه چیزی که به زندگی معنا و مفهوم ببخشه و من نمیدونم چیو دوست دارم و خیلی این سوال رو از خودم میپرسیدم ، سفر های تنهایی طولانی میرفتم مثلا از مازندران با ماشین رفتم کیش تنها و چند وقتی اونجا بودم یا از مازندران رفتم تا تبریز و خلاصه مجموعه این اقدامات موجب تقویت عزت نفسی شد که من باور کنم توانمندم که هرکاری رو انجام بدم

    یه روز توی کیش داشتم پیاده روی میکردم و با خودم فکر میکردم و گزینه هام رو بیان میکردم برای علاقه مندی هام ، خب یکیش بسکتبال بود ولی همون لحظه که اسمشو میبردم ذهنم میگفت اون که نه بابا اصن به اون فکر نکن بیا توی همین رشته ای که هستی بگو چه فیلدی میخوایی کار کنی ، اما قلبم راضی نمیشد ،خیلی کشمکش جذابی بود از یه طرف میگفت تو الان سال سوم دانشگاهتی و 5 ساله هیچ تمرینی نکردی و هزار تا بهونه دیگه از یه طرفی قلبم میگفتم ولی اگه بشه چی میشه پسر

    توی راه برگشت اومدم یه سر اصفهان خونه مامانجونم ، اونجا توی یکی از کامنتا در مورد مستند آرنولد شنیدم و رفتم دیدمش و بعد از اون چنان ایمانی در من شکل گرفت که تصمیم گرفت با تمام مسائلی که ذهنم برام بلد میکردم شروع کنم و اونجا بود که شور و شوق به دلم برگشت و الان از اون روز بیش تر از 4 ماه میگذره ، فارغ از هر نتیجه ای این 4 ماه مفهوم زندگی رو لمس کردم ، حال دلم عالیه ، خیلییی شور و شوق دارم ، شبا دیرتر میخوابم صبحا زودتر بیدار میشم ، ساعت 5 صبح بلد میشدم با عشق میرفتم باشگاه تمرین میکردم و توی راه تمرینم آدمایی رو میدیدم که دارن میرن سر کار و وقتی توی چهره هاشون نگاه میکردم هیچ خبری از ذوق نبود انگار که ذوق و شوق سال هاست که وسایلش رو جمع کرده از اونجا رفته ، تنها دلیلی که اونا میومدن سرکار این بود که ماه آینده هم بتونن یک ماه به سال های زندگیشون اضافه کنن ولی این چیزی نبود که من از زندگی میخواستم از نظر من یک روز زندگی با کیفیت از صد سال زندگی که تنها تفاوت دیروزش با امروز تفاوت عدد روی تقویمه بهتره

    فارغ از هر نتیجه ای من الان میتونم بگم اگه همین الان بمیرم واقعا خوب زندگی کردم ، میتونم بگم حسرت خاصی ندارم و سعی کردم که تمام تلاش خودمو بکنم

    به نظر من تنها راه پیدا کردن علاقه اینه که تک تک چیزایی رو که حس میکنیم حتی یک درصد دوستشون داریم رو بریم تست کنیم و بعد میفهمیم که آیا دوستشون داریم یا نه و اصن خودمون رو بیشتر میشناسیم ، مثلا من موقعی که برنامه نویسی میکردم یا روی یوتیوب کار میکردم فهمیدم که من آدمی نیستم که بتونم پشت میز از صبح تا شب بشینم و من آدم خیلی فیزیکی و اکتیوی هستم که دوست داره فعالیت بدنی داشته باشه و کم کم این قطعات مثل پازل کنار هم شکل گرفت و این شد که من فهمیدم که علاقم چیه و البته جسارت پییگیری کردنش رو هم تا اینجا داشتم و این جسارت هم حاصل نتایجی هست که از کارای قبلی گرفتم

    عاشقتونم

    خداروصدهزار مرتبه شکر بابت این مسیر زیبا

    استاد ممنونم بابت آموزش های عالیتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  8. -
    سیده مینا سیدپور گفته:
    مدت عضویت: 1583 روز

    به نام خدای بخشنده ی مهربان

    سلام به استادعزیزم وسلام به مریم بانوی مهربانم

    وسلام به تک تک دوستانم

    روز هشتادو پنجم روزشماره تحول زندگی من!

    من یه تجربه در مورد این موضوع دارم،که چقد حس خوب داشتن وباعشق انجام دادی کاری برای رسیدن به خواسته وهدفت می تونه بهت اعتماد بنفس وعزت نفس بده و کمک کنه از طریق تجربه ای که بدست آوردی حس ارزشمندی وقدرت بگیری..

    حتی اگه وقتی یه کاریو از روی عشق وحس خوب انجام دادی اما نتونستی دراون خواسته خودت به درآمد عالی، یا ترفیع گرفتن و شرایط ایده ال برسی

    اما چون حال دلت خوب بوده حست خوبه بوده موقع انجام دادنش، دیگه اون تلاش و اون وقتی که برای کارت گذاشتی، جزء تایمهای مرده وسوخته زندگیت نمیدونی…

    من حدود یک وسال نیم پیش که شرایط مالیم به خاطر شرایط بدی که برام پیش اومده بود،حدودا داشت به صفر میرسید، زمانیکه حدودا 6و7 ماه هم بود وارد سایت شده بودم وداشتم رو خودم کار میکردم، بنا به دلایلی نمی تونستم بیرون از خونه هم برم سرکار، توی همون خونه شروع کردم وسایل تزینی و دست ساز با چیزهای دم دستی وارزون درست کنم…خب تایم زیادی ازم میگرفت و چندین وچند بار هم دستام وانگشتام به خاطر استفاده از چسب حرارتی بدجور سوخت گاهی15 ساعت یه جا می شستم وکارهارو درست میکردم اما با ذوق وشوق وعشق، حس خالق بودن بهم دست داده بود که چطور می تونم چیزهای به این قشنگی درست کنم ولی چون تا حالا مجبور تشده بودم از این طرق امرار معاش کنم حتی از سر ذوق هم تاقبل اون نشده بود برای دکور خونه خودم یه چیزی درست کنم…

    خدا میدونه که همون حرکتی که زدم وقدمی که برداشتم چقدر روحیه منو خوب کرد وحس زنده بودن بهم داده بود، با مبالغ خیلی خیلی کم کارهامو شروع کردم فروختن…

    اوضاع جوری پیش رفت که از اون کار وحرفه، وارد کار دیگه ای شدم باکسایی آشناشدم که هدایت شدم به شرایط دیگه و درآمدهای عالی دیگه….والانم که به لطف الله با شرایط مالی عالی که چند ماه اخیر داشتم بدون کوچیکترین زحمت وتلاشی، تونستم تو حرفه ی مورد علاقم آموزشهای عالی ببینم وانشالله که وارد کار وحرفه ای که عاشقش هستم میشم و میدونم که بهترینهارو قرار تجربه کنم…

    اینهارو گفتم که بگم من این حرف شما استاد عزیزم رو هم به گوش گرفتم اینکه همیشه میگید پاشید حرکت کنید از یه جایی شروع کنید بیکار نمونید، کار کار میاره,و همینطوری یه دفعه می بینید که هدایت شدید به شرایطی وکاری که دلخواهتون هست ومن اینو باتمام،وجودم لمس کردم..

    جاییکه نه از سر نیاز، نه از روی اجبار، بلکه باعشق وبا امید برای اینکه سهمتو انجام داده باشی، پامیشی وانجامش میدی، اگرچه نجواها همیشه سر راهت هستند و بهت حس ناامیدی میدن، اما کافیه فقط اینو بدونی که جهان( خداوند) به تلاشت که همراه توکل وایمان هست پاداش میده اونم خیلی زیاد…

    تلاشی که برای کور کردن چشم بقیه نباشه، برای تایید گرفتن نباشه، از روی حسادت ومقایسه نباشه که نتیجش چیز خوبی از آب نمیاد و بدجوری آدمو ناامید و سرخورده میشه در نهایت…

    اما وقتی برا دل خودت باعشق وامید یه کاریو انجام میدی، خیر وبرکتش یا از همون کار و همون طریق یا به بهترین طریق و کار و روش دیگه وارد زندگیت میشه….

    یکسال واندی از اون روزها گذشته، روزهایی که دستهای من تو شرایط بدی روحی ومالی که داشتم چیزهایی خلق کردند که همین الانم وقتی بهشون نگاه می کنم می بینم من سنگ وشیشه دستم بود و بهایی که بابتش میدادن کفاف خرید یه دونه مرغ و نیم کیلو گوشت هم نمیداد…

    ولی انقدر دوستشون داشتم انقدر باعشق خلقشون کرده بودم، که از طریق همونها به طلاء و الماس رسیدم…

    طلاء والماسی که در قلب من ودر باور من پدیدار شده، اینکه یقین پیدا کردم به این شعر معروف..

    توخود پای در راه بنه وهیچ مپرس

    خود راه بگویدت که چون باید رفت ….

    کی از فرداش خبر داره؟ وکی میدونه خواسته ها واهداف فرداهاش به کدوم مسیر هدایتش میکنن، مهم اینه توی لحظه توی روزت اون سهمی که داریو برای رسیدن به خواستت انجام بدی، اون تلاشی که باید بکنی واون قدمی رو که باید برداری وهر روز بعش متعهد بمونی…

    انوقته که می بینی جهان در مقابلت گوش به فرمان وایساده تا تو از پله های ترقی وپیشرفت بالا بری و هر روز ارزشمندی بیشتری برای خودت خلق کنی و وقتی خودت رو با گذشت مقایسه میکنی به خودت افتخار کنی…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
    • -
      نازنین خشنود گفته:
      مدت عضویت: 1423 روز

      سلام مینای عزیزم کامنتتت عااااالی بود

      خداروصد هزار مرتبه شکر بابت موفقیت هات

      چقدررررر تحسینت میکنم ک

      شروع کردی باهمون امکانات کم به درست کردن وسایل تزیینی بجای اینکه تسلیم بشی و ناامید شی و غر بزنی ماشالله به تو

      دستات میسوخت اما ادامه میدادی حتی گاهی 15ساعت مینشستی و اون کارو انجام میدادی

      البته با عشققق و ذوق

      بایدم خدا بهت پاداش بده

      بایدم هرروز ثروتمند تر و ثروتمند تر بشی

      انشاالله هرجا ک هستی حال دلت خوب باشه و سعادتمند باشی

      عاشقتم ️

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        سیده مینا سیدپور گفته:
        مدت عضویت: 1583 روز

        به نام خداوند بخشنده ی مهربان

        سلام به استادعزیزم وسلام به مریم بانوی مهربانم

        سلاااام نازنین جان

        ممنونم بابت حس خوبی که با کامنتت بهم دادی…

        نازنین عزیزم، من همیشه وهمیشه مورد لطف وعنایت خداوند بودم وهمیشه خداوند به من وپسرم بسی لطف داشته، منتهی تا قبل اینکه خدا رو بشناسم کور دل بودم، گوشها وچشمها و قلبم به روی نعمتهای خداوند بسته بود، وانچه که داشتم رو نعمت نمی دونستم، رحمت نمی دونستم، اما از وقتی که به رحمانیت وعشق خداوند پی بردم، از وقتی سپاسگزارتر شدم، همه چیز رو نعمت وبرکت می بینم و اکثر مواقع از اینکه چطور خداوند می تونه تا این حد بخشنده ومهربان باشه اشک میریزم بی اختیار وازش تشکر می کنم و به جای تمام سالهایی که ناشکر بودم ازش طلب بخشایش می کنم…

        خدا رو هزاران بار شکر که به لطف استاد عزیزمون من جاهل از دنیا نرفتم، همه چیز از اول هم بود تمام برکات ونعمتها و لطف ورحمتش، خدا همون خداست فقط من قلبم بازتر شده وهوشیار وآگاهتر شدم وبهش خودم رو نزدیکتر کردم، این من بودم که با جهالت ونااگاهی ازش دور شده بودم خیلی دور….

        انشالله که به لطف خودش حالا که هدایتمون کرده مارو توی این مسیر ثابت قدم نگه داره…

        دوست عزیزم در پناه امن خداوند باشی هر لحظه وهمیشه انشالله

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    مینو گفته:
    مدت عضویت: 1506 روز

    به نام پروردگار رب العالمینم

    سلام دارم خدمت استاد گرانقدرم و سرکار خانم شایسته نازنین و دوستان گرامی

    گام 18

    خانم شایسته جان هزاران بار سپاسگزارتون هستم برای این پروژه و زحمتهای فراوانی که به جان خریدید این پروژه واقعا درک من رو روز به روز بیشتر میکنه و این درک عمیق تر داره کمک میکنه که کنترل ذهن بیشتری داشته باشم و تازه دیشب یه بحثی پیش اومد که من متوجه شدم که چقدر کم سپاسگزار شما و استاد عزیزم هستم موضوع از این قراره که من رفتم خونه خواهر بزرگم و بحث پیش اومد که دختر یکی از آشناهامون با یک پسر میلیاردر که کلی ملک داره ازدواج کرده و خواهر زاده ام که مجرده داشت قضاوت میکرد که دختره اصلا خوشگل نیست و یه دختر معمولیه ولی مامانش خیلی کلاس میزاره و همین کلاس گذاشتن مامانه باعث جذب این داماد شده من هم از اونجایی که خواهرزاده ام رو می شناسم و تا حدودی از قانون جذب سر در میاره بهش گفتم که تو هم از خدا بخواه اینجور همسری بهت بده و گفت خاله والا منم به کمتر از اینا راضی نیستم ولی نمیدونم برای ما چرا اینجوری پیدا نمیشه منم یه لحظه رفتم تو فکر که واقعا چرا این اتفاق برای این خواهرزاده ام و دخترای مجردمون و حتی ما ها که ازدواج کردیم پیش نمیاد و پیش نیومده این در حالیه که هم زیبا هستیم هم تحصیلکرده هم شاغل هستیم و هم از خانواده ی اصیل شهرمون که یه مرتبه یه آگاهی به من داده شد و خودم هم از دیشب تا الان که ساعت 11 صبحه هنگ کردم اون آگاهی به من گفت چون دیگران رو نالایق میدونین لیاقت دیگران رو به اصالت و زیبایی و تحصیلات ربط میدین واااااای وااااااقعا درسته من همیشه از دخترهای فامیل و درجه یک اینو شنیدم خودم هم گفتم که دختر فلانی دیپلمه اس ببین چه ازدواجی کرده اصلا خوشگل نیست بین چه ازدواجی کرده اصلا خونه ی خوبی ندارن پرستیژ ندارن چجوری اینجور دامادی گیرشون اومده البته از وقتی با استاد عزیزم آشنا شدم دیگه از این حرفا نمیزنم اگر هم گفتم مطمئنم خیلی کم بوده حواسم نبوده و جالبه همزمان که این آگاهی به من داده میشد من به خواهر زادم انتقال میدادم گفتم وقتی تو دیگران رو نالایق میدونی جهان هم این نالایقی رو به خودت ثابت میکنه چجوری توی یه غار کلمه یا جمله ای رو فریاد میزنی همون رو می شنوی تو دیگران رو نالایق میدونی چون قیافه شون رو نمی پسندی مطمئن باش دیگرانی هستن که تو رو نمی پسندن و نالایق میدونن

    خانم شایسته جان اصلا خواهرزادم می خواست فریاد بزنه از ایرادی که من در وجودش پیدا کردم و کلی حسرت خورد برای سالهای متمادی که اینجوری قضاوت کرده و یه عالمه ازم تشکر کرد و می گفت خاله تو چقدر دانایی چقدر خوب می فهمی

    راستش خودم هم جا خوردم تا به حال در مورد ازدواج به این خلوصی آگاهی دریافت نکرده بودم و این درک به این علت بود که من چند روز پیش دوره ی عشق و مودت رو خریدم و همزمان فایلهای دوره احساس لیاقت رو مطالعه میکردم

    بعد با خودم گفتم به خاطر این آگاهی چقدر خواهر زادم ازم تشکر کرد پس من واقعا سپاسگزاری زیادی رو بدهکارم

    و چقدر این آگاهی به من کمک میکنه که کنار فرزندانم حواسم باشه که چه باوری رو بهشون انتقال میدم

    خدا رو بی نهایت شکر برای این آگاهی و کل آگاهی هایی که از شما خانم شایسته نازنین و استاد عزیزم به دست آوردم واقعا این آگاهی ها میلیاردی ارزش داره و باور به این آگاهی ها نوع زندگیت رو تعیین میکنه و هر کس باور کرد و درک کرد می‌تونه از خوان نعمت الهی بهترین ها رو دریافت کنه و نکته ی آخر اینکه کسب این آگاهی ها به خاطر استمراریه که من دارم هم دوره ها هم فایلهای گرانبهایی که رایگان هستن هم کامنتها خیلی خیلی مطالعه میکنم و هر حرفی رو که می شنوم یا می خوام بگویم یا می خوام باور کنم اول پردازش میکنم توی ذهنم و نمیذارم همینجوری و الکی و سرسری به خوردم بره

    و با آنچه که از قانون یاد گرفتم مطابقت میدم

    این کامنت ربطی به گام 18 نداشت ولی در مورد کسب و کار هم اگر استمرار داشته باشیم و علاقه به پیشرفت داشته باشیم خداوند درها رو باز میکنه و در حین کار خود خداوند باورهای درست رو بهمون الهام میکنه و چقدر دلنشینه این الهامات جالبه وقتی دیگران ازمون انتقاد میکنن و همیشه هم به حق انتقاد میشیم چقدر ناراحت کننده است ولی انتقادات خداوند چقدر در وجودمون ذوق ایجاد میکنه و این احساس رو ایجاد میکنه که من لایق بودم که این آگاهی رو دریافت کردم و اونجاست که با تمام وجود سپاسگزار خداوند میشیم

    استاد گرانقدرم خانم شایسته نازنین و دوستان گرامی بی نهایت ازتون سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
    • -
      زهره گفته:
      مدت عضویت: 1158 روز

      سلام دوست عزیز

      کامنتتون اگاهی بخش بودامایه ابهامی درذهن ایجادشده که این سوال بپرسم

      این حق طبیعی هرادمیه که مثلا تواین مثال همسرایندش ثروت مندباشه خوشتیپ باشه ازیه خانواده سطح بالاباشه خب من دارم خواستموارسال میکنم اگه یه نفرمتضاداینوداشته باشم بایدتحملش کردبگم خب من دیگرانوهمونطورکه هستن دوست داشته باشم وخودمم همینطور

      چون دیدم دقیقامنم این پاشنه آشیل دارم ارزشمندی خودم ودیگران چسبوندم به ظاهر تحصیلات خونه ماشین و…واوناهم دقیقاهمین نگاه به من دارن

      من چه باوری بایدبسازم خیلی سخته یه عمرداری اینجوری فکرمیکنی واصلانمیتونی خودت ویادیگران بپذیری بااون چیزی که هستی .

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        مینو گفته:
        مدت عضویت: 1506 روز

        سلام زهره عزیز

        امیدوارم حال دلت عالی باشه

        ازت ممنونم که کامنت من رو خوندی و پاسخ برام نوشتی اون نقطه آبی عین زمانی که پستچی نامه برامون میاورد لذت بخشه ممنونم که خوشحالم کردی

        در مورد متنی که نوشتی باید بگم که همه ی ما انسانها نزد خداوند ارزشمند و گرامی هستیم خداوند در قرآن می فرماید کسی که تقوا پیشه کند نزد خدا محبوبتر است

        تقوا یعنی کنترل ذهن در برابر نجواهای شیطانی و مطمئن باش کسی که محبوب خدا باشد خداوند نعمتها را آنچنان در زندگی اش جاری می کند تا راضی باشد یعنی هم او از خدا راضی باشد هم خدا از او راضی مثل استاد عباسمنش عزیز و خانم شایسته نازنین

        اگر داشتن یک همسر خوب و حتی عالی یک نعمت به حساب بیاید اینجا خداوند نمیگه هر که زیباتره یا خوشتیپ تره یا تحصیلات ببشتری داره و یا ……. لایق تره برای داشتن اون همسر ، خداوند به تقوایی که اون فرد داره نگاه میکنه یکی از نشانه های داشتن تقوا داشتن احساس لیاقته ، اینکه خودش رو کم نبینه و این حس عمیق باشه وقتی عمیقه که در شرایط سخت خودش رو نبازه اگر فرد خوشگل یا خوشتپ یا ثروتمندی یا با تحصیلات عالی دیدی و لازم بود باهاش برخوردی داشته باشی راحت ارتباط برقرار کنی و خودت رو دست کم نبینی اونجاست که میتونی بگی من آدم ارزشمندی هستم

        و آنگاه شما میتونی برای همسر آیندت ملاک تعیین کنی هر ملاکی که دوست داری رو میتونی یادداشت کنی مثلا قد بلند باشه خوشتیپ باشه درآمد فوق العاده ای داشته باشه و وووووو

        منتها زمانی شما به این خواسته میرسی که دیگران رو هم دست کم نگیری یعنی اگر دختری رو دیدی که خوشگل نیست ولی شرایط همسرش خیلی ایده آله قضاوتش نکنی و با متر خودت لیاقت اونو اندازه نگیری و بدونی که فقط خداوند به اندازه لیاقت هر کسی آگاهه و خداوند به هر کس هر نعمتی که داده حتما اون شخص لیاقتش رو در اون لحظه داشته و حسودی نکنی ناراحت نشی و اعتراض نکنی اونوقت تو هم به خواسته هات میرسی

        شما حق دارین برای داشتن همسر ایده آلتون ملاک تعیین کنین ولی باید بدونین که خودتون هم باید خودتون رو لایق اون فرد بدونین زمانی میتونین خودتون رو لایق بدونین که روی ضعفهای شخصیتی تون کار کنین و مدار خودتون رو بالا بیارین که این اصلا ربطی به خوشگل بودن یا نبودن شما نداره

        وقتی مدار شما بالا بیاد شما عاشق خودتون میشید و خودتون رو دوست خواهید داشت و از نظر خودتون زیبا هستید و طرفی که می خواد و شما هم دوستش خواهید داشت شما رو مناسب میدونه شما رو زیبا میبینه شما رو هدیه ای از طرف خدا میدونه

        پس از این به بعد هرگاه نعمتی رو در دست کسی دیدی چه خونه چه ماشین چه موقعیت اجتماعی چه همسر خوب ووووو تحسینش کن و بگو آفرین به اون لیاقتی که در خودت ساختی منم لیاقت دارم که بهترین ها رو داشته باشم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    صفورا کوشککی گفته:
    مدت عضویت: 1179 روز

    بنام یکتای هستی بخش

    سلام…

    به نظرم مهمترین دلیل استرس و ناامیدی این روزهای من دچار شدن به عجله است.من قبلا هم بارها دچار عجله شدم و دیدم که چقدررر اسیب زننده اس…دوماه پیش که میخواستم از کار قبلیم بیام بیرون باورم این بود که خب میام بیرون سریع کار جدیدمو شروع میکنن و درعرض یه سال میترکونم و موفق میشم و چشم همه رو درمیارم…و بعد سریع پروندشو میبندم میزارم کنار….ولی وقتی اومدم بیرونو تصمیم گرفتم که کسب و کارخودمو شروع کنم دیدم اصلا اونطوری که من فکر میکردم نیست و خیلیی دلسرد و ناامید شدم…چون فکر میکردم به محض زدن سالن(من سالن زیبایی دارم)از همون ماه اول کلی برام مشتری میاد و در عرض چندماه میترکونم و همه به به و چه چه میکننو تحسینم میکنن…الان که دوماه از زدن سالنم میگذره کم کم دارم میفهمم که چقدررر من دچار عجله شده بودم و این منو دچار اظطراب و استرس شدید کرده بود و باعث دلسردی و ناامیدیم شده بود…این باور که دیر شد همه از تو جلو زدن تو عقب موندی(مقایسه)..باور اینکه سنت رفت بالا داره دیر میشه(باور کمبود)…باور اینکه تو 31 سالت شد و همه بچه دار شدن و تو هنوز بچه هم نداری و میخوای چیکار کنی…هنوز تکلیف کارت معلوم نیست…تکلیف زندگی مشترکت معلوم نیست…فکر کردن به همه ی اینا کلی منو دچار استرس و ناامیدی میکرد و همش خودمو به این در اون در میزدم که هرچه سریعتر موفق بشم،حتی کارکردنم روی دوره ها هم از روی باور کمبود بود…عجله …ترس…هرچه زودتر باید به پول برسم زود ..زود…زود…عجله…عجله..

    عزیز دلم خودتو از این سیکل معیوب عجله بکش بیرون..هرچیزی درزمان درستش اتفاق میفته…تو فقط زمانی میتونی ارامش داشته باشی و از زندگی لذت ببری که عجله نکنی…عزیز دل من به کجا مگه میخوای برسی که اینهمه عجله میکنی؟یک سال، زمان منطقی ای نیست برای رسیدن به خواسته های بزرگت،البته تو میتونی بخشی از اهدافتو تیک بزنی ولی اگر قصدت این باشه که یه ساله پرونده ی همه چیو جمع کنی و بزاری کنار فقط شکست میخوری و جز دلسردی و ناامیدی چیزی عایدت نمیشه…

    ذهنم مدام بهم میگه تو 5ساله باقانون اشنا شدی و داری رو خودت کار میکنی پس کو دستاورهات؟من تو این 5 سال دستاوردهای زیادی داشتم حالا چه مالی ،چه شغلی و تو جنبه های مختلف …ولی از اونجایی که از محیط کار قبلیم با درامد ماهی 70،80 میلیون و جایگاه نسبتا خیلی خوب اومدن بیرون ذهنم میگه این دستاوردهات برای قبلا بود …تو وقتی از اون کار اومدی بیرون دیگه هیچ دستاوردی نداری و صفر شدی،هیچ درامدی نداری ،همه ی پس اندازتم دادی که کسب و کار خودتو شروع کنی…و هیچی نداری…

    این بار میخوام دستاوردهایی رو به یاد ذهنم بیارم که با هیچ مقدار پولی نمیشه خرید،تا بعدا هی نکوبه تو سرم و بگه قبلا رو ول کن الان چی تو دستت داری…چون من قبلا هردفعه میومدم مینوشتم که من تو سالن قبلی از یک دستیار معمولی در عرض دوسال رسیدم به جایگاه عروسکار شدن و درامد ماهی 70،80 تومن و تو شهرمون حرف اولو میزنم تو حرفه ام و از این جور حرفا برای اروم کردن ذهنم به خودم میزدم…اما نه تنها ذهنم آروم نمیشد بلکه مدام بهم سرکوفت میزد که تو خیلی حماقت کردی که اون درامد و جایگاهو ول کردی اومدی بیرون…تو دیگه اون درامد و اون جایگاه رو نداری و همه چیو از دست دادی…

    به همین خاطره که میگم اینبار میخوام دستاوردهایی رو بنویسم که با هیچ مقدار پولی قابل مقایسه نیست…

    اگر برای رسیدن به یک هدف بزرگ یه بازه ی زمانی تقریبا 10سال رو در نظر بگیریم من 5 سالش رو پشت سر گذاشتم…و نباید به ذهنم اجازه بدم که بهم بگه تو 5 ساله داری رو خودت کار میکنی و به هیچی نرسیدی و احساس سرخوردگی کنم…این نگاه کاملا اشتباهه…اگر برای رسیدن به یک هدف خاص 10 سال زمان نیاز باشه من 5 سال اولش رو پشت سر گذاشتم و کلی تجربه و مهارت و اگاهی کسب کردم که برای 5 سال دوم میتونم با استفاده از این مهارتها ،تجربه ها و اگاهی ها سرعت رشدم رو چندبرابر کنم…من تو این 5سال تا حدود خیلی خوبی خودمو شناختم و فهمیدم نقاط قوتم چیه نقاط ضعفم چیه…من تا قبل از این 5 سال کلا نمیدونستم که کیم؟ چیم؟ اصلا هدفی نداشتم..

    و تو 5 سال دومی که پیش رو دارم خیلی بهتر میدونم که باید روی چه نقطه ضعفهایی کار کنم …بخدا قسم دستاوردهایی که تو این 5 سال داشتم چیز کمی نیست..من از سال 98 با قانون جدب اشنا شدم و به صورت تکاملی پیش رفتم…اون روزها من یک شاگرد معمولی تو یه ارایشگاه بودم و هیچ مهارت تخصصی ای نداشتم..و علاقه ای به ارایشگری نداشتم و فقط برای گذروندن وقتم میرفتم ارایشگاه…و بعد ازمدتی کم کم تصمیم گرفتم این کارو جدی بگیرم ولی نمیدونستم که باید یک تخصص داشته باشم و میخواستم همه ی لاینهارو باهم کار کنم…و اون زمان من اصلا ارزشی برای کار ارایشگری قائل نبودم و خجالت میکشیدم از کارم اونم به دلیل باورهای خونواده ی مادریم بود که اینطور القا میکردن که فقط درس و دانشگاه و کار دولتی ارزشمنده…و من چون کنکور قبول نشده بودم به شدت احساس بی ارزشی میکردم…اونموقع اصلا باور نداشتم که شغل من پتانسیل ثروتمند شدن و موفقیتهای بزرگ رو داره…من طی این 5 سال با ازمون خطاهای بسیار و با اگاهی هایی که ‌کسب کردم و تجربه هایی که بدست اوردم فهمیدم که آرایشگری چقدرررر شغل ارزشمندیه(این باورو ساختم که تمام مشاغل ارزشمندن و به یک اندازه پتانسیل ثروت ساختن رو دارن)فهمیدم آرایشگری چقدر شغل لاکچری ایه و چقدر جای پیشرفت داره و خیلی هم پولسازه…من طی این 5 سال با کلی ازمون و خطا بالاخره فهمیدم که چقدررر به شنیون علاقه دارم و تخصص اصلیم رو پیدا کردم و رفتم دنبالش و کلی مهارت کسب کردمو کلییی باور خوب نسبت به شغلم پیدا کردم ….اون حد از علاقه و ایمان و باور اشتیاقی که من تو این 5 سال نسبت به شغلم یعنی شنیون ساختم رو و این حد از مهارتی که تو کارم کسب کردمو اگر کسی همین الان بخواد شروع کنه و بخواد به همین باور و یقین و ایمان و شور و اشتیاق من تو شنیون برسه 5 سال باید زمان صرف کنه…5 سال باید انرژی صرف کنه…کلی بها بده…حالا هزینه های مالیش بمونه کنار…

    خیلی ها الان تو نقطه ای هستن که هنوز نمیدونن به چی علاقه دارن…تازه اگر علاقه شون رو هم بدونن باور نمیکنن که از علاقشون بتونن پول بسازن…و من هم خودم بعد از شک و تردید های بسیار و ازمون خطاهای بسیار در طی این 5 سال به این باور و یقین و علاقه و اشتیاق در مورد رشته ام و شغلم رسیدم…و الان اگر بخوام تو این 5 سال دومی که پیش رو دارم روی این رشته کار کنم ،میدونی چقدرررر سرعت رشد من زیاده؟چون دیگه اون شک و تردید های قبل نیست،دیگه اون طرز فکر که تو چه کاری برم که پولساز تر باشه نیست…دیگه طرز فکر اینکه کار من بی ارزشه نیست…دیگه این طرز فکره که من استعدادشو ندارم نیست،دیگه این طرز فکره که این یه مهارت خاصیه که بعضیا ذاتا دارنش نیست…و تازه در کنار اینها کلی مطلب در مورد نحوه ی صحیح یادگیری یک مهارت رو یاد گرفتم که خودش کلی می ارزه..‌من یاد گرفتم و باور کردم که یادگیری یک مهارت جدید فقط و فقط نیاز به تکرار و تکرار و تکرار و تمرین داره…و هر مهارتی قابل یادگیریه…همین خودش یه دستاورد بزرگه که باعث میشه طی مسیر نا امید نشم و نگم که فلانی اگر به فلان جا رسیده تو ذاتش بوده …من بلدش نیستم…بلکم این باور رو دارم که مهارتی رو که بخوام میتونم یاد بگیرم…فقط با تمرین و تکرار…

    طی این 5 سال خیلی تکاملی و با ازمون خطاهای بسار به این نقطه رسیدم گه روابط خیلی مهمه و من تو فن بیان و اعتماد به نفس و ارتباطات خیلی ضعیفم…میدونی چرا اینو یک دستاورد برای خودم میدونم چون تا قبلش اصلا نمیدونستم مشکلم چیه…فقط میدونستم که از همه ی ادمها فراری ام و دوست ندارم برم تو جمع دوست ندارم با کسی ارتباط بگیرم…و فکر میکردم که این ذاتیه و خب من اینجوریم و همینیه که هست…

    برای من 5 سال زمان برد تا بفهمم مشکل اصلیم چیه…دلیل فراری بودن من از آدما به دلیل ضعف توی اعتماد به نفس و مهارتهای ارتباطیمه…من قبلا هرکسی رو میدیدم که روابط خیلی خوبی داشت و خیلی با عتماد به نفس تو جمع حرف میزد همش حسرت میخوردم و میگفتم خوش بحالش …و سر سوزنی در خودم نمیدیدم که بتونم اینطور باشم…ولی به تازگی به این درک رسیدم که این هم یک مهارته و قابل یادگیریه…و من هم میتونم یادش بگیرم…پس بازهم میگم این خودش برام یه دستاورد بزرگه چون تا قبلش من همش یه ادم منقبض و گوشه گیر و منزوی ای بودم و(البته هنوزم هستم)که نمیدونستم مشکلم چیه…ولی حالا ریشه ی مشکل و مسئله ام رو فهمیدم و فهمیدم که همه چی برمیگرده به اعتماد به نفس و مهارتهای ارتباطی که من میتونم یادش بگیرم و تغییر کنم…

    و الان اگر بخوام تو هر کدوم مهارت کسب کنم دیگه شک و تردید های گذشته رو ندارم که نه بابا ولش کن..من ادمش نیستم…من از پسش برنمیام..من ذاتا این شکلیم و اینچیزا قابل تغییر نیست…دیگه این فکرارو نمیکنم…

    من تونستم طی این 5 سال تمام آدمهای سمی و منفی زندگیم رو حذف کنم…دوست ،آشنا،فک،فامیل و این خودش برای من کلی تایم آزاد ایجاد کرده…و میتونم بگم توی روابط کاملا صفرم…و مطلقا با هیچ کسی رابطه ندارم…و این 5 ساله ی دوم رو میتونم شروع کنم به ارتباط سازی های جدید.این خودش دستاورد خیلی بزرگیه چون واقعا 5 سال طول کشید تا من بتونم تمام اون فک و فامیل و دوست و اشنا رو باهاشون قطع رابطه کنم به صورت تکاملی…و اگر این کارو نکرده بودم الان کلی از زمان و انرژیم صرف اون ادمها میشد و دیگه نمیتونستم راه رو برای ورود افراد جدید به زندگیم باز کنم…

    من در زمینه ی موفقیت و قانون جذب فقط رو دوره های استاد عباسمنش کار میکنم …و در مورد مهارتهای دیگه ای که مربوط به شغلمه و فن بیان و چیزای دیگه با اساتید دیگه کار میکنم.

    و طی این 5 سال فهمیدم که نیازی به خوندن 100 تا کتاب از 100 استاد مختلف ندارم…و فقط باید اگاهی های درستی رو که قبلا درک کردم مدام تکرار و تکرار و تکرار کنم…و درک این موضوع خودش کلی باعث شد که فضای ذهنم باز شه و عجله و استرسم برای اینکه بخوام کلی کتاب موفقیت از اساتید مختلف بخونم از بین بره…و فهمیدم که نیازی نیست کلی مهارت یادبگیرم و کافیه که یک مهارت رو خیلی عالی یاد بگیرم اون منو به هرچی که میخوام میرسونه…تا قلبش هروقت هدف گذاری میکردم کلی مهارتهارو مینوشتم که باید یاد بگیرم…و بعدا فهمیدم که اینا همش به خاطر جلب توجه و تایید دیگرانه…مثلا دوست داشتم برم کلاس شنا،موسیقی ،رقص، ،و خیلی چیزای دیگه بعدا فهمیدم علاقه ی خاصی بهشون ندارم و فقط برای جلب توجه و تایید گرفتن میخوام این کارارو انجام بدم…فهمیدن این موضوعات خودش کلی زمان برد و یک دستاورد بزرگ برام محسبوب شه چون کلی از فضای ذهنم به واسطه ی حذف این موارد ازاد شد…

    من 5،6 تا دوره از استاد تهیه کردم که طی این چند سال خیلی کم روشون کار کردم و به نسبتی که روشون کار کردم نتایج عالی گرفتم…و میتونم تو این 5 ساله ی دوم با تمرکز و استمرار بیشتر روی این دوره ها کار کنم..

    یا مثلا این ایمان و باوری که من الان نسبت به هدایتهای خداوند دارم رو قبلا اصلا نداشتم..،یعنی باور داشتم خدا همه رو هدایت میکنه ولی منو نه،چون خودم رو گناهکار میدیدم و خودم رو لایق ارتباط با خدا نمیدیدم…ولی الان چقدررر من ایمانم به خدا بیشتر شده ایمانم به هدایتهاش بیشتر شده…و با خودم به صلح رسیدم و خودمو با تمام اشتباهاتم پذیرفتم و خیلی خیلی کمتر از گذشته خودمو سرزنش میکنم…و تقریبا 80،90 درصد کارهامو با مشورت و هدایت خداوند انجام میدم…و خیلی ایمانم بیشتر شده به این اینکه من لایق دریافت هدایت هستم…و این هم خودش دستاورد خیلی بزرگیه….

    اینا دستاوردهای من بوده تو این 5 سال که با هیچ مقدار پولی قابل خریداری نیست…چون حاصل تجربه و ازمون و خطاهای بسیار منه…

    و و از دستاوردهای مالی و مادیم نمینویسم …چون دوماهه از کار قبلیم با درامد ماهی 70،80 میلیون و جایگاه عروسکار بودن اومدم بیرون و الان کسب و کارخودمو با فروش طلاهام شروع کردم…و تقریبا الان به لحاظ مالی و درامد تو نقطه ی صفرم…

    ولی همه ی اینهارو نوشتم که به خودم یاد آوری کنم که درسته به لحاظ مالی صفر صفرم و دیگه هیچی ندارم…ولی کلی دستاورد دارم که با هیچ مقدار پولی قابل خریداری نیست…از حالا به بعد زندگیمو به 2 تا 5 سال تقسیم میکنم که 5 سال اولش رو روی بیس و پایه کار کردم و گذروندم و الان وارد 5سال دوم از این 10 شدم…و فقط خدا میدونه سرعت رشد من تو این 5 سال دوم با توجه به بیس و فنداسیونی که دارم چقدرررر بیشتر میشه…

    به امید روزی که میام و از دستاوردهای خارق العادی مالی شغلی روابطی و سلامتیم براتون مینویسم….

    لایق بهترینها هستید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
    • -
      ناصر گفته:
      مدت عضویت: 1371 روز

      سلام خانم صفورا عزیز

      ممنون بابت کامنت بسیار عالی ات

      چقدر خوب نوشتی

      چقدر مفید نوشتی

      احسنت به توانایی ات در بیان ساده و روان مطالب

      خیلی بهره بردم و به نوعی همزادپنداری کردم با شما، مثل اینکه این حرفها به نوعی حرفهای خودمه که از زبان شما بهم گفته شد.

      از حال و هوای کامنتتون حس میکنم که از بچه های 12قدم هستین

      بهتون تبریک میگم که اینقدر خوب تونستین با نجواهای ذهنی تون مقابله بکنین.

      همه چیز در ذهن ما شکل میگیره و هیچ چیزی از قبل در بیرون از ما وجود نداره

      احسنت به شما که تونستین با نجواها و حمله های ذهنتون تقابل بسیار حرفه ای داشته باشید و بر جریان افکارتون مسلط بشید و به مسیر دلخواهتون هدایتش بکنید.

      چه خوب از قوانین و مسیر رشد گفتین، واقعا یک کلاس آموزشی هست که از همه موارد مهم نکته بیان کردین.

      گفتین که اولش حس کردید که طی 5سال پیشرفتی نداشتین و بعد چه عالی کوهی از فکت های اساسی رو جلوی ذهن نجواگرتون قرار دادین

      یاد جلسه اول قدم اول افتادم که استاد بیان میکنن که : ما وقتی به یک سری دستاوردها و خواسته هامون میرسیم خیلی زود برامون عادی میشه و فکر میکنیم که این شرایط جدید از قبل بوده و یادمون میره که روزی اینها برامون آرزو و رویا بوده

      این موضوع پاشنه آشیل انسانهاست

      فراموشی و نسیان و از یاد بردن نعمتها و برای همینه که قرآن قوانین و اصول رو بارها و بارها تکرار و تکرار و تکرار میکنه، چون انسان فراموشکاره، عجوله، زود ناامید میشه

      من به لطف دوره 12قدم تونستم یک دوره معنی قرآن رو بخونم و خودم این مطلب رو لمس کردم که قرآن تنوع مطلب زیادی نداره بلکه روی چند تا اصل، بارها و بارها تاکید و یادآوری میکنه.

      بیشترین حجم قوانین قرآن روی مباحث ذهنی و باور و ایمان هست و اتفاقا تاکید بسیار کمی روی کار فیزیکی داره.

      _ چه خوب دارید خودشناسی میکنید و درک کردید مهمترین موفقیت شما همینه

      به قول اون جمله معروف: من عرف نفسه فقد عرفه ربّه،  کسی که خود را شناخت، خدای خویش را شناخت

      شما چقدر خوب توی مهمترین موضوع که خمان خودشناسی و شناسایی نقاط ضعف و قوت هست رشد کردین و این یک فنداسیون بسیار مستحکم برای پیشرفتتون هست.

      _چه عالی از هدایت خدا گفتین و اینکه دارین ازش بهره میبرین

      نعمتی که انسان رو به همه چیز میرسونه، اونم از سریعترین امنترین و لذت بخشترین راه

      و چی از این بهتر.

      _ از ایجاد کسب و کار شخصی تون گفتین و این یعنی

      صفورا دیگه صفورا قبل نیست که از همه چیز بترسه و وابسته تایید و کمک دیگران باشه

      بلکه صفورا جدید دیگه با شجاعت و دست خالی ولی با قلبی پر از ایمان راسخ و فقط با امید به هدایت الهی و باورهای قویش مغازه خودش رو راه انداخته، همین چندسال پیش اصلا توی مخیلیتون هم اینکار میگنجید؟

      ولی الان شما وسط کسب و کار خودتونید، رئیس خودتونید

      درسته مشتری کمه ولی اونم درست میشه، عیبی نداره( وسط پارانتز بگم از فایلهای تصویری آقای رضا عطارروشن  خیلی میتونین کمک و ایده بگیرین ، تو سایت هست 5  6 تا فایله).

      حرف زیاده ولی نمیخام طولانی بشه.

      صفورا عزیز من به شما افتخار میکنم که در مدار الهی قرار گرفتین در مدار هدایت قرار گرفتین در مدار تکامل قرار گرفتین و دارید در بهترین حالت ، رشد و پیشرفت می کنید

      قدر خودتون رو بدونید.

      در پناه رب العالمین شاد و خوشبخت باشید.

      یاحق

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      لیلا امیری گفته:
      مدت عضویت: 516 روز

      سلام عزیز دلم صفورا جان از مطالبتون کلی استفاده کردم ، از اینکه باید تمرکزمان در مورد یک چیز باشد وفقط ادامه بدهیم ، از اینکه شما یک شینیون کار هستید و مهم ترین نقش تلاش وتکرار وتمرین رو توضیح دادید خیلی استفاده کردم ، صفورا جان من هم مثل شما شینیون کار هستم و درست 5ساله دارم به دوره های استاد گوش میکنم وتمرین میکنم ، عزیزم خیلی حرفهاتون زیبا بود ، ازش استفاده کردم ، من 17سال هست که ارایشگاه هستم ، ولی الان به مدت یک سال هست تصمیم گرفتم تو زمینه شینیون که خیلی علاقه دارم کار بکنم ، برای ابدیت کلاس رفتم ، درست یک ساله تمرین میکنم ، ولی هنوز عالی نشدم ، بعضی وقتها دل سرد میشم ، ولی با حرفهای شما انگیزه زیادی گرفتم ،شما اموزش میدین ؟

      البته اگه همشهری باشیم ،من اردبیلی هستم

      خوشحالم میشم باهاتون اشنا بشم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای: